غلام سخی ارزگانی
نسل کشی و جنایات ضد بشری به روایت سراج التواریخ در افغانستان
قسمت هفتم
چـون تيغ بـدست آري، مردم نتـوان كشـت
نـزديــك خـداونـد، بــدي نيسـت فـــرامُشت
ايـــن تيـغ نه از بهــر ستمكــاري كردنــــد
انگور نه از بهر نبيد است به چــــرخُشـت
عيسـي به رهـي ديــد يـــكي كشـته فتــــاده
حيران شد و بگرفت به دندان، سر انگشت
گفتـا كه كـرا كشـتي؟ تا كشـته شــدي زار؟
تــا باز كه او را بكشـد، آنكــه تـــرا كشـت
انگشـت مــكن رنجــه به در كوفتــن كــس
تـا كس نكنـد رنجـه به در كــوفتــنت مّشت
«حكيم ناصر خسرو بلخي قبادياني»
تصرف ناحق زمین های ارزگان، حجرستان و مالستان توسط یک صد خانوار اچکزایی:
خوانندگان گرانمایه ما در قسمت های قبلی در جریان قرار گرفتند که دولتمردان قلدر و مستبد با دسایس و ابزارهای مختلف در قلع و قمع اقوام تحت ستم و به ویژه در نابودی، ضبط دارایی، غصب اراضی هزاره ها و سایر جنایات در حق مردم هزارستان دست یازیدند و هرچه که در قوه داشتند به فعل آوردند.
تحت عنوان: «به تغلب تصاحب کردن افغانان ملک چارشینۀ هزاره را» در سراج التواریخ می خوانیم که:
«وهم در این احیان، صد خانوار از قوم اچکزایی وارد موضع چارشینه از اراضی زرخیز مردم هزاره، که مسافات سه منزل از علاقۀ چوره و چنارتوی متصرفۀ افغانان دور واقع است، شده مردم متوطن آنجا را تکلیف بیرون شدن از متوطن و منزل و مسکن ایشان کردند و گفتند که ملک شما را حضرت والا به ما عطا کرده است و محمد حسین و علی مردان بیگ و شیرعلی وغیره سردکرگان هزارگان که با اعداد قوم خود در وقت تمرد و طغیان هزارۀ ارزگان و حجرستان وغیره طریق خدمت دولت سپرده، از خدمت و صداقت خود تصدیق قوا و سپاه و مأمورین دولت را به دست داشتند، به افغانان نموده از ایشان طالب فرمان دادن ملک و برآمدن خود شدند و آنها که به امر و ادعای دوست محمد خان از راه تصرف ملک هزارگان در آنجا شده بودند، و فرمان به دست نداشتند، از پاسخ عاجز آمدند و هزارگان عریضه نگار حضور والا شده ماجرا بازداشتند؛ و شرحی از خدمت و صداقت و عدم بغاوت خود نگاشته از مهاجر نبودن و ملک و زمین دار بودن عبدالله خان و غلام حیدرخان نامان که خود را مهاجر نام نهاده بودند، رقم کردند و از عداوت و عناد سابق هردو تن که با هزارگان و عزم تملک مزارع و مراتع ایشان را در دل داشتند، درج عریضۀ خود کردند و حضرت والا در روز غرۀ مذکور جمادی الاخری فرمان کرده رقم نمود که: « این فرمان را به حاکم نموده رجوع به او کنند تا او با دوست محمد خان سرپرست مهاجرین مذاکره کرده از او بپرسد و از اقدامش برخلاف دستورالعملی که در دست دارد منع نموده و املاک ایشان را اگر مهاجرین گرفته باشند، از تصرف ایشان کشیده تفویض ملاک آن کند که به حق خود رسیده مواظب دعای دوام دولت باشند.» و افغانان به قوت و اشارت دوست محمد خان حاکم، این فرمان را وقعی ننهاده چنانچه بیاید، ملک چارشینه و نواح قریبه و بعیدۀ آن چون گرگابه و می می و سرهنگان و تاله و راه ملک و چقماق و زاولی را تا حجرستان و میرآدینۀ مالستان بدون فرمان به تغلب متصرف شد.» (1)
در قسمت های قبلی نیز به طور مستند نبشته شد که ایشک آقاسی دوست محمد، زمین های برخی از اربابان هزاره را که در خدمت دولت امیر عبدالرحمن بود هم از روی نیات ضد انسانی خود به ناحق به اقوام خویش داد. افزون برآن، دوست محمد که با خصوصیت نژادپرستی و تبعیض مذهبی خویش نهایت مشهور بود، اراضی مردم ارزگان، حجرستان و مالستان را بدون صدور فرمان دولت هم به ناحق به افغانان تسلیم کرد و آنان را مورد حمایت و کمک مادی، نظامی، سیاسی وغیره نیز قرار داد.
این نکته را باید فراموش نکرد که همین کسانی که به اصطلاح به نام «مهاجرین افغان» از هردو طرف خط مرزی دیورند توسط امیر عبدالرحمن، امیر حبیب الله خان و دولتمدارانش به خاطر تصرف ناحق اراضی اقوام محروم کشور و به ویژه تصرف دایمی سرزمین مردم هزارستان دعوت شدند، در قدم اول زمین های مردم هزارستان و در مرحله دوم اراضی مردمان غیر افغان را به ناحق به افغانان تسلیم کردند. در همین رابطه بود که همین افغانان گویا مهاجر در جریان تقریبآ دو قرن آخیر نه تنها از حاکمیت های استبدادی و اجیران انگلیس در افغانستان حمایت نمودند؛ بلکه در نابودی، اشغال دارایی، آوارگی و کشتار های زنجیری تمام اقوام محکوم و زیر ستم شؤنیزم قبیلوی نیز قرار داشتند.
دیگر اینکه، در سال 1994 میلادی که طالبان و القاعده توسط استخبارات پاکستان، انگلیس، وهابی های عربی و سایر حامیان شان از راه چمن وارد شهر قندهار شدند، بعد با حمایت قبایل درانی و غلزایی و با خصوص با کمک آن مهاجرین که در دوران های سیاه حاکمیت امیرعبدالرحمن، امیر حبیب الله، محمد نادرخان، هاشم خان، محمد گل مهمند، محمد داود خان و... به هزارستان، ولایات شمال، غرب، کابل و سایر مناطق آورده شده بودند؛ بالاخیره طالبان را در اشغال خونین اکثریت ولایات افغانستان موفق گردانیدند که در کم ترین فرصت، طالبان افتخار بزرگترین نقض حقوق بشر را در تاریخ معاصر کمایی نمودند.
فرزانه دانشمند و موریخ شهیر کشور آقای بصیر احمد دولت آبادی چنین می نگارد:
«عبدالرحمن با شناخت کامل از خصوصیات مردم افغانستان و با کسب تجارب از برخورد حکومت گران بیگانه در طول سالها دوری از وطن، به حربه اختلاف افگنی بین سران اقوام و انداختن یک قوم را با قوم دیگر و حتی یک مذهب را با مذهب دیگر آشنایی کامل داشت و از این وسیله به شیوه خاصی کار گرفت! با این که، او تمامی اقوام را سرکوب نمود. ولی حمایت و طرفداری او از قوم خاصی بر هیچ عاقلی پوشیده نماند. او در راه قوم پرستی گام های بلندی برداشت و برخی از اقوام مورد نظر را از هند به افغانستان انتقال داده، برای همیشه تخم دشمنی را در این سرزمین پاشید. تخمی که از گیاه و میوه آن هر فاشیست دیگر به خوبی استفاده نمود. چنانچه آخرین بار طالبان از همان بذرهای پاشیده شده توسط عبدالرحمن در شمال کشور سود جست و قندوز و بلخ را در آن شرایط به پایگاه خود مبدل ساخت که فجایع بزرگ انسانی را در قتل عام مردم شمال کشور، همان مهاجرین هندی با همکاری طالبان مرتکب شدند.» (2)
از سال 2003 میلادی به این طرف که دشمنان بومی و بیرون مرزی مردم افغانستان، باردیگر طالبان را با منش ها و کنش های نوین سازمان دهی، تربیت و مجهز نموده از طریق جنوب و شرق کشور وارد افغانستان کرده و فورآ در داخل مناطق قومی مزبور ماوای مطمین گرفتند.
در ضمن، طالبان، گروه حقانی و حزب گلبدالدین حکمتیار با وجوهات مشترک قبیلوی، مذهبی، قومی، زبانی، منطقوی و سایر خصوصیات مشترک خویش نه تنها کلآ مورد حمایت قوم پشتون تبار در همه مناطق پشتون نشین قرار دارند؛ بلکه مورد حمایت طالبان نیکتایی دار از بالا ترین مقام دولت جمهوری اسلامی افغانستان گرفته تا پایین ترین مامور، روحانیون و حتا فرد عادی پشتون قرار دارند. در همین رابطه بوده کسانیکه عملیات انتحاری، انفجار بمب های کنار جاده یی، ترور، اختطاف، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق فساد اداری و سایر جنایات سازمان یافته را انجام می دهند، بدون همکاری های منابع دولتی، قومی و حامیان خارجی خویش ناممکن است که انجام دهند.
اگر طالبان و سایر تروریستان در هر دو طرف خط دیورند، ارگان های دولتی افغانستان و در بین قبایل خویش در سراسر کشور افغانستان مورد حمایت منظم، سازمان یافته و هدفمند قرار نگیرند؛ ناامنی تا حد این به یک بحران عمده در افغانستان تبدیل نمی شد.
پس، عملآ حضور و مخفی گاه های طالبان و سایر تروریستان در بین قبایل هردو طرف خط دیورند به ضرر قاطعانه قوم نجیب پشتون تمام شده و به خصوص این قوم را در خاک پاکستان و خاصتآ در افغانستان و حتا در جهان نهایت بد نام نموده و از سایر اقوام منزوی ساخته است که جبران آن به آسانی میسر نخواهد بود.
فرار هزارگان بر اثر فشار حکومت و تصاحب چراگاه های آنان توسط رمه داران افغان:
اجداد افغانان از قدیم الایام نیات و قصد تصرف زمین های زراعتی و سرزمین هزاره ها را در نواحی قندهارهار، هلمند، قلات، غزنی، غورات، هرات، ارزگان و سایر مناطق هزاره نشین داشتند؛ ولی از اینکه هزاره ها قسمآ متحد بودند و از سرزمین و نوامیس خویش در برابر هجوم افغانان و سایرین دفاع و حراست می کردند، آن گاه تیر متجاوزین قبیلوی به هدف نمی خورد.
وقت که هزارستان توسط لشکر ددمنش و جبار حکومت عبدالرحمن با خون ریزی تمام اشغال گردید و از هر سمت و سو، قلع و قمع هزارگان شروع شد و بالاخیره زمینه های عینی نفوذ و تصاحب اراضی مردم هزاره توسط متجاوزین مساعد گردید. در همین رابطه بود که افغانان مالدار و حتا زمین دار به تصرف اراضی مردم هزارگان نایل شدند:
«از دیگر طرف، در تضاعیف وقایع مسطوره، افغانان مالک زمین پشت رود و نواح قندهار، که رمه دار و ییلاق گزین غورات هرات بودند و در تابستان با دواب و مواشی خود در آنجا رفته در زمستان به پشت رود و گرشک و فراه و گرمسیر مراجعت می کردند، پس از مغلوب و مستأصل شدن بغات هزاره، راه دخول در اندرون جبال متوطنۀ هزارۀ دایزنگی و دایکندی و بهسود و بلخاب و درۀ صوف یا بامیان که از پدران و اسلاف خود در دل داشتند و از خوف مردم هزاره دخالت نمی توانستند بکشودند و هزارگان که دوچار فشار فوق العادۀ حکومت گردیده، روی در فرار بودند، افغانان را مانع نیامده تا که جری و جسور شده تا درۀ صوف مراتع و مزارع مردم هزاره را ییلاق گاه خود قرار دادند.» (3)
حکام تک قبیلوی و حریص در حدود سه قرن قبل در سدد تصاحب اراضی حاصل خیز و مدنیت تاریخی هزارستان بودند که به جز از امیرعبدالرحمن جلاد، دیگر هیچ کدام از آن ها به مرام شوم خود نایل نگردید و همه عقده به دل راهی گورستان های شدند.
عبدالرحمن خان یگانه قهرمان جنایت با دسایس انگلیسی توانست که از یک طرف جواسیس خود را به نام های تجار، مبلغ مذهبی وغیره به هزارستان فرستاد تا شناخت از جغرافیه مناطق و سایر خصوصیات مردم هزاره حاصل کرد. دیگر اینکه، برخی از اربابان هزاره را تحمیق و به طرف خود جذب نمود و اختلافات را میان خوانین و اربابان هزارستان ایجاد کرد و از آن به سود خود استفاده برد. در این صورت، وحدت نسبی اربابان هزارستان برهم خورد و توان دفاعی مردم هزاره کاملآ ضعیف گردید.
حکومت فشارهای گوناگون را بالای مردم اسیر هزاره وارد آورد تا اینکه اغلبآ پا به فرار نهادند. از طرف دیگر، حکومت به افراد قبایلی افغان دستور داد تا اینکه زمین های هزاره را اشغال کردند.
تخطی افغانان کوچی از دادن محصول علفچرهای هزاره:
کوچی ها هیچ گاهی احترام به قوانین، مقررات مدنی و حتا اخلاقی نداشتند و هرگز حاضر به پرداخت مالیه و امثالهم به دولت های داخلی و خارجی نبودند؛ اما در افغانستان، مسأله کوچی ها چیزی دیگری بود. کوچی های افغان داخلی و هندی در افغانستان از سوی دولت های وقت نژادپرست کاملآ آزاد بودند؛ بلکه زمامداران وقت آنان را در تصرف علفچرها و مزارع اقوام تحت ستم نیز حمایت می کردند. از همین جهت بود که کوچیان افغان هردو طرف خط دیورند از تابعیت، خدمت مقدس عسکری، پرداخت مالیه وغیره در کشور افغانستان و هندوستان مطلق معاف بودند؛ برای اینکه حامی آنان، دولت های تک قبیلوی افغان در افغانستان قبیلوی بودند.
اینک یکی از تخطی کوچیان را تحت عنوان: «سرباز زدن افغان کوچی از دادن محصول علفچر هزاره»، در سراج التواریخ چنین مطالعه می نماییم تا بازهم جنایت آنان خوبتر روشن گردد:
«و در این سال از جملۀ افغانان ییلاق گزینان جبال دایزنگی و دایکندی، قبایل الکوزایی و علیزایی و بابری از دادن علفچر دواب و مواشی خود سر باز زده، از راه تمرد و طغیان روی به سوی جبال متوطنۀ مردم اویماق تابع هرات، که سابق چراگاه و ییلاق جای ایشان بود، نهادند و عبدالوهاب خان حاکم دایزنگی با جمعی از سوار، راه حصول محصول از عقب ایشان برگرفته، چون در قرب فرودگاه ایشان رسید، ششصد تن مرد سلاح دار، سر راه او را گرفته مانع از عبور و وصول او در بد اخلاقی پیش آمدند و محصول علفچر را به او نداده راه خویش پیش گرفتند و عبدالوهاب خان بی نیل مرام بازگردیده، ماجرا معروض حضرت والا داشت و حضرت والا فرمان کرد که: « در ارزگان نزد جنرال شیر محمد خان رفته به او بگوید که محصول علفچر دواب و مواشی آن را حصول کند» و جنرال شیر محمد خان نیز عدم تعلق در توابع هرات، نتوانست که محصول را از آنان وصول کند و سرکردۀ دارالانشای حضور نیز، سهو نموده به دفتر ملک خبر نداد که فرمان را ثبت کرده در سال آینده به نام باقیات بر ایشان حواله و وصول نماید. گویا محصول این سال و چندین سال دیگر به هدر رفته، در پایان کار چنانچه بیاید مبالغی در فراه و پشت رود و گرشک و گرمسیر بر ایشان حواله شده، ایشان به سرکردگی غلام رسول خان پسر سیف آخندزاده اسحق زایی در قطغن و توابع بلخ ییلاق و قشلاق اختیار کرده حقوق دولت را که ا سالها برعهدۀ ایشان مانده بود ندادند.» (4)
این را نباید فراموش نمود که دولت های افغان در ظاهر به امر حصول مالیات وغیره از کوچیان قومی خویش می شدند؛ ولی در عمل هرگز حاضر نگردیدند که از کوچی های مالیه بگیرند، بالای آنان خدمت نظام مقدس عسکری نمایند و تذکیره تابعیت را برای آنان توزیع کنند. فقط نه تنها دست کوچیان را در پامال کردن علفچرها، مزارع بومیان و حتا اختطاف زنان شوهردار و دختران اقوام محکوم و به خصوص هزارگان مطلقآ باز گذاشته بودند؛ بلکه از نظر سیاسی، نظامی وغیره از جنایت کوچیان افغان نیز حمایت می کردند که این امر به طور خاص در هزارستان کاملآ ثابت گردید و عمق جنایات ضد بشری کوچی ها و حامیان دولتی آنان را به نمایش گذاشت.
سیاست ها و عملکردهای شوم اکثریت حکام افغان در ظاهر در مورد کوچی های افغان دوستانه بود؛ ولی اینکه آنان را از خدمت عسکری، پرداخت مالیات، ده نشینی و مدنیت پذیری معاف کردند، و هم چنان اراضی هزارگان را به کوچی ها بخشش کردند. در واقعیت به این ترتیب حکام افغان یکی از بزرگ ترین دشمنی را در حق کوچیان افغان نمود که تا کنون این بیابان گردان کوچی افغان بدون تعلیم، بدون زندگانی شهر نشینی، بدون آگاهی از گوهر قرآنی و بدون باورها و داشته های مدنیت نگری به شکل رقتبار زندگی می کنند که شب و روز آنان در صحراها و دشت ها به طور غیرانسانی سپری می گردند.
وقتی که حکام تک قبیلوی گذشته در ظاهر به دوستی با کوچی ها؛ آن ها را از ده نشینی، زراعت، صنعت، خدمت به نظام مقدس عسکری، زندگان شهر نشینی و دمدنیت های نوین محروم کردن؛ در این مدت 12 سال چرا جناب حامد کرزی و دوستان قبیلوی شان، کوچیان را به صورت اسلامی، قانونی و مدنی صاحب ده نشینی، شهر نشینی، مدنت معاصر نکرده و برای آنان زمین ندادند، بالای آنان وظیفه مقدس عسکر را انجام نمی دهند و آن ها را به پرداخت مالیات قانونی ملزم نمی کنند؟
آیا حکام قبیله گرای کنونی در جریان این 12 سال آخر، کوچی ها را به طور مسلحانه در پالمال کردن علفچرها، مزارع، آتش سوزی منازل و حتا کشتار مردم بی گناه هزاره در بهسود، دای میرداد، ناور و سایر مناطق هزاره جات تحریک و تحریص نکردند؟
اختطاف دختران هزاره توسط دو نفر از فوج نظامی پنجشیری:
از اینکه توسط دولتمدارن وقت؛ ضبط اراضی، غصب دارایی، اسارت زنان شوهردار، تصرف دختران و... کشتار هزاره ها جایز دانسته شده بود. در همین رابطه بود که عساکر با جرأت تمام در تصرف زنان شوهردار و دختران جوان هزاره دست باز داشتند. از جمله این دو نفر عسکر پنجشیری خلاف دین مبین اسلام و اخلاق انسانی، دست به تصرف اجباری دختران هزاره بردند که اصل ماجرا چنین می باشد:
«و هم در خلال وقایع مذکور، نازقنبر و گوهر نامان پنجشیری، از ملک [خود]، در حجرستان به دیدن دوستان خود که در فوج نظام ملازمت داشتند رفته، وعوض خدمت دو تن از سپاهی اصل هردو تن، دو نفر از دختران هزاره را که به دست فقر از کشتزار واقع سه پای هزارۀ دایزنگی خوشۀ گندم برای قوت می چیدند، به قهر با خود برداشته در سنگر سپاه واقع دایۀ حجرستان بردند و هر دو تن را نزد سعید میزا نام سپاهی، درموضع حاجی فاش، به امانت نهاده او را تأکید بر حراست ایشان کردند بازآمده ایشان را در کابل آورده بفروشند و جنرال شیرمحمد خان آگاه گردیده چون به جور و اکراه گرفتن دختران و زنان هزاره [را] حضرت والا منع و قدغن فرموده بود، هردو تن آدم دزد پنجشیری را با دختران مذکور تان احضار فرموده، پنجشیریان از دزدیدن آنان انکار و بر خریدن ایشان اقرار نمودند و چون قبالۀ خرید ایشان را به دست نداشتند و دختران با زبان صدق ذکر کردند...» (5)
از اینکه، تمام منابع تولید و درآمد به روی هزارگان عملآ بسته شده بود؛ در این جاه زنان و دختران هزاره مجبورآ به خوشه چینی می پرداختند که همواره مورد تجاوز و اختطاف عساکر دولتی، افغانان گویا مهاجر و افراد فوجی غیر افغان قر می گرفتند که یک نمونه دردناک آن در بالا به ملاحظه رسید.
تجاوز به دامن پاک دختران و زنان هزاره توسط کوچی های افغان:
آیا تظلم، تجاوز جنسی بالای زنان، پامال کردن علف چرها و مزارع مردم هزاره برای کوچی های افغان با حمایت زمامداران وقت به یک عادت و فرهنگ دوامدار ضد انسانی و ضد اسلامی تبدیل نشده بود؟ آیا اگر دولتمداران وقت، کوچی ها را به صورت سازمان یافته و هدفمند در اشغال اراضی هزارگان، اسارت زنان و تجاوز بر مزارع مردم هزاره مورد حمایت همه جانبه قرار نمی دادند؛ چگونه ممکن بود که کوچیان بدون پشتوانه دولت، به چنین اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی دست می یازیدند؟
کوچی ها بر بنیاد طبعیت بدوی، حیات بیابانگردی، خصوصیت قبیلوی، تعصب مذهبی، تبعیض قومی خویش نسبت به تمام اقوام تحت ستم، به ویژه نسبت به هزاره ها و هم چنان بر اساس سیاست زمین سوخته و جنایات سازمان یافته و هدفمند دولتمداران که در قسمت مردم هزارستان داشتند؛ از هیچ گونه جنایت در قسمت هزارگان دریغ نکردند .
به این ترتیب، دولتمداران نخست ملکیت های اقوام محکوم را غصب و بعد آنان را تحت ظلم بی سابقه قرار دادند. در مرحله دوم، به صورت کل افغانان و خاصتآ کوچی های افغان را در دشمنی با سایر اقوام غیر افغان و به خصوص با مردم هزاره قرار دادند و حکام از هم چو مسایل بهره برداری سیاسی و غیره را نمودند.
یک نمونه مشخص از تظلم و جنایت کوچی های افغان را در مورد مردم بومی هزاره در سراج التواریخ در زیر عنوان: «شرح جور و ستم افغان کوچی بر مردم هزاره»، چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی افغانان کوچی که از پنج سال راه آمد شد در هزاره جات کشوده داشتند، و در هر سال مزارع و مراتع مردم هزاره را تلف و علف دواب و مواشی خود کرده در وقت بازگشت خویش، دختران و زنان هزاره هر قدر که می دیدند، پیش انداخته با خود می بردند و بعضی را در آغوش مخالطت کشیده برخی را می فروختند. و چون هزارگان از عقب ایشان شده دختران خود را می یافتند، ادعای اشتراء و نکاح کرده، با آن که قباله نکاح و خرید ظاهر نمی کردند، به پدران ایشان نداده به تغلب می بردند، تا که هزارگان به ستوه آمده از جمله قاطنین علاقۀ لعل دایزنگی از امور مذکور معروض حضور والا داشته، داد خواستند که قبایل کوچی افغان قندهاری و پشت رود به سرکردگی سیف آخندزاده و حاجی عبدالستار سه سال است که از راه ییلامیشی وارد سرجنگل و لعل شده، امور مذکور را نوشتند که نسبت به فقرای رعیت از قوه به فعل می آوردند و حضرت والا در روز پنجم جمادی الاخری فرمان کرد: « نزد حاکم و دفتری خود شده اظهار حالت پرملالت خویش کنند تا پس از ثبوت معروض حضور دارند که مراسم بازپرس به عمل آورده داد شود.» و در خلال احوال مذکور از روز ورود فوج نایک حواله دار در هزاره جات تا این وقت صد تن از ایشان فوت شده دویست تن از دختران و زنان هزاره را به زنی گرفتند...» (6)
آیا ازدواج اجباری با زنان شوهردار و دختران از نگاه بشریت یک عمل ضد انسانی نبود؟ آیا ازدواج اجباری با دختران و زنان شوهردار مغایر اصل قرآنی و اسلامی نبود که از سوی این مسلمان نمایان صورت گرفتند؟
تثبیت جنایات ضد بشری امیر عبدالرحمن خان بارکزایی:
در قسمت های گذشته به گونه ای از جنایات ضد بشری عبدالرحمن خانی، حکام، نظامیان، لشکر ایلجاری قومی و فوج های غیر پشتون تبار بیان گردید که مثل آفتاب در تاریخ روشن می باشد. در این رابطه، از گزارش زیر نه تنها جنایت مذکور و عمالش به اثبات رسیده؛ بلکه تنفر و نارضایتی عامه مردم از سیاست ها و اعمال ضد بشری دولت امیر عبدالرحمن نیز هویدا بود.
«شما نیک خبر دارید که پدر و عم و ناظرم را امیر عبدالرحمن خان به قتل رسانیده و از جور و ستم او، روز عموم مردم افغانستان چون شب تار گردیده است،....
بلکه عموم اهالی افغانستان را محبوس ساخته در زنان جور و ستم انداخته است و دوازده سوار از مردم هزاره فرار مشهد گردیده، دو فوج پیادۀ نظام از مردم هزاره سالک مسلک خدمت دولت انگلیس شده اند...
زیرا که امیر عبدالرحمن خان به جز قاضی سعدالدین خان حکمران هرات و چند خانه مهاجر قوم وحشی و جاهل و دزد اچکزایی- که ملک مردم هزاره را به ایشان غصبآ داده است- دیگر یک نفر دوست و دولتخواه به خود ندارد و زوال سلطنت او را تمام مردم شب و روز از خداوند طالبند و تا کنون سی قطعه مکتوب، به همین مضمون ارسال داشته ام، نتجیه وصول و عدم وصول هیچ یک به روی کار نیامد.» (7)
آیا کسانی که عبدالرحمن خان را به نام امیر آهنین و مترقی لقب داده اند؛ این توصیف، مغایر با منش ها و کنش های امیر عبدالرحمن و طرفدارانش نبود؟ آیا جنایت امیر عبدالرحمن حتا در مورد مردم شنوار، کافرستان، غلزایی، سادات، بلوچ، ایماق، اهل هنود و دیگران عملآ به اثبات نرسید؟
آیا حتا طالبان به تأسی از خصوصیات و میراث عبدالرحمن خانی، از سال 1994 تا 2001 میلادی پروژه نسل کشی را در مزار شریف، تخار، شمال کابل، قیصار، یکاولنگ، بامیان و... دیگر مناطق افغانستان به راه نه انداختند؟
در این زمینه نویسنده ای مشهور و دانشمند فرزانه آقای محمد عوض نبی زاده در کتاب خویش چنین می نگارد:
«گرچه افغانستان در طول تاریخ خود فجایع، قتل عام ها، نسل کشی و جنایت های ضد بشری زیادی را شاهد بوده است؛ اما تنها در دوره طالبان قتل عام های مزارشریف، بامیان، یکاولنگ، هرات، تخار، قیصار و به آتش کشیده شدن خانه ها و تاکستان های شمال کابل وغیره بوقوع پیوسته است؛ ولی هیچ یکی از فجایع آن سنگینی و گستردگی که در قتل عام مزارشریف، قیصارو زمین سوخته یکاولنگ، شمال کابل دیده میشود، ندارند. طالبان طی سال های مذکور ده ها هزار خانواد های مردم هزاره مزارشریف و بامیان را جبرآ اخراج کرده و آن سرزمین ها را به شیوه وحشیانه ویران و هر جا که انسان یافتند کشتند و کوچاندند و حتی به زمین های زراعتی درختان بی ثمر و با ثمر آن مردم رحم نکرده و آنها را از بیخ و بن برکندند.» (8)
زندانی نمودن فراریان چتر کفار کانتو در کابل:
باوجود که مردم کافرستان قتل عام، اسیر و هم چنان زمین های بومی آنان ضبط و به ناحق به افغانان مشرقی داده شد؛ ولی با آن هم برخی از مردم بی سرنوشت و مثله شده ای کافرستان دوباره به چتر کانتو مراجعت کردند که بالاوقفه از سوی حکام دولت دستگیر و روانه زندان های قرون وسطایی در کابل گردید:
«و مقارن این حال سپهسالار غلام حیدر خان چهل و سه نفر از فراریان چتر کفار کانتو را که در موطن خود آمده بودند، گسیل کابل فرمود.» (9)
فرستادن هر کی و هر جمعیت به کابل؛ یا زندانی ابد می شد و یا اینکه فورآ سر به نیست می گردد. برای اینکه در برابر مردم غیر مسلمان؛ تعصبات مذهبی، قومی، نژادی، زبانی، سیاسی وغیره وجود داشتند که از سوی دولتمداران وقت بالای غیر مسلمانان تطبیق می کردند.
استفاده ناحق خوانین افغان از افغانستان و هند برتانوی:
اربابان افغان هردو طرف خط دیورند در طول تاریخ از دولت های تک قبیلوی افغان و هندوستان استفاده های مادی، سیاسی و غیره مغرضانه را نموده اند که تاریخ بدان به خوبی شهادت می دهد.
یک نمونه از آن را در این قسمت با هم ملاحظه می نماییم:
«و هم در خلال احوال مذکور، بلوچ خان نامی از قوم افغان کاکر، که از راه هجرت در این مملکت آمده در ظل حمایت دولت آرمیده و تنخواه کافی یابیده بود، روی از سعادت برتافته با اهل و عیال خود عودت کرده، رقبۀ اطاعت دولت انگلیس را به رقبۀ طوع و رغبت خویش نهاد؛....»( 10)
استفاده جویی یک سنت دیرینه هم چو اشخاص و اربابان قبایلی هردو طرف خط دیورند بوده که در طول تاریخ در خون و پوست آنان جاه داشت. در عصر حاکمیت سران قبیله محمد زایی و به خصوص در زمان پادشاهی خاندان آل یحیی در افغانستان بود که خیلی از خوانین هردو طرف خط دیورند هم از پاکستان بهره می بردند و هم از افغانستان هرگونه سود می گرفتند. خان عبدالغفار خان یکی از خوانین پشتون تبار بود که از دولت های پاکستان و افغانستان هر گونه بهره را به صورت عریان می برد.
در وقت که داکتر نجیب الله رییس جمهور افغانستان بود؛ خیلی از خوانین مناطق مشرقی و جنوبی که در صف مجاهدین قرار داشتند و از امکانات نظامی، اقتصادی وغیره آنان استفاده بردند، در ظاهر علیه حکومت داکتر نجیب و نظامیان شوروی وقت مانورهای نمایشی را انجام می دادند. و زمانی هم به دولت داکتر نجیب الله می پیوستند و از پول، اسلحه وغیره دولت مستفید شده، علیه مجاهدین در ظاهر مبارزه می کردند. پس از مدتی، با همه امکانات دست داشته خویش به پاکستان نزد مجاهدین می رفتند. در واقعیت امر از هردو طرف استفاده می بردند. اکنون نیز برخی از خوانین و حتا تکنوکراتان افغان اند که هم از جامعه جهانی و دولت کنونی افغانستان استفاده می کنند و هم از پاکستان، ایران، هند و سایر کشورهای نفع می برند که خود یک خیانت ملی در حق مردم و کشور افغانستان می باشد.
توزیع ناحق زمین ها و مزارع هزاره های دهراود خدمتگار دولت برای افغانان:
عملآ به مشاهده رسید که دولتمداران حتا به نوکران و خدمت گاران خویش هزاره خویش نیز رحم نکردند و اراضی آنان را نیز برای قبایل مورد نظر درانی خویش دادند.
در این بخش از سراج التواریخ به طور مستند چنین آمده است:
«و مقارن این حال ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، مزارع و مراتع و مساقات واقع دهراود هزارۀ اسله را که در وقت شورش مردم هزاره، ملاک آن طریق خدمت دولت سپرده تصدیق خدمات خود را از افسران لشکری و بزرگان کشوری افواج مامورۀ هزاره جات به دست داشتند، عزم تصرف کردن و به افغانان ناقل دادن جزم کرد و محمد اکبر خان، حاکم دهراود، با محمد حسین و علی جان نامان، کدخدایان هزارگان آنجا، از عزم و ارادۀ او معروض حضور والا داشته نگاشتند که: « در حین تمرد و طغیان هزارگان یاغستان، ایشان طریق اخلاص در خدمت دولت سپرده، از افسران لشکری و سرکردگان کشوری، تصدیق نامه حاصل کرده به دست دارند و در سالی نه هزار روپیه از آباء و اجداد خود تا کنون، مالیه به دولت داده و می دهند. اکنون دوست محمدخان می خواهد که اراضی عقار ایشان را خود با چندی از دیگر افغانان نواح قندهار، متصرف شود» و از حضور والا در روز پنجم شعبان فرمان رفت که: « دوست محمد خان خلاف دستورالعمل و اجازتی که از حضور به او داده شده املاک مردم رعیت که خود ایشان حاضر و مواظب زراعت باشند و املاک کسانی را که خدمت کرده اند به کسی نمی دهد و داده نمی تواند.» و با صدور این منشور ملک زرخیز هزاره اسله و دهراود را چیزی خود متصرف شده وچیزی را به مردم افغان درانی قوم خود داده، هزارگان را فرار وادی ادبار ساخت و بعضی درعهد امیر حبیب الله خان شهید، از جد و جهد محمد نبی خان مالستانی در توابع بلخ جا و ماوی داده آمد.» (11)
دولتمداران وقت در فرصت های بحران با نیرنگ و فریب برخی از اربابان عاقبت نااندیش هزارستان را با دادن خلعت، تحایف، نوازش ها و القاب سرداری وغیره طرفدار خود می نمودند. وقتی که همه مخالفت های مدنی و مقاومت های برحق مردم را از راه خویش عملآ بر می داشتند؛ آنگاه با یک فرصت آرام، نخست اراضی طرفداران اربابان هزاره خود را ضبط و برای قبایل افغان بخشش می کردند و بعد خود این هزارگان را از بین می بردند که در مدت نیم قرن این عمل ضد انسانی را نیز انجام دادند.
اخراج هزارگان و توزیع اراضی آنان برای افغانان:
در قسمت های قبلی نیز اشاره شد که دوست محمد از جمله نژادپرست ترین شؤنیستان وقت بود که با نیات شوم غیر انسانی و ضد اسلامی خویش، به صورت تعمدی و هدفمند، اراضی هزاره ها برای افغانان خود به ناحق توزیع کرد و هزارگان را به زور عساکر و غصب کنندگان زمین هزارستان از مناطق شان اخراج کرد. در این مورد تحت عنوان: « تصمیم عزم دوست محمد خان به اخراج مردم هزاره» در سراج التواریخ چنین درج گردیده است:
«و هم در خلال احوال مسطور، ایشک آقاسی دوست محمد خان، سرپرست مهاجر و ناقل افغان، عزم دادن مزارع و مساقات مواضع چارشینه دای نو و خلج و گیزاب هزاره را جزم کرده، محمد نبی خان مالستانی معروض داشته برنگاشت که دوست محمد خان مومی الیه که مأمور دادن املاک خالصه و ضبطی دولت به مهاجر افغانستان، برخلاف امر و فرمان و دستورالعمل پادشاهی، رعایایی را که مشغول زراعت و دادن مالیات اراضی و عقار خود اند، از ملک کشیده، مزارع و مساقات ایشان را به افغانان بی ملک و ملک دار، مهاجر داخله نام نهاده می دهد و در املاک لامالک و خالصه و ضبطی مداخلت نکرده، اجرای امر والا را نمی نماید، و از این امر پیشنهادی او هم رعیت گم و فرار می شود، هم خسارات در بیت المال وارد می گردد. چنانچه دوهزار خانوار از مردم دای نوری متوطن علاقۀ چوره را کوچ داده، برعلاوۀ آن می خواهد که هفتصد خانوار مردم چارشینه را کوچ داده، به صد خانه از مردم اچکزایی بدهد و هزار خانه از مردم گیزاب را کشیده به پنجاه خانه؛ و دوصد خانه از مردم خلج را به چند خانه افغان بدهد و حضرت والا در روز بیست و ششم مذکور ماه شعبان، ارقام فرمود که: « این منشور را به دوست محمد خان نموده جوابی را که او بگوید ارسال حضور نماید که منظور و مدعای او چیست و چه سند به دست دارد که ملک رعیت را به مهاجر می دهد؟ بعد سررشته داده می شود.» و محمد نبی خان از او به موجب این منشور پرسیده و او چنانچه بیاید جواب نتوانست گفته، همان طریق تعصب را پیش گرفته املاک مردم هزاره تا قرب مالستان و هزارۀ بهسود و بعضی املاک هزارۀ دایزنگی و دایکندی را به افغان داده هزارگان را نیست و نابود و فرار ممالک خارجه ساخت.» (12)
به تعداد 3900 خانوار چوره، گیزاب، چار شینه، بهسود، دایزنگی، دایکندی و مالستان توسط ایشک آقاسی دوست محمد از بالای ملکیت و اراضی حقوقی شان با اجبار وحشیانه اخراج گردید و اراضی آنان را برای افغانان به ناحق داد. آیا این یک عمل دیگری ضد انسانی و ضد اسلامی زمامداران نمرود صفت کشور نبود و به این ترتیب باعث فرار هزارگان بی دفاع و اسیر هزارستان از سرزمین حقوقی و اجدادی شان نگردید؟
سعید محمد کوهستانی حاکم غزنی؛ زنان شوهردار هزاره را به زور در قید اسارت شهوانی خود گرفت:
این حاکم غزنی که بناء بر ماهیئت حیوانی خویش، زنان شوهردار هزاره را به صورت قصدی در قید شهوت رانی خویش قرار داد و برعلاوه هر گونه ظلم و جنایت دیگری را هم بالای این زنان بی دفاع و اسیر انجام داد که در این مدرک مستند دولتی چنین درج گردیده است:
«و هم در این ایام میرزا عبدالاحمد خان غزنوی سردفتر مغربی، سعید محمد خان کوهستانی حاکم هزارۀ جاغوری را که زنان شوهردار هزاره را به زنی گرفته و انواع جور و ستم نسبت به مردم هزاره ار قوه به فعل آورده بود، ...» (13)
مظلومیت و اسارت هزاره ها چنان عظیم و گسترده بود که از هر سمت و سو؛ هزارگان مورد عتاب، آزار، تجاوزات جنسی، فرار و کشتارهای هدفمند قرار گرفتند که از جمله عساکر کوهستانی، پنجشیری، هراتی، بلوچی و سایر اقوام غیر پشتون نیز در هر گونه ستم، شکنجه، تجاوز، غارت و... جنایت علیه مردم هزاره دریغ نورزیدند.
دوست محمد خان؛ اراضی هزاره ها را به افغانان داد:
با وجود که این هزارگان به طور منظم مالیات را به دولت وقت می دادند؛ ولی با آن هم ایشک آقاسی دوست محمد بنا بر ماهیئت شؤنیستی و ضد بشری خویش، زمین های هزاره را برای افغانان داد و این ها مالیات زمین های غصب شده را به دولت ندادند.
از اینکه، دولت مطلقآ شؤنیستی و فرعونی بود؛ فلهذا هرگونه تظلم، جنایت و نسل کشی در حق هزاره ها یک افتخار خاص برای دولتمدارن و حامیان آن بود که تمام صفحات خونین تاریخ بدان شهادت می دهند.
در زیر وقایع ماه رمضان سنۀ 1315 هجری چنین نقل گردیده است:
«و در اواخر ماه گذشته، میرزا عبدالرحیم خان دفتری و عامل مالیات گیزاب، شرحی از دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان مزارع و مراتع و مساقات مردم هزاره را به افغان معروض داشته بنگاشت که: « مشارالیه اراضی و عقار هزارگانی را که مالیه می دادند و سرگرم زراعت و دهقانی خود بودند، به افغان داده و افغانان مالیات دیوانی آنها را نمی دهند،...» (14) – ص 187 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
بازهم در سلسله عمل ضد انسانی و ضد اسلامی ایشک آقاسی دوست محمد را در این زمینه ملاحظه می نماییم:
«و هم در خلال احوالی که به شرح رفت، درویش علی و عباس و شیر محمد نامان وغیره چند از کدخدایان و بزرگان هزاره و تاجیک شیعه مذهب سکنۀ شهر و علاقۀ گیزاب، با مبلغی از شکرانۀ لقب ضیاء والدین در کابل آمده و شرفیاب بار گردیده به عرض رسانیدند که دوست محمد خان سرپرست مهاجرین خیال دارد که ملک گیزاب را به آن که در وقت تمرد و طغیان هزارۀ باغیستان با قشون دولت شریک خدمت بوده، معاونت مالی و جانی نموده اند و همه سرگرم زراعت و دادن مالیات خود می باشند، به مردم مهاجر بدهد و از این عرض آنان حضرت والا فرمانی به نام دوست محمد خان به ایشان داد که: «غیر از ملک خالصه و ضبطی دولت و اراضی لامالک رعیت، مزارع دیگری را که حاضر و سرگرم زراعت باشد به کسی نداده مزاحم و غرض دارش نشود.» و دوست محمد خان این منشور به دیدۀ قبول ننهاده خواست که شهر و ملک گیزاب را به افغان بدهد و هم غلۀ خوارکۀ افغانان را افزون از نرخ مروج روز، بر هزارگان حواله کرده به جور و اکراه بگرفت. و گیزابیان ماجرا معروض داشته و داد طلبیده، حضرت والا در روز پنج شنبه چهارم رمضان فرمان کرد که: « دولت رعیت فرمانبردار خود را که بر سر اراضی خود بوده و همواره اطاعت نموده مالیات خود را سال به سال داده باشند و بدهند، از مسکن و ملک ایشان خارج و فرار نمی کند و مزارع ایشان را به کسی نمی دهد و به مهاجرین دستورالعمل داده شده است که از املاک خالصه و ضبطی و لامالک گرفته، ملک دیگری را متصرف نشوند.» و دوست محمد خان این حکم را نیز نپذیرفته، ملک گیزاب را با بسیاری از دیگر علاقه جات هزاره جات، چنانچه جابه جا رقم خواهد شد، به مردم افغان داده و آنها نیر خوشدلانه املاک غصب را برخلاف امر شرع شریف اسلامی، مالک و متصرف شدند.» (15)
این دیگر بیش از پیش بین دولتمداران غدار و نامسلمان کشور توافق صورت گرفته بود که دولت در ظاهر فرمان می داد که زمین هزارگان مطیع و مالیه ده را به افغانان (پشتون ها) ندهند؛ ولی در عمل، تمام زمین های و دارایی های مردم هزاره های اسیر بازهم توسط دوست محمد به ناحق برای پشتون های مورد نظر داده شد. آیا تلف کردن حقوق مظلومین؛ مغایر اصل دینی و انسانی نبود؟
غارت و قتل توسط کوچی ها از هزاره جات تا مناطق غرب کشور:
کوچی های افغان مانند عادت همیشکی خویش با حمایت دولت های تک قبیلوی قلدر افغان از پامال کردن مزارع، اختطاف زنان، غارت اموال بومیان و کشتار اقوام این مناطق هرگز دریغ نکردند. به قول معروف که گویند: « بردنی را بردند و متباقی را هم نابود کردند» که عملآ این چنین اعمال ضد انسانی را از هزارستان تا ولایات شمال، غرب، کابل و سایر مناطق کشور ادامه می دادند. وقتی که این کوچی ها خسارات مادی را به دولت و مردم می رساندند و باعث تجاوز به مال و نوامیس مردم هم می شدند و هم چنان قتل های زنجیری را نیز در مورد تمام اقوام مظلوم و تحت ستم قرار دادند؛ چرا مورد محاکمه دولت های قبیله گرا و ضد ملی قرار نگرفتند؟.
تحت عنوان: «سلوک افغانان کوچی با اعداد رعیت وطنی» در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده که سخت غم انگیز و غیر انسانی بود است:
«چون مردم کوچی افغان همه ساله از اول بهار از راه هزاره جات تا بادغیس و هرات و محال میمنه و اندخود وغیره مواضع می روند و تا ماه میزان در عرصۀ شش ماه، در هیچ یک از قتل و غارت و سرقت و تلف و علف نمودن مزارع و مراتع رعیت که مالیه به دولت می دهند و تکالیف شاقۀ حکومت را می کشند ندادن باج و خراج مال اتجاره و دواب و مواشی خود صرف و دریغ نمی کنند و در هر سال خسارت زیاد به دولت و رعیت می رسانند،...» (16)
ظلم و جنایت کوچی های افغان با پشتوانیه عریان دولت های تک قبیلوی در طول تاریخ در قسمت اقوام تاجیک، اوزبیک، ایماق، قیرغیز، بیات، قزاق، پشه یی، قزلباش، عرب، مردم کافرستان، اهل هنود، یهود و سایر اقوام و پیروان مذاهب و ادیان کشور افغانستان کمتر از بیدادگری ها و جنایات ضد بشری در حق مردم هزارستان نبوده اند.
تکفیر، تغییر مذهب شیعیان و تخریب امام باره ها:
در این ایام در باور حکام مستبد و مولیان سنتی دولت؛ شیعیان کافر شمرده شدند و در ضمن حکم تخریب امام باره ها و تکیه خانه ها را صادر کردند. علاوه برآن، شکایتی به دولتمداران رسید که ملا امام حنفی در جهت تغییر مذهب قزلباشان جعفری به مذهب حنفی تا حال توظیف نشده است.
«وهم مقارن این حال، دیگر وقایع نگاری از هرات به حضور والا رقم طراز گشت که: « حسینیه ها و امام باره های هرات از اشتهاراتی که در کفر شیعه و تخریب امام باره ها و مسجد ساختن آنها انتشار پذیرفته اند، تا کنون آنها را خراب و مسجد نساخته و ملایان متدینه را به امامت مثل کابل، در آنها مأمور نکرده اند که اقامۀ صلوات به جماعت نمایند، ...
وحضرت والا به ذریع، فرمان از حکمران هرات پرسیده او معروض داشت که: « در وقت وصول اشتهار کفر شیعه و بطلان مذهبش، خودم جانب قلعۀ نو و میمنه رفته بودم و سپهسالار فرامرزخان با قاضی محمد حسین در شهر بودند، حسینیه های و روضه خانی قزلباشیه را موقوف نموده، بعد از آن تا کنون کسی مباشر مرثیه و روضه خوانی نشده است و همچنان در حالت بطالت می باشد...» (17)
خلاصه اینکه، حسینیه ها، مساجد و تکیه خانه های قزلباشان جعفری کاملآ مسدود شدند و این مظلومین از آزادی مذهبی خویش کاملا محروم شدند.
ناگفته نماند که، پس از اینکه مردم هزارستان قتل عام شدند و بقیه مردم اسیر دولت وقت شدند. در این زمان، دولت وقت مولویان را مؤظف به تغییر مذهب جعفری به حنفی ساختند. از آن به بعد دست اندرکاران امور، خیلی هزاره ها را در برخی از صفحات شمال، هزارستان، غرب و سایر نقاط کشور جبرآ از مذهب جعفری شان به مذهب حنفی تغییر دادند.
امام ابوحنفه بزرگوار که شاگرد امام جعفر صادق (ع) بود، در خیلی از دساتیر، ارشادات و پیام های خویش گفته است که اگر یک پیرو مذهب حنفی از گفتارهای من اطاعت نکند، او پیرو من نمی باشد. پس، آیا تغییر دادن اجباری مذهب جعفری به مذهب حنفی، خلاف اصل ارشادات امام حنفی نبود؟
برادر دانشمند و پژوهشگر معاصر آقای محمد عوض نبی زاده در مورد سیاست ها و عملکردهای طالبان چنین می نویسد:
«بعد از کشتار جمعی مردم هزاره شهر مزارشریف، ملا منان نیازی والی وقت حکومت طالبان در ولایت بلخ در یکی از محافل که در روضه شریف برپا بود گفت که باید مردم هزاره افغانستان از سه راه یکی را انتخاب نمایند:- اول از مذهب تشیع به مذهب تسنن تغییر مذهب بدهند. دوم خاک کشور مسلمان افغانستان را ترک گویند. سوم همه شان به گورستان فرستاده خواهد شد.» (18)
در قرآن کریم آمده است که حتا کافران در سرزمین مسلمانان از آزادی دینی برخوردار بودند. از جمله حتا مردم اهل هنود، یهود وغیره از آزادی آئینی خودها تا آغاز امارت اسلامی طالبان در افغانستان برخوردار بودند؛ اما پیروان مذهب جعفری به خصوص از عصر خونین امیر عبدالرحمن خانی، امیر حبیب الله خانی، نادرخانی (بدون دهه آخر پادشاهی ظاهر خان، دولت های ببرک کارمل و داکتر نجیب الله) تا ختم امارت اسلامی طالبان از حق آزادی مذهبی خویش هم برخوردار نبودند.
دادن ناحق چهار لک خانوار اراضی هزاره توسط ایشک آقاسی دوست محمد به افغانان:
اینک به سلسله جنایات قبلی دوست محمد، چین توجه گردد که چگونه زمین های مردم هزاره توسط دوست محمد با ناحق به افغانان توزیع گردید:
«و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین و ناقلین افغان، دوصد خان از افغانان را در شهر گیزاب و نواح آنجا داد فرمانی را که در باب ندادن اراضی و عقار خود به دست داشتند، وقعی ننهاد و مزارع و مراتع و منازل و مساکن هزارگان را با ربع و دخلش، به افغانان سپرد...» (19)
بازهم جنایت دوست محمد به طور گسترده ادامه پیدا کرد:
«و مقارن این حال، محمد نبی خان هزاره، نایب حاکم مالستان، شرحی از رفتار و کردار خارجی از شرع و قانون دوست محمد خان و طریق خلاف دستورالعمل پادشاهی پیمودن او با مردم هزاره معروض داشته، ...
و محمد نبی خان اسولۀ خود او اجوبۀ او را عینآ ارسال حضور والا نموده، در روز دوشنبه بیست و ششم ذیقعده به ذریعۀ منشور، از دوست محمد خان پرسیده شد و او غدر معقول نتوانست آورده، عریضۀ به نام ایشک آقاسی عبدالقدوس خان که از این اسوله و اجوبه آگاه نبود، ارسال حضور والا داشته، صحیفه ای به خواجه محمد خان، برادر خود نگاشت که از نزد ایشک آقاسی عبدالقدوس خان جوابی که سند و حجت مکفی برای اقدامات او باشد، حاصل و ارسال نماید و سردار عبدالقدوس خان فرمانی بر وفق مدعای او رقم کرده و خاتم برنهاده، به اعتبار مهر او ناظر صفر خان، مهردار پادشاهی، آن منشور را مزین به مهر مهر آثار نموده، ارسال فرمود و این فرمان حجت قاطع دوست محمد خان گردیده پا از دایرۀ عمل به دستورالعمل پادشاهی که به او داده شده بود، بیرون گذاشت و از این وقت تا حال که سنۀ هجری به هزارو سه صد و چهل و سه منصرم و منقضی است هرچه خواست کرد و اراضی و مواطن چهارلک خانه هزاره را به مشتی از افغان داده، از متصل قندهار تا مالستان و جاغوری تابع غزنین و تا بهسود و دایزنگی و دایکندی، توابع کابل را تمام در تصرف افغان درآورده، مردم هزاره را فرار ممالک روس و ایران و انگلیس بلکه تا عراق عرب و بطحا و شام و افریقا و برما ساخت.» (20)
خیانت چند تن جاهل هزاره به مردم قزلباش و هزاره جات:
انسان های خوب و بد در هر خانه، قبیله، قوم، نژاد و کشور وجود دارند که از نظر مردم پوشیده نمی ماند. هرچند که کلآ مردم هزاره مورد نسل کشی و جنایات بی شمار قرار گرفتند؛ ولی آدم های خائین و جاهل هم در میان شان کم نبودند که از جمله برخی از خوانین هزاره در خدمت دولت خون آشام امیر عبدالرحمن خان نیز قرار داشتند که یک نمونه آن را در این قسمت با هم می خوانیم:
«و هم در تضاعیف واقعات مسطوره، ملک دولت محمد سرچشمه ای، از هزارۀ تیموری، که چندی فرار هند بود و در آنجا دوچار ذلت و عسرت گشته، در سنۀ هزار و سه صد و هفت، از عریضۀ ضراعت و استبدعای اجازت مراجعت خود، مجاز و در کابل آمده و در وقت تمرد و طغیان مردم هزاره، کار وقایع نگاری اختیار کرده، جمعی از مردم سرچشمه و قزلباشیۀ کابل را که در هزاره جات ملک داشتند با میران و میرزادگان هزارۀ دایزنگی و دایکندی و بهسود، از مصلح و مفسد و خدمت گار و خیانت کار، دوچار عتاب و عقاب و ضبط و حبس و سیاست حکومت ساخته و مرغزارها و املاک ضبطی را که او در قید ضبط آورد، تمام مساحات و پیمایش کرده، داخل دیوان ضبطی نمود. و از جمله املاک مضبوطۀ واقع یورت و جوقول، واقع هزارۀ بهسود را که از مردم قزلباش بودند، خود به اجاره گرفته و در سالی سه صد و سی خروار کابل، حاصل از هردو موضع برداشته، از جمله سی و هفت خروار را به دفتر پادشاهی سیاهه داده، باقی همه را خود صرف و حیف و می کرد و حاجی محمود خان تیمنی، حاکم بهسود، از این امر و شرحی از خیانت و غداری و خسارت کاری او را به حضور والا آگاهی داده، خود او با عبدالحمید و مهرعلی و سبزعلی و رجب علی نامان، پیش کاران خود، که مأمور عمل و دخل تمام املاک ضبطی هزاره جات بودند، طلب کابل شده رجوع قطع حسابش به دفتر سنجش گشت و به دادن رشوت، مقدار مذکور و هزاران خروار دیگر را پامال خیانت و خسارت خویش ساخت و آن چنین بود که حضرت والا در روز سلخ ذیقعده فرمانی را که ایشک آقاسی عبدالقددوس خان به دوستی ملک دولت، نگار داده و خاتم بر نهاده بود، به اعتماد و اعتبار مهر او مزین به مهر مهر آثار فرموده، اسامی مذکوره را طلب کابل نمود و پس از وصول ایشان در کابل ایشک آقاسی مزبور بازپرس این خیانت ملک دولت و پیش کاران او را نفرموده، او و یارانش را مرهون احسان خویش ساخت.» (21 )
در یک جامعه قبیلوی مثل جامعه افغانستان، جهل، توحش و سایر بدعت عای بدوی قبیلوی کم نبوده و هنوز می باشد.
فرار مردم جاغوری از اثر ظلم حاکم:
هر حاکم که از هر قوم غیر هزاره به مناطق هزاره از سوی دولت جابر وقت مقرر می شد، از هیچ گونه ظلم ها و جنایات هدفمند و سازمان یافته در حق مردم هزارستان دریغ نمی کرد. برای اینکه مردم از یک طرف مبتلا به فقر تعلیمی، اجتماعی، مدنی، فرهنگی- سیاسی و هم چنان با عدم آگاهی اساسی از گوهر دین مبین اسلام همراه بودند. و از طرف دیگر، این ها وسیله سیاست های شوم و اهداف شؤنیستی دولتمداران قرار گرفتند و به این دلیل از هیچ گونه تبعیض، تعدی، غارت، تجاوز، غصب دارایی و حتا کشتار مردم هزاره، کافرستان، اهل هنود، یهود و سایرین دریغ نکردند.
اینک در زیر عنوان: فرار شدن مردم جاغوری از دست حاک» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و هم در خلال احوال مسطور، جلندرخان حاکم و میرزا اسمعیل خان، عامل هزارۀ جاغوری، در باب خرابی آن مردم از سعید محمد خان، حاکم سابق آنجا قبل از آمدنش در کابل، در کتاب دولتی سوال کرده و هم از کدخدایان آن مردم سند مکتوبی به دست آوردند که سعید محمد خان، حاکم سابق، مالیات را به سبب و واسطۀ آن از رعیت حصوص ننموده است که مالیۀ مزروعۀ یکی را بر دیگری حمل و حصول می کرد و از این باراندازی او، چند خانه از دستۀ آته فرار اختیار کردند و اکثر از دستۀ بالاسر هزارۀ جاغوری که فرار کرده اند، ایشان را تخویف و تحذیر نمود تا که مسکن و موطن خود را فروهشته، طریق جلا در نوشتند و برخی از بیم مال و منال خود، که حاکم به اتهام، نامی بر ایشان نهاده می گرفت، ترک وطن کردند...
... و اکثر از مردم هزارۀ جاغوری که از سبب امور مذکور فرار شده، در ارزگان و علاقۀ میان نشین دای چوپان و قلات غلزایی و مقر و نواح غزنین قرار گرفته، به فروش پسر و دختر خود، روز ذلت به سر می رند...» (22)
آیا جبر، غارت، ستم و نظایر این چنین اعمال در حق مردمان بی گناه در هر دین و آئین منع نبوده و از جمله اعمال ضد انسانی به حساب نمی آمدند؟ آیا هر گونه ظلم، حق تلفی و... قتل های مردمان بی گناه از طرف ذات اقدس الهی و دین محمدی به صورت مطلق منع نگردیده است؟
ظلم بالای مردم دایزنگی توسط حاکم دولت:
در درازنای تاریخ، دولت های غیر دموکراتیک و میراثی بر بنیاد سیاست های غرض آلود، استثمار، استبداد، استحمار، نقاق اندازی و... کشتارهای مردم عامه استوار بوده و از این رو، بی دادگری و ظلم حاکمان دولت بالای طبقات محروم مردم به یک امر عادی مبدل شده بود. در همین رابطه، در زیر عنوان: «شرح جور و ستم حاکم دایزنگی» در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
« و هم در این ایام، از عرایض وقایع نگاران و مامورین هزارۀ دایزنگی، به گوش دادنیوش والا رسید که عبدالوهاب خان حاکم، صدر تن مواجب خوار غیر از پیادگان ساخلو دولتی، از خود نوکر و خادم نگاهداشته و شصت رأس اسپ در اصطبل خاص خویش از مال فقرای رعیت گردآورده، به ریسمان تملک بربسته و مصارف یکسالۀ خود را دو صد و دو خروار و چهل سر به وزن کابل کاه و یکصدو سی و پنج خروار جو و چهار خروار و چهل سیر برنج و بیست و دو سیر و سه چارک چای و یک خروار و ده سیر قند و پنجاه و شش خروار و بیست سیر گندم و یازده خروار و شصدو پنج سیر روغن زرد و دو خروار و چهل سیر نمک و چهارصد و پنجاه خروار چوب، غیر از وجوه رشوت و مصادره سنجیده، مبالغی نقد از رعیت برای خرید اجناس گرفته است.» (23)
باید پذیرفت که در تاریخ گذشته افغانستان با این پیمانه جباریت، ضبط دارایی مردم عام، بی سرنوشتی، غصب اراضی اقوام تحت ستم، اعمال کله منارها، جنایات هدفمند و... نسل کشی های سازمان یافته که در حق مردمان کافرستان، اوزبیک، غلزایی، تاجیک، قزلباش، سادات، قیرغیز، شنواری، بیات، بلوچ، قزاق، اهل هنود، یهود و... به صورت خاص در مورد مردم هزاره صورت گرفته اند؛ تاریخ قبل از این به حافظه نداشت.
آیا بازگویی از ناهنجاری ها، تظلم ها، بی دادگری ها، جنایات ضد بشری و... نسل کشی های گذشته تاریخ برای نسل موجود؛ دلالت به وصل زمان گذشته به زمان حال نمی کند تا بر اساس آن، در مورد تحقق آینده درخشان و انسان سالاری تفکر، تعقل و پیکار همه شمول صورت گیرد؟
آیا عدالت خواهی برای تمام انسان های مسلمان و غیر مسلمان جهان و به ویژه برای مردم مظلوم افغانستان در برابر فرعونیان زمان یکی از وظایف هر انسان آزاده، میهن دوست، کثرتگرا، بشر دوست و عدالت خواه در هر گوشه ای گیتی و از آن هم خاص تر در افغانستان موجوده نمی باشد؟
آیا تحقق تساوی حقوق عادلانه و دموکراتیک برای تمام اقوام ساکن کشور ما اعم از زن و مرد، یک اصل پذیرفته شده ای انسانی، اسلامی، مدنی، علمی، قانونی، عقلانی، منطقی و ملی نمی باشد که تا کنون بدون مبالغه در هر قلم خویش آن را مطرح و مطالبه نموده ام؟
آیا انسان سالاری بر مبنای عالی ترین سطح تکامل مادی، اجتماعی، معنوی و تقوا؛ بالاخیره انسان را در رسیدن به مقام «خلیفگی خداوند لایزال» در روی کرۀ زمین کمک نخواهد نمود؟
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 26 حوت 1391 خورشیدی برابر با 16 مارچ 2013 میلادی/ افغانستان
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 141 و 142 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(2) – ص 34 «هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت» / مؤلف: بصیر احمد دولت آبادی/ ناشر: ابتکار دانش، نوبت چاپ: اول- 1385 شمسی/ قم ایران.
(3) – ص 142«سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(4) 142 و 143 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(5) – ص 143«سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(6) – ص 144 و 145 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(7) – ص 145 و 146 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(8) – 56 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ جلد دوم/ نویسنده : محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی . مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم بفرمایش انجینر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جهوری افغانستان.
(9) – ص 153 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
( 10) – ص 168 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(11) – 176 و 177 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(12) – ص 186 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(13) – ص 186 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(14) – ص 187 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(15) – ص 188 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(16) – ص 191 و 192 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(17) – ص 194 و 195 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(18) – ص 56 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ جلد دوم/ نویسنده : محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی . مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم بفرمایش انجینر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جهوری افغانستان.
(19) – ص 226 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(20) – ص 226 و 227 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(21 ) – ص 232 و 233 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(22) – ص 237 و 238 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(23) – ص 238 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت ششم
انتقال خانواده های مسلح لمقان در کافرستان:
در قسمت های قبلی نیز به طور منظم، مطالب مورد نظر را به طور صفحه وار گزیده و به مطالعه خوانندگان گرامی قرار دادم. از اینکه، جریان نسل کشی، ضبط اراضی، کوچاندن اجباری، غصب زمین های زراعتی توسط دولت و بخش آن ها برای قبایل درانی و غلزیی و سایر جنایات ضد بشری در حق تمام اقوام و به خصوص در مورد مردم هزارستان ادامه داشتند؛ لذا دولتمداران هر بار در مورد نابودی فزیکی، غصب دارایی و کشتن مردم به طور دوام دار دست می بردند. از ین رو، خیلی از عنوان به صورت تکراری و شبه یک دیگر گردآوری شده است. مثلآ در مورد کافرستان، چون فاجعه ها ادامه داشته و من گزیده های وقایع را به طور صفحه وار و مسلسل جمع آوری کرده که در پنج قسمت قبلی به خوانش علاقمندان گرامی قرار دادم.
در زیر عنوان: «جا و مقام گزیدن خانواری منتخبۀ لمقان در کافرستان» به مشاهده می رسد که دولتمدارن جابر وقت، جمعی از خانواده های قبایلی مسلح خویش را به منطقه کافرستان انتقال داد و زمین های مردم کافرستان را تسلیم تبار خویش نمودند که این امر خود دلالت بر «پشتونیزه کردن بالای اراضی غصب شده» بود:
«و از این سوی در خلال قتال و جدال مذکور سردار محمد اکرم خان و سردار محمد رسول خان و سردار عباس خان کرنیل و کمیدانان اعزازی که مأمور تهیه و تجهیز خانواری اقامت گزین لمقان در کافرستان چنانچه گذشت از حضور مأمور شده بودند، اسلحه و فیوس به مردان خانواری منتخبه برای اقامت کافرستان داده...» (1)
از اینکه این قبایل با برنامه، سیاست، هدف و حمایت دولت امیر عبدالرحمن به کافرستان آورده شد و آنان را نیز مسلح کردند که به طور مسلحانه اراضی کافران را که از سوی دولت گرفته بودند، حراست کردند و بالای آن زندگی را آغاز کردند. بالاخیره این روش، از یک طرف، نیز زمینه ها بربادی و نابودی مردم کافرستان مساعد نمود و از طرف دیگر، دشمنی را بین کافران و قوم پشتون خلق نمود که حتا تا حال ادامه دارد.
فرستادن اجباری یکصدوشانزده اسرای کفار پوشال به کابل:
تصمیم دولت مستبد مبنی بر این بود که با هر وسیله ممکن که می شد، به زندان انداختن، فراری ساختن، کشتن و مسلمان سازی اجباری مردم غیر مسلمان کشور را با خشونت و جلادیت تمام اقدام کرد و تا توانست از طریق خون ریزی مرام شوم زمام داران غاصب و جابر را برآورده نمود. این اسیران غیر مسلمان را که به کابل فرستادند، یا به قتل رسیدند و یا تا ایام مرگ تدریجی در زندان های مدحش باقی ماندند:
«و مقارن این حال، میر محمود شاه خان سرتیب، یکصدو شانزده[نفر] از اسرای کفار پوشال را تسلیم بزرگان سکنۀ پریان پنجشیر کرده و چهل نفر را با خود در لمقان برده، محمد علی خان حاکم آنجا ایشان را در کابل فرستاده...» (2)
روزگاری را که این مسلمان نماهای سیاسی وقت کشور بالای غیر مسلمانان افغانستان آوردند، سخت غیر انسانی و ضد اسلامی بود که نسل بشر و تاریخ آن را فراموش نخواهند نمود.
فروش زنان و دختران هزاره توسط سمندرخان افغان:
قبل از تحمیل نظام بردگی بالای هزارگان؛ دختر فروشی در لباس «ولور و یا بهای فروش دختر» در بین افغانان رواج بود که متأسفانه در میان دیگر اقوام حتا تا حال قسمآ نیز مروج می باشد. علاوه برآن، فروش زنان نکاحی نیز به خصوص در بین خیلی از مناطق مشرقی و جنوبی هم یک امر عادی بود؛ ولی فروش زنان نکاحی در بین اقوام غیر پشتون کشور ما هرگز مروج نبود. به این صورت، بسا از افغانان به شغل آدم فروشی شهرت تام داشتند.
فراموش نبادی نمود که فروش، کرایه دادن، امانت دادن و بخشش کردن زنان شوهردار قبل از دین مبین محمدی و حتا تا اوایل عصر اسلام در میان خیلی از قبایل جاهل اعراب مروج بود؛ ولی بعدآ با نطفه گیری و گسترش اسلام، همه از بین رفتند. با تعجب اینکه حتا تا همین قرن 21 فروش زنان نکاحی در مناطق دور دست جنوب و شرق افغانستان با شدت رواج دارد که عاملین آن هرگز از خداوند ترس ندارند و از سوی قانون هم در مورد این زن فروشان تطبیق نمی گردد.
خوب، ایامی که زنان و فرزندان هزاره اولآ توسط نظامیان دولتی و لشکر ایلجاری قبیلوی امیر عبدالرحمن خان در جنگ از هزارستان خون آلود و به ویژه از ارزگان به زور آورده می شدند و بعد به شهرهای قندهار، کابل، جلال آباد، غزنی، هرات و سایر مناطق به محضر فروش قرار می دادند. در این مرحله آدم فروشان افغان از مناطق جنوب و شرق کشور؛ زنان و دختران هزاره را خریداری می کردند و سپس یا خود شان غرض فروش به هندوستان می بردند و یا اینکه به تاجران آدم فروشان هندی در داخل افغانستان می فروختند. تاجران آدم فروش افغان؛ خرید و فروش زنان و فرزندان هزاره را ثواب دنیا و آخرت می دانستند که در واقعیت امر، از یک طرف ناشی از توحش ماهیئت قبیلوی و ذهنیت غیر انسانی آنان در مورد هزارگان بود. و از جانب دیگر، این عمل ضد انسانی به دستور زمام داران ددمنش وقت و لشکر قبیلوی طرفداران دولت امیر عبدالرحمن صورت می گرفت.
اینک، یک نمونه کوچک آن ماجرای غم انگیز را به طور ذیل تقدیم خوانندگان محترم می نمایم تا خود از عمق مظلومیت هزارگان بی دفاع زیادتر مطلع گردند و به نسل نوین اندیشه بدهند تا برای ایجاد یک آینده درخشان، قانونی، مدنی، عقلانی و دموکراکتیک کار و پیکار درازمدت و همه بعدی نمایند:
«وهم در خلال واقعات مسطوره، از عرصۀ شش سال، سمندرخان افغان از متوطنین شورآبک، آدم فروشی پیشۀ خود قرار داده، در هر سال شانزده الی بیست نفر از زنان و دختران هزاره را به ده و بیست روپیه از کسانی که ایشان را از هزاره جات به جور و اکراه در قندهار می بردند، خریده و در هندوستان برده، هر یکی را از پنجصد الی هزار روپیۀ کله دار فروخته تجارت همی کرد.» (3)
چنانچه سمندرخان افغان که به صورت عنعنوی فروش زنان نکاحی را به میراث برده بود، در این مرحله که نظام بردگی بالای هزارگان از سوی دولت عبدالرحمن خان نافذ و علمی گردید. و هم چنان فرمان فروش و خرید زنان و فرزندان هزاره توسط امیر جلاد کابل صادر گردید؛ این جاه بود که بازار آدم فروشان افغانان گرم شد و آن افغانان که در مناطق مشرقی و جنوبی به فروش زنان نکاحی خویش عادت دیرینه داشتند به بزرگترین تجاران خرید و فروش زنان و فرزندان مردم هزارستان مبدل شدند. و این کار را اجر آخرت خویش نیز می پنداشتند؛ اما بی خبر از اینکه خرید و فروش اجباری انسان ها در اسلام کاملآ منع و یک گناه نابخشیدند می باشند.
اگر وجدان بشری، باور اسلامی و خون انسانی در وجود این چنین کسان وجود می داشتند؛ چه گونه ممکن بود که زنان، دختران و پسران هزاره را با اجبار تمام از هزارستان با خود می آوردند و بعد به دلالان آدم فروش مسلمان و غیر مسلمان به قیمت های ده الی هزار روپیه کالدار هندی به فروش می رساندند و با آن مباهات و افتخار نیز می کردند؟
عموم مردم شیعه و سنی به نام نکاح؛ زنان و دختران هزاره را با اجبار تمام تصرف و به فروش رساندند:
چرا با وجود منع رسمی خرید و فروش کنیزان و غلامان هزاره؛ بازهم عموم مردم شعیه و سنی افغانستان، زنان و دختران هزاره را برخلاف امر شریعت اسلام و کرامت انسانی تصرف کردند و با اعمال هرگونه جبر بلاخیره آنان را به فروش رساندند؟
وقت امیر وقت و با مولیان دیوبندی به منظور تحقق اهداف سیاسی خویش، فتوای تکفیر مردم هزاره را صادر نمودند و سپس جهاد مقدس خویش را علیه هزارگان آغاز کردند. در این میان، سایر شیعیان تکفیر نشدند و هرگز به مخاطر نیافتند. همه اقوام کشور از هدف نسل کشی و نابودی مردم هزاره توسط دولتمداران خون آشام، لشکر قومی و فوج های دیگری غیر پشتون تبار کاملآ مطلع بودند. از همین جهت، عموم شیعه و سنی متفقآ با جرأت تمام زنان و دختران هزاره را با زور و اکراه از منازل و مناطق شان بیرون آورده و بعد به دروغ می گفتند که ما این ها را با قباله رسمی دولت خریداری و نکاح کردیم. با این بهانه، این هزارگان اسیر و بی دفاع را به تجاران انسان به فروش می رساندند.
اینک تحت عنوان: «منع خرید و فروش کنیز وغلام هزاره از مردم هزاره» آمده که برخلاف آن، بازهم کنیزان و غلام هزاره را با اجبار تمام فروختند:
«تا که در این هنگام از عرایض وقایع نگاران قندهار، این کار ننگ آور و خلاف آیین اسلام او حالی رای والا شده، حکمران قندهار را فرمان کرد که: «چون خرید و فروش کنیز و غلام مردم هزاره ممنوع و قدغن فرموده شده است، پس تفحص و تجسس عاملانه نموده، حقیقت این تجارت خسارت دین آور او را معلوم و معروض دارد تا بازپرس و مراسم سیاست عدم اعتنای او به حکم پادشاهی در محل اجرا آید، تا دیگری مرتکب این امر شرم آور نشود.» و از صدور این منشور اگرچه آن تاجر فاجر، کیفر کردار ناهنجار خود را بدید، اما تا عهد سلطنت اعلیحضرت امیر امان الله خان غازی، سد این رخنۀ بی دیانتانه نشد و عموم مردم افغانستان از شیعی و سنی دختران و زنان هزاره به نام نکاح گرفته، ملک یمین خود می ساختند و انواع جور و ستم نسبت به ایشان می کردند و بدون رضا و اجرای عقد ایجاب و قبول همه را اکراهآ تصرف شده، اولادها از ایشان حاصل می کردند تا که پادشاه ممدوح مذکور، این کلف عار را از روی اسلامیان افغانستان برداشته، کنیزان حرم خاص و خاندان شاهی و عموم مردم را که یک الی دو و ده کنیز از مردم هزاره و کفار جدیدالاسلام داشتند چنانچه در جلد پنجم مفصلآ رقم خواهد شد، آزاد فرمود.» (4)
این افراد شیعه و سنی که کنیزان هزاره را با اکراه تمام و آن هم با بهانه عقد نکاح متصرف شدند، تا توانستند، انواع از ظلم را بالای آنان اعمال کردند و بعد به فروش رساندند. آیا این اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی آنان از صفحات خونین تاریخ کشور زدوده خواهند شد؟
تحت عنوان « یأس و هراس مردم هزاره از دادن ملک خود به افغان»:
با وجود که مردم هزاره شکست را در برابر نسل کشی و خون ریزی امیرعبدالرحمن، لشکر، ایلجاری و افواج غیر افغان نیز پذیرفتند. و هم چنان دولت قهار، نظام بردگی را عملآ بالای این مردم عملی کرد؛ ولی به هیچ صورت راضی نبودند که اراضی شان به افغانان هردو طرف دیورند داده شوند. از اینکه دسایس نهایت گسترده بودند و دوست محمد خان هم مرتبآ مردم هزاره را مورد هرگونه تهمت، توهین، زجر، ظلم، غصب دارایی و تهدید قرار داد تا اینکه آنان را از داشتن زمین های شان کاملآ مأیوس نمودند و به دروغ گفت که زمین های مردم ارزگان به افغانان داده شده و می شود که در این منبع چنین می خوانیم:
«و از دیگر سوی در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، مردم ارزگان را تخویف و تحذیر نموده و بر رعب ایشان تکرارآ همی افزود که مزارع و مساقات و دیهات ایشان را حضرت والا به مردم افغان داده و می دهد و ایشان از گفتار او از بودن در وطن خویش مأیوس گردیده ترک زراعت کردند؛...» (5)
این تبلیغات دشمنانه، تأثیر نهایت منفی را بر مردم هزاره گذاشته و همه ناامید شدند که بالاخیره از جمله به فرار هزارگان و به خصوص مردم ارزگان از مناطق بومی شان به خارج منجر گردیدند.
اراضی سراسر هزارستان به افغانان داده شدند:
آیا با وجود حکم عدم دادن اراضی هزارگان به افغانان؛ زمین های آنان به افغانان داده نشدند؟
دولت مداران با شیطنت در ظاهر دستور می دادند که زمین های هزارگان را به افغانان ندهند و بزرگان هزاره را از این ناحیه نوازش ظاهری می دادند. مردم ساده لوح و اسیر هزاره این چنین توطئه ها را در آغاز نمی دانستند؛ ولی زود در عمل ثابت گردید که بخش بزرگ از اراضی مردم هزاره را در سراسر هزارستان به افغانان داخی و خارجی تحویل دادند. در این مورد تحت عنوان: «صدور حکم والا به عدم دادن املاک هزاره به افغان» در سراج التواریخ چنین آمده است:
«و حضرت والا فرمان کرد که: « ایشک آقاسی دوست محمد خان مأمور دادن ملک چوره هزاره شده و دستورالعمل تقسیم آن به افغانان مفوض گردیده است نه دیگر املاک هزاره جات پس باید عموم هزارگان و کدخدایان و اربابان ایشان را تسلیت و خاطر جمعی بدهند که به رفاه مشغول و مواظب زراعت و فلاحت خو شوند.» و دوست محمد خان با صدور این منشور، از جهالت و تعصبی که در نهاد داشت، ملک ارزگان و تمامت دای چوپان و دای میری و دای ختای و دای نوری و ارزگان را با ملک قلندر و مسکۀ هزارۀ جاغوری و کیزاب و خلج و تمزان و چارشینه و کرکابه و سه پای دایزنگی و تمزان دایکندی و زاولی و سلطان احمد و حجرستان دایه و فولاده را به طوایف افغان وطنی و کوچی داده، قرب چهارصد هزاره خانه از مردم هزاره را نیست و نابود و فرار وادی ادبار ساخت که انشاالله جابه جا رقم شده می آید.» (6)
در قسمت های قبلی نیز اشاره شد که دولت در ظاهر به زیر دستان خود فرمان می داد که زمین هزارگان را به افغانان ندهید؛ ولی چون در خفا با هم فیصله نموده بودند که با وجود حکم فرمان، زمین های هزاره توسط ایشک آقاسی دوست محمد به طوایف مختلف افغانان داخلی و کوچی های خارجی داده شدند و پشتونیزه کردن مناطق اشغال شده را ادامه دادند . نتیجه این کار با آن جاه رسید که جمعیت های بزرگی از مردم هزاره از ناگزیری آواره دیار بیگانگان شدند.
خوانندگان عزیز ما در این منبع متوجه خواهد شد که چگونه از احساسات مذهبی و قومی پشتون تبار در جهت نسل کشی و غصب اراضی اقوام تحت ستم کار گرفته و زمینه های دشمنی جدید را میان تمام اقوام کشور افغانستان قبیلوی به نفع تداوم دشمنان داخلی و خارجی مساعد نمود:
«این قوم برای بسیج نیروی انسانی از مذهب و احساسسات پشتونوالی همواره استفاده ابزاری کرده اند و با تبلیغات شدید انگیزه رزمیدن را در میان پشتون ها علیه دیگر اقوام به وجود آورده اند. این روش ایشان به نوبه خود بسیار موفقیت آمیز و مؤثر بوده است تا جایی که پشتون های مذهبی که در هیچ حالتی نماز و روزه و سایر واجبات دینی شان را ترک نکرده اند؛ اما در کشتن دیگر اقوام و غضب زمین های شان نه تنها هیچ گونه گناهی احساس نکرده اند؛ بلکه آن را جهاد در راه خدا و زمین ها را غنیمت جنگی می پندارند. در واقع با همین روش ها توانسته اند به حذف فیزیکی، زبانی، فرهنگی و هویتی دیگر اقوام دست یابند.» (7)
قوم بی گناه، بی سواد و فقیر پشتون که شدیدآ متأثیر از خصوصیات منحط قبیلوی و هم بی خبر از «گوهر قرآنی» بودند با تبلیغات سیاسی، تحریکات مذهبی و صدور فرامین تکفیر دولت وقت نسبت به هزارگان؛ نه تنها غصب اراضی، اسارت زنان، فرزندان و کشتار هزارگان را هرگز گناه نمی دانستند؛ بلکه یک جهاد مقدس در راه خدا نیز می پنداشتند. در نتیجه، از یک طرف، به نابودی اکثریت نفوس هزارگان منجر گردید و از سوی دیگر، در ظاهر قوم پشتون مجرم اصلی معرفی گردید که حتا متأسفانه تا حال دشمنی میان قوم پشتون با تمام اقوام کشور به خصوص بین قوم پشتون و هزاره به سود اهریمنان داخلی و خارجی ادامه دارد.
فرزانه گرانمایه و نویسنده ای شهیر کشور آقای محمد عوض نبی زاده که اکنون در هالند زندگی می کند، در مورد مظالم، بی عدالتی، غلامی، کنیزی، کوچاندن اجباری و نابودی بیش نصف مردم هزاره چنین می نگارد:
«... چون امیر عبدالرحمن که بیش از نصف نفوس مردم هزاره را نابود و متباقی را به غلامی و کنیزی کشانیده و سرزمین پدری مردم هزاره کشور را در مناطق جنوب اشغال و فامیل های آنان را به کوچ اجباری وادار نموده است...» (8)
این را با تأکید مکرر اظهار می دارم که مردم هزارستان به خاطر نژاد، مذهب، زبان، سرزمین حاصل خیز، هویت فرهنگی باستانی، آزاد منشی، حق خواهی مدنی و... عدالت نگری خویش مورد هر گونه تبعیض، خشونت، تعصب، غصب دارایی، بردگی، آوارگی، سایر جنایت سازمان یافته و نسل کشی هدفمند از سوی بسا از دولت های جابر اعصار گذشته، به ویژه توسط دولتمداران امیر عبدالرحمن خانی و لشکر بدوی آنان قرار گرفتند که این چنین جنایات و نسل کشی را در قسمت هزاره ها، تاریخ خوب به حافظ ندارد.
احداث باغ شاهی بالای زمین های غصب شده در ارزگان:
این بار، زمامداران جابر دولتی با بهانه احداث باغ شاهی؛ زمین های زراعتی مردم بی دفاع ارزگان را غصب و بالای آن باغ ساختند. اصلآ در ولسوالی خاص کنونی ارزگان دو باغ وجود دارند که یکی به نام «باغ عمومی» و دومی به نام «باغ کلان» یاد می گردد که بالای اراضی غصب شده اهالی مردم بومی ارزگان باستان احداث شده اند.
در این صفحه سراج التواریخ تحت عنوان: «احداث باغ شاهی در ارزگان» چنین می خوانیم:
«و هم در این هنگام، باغ جدید واقع ارزگان را جنرال شیر محمد خان که فرمان احداث باغ در آنجا به نامش صادر شده بود، به عزم این که مزارع مردم آنجا را داخل باغ نموده، هزارگانی را که در نفس و زمین مسطح و هموار ارزگان کلاته دارند، محروم الحق سازد، یکصدو سه جریب زمین را در طول عرض برای احداث باغ برگزید و در ثانی آن باغ به امر والا موسوم به باغ چراغ شاه شده و فیض محمد باغبان از بزرگی وسعت آن باغ که سردارعبدالقدوس خان احداث کرده و جنرال شیرمحمد خان بر وسعتش افزود، از طول و عرض آن به امر والا کاسته در طول ششصد ذرع و در عرض چهارصد ذرع غرس اشجار نمود و مزارعی که جنرال شیرمحمد خان و سردار عبدالقدوس خان برای احداث باغ انتخاب کرده بودند، همه خارج از باغ اتفاق افتاده، هزارگان از آن اراضی خود محروم و ضایع الحقوق شدند.» (9)
به این وسیله، مالکین این زمین های غصب شده به هر طرف آواره و فقیر شدند که حتا برخی از آن ها از گرسنگی نیز تلف شدند و عده ای هم به خارج فرار نمود.
زمانی که من حتا شامل مکتب در مرکز ولسوالی ارزگان خاص در منطقه هزارقدم نشده بودم، از موی سپیدان منطقه می شنیدم که همین مردم هزاره که بالای زمین های شان، باغ عمومی و باغ کلان ساخته شدند، از اثر گرسنگی گدایی نمی کردند؛ ولی دانه های جو و جواری را از بین سرگین اسپان حکومتی پالیده و می خوردند و عده دیگری از آنان در آغوش مرگ ابد رفتند.
جمعیت زیادی به ناحق قتل و خانۀ هزار تن خراب شد:
در فرهنگ شؤنیزم قبیلوی- قومی که عالی ترین مرحله نژادپرسی و فاشیزم می باشد، دست اندرکاران امور؛ منازل مردم را به تلی از خاک سیاه تبدیل کردند. برخی از مردم در کام مرگ بیابانی از بین رفتند و قسمت دیگری نیز فرار شدند. در این وقت که دوست محمد، زمین های هزاره را برای افغانان داد و نفوس زیادی به قتل نیز رسیدند که این امر نیز زمینه بیشتر «افغانیزه کردن» را بالای اراضی غصب شده در هزارستان آماده ساخت.
اصل مسأله غصب دارایی، ویرانی منازل و قتل مردم بی گناه و بی دفاع هزارستان را از نگارش شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، چنین می خوانیم:
«... و از جمله به غیر از میرزا محمد جی خان، میرزا محمد ایوب نامی بود که فرامین و احکام دادن املاک مردم هزاره را که البته به دست ایشک آقاسی، دوست محمد، سرپرست افغانان مهاجر، بدون ثبت و امضای سردفتر خواهند بود، رقم کرده و به مهر مدیر دارالانشاء نرسانیده و به وسایل مزین به مهر مهر آثار پادشاهی ساخته، به مردم مهاجر داده مردم هزاره را جلای وطن و خارج مملکت نمود و هم چنین هزاران کار ناسزاوار از عمال دیوان به روی روز آمده، خانۀ هزار تن خراب گشت؛ بلکه نفوس زیادی دوچار قتل ناحق گردید.» (10)
باید نوشت که 98 در صد ولایت ارزگان کنونی، حجرستان، دای چوپان، دایه، فولاد، قسمت های از ولایات هلمند، زابل، غزنی، مرکز شهر قندهار و سایر مناطق قبلی هزارستان و دیگر مناطق هزاره نشین از ساکنین بومی مردم هزاره با نسل کشی ها، غصب دارایی ها، اسارت، تظلم و سایر جنایت توسط دولتمداران و لشکر ایلجاری تخلیه شدند و همه در اشغال قبایل درانی و غلزایی درون مرزی و بیرون مرزی افغانستان قرار گرفتند. مناطق مذکور با تمام معنا عملآ توسط دولتمداران خودکامه وقت «افغانیزه» شدند. آیا نمازخواندن و روزه گرفتن بالای ملکیت غصب شده، مغایر شریعت اسلامی نمی باشد؟
تقسیم اراضی مردم کافرستان بین مردم لمقان:
در قسمت های قبلی نیز به طور مرتب از قتل و مظالمی که در حق مردم کافرستان صورت گرفته بود، استناد نموده و به اطلاع نسل کنونی و آینده تقدیم کردم. در این مورد تحت عنوان: «حرکت ناقلین لمقان جانب کافرستان» خواهیم دید که مناطق کافرستان را چگونه به طرف «پشتونیزه کردن» قرار دادند و مردم بومی این منطقه کافرستان را یا کشتند، یا فراری کردند و یا اینکه با اجبار تمام مسلمان نمودند.
کنش ها و منش های دولت از یک طرف مردم بیگناه و غیر سیاسی پشتون را عمیقآ تحمیق کردند و دارایی های اقوام غیر پشتون را به ناحق برای آن ها تسلیم نمودند. و از طرف دیگر، قوم پشتون را متجاوز به حقوق دیگر اقوام، جنگ طلب، خشونت گر، ناشکیبا، غاصب و متعصب در برابر اقوام غیر پشتون و به خصوص علیه مردمان کافرستان، هزارستان، قزلباش، بیات، تاجیک، اوزبیک، قیرغیز، قزاق، بلوچ، ایماق، براهوی، تیموری، اهل هنود، یهود و سایر اهالی این کشور تربیت کردند و این جا بود که دشمنی سنتی قوم پشتون را در برابر سایر اقوام کشور به اوج آن رساندند.
«و از دیگر سوی، در حلال واقعاتی که به شرح رفت، خانواری ناقلین مردم لمقان مامورۀ اقامت کافرستان که از پیش رقم شده آمد، به عزم موطن و مسکن گزیدن در مواضع شکرنر و پله گل و میو کلوم و نیلاب به اتفاق سردار محمد عثمان خان و مستاحان و عبدالغیاث خان کمیداین و میر محمود شاه خان سرتیپ از راه قوی یار رهسپار شده، روز نهم از حرکت خود وارد مواضع مذکوره شدند و به تقسیم اراضی و مزارع پرداخته، بیست تن از کفار که فرار نموده بودند، به پای خویش پیش آمده گرفتار شدند و... تن مرد و زن دیگر را ملک محمد افضل و گران جوک نامان، که در محافظت خانۀ واقع بین کدوال و شکرنر اقامت حراست داشتند، از کوه به دست آورده نزد محمد علی خان حاکم لمقان فرستادند.» (11)
دولت قبل از این نیز، مناطق بومی و حقوق مردم کافرستان را به ناحق برای برخی از قبایل افغان داده و با دادن امتیازات تقاوی، ابزارهای رزاعتی و هم چنان با پشتوانه نظامی از این قبایل قومی خویش در برابر مردم بی دفاع کافرستان حمایت کرد تا اینکه «پروسه افغانیزه کردن» این منطقه اشغال شده را تکمیل کرد. آیا این امر خلاف اوامر و نواهی الهی نبود و نیست؟
فرستادن اسیران مردم کافرستان به زندان کابل:
آیا مردم کافرستان به خاطر ملحوظات دینی، نژادی، زبانی، سیاسی وغیره مورد کشتار بی رحمانه، غصب دارایی، بی سرنوشتی، کنیزی، غلامی و... مسلمان سازی اجباری توسط دولتمداران فرعون صفت وقت قرار نگرفتند؟
پس از اینکه «روند مسلمان سازی جبری مردم کافرستان» تکمیل شد و آن گاه نام کافرستان به نورستان و کافران هم به نام «جدیدالاسلام» مسما گردید؛ آیا تقریبآ از 140 سال به این سو، کدام تغییرات مثبت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی- عصری در وضعیت مردم نورستان کنونی به وجود آمده اند؟
عملآ به مشاهده رسید که مردم کافرستان را به بهانه های مختلف به زندان های کابل فرستادند که بلاخیره با نحوی از انحاء نابود شدند:
«و مقارن این حال پنجاه و هشت نفر مرد و زن و پسر و دختر دیگر از کفار را که مجددآ محمد علی خان حاکم لمقان، نزد سپسالار فرستاده بود، او گسیل کابل نمود» (12)
وقتی که مردم کافرستان را به زندان کابل اعزام می کردند، سرنوشت آن ها نیز مثل زندانیان مردم هزاره در کابل بودند که بلاخیره نیستی قطعی منظر شان بود که تاریخ به طور روشن بدان شهادت می دهد.
تصرف زمین های مردم کافرستان توسط مهاجرین لمقان:
در قسمت های قبلی اشاره شد که رهبری دولت، قبایل قومی خویش را به نام مهاجرین بی زمین نامزد می نمود و بعد با صدور فرامین و بدون آن، دارایی مردم را برای آنان می دادند. حکام جابر وقت با همین شیوه، افرادی از مردم لمقان را با پشتوانه حمایت نظامی، اقتصادی و سیاسی به منطقه کافرستان انتقال دادند و بعد زمین های کافرستان را به آنان تسلیم نمودند.
در وقایع ماه جمادی الاخرای سنۀ 1315 هجری چنین می خوانیم:
«حضرت والا در روز شنبه غرۀ این ماه، دوازده تن از کدخدایان جدیدۀ گروه ناقلین لمقان را که مأمور اقامت کافرستان چنانچه گذشت شده بودند، چون قلم الدین که کدخدای پنجاه و یک خانه و محمد نبی کدخدای چهل و پنج خانه و عبدالله کدخدای پنجاه و چهار خانه و محمد گل کدخدای پنجاه و دو خانه و سعید خان کدخدای شصت و هفت خانه و رسالت خان کدخدای پنجاه و شش خانه و باباخان کدخدای پنجاه و چهار خانه و عبدالمجید کدخدای سی و هفت خانه و محمد علی کدخدای شانزده خانه و شرف الدین کدخدای بیست و یک خانه و عبدالله کدخدای بیست و چهار خانه و حمید خان کدخدای بیست و سه خانه بودند، مشمول عواطف خسروانه فرموده ...» (13)
بیشتر از 502 خانواده لمقانی توسط دولت به کافرستان جاه سازی گردید و برای آنان اسلحه نیز توزیع کردند تا از خود در برابر کافرستانی های بومی دفاع کردند جایگاه شان بالای اراضی اشغال شده کاملا تثبیت شد.
بازهم در مودر غصب اراضی اشغال شده ای کافرستان می خوانیم که ذریعه عمال دولت به ناحق تصرف گردید:
«بنا به سبب ترفیه حال و تسکین بال فقرای رعایای سکنۀ لمقان که بی ملک و زمین بودند، رأی مملکت آرا اقتضا کرد که ایشان در کافرستان که اراضی مفتوح العنودۀ مسمانانست رفته جا و ماوی بگیرند و به جای آن که قوم کفار قرن های بی شمار از عهد سکندر مقدونی تا کنون در آن جبال بت پرستی کرده، از فیض تشرف به دین اسلام بی بهره و محروم بودند، جماعه ای از اهل اسلام را در آن جبال و اودیه و قفار مأمور توطن و تمسکن گزیدن کردم که شعایر اسلام و احکام حضرت خیرالانام را برپای داشته، روز حیات خود را به سپاس و ستایش خداوند بی مانند و اطاعت رسول او تعالی به سر برند و اراضی و عقار و اشجار فواکه بار آنها را تصاحب نموده، آسوده حال مقیم باشند و علوفه و بذر و آلات و ادوات حرب و فلاحت، همه از جانب دولت به ایشان عطاء فرموده، مأمور اقامت آنجا نمودم...» (14)
آیا هنوز هم قبول نداریم که سرزمین اشغال شده ای کافرستان به صورت سازمان یافته و هدفنمند در تصرف قبایل افغان قرار داده شد و جریان« افغانیزه کردن» آن را تدریجآ تکمیل کردند؟
دادن ناحق اراضی هزاره ها برای مهاجرین قبایل عثمانزایی وغیره هندوستان:
افغانان هندوستان که از دادن اراضی مردم هزارستان به پشتون های داخلی و خارجی آگاه شدند، آن وقت دسته دسته از هند وارد افغانستان می شدند و درخواست زمین های زراعتی هزاره ها را از دولت قومی خویش می نمودند. امیر عبدالرحمن با صدور فرامین و حتا بدون آن، زمین های هزاره را توسط دوست محمد برای قبایل عثمانزایی، اشترزایی، فرغ اچکزایی، نورزایی، پنج پای و خواجه زایی شعبۀ بارکزایی هندوستان داد که یک نمونه مشخص آن در تحت عنوان: «هجرت اختیارکردن قبایل عثمانزایی وغیره» ثبت گردیده که اصل ماجرا در سراج التواریخ چنین نقل گردیده است:
«و مقارن این حال، سه صدو هفتار خانوار از قبایل عثمان زایی و اشترزایی، فرغ اچکزایی و نور زایی، و پنج پای و خواجه زایی شعبۀ بارکزیی از اراضی مقبوضۀ و مستعمرۀ دولت انگلیس از استماع املاک مردم هزاره را به افغان دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان، هجرت اختیار کرده نزد او حاضر آمدند و بعضی را بدون فرمان مزرعه و کلاته در هزاره جات داده برخی را به وعدۀ مراجعت خود از قندهار در هزاره جات داده مژده و نوید عطای مزارع و مساقات شاد خاطر ساخته برای اجرای امور منویۀ خویش از هزاره جات راه قندهار پیش گرفت و از جمله فیض محمد و نیک محمد و غلام و جامعه دار و محمد شریف نامان بزرگان ایشان را از جانب دیگران وکیل قرار داد، به عزم این که حکمی جهت سند خود را حضرت والا حاصل نماید. چنانچه ایشان شرفیاب حضور والا شده، به عطای خلعت و رخصت مراجعت دلشاد گردیدند و در روز مذکور جمادی الاخری به توسط ایشک آقاسی عبدالقدوس خان فرمانی به دستخط نویسندۀ او مطابق خواهش و آرزوی دوست محمد خان حاصل کردند که ایشان را قرار دستورالعملی که در باب بذر و جیره و تقاوی دادن و معافی مالیات سه ساله که به دست دارد به ایشان نیز بدهد و او این فرمان را سند جعلی خود قرار داده هر که از مردم هزاره را خواست از ملک کشیده مزارع و مراع و مساکن شان را به این مهاجرین وغیره افغانان کوچی و وطنی داده، مزدی برای روز آخرت خود حاصل کرد.» (15)
چنان بدخواهی، تبعیض، تنفر غیر انسانی در اذهان دست اندرکاران دولتی و افراد قبایلی افغانان داخلی و خارجی اشغالرگان ملکیت هزارستان خلق شده بودند که اشغال اراضی، نابودی و کشتار هزارگان را مزدی برای روز آخرت خودها نیز می پنداشتند.
ضبط چراگاه های مردم هزارستان توسط دولت:
در زیر عنوان: «ضبط دیوان شدن مرغزارهای هزاره جات» می خوانیم که چگونه مراتع چراگاه های هزارستان ذریعه حکام دولتی غصب شده و با شیوه های مختلف در اختیار کوچی های پشتون تبار داخلی و هند برتانوی گذاشته شدند.
«وهم در این وقت میرآخور یحیی خان پسر محمد حسین خان جوانیشر، قوم قزلباش، که پدرش در سفر غربت ملازم خدمت حضرت والا روز اخلاص به سر برده بود، به امر حضرت والا مأمور ضبط دولت نمودن مرغزارهای عموم هزاره جات شده، تمامت مراتع مخضرۀ مردم هزاره را ثبت و ضبط دیوان سلطنت کرد و از این وقت به بعد دواب و مواشی عموم مردم هزاره از چرایش در مراتع موروثی و حقوق محلی خود به واسطه غلبۀ افغان کوچی و از مرغزاری های خود به سبب آن که ضبط دولت و برای شان فدغن شد محروم گردیده، از استحقاق خویش مأیوس آمدند و مالداری مردم هزاره رو به تنزل نهاده، گوشت و روغن و برک و گلیم رو به انحطاط گذاشت. چنانچه از این هنگام تا سنۀ هزارو سه صدو چهل و سه قمری هجری که زمان تسوید مکرر این تاریخ است، همۀ اجناس مذکور یک برهشت در اسعار خود ترقی کرده که به جز اشخاص صاحب ثروت، کسی نمی تواند که از خریدن این اجناس نایل به مقصد ضروریۀ معیشت خود گردد.» (16)
هرچند که هزارگان شیعه مذهب و سنی مذهب از سوی دولت وقت کافر مطلق معرفی گردیده بود؛ ولی از جمله قزلباش ها، بیات ها، بلوچ های شیعه، پشتون های شیعه و سایر شیعیان از این فرمان تکفیر در امان بودند و من جمله خیلی از قزلباشان در دولت امیرعبدالرحمن خان، ماموریت داشتند. از این رو، ثبت دارایی، اراضی علف چرهای مردم هزاره به امر دولت، توسط میرآخور یحیی خان قزلباش صورت گرفت.
در قسمت های قبل نیز اشاره شد که کوچی هر قبیله و قوم کشور در محوطه ای جغرافیوی خاص خود شان مصروف بودند و تجاوز به حریم دیگران را نداشتند و هم نمی توانستند. پس از اینکه، امیرعبدالرحمن، نظامیان و لشکر ایلجاری قبیلوی شان با خون ریزی، نسل کشی و سایر جنایات موفق به اشغال هزارستان شدند؛ آن گاه از جمله کوچی های داخلی و هندوستان را به تصرف ناحق علفچرها، مراتع و حتا مزارع مردم هزاره تحریک و تحریص کردند و هم چنان به صورت منظم از آن ها در برابر بومیان هزارستان حمایت سیاسی، نظامی وغیره نمودند.
با این خیانت حاکم دولت توجه گردد که کاه و جو را برای بار دوم از مردم هزاره بهسود حصول کرد:
«و هم در این ایام، از تغییر میرزا غلام محمد کور لمقانی، میرزا خان شرین نام از قوم اسلام که پدرانش از کیش هنود ابا کرده دین اسلام پذیرفته بودند، به توسط میرزا عبدالاحمد خان سردفتر مغربی و دادن پاره، به عاملی هزارۀ بهسود تسعیر کاه و جو و یونجه که رعایای آنجا به فوج و دواب و مواشی داده بودند، مجرا نداده حواله و حصول کرد.» (17)
حکام دولت از اینکه زنجیر غلامی استعمارگارن انگلیس را به گردن داشت و هر گونه جنایت را که در حق تمام مردم کشور به خصوص در مورد هزارگان مغایر انسانیت، اسلامیت و مدنیت انجام داد، با عکس العمل کشورهای خارجی مواجه نشد. دیگر اینکه، طبق سنت چند قرن آخر رهبران قبایل به صورت صادقانه در خدمت انگلیس ها در افغانستان بودند و از این جهت، انگلیس ها با هرگونه نسل کشی، اعمار کله منارها، تبعیض، ضبط دارایی، کوچناندان اجباری، توزیع اراضی به افغانان دو طرف خط دیورند و هزاران جنایات ضد بشری که در مورد کلیه مردمان افغانستان و به خصوص در مورد هزارگان که توسط امیر عبدالرحمن و عمالش انجام شدند، خرسند بودند.
دوم اینکه، تمام اقوام کشور و به ویژه مردم اسیر و خوبنار هزاره در موقعیت قرار نداشت که از حد اقل حقوق برحق خویش دفاع نمایند. در همین رابطه بود که نسل کشی و جنایات ضد بشری با شدت ادامه پیدا کردند.
ادامه دارد
تاریخ: شنبه 19 حوت 1391 برابر با 9 مارچ 2013 میلادی/ افغانستان
-----------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 100 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(2) – ص 102 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(3) – ص 116 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(4) - ص 116 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(5) – ص 124 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(6) – ص 125 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(7) - منبع: کابل پرس «هویت ملی و فقدان خردگرایی»/ نویسنده: حفیظ انگوری/ شنبه 2 مارس 2013
(8) – ص 290 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده» جلد اول/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی/ چاپ دوم به فرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پالان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(9) – ص 125 و 126 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(10) – ص 132 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(11) – ص 135 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(12) – ص 136 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(13) – ص 138 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(14) – ص 138 و 139 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(15) – ص 140 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(16) – ص 140 و 141 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(17) – ص 141 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
+++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت پنجم
«مژده بده به بندگانم، آن کسانی که به همۀ سخنان گوش فرامی دهند و از نیکوترین و زیباترین آنها پیروی می کنند. آنان کسانی اند که خدا هدایت شان بخشیده است، و ایشان واقعآ خردمند اند.» (الزمر/17-18) (1)
من با استفاده از حقوق آزادی طبیعی، ارزش های دینی، مدنی، قانونی و دین ملی خویش تا کنون به طور مستند و امانت داری از تتمۀ جلد سوم سراج التواریخ منتشره سال 1390 خورشیدی از انتشارات امیری استناد صفحه وار و مختصر را در چهار قسمت گرد آوری نموده و ضمنآ انتقادات خویش را از سیاست ها و عملکردهای غیرانسانی دولتمداران وقت و لشکر قبیلوی- قومی آنان مبتنی بر آیات قرآنی تحلیل کرده و به خوانش خوانندگان گرانقدر و محترم تقدیم نمودم که بیانگر حد اقل نسل کشی و جنایات ضد بشری در حق تمام مردمان افغانستان بوده تا افراد جامعه و به ویژه اربابان خرد سیاسی در زمینه به داوری منصفانه بپردازند.
هم چنان آنچه را که علاقمندان عزیز می خوانند، از ناب ترین و مفید ترین آن ها در جهت بیشتر غنامندی فکری خویش در خدمت مردم محکوم و این سرزمین بی دفاع استفاده حد عظمی را نمایند.
در این قسمت با استناد منتخب از جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست، چاپ انتشارات امیری سال 1390 خورشیدی به صورت مرتب آغاز کرده و بخش وار در دست رس علاقمندان عزیز خویش قرار خواهم داد تا از گزیده های فشرده مطالب مورد نظر و تبصره های لازم، عموم مستفید گردند. به همین ترتیب، اگر انشاء الله در قید حیات بودم از جلد چهارم بخش های دوم و سوم نیز بهره گرفته خواهد شد و به اطلاع همگان خواهم رسانید.
مضاف برآن، باز هم اگر توفیق الهی رفیق گردید از مجلدات اول تا سوم سراج التواریخ آخرین اصل نسخۀ مکمل آن که امسال (1391) توسط مؤسسۀ انتشارات عرفان به کوشش محمد ابراهیم شریعتی تازه به آزین چاپ رسیده است، استفاده برده و گلچین های ناب آن را به خوانش اصحاب فرهنگ، جوانان، اهل پژوهش و... مردم داغدیده افغانستان قرار خواهم داد.
هرچند این کار سهل نیست و خیلی زمان گیر بوده و در ضمن نهایت حوصله به کار است تا این کتب قطور چند جلدی و آن هم که با ادبیات ثقیل و خاص مزین گردیده، مطالعه و مطالب مورد نظر را گلچین کرده و ضم نقل آیات گزیدۀ قرآنی، منابع دیگر و تحلیل ها در اختیار حامیان حقوق بشر، کاوشگران، سیاسیون، مؤرخین، جوانان، فرهنگیان، دانشمندان، جامعه مدنی، آزادی خواهان، خارجیان و به خصوص در محضر استفاده مردم افغانستان عزیز قرار دهم.
افزون برآن، اکنون که از چندین سال به این سو در افغانستان زندگی می نمایم با شرایط سخت نان پیدا کردن، زنده ماندن، ناامنی، مریضی و دیگر مشکلات دست و پنجه را ناگزیرآ نرم می نمایم که در وجود همه این موانع، کار فرهنگی در خدمت مردم نهایت دشوار می باشد؛ ولی از اینکه با انسان، خدا، مردم و کشور خویش تعهد سپردم که تا حد توان، قلم شکسته خویش را در راستای خدمت نسبت به مردم افغانستان به زمین نخواهم گذاشت.
دقیقآ باید گفت که این کاوش مانند نبشته های گذشتۀ من هرگز خالی از کاستی ها نخواهد بود که در این رابطه، پیش از بیش از علاقمندان محترم همیشگی و خوانندگان گرامی دیگری خویش احترامانه و عاجزانه پوزش می خواهم. و اگر لطف کرده، نواقص و کمبودی های وارده را در اختیار راقم این سطر بگذارند، خیلی ممنون خواهم شد.
تصرف جبری دختران و پسران هزاره به نام کنیز و غلام:
حاکمان، مأمورین، عساکر دولت و حتا مهاجرین افغان که زمین های زراعتی و سایر دارایی ها مردم هزاره را با فرامین و بدون آن غصب نمودند، با چنان جبر و جنایت در مورد هزارگان اسیر برخورد می کردند که تاریخ به حافظه نداشت. هر حاکم پس از برگشت از هزاره جات خونین به کابل و یا به منزل خویش، با محصول مکیدن اجباری خون مردم و تصرف جبری فرزندان هزاره همراه بود. حکام با بهانه اینکه، فرزندان هزاره را خریده با خود به زور می آوردند و به بازارهای آدم فروشی قندهار، کابل، جلال آباد، هرات و سایر مناطق به قیمت زیاد به فروش می رساندند. بعد هم انسان فروشان افغان مناطق جنوبی و شرقی کشور، فرزندان خریده شده ای هزارستان آلوده به خون را به هندوستان ( یا هند برتانوی) به قیمت های بالاتر به فروش می رساندند.
یک نمونه از این جنایت ضد بشری را از جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست آن، چنین نقل می نمایم تا مردم در مورد قضاوت عادلانه نمایند که هیچ قومی در تاریخ بشریت این چنین مورد ظلم و نابودی قرار نگرفته بود:
«وهم در این وقت از عریضۀ میرزا محمد جان خان که از تغییر میرزا گل امیر خان مأمور یکه اولنگ هزارۀ دایزنگی شده و او از راه قطع محاسبات خود در کابل آمده، به سمع فیض محمد مجمع والا رسید که میرزا گل امیر خان هجده نفر دختر و پسر از هزارگان متوطنۀ یکه اولنگ اکراهآ گرفته و به نام کنیز و غلام، به کارکنان دیوان رشوت داد، ده هزار روپیه خیانت خود را مستور داشته است. » (2)
این چنین ظلم های که توسط حاکمان محلی در مورد هزارگان اعمال می شدند، در هیچ یک کشور دیکتاتور دیگر جهان به مشاهده نرسیده بود.
خواستن میرزادگان، سیدان، کربلایان، زواران مطیع و متمرد هزاره به زندان کابل:
درست زمانی که نسل کشی و جنایات ضد بشری توسط دولتمداران در حق همه اقوام کشور و به صورت خاص که در مورد مردم هزارستان خونبار آغاز شدند، هزاره ها دو قسمت بودند. اولی اکثریت قاطع آن هزاره های بودند که در برابر استبداد، نوکرمنشی امیر و جلادیت همه دولتمداران و فوج های نظامی اعتراض انسانی، اسلامی، مدنی، عقلانی وعادلانه داشتند و خواهان رفع ظلم از بالای شان بودند. بخش دیگری آن اربابان محدود بودند که با دولت خونریز امیر عبدالرحمن خان همکاری می کردند.
در این مدرک مستند و معتبر تاریخی به اثبات رسید که امیر دست نشانده انگلیس، آن همه هزارگان مخالف و همکار دولت را به طور یکسان مجازات کرد و از بین برد که در تاریخ نظیر نداشت:
« و هم در این [ایام]، محمد نعیم بیگ نامی از میرزادگان هزارۀ دایزنگی، که در وقت تمرد و طغیان هزارۀ حجرستان و ارزگان و مستمال و مطیع و منقاد شدن ایشان، عموم میرا و میرزادگان و رعایای قوم مذکور طریق خدمت دولت سپرده به فرمان حضرت والا که اصدار یافته بود، که تمامت میران و میرزادگان و سیدان و زواران و کربالایان عموم هزارگان از مصلح و مفسد و مطیع و متمرد، در ملک نبوده و همه در کابل آمده، مقیم اشپان جلال آباد و بگرام کوهستان وغیره مواضع شوند، در کابل آمده، اقامت گزیده بود، به فوج داری فریۀ بلاغین کوهستان کابل و نواح آم مأمور گشت.» (3)
به این ترتیب، حکام آن کسانی را که مصلح و مطیع دولت می دانستند در مرحله دوم با کام غل و زنجیر بستند و آنان را نیز به طور یکسان مانند کسانی دیگری که نام آنان را مفسد، یاغی، متمرد و کافر گذاشته بودند، کاملآ از بین بردند. آیا این خود دلالت آشکار بر نیات ضد بشری و ضد اسلامی حکام دولت و سایر عمالش در قسمت مردم بی گناه و بی دفاع هزارستان نمی کرد؟ آیا این چنین اعمال ضد انسانی دولتمداران و حامیان شان؛ قبایل غیر آگاه و بی گناه پشتون تبار را در جنگ، تجاوز به نوامیس، تصاحب اراضی، خصومت و دشمنی علیه مردم بی دفاع و مظلوم هزارستان تحریک و تحریص نکردند؟
دادن اراضی هزارگان خدمت گار دولت به افغانان:
در شروع نسل کشی و نابودی مردم هزارستان، یک تعداد اربابان محدود هزاره همکار حکومت با غرور بی مورد و افکار باطل خویش، تصور هم نمی کردند که بعد نوبت قلع و قمع خود آن ها توسط باداران جلاد شان نیز فرا خواهد رسید.
دولتمداران در قدم نخست، آن هزاره های که ناراض و مخالفین دولت بودند؛ به از بین بردن، ضبط ملکیت، غصب دارایی و تقسیمات اراضی آنان به افغانان هردو سمت خط دیورند اقدام ورزیدند تا اینکه به این هدف شوم خویش کاملآ نایل گردیدند. بعد در قدم دوم، به نیستی، ضبت دارایی، تقسیم زمین های اربابان هزاره همکار دولت به مهاجرین افغان اقدام کردند که اینک یک گونه آن را در زیر عنوان: وقایع ماه صفر سنۀ 1315 هجری در سراج التواریخ به شرح زیر با هم می خوانیم:
« در این وقت از عرایض جنرال شیر محمد خان اندری و وقایع نگاران و حکام و عمال ارزگان و دای چوپان و گیزاب وغیره محال هزاره جات، به مسمع فیض مجمع والا رسید که ایشک آقاسی، دوست محمدخان، اکثر از مردمان افغانان متوطنۀ داخلۀ مملکت را، که از خود مزرعه و کلاته دارند و مالیه و باج می گذارند، مهاجر و ناقل نام نهاده و املاک و اراضی و مواطن و مساکن مردم هزارۀ رعیتی را که در وقت شرارت و طغیان هزارگان متمرده، خدمت به دولت کرده اند و داخل خالصه و ضبطی نیامده است، به ایشان داده و می دهد و علاوه بر مزارع و مراتع و مساقات، علوفه و تقاوی از انبار و خزانۀ دولت گرفته بدیشان می رساند که از این در، قرب نود و پنج لک رپیه به آنها از دولت داده است.» (4)
شرح احوال درناک گذشه ها از این رهگذر مفید است که نسل کنونی در پرتو دانش و عقل از آن ها آگاهی لازم حاصل نمایند و تا به شناخت از اوضاع کنونی کشورش دست یابند و آگاهانه برای ساختن آینده تابناک، دید مثبت و سازنده پیدا نمایند و مبارزات همه جانبه روی دست گیرند.
در همین وضعیت موجود، کسانی هم همکار دولت هستند که صرفآ سیل بین مفسدین اداری و مافیای قدرت یکه تاز شؤنیستی اند و منافع ملی را قربانی سلایق و علایق تک خصوصی، خانوادگی، حزبی، قبیلوی، قومی وغیره خویش می نمایند و از تاریخ عبرت نگرفته اند. دیده خواهد شد که این چنین کسان توسط همین قدرتمداران حاکم نابود خواهند گردید.
عدم پرداخت مالیه توسط کوچی های افغان در افغانستان:
ایشک آقاسی دوست محمد بنا بر فرامین رسمی و حتا بدون فرامین امیر وقت، با خیره سری و خصوصیت خاص قبیلوی خویش؛ زمین حاصل خیز هزارگان را به افغانان داخلی و هند برتانوی توزیع کرد که تا کنون در غصب این افغانان می باشد.
در تحت مطلب: «صدرو حکم والا در باب املاک مردم هزاره» چنین درج گردیده است:
«و حضرت والا در روز جمعه، غرۀ ماه صفر، ایشک آقاسی مذکور را فرمان کرد که هر طایفه و قومی که از ممالک خارجه حجرت کرده در مملکت افغاستان بیایند، پس از این روز در باب ایشان سررشته و دستورالعمل اینست که: مهاجرین هر قوم را که نزد او آیند، اول از سرحدات بندری که از آن عبور کرده، داخل خاک افغانستان می شوند، پرسیده محقق نماید، که از مملکت خارجه اند یا از داخله؟ پس اگر از خارج باشند، اجرای کار ایشان را قرار دستورالعمل که در دست دارد، نموده یک نفر ایشان را وکیل معین کرده، از راه اجرای امور ضرویۀ ایشان که متعلق به حضور باشد، با تفصیل احوال و کوایف حال شان، قبل از آمدن خود، گسیل کابل کند و یا خود آورده، شرفیاب حضور شود و اگر از مردم داخل مملکت باشند و اظهار عدم مزرع و مرتع کنند، از حاکم و دفتری علاقه ای که ایشان در آن سکونت دارند، پرسیده، مزرعه داشتن و نداشتن ایشان معلوم کرده، در صورت ملک و زمین نداشتن شان، ایشان را در قید شمار آورده، از حضور، سررشته و اجازت بخواهد. بعد هر امری که صادر شود، معمول دارد.
از صدور این منشور، دستور کافی به دست تعصب جناب او آمده، اکثر از افغانان کوچی و بادیه نشین را که شش ماه از سال، در ممالک خارجه و شش ماه را از راه ییلامیشی، در افغانستان می آیند و سیر و گردش و چرایش کرده و مال التجارۀ زیاد، بدون ادای باج و خراج، آورده و برده، تجارت می کنند و در ارزاق مردم سکنۀ بلدان و قری و محال ولایات افغانستان تنگی و عسرت عاید می سازند و همواره حمایت و اعانت به دولت انگلیس می رسانند، در هزاره جات، مزارع و مراتع داد و ایشان را قوی و جسور ساخته، مردم هزاره را که مقابل و در روز حاجت مدافع ایشان بودند، از مملکت پراگنده و منتشر ساخت و خدمتی به افغانان کرده، خرابی در مملکت و خسارات به دولت وارد آورد.» (5)
در عصر سلطنت مطلق العنان امیر عبدالرحمن و فرزندش امیر حبیب الله برای تقریبآ مدت نیم قرن، نه تنها نسل کشی هزاره ها توسط دولتمداران غدار و هم چنان غارت و ظلم مهاجرین قبیلوی شان ادامه پیداکرد؛ بلکه سایر جنایات ضد بشری از قبیل اعمال رسمی بردگی، ضبط دارایی، توزیع زمین های هزارگان برای قبایل غلزایی و درانی هر دو طرف خط دیورند وغیره نیز در قسمت مردم هزارستان ذریعه عمال دولت تطبق گردیدند.
جنایت دیگری کوچی از منظر دانشمند گرانقدر آقای محمد عوض نبی زاده این گونه تشریح گردیده است:
«اما در یک قرن آخیر، آفت تهاجم کوچی ها، دامنگیر جامعه هزاره جات گردیده است و بعد از آن که قیام دادخواهانه سراسری مردم هزاره بر ضد حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن در هم شکسته شد، به عنوان بخشی از پروسه انتقام از آنان، به هزاران عشیره و قبیله از پشتون های کوچی امر داده شد تا در فصل بهار و تابستان همراه با احشام و حیوانات شان از مناطق هزاره جات به عنوان چراگاه استفاده کنند. نظام های استبدادی در طی مدت یکصد سال اخیر از کوچیها بحیث زخم خونین سیاسی و علاج ناپذیر برعلیه پیکر مجروح هزاره جات و جامعه هزاره استفاده نموده اند. کوچی ها همواره و سیله سیاسی سرکوب مردم هزاره در خدمت حکام محلی بوده و کارنامه تلخ و ناگوار نفرت از آنان در ذهن مردم هزاره باقی مانده است.» (6)
آیا من و یا هر فرد دیگر به عنوان یک انسان حق ندارد که از چنین جنایات ضد بشری دولتمداران گذشته و سایر بی دادگری ها در جامعه خویش افشاء گری نماید تا جوانان بیشتر برای تولد یک آینده نوین دموکراتیک اندیشه و پیکار نمایند؟
اقدام در قتل، غارت و زنده به آتش سوختاندن هزارگان:
تآکیدآ باید اظهار نمود که چنان جنون خصمانه دست اندرکاران امور نسبت به نسل کشی و نابودی مردم هزاره به اوج خود رسیده بود که به ضبط دارایی، اسارت، توزیع اراضی، تصرف اجباری زنان، کنیزان و غلامان هزاره اقناع نگردیدند و حتا افغانان معمولی از بی خبری گوهر دینی، انسانی و مدنی خویش دست به آتش سوزی افراد مقتول و زنده هزارگان نیز بردند که یک نمونه کوچک آن را در زیر با هم می خوانیم:
د ر تحت عنوان:« کردار مهاجرین افغان نسبت به هزارگان» را از صفحه سراج التواریخ این گونه با هم مطالعه می نماییم:
«و از طرف در خلال این حال، شمس الدین نامی از مهاجرین قوم اچکزایی با جمعی از مهاجرین، بر مردم هزاره سکنۀ علاقۀ چوره که مزارع و مراتع ایشان را مالک شده و بزرگان هزارگان آنجا در کابل برای حصول اقامتگاهی به حضور والا آمده و چنانچه گذشت، مأمور اقامت هزارۀ بهسود گردیده و از کابل بازگشته، هنوز با اهل و عیال و قوم خود نپیوسته بودند غفلتآ ریخته، از ضرب سنگ و چوب، فرومایگان و عجزه و ناتوانان هزاره را سخت بخستند و دو تن را سرو پا و پشت و پهلو برشکسته در بستر هلاکت جای دادند و در شب بالای سر هر یک از هزارگان دو تن از اچکزاییان با شمشیر شاهر ایستاده و از خشم لب ه دندان گزیده به ایشان همی گفتند اگر از جای حرکت کنید از تیغ خواهید گذشت و بقیۀ مال متاع فقرای هزارگان را به غارت برداشته تمام ببردند و هزارگان از بیم، سر به زانوی خوف نهاده نتوانستند از جای حرکت کنند. و این کردار وحشیانۀ مهاجرین اچکزایی از عریضه ملا رحمن نام افغان، مفتی محکمۀ شرعیه گیزاب، به گوش دادنیوش حضرت والا رسید. در روز سیزدهم صفر عبدالواحد خان حاکم آنجا را با مفتی مذکور فرمان کرد که : «شرعآ و عرفآ مراسم باز پرس را از اچکزاییان به عمل آرند که دیگر هزارگان را نیازارند و ایشان را از تعصب، هیچ نپرسیده از این جاست که رفته رفته افغانان جسور شده اقدام در قتل و غارت و زنده به آتش سوختن هزارگان کردند...»(7)
ذهنیت عامه قبایل درانی، غلزایی و حتا افراد دیگری اهل سنت و جماعت غیر آگاه سیاسی و دینی از سوی دولتمداران جبار چنان علیه هزارگان تحریک شده بود که در هر کوه و برزن از اذیت، شکنجه، غارت دارایی و کشتار بی رحمانه این مردم بی گناه و بی دفاع دریغ نمی ورزیدند.
یکی از نتائج این امر این شد که تشدید تضادهای مذهبی بین شیعه و سنی و هم چنان اوج گیری خصومت های قومی پشتون (افغان) علیه هزارگان، اوزبیکان، تاجیکان، ایماق ها، عرب ها، قزلباشان، بلوچ ها، قیرغیزها، قزاق ها، تیموری ها، براهوی ها، بیات ها وسایر اقوام به نفع استبدادیان، دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان تمام شد.
اینکه قوم بیگناه پشتون، آله ای دست زمامداران مستبد و خود فروخته خویش در طول تاریخ قرار گرفت، هیچ جای تردیدی را باقی نمی گذارد. شاید در گذشته ها سایر اقوام نیز از سوی اربابان خودکامه خویش ابزار توحش، استبداد، غارت، تجاوز، جنگ و دیگر جنایت در کشور قرار گرفته باشند که بازهم بیگناهی آنان در فقر سیاسی- فرهنگی و عدم معلومات کافی دینی شان بوده اند.
نابودی چهار صد خانوار بی دفاع:
این یک امر مسلم بود که قلع و قمع مردم هزاره در دست رس زمامداران امور وقت قرار داشت. از این رو، از هر سمت وسو اقدام به نابودی هزاره ها صورت می گرفت که از جمله یک گونه آن را در این جاه نقل می گردد که در زیر عنوان:«رفتار دولت و ملت افغانستان با مردم هزاره» در سراج التواریخ چنین شرح گردیده است:
«و از دیگر سوی در خلال این اختلال، هفت تن از مردم هزاره که از دست رفتن اراضی و عقار خود دوچار ذلت و عسرت شده راه شالکوت برگرفته بودند، از سبب منع و قدغن دولت که رفتن مردم هزاره [را] در خارج مملکت ممنوع[قرار داده بود] راه غیرمتعارف می پیمودند، در ریگسار با سه تن از سادات متوطن هزاره جات گرفتار دست حارثین سرحد مقیمۀ کدنی شدند و ایشان هر ده تن را در قندهار فرستاده محبوس زندان کوتوالی گشتند و هم چنین هفت تن از هزارگان سنگماشۀ جاغوری و دو نفر هزارۀ گیزابی از عرض راه شالکوت، گرفتار و محبوس زندان قندهار گردیده به فرمانی که در روز بیستم صفر به نام حکمران قندهار از عریضۀ خود او که از حبس آنها نگارداده بود، صادر گشت. ایشان را گسیل کابل داشته، داخل زندان سیاست شدند؛ و با این ممانعت و سخت گیری دولت که با مردم هزاره داشت، چون ملک و زمین ایشان از یاغی و غیر یاغی، به افغانان داده شده مجبور به فرار گردیده از عسرت روزگار، قرب چهار صد هزار خانوار از این قوم نکبت دوچار فرار وادی ادبار و از مملکت افغانستان نیست نابود شده، اراضی و عقار ایشان را افغانان مالک آمدند، چنانچه جا به جا رقم شده آمد و می آید.» (8)
وقت که دولت با تمام خصوصیات بدوی- قبیلوی و نوکرمنشی خویش نسبت به استعمارگران انگلیس به صورت مطلق بالای سرنوشت مردم مسلط گردید؛ آن گاه قبیله، عیشره، تبار، فرهنگ، قوم، مذهب، اقتصاد، زبان وغیره آنان نیز در جامعه حاکم شدند. در این رابطه، هر کی و هر جمع که جزء از این مجموعه بودند؛ با پشتوان دولتمداران خون آشام وقت بالای خون، جان، پوست، اقتصاد، فرهنگ، سمت و سایر دارایی های مردم هزارستان حکومت می کردند که در تاریخ بی سابقه بود.
تسلیم ناحق زمین های مردم چوره توسط دوست محمد خان نژادپرست به افغانان:
منطقه چوره یکی از حاصل خیز ترین مناطق ارزگان بود که افغانان داخلی و خارجی اعم از زمین دارد، بی زمین و کوچی، چشم آز را بدان دوخته و تصاحب غیر شرعی آن را از سالیان متمادی در نیت داشتند. پس از اشغال هزارستان توسط دولتمداران، ارتش و لشکر قومی آنان بود که قبایل مختلف درانی و غلزایی جوقه جوقه درخواست رایگان اراضی هزارگان و به خصوص خواهان زمین حاصل خیز ارزگان می شدند که از جمله مناطق چوره، چنارتو، حجرستان، گیزاب، دهراود، تیرین و... سایر مربوطات ارزگان بودند. شاه مطلق العنان هم طی فرمان خویش، اراضی هزارگان را تسلیم افراد قبایلی خویش کرد که یک نمونه مشخص آن به طور ذیل به مشاهده می رسد که در زیر عنوان: «ملک دادن دوست محمد خان به چندین افغان» این گونه در سراج التواریخ ثبت گردیده است:
«وهم در این هنگام محمد اکبر خان بهاء الدین زایی با دوست محمد و مروت و فوفل نو ناصر و فقیر محمد نامان منسوبان نخود و بهایی خان و شاه توت و محمد شریف اچکزایی و غلام محمد خان علیزایی که از موضع توبه، واقع خاک مقبوضه و مستعمرۀ دولت انگلیس هجرت اختیار کرده و اهل و عیال خود را در موقع کدنی گذاشته، خود از راه حصول اجازت در کابل آمده بودند، باریاب گشته از حضور والا دوست محمد خان سرپرست مهاجر را فرمان رفت که ایشان را در علاقۀ چوره، قرار خواهش و پسند خود ایشان مزرع و مرتع بدهد و چون آن علاقه به مهاجرین اچکزایی و کرمی زایی، چنانچه گذشت داده شده بود، به همان لفظ مندرجۀ فرمان پادشاهی که نگار یافته بود که قرار پسند و خواهش خود ایشان زراعت گاه و چراگاه به ایشان بدهد، در دیگر مواضع، بدون صدور فرمان مجدد از املاک هزاره به ایشان داده، هزارگان را فرار وادی ادبار ساخت. و هم حکمران قندهار به فرمان والا زاد و راحلۀ را از دولت ایشان عطا کرده، اهل و عیال همه را از کدنی در هزاره جات حمل و نقل داد.» (9)
افغانان که به دلخواه خویش هر منطقه حاصل خیز اراضی هزارستان را مطالبه می کردند، دولتمداران وقت بدون معطلی فرمان اعطای زمین های مردم هزاره را برای افغانان محلی، خارجی و کوچی ها صادر می کردند که بدین وسیله، افغانان زمین دار و بی زمین موفق به غصب اراضی و دارایی مردم اسیر هزارستان می شدند.
به این صورت، امیرعبدالرحمن و عمالش به طور آگاهانه اراضی هزارگان را به قبایل درانی و غلزایی به ناحق دادند که از یک طرف دشمنی خاص را نسبت به هزارگان به اثبات رسانید و از طرف دیگر با دادن زمین های هزاره ها برای پشتون ها، این خود بزرگترین خیانت در حق پشتون ها کردند؛ زیرا که پشتون ها را غاصب، متجاوز، متعصب، مفت خور، جنگ طلب، خشونت گر و دشمن در برابر سایر اقوام و به خصوص علیه هزاره های اسیر و بی دفاع عادت دادند.
روی این ملحوظ بود که قبایل درانی و غلزایی از هردو طرف خط دیورند، جوقه چوقه درخواست رایگان اراضی و سایر دارایی های مردم هزارستان را می کردند و دولت هم فورآ با فرمان و حتا بدون فرمان، زمین های هزارگان را مفت تسلیم افراد قبیلوی و قومی خویش می کردند. در همین رابطه است که نه امیر عبدالرحمن، نه امیر حبیب الله فرزندش و دستگاه فرعون صفت اش باقی اند؛ ولی شوربختانه که دشمنی افغانان کلآ به طور غیرآگاهانه و قسمآ حتا شعوری تا کنون در برابر هزارگان به مشاهده می رسید. در ضمن، عقده های تاریخی همه اقوام محکوم کشور و به ویژه عقده های برحق مردم هزاره علیه مردم پشتون تبار و خاصتآ بر ضد اربابان، حکام مستبد افغان وجود دارند که عاملین اصلی آن، سیاست های زمین سوخته و اعمال ضد انسانی حکام خودکامه گذشته تا حال در این کشور افغانستان می باشند.
تصرف کنیز و غلام هزاره از یکه اولنگ توسط میرزا گل امیر:
جنایت و ستم که عمال دولتی بالای مردم کشور به عمل آوردند، شرح آن به قلم ها و تقریر آن با زبان ها نمی گنجیدند. یکی از نشانه های آن را در زیر عنوان: « خیانت عمال دیوان» در جلد چهارم سراج التواریخ بخش نخست آن چنین ملاحظه می گردد:
«و از دیگر سوی در خلال احوالی که به شرح رفت، میرزا محمد جان نام، عامل یکه اولنگ هزارۀ دایزنگی، که شرحی از خیانت میرزا گل امیر، عامل سابق آنجا چنانچه گذشت، معروض داشته و نیز نگاشته بود که: «میرزا گل امیر، از جملۀ هجده نفر کنیز و غلام که از مردم یکه اولنگ به جور و اکراه به دست آورده و همه را به عمال دیوان سنجش رشوت داده، خیانت و خسارات خود را مخفی داشته است. یک نفر کنیز را به میرزا غلام حسین خان قاینی سردفتر شمالی داده، ده هزار روپیه غبن خود را ساخته است...» (10)
آیا این یکی از جنایات ضد بشری نبود که در تحت نظام نمرودیان زمان در قسمت مردم اسیر و بی دفاع هزارستان به صورت قصدی و شعوری تعمیل گردید؟ آیا انتقادات اربابان خرد و دانش از دولت های فرعونی و جنایات ضد بشری دست اندرکاران امور در گذشته ها و حتا حال انتقاد از مفسدین ادارای؛ انسانی، اسلامی، منطقی، عقلانی و مدنی نبوده و حال نیستند؟
تصاحب اجباری زنان شوهر دار و دختران باکره غیر مسلمانان کانتو توسط افغان:
باورهای مذهبی و اذهان اهل سنت و جماعت بیگناه کشور، توسط دولتمداران وقت چنان علیه مردمان هزارستان و کافرستان تحریک شده بودند که هیچ اندازه نداشتند. در این جاه تنها یک شاهد عینی آن را تحت عنون: کردار وحشیانه و نامسلمانان افغانان سرحدیه...» در قسمت مردم بی گناه کفار کانتو در سراج التواریخ چنین درج گردیده است:
« و از دیگر سوی در اثنای واقعات مطوره، از جملۀ یکصدو نوزده نفر مرد و زن و پسر و دختر کفار کانتو که از راه فرار در موضع دیر شده پناه گزین ذلت و غربت گردیده بودند، خان مندر اول دو نفر از زنان شوهردار و دو نفر دختر باکره را به پسند و خواهش قوۀ شهویه خود کرهآ و اجبارآ در خانۀ خویش درآورده متصرف شد. و هم چنان یک تن زن شوهردار را خان دیر تصاحب کرد و شوهران و منسوبان آن زنان و دختران هرچند درخواسته فریاد کردند سودی ندیده، از سوء رفتار مردم آنجا به ستوه آمده و روی به سوی وطن اصلی خود نهادند.» (11)
ظلم و جنایات ضد بشری که از جمله بالای مردم کافرستان کشور صورت گرفته اند، فقط مردم هزارستان، یهود و اهل هنود کشور ما با خون و پوست خویش آن را درک و لمس کرده می توانند و بس.
آیا مگر در قرآن کریم نخوانده ایم که کشتن یک انسان به معنای کشتن سایر انسان ها می باشد؟ آیا بازهم نمی دانیم که نیکی به یک انسان به معنای خوبی به دیگر انسان های روی زمین می باشد؟
مسلمان نمودن جبری اهل هنود توسط افغانان:
اهل هنود یکی از اتباع مظلوم و محروم افغانستان بوده که همواره از سوی دولتمداران خودکامه مورد هر گونه تظلم ها قرار گرفته اند. در بسا مواردی هم حکام وقت از عدم آگاهی سیاسی، دینی و اجتماعی مردم مسلمان کشور استفادۀ سیاسی برده و مسلمانان را بدون موجب در برابر اهل هنود نیز تحریک کرده و ثمره ای آن را استبدادیان و فرعونیان زمان کشور ما برده اند. از جمله یکی از اعمال غیر انسانی و غیر عقلانی که در حق اهل هنود کشور ما صورت گرفته است، که در تحت عنوان: «مجبور بر اسلام نمودن افغانانان، اهل هنود را» در سراج التواریخ چنین می خوانیم:
«و مقارن این حال، سابا سنگه نامی از اهل هنود جزیه ده سکنۀ تیکری لمقان رد قریۀ خالاخیل شده و با جلندر و قلندر نامان، معاملۀ خرید روغن به بیع سلم کرد و به اجل موعود، آن دو تن از دادن روغن ابا نموده مشتری مذکور را به ضرب سنگ و چوب بخستند و مبلغ نقدی را که گرفته بودند، نیز نداده دعوی اسلام آوردن و کلمۀ طیبه خواندن بر او کرده نزد قاضی بردند و انکار آورده محبوس شد. و آن دو تن پانزده نفر از افغانان خالاخیل را بر کیش اسلام پذیرفین او گواه گذرانیدند و او بر کفر و انکار خود راسخ دم و ثابت قدم و مستحکم شده، قاضی ماجرا معروض داشته، از حضور والا فرمان رفت که: «قرار امر شرع انور، تا سه روز او را ترغیب به دین اسلام کرده از قتل ترغیب نماید و اگر چنانچه بر ارتداد خود استوار باشد، به قتل رساند.» چنانچه به ارتداد خویش ثابت ورزیده رجم شد.»(12)
در سوره الکافرون در قسمت آزادی دینی چنین می خوانیم:
سوره كافرون آيه 1متن آيه : قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ترجمه : بگو : اي كافران ! توضيحات: « الْكَافِرُونَ »: بيباوران. سوره كافرون آيه 2متن آيه:لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ترجمه: آنچه را كه شما (بجز خدا) ميپرستيد، من نميپرستم . توضيحات:«مَا»:آنچه. موصول است. سوره كافرون آيه 3متن آيه: وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ترجمه: و شما نيز نميپرستيد آنچه را كه من ميپرستم.» (13)
از محتوای این سوره چنین برمی آید که آنچه را کافران پرستش می کند، مسلمانان نمی کنند. و آنچه را که مسلمانان می پرستند، کافران نمی پرستند. پس، کافران به دین خود و مسلمان به دین خود بوده که این خود یک نوع کثرتگرایی را تثبیب می کند.
حال یک پرسش عقلی این است، وقت که یک فرد مسلمان؛ یک انسان غیر مسلمان را به پذیرش دین مبین اسلام دعوت نماید و این نامسلمان از قبول کردن دین اسلام امنتناع ورزد؛ آیا قتل وی مطابق گوهر قرآنی واجب است؟
شاه امان الله خان در عصر سلطنت خویش غرض بازرسی امور کشوری به ولایت قندهار رفت. در ضمن همه بازرسی های خویش از مکتب اهل هنود در قندهار نیز دیدن کرد. در این وقت یک تعداد محدود از فرزندان اهل هنود به صنف آمده بود. شاه پرسید که تعداد این ها به همین اندازه است؟ یکی از معلمین مکتب گفت که تعداد این ها بیشتر از این می باشد و دیگران به مکتب نمی آیند. شاه علت را جویا شد. مذکور در جواب گفت که اهل هنود از طرف بعضی از معلمین مکتب زیر فشار قرار گرفت تا مسلمان شود؛ بعد از این مدت فرزندان اهل هنود به صنف نمی آیند. شنیدن این خبر بر شاه امان الله خان نهایت سخت و ناگوار تمام شد. بعد به مسؤلین اداره مکتب نصیحت کرد که اهل هنود را با جبر به دین اسلام وادار نکنید که این کار خلاف اصل آزادی یک انسان می باشد. یک مسلمان باید با آگاهی لازم، دین اسلام را تبلیغ کند که اگر یک فرد غیر مسلمان از اسلام آگاهی لازم پیدا کرد، در آن صورت اگر خواست که داوطلبانه، آگاهانه و به رضایت خویش به اسلام روی بیاورد؛ آنگاه دروازه پذیرش دین برایش باز می باشد؛ اما نه با جبر و اکراه.
خداوند لایزال در قرآن شریف چنین می فرماید:
«لا اکراه فی الدین، قد تبین الرشد من الغی» (البقره، 25) هیچ اکراهی در ( پذیرش) دین نیست؛ به درستی که راه هدایت از راه ضلالت آشکار گشته است. (14)
بی دادگری ها و خشونت های که از جمله در قسمت مردم اهل هنود افغانستان در گذشته ها صورت گرفته اند؛ از نظر اسلام، انسانیت و مدنیت هرگز قابل قبول نبوده و نمی باشد. زیرا در قرآن کریم: «لااکراه فی الدین»؛ یعنی جبر و اکراء در اسلام نیست.
دعوای غرض آلود افغانان علیه مردم ارزگان:
در بخش های قبلی بارها نبشته ام که دولتمدارن جاهل و فرعون صفت، چنان روش ها و عملکردهای ضد انسانی را در مقابل مردم هزارستان در پیش گرفته بود که حتا اذهان مردمان عادی اهل سنت و جماعت را به دشمنی علیه هزاره ها تحریک کردند. از این رو، با هر بهانه ای که بود از هر طرف در سدد نابودی این مردم اسیر و بی دفاع هزاره دست به کار شدند. در همین رابطه، در تحت عنوان:« دعوی ناحق افغانان با مردم هزاره»، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«و هم در خلال واقعات مستوره، میر باز پسر ناهور نام و دین محمد افغان، بر علی گوهر و علی داد نامان از هزارگان ارزگان دعوی دایر کردند که ایشان شش رأس گوسپند و برۀ ما را سرقت و ذبح کرده گوشت آنها را خورده اند و ما پوست های آنها را از خانۀ ایشان یافته به دست آورده ایم. و هر دو تن هزاره را نزد قاضی آورده اظهار ادعای خود کرده اقامۀ شهود نمودند؛ و قاضی نظر به این که همواره احاد و افراد افغانان، هزارگان را متهم ساخته و به دعوی پرداخته و گواه گذرانیده، نزد او اثبات مدعای خود را کرده و می کردند، دعوی ایشان را نشنیده گواهان ایشان را رد فرموده گفت که: مرد افغان، هزاره را شیعه و کافر دانسته به فتوای ملانمایان، مال و خون ایشان را حلال دانسته و دعوای ناحق و اقامۀ شهود را بر ایشان ثواب پنداشته، عنادآ و تعصبآ، بر ایشان گواهی می دهند. و از این امر جنرال شیر محمد خان اندری که خود افغان و جانب دار عموم افغانان بود، معروض حضور والا داشته، حضور والا در پاسخ عریضه برنگاشت که: «البته قاضی گواهان افغانان را مخالف شرع شریف دانسته رد کرده است، اگر چنانچه قاضی اغماض و لحاظ کرده باشد خود او به عاملی تحقیق کند که اگر گوسپندان از خود هردو تن هزاره بوده و گواه ملکیت داشته باشند، مزاحم ایشان نشود و الا ایشان را سخت مواخذه نماید تا راست بگویند.» و او شهود ایشان را که از مردم هزاره بودند قبول نکرده چون از افغان گواهی بر ملکیت خود نداشتند، محبوس و مزجور آمدند.» (15)
از جمله این چنین روش ها و عملکردهای دولت های مستبد و مهاجرین افغان (پشتون) در برابر هزارگان؛ خصومت ها و تنش های قومی میان پشتون ها و هزاره های بی گناه را به نفع دشمنان ملی مردم افغانستان تشدید کردند و این دو قوم اهل قبله را سالیان متمادی از همبستگی مذهبی، قومی و ملی محروم ساختند که حتا نشانه های نیرومند آن تا کنون در اوضاع کنونی افغانستان قبیلوی نیز مشاهده می گردند.
حواله ظالمانه بالای مردم غزنی:
در نظام استبدادی، مردم در تحت مصائب فراوان قرار گرفته و در عمق هر گونه فقر فرو می روند. از جمله یک نمونه از تظلم که بالای مردم غزنی تحمیل گردید، در تحت عنوان: «حوالۀ میزرالاحمد خان بر مردم غزنین» در سراج التواریخ این گونه درج گردیده است:
«و هم در خلال واقعات مذکورۀ این سال، میرزالاحمد خان تاجیک که منصب سردفتری سمت مغربی حاصل کرده بود، یک لک و پنجاه روپیه بر مردم هزاره و قلیلی از آن را بر مردم تاجیک به نام باقیات حواله کرده، میر محمد حسین خان از سادات کشمیر که حکومت غزنین داشت، این مبلغ را حصوص نموده واصل و عاید خزانه ساخت.» (16)
سیاست های دولتمداران و به خصوص حکام محلی آن ها بر مبنای بی دادگری، رشوت، توهین، غارت، کشتار و سایر جنایایت بر مردم بی دفاع استوار بوده و از هیچ گونه بربادی مردم بی دفاع دریغ نمی کردند.
فرستادن هفتاد تن کفار به زندان کابل:
دولت مستبد و عمالش از خصومت ویژه ای بدوی علیه این مردم بیگناه کار می گرفتند و از سر و مال این ها دریغ نورزیدند. وقتی هفتاد تن کفار را اسیر و روانه کابل گردید، به تعقیب آن زنان شوهردار، دختران جوان و حتا دختران نابالغ را نیز با اجبار تمام تصرف کردند و هم چنان دارایی منقول و غیر منقول آنان را هم حکام و لشکر قومی وقت به غارت بردند. این صفحه سراج التواریخ حکایت گر زندانی کردن این مردم مظلوم در کابل بود:
«و مقارن این حال، هفتاد تن کفار که از خوف گرفتار ساختن میر محمود شاه خان سر تیب در کوه چمار فراهم و پناه گزین شده بودند، از عسرت و ذلت روزگار در پریان پنجشیر، نزد جدیدالاسلام قوم خود آمده، جای حمایت گزیدند و میر محمود شاه خان به حاکم آنجا رقم کرده، او همه را در کابل فرستاده به دیگر اسرای کفره پیوست داد.» (17)
این چنین برخوردهای سیاسی و غیر انسانی دست اندرکاران امور در قسمت غیرمسلمانان؛ تنش های دینی بین مسلمانان و غیر مسلمان را به سود استبدادیان داخلی و دشمنان خارجی مردم افغانستان تشدید نمود و جامعه ما را از ایجاد وحدت ملی، همبستگی دینی و ملت سازی محروم ساخت که عصاره های آن تا کنون باقی اند.
ادامه دارد
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه 12 حوت 1391 خورشیدی برابر با 2 مارچ 2013 میلادی/ افغانستان
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 7 «دین، فرهنگ، سیاست» / مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(2) – ص 6 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(3) – ص 12 و 13 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(4) – ص 27 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(5) – ص 28 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(6) – ص 390 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده» نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی/ بفرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پشین پلان گذاری دولت جمهوری اسلام افغانستان.
(7) – ص 37 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(8) – ص 44 و 45 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(9) – ص 45 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(10) – ص 51 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(11) – ص 52 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(12) – ص 53 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(13) - «تفسر نور»
(14) - «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول ، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(15)- ص 59 ئ 60 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(16) – ص 73 «سراج التواریخ» ، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
(17) – ص 95 «سراج التواریخ»، جلد چهارم، بخش نخست وقایع سالهای 1315- 1318 هجری/ مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390 خورشیدی/ کابل.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهارم
قرآن کریم:
«من قتل نفساً بغير نفسٍ اوفسادٍ فى الأرض فكأنما قتل الناس جميعاً»
(کسی که نفس انسانی را بکشد، بدون اینکه حق قصاص بالای آن داشته باشد، یا اینکه آن کس مرتکب فساد شده باشد مثل اینست که تمام انسان را کشته باشد.) ( 1)
آیا قتل نفس یک انسان، بدون حق مگر این نیست که سایر انسان را کشته باشد؟ آیا کشتارهای ناحق مردمان هزاره، شنوار، کافرستان، تاجیک، اوزبیک، طرفداران ملا دین محمد مشلک عالم غلزایی و سایر اقوام، توسط امیرعبدالرحمن و عمالش و اعمار کله منارها از وجود مقتولین اقوام مذکور به معنای قتل عام تمام اقوام افغانستان نبود؟ آیا نسل کشی مردم هزاره ذریعه عبدالرحمن و اجیرانش به مفهوم قتل عام سایر انسان های آن وقت تلقی نمی شد؟ آیا نسل کشی کنونی هزاره های مهاجر کشور ما در شهر کویته پاکستان، مثل این نیست که تمام انسان ها را کشته باشند؟
قرآن کریم در تحقق حق بین انسان ها چنین تأکید کرده است:
«ما قرآن را با حق نازل کرده ایم، و نازل شده است تا حق را پا بر جا کند.» (الاسرأ/105) (2)
شاهان مستبد و سنتی کشور ما به هیچ وجه به «حق مردم» تن در نداده و پاها را همواره بالای گلون مردم بی دفاع افغانستان فشار داده اند. در این میان، امیرعبدالرحمن و ایادی شان نه تنها در رأس تمام حق تلفی ها قرار داشتند؛ بلکه در نسل کشی مردم هزارستان، نیز قهرمان تمام جانیان تاریخ کشور بود.
آن حقی را که خداوند به انسان ها عنایت فرموده، توسط امیرعبدالرحمن جلاد از تمام مردم کشور به خصوص از مردم هزارستان با خصوصیات شؤنیستی گرفته شد. پس، من بارها مکررآ تحریر کرده ام که منش ها و کنش های امیرعبدالرحمن خان و لشکریانش، مغایر دستورات قرآنی و ضد انسانی بوده است که کاملآ واقعیت داشتند.
پس، چرا ما مسلمانان جهان و به خصوص مسلمانان افغانستان؛ حق را مطابق دستورات الهی به مستحقانش نمی رسانیم؟ چرا جناب حامد کرزی و دولتمدارانش؛ مطابق قوانین نافذه ای کشور، حقوق مردم را به صورت عادلانه و دموکراتیک نمی دهند؟
تصرف اجباری زنان شوهردار هزاره توسط سعید محمد خان کوهستانی:
پس از فرمان جهاد مقدس از سوی امیر عبدالرحمن و مولوی های دیوبندی درباری که علیه هزاره ها صادر گردید، آن وقت هزاره ها را «کافر» نام گذاری کردند و در آن تأکید شده بود که کله های بی تن آن ها از دولت و باقی همه دارایی، زنان و فرزندان هزاره ها مربوط به عساکردولتی، ارتش داوطلب قبیلوی افغان و حتا افواج غیر افغان ( غیر پشتون» باشند. پس از این فرمان کار به جای رسید که شوربختانه تحریکات مذهبی همه اهل سنت و جماعت چنان به اوج خود رسید و حتا افراد عادی اهل سنت و جماعت به قلع و قمع مردم بی دفاع هزاره تحریک شدند و دست به کار شدند.
از هزاران جنایات ضد بشری، یکی هم تصرف اجباری زنان شوهردار هزاره توسط محمد خان کوهستانی بوده که در این منبع مستند و معتبردولتی چنین شرح گردیده است:
«و هم در این ایام، از تغییر سعید محمد خان کوهستانی که زنان شوهردار هزاره را به اکراه و اجبار متصرف شده، و جور و ستم زیاد بر رعایای محکومۀ خود از قوه به فعل آورده و طلب کابل و محبوس شده بود، جلندرخان از افغانان میدان کابل، به حکومت هزارۀ جاغوری مأمور گردید » (3)
وقتی که وجدان انسانی و ناموسی هم در وجود عمال دولت وقت کآملآ مرده بود؛ آیا تجاوز به نوامیس مردم و هرگونه بی دادگری دیگر را در حق انسان های بی دفاع و محکوم جامعه یک افتخار فرعونی نبود؟
با تأسف فراوان که در هر جامعه قبیلوی و به خصوص در بافتار و فرهنگ بدوی جامعه قبیلوی افغانستان که کشیدگی ها، خشونت ها و جنگ ها در جامعه صورت گرفته اند؛ بیش از همه قربانی ها متوجه زنان شوهردار، سالمندان، دختران جوان، دختران صغیر و اطفال بوده اند. عرف و سنت غیر انسانی که در کشور ما حاکم بوده اند، یکی هم تجاوز تعمدی و آگاهانه به نوامیس مردم حتا به زنان شوهر دار، دختران باکره و دختران نابالغ نیز صورت گرفته که یک نمونه آن در سطربالا ذکر گردید.
باید اعتراف نمود که تجاوز به نوامیس مردم یکی از پلید ترین و زشت ترین عمل بوده که پیش از اینکه مسأله انتقام جویی و تجاوز جنسی مطرح بوده باشد؛ بلکه اصلآ بدترین توهین بوده که ضربات سنگین و جبران ناپذیر روانی، شخصیتی، انسانی و اخلاقی را در حق مظلومین هر جامعه و به خصوص در مورد مردم اسیر و بی دفاع هزارستان در پی داشت. این چنین عمل ضد انسانی و ضد اسلامی را حاکمان دولت و اجیران آن با افتخارات فرعونیان و یزیدیان زمان در حق مردم محکوم هزاره انجام دادند.
این چنین تجاوزات جنسی و تصرف زنان و فرزندان نه تنها در زمان تجاوز خونین نظامی امیرعبدالرحمن بالای مردم هزاره و کافرستان صورت گرفتند؛ بلکه پس از اشغال خونبار هزارستان و کافرستان نیز با شدت تمام داوام داشت که نمونه های مشخص تجاوزات جنسی و تصرف زنان حتا زنان جدیدالاسلام نورستان را نیز شاهد هستیم که لکه ننگ در عالم بشریت از سوی پاسداران فرهنگ قبیلوی و استبداد سنتی کشور ما باقی می باشد.
سازش خائینانه امیرعبدالرحمن با گروه شؤنیستی شان در مورد غصب اراضی مردم:
خداوند در مورد خیانت و خائنیان چنین فرموده است:
«هر کس خیانت ورزد، در روز رستاخیز آنچه را که در آن خیانت کرده است با خود می آورد.»(آل عمران/161 ) (4)
آیا امیر عبدالرحمن خان، دولتمداران، نظامیان و لشکریان قومی شان؛ در رأس خائین ترین شاهان جهان قرار نداشتند و بزرگ ترین خیانت را در حق همه اقوام تحت ستم میهن ما و به ویژه در مورد مردم بی دفاع هزارستان نکردند؟
من بارها تکرارآ نبشته آمده ام که شاهان ددمنش وقت با همکاران نژادپرست شان با نحوی از انحاء از جمله در پی آن بودند که تا زمین های مردم هزاره را غصب و به افراد قبایلی مورد نظر خویش تقسیم کنند که عملآ در بیش از نیم قرن به این هدف خویش موفق شدند. یکی از تکتیک های پنهانی آنان این بود که در ظاهر، دولت فرمان می داد که زمین های رعیت هزاره را به کسی نمی دهد؛ ولی برعکس، نمایندگان مهاجرین خلاف این فرمان دولت، اراضی هزاره ها را برای افغانان قبیلوی خویش توزیع می کردند. این چنین توزیع زمین های مردم هزاره در دوران های سیاه امیرعبدالرحمن، حبیب الله، سردار نصر الله و حتا قسمآ تا اوایل عصر شاه امان الله خان نیز برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند دوام داشت که تا کنون در قید غصب ناحق آنان می باشند که عبادت به درگاه خداوند بالای زمین های غصب شده هرگز جایز نمی باشد.
در این فرمان آمده است که زمین هزاره ها به کسی داده نمی شود؛ اما ایشک آقاسی دوست محمد عملآ خلاف فرمان، اراضی هزاره ها را به ناحق قوم خویش تقسیم نمود و امیر عبدالرحمن خان مثل همیشه در ظاهر امر از اینکه ایشک دوست محمد خان زمین های هزاره خلاف فرمان وی به افغانان داده، اغماض کرد؛ ولی در عمل دوست محمد، آرزوی قلبی امیر عبدالرحمن را در غصب اراضی هزاره ها برآورده کرد:
«و هم در این احیان، عبدالرحمن و نظر محمد و نظام و محمد عظیم نامان و غیره از قوم پتاخیل نورزایی، از دادن ایشک آقاسی دوست محمد خان املاک مردم هزاره را به افغانان مسموع شده، اراضی و عقار قریۀ گندگان و صدمنی و کاریزی واقع علاقۀ دهراود و هزاره را به ذریعۀ عریضه از حضور والا خواستار شده، حضرت والا ارقام فرمود که: «املاک رعیت هزاره هرگز به دیگری داده نمی شود.» و با صدور این منشور برخلاف دستور حضور، آن املاک به مردم افغان داده و از دست هزاره کشیده شد.» (5)
مناطق گندگان، صدمنی، کاریزی و دهراود همه جزء از مناطق هزاره های بومی افغانستان بودند که با اجبار تمام توسط عمال شؤنیستی وقت به ناحق به افغانان داده شدند.
این نکته را نباید فراموش نمود که فرامین و دستورات امیر عبدالرحمن، امیر حبیب الله خان پسرش و حکم سایر دولتمداران نظام مطلقآ در جامعه تطبیق می شدند؛ ولی اینکه از جمله دولت فرمان می داد که: «املاک رعیت هزاره هرگز به دیگری داده نمی شود.»، یک نیرنگ و توطئه ای بود که قبلآ میان پادشاهان وقت و سایر عمال شان توافق پنهانی صورت می گرفتند که اصلآ این فرمان برعکس عملی می شد. بدین معنا که این بار در پوشش اینکه زمین های هزاره به کسی داده نمی شود؛ بلکه عملآ اراضی هزاره ها برای افغانان قبیلوی داده می شد که مرام ها و مقاصد اصلی شؤنیستان و جلادان وقت را عملآ برآورده می ساختند.
آقای دکتر محمد سرور مولایی در مقدمه تتمۀ جلد سوم سراج التواریخ در مور سازش مخفیانه ای ضد انسانی امیر عبدالرحمن و سایر آدم کشان شان در مورد غصب و تصاحب اراضی مردم هزارستان چنین می نگارد:
«از بررسی شکایات و داد خواهی های مردمان هزاره چه آنها که به قول او تمرد و طغیان ورزیده بودند و چه آنانکه مطیع و منقاد بودند و زمین های شان در تصرف دیگران درآورده شده بود، یک نکته مسلم می شود که نوعی تبانی پنهانی میان امیرعبدالرحمن خان و نمایندگان او از عبدالقدوس خان تا ایشک آقاسی دوست محمد خان و تا قاضی عبدالشکور خان و سیف آخوندزاده و حاکمان هزاره جات و حاکمان مهاجرین و ناقلین، صورت گرفته بود که این حاکمان فرمان امیر را به نحوی که خود می خواستند تفسیر می کردند و حتی فرمانهای بعدی او را که متضمن تکرار احکام مندرج در اشتهار معروف مربوطه به ناقلین و مهاجرین می شد، نادیده می گرفتند و از گرفتار آمدن به خشم و قهر امیر عبدالرحمن خان باک نمی داشتند (؟) (4/1/177، 186، 188، 446) و اگر احیانآ در میان هزاره ها افرادی به نام و نشان مانده بود که به این تخطی ها اعتراض می کرد و یا فرمانها و نامه های امیر را دال بر این که در جریان طغیان و شورش هزاره ها با دولت همکاری داشته اند، نشان می داد با بی اعتنایی این نمایندگان و یا تهدید آنان و یا متوسل شدن به اتهام نافرمانی و طغیان که زندانی شدن و اسیر شدن و مصادره شدن را توجیه می کرد، رو به رو می شدند.» (6)
ایشک آقاسی دوست محمد و سایرین تا توانستند، اراضی مردم هزاره را با همین تاکتیک و طرزالعمل به طور پنهانی به درخواست کنندگان قبایل پشتون های داخلی و خارجی دادند و هزاره ها را از سرزمین آبایی شان به داخل و حتا به کشورهای خارج نیز آواره نمودند.
آیا ملکیت های منقول و غیر منقول حقوقی مردمان هزارستان، کافرستان، شنواری، قزلباش، تاجیک، اوزبیک، ایماق، سادات، هندوها، یهودها وغیره مردم زیر ستم افغانستان در اعصار خونین عبدالرحمن خانی امیر حبیب الله خانی؛ خلاف دستورات دینی و نقض حقوق انسانی برای طوایف خاص درانی و غلزایی داخلی و خارجی توزیع نگردیدند؟
این چنین ظلم های ضد انسانی که در قسمت همه اقوام کشور و خاصتآ در مورد هزاره های بی دفاع و محروم در گذشته ها صورت گرفته اند، آیا مغایر دین مبین اسلام، کرامت والای انسانی و مدنیت نبودند؟ پس، تا کنون چرا ما مردم از گذشته های ضد انسانی عبرت نگرفته و از دست آوردهای مدنی و پسندیده قبلی به عنوان الگو برای ساختن نظام های نوین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... بالاخیره در جهت تحقق نظام مردم سالاری عادلانه ملی برای آینده افغانستان استفاده نمی نماییم؟
من مکررآ این را وانمودم که شناخت بنیادی از تاریخ و گذشته ها؛ کمک به آگاهی و شناسایی از وضعیت حال می کند. به این صورت است که به آینده نگاه علمی، منطقی، عقلانی و سازنده شده و آیندگان صاحب عدالت های مادی، اجتماعی و معنوی خواهند گردید.
ضبط دارایی سادات شیعه مذهب:
در جامعه سنتی و قبیلوی، تعصبات ناجایز مذهبی هم یکی از امراض سرطانی فرهنگ قبیلوی در جامعه ما بوده و حتا اکنون نیز در خیلی از مناطق و در اذهان بسا از مردم ما که از گوهر دین، تاریخ جهان بشریت، مدنیت، دانش و عقلانیت بی خبر اند، به مشاهده می رسند. تعصبات بی مورد مذهبی از دیر زمان اند که در میان مردمان مظلوم و محکوم وجود دارند و صاحبان قدرت فرعونی کشور ما در طول تاریخ از عنصر دین و مذهب هم به نفع خویش و حامیان خارجی خود استفاده ضد انسانی و ضد اسلامی برده اند و شیعه و سنی را به جان هم انداخته اند.
پس از اشغال خونین هزارستان و نسل کشی مردم هزاره توسط حکام وقت و ایادی شان بود که از جمله تعصبات گسترده ای مذهبی علیه شیعیان افغانستان به صورت خاص شدت گرفتند که از جمله سادات شیعه مذهب هزارستان و سایر مناطق کشور ما نیز اراضی و دارایی خویش را در برابر دولتمداران حاکم عبدالرحمن خانی از دست دادند که در این مدرک چنین ثبت گردیده است:
«و هم در این هنگام، سی و هفت تن از سادات قریۀ پاده خواب لهوگرد، که شیعی بودند و از سبب کتابی که به مذهب شیعۀ امامیۀ مؤلف و مطبوع شده و سب اصحاب کبار در آن مندرج بود و به دست میرزا محمد حسین خان کوتوال افتاده آن را تقدیم حضور کرده، چون مسئلۀ سب قلمی و اصل کتاب چاپی بود و آن را میرزا محمد حسین خان درج کرده بود، هرچند سادات مذکور داد زده فریاد برآوردند که به سب اصحاب کبار عقیده ندارند مسموع نیفتاده، چنانچه گذشت مال و ملک ایشان ضبط و خود ایشان اخراج و مأمور اقامت قریۀ کده از قرای توابع چخانسور، که اهالی آن نیز شیعه و در سال هزار و دویست و نود و هفت از دست محمد عمر خان نورزایی که ایشان را به سوگند قرآن فریفته و از قلعه در مسجد برآورده قتل عام کرد و زنان و دختران و فرزندان ایشان را اسیر گرفت شده بودند،...»(7)
پس، تعصبات گوناگون زیانبار در جامعه دارای سوابق طولانی و عوامل مختلف می باشند که در مجموع از جمله تعصبات بی مورد میان پیروان شیعه و سنی اهل قبله واحد و هم چنان تعصبات بین مسلمانان و غیر مسلمانان کشور ما با نحوی از انحاء وجود داشته و متأسفانه هنوز هم قسمآ وجود دارند ونه با خصوصیات قبلی. به خصوص که پای اغراض تک شخصی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، سمتی و سایر تک های غرض آلود عوامل خارجی در بین آمدند؛ آن گاه مردمان بیگناه ما قربانی سیاست منحوس دست اندرکاران ستمگر امور جامعه گردیده، اینجاست که شقاق و نفاق مذهبی هم دامن گیر مردم بیگناه می گردند.
زندانی نمودن ناحق مردم جدیدالاسلام نورستان:
قبلآ نیز یادآور شدم که مردم کافرستان بر مبنای سیاست شوم غیر انسانی و غیر اسلامی امیر عبدالرحمن و عمال وی با قتل های زنجیری، اسارت زنان، فرزندان اهالی کافرستان، هم چنان با ضبط و غصب اراضی آنان مواجه بود که بالاخیره دستگاه دیکتاتور، مردم کافرستان را با اجبار تمام به مسلمانی وادار کردند. اگر چه این مردم کافرستان مسلمان هم شدند؛ ولی جنایت دولت خودکامه وقت و حامیان آن در مورد مسلمان جدید نورستان به صورت سازمان یافته و قصدی ادامه پیدا کرد که یک نمونه اندک آن را در این مدرک زیر با هم با خوانش می گیریم:
«و هم در این وقت سپهسالار غلام حیدرخان، چهل و هفت تن از بزرگ و کوچک جدیدالاسلام کفار کتور را که محمد علی خان حاکم لمقان از مضائق و مزالق جبال به دست آورده در جلال آباد فرستاده بود گسیل کابل کرده با دیگر اسراء ملحق شدند.» (8)
ناگفته نماند که حکام محلی وقت هر کس و یا جمعی را با هر تهمت و یا بهانه ای روانه کابل می نمودند، اول باید کشته می شد و یا به طور ابد در زندان های وحشت ناک باقی می ماندند تا اینکه بالاخیره راهی گورستان می گردیدند که فردستادگان مردم مظلوم جدیدالاسلام نورستان به کابل، نیز به این سرنوشت گرفتار شدند.
دادن اراضی هزارگان به طور غیر مشروع برای افغانان:
در این جاه امیر وقت طی فرمان خود در ظاهر از دادن زمین های هزاره ها به افغانان خود داری نمود؛ اما ایشک آقاسی دوست محمد خلاف فرامین گذشته پادشاه وقت؛ این بار هم عملآ اراضی مردم مسکۀ جاغوری، تمام هزارۀ مردم دای چوپان و سایر مناطق هزاره را برای افغانان (پشتونتبار) توزیع کرد. برای اینکه قبلآ هم با این شیوه و منافقت از جمله ایشک آقاسی دوست محمد و سایر شؤنیستان وقت؛ اراضی سایر مناطق هزارستان را تدریجآ به افغانان زمین دار، بی زمین و کوچی های به ناحق توزیع کردند که نمونه های مستند از آن ها را قبلآ ذکر کردم.
بازهم این شما و این هم نیات و اعمال غیر مشروع زمام داران مستبد وقت در مورد مردم بی دفاع و اسیر هزارستان که ذیلآ شرح می گردد:
«و هم در این ایام، مختار خان علیزایی از متوطنین موضع باغران زمینداور، به ذریعۀ عریضه مزارع و مراتع هزارگان سکنۀ ناوۀ میش و ناوه کمانگران از مضافات زمینداور [را] که افزون از هزار خانه بودند، کرده معروض داشت که:«اقارب و مناسب من زیاد و زمین مزروعی ایشان اندک است و قرب دویست خانه بی زمین می باشد، هر دو ناوۀ مذکوران از طرف دولت عنایت شود که مالیات آن را داده روز ترقیه حال به سر برند.» و حضرت والا رد روز بیست و هشتم مذکور ماه ذیقعده ارقام فرمود که: « مردم هزاره دو قسم اند. یکی آن که تمرد و طغیان ورزیده کیفر دیدند و در هر موضع و محل که هزار خانه بودند، افزون از یکصد الی دوصد تا باقی نماندند و همه جزای عمل خود واصل شدند و دیگری آن که تمرد و طغیان نکرده و از آغاز تا انجام کار اشرار متمرده طریق خدمت دولت سپیرده و آغروق و علوفه به سپاه پادشاهی حسب دلخواه رسانیده و با لشکر کشوری متفقانه کشش و کوشش صادقانه نموده اند. پس این مردم که شما ملک ایشان را می خواهید متصرف شوید، اگر از قسم اول باشند همانست که اراضی شان مال و ملک دولت اند و عمال پادشاهی به رسم خالصه به توسط دهقان زراعت و حاصل آن را تسلیم چاکران سلطنت می کنند، به شما چرا داده شوند؟ و اگر از گروه دوم باشند ملک ایشان به غیر داده نمی شود، زیرا که خدمت کرده و هم مالیات آن را به دولت می دهند و اگر چنانچه پنج نفری از ایشان طریق طغیان پیموده باشند، به جزای اعمال خود رسیده کیفر دیده اند و ملک کسی که جنایت و خیانت نکرده باشد به کسی داده نمی شود.»
و با صدور این منشور، ایشک آقاسی دوست محمد خان اکثر املاک هزارگانی را که خدمت کرده بودند و خطوط تصدیق خدمات خود را از سرکردگان افواج ملکی و نظامی به داشتند، چون املاک دستۀ مسکۀ هزارۀ جاغوری و تمام هزارۀ دای چوپان و غیره را به افغانان داده، هزارگان را نیست و نابود ساخت و کسی به عرض و داد آنان نپرداخت.»(9)
پس بازهم در متن بالا به اثبات رسید که نه تنها با ضبط اراضی هزاره ها از سوی دولتمداران جابر، هدف نابودی مردم هزارستان را به نمایش گذاشت؛ بلکه این بار با تبانی پنهانی سران دولت شؤنیستی نیز، اراضی مردم هزاره را برای مردم افغان دادند که خود اهداف غیر انسانی زمامداران وقت را قدم به قدم ثابت نمودند که در حق هزاره ها ظلم خاص و یک عمل ضد انسانی را مرتکب شدند.
جای بس تعجب است که خیلی از اربابان و خوانین پشتون و حتا غیرپشتونتبار در برابر سیاست ها و اعمال دولتمداران وقت، طغیان و تمرد می نمودند؛ بعد از فرار یا از دولت پوزش می طلبیدند و با اجازه حکام به کشور باز می گشتند. در این جاه، نه تنها دولتمداران وقت آنان را مجازات نمی کردند؛ بلکه آن ها مورد نوازش قرار می دادند و فورآ مقام حکومتی، زمین های هزاره ها، تقاوی، معاش و سایر امتیازات را در اختیار این کسان می گذاشتند که با امنیت و آسودگی تمام در کشور زندگی می کردند.
اما، در روش ها، نیات، مقاصد و اعمال دولت های نژادپرست و نمرود خصال وقت در قسمت هزاره های که از سیاست های منحوس و تظلم های بی حد دولت، عساکر و لشکر قبیلوی آنان به جان آمده بودند، ناگزیرآ دست به طغیان علیه مستبدین حکومتی و لشکر قومی آنان می زدند؛ کاملآ تبعیض آمیز و ضد انسانی بودند. آن هزاره های که بناء بر جبر حکام وقت در برابر ظلم از طغیان کار گرفتند، دولتمداران با همین بهانه نه تنها به نسل کشی تمام مردم هزارستان با جلادیت تمام دست بردند؛ بلکه زمین های هزاره های طغیانگر و همکار دولت را نیز به ناحق به افغانان دادند. و همچنان زنان، فرزندان هزار و سایر دارایی هزاره مورد دست برد و تصرف لشکریان دولت و عمال قبیلوی آن نیز قرار گرفتند که در تاریخ بشریت نظیر نداشت و هنوز هم ندارد.
قاضی محکمه با زور بالای زن شوهردار تجاوز جنسی کرد؛ ولی بازهم آزاد شد:
همه اعضای دولت، لشکر قبیلوی افغان، افواج نظامی سایر اقوام و حتا افراد عادی با چنان دشمنی، خشونت، تجاوز و حتا قتل علیه افراد بیگناه و بی دفاع هزارستان متوصل می گردیدند که بازهم عطش خصم بدوی آنان را فرو نمی نشاندند. از این رو، قضات محاکم در پوشش دین و قضاء، هرگونه جرم و جنایت را هم در حق مردم بی دفاع و اسیر هزاره انجام می دادند.
در تحت عنوان: «فسق قاضی محکمۀ شرعیۀ علاقۀ دهله»، اصل ماجرا را اینگونه خدمت خوانندگان عزیز خویش تقدیم می دارم تا خود در مورد جنایت تعمدی و سازمان یافته عمال دولت وقت در حق هزاره ها بازهم اگر مکررآ باشد، پی ببرند:
«و هم در خلال احوالی که مرقوم شد، ملا محمد امین قاضی محکمۀ شرعیۀ علاقۀ دهلۀ تابع قندهار، از وجۀ منکوحۀ مدخولۀ غلام رضا نام هزاره از مردم دای چوپان سکنۀ علاقۀ میان نیشین را به تغلب و جور و اکراه در آغوش وصال خود کشیده همبستر مصاجعت و مخالطت ساخت، و حضرت والا از عریضۀ وقایع نگار آنجا بر فسق قاضی آگاه گشته، فرمان تحقیق راست و دروغ بودن این فعل زشت نازیبا را به نام حکمران قندهار ارقام فرمود و او غلام رضا شوهر آن زن را احضار و از وی استفسار حقیقت کرد ناهنجار کرد و از اظهار حال بر طبق عرض وقایع نگار نمود. بعد قاضی را در قندهار خواسته و ادعای به مبلغ هفتاد روپیه خریدن زن را از شوهرش کرده رجوع رفع مخاصمۀ جانبین به محکمۀ شرعیه گشت و قاضی قبل از آن که با شوهر زن در محکمۀ رود، زن را تسلیم شوهرش نموده، به خویش ابرانامه به حکمران قندهار داد.»(10)
آیا این قاضی، خلاف دستور قرآنی و سنت نبوی در حق زن هزاره عمل نکرده بود؟ آیا چرا دولتمداران وقت، این قاضی را به اعدام محکوم نکرد؟
از جمله، تصاحب اجباری فرزندان و زنان شوهردار هزاره توسط عمال دولت به کلی عام گردیده بود که آن را ثواب می دانستند. در این رابطه هم، افغانان محل و کوچی های داخلی و خارجی همواره با هرگونه دست برد بر مال و جان و حتا به کشتار مردم هزاره متوصل می شدند که از جنایت خویش دلشاد و کامگار نیز می گردیدند. چون نه تنها قدرت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی از آن دولتمداران، عساکر و لشکر قومی آنان بودند؛ بلکه پشتوانه انگلیس و مولویان سنتی دیوبندی هند برتانوی ( هندوستان) را نیز با خود داشتند و از این رو، با فرعونیت تمام در جامعه مسلط بودند.
کشتن ناحق چند تن از مردم کافرستان توسط فوج پیاده نظام دولت:
بعد از اینکه سرزمین کافراستان با خون ریزی تمام توسط دولت و عمالش اشغال شد و سپس نسل کشی، بی سرنوشتی، ضبط اراضی، غصب زمین های اهالی کافرستان بی دفاع با شدت تام آغاز گردید و در هر کوه و برزن که افراد کافرستانی به دست لشکریان و افواج قبیلوی دولت گیر می آمدند، یا کشته می شدند و یا اینکه به طور ابد راهی زندان های وحشت ناک نظام استبدادی وقت در کابل می گردید.
چرا امیر عبدالرحمن و عمالش خلاف دستورالهی و قرآن کریم به زور مردم کافرستان را به تغییر دین شان به دین اسلام آوردند؟
خداوند لایزال در قرآنکریم در مورد ایمان آوردن به اسلام و کافر بودن را آزاد گذاشته و اصل کلام خدا چنین است:
«بگو که حق از سوی پروردگار تان (آمده) است، پس هر کس که می خواهد ایمان بیاورد و هرکس که می خواهد کافر شود.» ( الکهف/ 29) ( 11)
در این جاه انتخاب دین آزاد گذاشته شده است. به این معنا که جبر در این مبین اسلام و قرآن الهی مطلقآ منع گردیده و کثرتگرایی برای انسان ها مجاز دانسته شده است.
آیا امیر عبدالرحمن و دولتمدارانش مغایر دستور آیت فوق قرآنی، مردم کافرستان را با اکراه و اجبار تمام مسلمان نکردند و بعد هم به مال و جان این مردم مسلمان شده ای بیگناه نورستان ادامه ندادند؟
یک نمونه قتل بی رحمانه این چند تن کافرستانی را که توسط عمال دولتی صورت کرده اند، اینگونه معرفی می گردد:
«و مقارن این حال ملا محمد امین نام کوتحواله دار، با غلام محمد نامی و چهارده تن سپاهی از فوج پیادۀ نظام، چند تن از کفار را که رهسپار تیه ضلالت بودند، در موضع نیلاب از دم تیغ گذرانیده، پنج نفر پسر و دختر ماه پیکر نیکو منظر اسیر به دست آوردند و ایشان را تسلیم محمد علی خان حاکم لمقان کرده، ...» (12)
در قرآن به کرات آمده است که کشتن ناحق یک انسان به معنای کشتن سایر انسان ها می باشد. مسلمآ که قتل ناحق هر فرد از جامعه؛ غیر انسانی، ضد اسلامی و نابخشیدنی می باشد.
آیا در درازنای تاریخ افغانستان، غیر مسلمان کشور ما با نحوی از انحاء مورد تبعیض، خشونت، شکنجه، ضبط دارایی و حتا قتل توسط دولت های مستبد عنعنوی و هم چنان اشخاص بی خبر از دین و دنیا قرار نگرفته اند؟ چرا در گذشته ها انسان های بودیست، سیک، یهود، اهل هنود و سایر اتباع غیر مسلمان افغانستان با داشتن باورهای دینی خویش؛ مورد حق تلفی، خصم، تعصب، غصب دارایی و حتا کشتارهای فرقه ای قرار گرفته اند؟
دادن امتیازات ناحق برای افغانان:
برنامه نسل کشی و نابودی مردم هزارستان یک اصل سنجیده شده دولت مداران وقت و لشکریان بدوی را تشکیل میداد و از این جهت، تصمیم جدی نابودی هزاره ها را مشترکآ گرفته بودند که عملآ 62 در صد از کل جمعیت هزارستان را به دیار نیستی بردند و این عمل ضد انسانی را برای خودها ثواب می دانستند.
در ضمن، ایش آقاسی دوست محمد حتا نه تنها بدون فرمان رسمی دولت، اراضی بی شماری هزارگان را برای قبایل درانی، غلزایی و کوچی داد؛ بلکه از خون مردم، هرگونه امتیازات خاص دیگر را نیز در دست رس این قبایل قرار داد که یک نمونه آن را در زیر ملاحظه می نماییم:
«و هم در این هنگام، ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین و ناقلین افغان، بیست و یکهزار و دویست و پنجاه روپیه را به نام یکهزارو یکصد و نه نفر مرد و زن و بزرگ و کوچک از مردم ناقل قوم فوفلزایی متوطنۀ نیش قندهار، که از املاک مردم هزاره به ایشان مزرع و مرتع داده بود، علاوه بر بذر و تقاوی و جیره که از دولت گرفته بودند، به اظهار خود، بدون فرمان، قرار دستورالعملی که به دست داشت، جهت خریدن گاو قلبه ای، مناصفه نقد از خزانۀ قندهار و مناصفه در ملک حواله گرفت و بدین منوال تا عرصۀ دو سه سال، نود و پنج لک برعلاوه ملک مردم هزاره، از دولت به ناقل و مهاجرین افغان داد. و پس از مکشوف افتادن این مبلغ، حضرت والا پدرود جهان کرده، حقوق بیت المال ضایع و تلف گشت و کسی نپرسید و نیز در این وقت، ایشک آقاسی مذکور، که نیست و نابود کردن مردم هزاره را معادل با ثواب هزار حج و عمره می دانست، معروض داشت که نهصد و چهل و نه نفر مهاجر از غائب و حاضر، همه از اولاد رستم که اراضی سه صد خانه هزارۀ سکنۀ چنارتو به ایشان داده شده، کفایت مؤنت و معیشت ایشان را نمی کند، در دیگر موضع هزاره جات که از هم دور نشوند، امید اعطای ملک و زمین دارند. و حضرت والا در باب دیگر جایی که به ایشان داده شود هیچ نفرموده ارقام و از ایشک آقاسی مذکور استفسار فرمود که: «این مردم را که زمین در چنارتو داده و ایشان را از اولاد رستم نگاشته اید، معروض دارید که از اولاد کدام یک از رستم داستان و رستم یک دست اند و هر دو رستم افغان نبوده، و شما ملک هزاره را به غیر افغان چرا داده اید؟ تا دانستۀ خاط والای ما شود که اگر رستم افغان بوده از کدام قوم و قبیله است و از روی کدام تاریخ صحت نسب آنان به شما معلوم شده که رستم افغان بوده است؟» (13)
وقتی که اراضی مردم اسیر و تحت ستم هزارستان را ناحق به افراد قبایلی توزیع کردند؛ مسلمآ که سایر امتیازات نیز به ناحق برای کسانی دادند که هرگز مستحق آن نبودید.
اگر زمامداران وقت در پرتوی دستورات الهی و ارزش های انسانی به افغانان قبایلی خویش خدمت و کمک قانونی و مدنی کرده باشند که نه تنها مورد اعتراض نیست؛ بلکه مورد ستایش نی می باشند. وقتی که زمامداران حاکم، مال و دارایی منقول و غی منقول دیگران را به زور غصب و آن را برای افراد قبیلوی، مذهبی، قومی، نژادی، سمتی و فرهنگی خویش به ناحق دادند؛ این یک عمل ضد انسانی، غیر اسلامی و شؤنیستی بود که مورد بازپرس الهی و تاریخ قرار خواهند گرفت.
نابودی مردم هزاره؛ معادل با ثواب هزار حج و عمره:
آیا امیر عبدالرحمن، دولتمداران و لشکر قبیلوی شان در جهت تباهی و نابودی مردم بی دفاع هزارستان تا آخرین رمق حیات خویش اقدام عملی نکردند و بیشتر از نصف جمعیت مردم هزاره را تباه و از بین نبردند؟
در قرآن الهی در مورد تباهی و نابودی یک انسان و یا انسان ها چنین می خوانیم:
«در زمین تباهی مجوی که خدا تباهکاران را دوست نمی دارد.» ( القصص/77) (14)
در باورها و اعمال امیر عبدالرحمن، ایشک آقاسی و سایر جنایت کاران شان؛ نابودی مردم هزارستان برابر با هزار ثواب حج عمره پنداشته شده بود که در حدود تقریبآ نیم قرن در مورد هزاره ها تطبیق گردید، تا اینکه عملآ بیش از 62 در صد از جمعیت هزارستان را کاملآ سر به نیست کردند. از این جهت، مردم هزاره یگانه قوم مظلوم، اسیر و بی دفاع بوده که از هر سمت و سو، مورد هر گونه نسل کشی، نابودی، بی سرنوشتی، تباهی و نظایر این ها قرار گرفتند.
« و نیز در این وقت، ایشک آقاسی مذکور، که نیست و نابود کردن مردم هزاره را معادل با ثواب هزار حج و عمره می دانست،» (15)
فلهذا، افشاء کردن رنج های بی کران مردمان کافرستان، برخی از غلزاییان، قزلباشان، اوزبیکان، هندوان، یهودیان،، تاجیکان، هزارستان و خلاصه همه شهروندان مسلمان و غیر مسلمان افغانستان برای نسل کنونی و آیندگان یکی از «وظایف انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی و ملی» می باشد، نه یک عمل خاص تک قومی وغیره که تا حال در این زمینه خیلی نوشته ام.
این جاست که برخورد صاحب این قلم؛ جنبه های انسانی، اسلامی، مدنی، قانونی و فراملی دارد، نه شخصی!
توطئه جنایت کارانه ای دیگری حکام نمرود خصال در برابر هزارگان بهسود:
دولت در ادامه سیاست های ضد انسانی خویش، بخشی از بزرگان هزارۀ بهسود را در جلال آباد و بگرام زمین داد؛ ولی تقاوی و سایر کمک های لازمه ای را در اختیار این هزاره ها عمدآ قرار ندادند و این هزاره های بهسود، هیچ گونه ابزار کشت و کار را نداشتند. فلذا از داشتن زمین ها و زراعت برآن محروم شدند و افغانان آن را به ناحق تصرف کردند:
«و هم در این هنگام بزرگان هزارگان سکنه و متوطنۀ علاقۀ چوره، که املاک و مزارع و موطن ایشان به افغانان اچکزایی و گرجی زایی چنانچه گذشت از جانب دولت داده شد، و حاکم ایشان را به فرمان والا گیسل کابل نمود در کابل آمده شرفیاب بار گردیدند. و حضرت والا در روز چهاردهم ذی الحجه املاک و اراضی و مزارع بزرگان و رؤسای هزار خانوار هزارۀ بهسود را که در جگدلک جلال آباد و نهر جدید بگرام کوهستان کابل جای داده شده بودند، به ایشان بخشوده امر کرد که با اهل و عیال و اطفال خود در بهسود آمده ساکن و متوطن شوند و چون ربع دخل مزارع ایشان را برعلاوۀ جیره و تقاوی دولت که به افغانان عنایت گشت، افغانان متصرف شده و ایشان تهی دست شده بودند، از عدم استطاعت و استعداد توان زراعت در خود نداشتند تا بهسود آمده و از طرف دولت تخم و تقاوی و علوفه حتی حاصل ملک ایشان که افغانان به تغلب تصرف کردند، به ایشان داده نشد، فرار بادیۀ گمنامی گردیده نیست و نابود شدند.» (16)
حکام با این نیرنگ عریان خویش هم، زمین هزاره ها و تقاوی را برای افغانان عطا نمودند و تا اینکه بهسودیان از همه چیز محروم شدند و به قول معروف که گویند: « دست شان از آسمان و پای شان از مین کنده شدند.» آیا برنامه های نابودی این مردمان تحت ستم و محکوم از سوی دولت و عمال شان با انواع مختلف ادامه نداشته و از دیده ای تاریخ بشریت پوشیده خواهد ماند؟
حمل و نقل اموال قاچاقی توسط مردم کوچی در بدخشان و قطغن:
از آن چه تا کنون نبشته آمده ام که کوچیان کلآ تابع اساسی هیچ کشوری نبوده و تابعیت پذیر نبودند، همواره بیانگرد بوده اند. وقتی که آنان تابعیت یک کشور را نداشته؛ پس هویت ملی آن ها نیز مورد سوال بوده و می باشد. در این مورد ما شاهد کوچی های نیز بوده ایم و حتا حال هم می باشیم که این ها هرچند تذکر ندارند، عسکری نکردند، مالیه ندادند و از قوانین کشور اطاعت نکردند؛ اما با تمام بی هویتی خویش این ها از جمله به هردو طرف خط دیورند آزادانه عبور و مرور داشتند که تا کنون نیز ادامه دارند. دیگر اینکه کوچی های پشتون تبار در هندوستان با همین صفات بودند که مشترکآ مصروف بردن و آوردن اموال بدون پرداخت مالیات به هردو کشور بودند.
کوچی های هر دو کشور افغانستان و هند برتانوی (هندوستان) هر دو سمت خط مرزی دیورند افغان تبار و پشتون بودند که به صورت غیر قانونی نه تنها از مرزهای هردو کشور عبور و مرور می کردند؛ بلکه در حمل هر گونه قاچاق نیز دست می بردند که از این جهت به کشورهای افغانستان و هندستان ضربه محکمه اقتصادی را وارد کردند که هنوز هم این ماجرا کم و بیش ادامه ؛ ولی نه با شدت و خصوصیات گذشته.
صحران نشینان افغان کوچی نه تنها در حمل و نقل اموال قاچاقی بین هردو کشور آزاد بودند؛ ولی دستان آنان به تطاول، تجاوز و حتا کشتار مردمان بی دفاع و مظلوم سراسر کشور ما در ولایات شمال، غرب، شرق، جنوب، کابل و به خصوص در مناطق مرکزی هزاره جات شدیدآ آلوده بودند.
از آن به بعد، کوچی های هردو طرف خط دیورند نه تنها تا کنون با حمل و نقل اموال تجارتی به طور مسلحانه و مدرن آن با کمک حلقات مختلف دولتین انجام می دهند؛ بلکه به قاچاق انسان، اسلحه، مواد مخدر، آثار تاریخی وغیره نیز دست دارند و در ضمن، باعث ناامنی کشور نیز گردیده اند.
اینک در زیر عنوان: «خیانت کارداران دولت و مردم کوچی» به صورت خاص در مورد جنایات کوچیان در بدخشان و قطغن در سراج التواریخ تتمۀ جلد سوم چنین می خوانیم:
«و هم در این ایام از عرایض کارکنان و وقایع نگاران صفحۀ بدخشان و قطغن به مسمع فیض مجمع والا رسید که طلا نام مندوزایی از ایلات کوچی، همه ساله با قبیله و خیل خود از راه ییلامیشی در خان آباد و بدخشان آمده و مال التجارۀ زیاد از هند، بدون دادن باج و خراج معینه و مرسومۀ دولتی با خود آورده و همه را به اهالی هردو ولایت فروخته و پسته و زیره خریده، بدون دادن محصول در پشاور برده می فروشند، و در این سال نیز به عادت مستمره ای که دارند، از راه چترار در بدخشان و خان آباد آمده و پراگنده و منتشر فروکش کرده اند....وعلاوه برآن در هر سال از روز ورود ایشان در محال مذکوره از سرقت و غارت و قتل مردم کوچی بسا کسان از ضعفا رعیت تاراج و پامال حادثات و حملات وحشیانۀ کوچیان می شوند...» (17)
قبل از عصر خونین عبدالرحمن خانی؛ کوچی های هر قوم در محدوده ای مناطق قبیلوی، منطقوی و قومی خویش مصروف بودند؛ ولی همین که امیر وقت و با لشکر قبیلوی خویش با خونریزی در سراسر کشور موفق شدند، آن گاه توانستند که نه تنها نخست کوچی های قبیلوی خود را بر علف چرهای سایر اقوام و به خصوص در هزاره جات حاکم ساختند؛ بلکه اراضی مردم هزاره را نیز به ناحق تسلیم کوچی های افغان نمودند.
آقای محمد عوض نبی زاده دانشمند و پژوهشگر در اثر جدید خویش در قسمت کوچی ها چنین می نگارد:
«مشکلات میان کوچی ها و باشندگان مناطق هزاره جات و ساحات شمال کشور از میراث های شوم دوره حکومت استبدادی عبدالرحمن خان دانسته می شود. کوچی ها از سال های دهه آخر سده 19 میلادی به دستور مقامات حکومت امیر عبدالرحمن خان برای استفاده از چراگاه های مناطق مرکزی و ساحات شمال افغانستان به آن جا می روند، اما ورود آن ها به هزاره جات همواره با تنش ها و درگیری های همواره بوده است.» (18)
آیا جنایات کوچی ها از عصر امیر عبدالرحمن تا کنون برای تمام ولایات کشور و به خصوص برای هزاره جات، چشمگیر نبوده و نیستند؟
این منطقه ارزگان تسلیم افغانان گردید و مسکونی آن کاملآ بی سرنوشت شدند:
این عصر را باید به نام، نابودی مردم هزارستان مسما کرد؛ برای اینکه همه تلاش های ظالمانه و کنش هاغیر انسانی حکام جابر و عوامل آن این بود که باید نشانه ای از مردم هزاره در افغانستان باقی نماند و تاحدودی موفق نیز شدند.
در زیر عنوان: «اعطای املاک درۀ نیک ارزگان به افغان»، چنین درج سراج التوریخ گردیده است:
«هم در این ایام، کرنیل محمد حسن خان و عبدالستار خان صوبه دار و عبدالجبار نام نورزایی از فوج پیادۀ نظام قوم فوفلزایی مقیم ارزگان، که عیال و اطفال خود را نیز آورده در درۀ نیک آنجا جای گزیده روز ملازمت نظام و خدمت دولت ذی احتشام به سر می بردند، مورد الطاف شاهانه گردیده، موازی شش خروار بذر افشان از مزارع زرخیز درۀ مذکور به هر سه تن عطا و مرحمت گردید در روز بیست و پنجم ذی الحجه فرمان شد که همچنان که در آنجا مقام گزیده اند توطن ورزیده و زراعت کرده، مالیات دیوانی را به دولت بدهند و هزارگان از این عطای حضرت والا به آن سه تن افغان، ترک وطن مألوف خود کرده ملهوفانه راه جلا جانب دیگر برگرفته، گمنام صحرایی در به دری و خاک به سری شدند.» (19)
یکی از نیات و تصامیم نظام فرعونی وقت این بود که تمام اراضی ارزگان، ضبط، غصب و برای افغانان قبیلوی درانی و غلزایی داده شوند که عملآ بدان موفق گردید. در حال حاضر، 99 در صد از اراضی ارزگان در غصب و تصرف قبایل مختلف درانی و غلزایی می باشند که نمازهای شان نیز بالای این زمین های غصب شده، کاملآ باطل می باشند.
اراضی مردم هزاره به ناحق برای افغانان زمین دار نیز داده شدند:
دولت، زمین های مردم هزاره را با هر بهانه برای افغانان بی زمین توزیع نمود و در ضمن آنان را از تقاوی، تخم زراعتی، گاو قلبه ای و سایر ابزار زراعتی نیز مستفید کردند. مضاف برآن، حکام غدار وقت اراضی حاصل خیز هزارستان را برای افغانان زمین دار هم به ناحق بخشش کرد. خلاصه اینکه، افغانان بی زمین و زمین دار به دولت های وقت درخواست می دادند که ما بی زمین هستیم، برای ما زمین های هزاره ها را بدهید. جباران حاکم وقت، بدون معطلی با فرمان و بدون فرمان؛ اراضی مردم هزاره را برای افغانان قبیلوی تسلیم می کردند که در این صورت اکثریت آن ها یک زمین زراعتی را در منطقه قومی خود داشتند و دومی را هم در سرزمین غصب شده ای هزارستان داشتند.
« و هم در این هنگام، آخندزاده شیر محمد پسر آخندزاده محمد شهید، از متوطنین موضع چارچینه به ذریعۀ عریضه، یک جوی از انهار هفت گانه واقع کجود دهراود را خواستار شده، معروض داشت که: «یک نهر حق و ملک اجداد و آبای من بوده، و مردم مغل یعنی هزاره به تغلب آن را متصرف گشته اند. و اکنون که ایشک آقاسی دوست محمد خان به امر والا جوی های مذکوره را به مردم افغان درانی داده، و در بین ایشان تقسیم می نماید، من از حضرت والا توقع دارم که همان جوی پدری خودم به من عطا و مرحمت شود.» و حضرت والا که تا این وقت به جز از همان مزارعی که جابه جا رقم شده آمد دیگر جایی از املاک مردم هزارۀ دهراود وغیره را به افغان ناقل و مهاجر اعطا نفرموده بود، و ثبت فرمانی که در باب عطای مزارع جوی های موضع کجود که به افغان داده شده باشد، هرچند جد و جهد کرده شد در دفتر پادشاهی دیده نشد، فرمان کرد که: « مردم هزاره دو فرقه اند، یکی آن که بغی ورزیده و به کیفر کار خود رسیده، مزارع و مساقات ایشان، ضبط دیوان دولت گردیده، چنانچه مواضع لامالک وغیر مزروع را به مهاجر دادم و دیگر همه را داخل خالصه دولتی فرموده ام که برای نفع بیت المال دهقانان دولتی آنها را زراعت کرده و می کنند، و فرقۀ دیگر کسانی اند که تمرد و طغیان نورزیده و طریق خدمت دولت سپرده در دادن علوفه به افواج پادشاهی و همراهی کردن با لشکر ایلانی تقصیر نکرده اند، اراضی و مواطن ایشان به کسی داده نمی شود.» و با صدور این منشور چنانچه رقم شده آمد، به غیر از ملک ارزگان و حجرستان که مردمش بغی و طغیان کردند، و آن هم پس از فتح در تصرف ملاک خود بودند، اغلب املاک و اراضی مردم هزاره را چنانچه جابه جا رقم شده آمد و می آید، بدون تمرد و طغیان ایشان ایشک آقاسی دوست محمدخان به مردم افغان داده، ایشان را دارای دو ملک و وطن یکی در هزاره جات و دیگری در موطن اصلی ایشان کرد.» (20)
اینکه امیر وقت در ظاهر از دادن زمین های هزاره به افغانان رسمآ امتناع ورزید؛ ولی در عمل ایشک آقای دوست محمد، اراضی هزاره های مذکور را به افغانان زمین دار تحویل کرد که طی تقریبآ یک و نیم قرن در غصب آنان می باشند.
فرار ناگزیری هزاره ها به خارج با کشتن و حبس ابد همراه گردید:
این خانواده های که دارایی حقوقی شان توسط افغانان غصب گردیدند؛ مجبورآ از قرار، فرار را ترجیح دادند تا به هند برتانوی پناه گزین شوند؛ ولی حکام دولت آن ها را دستگیر کرده، روانه زندان ابد کردند.
در تحت عنوان: «محبوس شدن فراریان هزاره»، در سراج التواریخ چنین ثبت گردیده است:
«و هم در خلال این حال، چند خانوار از هزارگانی که مزارع و مراتع و موطن، قلاع و ضیاع ایشان به افغانان داده شده بود، راه بینوایی و جلاوطنی جانب خاک مقبوضۀ دولت انگلیس برگرفته، چون واصل بندر موضع الاجرغه شدند، غندو خان ضابط و میرزا صاحب خان عامل آنجا از اشتهاری که در باب منع و قدغن رفتن مردم هزاره در مملکت خارجه چنانچه گذشت انتشار یافته و حکم رفته بود که: « مردم هزاره از بندری که عبور کرده داخل خاک خارجی مملکت شود، حارس آن بندر کشته شود، ایشان را از رفتن باز داشته، محبوس و گسیل قندهار کردند و اغلب در زندان بمرده، بعضی در عهد سلطنت امیر حبیب الله خان سراج المه والدین از حبس رها شدند.» (21)
وقتی که تمام دارایی منقول و غیر منقول مردم هزاره ضبط، غصب و برای افغانان درانی و غلزایی داده شدند؛ چنان حالت بیکاری، فقر و گرسنگی بالای هزاره ها مسلط گردیدند که حتا عده ای از آن ها، از بین سرگین اسپان و قاطران دولتی، دانه های «جو» را پالیده و از آن در استفاده کودکان خویش قرار می دادند. دیگر اینکه، برعلاوه گرسنگی از ظلم طاقت فرسای حکام و آن افغانان که زمین های حاصل خیز هزاره ها را غصب کرده بودند هم به تنگ آمدند و مجبورآ فرار می کردند. از این جهت، دولتمداران با بهانه فرار هم، مردم هزاره ها در وقت فرار به خارج یا به قتل می رساندند و یا اینکه، آنان زندانی می نمودند تا که در آن جاه به مرگ از بین می رفتند.
آقای بصیر احمد دولت آبادی مؤرخ شهیر و جوان کشور ما به نقل از سراج التواریخ وقایع افغانستان در زمینه چنین می نگارد:
«وهم در این وقت[جمادی الاول 1310] فتح محمد خان کمیدان سالار فوج مقیم سنگر علاقه حجرستان واقع دایه دست ستم به آزار و اذیت بیچارگان هزاره که در مساکن خود از راه تسلیت و استمالت پادشاهی و صدور اشتهارات تسلیت آیات آمده، مقام گزیده بودند و روز خود را به دانه چینی از بین سرگین اسپان به سر می بردند،» (22)
وقتی که مردم اسیر هزاره تا این حد بدون درآمد، گرسنه، هردم شهید و چنان فقیر بودند که حتا دانه های جو، جواری و گندم را از بین سرگین اسپان و قاطران حکومتی «کبوتر آسا» چیده و می خوردند؛ آیا این مسأله معلول جنایت ضد بشری امیرعبدالرحمن و عمالش در مورد هزاره ها نبود؟
تا این حد از سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم به طور مستند استفاده صورت گرفت که در چهار قسمت تهیه و از طریق برخی از سایت های انترنتی: آریایی، وحدت نیوز، جبهه ملی افغانستان، نمای نزدیک، غرجستان، رونامه وحدت و شبکه سراسر مردم هزاره به خوانش خوانندگان گرانقدر قرار داده شد تا خود حد اقل در مورد بخشی از واقعات دردناک و روی دادهای ضد انسانی گذشته به روایت سراج التوریخ داوری کرده و برای ساختن آینده تابان، مدنی و دموکراتیک اندیشه و مبارزه نمایند.
و من الله التوفیق
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه 5 حوت 1391 خورشیدی برابر با 23 فبروری 2013 میلادی/ افغانستان
--------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1)- «پیام استاد محقق به مردم هزاره در کویته پاکستان»/– سایت وحدت نیوز/ 22 فبروری سال 2013 میلادی.
(2) – ص 55 «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(3) – ص 419 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(4) – ص 36 «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(5) – ص 424 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(6) – ص 180 و 188 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(7) – ص 426 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(8) – ص 431 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(9) – ص 435 و 436 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(10) – ص 438 و 439 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
( 11) – ص 68 «دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(12) – ص 441 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(13) – ص 445 و 446 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(14)- ص 36«دین، فرهنگ، سیایت»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(15) – ص 445 و 446 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(16) – ص 448 و 449 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(17) – ص 453 و 454 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(18) – ص 34 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی/ مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم به فرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(19) – ص 457 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(20) – ص 460 و 461 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(21) – ص 461 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(22) – ص 122 «هزاره ها از قتل عام تا احیای هویت»/ نویسند: بصیر احمد دولت آبادی/نوبت چاپ: اول- 1385 شمسی/ناشر: ابتکار دانش، قم.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت سوم
تا کی از جور و ستم شکوه و فریاد کنید سعی برهم زدن منشــــآء بـــیداد کـــــنید
خانه مان کرده تبـاه تا شود آباد خــودش خانــــه ظـــلم و ستم یکـسره برباد کنـــید
ای جوان، ستم مرتجعین چنــــد کشـــــید تا به کی رحم بر این دسته شیاد کنــــــید
دست ما، دامن تان جوانــــــان وطـــــن! که از این ذلت خواری همه آزاد کنـــــید
«کریم نزیهی»
وقتی که امیر عبدالرحمن خان با همکاری مولوی های دیوبندی هندوستان، خواستند که همبستگی اهل سنت وجماعت را علیه نسل کشی و نابودی مردم هزارستان به خود جلب نمایند؛ آن گاه فرمان «جهاد مقدس» را بر ضد مردم هزارستان که مرکز اصلی مقاومت آن ارزگان بود، صادر نمودند و هزارگان را «کافر» معرفی کرد. امیر عبدالرحمن به مرد اهل سنت و جماعت وعده داد که در جهاد مقدس علیه مردم هزارستان؛ کله های بی تن هزاره ها را برای من بیاورید و دیگر همه دارایی ها، فرزندان و زنان آنان به عنیمت از شما باشد. صدرو فرمان جهات مقدس و هم چنان وعده های دولت، چنان باعث تحریکات مذهبی تمام سنی های کشور علیه مردم هزاره گردید که در تاریخ افغانستان نظیر نداشت.
به مجرد شنیدن فرمان جهاد مقدس از سراسر افغانستان، افراد سنی مذهب که از جوهر ناب دین و سیاست مغرضانه دولت دست نشانده انگلیس بی خبر بودند، به صورت داوطلبانه همراه با عساکردولتی، لشکر قبایلی افغان در فوج های مختلف نظامی حتا دیگر اقوام کشور نیز در کشتار، غارت، اسارت، فرار، غصب اراضی، تصرف زنان شوهردار، دختران و پسران هزاره در سراسر هزارستان و به خصوص در ارزگان اقدام ورزیدند.
به ویژه به نام «املاک مفتوح العنوه»؛ یعنی به این معنا که هزاره ها کافر هستند و سرزمین کافران توسط لشکر اسلام فتح شده و اراضی آنان را دولت وقت ضبط کرده و به آن قبایل افغان به عنوان مکافات جهاد مقدس که در جنگ علیه مردم هزاره شرکت کرده بودند، تقسیم نمود. پس از کشتارها، اعمار کله ها، صدور فرمان بردگی بالای هزاره ها، ضبط اراضی هزاره ها توسط دولت و لشکریان قومی و غیر قومی آن بود که هزاره ها هلاک، اسیر، آواره شده و هم چنان رو به فرار به طرف خارج نمودند که از جمله یک نمونه کوچک آن را در زیر در مورد این منطقۀ ارزگان با هم ملاحظه می نماییم:
« و از جانب دیگر ایشک آقاسی دوست محمد خان که مأمور دادن ملک هزاره را به افغان شده بود، در این آوان مردم اچکزایی و بارکزایی را که در علاقۀ چوره جای داده و هزارگان را چنانچه گذشت بیرون کرد، از شدت سرما و کثرت برف برای جمعی دیگر از مردم آن دو قبیله هفده باب قلعه را در گیزاب از هزارگان پرداخته، اکثر هلاک شد. و پس از اجرای این عمل، کسانی از افغان و قزلباش را که در چوره ملک و زمین خریدن کرده بودند، امر بیرون شدن نمود و ایشان به ذریعۀ عریضه داد خواسته، خواستار آن شدند که یا ملک در تصرف شان باشد و یا قرار مدرجۀ قباله وجه به ایشان مسترد گردد. و حضرت والا در پاسخ عرض مشتریان املاک مردم هزاره که از قدیم و جدید خریده بودند، ارقام فرمود که: «املاک مردم هزاره مفتوح العنوه می باشد باید از بغی آنان ملک در هزاره جات نمی خریدند و اگر پیش خردیده باشند، گویا با مردم هزاره شریک طغیان و ملک خریدگی ایشان داخل املاک مفتوح العنوه گفته می شود، پس وجوه خود را از مردم هزاره بگیرند.» و از صدور این حکم بعضی از مردم هزاره که به سرعت فرار شده در ملک نمانده بودند تکلیفی ندیدند و کسانی که حاضر بودند، از عدم استطاعت و استعداد زنان و دختران و پسران خو د را در عوض پول به افغانان داده دستی تهی بدون زن و فرزند بیرون شده، در ممالک خارجه زحمات شاقه و تکالیف فوق الطاقه کشیده رفتند و اکثر تا که داخل ممالک خارجه می شدند، در عرض راه، از دست افغانان وغیره کشته گشتند.» (1)
توجه باید داشت آن هزاره های که در داخل کشور بنا برهر علت و عوامل ناگزیری که باقی ماندند؛ چنان با فقر، بی نوایی و گرسنگی مبتلا شدند که مردان هزاره ناگزیرآ؛ زنان، دختران و پسران خویش را در عوض پول ناچیز به افغانان واگذار شدند و «دیوانه وار و سراسیمه» به طرف خارج فرار کردند. عده ای از این مردان که در سرحدات کشور دستگیر گردیدند که توسط نظامیان کشته شدند و آنان که در چنگ سرحدیان دولت نه افتادند، به کشورهای خارج پناه بردند که با هزاران غم، فقر، بی سرنوشتی، بی هویتی وغیره نفس می کشیدند و فاصله زندگانی نیم دم را به طرف مرگ ابد طی می کردند.
تقسیمات زمین های چورۀ ارزگان بین افراد قبایلی اچکزایی و گرجی زایی:
ایشک آقاسی دوست محمد خان یکی از نزدیک ترین فرد خاندان امیرعبدالرحمن، سردار عبدالقدوس خان وسایر جلادان دربار بود که نه تنها از جمله نژادپرست ترین و قصی القلب ترین شخص در دولت بود؛ بلکه هر گونه صلاحیت توضیع اراضی هزارگان را برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند نیز به عهده داشت. این شخص فرعون صفت با فرمان و حتا بدون اجازه دولت، ملکیت حقوقی هزاره ها را ناحق تسلیم افراد قومی خویش می نمود. چوره یکی از حاصل خیز ترین مناطق ارزگان بوده که زمین های هزاره توسط دوست محمد خان، خلاف دستورات دین مبین اسلام به قبایل اچکزایی و گرجی زایی توزیع گردید و بعد این دو قبیله هم با همراهی عساکر دولتی در قلع و قمع مردم هزاره از وطن بومی شان با وحشی ترین شیوه ها اقدام کردند تا که هزارگان ناگزیرآ از قرار، فرار را ترجیح دادند.
اراضی منطقه مذکور بین 750 نفر اچکزایی و 1100 تن مردم گرجی زایی به طور ذیل توزیع گردید:
«در خلال احوال مزبور، ایشک آقاسی دوست محمد خان سرپرست مهاجرین افغان، حصۀ جنوبی جلگای چوره از املاک مردم هزاره را، به هفتصد و پنجاه تن از مردم اچکزایی با پنج حجر آسیاب، و حصۀ شمالی آن را با سه حجر آسیاب به یکهزار و یکصد نفر ذکور و اناث و طفل رضیع و شیخ فانی مردم گرجی زایی داده، در بین ایشان تعیین قسمت کرد.» (2)
در قرآن عظیم الشان در مورد منع فساد در روی زمین چنین تأکید صورت گرفته است:
«در زمین تبهکارانه فساد به راه میندازید.» (الاعراف/74) (3)
آیا غصب اراضی مردم هزاره توسط زمام داران وقت و افراد قبایلی آن یک نوع «فساد تباه کارانه» نبود که مغایر دستورات الهی صورت گرفت؟ آیا در طول تاریخ این کشور، افراد قبیلوی با هر گونه فساد و جنایت دست نبرده و جامعه را از کاروان مدنیت نوین محروم نساخته اند؟ آیا در حال حاضر، اربابان و رهبران قبیلوی؛ عاملین اصلی نقض حقوق بشر، زرع کوکنار، تولید مواد مخدر، قاچاق، ترور، انواع مختلف فساد اداری، عملیات انتحاری، وطن فروشی، زن ستیزی، قانون گریزی و هزاران خیانات دیگری در در نهادهای کلیدی دولت و خصوصی در افغانستان قبیلوی نمی باشند؟
شؤنیستان حاکم در دولت تک قبیلوی؛ در پوشش مهاجرین افغان، اراضی مردم هزاره با اجبار تمام ضبط و برای افراد قبایلی افغان زمین دار، بی زمین و کوچی های هندوستان تقسیم کردند و زمینه های نابودی هزاره ها را از نگاه اقتصادی نیز عملآ مساعد نمودند تا اینکه خیلی از هزاره ها حتا به خارج از افغانستان هم آواره گردیدند.
آیا این هم یکی از عملکردهای غیراسلامی دولتمداران و لشکر داوطلب قومی نژادپرست وقت نبود که منجر به نابودی بیش از 62 در صد از مردم هزاره در افغانستان شدند؟ آیا ایشک آقاسی دوست محمدخان به حیث نژادپرست ترین فرد قبیلوی نظام شؤنیستی عبدالرحمن خانی به صورت هدفمند و قصدی؛ اراضی مردم هزارستان را به ناحق برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند به ناحق توزیع نکرد و افتخار شؤنیستی ترین فرد تاریخ را در جهان کسب ننمود؟
آیا اکنون میراث داران عبدالرحمن خانی در محورهای مختلف کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ عاملین اصلی فساد اداری، قاچاق، کشت کوکنار، تولید مواد مخدر، نقض قوانین نافذه ای کشور، حامی تروریستان قبیلوی، جاسوسی، قتل های زنجیری، وطن فروشی، زن ستیزی و هزاران جنایات و خیانت های دیگری در حق تمام مردمان مسلمان وغیر مسلمان بی دفاع افغانستان نگردیده و هنوز هم با شدت تمام نمی کنند؟
آیا اکنون، حلقات مختلف قبیله گرایان در محور کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان؛ در مورد بامیان، غور، دایکندی، بدخشان و سایر مناطق اقوام تحت ستم از تبعیض کار نگرفته و این مناطق را از کمک های جامعه جهانی و انکشاف متوازن ملی محروم ننموده اند؟
تصرف زمین های هزاره جات توسط قوم اندر:
جنرال شیر محمد که مسؤلیت امور ارزگان را به عهده داشت، آگاهی کامل از این سرزمین حاصل خیز، آباد و طبعیت قشنگ آن داشت. از ین رو، او در قدم نخست افراد قومی خویش را به ارزگان آورد و زمین های مردم ارزگان را به ناحق به آنان تسلیم کرد و خیلی از ارزگانیان را با اکراه و اجبار تمام به هندوستان، ایران، عراق، نیپال، اوزبیکستان، تورکمنستان، تاجکستان، قزاقرستان، قیرغیزستان و سایر کشورهای همسایه و منطقه آواره نمود که اغلب آنان هویت خویش را نیز از دست دادند.
سراج التواریخ این گونه به غصب زمین ها و دارایی های مردم بی دفاع و اسیر هزارستان توسط غاصبین و متجاوزین دد خصال این گونه شهادت می دهد:
«وهم در خلال احوال مسطور، جنرال شیر محمد خان پنجاه و سه خانوار از مردم اندر قوم خود را از شلگیر غزنین و بیست و هفت خانوار از مردم نیازی سکنۀ مواضع اوبه و مقر و لرگه را از توابع غزنین، در ارزگان از مزارع و مراتع مردم هزاره به رایگان داده، عریضه نگار حضور شد. و حضرت والا در روز بیست و چهار رمضان ارقام فرمود که: «اگر خود مردم هزاره حاضر و در جای خود متمکن و مستقر باشند، اراضی و عقار ایشان را به کسی از مردم افغان ندهد، و الا به نام دهقانی و زراعت کاری به افغان بدهد که لامزروع نماند.» و او اگرچه مردم هزاره حاضر بودند، از غیبت و گم و فرار بودن ایشان معروض داشت و اراضی که داده بود، همچنان در تصرف افغانان بماند، و هزارگان جلای وطن اختیار کرده درخراسان و سیستان و بلوچستان رفتند.» (4)
آیا زمین های زراعتی مردم ارزگان، مغایر دستورات الهی و کرامت انسانی توسط دولت مستبد و افراد قبایلی وقت غصب و به ناحق برای افراد قبایلی هردو طرف خط دیورند داده نشدند؟ همین مهاجرین قبیلوی افغان که به ناحق زمین ها، دارایی های منقول و غیر منقول مردم هزارستان را به زور تصرف کردند؛ آیا عبادت آنان بالای زمین های غصب شده باطل نمی باشد و در مقابل پروردگار عالم و روز آخرت چه جوابی خواهند داشت؟
آیا در طی بیش از سه دهه ای آخر، غصب ملکیت های دولتی و خصوصی از سوی زورمندان دولتی، اربابان قومی، تفنگ سالاران محلی، ناقضین حقوق بشر، مافیای زمین؛ ناشی از میراث های شوم گذشته نمی باشد و یکی از بزرگ ترین فساد حتا در سطح جهان نیست؟
یک نکته خیلی حساس را باید متوجه بود، هرچند که در ظاهر زمام داران خود فروخته و جابر وقت به زیر دستان خویش فرمان می دادند که زمین های هزاره را به افغانان ندهید؛ ولی عملآ هدف طوری بود که هر سرپرست مهاجرین افغان، با جرأت تمام، اراضی و کلیه دارایی منقول و غیرمنقول مردم هزارستان را خلاف شرع شریف به افغانان قبایلی داخلی و خارجی به طور رایگان توزیع کردند. علاوه برآن، تقاوی، تخم زراعتی، پول، گاو قبله ای و سایر امتیازات را برای این مهاجرین افغان به خصوص در ارزگان، حجرستان و سایر مناطق هزارستان اشغال شده نیز می دادند.
در این صورت بود که این مهاجرین افغان با خصوصیات منحط قبیلوی خویش با چنان تبعیض، خشونت، وحشت و ظلم در برابر هزارگان برخورد می کردند که در تاریخ خونین افغانستان کم نظیر بود. زیرا، دولتمدارن فرعون خصال به صورت پنهانی و حتا علنی به افراد قبایلی افغان تأکیدآ گوش زد می کردند که به مجرد رسیدن به سرزمین آباد و حاصل خیز هزاره جات و گرفتن زمین های آنان، از هیچ گونه خشونت، ظلم، دشمنی و حتا کشتار هزاره ها دریغ ننمایند تا همه نابود گردند. از همین جاه بود که قبایل متجاوز و غاصب افغان قبیلوی عاملین دولت وقت با چنان خشم بدوی و دشمنی در قلع و قمع هزارگان دست به کار شدند که تاریخ به حافظه ندارد.
آیا نمونه های مشخص از جنایات قبیلوی گذشته در این قرن 21 بالای تمام مردم افغانستان به طور خاص بالای مردم هزاره در چند اول کابل در عصر حاکمیت نورمحمد تره کی- حفیظ الله امین، غرب کابل در زمان حاکمیت چهارساله مجاهدین، و هم چنان در شهر مزارشرف، بامیان و یکه اولنگ در وقت پنج ساله امارت اسلامی طالبان در افغانستان صورت نگرفتند و حتا دامنه نسل کشی و قتل های زنجیری هزاره ها به شهر کویته پاکستان کشانده نشده و این قتل عام ها بالای مردم هزاره در شهر کویته پاکستان به طور هدفمند و سازمان یافته، ادامه ندارد؟
چرا دولت جمهوری اسلامی افغانستان، سازمان حقوق بشر ملل متحد، نهادهای جامعه مدنی جهان، میثاق های بین المللی و سایر نهاد های ذیدخل در مورد نسل کشی مردم هزاره در شهر کویته پاکستان سکوت کرده و به داد این مهاجرین بی سرنوشت هزاره در کویته عملآ رسیدگی قانونی و انسانی نمی کنند؟
اخاذی اجباری و همراه با قتل توسط احمد خان وردک:
به خاطر نابودی فزیکی مردم هزاره، یکی هم با نحوی از انحاء اخاذی جبری و کشتارهای هزاره ها بود که توسط حاکمان منطقه و نظامیان آن صورت می گرفتند که فقر مردم را چندین برابر کردند تا اینکه مردم هزاره از جبر حکام، عدم منابع درآمد اقتصادی و گرسنگی پا به فرار گذاشتند.
«وهم در این ایام، سعید احمد خان وردک، حاکم حجرستان نهصدو نود و پنج روپیه که از باقی ماندگان مردم هزارۀ دایه و فولاد، که ده هزاره خانه به شمار می آمدند، و همه از جور و ستم سپاهیان نظام قتل و غارت و فرار شده، این عده از عدم توان به جایی رفتن، در ملک مانده بودند و هر واحدی از مرد یک خانه یک روپیه به نام شکرانۀ لقب ضیاء المله والدین به حاکم مذکور داده بودند، در کابل فرستاده تسلیم خزانه دار دولت شد.» (5)
ایام که زمین های زراعتی، دارایی های منقول و غیرمنقول مردم هزاره توسط حکام دولت با اجبار تمام غصب، ضبط و بعد به طور ناحق تسلیم قبایل مختلف پشتون تبار گردیدند؛ آن گاه چنان فقر، آوارگی، بیکاری، به ویژه جبر مامورین دولتی و قبایل متجاوز افغان بالای این هزارگان اسیر مستولی گشتند که حتا توان رفتن از یک منطقه به منطقه دیگر کشور را هم نداشتند و از این رهگذر، در دامن مرگ مطلق فرو رفتند.
آیا این یک عمل ضد بشری و ضد اسلامی دیگری در مورد مردم هزارستان نبود که توسط حکام وقت و قبایل غاصب افغان انجام شد؟ آیا این چنین اعمال و سیاست های ضد انسانی؛ تضادهای قبیلوی، سمتی، مذهبی، قومی و فرهنگی بین تمام اقوام بی گناه و مظلوم کشور را به سود دولت دست نشانده انگلیس، طبقات حاکمه، اربابان قبایل و جلادان وقت وطن ما تشدید نگردند؟ آیا اصطکاکات، خشونت ها، خصم ها و دشمنی های قومی حاکم در بین مردم در طول تاریخ کشور؛ محصول پالیسی ها، منش ها و کنش های ضد انسانی زمام داران خودکامه و اجیران بیگانه گذشته های دور در این کشور نبوده و اکنون نیستند؟
قتل و اسارت مردم کافرستان:
گویند که مردم کافرستان از عصر سکندر مقدونی قبل از میلاد مسیح در این منطقه به کیش آنان بودای بود و اینکه سوابق تاریخی این چه بوده، خارج از بحث ما در زمینه می باشد.
درست زمان که امیرعبدالرحمن خان و کلیه دولتمدارانش بناء بر هدف غرض آلود سیاسی خویش در اشغال خونین کافرستان اقدام کرد و هم چنان از نقاب دین به حد اعظم آن در این منطقه کوهستانی محروم بهره برد.
دولتمداران وقت، در جریان اشغال کافرستان نه تنها از قتل این مردم بیگناه دریغ نکردند؛ بلکه زنان شوهردار، دختران و پسران مردم این منطقه بی دفاع را نیز به اسارت گرفتند و تعدادی را هم روانه زندان های کابل کرده یا سر به نیست نمودند و یا اینکه بعضی از آنان تا آخرین رمق حیات در آنجاه ماندند تا که مردند. این عمل ضد انسانی؛ مسلمان نمای دولت وقت را در مورد مردم مظلوم کافرستان در تاریخ رسمی دولت شاهی کشور این گونه ملاحظه می نماییم:
«محمد امین نام کوتحواله دار، با چند تن از سپاهیان نظام به امر کرنیل فیض الدین خان در کوه نیلاب از جبال کافرستان بر شده، به تفحص و تجسس پناه گزینان غار گروه کفار پرداخت و با وجود کثرت برف و صعب و دشوار بودن گردش در مضایق و مزالق آن کهسار، پای همت فشرده چهارده تن از کفار را از غاری زنده به دست اسارت آورده، چند تن دیگر را که خیره چشمی کردند بکشتند و اسیران را نزد کرنیل فیض الدین خان آورده و او ایشان را نزد محمد علی خان حاکم لمقان فرستاده، او گسیل کابل کرده،» (6)
امیر وقت، با زور شمشیر در تغییر باورهای دینی مردم کافرستان به دین اسلام اقدام نمود تا اینکه پس از کشتارهای فروان، اسارت زنان، فرار و بی سرنوشتی مردم مظلوم این سرزمین؛ بالاخیره بقیه اهالی آنجاه را با جبر تمام به دین اسلام درآورد و بعد نام کافرستان را به «نورستان» تبدیل کرد و باقی مانده مردم کافرستان را به نام «جدیدالاسلام» یاد کرد. هرچند که این مردم از ناگزیری، دین اسلام را قبول کردند و عملآ پابندی خویش را به اطاعت از دین اسلام به اثبات رساندند؛ ولی با آن هم ضبط و غصب اراضی، بی سرنوشتی، ظلم، خشونت، اسارت فرزندان، تصاحب اجباری زنان شوهردار و هزاران عملکردهای ضد انسانی دیگر بالای این مردم جدیدالاسلام بی دفاع نورستان کنونی و کافرستان قبلی بازهم ادامه پیدا کردند.
در قرآنکریم در مورد منع اکراه و اجبار در دین مبین اسلام چنین آمده است:
«جبر و اکراه در دین نیست.» (البقره/256 ) (7)
چرا امیر عبدالرحمن خان و دولتمدارانش؛ مغایر دستورات اکید قرآنی و دینی، مردم کافرستان را با جبر و اکراه به دین اسلام درآوردند و بعد در قبای دین، هرگونه اعمال غیر انسانی و ضد اسلامی را در مورد این مردم بیچاره جدیدالاسلام نورستان انجام دادند؟
انتقال قاچاق به خارج:
اصلآ در طول تاریخ، قاچاق در میان مردمان سرحدات غربی، جنوبی، شمالی و شرقی کشور ما به کلی عام بوده که بناء بر ساختار و سیاست های دولت های غیر مردمی و قبیله گرای افغانستان از این ناحیه هم خسارات جبران ناپذیر به اقتصاد ملی وارد گردیدند؛ ولی قاچاق به صورت خاص توسط کوچی های افغان هردو طرف مرز دیورند، بین افغانستان و هندوستان صورت می گرفتند که کوچی ها بدون گذرنامه و همچنان بدون پرداخت مالیات گمرکی به دولت افغانستان و هند برتانوی، اموال را قاچاق می کردند که این میراث شوم حتا تا حال نیز ادامه دارند؛ اما با شیوه های نوین و شرایط حاکم کنونی.
اینک یک نمونه از قاچاق کوچی های ناصری افغان را در این یگانه تاریخ با اعتبار و رسمی دولت شاهی وقت چنین می خوانیم:
«و هم در این ایام سید زمردشاه که در بندر کافرچاه اقامت حراست داشت، بیست و هشت نفر اشتر که همه را هفت تن از مردم کوچی قوم ناصری بادام بار کرده از راه خفا و ندادن باج، در ملک متصرفۀ دولت انگلیس می بردند؛ و بردن بادام از سبب تجارت دولت در خارج ممنوع و قدغن بود،» (8)
باید گفت که از عصر خونبار امیر عبدالرحمن رد پای غاصبانه و ظالمانه کوچی داخلی و هندی را در سراسر افغانستان و به خصوص در سرزمین هزارستان پیدا شد. کوچی ها در فصل بهار هر سال اموال قاچاقی غیر کیفی را به مناطق مردم هزاره می آوردند و با اجبار بالای مردم با بهای دلخواه خویش می فروختند و در عوض، پول نقد، صنایع دستی، نقره، سایر زیورات و مواشی را به ناچیزترین قیمت از هزاره های مظلوم می خردیدند و با خود به هندوستان بازهم قاچاق می کردند.
ناگفته نماند کوچی ها در آخر فصل خزان که اموال قاچاقی شان به فروش نمی رسیدند؛ آن گاه اجناس خویش را بالای بام ها و یا کنار دروازه های خانه های مردم هزاره می گذاشتند و می گفتند که قیمت این اموال را بهار آینده از شما می خواهیم. هزارگان جرأت نداشتند که جواب منفی بدهند و برعلاوه اینکه اموال مذکور را ضورت نداشتند؛ ولی مجبورآ سکوت اختیار می کردند. زمان که در بهار آینده کوچی ها برمی گشتند، قیمت اموال گذاشته شده ای خویش را چندین بار قمیت تر نظر به سال قبل از این هزارگان مظلوم می گرفتند که من در ایام طفلی شاهد این چنین جنایات کوچی های داخلی و خارجی افغان در ارزگان نیز بودم که این هم مشت نمونه خروار بود.
دیگر اینکه، کوچی ها همه ساله در جریان بازگشت به مناطق زمستانی خود؛ با زور دختران و حتا زنان شوهردار هزاره را اختطاف می کردند و با خود می بردند. وقتی که کوچی با مقاومت هزاره ها مقابل می شدند که چرا نوامیس ما را به اختطاف می برید؛ آن وقت کوچی ها با پشتوانه حکومات محلی قومی خویش، قضیه را به نفع خود خاتمه می دادند و وارثین این دختران و زنان اختطاف شده توسط حکومت به زندان انداخته می شدند. این هم یکی از واقعیت عینی استخوان سوز دیگری بود که من در زمان مکتب ابتدایی خویش همه ساله در ارزگان شاهد بودم که چگونه هزاره های مظلوم و بی دفاع ارزگان مورد ستم های چند گانه حکومت محلی، قومی و کوچی های متجاز قرار می گرفتند.
حتا در عصر حاضر با شدت تمام، قاچاق های سنگ رخام، مواد مخدر، دالر، قالین، آبدات تاریخی، اموال تجارتی، زراعتی، مواشی، صنعتی وغیره از این کشور به خارج و هم چنان قاچاق اسلحه، مال های تجارتی غیر معیاری، اموال تجملی و نظایر این ها از کشورهای خارجی به افغانستان با کمک مفسدین ادارای، زورمندان محلی، ناقضین حقوق بشر، دزدان مسلح، حلقات مختلف خارجی، کوچی های قبایلی و اربابان قبایلی صورت می گیرند که ریشه های آن در میکانیزم سیاسی ارتجاعی و حکام تمامیت خواه قبلی می رسند که فاجعه بزرگی دیگری را در افغانستان کنونی خلق نموده است.
تحمیل مالیات کمرشکن و باج های اضافی بالای مردم هزاره:
اول اینکه، مالیات وضع شده بالای مردم هزاره جات، مغایر سایر مناطق کشور بودند که با جبر تمام از مردم باقی مانده اسیر هزاره تحصیل می گردیدند. دوم اینکه دولت، مالیات را توسط اربابان هزارستان از مردم عامه تحصیل و آنان به مقامات دولتی تسلیم و رسید آن را به دست می آوردند. در واقعیت امر، خیلی از خوانین و اربابان هزاره، همکار دولت غدار وقت بودند. هر وقتی که هر حاکم مغرض و متصعب از عدم پرداخت مالیات هزاره به دولت بی مورد شکایت می نمود؛ آن وقت، اربابان هزاره سند پرداخت مالیات را به حاکم دولت نشان می دادند و مسأله در ظاهر ختم می شد.
این بار حاکمان محلی دولت در هزارستان بناء به دستور دولت وقت و یا نیات شوم شؤنیستی خویش؛ همین اربابان هزاره را با بهانه های واهی و بی اساس متهم نموده و سلسلتآ به کابل اعزام می داشتند که بالاخیره آن ها در زندان کابل کشته می شدند و اسناد رسید مالیات مردم هزاره هم از نزد شان نیز می گرفتند. بعد، حکام دولت در هزاره جات خواهان مالیات مجدد از مردم هزاره می شدند و مردم اظهار می داشتند که مالیات دولت را به سر موعد آن پرداخته و اسناد آن نزد اربابان شان می باشند. در حالیکه، اربابان موصوف را در زندان ها سر به نیست کرده بودند. در این جاه، که حکام مغرض دولت مالیات دوباره را از مردم هزاره مطالبه می نمودند که هزاره ها هرگز توان پرداخت مجدد مالیات کمرشکن دولت شؤنیستی وقت را نداشتند، یا به دامن مرگ می رفتند، یا عده ای آواره می شدند و اکثریت آن به اسارت چندین لایه مبتلا می گردیدند.
در این وقت که تقریبآ پنج لک خانوار هزاره که جمعآ به تعداد دو میلیون ( 2000000) نفر می شدند، در داخل کشور با هرگونه فقر، مظلومیت، بی سرنوشتی و هردم شهیدی باقی مانده بودند که نه راه ستیز را داشتند و نه پای گریز.
آیا این چنین درد خاص تاریخی مردم بی دفاع و مظلوم هزاره؛ به عنوان مصائب و دردهای غم انگیز مظلومان جهان بشریت نبوده و هنوز هم نمی باشد؟
آیا نسل نوین افغانستان و خاصتآ جوانان هزاره غرض جبران چنین جنایات ضد بشری به جز از مبارزات آگاهانه ای قانونی، علمی، منطقی، اقتصادی، عقلانی، اجتماعی، فراملی، مدنی، سیاسی، فرهنگی و نظایر این ها؛ کدام طریق مؤثر و سازنده دیگری را سراغ دارند تا تمام انسان های مظلوم و محکوم افغانستان از هر گونه رنج، فقر، درد، عقب مانی، بی سرنوشتی، بی اتفاقی، بی تعلیمی و نظایر این ها عملآ نجات یابند؟
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب، مؤرخ رسمی دولت مطلقه ای شاهی وقت در تتمه ای جلد سوم سراج التورایخ در مورد مالیات کمر شکن و باج های دوباره بالای مردم هزاره به دولت وقت، چنین درج نموده است:
«وهم در خلال احوالی که به شرح رفت، دیوان رام چند هندو که مأمور سنجش مالیات و وجوهات هزاره جات بود، سه لک و هشت هزار و نهصد و سی و نه روپیه نقد با جنس زیادی برهزارۀ فرومایۀ دایزنگی و یک [لک] و جهل و نه هزار بر مردم ارزگان و نود و سه هزار بر مردم سه پای دای زنگی و هشتصدو شانزده روپیه نقد و یکهزارو هفتاد و هشت سیر سرب نیز بر مردم ارزگان و دوازده هزارو پنجصد و هشتاد و نه روپیه بر مردم مالستان و سه هزارو پنجصد روپیه بر محمد حسین و نجات و محمد رضا و احمد علی نامان وغیره سه تن هزارۀ جاغوری که از جور و ستم میرزا غلام حیدرخان عامل آنجا عریضه کرده چنانچه گذشت او محبوس در کابل آمده، ایشان از آمدن در کابل ثبوت کردن هراسیده نیامده بودند و هفت هزار روپیه بر مردم هزارۀ میان نشین از توابع قندهار و هشتاد هزار روپیه بر مردم حجرستان دایه و فولاد و گیرو و تالۀ دایزنگی و زاولی از بابت باقیات مالیات اراضی و مزارع ایشان که از سنه 1309 تا این سال داده و رسانیده و رسیدهای ایشان از سبب محبوس آمدن کدخدایان ایشان در کابل، مفقود و نیست و نابود شده بود، و از بابت انبار غله و صابون دولتی که به مصرف و تاراج رسیده بود، و پس از مطیع و منقاد شدن به جنرال میرعطا خان حجت داده بودند و آن را به دفتر سنجش سپرده بود و نود هزارو نهصد و چند روپیه بر مردم آشکارآباد دای زنگی و یازده هزار و هفتصد روپیه بر مردم یکه اولنگ دایزنگی و بیست وهفت هزار روپیه بر مردم میرآدینه و زاولی و شش هزارو دوصد روپیه بر مردم گیزاب و چوره از زمان حکومت سردار عبدالقدوس خان، که مأمور تسخیر یاغیستان هزاره جات شده و گرفته رسیدهایش مفقود شده بود، همه از بابت وجه شاخ شماری و خانواری و اصنافی و همسایگی و بقایای مالیات سه لوی ئیل و یونت 1309 و 1310 قرار قلم داد حکام و عمال آن زمان نوشتۀ میرزا شمس الدین و ناظر نجف نامان، از کارکنان سردار عبدالقدوس خان، که ثبت دفتر او کرده و همۀ وجوه مذکوره را از مردم هزاره گرفته و در این وقت حساب ده شده، همه را نام طوایف مذکوره که تمامت کدخدایان ایشان محبوس در کابل آمده کشته گشته بودند، جای داد، و حواله کرد و نیز ده هزار روپیۀ دیگر را میرزا عبدالاحمدخان بر مردم هزارۀ جاغوری حواله نموده، و فرمان حصول همۀ مبالغ مذکوره صادر گردید و بقیۀ مردم هزاره که از صدی ده خانه در ملک مانده بودند، از صدمۀ این حواله چون شعلۀ جواله سرگردان و حیران شدند. و بعضی فرار اختیار کرده، برخی نزد حکام و عمالی که در این زمان مشغول حکومت و عمل بودند شده داد خواستند و اظهار کردند که همۀ این وجوه را کدخدایان به کارداران آن آوان داده رسید حاصل کرده بودند، ولیکن همه محبوس در کابل رفته مقتول و سندات و رسدهای همه مفقود و ضایع شده اند، و حکام و عمال از عرض و اظهار هزارگان معروض داشته نگاشتند که پنجاه و دو نفر کدخدایان از مردم ارزگان و همچنین ده و بیست و صد تن از دیگر محال و مواضع محبوس و مقتول و ضایع شده، سندات ایشان همه مفقود است، و مردم رعیت که از پنجاه و صدخانوار پنج و ده خانه باقی مانده اند، از حوالۀ حق و ناحق دیوان رامچند را به خوض وغور بسنجند. بعد اگر بر ذمۀ رعیت حق و باقی مانده و ثابت شد، به مدارا و مواسا و قسط وجوه بقیه را حصول کنند که مردم بازماندۀ هزاره خوار و زار و زبون نگردیده به فرار از از مملکت بیرون نشوند و هم وجوه دولت ضایع نگردد.» از صدور این اشتهار بقیۀ مردم هزاره که قرب چهار یا پنج لک خانوار در ملک مانده بودند، برقرار بماندند و فراریان ایشان از جوری که دیده و سمتی که کشیده بودند باز پس نیامدند...» (9)
آیا هنوز هم با عقلانیت سیاسی طرازنوین نمی پذیریم که حکام خودکامه وقت و افراد مختلف قبیلوی افغان؛ مرتکب جنایات ضد بشری و ضد اسلامی درحق مردم بیگناه و بی دفاع هزارستان شدند؟ آیا این چنین اعمال ضد انسانی نسبت به هزاره ها به معنای یک عمل ضد بشری و ضد ملی در مورد سایر اقوام تحت ستم و طبقات محکوم مردم افغانستان نبود؟
خوانین سلیمان خیل درخواست رایگان اراضی هزاره ها و اخراج آن ها را از کشور کردند:
از اینکه قبلآ، با فرامین رسمی و دعوت های غیر رسمی دولتمدران نژادپرست وقت از قبایل درانی و غلزایی به خاطر تصاحب رایگان اراضی و غصب سایر دارایی های مردم هزارستان صورت گرفته بودند؛ در این وقت اربابان قبیله سلیمان خیل افغان نیز با درخواست رسمی خویش از دولت امیر، خواهان زمین های زراعتی رایگان هزاره شدند و برعلاوه تأکید بر اخراج هزاره ها از افغانستان نیز شدند.
گرچه پادشاه وقت مثل گذشته ها با نیرنگ خائینانه و ظالمانه این بار نیز در پاسخ متقاضیان این قبیله افغان نوشت که: «اگر ملک هزاره به شما داده شود خود آن مردم در کجا بروند؟ و این که شینده اید ملک هزاره را به افغان داده ام، فرمان آن را بنمایید و الا شنیدن دخلی به دیدن ندارد.»؛ ولی در عمل از جمله ایشک آقاسی دوست محمد خان؛ خیلی از هزاره ها را از بالای املاک حقوقی شان با اجبار تمام اخراج کرد و آن گاه زمین ها و سایر دارایی های مردم هزاره را خلاف شریعت اسلام به قبیله مذکور افغان تسلیم نمود.
این هم مشت نمونه خروار است که در این سند تاریخی دولت شاهی مطلقه چنین ثبت گردیده است:
«وهم در این هنگام، بیگ محمد و قادر و رحمن و مهردل نامان، قوم سلیمان خیل، از قاطنین لنگر واقع علاقۀ شیرین، و محمد غوث و عطاء الله و حمید خان و محمد گل نامان قوم مذکور، از ساکنین موضع دهله واقع قریۀ تنها چوب هزاره میان نشین دای چوپان، معروض حضور داشته نگاشتند که: «شنیده ایم حضورت والا اراضی و عقار و مزارع و مراتع مردم هزاره را به مردم افغان درانی و غلزایی داده و می دهند و مایان که نصف املاک لنگر را از مردم هزاره خریده ایم، توقع داریم که نصف دیگر آن رایگان به مثابۀ دیگران داده و مردم هزاره بیرون فرموده شوند.» و حضرت والا در روز هفدهم مذکور ماه شوال ارقام فرمود که: «اگر ملک هزاره به شما داده شود خود آن مردم در کجا بروند؟ و این که شینده اید ملک هزاره را به افغان داده ام، فرمان آن را بنمایید و الا شنیدن دخلی به دیدن ندارد چه:
تو دانی که دیدن به از آگهیست همیشه درون شنیدن تهیست»
آنها هم غلط عرض نکرده بودند، چه دیده بودند و می دیدند که ایشک آقاسی دوست محمد خان پیهم مردم هزاره را از ملک کشیده، افغانان را جای می داد. چنانچه تا مالستان و هزاره بهسود و نصف دستۀ مسکۀ هزارۀ جاغوری را به مردم افغان داد ...» (10)
آیا هنوز هم باورمند نیستیم که حکام و قبایل وقت به صورت هدفمند و آگاهانه؛ دارای مردم هزاره را غصب کردند، بخش کثیری آن ها را قتال عام نمودند، قسمتی را به خارج آواره کردند و متباقی را به بردگی گرفتند که مدت نیم قرن دوام داشت؟
خیانت دیگری عمال دولت امیرعبدالرحمن:
این یک امر قبول شده عینی است که بافتار دولت قبیله گرا و حکام آن دیکتاتور باشند؛ با یقین که از جمله خیانت، فساد، تقلب و تظلم بر مردم از سوی مأمورین، ارتش و کارمندان دولتی کاملآ معمول می باشند. در این رابطه رشوت، خیانت و نظایر جنایات از محور اصلی دولت امیر عبدالرحمن و امیر حبیب الله خان پسرش تا سطوح پائینی کارکنان آن بالای مردم بی دفاع به کلی عام بود.
بیهقی ثانی و پدر تاریخ افغانستان شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مقر دربار فرعونی وقت با چنان تدبیر، دوراندیشی و قهرمانی از جمله در مورد خیانت و تعدی این مأمور دولت شاهی مطلقه افغانستان چنین نگاشته که مشت نمونه خروار نیز می باشد:
«و از دیگر جانب در خلال احوال مسطور، میرزاعبدالغفور، سردفتر تالقان، پا از راه صداقت بیرون نهاده و سر از خدمت و اخلاص دولت باز زده، خیانت و خسارت ورزیده، حیف و میل کردن مال دولت و رعیت ورزید. و میرزا محمد حسین خان با میزا محمد عظیم خان که سنجش قطغن به دست داشتند از خیانت سردفتران سنجش چنانچه گذشت، مأمورسنجیدن معاملات دیوانی آنجا شده بودند، از خیانت او به غرض والا رسانیدند. و هم از عرایض وقایع نگاران قطغن شرحی از جور و تعدی و افعال قبیحۀ او به گوش راست نیوش حضرت والا رسیده،...» (11)
آیا هرگونه خیانت، تظلم و بی عدالتی در حق هر انسان در اسلام منع قرار داده نشده که مأمورین دولت امیر عبدالرحمن خان اجیر انگلیس در مورد مردمان محکوم کشور و به خصوص بالای هزارگان هرنوع بی دادگری، خشونت و کشتارهای سازمان یافته را انجام دادند؟
دوست محمد خان، اراضی هزاره را به افغانان قبایلی داده و هزارگان را فراری ساخت:
قبل از این هم که دیگر خوانین و قبایل افغان خواستار زمین های زراعتی رایگان مردم هزارستان و به خصوص اراضی خاصل خیز ارزگان، پشت رود، دهله، سیاه چوب، حجرستان، دایه، فولاد و اکناف آن برای خویش گردیدند؛ دولتمداران شاهی مطلق العنان و ستمگر در ظاهر امر جواب منفی را به درخواست کنندگان افغان می دادند. پس از صدور هر منشور؛ ایشک آقاسی دوست محمد خان، مزارع مردم هزارستان را به افغانان مذکور تحویل می داد. اکنون نیز دوست محمد خان با ادامه اعمال ضد اسلامی و ضد ملی خود، مزارع مردم هزاره را تسلیم افغانان قبایلی خویش کرد که در این مدرک معتبر تاریخ کشور یک نمونه آن را چنین می خوانیم:
«وهم در این ایام، عبدالرحمن و حیدر و پردل و حکیم و محمد غوث نامان با یازده تن دیگر از قوم افغان ترکی، سکنۀ دهراود قندهار، به ذریعۀ عرضه خواستار مزارع قریۀ سیاه چوب هزاره شدند. و حضرت والا در پاسخ استدعای ایشان رقم فرمود که: «در عریضۀ خود نه نویشته اید که مزارع و مراتع آن قریه ضبطی یا رعیتی است؟ و اگر رعیتی و در تصرف مالک خود باشد، پس چگونه از مردم هزاره گرفته و به شما داده شود و اگر شما آن را بگیرید مردم هزارۀ آنجا در کجا رفته و روز زیست به سربرند؟ و با صدور این فرمان اکثر املاک مردم هزاره را ایشک آقاسی دوست محمد خان به افغانان داده، هزارگان را از موطن ایشان خارج و فرار دیار گمنامی ساخت ...» (12)
آیا ایشک آقاسی دوست محمد خان با دادن زمین های هزاره به افغانان قبایلی؛ دین پاک محمدی و منافع ملی مردم افغانستان را به صورت آگاهانه و عامدانه پامال نکرد و اختلافات قومی را میان پشتون ها و هزاره ها به نفع دشمنان ملی و خارجی افغانستان تشدید ننمود؟
دانشمند گرانقدر و نویسنده پرتلاش آقای محمد عوض نبی زاده در کتاب خویش در مورد جنایات امیرعبدالرحمن و کوچ های اجباری مردم بیگناه هزارستان چنین می نگارد:
«طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصدو دو فیصد نفوس مردم هزاره را قتل عام کرد و عده کثیری خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایت ارزگان، زابل، قندهار و هلمند از زداگاه و سرزمین آبایی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند. بدو شک امیر عبدالرحمن سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان است. او برای تثبیت و استحکام قدرت خویش بیشترین کشتار و بدترین جنایات را مرتکب گردید. 62 فیصد جامعه هزاره به دست او قتل عام گردید. هزاره جات با تمام منابع اقتصادی، انسانی و فرهنگی آن نابود و تاراج شد و بیشترین ساحات و زمینهای حاص خیز آن توسط لشکر امیر پس از نابودی و فرار ساکنان آن برای همیشه غصب شد.» (13)
وقتی که بیش از 62 در صد از جمعیت مردم هزارستان به صورت آگاهانه، سازمان یافته و هدفمند توسط امیر عبدالرحمن، دولتمداران و لشکر قومی وی نابود گردیدند؛ آیا این یک نسل کشی و جنایات ضد بشری در تاریخ افغانستان نبود؟
دادن زمین های هزاره های دهراود و چوره برای خوانین اچکزایی:
در وقت مقاومت عادلانه مردمان افغانستان و به ویژه مقاومت مدنی مردم هزارستان علیه دولت دست نشانده انگلیس، یک عده از خوانین مردم هزاره طرف دولت امیر عبدالرحمن را گرفتند و لشکریان را نیز کمک مادی کردند. مضاف برآن، ایشک آقاسی دوست محمد خان بر بنیاد نیت شؤنیستی و ددمنشی خویش اراضی این هزارگان خدمت گار دولت را نیز برای اچکزییان ناحق توزیع کرد و آن ها را از سرزمین آبایی و اجدادی شان عمدآ متواری ساخت. عملآ به مشاهده رسید که حکام دولت وقت، اراضی خدمت گاران هزاره خویش را نیز به طور شعوری ضبط، غصب و برای افراد قبایل قومی خویش تقسیم کردند. این خود ثابت گردید که دولت و عمالش به طور تعمدی و آگاهانه بیش از 62 در صد از نفوس هزارستان را از بین بردند.
این هم شما خوانندگان گرانقدر و این هم شرح اصل مطلب غم انگیز و جنایت کارانه عمال دولت وقت در مورد هزاره ها که چنین تقدیم می گردد:
«و مقارن این حال، عبدالله خان اچکزایی متوطن موضع مورچه، محمد حسین و علی عمران نامان بزرگان قوم اسکۀ هزارۀ سکنۀ دهراود را خبر داد که اراضی و عقار آنجا را حضرت والا به من عطا فرموده، شما از منازل و مساکن خود بیرون شده، ملک و قلاع خود را به من بگذارید و بگذرید. و ایشان معروض حضور داشته بنگاشتند که: « ما در وقت بغی و طغیان مردم هزارۀ که از قدیم سر در قید اطاعت نداشتند، چون ارزگان و حجرستان، خدمت ها به دولت کرده و صد خروار غله با لشکر کشور خود به چاکران سلطنت، به نام معاونت داده تصدیق نامه های خدمت از صاحب منصبان لشکر و افسران کشوری حاصل کرده به دست داریم و به تقصیری که موجب دادن ملک ما به افغانان باشد نمی دانیم. پس توقع داریم که نخست به خاطر و جنایتی که باعث دادن ملک ما به افغان باشد، نسبت به ما هدایت و ارشاد شود تا تقصیر خود را دانسته، بعد ملک خود را فروهشته در دیگر مواضع رویم و الا آرام و آسوده باشیم.» و حضرت والا در پاسخ عریضۀ ایشان ارقام فرمود که:« به جز مزارع و مراتع علاقۀ چوره و چنارتو که به مردم اچکزایی و فوفل زایی داده شده اند، دیگر املاک مردم هزاره به کسی داده نشده و نمی شود و دستورالعمل کافی در خصوص آن دو علاقه به ایشک آقاسی دوست محمد خان داده شده است و اگر ملک شما داخل یا خارج آن دو علاقه باشد، او بر طبق دستورالعمل معمول می دارد و نمی تواند که برخلاف امر پادشاهی بر شما ایذا و آزاری برساند.» با وجود صدور این منشور عدم دخول دهراود در علاقۀ چوره و دهراود، املاک آن مرد به افغان داده شده متملکین آن بعضی در ترکستان افغانی جای جلای وطنی گزیده برخی در خراسان از مملکت ایران خزیدند.» (14)
این جا بود که دولت مداران وقت به صورت هدفمند، عمدی و آگاهانه با هر وسیله ای که ممکن بود؛ زمین ها و سایر دارایی مردم هزاره را به ناحق به قبایل مختلف درانی و غلزایی داخلی و خارجی بخشش کردند و زمینه های نابودی تدریجی و حتا خروج آنان را به کشورهای همسایه و منطقه مساعد نمودند .
توزیع زمین های هزاره های منطقه چوره ارزگان برای قبایل گرجی زایی و اچکزایی:
قبایل مذکور پس از غصب اراضی و دارایی هزاره های چوره، بین هم به مخالفت پرداختند که در مدرک زیر اصل توزیع زمین های غصب شده چنین شرح گردیده است؟
«و از دیگر سوی در خلال واقعات مسطوره، ایشک آقاسی دوست محمد خان که مهاجرین قوم گرجی زایی و اچکزایی را در علاقۀ چوره از محال هزاره جات، چنانچه گذشت، مزرع و مرتع داد، از نزاعی که در باب بسیار و اندک بودن مزرعه در بین هر دو فرقه به روی کار آمد، اراضی و اشجار مثمره و غیرمثمره را بر طبق تعداد نفوس ذکور و اناث ایشان قسمت کرده، یکهزارو نهصد و هشتاد جریب و ده بسوه زمین اعلی و پنج هزار و چهارصد و پنجاه و سه اصل درخت میوه دار و بی میوه، به فرقۀ گرجی زایی و یکهزار و چهارصد و بیست و هفت جریب و شش بسوه و ده بسواسه زمینک اعلی و پنج هزارو یکصد و هفتاد و شش اصل درخت با ثمر و بی ثمر، به فرقۀ اچکزایی داد، دفع نزاع و رفع اوضاع خصومت کرد.» (15)
از شرح مطلب بالا به اثبات می رسد که اراضی و طبعیت هزارستان چه اندازه غنی و آباد بودند که قبایل درانی و غلزایی از سالیان طولانی چشم غصب و تصاحب آن را بدان دوخته بود که بالاخیره توسط دولت نژادپرست خویش به غصب اراضی هزارستان نایل گردیدند که تا کنون از آن به طور نامشروع استفاده می نمایند.
مردم هوتک غلزایی خواستار اراضی هزاره های تیرین از دولت شدند:
افراد و قبایل مختلف پشتون از هردو سمت خط مرزی دیورند به مقصد گرفتن زمین ها و دارایی رایگان مردم هزارستان به دولت وقت درخواست دادند. از اینکه زمامداران کابل از موضوع ضبط اراضی هزارگان و بخشش کردن آن به قبایل مختلف درانی و غلزایی، زبان زد عام و خاص شده بودند؛ لذا دولت این بار در ظاهر به دل سوزی هزاره ها و تکتیکآ پاسخ رد به درخواست افغانان داد؛ ولی توسط عوامل خویش، زمین های تیرین را مردم هوتک غلزایی عطا نمود و بعد هزاره های منطقه مذکور را به هر طرف آواره و جلای وطن ساختند.
در زیر عنوان: «خواستار ملک تیرین هزاره شدن افغانان»، اصل قضیه این چنین درج تاریخ معتبر دولت شاهی میراثی وقت گردیده است که جنایت ضد بشری دیگری حکام وقت و عاملین آن ها را به نمایش می گذارد:
«و هم در این ایام، یارمحمد و محمد اکرم و نورمحمد و امیر و محمد نور نامان، قوم هوتک غلزایی، از ساکنین موضع مهر آباد، به ذریعۀ عریضه از حضور والا خواستار اراضی علاقۀ تیرین هزاره شدند و معروض داشتند که: « از آبا و اجداد مدت صد سال است که در موضع مذکور مقام گزیده و تا کنون روز به سر برده اند و اکنون از کثرت نفوس مزرعۀ متملکۀ ایشان کفایت امر معشیت ایشان را نمی کند، بنا بر آن امیدوار احسان والا می باشند که مزارع مواضع چشمۀ شفلق و خانان و بوم و نعنۀ واقع تیرین هزاره را به ایشان از در قومیت افغانی عطا فرماید تا صد خانوار از ایشان که زمین ندارند، در آنجا شده و زراعت کرده، مالیات دیوانی را به عمال پادشاهی برسانند و آسوده حال روز به سر برند.» و چون مواضع چهارگانۀ مذکوره، در تصرف چهار الی پنجصد خانوار از مردم هزاره بودند، حضرت والا در پاسخ عرض و استدعای بی جای ایشان ارقام فرمود که: «مردم هزاره نیز مالیه می دهند، اگر به شما داده شود، خود هزارگان کجا بروند؟ هرگز ملک هزاره به شما داده نمی شود. به همان مزارعی که از خود دارید قناعت کرده طمع در ملک غیر که تصرفش در آئین اسلام حرام است نکنید.» (16)
در عمل به مشاهده رسید که خلاف این فرمان دولت مطلقه شاهی وقت؛ بازهم زمین های های مردم هزاره تیرین برای مردم هوتکی افغان داده شد و هزارگان به طور ابد از این منطقه حاصل خیز در خارج آواره گردیدند. از آن روز تا کنون منطقه تیرین در غصب مطلق قبایل مختلف درانی و غلزایی قرار دارند که نه تنها خواستگاه اصلی طالبان می باشد؛ بلکه حال مرکز عمده طالبان و سایر تروریستان آنان نیز می باشد.
در آخر این قسمت باید گفت که:
آیا ضرورت قانونمندی تکامل زمان ایجاب نمی کند که تمام نسل کنونی مردم کشور ما از گذشته های تاریخی جهان و به خصوص از کنه ای سوابق تاریخی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، جغرافیوی مردم افغانستان بر بنیاد دانش عصر، منطق زمان و عقلانیت طرازنوین اساسآ آگاه و با خبر گردند و آن گاه به منظور تحقق «سازندگی حیات مادی، اجتماعی و معنوی عصری» جامعه خویش تلاش و پیکار نمایند تا زیربنای «عدالت سیاسی، اجتماعی، جغرافیوی، فرهنگی و اقتصادی» برای تمام اقوام ساکن و مناطق افغانستان تدریجآ آماده گردند و از جمله «ساختار ملت عصری»، جانشین میکانیزم و فرهنگ قبیلوی و قومی موجوده در آینده افغانستان شود.
پس، انتقاد عقلانی، منطقی و سیاسی دورانساز از عاملین نسل کشی، جنایات ضد بشری، کاستی های گذشته و کنونی این است که تا جوانان و مردم میهن عزیز ما متحدانه مبتنی بر دانش روز و خرد دموکراتیک در جهت ایجاد پایه ها و مایه های «دولت مستقل ملی مردم سالار»، کمر همت را درست ببندند تا بر بنیاد مبارزات سازنده طولانی مدت خود، حاکم به سرنوشت خویش در آینده گردند.
ادامه دارد
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: پنجشنبه 27 دلو 1391 برابر با 15 فبروری 2013 میلادی/ کابل
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 348 و 349 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(2) – ص 355 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(3) – ص 36 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(4) – ص 365 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(5) – ص 367 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(6) – ص 367 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(7) – ص 31 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/ نوبت چاپ: اول اسد 1382/ نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(8) – ص 378 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(9) – ص 389 و 390 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(10) – ص 390 و 391 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(11) – ص 406 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(12) – ص 407 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(13) – ص155 و 156 «مجموعه مقالات محمد عوض نبی زاده»/ نویسنده: محمد عوض نبی زاده/ چاپ دوم: ماه سنبله سال 1391 شمسی/ مطبعه: شرکت هوپس گرافیک دیزاین/ چاپ دوم بفرمایش انجنیر سلطان حسین خان وزیر پیشین پلان گذاری دولت جمهوری افغانستان.
(14) –ص 407 و 408 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(15) – ص 416 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
(16) – ص 419 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390/ کابل.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم
قرآن عظیم الشان:
«خداوند ستمی بر جهانیان نمی خواهد.» (آل عمران/108)
«کسانی که ستم کنند، آنان را مجازات خواهیم کرد.» (الکهف/87) (1)
این وظیفه انسانی و مسؤلیت وجدانی هر فرد است که از تمام توانمندی ها و سرمایه های بدنی، دماغی، مادی وغیره خویش در خدمت بشریت استفاده عقلانی و عادلانه کرده تا بالاخره همه انسان های روی زمین به عالی ترین معراج ترقی، مدنیت و به خصوص معنویت نایل گردند و تا آن گاه تمام عوامل صلح، محبت، عشق، پارسایی، دیگرپذیری، عقل نگری عصری، غنای فرهنگی- سیاسی و نظایر این ها؛ جانشین بی خردی، جهل، خشونت، خصم، ترور، تبعیض، تجاوز، اختطاف، قاچاق، جنگ، ظلم، قانون گریزی، عقل ستیزی و کشتارهای انسان ها در این کرۀ خاکی گردد و بدین وسیله حاکمیت عادلانه انسان ها توسط خودشان برای خودشان تثبیت و عملی گردند.
از این رو، من همواره در حدود توان و امکانات خویش ناگواری ها، تظلم ها، خشونت ها، زن ستیزی ها، بی عدالتی ها، بی دادگری ها، اعمار کله منارها، کشتارها و... نسل کشی های گذشته و حتا جنایات فعلی را که توسط خودکامگان، قبیله سالاران، حکام مستبد و... سایر فرعونیان زمان و همچنان حتا در این قرن 21 صورت گرفته اند؛ مورد نقد و افشاء گیری قرار داده و مکررآ حد اقل گذشته های خوب و زشت را به حال گزارش و نقل نمونه تا نسل کنونی بازهم مجددآ از گذشته بهتر آگاه شده، اوضاع حال خویش را با زیربنای دانش و خرد دموکراتیک خوب درک نموده و به آینده نگاه عقلانی، مدنی، علمی، عمیق و مثبت کنند.
به قول مشهور که گویند: « گذشته، چراغ آینده است.»
یعنی، شناخت بنیادی از گذشته ها و پیوند آن به حال است که تا همه اوضاع مادی، اجتماعی و معنوی موجوده جامعه بر اساس دانش و عقلانیت دموکراتیک اساسآ درک گردد و آن گاه برای ساختن آینده تابان، مدنی، عقلانی، منطقی و علمی تفکر اساسی شده و با برنامه های شعوری و عملی در خدمت بشریت استفاده لازم و بنیادی صورت گیرد.
به ادامه قسمت اول این نبشته خویش، اینک بازهم به روایت سراج التواریخ، برگه های از جنایات ضد بشری زمامداران و عمال وقت را غرض آگاهی مجدد برای نسل موجود و آیندگان تقدیم نموده تا جوانان، این سازندگان تاریخ و جامعه به عنوان بهترین معماران و مدیران در آینده عرض اندام کنند و در خدمت بشریت و به خصوص در خدمت مردم تحت ستم کشیده و داغ دیده افغانستان قرار گیرند.
دختران باکره در اسارت شهوانی مأمورین حصول مالیات:
وقتی که مأمورین دولتی جهت اخذ مالیات کمر شکن به هزاره جات می رفتند، هر مأمور حکومتی در هر ماهی یک دختر باکره هزاره را با اجبار تمام با خود می برد و با وی زنا می کرد. مردم از این جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی مأمورین دولتی کاملآ به ستوه آمدند و مکررآ به مقامات دولتی مربوطه عارض می شدند که حکام عرایض آنان را مطلقآ نادیده گرفته و آن ها را روانه زندان های ابد نیز می کردند تا اینکه به زندان جان می بافتند.
شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره این بیهقی ثانی تحت عنوان:« ذکر رفتار مأمورین دولت با مردم هزاره» شرح داده و یک نمونه آن را در مورد هزاره های جاغوری این گونه می نگارد:
«ازجملۀ مأمورین دولت در هزاره جات، میرزا غلام حیدر نام مأمور فراهم نمودن مالیات هزارۀ جاغوری در تضاعیف واقعاتی که به شرح رفت، به اخذ و قبض وجوه مصادره پرداخته و در هر ماهی یک نفر دختر دوشیزه از هزارگان خواسته راه کام حاصل کردن و به مرام واصل شدن پیش گرفت و از عرایض متوالیۀ واقعه نگار آنجا رفتار ناهنجار وکردار ناسزاوار او حالی رای والا شده، او را طالب کابل و محبوس فرموده و مردم جاغوری را فرمان کرد که حاضر آمده وجوه مصادره و دختران باکرۀ خود را بر او ثابت کرده حاصل دارند. و چون در این وقت عموم مردم هزاره از بغی و تمرد بعضی از هزارگان منفعل و شرمسار بودند و هم از سبب اشتهاری که به کیفر ایشان انتشار یافته بود، اهالی محکمه جات شرعیه ایشان را چون اهل جزیه قبل از امان دانسته، گوش بر دعوی و خصومت ایشان نمی دادند، ایشان از ناامیدی در کابل نیامده، چنانچه بیاید، مبلغی جرم شدند.» (2)
آیا چگونه وجدان های انسانی، اسلامی و ناموسی این مأمورین دولتی ایجاب می کردند که در حق نوامیس اهل قبله و شهروندان خویش به این چنین تجاوز جنسی و بی ناموسی دست بردند؟ یقینآ که این مأمورین دولتی خود ها را مسلمانان متعهد و پیروان ناب دین محمدی نیز می دانستند؛ اما زمانی که با هر وسیله و هر بهانۀ که با مردم هزاره مواجه می شدند، آن گاه انسانیت و اسلامیت را عملآ زیر پا می کردند و با وحشت تمام قبیلوی هر گونه جنایت را علیه مردم بیگناه و بی دفاع مردم هزارستان انجام می دادند که تاریخ بدان گواهی می دهد.
در قرآن کریم در مورد ظالمان چنین آمده است:
«خداوند قطعآ ظالمان را دوست نمی دارد.» (الشوری/40) (3)
آیا این ظالمان در روز آخرت به کیفر اعمال ضد انسانی خودها مواجه نخواهند شد؟
در این عصر هنوز هم برخی از قبایل هزاره در منطقه پشت رود قندهار می زیستند. وقت که هزارستان از سوی دولت امیر دست نشانده انگلیس و عمال آن به طور جابرانه اشغال شد، بعد هزاره ها از مرکز و نواحی شهر قندهار نیز جبرآ متواری شدند و اراضی شان تسلیم کسانی که از خاک هند برتانوی آن وقت به افغانستان آمدند، رسمآ بخشش گردیدند که در این مدرک مستند دولت وقت چنین می خوانیم:
«و هم در این هنگام گل محمد خان و رودینخان، قوم بلوچ رخشانی، که هجرت اختیار کرده و داخل حمایت این دولت قرار گرفتند، در موضع خواجه علی، از علاقه داری پشت رود قندهار، مزرع و مرتع از طرف دولت بدیشان عطا و عنایت شد.» (4)
در مدرک بالا به اثبات رسیده که دولت امیر عبدالرحمن خان به خاطر نابودی قطعی هزاره ها، حتا اراضی مردم هزاره را برای بلوچ های مهاجر خارجی در پشت رود شهر قندهار نیز داد تا اینکه این مهاجرین هم حامی سیاست های غیر انسانی و عمل کردهای ضد بشری و ضد اسلامی دولت شؤنیستی وقت گردیدند.
دادن برخی از اراضی هزارگان ارزگان برای برخی از قبایل درانی و غلزایی:
مردم ما و به خصوص آگاهان امور تاریخی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با عقلانیت کامل می دانند که مرکز ثقل مقاومت عادلانه هزارستان در ارزگان بود و حکام قبیلوی طی تقریبآ سه صد سال آخر قادر به سرکوب جنبش مدنی این مردم مدنیت خواه نبود. وقتی که عمال امیرعبدالرحمن خان با دسایس گوناگون از بیرون و درون هزارستان مؤفق به نفوذ این سرزمین «بکر» گردیدند و آن گاه این حیطه بزرگ باستانی برای نخستین بار از طرف دشمنان قسم خورده اشغال شدند؛ آن وقت از هر گونه وسیله علیه نابودی و به اسارت کشیدن مردم هزاره استفاده کردند. نظر به اهمیت که ارزگان داشت، دولت به تقسیم اراضی هزاره های ارزگان اقدام و حاصل خیز ترین زمین های مردم هزاره را برای خوانین و افراد قبایل غلزایی و درانی بخشش نمود که یک نمونه آن را به طور ذیل در این مدرک مستند دولتی وقت ملاحظه می نماییم:
«ومقارن این حال از صدور حکم والا در باب عطای ملک چورۀ مردم هزاره به اولاد دارونکه، تمامت مردم درانی و غلزایی از بادیه نشین و متوطن ده نشین و زمین دار و بی زمین، خواهان مراتع و مزارع مردم هزاره شده، شروع به ملک گرفتن کردند که انشاء الله جابه جا رقم شده می آید. و از جمله در این اوقات که ابتدای ملک گیری بود، از مردم علی خیل و توخی و اندری، بیست بیست و سی سی خانه، نزد جنرال شیر محمد خان شده، به ذریعۀ او از ارزگان عریضه نگار پایۀ سریر سلطنت گشتند. و حضرت والا در روز بیست و نهم مذکور ربیع الاخر، به ذریعۀ فرمان، تعداد نفوس ذکور و اناث ایشان را از جنرال مذکور خواسته، هنوز حکم صادر نشده بود که چند[تن] از فوج پیادۀ نظام فوفلزایی سکنۀ نیش، توابع قندهار، عریضه نگار شده، طالب اراضی چنارتو و کنه قلعه نو آمدند. و حضرت والا استدعای ایشان را پذیرفته، مزارع و مساقات هر دو موضع را به آنها عنایت فرموده مردم هزاره را جلای وطن نمود.» (5)
وقتی که زمین های مردم ارزگان با پشتوانه نسل کشی، قتل های دسته جمعی و بردگی رسمی برای طوایف مختلف درانی و غلزایی تقسیم گردید؛ آن وقت قبایل کثیری هزاره از ارزگان چنان به هر سمت و سو در داخل و خارجی متواری شدند که هرگز به ارزگان برنگشتند و اولادهای آنان تا کنون در حال بی سرنوشتی در داخل افغانستان و کشورهای خارجی مانند ایران، عراق، پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، اوزبیکستان، نیپال، هند وغیره یا در بین دیگران مضمحل شدند و یا اولادهای شان به نام زنده اند؛ ولی بدون هویت ملی و حقوقی می باشد. از این جهت، درد ارزگانیان به صورت خاص خیلی ها پرعمق و فراموش ناشدنی می باشد که داوری از آن تاریخ می باشد.
فراموش نگردد که از جمله همین هزاره های شهر کویته پاکستان که در جریان این چند سال آخر مورد نسل کشی و قتل عام زنجیری قرار گرفتند؛ اکثرآ فرزندان همان هزاره های ارزگان می باشند که در عصر خونبار امیرعبدالرحمن خانی از هزارستان جبرآ اخراج شدند و تا کنون به شمول مهاجرین هزاره های بیش از سی سال آخر، بی سرنوشت و بی هویت ملی می باشند.
دادن زمین های حاصل خیز منطقه چوره ارزگان برای قبایل مختلف پشتون:
در زیر عنوان: «ذکر مهاجرین گرجی زایی وغیره» به تعداد 838 نفر از قبیله گرجی زایی، 67 نفر از قبیله اچکزایی، 17 نفر از سادات و بخش از قوم کاکر توسط ایشک آقاسی دوست محمد خان به هزاره جات برده شد و ملکیت هزاره های بی دفاع را برای آن ها تسلیم نمود:
«و هم در خلال احوال مذکور، هشتصدو سی هشت نفر از قبیلۀ گرجی زایی و شصت و هفت نفر از قبیله اچکزایی و هفده نفر از سادات و آحاد قوم کاکر، که از سمر و مشتهر گشتن عطا فرمودن حضرت والا املاک مردم چوره را به اولاد دارونیکه، رهسپر ملک گیری شده، وارد تخته پل گردیده بودند، ایشان را ایشک آقاسی دوست محمد خان به باربرداری دویست و بیست نفر اشتر حمل و نقل داده، در هزاره جات رسانید.»(6)
تنها دادن زمین های هزاره به قبایل مذکور خلاصه نگردید؛ بلکه این قبایل افغان که اراضی رایگان هزاره ها را توسط دولت وقت تصرف کردند، بعدآ هر گونه ظلم و تجاوز را بر مال و جان هزاره های باقی مانده نیز انجام دادند که از انسانیت، اسلامیت و مدنیت بدور بودند تا اینکه هزاره ها را مجبور به فرار از وطن آبایی شان نمودند.
سرقت، ازدواج اجباری و زنا:
کسانی که از حمایت دولت برخوردار بودند، از هر گونه سرقت، ازدواج اجباری و تجاوز جنسی در قسمت بی نوایان بی دفاع اهالی کشور برخوردار بودند. وقتی که صحنه بر آنان تنگ می شد از منطقه فرار می کردند. آیا ازدواج اجباری با این دختر و و زنا با مادر دختر، مغایر دین مبین اسلام و حرمت انسانی نبود؟ واضحآ که دولت انسان کش از این گونه عمال جنایت پیشه ای خویش نیز یا مستقیمآ حمایت می کرد و یا با نحوی از انحاء اغماض می نمود.
اینک یک نمونه از ازادواج اجباری و زنا را در این کتاب سراج التواریخ به خوانش خوانندگان محترم تقدیم می دارم تا این چنین اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی عاملین دولت وقت باز هم خوب درک گردند:
«وهم در این ایام حاجی حسن نام ساکن نیش و غورک که امیر محمد خان حاکم سابق و مرحوم آنجا او را ضابط مأمور فرموده و او مبلغی را از نزد عاملینش چنانچه گذشت دزدیده محبوس محکمۀ کوتوالی قندهار شده و جرم سرقت او یکهزارو هفتصد روپیه مطابق سرقت شده حواله و حصول شده، مبلغ دزدیدگی او باقی مانده بود، که مادر زنش حاضر دربار حکومتی قندهار آمده به عرض حاکم رسانید که حاج حسن در وقت ضابطی خود، دختر او را به اجبار و اکراه در عقد مزاوجت خود درآورده و نیز در تمام رمضان روزه نداشته به مادر زن خود دست زنا کشوده است و حاکم رجوع دعوی آن زن را با دامادش به محکمۀ شرعیه فرموده چون دعوی ضعیفۀ مذکوره بر او ثابت گشت، خود را گرفتار حد و تعزیر شرعی دیده بگریخت...» (7)
آیا ازدواج اجباری این مامور دولت وحشی خصال با این دختر و عمل نامشروع با مادراین دختر، یک عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود؟ آیا این جنایت ضد انسانی، یکی از خصوصیات بافتار و فرهنگ منحط قبیلوی نبود و حتا میراث داران آن اکنون از جمله عملیات انتحاری و هزاران جنایت دیگری را با افتخار و پای کوبی تمام در افغانستان قبیلوی انجام نمی دهند؟
ممانعت خروج هزاره ها از داخل به هند برتانوی و از آن جاه به افغانستان:
هنگامیکه با شدت تمام غصب اراضی مردم هزاره و توضیع آن توسط دولت جابر وقت برای برخی از قبایل درانی و غلزایی دوام داشت و علاوه برآن، هزاره های باقی مانده آواره و بی زمین، چنان تحت ظلم و جنایات سازمان یافته مأمورین دولتی و به خصوص مورد آن چنان خصم، تبعیض، تجاوز، اختطاف، خشونت و جنگ های تعمدی آن قبایل مذکور که زمین های زراعتی و سایر دارایی هزاره ها را از سوی دولت به طور رایگان حاصل کرده بودند، قرار گرفتند تا ناگزیر فرار کردند؛ آن گاه این هزارگان بی سرنوشت به خاطر زنده ماندن خویش به خارج از کشور فرار می کردند. آن هزاره ها که در ایام فرار از سوی ارتش دولت دستگیر می شده، فورآ روانه کابل گردیده یا بالاوقفه کشته می شدند و یا به حبس دایمی می رفتند. در این رابطه، عده ای از هزارگان به منطقه شالکوت ( شهر کویته پاکستان کنونی) هند برتانوی فرار کرده که در ارتش انگلیس مصروف کار می شدند. پس از مدت که این آوارگان هزاره از ارتش انگلیس مرخصی گرفته، عازم افغانستان می شدند که در این وقت دولت وقت مانع ورود آنان به کشور آبایی شان می شد.
وقت که نه تنها نسل کشی هزاره ها به طور شعوری و عمدی از سوی دولت عبدالرحمن خان بارکزایی و عوامل آن صورت می گرفت؛ بلکه به طور هدفمند از ورود مجدد هزاره ها به هزارستان و سایر مناطق زیست شان هم آگاهانه ممانع می شدند.
در باور این سطر، هدف از ممانعت آوارگان هزاره به هند برتانوی این بوده که هزارگان باقی مانده را به صورت تدریجی در داخل کشور از بین می بردند؛ زیرا اول اینکه مهم ترین وسایل زندگانی که زمین های زراعتی، مواشی، باغ ها، علف چرها، صنایع دستی و اماکن مسکونی هزاره ها بودند، توسط دولت فرعون صفت ضبط و برای قبایل درانی و غلزایی بخشش گردیدند. بدین صورت، هزارگان را در تنگناه اقتصادی قرار دادند تا آرام و آهسته به دامن مرگ فرو بروند. دوم اینکه، عاملین دولت و قبایل مذکور که زمین ها و دارای هزاره ها را به زور تصرف کردند بودند، با هر وسیله ممکن در سدد نابودی بیشتر هزاره های باقی مانده بودند که بالاخیره در جریان حاکمیت استبدادی امیر عبدالرحمن خان به تعداد 62 در صد از مردم هزاره را نیز نابود کردند. این به این معنا نبود که پس از عصر خونین عبدالرحمن خانی، برنامه نابودی هزاره ها در دوران سلطنت امیر حبیب الله خان زن باره در کشور مطلقآ قطع گردید؛ بلکه با اشکال دیگری دوام پیدا نمود؛ ولی نه با شدت قبلی آن.
پدر تاریخ افغانستان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره در مورد فرار هزاره های بی دفاع و بی سرنوشت چنین می نگارد:
«از دیگر سوی در تضاعیف واقعات مذکوره، بعضی از مردم هزاره که از فشار حکومت دوچار عسرت و ذلت روزگار شده بودند، با آن که تمامت حکام و سرحدداران را مناشیر عدیدۀ اکید اصدار یافته و حکم مبرم پادشاهی بر قتل بندریان که اگر از مردم هزاره از نزد ایشان عبور کنند مقرر گردیده بود، ناچار از عسرت روزگار فرار اختیار کرده، از راه غیر معروف در صدی ده الی بیست نفر جان به سلامت برده، در شالکوت سالک سلک ملازمت فوج انگلیس شدند. و از جمله چند تن که املاک ایشان را مردم افغان متصرف نشده بودند، اجازت و رخصت حاصل کرده، از راه حب وطن جانب منزل و مسکن خود شدند و از راه قندهار خواستند وارد دیار خود شوند، اما سرحدداران مانع آمده ایشان را عودت دادند و چون مراجعت هزارگان از خارج در افغانستان ممنوع و به کارکنان دولت انگلیس سیما سر جیمس اجنت بلوچستان از حضور والا رقم شده بود که ایشان را از آمدن در افغانستان بازدارند و او قبل از پرتو وصول افکندن این منشور والا وداع زندگی کرده، پاسخ آن را کرنیل گرافورد انگلیس نوشت و حضرت والا در روز سزدهم ماه جمادی الاخری مجددآ در باب مردم هزاره به کرنیل مزبور رقم فرمود که ایشان را رخصت آمدن در افغانستان ندهد. و مقارن این حال شانزده تن مرد و زن و پسر و دختر از مردم هزاره چهار دستۀ غزنین از خواری موطن خود را ترک کرده فراری شدند و روی به سوی شالکوت نهاده در بندر قلات گرفتار دست حاکم آنجا آمدند و حاکم آنان را محبوس و روانۀ کابل نموده داخل زندان ابدی کوتوالی گشتند.» (8)
آیا ممانعت هزارگان به خارج و بازگشت مجدد آنان به داخل کشور توسط دولت خونریز و آدم کش، با یک برنامه سیاسی هدفمند شؤنیستی و ضد بشری صورت نمی گرفت؟
آیا منافع انسانی، اسلامی و ملی تمام اقوام و مردم افغانستان ایجاب نمی کنند که دولت جمهوری اسلامی افغانستان تحت زعامت جناب حامد کرزی، به نسبت نسل کشی ها و جنایت ضد بشری که در گذشته ها در حق مردم بی دفاع مردم هزاره صورت گرفته اند، عذرخواهی نماید؟
عمل نامشروع زنا:
اگر انسان از عقل و منطق خویش کار گیرد، عمل زشت و زیانبار از او سر نمی زند و یا ندرتآ صورت می گیرد. و اگر جهل بدوی و قبیلوی بالای انسان تسلط پیدا کرد، آن گاه انسان به هر عمل ضد انسانی، ضد دینی و ضد مدنی نیز دست می برد که در این صورت از انسانیت خارج می شود.
با این عمل غیر انسانی و جنایت کارانه در این متن توجه نماییم:
«و هم در خلال این حال، زوجۀ محمد عمر خان نامی در گردیز توابع خوست با نورمحمد قوم وردک گرفتار فعل زنا شده،...» (9)
از جمله تجاوز جنسی، تصرف دختران و زنان شوهردار مردم هزاره، کافرستان (نورستان) و برخی از اقوم دیگر، توسط عمال دولتی و مرد سالاران قبیلوی یکی از افتخارات شؤنیستی افراد حاکم قبایلی وقت بود که آن را به صورت آگاهانه انجام می دادند. اما، ناگفته نماند که در فرهنگ قبیلوی و ساختار بدوی اجتماعیی که در جامعه ما حاکم بوده، افراد زورمند، اربابان و... سایر مرد سالاران جاهل از تجاوز جنسی و اختطاف دختران و حتا زنان شوهردار قبیلوی و قومی خویش نیز دریغ نه ورزیده و تا جائیکه بدین اعمال ضد انسانی خودها مباهات نیز می نمودند که عصاره های آن تا کنون در افغانستان هم به مشاهده می رسند.
وقتی که هر مرد هم از بطن یک مادر تولید گردیده و چگونه وجدان و عقل انسانی یک مرد ایجاب می کند که به مادر، خواهر و دختران دیگران تجاوز جنسی نماید؟ آیا از جمله این تجاوزات جنسی از میراث های منحوس گذشته تا کنون برای مرد سالاران ددمنش در افغانستان قبیلوی باقی نمانده و همواره در این گوشه و آن گوشه ولایات خویش شاهد تجاوزات جنسی و حتا قتل های زنجیر زنان یا روزمره، یا هفته وار و یا ماهانه تا حال نیز نیستیم؟
ضبط دارایی قزلباشان به جرم پناه دادن کنیزهای هزاره:
در واقعیت امر، هر کنیزی که در حرم شاهی می بود، از زندگانی آرام و یا نسبتآ خوب مستفید می بود؛ ولی با کنیزان هزاره حتا در داخل دربار سلطنتی نیز تحمیل کارهای طاقت فرسا، رویه ای تبعیض آمیز، تجاوز جنسی و ضد انسانی صورت می گرفت که کنیزان از اندک ترین فرصت استفاده کرده، فرار می کردند. در همین رابطه، کنیزان هزاره از دربار شاهی فرار کردند و به منزل محمد مهدی قزلباش که یکی از آزادی خواهان، مشروطه طلبان و شخصیت ضد استبداد میراث قبیلوی بود، پناه گزین شدند. دولت وقت، با این بهانه هم، تمام دارایی منقول و غیر منقول قزلباشان بیگناه، مظلوم، بی دفاع را در هزارستان، کابل و سایر ولایات کشور ضبط کرد و این مردم مدنیت خواه و خدمت گار را به مشقت فراوان اقتصادی، اجتماعی و بی سرنوشتی گرفتار نمود.
اصل، ماجرا در این کتاب رسمی دولت شاهی وقت افغانستان این چنین ثبت تاریخ شده است:
«و مقارن این حال دو تن از اسیران دختران هزاره که به کنیزی حرم محترم شاهی روز به سر می بردند گریخته و پس از تفحص و تجسس از خانۀ محمد مهدی خان قزلباش به دست آمده، املاک و قلاع او وغیره قزلباشان که در هزاره جات بودند، با خانه ها و سراهای کابل ایشان تمام ضبط دیوان سلطنت شدند.» ( 10)
تعصبات و تبعیضات دینی و مذهبی هم در یک جامعه بدوی قبیلوی و به خصوص در افغانستان قبیلوی یک اصل عام بوده و هنوز هم می باشد که جامعه را از کاراوان تمدن، طلوع فکری، دیگرپذیری، شکوفایی و ... رسیدن به مدنیت معاصر محروم نگهداشته است.
اما تعصب، خشونت، خصم و تبعیض گوناگون دولتمداران مستبد سنتی و سایر افراد قبایلی از جمله در مورد شیعیان هزاره، قزلباش، بیات، تاجیک، سادات، بلوچ، تورکمن، پشتون توری، پشتون خلیلی وغیره به کلی معمول بود که از این جهت نیز آنان را از حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شان مطلقآ محروم می کردند و این میراث منحوس تا کنون بالای شیعیان افغانستان مرعی الاجراء می باشد؛ ولی نه با شدت های گذشته.
آیا اعمال هر گونه تبعیض از نظر اسلام در میان انسان ها منع نشده است که زمامداران خودکامه و افراد قبیلوی از گذشته های دور حتا تا حال در مورد تمام مردم مسلمان و غیر مسلمان افغانستان روا نمی دارند؟
زنا و قتل:
آیا زنا و قتل؛ مغایر کرامت انسانی، ضد قرآنی و ضد مدنی نبود که توسط اعمال امیر عبدالرحمن خان بارکزایی در جامعه صورت گرفت؟ آیا بر همه اهل خبره، روشن ضمیران، تعلیم یافتگان، آزادی خواهان، مدنیت طلبان و کلیه فرهنگیان طرازنوین لازم و حتا واجب نیست که اعمال ضد انسانی و ضد دینی همه مستبدین تاریخ و به خصوص جنایات عبدالرحمن خان و عمال وی و همچنان اعمال ضد قانونی و ضد ملی خودکامگان حاضر را به نسل کنونی و آیندگان به صورت بی طرفانه مکررآ افشاء و معرفی نمایند؟
این هم شما و این هم شهادت بی ریا و بی طرفانه تاریخ معاصر در مورد این عمل زنا و قتل:
«و از دیگر سوی از خلال وقایع مسطوره، عبیدالله نام فیروزکوهی، ملازم فوج پیادۀ نظام، خداد نامی را عوض داده از راه حصول رخصت از کابل در هرات رفت و با دو تن زنان الله نظر نام، از ساکنین شهرهرات، طریق فسق و ضلالت برگرفت و شبی در خانه الله نظر شده او را به اتفاق هردو تن زوجه اش به قتل رسانید و خون او را که ذبح کرد، در ظرفی گرفته، در نهر کاربار بریخت و جسدش را در نمد پیچید در خندق دور شهر انداخت و از دیدن مردم نعش او را هر دو تن زنانش محبوس گردید، عبیدالله نام به بهانۀ مراجعت در کابل، از هرات بیرون شد و روی فرار به سوی مملکت دولت عثمانی نهاد و حضرت از عریضۀ حکمران هرات، هردو تن زنان مقتول مظلوم را امر به دار کشیدن فرموده...» (11)
آیا این عمل ضد بشری، ضد اسلامی و ضد مدنی نبود که توسط این فرد پیاده نظام دولت امیرعبدالرحمن خان صورت پذیرفت؟ آیا ستمگران مجازات نخواهد شد؟
در کتاب مقدس حق تعالی در مورد مجازات ستمگران چنین تأکید صورت گرفته است:
«عتاب و عقاب متوجه کسانی است که به مردم ستم می کنند.» (الشوری/42) (12)
آیا از دیده ای تاریخ، نسل کشی ها، ستم ها و نظایر این ها از انظار نسل موجود و آیندگان پوشیده خواهد ماند؟
قاچاق:
یکی از اوصاف بدوی، ضد ملی و زشت نظام و فرهنگ قبیلوی؛ انتقال اموال بدون پرداخت مالیات به خارج و آوردن اموال به داخل افغانستان بود که توسط خوانین و افراد قبیلوی- قومی آن عصر صورت می گرفتند که از هزاران تن آن اگر یک نفر آن در ظاهر دستگیر شده و بعدآ هم آزاد می شد.
قاچاق در مناطق سرحدی جنوب و شرق کشور ما با شدت تمام دوام داشت و حتا اکنون نیز در سرحدات ولایات جنوبی، غربی، شرقی و شمالی کشور با شیوه های عصری ادامه دارد که ناقضین حقوق بشر، طالبان نیکتایی پوش، مفسدین اداری، مافیای اقتصادی، دزدان مسلح، قاچاقبران و سایر جنایت کاران در کرسی های کلیدی دولت جمهوری اسلامی افغانستان و نهادهای خصوصی (داخلی و خارجی) نیز در آن دخیل می باشند. قاچاق اجناس تجارتی به عنوان یک فرهنگ گذشته ها رواج داشت که صدمه بزرگ اقتصادی را به عاید ملی کشور ما وارد می کردند.
این هم شما و این هم، قاچاق چند نفر از مردم آکاخیل را بشناسید:
«و هم در این ایام، چند تن از مردم آکاخیل مقدار سه خروار و سی سیر گندم و سه چارک برنج و چهارده و نیم سیر ماش از نواحی جلالا آباد خریده، جانب خارج حمل و نقل دادند...» (13)
آیا انتقال قاچاق، یک عمل ضد ملی و یک جنایت نبود و اکنون نیز این جنایت در ابعاد خیلی گسترده و هدفمند آن علیه منافع ملی مردم افغانستان ادامه ندارد؟ آیا عاملین و ریشه های قاچاق از گذشته های دور به این سو به میراث نمانده و اکنون به شیوه ای نوین آن حتا با پشتوانه های علنی حلقات مختلف مفسدین اداری دولت جمهوری اسلامی افغانستان و خارجی با شدت تمام جریان ندارد؟ آیا در شرایط کنونی کشور ما، قاچاق توسط مفسدین اداری از داخل به خارج و از خارج حتا با پشتوانه مافیای داخلی و خارجی در داخل افغانستان انتقال پیدا نمی کنند؟ آیا خیلی از حلقات خارجی با عوامل افغانی خویش به صورت گسترده و سازمان یافته در قاچاق های بزرگ ذیدخل نیستند؟
تصرف املاک ارزگان:
ارزگان دارای اراضی حاصل خیز، کوه های سر به فلک، تپه های سرسبز و هوای نهایت مناسب برای زراعت، صنعت، مال داری و زیست بوده که چشم حرص همگان را به خود جلب می کرد. از طرف دیگر، چنانچه در گذشته نیز نبشته آمده ام که ارزگان پایتخت هزارستان و هم چنان مرکز ثقل مقاومت در طول تاریخ و به خصوص در عصر خونین عبدالرحمن خانی، علیه فرعونیان و نمرودان زمان بود. در این رابطه، امیرعبدالرحمن با سایر آدمکشان خویش؛ نسل کشی و جنایات را در مرکز ارزگان به نهایت آن رسانید و زمین های زراعتی آن را با فرامین رسمی و حتا با سلیقه خاص شؤنیستی ایشک آقاسی دوست محمدخان مسؤل مهاجرین و سایر حکام دیکتاتور به افراد قبایلی درانی و غلزایی تسلیم کردند.
دولتمداران غدار وقت که در جریان نسل کشی و سایر جنایت که در حق مردم هزارستان انجام می دادند؛ همه قبایل درانی و غلزایی هردو طرف خط دیورند( پشتون های افغانستان و هند برتانوی» را به طور رسمی و غیر رسمی در تصرف زمین ها، ملک و دارایی مردم هزاره به خصوص در ارزگان دعوت و تشویق کردند. همین بود که قبل از همه آن افراد قبایلی که در کشتار مردم هزاره و اشغال هزارستان با لشکر خون آشام دولت امیر عبدالرحمن خان به طور داوطلبانه همکاری نموده بودند؛ خواهان زمین های رایگان هزاره از دولتمداران وقت شدند که یک نمونه عینی آن در این مدرک مستند تاریخ رسمی دولت شاهی وقت چنین ملاحظه می گردد:
«و هم در این ایام، جمعی از قوم فوفلزایی، که در سلک فوج پیاده نظام به خدمت دولت اقدام داشتند، از ارزگان به ذریعۀ عریضه مزارع و مراتع زرخیز درجات شالی و قدم و شیخه را از علاقۀ ارزگان خواستار شدند و حضرت والا در روز بیست و نهم رجب جنرال شیرمحمد خان اندری را ارقام فرمود که: «تعداد نفوس ذکور و اناث و صغیر و کبیر آنان را تعیین و معلوم و معروض دارد که به اندازۀ که به اندازۀ کفایت امور معاشیۀ ایشان مزرع و مرتع عطا و عنایت گردید.» چنانچه پس از وصول عریضۀ جنرال مذکور اگر تعداد نفوس آنها اندک یا بسیار بود، درجات مذکوره که مالکان آنها سه هزار خانه به شمار می آمدند، به ایشان داده شده، هزارگان جلای وطن و محروم المسکن گشتند.» (14)
بعد از صدور این فرمان، زمین های این مناطق ارزگان تحویل قبیله پوپلزایی گردید و هزاره های مناطق مذکور بدون زمین زراعتی، مواشی، مساکن، مال داری و سایر وسایل معشیت گردید، که بدون از فرار اجباری کدام چاره ای دیگر نداشتند. در ضمن، افراد قبیله مذکور که زمین های هزاره را تصرف کردند با پشتوانه دولت تک قومی خود از هرگونه تبعیض، شکنجه، خشونت، تجاوز، جنگ و کشتار علیه هزاره ها استفاده کردند تا اینکه هزاره ها از قرار، فرار را ترجیح دادند و از ارزگان ناگزیرآ فرار نمودند. آیا این یک جنایت سازمان یافته و هدفمند ضد بشری توسط دولت شؤنیستی و عمال آن علیه مردم هزاره ارزگان نبود؟
تصاحب کردن اجباری دختران توسط فقیر محمد پنجشیری:
درست در ایامیکه هزارستان با هرگونه خونریزی و قتل عام از سوی لشکر دولتی، افراد داوطلب قبایلی و افواج سایر اهل سنت و جماعت اشغال شد که از جمله نظامیان پنجشیری نیز تحت فرمان دولت در جنگ علیه هزاره ها شامل بودند. در این وقت افراد نظامی پنجشیری هم مثل عساکر حکومتی و مهاجرین قبایلی پشتون تبار با دست باز در اختطاف، تصرف، اسارت و فروش فرزندان هزاره اقدام می کردند که از صدها هزار واقعه دردناک و جنایت آن، صرفآ یک نمونه آن را به طور مستند به خوانش علاقمندان گرانقدر تقدیم می کنم تا خود در مورد این چنین جنایات ضد انسانی که در قسمت هزاره های بی دفاع صورت گرفته است، قضاوت عادلانه و مدنی نمایند:
«و هم در این ایام فقیر محمد نامی از پیادگان فوج نظام پنجشیری، رخصت و اجازت خانه رفتن حاصل کرده، از حجرستان به راه هزارۀ بهسود روی به پنجشیر آورده و در عرض را دو تن دختر از هزارگان سکنۀ هفت قول و یک نفر دیگر را از مردم کوه بیرون هزارۀ بهسود در حین عبور از حدود خانه های ایشان به اکراه و اجبار با خود برداشت که در کابل رسانیده بفروشد و با کیسۀ مملو از بهای آنان و خاطر شادان نزد بازماندگان خود شود،...» (15)
از این به خوبی هویدا بود که افرادی از فوج های نظامی غیر پشتون در تطاول، خشونت، اختطاف، غصب دارایی، تجاوز جنسی، کشتار و... نسل کشی هزاره ها از عساکر دولتی، افراد قبایلی و مهاجرین افغان هم کم نبودند و با اطمینان کامل در نابودی مردم هزارستان نقش برجسته داشتند.
فروش برده گان هزاره توسط کوچی ها:
امیر عبدالرحمن خان و زمامداران دولت جلاد تک قبیلوی اش تنها به اشغال خونین هزارستان، نسل کشی، ضبط دارای منقول و غیر منقول هزاره و اخراج هزارگان از وطن بومی شان قناعت نکردند؛ بلکه فرمان رسمی «نظام بردگی» را نیز بالای بقیه هزاره های اسیر در داخل افغانستان صادر نموند و برای مدت نیم قرن مردم هزاره را در اسارت طاقت فرسای نظام بردگی قرار دادند. در این ایام، بازار فروش فرزندان هزاره در سراسر افغانستان گرم بود و هر کس از هر طرف و به خصوص عساکر دولتی، فوج های داوطلب قومی و غیر قومی امیر عبدالرحمن خان به صورت گسترده دست به فروش و تجارت بردگان هزاره می بردند و از این جهت ثرؤت فراوان نصیب آنان و خزانه دولت نیز گردید.
با نگارش شادروان علامه ملا فیض محمد کاتب هزاره، هیچ خانه ای نبود که در آن از یک الی چندین تن از بردگان و کنیزان هزاره وجود نداشته باشند. پس، از این معلوم بود که داشتن کنیزان و بردگان هزاره در هر خانه برای فروش به کلی عام شده بود. آیا برده نمودن، اسارت و فروش فرزندان هزاره توسط حکام دولتی، عساکر، قبیله سالاران، مهاجرین افغان، افراد فوج های نظامی پنجشیری، فیروزکویی، کوهستانی، هراتی و سایرین یک جنایت سازمان یافته و هدفمند ضد بشری در مورد هزاره های بی دفاع و اهل قبله نبود؟
خلاصه اینکه، کوچی های هردو طرف مرز خط دیورند که دست باز به انتقال قاچاق از افغانستان به هند برتانوی و از آن جاه به افغانستان داشتند؛ آن ها نیز فرزندان اسیر هزاره را خریده و به بازارهای هند به فروش می رساندند.
در سراج التواریخ، تتمه جلد سوم در ص 348 در مورد فروش برده های هزاره توسط کوچی ها چنین ثبت گردیده است:
« و از این حیث هزاران زن و دختر مردم هزاره به فروش رسیده، خانه ای در افغانستان نماند که یک و دو تن از زنان آن مردم کنیز به دست نیاورد، حتی مردمان افغان کوچی از راه تجارت در هندوستان و سایر بلاد خارجه برده به فروش رسانیدند...» (16)
آیا حال بنده با استفاده از آزادی مطبوعات، حق و اجازه ندارد که از جمله بردگی و اسارت افراد هزاره و غیر هزاره را مورد انتقاد «انسان دوستانه» قرار دهد و همچنان عدالت و برابری را برای همه اقوام و انسان های افغانستان به طور یکسان مطالبه نماید؟ آیا انتقاد من از ستمگران و جانیان تاریخ گذشته و حتا کنونی؛ دارای حد اقل جنبه ای انسانی، اسلامی، قانونی، عقلانی، مدنی و ملی نمی باشد؟
آیا بر همه انسان های با شعور، بشر دوست، مدنیت خواه و آزادی طلب، واجب و ضروری نیست که از حقوق تلف شده ای کلیه انسان های مظلوم روی زمین و به خصوص از حقوق پامال شده ای مردم مسلمان و غیر مسلمان افغانستان مطابق دستورات الهی، قوانین نافذه ای کشور افغانستان، اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد، قوانین مدنی کشورهای جهان، میثاق های حقوق بین المللی و نهادهای جامعه مدنی انتقاد نموده و خواهان تساوی کلیه حقوق مادی، اجتماعی و معنوی همه شهروندان خویش گردند؟
ادامه دارد
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ:21 دلو 1391 برابر با 9 فبروری 2013 میلادی/ افغانستان
----------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 77 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(2) – ص 306 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(3) – ص 77 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(4) – ص 310 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(5) – ص 310 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(6) – ص 321 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(7) – ص 322 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(8) – ص 330 و 331 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(9)- ص 332 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(10) – ص 335 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(11) – ص 335 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(12) – ص 77 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(13) – ص 343 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(14) – ص 347 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(15) – ص 348 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(16) – ص348 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت اول
قرآنکریم:
«خون یکدیگر را نریزید و همدیگر را از سرزمین، خانه و کاشانۀ خویش بیرون نکیند.»(البقره/ 84) (1)
«پادشان وقتی وارد منطقه آبادی می شوند، آن را به تباهی و ویرانی می کشانند و عزیزان اهل آنجا را خوار و پست می گردانند. اصلآ پیوسته شاهان چنین می کنند.» (النمل/34) (2)
هرچند با توجه با میکانیزم و فرهنگ مسلط قبیلوی در سطح کل افغانستان قبیله سالار و به خصوص که فرهنگ منحط قبیلوی در بین جامعه عقب مانده پشتون چنان تنگ، مدحش و بدوی بوده و هم چنان با تسلط حاکمیت استبداد میراثی سلطنتی که نه تنها با سایر اقوام برخورد ضد انسانی صورت می گرفتند؛ بلکه در میان قبایل مختلف قوم پشتون نیز خشونت، جنگ و قتل های تباه کننده زنجیری طایفوی، عشیروی و قبیلوی نیز به وقوع می پیوسته که حتا عصاره و باورهای انتقام جویی در ذهنیت خیلی از افراد عشایر، طوایف و قبایل پشتون و حتا برخی از اقوام دیگری کشور ما تا این قرن 21 نیز باقی اند.
پس؛ دشمن بشریت، مدنیت، اسلامیت، عقلانیت، دانش معاصر، نطفه گذاری وحدت ملی و ترقی همین فرهنگ بدوی، بافتار تنگ قبیلوی- قومی منحط و حاکمیت های سنتی فرعونیان زمان در تمام کشورهای عقب نگهداشته شده جهان و به ویژه در «افغانستان قبیلوی» طی این قرون متأخیر می باشد.
باید پذیرفت که در بین هر قوم و هر منطقه که سنت های خرافاتی، فرهنگ منحط قبیلوی، بی سوادی، فقر سیاسی- فرهنگی و استبداد های مذهبی، قبیلوی، نژادی، سمتی، قومی و... طبقاتی حاکم باشند؛ آن گاه تباهی قطعی را در متن جامه و کشور به بار می آورند که از جمله شواهد مشخص و عینی آن در عصر خونین حاکمیت عبدالرحمن خانی در مورد اقوام محکوم و خاصتآ در قسمت مردم بیگناه و مظلوم هزاره در افغانستان می باشند که مثل آفتاب روشن است.
امیر عبدالرحمن خان یک پادشاه دست نشانده انگلیس بود که در نسل کشی ها، اعمار کله منارها، کنش ها و منش های ضد انسانی و ضد اسلامی خویش در افغانستان نظیر نداشت که حتا از قتل عام و اعمار کله منارها از وجود قبیله غلزایی های پشتون تبار خودش نیز دریغ ننمود.
افشاگری صاحب این قلم همواره از جنایات ضد بشری از جمله امیرعبدالرحمن خان، سایر جلادان تاریخ و حتا ناقضین حقوق بشر موجود کشور ما؛ دارای صبغه های انسانی، دینی، مدنی، قانونی، منطقی، عقلانی، ملی و بشردوستانه می باشند؛ نه جنبه های تک قومی، نه تک فرهنگی وغیره.
در این رابطه، نمونه های جسته و گریخته خصومت ها، خشونت ها، نزاع ها، چپاول ها، آوارگی ها، تزویر ها، جنایت ها، غصب دارایی ها، تجاوزها، کوچاندن اجباری ها، جنگ ها، اعمار کله منارها و... نسل کشی های زنجیری که در مورد مردم افغانستان در عصر خونبار امیر عبدالرحمن خان صورت گرفته، از لابلای سراج التواریخ اثر شادروان ملا فیض محمد کاتب هزاره پدر تاریخ افغانستان، گلچین نموده، به خوانش خوانندگان گرانقدر سراسر جهان معاصر و به ویژه برای جوانان مکاتب، دانشگاه ها، استادان، محصلین، روشن ضمیران، فرهنگیان، روحانیون، مأمورین، همکاران جامعه مدنی، شاگردان دینی، مشمولین نهادهای خصوصی و... همه اقوام شریف و نجیب افغانستان تقدیم می گردد تا یک بار دیگر نسبت به اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی دست اندرکاران امور دولتی وقت، ارتش داوطلب قومی و حتا افراد معمولی تباری و غیر قومی شان من جمله به صورت خاص در مورد هزاره ها آگاه گردند و بعد در زمینه به داوری اسلامی، بشردوستانه، عادلانه، عاقلانه، قانونمندانه و مدنی اقدام ورزند.
باید به خاطر داشت که آگاهی دادن از گذشته ها و شناخت لازم آن ها به این معنا است که از اعمال ضد انسانی عبرت گرفته و از کردارهای مثبت الگو درست آموخته؛ تا بالاخیره بر بنیاد گذشته ها، عقلانیت و دانش، «عناصر سازندگی» را به دست آورده و در خدمت مردم و آبادی وطن خویش با زیربنای علم و خرد دموکراتیک به کار ببریم.
زمانی که مقاومت ملی و نبرد عادلانه هزاره ها در برابر سیاست ها و اعمال ضد انسانی امیرعبدالرحمن خان، دولت تا دندان مسلح و ارتش داوطلب قبیلوی آنان به شکست جبران ناپذیر مواجه شدند و بعدآ تسلیم دولت دست نشانده انگلیس در افغانستان مستعمره گردیدند. باوجود که هزاره ها مطلقآ تسلیم دولت خون آشام امیرعبدالرحمن خانی شدند؛ ولی بازهم هزاره ها بیشتر مورد هرگونه اهانت، تبعیض، شکنجه، غارت، غصب دارایی، کوچاندن اجباری، کله منارها، نابودی و قتل های زنجیری قرار گرفتند که در تاریخ بشریت شاید کم نظیر باشد.
در مطالب گزیده و دست چین زیر از متن سراج التواریخ، نه تنها شاهد نسل کشی هزاره ها توسط دولت مداران تحت دستور مستقیم امیرعبدالرحمن خان هستیم؛ بلکه برخی از افراد عادی به نسبت جهل و نادانی خویش نیز در جنایت ضد انسانی علیه مردم هزاره دست بردند که به صورت مستند از سراج التواریخ استناد گردیده تا نسل موجود و آیندگان آگاه شوند. اینک از وقایع سنه 1320 هجری، به طور گلچین این گونه با امانت داری تمام نقل می گردد تا مردم بهتر آگاه شوند:
«و هم در خلال احوال مسطور، سه تن از مهاجرین قوم اچکزایی یک مرد و دو زن و سه تن کودک از مردم هزاره [را] از مسکن و ماوای ایشان به تغلب برداشته» (3)
پس از شکست هزاره ها، دولتمداران جابر وقت؛ عشایر و طوایف مختلف خویش را از داخل و خارج کشور تحت نام مهاجرین به هزارستان نقل دادند و اراضی هزارگان را به افراد قومی خویش بخشیدند. از این به بعد بود که مهاجرین پشتون تبار از هر سمت و سو؛ هرگونه خصم، خشونت، جبر، تجاوز، غارت، اختطاف و حتا قتل های سازمان یافته را با پشتوانه زمام داران دولت نژاد پرست بالای قوم بی دفاع هزاره به صورت سیستماتیک از قوه به فعل درآوردند.
یکی از خصوصیت قبیلوی این بود که افراد نادان و متعصب در هر مکانی که با هزاره ها مقابل می شدند، به طور بی رحمانه اشخاص بی دفاع هزاره را سر به نیست نیز می نمودند که هزاران نمونه آن وجود دارند که از جمله در این جاه یک نشانۀ آن به صورت ذیل به ملاحظه می گردد:
«و مقارن این حال دو تن از افغانانی که هزارگان را کشته و در زیر خاک متواری ساخته بودند با دین محمد خان نام فوفلزایی نیز وارد منصورآباد گردیده» (4)
هرچند در یک جامعه قبیلوی و قومی، تنش ها، خصومت ها، نزاع ها، تجاوزها، جنگ ها و حتا قتل ها همواره میان اقوام و قبایل ناخودآگاهانه به وقوع پیوسته اند؛ اما نه این پیمانه که در عصر خونین عبدالرحمن خانی، خیلی از افراد بی سواد قبایلی پشتون تبار به طور خاص دست به تطاول اموال، غصب اراضی و حتا کشتار بی رحمانه هزاره ها بردند و تا توانستند با حمایت دولت، آنان را آواره و بی سرنوشت ساختند. آیا این عمل ضد انسانی و ضد اسلامی نبود که در قسمت هزاره های بی دفاع و مظلوم صورت گرفت؟
در تحت عنوان: «شرح رفتار جنرال شیر محمد خان اندری وغیره مأمورین دولت با مردم هزاره»، که خود هدف نابودی مردم هزاره بود و به طور آشکار در این تاریخ رسمی دربار سلطنتی وقت این چنین درج گردیده است:
« وهم در خلال واقعات مسطوره جنرال شیر محمد خان مقیم ارزگان، چند تن از اربابان هزارۀ دایزنگی و دایکندی را با درویش علی نام هزاره، مستأجر املاک ضبطی میران و میرزادگان و سیدان و کربلاییان و زواران آن مردم، که همه فرار شده و به قتل رسیده، نیست و نابود گشته، زنان و اطفال ایشان در کابل اسیر و کنیز و غلام بودند، نزد خود خواست و به نام و اتهام این که مال و متاع میران سرکش و متمرد هزاره که مقتول و محبوس شده اند، ایشان عاریت است، همه را محبوس و سخت مواخذه فرموده و زجر و توبیخ جایرانه نموده،» (5)
وقت که عمال دولت به اشغال خونین هزارستان موفق شدند، آن گاه از مرکز ارزگان؛ تداوم چپاول، غصب دارایی، اختطاف، نسل کشی و نابودی هزارها شدت بخشیدند و تا توانستند، بزرگترین جنایت را در حق این مردم بی دفاع و بیگناه انجام دادند.
آیا هدف اصلی نابودی هزاره ها و سادات هزاره در دستور کار دولت وقت و عمال آن قرار نداشت؟
حکام جابر دولتی به بهانه های واهی هم، زمین های میرها، سادات، کربلای ها و زوران هزاره های فراری، مقتول و محبوس را غصب کردند و بعد به افراد لشکر داوطلب قبیلوی که دوشا دوش با دولت قومی خویش علیه مردم هزاره جنگیدند، رسمآ بخشش کردند.
جالب اینکه، افراد که به قوم و قبیله امیرعبدالرحمن خان هم تعلق نداشتند؛ ولی بخش از اجیران دولت وقت بود، این ها هم از فرصت استفاده برده به اختطاف زنان و فرزندان، غصب اراضی و حتا کشتار هزاره های تسلیم شده و اسیر اقدام می کردند. از جمله یکی از جنایت ضد بشری محمد اکبر نام سپاهی از فوج پیادۀ نظام هراتی علیه مردم هزاره بوده که به طور ذیل به خوانش گرفته می شود:
«وهم محمد اکبر نام سپاهی از فوج پیادۀ نظام هراتی که در ارزگان به تحت رایت جنرال شیر محمد خان طریق خدمت دولت می پیمود، زن شوهرداری از یکی از هزارگان را به تغلب متصرف شده، عرصۀ یکسال روز مباشرت و شب مفاجرت با او به سر برد تا که سلطان محمد خان حاکم ارزگان، از جور و ستم او آگاه گشته، او را در تحت استنطاق درآورد. و او آن زن را کنیز خود گفته، اما قبالۀ خریدن او را حاضر نتوانسته از اثبات ادعای خود عاجز آمده، یک تن از کدخدایان هزاره را به جور حاضر آورده، او را ضامن خریدن خود گفت. و او از ضمانت خویش و اظهار محمد اکبر سپاهی انکار آورده عرض کرد که این زن پدر و مادر ندارد، البته برادرش او را فروخته خواهد بود، اما شوهر دارد و شوهرش در بین هزارۀ جاغوری کسب معشیت می کند. بعد سلطان محمد خان حاکم برادر آن زن را احضار فرموده، او نیز از فروختن خواهر خود که در اصل مرتکب این امر نامشروع نشده انکار نمود و به شوهر داشتنش اقرار کرد. و چون آن زن به زنا از محمد اکبر حامله شده بود، حاکم رجوع فیصل را به قاضی نمود. و محمد اکبر در نزد قاضی اظهار کرد که زن هزاره اگر شوهر دارد و اگر بی شوهر باشد، به فتوای علماء تصرفش جایز و حلال است» (6)
فراموش نباید نمود که محمد اکبر چنان از حمایت قاضیان درباری برخوردار بود که با جرأت و بی شرمی تمام خود را در مقام قضات قرار داد و اظهار داشت:« که زن هزاره اگر شوهر دارد و اگر بی شوهر باشد، به فتوای علماء تصرفش جایز و حلال است.» از این به درستی درک می گردد که جنایت هدفمند و سازمان یافته از هر سمت و سو با مقاصد شوم و حمایت دولت مستبد وقت، علیه مردم بی دفاع و محکوم هزاره دوام داشت که در تاریخ خونین افغانستان ثبت می باشد.
آیا این جنایت ضد بشری در حق زن شوهردار هزاره نبود؟ آیا تصرف اجباری زن شوهردار و زنا با این زن هزاره، مغایر شریعت اسلامی و نقض کرامت انسانی نبود که بازهم محمد اکبر متجاوز مورد محاکمه و مجازات قرار نگرفت؟
یک بعد از اهداف حکام تبعیض گرا، مطلق العنان و «فرعون خصال» وقت این بود که با فرمان رسمی، اراضی مردم هزاره را به افراد قبایلی پشتون تبار مورد نظر خویش تسلیم نمودند و زمینه درآمد زندگانی و زیست هزاره ها را به این وسیله هم از بین بردند تا اینکه آنان را جبرآ از بالای ملک بومی شان به داخل و خارج کشور فرار و آواره کردند. این کاملآ حساب شده بود، وقت که دولت زمین های زراعتی هزاره ها را با اکراه تمام غصب کردند تا آن ها یا از گرسنگی تلف شوند و یا اینکه راه فرار را به هر دیار در پیش گیرند که عملآ چنین هم شد.
منطقه چوره یکی از مناطق حاصل خیز ارزگان می باشد که دولتمداران «دد صفت» به طور هدفمند، زمین های هزارۀ این منطقه را به افغانان (پشتون ها» داد و مردم بومی آن را با جبر اخراج کردند. آیا غصب دارایی حقوقی و اخراج هزاره ها از بالای مالکیت اجدادی شان، مغایر دستورات قرآن کریم و دین محمدی نبودند که دولت مداران وقت با افتخار تمام شؤنیستی خویش، این گونه جنایت ضد انسانی در مورد این قوم بی دفاع انجام دادند؟
در زیر عنوان: «صدور حکم والا در دادن املاک مردم هزاره به افغان» به شرح ذیل توجه خوانندگان بی طرف و انسان دوست را جلب می نمایم تا خود به جنایات ضد بشری در حق مردم محکوم و بی دفاع هزاره بار دیگری متوجه گردند:
«در خلال وقایعی که به شرح رفت، جمعی از اولاد و احفاد و نبایر دارونیکه در کابل آمده و از تلثیم سدۀ علیای امارت مستعد گشته، از حضرت والا خواستار اراضی و عقار و مزارع و کشتزار و مراتع و مرغزار در علاقۀ چوره از املاک مردم هزاره شدند. و حضرت والا خواهش ایشان را پذیرفته و دوست محمد خان، ایشک آقاسی دربار شهزادۀ اعظم سردار حبیب الله خان را، که با این جماعه از یک سلسله و قبیله بود، به سرپرستی ایشان گماشته و دستورالعملی بدو داد و آن را به خط خاص مزین فرمود که:«مزارع مردم هزارۀ سکنۀ علاقۀ چوره را مساحت و پیمایش کرده، به هر واحدی از مردان نبیرگان دارو، یک جریب زمین و یک و نیم جریب اوسط و دو جریب ادنی که در حقیقت مجموع همه سه جریب اعلی به حساب آید داده، و هر یک از اناث را نصف آنچه به ذکور می دهد، تا ثلث حاصل آن را صرف خوراک و ثلث دیگر را خرج پوشاک خود نموده، ثلث دیگر را به خرج مالیات دیوانی و دیگر ضروریات و مایحتاج زیست و زندگانی خود کرده، آسوده حال روز به سربرند، و هم تخم و گاو و اسباب و آلات شخم و بزرگری از دولت به نام تقاوی و مساعده به ایشان عنایت کند و هم تا یکسال هر یک از عموم نفوس ذکور و اناث را، صغیرآکان او کبیرآ، در هر ماهی سه سیر و سا چارک به وزن کابل گندم وغیره حبوب به اسم بخشش، جهت خوراک ایشان از انبار دولت بدهد و پس از یکسال حاصل زراعت خود ایشان رسیده از آن صرف معاش خویش کنند و مالیۀ این سال را که بر می دارند نیز بخشش بشمارند و در سال سوم که سال دوم زراعت کردن ایشان می باشد، مالیۀ دیوانی را با یک ثلث تقاوی به دولت بدهند و تا سال پنجم تمام تقاوی را ادا کرده بعد به مثابۀ دیگر رعایا روز ترقیه به سربرند.» و ایشک آقاسی دوست محمد خان با جماعۀ نبایر دارو، واصل علاقۀ چوره شده، هزارگان را تهی دست، از موطن و مسکن ایشان امر بیرون شدن نموده، حاصل مزارع و خرم های ایشان را با آن که اکثر مالیۀ آن را داده بودند، ضبط و تسلیم افغانان کرد و هزارگان این امر را بعید از شیوۀ انصاف حکومت و خلاف شریعت دیده، عریضه نگار پایۀ سریر سلطنت شدند که حکم والا به صدور پیوسته که املاک اشرار مردم هزاره که کشته و فرار و نیست و نابود شده لامالک و لم یزرع مانده و ضبط دیوان سلطنت گردیده اند، به اولاد و احفاد دارو داده شوند، که لامزروع و مطمور نگردد، و ما رعیت و مطیع و منقاد بوده، در حین بغاوت بعضی از مردم هزاره که از قدیم در محاربات نبودند، طریق خدمت دولت پیموده، سیورسات افواج پادشاهی را داده، در محاربات همراهی و معاضدت کرده ایم، امید از کرم پادشاهانه داریم که موطن و مسکن ما به کسی داده نشود و اگر چنانچه فسخ حکم پادشاهی را خلاف شریعت مملکت داری نپنداشته، ملک ما را به این مردم داده به ما نمی گذارند، حاصل امسال مزارع ما را که مالیۀ آن را داده، اکثر را در انبار زیست روزگار خویش ذخیره کرده ایم، از ما گرفته نشود ما هم هلاک و تلف نشویم و حضرت والا که خود را مالک ملک خدا و ظل الله و فایض حقوق رعایا می دانست و شرعآ امرش نافذ بود، در روز سیزدهم ربیع الاخر فرمان کرده در پاسخ عرض هزارگان رقم فرمود که: « املاک و اراضی و مراتع و مساقات علاقۀ چوره از ضبطی و رعیتی [به] دارو داده شده است و در باب حاصل آن که هزارگان حق خود می دانستند هیچ نفرموده همه را چنانکه افغانان متصرف شدند، برعلاوۀ جیرۀ مذکورۀ دولتی، صرف مؤنث خویش کردند و از این روز به بعد ایشک آقاسی دوست محمد خان، همت بر اخراج مردم هزاره و ادخال طوایف متفرقۀ افغان گماشته، تا سنۀ هزارو سه صدو بیست و دو قرب چهارصد هزار خانوار را از موطن و مسکن ایشان و به هر نوعی که دانست و توانست، خارج ساخته، ازقرب قندهار تا جوار مالستان و هزارۀ بهسود و سه پای دایزنگی و نیلی و تمزان دایکندی در هر یک از طول و عرض یکصد و پنجاه، از مواطن هزارۀ دای ختای و دای چوپان و دای میری و دایه و فولاده را به افغانان داد و هزارگان فرار شده از صدی ده الی بیست خانه، جان از داخل افغانستان به سلامت در خارج چون خراسان ایران و ترکستان روسی و بخارا و پنجاب و هند و بلوچستان بردند.» (7)
ایشک آقاسی دوست محمد خان یکی از جلادترین و شؤنیست ترین زمام داران دولت فرعونی امیرعبدالرحمن خان بود که با هر وسیله ممکن به خصوص در غصب اراضی، کوچاندن اجباری، تصرف زنان، اسارت و نسل کشی هزاره ها در رأس امور قرار داشت.
تنها، از سال 1320 هجری تا سال 1322 هجری در مدت دو سال تقریبآ به تعداد 400000 هزار خانوار از مردم هزاره از بالای ملکیت حقوقی شان جبرآ محروم و به خارج اخراج گردیدند و زمین های آنان را به پشتون های مورد نظر دولت دادند. اگر تعداد اعضای هر یک از این خانوار به طور اوسط 4 نفر بوده باشد، در این صورت یک میلیون ششصد هزار نفر هزاره بوده که آنان را خلاف شریعت و انسانیت به صورت اجباری از سرزمین اجدادی شان بی بهره کردند و اراضی زراعتی این هزارگان هزارستان را برای برخی از قبایل پشتون های هردو طرف خط دیورند رسمآ تحویل دادند که تا کنون در تصرف غیر حقوقی و غیر قانونی آنان می باشند.
از این به بعد هم بود که دولت امیر عبدالرحمن خان از پشتوانه محکم چنین قبایل وقت برخوردار شد و از جمله تضادهای قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و نظایر این ها را در افغانستان قبیلوی به نفع سیاسی خود تشدید کردند. از آن روز تا کنون، دولت های خودکامه وقت از شیوۀ «تفرقه بی انداز و حکومت کن» در میان اقوام بیگناه کشور هم استفاده بردند و همه اقوام مظلوم این سرزمین تا حال خوار، فقیر، بی سواد، بی اتفاق، بی سرنوشت و عقب مانده باقی ماندند.
ادامه دارد
تاریخ: 14 دلو 1391 برابر با 2 فبروری 2013 میلادی/ کابل افغانستان
---------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) – ص 37 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(2)- ص 77 «دین، فرهنگ، سیاست»/ مؤلف: دای فولادی/نوبت چاپ: اول، اسد 1382 / نشر بنیاد انکشاف مدنی.
(3) – ص 293 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(4) – ص 294 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(5) – ص 296 و 297 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(6) – ص 297 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390
(7) – ص 301 و 302 «سراج التواریخ، تتمۀ جلد سوم، مؤلف و تحریر کننده: ملا فیض محمد کاتب/ ویرایش، مقدمه و فهارس: دکتر محمد سرور مولایی/ ناشر: انتشارات امیری/ سال چاپ: اول، 1390