کانديد
اکادميسين سيستانی
تشکر از آقای
مجيد اسکندری
نوشته محترم انجنير مجيد اسکندری
زيرعنوان « با يک سيلی چند روی را افگار نکنيد ! » را يک نوشته روشنگرانه ،
عاملانه و صادقانه يافتم. شفافيت بيان که صداقت گفتارمحترم اسکندری درمورد افکار و
انديشه های مرحوم طاهربدخشی را به همراه دارد به باورم افزود و از ايشان به خاطر
اينکه مرا درروشنی انديشه ها و بينش سياسی و « تفکر ملی » آن مرد حق طلب آشنا
ساختند ، متشکرم.
براستی من با طاهر بدخشی از نزديک
شناختی نداشته ام و تمام معلومات من در باره ء وی ، از اظهار نظرهای روشنفکران چپی
يا دست راستی ويا قلم بدستان فارسی نويس آب ميخورد. و تا مطالعهء نوشتهء جناب
اسکندری ، من درهيچ جای ديگری مطلب يا توضيحی پيرامون نظريات و يا انديشه های
مرحوم بدخشی نخوانده ام و نديده ام و شايد ارادتمندان وهواداران آن بزرگمرد ننوشته
اند و اگرنوشته اند ، در توزيع و تبليغ آن به حد کافی سعی نکرده اند. چون از نوشته
جناب اسکندری ، بوی راستی و درستی به مشام ميرسد ، به همين جهت من به آن باور پيدا
کردم و آنرا برای دوستی و شناخت بهتر همديگر به فال نيک ميگيرم و می خواهم صادقانه
بگويم که درتمام اظهار نظرهايی که من درمورد بدخشی شنيده ام ، اين نکات برجسته می
شد :
1 ـ وی قوم پشتون را درمجموع به عنوان
يک قوم ستمگرمی شناسد و به نظروی بايد اقوام ديگر در برابر اين قوم به پا خيزند و
حاکميت پشتونها ازکشور به هرشکلی که ميسرباشد برچيده شود.
2 ـ پس ازسرنگونی قوم پشتون از
حاکميت ، وی خواستار طرد پشتونها از صفحات شمال کشوراست.
3 ـ هر قوم بايد حاکم بر سرنوشت
خود باشد.
اين نوع اظهار نظرها، نه تنها در
وقت حيات مرحوم بدخشی بيان ميگرديد ، بلکه درهروقت و زمان ديگری که از « ستم ملی »
اسم برده ميشد ، طاهر بدخشی مبتکر اين طرزتفکر وسازمان يا گروهی که به او منسوب
بود ، بنام « ستم ملی » ياد و به باد
انتقاد گرفته ميشد. به همين دليل بسياری ازآنانيکه به وحدت ملی و تماميت ارضی و استقلال
کشورمعتقد اند ، نسبت به اين انديشه ها واين تبليغات ازخود حساسيت نشان ميدادند و
ميدهند و طبعا من هم يکی ازآنهايی هستم که طرفدار وحدت ملی و مخالف نفاق ملی
استند. اکنون با اين نوشته ئ آقای اسکندری دانستم که آن مرد آزاده ، پشتون ستيز
نبوده و طرفدار تساوی حقوق همه مردم و رفع ستم از روی شانه همهء اقوام ساکن در کشور بوده است و از وابستگی
به بيگانه سخت متنفر بوده است. پس درود بی
پايان من بر چنين مرد آزاده يی !
صادقانه ميگويم که تا کنون من نمی
دانستم که اودارای چنين انديشه های والايی بوده است. ولی در بارهء گروه « سازا » (
راهيان راه مرحوم بدخشی ) بارها و بارها اين را از زبان اعضای حزب دموکراتيک شنيده
بودم که « سازا » بگونه مخفيانه با شورويها ارتباط داشته و از آن طريق ارتزاق ميکرده
اند. و باری درشورای ملی دورهء نجيب الله ( غالبا به مناسبت گرفتن رای اعتماد
خالقيار ) فريد مزدک عضو بيروی سياسی و معاون حزب وطن ، با صراحت چيزهايی را به
آدرس « سازا » بيان کرد که وابستگی مادی و معنوی آن سازمان را به شورويها ثابت
ميساخت ويکی ديگرازاعضای حزب دموکراتيک خلق بنام آقای مظلوميار ( وکيل ولسوالی
موسی قلعهء ولايت هلمند ) به زبان پشتو حرف های در راستای سخنان فريد مزدک بيان
کرد. مگرميشود که در سطح شورای ملی و در جلسات رسمی و علنی آن شورا ، ازجانب يک
مقام حزبی اتهاماتی را به کسی يا گروهی وارد کرد که بر مبنای هيچ سندی استوار
نباشد ؟ بنابرين اگر من و امثال من به
چنين باوری رسيده باشيم که گروه « سازا » هم مانند حزب دموکراتيک خلق از « حمايت
روسها » برخوردار بودند ، نبايد تعجب کنيد، زيرا که در مقابل اينگونه بيانات ،
هواداران مرحوم طاهر بدخشی يا خاموشی اختيار کرده اند ويا اگر به دفاع برخاسته اند
، صدای شان چندان رسا نبوده است تا بگوش مردم بی طرف هم ميرسيد. و اما درمورد
اينکه منظورم از افراد مشکوک ، کدام اشخاص يا گروه اند ؟ بايد بخدمت عرض کنم که
باری به اين بخش از نوشتهء مجله ء درد دل افغان ( شماره 45 ) توجه کنيد که نوشته
است :
سباون آن لاين خبری را منتشر ساخته
که گويا امريکا پلانی را جهت تقسيم افغانستان به هفت ايالت ، تکميل کرده است. به
اساس اين خبر، اين وظيفه به عنايت الله شهرانی ، برادر نعمت الله شهرانی ( معاون
کرزی ) سپرده شده است. يک ديپلومات از کابل اظهار کرد: « عنايت الله شهرانی به
واشنگتن احضار گرديد، بعدا در يک جلسه سری جنرالان امريکا در تالقان شرکت نمود.
عنايت الله شهرانی سپس تحت حفاظت کماندوهای امريکايی به کندز انتقال داده شد.» به
اساس راپور، در کنفرانس مربوط به تقسيم افغانستان به هفت ايالت، پشتونها سهم
نداشتند ولی نمايندگان تمام گروه های اتحاد شمال در کنفرانس اشتراک داشتند. عنايت الله
شهرانی عدم حضور پشتونها در اين کنفرانس را با اين کلمات تائيد کرد : « چون آنان (
پشتونها) طرفدار انقسام ايالات نيستند ، بنابران کمی وقت لازم است تا ايشان را
قناعت دهيم.... » ( ص . 10 )
باتوجه به گزارش فوق ، آيا مردم
افغانستان و از جمله ما حق نداريم در مورد اشخاصی که برای انقسام کشور آبايی ما
افغانستان ، تصميم ميگيرند و از واشنگتن تا تالقان و کندز ، تحت محافظت کماندو های
امريکايی انتقال داده ميشوند و زمينه سخنرانی ها و کمپاين شان فراهم ميگردد، شک و
ترديد بخود راه بدهيم و بگوييم که اينها چه کاره اند ؟ چه ميخواهند ؟ و عناصر «
مشکوک » استند ؟
با خواندن اين خبر، درذهن
هرخواننده حساس ، اين سوال خطورميکند که، چطورشد که امريکا از ميان اين همه تحصيل
يافته گان و دانشمندان افغانی مقيم امريکا به عنايت الله شهرانی ، يکی از استادان
کم شناخته شدهء پوهنتون کابل رجوع ميکند؟ وچرا برای چنين امر مهم ملی به استادانی چون : پوهاند ميرحسين شاه، پوهاند دوکتور طاهرهاشمی، استاد غلام علی آئين ، استاد سيرت ، استاد موسی معروفی و ساير دانشمندان افغانی رجوع نشده است ؟ نکند
که جناب عنايت الله شهرانی با دستگاه های اطلاعاتی امريکا پيوند زده باشد که اينک
اينقدرمورد اعتماد مقامات امريکايی قرار گرفته است ؟
همچنان از آنجائيکه درگذشته چندين
بارموضوع تقسيمات جديد افغانستان و تغييردادن نام کشور از سوی عناصر وابسته به گروه
معروف شده به « ستم ملی » در جرايد و نشرات برون مرزی افغانها انتشار يافته است و
تلاش های جاری در راستای همان طرح ها صورت ميگيرد، ميتوان گفت که اين برادران نيز
وابسته به همان گروه معروف به « ستم ملی » خواهند بود.
حال اگر اين برادران از پيروان
مرحوم طاهر بدخشی باشند ، طبعا انتساب ايشان
به « ستم ملی » براساس همان غلط مشهورصورت گرفته است و اگر به جميعت ربانی
يا جنبش ملی ـ اسلامی مرتبط باشند ، جای دارد که انتساب ايشان از نام مرحوم بدخشی
باظهار معذرت حذف و به جميعت اسلامی يا جنبش ملی ـ اسلامی وصل شود. ولی من تا هنوز
بدرستی نمی دانم که ايشان از چه قماشی اند، زيرا نه نوشتهء جناب پنجشيری در بارهء
شان صراحت دارد و نه نوشتهء آقای صبور رحيل درين مورد روشن و صريح است.
افزون براين ، باحفظ احترام به
نظريات و عقايد مخالفان، می خواهم به عرض آن برادر دانشمند برسانم که ، دوستی
نوآغاز ما برسرجايش، اما با طرح فدراليزم در اوضاع کنونی کشور مخالفم، ولو که صد
بار از جانب هواداران نظام فدرال متهم به شئونيست ، فاشيست ، قبيله گرا ، افغان
ملتی ، پاسدار نظام سلطنتی وغيره هم بشوم. من برای اين مخالفتم منطق خود را دارم و
نکاتی از آنرا درمقالهء اولی ام و درمقاله پاسخ به آقای صبور رحيل داده ام. والسلام