ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

سیدموسی عثمان هستی مدیرمسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی آنتریوی کانادا

اگرجعل فرمان غنی راقاضی طنزقبول کنیدپای جعل ازمیان برداشته می شود (!)

بدون جرم شایدکه کسی سردارشود

باظلم وستم برشانۀ اوکسی بارشود

گفتند بزرگان سخن و منطق بار بار

باباخوردن سگ کی دریامردار شود

شاعربیوزن وبی ترازو

آقای محترم سردبیرسایت استقلال --خپلواکی حمیدجان انوری نوشته طنزی که ریاست جمهوری رابه وحشت انداخته بودواقعاًدولت مردان افغانستان سابقه طولانی دردفترودفترداری ندارندواشرف غنی بیچاره حتی نمی دانست که تعقیب چنین جرایم کارڅارنوالی است ایجاب طمطراق  ویخن پاره کردن ریس جمهورازاین وآن درکارنبوده

بعدازخواندن فرمان ونوشته آقای انوری درسایت وزین استقلال --خپلواکی خواندم آقای محترم سردبیرسایت استقلال --خپلواکی حمیدجان انوری شاید درخبربی بی سی یادرفیس بوک آن نوشته راخوانده باشد

بعدنشرفرمان زیرپوستن طنزآقای اشرف غنی احمدزی که سیمای خبرانتشاریافته به مزاخ غنی هم خوانی نداشت عصبانیت ریس جمهورافغانستان همه رامتوجه ساخته که برسرکدام فرمان اشرف غنی که حالافرمان وکمیسون سازی درنزدمردم افغانستان حیثیت دستمال حیض خانم(...) بخودگرفته

مردم اگردرفیس بوک هاچیزی خوانده بودندیانخوانده باخواندن خبرجعل فرمان مغزمتفکردوم جهان (مغزمتفکرسراسیمه)مردم ازخواندآن نوشته طنزی چشم به چشم شدندحتی یک تعدادچارچشمه به سوی یک دیگرنگاه کردندکه( ریس بازبه شفاخانه صحت دماغی مراجع کرده ) غنی که ازتقسیم پوست های دولتی سابقه کاری نداردهمیشه بافرمان های که حیثت خودازدست داده درمدیریت جراید رسمی وزارت عدلیه که قوانین وفرامین به نشرمی رساندبه دستمال بینی پاک وزیرعدلیه تبدیل شده بعضی وقت هااعضای پارالمان هم درپاک کردن بوت های خودکارمی گیرند

چون سروکارم سالهاست که باطنزاست بعضی وقتهاکه مانندمغزمتفکردوم سراسیمه جهان دست پاچگی به من دست می دهددست بطرف هجوهم درازمی کنم آنهای که سرشان به طنزبازنمی شودبهترین تیشه به ریشه مستبدین وحکام فاسددولت استعمارکابل باشمشیردولب تیزهجوحمله می کنند.

سرات گربرطنزنگردد خلاص

درخدمت توهجوباشدباخلاص

عنوانی که به خبرجعل فرمان غنی (سراسیمه) محترم سردبیرسایت استقلال --خپلواکی حمیدجان انوری درسایت خودداده بوداین درفکرم گشت که جزای قروت آب گرم وآن عنوان بجا مراهم به کارانداخت که بعدخواندن طنزهای خلق داددرسایت وزین افغانستان آزادیاآزادافغانستان هم درقسمت فرمان طدزی جعلی چیزگی بنویسم

 (بادشودوباران شودخدامرادخوشه چین می دهد

چیزیی که فوری دردماغ خسته پیری من خطورکرددربین قوس باشماشریک می سازم اگربه دقت خوانده شودیک طنزتاریخی است (حنیف جان اتمرکه مانندانگلیس هاوپاکستانی های علاقمندفوری به مشکلات افغانستان است !مانندسرقومندان نظامی پاکستان ،ریس آی اس آی پاکستان ونوازشریف که دروقت به قدرت رسیدن گنده خشتکان به نام مجاهدین زمامداران پاکستان به خرمغزان جهادی تازه به دوران دستوربادارانه دادندکه اردوی صدساله افغانستان را نابودکنداین کارشایدنزدمردم افغانستان یک جنایت ویارذلت تاریخی بوده ولی به فکرمجاهدین ورهبران مجاهدین یک عمل دوستانه بودکه تکلیف روانی مردم افغانستان نوزشریف با این کارکم ساخت چراکه به گفته رهبران مجاهدخصوصاً حضرت مجددی که اودربرابراین سوال گفت درزمان ریاست جمهوری توودردوران ایتلاف احمدشاه مسعودباحزب دموکراتیک خلق که احمدشاه مسعوددرپوست وزارت دفاع (وزارت جنگ)حرف اول می زد بعدهاافشاشد،اردو، پولیس ودستگاه جاسوسی یک مملکت ستون فقرات همان مملکت است بدستورنوازشریف که درآن وقت نخست وزیرپاکستان بودشما واحمدشاه مسعودکه درروزهای آمدن اول مجاهدین می زدیداین سه اورگان مهم منحل وسلاح های شان راطعمه فابريکه زوب آهن پاکستان ساختیدبه شمول پایه های آهنی برق که درزمان امیرشهید حبیب الله خان ازجبیل السراج تاکابل ازطریق میدان هوایی بگرم وولسوالی ده سبزنصب ولین کشی شده بود

حضرت مجددی واحمدشاه مسعودکه درآن روزهاهنوزحرف اول را می زدندمرتکب خیانت تاریخی شدند حتی بی وجدان ترین انسان روی کره زمین این خیانت ملی این دودلقک اجنبی را فراموش نمی کند می بینیم که سرحدبی وجدانی ورذالت به کجا می رسد.

 یک کمونست آتشین (رنگین دادفر)دست این خاین بدنام که نه تنها خود این بی وجدان بلکه خانواده مجددی هادرطول تاریخ چنين خيانتها انجام دادندهمیشه دلقک درباربودندبد ازاینکه (رنگین دادفر)دست مجددی را بی شرمانه بوسیدبعدهاگفت من نمی خواستم دست یک مردبدنام وخشتک گنده راببوسم  ولی چون درطفلیت زنده یادپدرم که مرابه دربار به بچه فرزندی (بحیث غلام بچه) داده بودهروقت که حضرت کرخ با اسماعیل سیاه زیادتربه دربارمی آمدند و وقتیکه اورامی دیدم دیگردلقکان دربار دست حضرت کرخ را می بوسیدند وبه من می گفتند که توهم ببوس.  بوسه کردن دست مجددی ارزوی اخلاص نبود بلکه از روی عادت بود.

من درحالیکه به قبروزیارت عقیده ندارم ولی وقتیکه از پهلوی یک قبرستان عبورمی کنم بدون اینکه خواسته باشم یا نه خواسته باشم دستم بلندمی شوداین به معنی این نیست که من یک مردابن الوقت سیاسی هستم.

مجددی گفت مجاهدین سالهاباسلاح های روسی وتانک های روسی کشته وزخمی شده بودند. ازدیدن سلاح های روسی رنج رنج می بردندبخاطریکه مجاهدین ازدیدن سلاح های روسی وقاتلین خودنظامیان رنج نبرده باشندبخاطر پاس نمک پاکستان که مانمک پروده آی اس آی پاکستان بودیم واین راهم می دانستم بعدازاینکه پاکستان هزاران چین تانک های زره را  تکه وپارجه کردندبدستورنوازشریف دوباره آهن ها را به دولت های افغانستان فروختند وامروزهم مارا خرفکرکده اندمی فروشند.

با وجودیکه دارایی های مارا بردند ، خوبی این روابط این است که تجارت کردبا پاکستان دوستی ما وپاکستان محکم ومکمترمی کند. مجددی گفت راستی ازوسیایل روسی خوش من هم نمی آیدماراآی اس آی واکسین ضد روس وهندکرده اند.

مجاهدین کرام!که ماهیت روسها، هندی هاوحزب دموکراتیک خلق به کمک دانشمندان آی اس آی بهترازدیگرمردم افغانستان درک کرده بودندازهرچیزروسی بدشان می آمدتنهاعاشق چاینک های نکلی روس بودندوقتیکه درپاکستان زندگی می کردهر وقتیکه دوستان شان به افغانستان درزمان روسها به کابل می رفتندمجاهدین حتی رهبران مجاهدین می گفتند که هر وقتيکه دوباره  به پاکستان برمی گشتی چندانه چاینک روسی باخودبیاورید. راستی چیزمهم فراموش کردم کارخانه زوب فولادپاکستان ضرورت به زوب آهن کهنه داشت که بعد اززوب دوباره به افغانستان صادرکندکه ما دیگربه دشمن تاریخی ما(روسيه وهندی ) احتیاج نشویم استدلال پوچ  دیگرمجددی این بود که بز گان گفته اگرگلیم خودمی فروشی به کسی بفروش که سرآن گلیم وهم بازبنشینی درکون بی غیرت درخت سبزکردگفتنددرکون تودرخت سبزکرده گفت فرق نمی کند همان طوریکه پدرهای مازیر سایه آن می نشست من هم می نشینم.

میگویندحنیف اتمردرکوچ مقابل اشرف غنی نشسته بوددیدکه اشرف غنی مانند برک بیدمی لرزدغنی گفت فرمان من راکنجکاوگران درفیس بوک های خودجعل کردند ، اتمروارخطاگفت:جعل اسنادجرم است کی این جعل را کرده ؟اشرف غنی گفت:کی می کندغیرگرداندگان ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی کانادا. دیگرکس کیست که جعل کنددشمن اصلی قهرمان ملی ما تووهمه کس می داند سیدموسی عثمان هستی مدیرمسوول ماهنامه طنزی وانتقادی بینام درتورنتوی آنتریوی کانادا

اتمرگفت :مگرسردبیرماهنامه طنزی وانتقادی بینام این احمق نمی دانست درحکومت های دکتاتوری اسلامی ودرحکومت های دموکراسی غربی جعل اسنادجرم شناخته می شودفرق نداردکه شمادرکدام گوشه جهان قرارداريدوجعل می کنید

حنیف اتمربازسرخودشوردادگفت:ریس صاحب همین کلک شش جزامی دولت ماعبدالله عبدالله دولت ماراگدوله ساخته هرکس که می بیندشمارا عبدالله عبدالله به اندازیک پوچک گال اهمیت نمی دهدازاین ناخون افگارما دشمنان ما به شمول رقیبان سیاسی ما حامد کرزی سخت محکم می گیردومحقق  هم دنده پنج درعقب عبدالله عبدالله می مانند.

بارهاباخودمی گویم اینهامارامجبورمی کنندکه استادسیاف درپهلوی خود بیاوریم تاچراغ شهدای افشاررا بازروشن کندآن وقت می دانندکه یک نان چندفطیرمی شود.

ریسس صاحب حرفهای من طولانی شدشمااگرفرمان جعل شده راداریدلطف کنیدتامن بخوانم غنی گفت من فرمان جعل شده رادارم چشم سفیدان حتی به فیس بوک سخن گوی ارگ فرستادندبی حیایی تا چه اندازه.  اتمرباعجله تندتندفرمان جعل شده راخواندآهی سردوعمیق ازگلوبیرون کردگفت ریس صاحب روان رهبران حزب دموکراتیک خلق شاداگرکسی فرمان آنهارا جعل می کردبه من که درخادبه حیث معاون محرتم آقا صاحب سیدکاظم میان شاخی کارمی کردم فوراًآن زنده یادان به من دستورمی داندنه تنها خودجعل کاربلکه خانواده جعل کارراهم شکنجه کنیدحتی سگ چوچه جعل کاررا زنده نمانید

درخت گفته اگردسته ازخودم نباشد کسی مرابه تبرزده نمی توانداین نوع آتش ها توسط درون خودمادرمی گیرداگررازدرونی ماافشانمی شدآنها ازسیاست ودرون دل ماچه می دانستندکه به نام جعل جل حرفهای دل ماراطنزبسازندوجل وپوستک سیاسی مارا به بیرون اندازندقسمی فرمان جعل کردندکه غیرمن تو دیگرکس نمی فهمید که هدف ماهم مفهوم درون جعل فرمان بوده غنی گفت: امروزحرام زادگی هاجای سیاست گرفته وبزرگان گفته بودند درآخرزمان هرکی ازدل یکدیگرمی داندکه فلان شخص کدام حرفهارادردل خودمی پروراندحال این مردم آن قدرهوشیارشده اندمن وتوراتا لب دریا می برندوتشنه بازمی گردانند.

دشمنان مابه سیاست های انگلیس که ازدوستان شماهستندهم بلد اند وآشنایی پیداکرده اندمیگفتندتوبچقانی لب خودراآنهامی داندحرف دل ترا(گفتندبشوران لب خودراتامن بدانم گپ ترا)

ریس صاحب راجع به این طنزی که درروح فرمان جعل شده داخل گردیده نظربهاری جهانی چه است غنی گفت:اوبیچاره همیشه پافشاری سرسانسورمی کنداگرماازسانسورکاربگیریم سروصدای کرزی بلندمی شودوجامعه جهانی رامانندقاطران سرکاری تورمی دهندودرخیابانها می برآیندکه شما ارزش های بیشترازده سال دموکراسی زیرپاکردیدوهمین حرفها سبب شده که مادرمقابل خواسته های طالب هاعقب نشینی کیم واگرعقب نشینی نکنیم هدف انگلیس وپاکستان برآورده نمی شودحالاطوریکه دیده می شودکه (خرپش بارنمی رودوبارکش پیش خرنمی برد)ومردم هم دل خوش ازطالبان ندارندرازهای پنهانی ماراباجعل وشوخی افشامی کنند )

نظربه فرهنگ وکلچری که ماداریم واژه کشی نه تنهادرخون مادرخون نویسندگان وشاعران دیروزوامروزدیده می شوداگرنویسنده وشاعری خواسته باشندکمی واضیح تروبی پرده بنویسندیخن شان رادلقکان ادب وادبیات می گیرندکه بگویند این آقا مردباحیا است(....  فرج )را زن میگوید.

نویسندگان وشعرای کلاسیک که زیرتاثیرردربارودرباریان قرارداشتنددرلابلای نکات پیچیده دورانداخته مطلب خودرا درکاغذ کفن کرده به دربارپیش می کردندوخیلی بااحتیاط مطلب خودرا می نوشتند.

 لفافه نویسی درطنزیک روش طنزی است که باکشتن واژه هامطلب خودرابروی کاغذ می ریزنددرحالیکه هیچ واژه نسبت به دیگرواژه کمی وکاستی نداردوازنگاه حقوقی دارای حقوق مساوی درنزد شاعر ونویسنده داردوخصوصاً اگریک واژه رانام خیالی بدهم کفرطنز نویسی است

ماهستیم که بین واژه هاتعبیض قایل شدم یکی راخوب با نام اصلی اش یادمی می کنیم کنیم ومی نویسیم وبرزبان ویادرآوردن درنوشته نه تنها ازنام اصلی استفاده نمی کنیم ودرنوشته هاازنام اصلی آن واژه هاخود داری می کنیم وحتی می شرمیم دورافتاده مطلب خودرا بدون نام اصلی واژه مطلب خودبه مخاطب می رسانیم ونام این روش بزدلانه راحیا،ادب،اخلاق وحفظ کلچر وفرهنگ خودمی دانیم درحالیکه درنوشته های غربی هرواژه رابنام خودواژه بکارمی برندمثلاً درانگلسی (کوس پوسی می گویند)دیگرنام دبه او ندارندهرگاه درنوشته ضرورت افتد نویسنده وطنزنویس فوری مثل دیگرواژه ازآن استفاده می کنندکه درجامعه ازآن نام می برندومی گویند همان طوریکه دست تورابنام دست راست وچپ درنوشته می نویسیدویابرزبان روزنه هزاران بارواژه هاربرزبان می آورازآن نمی شرمیم که نام می بریم اگرکسی بگویدهمان طوریکه دست ، گوش ، چشم وغیراعضای بدن انسان ااست ازگرفتن نام دیگراعضای بدن خودنمی شرمیدوباافتخارهم یادمی کنید ولی ازنام گرفتن ، ... ، ... وخصیه وحتی ازنام بردن نام پستان چه مرد وچه زن می شرمدوبخاطر فشارفرهنگ وکلچرازاین سه چهارنام ویا بیشترازگرفتن اسم خصیه خودداری می کنیم درحالیکه هرلحظه بادیگراعضای وجود ما سروکارداریم وبی ترس نام می بریم از برزبان آوردن ودرنوشته خودداری نمی کنیم واکثرنویسنده گان بیشترباسه نقط درداخل قوس مطلب خودبه خوانده می رسانیم که خوانده بصورت درست استفاده کرده نمی تواند

 درطنزنویسی واژه کشتن طنزازمسیراصلی اش بازمی داردمانبایدجفابه واژها هاکنیم مثلیکه عبید زکانی درطنز وهجوخود کوشش کرده که واژه کشی نکند ویا مولانا درمثنوی خصوصاًدرداستان کنیزک واژه هارابه نام های اصلی اش استفاده کرده وداستان که درقالب مثوی نوشته باگرفتن نام اصلی واژه ها  اصلی خوانده زیادترعلاقه می گیردکه داستان کنیزک خوانده بارهابارمی خواند(خصوصاً ملا هاوروحانیون )مولانا درداستان کیروکدومثوی واژه هارابانام اصلی اش بی هراس می نویسدکه نام بردن نام اصلی واژه نه تنها داستان ازنقاب بیرون می کندخوانده باربارهربیت تکرارمی کنداین خصلت درخون انسان موجوداست ازگرفتن نام یک واژخودداری می کنیم وقتیکه به نام اصلی اش می شنویم ویامی خوانیم عام فهم می شودلذت بخش هم است خصوصاً درطنز وشعرطنزی

واعظان درمحراب مسجدعبادت می کنند

گربه خلوت می روندکاردیگرمی کنند(کاررذالت می کنند)

همین مولاناکه واژه هارا که به نام اصلی آورده مثنوی راقرآن فارسی می خوانندمن که واژه کشی نمی کنم واژه هارابه نام اصلی واژه یادمی کنم ازلفافه ولفافه گویی خودداری می کنم مرابنام بی حیاوبدخلاق یادمی کنند

بروای واعظ بی دم و بی یال

توکوس رامیخوری ماند گال

درآیینه کوس سالهادیدۀ فال

اگرمانام گیریم می اندارجال

شاعربی وزن وبی ترازو

همان طوریکه عبید زکانی رادرحیات اش مبتذل نویس طنزمی نامیدندبعدمرگش اوراازطنزنویسان طرازاول امروزمی داندیاایرج مرزاه راکه شعرداستانی زیبای حجاب پوش رابدون واژه کشی نوشته ویاچلوصاف عارف قزوینی رابدون واژه کشی ازآب درآورده زمانی من هم نمی دانستم که واژه کشی درادبیات خصوصاً درشعرطنزی یک جفا نابخشودنی است

من دربرابرمزخرفات دین بی باک استادگی می کنم باوجویکه دریک خانه مذهبی وروحانی به دنیاآمده ام وپدروپدرکلان من مشهورحاجی آقانه تنهایک مولوی زبردست اوپیرطریقت بودوبه شریعت وشریعت مداری پابندی خاص داشت ومن چندکتابی نزداوخوانده بودم دراسلام تاحد توان مطالعه کردم دستارمولوی گری بستم غیرتفسیرآیت وحدیث آن حدیثی که من می شناسم نه تاجران دینی ومذهبی دیگرهرنوع تبلیغ که منبرمسجدسرقبرویا خانه مخالف آن هستم تقسیم کردن قرآن درفاتحه ناروا ویک تجارت مذهبی وتوهین به کلام خدا می دانم

 روزی درکعبه طواف می کردیم بادوستان آنهاسرخودراداخل سنگ حجرالاسود می کردندمی بوسیدندمن این کاربخاطریکه با بوسه کردن حجرالاسودانواع ویروس ومکروب های خطرناک درروی  بدن فرورفتگی وبرجستگی سنگ قرآرمی گیردوسالانه میلون وریوس خطرناک با خودازهمین سنگ می گیردواین سنگ با دیگرسنگهای آسمان وسنگهای جهان ماازنگاه  موادسنگی کدام فرقی نداردبخاطری خودخواهی هاقبیلوی چند قبیله عقب مانده ووحشی عصرحجرحضرت محمد(ص) سنگ درچادری گذاشت وبدست جاهلین کعبه دادتا درعبادگاه شان که کعبه درآن وقت بت خانه بودبگذارندوقتیکه محمد خوداش قابل پرستش نیست سنگی راکه اولمس کرده به هیچ صورت انسان مکلف نیست که آنراپرستش کندوبوسه بزند وبوسه زدن برقبرهم حکم بوسیدن سنگ حجرالسوددارد

من چون سنگ را دروقت طواف کردن بوسه نمی نمی کردم وتاریخ سنگ را بهترمی دانستم دوستان می دیدندکه من برروی سنگ حجرالاسودبوسه نمی زنم این سوال به دوستان پیداشدکه من به دین ودین پرستی چندان پابندنیستم درحالیکه اشتباه فکرکرده بودند

 کسانیکه به مسلمانی دایگی ومهربانی داشتندوتطورمی کردندآگاهانه ویا غیرآگاهانه مرامرتدفکرمی کردندمن وبرکت الله سلیم زمانی که داخل خانه کعبه شدیم قاری برکت الله سلیم گفت قاضی صاحب درداخل خانه کعبه چه می بینید

این بیت را به قاری برکت الله خواندم

درون خانه راچون نیست واقف

در و دیوار جانان  می  پرستم

 مسولین وزارت اوقاف سعودی درخانه کعبه رابازکردنددورترازعقب دروازه یک میزگردقرارداشات که بعدازبازشدن دروازه کعبه قفل وکلیددروازه راروی آن میزخاک پُرگذاشتندوچندسنگ دردیوارخانه کعبه دیده می شدگفتم برکت الله سلیم بگذارکه من ازعقیل معین اوقاف عربستان سعودی بپرسم درقسمت تاریخ این سنگهاوخانه کعبه عقیل گفت خانه کعبه چندین مرتبه ترمیم شده درزمان عباسی هاوقتیکه خانه کعبه ترمیم می شد دردیوارخانه کعبه به امرخلیفه عباسی که اسم او  فراموشم شده گفت این سنگ هایکه دردیوارمی بیندنصب شده وعقیل سردارمحمد داوودکه قبل ازشما دکه من چیزی دیگری درخانه کعبه ندیدم که به من جالب می بودفقط یک بالا خانه با یک دروازه بدون کلکین بودوخانه فرش نداشت بوریای فقررامخمل می به تاریخچه کعبه ازمن سوالاتی داشت

 همان طوریکه خداوندعالمیان تهی دستان به صبروقناعت توصیه می کندوقتیکه درون خانه رابه چشم سردرحالت بیداری وهوش سالم دیدم گفتم بیشک که حکمت تراکس نمی داندشعرشاعردردماغم خطورکردعجب صبری خدادارد وشان وشوکت امیران سعودی قصرهای فرش کرده آنهاوروابط امان زمان باخا منۀ وحرفهای احمدی نژادبیادم آمد که امام زمان درملل متحد چه لطفی به اوکرده بودبا خود گفتم ای خداخودات خانه بی فرش وبی کلکین که درون اش یک روزنی کوچک هم نداردمانندگورستان تاریک است درفکروچرت عمیق رفتم بازشعرشاعربا خودزمزمه کردم عجب صبری خدا داردکه هزاران کشتاربی رحمانه را درجهان می بیند اورا بخاطرجنایت اش محکوم نمی کندمانند پل ریش 7 کلاک سه بربرتیزترمی شودسیاف حافظ ونایب خدا می داندشهرکابل شهرکفروبی دینی می داندفتوی دادسوزاندن مردم وکشته مردم کابل ویران کابل درزمان اول قدرت وحکومت شان مردم کابل سزاورکشتن وبستن وقابل ترحم نمی داندویرانی وکشتارمردم جایزمی داندوفتوی کشتاروویرانی راصادرمی کند وقتیکه باامریکایی ها دوباره بکابل برمی گردندزمین جایداد ودختران جوان به زورمی گیرنددست به قاچاق هیروین پول شویی جاسوسی صدها جنایت می زنند وهنوزهم دل شان یخ نگرده بی شرمانه می گویندمجاهدین به حق خود نرسیده اند

جنایت خودشان را زنام خواست خداوندوحکمت خداوندی پنهان میکنداین دلیل تا امروزکس ندانسته که خداوندبرای چه هست کرده وبرای چه به جنایت کاران حق کشتاروفتوی ویرانی شهرهارامی دهدفکرمی کنم که این رزازذات پاک غیرسیاف وباستخارحضرت مجددی کس دیگرنمی داندوقاتل اصلی هزاران نفرکابل برابت می دهندقهرمان می دانند وطرفدارصلح برادری وامین شخصی را که درزبان آن صلح وحدت ماندندصدازن پستان بریدوپستان بری ومیخ کوبی را دربین مجاهدین رواج کرد

 وگلب الدین به گفته سیاف با آن قدرجنایت نابخشودنی اش تاامروزبخاطرقتل وغارت که تاروح ضیاالحق بی وجدان قاتل اصلی ملیت ها افغانستان شاد باشدبخاطریکه درجنایت درپاکستان ازهررهبرمجاهددست گلب الدین ضیاالحق بی وجدان قاتل اصلی ملیت هاافغانستان می گویندغنی واتمریک مهره تفاله شده رامی خواهد دوباره اورا به کرسی ظلم وکشتاربرساندکه باقی مانده کابل به اساس فتوی سیاف دوباره بکشد وکابل ودیگرشهرهای افغانستان بشمول قبراحمدشاه مسعودویران کندوبه بهانه گلیم جم راکت زنی نمایدوبعدگلیم جمع دربغل خودبگیردوآن وقت گلیم جم نه تنهاکمونست وکافرنیست به گفته حضرت مجددی پدرمعنوی گلیم جم ، گلیم جم خالد بن ولید است هم قهرمان حزب دموکراتیک خلق است هم قهرمان مجاهدکه به اومقام خالد بن ولی راقایل می شوندوهرجریان ودولتی سرقدرت می آیداوحرف اول می زنددرسرزمینی که فرق شمشیرزن وکستزن مردم اش کرده نتواندهرمصیبت لطف خداوحکمت خدابداندتوقع شما ازاین ملیت های دنباله روچه خوهد بود

همه جملات این قلم دراین نوشته طنزی بالاکه دیده می شود واقعیت تاریخ بوده هیچ انسان بادرد وباوجدان به غیررهبران واعضای سرسپرده حزب دموکراتیک خلق ، رهبران مجاهد واعضای سرسپرده مجاهدین رهبران با اعضای خود فروختۀ شان ازواقعیت عینی که درافغانستان گذشته انکارکرده نمی تواند غیر ازاینکه مانند شاعربگویم عجب صبری خدادارد یا به اساس شعربابک اسحاقی که نوشته درشعرخودخدامرده اگر(من بگویم خداصبرداردخداسخت میگیرد ودیرواگربگویم خداوندهیچ وقت نمی ممیردبعدازمن می پرسید پس کجا ست خدا که آنقدرجنایت درروی زمین بینوآب از آب تکان نمی خورددبازمی گویم دانش خداازمن بهتراست ویا می گویی که من دراین قسمت حاجز هستم بازاشعاردوشاعر بانام ونشان ردمی کنی من جوابی ندرم فقط می گویم که من باز گفته می توانم این جزعقیده من است من وکیل خداودین نیستم ازسیاف وخامنه بپرسیدکه اینهاتماس دارند)وقتیکه شیطان درنقش جبریل باسیاف ودیگردین پرستان درتماس است سیاف خبرمرده خدارااززبان شیطان شنیده وبه گفته شیطان وسیاف که کمترازشیطان نیست قبل ازمردن اش سیاف راخداوندبخاطرحفظ دین اش روحانیون ،ملا هارازیردست سیاف قرارداده که از سیاف پیروی کنندوخدااین نایب خود توسط شیطان دستورداده زیرنام حدیث آیه قرانی هرجنایت بااسثتناددین ومذهب سیاف حق داردانجام دهد

دراین شب وروزشیطان درگوش سیاف گفته برادرمرا گلب الدین حکمتیاربخاطر رسیدن به قدرت دوباره کمک کنیدهمان طوریکه ازآمدن پاپی های گلب الدین درحکومت کرزی استقبال کردندوغنی موقع داد که بالای شانه های اش پاپی های گلب الدین جابجاشودومژده بیریش محمدالله کورپسرحاجی نسیم داماد حاجی صاحب درویش که قبلاً سگ اسلامی بودبعد باطالب یکجاشداصلاًازپنجشیراست دربغلان کلان شده به دستورپنجشیری قتل خیبردریک نوشته خود کتمان کردکه بعددستگیرپنجشیرازنوشته این قاتل جنایت کارموخذ نوشته خودقرارداده تاپل پای واقعیت هاراقسمی وانمود می کندکه دراین جنایت حزب دموکراتیک خلق نقش نداشت  مژده دریک نوشته خود حیثیت مورچه خورک می دهد (مورچه خورک یک پرنده است خود درروی زمین بشکل مرده وبی جان درازمی کشد بعدزبان خودرا می کشد مورچه ها درسرزبان آن جمع می شوندبعدمورچه را مورچه خورک می بلعد)

بترس ازمکرمردگان زنده آزار

فریب داده تراباچال ومکرهربار

حالا درآمدن گلب الدین وازآمدن طالب استقبال می کندهروقتیکه این هایک جا می شوندفکرمی کنیدکه آب ازآب تکان نخورده ومردم افغانستان کودن ترین مردم جهان است شمادیدید درروزسالگردمرگ علی مزاری شورای نظارکه سیاف که عبدالله سالها دم شورای نظار بودنداشک تمساح ریختنداگردرآن محفل می بودی فکر می کردی؟که درجانیت افشاربااحمدشاه مسعودوسیاف عبدالله عبدالله شریک نبوده ودربردن دختران نوجوان افشاربه پنجشیردست نداشته ودرتجاوزجنسی آن دختران معصوم عبدالله عبدالله که سرمادرخوددریغ نمی کنددرگنده به خشتکی شهرت دارد درجنایت کابل نقش نداشته همه جنایت درکابل خصوصاًدرافشارتوسط سیاف واحمدشاه مسعودوطرفدان شان درکشتارمردم کابل نه تنها احمد شاه مسعودسیاف جمعیت اسلامی گلب ادین وعلی مزاری ودوستم وقهرمان جبار، خلیلی ، محقق عبدالله عبدالله قانونی محمدی وغیره نقش داشتند وانکارکرده نمی تواندکتاب جنایات کابل که توسط موخ شناخته شده ما سیدعبدالقدوس نوشته بخواندکه همه جنایتکاران به تاریخ سپرده شده وازکسانی که درجنگای کابل بودبه هرشکلی که نام برده شده همین که درجنگ بوده بی طرف نبوده درجنایت حکم احمد شاه مسعود وسیاف دارندوهرتاریخ نویسی که نوع جملات بکارببردسبب برات اشتراک کنده های جنگ کابل شده نمی تواندفردامورخ دیگرکه بگویددراین اشخاص کابل ویران شدکفایت می کند

سوال درایجا است این جانی ها دیگرازجنایت نفرت دارندیا مترقی شدنددیگرقوانین عصر حجررا به رسمیت نمی شناسند وخون به خون نمی شوینداگردیروزمردم افغانستان شمارا نمی شناخت امروزبهترمی شناسد که سگ سگ است دم سک سگ است سرتاپای سگ سگ است

کی زورداشت که

زورنکرد

مجاهد وطالب با

خلق پرچم

مردم

بی کفن

زنده به

 گورنگرد

رهبران وقوماندان طالب ومجاهدهمه از یک نسل سگ است آن هم سگ دیوانه

 امکان داردکه خواندگان فکرکنندکه این مردافسانه گو(سرگذشت تاریخ معاصر) ازواقعیت های عینی پرده بی باکانه وبی ترس می برداردتا فردا شمع تاریخ مورخین جنایتکارا ن به خاطرنفع خودشان درتاریخ واقعی افغانستان روشن نماند ونسلهای وشمعی را که مورخ واقعی روش کرده خاموش نشودنسلهای بعدی درتاریکی قرارنگیرنداین وظیفه هرانسان باوجدان ووطن پرست است که از خاینین ودنباله روان کوردل شان نترسندبا گفتن نوشتن  واقعیت هادرون خاینین وپیرون خاینین مرچ پاشی قلمی  کند(مرچ تندکوهستانی را باقلم اکسپره نمایند)

من می دانم که خواندگان این قلم ودشمنان سوگندخورده این قلم درفکر چه هستندوترس این دارم که یکی ازدوستداران ودشمنی قلمی من ایمل کنندوبگوینند طنزطنزگفتی ولی درقسمت طنز چیزی نوشته نکردی درحالیکه می گویندهستی همان طوریکه پابند قوانین شعری کلاسیک وشعرنویاشعرسفید نیست ازخودمی درنگاندبا طنزنویسان کهن یعنی کلاسیک وطنزنویسان نوهمفکرنیست نظریات مختلف طنزی درنوشته های هستی دیده می شودکه درکتاب های طنزدرنوشته های محققین ونظریه پردازان طنز،نویسندگان طنز ومنتقدین طنزآنچه هستی درقسمت طنز می اندیشد وقسمی که ازتعریف طنزبرداشت دارد تنهادرخیابان خوداش که قلمش به جولان می افتد ازگلزارقلمی دیگران شاید وباید استفاده نمی کندوبه نادردرنوشته های خودهستی ازگلزار طنزنویسان گذشته ونوواز محققین طنزدیروزوامروز ،ازنظریه پردازان طنز ،وازنوشته های نویسندگان طنزونوشته وتحلیل های منتقدین طنز خیلی کم وناچیزاستفاده می کندوبه ندرت اندیشه وافکاردیگران درقسمت طنز درنوشته های هستی دیده می شودمن بارها با این سوالها موجع شده ام تنهابه شخص سوال کنندجواب گفته ام این باردرقسمت طنز، طنزنویسی ونظریه پردازان طنز وخودم چه نوع فکرمی کنم ومی اندیشم مفصل معلومات می دهم راست می گویدمن کمی استفاده می کنم البته چیزی که به نظرم مقول بیایدویا به آن ضرورت پیدا کنم من نمی تونم بی خریط فیرکنم ویکتازی نمایم اگرکسی نظریات گذشتگان به کلی رد می کندبنظرصددرصددیوانه است وغوغای مغزی ناسالمش اورافیلسوف خیالی می سازدواین حق هم دارم که نظریات خوددرقسمت طنز وشعرداشته باشم وبامخالفت ها ودشوری ها دست وگریبان باشم

بلی من کی گفتم که استفاده نمی کنم استفاده می کنم وهم نمی کنم قلم من متولد ازبطن دیگرطنز نویسان بوده همان طوریکه شعرشاعران نوپردازازبطن شاعران کهن بوجود آمده سالها طول کشیده بعدبه مشکل جای پای خوددربین مردم وادب دوستان پیداکرده که خوداش شاید زنده نمانده مثنوی معنوی بعد از چندین قرن بعد مرگ خداوندگاربلخ جا افتاد وجاودانه شد وهنوز هم مشکل خود داردنظرپردازان قبلی رشعروطنزدرحیات خودروبرو بودند ویکتعدادهنوزهم کرم نظریات او کشتندتحقیق می کند ونظر می دهند با وجویکه بامخالفت های زیاد روبروشدندولی توانستند به اثر کوشش وپا فشاری سد ای پیش روی قلم شان بردارنددراین جای شک نیست که شاعران ونویسندگان طنزپردازان وغیرکه درجاده یکطرفی دیروزهنوزروان هستند بشمول مورخک نویسان شهرت طلب نه تنها قلم من که خودمن هم مورد تاید شان نسیت چه رسدکه نوشته های مرا تاید کنندشناختی که من ازخود دارم من زنده باشم یا نباشم روزی اعتراف می کنندکه من هرچیزکورکورانه قبول نمی کردم

داکتربراهنی درشهرمازندگی می کندمرددانشمندودرادبیات دیروز وامروزمطالعات زیاد کرده نظر یه پرداز ادبی ،منتقد ادبی درشعرونثروطنزمی باشد یدطولاداردبعد ها کتابی که بنام طلا درمس نوشته بودخوداش نوشت که این کتاب آنچه که من فکرمی کنم نیست دست به اصلاح آن بردولی دیروزمورد تایداکثر نویسندگان خصوصاًازجوان طلادرمس بودومن بااول که این کتاب دیدم وخواندم علاقمند کتاب شدم بعدچندین بارخواندم با آن کتاب مشکلات خود هم داشتم وسواتی دردماغ من خطور می کرد ولی ازدستیکه درافغانستان طلا درمس به شهرت رسیده بوداگرچیزی بشکل سوال وانتقاد می پرسیدی ترابه مسخره می گرفتندطلا درمس اگرمبالغه نکرده باشم درافغانستان دربین شاعرها ونویسندگان رنگ وبوی مذهبی را به خود گرفته بودبه این می ماند که درحمروایی داش جز سکوت حرفی نزنی

 او روزی گفت که هرکلمه که از زبان ما می برآید شعراست اوتوضیح بیشترندادومن مخالفت با طرزدیدداکتربراهنی نشان دادم اگرداکترمی گفت هرکلمه که اززبان من می برآید ودرروی کاغذ می آوریم شعرسپید است نسبی من قبول می کردم پا فشاری داکتربرهنی ه صرف نظر ازجایگاه وموقعیت اش کلمه که از زبان ما می برید شعراست به عقیده من هرکلمه که از زبان ما می برآید شعرنیست وهرکلمه شعرسپید هم به تنهای شعرگفته نمی توام قسمی که من ازشعرسفید برداشت دارم مقصد ازبی اخترامی به استاد بزرگواربراهنی نیست به به داکترخیلی احترام دارم به همان اندازه که آخوندهای ایران ازاوبد می برندوداکترصاحب براهنی درادبیات امروزماحرف اول می زندوپیری هم مانع نظریه پردازی وکنجکاوی آن شده نتوانسته هنوز فضل خدا سرحال است خدا کمش نکندکه بزرکترین غنیمت ادبی عصرما است ویکی ازشعرهای استاد دربینام طنزگونه گرداندگان ماهنامه طنزی وانتقادی بینام نقد کردند که فکرمی کنم داکترآن را به شکل تعویز نگهداری می کندگرداندگان ماهنامه طنزی وانتقادی بینام ازنقد شعراستاد که به شوخی درلابلای واقعیت ها نقد شده بود

فکرمی کنم همان طوریکه ما بعدازنوشتن شعرمی دانیم که برداشتی که ازاین شعرکردیم برداشت دیگری خوانده ازشعرداشته باشد که نظربرداشت خوانده با نظربرداشت م فرق دارداگرازاستاد براهنی هم درقسمت شعراش که ماهنامه طنزی وانتقادی بینام نقد شعربه شعرکرده شاید برداشتی که ما از آن شعرداشتیم خوداستادهم نداشته باشدبارها این طور شده خوانده وشاعر درتفسیروتعبیراختلاف داشتند تفسیر وتعبیر خوانده منتقدبجا بوده باشد شعرکه استاد نوشته ترس ازاین دارم به کدام مناسبات نوشته و استاد خواهد گفت این شعریک الهام شعری بود تفسیراش زورحضرت فیل می خواهدواگرازپیروان استاد درقسمت شعری که ما درماهنامه طنزی وانتقادی بینام به نقد گرفتیم از زبان شاگردن وپیروان استاد شنیده ام که می گویند این شعر از سویه ما وشما بالا است اگرامروزندانستید فردا بعد ازمرگ استاد که خداسایه استاد از سر ماکم نکندبه مفهوم شعرپی می برید بزک بزک نمیر که جولغمان می رسد

مثلیکه استاد باختری ازبرکت روح قهارعاصی به اوالهام شعری مثل داکترصاحب براهنی شده بودوثریا بها با عجله آن دوشعردرسایت خودبه نشر رساندوفکرمی کنم که استاد باختری هم همان قدرپُرروح نیست که همسنگران خودبه خاطر برات تاریخ خودتوهین کند دریکی ازآن دوشعریکه من نقدشعراستاد باختری را کردم دریک استادشعرآمده بود هرکاری که می کنید بکنید ولی نگذارید که فاحشه های سیاسی حامله شوندونسل شان زیاد شوداستاد باختری که سالها با فاحشه های سیاسی مانند قهارعاصی زریاب روبط تنگ تنگ داشت یا شورای نویسندگان حزب دموکراتیک خلق من یقین دارم هرگا ه این شعربه استاد باختری الهام نمی شدخودرا وهمسنگران خود را انگشت نما وتوهین نمی کردویا شاید بعد ازگذشت روزگارمتوجه شده باشد استاد باختری که چه اشتباه را مرتکب شدم که درپهلوی شاعرکلشنگوف قرارگرفتم وامروزفهمیدم باید مثل ببرک کارمل درپیری واقعیت هارابگویم مردم از سرگل تاریخ زدگی ام  دست بردارمی شود یکتعدادمردم است که اشعارگنگ استاد باختری را ماننداشعارداکتربرهنی با گذشت زمان شاعران آینده که با پختکی قدم های شعری شان همراه است هم ردیف آنها می دانند می گویند صد سال بعد نسلهای آینده این شعرباختری ویا شعربراهنی را بداننداین گلهای انجیرفکرمی کنم تا آخرعمرنبینیم همان طوریکه نسلهای گذشته گل انجیر راندیدند

این نوشته را که حال سردست دارم ناوقت شب است حرفهایکه پیروان داکتربراهنی  واستاد باختری می زنندبه یاد حکایتی مراانداخت که روزی درشهرغزنه این اتفاق افتاده بود

شهرقدیم غزنه دروازه بزرگ داشت یا به یاد من هم همان دروازه درشهرکهنه غزنی موجودبودخداکند که قاچقبران آثارعتیقه آن دروازه را مانند بت بامیان به افسانه تاریخی مبدل نکرده باشند

وقتيکه مردم از نماز خفتن برمی گشتنددروازه توسط موظف  دروازه محکم بسته می شد وقفل بزرگی که از سالهای قبل درقلب آن دروازه ازطرف شب آویزان می شد توسط شخص موظف درناف قفل آویزان می گشت مثلیکه امروزدرکانادا دخترها درناف خود حلقه می اندازندتا نماز صبح کلیددرجیب دروازه بان زندانی بودبا قفل به هیچ صورت تماس گرفته نمی شدکلید درون قلف نمی رفت ودل جگرقلف شورنمی داد

شبی دروازشهرکهنه غزنه توسط دروازه وان شهرکه پدردرپدرمسوولیت بازکردن وبسته کردن دوازه شهرکهنه غزنی راداشتند دروازه شهرکهنه غزنه دروقت معین قفل زده می شدیکی ازشب ها پیری طريقتی که شهرت اولیا زمان داشت درداخل شهرکهنه غزنی زندگی می کردبعد از قلف زدن نفرموظف چندقیقه دیرتربه پشت دروازه اولیا زمان با مریدان وپیروان خودرسید

 مریدان پیردید که دروازه ازعقب قفل زده شده چاره دیگرنیست به جزکه پیر ازکرامت کاربگیرودربازشودیکی ازمریدان گفت هوا خیلی سرد است پیرکامل ما ازمعجزه وکرامات خودکه متصوفین دارندکاربگیرد که دروازه بازشودپیرسکوت کرددربین دنباله روان پیریک مرد نسبتن هوشیاروجهان دیده بودگفت کرامات پیرمثل الهام شعری که هروقت میسرنیست

 گفت برو که برویم کرامات پیر نم کشیده که درعقب دروازه شهرازشدت سرما یخ زده نشویم یکی دیگرازمریدان پرسید یا پیرکرامات چه شد گفت فکرنکندکه دروازه بازنشد کرامات من از پس خاک کشید امروزاگردروازه بازنشد خدا شمارا کم نکند خود شما فردا یا بعد مرگ من می گوید پیرما پیربجای رسیده بود یکی ازشب های سرد به دروازه شهرناوقت رسیدیم دروازه توسط نفرموظفه شهرقفل زده شده بوددرآن شب اگرپیرمانمی بودمارادرعقب دروازه شهریخ می زد پیرما با کراماتی که داشت دروازه شهررا وازکرد

پیروان داکترصاحب براهنی وبا ختری صاحب نگران نباشد اگرامروزمهفوم شعرهای این دو بزرگوار را درگ کرده نتوانستند فردا احمق های پیدا می شوند شعریکه از سویه مابالا است هرکس مفهوم این شعرهارا درک کرده نمی تواندفردا به مفهوم ومعنی شعراین دوبزرگورپی می ببرندکهفقظ این قدرگفته می توانیم اگرنسل امروز که با این دوبزرگوارزندگی می کنندبه مفهوم شعر این دوبزرگورپی نبرند اگرنقد از دست دادیم از قرض امیدی نباشد

 درطول حیات چنین کلاه بازی هارا زیاددیدم من به کسی کاری ندارم که کی ازکی حاتم بیگ ادبی می سازدولی من درزندگی اشخاص آنچه که درقسمت شخص ،خانوده شخص ، دانش شخص میدانم بدون روی درواسی می نویسم که فردا من را کس نگویدیک دنباله رو بودکه واقعیت هارا درگ نمی کرد مانند شتردرعقب خرکاروان جلواش بسته شده بودخدا آن روزرا نیاورد که مثل شتردردم خرکاروان ادبی جلو قلم من بسته شود

دربین طنزوهجوخط باریکی موی مانندقرمزوجود داردکه چشم هرنویسنده طنزی اگرتیزبین نباشدآن خط قرمزنمی بیند(مقصد ازتیزبین یعنی دانش طنزی نداشته باشد)بگویم نوشته خوب نوشته بودآن قدرچشم نویسنده تیز بین نبودیعنی درنوشته طنزی نویسنده دسترسی کامل نداردازخط قرمزرکه بین طنز وهجو کشیده شده وطنز نویسان وطنزپردازان ومنتقدین طنزدرآن قسمت هم نظر وهم فکرهستند

طنزکورکرانه ازخط قرمزباریک بین هجو وطنزعبورکرده خصوصاً درنقدهای ادبی این جملات بکاربرده می توانیم به خاطردرنقدادبی  طنز نویس جمله های خودراماهرانه بکارمی برد که هجوسرارا متوجه سازد ونقد ازحالت تندی بکشد او فکرنکندکه درنقد خود منتقد مرا هجو سراخوانده نقد طنز با دیگرنقد های ادبی فرق کلی دارد درلابلای نقد طنزی از نکات برجسته طنزی کارگرفته نشود ومنتقد دسترسی کامل به طنزنداشته خودمنتقدخداآگاه ویاناخودآگاه بطرف هجووبی ارتباطی جملات می رودنقد منتقد طنزی را بی رنک می سازد

 آن وقت گفته نمی توانیم آقایکه طنزفلان طنزنویس نقدکرده نقد ادبی طنزی کرده قلم منتقدازهجو وهزل دورتر قرارگرفته هجو وهزل را هرکس نوشته کرده می تواندولی نوشته طنزمشکل است که هرکی مطابق تعریف امروزی طنزنویسی کنداین که درافغانستان می گویند

 آقای ریشخند گردانده شبخند فرق بین طنز وهجوه را نمی کندچون اوکوشش می کندکه مخاطب خود بخنداند هدف اش از طنزنیست اوریشخندی را بلد است دروطن ما از بس که رنج وغم است دریای خشک شده راملت ما سیلاب آب صاف می گویند نمی گویند که سیل آمد صدا می کندکه آب آمد بسیاری کسان فرق سیلاب وآب شفاف کرده نمی تواندهجو،هزل ولطیفه های بی مزه را طنز می گویندنام محفل اش راشبخند می مانداین وآن به نام یک کاره که بخاطر شهرت طلبی درشو یابرنامه شبخند اشتراک می کندشهرت طالبان درفکراین نیستند که شبخند چه ماهیت ادبی داراد واقعاً طنز اشت یا بیخ کردن دهن بخاطرخنده مجبوری

طنزروش های مختلف داردهمین فرمان غنی که درهرجانشرشده اگرطنزگونه قبول شوداختاردولت کابل احمقانه است رهبرن ادبی وزارت کلتوربایددرگوش کوره خر سیاست اذان بدهند(غنی)اگرمسلمان شود دل رحم پیدا کنداززورگویی دست بکشددریک جامعه دیموکراسی درحالیکه حرف ازدموکراسی می زنیم  وجامعه  ما جامعه بیماراست سیاست مداربیمارست نویسنده وشاعر بیماراست افرادکه حرف ازمدنیت می زنندمانندباقی سمندر سخت بیمارهستندودرآیند هوای انتخاباتی پارالمان بسر می پرورانندوپارالمان افغانستان جای همن مردمی که به روزنرخ حرف می زنند می باشد

 وقتیکه پای جعل نظربه تعبیرادعا کننده به میان آیدوهرکس حق دارد هرکسی را که خواسته باشد به محکمه کشندوآقای غنی هم این حق دارد که سروصدا بلند کند ویا کسی را متهم به جعل اسناد نمایدویاگوشزدکندولی حق اختارتهدیدهیچ شخص به شمول ریس جمهور را نداردحرفهای غنی را که من درسایت بی بی سی خواند توهین آمیزواختاربودبه یک ریس جمهوردست زدن وتصمیم گرفتن به این نوع کارهارکوچک نمایندگی ازاحساسات عجولانه که همراه باخودخواهی ، یکتازی  وهرچیزرادرسلط خودگرفتند نمایندگی ازیک بیمارروانی می کند

وقیتکه پای نوشته طنز درمیان می آید واورا قاضی یک محکمه تحت برسی قرارمی دهد که می بیند دراین طنزی هدف طنز نویس ونفع طنزنویس چه بوده  وشاکی که ادعا جعل کردن نموده چه نوع ضرربه او رسیده وقتیکه قاضی درگ کرد که افشا یک واقعیت پنهان درلابلای طنز است واین طنز آگاهی درلابلای طنزبوده به نفع جامعه است اگرقاضی دردادن رای خود آزاد وزیر تاثیرقرارنگیردطنز نویس رابه اساس روشهای طنزی برات می دهد

یک جنرال امریکایی درافغانستان ودراردوی امریکا حرف اول را می زد کلید ایمیل خود را به معشوقه خود داده بوداورا پنتاگون متهم به غفلت وخیانت ملی دروظیفه دانست ولی قاضی بعد ازبرسی فهمید اگرچیزی افشا هم شده باشدقبل تشویش نیست ودرحین حال صدهاقفل ایمیل های  افرادعادی وحتی ایمیل های دستگاه های جاسوسی دولت های با قدرت شکستانده می شود

بعضی وقت دربازی های کمپوترناخودآگاه ایمیل یک شخص یا دستگاه جاسوسی بازمی شودوبه یک امرطبعی دردهکده انترتی تبدیل شده بعد ازیک برسی قوی جنرال امریکایی که متهم به دادن ایمیل شده بوداورامحکمه برات دادمقرری وبرطرفی آن درصلاحیت ریس جمهوروپنتاگون بودبعد از فیصله محکمه که پتاگون ودستگا جاسوسی امریکا که کدام دست آویزی بعد ازفیصله محکمه بدست نیاورده بودنداورا به اساس لزوم دید خودشان ازوظیفه سبکدوش کردندولی نتوانستند حقوق وامتیازی جنرالی اش را به او ندهند

ریس جمهورمطابق صلاحیت خوددرامورمملکت دست درازی کنیدوحتی اطرفیان خودرا بفهماند که ما چکارانجام بدهم دستورگوشمالی جنرال اعطا خداوندگارخودمختاربلخ درصلاحیت غنی است این کاررایا کرده نمی تواندیا ازکله کندن گرگ  روباه های مطبوعات می ترساندحالا مطبوعات آنقدرورزیده وآگاه شده نتنهاازغنی نمی ترسندکه حتی ازتهدیدطالبان نمی ترسندمی دانندکه وظیفه خطرناک انتخاب کرده اند وپیش می ربرندوقتیکه  کارکنان تلویزون بعد ازتلفات توسط کوردلان ووحشی تاریخ زده که دردرون دولت کابل خصوصاً درارگ ازاین وحشی ها حمایت می شودنترسیدندوچنین وانمودکردندبا چپ چپ سگ دریا مردارنمی شودازجاسوسان ودست نشانده ها اجنی چرابترسند

نوت: دردولت های استعماری ودگتاتوری این عنوان صدق نمی کند(اگرجعل فرمان غنی راقاضی طنزقبول کنیدپای جعل ازمیان برداشته می شود)(!) این عنوان کمترجامه عمل پوشیده می تواندمقصد من ازجامعۀ است  که قضات زیر تاثیر مقامت دولتی ودستگاه های جاسوسی قرارنمی گیرندوحاکمان باقدرت آن دولت ها حق دستور وخورد وخمیرساختن قاضی رانداردوقاضی درفیصله قضایی خودخودمختراست حتی می تواندقانونی که عدالت زیر سوال برده باشدودرجریان یک قضیه پیش آمده باشضد قاضی متوجه به نواقص قانون شود توانای وادمه آن ماده قانونی رازیر سوال می برد

شعرخدا مرده ازبابک اسحاقی من درتیوپ این شعرخدامرده گوش کردم خود بابک دکلمه کرده اگردوست داشتید اینکه بابک به چه می اندیشه  با اوشناخت ندارم شعرخوب وزیبارامن می خوانم به دین ومذهب واندیشه شاعرکاری ندارم

 


حرفهای دلتنگی

"عجب صبری خدادارد"

عجب صبری خدادارد، اگرمن جای اوبودم، همان یک لحظه اول که اول ظلم رامی دیدم ازمخلوق بی وجدان،جهان راباهمه زیبایی وزشتی،به روی یکدگر ویرانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،که درهمسایۀ صدهاگرسنه،چندبزمی گرم عیش ونوش می دیدم،نخستین نعره مستانه راخاموش آن دم برلب پیمانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،که می دیدم یکی عریان ولرزان،دیگری پوشیده ازصدجامه رنگین،زمین وآسمان راواژگون مستانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،نه طاعت می پذیرفتم،نه گوش ازبهراستغفاراین بیدادگرهاتیزکرده،پاره پاره درکف زاهدنمایان تسبیح راصددانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،برای خاطرتنهایکی مجنون صحراگردبی سامان،هزاران لیلی نازآفرین راکوبه کوآواره ودیوانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،به گردشمع سوزان دل عشاق سرگردان،سراپای وجودبی وفای معشوق راپروانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،به عرش کبریایی باهمه صبرخدایی تاکه می دیدم عزیزنابجایی،بریک نارواکرده خواری می فروشد،گردش این چرخ راوارونه بی صبرانه می کردم.

عجب صبری خدادارد،اگرمن جای اوبودم،که می دیدم مشوش عارف وعامی،زبرق فتنه این علم عالم سوزمردم کش،بجزاندیشه عشق ووفا،معدوم هرفکری دراین دنیای پرافسانه می کردم.

عجب صبری خدادارد!چرامن جای اوباشم؟!همین بهترکه اودرجای خودبنشسته وتاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق رادارد!وگرنه من جای اوبودم،یک نفس کی عادلانه سازشی باجاهل وفرزانه می کردم؟!

عجب صبری خدادارد!عجب صبری خدادارد!

"معینی کرمانشاهی

 

 


بالا
 
بازگشت