داکتر عنایت الله شهرانی

نظام سیاسی آیندهء افغانستان

بیاتا گل برافراشیم و می در ساغر اندازیم

فلک را سقف بشکافیم و طرح نو براندازیم

افغانستان یک مملکت تاریخی و دارای یک تمدن بسیار قدیم بوده، و محاط به خشکه می باشد. نفوس اصلی مردم افغانستان تا کنون مشخص نشده و در حدود بیست ملیون تخمین میگردد. باشندگان آن عبارت اند از اقوام ذیل : پشتونها ، تاجیکها، هزاره ها ، ترک ها( اوزبک ، ترکمن ، قزاق ، قرغز ، اویغور و تاتار) ، بلوچها ، نورستانی ها ، پشه یی ها وغیره.

مردم افغانستان مسلمان و اکثریت بزرگ آن حنفی مذهب و یک تعداد کثیر بعد از حنفی ها ، شیعه و پیرو امام جعفر صادق (رح ) و گروه دیگری پپرو طریقهء اسماعیله میباشند

همسایگان افغانستان عبارت اند از پاکستان ، ایران ، چین ( ترکستان شرقی ) ، تاجکستان ، ازبکستان و ترکمنستان.

 مردم افغانستان بیش از پانزده فیصد باسواد ندارد و در صنعت و تخنیک از پسمانده ترین ، در اقتصاد به سطح پائین ترین  و سطح زندگی مردم بدرجه پائین قرار دارد . هنوز وضع صحی مردم که از مهم ترین مسایل بشمار میرود ، خراب وسالانه هزاران نفربه امراض گوناگون وفات می یابند، و تعدا د اطفالی که از مرگ نجات می یابند کم است.

چون مملکت افغانستان در زمان حکومت های سابق به دوره های شاهی و جمهوری مرحوم محمد داود خان ، یکی از ممالک پس مانده بحساب میرفت ، بعد ازینکه جلو حکومت ها بدست دیکتاتوران کمونست، مجاهدین کم تجربه در حکومت داری و نظام امارت طالبی رسید، دست کم بیست و سه سال در افغانستان جنگ های خانمانسوز رخ داد، و طوریکه گفته آمد افغانستان از عقب مانده ترین ممالک جهان بوده، و بعد از جنگ دها چند عقب مانده تر شد، و هیچ یک از رژیم های بالا نتوانست به درد مردم دوا باشد.

ولی در همه حال مردم آزادیخواه و با شهامت افغانستان در طول تاریخ مجزا از حکومت های خود کامه ووابسته، و در ورای زد وبند های سیاسی دست اندر کاران سست عنصر و جیره خوار، همواره برای حفظ استقلال و نوامیس ملی و خود ارادیت عنعنوی خویش مقابل مهاجمین و متجاوزین و استعمارگران و دشمنان خاک مقدس وطن از حمله آوران ویورشگران اسکندر وچنگیزتا انگلیس ها و روس ها، و بالاخیر گروه بنیاد براندازطالب و تروریستان بین المللی و مداخله بی شرمانهء همسایه ها بالاخص آنطرف سرحد جنوبی ما، به مبارزه و جانبازی پرداخته و قیام کرده و در فرجام، اجنبی ها و گماشتگان شانرا ضربه های کاری زده و از سرزمین مادری با تلفات سنگین که همه نقش تاریخ میباشد، برون رانده است.

با در نظرداشت معلومات فوق، جامعه افغانستان به سیستمی ضرورت دارد که حیات مردم از حالات بسیاربد و پائین به سطح بهتر ارتقا دهد و آن نظام باید همه جنبه های حیاتی و ملی و بین المللی را در نظر داشته باشد.

نظام آیندهء افغانستان به درجه اول باید اقوام مختلف را که مساویانه صاحب حقوق افغانیت می باشند، مورد توجه قرار دهد. چه افغانستان یک مملکت کثیر الملیتی بوده و مردم آن از نگاه زبان، رسم ورواج و عنعنات، فرهنگ و حتی مذهب از هم متفاوت میباشند، از آن سبب اگر موافق شرایط حیاتی و محیط آنها حکومت ها رفتار نمایند، طبعا مردم نیز با حکومت ها رفتار نیک خواهند کرد. و اگر آرزو های مردم برآورده نشود و حقوق آنها داده نشود، طوریکه عملا دیده شد جنگ های داخلی به کمک های مستقیم و غیر مستقیم خارجی ها بروز می نماید. زیرا که هر یک از اقوام افغانستان با ممالک همسایه و دور تر آن قرابت های مذهبی ، اتنیکی و زبانی دارند. ایرانی ها با هزاره ها و تاجیک ها ارتباط زبانی و مذهبی دارند ( تاجک ها اهل سنت ولی فارسی زبان، و هزاره در نسب تاجیک نیستند ولی در مذهب اکثریت هزاره جات مرکزی اهل تشیع می باشند) . اگرچه هزاره ها تاجک نیستند ، ولی عموما به زبان دری صحبت می نمایند.

تاجکستانی ها با تاجک های افغانستان ارتباط خونی و لفظی دارند. ازبکستان ، ترکمنستان و ترکستان چین از نگاه مذهب و زبان با ترک های افغانستان یکی میباشند. پشتون ها نیز در پاکستان با پشتون های افغانستان ارتباط دینی و زبانی دارند(  در پاکستان تعداد کثیری پشتون ها در مذهب شیعه و در افغانستان اکثریت بزرگ اهل سنت می باشند ). و نیز بلوچ های افغانستان با بلوچ های ایران و پاکستان ارتتباط خونی ، مذهبی و زبانی دارند.

یکی از مشکلات اساسی افغانستان عبارت از کوچی ها میباشد که آنها در خاک های پاکستان، افغانستان وایران نظر به شرایط اقلیمی حیات بسر میبرند ، و درین مدت جنگ در افغانستان تعداد زیاد کوچی ها مستقر شده اند. کوچی ها باید خود را متعلق بیک مملکت بدانند، و نمیتوانند در سه مملکت متذکره در احصائیه ها داخل شده و ازحقوق خود برابر با دیگر باشندگان اصلی حقوق مطالبه نمایند. این مردم در احصائیه ها، به اکثریت و اقلیت ساختن نقش عمده ای را بازی کرده اند.

تا زمانی که حکومت و سیستم آینده افغانستان نتواند خواهشات این اقوام را از نگاه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی ، زبانی و مذهبی برآورده سازد، جنگ ها و اختلافات جریان خواهد داشت. همه خواهشات و آرزوهای مردم زمانی حل میگردد که حکومت افغانستان یا مرکز کابل ، به مردم حقوق مساوی را قایل گردد. و این حقوق مساوی به معنی اختیار دادن به مردم هر قوم و قبیله ومنطقه در مقابل خود شان است، که هر ایالت بتواند والی وغیره اعضای اداری را از بین خود انتخاب نمایند. با در نظرداشت اینکه همه اقوام با مرکز کابل ارتباط خاص و حتمی داشته باشند، سیاست خارجی بدست مرکز تعلق بگیرد.

مثلا افغانستان را بتوانیم به هفت ایالت تقسیم نمائیم ، و ایالات به اساس قومی ، زبانی ، فرهنگی ، تاریخی و موقعیت جغرافیاوی باشد، قناعت جامعه بدست خواهد آمد ، به این شکل :

1 ـ هرات ، فراه ، غور، بادغیس و نیمروز بنام های ایالت « خراسان» ( که حتی میتواند نام مملکت باشد) ، یا « هرات » یا  « ایالت غربی » .

2 ـ بلخ ، میمنه، سرپل، جوزجان و سمنگان به نام های « ترکستان » ، « شمال»  یا«  بلخ ».

3 ـ بدخشان، تخار ، قندوز ، بغلان وپلخمری بنام های « قطغن و بدخشان »، « شمال شرقی » یا « تخارستان » .

4 ـ وردک ، لوگر ، کابل ، کاپیسا و پروان بنام « کابلستان »

5 ـ قندهار ، هلمند، پکتیا و گوشه های غزنی و ارزگان بنام های « پشتون زمین » یا « جنوب غربی ».

6 ـ پکتیا، ننگرهار، خوست کنر و لغمان بنام های « پشتون حدود » یا « ننگرهار»

7 ـ غزنی ، ارزگان،  بامیان و مناطق هزاره نشین که درسابق به ولایات دیگر ارتباط داشت ، همه بنام های « زابلستان » ، « غرجستان » یا « بامیان »

البته حکومت مرکزی می تواند در قسمت اتنیک هایی چون نورستانی و بلوچی راه خوبتری را اتخاذ نماید. نام هایی که در فوق داده شده ، به هیچصورت قاطعیت ندارد و میتواند نام های بهتر وقانع کننده گذاشته شود، و اینها تنها پیشنهادات میباشد.

دربالا افغانستان را به هفت ایالت تقسیم نمودیم، چونکه از نگاه قناعت مردم تقسیمات بالا بهتر است. اما اگر ایالت بزرگتر باشد و معمولا ایالت هم باید بزرگتر باشد، افغانستان در آنصورت میتواند به سه ایالت تقسیم گردد.

1 ـ« خراسان » یا نام دیگر : ازهرات و فراه و نیمروز، غور ، ارزگان، غزنی ، بامیان ، زابل تا کابل و کاپیسا و پروان ( یک ایالت )

2 ـ « ترکستان » یا نام دیگر : بدخشان ، تخار ، قندوز، بغلان وپلخمری، سمنگان ،  بلخ ، جوزجان ، سرپل، میمنه و بادغیس ( یک ایالت ).

3 ـ  پشتونخواه یا نام دیگر : هلمند ، قندهار ، پکتیا ، پکتیکا، خوست لوگر ، وردک، ننگرها، کنرها و لغمان ( یک ایالت )

بهترین سیستمی که فعلا همه اقوام ذکر شده ء افغانستان را قانع میسازد، همانا نظام فدرالی یا ایالتی است ،  چه این نظام اگر به معنی حکومت مردم توسط مردم بنیاد گذاری شود، و جامعه و مردم به حقوق شان برسند، دیگر مشکلی از جنگ ها و خونریزی ها تصور نمیگردد.

همه میدانند که این همه خونریزی و تعرضات اقوام بر اقوام دیگر فقط به مفهوم تفوق طلبی و کنترول و حکومت کردن یک قوم برمردم ویا اقوام دیگر می باشد، ورنه اگر هرکس بتواند حق خویش را بدست بیاورد، سوال درآرامش و اعتماد مردم برحکومت پیدا نمی شود.

این رهبران ضعیف النفس بودند که از حرص زیاد و ناتوانی های سیاسی خود موضوعات ومسایل قومی و نژادی را بلند ساختند، ورنه هیچگاه دین اسلام قومی را بر قوم دیگر، زبانی را بر زبان دیگر، جایی را بر منطقه دیگر ترجیح نداده و برهمه بشر ابلاغ نموده است که « بهترین شما متقی ترین شماست » ، یعنی شخص صادق ، قوی الاراده و بشرخواه ، اگر شاهان عادل را و آمرای با کفایت و پاک نفس می بودند هرگز مشکلات و جنگ های خانمانسوز بروز نمی کرد، ولی دیگر دیر است و « آزموده را آزمودن خطاست » که رهبران با همه پولهای اندوختهء خود هوای امارت ویا حکومت بنمایند، ویا باز به خانه کعبه رفته قسم راستی و صداقت را برملت مظلوم افغانستان بخورند.

حالاکه افغانستان دریک فضای دموکراسی اسلامی قرار دارد باید این نکات را درنظر داشته باشیم:

اول ـ  افغانستان در یک حکومت شاهی مطلقه اداره میشد و نتیجه آن بجز از یاس و ناامیدی چیز دیگری سرغ نمی گردید، زیرا در شاهی مطلقه بجز از دیکتاتوری و کشتار مردم و برقراری قدرت یک فامیل درراس ، مفاد دیگری را نمی توان ازآن بدست آورد.

دوم ـ مدتی را درافغانستان شاهی مشروطه اعلان گردید و همهگان آگاه اند که این عنوان یک عنوان و موضوع غیرعملی بود، و به هیچ صورت نتوانست بجز ازگفتار، عمل را پیاده سازد. زیرا قانون اساسی آن بروی عدالت اجتماعی واقعی استوار نبود، درآن نظام مشکل قومی و زبانی و طبقاتی حل نشده، و لازم بود که سه زبان عمدهء افغانستان، فارسی، پشتو و ترکی در نظر گرفته می شد.

سوم ـ با به میان آمدن دموکراسی کاذب و بنام شاهی مشروطه یک نظام جمهوری مایل به کمونیزم و دیکتاتوری بمیان آمد، و رئیس دولت رو به روسهای کمونست آورد. چون این فضای جمهوری دکتاتوری مایل به کمونیزم مخالف خواهشات مردم بود از آن سبب ناکام ماند، ودرحقیقت با نام بزرگ « جمهوری حکومت مرکزی »  ناکام شد و این جمهوری نتوانست هیچ دردی را در افغانستان دوا نماید.

چهارم ـ درافغانستان آمدن نظام خالص دکتاتوری کمونستی هم نتوانست کاری را به نفع جامعهء افغانستان عملی کند، ویکی از رژیم های کاملا نا مطلوب بود ، و در تاریخ کشور ثابت شد که نظام کمونستی هرگز نمی تواند و نخواهد توانست منحیث نظام سیاسی قبول گردد، و بالاخره مردود و بد نام گردید.

پنجم ـ  بعد از ختم کمونیزم نظام خیالی مردم افغانستان بنام جمهوری اسلامی پدیدار گشت، که در چند هفته اول این حکومت اکثریت قاطع مردم مسلمان ازآن استقبال کردند. ولی دیری نگذشت که رهبران این نظام قاطعانه از راه اسلام تخطی کردند و اختلافات مذهبی ، منطوقی و قومی را بروز دادند، و علت اساسی آنهم بی کفایتی ها، خود خواهی ها، ضعف نفسانی در امور اقتصادی و ارتباطات شان به خارج بود، زیرا این گروه و گروه کمونستها از خود صلاحیت نداشتند، و اگر صلاحیت هم میداشتند، به هیچصورت نمی توانستند حکومت عدالت را به میان آورند.

همین نظام جمهوری اسلامی بود که باعث هجرت صد ها هزار افغان به ولایات کشور و دیار غیر گردید. دلیل عمده مهاجرت های زیاد به دوران حکومت مجاهدین ، نا امنی در کابل و زدو خورد های بین مجاهدین بود، و از جانب دیگر فیر راکت ها و مداخلهء بی شرمانه پاکستان بما چنین بازگو میکرد که نمی خواهد افغانستان در آینده دیگر صاحب نام بوده و بنام مملکتی دوباره قد علم نماید. هیچ همسایه ویا هم همسایه مسلمان در تاریخ اینقدر بد روادار نبوده که پااکستان برافغانستان این خیانت را روا داشته  والحمد الله این همه بد نیتی های همسایگان نقش برزمین شد، و افغانستان سربلند و منحیث یک مملکت با عظمت دوباره سربلند کرد.

ناگفته نباید گذاشت که هیچ فرزند با احساس وبا ادراک افغانستان کارروایی های بد همسایگان را فراموش نخواهد کرد.

ششم ـ با سقوط جمهوری اسلامی که گاهگاهی لاف از خلافت اسلامی و امارت اسلامی می زدند، گروه بدکار و نا مطلوب بنام « طالبان » مملکت را بدست آوردند که نامش را « امارت اسلامی » گذاشتند. این گروه متعصب به حدی ضد حقوق بشر کار هایی را انجام دادند که نام اسلام و حکومت اسلامی را بد نام کردند. و چنانکه این بدنامی از آغاز جمهوری اسلامی شروع و با ختم حکومت ناروای طالبان به پایان رسید.، ولی جهانیان از نظام فاشیستی قومی و مذهبی این گروه بدگردار بنام اسلام بدبین شدند.

هفتم ـ  با سقوط رژیم فاسد و بدنام طالبی « جهموری دموکراسی » به میان آمد، و این برخلاف جمهوری دکتاتوری مایل به کمونیسم مرحوم محمد داود خان میباشد. این نظام و رهبریت آن بخاطری نزد مردم خوبی نسبی داردکه از دست نظام طالبی رها شدند، ورنه همه شاهد میباشند که سوالات زیادی در همه امورمملکت داری، از قبیل تفوق طلبی، تعصبات قومی و منطقوی پدیدار است. اگرچه تا کنون در لفظ خوب میگویند و در عمل خراب میکنند.

لذا نمی توان آینده روشنی را بدان تصور کرد. ضعیف ترین کابینه برسرکار است، و اقوام مساویانه وظیفه و اختیارات را در دست ندارند، و این مشکل بالاخره شکل عقده را بار می آورد، و مخالفت ها آغاز می یابد. اگر بعضی ها برآن باشند که قانون اساسی کار ها را انجام خواهد داد، این یک فکرخام است، زیرا در مملکت افغانستان قانون اساسی که بتواند همه خواهشات مردم را برآورده سازد، به آسانی تهیه نخواهد شد. چونکه مملکت داری سه زبان عمده و چهار قوم عمده و چند قوم فرعی می باشد وباید حقوق حقهء آنها داده شود.

از جانی دیگر با داشتن یک نظام دموکراسی مرکزی تحت نام جمهوری، امکان آن میرود که در یکی از انتخابات کدام دکتاتور ویا فاشست جلو حکومت را در دست بگیرد. و با داشتن قدرت مرکزی امکان ضرر رسانیدن به اقوام دیگر را خواهد داشت. و نیز در حکومت مرکزی امکان کودتا وجود دارد که در آنصورت مردم افغانستان به مشکلات زیادی مواجه خواهند شد.

دلیل عمدهء نبودن این نظام سیاسی در افغانستان همانا داشتن ملیت های مختلف می باشد و مملکت ما یک مملکت کثیر الملیتی است  و یگانه را ه آن عبارت از قناعت بخشیدن به اقوام و اختیار دادن به آنها می باشد. چون هفت نظام گذشته را که در بالا مشاهده گردید، شاهد مدعای ماست. و هرگز هیچ یک از آنها یه مفاد مردم تمام نشدند، و تکرار آنها اشتباه بزرگی است که دوباره مملکت و آیندهء آن به قهقرا کشانیده میشود.

البته این نظام آخری که رهبری آنرا جناب کرزی بدست دارد، امتحان بد نداده است، و فعلا شکل موقت را دارد، با آنکه این نظام از آیندهء امیدواری میدهد، ولی هنوز هم دیده میشود که در جنوب و شرق همسایه نامرد دست به تخریب حکومت کرزی زده و این چندمین بار است که توطئه ها و مداخله ها از آنطرف سربراه میشود، پلان ترور جناب کرزی از همین نوع مداخله هاست.

اگر این حکومت فعلیه به شکل کنونی با پلان دست داشته خود به پیش میرود ، و در آینده به تفکیک سه قوه قضایی، اجرایی و قانونی خود را عیار سازد، و احزاب سیاسی را آزاد می سازد، طبعا که بهتر از رژیم های قبلی خواهد بود، ولی بدون تردید نمی تواند جای نظام فدرالی را که واقعا حلال مشکلات آیندهء افغانستان می باشد، بگیرد.

بادر نظرداشت همه مشکلات متذکره، یگانه نظامی که برحق میتواند همه را قانع سازد، نظام سیاسی پیشنهاد شدهء « فدرالی» می باشد. زیرا حقوق مردم به خود مردم داده میشود، و هر ولایت والی های خود را از طریق انتخابات خود شان تعیین می نمایند و تمام تعیینات مطابق قانون فدرالی صورت می یابد، و چون به مردم وحقوق آنها درین سیستم احترام صورت می گیرد، از آن سبب سوالات کمتر بروز میکند.

در سیستم های گذشته و حکومات مرکزی هیچ وقت احصائیه های مملکت ما در خصوص نفوس باشندگان گرفته نشد، و دلیل آن این بود که می خواستند قوم های برسر اقتدار اکثریت بشمار بروند. از آن سبب تاجک زبانها و پشتوزبانها تا جایی به کام خود رسیدند، و دو زبان  پشتو و فارسی منحیث زبان های رسمی شناخته شد اما یک گروه بسیار زیاد که از طایفه ترک میباشند و به لهجه های مختلف ترکی صحبت می نمایند، هیچ وقت نتوانستند به زبان مادری شان تحصیل نمایند و از آنست که این گروه تحصیل یافته کم دارند. این مردم ترک ( ترک اربک ، ترک ترکمن ، ترک قزاق ، ترک قرغز، ترک ایغور ، ترک تاتار ) در حال حاضر با یک اکثریت زیاد به زبان ترکی صحبت می کنندو یک ترکی در میان لازم می افتد که باید به زبان شان تحصیل نمایند، و لازمهء این سخن آنست که باید زبان ترکی هم مانند دو زبان عمدهء افغانستان رسمی شود، مثل اکنون در کشور سویس سه زبان عمده رسمیت دارد. در حقیقت نفوس ترک ها در افغانستان با دو قوم دیگر پشتون و تاجک برابری می تواند بنماید.

زبان ترکی که گویندگانش زیاد می باشند، یکی از زبان های انکشاف یافته و مترقی نیز میباشد که در ممالک ترکی زبان بر آنها کار های زیادی صورت گرفته و مشکل ترکی زبان های افغانستان را در زمینه کاوش ها درین زبان حل می سازد.

با رسمی ساختن زبان ترکی مشکل عمده دیگر افغانستان رفع می شود، و جمیعت های کثیر ترکان افغانستان از آن استقبال می نمایند. داشت حقوق مساوی سه زبان ترکی ، تاجکی و پشتو فضای صمیمیت مردم را در افغانستان بهترو خوبتر می سازد. از جانب دیگر به زبان های کوچک دیگر از قبیل بلوچی، نورستانی و زبان های پامیری پروگرام های عادلانه در نظر گرفته خواهد شد.

در قسمت موقعیت حکومت یا مرکز پایتخت افغانستان چنین پیشنهاد میگردد که پایتخت باید در یک محدوده یکی از ولایات مخصوصا کابل تعیین گردد، و نام آن از ترکیب حروف ولایات ویا اقوام گذاشته شودو به هیچ یک از ایالات تعلق نگیرد.

رئیس جمهور افغانستان از قدرت زیاد برخوردار باشد و توسط انتخابات تعیین گردد. برهمه ولایات امر او نافذ باشد، معاون ویا معاونین نیز به شکلی که جمهوری فدرالی اجازه میدهد، تعیین گردد.

موضوع دفاع ملی با تمام معنی به مرکز حکومت فدرال افغانستان تعلق داشته و شخص رئیس جمهور یا اشخاص موظف طبق قانون فدرالی از آن به دفاع از تمامیت ارضی استفاده نمایند. اداره مصئونیت و حفظ سرحدات افغانستان نیز از وظایف عمده و اساسی حکومت در پایتخت می باشد.

افغانستان باید دارای یک بانک مرکزی بوده و بسی مسایل اقتصادی ملی و بین المللی به آن ارتباط داشته باشد. بانک های شخصی و فدرالی باید از خود دارای صلاحیت هایی باشند. همه عایدات ایالات و مسایل اقتصادی به روی یک عدالت فدرالی به مانند نظام پیشرفته ء ممالک جهان باشد.

در قسمت مذهب در افغانستان نیزعدالت در نظر گرفته شود و دو مذهب عمده افغانستان مهمترین و اساسی ترین بوده و دیگر مذاهب هم احترام گردد چون اسماعیله و هندو وغیره. چون جامعهء افغانستان یک جامعهء عقب مانده و مذهبی میباشد. تبلیغات بعضی مذاهب باید داخل افغانستان اجازه داده شود.

در افغانستان با جمهوری فدرال دو قانون عمده و اساسی باید نافذ گردد که به درجه اول قانون اساسی افغانساتان که بر جمله اهل افغانستان و ایالات نافذ باشد. بعد از آن قانون فدرالی باشد که هر ایالت از خود قانون مطابق شرایط محیطی داشته باشد، و قوانین مملکتی شان به مرکز یا پایتخت تعلق یابد.

در ختم این مقاله چنین نظرداده میشود که نظام فدرالی در افغانستان بصورت قطع خطر تجزیه را وارد نمی سازد، و علی الرغم آن اگر حکومت ها بصورت سابقه ویا نظام های یاد شده به پیش برده شود، در آنصورت خطرتجزیه احساس میگردد، که در آنصورت تجزیه افغانستان فاجعه برانگیز خواهد بود.

بعضی ها برآنند که باید اولا یک حکومت مرکزی به میان بیاید و بعدا فدرالی شود، جواب این ساده است زیرا حکومت قوی مرکزی خود را نگه میدارد و یا خطرات کودتا دارد. ما از حکومات ضعیف خاطرات نیک تجزیه نشدن را داریم. مثلا در دوران حکومت ضعیف مجاهدین دیده می شد که هر رهبر در هر گوشه ولایات خود مختاری هایی داشتند و حکومت مرکزی برآنها قدرتی نداشت، ولی خوشبختانه هیچ رهبری و هیچ قوماندانی تجزیه افغانستان را تقاضا ننمود. مفکوره تجزیه را به جز از تفوق طلبان ، کس دیگری برزبان نمی آورد.

اگر سیستم فدرالی که در افغانستان آینده بمیان بیاید، و درآن تقسیمات ایالتی طبق شرایط محیطی، قومی و زبانی در نظر گرفته شود، این گونه سیستم بخاطری پایدار و مستحکم می ماند که مردم افغانستان خود ها را بخوبی می شناسند و مسئولیت های ولایتی و مملکتی خود را درک نموده از حکومت مرکزی که حق آنهارا ادا نموده است، پشتیبانی می نمایند. این سیستم فدرال پیشنهاد شده کاملا مشابهت به جمهوری فدرال پاکستان دارد که به اساس زبان، قوم و منطقه جغرافیایی تشکیل یافته و هیچ وقت خطر تجزیه محسوس نگشته است.

یکی دیگرازدلایل اینکه خطر تجزیه را در نظام فدرالی از بین میبرد، اینست که بسی از ایالات نسبت نداشتن اقتصاد خراب نمی توانند به پای خو به ایستاده شوند، و مربوط به ایالات دیگر و مرکز می باشند.

اینکه میگوئیم مردم افغانستان آماده فدرالیزم نیستند، قابل تردید است، زیرا بهمان شکلی که در دور دست ترین نقطه افغانستان وکلا، روسای بلدیه ها وغیره از روی انتخابات تعیین میشوند، در موضوعات انتخابات والی وغیره نیز می توانند سهم بگیرند و حتی به آسانی میتوان گفت که انتخابات را از قریه به شهر برد و آغازآن از پائین بطرف بالا می گردد.

تاجائیکه دلایل بالا بخاطر تحقق پذیری سیستم فدرالی ارایه گردید، راه آسان وبی خطرمی باشد، چون اکنون مردم افغانستان همه بیدار و به سیاست آشنا شده اند، و هر قوم و قبیله نیز موقف خویش را در برابر اقوام و قبایل دیگر افغانستان میدانند.

پس بهتر است که حکومت عدالت بمیان بیاید، و حقوق مردم به مردم داده شود. در آنصورت نه تنها جنگ های داخلی از بین میرود بلکه مملکت از خطر تجزیه نیز خلاص میگردد، و در آینده افغانستان منحیث یک کشور پیشرفته در قطار ممالک جهان قرار می گیرد.



بالا

بعدی * بازگشت * قبلی