شاه علی اکبر شهرستانی
فيض محمد کاتب مرجع بزرگ مورخين افغانستان
فيض محمد کاتب پسر سعيد محمد مغول معروف به هزاره محمد خوجه از بزرگترين تاريخ نويسان قرن بيستم عسيوی، در کشور عزيز ما افغانستان ميباشد.
همه مورخان کشورما، سيد قاسم ريشتيا، ميرغلام محمد غبار، محمد صديق فرهنگ، احمدعلی کهزاد و ديگران در وقت نبشتن تاريخ و آگاهی از رويداد های مهم در قرن بيستم به آثار او مراجعه و استفاده کرده اند. او در وقت نوشتن تاريخ بزرگ خود (سراج التواريخ) به ناملايمات و خشونتهای غير انسانانه مواجه گرديد.
او از دو حبيب الله: امير حبيب الله سراج الملته والدين و امير حبيب الله کلکانی اذيت و آزار بيسار ديد، مگر از نوشتن حقايق طوری که شايسته و بايسته بود، هرگز منصرف نگشت و با عبارت اديبانه و پر از صنايع لفظی، مطالب را بيان و ثبت کرد. و طوری که وجدان و عقل يک انسان سليم الفکر ايجاب مينمايد، تاريخ نوشت و اينک هر پژوهشگر و محقق در هنگام تحقيقات علمی بدو رجوع مينمايد. گويا او هم بيهقی بود که گفت: اگرچه پرورده دست خاندان غزنويم، مگر تاريخ راندن ايجات ميکند و گريزی ندارم که حقايق را بنويسم.
فيض محمد کاتب را جدا مراقبت و نوشته هايش را بررسی مینمودند مگر او ماهرانه حقايق را می نوشت.
فيض محمد کاتب که در آوان جوانی چند گاهی را در هندوستان سپری کرده و با لسان انگليسی و مظاهر تمدن قرن نوزدهم آشنا شده بود، وعلاوه بر علوم متداوله و مروج در زادگاه و وطن خود، علوم ديگر را از ديارهای دور و نزديک فرا گرفته بود و با آنکه جوان بود اما تيز هوش و با درک بود و اندک اندک خود را به دربار نزديک ساخت و در آن زمان که اوايل قرن بيستم ميلادی و بويژه در جريان جنگ عمومی اول ۱۹۱٤- ۱۹۱۸ افغانستان خود مختار و غيرمستقل از آتش جنگ برکنار ماند و مظاهر تمدن مغربزمين از گونه اوتوموبيل، برق، دستگاه طباعت و فابريک ها تازه به اين سرزمين گام نهاده بودند و مکاتبی به شيوه جديد آغاز گرديد و دروازه دربار از راه ازدواج امير که خودش نيز از يک مادر بدخشانی به دنيا آمده بود آهسته آهسته بروی اقوام ديگر کشوده ميشد و از سوی ديگر روشنفکرانی همچون محمودطرزی به نشر و اساعه دانش همت گماشتند وامير که خودش به اشعار و ابيات بيدل علاقه فراروان داشت و در آن باره ابراز رايی ميکرد، علاقمند شده بود تا تاريخی از آغاز دوران سلطنت درانيان تاليف گردد. و اين کار را به عهده فيض محمد کاتب گذاشت. اين مرد با استعداد که با دريافت معاش معين ازين وجه امرار حيات ميکرد، به نبشتن تاريخی بنام سراج التواريخ دست به کار شد و تا آخرين دقايق زندگانی خود وقايع افغانستان گذشته و جاری آنرا ثبت کرد و خوشبختانه با طبع سه جلد آن در آن زمان کاری بزرگ و بی سابقه يی ايفا گرديد.
مطالعه سراج التواريخ و ديگر آثار او انسان را واميدارد تا استعداد خارق العاده و شگوفان او را تحسين کند.
او تنها قهرمان قدرتمند کار و ابتکار نيست بلکه تسلط ذهنی او بر سياست و جريان های سياسی در افغانستان و اطراف و نوايی آن اهميت نبشته ها و تاليفات او را دو برابر بالا ساخته است، و چنانکه شايسته يک مورخ با احاطه و سيطره است، وقايع را با چنان موشکافی بصورت جامع ثبت و تحليل کرده است که هر خواننده دقيق النظر را به شگفت اندر ميسازد.
فيض محمد کاتب با ذکاوت، قوت طبع و نيروی خامه خويش نکات باريک و پراهميت را که ثبت آنها در سرنوشت سياسی و ملی تاثير بسز اداشته است، با مهارت و عبارت آرايی خاص درج کرده است و گويا با اين شيوه خود همان رسالتی را که يک مورخ بعهده دارد ايفا کرده است. و اين کار عمده يقيناً از عهده و توان اقران او برآورده نبوده است. ملا فيض محمد واضح ميسازد که مورخ هيچگاه از درج حقايق سر باز نمی زند، و بکاری که در تاريخ نويسی اسباب واژگونی حقيقت را فراهم سازد، دست نمی يازد.
ملا فيض محمد در سال ١٢٧۹ هـ ق در قره باغ غزنی به دنيا آمده و بسال ١٣٤۹ هـ.ق در کابل جهان فانی را وداع گفت و در حدود هفتاد سال زيست و آثار زياد و گرانبها نوشت و آثار چاب ناشده او به خط زيبای نستعليقش در کتابخانه های داخل و خارج افغانستان موجود است.
نخستين بار تحفه الحبيب را نوشت، مگر آن را سانسورگران آنقدر حک و تعديل کردند که او مجبور شد بار ديگر مجدد سراج التواريخ را بنويسد که آنهم از سانسور امير حبيب الله در امان نماند.
تنها سه جلد آن در سال ١٣٣١ هـ ق در مطبعه حروفی کابل چاب شد و سه جلد ديگر آن هنوز هم قلمی است و تنها تذکرالانقلاب به زبان روسی ترجمه و در مسکو چاپ شده است.
کتابهای ديگر او فيضی از فيوضات، تاريخ حکمای متقدم، نسب نامه افاغنه، وغيره ميباشد.
مجدداً ياد آورمی شوم که بعضی از دوستان نام تذکر الانقلاب را تذکره الانقلاب می نويسند که يک سهو تاريخی است.
در آخر توفيق مزيد گردانندگان سمينار را تمنا دارم و بروان آن مرد با شهامت دعا می فرستم.
والسلام