نویسنده: محمد حلیم یارقین

 

طنز:

کمپاین سگهای ولگرد

 

* یادآوری: کشورهای خارجی میلیاردها دالر به افغاستان بیچاره سرازیر ساختند. همه میگویند که بخش زیادترین این پولها توسط افراد و موسسات طرار اختلاس و چپاول شد؛ ولی از چگونگی شگردها و چالهای اختلاس و چپاول پولها کمتر کسی خبر دارد.

در این "طنز" شما یکی از نمونه های چگونگی تصاحب اینگونه پولها را از پشت "ذره بین" طنز آشنا میشوید.   

***

 

پس از 15-20 سال مهاجر بودن، به منظور دیدار وطن و قوم و خویشها به پایتخت کشورمان کابل آمده بودم. روزی برای رفع خسته­گی و نوشیدن چند پیاله چای به یکی از رستورانت های شهر داخل شدم. در گوشه‌یی از رستورانت پشت میزی، مردی نسبتاً مسن و آراسته به تنهایی نشسته، مشغول نوشیدن چای بود. من، هم برای نوشیدن چای و هم لحظه‌یی صحبت با یک هموطن، به سوی او رفتم و اجازه نشستن با او را خواستم. او با گشاده‌رويی تمام اجازه نشستن داد و من درست رو به رویش بر چوکی نشستم.

پس از احوالپرسی معمول، به گارسون فرمایش چای دادم. با هم از هردری و در هر موضوع؛ مانند سیاست و وضع افغانستان صحبتهای مزه داری کردیم.

اين را هم بايد بگويم كه در ملك های خارج چنين فرصت و امكانی بسيار اندك به كسی ميسر ميشود. آن جا كمتر كسی را می يابی كه با او دمی راجع به موضوع مورد علاقه خودت صحبت كنی. حتی در محلی كه زنده گی داری، كسی نيست كه سلامش بدهی يا سلامت را عليك بگيرد. در حالی در وطن خود خيلی آسان به اين امر دست می‌يابی. در هرحال، وطن، وطن است ديگه...!

خوب به هرحال، در جریان صحبت از همصحبتم راجع به زیاد بودن سگهای ولگرد در شهر کابل پرسیدم. او گفت که داستان این موضوع بسیار دور و دراز است. فعلاً برای بيان داستان وقت مان کافی نخواهد بود! ولی با اصرار و خواهش من، همصحبتم حاضر شد تا اصل واقعه را برایم قصه کند.

قصه او در مورد سگهای ولگرد شهر کابل، هم خود موضوع و هم راز بسیار چیزهای کشورمان را برایم آشکار ساخت. او موضوع را چنین قصه کرد:

 

1

 

شاید خبر باشید که تمام پول دهنده های کشورما خارجیها اند و همینها هم خرج کننده های اساسی هستند. برای خود ما هیچ چیز باقی نمانده، حتی اختيار. درستترش آن است كه نمانده اند! ما فقط محتاج دست خارج هستیم!

یکی از دونرهای خارجی دهن خریطه های سخاوتش را باز کرده، برای یکی از وزارتخانه ها مبلغ 600 هزار دالر امريكايی کمک دادنی شد. به مجرد رسیدن این خوشخبری به وزارت، به امر جناب وزیر صاحب جلسه عاجل با شرکت مسؤولین ادارات پول یاب، پولگیر، پول چوركُن، پول اَوکُن و مانند آن دایر گردید.

در این جلسه که تحت ریاست شخص جناب وزیر دایر شده بود، موضوع ساحه صرف کردن این پول و ساختن "پروپوزل" مناسب برای آن مطرح گردید. اینجا بود که تمام اشتراک کننده های کهنه کار و کارکُشتۀ جلسه به اظهار نظر پيرامون موضوع آغاز کردند. رئيس یکی از بخشها گفت:

- جناب وزیر صاحب، اگر این پول را برای ترمیم و رنگ آمیزی ساختمان وزارت و سالون کنفرانس بگیریم، چطور خواهد شد؟

مسؤول "شعبه پول یاب"، كه هميشه از دونرها برای وزارت پول ميپاليد و پيدا ميكرد و از همين سبب به جناب وزير خيلی نزديك بود، فوراً جواب داد:

- رئیس صاحب، برای این موضوع تا حال سه بار از دونرها پول گرفته شده. غير از او، حتی خود همی سال از بودجه خود وزارت هم یک بار پول کشیده شده!

جنرال منیجر شعبه "پول چورکُنها" گفت:

- جهت محکمتر شدن امنیت ساحه وزارت، برای یک لای دیگر سیم خاردار به روی دیوارها و چیزهای دیگر و نیز چند غرفه مراقبت اگر این پول را بگیریم، چطور میشه؟

- نی منيجر صاحب، برای این کار گذشته از بودجه خود وزارت، از دو دونر به مقدار قابل ملاحظه­یی پول گرفته و خرج شده است!

رئیس شعبه "پول اَوکُنها" سرفه‌یی کرده، با طلب پوزش از جناب وزير و حاضران مجلس گفت:

- اِی قسم که باشه، چطور اس که ای پوله بری خرید دو عراده مینی بوس و سه عراده موتر باربری برای وزارتمان بکشیم؟

- اِی کار هم اصلا ممکن نیس. چونکه از دونرهای دیگر بری خريد وسايط در یک سال دو-سه بار پول گرفتیم. علاوه بر او، خود همی دونری که بری ما پول دادنی اس، سر همی سال چهار عراده موتر باربری و سه عراده بس مستعمل خوده بری ما تحفه داده بود!!

یکی از تکنوکراتان ورزیده مقیم در خارج و فعلاً از مشاوران ارشد و همه كاره وزارت، در حالیکه عینکش را روی بینی اش جابه جا میساخت، با صدای درشت و متین گفت:

- بری بازسازی تعمیر یکی از بخشهای ولایات و اکمال وسایل مورد نیاز آن اگه "پروپوزل" ساخته شوه، چطور اس؟

مسؤول همان شعبه پولیاب که مغزش مثل کمپیوتر آخرین سستیم تمام چیزها را در حافظه حفظ داشت، بلا فاصله گفت:

- بری هركدام از اونا تاحال چند بار پول گرفته، خرج شده و اَو شده. امسال بری گرفتن پول به آنها پیش هیچ دونری روی نداریم!!      

  - ....؟؟؟؟

  - .....!!!!

هرچند جلسه چندین ساعت به درازا کشید، ولی برای گرفتن 600 هزار دالر برای ساختن پروپوزلی که طرف قناعت دونر پول دهنده باشد، موضوعی پیدا نشد! اینجا بود که خُلق وزیر تنگ شده با لحن ملامت آمیزی گفت:

- شما چطور آدمای سُست و بیکاره هستین؟ چند ساعت اس که زور میزنین و پیچ میخورین، آخر هم بری 6 لک دالرک راه مصرف پیدا کده نمیتانین! چی بلا، مغزای کل تانه پوپنک زده؟! مه وقت ندارم، با چند مهمان خارجی ملاقات دارُم. تا صبح همه تان چرت بزنین، کله هایتانه ده کار پرتین، بری اِی مسأله یگان موضوع ابتکاری پیدا کنین. در آخر با تأکید اینکه "مبادا ای پول از دست ما نره!" از جايش برخاست و از اتاق بیرون شد....

به این ترتیب جلسه پایان یافت و همه اشتراک کننده ها به اتاقهای کارشان رفتند.

فردا در دومین جلسه وزیر نتوانست اشتراک کند. دیگران بیش از دو ساعت روی موضوع "پروپوزل" به تبادل افکار و انواع پیشنهادها پرداختند. اما مثل اینکه طلسم شده باشد، کدام چیز مناسب و قابل قناعت پیدا نشد. برای هرچیزی که از سوی اشتراک کننده ها و متخصصان پیشنهاد میشد، قبلاً هم از بودجه وزارت و هم از دونرهای مختلف چند بار پول کشیده شده و آب شده بود!

جلسه سوم سه روز بعد در اتاق وزیر تحت ریاست او دایر گردید. پس از سخنان مختصر وزیر، اظهار نظرها در حضور جناب وزیر بیشتر از جلسه قبلی آغاز گردید! هرکس تا اندازه­یی که عقلش قد میداد و فکرش کار میکرد، گپی میزد، ولی هر موضوعی را که اهل مجلس پیشنهاد میکردند، برای آن چند "پروپوزل" ساخته شده و پولهای زیادی از دونرها گرفته شده بود! به گونه مثال: برای سمینارهای گوناگون، ورکشاپ (کارگاه) های رنگارنگ، کورسهای مختلف، اعلانات، ریکلامها، پامفلیتها، ورقها، چارتها، بوردها و بروشورهای چشم خیره کن و .... به دفعات زیاد از دونرها پول گرفته شده و آب شده بود!

در همین اثنا، ناگهان پیرترین اشتراک کننده مجلس با کسب اجازت از وزیر، از جایش برخاست و با صدای لرزانی گفت:

- جناب وزیرصاحب، تمام کوچه ها، پسكوچه ها، پارکهای شهر و حتی ساحه وزارت خود ما از گلۀ سگهای ولگرد پر شده. اینها به صحت مردم، صفایی و سلامتی محیط زیست ما بسیار مضر است. اگه پولی ره که دونر دادنی است، بری کمپاین از میان بردن همی سگهای ولگرد پروپوزل بسازیم، به نظر مه بسیار كار خوب میشه!

این پیشنهاد عجیب در گوش همه اهل مجلس صدا کرد و چشمان همه از خوشحالی یکدم برق زد! جلسه به سرعت و اتفاق آرا پیشنهاد را تأیید کرد و چشمان همه به سوی وزیر دوخته شد، ولی ناگهان یکی از میان جمع گفت:

- دوستای، ای کار خو به ساحه کار و مسؤوليت های وزارت ما هیچ ربطی نداره!!

این حرف ناگهانی آن شخص میان اعضای جلسه صداهای همراه با اعتراض را پدید آورد. اعتراضها و حرفها در حال ازدياد و شدت گرفتن بود، ولی در این بین وزیر فوراً در موضوع مداخله عاملانه نموده، خطاب به همه گفت:

- همکارای عزیز، اِی ملک از همه ماس. صرف نظر از ای که ده کدام وزارت و مشغول چی کاری هستیم، ده همی محیط و ده همی شهر زنده‌گی میکنیم. پس حفظ پاکیزه‌گی و سلامتی اِی محیط وظیفه ایمانی و وجدانی هریک از هموطنان ماس. اگه ما به اِی مسأله توجه و دلسوزی نکنیم، پس ایمان و وجدان و حس وطندوستی ما چی میشه؟!

حرفهای محکم و جرنگدار وزیر همه را آرام ساخت، ولی همان شخص قبلی باز هم با شله گی گفت:

- اداره های زیادی مانند وزارت زراعت و صحت عامه، شهرداری، اداره حفظ محیط زیست، "مؤسسه صحتمند زنده‌گی کنیم"، "انجمن هواداران سبز"، "انجوی دوستداران زمین"، "نهاد عاشقان هوای تازه" هم به طور دوامدار با همی مسأله مشغول اند و هر کدامشان از ای دونر و او دونر پول میگیرن و خرج میکنن!

- او بيادر، با کار اونا شماره چی غرض؟ اگه دونر تصدیق کده بری ما پول بته، میشه ديگه!

- توبه، بری کشتن سگهای ولگرد دونر بری ما چطور پول خواهد داد؟!

- چرا که نته! دونرها هم باید از خود کاری نشان بتن و مصرف پولی ره بری جامعه جهانی تقدیم کنن!

در اینجا وزیر با لحن نسبتاً تحکم آمیزی گفت:

- بس اس دیگه، گپ تمام اس. حالی بری کشتن سگهای ولگرد آنچه که لازم اس ده نظر بگیرین و یک "پروپوزل" خوب بسازین... شما به کارتان دوام بیتین، مه ميروم!

وزیر از جلسه بیرون شد و دیگران به جلسه ادامه دادند.

پروپوزلساز ماهر وزارت از جایش برخاست و گفت:

- دوستا، بری تيار كدن پروپوزل نام منطقه های شهر، تعداد سگها و نظر به آن چیزهایی مانند مقدار کوچوله، گوشت، تعداد پرسونل، زمان کمپاین، ترانسپورت، قرطاسیه، کارتهای تیلفونه تخمین کنیم. بعد، مه از روی اونا پروپوزله بری شش لک دالر تیار میکنم.

دراین اثنا ناگهان یکتن از اهل مجلس گفت:

- برادرا، نظر به حکم قانون و فرمان اكيد دولت، ما باید پروپوزل را به پول ملی خود "افغانی" نشان بدهیم، نه دالر امريكايی!

پیش از همه پروپوزلساز وزارت با عجلۀ تمام گفت:

- برادر، شما چی میگین؟! دونرها بری پروپوزل هایی که غیر از دالر امريكايی به کدام پول دیگه جور شده باشه، یک سنت هم نمیتن. قانون مانون گفته سرتانه ناق به درد نیارین!!

معین وزیر دخالت کرده گفت:

-         باشه، ما به پیشانی و ميل دونرها سیل کده باید کار کنیم!

به این ترتیب، مجلس با این قرار که، برای شش لک دالری که دونر میداد، برای کشتن سگهای ولگرد به سرعت پروپوزل ساخته شود، به پایان رسید!

 

2

 

پروپوزلساز ماهر و چابک وزارت برای "کمپاین سگهای ولگرد" به سرعت تمام پروپوزل جدولدار رنگه‌يی را به زبان انگلیسی آماده ساخت. اوراق پروپوزل مزین با دستخط جناب وزیر به دفتر دونر فرستاده شد.

بخت با وزارت یار شد و بجلش اسپ نشست. یعنی از اثر سعی و تلاش شدید اداره پولگیر وزارت، در مدت کوتاهی "پروپوزل" موفقانه از تصدیق دفتر دونر بیرون آمد. جالبش این بود که، پولها با سرعت غیرقابل تصوری از بانک كشيده شده، صحیح و سالم به گاوصندوق سنگين و مستحكم وزارت منتقل و جابجا گردید!

فرصت را از دست نداده، فردایش تمام جلسات و ملاقاتهای خورد و بزرگ وزير به آینده معطل ساخته شد و برای حفظ سلامتی هموطنان عزيز و محیط زیستمان به خاطر "کمپاین سگهای ولگرد" جلسه عاجل به درجه اضطرار عیناً در دفتر خود جناب وزیر دایر گردید!

جناب وزیر صاحب با افتتاح جلسه سخنان مختصری راجع به اهمیت حیاتی و انسانی "کمپاین سگهای ولگرد" ابراز نموده، از کمک بشردوستانه و به موقع دونر پول دهنده تشکر و قدردانی کرد و نوبت صحبت را به دیگران داد.

نماینده "اداره حفظ سلامتی محیط زیست" در وزارت با بلند ساختن دست نوبت گرفت و گفت:

- جناب وزیر صاحب، یکدم اگه تمام سگهای شهر کشته شوند، با دو مشکل بزرگ چطور شوه؟

- كدام دو مشكل؟

-  اول، لاش های سگهای مرده ده ای هوای گرم بوی گرفته، محیطه آلوده كده، تمام مردمه اذیت میکنه. چون انتقال و گور كدن لاشها ده پروپوزل ما گنجانیده نشده و وظیفه ما نیست!

دوم ایکه، استخوانها و آنچه را که مردم هرطرف می اندازند و نیز چیزهای اضافی را که قصابها پيش دکانهایشان می اندازند، همه ره تقریباً همی سگهای ولگرد میخورن. درواقع بخشی از کار صفایی و تنظيف شهرداری ره ده ای بخش همی سگهای ولگرد به دوش دارن. آنها همکارای خوب و مهم شهرداری ده ای بخش هستن!!

-         پس چی پیشنهادی دارین؟

         - به نظر مه، اگه از جمله تمام سگها 30 درصد  اونا زنده مانده، ما تنها 70 درصد اونا ره بکشیم خوب میشه. با ای کار پول 30 درصد سگها هم به نفع وزارتمان صرفه میشه!

این فکر جالب و عجیب هم برای وزیر و هم اهل مجلس بسیار معقول آمد و با یک صدا تأیید شد.

نماینده "کمیسیون مستقل حمایت از حقوق حیوانات ولگرد" نوبت گرفته گفت:

         - کشتن 70 درصد از حیواناتی که خداوند با حکمت کامله خود آفریده، درواقع محروم ساختن بخش بزرگی از یک زنده جان، از حقی است که خداوند (ج) نصیبشان کده اس. ای کار مخالف صریح قانون حفظ حقوق حیوانات ولگرد اس! بری ای تخطی چی کسی پاسخگو خواهد بود؟!

          وزیر گفت:

                 - در این صورت پولی که گرفته شده و وعده­یی که به دونر داده شده، چی خواهد شد؟             

                 چی کنیم، اداره ما هم ده برابر تمام حیوانات ولگرد کشور، از جمله سگهای ولگرد مسؤولیت و وظیفه رسمی داره. ما از همی راه معاش میخوریم و دونرها هم بری حمایت از حیوانات ولگرد بری ما پول میتن، آخر!

                 يكی گفت:

                 - شما هم عجیب گپایی میزنین. اینه ده مدت بيست- سی سال جنگ، هم دولت و هم مجاهدا سه و نیم ملیون انسانه کشتن، امروز بی دغدغه سرای خوده بالا گرفته گشتن، کس بری شان چیزی خو نمیگه. ای خو سگ بی ارزش اس!!

                 - اوناره بانین، خدا به حسابشان برسه....

                 وزیر گفت:

                 - پس چی میخوایین بکنین؟

                 - گپ ای اس که "نی سیخ بسوزه، نی کباب!" خو باشه، از 70 درصد سگ 20 درصد دیگیشه هم زنده بمانین. در آن صورت اداره ما هم در برابر سگهای ولگرد وظیفه خوده کمی اجرا کده و پول 20 درصد سگها هم بری وزارت صرفه میشه!

                 به این ترتیب، از تمام سگهای شهر 50 درصد آن از طریق راه اندازی کمپاین وزارت کشته شده، 50 درصد آن زنده مانده، پولش برای وزارت باقی ماندنی شد!

                 در این وقت نماینده "کمیسیون آزاد حفظ موازنه طبیعت" نوبت گرفته گفت:

                 - دوستا! کشتن 50 درصد سگهای یک شهر، در حقیقت نابود کردن نصف نسل یک حیوان از آغوش طبیعت یک شهر است. ترازویی را تصور کنید که در هر پله آن یک یک کیلو چیزی مانده شده باشه. ده ای وقت ترازو کاملاً ده حال تعادل و موازنه اس. حال اگه از یک پله ترازو نیم کیلو وزنشه کم کنیم، تعادل ترازو برهم خورده، یک پلۀ آن بالا و پله دیگرش پایین قرار خواهد گرفت!

                 همی موضوع ره ملا نصرالدین افندی قرنها پیش چی خوب دانشمندانه بیان کده بود:

                 روزی کسی از ملا نصرالدین میپرسه، که چرا نصف مردم شهر یک طرف و نصف دیگرشان طرف دیگه میرن؟

                 ملا نصرالدین برای او شخص چنین جواب داهیانه را داده بود:

                 - بری ایکه اگه تمام مردم یک طرف بروند، شهر خالی میشه و در نتیجه کره زمين به یکسو پانگ پیدا میکنه!!

                 برادرا، طبیعت و محیطی که ما زنده‌گی داریم نیز چنین است. ما نبايد تعادل سگهای شهرمان را برهم بزنيم. من شخصاً با کشته شدن این تعداد سگ جداً مخالف هستم!

                 يكتن تقريباً با لحن تضرع آميزی به آن شخص گفت:

                 - برادر، روی خدا ره ببینین، بری کشتن تعدادی سگ ماره اجازه بیتین! آخر ما هم بری حفظ سلامتی محیط زیست خود کمی خو حصه بگیریم!

وزیر و دیگران هم گپ او را تأیید کردند.

                 - خیر به هرصورت، چی بگوييم روی جناب وزیر صاحب و شما دوستا هم نازک اس! از 50 درصد سگهای قابل کشتن، 20 درصد اوره زنده بانین. شما 30 درصد سگهاره بکشین میشه. همی خودش هم بسیار سگ میشه! چی کنیم، هر ترازو هم کم و بیش پانگ خو ميداشته باشه!!

                 به این ترتیب، باز هم 20 درصد از سگهای ولگرد شهر از مرگ نجات یافت و پول کمپاین کشتارش به حساب وزارت اولجه شد!

                 در جلسه امام مسجد وزارت هم اشتراک داشت. جلسه به پایانه های خود رسیده، میخواست آخرین فیصله خود را صادر کند، که محترم امام صاحب از جناب وزیر صاحب اجازۀ صحبت گرفت. او نخست یک آیت را بسیار زیبا قرائت کرد و بعد چنین به سخن پرداخت:

                 - جناب وزیر صاحب و برادرای عزيز مسلم، بر اساس حکم دین مقدس مان هیچ مسلمان واقعی حق نداره حتی به یک مورچه آزار برسانه. همی امروز صبح وقت نماز، هنگامی که به مسجد میرفتم، يك سگ ماده ره با چهار چوچه 15-20 روزه اش دیدم. برادرا تصور کنین، هرگاه همی سگ مادر مبادا پارچه گوشت آلوده به کوچوله‌یی ره که شما انداخته اید، بخوره و بمیره. حالِ آن چهارتا چوچۀ خورد او چی خواهد شد؟! آنها گرسنه شده، با نالش از درگاه رب العزت مادرشانه بخواهند...، اینکه از عرش اعلا چی فرمانی نزول خاد کنه، خدا خودش با علم غیبش میفامه...!

امام با پچ لنگی خود قطره های اشکی را که در گوشه چشمانش حلقه زده بود، پاک کرد و خاموش ماند.

                 حرفهای امام، به ویژه آیتی را که قرائت کرده بود، همه را چون پارچه یخ منجمد ساخت. اهل مجلس لال مانده، همه در سکوت سنگينی فرو رفتند!

                 این سکوت عجیب و سنگين مدتی ادامه یافت. نهایت مسؤول دفتر حساب و کتاب وزارت حاجی میرزا خان پردل، دل به دریا زده به خود جرأت داد و از جناب وزير اجازه گرفته، با آهستگی به حرف آمد:

                 - برادرا، جناب امام صاحب واقعاً گپهای بسیار مهم و خوبی را یاد کردند. ما حرفهای عالمانه و انسانی ایشان را كاملاً قبول داریم. ولی عزیزان، همه ما ميدانيم كه خداوند کریم و رحیم با حکمت کامله اش ما انسانها را برتر از همه موجودات، یعنی "اشرف مخلوقات" خلق کرده است. انسانها برای حفظ و حراست جانی که خداوند (ج) برایشان اعطا کرده، حق و حتی مکلفیت دارند. از همین سبب، در امر نابودی آنچه از زنده جانهای مضره است، مخیر و آزاد اند.

                 پس بیایید، گپهای جناب امام صاحب هم در زمین نماند. گیريم که تمام سگهای چوچه دار شهر 10 درصد تمام سگها باشد. حال از جمله 30 درصد سگهای قابل کشتن 10 درصد دیگر را هم کم کنیم. در آن صورت، هم خدا راضی و هم جناب امام خوش! گذشته از این، با این کار پول كشتن 10 درصد سگها هم به نفع وزارت صرفه می شود!

                 سخنان حاجی میرزا خان پردل چون گرمای جانبخش نور آفتاب در زمستان سرد به تن همه کارگر افتاد و همه را از کرختی و انجماد به حرکت آورد! در حالی که لبان همه از خوشی متبسم بود، حرفهای حاجی میرزا خان پردل و پیشنهادش را دربست قبول کردند!

                 مسؤول اداره پول یابی وزارت نوبت گرفته گفت:

                 - جناب وزیر صاحب، پول گرفتن از دونرها هم کار سهل و آسانی نیس. اینه ببینین، قریب پنج-شش روز اس که همه مجلس کدیم و هیلله موضوع «کمپاین سگهای ولگرد» را پیدا کدیم. اونه خبر دارین که پوله هم مثلی که از دهان شیر بکشیم، از دونر گرفتیم. حال پیشنهاد مه ای اس که، گپهاره ده همینجه ختم کنیم و فکر آینده ره هم کده، بری کمپاین کشتن همی 20 درصد سگهای ولگرد شهر قرار قبول کنیم. بری باقی مانده سگها خدا مهربان اس. ده آينده بازهم یگان دونر مونر دیگه پیدا خاد شد!!...

                 به این ترتیب، برای کمپاین کشتن 20 درصد از سگهای ولگرد شهر مبلغ ششصد هزار دالر امریکایی کمک خارجی رسماً تخصیص داده شده، راه اندازی کمپاین از سوی وزارت تصویب شد.

 

3

 

از سوی جناب وزیر چهارمین معین وزارت به عنوان رئیس کمیسیون "کمپاین سگهای ولگرد" تعیین شده بود. روز دیگر جلسه کمیسیون تحت ریاست جناب معین در دفترش دایر گردید. از آغاز کار جلسه چند دقیقه‌یی نگذشته بود و میخواستند در مورد کارهای عملی کمپاین سگ کُشی صحبت کنند، كه ناگهان یکی از اعضای کمیسیون با عجله گفت:

                 دوستا، 20 درصد سگهای بیچاره شهره کشته و به اوبالیش مانده چی میکنین؟ یگان 5-10 درصد اوناره طور نمایشی بکشین، به فکرم میشه!

                 یکی از حاضران گفت:

                 - ده او صورت پس از کمپاین باز هم ای سگهای لعنتی او طرف، ای طرف عو عو کده بگردن، مردم و دونر چی خواد گفتن؟

                 - برادر، ای گپاره یکسو بانین. اینه تا حالی ره چند وزارت، شهرداری و انجوها و مؤسسه های رنگارنگ بری کشتن سگها، هم از بودجه خودشان و هم از كيسه دونرها بار بار پول کشیده خرچ کدن و اَو کدن، کسی خو چیزی نگفته و آب از آب هم تکان نخورده، همه جا خاموشی اس، خو...!!

                 پس از بحثهای دور و دراز، رئیس کمیسیون و اعضای آن به توافق رسیدند که ششصد هزار دالر پولی را که برای کمپاین سگها در اختیار داشتند، برای کشتن 5 درصد سگهای ولگرد شهر تخصیص یابد! در نتیجه، از بودجه کمپاین باز هم پول 15 درصد سگها به نفع کمیسیون صرفه گردید!

                 در پروپوزل تعداد پرسونل کمپاین را 100 نفر نشان داده بودند، ولی در عمل تعداد افراد کمپاین کننده به شمول اعضای کمیسیون همه به 20 نفر میرسید. پول مصارف 80 نفر و سایر خرجهای مربوط به آن هم به نفع کمیسیون وزارت اولجه شد!

                 کار آغاز کمپاین با تدویر جلسات پیهم و دوامدار کمیسیون چند هفته به طول کشید. هدف از این همه جلسه بازيها و تأخیر در کار کمپاین، همانا گذراندن کمپاین با حد اقل مصرف و حد اکثر صرفه جویی در مصارف، و در نتیجه صرفه جويی در پول كمپاين و نيز باز هم حصول پولهای ديگر از دونرها در آینده ها بود...!

 

4

 

                 یکی از حرفهای همصحبتم بیش از همه مرا به تعجب و حیرت انداخت. به گفته او، چنین کمپاین هایی برای کشتن سگهای ولگرد شهرمان از مدت 9-10 سال به این سو، از سوی وزارتخانه ها، شهرداری، مؤسسات، ادارات، انجوها، کمیسیونهای رنگارنگ با شعارهای جالب و توجه برانگيز به گونه دوامدار و زنجیره‌یی ادامه دارد، ولی چنانکه شاهد هستید، سگهای ولگرد شهرمان نه تنها نابود یا کم نشده، بلکه روز به روز به تعدادشان افزوده هم شده است!

                 تا جایی که معلومات در دست است، از کمپاین سگها نه تنها مدعیان کشنده سگها صاحب پول میشوند، بلکه حوزه، مسجد، وکیل گذر، شورای موسیفیدان، معیوبان، طرفداران کودکان، سگبازها، دوستداران حیوانات (دیپارتمنت سگهای ولگرد)، حامیان حقوق بشر، انجمن قصابها و دهای دیگر به گونه‌یی سود میبرند! از همین سبب، عده‌یی از اشخاص زیرک و جرار که قانون بازار آزاد، به ویژه مسأله عرضه و تقاضا را خوب میدانند، به فکر ایجاد فارمهای ویژه توليد و پرورش سگها افتادند. آنها با مهارت عجیبی به شدت مشغول ازدیاد و تکثر نسل سگها در فارمهای خود اند!

                 من با عجله از همصحبت خود پرسیدم:

                 - برادر، ای مردم از تولید و تکثیر سگها چی قسم فایده میکنند؟!  

                 - آنها سگهایی را که در فارم خود تولید میکنند، به آن کمپاینچی هایی که در پی کشتن سگها اند و از دونرها یا بودجه اداره خود پول کشیده اند، میفروشند. آنها هم قبلاً سگهای خریداری شده را در محلات مورد نظر خود، که قرار است کمپاین سگکشی راه اندازی کنند، رها میکنند. بعد برای نابودی آنها از دونرها پول در می آورند!

                 گفتم: پولیس، وکیل و اهل گذر و شهرداری مانع آنها نمی شوند؟

                 برادر، جان مطلب و دلچسپی موضوع هم همینجاست. اداره های کمپاین کننده نمیتوانند سگهای خریداری کرده خود را هرجایی که دلشان خواست رها بکنند؛ بلکه به خاطر جلب موافقت و رضائیت حوزه، وکیل، مسجد، شورای محل، کلینیکها و سایر انجمنها مجبور اند به آنها سهم بدهند!

نکته جالب دیگر این که، فارم والاها در پهلوی زیاد ساختن سگهای عادی، نسلهای خوب سگهای جنگی را هم تولید میکنند و از فروش آنها به سگبازهای معتبر و سگدوست در  پایتخت و ولایات، پولهای زیادی به دست می آورند! خلص هم بازار فارمداران تكثيركننده سگها و هم کمپاین کننده های کشتار سگها هميشه گرم و پررونق است!

                 به این ترتیب طوری که می بینید، از مسأله سگهای ولگرد شهر دهها دفتر و شخص به نوعی سود میبرند و جیب پر میکنند! آن گونه که میگویند "از پهلوی کرم کدو هم او میخوره!" از پهلوی این ادارات بعضی مردمای محلات هم به آب و نانی میرسند! پس سگهای شهر باید هم زیاد باشه و هیچ کم نشود!!

                 - توبه کردم، خدایا....!

بلی دوستان و شما خواننده عزیز، من از روی تصادف برای نوشیدن یک پیاله چای وارد رستورانتی شده، با یکی از باشنده گان پایتخت همصحبت شدم. او در پاسخ یک پرسش در ظاهر کوچک من در مورد زیاد بودن سگهای ولگرد در شهر، با گشودن راز اصلی مسأله، مرا از دغدغه سوالات زیاد دیگر رهایی بخشید!!

                 حال برایم "سیر و پیاز" این مسأله آشکار شد که میلیاردها دالر به افغانستان سیل آسا سرازیر شده، چطور و در کدام صحرای عظیم جذب و گم میشود!!

 

 


بالا
 
بازگشت