غلام سخی ارزگانی
 

  

نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان

 

قسمت هجدهم

 

امیرحبیب الله خان مسلمان نما از بین هشت زن نکاحی خویش؛ چهار تن آن را طلاق کرد:

امیر حبیب الله خان خداناشناس، عیاش، بی پروا، حرام خور، خرد کش، خائین، جنایت پیشه، بی آبرو و هرزه چنان غرق در فحشاء و زن بارگی بود که در پیش چشمانش، هر گونه جنایات ضد بشری و نسل کشی افراد طبقات محکوم و مردمان تحت ستم کشور با اوامر امیر عبدالرحمن خان پدرش و عوامل شان صورت می گرفتند که او هیچ خمی بر ابرو نمی داد و بازهم بیشتر به بد اخلاقی خویش ادامه می داد.

 مردم فقیر و اسیر این سرزمین خونبار از جمله در زیر بار تادیات مالیات کمر شکن به دولت مستبد، استثمار فیودالان و زحمات توان فرسا، فاصله های بخور و نمیر را به سوی گودال های مرگ طی می نمودند؛ ولی شاهزادگان، دولتمداران، لشکر ایلجاری، مهاجرین و سایر عوامل حکومتی به مکیدن خون مردم عامه و طبقات استثمار شده و قتال مردم بی دفاع و محکوم کشور مصروف بودند که در این صورت هیچ رعایت اوامر و نواهی الهی و هم چنان احترام به شأن انسان و انسانیت هر گز مطرح نبودند.

زمانی که امیر حبیب الله خان جانشین پدر غدارش شد، در این وقت به تظاهر از اسلام و در ظاهر به رعایت از دین مبین اسلام از جمله هشت زن نکاخی خویش، تنها چهار تن آن را به شریعت برابر ساخت. پرسش این است که چرا امیر حبیب الله خان قبل از اشغال تخت میراثی پادشاهی از اسلام پیروی نکرد و هشت زن نکاحی و صد ها غیر نکاحی را در اسارت شهوانی حیوانی خویش قرار داده بود و بعد از آن، آن هم به تظاهر به رعایت دین روی آورد؟ آیا آن وقت امیر حبیب الله مسلمان نبود و زمانی که به سلطنت مطلقه رسید، مسلمان شد و قبل از آن به اسلام ایمان نداشت و به مجرد که در محور حاکمیت تک قبیلوی- قومی- میراثی تکیه کرد، به دین خدا عقیده پیدا کرد؟ آیا امیر حبیب الله خان با جباریت خویش، حرام خدا را برای خویش گویا حلال نساخته بود؟

در زیرعنوان: «طلاق فرمودن حضرت والا زنان منکوحه و مدخولۀ خود را»، فریب مردم در این تظاهر به اسلام در سراج التواریخ چنین ملاحظه می گردد:

«و مقارن این حال، حضرت والا از غایت توجه که در اجرای اوامر و امتناع نواهی الهی و احکام شریعت رسالت پناهی داشت؛ و هنوز قوۀ شهویه و نفس بهیمی بر ذات شاهانه اش مستولی نیامده بود، نظر به آن که زیاده بر چهار زن نکاحی در شرع مطهر حرام است، در روز عید فطر در حینی که خواص و عوام به عادت مرسومۀ مستمره در سلام خانۀ عام، برای صرف حلویات و طعام احضار داشتند، نطق مؤثری بر سبیل موعظه از حلال و حرام نموده، چهار تن از پرده نشینان سرادق حرم محترم شاهی، چون دختر قاضی سعدالدین خان حکمران هرات و دختر طالب شاه شغنانی و دختر ملک لندی خان منگلی و دختر تاجوخان اسحق زایی را بدون رعایت ترتیب و تقدیم و تأخیر عقد مناکحت و مزاوجت، طلاق فرمود و از گفتار دربارش که در باب وعده و وعید و خوف از حضور رب مجید به دربار عام نمود، عموم حضار را رقت دست داده، بی اختیار به گریه افتادند و از همه پیشتر و بیشتر شهزادۀ محترم سردار نصرالله خان گریه آغازیده، از شوق این کردار سعادت آثار برادر تاجدار خویش که در وی اثر کرد سخت بگریست.» (1)

از میان کاخ استبداد سردار نصرالله خان برادر امیر حبیب الله خان به مجرد که از طلاق کردن چهار زن غیر شرعی برادر زن نباره اش شنید، از شدت خوشی به طور غیر ارادی گریه کرد. از این معلوم شده که با شیوۀ زن بارگی امیر حبیب الله خان مخالفت شدیدی وجود داشت؛ ولی امیر حبیب الله خان شهوت پرست، عیاش، هوس باز، بی کفایت، شرع گریز در جریان 22 سال حاکمیت فرعونی پدر خویش امیرعبدالرحمن غدار به چنین جنایت ضد بشری مصروف بود و هیچ باکی از خدا، وجدان بشریت و مردم افغانستان نداشت.

آین چنین بی ناموسی و ضد انسانی در برابر انسان های مظلوم و بی دفاع در رفتارها، باور ها و فرهنگ استبدادیان تاریخ معمول نبوده است؟

حال توجه گردد که این شاه زن باره و شهوت پرست، پس مرگ پدرش امیر عبدالرحمن خان به کرسی میراثی تک قبیلوی- قومی تکیه زده، به خاطر فریب مردم از بین هشت زن نکاحی خود، چهار تن آن را طلاق کرد که کسی از نظر شریعت به این شاه تازه به دوران رسیده عیاش خرده گیری و انتقاد نکند. 

تحت عنوان:«نقل اشتهار طلاق داد والا بعضی از بانوان حرم را» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است که خود بیانگر بی ایمانی شاه جدید را نسبت به خدا، تقلب و خیانت به مردم داغدیده و اسیر افغانستان بود:

«و هم در روز هشتم شوال اشتهاری از اقدام حضرت اقدس والا در این کار که مسود آن میرزا عبدالطیف خان منشی حضور شهریار والاتبار بود، به امر اقدس والا از طبع برآمده، در تمامت ولایات و محال و امصار و بلاد انتشار داده شد که عینآ نقل آن این است:« چون به مضمون هدایت مشحون و ماخلت الجن و الانس الا لیعبدون غرض اصلی از ایجاد زمرۀ عباد، اطاعت و فرمانبری امر و احکام حضرت الهی است، پس در این وقت که هدایت ازلی و توفیق لم یزلی شامل حال سعادت شتمال والا گردیده، به فحوای آیۀ سراپا هدایۀ فانکحوا ما طالب من النساء مثنی و ثلاث و رباع، هر گاه معاشرت و مباشرت زنان، به روغن قانون شرع انور یار گردد، چراغیست که شبستان دین را بر افروزد و اگر به خار و خس هوا و هوس، اشتعال یابد، خرمن ایمان را درهم سوزد، سرکار والا که هشت زن در حبالۀ نکاح خویش داشتند و به حکم محکم کتاب الهی بر هر فردی از افراد مسلمین زیاده از چهار زن نکاحی از ملک یمین به مدلول او ما ملکت ایمانکم حرام است، به مفاد کریمۀ من یطع الله و رسوله یدخله جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک الفوز اعظیم و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده ید خله نارا فیها و له عذاب مهین ابتغاء لمرضات الله، چشم از عیوب ظاهری که بی غیرتان طریق دینداری آن را ننگ و غیرت؛ و گم نامان جادۀ پرهیزگاری عار و حمیت نام نهاده اند پوشیده، رقبۀ چهار نفر از آنها را از ربقۀ زوجیت آزاد فرمودیم. اگر چه از حسن رفتار و کردار ایشان خاطر والا را کمال خرسندی حاصل بوده، در مدت معاشرت حرکتی که منافی رضایت خاطر همایونی باشد، از ایشان ظاهر نشده، لیکن به فحوای و اما من خاف مقام ربه النفس عن الهوی فان النجنه هی المأوی، از خوف یوم لاینفع مال و لابنون انقیاد امر حضرت رب-الارباب را چاره نداشتم. فقط.» و از جمله در ذیل و خاتمۀ دو قطعه از این اشتهار، با خامۀ اعتذار به جمال خان پسر تاجو خان و قاضی سعدالدین خان حکمران هرات، از طلاق خواهر و دختر ایشان نگار داده، خاص به خود هردو تن فرستاد که : « نمی خواهیم رشتۀ وصلت و قرابت صور گسیخته و آب عذوب قومی با زهر تنفر و کدورت آمیخته گردد. اگر دختر یا خواهر دیگری از جمال خان و عبدالکریم خان درخانه باشد، برای یکی از شهزادگان نامزد گردیده، رشته وصلت به کار نفرت و مفارقت قطع نخواهد گشت.»(2)

در جوامع و کشورهای اسلامی که فقر مادی، اجتماعی و معنوی بی داد کرده و مردم هم چندان از آگاهی لازم دینی بهره مند نبوده و حتا حال هم نیستند. به عبارت دیگر، کلآ جوامع بی سواد و فقیر اسلامی به طور عنعنوی و هم چنان سطحی از دین مبین اسلامی پیروی کرده و برای آنان چندان تفکیک اصلی سنت و دین شده نمی تواند. در این صورت، تقصیر محوری از مردم نبوده و نیست. عوامل فقر مادی، اجتماعی، دینی و معنوی مردم؛ فقط ساختار فرتوت، سیاست های بدوی و عملکردهای مستبدانه ای حاکمیت های تک قبیلوی- قومی در افغانستان چند قرن آخیر بوده و می باشند.

اما اینکه، انسان با سواد و با مطالعه مانند امیر حبیب الله خان از دین اغماض کرده و باطل را حق دانسته و خلاف شرع شریف به تعداد هشت زن نکاحی و صدها دختران غیر نکاحی را در زیر بار اسارت شهوانی خویش قرار داد، جای نهایت تعجب بوده است که نه تنها دین خدا را به مسخره گرفت؛ بلکه حرمت و کرامت انسانی را نیز برباد نمود.

 آیا چگونه انتظار خداپرستی و خدمت گذاری به مردم از چنین شاه عیاش و مفسد می رفت؟ آیا از جمله افراطی ترین و خشن ترین خصوصیات «مرد سالاری» بالای امیر حبیب الله خان حاکم نبود که در زن بارگی خویش شهره ای آفاق گردید؟  

 

ذبح کردن سعید محمد هزاره توسط افراد نورزایی و الکوزایی:

بازار دسیسه، خشونت، تجاوز، دشمنی، غصب دارایی، کوچاندن اجباری و کشتار بی رحمانه هزارگان از سوی دولتمداران، لشکر ایلجاری، افواج غیر قومی و مهاجرین افغانان داخلی و خارجی عام شده بودند. از همین رو، از جمله افراد قبایلی افغان با توطئه، کذابیت و دروغ نیز در قلع، قمع و نابودی مردم هزاره نیز مبادرت می ورزیدند که یک نمونه کوچک آن را در این مدرک دولت شاهی مطلقه در زیرعنوان:« قتل سعید نام هزاره» چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی در خلال احوالی که رقم شده آمد، مجنون و نظر محمد نامان، از قوم نورزایی، با غلام حسن نام الکوزایی، سعید محمد نام هزاره را که با دختر برادر خود در کوتل مورچه، خاک شور برای نمک طعام جمع می کرد، به قتل رسانیده و آن دختر را در علاقۀ نیش بفروختند و از مقدرات و قضایای مبرمۀ الهی، قتلۀ مذکوره گرفتار آمد، نزد حکمران قندهار اظهار کردند که هزارۀ مذکور با آن دختر مشغول فعل زنا بود مقتولش کردیم؛ و دختر برخلاف آنها به گفتار آمده، اظهار کرد که شخص مقتول عم من بود و هیچ عم با دختر برادر خود زنا نکرده و نخواهد کرد که عم من می کرد، اینها دروغ می گویند و حضرت اقدس والا از عریضۀ حکمران قندهار بر ماجرا آگاه شده، فیصلۀ این قضیه را به محکمۀ شرعیه  راجع فرمود. و در پایان کار چون نظر محمد و غلام حسن به تعلیم ملایی اظهار کردند که: «ما دو نفر دست و پای سعید محمد را گرفته، مجنون او را ذبح کرد.» و مجنون نیز در محبس فوت شده بود، اهالی محکمۀ شرعیه بر قصاص هردو تن معاون قتل فتوی نداده، هر یکی را سی و نه دره به دست تعزیر زده و در هر ضرب دره پنج روپیه به نام جریمه بر هر دو تن حواله کردند.» (3)

آیا بازهم نمی پذیریم که نابودی هزاره ها از هر سمت و سو به طور هدفمند و سازمان یافته در دستور همه عوامل دولتی و  سایر حامیان آن قرار گرفته بود؟

 آیا تاریخ افغانستان به حافظه دارد که کدام هزاره یک شخص بی گناه افغان، یا تاجیک، یا اوزبیک، یا تورکمن، یا پشه ایی، یا براهوی، یا قزاق، یا قزلباش، یا بیات، یا نورستانی و... حتا یل کدام فرد غیر مسلمان را به خاطر ملحوضات دینی، سیاسی، قومی، سمتی، قبیلوی، طائفوی، سلیقوی، نژادی، زبانی و نظایر این ها به قتل رسانده باشد که افغانان، خاصتآ مردم هزاره را با انواع مختلف تا سقوط امارت اسلامی طالبان به قتل رسانیده اند؟

 

دادن ناحق زمین های هزاره توسط قاضی عبدالشکور به افغانان:

پس از ایشک آقاسی دوست محمد سرپرست قبلی مهاجرین، قاضی عبدالشکور سرپرست جدید امور مهاجرین چنان با گستردگی خاص به توزیع ناحق زمین های مردم هزاره به افغانان دست برد که سابقه نداشت. در اثر همین خیانت ملی قاضی مذکور بود که جمعیت بزرگی از قبایل و طوایف گوناگون هزاره از داشتن اراضی اجدادی خویش محروم شدند و بلاخیره به کشورهای خارجی فرار کردند.

 در تحت عنوان: «تملیک و تسلیم نمودن قاضی عبدالشکور خان املاک هزاره را به افغان» در سراج التواریخ، این کتاب شاهی مطلقه وقت چنین شرح گردیده است:

«و از دیگر سوی در تضاعیف واقعاتی که ثبت و رقم شد، قاضی عبدالشکور خان که مأمور شدن او از پیش گذشت، املاک حجرستان و چقماق و راه ملک هزارۀ دایه و فولاده را چنانچه اشارت شد، به نام قوم ملاخیل کوچی تسلیم سلطان محمد خان ملک آن قوم کرده، از حجرستان راه هزارۀ جاغوری برگرفت و در آنجا با زوار غلام علی خان تحصیلدار بولک لک روپیه گی و کد خدایان قوم جاغوری گرفت و گذاری نموده و وعد و وعید و بیم و نوید نشان داده، راه موضع آب قول متصل جلگای ارغنداب برداشت و اراضی و عقار و مزارع و مراتع آنجا را به افغانان ناقل و مهاجر که به ازدحام عام به دور از فراهم آمده بودند، تسلیم فرمود، و عده ای از مردم قوم کاکر، تعلق ملک قلندر خان و مردم کوچی و بادیه نشین بزوالۀ قوم خروتی را که پس از تمرد و طغیان هزارۀ ارزگان و متهم شدن عموم طوایف هزاره، در موطن قوم قلندر هزارۀ جاغوری راه ییلامیشی کشوده بودند و نزد قاضی عبدالکشور شده خواستار املاک رودبار چهاردستۀ جاغوری، که رعیت و از قادمین خدمت و داخل بست بولک لک روپیه گی بودند شد، و او که فرمان پادشاهی را در باب دادن املاک آن مردم را به افغان در دست نداشت، در ظاهر استدعای ایشان را نپذیرفته در باطن تعلیم کرد که پس از حرکت من از آب قول جانب ناوۀ شوی از املاک هزارۀ دای چوپان لشکر و بر مردم هزاره حمله کرده، اراضی و مزارع و مراتعی را که در خیال دارند، به تغلب و قهر و قسر متصرف شده، هزاره را از خانه و جا و ملک و موطن ایشان بیرون کشند، بعد من چارۀ کار را به ذریعۀ عریضه در دربار پادشاهی به نیکوترین وجهی می کنم. چون قاضی عبدالشکور خان طریق شوی برگرفته از آب قول روی بدان سوی نهاد و مردم افغان کاکری و خروتی با بعضی از طوایف متفرقه چون ترکی و اندر و علی خیل و سلیمان خیل و وردک حتی تاجیک غزنین، لشکر کرده از آب قول به تغلب داخل علاقۀ آلوی مسکه از چهار دستۀ رعتی هزارۀ جاغوری شده، دست غارت و تاراج به مال و منال و زن و دختر و زن و دخترو پسر هزارگان کشودند...» (4)

قبل نیز نبشته شد که زمین های مردم بی گناه و بی دفاع هزاره توسط دولتمداران، لشکر ایلجاری و مهاجرین افغان به ناحق ضبط، غصب و متصرف شدند. و تا کنون چند نسل است که مهاجرین افغان راضی و تمام زمین های زراعتی هزاره را خلاف دین مبین اسلام و انسانیت در اشغال خویش دارند. آیا عبادت کردن بالای اراضی غصب شده، یکی از گناهان بزرگ نیست و عبادات شان در پیشگاه خداوند لایزال باطل نمی باشند؟

 

تصرف ملک قلندر توسط قوم اندر:

گفته شده که مردم هزاره قلندر در حدود 37 طائفه، عشیره و قبیله بزرگ بوده اند. اجداد و نیاکان این مردم وطن دوست، متحد و غیور در طول تاریخ این حیطه ای باستانی حتا از زمان های یورش های داریوش و کورش بالای این حیطه باستانی به بعد، نسل به نسل در برابر مهاجمان با صلابت و قهرمانی مقاومت انسان دوستانه، خداجویانه و میهنی را به خرج داده اند. در همین رابطه بوده که خیلی از پایه های طائفوی و قبیلوی این مردم قلندر در زابل، هزارستان، کابل، غرب، شمال و سایر مناطق هزاره نشین تار و مار و منقرض شدند؛ باز هم بقایای نیرومند آن تا عصر خونین عبدالرحمن خانی وجود داشتند که علیه جنایات ضد بشری و نوکرمنشی امیر عبدالرحمن، حکام جابر، لشکر ایلجاری قومی و اعمال ضدی انسانی مهاجرین در دفاع از حریم مقدس و حقوق انسانی و اسلامی خویش مقاومت می کردند. وقتی هزارستان با نسل کشی، جوی خون، اعمار کله منارها، بردگی ها و سایر جنایات ضد بشری از سوی دولت خون خوار، لشکر قومی و سایر حامیان امیر اشغال شد؛ در این عصر خونین، خیلی از قبایل، عشایر و طوایف قلندر به کلی از بین رفتند و هیچ نشانه ای از آنان در افغانستان باقی نماند. به کلام دیگر، بسا از عشایر، طوائف و قبایل قلندر به کلی از هستی «منقرض» شدند. در باور صاحب نظران، کاوشگران، دانشمندان و فرهنگیان طرازنوین، هیچ یکی از قبایل بزرگ هزاره مثل قبیله بزرگ قلندر تلفات جانی و مالی را ندیده و از صحنه روزگار کاملآ محو و نابود نشده است.

در این مدرک مستند تاریخ شاهی وقت به مشاهد می رسد که زمین های مردم باقیمانده قلندر به ناحق به برخی از افغانان به اصطلاح امروزی به قسمتی از قبایل پشتون های داخلی و هند برتانوی داده شدند:

«و از پرتو وصول افکندن این منشور، قاضی عبدالشکور در خوف و هراس افتاده، فعلآ مردم کاکر را از آلوی مسکله کوچ داده، پنجصد و نود نفر را در ملک قلندر جاغوری مزرع و مسکن داده،  پنجصد و پنجاه و نه نفر از قوم اندر تبعۀ منصور خان را نیز در قلندر جا و مأوی عطا کرده، همه را قرین راحت و رفاهت ساخت. و در پایان کار تمام اراضی و عقار قوم قلندر را که از دوازده الی پانزده هزارخانه در شمار می آید، با ملک ابو و گرک و تنهاچوب و ترکانک و پل چنگلی، تمام این چند خانوار با خدایداد خوازک متصرف شده، هزاره را از موطن و مسکن ایشان خارج و فرار ممالک خارجه ساختند. و در سنۀ هزاره و سه صدو سی وشش که وکلای مردم مسکه در جلال آباد و کابل آمده به عز عرض رسانیدند و حکم قطعی در باب استرداد املاک پل جنگلی و ترکانک و الو لالا و کزک و تنهاچوب و الو حاصل کردند، عبدالکریم خان برادر قاضی عبدالشکور خان که حاکم کلان ارزگان و جاغوری و مالستان بود، به تعمیل امر والا نپرداخته مسترد نفرمود...» (5)

آیا کدام یکی از اقوام دیگر کشور مثل اکثریت از قوم مظلوم و بی دفاع هزاره مورد نسل کشی، بی سرنوشتی، بی حرمتی، غصب دارایی و سایر جنایات ضد بشری از عصر خونین امیر عبدالرحمن خان تا ختم دوران امارت اسلامی طالبان در افغانستان قرار گرفته است؟ آیا تاریخ به واقعیت و تحقق این جنایت ضد بشری گواهی نداده و بازهم مکررآ نمی دهد؟

 

انتقال قاچاق روغن زرد هزارگی توسط کوچیان افغان به خارج:

در قسمت های قبلی این تحقیق مکررآ نوشتم که از اثر قاچاق کوچی های افغان، خسارات جبران ناپذیر اقتصادی به افغانستان وارد گردیدند و جامعه از این ناحیه به بحران شدید اقتصادی مبتلا شد که تاریخ با رسالت تمام بدان گواهی می دهد. در ارتباط این مسأله، باز هم شمه ای از قاچاق بری افغان های کوچی را از لابلای سراج التواریخ این چنین به خوانش علاقمندان، نسل کنونی و آیندگان تقدیم می دارم:

در تحت عنوان:«صدور فرامین قدغن خرید روغن مردم کوچی»، اصل خیانت کوچی ها نسبت به منافع ملی مردم کشور در سراج التواریخ چنین به باد انتقاد و افشاگری قرار گرفته شده است که اینک شمه ای از آن را با هم  به خوانش می گیرم:

«وهم در این ایام که ابتدای سال توشقان ئیل بود، به عزم این که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد، در باب طوایف کوچی افغان، که در ماه ثور از پنجاب و سند و دیره جات و پشاور وغیره مواضع

 بازگشته، از راه ییلامیشی داخل هزاره جات می شوند و تا ماه میزان عرصۀ پنج ماه در آنجا به سر برده و مال التجاره خود را که به قاچاقی می آورند، به روپیۀ نقد و روغن وغیره اشیاء فروخته، هزاران خروار روغن از افغانستان در خارج مملکت حمل و نقل داده، باعث تضییق حالت اهالی داخله و گرانی ارزاق می شوند؛ و دائمآ مواظب این شغل و عملند، حکام هزاره جات چون بامیان و یکه اولنگ و دایزنگی و بهسود و مالستان و جاغوری و محمد خواجه و چهاردسته و جیغتو را جداگانه فرمان و تأکید رفت که : « از اربابان و کدخدایان مردم هزاره خط التزام بگیرند که روغن به مردم کوچی نفروشند و اگر فروختند سزاوار مؤاخذۀ سخت حکومت باشند؛ و خود حکام نیز ساعی و جاهد باشند که مردم هزاره روغن را به افغان نفروشند.» و با صدور این حکم محکم، چون معاملات حصول پول نقد و اقمشۀ لباس عموم مردم هزاره پس از مغلوب و مستأصل شدن هزارۀ حجرستان و ارزگان، که مردم کوچی افغان راه آمد شد در هزاره جات کشودند، به واسطۀ مردم کوچی است و پول زیاد به کار دارند که به حکام و قضات و مأمورین دولت باید بدهند و اگر ندهند، دمار از روزگار ایشان بر می آید، ناچار ترک این معامله نتوانسته، حکومت نتوانست سد این رخنه کند؛ و نیز حکان هزاره چند رأس بره و چند سیر شکر بوره و چیزی از اجناس پوشاکه و چای به نام سوغات از افغانان کوچی گرفته و خود را شریک این معامله قرار داده، چون حکام نیز افغانند، معاون ایشان در بیع و شرای روغن و اشیاء تجارتی هزاره جات شده و حرسۀ بنادر و معابر نیز به قدر کفاف خود حصه گرفته، راه عبور می دهند. تا کنون که زمان تسوید این وقایع و اول ثور سنۀ 1304 شمسی  و بست و هشتم رمضان سنۀ 1343 قمری هجری است، انتظام این مهام انجام نیافته است و هزاران خروار روغن را مردم کوچی افغان از داخل در خارج حمل و نقل داده تجارت می کنند، چنانچه از جمله یک قوم ملاخیل که متصرف ملک حجرستان هزاره اند، در سالی سه هزار خروار روغن می برند که گواه این مقدار، عریضۀ خدایداد خان وکیل ایشان است که سپهسالار محمد نادر خان نگار داده و سه هزار خروار روغن را ادعا کرده  است که از موکلین خود حصول نموده به دولت و رعیت می رساند و این عریضه موجود است که این شاء الله در موقعش درج و ثبت تاریخ خواهد شد.» (6)

 

تداوم زنای امیر حبیب الله خان بالای دختران:

هرچند که در طول تاریخ گذشته خیلی از شاهان به خاطر تداوم حاکمیت استبدادی خویش به ازدواج های سیاسی نیز متوصل می شدند که این امر تا حدودی پایگاه حاکمان غدار را و غیر مردمی را از سوی آن اربابان و خوانین که دختران و یا خواهران شان را در حباله نکاح شاه وقت آورده بودند، مؤثر واقع می شدند. ازدواج های سیاسی در کشور ما معمول بوده اند؛ اما امیر حبیب الله خان زن باره در قدم نخست مسأله شهوت رانی و شهوت پرستی اهمیت داشت و در مرحله بعدی، ازدواج های سیاسی در عصر سلطنت میراثی و مطلقه اش نیز مطرح بود که هردو هدف را همزمان تعقیب می کرد.

امیر حبیب الله خان چنان با زن بارگی و فحشاء غرق بود که نه تنها خانمان نکاحی و از جمله مادر شاه امان الله خان را پرعقده نمود؛ بلکه با پشتوانه قدرت سلطنتی و دستگاه جبار طبقاتی تا توانست بالای دختران همه اقوام تجاز جنسی نمود تا اینکه با دسیسه خانمش مادر شاه امان الله خان و سایرین در منطقه کله گوش به قتل رسید و تخت سلطنت را در برابر شهوت پرستی خود از دست داد.

جالب اینکه تا روز قتل امیر حبیب الله خان به تعداد 203 تن از دختران مظلوم اقوام مختلف افغانستان در قید اسارت شهوانی این شاه حیوان صفت قرار داشت. چرا مولیان و ملا های آن زمان، در برابر اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی امیرحبیب الله خان قرار نگرفتند و تکفیر اورا صاد نکردند؟

اینک اصل ماجرای غم انگیز را از لابلای سراج التواریخ که قبل از طبع آن از ملاحظه امیر حبیب الله خان شاه مطلق العنان وقت و سایر منشیان اش نیز گذشته و یک قسمت آن را گزیده و به خوانش علاقمندان، نسل کنونی و آیندگان قرار می دهم تا این خیانت و جنایت شاه مذکور بار دیگر برای مردم افغانستان و جهان بشریت معرفی گردد.

در تحت عنوان:« شرح زن دوستی حضرت اقدس والا» در این کتاب دولت شاهی وقت (سراج التواریخ) چنین می خوانیم:

«و هم در این ایام حضرت اقدس والا، که دختر سردار محمد یوسف خان پسر سردار یحیی خان را به زنی خواسته و پنج نفر از دوشیزگان میران هزاره را که با مادران خود پس از قتل پدران خویش در سرای میان محمد پشاوری که ضبط دولت بود، روز حبس و اسیری به سر می بردند، چون حکیمه دختر صفدر علی خان پسر خدای نظر خان بن جرس علی خان مالستانی و فاطمه دختر محمد نبی خان پسر محمد شفیع خان بن جرس علی خان و خیربانو دختر محمد عظیم بیگ پسر علی زاهد سه پای هزارۀ دایزنگی و پری دخت دختر میر کاظم بیگ، سرهنگان سه پای دایزنگی و دیگر پری دخت دختر میر علی رضا بیگ، ساکن کج گیر سه پای دایزنگی را در برج شمالی به خلوت خاص طلب فرموده و از وصل ایشان کام حاصل نموده، هر پنج نفر را به کنیزی و خدمت دختر سردار محمد یوسف خان مأمور کرد. و از حصول لذت  مخالطت با آنان فرمان و تأکید کرد که مردم جدیدالاسلام کافرستان که در لهوگرد وغیره مواضع از نواح کابل جا و مأوی داده شده اند. عمومآ دختران خود را که سابق دختر و پسر را نامزد مزاوجت کرده درج کتاب پادشاهی می نمودند و پس از دستخط و امضای امیر مرحوم، عقد مزاوجت بسته ضجیع و هم بستر می شدند، پس از این به مجردی که به سن سیزده سالگی برسد، اسم دختر و پسر او را داخل سیاهه و در کتاب کرده، به ناظر محمد صفر خان برسانند و او از حضور اجازت حاصل نموده، در هر جا که امر شد احضار حضور نمایداید. بعد هر یک که پسند و مطبوع افتاده نگاه داشته شد، در زیر نام او رقم می شود و هر کدام که قابل حصول کام نباشد نوشته می شود که مرخص است. سپس دختران رخصت یافته با هر که از قوم خود راضی باشد، اختیار زوجیت و ضجیعت نماید و الا اگر خود سر برخلاف این سررشته یکی از دختران را در بین خود نامزد کنند، جزا و سزای آن قتل است و هم چنین اگر یکی از دختران مرخصه، به غیر از قوم جدید الاسلام به کدامی از خواص یا عوام دیگر مردم بدهند، سزای و جزایش قتل است و آن کس که از قوم جدیدالاسلام نباشد و دختر رخصت داده شدۀ جدید را به زنی بخواهد، مکافات او نیز قتل است؛ و ثیبات ایشان بعد از انقضا و انصرام ایام عدۀ خود، خواه عدۀ طلاق و خواه عدۀ وفات باشد، مختار است که هر یک از احاد جدید الاسلام را به شوهری بپذیرد. و از این روز به بعد، دختران سیزده سالۀ  جدید الاسلام را ناظر محمد صفر خان در خانۀ خود که معتمد بود بخواسته و در وقت فرصت و جای خلوت، همه را تقدیم حضور کرده، ذات شاهانه هر کدام را که می خواست متصرف شده، تا روز قتلش قرب دویست و سه تن از دختران جدیدی و هزاره و درۀ نوری و منگلی و بدخشی و اوزبیک و تاجیک و افغان را به تصرف مباشرت درآورده، در هر جا و هر سرا، چون خانۀ والدۀ ماجده و همشیرۀ محترمه و عمات مکرمه از دو الی پنج و شش و ده نفر را امر اقامت کرده، در اوقات خلوت و فرصت، ایشان را  همی دید و تا که به علیا حضرت سراج الخواتین، سرور سلطان، دختر ایشک آقاسی شیردل خان میل، خاطر داشت و نمی خواست که او مکدر و رنجه خاطر شود، بدین منوال با آنان روز مخالطت به سر می برد و پس از آگاه شدن آن بانوی مشکوی حرم حرم احترام و رشک بردن و زشت خویی و درشت گویی نمودن، حتی دشمنام به ذات شاهانه دادن، او همه را یکجا نموده و به هر یک لقبی نهاده و از بین ایشان سرجماعه ها قرار داد تا که در پایان کار لقب اهالی حرم بر ایشان نهاده و هر یک را به خطاب جداگانه از قبیل سراج الحرم و نجم الحرم و عزت الحرم و نخل السراری و زاهده السراری وغیره وغیره مخاطب ساخته، شب و روز را با گلرخان سروقد سیم اندام پری چهره به سر برده و در سالی دو سه جشن زنانه ترتیب داده، زنان اعیان بار و خادمان اخلاص شعار و اهل کار صداقت دثار را، که از انسلاک در سلک ملازمت دولت افتخار و درجۀ اعتماد و اعتبار حاصل داشتند، از قبیل سپهسالار و نایب سالار و جنرال و برگد و کرنیل نظامی و افتخاری و سردفتران و منشیان و غلام بچه گان خاص و ایشک آقاسیان ملی و نظامی و داخله و خارجه و حضوری وغیره وغیره را به ذریعۀ دعوت نامه های رسمی احضار محفل جنش فرموده، خود تنها نظر به آن که لقب پدر مهربان از طرف مردم شمالی چنانچه بیاید یافته، داخل مجلس زن ها که همه سرتا پا از لباس و حلل و خط و خال و سرخاب و سفید آب آراسته می شدند، داخل گردیده روپوشی و ستر را از میان برداشته، از شام تا بام با زنها به سر همی برد و زن هر که از آمدن ابا نموده حاضر نمی گشت، شوهرش جرم بلکه از خدمت و ملازمت دولت معزول و محروم می شد. و در دعوتنامه ها صراحتآ رقم می رفت که هر زنی بدون عذر شرعی و طفل رضیع دار، اگر خود را مریض قرار داده، حاضر بار نشود، فردای جشن خواجه سرا در خانه های شان شده، علم حاصل کند اگر بدون عذر تمارض نماید و نیاید، فلان مبلغ شوهرش جرم بدهد و زوجۀ هر که نو و تازه داخل محفل بزم می گشت، از دست برنجن و انگشتر طلا، با پنجصد الی هزار روپیه انعام به او عطا می شد و شوهرش نیز به منصبی از مناصب افتخاری نایل گردیده، دارای کریج و کلاه و مستحق جلوس کرسی روز بار می آمد، تا که رفته رفته بر این کار و بار، در کله گوش از دست غداری چنانچه بیاید، به قتل رسید.» (7)

اکثریت شاهان و رؤسای جمهور مستبد سه قرن متأخیر افغانستان، از یک طرف دست نشاندگان بیگانگان بودند و از سوی هم در بی پروایی، عیاشی، عقل ستیزی، جهل پروری، جنگ افروزی، وطن فروشی، تمدن کشی، خیانت ورزی و جنایات خود علیه طبقات محروم و مردمان تحت ستم کشور نظیر نداشتند. در همین رابطه بوده که تمام عقب مانی های مادی، اجتماعی و معنوی جامعه افغانستان محصول منش های و کنش های حکام خودکامه، اجیر، قلدر و ساختار های سیاسی فرتوت گذشته ها بوده که شوربختانه بهای آن را نسل کنونی و حتا آیندگان نیز خواهند پرداخت.

امیر حبیب الله خان زن باره و شاه مستبد با پیروی از پدر جلادش امیر عبدالرحمن خان؛ اراضی خیلی از اقوام کشور و خاصتآ زمین مردم بی دفاع هزاره را به افغانان داخلی و خارجی و حتا برای بلوچ های هند برتانوی نیز به ناحق تقسیم کرد و مردم را خلاف دین مبین اسلام از خانه و کاشانه شان خارج و حتا به قتل نیز رسانید.

همین افغانان که با برنامه ها و اهداف سیاسی دولتمداران جابر وقت وسیله دست استبدادیان قومی خویش قرار گرفتند؛ نه تنها زمین های زراعتی هزارگان را به ناحق تصرف شدند؛ بلکه در قتل و فرار بقیه مردم هزاره به خارج کشور نیز دست بردند که خود باعث تشدید تضادها، خصومت ها، خشونت و حتا جنگ های قومی میان اقوام پشتون و سایر اقوام به نفع دشمنان بومی و بیرون مرزی کشور گردید که دردمندانه، میراث شوم آن تا کنون نیز ادامه دارند.

توزیع ناحق زمین های هزارگان به مهاجرین افغان توسط جابران رسمی وقت؛ مسلمآ که همین مهاجرین را زیادتر مفت خور، متجاوز، حرام خور، سرکش، خشونت گر و جنگ افروز در برابر سایر اقوام بومی کشور عادت دادند که در سطح ستم ملی یک قوم بالای سایر اقوام کشور تبدیل گردید و این یک جفای جبران ناپذیر در حق قوم شریف پشتون بود.   

آیا امیر حبیب الله خان سلطان مطلق العنان و زن باره؛ مغایر دین مبین اسلام عمل نکرد؟ آیا این شاه اجیر، به کرامت انسانی و عفت دختران اقوام کشور تجاوز ننمود؟ آیا زمان آن نرسیده که آقای حامد کرزی رییس جمهور کنونی افغانستان به خاطر اعمال ضد دینی، جنایات ضد بشری و بی ناموسی که امیر حبیب الله خان در گذشته مرتکب شده است؛ از پیشگاه خداوند لایزال، بشریت، تاریخ و مردم افغانستان عذر خواهی نماید؟

اگر توده ها، طبقات استثمار شده و مردم فقیر پشتون از خواب غفلت بیدار گردند و همزمان با سایر اقوام آگاه کشور متحد شوند، با یقین که در قدم نخست خودکامگان خویش را از بین خواهند برد و در راستای پایه گزاری وحدت ملی، همبستگی مذهبی، دولت سازی مستقل ملی، ملت سازی نوین ملی و تحقق نظام مردم سالاری پیش قدم خواهند شد. 

 

  

ادامه دارد

تاریخ: یکشنبه 12 جوزا 1392 خورشیدی برابر با 2 جون 2013 میلادی/ کابل

------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – ص 342 و 343 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 343و344«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 361 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 365 و 366 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 368 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6)- ص 385 و 386 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(7) – ص 388 تا 391 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

----------------------------------------------------------------------------------------

 

قسمت هفدهم

 

فرار اجباری هزارگان در پنج قارۀ جهان توسط افغانان:

این بار قاضی عبدالشکور سرپرسست مهاجرین که یکی از جنایت کارترین و متعصب ترین فرد دستگاه مستبد حکومتی تک تبار افغان بود. او در توزیع ناحق اراضی هزارگان برای افغانان نقش نهایت گسترده داشت که بالاخیره باعث فرار اجباری خیلی از مردم هزاره از سرزمین بومی شاه در پنج قارۀ از جهان گردیدند. این یک فاجعه بزرگی آوارگی بود که در تاریخ سابقه نداشت.

زنده یاد ملا فیض محمد کاتب هزاره  در تحت عنوان: «دادن املاک هزاره به مردم افغان»، در سراج التواریخ کتاب رسمی دربار شاهی مطلقه وقت چنین نگاشته است:

«و هم در این ایام، قاضی عبدالشکور خان، که مامور سرپرستی ناقلین و مهاجرین افغان چنانچه گذشت شده بود، وارد ارزگان گردیده، ملک حجرستان قوم دایه و فولاده را، که جوانان ایشان در فوج نظام مالستانی مواظب خدمت بودند، به ده خیل قوم ملاخیل کوچی داده و بدان اکتفا ننموده و چیزی از اراضی  و مزارع و مراتع مردم جرغی و بورجگی هزارۀ بهسود را نیز به ایشان سپرد، و از یکسو، به تبعید و اخراج هزاره پرداخته، راه ملک و چقماق و قلعه شیر و تاله و می می و سرهنگان و تابوت و چهارده خاک و کرگاب و شه گیزاب و زاولی و سلاطنان احمد و حسینی و سیاه بغل و زرتک و پیک و مل هزارۀ قلندر و دای چوپان و اولوم لالا و پل جنگلی و ترکانک و کزک و تنهاچوب و آب قول و ارغنداب دستۀ قوم مسکۀ هزارۀ جاغوری را که افزون از هزار خانوار در شمار می آمدند از موطن و مسکن ایشان کشیده و طوایف افاغنه کوچی و وطنی را جا و ماوی داده و هزارگان راه فرار و جلاوطنی جانب ممالک روس و ایران و انگلیس و بلوچستان وغیره برگرفته، در تمامت قارات پنجگانه دنیا چون اسیا و اروپا و افریقا و استریا و امریکا پراکنده شده، جانی نماند که یک نفر دو نفر یا زیادتر از مردم هزاره نرسیده و در این قاضی عبدالشکور خان دست به قلع قمع این قوم برده و چنانچه می خواست از بن برآورده، فرار و خوار و زار ساخت جا به جا رقم شده می آید ان شاء الله تعالی.» (1)

ببنید آن جوانان هزاره که خدمت گار حکومت بودند، قاضی عبدالشکور نه تنها زمین های ایشان به ملاخیل افغانان داد؛ بلکه اراضی سایر هزارگان را نیز به ناحق به افغانان خود توزیع نمود.

قاضی عبدالشکور که از مسند پیغمبر خدا به صورت ناجایز استفاده سیاسی، سلیقوی، قومی، مذهبی، نژادی، زبانی، سمتی وغیره برد و تا جائیکه توانست ملکیت های منقول و غیر منقول مردم هزاره را برای پشتون های داخلی و خارجی به ناحق توزیع کرد و یکی از سیاه ترین میراث خیانت و جنایت را در تاریخ افغانستان به جا گذاشت. روش و عملکرد این شخص و هم چنان از اسلاف و اخلافش، در ضد یت به منافع ملی تمام اقوام اسیر کشور بودند و هم چنان قوم بیچاره پشتون را زیادتر تحمیق کردند و از وجود آنان علیه سایر اقوام مظلوم ومحروم کشور بهره برداری های سیاسی وغیره را بردند. به خاطر همین نظام طبقاتی، سیاست های مستبدانه و عملکردهای غیر انسانی حکام گذشته بودند که تا کنون قوم نجیب پشتون را از ایجاد وحدت ملی با سایر اقوام کشور محروم نگهداشته اند.

 اینکه مردم قبیلوی قوم پشتون با سایر اقوام کشور چه وقت با افکار ملی، اندیشۀ مدنی و باورهای دموکراتیک عمیقآ مسلح خواهند شد و آن گاه با همه طبقات استثمارگر، حکام مستبد و اجیران بی گانه محاسبه مدنی، عقلانی، قانونی و عادلانه خواهند نمود، بستگی زمان و عوامل گونان مبارزاتی دارند.  

 

اسارت زنان شوهردار طوری افغان تبار توسط مردم جاجی و منگل:

مردم مظلوم طوری مربوط به قوم شریف افغان( پشتون) تبار شیعه مذهب بوده که در طول تاریخ کشور مورد تعصبات زیانبار مذهبی قرار گرفته و شوربختانه این سرطان خبیثه؛ یعنی بی خبری از دین مبین اسلام و دانش بوده که گاهی یک فرد سنی توسط شیعه غیرآگاهانه مورد آزار، حق تلفی و حتا قتل قرار گرفته است. و زمانی هم یک شخص شیعه ذریعه یک سنی مذهب بی اطلاع از دین، مورد اذیت، بی سرنوشتی و حتا کشتار نیز واقع شده است.

 مردم طوری مظلوم افغان تبار در ارتباط شیعه بودن خویش از سوی خیلی از افغانان سنی مذهب همواره مورد تبعیض، تعصب مذهبی و محرومیت از حقوق مدنی خویش قرار گرفته که یک نمونه مشخص آن را در این سند معتبر دولت مطلقه شاهی وقت چنین می خوانیم:

«و هم بدین مضمون به محمد اکبر خان هزاره و نایب برگد نظامی رقم فرمود و هردو تن را از مکتوب حاکم کرم که نگار داده بود، که:«برتر از تاخت و تازهای مزبوره، چندین از زنان شوهردار مردم طوری را مردم جاجی و منگل به اسارت برده اند آگهی داده، ...» (2)

این چنین اسارت جزء مهم از میراث شوم ساختار و فرهنگ منحط قبیلوی در کشور استبداد زدۀ ما بوده که متأسفانه، دامنه آن تا کنون نیز ادامه دارد.

آیا اسارت زنان طوری توسط مردم جاجی و منگل یک عمل ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد اخلاقی نبوده است؟

ناگفته نباید گذاشت که تعصب مذهبی سنی پشتون تبار علیه مردم طوری شیعه مذهب پشتون نسبت به تعصب پشتون های سنی علیه سایر شیعیان و به خصوص شیعه های هزاره تبار چندان شدید نبوده و نیست؛ زیرا طورهای شیعه در ارتباط پشتون بودن خویش بازهم مورد خصومات شدید قومی مردم پشتون های سنی مذهب قرارنگرفته و نمی گیرد که بازهم مسأله قومیت در میان است.

 از همین لحاظ نیز است که حکومات میراثی خودکامه و طبقات استثمارگر تک تبار وطن ما، جامعه بیچاره پشتون ما را از هم پذیری نژادی، همبستگی مذهبی، هم سویی قومی، همدلی منطقوی و... ایجاد وحدت ملی با سایر اقوام و پیروان مذاهب و ادیان دیگر این حیطه باستانی ما تا کنون محروم نگهداشته و پایه های ارتجاع و جهل را استحکام بخشیده اند.

 

آزار هزارگان؛ معادل ثواب حق و عمره:

در نزد خیلی از قاضیان؛ اعمال تبعیض و آزار هزارگان معادل ثواب حج و عمره بوده و در همین رابطه هم از هیچ گونه شکنجه، تعصب، خشونت، زجر، توهین، غصب دارایی، اسارت زنان، اختطاف فرزندان و حتا کشتارهای زنجیری و سازمان یافته در حق مردم مظلوم هزاره دریغ نکردند و تا جائیکه قادر گردیدند، بارنامه ها و اهداف شوم حکومات طبقاتی، استبدادی و تک تباری بر سراقتدار را در حق این مردم بی گناه و بی دفاع مورد تطبیق قرار دادند.

اینک یک نمونه مشخص آن را در زیر با هم مطالعه می نماییم تا یک نمونه از ددمنشی و جهل دیگری قرون وسطایی به ملاحظه رسد: 

«و قاضی عبدالرحیم که ایذا و آزار مردم هزاره [را] معادل ثواب حج و عمره می دانست،...» (3)

آیا این چنین کسانی که به عنوان قاضی از سوی دولت تبارگرا بالای مردم اسیر و مناطق اشغال شده هزارستان مقرر می شدند؛ در فقر دینی، اخلاقی، مدنی، شخصیتی و انسانی قرار نداشتند؟

 

مسابقه تجاوز جنسی دوازده نفر بالای یک جفت زن و شوهر:

زمانی که یک انسان از عقل بی گانه شد و اندک ترین آثار مدنیت و آدمیت در وجودش باقی نماند، این جاست که در وجودش ددمنشی و جهل در مسند مقام قرار می گیرد. این گونه انسان، شکل ظاهری آدمی را دارا می باشد؛ ولی خصوصیات، ماهیئت، منش و کنش وی غیر انسانی و ضد مدنی می باشد.

اینک این خانم و شوهرش محمد اکبر صافی بی دفاع و مظلوم به صورت اجباری مورد تجاوز جنسی دوازده نفر وحشی خصال قرار گرفتند که در واقع یک «مسابقه تجاوز جنسی» بود. این شما و این هم اصل ماجرای استخوان سوز از لابلای سراج التواریخ که با هم مطالعه می نماییم:

«وهم در خلال واقعاتی که رقم شد، محمد اکبر نامی، از قوم صافی سکنۀ موضع چوکی کنر، در ظهر هنگامی، با زوجۀ خود راه درۀ نور و داک چوکی برگرفت و دوازده تن چون: سر مست و سعید مست و کرد و هاتن و مندری و برات و شیرین و شیروک و یکه خان و شریف خان و میرافضل وگل شیرین نامان، از رفتن او برای امری در آنجا آگاه شده و سر راه گرفته کمین گزیده بودند، شوهر و زن را در عرض [راه] گرفته و به گوشه [ای] کشیده یکی را به رو و دیگری بر پشت بر زمین غلطانیده، هردوازده تن به نوبت، هرقدر که توانستند در امر لوح و خروج مضایقه نکردند و هر یک در نوبت خود دیگری را که فارغ شده کنار می نشست، امر مشاهده و معاینه جانب خود می کرد که یعنی وی در مخالطت از سابق سبقت دارد و در قوت از او فوق تر است....» (4)

آیا قبل از این چنین تجاوز جنسی دسته جمعی جنایات کاران مرد سالار بالای زن و شوهرش صورت گرفته بود؟ آیا هر گونه تجاوز جنسی بالای یک انسان؛ دلالت بر خصوصیت حیوانی مرد سالاری نمی کند؟ آیا اگر حد اقل، نشان از آدمیت در وجود این دوازده نفر افغان وجود می داشت؛ چطور امکان داشت که یک مسابقه تجاوز جنسی را بالای زن و مرد افغان تبارش انجام می دادند؟

 

توزیع ناحق زمین مردم هزاره برای مردم بلوچ:

وقتی که قوم بی گناه و بی دفاع هزاره مورد نسل کشی، اسارت، بی سرنوشتی و نظایر آن قرار گرفتند و اراضی شان توسط  حکام شؤنیستی و افراد قبایل آنان تصرف شدند؛ اقوام و قبایل دیگری از جمله خیلی از بلوچ ها از هند برتانوی نیز غرض تصاحب رایگان ملکیت های هزاره به افغانستان آمدند.

یکی از نیات و جنایات ضد بشری حکام وقت در نوشتار زیر به مشاهده می رسد که زمین های هزاره ها را به بلوچ ها نیز به ناحق توزیع کردند و خصومت های قومی را میان بلوچ ها و هزاره نیز به نفع تداوم استبداد طبقاتی و حفظ ساختار کهنه تشدید نمودند: 

«فقرۀ هفدهم، چون تا حال مردم بلوچ را در علاقۀ قندهار جا داده اند، بعد از این که بیایند اگر در علاقۀ قندهار جای برای شان تنگی کند یا زمین آنجا را پسند نکنند، بر حاکم وقت لازم است که اول چند نفر دانستۀ ایشان را نزد حاکم علاقه ای از هزاره جات بفرستد که زمین های آنجا را از نظر بگذرانند. پس از آن که پسند نمودند، نفری ایشان را اگر بارگیر از خود نداشته باشند، کرایه داده سیاهۀ تعداد ذکور و اناث و کبیر و صغیر ایشان را نموده به نام حاکم بنویسید که او جا به جا کند.» (5)

مادامیکه این چنین بلوچ های خارجی، صاحب زمین های رایگان هزارگان از سوی حکام تبارگار و مطلق العنان گردیدند؛ این بلوچ ها از هر گونه منش و کنش حاکمان تک تبار و طبقاتی وقت علیه منافع همه اقوام و به خصوص بر ضد هزارگان محروم و بی دفاع حمایت کردند.

 

زمین های هزاره برای 520 نفر از قبیلۀ عایشه زایی اتباع هندوستان داده شدند:

آوازه های دادن رایگان زمین ها و دارای منقول مردم هزاره از سوی حاکمان وقت به سمع اتباع کشورهای خارجی نیز رسیده بودند و از این جهت، افغانان خارجی از هر سمت و سو جهت گرفتن زمین های مفت هزارستان به افغانستان آمدند و حکومت وقت زمین های هزاره ها را برای آنان داند و بدین وسیله هم زمینه های نابودی مردم هزاره را در افغانستان مساعد نمودند.

در تاریخ شاهی مطلقه کشور در زیر عنوان: «مهاجرین قبیلۀ عایشه زایی» چنین نقل گردیده است که با هم می خوانیم و بازهم نشانه ای از جنایت ضد بشری را به اثبات می رساند:

«و در خلال احوالی که رقم شد ملک عبدالنبی نام با هشتاد و پنج خانه از قبیلۀ عایشه زایی، فرع قوم اچکزایی، که پنجصدو بیست نفر در شمار بودند، از خاک مقبوضۀ دولت انگلیس، چون از دیر باز شنیده بودند که دولت افغانستان املاک زرخیر خوش آب و هوای مردم هزاره را به افغان داده و می دهد، هجرت اختیار کرده وارد بندر کدنی شد، و ابوبکر خان حاکم کدنی از وصول و رود شان در آنجا به میر محمد حسین خان حکمران قندهار آگاهی داده، او معروض حضور داشت و حضرت اقدس والا ملا عبدالشکور خان قاضی سابق قندهار را که از حبس رها و چنانچه گذشت مامور سرپرستی مهاجرین شده بود فرمان کرد که: «هر وقت حاکم قندهار آنها را نزد او گسیل دارد، قرار دیگر مهاجرین، در هزاره جات سررشتۀ ایشان را بنماید.» و او لفظ در هزاره جات سررشته ایشان را بنماید مندرج این منشور را حجت قرار داده، هرقدر از مردم افغان و کوچی و پادیه نشین و وطنی و قشلاق گزین داخل و خارج مملکت که نزدش حاضر آمدند، از جاهایی که ایشک آقاسی دوست محمد خان املاک و مزارع و مراتع و مساکن و مواطن طوایف هزاره را چنانچه گذشت و جا به جا رقم گشت، به افغان داده و مابقی برجا مانده بودند، به خارج کردن اقوام هزاره و داخل نمودن قبایل افغان اقدام نموده، به جز از هزاره دایزنگی و اغلب دایکندی و اکثر بهسود و جیغتو و محمد خواجه و چهاردسته و قلیلی از قوم فولاده در مالستان و میرآدینه، دسته دسته از جمله هفت دسته هزارۀ جاغوری، دیگر عموم طوایف دای چوپان و دای خطای و دای نوری و دای میری و دایه از تمامت ده دای هزاره را از موطن و مسکن ایشان خارج و تبعید کرده، به اقوام و قبایل افغان داده، اکنون در افغانستان چهار دای از جمله ده دای، دایزنگی و اغلب دایکندی و دای میرداد و اکثر از دای میرکشه و دیگر کسی باقی نماند، همه فرار ممالک خارجه و پراگنده شده اند و اینانی که برحال مانده اند نیز از جور حکام و مامورین دولت و قتل و غارت و تغلب و استیلای افغان، خصوص قبایل کوچی، به کمال ذلت روز عسرت به سر می برند و در هر سال صدها خانه فرار شده و می شوند،» (6)

حکومت خودکامه و ضد ملی؛ قوم شریف افغان ( پشتون) را در هردو طرف خط دیورند مورد استفاده های شخصی، سیاسی و سلیقوی خویش قرار دادند. با دادن ناحق ملکیت های منقول و غیر منقول همه اقوام کشور و به ویژه از هزارگان برای افغانان بی خبر از دین، جهان، مدنیت، دانش و عقلانیت عصر؛ شکاف های عمیق طبقاتی، قبیلوی، نژادی، قومی، دینی، مذهبی، زبانی، سمتی وغیره را به سود تداوم حاکمیت ارتجاعی و تک قبیلوی وحامیان خارجی خویش خلق کردند.

این سروده در مورد قوم نجیب پشتون است که فریب حاکمیت های استبدادی پشتون تبار را خورده و بازیچۀ ستمگران طبقات حاکمه وقت گردید:

ما سخت شکستیم و تو آبـاد شـدی

بازیچۀ  دست زور و بیداد شدی» (7)

 

غارت و قتل دسته جمعی توسط قوم وزیری:

در یک جامعه قبیلوی و عقب نگهداشته شده؛ از جمله غارت، کذابیت، تجاوز جنسی، دو رویی، اختطاف و... حتا کشتار نیز عام می باشند. به خصوص در جامعه تنگ قبیلوی- قومی پشتون و انحصار حاکمیت تک تباری؛ بدترین سیاست ها، نیات، سلیقه ها و سایر خصوصیات منفی قبیلوی به نمایش گذاشته می شوند و جامعه را به طرف قهقرا می برد.

از جمله در تحت عنوان: «دستبرد و قتل و غارت قوم وزیری» در مستند ترین کتاب تاریخی وقت حکومت چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، چهار نفر از قبیلۀ کابل خیل قوم وزیری، از موضع مرغه و خروتی و سروبی و چانه خواه، در حدود کونگری، واقع بندر مرغه، از توابع ارگون، که مسافت چهارده کروه تا ارگون و بیست و سه کروه تا خاک مقبوضۀ دولت انگلیس فاصله دارد، بر قبیلۀ ملک نواب خان و خداداد خان و محمد سرور خان، تجار قوم ممی خیل تاخته، ملک امیر خان و صاحبداد و دوست محمد و فیض محمد نامان را از ضرب گلولۀ تفنگ مقتول و سعید و جان و محمد حسین و ملا محمود را مجروح ساخته، هشتاد و شش نفر اشتر و دو رأس مادیان و یک میل تفنگچۀ شش تیر و شش میل تفنگ ایشان را به غارت برداشتند؛ و ملکان قبیله و خیل منهوب مذکور در غزنین شده، به زبان ضراعت و فریاد از غلام حسین خان حاکم آنجا داد خواستند. و او معروض حضور والا داشته.» (8)

آیا قتل انسان های بی گناه پشتون توسط پشتون های متجاوز، یک جنایت ضد بشری نبوده و نیست؟ آیا خداوند لایزال، کشتار انسان ها بی گناه را به صورت مطلق منع نفرموده است؟

متأسفانه که دشمنی، تجاوز، غارت، اختطاف و کشتارهای زنجیری میان قبایل مختلف افغان دارای ریشه های نهایت طولانی و دردناک می باشد که حتا نسل به نسل نیز ادامه داشته و قوم شریف پشتون را از رسیدن به همبستگی قومی، مدنی، ترقی و شگوفایی با سایر اقوام افغانستان محروم نموده اند.

شوربختانه که حتا در این قرن 21 از اثر خشونت های قبیلوی و جهل؛ من جمله انتقام گیری، دعاوی ناحق اراضی و... آدم کشی میان خیلی از قبایل قوم مظلوم پشتون ما ادامه دارند و مردم را از نعمات مدنی، ایجاد وحدت ملی، شکل دهی دولت مستقل ملی، نفطه گذاری ملت سازی ملی و تحقق نظام مردم سالاری در این کشور با سایر اقوام محروم نگهداشته اند.

 

ملا محمد یوسف قاضی؛ سلیمان را به ناحق به زندان انداخت:

شهوت حیوانی چنان بالای این قاضی حکومت غلبه حاصل کرده بود که چشم به بی ناموسی زن شوهردار نیز گذاشت. وقتی که سلیمان، دختر شوهردارش را تسلیم به خواست شهوت رانی ملا محمد یوسف قاضی وقت نکرد؛ آن گاه قاضی اورا به تهمت ناحق متهم ساخت و نامبرده را به دستور حکومت وقت روانه زندان قرون وسطایی نمود.

«و از دیگر سوی در خلال احوال مسطوره، ملا محمد یوسف خان، قاضی محکمه شرعیۀ گیزاب، مسمات گل گل، دختر سلیمان نام هزاره را که چهرۀ زیبا و قد دلکش رسا و چشم و ابرو و دماغ و لب و دندان رعنا داشت، از پدرش بخواست که به کنیزی به او بدهد و چون شوهر داشت او از دادن دختر سرباز زده عذر آورد. قاضی گفت من او را از شوهر طلاق می کنم و سلیمان هرچند الحاح و سماجت کرد قاضی که دل به جمال دختر داده بود، زبان اصرار از خواهش باز نداشته تا که قاضی پدرش را تخویف و تحذیر کرد که اگر دختر را به من ندهی تهمتی بسته، گرفتار زندان سیاست حکومت کنم و او ناچار شده سخن با دختر خویش در میان گذاشت و دختر دل از شوهر خود جدا نکرده رضا به قضا و تقاضای قاضی نداد که از شوهرش به جور و اکراه طلاق کند؛ و قاضی به سخنی که گفته و تخویف و تحذیر کرده بود وفا نموده، سلیمان را متهم ساخت به این که روجۀ پسر خود را به زنی خواسته است. چنانچه معروض حضور داشته سلیمان طلب کابل و محبوس سیاه چاه گشت.» (9)

حاکم و یا قاضی دربار بنا بر سلیقه ها، خواست های شخصی و سیاسی خویش هر پیشنهاد و فیصله را که در مورد یک شخض و یا افراد می کرد، از سوی زمامداران مرکزی کابل به صورت مطلق پذیرفته می شد که این امر یکی از فجایع بزرگی را در جامعه خلق نمود.

 

تملک ملک هزاره ها توسط محمد شریف اچکزایی:

تهدید یکی از وسایل دیگری بود که بسا از افغانان قبایلی داخلی و خارجی از آن استفاده سیاسی و شخصی می کردند و زمینه های زیست و بودن هزارگان را در افغانستان تنگ نمودند تا اینکه از ترس، رو به فرار از میهن آبایی خویش کردند.

قاضی عبدالشکور، اراضی و مناطق وسیعی از مردم هزارستان را به ناحق برای افغانان توزیع کرد که  نمونه ای آن در زیر چنین ملاحظه می گردد:

«و مقارن این حال محمد شریف نام اچکزایی، مردم هزارۀ دایکندی سکنۀ جلگای تمزان را به خوف وهراس اندر انداخته سخت گرفت که تا ده تمزان به امر دولت به من داده شده است، ملاک آن یا مساکن و منازل خود را فروهشته از موطن خویش بیرون روند و یا یکهزار روپیه مهلتانه داده، پس از زمستان پراگنده و منتشر شوند. و هزارگان از او طالب فرمان شده، چون فرمان نداشت و به فریه مردم هزاره را تخویف و تحذیر کرده بود، هزارگان ماجرا معروض داشته، حضرت اقدس والا در روز بیست و سوم مذکور شعبان ارقام فرمود که: «اگر مردم مهاجر فرمان به دست داشتند، سرپرست ایشان ملک تمزان را به آنان خواهد داد و الا هزارگان آرام و آسوده باشند، زیرا آنان فرمان نداردند.» و در پایان کار قاضی عبدالشکور خان پس از دادن ملک حجرستان و چقماق و در راه ملک و پاره ای از ملک هزارۀ جرغی بهسود را به سلطان محمد نام، قوم ملاخیل کوچی وغیره مواضع را به دیگر افغانان قشلاقی و ییلاقی، ملک تمزان را نیز با وجود عدم فرمان به قوم اچکزایی، با آن که ملک چوره وغیره[را] گرفته و متصرف شده بودند، داده و نزاغ در بین افتاده، پس از عرض ها و دادخواهی های مردم هزاره، نصف آن جلگاه به دست هزاره مانده، نصفش[را] محمد شریف اچکزایی هم چنان که تصرف کرد تصاحب نمود و اکنون آن را در دست تملک دارد.» ( 10)

حکومت مستبد تک قومی چنان مردم شریف پشتون را اغفال و تحمیق کرد که قبایل مختلف بی سواد این قوم را علیه غصب دارایی، دشمنی، تجاوزات نظامی، خصم قبیلوی و حتا قتل سایر اقوام دیگر تحریک و تحریص کردند و در نتیجه تضادهای دیرینه را چنان تشدید نمودند که تا کنون زمینه های هم پذیری و دوستی میان همه اقوام نجیب کشور ما به وجود نیامده اند. 

آیا سیاست ها، روش های سلیقوی و عملکردهای مستبدانه حکام، دولت های گذشتۀ و افراد فریب خورده در افغانستان حتا تا حال به ضرر جامعه قبیلوی پشتون تبار هم تمام نشده اند؟

 

قاچاق یکی از ماهیئت ضد ملی افغان کوچی:

کوچی در دامن عدم رعایت اسلامیت، مدنیت، قانونیت، دانش و نبود عقلانیت عصر تولید گردیده، با آن رشده نموده، ادامه حیات کرده و بالاخیره با همین خصوصیات بدوی دفن گورستان شده؛ ولی بازهم میراث شوم آن در این قرن 21 نیز ادامه دارد.

در زیر عنوان: «قاچاقی نمودن افغان کوچی» در جلد چهارم بخش دوم سراج التواریخ در مورد این خیانت ضدملی چنین نگاشته شده است:

«و هم در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، مردم افغان غلزایی بادیه نشین و ییلاق گزین، با وجود قدغن پادشاهی و تسدید معابر و بنادر، پنجاه و دو هزار سر گوسپند، از راه غیر معروف به قاچاقی از حدود میمنه، به عزم تجارت در قرشی از توابع بخارا برده همه را بفروختند.» (11)

با تأسف فراوان که دولت های تک قبیلوی- قومی - میراثی و رؤسای جمهور استبدادی یا نتوانستند، یا نخواستند و یا ملحوظات دیگری در میان بودند؛ کوچی های داخلی را در کشور اسکان گزین نکردند تا از زندگانی بادیه نشینی، بیابانگردی، مناسبات غیر مدنی، قاچاقبری، قانون گریزی، تجاهل ورزی، خشونت نگری و... قتل دیگران نجات می یافتند و شامل حیات شهروندی، مدنی، قانونی، اخلاقی، ملی و دموکراتیک می شدند. در این زمینه، هیأت حاکمه و دولتمداران مستبد میراثی افغان تبار مقصر اصلی بوده اند. و حتا اکنون نیز همین دولتمداران مصلحت گرا، ضعیف و بی اراده باشند که مسأله کوچیان کشور را به صورت قانونی و دموکراتیک حل نکرده و هنوز هم نمی کنند. در همین رابطه است که خسارات بزرگی از ناحیه کوچی به منافع ملی کشور وارد می گردند.

 

خدمات هزارگان برباد و گناه لازم:

برای خدمــت آنکــس کـه نشناســـد حـــق خدمــت

مکن اوقات خود ضایع که نی مزد است نی منت» (12)

عدم تعهد نسبت به رعایت کرامت انسانی، اسلامی، مدنی، اخلاقی و ملی، یکی هم این بوده که خدمت گذاران نه تنها مکافات ندیده؛ ولی برعکس مجازات نیز شده اند. این هم در باورها و عمل کرده های افراد قبیلوی حتا اکنون هم به کثرت به مشاهده می رسند.

در زیر عنوان: «شرح حال خاندان سردار بختیاری»، اصل «خدمت برباد، گناه لازم» را چنین ملاحظه می نماییم:

«و هم در دربار افطار شب بیست و سوم رمضان، محمد اکبر خان نایب برگد پسر غلام محمد خان از اولاد سردار بختیاری هزارۀ جیغتوی غزنین که از سالها با فوج پیادۀ قراباغی در منگل و جدران و جاجی و چمکنی و خوست مشغول و مواظب خدمت بود و ایشک آقاسی دوست محمد خان با کرنیل شیر علی خان، اتهام تحریک قتل کمیدان سلطان محمد خان را که از دست فوج چنانچه گذشت، از اقدام در فعل اغلام کشته شد، و گریختن جانداد خان احمد زایی را بر او بسته طلب کابل شده بود، محبوس و تمام مال و ملک خود و برادر و برادرزادگانش چون غلام حیدرخان و محمد جان خان و محمد جعفر خان و محمد عظیم خان و محمد علی خان و پیر محمد خان ضبط گشت. و از جمله غلام حیدرخان که صاحب طبل  و علم و یکصد سوار کشاده بود، در زندان فوت شده، دیگران از راه تبعید مأمور اقامت قطغن گشته کرنیل محمد جعفر خان از اسار محبوس طلب کابل شده و مأمور حبس دایمی زندان مزارشریف گردیده، در عهد امیر امان الله خان غازی، ضامنان عدیده به دولت داده، از حبس رها و تمام این خاندان بزرگ هزاره خراب ویبات گردیده نیست و نابود شد.  و خود محمد اکبر خان در پایان کار در موضع هندوسوزان کابل، به امر اقدس والا از ضرب سر نیزۀ عده ای از سپاهیان به قتل رسید.» (13)

حکام وقت در باورهای غیر انسانی و عملکردهای ضد دموکراتیک خویش در صدد از بین بردن مالکان بزرگ ارضی همه اقوام و به خصوص خوانین هزاره شدند. در اصل حاکمان ستمگر، با نسل کشی هزاره ها، اعمار کله منارهای همه اقوام پشتون و غیر پشتون به شکل دهی «خوانین جدید» از وجود افغانان داخلی و خارجی و حتا بلوچ های هندوستانی که زمین های مردم هزاره را تصرف کردند، اقدام ورزیدند که نام آن را «وحدت ملی» گذاشتند. 

این کسانی که ملکیت های منقول و غیر منقول خوانین مخالف حکومت و به ویژه زمین های مردم هزارستان را که توسط حکومت رایگان تصرف نمودند؛ تا آخرین رمق حیات از سیاست های شوم، عملکردهای ضد انسانی و ضد اسلامی دولتمداران حراست کردند و از هیچ گونه عمل در قلع و قمع هزارگان دریغ نورزیدند.

 

ادامه دارد

تاریخ: 6 جوزا 1392 خورشیدی برابر با 27 می 2013 میلادی/ کابل

----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – ص 257 و 258 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(2) – ص 259  «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(3) – ص 261 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(4) – ص 263 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(5) – ص 274 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(6) – ص 290 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(7) - ص 8 «هفته نامه جبهه ملی» سال اول- شماره اول – شنبه 8 دلو 1390

(8) – 305 و 306 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(9) – 318 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

( 10) – ص 391 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(11) – ص 320 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

 (12 ) - ص 406 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13) – ص 335 و 336 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

 

 

++++++++++++++++++++++

 

 

قسمت شانزدهم

 قشقه زدن در پیشانۀ اسیران صغیر هزاره توسط هندوها و مسجدی خان بیات:

نظام استبدادی و حاکمان جابر وقت، ارزش و حیثیت انسانی هزارگان را تا این سرحد به زیر آوردند که حتا هندوها با جرأت تمام ریسمان را به گردن فرزندان انداخته و بر پیشانی آنان قشقه هندویی را کشیدند که این امر نه تنها در تضاد به کرامت انسانی بود؛ بلکه مغایر دین موبین اسلام نیز بود.

هرچند جنایت ضد بشری در حق طبقات محکوم و اسیر جامعه افغانستان؛ دارایی ریشه های عمیق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بوده؛ ولی در عصر امیر عبدالرحمن خان بارکزایی به اوج خود رسیده بود که کلآ این چنین اعمال زشت در زمان پسرش امیر حبیب الله خان  و دیگران نیز ادامه یافت. جنایات که خاصتآ در مورد هزارگان حتا تا این قرن 21 صورت گرفته اند، در حق هیچ قوم و طبقه محروم انجام نشده است. با جرأت تمام می توان نوشت که هزارگان مورد هر گونه تبعیضات نژادی، قومی، مذهبی، زبانی، سمتی، سایر جنایات هدفمند ضد بشری و نسل کشی قرار گرفتند که عصاره های آن تا این عصر نیز ادامه دارند.

تعجب است وقتی که صغیران هزاره به فروش رسیدند، مثل حیوانات به ریسمان بسته شدند و علاوه برآن قشقه هندویی بر پیشانی آنان هم کشیده شد؛ هرگز احساسات انسانی، اسلامی و ملی جامعه ما را تحریک نکردند و سکوت مرگ بار همه گیر در جامعه حاکم بود. آیا انسان های روی زمین، این چنین جنایت را در قسمت هم نوع خویش فراموش خواهند نمود؟

به قول شیخ سعدی که گوید:

بنــی آدم اعضــای یکدیــگرنــد

که در آفریــنش ز یک پیـــکرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دیــگرعضــوها را نمانــد قرار

تــو کــز محنت دیگران بیغمی

نشــاید که نــامــت نهـــند آدمی

 آیا نسل های کنونی و آینده کشور ما، این گونه جنایت ضد انسانی را در حق تمام اقوام و مردم کشور ما به خصوص در مورد قوم هزاره از یاد خواهند برد؟

اینک تحت عنوان: «شرح زنار به گردن اطفال هزاره انداختن هندوان» در جلد چهارم بخش دوم سراج التواریخ این چنین نگاشته شده است:

«و هم در خلال واقعات مسطوره، دیوان ویرام بزاز با دیوان ویساک ودیوان نندا نام که در قندهار سه تن از پسران صغیر و خورد سال هزاره را خریده و زنار به گردن ایشان آویخته، قشقه در پیشانی ایشان چنانچه از پیش رقم شد، چهارده هزار روپیه جرم شده بودند، به ذریعه عریضه استدعای استرداد مبلغ جریمۀ خود را کردند و اقدس والا در روز بیست و یک مذکور رمضان ارقام فرمود که شما همان مشرکانید که: « درعهد حضرت ضیاء المله والدین مرحوم، اطفال هزاره را که مسلمانند به دست آورده و زنار به گردن ایشان آویخته قشقه در پیشانی کشیده بودید و در عوض این که باید سنگسار می شدیدید، خاقان مغفور از خون شما در گذشته جریمه و دیۀ قتل را بر شما حواله و امر نمود که چهارده هزار روپیه از شما گرفته شود، البته مطابق حکم پادشاهی به شما آگهی داد و به حق این مبلغ را گرفته اند پس داده نمی شود.» و برعلاوه این دو تن از دختران هزاره را شیر احمد خان، برادر مسجدی خان بیات، با آن که خودش شیعه و هم مذهب مردم هزاره بود، از اجاره داری و عهده براری، حساب ده دفتر شده، به ایوان نرنجن داس هند که حساب گیر او بوده، او زنار به گردن ایشان آویخته و قشقه بر پیشانی ایشان کشیده در خانۀ خود مخفی نگاه داشته و در حالت کبارت هردو تن را متصرف شده تا که اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی اطلاق عموم عبید و امای قوم هزاره وغیره را فرمود، آن دو تن در خانه او بودند و پس از آن معلوم نشد که در هند فرستاد یا به همان حالت که بودند جان داده و به آتش سوخته شدند.»(1)

امیر حبیب الله در بالا تأید نمود که در عصر امیر عبدالرحمن خان؛ هندوها هم اسیران هزاره را می خردیدند، ریسمان به گردن های ایشان حلقه می کردند و بعد در پیشانی آن ها قشقه کشیده و مجددآ در معرض خرید و فروش قرار می دادند. این چنین عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نه تنها در زمان امارت امیر عبدالرحمن به شدت دوام داشت؛ بلکه در وقت پادشاهی مطلقه امیر حبیب الله نیز ادامه داشت.

از همه تجب تر این بود که این دو نفر شیعه مذهب بیات نیز زنار را به گردن های اطفال هزاره آویختند و قشقه را به پیشانی آنان کشیدند. وای بر این مسلمانی این دو شیعه مذهب!

هزارگان بی گناه تا آن وقت زندانی می بودند تا که می مردند:

خشم جنون انگیز حکام و حامیانش به آن حد رسیده بود که حتا افراد آواره و غریب را نیز با بهانه های واهی و بی مورد به زندان می انداختند تا اینکه جنازه های آنان از آنجا بیرون می شدند.

«حبس دایمی شدن حسن و خداداد نامان هزاره» در صفحه 164 سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:

«از دیگر سوی در خلال و اقعات مسطوره، حسن و خداداد نامان که در قندهار روز غربت و بینوایی به سر می بردند، مریض شده از در علاج در جای وقایع نگار دولت انگلیس رفته و دوا گرفته صحت یاب شدند و پس از صحت یافتن باز راه آمد شد نزد او باز کرده محبوس گشتند. و اقدس والا از عریضۀ حکمران قندهار بر ماجرا آگاه گردید. در روز بیست و یک رمضان احکام و ارقام فرمود که :«هردو تن را به هم چنان محبوس گسیل هرات نماید.» و هم حکمران هرات را فرمان کرد که: «ایشان را حبس دایمی نموده به حراست نگاه دارد تا بمیرند.» و هم در این ایام عطام محمد خان نامی از حضور والا به حکومت مقر و قوم ترکی و علی خیل ممتاز و سرفراز آمد.» (2)

زمامداران مطلق العنان وقت که اجیران خود فروختۀ استعمارگران انگلیس پیر بودند و از آنان معاش غلامی خویش را می گرفتند، باکی نداشتند؛ ولی چند نفر بینوا که مریضی ایشان را در نزد دیگران مداوا کردند، آن ها را مجرم قلمداد نموده تا وقت به زندان قرون وسطایی نگهداشتند تا اینکه جان دادند.

جباریت میرزالاحمد در مورد مردم هزاره:

حاکمان حکومت وقت در ظلم خویش نیز شهره آفاق بودند. خاصتآ آن مأمورین که در مناطق هزاره جات مقرر می شدند، از هیچ گونه جرم و جنایت در حق هزارگان بی دفاع و بی گناه دریغ نکردند. ستمگری حکام به صورت هدفمند، سازمان یافته و آگاهانه در قسمت هزارگان اعمال گردید تا اینکه اکثیریت مردم هزاره از افغانستان نابود شدند.

اینک یک نمونه کوچک از تظلم و بی دادگری حکام عصر خونین وقت را در زیر عنوان: «شرح حال عداوت میرزا عبدالاحمد با مردم هزاره»، در کتاب دولتی آن وقت چنین  می خوانیم:

«و هم در این ایام از عریضه و استغاثت و داد و فریاد طوایف محمد خواجه و چهار دسته و جیغتوی هزارۀ غزنین حالی رای والا گشت که از عرصه چند سال است، میرزا عبدالاحمد خان کاردار و برادر او به روی کار آمده، املاک ما مردم خراب و مالیات اراضی و عقار ما زیاد و مردم ما از جور و ستم او فرار شده اند و مالیات مزارع فراریان با وجود عدم زراعت از ما گرفته می شود و مردم سکنۀ شصت دربند قلعه از ناهور و بیست قلعه از مردم دودی علاءالدین خان و هم چنین از هر موضع و محل، فرار اختیار کرده از موطن خود کنار شده اند؛ و غلام حسین خان، پیشخدمت باشی حاکم غزنین، فراریان را تسلیت داده، از راه استمالت و وعدۀ مژده و نوید مرحمت از طرف دولت در مساکن ایشان رجعت داده است و پیهم جا و ماوی تعیین نموده، ایشان را راحت و آسوده می سازد. چنانچه از ابتدایی حکومت و تسلیت او تا حالا چهارصد خانوار به ذریعۀ قوجدار در موطن خود باز گردیده مقام راحت گزیده اند، و هم چنین پیهم از سمر و مشتهر شدن خبر توجه حاکم، به حالت زار و مضطر، رعیت گم و دربدر شده، راه مراجعت و حصول رفاهت برگرفته، متوالیآ وارد جا و ماوای خود می شوند و میرزا عبدالاحمد خان به جز دیوار امنیت رعیت را به تیشۀ بیداد تراشیدن و چهر احوال فقر و مسکنت ایشان را به ناخن ستم خراشیدن، دیگر کاری در نهاد ندارد و چهار هزار روپیه و هفتصد روپیه نقد و دوازده سیر روغن زرد و در حین مساحت و بیست جریب زمین مردم هزاره از ایشان به جور و اکراه گرفته، انواع جور و ستم نسبت به اقوام سه گانۀ هزاره غزنین از قوه به فعل آورده و می آورد، و چون از ابتدای دخیل کار و ملازمت دولت شدن او تا حالا ابواب عرض و داد و استغاثت، از دساست او به روز مردم هزاره بسته و مسدود بوده، نمی توانستند موقع اظهار جور و ستم او را به دست آورده ابراز دهند، ناچار پا به دامن اصطبار پیچیده، از عدم تاب و توان برداشتن ظلم و جور او، فرار بر قرار اختیار کرده، اکثر مسکن و ماوای خود را فروگذاشته،...» (3)

اینک جنایت ضد بشری حاجی محمود خان، در سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:

«در روز دوشنبه غرۀ ذیقعده، حاجی محمود خان تایمنی که از جملۀ خدمۀ اخلاص کیش صداقت اندیش سردار والاتبار محمد ایوب خان و مدتی با او فرار و از عریضۀ ضراعت و توبت و انابت و استدعای اجزت مراجعت چنانچه در تضاعیف واقعات عهد حضرت ضیاء المله والدین رقم شد، در کابل آمده و به حکومت هزارۀ بهسود مامور شد و جور ستم زیاد از قوه به فعل آورده و مردم هزاره، عرض پرداز حضور شده، جانبین طلب کابل گردیده، حاجی محمود خان از همان پول هنگفتی که به مصادرت از ضعفای رعیت گرفته بود، به اهالی بار چیزی را به رشوت داده، با پول خود ایشان را گرفتار شکنجه پنجۀ سیاست کرد، و اربابان ایشان محبوس گشت، زیرا که در باریان سعایت مردم هزاره را به حضور امیر مرحوم نموده و به بدی و لجاجت ایشان را نام برده، از دیانت و وضعیت آدمیانۀ حاجی محمد خان کرده پولی را که از او گرفته بودند، حق الزحمت سعایت مردم هزاره و حق الخدمت مدحت و ستایش حاکم پنداشته، به خود حلال کردند؛ و برعلاوۀ آن هنوز کدخدایان مردم هزاره در زندان بودند و با حاجی محمود خان اقدام در محاکمه ومذاکره ننموده بودند و حق از باطل و عدل از جور و حاکمیت از محکومیت امتیاز نیافته بود، که حاجی محمود خان را آدم نیک و  پارسا و دیندار و قابل کار گرفته، از حضور اقدس چنانچه گذشت، به حکومت هزارۀ بهسود برحال ساختند و هر کدام در ازای این خدمت که به او کردند، خروارها روغن و صدها گوسپند و بسا گلیم و برک و کنیز بر عهدۀ [او] گذاشتند که در ظاهر به نام  خریداری و در باطن با رسم مردم آزاری به دست آورده، برای ایشان ارسال نماید....

تا که هزارگان به ستوه و فغان آمده، جمعی از ارامل و ایتام و ازدحام عام از [سر] و پابرهنه عوام، حاضر کابل شده به عز [عرض] رسانیدند و التزام نامه شرعی به حکومت دادند که اگر جور و ستم و مصادرت او را قاعدتآ و شرعآ بر او ثابت نکردند، مقدار مبلغی که از اخذ او عرض کرده جریمه به دولت بدهند و چون کار بدین جا قرار گرفت، اقدس والا او را چنانچه بیاید در روز چهارم ذیحجه به ذریعۀ فرمان طلب کابل و عزل فرمود.» (4)

آیا این ظلم ها مغایر کرامت انسانی، ارزش های اسلامی و مدنی نبودند که به طور شعوری در مورد مردم هزاره در معرض اجراء قرار دادند؟

حکومت وقت وعده زمین های هزارگان را به افغانان هند برتانوی داد:

سیاست و مقاصد حکام وقت به خاطر تحقق حاکمیت استبداد و نوکر منشی خویش به اجانب از هیچ گونه جنایت و خیانت ملی در حق مردم افغانستان دریغ نورزیدند و به ویژه محور اصلی مرام دولتمداران در طی تقریبآ نیم قرن متوجه نابودی مردم بی دفاع و بی گناه هزارستان بود. در همین رابطه بود که حکام با نحوی از انحاء، افغانان هندوستان را به خاطر تصرف کردن اراضی مردم هزاره به افغانستان دعوت کردند و حاصل خیز ترین اراضی هزارگان را طی فرامین متعدد به ناحق به آنان تسلیم نمودند.

«در تضاعیف واقعاتی که در حیز تحریر و تسطیر در آمده ثبت صفحات تاریخ  گشت، امرعلی نام پسر نواب دیدوخان، از مردم متوطنۀ علاقۀ بوری، متعلق دولت انگلیس، از راه هجرت در کابل آمده، از تقبیل پایۀ سریر امارت مستسعد گشت؛ و امیر مرحوم او را نوازش فرموده، فرمانی عطا فرمود و با او قرار داد که هر وقت قوم خود را از طریق هجرت در خاک مملکت دولت اسلام حاضر آورد، به موجب این فرمان، هواخواهان و اولیای امور و خدمۀ دولت، به او و اعداد قومش، جا و ماوی و برطبق عمومهاجرین، مزرع و مرتع و بذر و تقاویو جیره بدهند.» (5)

با صدور این فرمان بود که این افغان هندی، هزاران خانواده های افغان را با خود در افغانستان آوردند و زمین های هزارگان توسط دولتمداران به ناحق به آن ها توزیع گردیدند که تا کنون در تصرف غیر مشروع و غیر اسلامی آنان می باشند.

خیانت ملا عبدالشکور سرپرست مهاجرین:

ملا عبدالشکور که قایم مقام ایشک آقاسی دوست محمد خان دد خصال گردید، جنایات و خیانات گسترده ای را در حق مردم اسیر و بی گناه هزارستان نمود؛ اگر در اعمال ضد بشری خویش از دوست محمد پیشی نگرفت، از وی هم کمتر نبود. 

در زیر عنوان: «شرح غبن و خیانت سرپرست مهاجر و مأمور شدن ملا عبدالشکور» در سراج التواریخ چنین ثبت روزگار گردیده است تا نسل کنونی و آیندگان آگاه و بیدار باشند:

«وهم در این ایام، دیوان نندلعل هندو، که از تغییر میرزاغلام محمد خان چنانچه گذشت، به سردفتری قندهار مامور شد، به کار پرداخته و علم برغبن و خیانت سرپرست و کارداران مهاجر حاصل کرده، شرحی معروض حضور داشته برنگاشت که: «ایشان از جیره و تقاوی و بذر مردم مهاجر، که از دولت به نام ایشان گرفته و به مردم مهاجر نداده، حیف و میل حرص و آز خود کرده اند، نود شش لک روپیه ظاهر و آشکار شده به روی کار آمده، که اکثر مهاجرین از این سبب همان حاصل املاک مردم هزاره را صرف معاش و زاد راه خود نموده فرار کرده اند.» و نیز عطالت و بطالت و ضعف پیری و ناتوانی سید فقیر خان، که به ممیزی این خیانت و خسارت چنانچه گذشت مامور شده بود، درج عریضۀ خود کرد. و حضرت اقدس والا از این عریضۀ او ملاعبدالشکور خان پسر سعدالدین خان حکمران هرات، قاضی قندهار را که از جال سازی و واسطه بازی و ارتکاب خیانت و خسارت چنانچه گذشت طلب کابل و محبوس سخت گردیده، از مراحم ملکوکانه و خطابخشی شاهانه، به این روزها از حبس رها شده بود، سرپرستی مردم مهاجر افغان شد، و او بیشتر از پیشتر چنانچه بیاید و جا به جا رقم شود، در اخراج و تبعید مردم هزاره جدو و جهد نموده، املاک حجرستان و راه ملک و چقماق و تاله و می می سرهنگان و گرگابه و چارشینه و تمزان و شهر گیزاب و تمامت املاک هزاره دای چوپان را از ناوۀ هیزم تو معروف به اوزمه تو، واقع قرب و متصل مقر قندهار و ارغنداب، تا قلندر و املاک قوم مسکۀ هزارۀ جاغوری و شیرداغ و پیک و حسینی و سیاه بغل و زرتک و زاوی و سلطان احمد را تا میرآدینۀ مالستان و غرجی و بورجگی هزارۀ بهسود از یکسو تا دیگر سو، به مردم افغان کوچی و وطنی داده، مردم هزاره را فراری و جلای وطن ساخت و خدمت بزرگی اضافه تر از ایشک آقاسی دوست محمد خان، به دین و دولت و ملت شجیعۀ افغان کرد، زیرا اگر آن مردم جاهل و وحشی و مخالف مذهب، که از قرن ها در این مملکت ماوی و سکنی داشتند، از این عهد به بعد هم چنان متمکن و متوطن می بودند، بر طبق اقتضای رأی و امضای روسای ایلاتی و عشایری افغان و هواخواهان و اولیای امور و خدمۀ صادقۀ دولت و سلطنت افغانستان، اگرچه در بطن و مرکز مملکت و دایره آسا از چهار جانب محاط به اقوام و قبایل افغان و تاجیک و اوزبک و چار اویماق وغیره که همه دارای یک مذهب و اهل سنت و جماعتند بودند و مسدودالمعبر توطن و تمکن داشتند و نمی توانستند و رهگرا و مرحله پیمای تمرد و طغیان شوند، بازهم از کثرت نفوس و وسعت ارزاق و اختلاف مذهب، که شیعه و امامیۀ اثنا عشریه بودند و با بقیۀ مردم هزاره که هنوز هم در این مملکت و تحت ظل حمایت این دولت اند و مطیع و منقاد حکومت و ذلیل و خوار ملت می باشند، ده لک خانه به شمار می آمدند، روزی می شد که به مثل عهد امیر مرحوم سر از جیب اطاعت برآورده، باعث خسارت و زحمت دولت شوند. پس نظر به اندیشه و تصور مذکور و تدبیر اولیای امور جمهور، هر دو تن ایشک آقاسی دوست [محمدخان] و قاضی عبدالشکور خان، خدمت به دین و دولت و قوم افغان کردند، چه مخالف مذهب را از منازل و مساکن ایشان کشیده تبعید کردند و افغانان را به رایگان مزارع و مراتع و اراضی و عقار دادند، گویا خدمت به دین و ملت نموده به دولت اخلاص و صداقت کردند، که از فتنۀ روزی ایمن و راحت و مطمئن خاطرش ساختند(6)

ایشک آقاسی دوست محمد و قاضی عبدالشکور که سرپرست امور مهاجرین بودند، بیشترین جنایت و خیانت تعمدی را در مورد هزارگان انجام دادند که تاریخ و جهان بشریت هرگز فراموش نخواهند کرد.

به حق گفته می توانم که از جمله، این دو نفر سرپرست مهاجرین میراث داران عبدالرحمن خانی در تصرف اراضی، فرزندان و ملکیت های هزاره بودند که تمام اوراق تاریخ بدان گواهی می دهند.

قتل محمد اکبر هزاره توسط افغانان مهاجر:

افغانان مهاجر تنها به تصرف اراضی و سایر ملکیت های مردم هزارستان قناعت نکردند؛ بلکه به صورت قصدی، مردم بی گناه و بی دفاع هزاره را مورد قتل قرار می دادند که اینک یک مورد آن را در تحت نام: «قتل محمد اکبر نام هزاره به دست افغانان مهاجر» در سراج التواریخ چنین درج گردیده که هدف نابودی انسان های هزارستان را  به اثبات رسانید:

«و از دیگر سوی در اثنای این حال، نه نفر از قوم کاکوزایی و گرجی زایی و با دین زایی، که اراضی  و عقار محمد اکبر نام هزارۀ گیزابی [را] تصرف و تصاحب کرده بودند، در معبر راهی او را گرفته، به انواع عذاب و عقاب بکشتند که مبادا به دولت و حکومت عرض و استغاثت نموده، مزرع و مرتع و مسکن خود را از ایشان بگیرد...» (7)

مهاجرین که یک قسمت از اراضی هزارگان فراری را توسط فرامین دولتی تصرف کردند، از این گذشته، زمین های آن هزارگان را که خودشان به خاطر بخور و نمیر بالای زمین های زراعتی خویش کار می کردند؛ نیز توسط مهاجرین تصرف شدند و صاحبان اصلی آن را به قتل می رساندند که یک نمونه آن در بالا ذکر گردید.  

شکایت انسانی و عادلانه هزارگان از اثر جبر توان فرسای حکام:

زنده یاد علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره با حفظ امانت دستورات الهی، رسالت نگارشی، اخلاقی و احترام به کرامت والای انسان و انسانیت؛ در ثبت وقایع تاریخی و چشم دیدها عملآ بی طرفی را رعایت کرد که در همین رابطه هم لقب:« بیهقی ثانی» را از سوی عالی ترین نجبگان دانش، فرهنگ و علم را به خود اختصاص داد.

«و هم در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، شجاع و مولاداد و خداداد و اصغر نامان از سرخیلان بادیه نشین و ییلاق گزین قوم اندر غلزایی، که پس از مطیع و منقاد شدن هزاره جات یاغیستان، راه آمد شد و ییلامیشی در موطن و مسکن قوم قلندر از هزارۀ جاغوری کشوده بودند، هزارگان را که بدنام دولت و در حقیقت جاهل و وحشی و بعید از دانش رسم و رواج عرض و داد حکومت بودند، و از جور و ستمی که از اعداد لشکر و اعیان کشور دیده، خوف و هراس و یاس زیاد در دل داشتند و استغاثت و داد خواهی را نمی دانستند، تخویف و تحذیر نموده و طریق جور و ستم پیموده، دختران و زنان ایشان را به اجبار و اکراه تصرف و تصاحب کرده، زراعات ایشان را علف و تلف دواب و مواشی گله و رمۀ خود می نمودند، یکصدو پنجاه و چهار خانوار از ملک و وطن خود فرار اختیار کرده، در نواح قلات و بین هزارۀ جاغوری و مالستان پناهنده شدند و چند تن از کدخدایان شان با حالت جهالت که هیچ نمی دانستند و از قواعد حکومت و عرض و استغاثت رعیت آگاه نبودند، به تعلیم بعض مسافرین و مساکنین که از بین ایشان عبور و مرور کرده می گفتند که در کابل رفته به حضور پادشاه دادخواه شوید که دست ستم کوچندگان و خانه به دوشان بادیه نشین قوم اندر را از گریبان روزگار شما کوتاه فرماید، حاضر کابل شدند و به وسایل و وسایط و صرف مبالغ  که از بهای مال و دختر و عیال خود به دست آورده بودند، عریضۀ خود را به مطالعه ساطعۀ اقدس والا رسانیده، در روز اول مذکور محرم، حکام قلات و جاغوری و مالستان را فرمان رفت که: «فراریان مردم هزارۀ قلندر را تسلیت و دلجویی و جانب موطن و مسکن ایشان رجعت دهند و مالکان مذکورۀ قوم اندر را نیز فرمان شد که مزاحم حال هزارگان نشوند و اگر دعوی مزارع و مراتع ایشان را داشته  باشند، وکیل خود را در کابل نزد سردارعبدالقدوس خان ایشک آقاسی حضور گسیل دارند که سررشته به او بدهد و این وکیل خواستن و سررشته دادن عبدالقدوس خان همان بود که قاضی عبدالشکور خان چنانچه گذشت، مامور سرپرستی مهاجرین و ناقلین افغان شده، چون در هزاره جات رسید، املاک مردم قلندر و مسکۀ جاغوری را به مردم کوچی قوم اندر و خروتی و کاکر داد چنانچه تا حال در تصرف شان است.» (8)

 

اعمال ضد انسانی غلام محی الدین حاکم دایزنگی:

قبلآ مکررآ نوشتم که جنایات سازمان یافته و هدفمند توسط حاکمان علیه همه اقوام کشور در افغانستان صورت می گرفتند؛ ولی نسل کشی و سایر جنایات که در حق هزارگان اعمال می گردید، قبل از این وجود نداشتند و به کلی استثنایی بود. از این جهت، هر حاکم هزاره جات با حمایت حکومت تک قومی خویش، ناب ترین جنایت را در مورد مردم هزاره انجام می دادند. اینک یک مثال آن را در زیر عنوان: جور و ستم غلام محی الدین حاکم دایزنگی» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«ومقارن این حال عریضۀ مردم هزارۀ دایزنگی و دایکندی مشتمل بر پانزده فقره از جور و ستم و دختر به زور گرفتن و از در مصادرت نقد و جنس به دست تعدی آوردن غلام محی الدین خان حاکم ایشان، به حضور والا رسیده و حضرت اقدس والا حاکم را که عهد نامۀ ترک جور و ستم و خیانت و مداخلت به مال و منال رعیت به دولت داده مامور حکومت شده بود، مسلمان و خادم دولت و پیرو شریعت دانسته، اعتماد بر صدق عریضۀ آن مردم نکرده، کوایف و حقایق جور و ظلم او را از جنرال شیر محمد خان اندری، مقیم قلات توخی، که از کماهی حالات هزاره جات کمال آگهی داشت و ملا سربلند قاضی و اهالی محکمه شرعیۀ هزارگان معروض داشته در روز غرۀ مذکور ماه صفر، نور محمد خان محمد زایی و محمد امین خان پسر علی عسکرخان قرت از مردم قزلباش و عبدالرحمن بیگ از مردم میمنه، مامور رفتن دایرنگی و تحقیق و تفتیش صدق و کذب عریضۀ مردم رعیت و جور و ظلم و مصادرت حاکم شدند.» (9)

حاکمان وقت با افراطی ترین تعصبات نژادی، مذهبی، قبیلوی، ستمی، زبانی، قومی وغیره با پشتوانه حکومت تک قومی خویش از هیچ جنایت در قسمت مردم هزارستان دریغ نورزیدیند و تا توانستند، مغایر ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی و ملی بالای همه اقوام و خاصتآ بالای هزارگان از جهالت فوق العاده کار گرفتند که هر ورق تاریخ به آن شهادت می دهد.

شاعر چه زیبا و نغز سروده است:

چراغ ظلم ظالم تا دمی محشر نمی سوزد

اگر شبـی سوزد شـب دیـگر نــمی سـوزد

 

ادامه دارد

تاریخ: یکشنبه  29 ثور 1392 خورشیدی برابر با 19 می 2023 میلادی/ کابل

---------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – ص 164 و 165«التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(2) – ص 164 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(3) – ص 167 و 168 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(4) – ص 187 و 188 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(5) – ص 195 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(6) – ص 197 و 18 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(7) – ص 199 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(8) – ص 212 و 213 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(9) – ص 231 و 232 «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

 

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

قسمت پانزدهم

«خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین، خانه و کاشانۀ خویش بیرون نکنید.»(القبره/84)(1)

 

اعمار کله منار از وجود کشتگان مردم شنوار و اندر در عصر خونین امیر عبدالرحمن خان:

پـه تیــره زمانـه کـی دیکتـاتور حاکـــم امیر و 

پـه غــرور، ظــــلم، استبـــداد کـی بیــنظیر و

د زجــر، شکنجی پـه ورکــولو کــی استــاذ و

پــه دی کــار کـی سـاری نــه و بیخی شـاذ و

ده مخــالـــــف خلــــک زنـــدان تــــه اچــول  

پـــه ســــــرونــو کــی میخـــونـــــه ټکـــــول

سـتــرګـی د  ســترگی  له کاسونه را ایستـلی 

د انســان غوشــی په انسـان بانــدی خــوړلـی

د لشکریــانــویی پـه بی رحمی کی سـار نه و

د درباریـــانو پــه بی شـرمی کی سـاری نـه و

هـــری خـــواتــــه آوازی وی در مرگـــونــو   

شمیــــر د شهیــــدانو رسیــدلــو په زرگـونو

ویــــر، شـــواخــــــون، فـــــریـــــاد ژړا وه   

هــر خــواتــه تیشـــــته ویـــره د هــرچــا وه

هـــر انســان هر لحظـه محکــوم پـه مرگ و 

منتـــظر د زنــــدان د خپــل زیــــړ بـــرگ و

ته سترګی د سترګو له کاسونه را ایستلی شی

میخــونــه پــه سرو کـــی ټـک وهـــلی شــی

چور، چپــاول، بی ناموسـی د ورځی کــار و 

وهل، ټکول، شکنـجه کــول خـو بی شمــار و

خو ظالــم، استبــداد تــل تر تــله نــه پاتیــږی 

په گونـدو کیــږی ژر تـر ژره نسکـوریـــږی (2)

ترجمه:

در زمانه گذشته امیر دیکتاتور حاکم بود   

در غرور، ظلم، استبداد بی نظیر بود

در زجر، دادن شکنجه  استاد بود

به این کار بی سابقه و به کلی ممتاز بود

او مردم مخالف را به زندان می انداخت 

به سرهای آن ها میخ ها را می کوبید

چشم ها را از حدقه های چشمان شان می کشیدند  

گوشت انسان را توسط انسان می خوراند

در بی رحمی لشکریان نظیری نبود  

به بی شرمی درباریان نظیری نبود

هر طرف آوازه های مرگ ها بودند

تعداد شهیدان به هزاران می رسیدند

ترس، خون، فریاد گریه بود

هر طرف گریز، ترس هر کس بود

هر انسان هر لحظه محکوم به مرگ بود   

منتظر برگ زرد زندان خود بود

تو چشم ها را از کاسه های سر کشیده می توانی    

میخ ها را به سرها  تک زده می توانی

چور، چپاول، بی ناموسی کار روزانه بود 

کوب، زدن، شکنجه کردن هم بی حساب بود

ظلم، استبداد همیشه وقت نمی مانند 

هرچه زودتر به پارچه ها سر چپه می شوند

 

بلی!

شعر بالا، شمه ای از خودکامگی امیرعبدالرحمن و عمالش را در مورد نسل کشی و جنایات ضد بشری کلیه مردمان کشور ما و خاصتآ در قسمت هزارگان به تصویر کشیده که تاریخ بشریت خوب به حافظه دارد.

فرعونیان زمان حتا به خاطر تحکیم حاکمیت نوکرمنشانۀ خویش از سرهای بی تن برخی از پشتون های بی دفاع و طبقات استثار شده نیز کله منارها را اعمار کردند تا دیگران نیز عبرت گیرند و در مقابل سلطنت دست نشانده انگلیس از مبارزات انسان دوستانه، عدالت خواهانه و مدنی دست برداشته و تابع مطلق حکومت عبدالرحمن خون آشام و عمالش باشند.

بی دادگری، ددمنشی، زندانی، کوچاندن اجباری، چپاول و قتل های زنجیری از سوی امیر، لشکریان و افواج ایلجاری قبیلوی افغان به صورت کل در مورد تمام اقوام کشور عام بود؛ ولی مرکز ثقل و محور اصلی هر گونه نسل کشی و جنایات ضد بشری و ضد اسلامی در مورد هزارگان اختصاص یافته بود که در نتجیه بیش از 62 در صد مردم هزاره را نابود کردند و اراضی آنان را به افغانان داخلی و هند به ناحق بخشش نمودند که بزرگترین جنایت بشریت به حساب آمده است.

از سردۀ بالا به صورت واضح درک می گردد که دولتمداران وقت به طور سازمان یافته، آگاهانه، هدفمند و قصدی به غرض قلع و قمع قطعی مردم هزاره با پشتوانه سیاست های انگلیس و حمایت جاهلانه افراد قبیلوی افغان و غیر افغان دست به کار شدند تا اینکه دشمنان به صورت کلی به هدف شوم و ضد انسانی خودها نایل گردیدند.

اینک شمه ای از جنایت ضد بشری و ضد اسلامی، دولتمداران افغان که بالای برخی از قبایل پشتون تبار بی دفاع صورت گرفته است، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:

«این پاد شاه در تمام سنین و شهور وایام سلطنت خود، چنانچه سراپا ثبت تاریخ شده آمد، از محاربات داخلی جهلۀ ملت و معاندین دولت نیارمید، چنانچه در حین ازتحالش نیز مردم قوم جاجی و جهان دادخان احمد زایی که رقم تمرد و طغیان ورزید، موجب سوق الجیشی گشت و با محاربات متعدده و پیش آمدهای اختلافات عدیدۀ سردار محمد ایوب خان [را] در قندهار مغلوب و منهزم ساخته، پس در راولپندی با دولت انگلیس عهد مودت و اتحاد بسته، درهمان حین با دولت روس در پنجده جنگیده، پس مردم اندر تمرد و طغیان ورزیده سزا جزا و کیفر دیدند و از پی آن سردار محمد اسحق خان در ترکستان لوای مخالفت افراخته از فرار در سمرقند رفته در آنجا بمرد و از قفای [آن] عزم تسخیر هزاره جات کرده، به قهر و قسر همه را در تحت فرمان آورد. میربچه گان بدخشان و مغل خان مهمند و سید محمد کنری و سرداد محمد حسن خان بیرۀ وزیر فتح خان و نورمحمد خان پسر سردار فیض محمد خان و والی میمنه و مردم فیروز کوه و چار صده ترکی و علی خیل و اقوام منگل و جدران و شنوار وغیره وغیره یک یک به فتنه برخاسته، سزای خویش دیدند و مردم یونانی کافرستان را مطیع و منقاد ساخته، به دین اسلام درآورد و بت های ایشان را در کابل حمل و نقل داده همه را نیست و نابود فرمود و از روی کشتگان مردم شنوار در تپۀ قلعۀ شاه مردخان واقع جنب شهر جلال آباد و از رؤس کشتگان مردم اندر، در تپۀ خاک بلخ کابل کله منار فرافراخت؛ » (3)

دولتمدارن غدار و اجیر تا آن حد به توحش و جنون غرق بودند که با اعمار کله منارها از وجود مردم دست بردند و با این عمل ضد انسانی و ضد اسلامی خودها مباهات نیز کردند که قبل از آن، این چنین کله منارها وجود نداشتند.

 

اعتراف امیر حبیب الله خان به اعمال خلاف دیانت، شریعت و ضد بشریت خویش:

امیر تازه به دوران رسیده پس از فوت عبدالرحمن پدرش به خاطر بیعت گرفتن از مردم، از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی خویش نیز اعتراف کرده؛ ولی اینکه بر تخت سلطنت مطلقه میراثی نشست، نه رضای خدا و نه خواست های انسانی، عادلانه، مدنی و ملی اقوام کشور را احترام کرد.

در زیر عنوان شرح سلطنت امیر حبیب الله خان سراج الملۃ والدین»، در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

«این پادشاه عیش دوست و راحت و عشرت طلب، که در روز بیست و پنجم ماه ربیع الاخر سنۀ 1289 قمری هجری از بطن مخدرۀ عصمت همراه، مسماۃ اصیل بیگم شغنانی، که او را بانوی مشکوی حرم احترام پادشاه مغفور، از خانۀ پدر خود میر جهاندارشاه خان بدخشی، به نام خادمه و جاریه آورده بود، در بلدۀ ارم مانند سمرقند به وجود آمد....

پس از این روز اموری را که خلاف دیانت و شریعت و شیوۀ بشریت و شئون سلطنت باشند، ترک کرده هرگز پیرامون آنها نمی گردم و در هفتۀ دو روز با علمای ربآنی و روسای روحانی، مجلس خاصی مرتب داشته از احکام الهی و شریعت رسالت پناهی، که اجرای آنها منوط و مربوط به ذات سلطانی است، بحث رانده متوالیآ در محل اجرا می آورم و تا کنون که میل سیر و تفریح و شکار و گل و گلزار و گردش هامون و کوهسار داشتم، بار امارت به دوش قبلۀ امجدم بود، من فارغ بودم و خود را مسؤل خالق و خلایق نمی دانستم، که گاه گاهی راه صید و شکار می پیمودم؛ و اکنون که آن بار گران بر دوش من  افتاده و در امور جزیی و کلی عموم که مربوط و مشروط به حکومت است خود را مسؤل می دانم، پس شرعآ باید مؤظف و مواظب امور مؤظفۀ سلطنتی باشم و الا بار عصیان همه بر ذمت من خواهد بود....» (4)

امیر حبیب الله به صورت عریان اعتراف کرد که تا کنون خلاف دیانت، شریعت و مغایر بشریت عمل نموده و بعد از این به چنین کاری دست نخواهد برد و به اسلام و منافع ملی مردم پابند خواهد بود.

تا جائیکه تاریخ شهادت می دهد، او از جمله به زن بارگی، تظلم، ضبط دارایی، کوچاندان اجباری، توزیع زمین های مردم به افغانان قبیلوی، قتل و جنایات بی شمار دیگری را در قبال مردم بی گناه و کشور و خاصتآ در مورد هزارگان بازهم بیشتر مرتکب شد.

 

تأیید امیر حبیب الله خان زن باره در مورد کردار مغایر شریعت مأمورین امیر عبدالرحمن:

به این ضرب المثل مشهور که گویند: « هرچه که عیان است، چه حاجت به بیان است.» جباریت بی نظیر عصر عبدالرحمن خانی و عمالش چنان گسترده بود که در هیچ یکی از حکومت های گذشته کشور صورت نگرفته بود و به این ترتیب، عبدالرحمن و حکامش در نسل کشی و جنایات ضد بشری خویش سردمدار همه جنایت کاران تاریخ این حیطه باستانی بود.

امیر حبیب الله خان، کلآ از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی حاکمان دولتی و عمال پدرش امیر عبدالرحمن افشاگری نموده و بعد آنان را این چنین مورد عفو قرار داده و می گوید:

«شما از کردار و رفتار و گفتار خلاف شریعت اسلامی سابقۀ خود که مرتکب شده از قوه به فعل می آوردید، از خدا و پرسش روز جزا هیچ در دل را نمی دادید، توبت  نصوح و انابت نمایید و من از افعال و اعمال گذشتۀ شما [که] نسبت به بندگان خدا به روی روز آورده اید، سراپا آگاهم و می دانم، اما از همه در گذشته عفو کردم» و ایشان به آواز بلند زبان به توبه و انابه گشوده بعضی که رقیق القلب بودند، بگریستند و اظهار نمودند که بعد از این در مال دولت و رعیت چشم از حق نپوشند و بر خواهش نفسی و اغراض شخصی و خود چنانچه بوده اند نکوشند و به جز راه راستی طریقی نپویند و سخنان دروغ نگویند،...» (5)

وقتی که پسر از جنایات ضد بشری مأمورین و عمال پدرش معترف گردیده و این خود صفات و کردارهای غیر انسانی عصر خونین عبدالرحمن خانی را به اثبات می رسانند. پس، غرض از بیان واقعیت های گذشته مبتنی بر مدارک مستند این است که از داشته های «منفی» عبرت گرفته و از «مثبت» آن در جهت راستای ایجاد باورهای نوین مدنی، عقلانی، علمی و دموکراتیک، کار و پیکار صورت گیرند تا جهان نو برای انسان ها به وجود آورده شود.

تقویت ارتش در جهت سرکوبی مردم:

هر زمام دار مستبد، همیشه نیازمند وسایل گوناگون سرکوبگر مردم بوده و می باشد. از این روی، حکام غیر مردمی ما همواره در سدد تقویت ابزار دیکتاتوری دستگاه نظامی بودند تا اینکه چند مدت، عمر نکتبار و استبدادی خودها را تمدید کردند و تاریخ سیاه در پیشانه آنان حک شد؛ زیرا که هر نظام استبدادی و تداوم حاکمیت جباریان بر اساس استثمار، استحمار، استعمار، خشونت، وحشت، زجر، ترور، کشتار و... قتل های دسته جمعی در تمام برگه های تاریخ جوامع بشری استوار بودند که تاریخ آن را گواهی می دهد. 

یک نمونه آن را شادروان کاتب هزاره در سراج التواریخ چنین نگاشته است:

«و در روز دوشنبه بیست و دوم جمادی الاخری عموم سپاه نظام را سزاوار بخشش و نوازش دانسته، بر مشاهرۀ هر واحدی که در ماه ده روپیه بود دو روپیه در ماهی و بیست چهار روپیه در سالی افزوده، این افزونی مواجب سپاه نظام چون هشتاد هزار سواره و پیاده در کابل و جلال آباد و شنوار و منگوی لمقان و فیض آباد بدخشان و اندراب و خان آباد قطغن و بلخ و میمنه و یکه اولنگ و غاف و حجرستان و هزارۀ بهسود و میرآدینه و ارزگان و گیزاب و سنگماشۀ جاغوری و مقر و غزنین نو قلات و ارگون و خوست و چمکنی و قندهار و پشت رود و فراه و چخانسور و هرات و سرحدات در تحت سلاح و مواظب خدمت بودند، نوزده لک و بیست هزار روپیه به شمار آمد.» (6)

وقتی که ماشین نظامی حکومت، من جمله از طریق افزونی معاشات سپاهیان تقویت گردید؛ پس صلاحیت ها و تسهیلات عساکر در جهت سرکوب کردن مردم عامه نیز زیاد گردید و نظام حکومتی مجهز تر شد که در نتیجه تنش ها و فاصله های طبقاتی میان طبقات حاکمه و طبقات محروم جامعه بیش تر به نفع تداوم نظام فرعونی شدت گرفتند.

دادن ناحق زمین ها و مزرعه هزاره های برای مهاجرین تورکمان تیموری:

حکومت وقت به خاطر ملحوظات سیاسی، زمین های زراعتی مردم هزاره را برای مهاجرین تورکمان تیموری بخشش کرد. و به این ترتیب این مهاجرین را تحریص، تشویق و تحریک کرد تا اینکه از سیاست های ضد انسانی حکام در برابر هزارگان عملآ دفاع نمود؛ زیرا که زمین های رایگان را از سوی حکام جابر وقت به خاطر سرکوبی و نابودی هزارگان به دست آورده بودند.

اینک تحت عنوان:«شرح حال مهاجرین مردم ترکمان تیموری»، در سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:

«وهم در خلال احوال مسطور، دوازده خانوار از مردم ترکمان از موطن و مسکن خود که در خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت روسیه واقع بود، هجرت اختیار کرده داخل موضع بالامرغاب از اراضی و مواضع متعلقۀ این دولت شدند ...

پس از سخن گفتن با مهاجرین ترکمان و حصول معلومات صحیحه، اگر مصدر خطا و مرتکب گناهی نشده، محض هجرت و اقامت در ظل حمایت این دولت آمده باشند، ایشان را به لحاظ این که قصاص و انتقامی را عزم داشته باشند و اقدام در حرکت خلافی کنند، در قرب سرحدات جا و ماوی نداده، در هزاره جات بفرستند که مزرعه و کلاته به ایشان داده شود و از قرب سرحد مقام دادن ایشان اجتناب و احتیاط نمایند که مبادا در خارج رفت و آمد کرده، ملالتی را به روی کار آرند.» » (7)

 

بدون مراجعت کنندگان آوارگان هزاره؛ دیگران همه املاک شان را بدست آوردند:

جنایات مأمورین و سایرعمال حکومتی وقت از حد گذشته بود و برخی از این چنین خائنین ملی به خارج فرار کردند که این خود بیانگر حد اقل اعمال ضد بشری آنان را در تحت جباریت امیرعبدالرحمن خان و حاکمانش به اثبات می رساند. وقتی که امیر جدید، همه فراریان خائنین ملی، جانی و غیر جانی را عفو و از خارج به داخل دعوت نمود. جالب این بود که همه مأمورین جانی و خائین به کشور باز گشتند، اراضی ضبط شده ای خویش را از حکومت به دست آوردند و سایر امتیازات را نیز حاصل کردند؛ اما هزارگان فراری که بنا بر دعوت حکومت به کشور آبایی خویش باز گشتند، زمین های شان از سوی حکام وقت مسترد نگردید و همه ای آنان از حکومت مأیوس شدند و مجددآ آواره شدند.   

در زیر عنوان: « صدور اشتهار مراجعت فراریان افغانستان»، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و نیز اشتهار مجددی مشعر بر اجازت مراجعت در افغانستان به نام فراریانی که از سبب مصادرات و اخذ رشوت و جور و ستم حکام و عمال و ضباط وغیره مامورین خیانت کار دولت به جز از خونی و زانی و بدخواه دولت که از مملکت افغانستان فرار اختیار کرده در خارج مملکت رفته بودند طبع و توزیع و نشر فرمود که مراجعت نموده در منازل و مساکن خود جای راحت و رفاهت گزینند و اگر خانه و ملک ایشان ضبط شده باشد، مسترد گردد و ابرای زراعت و فلاحت ایشان بذر و تقاوی از دولت عنایت شود که معمور و آباد و مشکور شوند و مالیۀ یک سالۀ اراضی و عقار و مزارع و مساقات خود را معاف دانسته، به کسی چیزی و پشیزی ندهند و از فیض عام این اشتهار، مردم هزاره مستثنی بودند، چنانچه اگر مراجعت کردند هم املاک ایشان مسترد نگشت.» (8)

 

تنها خوانین مراجعت کنندگان فراری افغان، ملکیت های خویش را از حکومت به دست آوردند، نه دیگران:

اربابان و خوانین اقوام کشور، بنا بر انگیزه ها و عوامل مختلف طبقاتی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی وغیره یا در همنوایی و یا در ضدیت با دولتمداران قرار داشتند و مواضع شان همواره در نوسان بودند.

آن عده از مأمورین عالی رتبه حکومتی و خوانین که به جرم خیانت خویش به خارج فرار نموده بودند، بر اساس دعوت حکومت، دوباره به کشور باز گشتند. حکومت نه تنها، ملکیت های آنان را برای شان عطا کرده و مأمورین را نیز به مقام های قبلی شان ابقا داشت؛ بلکه از امتیازات دیگری نیز بهرمند گردانید. در این میان، کلآ خوانین هزاره مورد عفو قرارنگرفته و ندارتآ یک عده ای محدود از امیتاز سطحی از سوی حکومت استفاده کردند و بس.   

در زیر عنوان: «برحال گشتن بعضی از خاندان قدیمه» در صفحۀ سراج التواریخ چنین آمده است:

«و هم ارادۀ سنیۀ والا اقتضا نمود که بزرگان و خوانین هر قوم و قبیله که ایشان را حضرت ضیاء المله والدین ذلیل و خوار نموده، از رتبۀ ریاست و جلالت برانداخته بود، به مناصب بزرگی و سردگی اولیۀ خود برحال شوند، از جمله فیض محمد خان پسر سمندرخان را از عطای خانی مردم چرخ، مفاخر و مباهی ساخت؛ و هم احمد جان خان برادر سپهسالار غلام حیدرخان توخی را که فرار کردن و مدتی در خارج به سربردن و اجازت مراجعت یافتن و در منزل شش گاو علاقۀ قوم وردک مردن برادرش از پیش گذشت، و او پس از عفو تقصیر برادر خود در کابل آمده، روز بطالت و بیکاری به سر می برد، مشمول عواطف خسروانه شده، از تغییر محمد رضاخان اسماری به حکومت قلات توخی مامور و به منصب خانی قوم خود سرافراز و ممتاز آمد و املاک و قلاع خود او و برادرش غلام حیدرخان و غلام رسول خان و محمد امین خان و غلام حیدر و میراحمد و بلوچ خان و خلیل خان منسوبان و نزدیکان ایشان که ضبط دولت شده بود، مسترد گشت.» (9)

این چنین تبعیضات جزء از نظام خودکامه و جباری های زمان بود که در حق مردم بی گناه و طبقات ستمکش کشور تحمیل می گردید.

در این منبع زیر به مشاهده می رسد که این فراریان به کشور بازگشتند و ملکیت های منقول و غیر منقول خودها را به دست آوردند و هزارگان جزء این ها نبودند؛ زیرا قبلا نیز ثابت شد که عودت کنندگان فراری هزاره به مناطق شان، بازهم زمین های خویش را از حکومت به دست نیاوردند و دوباره به خارج آواره شدند.

تحت عنوان: « نشر اشتهار رجعت فراریان» در این مورد می خوانیم:

«و در روز چهارم ماه رجب، حضرت اقدس والا چند قطعه از اشتهاراتی را که به امر والا در باب اجازت مراجعت فراریان از خارج مملکت در اوطان ایشان چنانچه گذشت، امر طبع و نشر و توزیع شده بود و وعدۀ انتشارش داده تفویض صاحبزارده عبدالطیف خان خوستی فرموده، او را مامور تسلیت و مراجعت دادن فراریان خواست و نواح آن از هند و سند و پنجاب و دیره جات و پشاور وغیره در موطن اصلی ایشان نمود. و هم چنین اشتهار استمالت و اجازت رجعت قرار مزارشریف و توابع آنرا به پاشاه خواجه و بدخشان و رستاق را به ایشان عزیز خواجه و قطغن را به ایشان سلطان خان و میمنه را به سید مقیم خان و خلیفه معین شاه و سید کمال خان و ایشان گدای خواجه و هم چنین فراریان هر ولایت و محل و موضع را به اشخاص ذی دیانت با کفایت سخن دادن شیوا زبان سپرده، در ماوراء النهر و خراسان وغیره مواضع مامور کرد و ایشان این خدمت را به پای برده، اکثر فراریان را رجعت و در منزل و مقام ایشان اقامت دادند.» (10)

 

فرار مجدد هزارگان به خارج کشور:

قرار بود که بنا بر دعوت امیر جدید، همه فراریان این سرزمین مقیم خارج، مجددآ به وطن خویش باز گردند و اراضی ضبط شده ای خودها را به دست آورند و به صورت عادی زیست نمایند؛ ولی قضیه بر عکس گردید. زمانی که هزارگان بر مبنای خداپرستی، میهن دوستی و همبستگی ملی خویش با اشتیاق تمام به وطن آبایی خود بازگشتند و امید اینکه با عفو عموی شاه جدید، ملکیت های از دست رفته ای خود را باز ستانند؛ ولی حکومت، عملآ آنان را فریب داد و دارایی های منقول و غیر منقول آن ها را برای شان مسترد نکرد. در نتیجه، همه ای آنان مجددآ به خارج آواره گردیدند.

در این مدرک معتبر تاریخ دولت شاهی وقت، اصل قضیه را چنین می خوانیم:

«و مقارن این حال، جلندرخان حاکم و اهالی محکمۀ شرعیه و عامل مالیات هزارۀ  جاغوری، اشتهار ملاطفت و مراجعت آیات را، که اقدس والا در باب معاوت فراریان داخلۀ مملکت از خارج در موطن و مساکن ایشان چنانچه گذشت چند بار و به تکرار انتشار داد، قوم به قوم و قریه به قریه و دسته به دسته رسانیده، هزارگان را که اکثر ایشان چنانچه جا به جا ثبت و رقم گشت، فرار وادی ادبار و از موطن و مسکن خود جلا و برکنار بودند، امر کردند که از قطعات اشتهار در خراسان و سیستان ایران و شالکوت و بلوچستان متصرفۀ دولت انگلیس و بخارا و ماوراء النهر مقبوضه دولت روس به فراریان خود رسانیده، ایشان را از مراحم و الطاف رعیت پروران، شاهانه اقدس والا مژده و آگهی و جانب مساکن و منازل ایشان رجعت دهند، و از این کاروایی خود و انتشار دادن اشتهار در روز بیست و سوم شعبان، ذات ملوکانه را خرسند و رضامند ساختند؛ ولیکن هزارگان که به مضمون «حب الوطن من الایمان» این مژده و نوید را از دل و جان خریدار و از خارج در داخل پیهم و رهسپار آمدند و دسته دسته و فوج فوج هم چنان که جانب خارج مملکت شتافته بودند، در داخل آمدن پرداخته، شاد خاطر روی مراجعت به سوی اطان خود نهاده، در پایان کار از عدم توجه دولت و تعصب کارکنان و مامورین سلطنت، که به بودن این قوم در این مملکت رضا نبودند، بر مرام واصل نگشته مره بعد اولی و کره بعد اخری، فرار ممالک خارجه و از دولت و ملت افغان مایوس و ناامید گشتند؛ و برعلاوه آن، چنانچه بیاید املاک و اراضی و عقار اکثر که هنوز در تصرف خود ایشان بود، به مردم افغان کوچی و وطنی که خود را مهاجر و ناقل قرار دادند، از جانب دولت عطا و مرحمت گشته، هزارگان راه فرار و جلا وطنی درنوشته، مجبورانه تن به ملازمت و خدمت فوج نظام انگلیس در دادند،...» (11)

جنگ امیر عبدالرحمن و همه پیروانش علیه تمام اقوام کشور یک جنگ طبقاتی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بود که از یک طرف، پایه های استبداد طبقاتی و حاکمیت نوین شؤنیستی را با زیر بنای نسل کشی ها، آوارگی ها، غصب دارایی، ضبط زمین ها، اسارت ها و بردگی ها در کشور تحکیم نمود. از طرف دیگر، منش ها و کنش های استعمارگران انگلیس را بالای شریان های محوری مردم افغانستان تقویت بخشید که بزرگ ترین ننگ و بدنامی را در تاریخ خونبار این سرزمین بی وارث و بی دفاع خلق نمود.

در بالا نوشتم که جنگ عبدالرحمن و دستگاه فرعونی اش یک «جنگ طبقاتی» علیه تمام ستمدیدگان و طبقات محروم مسلمان و غیر مسلمان کشور بود که برای هیچ انسان آزادی خواه و بشردوست مخفی نیست. حکام وقت با تحمیق افراد قبایلی همه اقوام، برخی از خوانین را تضعیف و قسمت دیگری آنان را از بین بردند و اراضی آن ها را برای افغانان که در حمایت از حکومت وقت قرار داشتند، بخشش نمودند. به این صورت، از وجود این افغانان که زمین های رایگان را به دست آوردند؛ طبقه جدید فئودال به نفع استحکام پایه های حکومتداران جبار شکل گرفت.

بعد امیر و حکامش جنگ قومی را میان پشتون و هزاره به راه انداز کردند و از خصوصیت منحط قبیلوی قوم عقب نگهداشته و غیر سیاسی افغان بر ضد هزارگان استفاده برد که از کشته ها، پشته ها نیز ساختند. شوربختانه خشونت ها، خصومت ها و جنگ های قومی پشتون از سوی حکام و طبقات حاکمه افغان، گاه و بیگاه علیه اقوام غیر پشتون و خاصتآ بر ضد قوم محروم هزاره تا حال نیز به نفع دشمان داخلی و خارجی تمام اقوام کشور ادامه دارند و همه اقوام کشور را از ایجاد «وحدت ملی» تا کنون محروم نگهداشته است. 

 مضاف برآن، عبدالرحمن یک «جنگ مذهبی» نیز را بر ضد هزارگان به راه انداخت که از عدم آگاهی سیاسی، فرهنگی و دینی همه اهل سنت جماعت استفاده برد و آنان را به صورت جنون آمیز علیه هزارگان جعفری مذهب تحریک و تحریص نمود که این جنگ مذهبی باعث پیروزی عمده امیر و لشکریانش نه تنها در برابر هزارگان گردید؛ علیه کلیه اقوام در سراسر افغانستان شد.

مکررآ نبشته آمده ام که رمز پیروزی نهایی عبدالرحمن، حاکمان و لشکریان جابر وی در این جنگ مذهبی علیه هزارگان شیعه مذهب جعفری نهفته بود. چنانچه، عبدالرحمن گفته است که هیچ زمامدار در طول تاریخ بالای هزارستان غلبه حاصل نکرده و من تنها کسی هستم که با شکست مردم هزاره ، اشغال سرزمین آنان، و توزیع اراضی آن ها برای افغانان بود که باعث موفقیت آخری من بالای همه اقوام در سراسر افغانستان گردید.   

ادامه دارد

تاریخ: یکشنبه 22 ثور 1392 خورشیدی برابر با 12 می 2013 میلادی/کابل

.....................................................................................................................................

منابع:

(1) - ص 37 «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382/ نشر بنیاد انکشاف مدنی/ افغانستان.

(2)- لیکونکی: د سرمحقق مرستیال محمد ولی مندوزی/ منبع: آیینه شماره 5 سال دوم اسد 1379نشریه فدرال انجمن های پناهندگان افغان در هالند.

(3) – ص 76 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(4) – ص 81 و 84 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(5) – ص 84 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(6) – ص 58 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(7) – ص 105 و 106 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(8) – ص 113 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(9) – ص 115 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(10) – ص 116 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(11) – ص 148  «التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

قسمت چهاردهم

تاراج ملک وهسـتی ملت شعـار تست              

قاچاق پودر و می و افیون و بنگ،هم

«دستگیر نایل»

قاچاقبری افغانان کوچی به خارج کشور:

عمل قاچاقبری از سطح خوانین، استثمارگران و سایر اقشار طبقات حاکمه کشور خارج گردیده و حتا در بین مردم عام نیز تأثیرگذاشته بود. از این روی، همه وهمۀ افغانان دست وسیعی به قاچاقبری داشتند. در مناطق جنوب و شرق حتا علف چرها، درختان پسته، معادن، اراضی، جنگلات، آب ها و کوه ها بین اربابان مقتدر و خودکامه پشتون تبار تقسیم شده بود که محصولات را خلاف مصالح ملی کشور به خارج نقل می دادند.

اینک یک نمونه اندک آن تحت عنوان: رفتار ناهنجار طوایف افغان کوچی»، در سراج التواریخ چنین نگاشته شده است:

«و هم در این ایام، از خود سری و عمل به اشتهار قدغن غله در خارج مملکت بردن و قاچاق کردن ننمودن طوایف افاغنۀ بادیه نشین کوچی، شرحی به گوش صدق [دانیوش] حضرت والا رسیده، در روز بیست و ششم جمادی الاولی، جنرال شیر محمد خان، مقیم ارزگان و احمد خان، حاکم مقر و میر محمد حسین خان، حاکم حاکم غزنین و محمد رضا خان، حاکم قلات و سردار محمد انور خان، حاکم خوست و سردار گل محمد خان، حاکم ارگون و غلام قادر خان، حاکم جلال آباد را به یک مضمون فرمان و تاکید کرد که: «چون بردن غله و حبوبات و روغن و اشیای ماکولات و غیره اجناس کارآمد صرف معیشت ملت افغانستان، در مملکت مستعمرۀ دولت انگلیس، ممنوع و قدغن است و در این ایام دانستۀ سرکار ما شد که طایف ناصری و دفتانی و میاخیل و خروتی و ملاخیل و کندی، و متی و اسحق زایی و عموم افغانان کوچی از غلزایی و درانی وغیره که افغان نام برده می شوند، عمل به امر و قدغن پادشاهی نکرده، از بردن و حمل و نقل دادن غله وغیره اشیای ماکولیۀ ارزاقیۀ مملکت افغانستان جانب دیره جات و سند و هند و پنجاب، دست باز نمی دارند و پا پس نمی کشند و حکم پادشاهی را به هیچ نمی شمارند و همه را از طریق غیر معروف به قاچاقی و پنهانی حمل و نقل می دهند.» (1)

از آن روز که قاچاق به عنوان یک سنت بین همه سرحد نشینان کشور به خصوص در میان افغانان جنوب، شرق، جنوب غرب تبدیل شده بود که شوربختانه، این میراث شوم نه تنها تا حال ادامه دارد؛ بلکه این بار با شیوه های نهایت گسترده و عصری بین افغانستان و کشورهای خارجی رائج گردیده است.

پس به این ترتیب، قاچاق به مثابۀ یک فرهنگ شوم دیرینه در زیر بنای ساختار و فرهنگ قبیلوی کشور ما ریشه دوانده و به  اقتصاد افغانستان ضربۀ جبران ناپذیر را وارد آورده است.

 

سوزاندن 42 نفر و 4 جلد قرآنکریم توسط مردم ملاخیل افغان:

بی دادگری و جنایات ضد بشری اراکین دولتی با آن حدی رسیده بود که حتا کوچیان داخلی و خارجی با حمایت دولت تک قومی خویش؛ هرگونه ظلم، غارت، تجاوز، غصب ملکیت و نظایر این ها را بالای مردم هزاره با شدت تمام انجام می دادند. از جمله، مردم ملاخیل افغان، چنان با جنون وحشیانه علیه مردم بی گناه و بی دفاع هزارستان قد برافراشتند و تا توانستند بالای مردم هزاره هرنوعی از ستمگری و جنایت ضد بشری را انجام دادند.

 اینک یکی از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی مردم ملاخیل پشتون تبار را که دست به آتش سوزی قرآن شریف و مردم هزاره بردند، در این مدرک معتبر تاریخی ذیل چنین ملاحظه می گردد:

«و مردم ملاخیل از عدم بازپرسی امر مذکور که از قوه به فعل آوردند جسور شده، در روز بیست ماه صفر سنۀ 1342 قمری هجری، چهل و دو تن مرد و زن و شیخ فانی و طفل رضیع را در یک خانه از قوم چارصد خانه هزارۀ دایزنگی با چهار جلد کلام الله، که هزارگان آنها [را] شفیع ساخته بودند زنده به آتش سوختند و حکومت از ایشان نپرسیده،...» (2)

جالب این بود که دولتمداران در از این جنایت کاران ملاخیل جویا نگردید و گویا خود را بی خبر نشان دادند. در واقعیت امر، سیاست دولتمداران شؤنیست در راستای نابودی هزارگان از سرزمین بومی شان بود که تا حدودی به این روش ضد انسانی و ضد اسلامی خویش موفق نیز شدند.

آیا ملاخیل های افغان تبار با کدام انگیزه و هدف، 4 جلد قرآن و به تعداد 42 تن از مرد و زن شیخ فانی و اطفال هزاره را زنده در شعله های آتش به خاگسترد مبدل نمودند؟

 آیا این چنین جنایت که توسط این افراد قبایلی افغان در حق این مردم بی گناه و بی دفاع هزاره صورت گرفته اند، در تاریخ افغانستان وجود داشته است؟ از این جنایت ضد انسانی و ضد اسلامی مردم ملاخیل که این هزارگان را یکجا با قرآن در کام آتش فرو بردند، آیا وجدان سایر مردم  بی گناه افغان تبار به طور دایم در عذاب و رنج نخواهد بود؟ چرا همه اقوام و به خصوص نخبگان شایسته، صادق، مجرب، عالم و مرد سالار کشو ما تا کنون از جمله از چنین جنایات گذشته عبرت نگرفته و با یک دیدگاه مدنی و مشترک به طرف ایجاد حیات نوین مادی، اجتماعی و معنوی دموکراتیک گام نمی گذاریم؟     

 

حمل قاچاق به هند برتانوی:

از جمله، قاچاق در روابط روزمرۀ قبایل افغان چنان گسترده بود که هر فرد از آن ها به این عمل زشت قاچاقبری مبادرت می ورزید. به کلام دیگری، از جمله قاچاقبری در روح و خون افراد قبایلی آن گونه نفوذ کرده بود که همه نظام اجتماعی را فاسد ساخته بود.

این هم یکی از نمونه های قاچاقبری شیرین نام پوپلزایی که در تاریخ معتبر پادشاهی وقت چنین نگاشته شده است:

«و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، شیرین نام فوفل زایی، چهل و نه بار اشتر کشمش، از راه تجارت به قاچاقی در چمن برده،...» (3)

این هم یکی دیگری از انتقال اموال قاچاقی که توسط چند تن از مردم قندهار به هند برتانوی می باشد:

«و از دیگر سوی، در خلال احوالی که به شرح رفت، ولی محمد، برادر ماما شیر محمد نام دکاندار بازار قندهار، پانزده بار انجیر و پنج بار مویز آبجوش را از راه قاچاقی در بازار چمن برده بفروخت.» (4)

پرسش این جاست که آیا دولت افغان تبار، از چنین قاچاقبری های غیر مشروع به خارج کشور آگاهی نداشت؟ چرا حاکمان پشتون تبار؛ قبایل افغان را از قاچاقبری عملآ منع نکرد و زمینه های شغل زراعت، صنعت و سایر دستگاه های تولیدی و معارف را برای ایشان در داخل مساعد ننمود تا قبایل پشتون به طرف حیات آبرومندانه مدنی، مترقی و ملی گام می گذاشتند و از توحش قبیلوی، بی سواد و بیابانگردی مذلت بار نجات پیدا می کردند؟

پس، عملآ به اثبات رسید که دولتمداران سنتی و میراثی افغان تبار نه تنها مصدر خدمت اندکی هم برای اقوام غیر از خود نشدند؛ بلکه برای طبقات مظلوم و محروم پشتون تبار افغانستان نیز نگردیدند که تاریخ به گونۀ مستند بدان گواهی می دهد. پس، از این به خوبی درک می گردد که حاکمیت های قبیله گرای پشتون تبار با همه اربابان کشور، دشمن شماره یک تمام اقوام مظلوم و تحت ستم کشور افغانستان بودند.

 

جنایت قاضی عبدالشکور خان در مورد هزارگان:

این قاضی حکومت، جنایات زیادی را علیه مردم بی گناه هزاره و ضد مصالح ملی کشور مرتکب شد تا اینکه از اثر شکایات مردم، از سوی دولت وقت روانه زندان گردید. جالب اینکه، بعد هم مذکور توسط حکومت از زندان آزاد شده و مؤظف به امور  دادن اراضی هزارگان به افغانان شد.

در سراج التواریخ یکی از جنایت قاضی مذکور چنین درج گردیده است:

«و در عهد امیر حبیب الله خان سراج المله والدین معفو و از حبس رها گردیده و پس از چندی مأمور دادن املاک طوایف هزاره به افغان شده، قبایل زیادی از هزارگان را بی وطن و فرار خاراجه ساخت.» (5)

دولت افغان تبار نه تنها عامل همه نسل کشی ها، آوارگی ها، خشونت ها، بیکاری ها و سایر جنایات سازمان یافته علیه همه مردم مسلمان و غیر مسلمان در کشور بود؛ بلکه باعث پرورش جنایت افراد رسمی و عادی نیز شدند. علاوه برآن، این جانیان با توزیع زمین های مردم اسیر هزاره، زمینه های عملی فرار آنان را به خارج نیز مساعد نمودند.

خیانت میرزا محمد خان هزاره تبار:

در قسمت های گذشته از تظلم، غارت، تجاوز، خشونت، تصرف زنان، قتل و سایر جنایت ضد بشری که توسط حکام افغان، افواج غیر افغان، طبقات مستبد تاجیک، هزاره، افغان، بلوچ وغیره بالای همه اقوام کشور و خاصتآ بالای هزارگان اسیر و بی گناه انجام شده بودند، با تأسی از صفحات مسلسل تتمۀ جلد سوم، جلد چهارم بخش نخست سراج التواریخ با رسالت امانت داری و بی طرفی گزیده های ویژه ای را نبشته و در اختیار علاقمندان کنونی و آیندگان تقدیم نمودم تا خود آن ها، حق را از باطل دریابند. و بعد به خاطر تحقق نظام مردم سالاری با زیر عقلانیت، آگاهی لازم سیاسی و غنای فرهنگی؛ دست به مبارزات تدریجی و طولانی بر ضد جهل، استبداد، طبقات ستمگر و ساختارهای عقب نگهداشته ببرند. در همین رابطه، با بی طرفی خویش، جنایت فرد هزاره را نیز بیان داشته و از منافع برحق و مظلوم هر قوم و قبیله دفاع کرده و خواهم نمود.

در زیر عنوان: «خیانت میرزا محمد خان هزاره»، در سراج التواریخ این چنین درج گردیده است:

«و از دیگر سوی، در خلال واقعات مسطوره، ده هزار روپیۀ کابلی، که میرزا محمد خان نام، از هزارۀ قلعۀ نو، تابع هرات، خیانت کرده و از دفتر سنجش بر عهدۀ او مکشوف افتاد، سپهسالار فرامرز خان را در روز سیزدهم ارقام رفت که تحصیل و تحویل خزانه نماید. و این میرزا محمد خان، در عهد امیر حبیب الله خان سراج المله والدین به منصب منشی حضور شهزادۀ آزاده، سردار حیات الله خان، نایل آمده معزز گشت.» (6)

خیات و جنایت تنها توسط حکام فرعون صفت وقت علیه مردمان بیچاره و بی گناه کشور تعمیل نگردیدند؛ بلکه توسط اربابان، استثمارگران و سایر اقشار طبقاتی پشتون، هزاره، تاجیک، اوزبیک، تورکمن، بلوچ، بیات، قزلباش، قزاق، ایماق، اهل هنود، یهود، بودایی وغیره نیز بالای همه ای اقوام مظلوم و بی دفاع کشور صورت می گرفتند. علاوه برآن، خیلی از افراد همه اقوام فوق الذکر افغانستان نیز گاه و بیگاه در خشونت، سرقت، قاچاق، قتل و سایر جنایات ضد بشری نقش داشتند که من به روایت سراج التواریخ تا جائیکه ممکن بوده، مطالب را انتخاب نموده به دست نشر سپردم تا اقلآ وجدانم را اندکی در افشای استبداد و دفاع از حقوق محروم  راضی کرده باشم.

پس، بی دادگری و خیانت را که من جمله، از سوی هر فرد علیه شخص دیگری و یا از سوی یک جمع بر ضد جمع دیگری صورت گرفته، که بر اساس مدارک سراج التواریخ با جرأت در میان گذاشتم و به این صورت از تبعیض ناروا عملآ پرهیز نمودم که برخورد انسانی و مدنی می باشد.

 

غارت آثار تاریخی:

هر جامعه دارای سوابق تاریخی نیز است که شناخت، ترقی و شگوفایی آن جامعه مربوط به داشته ها و آثار تاریخی شان می باشد تا بر اساس آن ، به ضرورت زمان پاسخ مثبت و مدنی داده شود. 

هرچند این حیطه باستانی از زیر بنای تاریخی کهن برخوردار بوده و آثار تاریخی زیادی در این کشور بودند که  شوربختانه طی این قرون آخیر اکثر به غارت رفته و تلف شدند و هویت تاریخی این میهن باستانی ما خدشه دار گردیده است. پس، غارت آثار تاریخی کاملآ عام بوده که حتا دامنۀ آن تا اکنون نیز میرسد.

تحت عنوان:« از زیر خاک برآمدن چند روپیۀ مسکوک شاه جهان»، طبق نبشته سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

«و هم در خلال احوال مسطور، خداویردی و دولت محمد نامان، از متوطنین رستاق، دوصد و سی و پنج روپیه از مسکوک شهاب الدین شاه جهان مغول، که در اواسط قرن یازدهم سلطنت هند داشت و در عهد خویش بلخ و بدخشان و بخارا را فتح کرده، نظر بی، امیر بخار را، با اهل و عیالش در کابل آورد، از زیر خاک یافته بعضی کلمه دار و برخی بی کلمه بودند و محمد عثمان خان حاکم رستاق، آگاه شده  شصت و نه روپیه را خود او و چهل و نه روپیه را محمد خان اجیدن از ایشان گرفته و حاکم مذکور، از جمله ده روپیه را ارسال حضور داشته، ماجرا برنگاشت.» (7)

ناگفته نماند که در طی این نیم قرن آخیر، خیلی از آثار تاریخی کشور به خصوص در جنگ های داخلی غارت شده و به خارج انتقال یافتند. و حتا بسا از داشته های تاریخی که در زیر خاک دفن بودند و با کندن کاری های غیر فنی وغیر قانونی توسط دست اندرکاران امور بدست آمده و بازهم به خارج برده شده اند. به این صورت نیز، پشتوانه آثار تاریخی ما صدمه دید.

قاچاقبری کوچی ها به هندوستان:

کوچی های افغان، خوب ترین محصولات کشور را به خارج و خاصتآ به هند برتانوی به طور قاچاقی انتقال می دادند و از آنجا اموال ناکارآمد و تجملی را به صورت غیر مجاز داخل افغانستان می کردند که به صورت عمده آن ها را بالای مردم هزارستان حتا به زور نیز به فروش می رساندند.

اینک تحت عنوان: «قاچاقی نمودن تجار پشت رود»، در مورد قاچاقبری کوچیان در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و هم در خلال واقعاتی که رقم شده آمد، بعضی از تجار مردم کوچی علاقۀ فراه، دوصد و سی و پنج بار اشتر پشم، که خراج گمرک آن چهل و هفت هزار و سی و پنج روپیه و ثلث یک روپیه به شمار می آمد، به قاچاقی از راه غیر معروف در شالکوت به تجار تبعۀ دولت انگلیس بفروختند...» (8)

بازهم در مورد قاچاق کوچیان افغان از داخل کشور به خارج در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

«و از دیگر سوی در روز بیست و نهم ذیحجه مردم قبیلۀ رهوخان و زاهدخان و عطامحمد خان، قافلۀ بزرگی از احمال پشم و روغن و گوسپند و اسپ آماده کرده خواستند که بدون خراج گمرک از بندر ارغونی جانب شالکوت عبور دهند...» (9)

تا این صفحه گزیده های از جلد چهارم سراج التواریخ، بخش نخست وقایع سالهای 1315 و 1318 هجری را، با رسالت امانت داری تا جائیکه ممکن بوده، جمع آوری کرده با تحلیل ها و نقدها از طریق سایت های وحدت نیوز، آریایی، نمای نزدیک، غرجستان، کابل پرس، جبهه ملی افغانستان و شبکه سراسری مردم هزاره در اختیار علاقمندان کنونی و نسل های آینده تقدیم نمودم تا به آگاهی و سطح دانش تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خویش دیگر هم بیافزایند و گام های استوارتری را در جهت تحقق آزادی از اسارت های گوناگون و مایه گزاری نظام مردم سالاری در کشور بردارند.

و در این مرحله، گزیده های از جلد چهارم سراج التواریخ، بخش دوم را مانند گذشته به سلسله صفحات آن نقل نموده و مضاف برآن، مختصری از آیات قرآنی، اشعار، نظریان دیگران، تحلیل ها، نقدها و تفسیرهای را نیز بدان ضمیه خواهند گردید.

 

شکایت از جنایات متعدد دوست محمد خان:

دوست محمد خان سرپرست مهاجرین در توزیع ناحق اراضی مردم هزاره برای افغانان داخلی و خارجی خویش شهرت تمام داشت و از سوی دیگر، در هر گونه تظلم علیه هزارگان مقام نخست را دارا بود. مزید برآن، به خاطر تحقق منافع غیرمشروع شخصی خویش نیز دست به جنایت برد.

در زیر عنوان: «عرض مردم مهاجرین از دوست محمد خان»، این چنین حکایت گردیده است:

«و از دیگر سوی از خلال احوالی که رقم شده آمد، رؤسا و سرکرگان افغانان مهاجر و ناقل، از دست دوست محمد خان سرپرست خود که به نان ایشان جیره و بذر و تقاوی از دولت گرفته و به ایشان نداده، به کتاب دفتر، پا به مهری از رسیدن آنها حاصل کرده بود و قرار قرا داد سه سال برایشان حواله شد، امر حصول تا سه سال دیگر صادرگردیده. چون ایشان نگرفته و پا به مهری داده بودند، درکابل آمده یکصدو و هشتاد و شش فقره به عرض رسانیدند.» (10)

دوست محمد که مجری سیاست های شوم و ضد انسانی دولتمداران فرعونی وقت بود، با توزیع ناحق زمین های مردم بی گناه هزارستان برای پشتون های داخلی و خارجی، بزرگ ترین خدمت را به غرض تداوم استبداد سنتی و استعمارگران انگلیس و روس در افغانستان نمود و قبایل افغان را در بی سوادی، ستمگری، خشونت، تطاول، تجاوز و غصب اراضی مردم هزاره، کافرستان، تاجیک، اوزبیک، اهل هنود، یهود، ایماق، قزاق وغیره ترغیب و مورد هر گونه حمایت قرار داد. درضمن، آیا این یک دشمنی دیگری به طبقات محروم و مردم مظلوم پشتون تبار در افغانستان نبود؟

 

طبق فرمان دولت وقت برای مهاجرینی که زمین های ضبط شده ای هزاره ها را می خواهند یا خیر؟

دولتمداران ستمگر وغیر دموکراتیک افغان که مغایر شرع شریف و اصول انسانیت؛ اراضی مردم هزارستان را ضبط و بعد آن ها را برای قبایل مختلف از قوم پشتون داخلی و خارجی به ناحق بخشش کردند، آیا این بیانگر نیات نژادپرستانۀ آنان در نابودی مردم بی گناه هزاره از سرزمین اجدادی و بومی شان نبود؟

«فقرۀ سوم، مالیات ایشان را معین و مقرر چنان دانند که تا سه سال از ایشان دیناری نستانند، مگر در سال سوم تقاوی را ادا نموده، در سال چهارم مالیات را به قسم سه کوت بدهند، زیرا تمام اراضی و مزارع ضبطیه سه کوت و ثلث آن بهرۀ بیت المال و دو ثلث آن حق زارع و تخم و مخارج ضروریه زراعت است. و در این حکم مهاجرین هر قوم افغان و تاجیک و بلوچ وغیره مساوی اند و باهم فرقی ندارند...

فقرۀ پانزدهم، در باب زمین برای دهقانان املاک ضبطی که به مهاجرین داده شده اند، حاکم هر علاقه از خود آنها بپرسد که در باب زمین گرفتن در هزاره جات میل رفتن دارند یا خیر؟ و جواب لا و نعم حاصل کرده به حضور آگهی دهد که سررشتۀ ایشان فرموده شود.» (11)

 

قاچاقبری افغانان قندهاری:

قبایل مختلف افغانان قندهاری در شغل قاچاقبری از داخل به خارج و از آنجا به داخل افغانستان شهرت تمام داشتند. به خاطر اینکه دولتمدان افغان با نحوی از انحاء در عقب قاچاقبران از جنوب تا شرق و از شمال تا غرب نیز قرار داشتند و در این رابطه، در پی تحقق منافع سیاسی و طبقاتی خویش بودند. 

تحت عنوان: قاچاقی نمودن تاجران نواح قندهار»، در سراج التواریخ این گونه نوشته شده است:

«و از دیگرسوی درخلال احوالی که به شرح [رفت]، مشکو و محمد رحیم و پایو نامان از خیل رهو یعنی رئوف و ساعت ملوک و فیضو و غلام نامان، پسران و اقوام مرادخان و فقیرمحمد خان بادین زایی، گوسپند وپشم و روغن تجارتی با خود برداشته، بدون ادای خراج گمرک از راه غیر معروف، به قاچاقی روی به سوی چمن نهادند...» (12)

آیا این چنین قاچاقبری ها، باعث تشهیر و نهادینه سازی خیانت در تقویت ساختار و فرهنگ منحط قبیلوی در افغانستان نگردید و میراث شوم آن حتا تا کنون در کشور باقی نمانده است؟ آیا حال، قاچاقبری های سازمان یافته و هدفمند از راه های زمین و هوایی به کشورهای خارجی صورت نمی گیرند؟

خیانت قاضی ملا عبدالرحمن وردک:

مقام قضاء برای این بوده که حق را از باطق تشخیص کرده و حق را به صاحبش بازگرداند تا عدالت در جامعه تحقق یابد؛ اما قضات وقت هم مثل سایر حکام جلاد کشور با هر گونه جنایات سازمان یافته و هدفمند علیه مردم بی دفاع و مردم مظلوم کشور آلوده بودند.

تحت عنوان:«تحریک سرقت نمودن قاضی عبدالرحمن دزدان چخانسور را»، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی، در خلال واقعاتی که به شرح رفت، سلیمان و محمد عظیم و تاج محمد نامان، از مردم چخانسور تبعۀ این دولت، به تحریک و تلقین و ترغیب ملا عبدالرحمن وردک، قاضی محکمۀ شرعیه چخانسور، راه سرقت و غارت جانب سرحد کرمان ازمملکت ایران برگرفته، یک نفر زن شوهردار را با یک دختر و یک پسر به سرقت و تغلب برداشته با خود درچخانسور آوردند و دختر را به قاضی عبدالرحمن سوغات داده، زن را تاج محمد مذکور با آن که مطلقه و از روز آوردنش تا وقت عقد نکاح سه ماه و ده روز ایام عدۀ او نگذشته بود، قاضی عبدالرحمن عقد مزاوجت او را با تاج محمد دزد بربست و شوهر آن زن با حیدر بیگ نامی، از بزرگان مردم کرمان و چند نفر از قوم خود، از راه تفحص و تجسس وارد چخانسور شده دریافت که دختر را قاضی و زن را تاج محمد در آغوش وصال و ملک یمین کشیده اند. پس از حصول علم، خواستار زن و دختر و پسر آمد و چون دختر و را قاضی تصرف کرده بود جواب داد که او را از خود راضی کرده ام و برعلاوه مربی و جانبدار دزدان شده، زن و پسر را نیز ندادند.» (13)

 

سردار نصرالله خان، زمین های هزاره را به افغانان داد:

سردار نصرالله خان پسر امیر حبیب الله خان زنباره و نواسه امیر عبدالرحمن خون آشام بوده که با تقلید از سیاست های ضد انسانی و ضد اسلامی گذشتگان شان در غصب و توزیع زمین های ناحق هزارگان به افغانان دست به کار شد.

تحت عنوان: «دادن املاک هزاره به افغان»، در کتاب سراج التواریخ عصر پادشاهی وقت چنین نقل گردیده است:

«و هنگام، شهزادۀ محترم سردار نصرالله خان سرکردۀ عموم دفاتر پادشاهی و امور و مهام کشوری، به عزم افزودن مالیات دیوانی محمد عمر خان را با ملا سید شریف و ملا عبدالکریم و ملا شیر گل، مساحان مزارع و مساقات، مامور زمین دادن و تعیین مالیات کردن مردم مهاجر قوم کاکر ده محمد اخلاص خان تعلق محمد رضا خان، حاکم قلات را نیز فرمان کرد که «از موضع چله کور شروع در دادن زمین کرده تا موقع شوی دماره و نیک وغیره موطن مردم هزاره که جا شوند، هر یک از مردان را سه جریب اعلی و زن را نصف آن از مزارع طوایف هزاره مساحات و پیمایش کرده بدهد...» (14)

منش ها و کنش های غیر انسانی حکام خود کامه بارکزایی بالای طبقات محکوم کشور و خصتآ بالای هزارگان اسیر از شهرت زیادی ضد بشری برخوردار بود که در تاریخ کمتر واقع گردیده است.

پرسش این است که چرا منتقدین همواره گذاشته های منفی را نقد و مثبت را مورد ستایش قرار می دهند؟ آیا این صرفآ یک نگاه خشک و خالی به گذشته است و برای بدست آوردن نگاه به جلو و یا آینده نیست؟

ناگفته نماند که آگاهی از گذشته های تاریخی، انسان را به شناخت وضع موجود و آماده برای رهایی از هرگونه موانع و اسارت ها در جهت ایجاد پایه های همبستگی مذهبی، وحدت ملی، دولت مستقل ملی، ملت واحد و تحقق نظام دموکراسی در آینده افغانستان تجزیه ناپذیر و تابان می نماید؛ فلهذا در این همین رابطه است که گزیده های مختصر را از سراج التواریخ برچیده و تا حال به خوانش علاقمندان گرامی خویش تقدیم نمودم تا خود در زمینه به داواری عادلانه بنشینند و آن گاه به آینده نگاه مثبت و مدنی نمایند.

ادامه دارد

تاریخ: یکشنبه 15 ثور 1392 خورشیدی برابر با 5 می 2013 میلادی/ کابل

----------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – ص 698 و 699«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 707 - «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 736 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 741 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 746 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 754«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(7) – ص  760 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8) – ص 762 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 767 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(10) – ص 8 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(11) – ص 12 و15«سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(12) – ص 21 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(13) – ص 67 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

(14) – ص 70 «سراج التواریخ جلد چهارم، بخش دوم وقایع سال های 1319- 1322 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب، ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ تیراژ: 2000 نسخه، آدرس: کابل، جوی شیر، بازار کتابفروشی، کوچه چهارم.

 

 

======================================================

 

قسمت سیزدهم

تو آمـــدی و به مـا تحـفه تیــغ آوردی     

            هجوم و غـارت و درد و دریـغ آوردی

                         تو آمدی و وطن را پر از محـن کردی      

                                       پر از تفنگ و تـبرزین و گیوتن کردی

 تـو آمـدی و کمین ها و کینه ها آمــد      

گـه بریــدن سـرها و ســینه هــا آمـــد

                                       تو آمــدی فرامین غصــب امضاء شد      

                                                         و پـــای ما دیگر از دشــت کوتا شـــد

                                                                       تو آمـــدی و هــر دره دار شـــد برپـا   

                                                                                   ز کلـه های شهــیدان منـار شــد بر پا

محمد عزیزی

 

جنایات ضد بشری انبیاء خان افغان بالای مردم مظلوم افغان تبار:

انبیاء خان فرزند جنرال میر عطاخان که ظلم و جنایت را از پدرش به میراث گرفته بود، در جهت تطبیق آن اقدام نمود؛ یعنی جنایت ضد بشری این فرد افغان تبار قبیلوی بالای مردم مظلوم و بی گناه افغان بود که پدرش حتا بیشتر از آن بالای مردم کافرستان، تاجیک، اوزبیک، تورکمن و... خصتآ بالای مردم بی گناه هزاره انجام داده بود.  

اینک در تحت عنوان: «شرح جور و ستم انبیاء خان بر رعایا» که بالای مردم بیچاره پشتون صورت گرفت، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:

« و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، انبیاء خان پسر جنرال میر عطا خان، از حضور شهزادۀ محترم، سردار نصرالله خان مأمور فوج داری رود حصارک و مهمند دره، از توابع جلال آباد، شده به مضمون:

پسـر کــو نــدارد نشـــان پـــدر    تو بیگانه خوان و مخوانش پسر

از خباثتی که در طینتش مخمر بود، در روز ورود خود به حصار شاهی، دو تن از بزرگان مردم آنجا را از عدم پذیره و استقبال نمودن شان، به ضرب چوب و لت و کوب زحمت داد؛ و هم دو سه تن را حبس فرمود و هم چنین در کلالی و بشبلاق رسیده، انواع جور و ستم از قوه به فعل آورد و در شبی دوازده نفر، به پاسبانی و کشیک در اطراف خوابگاه خود از غربای رعیت، برپای داشتن آغاز نمود و در هر شبی، بیست چارپایی و بیست تخته لحاف، از غربای رعیت جهت بستر خواب خدمۀ خود همی گرفت و عصر هنگام، نزدیک آبگاهی که زنان و دختران، از آن با کوزه آب برداشته در خانه های خود می بردند شده، کوزه های شان را شکسته، به بوسیدن رخسار و مالیدن پستان ایشان اقدام نمودن گرفت؛ و از جمله ضعیفۀ برنا و خوشگلی را که با شخصی دعوی داشت، نزد خود نگاهداشته شب و روز با او همی گذاشت؛ و هم چنین زنی راز اهالی قریۀ مزینه، از راه استغاثت و داد خواهی نزد او شده، او را تکلیف کرد که شب در نزدم بیا دادت می دهم؛ و دوازده رأس اسپ سواری و بارگیر، با بیست وچهار تن پیادۀ نظام با خود، ده به ده، قریه به قریه، گردش و خرج خود را بر رعایا فزایش همی داد، تا که اعداد رعیت از رفتار و کردار ناهنجار او به ستوه [آمده] در روز شانزدهم شعبان، عریضه نگار حضور گشته و ماجرای مذکوره بازداشته داد خواستند، و حضرت والا فرمان و آن پدر مانند را عزل کرد.» (1)

این این فرد وحشی صفت که جنایت را از پدر جلادش به ارث گرفته بود، بالای افراد مظلوم افغان تبارش به منصۀ اجرا قرار داد؛ یعنی جنایت پشتون بالای بالای پشتون بی دفاع که این هم جزء از فرهنگ منحط بدوی در افغانستان بود که متأسفانه تا کنون نیز در بین جامعه قبیلوی پشتون تبار گاه و بیگاه صورت می گیرد.

 

قاچاقبری یار محمد بدخشانی:

قاچاقبری نه تنها یک عمل زشت ضد اسلامی بوده؛ بلکه ضد ملی نیز بوده که اقتصاد ملی کشور را شدیدآ خساره مند کرد و در سطح عام ملی رائج شده بود. در میان بدخشانیان شاید یارمحمد بدخشانی از جمله کسانی بوده که به این جنایت دست داشت.

تحت عنوان:«به قاچاق اسپ در خارج بردن و فروختن یار محمد» در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

«وهم در تضاعیف واقعاتی که رقم شد، یارمحمد نامی، از مردم فیض آباد بدخشان، سی و دو رأس اسپ از راه تجارت، در یار کند و از آنجا به کرایه در شالکوت بلوچستان برده و فروخته با دو نفر خادم خود از راه کشمیر، در خانۀ خویش بازگشت.» (2)

 

تجاوز جنسی توسط محمد بیگ صوفی به دامن زن:

با این کلام نغز حافظ که در مورد ملا نماها، صوفی ناصافی ها، دلالان دینی واسلام فروشان چنین سروده است:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند

چون به خلـوت میـروند آن کـار دیگر میکنند

تجاوز جنسی یکی دیگری از صفات جنایت کارانۀ انسان وحشی نظام قبیلوی بوده که ریشه در تاریخ بشریت داشته و تحت سلطۀ حاکمیت شؤنیستی وقت به کلی عام بوده است. در این رابطه، تجاوز جنسی جزء از حیات روزمره مرد سالاران متمرد بود که شوربختانه در این قرن 21 شاهد خشونت ها و تجاوزات جنسی در حق زنان مظلوم افغانستان نیز می باشیم.

از بس که در ضمن سایر جنایات ضد بشری، تجاوزات جنسی چنان عام شده بود که حتا ملایان و قاضیان درباری با جرأت تمام به این عمل فجیع خویش به دامن پاک زنان میهن ما تجاوز می نمود.  

اینک زیر عنوان: « ذکر و سماع و جماع به زنا نمودن محمد بیگ صوفی» در جلد چهارم سراج التواریخ از سوی علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره چنین نگاشته شده است:

«و هم در این هنگام، محمد بیگ نامی، از مردم سکنۀ قشلاق یکه توت ، از توابع رستاق که درویشی اختیار کرده، رهسپار طریق اهل سلوک شده موظف و مواظب ذکر و سماع اهل طریقت گردیده بود، ایش محمد نامی از مردم اوزبک آنجا را شبی از راه رقص و سماع به خانۀ خود دعوت کرد و پس از حصول فراغت از ذکر و سماع مهمان را در خانه گذاشته و به بهانۀ امری، طریق بیرون برداشت و در خانۀ ایش محمد، مهمان خود شده، با روزجۀ او که سابقه و وعده وصل و مخالطه داشت، به مفاعله پرداخت و ایش محمد، پس از اندک درنگ در خانۀ صوفی ناصاف، آهنگ خانۀ خود کرده، او را به زوجۀ خویش، باهم در آویخته مباشرت و مفاسقت دید و شب را به حراست دروازۀ خانۀ خود به سر برده، بامدادان ماجرا نزد محمد عثمان حاکم بازداشت و داد خواسته او جانبین را مأمور محکمۀ شرعیه کرد. و بیک محمد صوفی در نزد از فعل زنان انکار آورده، زوجۀ ایش محمد اقرار و اظهار نمود که حضرت صوفی را تصور شوهر خود کرده، تن به او در داده است. و حاکم از عرض شوهر و از اظهار زن، صوفی را در زندان زجر و محن انداخت. و شوهر زن که از بینه عاجز بود و قاضی از او گواه طلب نمود، عریضه نگار حضور شد و حضرت والا در روز بیست چهارم شعبان حاکم و قاضی رستاق را فرمان کرده  رجوع فیصل این مرافعه را به محکمۀ شرعیه فرمود و در پایان از انکار صوفی و عدم گواه شوهر و اظهار خیال [شوهر] خود کردن زن، بدون تعزیر، دعوی شان فیصله شد. و این قضیۀ عبرت آور از آن رقم شد که عموم را بایست از اشخاص پارسا و در باطن نارسا، اجتناب و احتراز نمایند، چنانچه حضرت مولانا جلال الدین بلخی ثم الرومی در این  مقام می فرماید:

ای بسا ابلیس آدم رو که هست    پس به هر دستی نباید داد دست» (3)

علامه کاتب هزاره با مسؤلیت های انسانی، اسلامی، وجدانی، علمی، عقلانی، منطقی، مدنی، اخلاقی و بشردوستانه خویش، آنچه را که در آئینه تاریخ خوانده و همم چنان شاهد واقعات عینی غم انگیز روزمره در عبدالرحمن خانی، حبیب الله خانی و دیگران بوده است؛ با بی طرفی تمام برای آیندگان نگاشته تا از نقاط منفی آن ها عبرت گرفته و از داشته های مثبت آنان برای ایجاد یک آینده تابان الگوهای شایسته را حاصل نمایند. در همین رابطه هم است که دانشمندان برازنده و طراز نوین داخلی و خارجی؛ علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره را به نام «پدر تاریخ افغانستان» و برخی هم وی به اسم «بیهقی ثانی» نامیده اند.  

 

قتل و غارت توسط مهاجرین بلوچ و اچکزایی:

در خیلی از قسمت های گذشته تکرارآ نوشتم که دولتمداران وقت افغان تبار، با انگیزه های وحشیانه بدوی و سیاست قبیلوی خویش به صورت سازمان یافته و هدفمند، اراضی و دارایی های مردم هزارستان را به ناحق حتا برای افغانان و بلوچان هند برتانوی نیز دادند. زمان که گویا این مهاجرین نام نهاد با دستورات رسمی و غیر رسمی زمامداران وحشی خصال دولت وقت، سرزمین هزارستان اشغال کردند که هم به قاچاق دست می زدند و هم  چنان در هردو سوی خط دیورند به قتل، سرقت، آدم ربایی و هزاران جنایت دیگر دست می بردند که تاریخ بدان ها شهادت می دهد.

تحت عنوان: « شرح شرارت مهاجرین»، در سراج التواریخ از سوی علامه شادروان کاتب هزاره با امانت داری تمام، یکی از جنایات ضد بشری این مهاجرین نام نهاد را این چنین به تصویر کشانده است:

«و از دیگر سوی، در خلال وقایعی که رقم شده آمد، مهاجرین قوم اچکزایی و بلوچ، که در قندهار و هزاره جات جا و ماوی از جانب دولت یافته بودند، به بهانۀ بازدید اقوام خود، که در خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت انگلیس سکنی داشتند رفته، مباشر قتل و غارت و سرقت شدند و پیهم  تاخته، مال و منال تبعۀ دولت انگلیس را به غصب آوردن گرفتند و حاک بلوچستان، باربار و به تکرار، از ایذا و آزار و اصرار اضرار شان، به حکمران قندهار نگاشته خواستار انسداد این رخنه گشت، و استدعای تبعید اشرار را از سرحد و استرداد اموال مسروقه کرد، و سوال و جواب زیادی در بین واقع گردیده چون سد این رخنه، از قوه به فعل نیامد،» (4)

یکی از جنایت های معمول که در نظام ارباب و رعیتی و فرهنگ منحط قبیلوی رائج بوده، همین دزدی، خشونت، تجاوز و... کشتار مردم تا حتا کنون نیز می باشند. پس، تا زمانیکه میکانیزم و فرهنگ قبیله و قوم در زیربنای جامعه به حیات خود ادامه می دهند؛ نطفه های هرگونه طلوع فکری، نوآوری، نوزایی، دیگر پذیری، عقلانیت سیاسی، شگوفایی اقتصادی، عدالت نگری، بالندگی اجتماعی، غنای فرهنگی، وحدت ملی، دولت سازی ملی، ملت سازی مدنی و.... تحقق نظام مردم سالاری کشته خواهند شد.

قاچاقبری این افراد الکوزایی، اچکزایی و اسحق زایی:

سران، زورمندان و اقشار طبقات مختلف افغان در یک رقابت قاچاقبری نیز قرار داشتند و تحت هر رسم و اسم به عمل قاچاقبری بین افغانستان و هند برتانوی مصروف بودند که خیانت و جنایت شان هم به خاک هندوستان و هم به سرزمین افغانستان ثابت شدند.

سوگمندانه که در این عصر نیز شاهد قاچاقبری های خیلی عصری و سازمان یافته هوایی و زمینی در سطوح مختلف برخی از اعضای پارلمانی، حکومتی، قضایی، حزبی، نهادهای خصوصی، خارجی و حتا برخی از افراد معمولی در داخل کشور خویش نیز می باشیم که یکی از نتائج آن همین فساد گستردۀ اداری، تولید مواد مخدر، دزدی ها، اختطاف ها، قانون گریزی ها، حاکمیت روابط بر ضوابط، غصب اراضی، ناامنی ها، ترورها، انتحارها، جاسوسی به بیگانگان و سایر جنایات سازمان نیافتۀ ضد بشری در حق مردم بی گناه و بی دفاع افغانستان هستیم.

باز هم در زیرعنوان: «قاچاقی نمودن تاجران افغان»، در کتاب سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی، در تضاعیف و اقعات مسطوره، عبدالرحیم الکوزایی و گلبهار اچکزایی و محمد کریم و میر نامان اسحق زایی بیست چهار نفر اشتر را پشم تجارتی بار کرده، از راه غیر معروف  به قاچاقی طی مسافت نمودن به جانب کرکی اختیار کردند،  که بدون ادای خراج معینۀ دولتی، از نهر جیحون عبور داده به تجار روسیه بفروشند. و عطاخان نامی از سواران کشادۀ اوزبکیه که مواظب حراست بیابان سرحدیه بود، ایشان را گرفتار ساخته، در میمنه احضار نمود.» (5)

از جمله جنایات و خیانات ملی، یکی همین قاچاقبری بود که در میان جامعه قبیلوی ما عام بود؛ ولی عصاره های نیرومند آن تا کنون در روابط اجتماعی قبیلوی ما به خصوص در جنوب، شرق و سایر مناطق کشور به کثرت مشاهد می شوند.

 

سرقت اموال افغانان طوری شیعه توسط افغانان جاجی سنی:

وقتی که انواع جنایت در سطح ملی عام شدند؛ آن گاه خواهی و نخواهی بالای توده های از مردم تأثیر کرده و آنان را نیز به سرکشی از منافع ملی و خیانت وادار می سازند. از این روی، سرقت در بین مردم جاجی میدان نیز معمول شده بود که در زیر عنوان: «سرقت مردم جاجی میدان»، یک نمونه ای آن در کتاب سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:

«و هم در خلال احوالی که ثبت شده آمد، مردم جاجی میدان یکصدو هشتاد رأس بز و گوسپند قوم طور شیعه مذهب را از چراگاه به سرقت غارت نموده با خود آوردند، و مردم طوری که ذاتآ و اساسآ به قوم جاجی عداوت مذهبی و خصومت قومی دارند و همواره یکی نسبت به دیگری مرتکب این گونه امور و حشیانه می شوند،...» (6)

سرقت اموال افغانان طوری مذهب شیعه، ذریعه افغانان جاجی خود بیانگر یکی از خصوصیات منحط نظام و فرهنگ قبیلوی بود که باعث دشمنی های دیگری در جامعه گردیدند؛ یعنی دشمنی افراد یک قبیله پشتون سنی مذهب علیه افراد قبیله دیگری پشتون شیعه مذهب بود.

 ناگفته نماند که بد بختانه در شرایط کنونی، تضادها، خشونت ها، تجاوزها، انتقام گیری و قتل های گوناگون میان قوم عقب نگهداشته شده و مظلوم پشتون تبار وجود دارند و آنان را از دیگرپذیری، همسویی مذهبی، وحدت ملی، ملت سازی و دولت سازی تا حال محروم نموده اند.  

 

فرار ارزگانیان از اثر توزیع زمین های شان به مهاجرین افغان:

خصمی که به آب وخاک ما  تاخــته است

  د ورم  ز د یار و  میهن  انداختــه است 

شــادم که نهــاده نظــــم او  رو بــه زوال

"بی بال شود  که  بی پرم ساختــه است"

"فروغ هستی "

حکام وقت، تنها به دادن ناحق زمین ها و ملک مردم هزاره قناعت نداشتند؛ بلکه با انواع گوناگون زمینه های فرار و نابودی آنان را از سرزمین مقدس و اجدادی شان مساعد کردند. از جمله در این مؤثق ترین سند تاریخی وقت یک نمونه آن چنین درج گردیده است:

«در خلال احوالی که به شرح رفت، جنرال شیر محمد خان اندری و مقیم ارزگان، با ایشک آقاسی دوست محمد خان، مساکن و مزارع و مراتع قوم حسینی هزاره را به مردم علی خیل، سکنۀ مقر و چند تن مهاجر افغان داده، هزارگان به امید عدالت و بازپرسی پادشاهی در درۀ کوهی جا و پناه گزیده، روز ذلت و عسرت به سر بردن اختیار کردند. و چون از عدم استطاعت که مال و منال ایشان را افغانان به قهر و قسر تصاحب کرده بودند، توان به دیگر جا رفتن را نداشتند که رهسپار دیار غربت شوند و ملا خواجه محمد قاضی، با میرزا محمد خان نویسندۀ ارزگان از مشاهدۀ حالت زار و ابدان نزار ایشان به محل ترحم آمده، عریضه نگار حضور والا شدند. و حضرت والا در روز دوشنبه چهارم شوال، به دوست محمد خان سرپرست مهاجرین قابیل افغان ارقام فرمود که: «شما و جنرال شیر محمد خان املاک قوم حسینی هزاره را بر مردم ملک دار و وطنی قوم علی[خیل] و مهاجر داده، صاحبان ملک را  آواره کرده اید. این قسم دستورالعمل و سررشته به شما داده نشده است که مردم افغان را مسکن و موطن از متملکات مردم هزاره داده، هزاره را که رعیت دولت و مالیه ده سلطنت اند، پریشان و دوچار زحمت نمایید، بلکه سررشته و دستورالعمل داده شده است که به مردم هزاره نیز جای داده شود تا آسوده حال بوده، یاوه و فراری وادی ادبار نگردند. اکنون که مرتکب این امر خلاف شده اید، به سرعت هرچه تمامتر جواب این ارتکاب خود را معروض دارید و اگر نحوی دیگر است بنگارید و اگر مساهلت در بارۀ مردم هزاره جایز شمرده اید لازم که ترک اهمال نموده، مطابق دستورالعمل حضور، پرداختی ایشان کنید و جواب عریضۀ قاضی و دفتری ارزگان را بنویسید که از کجا اقدام در این کار کرده اید؟» و دوست محمد خان همان دستورالعملی را که ایشک آقاسی عبدالقدوس خان از جدو جهد خواجه  محمد خان برادر ایشک آقاسی دوست محمد خان چنانچه گذشت حاصل کرده و در آن مندرج بود که مردم هزاره را از که از یک طرف تبعید و خارج مملکت کرده مزارع و مساقات شان را به افغان بدهد که کسی از هزاره در جایی به میان افغان باقی نماند، به حضور والا نوشت. حضرت والا از این دستورالعمل که ایشک آقاسی عبدالقدوس خان رقم کرده و خاتم خود را بر آن نهاده و ناظر  محمد صفر خان مهردار به اعتبار مهر او آن را به مهر مهر آثار مزین کرده بود؛ هیچ نفرمود. و هزارگان همچنان مایوسانه از این مملکت فرار شدند.» ( 7)

آیا طبقات حاکمه افغان با پشتوانه دولت های نژاد پرست خویش؛ باعث خشونت، دشمنی، آوارگی و حتا کشتارهای زنجیری بین اقوام پشتون و غیر پشتون بی دفاع و بی گناه در جهت تداوم حاکمیت زمامداران جابر و بیگانه پرست کشور نشدند؟

 

ناامید شدن هزارگان از اثر اعمال ضد انسانی دولتمداران:

هزارگان دارایی های منقول و غیرمنقول خویش را در برابر دولت دد خصال وقت از دست دادند و دشمنان مردم به این هم اکتفا نکردند و از طروق مختلف به قلع و قمع مردم هزاره دست به کار شدند.

در زیر عنوان: « مأیوس و ناامید شدن مردم هزاره از دولت افغانستان»، در این منبع معتبر تاریخی کشور چنین درج گردیده است:

«و از دیگر سوی در خلال احوال مذکوره جمعی از فرومایگان و بی خانمان مردم هزاره، که مزارع و مساقات شان به مردم افغان داده شده بود، از راه جلاوطنی، در قندهار رفته از صدرور فرمانی که به نام حاکم و دفتری آنجا چانچه گذشت، که سه بیرق پیادۀ ساخلو جهت حراست بنادر و معابری که تجار افغان به قاچاقی مال التجاره را از آنها جانب خارج مملکت عبور می دهند مرتب و منتظم سازند، در سلک پیادگان ساخلو منسلک گشتند و یکصد نفر جداگانه مرتب و منعقد گردیده، بیرق خدمت دولت برد دوش ملازمت برافراشتند و میرزاگل محمدخان، امین نظام قندهار، به حضور والا آگاهی داده، از انسلاک مردم هزاره در سلک پیادۀ ساخلو اجازت خواست. و حضرت والا بدو ارقام فرموده که: « خود را از ادخال مردم هزاره در دسته جات پیادگان مجاز ندانسته یک تن را داخل پیادۀ ساخلو و نظام نکنند و اگر کدامی از ایشان میل و شوق نوکری داشته باشد در کابل آمده و ضامن داده و از حضور گذشته، پس از مکشوف داشتن محل استعداد و مسکن خود، منظور ملازمت و نوکری خواهد شد.» و مردم هزاره از صدور این حکم، از دولت ناامید گردیده با وجود استحکام و استحفاظ بنادر و معابر و منع و قدغن رفتن شاندرخارج مملکت، معابر را مقابر و مسالک را نسبت به خودها مهالک دانسته، راه  بیرون شدن و در سلک نظام دولت انگلیس منسلک گشتن اختیار کردند.» (8 )

آیا جنایت که در حق هزاره های بی گناه و بی دفاع صورت گرفته اند، در روز قیامت و تاریخ بشریت فراموش خواهند شد؟

 

قتل شخص سید توسط فرد کوچی افغان:

از جمله سایر جنایات ضد بشری، یکی هم تبعیضات و تعصبات نژادی، زبانی و مذهبی بوده که توسط افراد ناآگاه و جاهل در حق پیروان مذاهب دیگری نیز تحمیل می شدند. مذاهب مختلف در کشور ما تاریخ طولانی داشته و پیروان مذاهب هرچند با هم در تضاد بودند. وقتی که پای زمامداران مستبد سنتی و اربابان استثمارگر در میان مردم غیر سیاسی کشور پیدا شده؛ آن گاه از فقر سیاسی و فرهنگی پیروان مذاهب استفاده سیاسی برده و آنان را در یک نزاع و کشمکش های حتا آشتی ناپذیر قرار دادند. به قول معروف که گویند:«تفرقه بیاندازو حکومت کن.»

سید عیسی که مانع یورش کوچی های بالای زراعت خویش شد، به دست کوچیان به قتل رسید. قاتل حبس شد و از زندان گویا فرار نمود. وقتی بهار آینده به منطقه هزاره آمد، وارثین مقتول به حاکم عارض شد و حاکم هم تحت عنوان صلح، از وارثین مقتول مبلغ 3500 روپیه جریمه را مطالبه نمود. در حالیکه مطابق شرع شریف باید شخص کوچی که قاتل سید عیسی بود باید اعدام می شد و یا حد اقل خون بهای مقتول به وارثین شان داده می شد که نشد.

یکی ازاشکال اعمال ضد بشری و ضد اسلامی در زیرعنوان: « شرح حکمرانی حاکم بر مردم هزاره»، در کتاب تاریخ دولت شاهی وقت چنین نگاشته شده است:

«و از دیگر سوی، در خلال احوالی که به شرح رفت، گل داد پسر عظیم نام افغان بهرام خیل کوچی، از قبیلۀ ملکشاه توت، سید عیسی نام از سادات هزارۀ دایزنگی را که رمه و اشتران اورا از زراعت خود منع کرد که پامال و تلف و علف نسازند، به  سنگ در پشت چشم چپ او زد، مقدار سه انگشت در استخوان پیشانی او  فرورفته، زخم منکر رسانید. و از آن زخم پس از نوزده روز فوت شده، افغان مذکور از زدن و ضرب مسطور خود، نزد حاکم و قاضی اقرار کرده محبوس گشت و در شب از زندان گریخته به دست نیامد. و در سالی دیگر که افغانان کوچی از دامان و پشاور و دیره جات باز گشته داخل هزاره جات شدند، ملکشاه توت با ورثۀ مقتول که سید محسن و سید موسی نامان صغیران بودند، مبلغ یکهزار روپیه صلح کرده، بعد از صلح نیز انکار آورد و صغیران را مذکوران صلح را بر او ثابت کرده، مبلغ سه هزارو پنجصد روپیه جریمه را حاکم از صغیران خواستار شد و محصل شدید گماشت، که در صورت مصالحت، این مبلغ را بدهند و ایشان عریضه نگار حضور گردیده، حضرت والا فرمان کرد که: « جریمه باید از قاتل گرفته شود نه از ورثۀ مقتول زیرا که هم پدر ایشان کشته شده و هم جرم بدهند،  بعید از قاعده ای عدالت حکومت خواهد بود.» (9)

پیام های انسانی، اسلامی، اخلاقی، مدنی، ملی و بشردوستان مردم هزاره برای سایر اقوام کشور این بوده که در عمل با آن نیز پابند و صادق بوده و اکنون نیز می باشند:

هـــزاره شیــعه و سنی نداره        

همه از یک تبار ویـک براره

بسوزه خانهء دشمو که مورا     

نموده تیکه  تیکه،  پاره پاره

 

تصرف ملک گیزاب توسط مهاجرین افغان:

یک عده از خوانین هزاره گیزاب که در سرکوبی مردم هزارستان با لشکر عبدالرحمن دستیار بودند، خودها را حتا تاجیک معرفی کردند تا به نام هزاره شناخته نشوند. علاوه برآن، دوست محمد خواست که زمین های این هزارگان خدمت گار دولت را به افغان بدهد.

یک نمونه آن را تحت عنوان: « تصرف مهاجرین در ملک گیزاب» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و مقارن این حال، دوصد خانوار از افغانان مهاجر، داخل حدود علاقۀ گیزاب شده تصمیم عزم بر تصرف گزاب کردند و گیزابیان که در وقت طغیان و تمرد هزارگان خدمت ها به دولت کرده، سند تصدیق خدمت خود را به امضای افسران اعلای عساکر نظامی و ملکی با چهار طغرا فرامین پادشاهی به دست داشتند، نزد عزیزالرحمن خان حاکم گیزاب شده داد خواستند. و او معروض داشت که:«چهار طغرا مناشیر آفتاب تأثیر پادشاهی را مردم گیزاب به دست دارند که حضرت والا احکام و ارقام فرموده است که ملک شما به کسی داده نمی شود.» و نیز از زمان سلطان محمود عزنوی انارالله برهانه، مسجد آنها درنفس شهر گیزاب برحال و آباد است و تصدیق خدمت خود را نیز به دست دارند و در قوم هزاره نیستند و تاجیک می باشند، با این همه ایشک آقاسی دوست محمد خان می خواهد که ملک گیزاب را به مهاجرین افغان بدهد.» و حضرت والا ارقام فرمود که: « همان فرمانها را گیزابیان، به دوست محمد خان، سرپرست مهاجرین، نشان بدهد معمول می دارد و اگر گفتگو داشته باشد، بیانات او را درج عریضه کرده ارسال دارید که علم آورده، جواب ارقام شود.» با صدور این حکم و فرامینی که مردم گیزاب به دست داشتند، دوست محمد خان مزارع و مراتع و موطن و مسکن ایشان را به افغان مهاجر عطا کرد.» ( 10)

آیا برخی از اربابان استثمارگر و خائین هزاره به خاطر منافع طبقاتی و شخصی خودها، نه تنها بالای مردم هزارستان ظلم های جبران ناپذیر را به عمل آورده؛ بلکه در خدمت دشمنان مردم هزاره نیز بودند و هم چنان باعث شکست مقاومت عادلانه مردم هزاره در برابر جباریت امیرعبدالرحمن خون آشام شدند که اوراق خونین تاریخ به آن گواهی می دهند.

 

دادن ناحق زمین های مردم دای چوپان و ارزگان به افغانان:

نیات شوم قبیله سالاران بدوی و دولتمدارانش در مورد غصب اراضی مردم هزارستان مورد تطبیق قرار گرفته و شرایط را چنان به هزارگان تنگ و غیر انسانی نمودند که بالاخیره بخش کثیری از جمعیت هزارستان نابود شدند.

در تحت عنوان: « شرح حال هزارۀ دای چوپان و صحبت خان و ارزگان»، شادروان علامه کاتب هزاره در جلد چهارم سراج التواریخ چنین نگاشته است:

«و هم در این ایام، جنرال شیر محمد خان اندری که با فوج نظام در ارزگان اقامت خدمت داشت، از حالت جلای وطن و فرار وادی ادبار شدن مردم هزارۀ دای چوپان و قوم صحبت خان وغیره سکنه و متوطنۀ علاقه جات شوی و بوباش و لرزاب و اوزمتو یعنی هیزم تو و ارزگان وغیره که املاک و اراضی و مزارع و مساقات شان را، ایشک آقاسی دوست محمد خان، به مردم افغان مهاجر و ناقل داده، هزارگان را از ملک و مسکن ایشان بیرون کشیده بود، معلومات حاصل کرد که در نواح قلات غلزایی و غیره مواضع و محال پراکنده گردیده، روز ذلّت و عسّرت به گدایی و مزدوری و اولاد فروشی، به سر می برند؛ و برعلاوۀ معلومات حاصلۀ او بعضی از ایشان از راه امیدواری که شاید سررشته و انتظام در باب زیست و معاش شان از طرف دولت قرار داده آید، نزد او حاضر آمده اظهار حال و استعدای ترفیه استقبال خویش نمودند که :« مال و متاع و پسر و دختر ما را هر قدر که بود و موجود شد، کارداران و مأمورین دولت وغیره از ما به جور و اکراه گرفته متصرّف آمدند و املاک و موطن و مسکن ما را به مهاجر و ناقل افغان دادند و ما را از منازل ما خارج ساخته ناچار از گرسنگی و احیتاج و عدم مایحتاج، فرار اختیار کردیم که به مزدوری و گدایی  در بین اهالی اسلام، تحصیل قوت لایموت بام و شام نماییم.» و جنرال مذکور از معلومات حاصله خود و این اظهار هزارگان، محصل گماشته امر کرد که قریه به قریه و دیه به دیه، گردش نموده از کد خدایان هر قبیله و قلعه و قشلاق، سند مکتوبی و التمزامی بگیرند که هزارگان را به همان حالتی که هستند نگهدارند، تا عریضه کرده از حضور والا دستورالعمل و سررشتۀ بود و باش آنها را حاصل کرده به محل اجرا آورده شود. چنانچه ماجرا سرا پا معروض داشته. حضرت والا ارقام فرمود که: « سیاهه جزو تعداد ایشان را مفصل ارسال دارد که چقدر نفوس ذکور و اناث اند، بعد سررشتۀ زیست و گذران شان فرموده می شود.» و هزارگان یاوه نیست و نابوده گردیده، تا امروز که یازهم و شانزدهم دلو ما سنۀ 1303 شمسی مطابق سنۀ 1343 قمری هجریست، نه جنرال شیر محمد خان سیاهه فرستاد و نه سرشتۀ و نه مردم هزاره در افغانستان بماند و جنرال شیر محمد خان و حضرت والا و اکثر کسان از جهان برفتند.» (11)

 

قتل گدایان هزاره توسط لعل محمد اچکزایی:

قبل از این گدایی در تاریخ و فرهنگ هزارستان رواج نبود. مادامیکه تمام دارایی، زمین های زراعتی، مواشی و دیگر ابزار حیات هزارگان توسط دولتمداران جابر به افغانان داخلی و خارجی داده شدند؛ آن گاه این هزارگان آواره، بی سرنوشت و گرسنه از جمله به گدایی نیز دست بردند؛ ولی وحشیان قبیلوی از کشتار این ها نیز دریغ نکردند.

 یکی از این انسان کشی ها را در این مدرک تاریخ با هم ملاحظه می نماییم:

«و از دیگر سوی در اثنای واقعات مسطوره، لعل محمد خان نامی، از قوم اچکزایی، در قریه عباس آباد قندهار، سه تن از پسران صغیرۀ هزاره را که با پدران و مادران خود، از تصرف نمودن افغانان مسکن و مزرعه ایشان را، در آنجا پناهیده روز گدایی و بینوایی و مزدوری به سر می بردند، بی موجبی به قتل رسانید و یک نفر طفل دیگر را با یک تن هزاره مجروح ساخت و قاتل گرفتار دست مأمورین حکومت آمده، در نزد حکمران قندهار و قاضی و مفتی محکمۀ شرعیه آن دیار اظهار و اقرار بر قتل آنان کرد که:«عمدآ ایشان را مقتول نمودم زیرا ایشان توت می خوردند و من از ایشان خواستم ندادند، و باهم درآویختیم و آنها را دشنام داده گفتند که ما مردم هزاره چند تن افغان را مردار کردیم و این سخن را از ایشان شنیده، هر سه تن را بکشتم.» و برعلاوۀ این قضیه، سه نفر از مهاجرین بلوچیه، از علاقۀ ارغنداب، راه شهر قندهار برگرفته، دو تن ایشان با هم همدستان شده، در عرض راه، آن دیگری را که رفیق شان بود، در چاه انداخته چند قطعه سنگ در اندرون چاه بر سر او ریخته، راه خویش را گرفتند،....» (12)

آیا قتل این بینوایان و گدایان بی گناه و بی دفاع یک عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود که به طور قصدی صورت گرفت؟

 

قاچاق و سرقت مهاجرین اچکزایی و بارکزایی:

تا جائیکه تاریخ گواهی می دهد، سرقت بدون شک در بین تمامی قبایل کشور و خاصتآ در میان قبایل افغان مطابق خصوصیات و صفات قبیلوی شان وجود داشتند. یکی از نمونه های آن در زیر ملاحظه می گردد:

«و از دیگر جانب در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، مؤمن و شیر نامان، از مهاجرین قوم اچکزایی که در علاقۀ کمسان هزاره، جا و مقام و مزرع و مرتع گرفته بودند، راه خارج مملکت برگرفته و نیم شبی به قاچاقی از بندر و معبر کدنی عبور کرده،...

و هم غلام نام از مهاجرین اچکزایی دو فرد گاو و یک قبضه شمشیر، از تبعۀ دولت انگلیس، به سرقت آورده...

وهم بدال نام اچکزایی، در خلال احوال مذکوره، از راه غیر معروف در خاک مقبوضۀ دولت انگلیس رفته  و بیست و پنج رأس گوسپند را به سرقت آورده...

و هم چند تن دیگر از مهاجرین اچکزایی را که چهارده نفر اشتر را از خارج مملکت بار کرده با هجده توب صحن کوره و پنج توب ململ و سیزده عدد جوال و شش عدد بوری و ده تخته نمد و بار جامه که به قاچاقی داخل خاک این مملکت کرده، ...

و هم عبدالظاهر خان نام بارکزایی را که یکصد و پانزده بار کشمش و شکرپاره و زیره را می خواست از راه غیر معروف و به قاچاقی در شالکوت رسانیده به فروش رساند...» (13)

 قاچاق، سرقت، غارت و قتل های زنجیری که یکی از صفات بارز فرهنگ قبیلوی در کشور ما بود؛ که جامعه را از رسیدن به کاروان های مدنی و ترقی مانع گردید و فرهنگ تطاول، خشونت، جنگ، قتل و... کله منارها را در کشور مساعد ساختند که حتا بحران های وحشتناک کنونی نیز ناشی از بحران های گذشته می باشند که خساره آن بالای نسل کنونی سخت سنگینی می کنند.

 

ادامه دارد

تاریخ:8 ثور 1392 خورشیدی برابر با 28 اپریل 2013 میلادی/ افغانستان

--------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – ص 603 و 604 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 604 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 605 و 606 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 612 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 624 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 626 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

( 7) – ص 627 و 628 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8 ) – ص 639 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 648 و 649 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

( 10) – ص  651 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(11) – ص 668 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(12) – ص 682 و 683 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13) - ص 684 و 685 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

قسمت دوازدهم

اگر انسان همین باشد

بریـــدم من ز انســان ها اگر انسان همــین باشد

برای قــتل همنوعــش همیـــشه در کمـــین باشد

«اقــتــلو لاآمـنو» شــــد محـــور انـــدیشــه اش

مرا کافــر بخوان هرگــاه چنین اندیشه دین باشد

شــاد بودن شــاد زیســتن رمزوراز زندگـــیست

چه باید کرد حیــاتی را که سرتاپا حزیــن باشــد

حــذر بایــد زآن کیــشی که ترسـاند ترا ازمرگ

به آئینی وفــادار بود، بهشتـش درزمــین باشــد

کنــار افــگن هیــولا را که قهار است وهم جبـار

پرستش بایـــد آنــرا که رئــوف ونازنــین باشــد

بگفــت سعــدی بنی آدم زهم دیگر مجــزا نیست

پس چرا ما خود کشیم و سرشت ما چنین باشــد؟

ره و رسم تو ای جاهــد بسوی «نفرت آباد»است

نرو حداد به آن راهی که با نفرت عجین باشد»(1)

«(فرعون) کسی که بر دیگران بزرگی می فروخت و ستمگری می نمود و از زمرۀ تبکارانی بود که ظلم و فساد را از حد می گذرانند.» (الدخان/315) (2)

زمانیکه مردم ما تحت نظام مطلق العنان و فرعون خصال عبدالرحمن خانی به سر می بردند، تنها از ابتدایی ترین حقوق انسانی، اسلامی و مدنی خویش محروم بودند؛ بل حکام وقت نسل کشی و بی دادگری را به صورت خاص در قسمت مردم شنوار، کافرستان، غلزایی، اهل هنود وغیره و از آن هم خاص تر در مورد هزاره ها با آخرین سرحد آن رسانیده بودند که حتا هر فرد غیر هزاره بنا بر فقر سیاسی- اجتماعی و فرهنگی- اقتصادی خویش هم از فرصت استفاده برده و بالای هزاره های تسلیم شده به دولت، اسیر و بی دفاع هرنوع ظلم و جنایت ضد بشری را از قوه به فعل انجام می داد. آیا این چنین ظلم ها در قسمت مردمان بی چاره و مظلوم، مغایر انسانیت و اسلامیت نبودند؟

 

فروش فرزندان هزاره به خاک روس:

در عصر خونین عبدالرحمن خانی بازارهای فروش مردم هزاره با صدور فرامین دولتی، چنان ترویج یافتند که حتا هر فرد غیر هزاره با جرأت تمام زنان شوهردار و فرزندان هزاره های اسیر و بی دفاع را از منازل، مزارع، بیابان و منطقه شان به زور متصرف شده و به فروش می رساند.

وقت که دوست محمد، اراضی مردم بی دفاع هزاره را برای افغانان داد، آن گاه هزاره ها بدون ابزار تولید و امرار معیشت از ناگزیری فرزندان خویش را به فروش رساندند که تا بدین وسیله متباقی اعضای خانواده های خودها را از مرگ نجات باشند.

 از جمله دلالان و تجاران آدم فروش، هزارگان اسیر را به منطقه پنجده واقع خاک روس نیز به فروش می رساندند که بالاخیره، موجب اعتراضات مقامات روسی در این زمینه گردید:

«و از دیگر سوی، در خلال واقعاتی که رقم شده آمده، اهالی هرات و نواح آن،  دختران و پسران مردم هزاره را که از راه فرار، وارد آنجا شده در مشهد می رفتند و املاک و مزارع ایشان را تمامت مایملاک و دحاصل ملک ایشان، مهاجرین افغان به امر ایشک آقاسی، دوست محمد خان می گرفتند و درمانده و تهی دست گشته، اولاد خود را فروخته، زاد راه گریز می نمودند، به نام عبید و اماء به بهای اندک خریده در پنجده و تخته بازار، از خاک مستعمرۀ دولت روس، از راه تجارت برده می فروختند و عرصۀ شش سال، بدین منوال به سر رفته تا که کارکنان دولت روس، این کردار وحشیانه را بعید از شئون عالم بشریت و رسم انسانیت دیده، از جمله حاکم پنجده، به حکمران هرات نوشت که :«در آئین و قواعد و قوانین دولت روس، که اهل اسلام آن را کافر کتابیه می دانند و خود را مسلم و خداجو می شناسند، کاری بدتر از آدم فروش نیست. باید مردم هرات را از این کار ناهنجار بازدارد، که در مملکت روس، آدم فروشی نکنند و در ملک و خاک [خود] هر کاری که می کنند بکنند، کسی را دخلی به ایشان نیست.» و حکمران هرات این امر ننگ آور را که در دین اسلام نیز نیست، عار و موجب بدنامی آئین اسلامی دانسته، به سرحدداران افغانی آگاهی داد که: آدم را از داراسلام به دار کفر بردند و فروختن، بسی نامناسب و از شعایر اسلامیت بعید دانسته، نگذارند که تجار افغان پسران و دختران هزاره را به نام غلام و کنیز در خاک مقبوضۀ دولت روس برده بفروشند؛ و حال آنکه خود جناب ایشان، قاضی زاده و چندی در قندهار قاضی شرع شریف بود، تا که مأمور حکومت هرات شد و در آنجا، چهارده تن دختران هزاره و چهارصده را به ملک یمین متصرف شده،...» (3)

از اینکه، سراسر اعضای دولت شؤنیستی شاهی مطلقه، چنان غرق به نسل کشی و جنایات ضد بشری هزارگان بودند و حکام حتا در پوشش دین اسلام و مسند پیغمبر، زنان شوهردار و دختران هزاره را اسیر می کردند که یک نمونه مستند آن در بالا ملاحظه گردید.

 

جبر و جنایت حکام هزاره جات:

درست زمانی که دوست محمد بنا بر تحقق اهداف شوم عبدالرحمن خانی و سایر نژادپرستان دربار، دارایی و ملک مردم اسیر هزارستان را به ناحق برای افغانان زمین دار و بی زمین دادند؛ در آن فرصت بود که مردم هزاره از مجبوری رو به فرار به طرف خارج نهادند.  مرزبانان دولتی، هزارگان فراری را از سرحد دستگیر و سلسلتا روانه مناطق اصلی شان در هزاره جات کردند تا آنجاه بدون زمین، مسکن، عاید و شغل بمانند. در حالیکه، حکام قبلآ، همه دارایی منقول و غیر منقول این فراریان هزاره را برای پشتون های قبایل هردو طرف خط دیورند داده بودند. زمانیکه، این هزارگان فراری دوباره به مناطق اشغالی و تصرف شده ای شان بر گشتانده می شدند؛ آن زمان از سوی افغانان مهاجر که زمین های هزارگان را به رایگان متصرف شده بودند، مورد هر گونه خشونت، زجر، تجاوز، اسارت و حتا کشتن نیز قرار می گرفتند و هم چنان بدون عاید و خوراکه دوباره از مناطق بومی خوش به خارج فرار می کردند.

مزید برآن، حکام دولت فرعونی وقت، چنان ظلم سازمان یافته و هدفمند را بالای این هزارگان بی دفاع و بی گناه تحمیل می کردند که قبل از این به مشاهده نرسیده بود. جالب این بود که پادشاه وقت ظاهرآ، این چنین ظلم حکام خویش را بالای هزارگان، دور از آدمیت و اسلامیت دانسته و در ظاهر این چنین خشم را متوجه حاکمان خویش می کرد؛ ولی در عمل از هر جنایت حکام خویش بالای هزارگان دل شاد و خوش کام بود.

اینک در زیر عنوان: «عریضه نمودن حکمران هرات در باب فراریان هزاره» در جلد چهارم سراج التواریخ، جنایت که در حق هزارگان محروم و بی گناه صورت گرفته است، چنین می خوانیم:

«و هم در خلال این حال، حکمران هرات به فرمانی که در باب نگذاشتن فراریان هزاره و بازداشتن از رفتن در مشهد به نامش، چنانچه گذشت اصدار یافته بود، سه صد تن نفر مرد و زن و پسر و دختر هزاره را به مثابۀ حکمران قندهار که از پشت رود چنانچه گذشت رجعت داد، از سرحد گرفتار نموده جانب هزاره جات مأمور معاودت کرده، در روز دهم ماه ربیع الاول، معروض حضور والا داشت که منشور معدلت دستور، مشعر بر بی شعوری و غرض جویی و طریق خلاف پویی، دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، پرتو وصول افکنده، مرقوم و مندرج بر این بود که اکثر از مردم هزاره که ملک و وطن ایشان را او به مردم افغان داده، راغب و مایل در رفتن جانب مشهدند، باید ایشان را نگذاشت و منع کرد که در آنجا نروند. و از وصول این حکم، به سرحدداران آگهی داده، این سه صد نفر مراجعت و مجبورانه عودت داده شد. و نیز از عرصۀ چهار سال است که زمین و ملک و موطن و مسکن این قوم را کرهآ و غصبآ ، به مردم افغان داده و می دهد؛ و خیر خواه، به لحاظ این که دولت بدنام و منسوب به ظلام نشود، در این امر قبل از صدور این فرمان اقدام نموده، در هر سال از سه الی چهارصد خانه وار را از رفتن در مشهد باز داشته، جانب هزاره جات رجعت داده است؛ اما چون محلی سکنی و موضع ماوی ندارند، از هرات برگشته، مأیوسانه و ناچارانه، از دیگر راه و بی راه فرار کرده، در ممالک خارجه می روند؛ و این همه از غفلت و بطالت حکام هزاره جات به روی کار آمده و می آید؛ زیرا از حالت آحاد و افراد اعداد رعیت تحت حکومت خود بی خبرند و عاقبت بین و دوراندیش نمی باشند.» و حضرت والا در پاسخ این عرض او ارقام فرمود که: « آری اگر حکام هزاره جات آدم می بودند و حقوق دولت و ملت و رعیت و بشریت و دین و اسلامیت را می دانستند، در ابتدا مردم هزاره که به پیام سلام کردند، و ربقۀ اطاعت، به رقبۀ متابعت نهادند، چرا برباد می شدند؟ اکنون ان شاء الله سررشتۀ ایشان می شود.» و با این مهربانی ها و ملاطفت ها که حضرت والا به قوم جهول هزاره داشت و همه وقت، این گونه ملاطفت نامه ها می نگاشت، از تعصب جاهلانه و رشوت خواری بی باکانه و رفتار بی رحمانۀ مامورین دولت، تا کنون که سنۀ هجریه به هزارو سه صدو چهل  و سه، منصرم و منقضی گشته و سه بار به تکرار در تحریر این تاریخ خجسته اقدام رفته است، پرداختی به حالت پرملالت این قوم لجوج، به روی روز نیفتاده است.» (4)

سلطان مطلق العنان خود به افکار و اعمال غیر انسانی، اسلامی و جابرانه حکمرانان هزاره جات در ظاهر اعتراف کرده؛ ولی عملآ این چنین مأمورین جنایت کار و خودکامه را در هزاره جات تنبه نکرد تا برای دیگران عبرت انگیز واقع می گردید و بازهم دست آنان را در نسل کشی و جنایات سازمان یافته و هدفمند در مورد هزارگان کوتاه نکردند. 

 

تصرف مناطق ذیل هزارستان توسط قبایل افغان:

ایشک دوست محمد که به نام سرپرست امور مهاجرین معرفی بود، در قدم نخست با سلیقه و ماهیئت شؤنیستی و ضد اسلامی خویش، اراضی مردم هزاره را برای پشتون های هردو طرف خط دیورند عطا کرد و در سایر جنایت و ظلم خویش بالای هزاره ها هم نظیر نداشت. با هر پیمانه ای که  شکایات عینی و اعتراضات مستند از جنایات ضد بشری و ضد اسلامی دوست محمد برای شاه فرعون صفت و سایر جبارانش رسیدند، بازهم دوست محمد نه از کارش برکنار گردید و نه مورد مجازات قرار گرفت.

«وهم در خلال احوالی که رقم شد، شیر محمد خان، نبیرۀ صالح محمد خان اچکزایی، از موطنین نواح قندهار و تبعۀ این دولت، که برادرش در سلک سواران نظام خاصۀ اول شاهی منسلک خدمت بود، و برادرش دیگرش نیز در کابل روز به سر می برد، خود را از لطف و مرحمت ایشک آقاسی دوست محمد خان، که اکثر ملک افغان داخل مملکت را در هزاره جات، مزرع و مرتع داده و می داد، نام مهاجر برخود نهاده، زمین و جیره و تقاوی برطبق دیگر مهاجرین از دولت برده و بدان قناعت نکرده، به ذریعۀ عریضه از حضور والا استدعای تعیین تنخواه کرد. و حضرت والا حکمران و دفتری قندهار را امر تحقیق و تفتیش کرده چون مکشوف گشت که از رعایای نواع قندهار است، در روز هجدهم مذکور ربیع الاول، فرمان شد که:« ملک و تقاوی و جیره را از او بازستانند و سعی کنند که کسی که مهاجر و از خارج مملکت نباشد، زمین و تقاوی و جیره به و ندهند.» و با صدور این حکم، اکثر مردم کوچی و وطنی طوایف و قبایل مختلف افغان، حتی خود ایشک آقاسی دوست محمدخان، محال حجرستان و زرتک و قلندر و پل جنگلی و الوم لالا و گزک و تنهاجوب و آب قول و ارزگان و تمام ملک دای چوپان و تیرین و دهرارود و غیره مواضع را متصرف آمده، هزارگان از راه فرار، در خاج مملکت رفتند.» (5)

همین که اراضی این مردم بلاکشیده و اسیر هزاره یا توسط دولتمداران و به خصوص ذریعۀ دوست محمد برای افغانان داده می شدند. و یا اینکه افغانان داخلی و خارجی، ملک و دارایی مردم هزاره را با حمایت دولت افغان تبار به زور متصرف می شدند، در هر دو صورت، افغانان که زمین های هزارگان را به طور رایگان به دست آورده بودند، از این ملکیت باد آورده حتا با خون خویش دفاع می کردند. در همین رابطه بود که هر گونه ظلم و جنایت را در حق هزارگان به عمل آوردند تا اینکه جمعیت های بزرگی از هزارگان فرار خارج و یا به قتل رسیدند.

فروش زنان و دختران هزاره در خاک روس:

از بس که خرید و فروش اسیران و بردگان مردم هزاره مغایر اوامر و نواهی الهی در داخل افغانستان معمول گردید، یکی از منابع مهم عاید اقتصادی به حساب می آمد. در همین رابطه، افراد عامه غیر هزاره، حتا دختران و زنان شوهردار هزاره های بی دفاع را با اجبار متصرف شده و به خارج به فروش می رساندند.

شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، این بیهقی ثانی در جلد چهارم سراج التواریخ در مورد فروش زنان و دختران هزاره در خاک روس چنین می نگارد:

« و از سوی دیگر در خلال واقعات مسطوره، با وجود انتشار اشتهار منع و قدغن، فروش دختران و زنان هزاره در خاک روس و تأکیدات حکمران هرات که از پیش رقم شد، حیدر و محمد نامان جمشیدی، از متوطنین علاقۀ کشک، پنج نفر از دختران هزاره را به نام کنیزی و اندک بها به دست آورده، و از راه غیر معروف در پنجده برده هر یکی را به هزار روپیه فروخته، شادان و خندان باز گشتند. و حاکم پنجده، نامه به حکمران هرات فرستاده نگار داد و هم محمود خان سرهنگ را انباه و آگاه [کرد] که مردم افغانستان و تبعۀ دولت افغانستان را از این امر شنیع مانع شود که در خاک مملکت روس، آدم فروشی نکنند.» (6)

سوگمندانه که مردم هزاره بنا بر عوامل مختلف در عمق نسل کشی، جنایات ضد بشری و نابودی قرار گرفتند که از هر سمت و سو، مورد ضربه و تباهی قرار گرفتند. جنایت حیدر و محمد از هزارگان جمشیدی در مورد هزاره های اسیر و بی دفاع جای تعجب را هم ندارد.

سرقت اموال مردم بلوچ توسط مهاجرین اچکزایی افغان تبار:

دزدی، زورگویی، قاچاقبری و سایر جنایت در مناسبات روزمره و فرهنگ قبیلوی در سراسر کشور و به خصوص در سنن ناپسند قبایل افغان و یا پشتون تبار چنان مسلط بود که از یک طرف، باعث بدنامی دین مبین اسلام گردید. و از طرف دیگر، اقوام و قبایل افغانستان را از ایجاد همبستگی مذهبی و وحدت ملی در جهت رسیدن به نظام عادلانه و مردم سالارانه کاملآ محروم کردند.

در زیرعنوان:«شرارت و سرقت مهاجرین اچکزایی» به روایت سراج التواریج این گونه نگاشته شده است:

«و هم در خلال این حال، عده ای از قوم اچکزایی، فرع بادین زایی، که املاک و اراضی مردم هزاره را تصاحب نموده در تصرف داشتند، از راه سرقت و غارت، در موضع شورآبک رفته، شصت نفر اشتر از مال مردم بلوچ متمکن و متوطن آنجا به سرقت برداشته با خود در هزاره جات آوردند. ...

وحضرت والا فرمان کرد که:« دزدان اچکزایی دروغ می گویند اگر راست باشد، که بلوچان ایشان را قبل از هجرت شان غارت و تاراج کرده باشند، مردم هزاره که چیزی و پشیزی از مهاجرین را به نوعی از انواع متصرف نشده و مرتکب هیچ امر خلافی نسبت به ایشان گردیده اند، چرا مال و منال و دختران و پسران آنها را به علاوۀ ملک و زمین شان که متصرف شده به تغلب، غارت و تاراج می کند؟ چون شریر و جاهل و لجوج اند،...» (7)

توطیئه، کذابیت و دو رویی هم در فرهنگ قبیلوی و مناسبات اجتماعی روزمره آن عام بوده که از جمله دروغ گویی دزدان اچکزایی را به اثبات رساند که شوربختانه تا هنوز هم این صفات زشت در رگ رگ افراد قبیلوی کشور ما، گاه و بی گاه ملاحظه می گردد که فاجعه آفرین نیز می باشد.

جنایت ضد بشری جنرال میر عطاخان در مورد زنان جدیدالاسلام کافرستان:

جنرال میر عطاخان یکی از جلاد ترین نظامیان دولت فرعون صفت وقت بود که بالاترین جنایت ضد بشری و ضد اسلامی را در حق مردم جدیدالاسلام کافرستان، هزارستان و سایر اقوام بی دفاع کشور انجام داد.

اینک در تحت عنوان: « ذکر افعال مذمومۀ جنرال میر عطاخان» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است که یک گوشه ای از جنایت ضد بشری وی را به اثبات می رساند:

«و مقارن این حال، جنرال بهاء الدین خان، به فرمان والا پنج نفر از دختران جدیدالاسلام کافرستان را، که از جمله یک نفر ثیبه و یک نفر شوهردار و سه نفر شوهر دار غیر مدخولۀ شوهران خود و نامزد بودند، و ایشان را جنرال میرعطاخان که در این باب ولوع زیاد و از حلال و حرام صرفه نمی گذاشت، کرهآ متصرف شده و چنانچه گذشت، از فرمان و عتاب والا ایشان را به محارم شان سپرده بود، با شوهران و پدران شان زاد و راحلۀ راه داده، در روز دوازدهم ربیع الاخر، گسیل کابل نمود. و جنرال مرعطاخان از این افعال قبیحه خود که در هزاره جات و کافرستان از قوه به فعل آورده مباشر شده بود، چنانچه محبوس و مغلول و دارایی اش، ضبط دولت شد.» (8)

آیا جنایت این جنرال فرعون خصال عبدالرحمن خانی، در مورد مردم مظلوم جدیدالاسلام کافرستان آگاهانه و هدفمند نبود؟

 

تجاوز جنسی به دامن کنیز مظلوم هزاره:

جلادیت فاشیستان قبیلوی حاکم در محور قدرت سیاسی افغانستان، چنان به اوج خود رسیده بود که هر فرد غیر هزاره بنا بر داشتن باورهای فرهنگ ناپسند سنتی و عدم آگاهی دینی خویش، از هر کوه و برزن به جنایت علیه مردم بی دفاع و اسیر هزاره دست می برد و کام دل زمامداران غدار و فرعونیان وقت را برآورده می ساخت.

این هم شما و این هم بیان مستند تاریخی، در مورد یکی از تجاوزات جنسی که در حق کنیز اسیر و بی دفاع هزاره صورت گرفته است:

«وهم در خلال وقایع مسطوره، تیمور نام تاجر قندهاری، به اتفاق حسین نام، پیادۀ کوتوال شوهر خواهر زن، نیمروزی در خانۀ صادق محمد نام، دلال قندهاری که خودش حاضر نبود داخل شده، مسمات نیک مرغ هزاره، کنیز مدخولۀ او را دست و پا و دهن بربسته در جوال انداخته، با یک صندوقچه زیور زنانه وغیره اسباب  خانه برداشته از شهر در خیل ملا علم آخند برده، محبوس نگاه داشتند؛ و در حالت حبس تیمور با او مخالطت کرده، پس از چندی از راه کوهستان هزاره، پشت به قندهار داده و سه ماه در راه با او به سر برده، و منزل به منزل کام دل حاصل کرده، در شهر میمنه اش رسانید. و در آنجا نیز محبوس داشته، هر گاهی که می خواست با او مجاممعت و مباشرت می کرد تا که تیمور زن دزد، از راه تجارت، در بخارا تشریف برده؛ و آن عاجزه در غیاب او فرصت یافته از خانه بیرون شتافت، و ماجرا نزد آخندزاد عبدالرحیم خان، حاکم میمنه بازداشته.» (9)

آیا این یک جنایت ضد اسلامی و ضد انسانی نبود که در حق یک اسیر بی دفاع و محکوم هزاره انجاد داد؟

 

اعتراف پادشاه به جنایت و تجاوز ملایان دربار در دامن زنان مظلوم جدیدالاسلام کافرستان:

پادشاه وقت در ظاهر، ناگزیرآ از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی ملایان درباری خویش پرده برداشت و آنان را چنین مخاطب قرار دارد؛ ولی در عمل آن ها را مجازات نکرد تا برای دیگران عبرت می شد:

«و حضرت والا د روز بیست و هفتم ربیع الاخر، در پاسخ ایشان ارقام فرمود که: « با آن که گرفتن زنان و دختران جدید الاسلامان از طرف دولت قدغن و ممنوع بود، شما زنان و دختران آنان را برخلاف امر خدا و هدایت و ارشاد پادشاه متصرف شدید و به عوض تعلیم امور دینیه، به قبایح افعال شهویه اقدام کردید. آفرین به ملایی و دینداری شما! گناه و خطا از این زیاده تر چه باشد که شما در عالم عالم و فاضل بودن چنین کار کنید پس حالت عامۀ آن مردم چه خواهد بود و به کدام فسق و فجور روز به سر خواهند برد؟» (10)

اگر واقعآ زمامداران وقت بر سر عقل آمده و انسان شده بودند و به دین داری آگاهانه متوصل می شدند؛ در آن صورت، باید هر ظالم و جنایت کار دولتی و غیر دولتی را به اشد مجازات محکوم می کردند تا برای ابد، عبرت می شد.

جنایت ضد بشری ملک دولت محمد هزارۀ تیموری بالای مردم بی دفاع هزاره:

مردم شکسته خورده هزاره از مقاومت عادلانه خویش علیه دولتمداران جبار، چنان گرفتار مصائب، بی سرنوشتی، نسل کشی و جنایات عدیده ای دیگر قرار گرفتند که قبل از آن وجود نداشت. مرحوم علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره بارها تکرار کرده که حتا غیرهزارگان نیز به جان، مال و دارایی هزارگان اسیر و بی دفاع به صورت بی رحمانه تجاوز کردند؛ اما در موارد هم شاهد جنایت فرد هزاره بالای مردم اسیر و تسلیم شدۀ هزاره به دولت نیز بودیم. در تاریخ گذشته، یک تعداد اربابان هزاره که در خدمت دربار خون خوار عبدالرحمن خانی بودند که با نحوی از انحاء در جنایت علیه مقاومت عادلانه مردم هزارستان سهیم بودند.

وقت یک تعداد از خوانین هزاره یا از ناگزیری، یا به خاطر منافع طبقاتی و اربابی خویش و یا هم به سبب رقابت زیانبار با سایر اربابان هزارستان، طرف دار امیرعبدالرحمن جلاد و پسرش امیرحبیب الله زنباره بودند؛ خدمت را به دولتمدارن خون آشام وقت و خیانت را به مردم عامه هزارستان به اثبات رساندند. پس، ملک دولت محمد هزارۀ تیموری هم یکی از آن خائنین بود که به مردم اسیر و بی دفاع هزاره جنایت ضد بشری را مرتک شد که در ذیل باهم می خوانیم:

«و هم در این هنگام، ملک دولت سرچشمه ای، از قوم هزارۀ تیموری، که مأمور ضبط کردم املاک و اراضی و مال و متاع میران و میرزادگان و بزرگان هزاره و در قید ضبط آوردن مرغزارهای هزاره جات شده و از تعصب مخالفت مذهب، جور و ستم زیاد نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آورده،...» (11)

اگر سایرین بنا بر عصبیت ها و تبعیضات مذهبی، قبیلوی، قومی، نژادی، زبانی، سمتی وغیره؛ بالای مردم شکسته خورده و اسیر هزارستان ظلم کردند، زنان شوهردار هزاره را متصرف شدند، فرزندان هزاره را به اسارت گرفته به فروش رساندند؛ ولی برخی از خوانین مستبد، جاهل و فرصت طالب هزارستان نیز در خدمت دشمنان دین، انسانیت و مردم کشور قرار گرفتند و مردم هزاره را به خاطر تحقق اهداف شوم نظام خودکامه عبدالرحمن و منافع طبقاتی خویش نیز قربانی کردند که صفحات خونین تاریخ گذشته ما بدان شاهد می دهند.

فراموش نباید نمود که از جمله از سال 2001 تا 2013 میلادی برخی از شخصیت های هزاره در چارچوب مشارکت ملی در حاکمیت سیاسی کشور افغانستان شامل شدند که من جمله یک عده قسمآ بعضی از کارها را برای مردم محروم هزاره نمودند که خداوند متعال این ها را اجر بدهد؛ اما یک تعداد دیگری از این شخصیت های هزاره که در جوار دولت قرار داشتند، از یک طرف نه تنها در خدمت غیر قانونی دیگران بودند؛ بلکه با زیرپا کردن حقوق هزارگان، کرسی های خویش را نیز حفظ کردند که در برابر خدا، وطن، مردم و قانون نیز محکوم می باشند؛ زیرا مردم هزاره از چنین رهبران، وزیران و حاکمان هزاره نهایت گریزان گردیده اند.

برعکس، خیلی از شخصیت های اقوام پشتون و تاجیک نه تنها از مجاری قانونی برای مردم خویش استفاده کردند؛ بلکه به صورت غیر قانونی نیز از قدرت استفاده شخصی، خانوادگی، سمتی، قومی، مذهبی، حزبی، اقتصادی، سیاسی وغیره را نیز بردند و حتا اراضی دولتی و خصوصی را هم غصب و تصرف کردند. یعنی، این چنین شخصیت ها که قدرت سیاسی کشور را مطلقآ در انحصار خویش قرار داده، من جمله عاملین عمده فساد اداری و قانون گریزی در طی این 12 سال آخر افغانستان می باشند.

نظر منتقدین در مورد این شخصیت های هزاره این بوده که در خدمت قانونی مردم مستحق و مناطق محروم خویش می بودند تا در آینده تاریخ در مورد شان، داوری مثبت و ماندگار می کردند.

 

دادن ناحق زمین های هزاره برای 25 خانوار افغان هندوستان:

زمامداران نژادپرست و طبقات حاکمه آن، بارها به طور عریان فرامین متعددی را صادر کردند که زمین های حاصل خیز مردم هزاره را برای پشتون ها و یا افغانان آن سوی خط دیورند که برخی از آنان تحت نام کوچی ها، مهاجرین و ناقلین در افغانستان به قاچاقبری مصروف بودند، بدهند که این چنین فرامین از سوی ایشک دوست محمد به منصۀ اجراء قرار گرفت.

«و مقارن این حال، شیر محمد خان و غلس خان نامان افغان، متوطنان بلوچستان، با پنج نفر منسوبان خود، هجرت اختیار کرده وارد قندهار شدند و از آنجا در کابل آمده با سمندرخان قوم شمالانی بلوچ، که با بیست و پنج خانوار هجرت کرده بود، مأمور اقامت قندهار شده، در  روز چهارم مذکور جمادی الاولی [حاکم] آنجا را فرمان رفت که زمین و جیره و تقاوی، برطبق دیگر مهاجرین به ایشان بدهد؛ و هم از کابل تا قندهار زاد و توشۀ راه از دولت عطا گشت.

و هم زاد و هم حواله و بهلول و مجنون و طوطی و عزیز نامان، از سپاهیان نظام انگلیس و قوم حمیدزایی، فرع اچکزایی، که در علاقۀ ژوب کاکرستان اقامت خدمت آن دولت داشتند؛ و با اسلحۀ خود گریخته به دارالسطنه کابل آمده، محبوس کوتوالی شده بودند، تفویض برادران و نزدیکان خود، که ملک گیزاب مردم هزاره را در تصرف مالکانۀ خود داشتند گردیده، دوست محمد خان، سرپرست مهاجرین را فرمان شد که به آنها زمین و جیره و تقاوی بدهد.» (12)

آیا این چنین جنایت ضد بشری از صفحات تاریخ زدوده خواهد شد؟ آیا این گونه افشا کردن جنایات تاریخی، باورهای مدنی را در اذهان جوانان و آیندگان تقویت نخواهد نمود؟

جنایت رحم الدین دزد چاریکاری:

خیلی از کسانی که وجوهات مشترک قومی، مذهبی، نژادی، زبانی، سیاسی، خویشاوندی وغیره را با هر دولت بر سر اقتدار مرکزی افغانستان داشتند، با نحوی از انحاء با دولتمداران همکار، همگام و هم دسترخوان بودند. در همین رابطه، برخی از افراد غیر هزاره در تاراج، ستم و اسارت زنان و فرزندان مردم هزارستان نیز بی بهره نبودند که یکی از آن جمله، همین رحم الدین دزد چاریکاری بود.

در تحت عنوان: «ذکر شرارت رحم الدین دزد چاریکاری» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:

«وهم در خلال این حال، رحم الدین دزد، ساکن قلعۀ گلی، از توابع چاریکار، دست به ایذا و آزار مردم کشود، سرقت و غارت مال و منال حاضرین و مسافرین اختیار کرد،...» (13)

گرچه، دزدان در جامعه خیلی منزوی و بد نام بودند؛ ولی از اینکه نابودی هزاره ها در دستور حکام دولت و تبارش قرار داشت، از این جهت، حتا دزدان نیز از جنایت خویش در حق مردم بی دفاع و محروم هزاره دریغ نمی کردند.

تاراج مزارع هزاره های دایزنگی و دایکندی توسط رئیس قبیله اسحق زایی:

دولتمداران با حامیان قبیلوی، قومی و افواج سایر اقوام چنان روزگار سیاه را بالای مردم هزارستان آورده بود که در تاریخ کشور نظیر نداشت. کشتن، بردگی، اسارت، غصب دارایی، به کام آتش انداختن مردم شکست خورده و تسلیم شده ای هزاره ها، به دست همگان به کلی عام شده بود. از این رو، رؤسای قبایل و اقوام کشور با استفاده از نفوذ اجتماعی، مادی و سیاسی خویش از هیچ گونه جنایت ضد بشری در حق مردم بی دفاع هزارستان بعد از جنگ، دریغ نکردند.

از اینکه قدرت مطلق العنان و جبار سیاسی دولت در انحصار جزمگرای اربابان پشتون تبار قرار داشت، به همین سبب نه تنها سردمداران افغان هر گونه بی دادگری را در مورد هزاره ها به مورد اجراء قرار دادند؛ بل افراد عادی پشتون تبار نیز بنا بر عدم آگاهی دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خویش با پشتوانه حاکمیت قومی خود، هرچه ظلمی را خواستند در مورد هزاره های اسیر انجام دادند.   

«در تضاعیف واقعاتی که رقم شد، سیف آخندزاده رئیس قبایل بادیۀ نشین و ییلاق گزین قوم اسحق زایی پشت رودی، که مزارع و مراتع هزارۀ دایزنگی و دایکندی را تلف و علف دواب و مواشی خود ضایع کرده و در پاسخ بازپرس عبدالوهاب خان حاکم هزارگان مذکوره و قاضی و مفتی محکمۀ شرعیه آنجا، از دهن تفنگ جواب گفته و مال و متاع ضعفای هزاره را غارت و تاراج نموده و چهارده فرد گاو را به یغما برده و از ادای باج چراگاه دولتی که جبال و مراتع بعیده و مرغزارها بودند، سرباز زده ...» (14)

اگر این رئیس قبیله و سایر غاصبین پابند دین مبین اسلام می بودند؛ چگونه امکان داشت که اراضی مردم هزاره را به ناحق متصرف می شدند؟

 

ظلم مهاجرین افغان بالای مردم هزاره:

هژمونی خواهی دولتمداران غدار و اربابان قبایلی افغان از یک طرف سیاه روزی، بی سرنوشتی، نسل کشی، غصب دارایی وغیره را بر مردم هزارستان تحمیل نمودند. از طرف دیگر، رقابت جاهلانه اربابان و طبقات ستمگر هزاره بین هم دیگر، مضاف بر آن شد که هزارستان شکست خورد و روزگاری نکتبار بالای مردم هزاره مستولی گشت. در همین رابطه بود که افغانان از اثر جهل قبیلوی و عدم آگاهی دینی خویش از هر سمت و سو بالای جان و مال مردم هزاره هجوم آوردند و تا توانستند زمین های هزاره را غصب کردند و آن ها را از مناطق بومی و اجدادی شان فرار دادند.

تحت عنوان:« جور و ستم مهاجرین افغان به مردم هزاره» در سراج التواریخ این چنین شرح گردیده است:

«و از دیگر سوی، در خلال احوالی که مرقوم شده آمد، گروه مهاجر قوم اچکزایی که در یک کنار نهر هیرمند، جاو ماوی گرفته اراضی و عقار و مزارع و مراتع واقع علاقۀ گیزاب هزاره را متصرف شده بودند، نقض عهد و توبه نامه که از تنبیه و تهدید حضورت والا چنانچه گذشت، ارسال حضرت والا داشتند، کرده، به تحریک ایشک آقاسی دوست محمد خان، دست غارت به مال و منال مردم هزاره گشوده، معابر و مسالک را مقابر و مهالک گردانیدند، و راه عبور و مرور و از جایی به جایی شدن را به روی آن قوم فرومایه که همسایه و در حمایۀ افغان به شمار بودند مسدود نموده، در جور جفا بکشودند و بدان اکتفا ننموده، چون به استظهار ایشک آقاسی دوست محمد خان و تحریکات او، جری و جسور شده بودند،...» (15)

قبیله اچکزایی از جمله قبایل افغان تبار بوده که یا به دعوت دولتمداران و یا به رضایت خویش، زمین های مردم هزاره را ناحق متصرف شدند. مزید برآن، طوایف مختلف اچکزایی به صورت گسترده اراضی مردم ارزگان را تصرف نمودند که تا کنون در اشغال غیر مشروع آنان می باشد. آیا عبادت این چنین افغانان که زمین های هزارگان را به ناحق متصرف شده اند؛ در پیشگاه خداوند باطل نمی باشد؟

 

خیانت سلطان علی خان هزارۀ جاغوری در جوار پادشاه گل علیه مردم بی دفاع هزاره:

سردار شیرعلی خان جاغوری و همراهان شان در ریکاب عبدالرحمن و دولتش قرار داشتند. او با پسران اش در جهت سرکوبی مردم هزارستان و به خصوص در شکست مردم ارزگان در خدمت تحقق اهداف شوم دولت قرار داشتند که حتا کهنسالان کنونی هزاره از آن ها خاطرات تلخی را به حافظه دارند.

این هم شما خوانندگان گرانقدر و این هم شرح شادروان علامه ملا فیض محمد هزاره در مورد جنایت کاران و خائنین ملی در مورد مردم بی دفاع هزارستان قرار ذیل می باشد:

«و هم در این ایام، پادشاه گل نام، نایب فراش باشی، که مأمور سیاهه کردن و به دست آوردن و در کابل فرستادن اشرار و میران و میرزادگان و سیدان و کربلائیان و زواران عموم طوایف هزاره چنانچه گذشت شده، و جور و ستم زیاد، از قوه به فعل آورده، بی گناه و عاصی و مفسد و مصلح را هم رشوت گرفته و هم محبوس، گسیل کابل کرده، پس از ادای این خدمت و مراجعت به منصب فراش ممتاز، و سرافراز آمده بود، از غدر و خیانتی که در هزاره جات ورزیده و مبالغی نقد و جنس از بزرگ زادگان و گناهکاران و بیگناهان و سیدان و کربلائیان و زواران هزاره گرفته بود، به منصۀ ظهور پیوسته، محبوس و مال و منالش تمام، ضبط گشت. و از حبس او میرزا محمد حسین خان کوتوال، سلطان علی خان پسر سردار شیرعلی خان هزارۀ جاغوری را نیز قید و زجر و توبیخ و عذاب و عقاب نموده، استنطاق فرمود که  مال و منال مردم هزاره را که پادشاه گل خان گرفته است سیاه بدهد.» (16)

در عصر خونین عبدالرحمن خانی؛ برخی از خوانین خائین، بی ایمان، مستبد و استثمارگر هزاره در ریکاب و در راستای تحقق اهداف غیر انسانی و غیر اسلامی دولتمداران خون آشام عبدالرحمن و سایر همکارانش بودند.

از این رو، شاهد جنایت خوانین مستبد هزاره بالای طبقات محکوم و مردم بی دفاع هزارستان نیز بودیم که از دیدگاه تاریخ هرگز پوشیده نیست. برای اینکه، منافع طبقاتی آنان با منافع دولتمداران جلاد وقت نیز گره خورده بود و مصالح عامه مردم، قربانی منافع طبقاتی استبدادیان زمان گردید که در هر جامعه طبقاتی و به خصوص در جامعه قبیلوی و قومی افغانستان، حتا تا حال چنین خیانت و جنایت به کلی معمول می باشند.

 

قاچاق طلا، نقره، اسلحه وغیره توسط کوچیان افغان به خارج:

کوچی های افغان و غیر افغان با هرگونه قاچاق اموال دست داشتند و از این رهگذر، خسارات فراوان مادی و حتا سیاسی را به مردم و کشور افغانستان وارد آورند. در این میان، کوچی های افغان با حمایت و پشتوانه دولت قومی خویش با جرأت تمام دست به چنین عمل ناشایسته و ضد ملی می بردند. و گاهی هم، مرزبانان کشور از روی ریا و سیاست به افشای حمل چاقاق اندک افغانان می پرداختند که مشت نمونه خروار بود.  

اینک تحت عنوان: «شرح قاچاقی نمودن افغان کوچی» در معتبر ترین تاریج کشور چنین ثبت گردیده که شاه وقت بدان نیز صحه گذاشته و امضاء هم کرده است:

«و هم در این ایام، محمد سعید خان مقیم لعل، پنجاه دانه طلا از کیسه ای که یکی از مردم کوچی افغان، آن کیسۀ طلا را تعویذآسا بر گردن اشتر خود آویخته می خواست از بندر دکه عبور داده در پشاور ببرد برآورد، و چون از جانب دولت طلا و نقره مسکوک وغیر مسکوک در خارج مملکت بردن قدغن بود، ضبط کرد و این امر جزیی به واسطۀ آن ضبط و ثبت تاریخ آمد، که ضباط و عمال و حفاظ بنادر و معابر از کردار دساست اطوار مردم افغان کوچی، آگاه و هوشیار باشند، که مبالغ نقدینه را به این گونه حیل در خارج می برند حتی در جهاز جمازه های خود در آورده، از معبر و بندر می گذارنند و در میان بارهای اجناس گندم و بادام و پسته و آرد و خیک روغن وغیره مخفی می دارند و هم چنین تفنگ و فشنگ و الات حربیه را به مثابۀ مرده، تابوتی ساخته و پرداخته و لحافی به روی آن کشیده از بندر عبور می دهند؛ و حارس بندر آن را نعش مرده دانسته هیچ نمی گوید و هم مال التجارۀ خوده را به قاچاقی، بدون دادن خراج، از طرق و معابر غیر معروفه در خارج و داخل می برند و می آورند و زیان و خسارت زیاد به دولت و ملت می رسانند.» (17)

این چنین کوچیان افغان نه تنها زیورات قیمتی، اسلحه، تولیدات، انسان ها وغیره را به خارج کشور به قاچاق می بردند؛ بلکه آثار تاریخی این حیطه باستانی را نیز به صورت مخفیانه به خارج قاچاق می کردند که تاریخ به آن شهادت می دهد. افزون برآن، قاچاقبران افغان، عامل نفوذ کشورهای خارجی به ویژه باعث نفوذ استعمارگران انگلیس نیز بودند. پس، قاچاقبران با هرگونه جنایت و خیانت دست داشتند که میراث شوم آنان حتا مثل آفتاب تا حال در افغانستان نیز روشن می باشند.

 

قاچاقبری قبیله های اچکزایی، نورزایی و دیگر قبایل افغان:

اموال قاچاقی که توسط خیلی از افراد قبایلی افغان به خارج برده می شدند، نه تنها خسارات جبران ناپذیر اقتصادی را به عاید ملی کشور وارد آوردند؛ بلکه باعث قیمتی اموال ضروری روزمرۀ عامه نیز شدند که قبل از همه اهالی بی بضاعت نهایت به مضیقه ای زندگانی مبتلا گردیدند.

زیر عنوان: «خسارت و زیان عایدات قندهار» در این منبع تاریخ مستند، چنین درج گردیده است:

«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعات مسطوره، بازرگانان و مکاریان قوم اچکزایی و نورزایی وغیره قبایل تحت حکومت قندهار، اکثر مال التجاره از قبیل پشم و بادام و روغن و حبوبات و فواکه خشک و تر، به قاچاقی از طرق غیر معروفه در شالکوت و سند برده همی فروختند و مبالغ زیادی در وجوه سایر و گمرک مرکز و بنادر قندهار خسارت وارد آورده، از قلت عایدات آن ولایت که به غایت رو در تنزل نهاد،...» (18)

آیا هویت خائنین ملی و جنایت کاران از جمله با اعمال چاقاقبری مشخص نمی گردد؟ آیا چاقاقبری کنونی در کشور، ناشی از میراث های شوم چاقاقبری های گذشته در این کشور قبیلوی افغانستان نمی گردد؟

زمین های هزاره؛ خلاف شریعت اسلام به افغانان داده شد:

دولتمداران فرعون خصال افغانستان به صورت تعمدی و هدفمند، اشخاص قصی القلب را در امور هزاره جات مقرر و مؤظف می نمودند تا به تحقق سیاست های منحوس و برنامه غرض آلود دولت نایل گردیدند که یکی از این جلادان دون صفت هم، دوست محمد خان بود. مردم و حتا برخی از حکام دولتی در هزاره جات از جنایت دوست محمد در قسمت مردم هزاره شکایات مستندی را به دربار شاهی فرستادند؛ ولی پادشاه خون خوار حاضر نشد که دوست محمد را از امور هزاره جات عزل و اورا شدیدآ مجازات نماید.

بازهم مغایر دین مبین اسلام و ضد ارزش های انسانی؛ زمین های مردم هزاره توسط دوست محمد به ناحق به افغانان داده شده که شمه ای آن در ذیل مطالعه می گردد:

«برخلاف مردم هزاره مزارع و مراتع و مساکن و مواطن شان به خلاف شریعت اسلامی، به افغان داده شده، خود ایشان به اکراه و اجبار تبعید و مخرج من الدار گردیده فرار هر دیار شدند. و اگر چنانچه مکنون خاطر مهر مظاهرت حضرت والا بود و همواره اشتهار نشر می فرمود که مردم هزاره را نگذارید که رهسپار ممالک خارجه شوند، چرا یک نفر، ایشک آقاسی دوست محمد خان را از سرپرستی مردم مهاجر افغان تبدیل نفرمود که این امر هیچ به روی روز نمی افتاد؟ چنانچه تا حال  که ماه جمادی الاخری سنۀ 1343 هجریست آن جانب حکمران گروه مهاجرین افغانانی که به توسط او املاک مردم هزاره را تملک و تصاحب کرده اند هست، و هنوز در صدد بیرون کردن بقیۀ مردم هزاره از این مملکت می باشد.» (19)

کسانی که خود را مسلمان می دانستند، چگونه بر اساس نژادپرستی، زمین های مردم بی دفاع و مظلوم هزاره را برای قبایل افغان تبار خویش دادند و موجب فرار و نابودی هزارگان را در داخل مساعد نمودند؟ وقت که قوم نجیب پشتون اهل قبله محمدی بودند و هستند، با کدام منطق و عقل برخی از آنان با تحریک دولتمداران غدار وقت، اراضی مردم هزاره اهل قبله محمدی را به ناحق متصرف شدند و حتا فرزندان شان تا هنوز هم از تصرف علف چرها و اشغال اراضی مردم هزاره دریغ نمی کنند؟

قاچاق رفتن افغانان غلزایی به خارج:

از بس که عمل قاچاق به خارج از حد گذشت، حتا حاکمان دولت فریاد برآورد و شکایات خویش را به مقامات دولت رساندند.

اینک تحت نام:« به قاچاقی و بدون پاسپرد رفتن افغانان غلزایی در خارج» در جلد چهارم سراج التواریخ چنین درج گردیده که بیانگر از خیانت و جنایت دیگری این چنین اشخاص را به اثبات رسانید:

« و هم در این ایام از عریضۀ محمد رضا خان، حاکم قلات توخی، حالی رای والا شد که:« بعضی از افغانان توابع و انوح قلات وغیره، بدون پاسپرد و به قاچاقی در شالکوت و دیره جات و هند و پشاور رفته و می آیند؛ و در باب محصول سررشته و دستورالعمل از طرف دولت در دست نیست که با آنان چگونه معامله به روی کار آورده شود؟ چنانچه مردم نواح قلات یکصدو هشتاد نفر رفته و در خانه های خود باز آمده اند؟» ( 20)

پس، خیانت افراد قبایلی از هر طرف جریان داشت؛ بازهم اقتدارگرایان شؤنیست حکومتی، این چنین مسایل را به خوبی می دانستند؛ ولی تعمدآ از موضوع اغماض می کردند.

قاچاق؛ عادت ذاتی افغانان:

خوانین و طبقات حاکمه افغان تبار و به خصوص که در سرحدات به سر می برنند، بدون قاچاق تعریف شده نمی توانند؛ زیرا آنان در همین رابطه قاچاق تولد یافته، بدان زندگی کرده و در بستر آن دفن گورستان می گردند. از همین جاست که هم ضرر را به مردم رسانیده و هم چنان «فرهنگ قاچاق» را به بازماندگان و نسل آینده به میراث گذاشتند. از این جهت است که با نبشته شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، پی برده می شود که قاچاق به عنوان عادت و صفت ذاتی چنین افغانان مبدل شده بود که در مورد قاچاقبران سایر اقوام کشور نیز محقق بوده و حتا حال نیز می باشد.

تحت عنوان: «قاچاقی نمودن افغانان قندهار» در این منبع چنین آمده است:

« و از دیگر سوی[در خلال] وقاعی مسطور، مردم اچکزایی و نورزایی وغیره طوایف و قبایل سکنۀ نواح قندهار، حمل و نقل مال تجار و از خود را، از راه قاچاقی که عادت ذاتی ایشانست، در خارج مملکت بردن و به فروش رسانیدن آغاز کرده، از جمله عده ای از مردم اچکزایی یکهزار و یکصد و پنجاه بار اشتر، پشم و روغن و میوه وغیره اشیای تجارتی را به بدرقگی خودها و سرکردگی عزیز خان اسحق زایی و علی خان برادر محمد شاه خان بارکزایی و محمد اکبر خان باگلی، و محمد اکبرخان بدین زایی از تجار متوطنۀ قلعۀ بست، به راه درۀ اسپین، معروف به دهنۀ خشک، جانب خارج مملکت به طی مسافت و قطع مرحلت پرداختند...» (21)

باید فراموش نکرد که از جمله قاچاق صرفآ مشخصه ای قوم افغان بوده و دیگر اقوام بدان سرو کاری نداشتند. این صفت زشت را یک فرد افغان و افراد سایر اقوام از بطن مادر با خود نیاورده و این ناشی از ساختار منحط بدوی و سیاست ها و عملکردهای ظالمانه حاکمان غیر دموکراتیک در گذشته های افغانستان بوده که بالاخیره هزاران اوصاف عقب نگهداشته و نادرست را تحویل تمام اقوام و قبایل مردم کشور ما نموده اند که حتا اکنون از این ناحیه به موانع فراوان در راستای ایجاد وحدت ملی، دولت سازی مدنی و ملت سازی نوین مواجه هستیم.

پس، حاکمیت های سنتی و میراثی افغان نه تنها باعث عقب مانی تمام اقوام کشور از کاروان ترقی و مدنیت عصری گردیده؛ بل قوم بی چاره و غیر سیاسی پشتون را در یک بافتار فرتوت و فرهنگ منحط قبیلوی نیز نگهداشته اند و از پشتوانه قومی آنان به تداوم حیات استبداد انحصاری خویش علیه منافع همه اقوام کشور حتا تا کنون ادامه می دهند.

پرسش این جاست که تا چه وقت همه اقوام ساکن کشور اعم از مسلمان و غیرمسلمان افغانستان؛ مورد استفاده های شخصی و سیاسی خوانین، استثمارگران و خائنین ملی خویش و به خصوص قوم شریف پشتون تبار از همه بیشتر مورد بهره برداری اربابان، فاشیستان و جلادان قومی خویش قرار گرفته و هنوز هم به شدت قرار می گیرند؟

تا وقتی که اقشار طبقات تهی دست و مردمان کلیه اقوام کشور با آگاهی کامل سیاسی و فرهنگی خویش نرسند و از منافع طبقاتی و مردم مظلوم خویش در برابر همه طبقات حاکمه ستمگر اقوام تاجیک، هزاره، پشتون، ازوبیک، پشه یی، تورکمند، بلوچ، ایماق، قزلباش، عرب، قزاق، بیات، قرغیز، نورستانی، براهوی، اهل هنود و سایرین؛ مبارزات بی امان را انجام ندهند و به قدرت سیاسی مردمی نایل نشوند، عدالت و دموکراسی در آینده کشور به میان نخواهند آمد.

ادامه دارد

تاریخ: شنبه 31 حمل 1392 خورشیدی برابر با 20 اپریل 2013 میلادی/ افغانستان

----------------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

(1)- شاعر: مسعود حداد/ منبع: سایت آریایی/ 10 اگست 2012 میلادی

(2) – ص 120 «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.

(3) ص – 501 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 506 و 507 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 512 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 513 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل. (7) – ص 519 و 520 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8) – ص 525 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 531 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(10) – ص  534 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(11) – ص 536 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(12) – ص 538 و 539 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13) – ص 545 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(14) – ص 550 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(15) – ص 562 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(16) – ص 570 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(17) – ص 583 و 584 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(18) – ص 587«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(19) – ص 596 و 597 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(20) – ص 601 و 602 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(21) – ص 602 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت یازدهم

 شاه اعتراف کرد که با خصوصیات شؤنیستی خویش؛ زمین های مردم هزاره را به افغانان کوچی داد:

زمانی که حکومت، همه ملک و دارایی مردم هزارستان را غصب و به مهاجرین و ناقلین افغان داد؛ آن گاه افغانان مهاجر و ناقل از هیچ گونه ستم و جنایت در حق مردم بی دفاع و اسیر هزاره دریغ نمی کردند. وقت که خبر از جنایت افغانان غاصب اراضی مردم هزاره به دولتمداران وقت می رسید، حکام از روی ریا و فریب، مهاجرین و ناقلین افغان را توصیه می کردند که دیگر به مردم هزار ظلم نکنند؛ ولی دولتمداران در خفا، مهاجرین و ناقلین افغان را به هر گونه اذیت و تظلم بالای هزارگان مورد تشویق و ترغیب قرار می دادند تا اینکه هزارگان را مجبور به فرار کردند.

در ضمن، شاه و درباریانش با وضاحت تمام مهاجرین و ناقلین افغانستان را مخاطب قرار داده و گفتند که:« و از زمانی که مردم افغان، خصوص مهاجر و ناقل و کوچی را، قوم گفته، در هزاره جات راه و جا دادیم...»؛ این ثابت گردیده که ضبط، غصب و دادن ناحق اراضی مردم هزارستان به افغانان هردو طرف خط دیورند با نیات جاهلانه قبیلوی و افراطی ترین خصوصیات قوم پرستانه داده شده که یک نمونه اندک آن در زیر مطالعه می گردد:

«و هم در خلال واقعاتی که رقم شده آمد، مردم مهاجر و ناقل افغان و طوایف کوچی، دست به آزار و اذیت مردم هزاره و سرقت مال و منال و اسارت عیال و اطفال و اتلاف مزارع و مراتع ایشان کشوده، انواع جور و تعدی ا ز قوه به فعل آوردند. و حضرت والا از عرایض حکام و عمال هزاره جات بر ماجرا آگاه شده، در روز پانزدهم ذی الحجه، به نام سلطان محمد خان ملاخیل کوچی وغیره بزرگان قبایل از مهاجرین و ناقلین و بادیۀ نشین ییلاق گزین، اشتهاری انتشار داد که :« عموم افاغنۀ متوطنه و متمکنه و ییلاق گزیدۀ هزاره جات، در محل امید و بیم احسان و بازپرس دولت بوده، بدانند که لطف و مرحمت سرکار ما شامل حال تمامت ساکنین و متوطنین مملکت افغانستان از افغان و هزاره و قزلباش و ترک و تاجیک، حتی کافر، که از زمرۀ جلیلۀ اسلامیه خارجند، یکسانست، و همه در سایۀ حمایت دولت آسوده و مرفه الحال، روز راحت ماه و سال به سر برده و می برند. و از زمانی که مردم افغان، خصوص مهاجر و ناقل و کوچی را، قوم گفته، در هزاره جات راه و جا دادیم تا کنون، متوالیآ و متتابعآ و متواترآ، عرایض حکام و عمال و خود مردم هزاره، از بیاعتدالی و نکوهیده سگالی شما، به حضور رسیده و می رسد، که دست غارت و تاراج به مال و ناموس مردم هزاره دراز و دهن طمع باز کرده، متصدی و مزاحم ایشان شده و می شوید و حال آن که در قواعد مملکت داری و حمایت شعاری بر پادشاه طریق رمیاری سپاری، به پاسداری رعیت، که از هر قوم و ملت و نحلت باشد، لازم و متحتم که همه را، از مسلم و کافر، در تحت حراست شحنۀ عدالت داشت نسبت به ایشان جور و ستم روا ندارد و یک سان نظر ملاطفت بدیشان گمارد. خصوص سرکار ما این مسلک را اهم مسالک دانسته و می داند. پس باید که حد خود را شناخته با مردم هزاره، که برادران دینی شمایند، الفت اختار کرده، از طریق اتفاق و اعتدال منحرف نشوید تا در حال و مال بر خود ستم نکرده باشید. چه می شود که روزی آن قوم بر شما دست یابد و انتقام کشد؛ و اگر چیره دستی نیابند، چون مخلوق و بندۀ خدایند، او تعالی دمار از روزگار شما خواهد برآورد. و این پند سودمند را که با خامۀ موعظت، رقم فرمودیم، با گوش دل جا داده، طریق مخالفت برنگیرید به سرکار ما فرض است که اگر کرکت دیگر، مرتک چنین افعال ناصواب و اعمال خارج از سنت و کتاب شده، به مال ناموس احدی از قوم هزاره یا دیگری دست تصرف دراز کردید؛  و زبان نسبت به کفر دادن به ایشان باز نمودید، البته مورد عتاب و عقاب حکومت گردیده پیشمان خواهید شد. این را از راه اتمام حجت به شما خبر دادیم که آگاه بوده مترصد مکافات و پاداش اعمال و افعال نیک و بد خود باشید.» (1)

 گزارش دقیق سراج التواریخ، بیانگر ماهیئت و عملکرد نسل کشی و جنایات ضد بشری هدفمند و سازمان یافتۀ دولتمداران و مهاجرین افغان در حق مردم بی گناه و بی دفاع مردم اسیر هزاره بود که در تاریخ گذشته افغانستان سابقه نداشت.

 آیا حال ضرورت زمان ایجاب نمی کند که حکام موجودۀ افغان از مردم کنونی هزاره عذرخواهی نمایند و در سدد جبران تلفات جانی و خسارات مالی اجداد مردم هزارستان که در عصر خونین عبدالرحمن خانی، حبیب الله خانی و سایر جنایات کاران صورت گرفته اند، نمایند تا حد اقل زمینه های همسویی و همبستگی میان تمام اقوام افغانستان مساعد گردند؟

ادامه تصرف اراضی، تاراج و به آتش انداختن هزارگان توسط مهاجرین افغان:

علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره که در نگارش رسالتمندانه و ثبت بی طرفانه واقعات تاریخی و روزانه آن عصر، لقب «بیهقی ثانی» را از سوی دانشمندان داخلی و خارجی گرفته است؛ شمه یی از تداوم جنایات ضد بشری افغانان مهاجر را که از پشتوانه حکام شؤنیستی وقت برخوردار بودند، چنین می نگارد:

« و از پی اصدار این اشتهار، که از عرایض حکام و عمال هزاره جات انتشار یافت، عریضه ای از سلطان محمد خان، حاکم ارزگان و ملا خواجه محمد و ملا پردل قاضی و مفتی محکمۀ شریعۀ آنجا به حضور رسید که مردم مهاجر افغان، یومیه سد راه عبور و مرور هزارگان شده معابر را بر ایشان مقابر و مسالک را مهالک ساخته اند، و ایشان که آنها را از کردار نکوهیده و رفتار ناپسندیده مانع می شوند، به درشتی و زشتی پاسخ داده، می گویند که حاکم و قاضی را به ما دخلی نیست و ما قوم پادشاهیم، خود به حضور والا جواب می گوییم و ما را ایشک آقاسی محمد دوست خان، امر کرده و گفته است که حضرت والا زبانی به من فرموده که افغانان مهاجر وغیره را برانگیزانم که مال و منال زن و دختر هزارگان را به تغلب متصرف شوند و دست به ایذا و آزار و قتل و تاراج ایشان بکشایند تا به ستوه آمده، فرار اختیار کنند و موطن و مسکن خود را به طوایف افغان گذاشته، از این مملکت نیست و نابود گردند. و از این کردار و دستبرد مهاجرین شور و غوغایی به روی روز آمده، عموم مردم هزاره خود را در معرض هلاک و دمار دیده، پیهم، رو به فرار نهاده اند. و حضرت والا از اصدار انتشار اشتهاری که رقم شد به حکم قاضی و مفتی ارزگان نگار داده ارقام فرمود که: «هرچه از جور و ستم مردم مهاجر وغیره نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آید، معروض دارند تا به چوب سیاست تادیب و تنبیه و تهدید شوند.» اما مردم مهاجر و طوایف کوچی افغان که به خود محرک و حامی و مربی دارند، از افعال نکوهیده خویش فروگذاشت نکرده،  تا حال که سال هزار و سه صدو چهل و سه قمری هجریست، ترک قتل و غارت و زنده به آتش سوختن هزارگان و مال و منال ایشان نکرده، اکثر از مراتع و مساکن ایشان را تصاحب کرده، هزارگان را فرار خارج مملکت نموده، خدمتی که به دولت کردند این بود که در این سال قوم  منگل وغیره قبایل نواح خوست تمرد و طغیان ورزیده، تمام مردم کوچی افغان با ایشان یار و مددگار آمده، خسارت زیاد به دولت و نفوس ملت رانیدند و گروه مهاجر و ناقل، که تقریبآ املاک چهار لک خانه مردم هزاره را متصرف شده اند، یکصد و بیست نفر لشکر ایلاتی به سعی و کوشش ایشک آقاسی دوست محمدخان، به نام معاونت دولت دادند. (2)

 همین که مهاجرین با جرأت تمام به غارت امول، تصرف اراضی، اسارت زنان شوهردار، اختطاف دختران جوان و حتا کشتار مردم بی گناه  و بی دفاع هزاره دست آزاد داشتند، به این معنا که دولتمداران در خفا، تمام افغانان را تحت نام های کوچی ها، ناقلین، مهاجرین وغیره رهنمایی و تشویق می کردند که تا  زمینه های فرار و نابودی مردم هزارستان را در افغانستان مساعد کرده و بعد اراضی آن ها را کاملآ متصرف شوند که عملآ در عصر خونبار امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله پسرش چنین شد.

این افغانان بی خبر از خدا، انسانیت، تمدن و اهل قبله تا آن مرحله از جهل و جنون کار گرفتند که حتا خیلی از مردم بی گناه هزاره را «زنده در بین آتش سوختاندند» و بقیه را با اجبار تمام از بالای ملکیت شان فرار دادند و به این صورت، قوم شریف و بی گناه پشتون را در انظار عامه و تاریخ کشور بد نام کردند.

 آیا این یک جنایت ضد بشری نبود که در حق هزارگان بی گناه و اهل قبله از سوی مهاجرین و ناقلین نام نهاد افغان انجام شد؟

 

تصرف املاک مردم حجرستان و قلندر توسط کوچی های ملاخیل افغان:

زمین های مردم حجرستان و قلندر که به دستور دولت وقت به سرکردگی دوست محمد برای طوایف ده گانه ملاخیل کوچی و خدایداد خوازک افغان داده بود، با آن هم این افغانان در مقابل دولتمداران از تمرد کار گرفتند؛ اما حکام وقت به خاطر اینکه این ها همه پشتون تبار و یا افغان خود شان بودند، مثل مردم هزاره سرکوب و نابود نگردیدند.

در سراج التواریخ در این مورد چنین آمده است:  

«از جمله طوایف ده گانه ملاخیل، که ملک حجرستان هزارۀ دایه و فولاد را در تصرف دارند، با خدایداد خان خوازک که تمام املاک و مقام قوم قلندر هزاره را مالک شده است، معاونت دولت نکرده، بلکه بر علیه دولت سر تمرد بجنبانیدند.» (3)

هر وقت که خوانین و یا مردم عادی پشتون در برابر دولت پشتون تبار خویش یا نارضایتی نشان می دادند و یا تمرد می کردند و یا به جنگ مسلحانه می پیوستند؛ دولتمداران نژادپرست افغان، این چنین افغانان را به مجازات شدید گرفتار نمی کردند. و یا اینکه بعضا، برخی را سبک سرزنش کرده و گناه آنان را می بخشیدند. در حالیکه اگر دیگر اقوام اندک ترین نارضیاتی را علیه نظام حاکم قوم سالار وقت به نمایش می گذاشتند، دولتمداران حتا به نسل کشی آنان اقدام می کردند. مثال زنده آن نسل کشی مردم هزاره، کافرستان و سایر اقوام کشور بودند.

فروش دختر چهار ساله پشتون تبار مظلوم:

شوربختانه که در فرهنگ قبیلوی تمام اقوام کشور ما، فروش دختران جوان تحت نام های: « ولور، پیشکش، گله، شیربها و...» با شدت تمام رواج داشت که این عنعنه ناپسند ضد انسانی تا هنوز هم در روستا ها و مناطق دور دست افغانستان نیز معمول می باشد. جای نهایت تعجب این بوده که دختران صغیر نیز از سوی اولیا و پدران شان به فروش می رسیدند.

در سراج التواریخ تحت نام: «خواهر فروشی افغان اندری» چنین نقل گردیدهاست:

«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، دادگل و نظر نامان پسران نیک محمد، قوم جلال زایی اندر غلزایی، ساکنان قلعۀ علی محمد خان پسر  رسول خان نداری، واقع قراباغ غزنین، خواهر صغیرۀ چهارسالۀ خود را به در کاکرستان، خاک مقبوضۀ مستعمرۀ دولت انگلیس برده، به شعبان نامی از قوم دولت زایی به یکصدو چهل روپیه فروختند، » (4)

در چوکات خشونت علیه زنان، یکی از اعمال ضد انسانی همین فروش دختران صغیر که از گذشته ها تا حال باقی مانده و هنوزهم در این قرن 21 کلآ در نقاط دور دست افغانستان رواج دارد؛ ولی شوربختانه که تا هنوز هم، فروش دختران نابالغ در جامعه، مناسبات اجتماعی و فرهنگ قبیلوی پشتون در روستا ها رایج است که معضله بزرگ را در برابر پذیرش مدنی سازی و احقاق حقوق زنان پشتون با مردان پشتون در مناطق جنوب، شرق و سایر مناطق پشتون نشین در افغانستان خلق کرده است.

هرچند که خشونت و صدها جنایت دیگر علیه زنان محروم در سراسر افغانستان وجود دارند؛ ولی بیش ترین خشونت، ظلم و جنایت را در حق زنان مظلوم افغان تبار در بین پشتون های بی سواد قریه ها، روستا ها و مناطق دور دست جنوب، شرق و مناطق پشتون نشین شاهد هستیم. افزون بر آن، وضعیت زنان در بین اقشار باسواد، تعلیم یافته، منور و فرهنگی تمام اقوام و مناطق شهری کشور قسمآ خوب می باشد؛ ولی هنوز هم زنان با موانع و مشکلات فراوان قرار دارند تا به حقوق یکسان خویش با مردان کشور نایل گردند.

 

تجاوز جنسی به دامان پاک زنان جدید الاسلام منطقه کافرستان توسط ملایان درباری:

حکام وقت، عده یی از ملایان درباری را غرض تبلیغ و ترویج امور دینی در بین مردم جدید الاسلام فرستاد. دیری نگذشته که  این ملاها به دامن زنان شوهردار و دختران جوان مردم جدیدالاسلام کافرستان تجاوز کردند و با این اعمال ضد انسانی خویش، اسلام را بدنام نمودند. یکی از جنایات ملایان درباری را در این مدرک معتبر چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی در خلال واقعات مسطوره، منصب داران نظامی و حکام و عمال ملکی و معلمین دینیات اهالی جدیدالاسلام کافرستان، چنانچه گذشت زنان و دختران و پسران مردم جدیدالاسلام را به نام غلام و کنیز و ملک یمین متصرف شده و نقد و جنس زیاد، به مصادره از آن مردم گرفته؛ از عرایض وقایع نگاران و خود مردم کافرستان، به گوش دادنیوش والا رسیده، عده ای از سواران نظام خاصۀ شاهی و یک نفر مفتی، مأمور تفتیش جور و ستم مأمورین دولت گردیده و ایشان ظلم و تعدی همه را محقق و مصدق داشته و در کابل بازگشته، معروض حضور نمودند که: « بیست وهشت نفر از معملین دینیات اهالی جدیدالاسلام چون میر افضل و فضل احمد و علی خان و عبدالحمید و فیض محمد و غلام رسول و محمد علی و عبدالله و سمندر و ابراهیم و میر محمد و شکرالدین و عبدالستار و عبدالرشید و محمد نور و بهرام و سلطان محمد و محمد نور غیر مذکور و عبدالقیوم و فضل محمد و سیف الله و عبدالکریم و امیر شاه و شاه محمد و خان علم و عبدالحکیم و غلام رسول غیر مسطور و فیض محمد غیر مزبور را که دختران و زنان آن مردم را متصرف شده و در آغوش حصول کام و وصول مرام کشیده بودند، نام بردند و اظهار کردند که ملایان مذکور چند روز، با زنان متصرفۀ خود مخالطت و مباشرت نموده، بعد چون شوهردار بوده اند، ایشان را از خود دور گرده اند.» و از عرض و اظهار مفتشین آنها چنانچه گذشت طلب کابل شده، دیگر معلم ها مأمور گشتند و نیز اظهار کردند که دو دختر را جنرال میر عطاخان چند روز در بستر مخالطت درآورده، بعد از شوهردار بودن ایشان، از خانۀ خود برآورده، دو تن دیگر[را] متصرف شده و یک دختر را کرنیل محمد صدیق و دو دختر را کرنیل عبدالکریم خان و دو دختر را میرزا شیر احمد خان، منشی جنرال میرعطا خان، متصرف گریده. چهل و نه نفر زن و دختر دیگر را غیره مأمورین دولت گرفته، و نیز جمعی از سپاهیان وغیره یک یک و دو دختر و زن را متصرف شده اند.» (5)

در تحت نظام خودکامه ای ضد انسانی وقت که تمام دولتمداران در جنایات ضد بشری خویش دست باز داشتند؛ پس به اصطلاح مهاجرین و ناقلین افغان با حمایت مستقیم دولت نژادپرست، هرگونه جنایت را در مورد مردم جدیدالاسلام کافرستان، هزاره جات و سایر اقوام محروم و بی دفاع افغانستان به مثابه ای صواب نیز تلقی می کردند.

 

طلاق کردن اجباری زنان شوهردار توسط قاضی غزنی:

قاضی غزنی مغایر دین مبین اسلام، زنان شوهردار را با ظلم تمام از شوهرانش طلاق و آنان را خلاف شأن بشریت، اسلامیت و اخلاق در زیر شهوت حیوانی خویش قرار می داد و این واقعه در سال 1317 هجری به وقوع پیوسته، در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:

«در روز غرۀ محرم، ملا سید نجیب، قاضی غزنین که مرتکب امور خلاف شرع مطاع شده و زنان را به جور و اکراه از شوهرانش طلاق کرده و مجلاهای خلاف واقع را امضا نموده بود، معزول و طلب کابل شد.» (6)

کسی در طول تاریخ به حافظه نداشت که قاضی، طلاق زنان شوهردار را به زور گرفته و بعد اعمال نامشروع را با آن ها انجام داده باشد؛ ولی در عصر خونین عبدالرحمن خانی و پسرش امیر حبیب الله خانی، طلاق نمودن زنان شوهردار و تجاوز با دامن زنان یک افتخار سنت قبیلوی بود. این چنین جنایات ضد بشری و ضد اسلامی، قبل از همه در مورد مردم هزارستان صورت می گرفته که هر برگه ای خونین تاریخ افغانستان به آن شهادت می دهد.

 

غارت دارایی مردم ارزگان توسط مهاجرین افغان:

همگان خوب می دانند که ارزگان نه تنها یک منطقه ای وسیع زراعتی و آباد بود؛ بلکه یک دژ مستحکم علیه تمام متجاوزین دون صفت در طول تاریخ چند قرن آخیر افغانستان نیز بود. مردم ارزگان به دفاع انسانی و اسلامی از حقوق مدنی و موجودیت عادلانه فزیکی، مادی، اجتماعی و معنوی خویش در برابر نظام شؤنیستی عبدالرحمن این نوکر زرخرید انگلیس و پسرش حبیب الله، مقاومت کردند. عبدالرحمن از یک طرف با خصوصیات تنگ قبیلوی، استبداد دوران اجداد و پدرش و از طرف دیگر، در ارتباط زنجیر غلامی خویش نسبت به استعمارگران انگلیس، در نسل کشی و جنایات ضد بشری خود در مورد مردم بی گناه هزاره دریغ نورزیدند.

 اینک بنا بر نبشته ای سراج التواریخ، از تظلم و جنایت مهاجرین افغان در قسمت مردم بی گناه و بی دفاع مردم هزاره، چنین افشاگری صورت گرفته است: 

«و از دیگر سوی در خلال احوال مسطوره، هزارگان سکنۀ قاق تابه و قوم کوچک، از دستبرد مهاجرین افغان و ایذا و آزار ایشان به ستوه آمده، راه فرار برداشتند و شب هنگامی، ترک موطن و مسکن گفته، روی به سوی بادیۀ گمنامی و جلا وطنی نهادند. و سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، با دفتری آنجا و عطا محمد خان، اجیدن نظامی و پسر قاضی، راه بازگردانیدن آنها بر گرفته، چون به درۀ شالی یا شاه علی رسیدند، گروه مهاجر متعلق ملک غلام محمد خان اچکزایی، که خانه های آن مردم را غارت کرده و فراری ساخته بودند،...

و حضرت والا، ایشک آقاسی دوست محمد خان را فرمان کرد که:« گروه مهاجر را تنبیه و تهدید و زجر و توبیخ نموده، از ایذا و آزار هزارگان بازدارند. و او که مربی و معاون و محرم مهاجرین به جور و ستم نمودن به مردم هزاره بود، اقدام به احکام والا نکرد...» (7)

در ظاهر امر فرامین زیادی بالای دوست محمد سرپرست مهاجرین صادر گردیدند که از ظلم مهاجرین بالای مردم هزاره جلوگیری نموده و اراضی که تحت کشت مردم هزاره قرار دارند به افغانان ندهد؛ ولی دوست محمد بنا بر تبانی مخفی که با دولتمداران وقت داشت، به اوامر و فرامین شاه و سایر دولتمدارانش توجه نمی کرد و به صورت مرتب، زمین ها و ملکیت مردم هزاره را برای افغانان هردو طرف خط دیورند به ناحق می داد تا اینکه عملأ زمینه های نابودی مردم هزاره در افغانستان مساعد گردیدند.

 

فروش مادر و دو فرزندش توسط افغانان:

این چنین افغانان عملآ خدا را فراموش کرده و با خاصیت آدمی وداع گفته بود. از اینکه، قدرت سیاسی جبارانه در انحصار مطلق نخبگان شؤنیستی افغان بود و هم چنان از حمایت بی دریغ انگلیس ها نیز بهره می بردند. پس، هر جنایت توسط این گونه افراد قبیلوی افغان جرم شمرده نمی شد و با آن افتخار نیز می کردند.

در تحت عنوان: « فروختن دو تن افغان، زن هزاره و اولاد او را» در سراج التواریخ این گونه نقل گردیده است:

« و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، محمد سعید و محمد حسن نامان افغان، از قاطنین قریۀ تابعین علیای قندهار، در شب، داخل خانۀ روجۀ هزاره ای که موطن و مسکنش را افغان مهاجر گرفته و او از راه جلا وطنی، با دو تن پسر صغیر خود، در قریۀ مذکوره شده ماوی گزیده، به مزدوری، در خانه های اهالی قریه، روز بینوایی به سر می برد، گردیده، او را با هر دو پسرش، در جوال انداخته و در جای دیگر برده، هر سه تن را به دوصد و سی و سه رویپه و ثلث یک روپیه، که چهار صد روپیۀ قندهاری به شمار آمد، بفروختند. » (8)

آیا این عمل افغانان مذکور، مغایر انسانیت، اسلامیت، مدنیت و ضد مصالح ملی در مورد هزارگان بی گناه، مظلوم و بی دفاع نبود؟

 

تجاوز شانزده تن از سپاهیان دولت بالای زنان شوهردار و دختران هزاره:

بارها نوشتم که تجاوز به مال و جان مردم جدید الاسلام کافرستان و به خصوص مردم اسیر هزارستان به کلی عام شده بود. از این جهت از هر سمت و سو، جنایت در قسمت مردم هزاره به عنوان صواب پنداشته می شد.

در زیر عنوان:« مکحول شدن سپاهیان نظام از دختر گرفتن هزاره»، در سراج التواریخ در مورد جنایت این سپاهیان چنین نقل گردیده است:

«و از دیگر سوی، در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، شانزده تن از سپاهیان نظام مقیمۀ موضع غاف هزارۀ دایزنگی، دختران و زنان هزاره را به تغلب در بستر ضجیعت خود کشیده و متصرف شده...» (9)

تجاوز دسته جمعی جسنی افغانان بالای دختران و زنان شوهردار هزاره، بیان یک جنایت ضد بشری بود که قبل از این سابقه نداشت؛ ولی پاسداران فرهنگ قبیلوی، این چنین جنایت را برای خویش صواب تلقی می کردند.

فرهنگ قاچاق در بین افغانان سرحد قندهار:

هرچند در تمام مناطق سرحدی جنوب، شرق، غرب و شمال کشور ما، قاچاق به عنوان یک فرهنگ عام بوده و از این ناحیه های سرحدی نه تنها خسارات جبران ناپذیر اقتصادی به کشور وارد گردید؛ بلکه زمینه ساز نفوذ خارجی در ارتباط نقض حقوق حاکمیت ملی کشور نیز هزارگاهی به اثبات رسیده است.

در تحت عنوان:« قاچاقی نمودن افغانان سرحد قندهار» در سراج التواریخ در مورد قاچاق اموال چنین آمده است:

«از دیگر سوی، در اثنای واقعاتی که در حیز نگارش آمد، محمد شاه و بابیل شاه نامان، ساکنان موضع منتهای محافظه خانۀ منزل میل، واقع عرض راه قندهار و چمن، چهل و پنج خروار پشم و چهار بار اشتر روغن و شصت و سه بار میوه  و هشتصد رأس گوسپند، به دفعات از راه قاچاقی و حفا، بدون ادای باج و خراج، در شالکوت برده، به فروش رسانیدند.» (10)

آیا قاچاق بری های گذشته به قاچاق کنونی در تمام سرحدات و حتا میدان هوایی افغانستان ارتباط ندارد؟ آیا قطع قاچاق بری های کنونی، در تأمین امنیت و نابودی تروریزم از سرحدات کشور به داخل میهن عزیز ما کمک نخواهد نمود؟

تصرف دختران هزاره توسط حاکم دهراود:

تحت عنوان: « به جور گرفتن دختران هزاره را، حاکم دهراود» در کتاب رسمی دولت وقت چنین ثبت گردیده است:

«و از دیگر سوی در تضاعیف واقعاتی که رقم شده آمد، سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، به فرمانی که حضرت والا چنانچه گذشت به نام او رقم فرمود، مولاداد خان دهباشی را عقب فرارشدگان هزارگان درۀ پهلوان ارزگان، که در تمزان هزارۀ دایکندی رفته پناه گزیده بودند، مأمور کرده و او سی خانوار را گرد آورده، خواست که با خود در ارزگان رجعت دهد. و چون وارد علاقۀ دهراود شد، محمد اکبر خان حاکم آنجا، دو نفر دختر و بیست روپیه نقد از هزارگان، به نام محصول معبر حکومتی خود گرفته، بعد که ایشان در ارزگان رسیدند، ماجرا بازداشته، سلطان محمد خان حاکم ارزگان، سبب از حاکم دهراود پرسیده، و اظهار کرد که خود دهباشی، مولاداد، هردو دختر را از پدر و مادر ایشان به جور و اکراه جدا کرده و متصرف شده،...» (11)

اصلآ فرهنگ تصرف دختران و زنان، تجاوزات جنسی بالای زنان شوهردار، فروش زنان هزاره و هزاران جنایات ضد بشری دیگری علیه مردم اسیر هزاره توسط حکام مستتبد دولت ترویج گردیدند و بعد سایر افغانان با پشتوانه دستگاه جنایت پیشه دولت، دست به هر گونه جنایت بر ضد مردم محکوم هزاره بردند.

تصرف دختران و زنان شوهردار مردم جدید الاسلام کافرستان توسط ملایان:

ملایان درباری مغایر ارزش های والای انسانی، اسلامی و مدنی؛ زنان منطقه مذبور را متصرف شدند و به دامن پاک آنان تجاوز کردند. اختطاف، تصرف و اسیر نمودن دختران و زنان شوهردار مردم جدیدالاسلام کافرستان و هزارستان برای حکام دولت و افغانان به کلی عام شده بود.

«و هم در این هنگام نود و دو تن ملا، که مأمور تعلیم امور دینیۀ اهالی جدیدالاسلام کافرستان شده و دختران و زنان شوهردار و بی شوهر آن مردم را به مثابۀ زنان و دختران مردم هزاره چنانچه گذشت، متصرف شده، به فرمان طلب در کابل آمده، ...» (12)

اگر ذره ای از احساس انسانیت و اسلامیت در نهاد این ملایان درباری وجود می داشت، آیا ممکن بود که چنین جنایت را در حق زنان اسیر مردم جدیدالاسلام کافرستان را مرتکب می شدند؟  

 

هزاره ها از اثر جنایت دوست محمد؛ فراری مشهد، ترکستان، هند، روسیه و غیره شدند:

وقت که هزاره ها در آتش هرگونه ظلم و جنایت حکام دولتی و مهاجرین افغان می سوختند، سراسیمه به هر طرف پراگنده شدند و به کشورهای خارجی آواره شدند. تا جائیکه معلوم است، خیلی از این فراریان و آوارگان هزاره در هندوستان، روسیه، ترکستان، نیپال، کشورهای عربی وغیره کاملآ منقرض و در بین بومیان کشورهای مذبور هضم شدند.

تحت عنوان: حکم والا در باب رجعت دادن فراریان هزاره» در سراج التواریخ چنین ملاحظه می گردد:

« و از دیگر سوی، در ضمن واقعاتی که ثبت شده آمد، دوست محمد خان، سرپرست افغانان مهاجر، که اراضی و عقار مردم هزاره را به موجب حکم و عدم حکم  پادشاهی، به افغانان مهاجر خارجه و طن داران داخله، که خود را ناقل نام نهادند داده، و حضرت والا چنانچه گذشت، او را فرمان کرده و عموم حکام ولایات به ذریعۀ اشتهار آگاهی داده بود که:«مردم هزاره ای را که املاک ایشان به مهاجرین افغان داده شده است، در ملک هزارۀ بهسود، جای اقامت و زمین زراعت بدهند. و  او به تحمیل امر والا نپرداخته چون مدعایش نیست و نابود کردن طوایف هزاره بود، مواظب حالت پرملالت هزارگان ملک وطن باخته نشده، لاجرم هزارگان طریق فرار جانب مشهد و ترکستان روسیه و هندوستان وغیره برگرفتند.» (13)

هزارگان که به خارج فراری شدند، از جمله در شهر کویته پاکستان و مشهد به مشاهده می رسند؛ ولی آنان از ورای تاریخ و یا شنیدن جنایات عبدالرحمن از نیاکان و پدران شان سخت عقده به دل و متأثر هستند و به سرزمین آبایی خویش می اندیشند.

« دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان را دستورالعمل داده، فرمودیم که هر قدر مزارع و مساقات و مساکن مردم هزاره را گروه مهاجر صاحب و تصرف کرده، هزاره ها  بی ملک و زمین شده باشند، همه را کوچ و در ملک هزارۀ بهسود فرستاده، جا و ماوی دهد، و دوست محمد خان ، که در دل امر دیگر و بیرون کردن عموم طوایف هزاره را از این کشور مد نظر داشته، رهسپر خلاف دستورالعمل و فرمودۀ ما شده، و رشتۀ کافی ننموده هزارگان را از ملک و قلعه و خانه شان کشیده،  در بیابان حیرانی و سرگردانی سرداده و آن مردم، ناچار و مضطرب گردیده، اکثر در هر طرف پراکنده و منتشر شده و افزونتر از دیگر موضع، عزم رفتن در مشهد، که موطن و مسکن هم مذهب ایشانست، جزم کرده، و دسته دسته، از راه و بی راه و کوه کمر، در آنجا رفته و می روند و سعی و کوشش دارند که اگر معبر برای شان میسر گردد، تمام از این مملکت در آنجا رفته، مقرگزین شوند.» (14)

 

توصیه غارت، سرقت و قتل مردم هزاره توسط دوست محمد عنوانی افغانان:

دوست محمد تمام حیات خویش را در تحت دستگاه فرعونی عبدالرحمن و حبیب الله پسرش در جهت ضبط، غصب و دادن زمین های مردم هزاره برای افغانان بزرگترین جنایت تاریخ را مرتکب شد. از این رهگذر باید وی را قهرمان جنایات ضد بشری در افغانستان لقب داد که خواست شؤنیستی حکام وقت را برآورده ساخت.

شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مورد یکی از جنایت ضد بشری وی در قسمت هزاره ها چنین می نگارد:

«و از صدور این منشور، به جز حصول منافع سرحدداران و حرسۀ بنادر و معابر، دیگر چیزی در باب مردم هزاره به منصۀ ظهور نپیوست، زیرا مردم مهاجر و ناقل افغان، به تعلیم و تحریک دوست محمد خان از قتل و غارت و سرقت و تصرف و تصاحب سر و مال و عیال و ملک و وطن و آزار و اذیت مردم هزاره، دریغ و مضایقه نکرده و هم از اقواج نظام که از هزاره جات نظر به جور و ستم و تطاول ایشان که نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل می آوردند، چنانچه گذشت خارج شده، در هر موضع و محل چون سنگماشۀ هزارۀ جاغوری و ارزگان و میرآدینه و حجرستان و غاف و قلعتک و یکه اولنگ و گیزاب هزارۀ فولاده و دای چوپان و دایه و دایزنگی و بهسود، صد،  صد نفر، جهت حفاظت و احتیاط با دو دو ضرب توب اقامت داشتند، مثل مردم مهاجر از امور مذکوره دست برنداشته و هم مزارع مردم هزاره را بالای خود ایشان کاشته، ریع و دخلش را متصرف می شدند و مالیاتش را عمال دیوان از هزارگان می گرفتند و نیز بندریان از هر واحدی از فراریان هزاره، ده الی بیست روپیه یا زن و دختر گرفته، ایشان را از بندر و معبر، جانب خارج مملک را می دادند و نیز هزارگان می دانستند که در هزارۀ بهسود به جز از املاک چند نفر میران و بزرگان ایشان، که به قتل و تاراج رفته ضبط دولت شده که کفایت زیست و اقامت سه الی چهارصد خانه را خواهد کرد افزونتر مزرع و مرتعی نیست، دل به فرار نهاده قرب چهار لک خانه جلای وطن شده، در ممالک خارجه چون ایران و سند و هند و بلوچستان و ماورای نهر جیحون رفته مقر گزیدند و تا اروپا و افریقا و عربستان و برما و چین پراکنده سان رسیدند. و از جانب دولت و حکومت که آگاه می شد به جز این گونه فرامین که صدور می یافت، دیگر باز پرسی از قوه به فعل نمی آمد. لاجرم مردم هزاره مأیوس شده، از این مملکت تا که توانستند بیرون رفتند.» (15)

بلاخیره جلادان و دولت های خودکامه رفتند و مردم افغان را نیز وسیله استبداد و جنایت خویش قرار دادند؛ ولی اعمال ضد بشری آنان در تاریخ ثبت گردیده که باید نسل کنونی از آن درس عبرت را بگیرند و با شناخت کامل از گذشته ها و حال؛ نگاه مثبت و مردم سالارانه به آینده افغانستان نمایند تا کلیه ریشه و عوامل همه عقب مانی ها، خشونت ها، جنگ ها، نسل کشی ها و سایر جنایات ضد بشری خشکانیده شوند.

 

ادامه دارد

تاریخ: شنبه 24 حمل 1392 خورشیدی برابر با 13 اپریل 2013 میلادی/ کابل

 

 

 

 

-----------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

(1) – 433 و 434 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 434 تا 435 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 435 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 436 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 442 و 443 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 444 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(7) – ص 446 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8) – ص 454 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 465 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(10) – ص 467 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(11) – ص 476 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(12) – ص 488 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13) – 491 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(14) – 492 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(15) - 492 تا 493 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دهم

حق زیست به غلام بچه گان جدیدالاسلام داده شد؛ ولی برای هزارگان هرگز داده نشد:

حکام وقت غلام بچه گان جدید الاسلام را مورد نواز و مساعدت خاص قرار دادند تا اینکه به کافرستان بازگشتند و با آرامی زیستند که یک عمل انسانی بود؛ اما اینکه مردم هزارستان توسط دولتمداران با جلادیت بی نظیر قتل عام شدند، زنان و فرزندان آنان به کنیزی و غلامی برده شدند، اراضی مردم را به افغانان بخشش گردیدند و بعد نظام بردگی بالای مردم باقیمانده اسیر هزارستان تقریبآ به مدت نیم قرن تحمیل گردیدند که این یک جنایت ضد بشری و ضد اسلامی بود که در تاریخ کشور نظیر نداشت.

پس، برای تمام جهان ثابت گردید که نسل کشی و نابودی هزاره ها، هدف اصلی عبدالرحمن، دولتمداران و آن عده کسانی که اراضی هزارگان را تصرف کردند، بودند.

«و مقارن این حال، در روز بیست و پنجم جمادی الاخری، بیست و نه نفر از غلام بچه گان جدیدالاسلام کفار کانتوز، که در سلک عبید حضور، منسلک طریق خدمت و مورد نوازش و عطیت شده، و تنخواه مکفی از دولت یافته، هر یک مأمور خدمتی از خدمات دولت گردیده، قرین اعتماد و اعتبار آمده بودند، از عرض و استدعای خود ایشان، [به] دو صد و شصت و دو نفر اهل و عیال شان، اجازت رفتن در کافرستان داده شد. حکام و عمال و حراس معابر و شوارع را فرمان رفت که مزاحم و مانع از عبورشان نشوند، تا در موطن و مسکن اصلی خویش رفته، آرام و آسوده حال روز ماه و سال، به سربرند و مزارع ایشان را با بذر و تقاوی از دولت داده به ایشان تسلیم نمایند.» (1)

از منش ها و کنش های روزمره حکام و عمال آنان به اثبات رسیدند که نابودی مردم هزاره در سرلوحه هدف و کار آن ها قرار داشتند.

 

فرار هزاره های غزنی از ظلم میرزاعبدالاحمد:

یکی از سیاست دولتمداران جابر وقت این بود که جلاد ترین افراد دولتی را به حیث مأمور هزاره جات مقرر می نمودند تا اهداف ضد بشری دولت را به منصۀ اجرا قرار می دادند. این توطئه ذیل در برابر مردم غزنی صورت گرفت تا اینکه دست اندرکاران امور، مردم بی گناه و بی دفاع را فرار نموده و ملکیت آنان را به افغانان تسلیم کردند.

«و هم در تضاعیف واقعات مذکور، میرزاعبدالاحمد خان، سردفتر مغربی، که از پستی و فرومایگی و عدم نجابت و ارومت خاندانی، به این منصب جلیل رسیده، دخیل امور سلطنتی شده، عزم تذلیل مردم هزارۀ غزنین، جزم کرده، نه سال، تفاوت جریب و پیمایش اراضی و عقار و مزارع و مساقات مردم هزارۀ محمد خواجه و چهاردسته و جیغتو تبعۀ غزنین را، که حاجی محمد نبی، پسر ناظر نعیم، چنانچه گذشت، مساحت کرده و بر مالیات املاک ایشان مبالغی افزوده، و تمامت رؤسا و سرکردگان طوایف مذکور را، به اتهام مکتوب در مشهد فرستادن، با اهل و عیال و اطفال شان، محبوس زندان کابل ساخته، املاک و اموال همه را ضبط دیوان سلطنت نموده حواله کرد. و آن مردم از عدم توان ادای آن و تحمیل این بارگران، فرار اختیار کرده،...

اکثر از تعصب کارداران و مامورین دولت، که از ایشان جورها دیدند، تسلی یاب نشده در ممالک خارجه رفتند؛ و املاک و قلاع ایشان را، که لامالک بماند، مردم افغان خروتی و دفتانی و غیره قبایل کوچی، ریگان متصرف شده، بعضی از اندک بها، به بیگانگان داده، قباله گرفتند و اکثر را همچنان مفت مالک شدند. چنانچه تا کنون در تصرف مالکانۀ خود دارند.  و از املاک و قلاع مردم محمد خواجۀ، کهنه ده، کلبی و کهنه ده، شهباز و نخعی و سیدولی و شاه محمد و لهوگردی و میرگ و بعضی قلاع آئین؛ و از مردم چهاردسته بهسود؛ و از مردم جیغتو جوی آئین و بعضی قلاع علاقۀ ککرک، در تصرف افغان در آمدند.» (2)

گرچه تعصبات و تبعیضات ناشی از ساختار قبیلوی و قومی در نهاد قبایل فوق الذکر افغان بودند؛ ولی از اینکه زمام داران دولتی همه پشتون بودند و سیاست نابودی مردم هزاره را هم روی دست گرفته بودند، در این صورت، افغانان با حمایت و پشتوانه دولت افغان تبار از هیچ گونه جنایت و تجاوز در حق مردم هزارستان دریغ نکردند و آن  را افتخار «پشتونوالی» خویش می دانستند.

 

تجاوز جنسی ملاهای درباری بالای زنان و دختران جدیدالاسلام منطقه کافرستان:

وقت که دولت به سرکوب و شکست مردم کافرستان توفیق حاصل کرد، اراضی آنان را ضبط کرده و آن را به افغانان داد. بعد ملاها را غرض تغییر مذهب آنان به اسلام به کافرستان اعزام داشت. این ملایان به تبلیغ صادقانه، آگاهانه، مسؤلانه و مسالمت آمیز دینی برای مردم کافرستان نپرداختند؛ بلکه برعکس به حریم نوامیس مردم تجاوز جنسی کردند و مردم را از اسلام روی گردان نمودند.

در وقایع ماه شعبان سنۀ 1316 هجری و تحت عنوان: «مناقشۀ معلمین اهالی جدیدالاسلام»، افشای اعمال ناجایز ملاهای فرستاده شده دولت در برابر مردم مظلوم و بی گناه جدیدالاسلام سرزمین کافرستان چنین درج سراج التواریخ گردیده است:

«در تضاعیف واقعات ماه ماضی، جمعی از منسوبان و کسان و نزدیکان غلامان پادشاهی، از مردم جدیدالاسلام کافرستان، که رخصت رفتن در موطن و مسکن اصلی یافتن شان گذشت، وارد منزل و مقام خود شده، چون از رسوم و اداب اسلامی و اوامر و نواهی الهی و احکام شریعت حضرت رسالت پناهی، در عرصۀ اقامت و توقف خود به کابل، فی الجمله، آگاهی حاصل کرده، حلال را از حرام می دانستند، و فرق حق را از باطل می توانستند، از ارتکاب مناهی و ملاهی ملایانی  که مأمور تعلیم  دینیات اهالی جدیدالاسلام کافرستان بودند، و صرفه از مباشرت و مخالطت با زنان و دختران آن مردم متعلمۀ خود نمی نمودند، آگاه شده و افعال قبیحۀ ایشان[به] چشم سر دیده، برآشفتند. و ملایان معمله را در تحت انزجار و تحقیر درآورده، کشاکش با ایشان آغازیدند، که ترک افعال خود نمایند. و ایشان که از کردار ناهنجار خویش، منفعل و شرمسار بودند، ملتجی به کارگزاران پادشاهی نتوانسته و افعال نکوهیده خود را مخفی داشته، عریضۀ نگار حضور جنرال میرعطا خان، که او نیز در این امر شریک ایشان بود، و فرق خواهر و مادر در مباشرت نمی نمود، شدند. و او عریضۀ ایشان را ارسال حضور والا نموده.» (3)

از آن جائیکه حکام ددمنش دولت، دست روحانیون درباری را به صورت خاص در برابر مردمان کافرستان، اهل هنود، هزارستان و سایرین باز گذاشته بودند، در پوشش اسلام استفاده های شخصی و سیاسی را می بردند که دولت نیز از جنایت های ضد انسانی و ضد اسلامی این ملاهای درباری تعمدآ اغماض می کرند.

 

دادن ناحق املاک هزاره توسط ایشک آقاسی دوست محمد برای قوم افغان:

در سراج التواریخ در مورد دادن ناحق اراضی هزاره ها برای قوم افغان چنین شرح گردیده که ورق غم انگیز دیگری جنایت ضد بشری دوست محمد را به نمایش می گذارد:

«و از دیگر سوی دوست محمد، که با یکصدو پنج نفر از رؤسای مهاجرین، چنانچه گذشت، مخلع مراجعت کرد، اراضی و مزارع و مراتع و مساقات مواضع چوره و قرای چلپی و خلیل و کوتل و بلاق و برج بلاق و ضبطی خلج و قول خار و نوری و خواجه خضر و کرکابۀ محمد خواجه و سید بومی و قریۀ قزلباش و املاک قوم جمالی و زرغانی و بیری و برمنی و کمسان از علاقه جات هزاره جات را تمام به افغان داد. و افغانان مهاجر از تصرف شدن مواضع مذکوره، جری و جسور گردیده و دوست محمد خان را ظهیر و پشتیبان خود فهمیده، دست جور و ستم به اهل و عیال و مال و منال مردم هزاره، که هنوز از منازل و مساکن خویش برنخاسته، متحیر بودند که راه کدام مقام پیش گیرند کشوده، تصرف و غارت و اسیر کردن آغازیدندو هزارگان از بیم جان، ترک مال و وطن کرده، بی خودانه و سراسیمه، روی فرار جانب قندهار و دیگر دیار نهادند. و مردم ارزگان از مشاهدۀ این حالت و استماع ذلالت پراکنده گشته، مزارع ایشان تمام خاره و لم یزرع بماند. و حضرت والا از عرایض وقایع نگاران بر ماجرا آگاه گردیده، از سلطان محمد خان حاکم ارزگان، سبب فرار اختیار کردن هزارگان را به ذریعۀ فرمان بپرسید و ارقام فرمود که:« تمام مزارع را برای دولت زراعت کند و اگر زراعت نکرد، هرآیینه تاوان مدخل همه را خواهد داد.» و نیز نوشت که: «در هرشب، ده و دوازده و بیست خانه، از هزارگان ارزگان فرار می شوند، و شما مبالغ باقیات ذمه گی ایشان را حصول نمی کند، البته جواب خواهید گفت.» و او در پاسخ این توقیع، به روز بیست و هفتم رمضان، شرحی از کردار و رفتار دوست محمد خان و مهاجرین افغان را نسبت به هزارگان، مطابق واقع معروض داشته، علاوه برآن بنگاشت که : «نفس وادی ارزگان بی زراعت نمی ماند، بعضی را برای دولت زراعت کرده، برخی مردم مهاجر خواهند کاشت.» و در دیگر مواضع و مزارع، دوست محمد خان پنج خان افغان را در ابتدا و پنج خانه را در انتها هر ناوه، که جای هزار خانه است، جا داده و ایشان دست غارت و تاراج به مال و منال و عیال و اطفال هزاره، که در بین ناوه  و وادی اند، کشاده انواع جور و ستم از قوه به فعل آورده و می آورند. بدین سبب مردم هزاره ترک وطن و زراعت و مسکن کرده، می گویند که دخل و ریع ما را وقتی که افغانان مهاجر وارد شوند، متصرف می آیند و زحمت ما را عبث می سازند. پس چگونه زراعت کنیم و فرار نکرده، قرار باشیم؟ تا مال و منال ما را نیز، مثل مردم دیگر مواضع بگیرند و ما بی اوضاع و ضیاع بمانیم؟ و نیز مرقوم داشت که: «باربار و به تکرار از کردار ناهنجار افغانان مهاجر، عریضه نگار شده، به جواب نایل نگشتیم، و خودم که افغانان را اندرز و نصیحت می کنم، به موعظتم گوش نداده و به زبان پاسخ می گویند: شما را با ما دخلی نیست، زیرا که ایشک آقاسی دوست محمد خان، ما را امر کرده و اجازت داده، تأکید کرده است که دست قتل و غارت و اسر و سرقت و آزار و اذیت به زراعت و مال و عیال و اطفال وضیعت مردم هزاره کشوده، صرفه و دریغ در جور و ستم نسبت به ایشان ننماییم، تا همه به ستوه آمده، فرار اختیار کنند و اراضی و عقار و مزارع و مراتع و مساکن و مساقات ایشان لامالک مانده، افغانان متصرف شوند. و عده ای از پیاده گان ساخلو را مأمور قندهار نموده پنجاه خانوار از هزارگان را در ارزگان حاضر آوردم، و همه باقیات ده می باشند و خوراک و مزارع و مسکن ندارند و چندان که  ایشان را تسلیت داده، هدایت و ارشاد می کنم که در نفس ارزگان، تمکن جسته و ضامن رسانیدن باقیات ذمه گی خود را به حکومت داده، زراعت کنند که بقایای دولت حاصل گردد، و هم امر معیشت ایشان سهل و آسان، به دست آمده، راحت عاید حالت پرملالت شان شود، از یأس و هراس و خوف دست اندازی مهاجرت افغان، خود را مأمون ندیده، می گویند که همچنان که مزارع و مساکن ما را افغانان با حاصل زراعت ما که مالیات آن را بر ذمۀ ما باقی گفته، از ما طالبانید، افغانان به قهر و قسر متصرف شدند. کسی نپرسید و مانع از این کردار نامسلمانۀ ایشان نشد و حق ما را به ما نرسانیده، حال نیز اگر زراعت کنیم، همان حالت را خواهیم [دید]و همان زحمت و جور و اذیت را خواهیم کشید و رحم و مروتی از کسی نخواهیم دید. پس نمی توانیم که در جور افغانان مهاجر زراعت کنیم و زیست و زندگی نموده، روز راحت به سر بریم.» و حضرت والا از این عریضۀ سلطان محمد خان، حاکم ارزگان، چنانچه بیاید، در روز پانزدهم ماه ذی الحجه اشتهاری به نام مهاجرین افغان انتشار داد که مزاحم هزارگان نشوند.» (4)

من در قسمت های قبلی جسته و گریخته اشاره کردم که دولتمداران جابر و عمال آنان به صورت سازمان یافته، آگاهانه و هدفمند در پی نسل کشی و جنایات ضد بشری علیه مردم هزارستان بودند که به این مرام شوم خویش نیز نایل گردید.

در بالا ملاحظه گردید که دوست محمد جنایت پیشه، مهاجرین افغان را تشویق کردند تا اینکه هزارگان را مورد هر گونه خشونت، زجر، تجاوز، تاراج و قتل قرار دادند و بعد همه اراضی آنان به زور تصرف کردند.

ظلم حاکم دولت بالای مردم مالستان:

غلام محی الدین حاکم مالستان به صورت هدفمند، مردم هزاره را در این منطقه مورد هرگونه تعدی قرار داده تا اینکه مردم منطقه را برای افغانان تخلیه نمایند.

«و مقارن این حال، مردم هزارۀ مالستان، از جور و تعدی و مصادرت غلام محی الدین خان حاکم، از مردم میدان کابل، به ستوه آمده، معروض حضور والا داشته، داد خواستند.»(5)

 

استبداد جنرال میر عطاخان بالای مردم جدیدالاسلام کافرستان:

این جنرال جنایت پیشه که جلادیت، نسل کشی و جنایت را در مورد مردم هزارستان به عالی ترین مرحله رسانده بود و تجربه کافی در این زمینه حاصل کرد. پس از آن، شبه این چنین جنایت را علیه مردم جدیدالاسلام کافرستان نیز انجام داد که یک نمونه آن را در سراج التواریخ در زیر نام: «شرح جور و ستم جنرال میرعطاخان» چنین می خوانیم:

«و در هم در خلال احوالی که به شرح رفت، جنرال میر عطا خان به عادتی که داشت، جور و ستم زیاد نسبت به مردم جلال آباد و نواح آن، از قوه به فعل آورده و زنان و دختران جدیدالاسلامان اهالی کافرستان را به مثابۀ زنان و دختران مردم هزاره، که متصرف شده بود، در آغوش وصال چنانچه گذشت، کشیده، و هم نقد و جنس زاید به مصادره گرفته،» (6)

آیا ظلم ها، حق تلفی ها، خشونت ها، دشمنی ها و... قتل های زنجیری که تا کنون در مورد مردم بی دفاع افغانستان جریان دارند، ریشه در نظام های استبدادی گذشته، حاکمان جلاد و در فرهنگ قبیلوی حاکم در کشور نداشته و ریزش خون مردم مظلوم ما اعم از مسلمان و غیر مسلمان اهالی افغانستان تا هنوز هم ادامه ندارد؟

کوچیان افغان هندی حتا قرآنکریم را نادیده گرفته و هزارگان را زنده به کام آتش انداختند:

هرگونه جنایت ضد بشری از سوی دولت، مهاجرین و کوچیان افغان در حق مردم هزارستان یک افتخار پشتونوالی بود که جزء از خصوصیات و فرهنگ منحط قبیلوی را به نمایش گذاشت. در همین رابطه بود که مظلومین هزاره حتا قرآن را در نزد مهاجمین افغان شفیع می کردند تا به خاطر قرآن پاک هزارگان بی گناه را زنده در بین شعله های آتش فرو نبرند و از خدا بترسند؛ اما چنان جنون حیوانی بالای مهاجمین مذکور غلبه کرده بود که هرگز از خدا و قرآن کریم هم حیا نکردند و به جنایت ضد بشری خویش ادامه داد.

«و هم در این هنگام، طوایف افغانان کوچی چون تغر، خروتی و لوجانی و دفتانی و نیاز و ناصری و اندری و ترکی و سلیمان خیل و ملاخیل وغیره، که زمستان در بنون و دامان و غیره مواضع، با اهل و عیال و دواب و مواشی خود رفته و در اواخر حمل و اوایل ثور، روی ییلامیشی به سوی مملکت افغانستان نهاده و مراتع و مزارع هزاره جات را تلف و علف دواب و مواشی خود کرده، مال التجاره زیادف از خارج به قاچاقی و عدم دادن خارج آورده و فروخته؛ و هم چنین در ارزاق اهالی این مملکت، خسارت وارد آورده، اجناس مأکول و ملبوس عواید این مرز و بوم را از قبیل روغن و برک و پشم و گلیم و اسپ و قالین و پسته و بادام وغیره، بر سبیل تجارت، حمل و نقل داده، در خارج می برند و گاه گاهی بعضی از قرای مردم هزاره را غارت و تاراج کرده و ایشان را زنده به آتش سوخته، اگر قرآن را شفیع سازند، آن را نیز به آتش انداخته، زنان و دختران ایشان را همه ساله یک یک  و دو دو، از سر راه با خود اسیر بر می دارند و انواع جور و تعدی، از قوه به فعل می آورند، » (7)

آیا بر اساس دستورات الهی، ارزش های انسانی، قوانین مدنی داخلی، میثاق های بین المللی، ضرورت زمان و منافع ملی آینده تمام اقوام کشور، ایجاب نمی کنند که حال بازماندگان و متعلقین قبایل فوق الذکر افغان از اولادهای مردم نورستان امروز (کافرستان دیروز)، شنوار، هزاره جات، غلزایی، اهل هنود وغیره غذر خواهی نمایند و جبران تلفات جانی و خسارات مادی آنان را نمایند؟

به علت افغان بودن کوچی های هندی؛ دولت مانع آمدن و جنایت آنان در افغانستان نشد:

گرچه ضرورهای فراوان مادی و تلفات جانی که توسط کوچی های افغان هندی به مردم کشور ما و به خصوص به مردم هزاره در افغانستان عاید گردیدند، جبران ناپذیر می باشند؛ ولی حکام نژاد پرست افغان، مانع عبور و مرور این پشتون های کوچی هندی در افغانستان نشدند. در این جا نیز عملآ به اثبات رسید که منافع اسلامی و ملی مردم کشور ما قربانی قومیت افغان آن طرف خط دیورند هم گردید. 

«و حضرت والا که از عادت و جهالت و لجاجت طوایف و قبایل افغانان بادیه نشین و ییلاق گزین، نیک آگاه بود، رقم فرمود که: «ایشان اگر منافع کثیره از افغانستان نبرند هرگز از اتحاد اسلامی و ایلیت و قومیت به آمدن خود در افغانستان رضامند و خرسند نیستند و آگر چه برای منافع خود و مضار افغانستان رفت و آمد می کنند و زکوت دواب و مواشی خود را می دهند، دولت افغانستان همین قدر را از سبب افغان بودن ایشان غنیمت شمرده، از آمدن در این مملکت، ایشان را منع نمی کند. و الا از آمدن ایشان در افغانستان و رفتن ایشان در خارج، به جز خسارت، منفعتی عاید این دولت و مملکت نمی گردد. » (8)

با این فرمان سلطنتی وقت به اثبات رسید که حکام دولت به خاطر نژادپرستی مانع عبور و مرور کوچیان افغان تبار از خارج به افغانستان و از این کشور به خارج نشدند؛ ولو که کوچی ها مزارع مردم هزاره را نابود کردند، دختران و زنان هزارگان را به زور با خود اختطاف می بردند، قاچاقبری می نمودند، باعث دشمنی میان پشتون ها و اقوام غیر پشتون در افغانستان شدند و هزاران خسارات و تلفات جانی را به کشور و مردم افغانستان وارد آوردند.

جنایت ضد اسلامی و ضد انسانی فرد ختک بالای زن نکاحی جاجی:

بعضی ها شاید تصور کنند که یک افغان بالای یک افغان دیگر و یا سایر افغانان ظلم نکرده و نمی کند و صرفآ افغان و یا افغانان بالای اقوام هزاره، تاجیک، اوزبیک، قزلباش و سایر اقوام تعدی کرده و می کنند. کلیت این یک تصور بی مورد و غیر موجه بوده و می باشد؛ اما اگر دست غرض سیاسی ارباب و یا خوانین در بین هر قوم داخل گردید، آن گاه قوم مورد نظر مورد استفاده شخصی و سیاسی شوم ارباب مورد نیز قرار گرفته و می گیرد.

 در جامعه قبیلوی ما امکان هر گونه خصومت، خشونت، دشمنی و حتا کشتار بین افراد تمامی قبایل، اقوام و پیروان مذاهب به کلی عام بوده و حال نیز می باشد. از این رو، با تجارب گذشته ثابت شده که تشنج، خصم و دشمنی میان افراد قبایل پشتون نسبت به دیگر اقوام و قبایل بیشتر بوده و در همین رابطه جنایت این فرد ختک که بالای زن نکاحی فرد جاجی عملی گردید که جای تعجب نیست.

در این منبع مستند توجه نماییم که:    

«و مقارن این حال، عیدک نامی از قوم ختک، زوجۀ منکوحۀ مدخولۀ یکی از مردم جاجی مدان را، بر طبق عات مستمرۀ جاریۀ مردم سکنۀ جبال سرحد، از راه تعشق با خود برداشته، در خانه خود آورده. و عده ای از مردم قوم ختک چون شیرزمان و میجر بهاء الدین و میر محمد شاه و رحمت شاه و جعفر و شاه مردین و علی خان و عبدالله خان نامان، با عبدک شوهر آن زن، در خوست نزد سردار محمد انور خان برگد افتخاری، حاکم آنجا، حاضر آمده دادخواه شدند.» (9)

وقتی که چنین بی ناموسی در بین افراد قبایلی افغان تبار معمول بوده، پس افغانان بی سواد و بی خبر از دین با پشتوانه حکام سیاسی خویش در دشمنی و جنایات ضد بشری در برابر سایر اقوام و پیروان مذاهب دیگر هرگز دریغ نکردند و این چنین افراد همواره از سوی اربابان و حکام مستبد دولتی برعلیه دیگران استعمال شدند و دشمنی ها را حتا به سطح قتل ها و کشتارهای زنجیری بین اقوام مظلوم و محکوم کشور ما نیز ارتقا بخشیدند.  

فراموش نباید نمود که از این گونه بدعت های منحط قبیلوی در بین سایر اقوام کشور هم وجود دارند که جامعه را از کاروان تمدن عصری و پیش رفت مدنی محروم ساخته و زمینه را برای تداوم حاکمیت اربابان جاهل، حکام خودکامه و دشمنان خارجی ما مساعد نموده اند.

 تصرف اراضی و سرقت مال مردم هزاره توسط بلوچ های هند برتانوی:

پس از اینکه، دولتمداران با نحوی از انحاء اعلان نمود که کله های بی تن مردم هزاره از دولت و دیگر همه جان، مال، اراضی، دارایی منقول و غیرمنقول از شما؛ یعنی از زمام داران دولتی، عسکری، افراد ایلجاری افغان و افواج سایر اقوام باشند. این جا بود که از داخل و خارج کشور، افغانان به خاطر گرفتن زمین رایگان، تصرف دختران، زنان و اسیران هزاره به نزد مقام سلطنت غدار مراجعه کردند که همه افغانان به تصاحب زمین های مردم هزارستان رسیدند. در این میان، خیلی از بلوچ ها نیز با بهانه مختلف غرض تصرف شدن زمین هزاره به نزد غداران سلطنتی و دولتی مراجعه می کردند و برعلاوه اینکه ملکیت هزاره های بی گناه را متصرف می شدند، دارایی هزارگان را هم به سرقت می بردند که اینک یک نمونه آن را تحت عنوان:« سرقت دزدان بلوچیۀ تبعۀ دولت انگلیس» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

« و از دیگر سوی، در خلال احوالی که به شرح رفت، عده ای از مردم بلوچیۀ متوطنۀ موضع منزه تور، یکصد رأس بز و دو فیصد شمشیر با یک سپر از مال سلطان محمد و رادو نامان، قوم اچکزایی، و نود رأس گوسپند از غلام و دلونامان، قوم بریج را که از راه هجرت، در این مملکت آمده، در هزاره جات مزرع و مرتع یافته و قرار گرفته بودند، به سرقت برداشته و از اندیشۀ مأخذ سیاست حکومت شدن خود، نزد اجنت بلوچستان رفته...» ( 10)

وقت که دولتمداران تا این سرحد، زمین های هزاره ها را حتا برای برخی از افغانان و بلوچ های هندوستان دادند و توسط آنان به تاراج باقی مانده ای دارایی مردم هزاره در هزارستان دست بردند؛ این خود دلالت بر عمق جنایات ضد بشری به طور خاص در مورد هزاره ها می کرد.

پرسش این جاست که بعد از عصر خونین امیر عبدالرحمن و پسرش امیر حبیب الله؛ نسل کشی، جنایت ضد بشری و دشمنی علیه مردم هزاره توقف یا فتند و اینکه به صورت خاص در زمان حاکمیت های نورمحمد تره کی- حفیظ الله امین در چند اول کابل، دولت اسلامی مجاهدین در افشار کابل، امارت اسلامی طالبان در مزارشریف، سایر ولایات شمال( بالای همه اقوام اوزبیک، تاجیک، ایماق، تورکمن، هزاره، قزاق، بیات، قزلباش وغیره)، بامیان، یکاولنگ و حتا در شهر کویته پاکستان طی این چند سال آخیر همین نسل کشی و جنایت ضد بشری در مورد مردمان بی گناه و مظلوم افغانستان ادامه پیدا کردند؟

جریان فرار دردناک مردم هزاره از اثر جباریت فرعونیان زمان:

در سراج التواریخ شرح داستان غم انگیز فرار مردم هزاره را تحت عنوان: «فرار اختیارکردن مردم هزاره» را چنین می خوانیم:

«و از دیگر سوی در خلال احوالی که رقم شده آمد، آحاد و افراد و اعداد هزارگانی که املاک و اراضی و عقار ایشان چنان [که] گذشت به توسط ایشک آقاسی، دوست محمد خان، به افغانان مهاجر و ناقل داده شد، از دولت و حکومت مایوس گردیده، دسته دسته و جوق جوق، ره فرار جانب مشهد و شالکوت و بخارا وغیره ولایات خارجه برگرفته، پشت به این مملکت نهادن آغاز کردند. و از جمله عده ای کثیری و جم غفیری، از راه خمیاب در کرکی و از آنجا در پته کی سر شده، گلکاری و مزدوری اختیار نمودند. و حضرت والا از عرایض وقایع نگاران آن حدود بدین امر آگاه شده، در روز دوشنبه پانزدهم مذکور ماه ذیقعده حکمران ترکستان را فرمان کرد که:« مردم هزاره را از رفتن در ماوراءالنهر باز داشته منع کند، و همه را جانب کابل و قندهار مجبورانه گسیل دارد.» و با صدور این منشور، چون مردم هزاره به کلی از دولت ناامید و قرین یأس و هراس شده بودند، و هرچند در عرض راه فرار دوچار مشکلات شاقه و زحمات فوق الطاقه می شدند، و از صدی ده الی بیست تن، به صعوبت از بنادر و معابر می گذشتند، دیگر همه تلف و ضایع می گشتند، رو به مراجعت ننهاده، قرب چهار لک خانه، فرار وطن و جلای مسکن شدند، و هنوز این راه در پیش دارند.» (11)

این چهار لک خانه که اگر تعداد هر خانوار را به پنج نفر فرض نماییم، در این صورت مجموع آن به دو میلیون نفر می رسید که توسط غداران و جانیان وقت از سرزمین خویش به طور ابد به خارج آواره و حتا نابود نیز شدند.

قاچاق توسط کوچیان آکاخیل:

کوچی های افغان تبار هردو طرف خط دیورند، هم در هند صاحب زمین و تجاورت بودند و همچنان در افغانستان دارای اراضی، تجارت و ملکیت بودند که این همه دارایی های منقول و غیر منقول را از طریق قاچاق بین افغانستان و هندوستان به دست آورده بودند. از جمله همه سالانه قروت، روغن زرد هزارگی، کشمش و سایر حاصلات سرزمین را از افغانستان بدون پرداخت مالیات به دولت به هندوستان می بردند که اینک یک نمونه مشخص آن را در ذیل مطالعه می فرایید:

«هم در خلال احوالی که به شرح رفت، عده ای از قوم آکاخیل کوچی، که پیشۀ تجارت نیز داشتند و همواره مال التجارۀ از خود و بیگانه را، از راه قاچاق از داخل و خارج مملکت، حمل و نقل داده، خراج نمی دادند، هشتصد بار اشتر کشمش و روغن و قروت وغیره اجناس را به قاچاقی، در پشاور بردند،...» (12)

کوچیان بر مبنای قاچاق، تطاول، تجاوز، خشونت، جنگ، غارت، دزدی، اختطاف و کشتار مردم بی دفاع کشور ما به خصوص با تصاحب اراضی مردم هزاره زندگانی مرفع را داشته و از جمله بزرگ ترین سرمایه داران به حساب می آمدند که اکنون نیز چنین می باشند.

جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی افغانان کوچی بالای هزاره ها:

افغانان کوچی نه تنها با غارت اموال، اسارت زنان و کشتن هزارگان قناعت نکردند؛ بلکه حتا با نادیده گرفتن شفیع کردن قرآن، مردم هزاره را زنده در بین آتش کباب کردند که اینک یک نمونه دیگری آن را  که در این برگه سراج التواریخ درج گردیده، به مطالعه علاقمندان تقدیم می گردد:

«افغانان کوچی مال و منال هزارگان را غارت کرده و صدها نفر را کشته و زنده به آتش سوخته، زنان ایشان را به اسیری می برند و قرآن را اگر هزارگان شفیع کنند، به آتش می سوزانند و مراسم بازپرس از طرف حکومت به تقدیم نمی رسد، که ان شاء الله در جلد پنجم، در تضاعیف واقعات سلطنت اعلیحضرت او مفصل رقم خواهد شد.» (13)

آیا این کوچیان با انجام این عمل ضد بشری خویش، از درنده ترین حیوان پایین تر نگردیدند؟

 

قاچاق روغن هزارگی و سایر اموال به خارج:

کوچی های افغان همه ساله اموال از فروش بازمانده و فرسوده ای هندی را به طور قاچاق به افغانستان می آوردند و به خصوص آن اجناس را به زور بالای مردم بی دفاع هزاره به فروش می رساندند. در عوض روغن زرد، گلم، قالین، اسپ، گوسفند، گاو هزارگی، زیره، پسته، بادام و سایر تولیدات زراعتی، حیوانی وغیره را از افغانستان به طور قاچاق به هندوستان حمل می کردند که اینک یک نوع از این خیانت ملی و جنایت کوچی های افغان را به طور زیر به ملاحظه عموم مردم خویش قرار می دهم:

«و هم در این هنگام، از قلت روغن که به روی روز افتاده، از تجارت عموم طوایف افاغنۀ کوچی، که مال التجارۀ زیاد، همه ساله، از راه قاچاقی آورده و فروخته و از این مملکت، روغن و برک و گلیم و قالین و زیره و پسته و بادام و اسپ وغیره را خریده، نیز به قاچاقی در خارج، خصوص در شالکوت و دیره جات و بنون و دامان و پشاور و پنجاب و سند و هند برده و تجارت کرده، عسرت در ارزاق ملت و خسارت در باج و خراج دولت وارد نموده، رفته رفته در این هنگام، روغن از سیر چهار روپیه، به هشت روپیه رسید...» (14)

قاچاقبری این کوچیان افغان، باعث بحران اقتصادی در کشور نیز گردیده و قیمت های برخی از اقلام را بلند بردند که یک ضربه بزرگ در اقتصاد ملی کشور بود؛ اما حکام جابر کشور به خاطر افغان بودن کوچی های هندی هرگز، این قاچیان افغان خارجی را مورد مجازات قرار ندادند. پس، دولتمداران نژادپرست به خاطر منافع غارتگرانه قوم خویش، مصالح و منافع ملی کل مردم افغانستان را قربانی کردند.

 

بی ناموسی و قتل توسط عبدالمجید فوفل زایی:

یکی از خصوصیات جامعه قبیلوی و مرد سالاری، نه تنها تجاوز به زنان نکاحی بوده؛ بلکه قتل نیز در دستور کار قرار داشت. عبدالمجید پوپلزایی و برادرش با فریب و نیرنگ، خانم یارو الکوزایی را تحت اسارت شهوانی حیوانی خویش قرار دادند و بعدآ مشترکآ به قتل یارو الکوزایی دست بردند. در سراج التواریخ در تحت عنوان: «تعشق عبدالمجید فوفل زایی و یک برادر او» چنین نقل گردیده است:

«و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، عبدالمجید و عبدالطیف نامان، از قوم فوفل زایی که با هم برادر و در مفاحشه کاری یاور بودند و با یارو نامی، از قوم الکوزایی در یک خانه نشیمن داشتند. ترک حقوق همسایه داری کرده با زوجۀ یارو تعشق ورزیدند. و پس از چندی یارو را به اتفاق زوجه اش به قتل رسانیدند.» (15)

آیا تجاوز به حریم زنان دیگر و قتل، جزء از خصایص نظام قبیلوی نبوده و هنوز هم نمی باشد؟

 

قتل نورالحق الکوزایی توسط سیفور بارکزایی:

سیفور بارکزایی نخست با خدعه ارتباط جنسی را با خانم نورالحق الکوزایی بر قرار کرد و بعد شوهر مذکور را به قتل رساند که این به طور ذیل مطالعه می گردد:

«و هم چنین سیفور نام بارکزایی، با زوجۀ نورالحق نام الکوزایی، دمساز گشته و شوهر او آگاه شده خواست که زوجۀ خود را از شهر قندهار، در زمین داور گسیل داشته، رشتۀ مفاسقت او و سیفور را بگسلاند. و قبل از آن که زوجۀ خود را بردارد، از در ادای نماز عشاء در مسجد شده، سیفور فرصت وصل یار جسته، در خانۀ او شد و زوجۀ نورالحق در مواجه پسر هفت ساله خود، که از شوهر خویش  داشت، نزد عاشق فاسق خود گریه آغاز و اظهار کرد که شوهرم مرا در زمین داور برده از بوس و کنار دور می سازد، و سیفور از گریۀ آن فاحشه، عزم قتل نورالحق را جزم نموده، چنانچه پس از آن که او نماز گزارده به خانۀ خود شد، از دست سیفور و زوجۀ خود، مقتول گشت. بعد هر دو تن فارغ بال گردیده، تا وقت سحر به طبخ غدای معاشقت گراییدند و...» (16)

چه روزگار بود که در تحت نظام استبدادی، زن نکاحی با فحشاگری خویش، بالاخیره موجب قتل شوهرش توسط شخص دیگر گردید و مجرمین مجازات نشدند.

 

تاراج چهل خانوار هزاره توسط افغانان:

این اشخاص ذیل بدون ترس از خدا، وجدان بشریت و دور از اخلاق ملی، دارایی چهل خانه هزاره را با غارت بردند که در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:

«دلاسا نام بابری و عابدین و شفا و محمد اکبر و محمد افضل نورزایی و جهانگیر و عبدالحکیم هوتکی و حسین توخی و دوست محمد کاکری و محمد امین بلوچ، که چهل خانه، از مردم هزاره [را] تاراج کرده چنانچه گذشت، از اقرار خود، گرفتار آمده بودند،...» (17)

آیا این یک جنایت دیگری ضد بشری عامدانه و هدفمند در قسمت هزارگان نبود؟

در تاریخ افغانستان از قبیل این چنین جنایات سازمان یافته، هدفمند و تعمدی، زمانی از سوی دولتمداران مستند و گاهی هم توسط افراد قبایلی در قسمت سایر اقوام و به خصوص در مورد هزارگان صورت گرفته که دشمنی ها، خشونت ها، تجاوزات، تصرف دارایی ها و... کشتارهای زنجیری را میان قوم پشتون از یک طرف و سایر اقوام از طرف دیگر، خلق نموده و دشمنان بومی و خارجی از این جهت به سود خویش بهره برده اند.

از اینکه نخبگان اقوام غیر پشتون بدون چهار مرحله ( حبیب الله کلکانی تاجیک، ببرک کارمل تاجیک، صبغت الله مجددی عرب تبار و برهان الدین ربانی تاجیک) در رأس قدرت سیاسی نبودند و کمتر از مردمان خویش به عنوان ابزار سیاسی استفاده کردند؛ ولی خوانین پشتون که تقریبآ طی سه قرن آخیر در انحصار قدرت مسلسل میراثی- قبیلوی قرار داشتند، در قدم نخست مردم بی گناه پشتون را نه تنها ابزار به قدرت رسیدن و تحکیم قدرت سیاسی خویش در کشور قرار دادند؛ بلکه افراد عادی پشتون ها را در دشمنی علیه سایر اقوام نیز استعمال کردند که این سیاست و عمل ضد انسانی تا کنون از سوی بعضی از نژادپرستان کشور ما در محور قدرت سیاسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، نهادهای خصوصی و حتا روابط عمومی جامعه نیز تعقیب می گردند.

در فرجام این قسمت باید نوشت که غرض از نقل اوراق خوب و بد تاریخ گذشته کشور به این سبب است که نسل کنونی از گذشته ها با زیربنای دانش، تعلیم، تربیت و عقلانیت روز  درست آگاه گردند تا گذشته را به حال وصل کنند. و آن گاه مبتنی بر شناخت بنیادی گذشته ها، داشتن الگوهای مثبت و عبرت گرفتن از داشته های منفی آن ها؛ اوضاع حال را به صورت لازم درک کنند و برای سعادت آینده خود، مردم و آبادی میهن خویش در کار و پیکار خردمندانه، مسؤلانه، صادقانه و مدبرانه اقدام نمایند تا زمینه های وحدت ملی، دولت سازی ملی، ملت سازی و تحقق نظام مردم سالاری عملآ در آینده افغانستان مساعد گردند.   

ادامه دارد

تاریخ: شنبه 17 حمل 1392 خورشیدی برابر با 6 اپریل 2013 میلادی/ افغانستان

-----------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

(1) – ص 433 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 341 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 353 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 377 و 378 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 (5) – ص 385 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 392 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(7) – ص 394 و 395 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8) – ص 395 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 398 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

( 10) – ص 400 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(11) – ص 402 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(12) – ص 406 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13) – ص 411 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(14) – ص 417 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(15) – ص 419 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(16) – ص 420«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(17) – ص 425 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت نهم

بریـدم من ز انسان ها اگر انسان همین باشد

برای قــتل همنوعش همیشه در کمـین باشـد

«اقــتــلو لاآمـنو» شــد محـور اندیشــــه اش

مرا کافر بخوان هرگاه چنین اندیشه دین باشد

«مسعود حداد»

 

ظلم و غارت در دایکندی:

در فرهنگ منحط بدوی قبیلوی، تطاول، خشونت، اختطاف، تجاوز، غارت، سرکشی، دزدی، مرد سالاری فرعونی، انسان کشی و هر گونه جنایت عام بوده و یکی از افتخارات جاهلانه حاکمه در جامعه منحط قبیلوی می باشد. به خصوص که افغانان صحرا گشت و کوچی با پشتوانه دولتمداران غدار وقت به هر گوشه کشور و به طور خاص وارد مناطق هزاره جات می شدند، از هیچ گونه ستم و جنایات ضد بشری در قسمت مردم محکوم و بی دفاع آن دریغ نمی ورزیدند.

اینک یک نمونه این چنین اعمال ضد بشری را که در حق مردم اسیر و بی دفاع کشور انجام داده اند، در  سراج التواریخ به طور زیر ملاحظه می گردد:

«و از دیگر سوی در خلال این حال، افغانان بادیه نشین و ییلاق گزین هزاره جات، چهل خانوار از هزارۀ دایکندی را غارت و تاراج کرده، هفت نفر زن و دختر و دو صد رأس گوسپند و یکصد پنجاه فرد گاو و تمامت مال و متاع ایشان را با خود برداشته، داخل علاقۀ دولت یار، تابع هرات شدند و عبدالوهاب خان حاکم دایزنگی و دایکندی، شیر احمد خان عم زادۀ خود را از راه استرداد در دولت[یار] فرستاده، او بی نیل مرام و ناکام باز گشت. بعد وی ماجرا معروض داشته، در روز دهم مذکور ربیع الثانی فرمان شد که قوم و قبیلۀ غارتگران افغان را معلوم و معین کرده، معروض دارد که مراسم بازپرست به عمل آید. وهم علی محمد خان حاکم فراه و علی محمد خان حاکم پشت رود و سعدالدین خان حاکم هرات و محمد علم خان حکمران قندهار را جداگانه فرمان داد که «افغانان غارت و ا سیر کننده گان هزاره را به دست آورده، معروض دارند و چون همۀ این همۀ حکام افغان بودند، اهمال اختیار کرده، رسم و رواج داد را به روی کار نیاورده، هزارگان به حقوق خویش نرسیدند.  و از ین گونه رفتار و کردار افغان و عدم بازپرست حکام بود که قوم هزاره از این ممکلت راه بیرون شدن پیش گرفته، اکثر در ممالکت خارجه رفتند.» (1)

جنایت از هر طرف علیه هزارگان چنان گسترده و عام شده بود که حتا حاکم دولت چنان برآشفته شد، این جانیان را به نام قوم و قبیلۀ غارتگران افغان خطاب کرده و خواهان بررسی عمل زشت آنان در محکمه شد؛ ولی در عمل بازخواست عادلانه اسیران و مظلومین هرگز نگردید.  

 

تجاوز به دامن پاک دختران و تاراج دارایی مردم ارزگان:

وحشت و بی ایمانی افراد ستمگر قبایلی افغان چنان به اوج خود رسیده بود که از هیچ گونه تاراج اموال مردم بی گناه و بی دفاع ارزگان دریغ نکردند؛ بلکه به صورت تعمدی و هدفتمند، دختران هزاره را به زور با خود می بردند و بالای آنان تجاوز جنسی می کردند این چنین اعمال را افتخار افغانیت می دانستند. اینک یک نمونه کوچک این جنایت ضد بشری و ضد اسلامی را که توسط وحشیان صورت گرفته است، در سراج التواریخ چنین می خوانیم:

«و در این وقت از استدعای دوست محمدخان، سرپرست افغان مهاجر، غلام نبی خان بارگزایی مأمور حکومت افغانان مهاجر شده، قبل از وصول او در بین مهاجرین، ایشان به تعلیم و تلقین بزرگان خود و ایمای دوست محمدخان، که به حضور والا به ذریعۀ ایشک آقاسی عبدالقدوس خان، اظهار عدم مردم هزاره را در متوطن و مسکن شان کرده، فران ملک ایشان را به افغان دادن چنانچه گذشت حاصل کرده بودند، دست غارت و سرقت بر مردم هزاره کشودند که شاید ایشان تنگ آمده از ملک بیرون روند و کذب او به روی روز نیافتد. چنانچه از جمله ملک دین محمد و محمد دین نامان، از منسبوبان محمد شریف خان مهاجر قوم اچگزایی در کوتل کشکول یا کج قول، یک میل تفنگ و یک تخته شالکی و نود و هفت روپیه نقد از نزد محمد علی نام هزاره به قهر و عنف ربوده، و پس از آن چهار فرد گاو از قلعۀ یارقلی واقع خلج، به سرقت برداشتند و غلام رضا بیگ پسر میر اسمعیل بیگ خلجی، از اولاد قلیج خان، هردو تن دزد را تعاقب کرده دستیگر نمود و معروض حضور داشت. و از حضور والا ارقام رفت که غلام نبی خان، حاکم مهاجرین، در آن جا می رسد، ماجرا به بازدارد که او از دزدان باز پرسیده ایشان را کیفر دهد. وغلا نبی خان اقدام در بازخواست نکرده، جواب داد که این امر قبل از مأموریت و وصول من در محل حکومت واقع و صادر گردیده، به من تعلق ندارد و هر دو تن دزد مهاجر رها شدند، بیش تر از پیش تر، طریق مفاجرت برگفتند. و هم چنین یک صدو شصت رأس گوسپند ولی خان وغیره را چند تن دزدان مهاجر از علاقۀ شیرین هزاره، به سرقت برده و از سرقت خود نزد حاکم ارزگان اقرا کرده مراسم بازپرست به عمل نیامد، و هم سه نفر دختران هزاره را که برای خاک آوردن جهت تنور ساختن از آبادانی بیرون شدند، افغانان مهاجر به قهر و قسر ایشان را در منزل خود برده و به اکراه متصرف شده، چندان که فریاد زده داد خواستند و خدا و رسول را نام بردند، دست از ایشان بازنداشته، هرچه خواستند کردند. تا که سلطان محمد خان حاکم ارزگان آگاه گردیده، از جمله در خصوص این سه تن دختران پردۀ عصمت دریده، طریق عدل و داد ورزیده و از افغانان گرفته تسلیم کسانی ایشان کرد.» (2)

آن جنایت که در فرهنگ انسان های بدوی صورت می گرفت، حتا بالاتر از آن توسط دشمنان بشریت و دین در مورد هزارگان اعمال گردید.

 

ظلم و زنا را در حق دختران و زنان شوهردار حلال شمردند:

اینکه هرگونه خشونت، تجاوز، تطاول، ستمگری و سایر جنایات ضد بشری در جامعه قبیلوی به کلی حاکم بوده؛ ولی افزون برآن، نظامیان دولتی و افراد قبیلوی با پشتوانه سیاست های امیرعبدالرحمن، امیرحبیب الله، سردار عبدالقدوس، دوست محمد سرپرست مهاجرین و سایر جباران، هرگونه جنایت را در حق مردم اسیر و مظلوم کافرستان دیروز، جدیدالاسلام نورستان امروز، اهل هنود، زنان و به خصوص مردم هزارستان به عنوان یک اجر آخرت تلقی می گردیدند.

شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در جلد سوم سراج التواریخ چنین می نگارد:

«کارگزاران دولت که در بین مردم جا و مقام گرفتند، همان دخترانی را که حضرت والا از فروختن منع فرموده بود، ایشان به ظلم و ستم گرفته، متصرف شدند و بدان اکتفا نکرده، زنان شوهردار را حلال دانسته، در آغوش خویش کشیدند و آن مردم این امر را بعید از شریعت حضرت ختمی مرتبت دانسته که یاد شد، هر چه کردند و دیدند، هرچه دیدند.» (3)

اگر این ها یک ذره به انسانیت و اسلامیت پابند می بودند، آیا چگونه ممکن بود که دارایی مردم را به غارت بردند، به حریم پاک دختران تجاوز نمودند و زنا با زنان شوهردار را حلال تلقی کردند؟

 

غارت امول، به آتش انداختن و قتل هزارگان توسط کوچی های افغان:

عملآ؛ دارایی، به آتش انداختن و کشتارهای زنجیری مردم هزاره به دست کوچی های افغان کاملآ  معمول شدند و این امر هم زمینه فرار هزارگان مظلوم را از سرزمین آبایی شان مساعد نمود. این چنین عمل ضد انسانی کوچی ها به صورت منظم از سوی دولتمداران نژادپرست حمایت می گردید و اکثریت مناطق هزارستان به سرزمین سوخته و بدون سکنه مبدل شد.

در جلد سوم سراج التواریخ در مورد جنایات ضد بشری دولتمداران در حق هزارگان بی دفاع و مظلوم چنین نبشته شده است:

«ایشان آبادانی و زراعت مردم سرجنگل را پامال و دواب و مواشی کرده و آتش زده، تمام بسوختند. و بسیار تن از اشرار هزاره را کشته، چهل و سه تن از مردان و زنان و پسران و دختران ایشان را اسیر کرده، نزد سپسالار فرستادند.» (4)

شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در جلد چهارم سراج التواریخ چنین می نگارد:

«و هم در خلال احوال مسطور، و نهبات افغانان مردم هزاره را به شرح رفت، سیف آخندزادۀ اسحاق زایی، رئیس کوچیان پشت رودی که زراعات و اموال مردم هزاره را چنانچه گذشت، تلف و علف و غارت و تاراج کرده و هفت تن زن و دختر را در دولت یار با خود برده بود، حضرت والا از عریضۀ عبداوهاب خان حاک دایزنگی برجسارت و غارت او آگاه گشته، اورا از پشت رود محبوس طلب کابل فرموده، عبدالوهاب خان را نیز احضار حضور نموده، و سیف آخندزاده به ذریعۀ ملا محمد سرور خان اسحاق زایی قوم او، که نزد شهزادۀ محترم، سردار نصرالله خان مکانتی داشت از حبس راها شده و سیف در کابل فوت شده، حق رسانی مردم هزاره از قوه به فعل نیامد. و هم چنین تا حال که سنۀ هجری به هزارو سه صد و چهل و سه رسیده، و در هر سال بسیار کس از دست افغان کوچی وغیره به قتل و غارت و زنده به آتش سوختن واصل آمده، مراسم باز پرس از طرف حکومت به روی روز نیامده است.» (5)

جنون وحشیانه کوچیان، چنان به اوج خود رسیده بود که به غارت و کشتارهای هزاره ها هم قناعت نمی کردند و عطش استبدادی آنان رفع نمی گردید؛ بلکه حتا هزاره های مقتول و زنده را همه یک جا به کام و شعله های آتش می سوختاندند.

اگر ذره ای احساس و عاطفه ای انسانی در نهاد این کوچی ها وجود می داشتند، چطور امکان داشت که این چنین عمل ضد بشری را در حق مردم بی گناه، اسیر و اهل قبله در افغانستان انجام می دادند؟

در جلد سوم سراج التواریخ در مورد تاراج، ویرانی و نسل کشی مردم هزاره چنین نقل گردیده است:

«به گوش داد نیوش حضرت والا رسیده، در روز ششم ماه صفر 1310، ایشان را فرمان کرد که آبادانی مردم «میرادینه» را تمام آتش زده بسوزانند و زراعت ایشان را تمام، خوراک دواب و مواشی و اسپان نمایند و همچنین زردک و پشۀ و شیرداغ را خراب کرده، برباد دهند و پس از استیصال آنان، روی به سوی «قلندر» نهاده و جزای ایشان را داده و بغات آن نواحی و اطراف را کشته و اسیر و دستگیر نموده، آثاری از وجود خود ایشان و زراعات ایشان را نمانده، نیست و نابود کنند و تا «سنگ ماشۀ» جاغوری، راه را از خار فتنه جویان مفسد خواهان، پاک و مصفا سازند. بعد از آنجا داخل ارزگان شده، کار ارزگان را راست کنند، » (6)

 

جاسوسان خارجی به نام مهاجر در هزاره جات:

در بعضی از قسمت های قبلی این تحقیق، نوشتم که هزارستان طی تقریبآ سه قرن آخیر از سوی مهاجمین داخلی و خارجی اشغال شده نتوانست و همه پرعقده از دنیا رفتند.

از جمله در این مدرک چنین می خوانیم:

«هزاره ها در طول تاریخ خود مختار بوده و به صورت ملوک الطوایفی در ساحۀ هزاره جات زندگی می کرده اند. اولین بار در سال 1271 ش. امیر عبدالرحمن پادشاه وقت افغانستان خواست هزاره ها را تحت انقیاد حکومت مرکزی کابل دربیاورد، اما ظلم و تعدی مآمورین او و سنگینی بیش از حد مالیاتی که وضع کرده بود، هزاره ها را به نارضایتی واداشته، زمینه شورشی را آماده کرده که منجر به جنگ خونین بین هزاره ها و امیر عبدالرحمن شد. در این جنگ امیرعبدالرحمن از تمام قوا و امکانات خود استفاده کرد و به فجیع ترین وجه هزاره ها را سرکوب نمود و به نسل کشی آنها پرداخت. در جریان این جنگ که سه و نیم سال به طول انجامید، بالغ بر شصت در صد مردم هزاره نابود شدند.» (7)

 امیرعبدالرحمن در اوایل نیز در اشغال هزارستان موفق نبود تا اینکه جاسوسان مختلف را به نام های تجار، ملا، سیاح، مالدار، مهاجر، کوچی وغیره روانه هزارستان کردند. ناگفته نماند که دولتمداران حتا از برخی از قزلباشان قندهار و سادات هزاره را نیز در پوشش تاجر، ملا، دکاندار وغیره در هزارستان فرستادند و معلومات مورد خویش را حاصل کردند. این جواسیس وضعیت جغرافیوی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی وغیره مردم هزارستان را شناسایی کرده و به دربار دولتمداران وقت و انگلیس ها رساندند. بر بنیاد همین جاسوسی بود که عبدالرحمن خان با حمایت انگلیس ها، لشکر داوطلب افغانان قبیلوی و افواج نظامی غیرافغان بالای هزارستان هجوم وحشیانه را روی دست گرفتند تا توانستند، مردم را کشتند، دارایی مردم را به تاراج بردند، زنان و دختران این سرزمین آباد را به اسارت گرفتند و نسل کشی هزاره های تورک نژاد را تا آخرین مرحله انجام دادند.

اینک یک نمونه مستند جاسوسان را که تحت عنوان: شرح حال جاسوسان مهاجر افغان وغیره،» در جلد چهارم سراج التواریخ درج گردیده است، چنین می خوانیم:

«و هم در خلال احوال مسطوره، عدۀ زیادی از احاد و افراد اعداد سادات و افاغنۀ سکنۀ فوشنج بلوچستان و کاکرستان، که از اقوام و قبایل ایشان، نام مهاجر بر خود نهاده در هزاره جات و نواح قندهار وغیره محلات، مزارع و مساقات چنانچه جا به جا رقم شده آمد، یافته قرار گرفته بودند، به بهانۀ بازدید و استدراک ملاقات مهاجرین از راه جاسوسی و خدمت دولت انگلیس و حصول معلومات و نظریات از حالات حکومت و رعیت و اجرای سیاست داخلۀ مملکت افغانستان و رسانیدن به کارکنان دولت مذکوره، وارد شدن در قندهار و نواح آن و هزاره جات آمده، و راه آمد شد کشوده، پیهم آمد شد آغاز کردند؛ و معلومات حاصل کرده مراجعت نمودن اختیار نمودند؛ و بدون پاسپرد همی آمده و همی رفتند. تا که محمد علم خان حکمران قندهار از این کار نامسلمانۀ ایشان آگاه گشتد،» (8)

همان طوری که حکام وقت از افراد قبایلی افغان هندوستان به حیث جاسوس استفاده بردند؛ بلکه دولتمداران، پشتون های آن سوی خط دیورند را در تصرف سرزمین حاصل خیز هزارستان هم تحریک و تشویق کردند و بالاخیره، بخش عظیمی از ملک هزارستان به این افغانان پشتون تبار هند برتانوی به طور غیر مشروع اعطا کردند که در این مدت 133 سال در تصرف اشغالگران می باشند.

 

متمردین کفار کانتوز بخشیده شدند؛ ولی، هزارگان حتا نابود هم گردیدند:

 گرچه جنایات بی حسابی در مورد مردمان غیر مسلمان کشور به خصوص در دوران امیرعبدالرحمن و حبیب الله پسرش صورت گرفته اند؛ این بار شاید نخستین بار بود که متمردین کفار کانتوز مورد عفو قرار گرفت و به زندگانی عادی خویش مصروف شدند؛ ولی دولتمداران جبار وقت در مورد مردم هزارستان با چنان جنون سراپا آلوده شده بودند که نه مخالف و نه موافق خویش که همه هزاره بودند، مورد بخشش قرار ندادند و همه را مشترکآ سر به نیست کردند.

اینک تحت عنوان: «مخلغ شدن کشیمر نام از کفار کانتوز» در مورد در بخش نخست جلد چهارم سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

« و مقارن این حال کشمیر نامی، از رؤسای مردم برکمتال کفار کانتوز، که در وقت تمرد و طغیان مرد آنجا چنانچه گذشت، از راه فرار در چترار رفته بود، به استمالت ودلالت ملا خواجه احمد نام، متوطن ده بیدک گل دره، معلم مرد سکنۀ ده برکمتال، که از راه هدایت نمودن فراریان کفار در چترار شده بود، نزد میر عطا خان حاضر آمده، از عطای خلعت چوخای ماهوت و لنگی زرین، شاد خاطر و مأمور اقامت مسکن و موطن خویش گشت و بقیۀ قوم او از این لطف و نوازش میرعطا خان، امیدوار مرحمت و احسان گردیده، همگنان از چترار در مقام خویش مراجعت کردند.» (9)

اینکه دولتمداران، این متمردین کفار کانتوز را نکشتند و آنان را مورد عفو قرار دادند، در نفس خود خوب بود؛ اما اینکه دولتمداران، هزاره های طرفدار و مخالف دولت عبدالرحمن را به صورت دسته جمعی قتل عام کردند، آیا این عمل بیانگر یک تبعیض عریان، تعمدی و نسل کشی به طور خاص در مورد هزاره ها نبودند؟

 

جنایت سید بابا نسبت به مردم بی دفاع هزاره:

یک مسأله در این عصر سیاه کاملآ عام بود که یک فرد غیر هزاره که در کنار دولتمدارن خون آشام بود، با پشتوانه حکام وقت از هیچ گونه جبر، غارت، تجاوز و کشتار مردم هزارستان دریغ نکرد و به این عمل غیر انسانی خود مباهات نیز می نمود.

تحت عنوان: «جور و ستم سید بابای سرتیب به مردم هزاره» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:

« و از دیگر سوی، در خلال واقعات مسطوره، سید بابا نام، سرتیب سواران کشادۀ اوزبکیه که در میرآدینه و حجرستان اقامت خدمت داشت، جور و ستم زیاد نسبت به مردم هزاره از قوه به فعل آورده و دختر قاضی عسکر، رئیس هزارۀ فولاده را، به اکراه ضجیعۀ خویش ساخته و حضرت والا او را بر طلاق دادن او کرده و او نپذیرفته آن زن را در ترکستان به خانۀ خود گسیل داشت. و کردار ناهنجار او از عریضۀ سواران تحت رایت خودش، به گوش دادنیوش والا رسیده، طلب کابل شد و به ذریعۀ سید جعفر خان پسر سید احمد خان فرزه ای و نادعلی نام وقایع نگار کابل، تحقیقات جور و ستم و مصادرات او فرموده شده، نه هزار روپیه از اقرار خود او به روی روز افتاد. و به امر والا قسط معین گشت که تا سه سال این مبلغ را به خزانه برساند؛ و هم سردار محمد عزیز خان حکمران ترکستان را فرمان رفت که زوجۀ مکرمۀ مذکورۀ او را تحت الحفظ گسیل کابل کند، که با زنان دیگر میران هزاره در زندان سیاست یکجا باشد.» ( 10)

 

به ناحق زمین های مردم هزاره به پشتون های هندوستان داده شدند:

اینکه تبلیغات توزیع رایگان زمین های زراعتی هزارگان حتا به خارج نیز رسیدند و برعلاوه امیرعبدالرحمن

 از کلیه پشتون های داخلی و خارجی دعوت به عمل آورد تا ملکیت مردم هزاره را توسط دولت به طور رایگان صاحب گردند.

«و حضرت والا در روز بیست و سوم جمادی الاولی، فرمان کرد که:« املاک لامالک مردم هزاره به کسانی که از خارج خاک افغانستان هجرت می کنند، داده شده و می شود، نه به مردم داخله که در دو جا مزرعه و کلاته به دست آورده،» (11)

تحت عنوان:« متصرف شدن افغانان ملک چهار چینۀ دهراود هزاره را» به طور ذیل ملاحظه می گردد:

«و هم در این هنگام، ایشک آقاسی دوست محمد خان مزارع و مساقات مردم هزارۀ اسکه، واقع چهار چینۀ علاقۀ دهراود، تابع قندهار را که ملاکش تمرد و طغیان نکرده، در وقت بغاوت هزارۀ یاغستان، طریق خدمت دولت سپرده بودند، به مردم ملک دار قوم خود داده،» (12)

 

دزدیدن اموال پشتون توسط قوم مسعود وزیری پشتون تبار:

در سراج التواریخ تحت عنوان: «شرح سرقت دزدان قوم مسعود وزیری» چنین نگاشته شده است:

«و مقارن این حال، عده ای از سرقت پیشه گان قوم مسعود وزیری، به عزم نهب و غارت دواب و مواشی رعایای این دولت، کمر قتل و تاراج بربسته، از راه کوه خواجه خضر و مسونگه، که هر دو جا تا این هنگام، داخل تصفیه و تعیین حدود نیامده، از مواضع متنازع فیهمای دولتین  افغانستان و انگلیس در شمار بودند، در شب دهم جمادی الاخری، برچند خانه از مردم بادیه نشین و ییلاق گزین قوم خروتی، که در بالاسر رباط به کوه فروکش ییلامیشی نموده بودند، تاخته، هشت نفر را مجروح گلولۀ تفنگ و شمشیر ساخته، مال و متاع پربهای ایشان را بر دو نفر اشتر و نه فرد گاو، از دواب خود ایشان حمل داده، با ششصد رأس بز برداشتند.» (13)

در قسمت های قبلی نگاشته شد که از جمله غارت، دزدی اموال و کشتارهای اقوام غیر افغان توسط قبایل افغان به کلی عام بود؛ ولی در عمل ثابت گردید که چپاول، تجاوز بر دارایی های قبایل پشتون تبار هم  مروج بود که توسط برخی از قبایل افغان بالای یک یا چند قبیله افغان نیز صورت می گرفتند. این خصیصه قبلآ کم و بیش در بین اقوام غیر پشتون نیز به مشاهده می رسیدند؛ ولی نه به اندازه ای که در فرهنگ قبیلوی افغانان رایج بودند. بدین معنا که جنایات ضد بشری در میان تمام اقوام پشتون و غیر پشتون افغانستان موجود بودند که حتا عصاره های آن در عصرحاضر نیز گاه و بیگاه به ملاحظه می رسند؛ ولی ساختار و فرهنگ قبیلوی در جامعه پشتون نبست به سایر اقوام کشور، نهایت تنگ و بدوی بودند، پس جنایات ضد بشری نیز گسترده تر بود که از جمله انتقام گیری و دشمنی در بین پشتون ها سالیان طولانی داشتند و متأسفانه تا کنون هم دارند.

در این راستا، شناسایی جهل جامعه قبیلوی به صورت کل در کشورهای عقب نگهداشته شده و به طور خاص در افغانستان قبیلوی منظور راقم این قلم بوده و می باشد که باید از سوی پژهشگران مورد ارزیابی علمی و جامعه شناسی قرار گیرد تا نظام نوین و دموکراتیک جاه گزین سیستم کهنه قبیلوی در این حیطه باستانی ما گردد.

 

ادامه تظلم و ستمگری بالای مردم جدیدالاسلام نورستان:

دولتمداران با بهانه کافر، مردم کافرستان نه تنها تار  و مار کردند؛ بلکه آنان را به ضرب شمشیر نیز مسلمان ساختند. مسأله در این جاه ختم نشد. پس از آن مردم جدیدالاسلام کافرستان قبلی و نورستان جدید را نیز نبخشیدند و آن ها را مورد هرگونه ظلم قرار دادند.

تحت عنوان:« شرح جور حاکم و ستم میر عطا خان بر مردم جدیدالاسلام» در سراج التواریخ چنین آمده است:

«و هم در این ایام، [چند] تن از سرکردگان جدیدالاسلام قوم کفار پارون و کانتی وای از جور و ستم میرعطاخان جنرال به ستوه آمده، از راه دادخواهی، وارد کابل و شرفیاب بار شده، به عز عرض رسانیده به زبان ضراعت، استغاثت و اظهار نموده،...» (14)

تبعیضات نژادی، زبانی، سمتی وغیره قبیلوی در مورد مردم بی گناه نورستان توسط جباران وقت به پایان نرسیدند و ادامه پیدا کرند و میراث شوم را به نسل کنونی باقی گذاشت.

ادامه دارد

تاریخ: شنبه 10 حمل 1392 خورشیدی برابر با 30 مارچ 2013 میلادی/ افغانستان

 

-----------------------------------------------------------------------------------------------

منابع:

(1) – ص 299 تا 301 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 300 تا 301 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 316 ««سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.

(4) – ص 253 ««سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.

(5) – ص 301 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 252 «سراج التواریخ» / جلد سوم قسمت اول/ تألیف: مرحوم ملا فیض محمد کاتب/ چاپ : اول/ زمستان 1372/ ناشر: ارگان نشریاتی سید جمال الدین حسینی (حبل الله) / چاپ: اسماعیلیان.

(7) ص 15 «امثال و حکم مردم هزاره» گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 ایران

(8) – ص 302 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 308 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

( 10) – ص 311 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(11)- ص 320 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(12) – ص321 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(13)- ص 328 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(14) – ص 333 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت هشتم

اعمار کله منار از مردم شنواری پشتون تبار:

این دیگر برای همه اقوام افغانستان ثابت گردیده بود که امیرعبدالرحمن یک مأمور دست نشانده انگلیس در  افغانستان بود. عبدالرحمن خان در راستای تحقق سیاست های استعماری انگلیس خدمت می کرد و منافع ملی مردم افغانستان را قربانی اهداف استعماری می کرد. از این رو، تمام اقوام کشور بر علیه نوکرمنشی این امیر دست نشانده و جباریت وی حساس بودند و مبارزه می کردند. هر فرد و یا هر قبیله و هر قوم که مخالفت اش را بر ضد سیاست های زمین سوخته و نوکرمنشی عبدالرحمن نسبت به انگلیس ها تبارز می داد؛ دولتمداران همه ای آن ها را متمردین، یاغی ها، سرکش و امثالهم نام می گذاشتند. بعد به سرکوب، ضبط دارایی، غصب زمین ها، کشتارها و اعمار کله منارها از وجود مقتولین مظلوم کشور متوصل می شدند. اینک یک نمونه از جنایت امیرعبدالرحمن و دولتمدارانش را علیه مردم شنواری پشتون تبار توجه نماییم که از کشته شدگان و مقتولین مردم شنواری کله منار ساختند.

در زیر عنوان: تائب و نادم و معفو گشتن متمردین قوم شنواری» در سراج التواریخ چنین ثبت تاریخ گردیده است:

«و هم در این هنگام، چندی از مهان و کهان مردم شنوار که در اوایل جلوس میامن مأنوس حضرت والا بر تخت امارت اجداد و آبایی خود، ایشان به تحریک دولت انگلیس وغیره معاندین سلطنت این دولت تمرد و طغیان ورزیده و کیفر شرارت خود را دیده از رؤس کشتگان ایشان، کله مناری به فراز تل، واقع جنب شمال قلعۀ شاه مراد خان، مشرف بر شهر جلال آباد، افراخته گشته و در شب، رؤس کشتگان را از منار برداشته با عیال و اطفال خویش راه فرار و جلا پیش گرفته و تا این وقت در بین قبایل جبال سرحد، روز ذلت به سر می بردند و اراضی و عقار و مساکن ایشان چنانچه گذشت، به قوم خوگیانی از مردم تبعۀ جلال آباد، عطا شده بود، از راه انابث و در ضراعت شرفیاب تلثیم عتبۀ علیا آمده عفو تقصیر و استرداد مزارع و مساکن خود را استدعا کردند؛ و یکی ضامن ارتکاب خطا و خیانت و عصیان و جنایت دیگری خود شده، عهدنامۀ اطاعت به دولت دادند و از بغاوت و ضلالت توبه نموده، مورد عفو شاهانه شدند، و چنانچه مزارع و موطن و مسکن ایشان مسترد گردید. فرمانی بر سبیل اشتهار به نام مردم خوگیانی مقیم شنوار، اصدار و انتشار یافت که مردم متوطن اصلی شنوار، مورد عنایت و مرحمت خسروانه گردید. سید جلال خان چپرهاری با خواجه عطا محمد خان لهوگردی و جلندر خان لهوگردی، با دو نفر ماح مأمور آن شدند که با یک نفر مفتی از محکمۀ شرعیۀ جلالاآباد در شنوار شده، زمین هر یک از تائبین را مساحت و پیمایش و معین نمایند و مالک آن، چون دیری گذشته است، مالکیت خود را شرعآ ثابت کرده، متصرف شود که مبادا یکی ملک دیگری را تصاحب کند و ریع و دخل این سال را مردم خوگیانی که حاصل را اخذ می نمایند بدهند.» (1)

 

ملک بیست هزار خانۀ مردم هزارۀ دایه و فولاد به کوچی های ملاخیل داده شد:

شاه مستبد و درباریانش در ظاهر امر، لطف خویش را به مردم اسیر هزاره اظهار داشتند و آن ها را مورد عفو قرار دادند؛ ولی در عمل همان اهداف ضبط، غصب دارایی و نابودی مردم هزاره بود که با صدور فرمان رسمی و غیر رسمی  از سوی دولتمداران وقت به اجراء گذاشته شد. اینکه در تحت عنوان:« امر ضبط کردن و به اجاره دادن ملک حجرستان» اصل قضیه را چنین می خوانیم:

«وهم در این ایام، کدخدایان هزارۀ دایه و فولاد از سکنۀ علاقۀ حجرستان، چون شفاء  و علی شاه و محمد زمان و علی محمد وغیره معروض داشتند که توقیع رفیع پادشاهی از دفتر مالیاتی به ذریعه و مهر و امضای میرزا عبدالاحمد خان غزنوی صادر و واصل گردیده است که مزارع و مساقات لامالک را تسلیم میرزا عبدالخالق مستأجر کرده، اگر ضبط نشده باشد، همه را داخل ضبطی و خالصۀ دولت آورند که زراعت شده لم یزرع نمانند؛ اما در وقت اقامت کرنیل محمد الله خان در حجرستان، اراضی و عقار فراریان را که از دستبرد افواج پادشاهی جلای وطن شده بودند، به جور و اکراه بالای خود ما مردم کاشته و ریع و دخل آن را خود متصرف شده،  اکنون ملاک آنها حاضر آمده، مزارع خویش را تصاحب کرده، طریق فلاحت پیش گرفته اند؛ و قطعه ای لامالک نیست که ضبط شود. و حضرت والا در روز نهم مذکور محرم از توبه و عهدنامۀ ایشان که ارسال حضور داشته بودند،  احکام و ارقام فرمود که «سرکار ما رضا به سردگردانی و عسرت و پریشانی آن مردم نادان نبوده و نمی باشد. خود شما از جهالت خود را در ورطۀ ذلت و عسرت  انداختید. اکنون این فرمان را نزد حاکم برده و به او نموده و ملک خود را تصرف شده، بعد حاکم از حالت جابه جا شدند معروض دارد که سررشتۀ کافی در باب  آرامی به شما مردم فرموده شود.»  و در پایان کار چنانچه بیاید، با آن که مردم حجرستان با مردم مالستان به فرمان حضرت والا یک فوج پیادۀ نظام به دولت دادند، در عهد امیر حبیب الله خان سراج المله والدین، ملک بیست هزار خانه هزارۀ دایه و فولاده به مردم کوچی قوم خیلی داده و مالکانش فرار و جلای وطن شدند(2)

دولت ددخصال وقت، تمام اراضی مناطق دایه و فولاد حجرستان را به ناحق برای قوم ملاخیل کوچی دادند که از آن روز تا کنون در غصب آنان می باشد. حجرستان یکی از سرسبزترین و حاصل خیرترین مناطق هزارستان است که در طی این مدت در  اشغال افغانان کوچی می باشد.

دادن اراضی مسکه و گوهرگین توسط دوست محمد خان به افغانان:

غصب ملکیت و دادن زمین های هزاره به علاقمندی خاص از سوی عمال دولت انجام می شد و افغانان هم از هر دو طرف خط دیورند به خاطر تصرف اراضی مردم هزارستان می شتافتند. از اینکه، در مورد دادن زمین های حاصل خیز هزارستان برای افغانان تبلیغ فراوان صورت گرفته بود، سران قبایل از هر دو طرف خط دیورند، دسته دسته به دره های هزارستان سراسر زیر می شدند و منطقه های سرسبز را خوش می کردند و بعد از دولت درخواست می نمودند. دولت هم طبق خواهش اربابان پشتون تبار داخلی و خارجی؛ زمین های هزارگان اسیر، فراری و مقتول را برای افغانان می داد.

در سراج التواریخ در زیر عنوان: دادن دوست محمد خان املاک مسکه و گوهرگین را به افغانان»، چنین می خوانیم:

« و مقارن این حال ایشک آقاسی دوست محمد خان، سرپرست مهاجرین افغان، در علاقۀ هزارۀ مسکه شده و موضع ککرک از مزارع آن مردم را که یرلیغ پادشاهی را در باب ندادن املاک ایشان در دست داشتند، وقعی ننهاده در عرصۀ سه روز، اراضی کدخدا محمد حسین و قوم او را به طناب جریب بپیمود و به افغانان بسپرد و از آنجا در موضع گوهر گین، متعلق به ارباب علی مردان نام هزاره شده، به کار مساحت و پیمایش مزارع آنجا دست کشود و هزارگان که فرمان ندادن ملک خود از پیمودن و جریب کردن اراضی خود آمده، طناب را قطع کردند و نگذاشتند که مزارع و مساقات ایشان را پیمایش کرده به افغانن تسلیم نماید، تا که دو انگشت دست ارباب علیمردان از کش کردن طناب مساحت افگار گردیده از حس و کار بماند. و دوست محمد خان ترک مساحت نموده معروض حضور داشت و شرحی از تمرد و طغیان علی مردان و قومش برنگاشته او را منسوب به بغات کرد و خواجه محمد خان برادر او، از این عریضه فرمانی از دارالانشای حضور به نام شهزادۀ اعظم سردار حبیب الله  خان حاصل کرد که هزارگان آنجا را از حاکم تحت الحفظ خواسته تحقیقات تمرد و طغیان ایشان را فرماید. و شهزاده به لحاظ  این که دوست محمد خان چاکرش بود و هم به ذریعۀ ایشک آقاسی دوست محمد خان،  برادر بزرگش مهد علیا، مادر شهزاده امان الله خان را به ضجیعت خویش در آورده، با او سلوک همبستری داشت و طبیعتش را نیک می خواست، هزارگان را طلب کابل و محبوس فرمود. املاک ایشان را افغانان تصاحب کرد.» (3)

 

پاهای چهار غلام هزاره به امر پادشاه بریده شد:

غلام مان دیگر اقوام در سایه ای حریم شاهی کلآ با امنیت و آرامی می زیستند؛ ولی بالای غلامان و کنیزان مردم هزاره چنان ظلم صورت می گرفت که آن ها از کوچک ترین فرصت استفاده می نمود و از قرار، فرار را ترجیح می دادند. وقتی این ها گرفتار می گردیدند؛ جزای آنان یا حبس ابد، قطع اعضای بدن و یا کشته می شدند.

اینک یک نمونه آن را، در زیر عنوان: فرار کردن غلامان هزاره گی» که در سراج التواریخ درج گردیده است، باهم ملاحظه می نماییم:

«و هم در خلال احوال  مذکور، چهار تن از پسران هزاره که در سلک عبید منسلک آمده بودند، چون محمد، غلام نظام الدین تاجر وبلو، غلام میرزا عبدالقیوم نویسندۀ کوتوالی کابل و غلام علی، غلام میرابوالقاسم خان سردفتر دارالانشا و غلام حسین، غلام میرزا عبدالله خان، برادر میرزاعبداللطیف خان منشی حضور شهزادۀ اعظم، سردار حبیب الله خان، فرار اختیار کرده از کابل با غلام رسول نام، نوکر حاجی فیض محمد خان فوفلزایی، راه قندهار برگرفتند که از آنجا اگر بتوانند خود را در شالکوت رسانیده، همچنان که از جانب خدا و رسول او تعالی، مسلم و حر و آزادند، از قید رقیت برهند. و میر محمد حسین خان حاکم غزنین از ورود ایشان در آنجا آگاه گشته هرچهار تن را گرفتار و به فرمان والا محبوس و مغلول رهسپار کابل ساخت. و پس از وصول در کابل، حضرت والا امر کرده قدری بالاتر از پاشنه، اعصاب پاهای ایشان را بریدند تا دیگر گریخته نتوانند.» (4)

حکام وقت تا این حد جلاد بودند به خاطر اینکه غلامان نگریزند، اعضای بدن آنان را بریدند که به صورت دایم معیوب شدند.

 

دادن ناحق زمین های گیزاب برای پشتون های قبایلی:

این دیگر کاملآ رواج شده بود که شاه وقت با نیرنگ ضد انسانی حکم می داد که زمین های هزارگان را به افغانان ندهید؛ ولی عمال حکومت برعکس، تمام ملکیت هزاره ها را به ناحق برای پشتون ها دادند.

اینک یک نمونه آن را در زیر عنوان: «حکم ندادن ملک گیزاب به افغانان» در سراج التواریخ چنین ملاحظه می نماییم:

«حضرت والا در روز مذکور ماه محرم، احکام و ارقام فرمود که «به جز املاک لامالک، ملک ایشان را دولت به کسی نمی دهد و ملکانۀ ایشان را دفتر قندهار بر طبق دستورالعمل عمومی اجرا می دارد و ایشان نیز باید اراضی لامالک را به اغماض از خود نشمارند.» و با صدور این حکم دوست محمد خان، موطن مسکن و مراتع و مزارع واقع جلگای گیزاب را به افغان داده، ملاک آن را زا مساکن و منازل ایشان کشیده، امر اقامت در محال مضبوطۀ هزارۀ دایزنگی کرد و آنها را انیز عهد امیر حبیب الله خان ورثۀ مالکینش متصرف شده، مردم گیزاب یاوه و جلا گشت.» (5)

از آن وقت تا کنون گیزاب در اشغال چند قبیله افغان می باشد که عبادت شان بالای زمین های غصب شده هرگز مجاز نیست و باید این زمین ها به حکم شریعت اسلام و قوانین مدنی معاصر بین المللی به وارثین اصلی آن مسترد گردد.

 

دادن ناحق اراضی هزاره های ارغنداب قندهار به دو تن از اتباع هند برتانوی:

طبق شواهد تاریخی قبل از آمدن افغانان از خارج به خراسان و به خصوص به قندهار؛ از جمله یکی هم بخشی از هزاره ها، اوزبیک ها، ایماق ها، تاجیک ها وغیره در این مناطق زیست می کردند که از جمله سایر بومیان این حوزه تمدنی و حاصل خیز به حساب می آمدند.

وقتی که انگلیس خیلی از کشورهای آسیایی را مستعمره خویش نمود، بعدآ قبایل افغان تدریجآ با حمایت استعمارگران وقت به این مناطق راه یافتند و بسا از اقوام دیگر را بیرون و خود آن ها با زور، تجاوز، جنگ و حتا کشتار، جانشین دایمی سرزمین اصلی خراسان بومیان گردیدند.

«و هم در خلال این حال، احمد جان بایان زایی و عبدالله کاکوزایی از متوطن علاقۀ فوشنج مقبوضۀ دولت انگلیس، در ارغنداب آمده اظهار هجرت از موطن خود کردند و مزارع واقع و مواضع ناوۀ لنگر و فاتون، ناوۀ زمتو یا اوزمتو و شینه را جهت تصاحب و تملک و اقامت خود پسندیده، در کابل آمدند و شرف با حاصل کرده، خواستار اراضی و عقار آن مواضع شدند و اظهار کردند که هفتصد خانوار همراه دارند و از راه هجرت در مملکت اسلام آمده اند، و حضرت والا روز چهارم صفر، دوست محمد خان را فرمان کرده، نامی از مواضع مذکوره مستدعیۀ آن را درج فرمان نفرموده، رقم نمود ک: « ایشان را به مثابۀ دیگر مهاجرین تقاوی و جیره  و بذر و زمین بدهد.» و اگر چه مواضع مزبوره درج حکم پادشاهی نبود و آنان در اظهار خود نام آنها را برده بودند، ایشک آقاسی دوست محمد خان همه را به آن  دو تن عطا کرد.» (6)

افغانان هندوستان چون هوای گرفتن ملک و سرزمین هزارستان را با دستور امیرعبدالرحمن و دولتمدارانش در سر داشتند؛ فلهذا با بهانه اینکه از ملک کفر به ملک اسلام هجرت کرده و آن گاه خواهان گرفتن رایگان زمین های زراعتی مردم هزارستان می گردیدند. عبدالرحمن و امیر حبیب الله پسرش در جریان تقریبآ نیم قرن حاکمیت فرعونی شان، تا توانستند، خوب ترین زمین های مردم هزاره را برای افغانان هندوستان و افغانستان توزیع کردند  که با این شیوه بالاخیره بیش از 62 در صد از هزارگان را به طور مطلق نابو کردند.

ربودن اجباری زن شوهردار توسط پادشاه گل خان:

هرگونه جنایت در قسمت هزاره ها از سوی دولت، لشکر ایلجاری های قومی و غیر تباری عبدالرحمن بازار را گرم نموده بود. هرغیرهزاره با جرأت تمام به مال و جان هزاره های اسیر و بی دفاع تجاوز می کرد و دولتمداران هم از جنایات که در حق هزاره ها صورت می گرفتند، کاملآ اغماض و حتا حمای نیز می نمودند. اختطاف و ربودن اجباری زنان شوهردار هزاره های بی دفاع و اسیر توسط همه به یک امر معمولی مبدل شده بود که اینک یک نمونه آن را به صورت زیر ملاحظه می گردد:

«و مقارن این حال، پیوند نامی از کدخدایان هزارۀ دای چوپان، سکنۀ علاقۀ میان نشین، که از ملک محبوس در کابل آمده و مأمور اقامت نهر جدید فتح، واقع کوهستان کابل شده، دخترش را پادشاه گل خان از قاطنین قلعۀ قاضی، که به نیابت فراش باشی سرافرازی داشت و در وقت مأمور شدن خود برای سیاهه کردن کربلائیان و زوران و سیدان و میران و میرزادگان و کدخدایان عموم مردم هزاره گسیل کابل داشتن همه، به جور و اکراه متصرف شده در خانۀ خود آورده بود، به ذریعۀ استدعای دختر خود کرد که به شوهرش برساند و حضرت والا فرمان کرد که دختر او به مشارالیه داده شده، پس داده نمی شود و از این قبیل هزاران نفر زن و دختر هزاره که از در بخشش نفوس و جور منصوص، به دست اجنبیان از امت پیغمبر آخرالزمان افتاده بودند، و روز کنیزی و مباشرت و مخالطت و حرام به سر برده، اولادها آوردند، ار عهد اعلیحضرت شهریار غازی امان الله خان، از قید اسارت و رقیت آزاد و دلشاد شدند که انشاالله در موقعش رقم شده می آید.» (7)

 

بخشش کردن ناحق زمین های ارزگان برای افغانان:

در قسمت های گذشته نیز اشاره مؤجز شد که ارزگان محکم ترین دژ مقاومت عادلانه در برابر حاکمیت های غیرمردمی در افغانستان بود. مضاف برآن این منطقه وسیع، آباد، حاصل خیز، پرجمعیت، تاریخی و مدنی چشمان آزمندان را نیز به خود معطوف داشته بود. از این هم گذشته، تبعیضات نژادی، مذهبی، قومی، زبانی، ستمی و نظایر این ها از سوی امیر عبدالرحمن و دولتمدارانش نیز مزید بر سایر علت ها گردید تا اقدام به نسل کشی و جنایات ضد بشری در مورد مردم هزارستان صورت گرفت که قبل از این تاریخ به حافظه نداشت:

«وهم در این هنگام، از عرایض حاکم و قاضی ارزگان و جنرال شیر محمدخان و منصب داران نظامی مقیمی آنجا و کدخدایان هزارگان متوطنۀ آن، به سمع فیض مجمع حضرت والا رسید که قبل براین، هزارگان سکنۀ و متوطن ارزگان، از بیم و  خوف دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان، که اظهار دادن مزارع و مراتع ایشان را به افغان می کرد و اصرار در گفتار خود می نمود که امروز یا فردا ایشان را از ملک کشیده، افغان را جای می دهیم، دست از زراعت برداشته، مترصد وصول امر سپردن شدن و راه جلا پیمودن گشتند. و چون از ایشان پرسیده شد، گفتند که اراضی و عقار ما را دوست محمدخان به افغان می دهد، پس چگونه برای اجنبیان زراعت کنیم؟ و همان بود که معروض حضور داشته، فرمانی پرتو وصول افگند که: « ملک ارزگان به کسی داده نمی شود، هزارگان دست از کار برداشته سرگرم زراعت و فلاحت خود و آسوده باشند.» و این منشور را به ایشان نموده و تسلیت و اطمینان خاطر داده، همه را امر بر زراعت کردیم و به حضور معروض داشتیم، از حضور منشوری واصل گشت که:« دوست محمدخان جهت تقسیم ملک علاقۀ چوره به مردم مهاجر افغان مأمور و بدو سرشته داده شده است، شما اعداد رعیت ارزگان وغیره ارزگان را تسلیت داده مطمین و ایمن بسازید که زراعت کنند و آسوده حال باشند.» و ما هزارگان را به ذریعۀ این فرمان، اطمینان خاطر داده مشغول زراعت شان کردیم و اکنون ده روز است که مردم سیاه چوب ارزگان شده، املاک هزاره را تصاحب نمودند و خود دوست محمد خان حاضر نیست که سبب دخالت آنان از او پرسیده شود، ولکین احوال و آگهی بدو داده ایم که در باب دادن املاک ارزگان به افغان، اگر حکم و فرمانی داشته باشد بنماید که به محل عمل آید. و نیز مکتوبی به دوست محمدخان فرستاده نگار دادند، که حضرت والا اوبه تو و قول خار و چنارتو را به شما اجازت دادن به افغان کرده، نه ارزگان، و اینکه مردم افغان دره به درۀ ارزگان گردش و پسند اقامتگاه می کنند و می گویند مردم هزاره را از خانه و جایشان برآرید که ما مسکن گیریم، و  مردم هزاره از این امر متوهم و از ملک خود و عدالت حکومت مأیوس و آماده فرار شده اند. حضرت والا در روز ششم ربیع الاول، به ایشک اقاسی دوست محمد خان ارقام فرمود که: ن اگر تمام کارهای شما این قسم باشد، نظم ونسق آن بسی مشکل است که شما بتوانید تنظیم و تنسیق دهید و معنی این حرف چیست که برای مهاجرین اجازت رفتن در ارزگان از طرف دولت نباشد و شما آنها را مطلق العنان ساخته، یاجوج آسا گذاشته اید که هرچه خواهند بکنند و این نیست مگر این که می خواهید عموم مردم هزاره [را]  متوهم و متوحش نمایید که فرار اختیار کنند و ملک ایشان لامالک مانده، شما به افغانان بدهید. پس به زودی خود را در علاقۀ ارزگان رسانیده آنها را مطابق فرمان و سررشته جابه جا نمایید و سررشتۀ مهاجرین را بر وفق دستورالعمل که به دست دارید معمول دارید که دیگر استغاثۀ مردم هزاره، به حضور نرسد.»

و او ضمیر آنها را که مرجعش مردم هزاره و نام مهاجر مظهرآ در قفای آن مصرح مرقوم و مندرج این فرمان بود، راجع به افغان کرده، ایشان را به همان لفظ جابه جا نمایند، درارزگان جا داده معروض داشت ک مردم هزاره نبودند، و ملک ایشان خالی بود، به افغان داده شد، زیرا که در دستورالعمل مندرج است که املاک لامالک به افغان داده شود. و این عریضۀ خود را چون سردفتر ادارالانشاء میر محمد قاسم خان بوده، راه خلاف امر پادشاهی نمی توانست پیمودن، به ذریعۀ سردار عبدالقدوس خان ایشک آقاسی مطالعۀ آن را مرجوع به حضور والا کرد و خواجه محمد خان برادرش که در کابل بود، فرمانی به مهر ایشک [آقاسی] عبدالقدوس خان،  در پاسخ این عریضۀ او حاصل کرده، به اعتبار مهر او به مهر مهر آثار پادشاهی رسانید که املاک مردم هزاره را از یکسر به مردم افغان داده، در بین محل و موقعی به مردم هزاره نگزارد که هزاره اقامت ورزد  و تا جایی که مردم مهاجری افغان برسد، ایشان را متوصل که مردم هزاره فاصل بین نگردد، مزرع و مرتع و ماوی و مسکن  بدهد. و این منشور را که خلاف دستورالعمل اولش که املاک لامالک را به افغان دادن بود، سند و مطابق عزم و ارادۀ خود دانسته، املاک مردم هزاره را از متصل او تابع قندهار تا توابع کابل و عزنین، چنانچه جا به جا رقم خواهد شد، به افغان داده و مالیات از مردم هزاره گرفته  شده بود، فرار و جلای وطن گردیدند و پنجصد باب دکان نساجی و دو صد باب رنگرزی که در شهر گیزاب، از تصرف و تصاحب  کردن افغان، شهر و دکاکینش همه خراب و یبات گشت.» (8)

 

صدور فرمان پادشاهی به خاطر دادن املاک چهار لگ خانه مردم هزاره برای افغانان:

تحت عنوان: «صدور منشور دادن املاک هزاره به افغان» در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:

« مردم هزارۀ متوطنۀ علاقۀ چوره و چه کور وغیره محال و مواضع که کوچ داده و اراضی و عقار و مزارع و مراتع و مساکن و مواطن ایشان را به افغان مهاجر سپرد یا می سپارد، از حضور حکم است که مردم هزاره را جانب بهسود وغیره مواضع و محال هزاره جات، که قریب ملک و مسکن آنان باشند جا و ماوی دهد و به حاکم آن موضع و محل خبردهد.»

و هم  در خلال احوالی که فرامین عدیده به نام حکام متعدده حاصل نمود، که مردم هزارۀ ارزگان را در ملک هزارۀ بهسود و مردم هزارۀ گیزاب را در ملک هزارۀ دایزنگی، جای اقامت تعیین کند؛ و نیز فرامین جداگانه به نام هر یک از حکام قندهار و قلات و مقر و غزنین و وردک به دست آورد که خاندانهای بی ملک و زمین افغان را هرکدام از توابع مقام حکومت خود، در هزاره جات مأمور توطن و تمسکن کند. و دوست محمد خان قرار تصدیق حاکم، که امضای مزارع نداشتن ایشان نماید، به ایشان کلاته و مزرعه دهد. و او از به دست آوردن این دستورالعمل و فرامین مرتجل، قرب چهار لک خانه مردم هزاره را ز موطن و مسکن متملکۀ آباء و اجدادی شان، جلا و قرار ساخته، قرار حکم والا در مواضع نزدیک ترین منزل و مقام ایشان، چون ایران و ترکستان روسیه و افغانیه و هند و سند، جای رفتن و اقامت گزیدن به ایشان بنمود؛ و همه را تبعۀ دولت خارجه فرمود.» (9)

این عمل دولتمداران افغان به رهبری جلادانه عبدالرحمن و سایر همکارانش؛ مغایر اسلام و کرامت انسانی عالم بشریت نبود که در حق مردم بی گناه و بی دفاع هزاره انجام دادند؟

 

اعمال غیر انسانی افغانان بالای مردم بی دفاع سادات و هزاره:

سادات شیعه در هزارستان به نام سادات هزاره نیز مشهور اند که هموار در محور تبعیضات مذهبی، قومی، زبانی وغیره زمامداران وقت قرار داشتند. اگر گفته شود که اغلبآ ستم همسان در مورد سادات شیعه و هزاره از سوی دولتمداران نژادپرست و افراد قبایلی شان قرار گرفته اند، مبالغه نمی باشد.

در زیر مطلب : «شرح جور و ستم مردم افغان بر مردم سادات و هزاره» در سراج التواریخ این گونه نبشته شده که با هم می خوانیم:

«و هم در این ایام،  عزیزالرحمن خان، حاکم گیزاب سید قنبر نامی از سادات سراب هزارۀ غزنی را، که به دست، بدون چرخ حکاکی و مهر کنی می کرد، بی آنکه مرتکب جنایتی شده باشد، محض همان مهر کنی و نقاری محبوس کرده؛ و عطاء الله خان، کبتان فوج پیادۀ نظام بهلول، ضامن او شده از حبس رها داد. و مقارن این حال، مجنون نامی از افغانان، با چند تن از مهاجرین، سید علی پناه نامی از سادات متوطنۀ هزاره جات را با زوجه و دختر و مادر و سه نفر اطفال خورد سالش، شب هنگامی اسیر کرده، از خانه اش با دست و ساعد بسته با خود بردند. و عزیزالرحمن حاکم گیزاب آگاه شده، کس نزد مجنون فرستاده پیام داد که اسیران را باز آرد. و چون او ایشان را در علاقۀ چوره برده بود، فرستادۀ حاکم بی نیل مقصود مراجعت نمود. و حاکم به ایشک آقاسی، دوست محمد خان، سرپرست مهاجر، مکتوب فرستاده سید مذکور و اهل و عیالش را طلبیده، چون حاضر آمدند، مجنون دعوی کرد که سید علی پناه زوجۀ خود را طلاق داده و به من فروخته است. و او انکار آورده اظهار کرد که این امر در هیچ ملت خاصه در ملت اسلام و شریعت حضرت خیرالانام، روا نبوده و نیست که شخص زوجۀ منکوحۀ مدخولۀ خود را بفروشد؛ اما افغانان که خود را از اهل اسلام و پیرو خیرالانام می دانند زنان و دختران هزاره را مثل این دعوی ادعای خرید کرده، و به قهر و قسر صدها زن و دختر را متصرف شده و بر سبیل تجارت در دیگر جا فروخته و می فروشند و بهای آنها را حلال دانسته و می دانند. اگر نه چنین است پس چرا اقدام در این گونه امر ناجایز شرع شریف و خلاف شؤن بشریت بل طریق انیق اسلامیت اقدام می نمایند؟ و هرچند از این اظهارات کرده فریاد و اسلاما و وامحمدا برآورد، قرین داد نگشته رجوع دعوای مجنون، به محکم، شرعیه شده و آخرالامر، آن سید بیچاره فهمید که از افغانان مهاجر، گواهان طلاق و ابتیاع او مر زوجۀ خود را بر او می گذرانند، ناچار از دختر بزرگ خود دست بردار شده، زوجه و اطفال خویش را برداشته، طریق فرار پیش گرفت و دخترش را چندی مجنون از راه آدمیت بیرون، متصرف شده، بعد به دیگری بفروخت.» ( 10)

افزون بر جنایت فوق، به حکم دولتمداران وقت با بهانه های مختلف سید، کربلای، زوار، خان، میر، ملک، ملا، پسران میران و ارباب هزاره را به کابل می فرستادند و آنان را بعضآ زنده به دهن سگان آدم خور گرسنه می دادند تا همه را سگان می خوردند. گاهی هم این چنین اشخاص هزارستان را با ضرب شمشیر جلادان سر می بریدند که سران بریده و تن های بی سر به هر طرف می پریدند. این کله های بی تن و تن های بدون سر به هر حرکت می نمودند که نام آن را «رقص میری» گذاشتند. به این معنا که سران بریده ای بچه های میران هزاره با تن های خونین و بدون سر، گردهم می چرخیدند و رقص می کردند.

 

ادامه دارد

تاریخ: 3 حمل 1392 خورشیدی برابر با 23 مارچ 2013 میلادی/ افغانستان

 

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع:

(1) – 243 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(2) – ص 250 و 251 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(3) – ص 255 و 256 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(4) – ص 256 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(5) – ص 259 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(6) – ص 272 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(7) – ص 279 و 280 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(8) – ص 282 تا 284 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

(9) – ص 295 و 296 ««سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

( 10) – ص 298 و299 ««سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت