راه حل صلح
آميز و عادلانهء ميراثهای جنجال برانگيز استعمارگران بريتانيا در پاکستان
محافل حاکمه استعماری بريتانيای
کبير، درسپيده دم آزادی هند، بمقصد بقاء و دوام سلطه و نفوذ آشکار و پنهان خود، در
اين منطقه آسيا ، زير شعار شيطانی « تفرقه بيفگن و حکومت کن » دانه های اختلاف ،
تعصب ، نفرت و خصومت غيرعادلانهء ملی و مذهبی را ، بين مسلمانان و هندو های آزادی
خواه کشت کرد.
آتش جنگ های غيرعادلانه را، دامن
زد وشعله ورساخت. هند بريتانوی را نخست درسال 1947 م بدو کشور هندوستان و پاکستان
تقسيم و تجزيه نمود و آنگاه استقلال سياسی هردو کشور نو بنياد را ، برسميت شناخت.
اما استعمارگران کهنه کار
بريتانيا، بعلت کينهء تاريخی ايکه ازشکست های تلخ قشون انگليس درجنگهای اول ( 1838
ـ 1842 م ) ، دوم ( 1879 م ) و جنگ فاتحانه ميوند ( 1880 م ) درسينه داشته اند ،
بهنگام آزادی و تقسيم هند ، در برا بر خلقهای پشتونخوا و بلوچستان ، دو سوال و
انتخاب اسارت اور مطرح کردند. يعنی يا بايد جزء قلمرو هند می شدند يابپاکستان می
پيوستند، دو سوال و انتخاب مهم تاريخی الحاق به افغانستان ووطن اصلی يا تشکيل دولت
های مستقل ملی ، درپشتونخوا و بلوچستان هرگز مطرح نگرديد (1) اين يکی از ميراثهای
شوم و مسايل جنجال برانگيزيست که از استعمارگران بريتانيا ، بجای مانده و طی نيم
قرن گذشته اسباب تيرگی مناسبات افغانستان و پاکستان وزمينه های تشنج منطقه ء ما را
فراهم ساخته است. و منطقه ء ما را به گره گاه تضاد های حاد بين المللی ، بمراکز
تربيت بنيادگرايان، تنظيمهای تند رو و کند رو، بمرکز قاچاق ، ترافيک و توليد مواد
مخدر و به کشتارگاه مردم مظلوم ، به « کمربند سبز » امپريالستی ، اشيانهء
واپسگرايی ، نظاميگری ، نسل کشی ، پيمان های تجاوزکارانه، نابرابری حقوقی، زن
ستيزی ، مرد سالاری ، استبداد طالبی، جهل موقت و تروريزم بين المللی مبدل کرده
است. بهرحال بايد با اندوه فراون ياد کرد : هنوز چند روزی از تولد پاکستان سپری
نشده بود که اين نوزاد خون آشام استعمار بريتانيای کبير « مغولگی » را توسط طيارات
نظامی ، بمباردمان کرد. 23 تن از مردم بيگناه ملکی مناطق جنوب کشورما را به شهادت
رسانيد.
اين تجاوز نظامی ، مناسبات
افغانستان و پاکستان را تيره و تار و متشنج ساخت. بهنگام ازادی هند شورای ملی افغانستان
، در 26 جولای 1947 م ، الغای معاهدات دوران استعمار را تصويب و اعلان کرد. و برای
نخستين بار شورای ملی فئودالی افغانستان يک تصميم ملی گرفت ، ارادهء آزاد تمامی
افراد جامعه از بند رسته وزنجير شکن کشور ما را تمثيل کرد.
ازآن تاريخ تا کنون مساله حق تعيين
سرنوشت ملل و مردمان آنسوی خط استعماری ديورند ( 1893 ) بحيث مساله ملی و مرکزی
درخط مشی حکومت ها، در لويه جرگه ها، در شورای ملی افغانستان، در اعلاميه های
مشترک باسران دول و حکومات درمطبوعات و جرايد دولتی ، دربرنامه های عمل، خطوط
اساسی و اصول مرامی احزاب، سازمانهای ملی و دموکراتيک و جنبش های ملی و ميهنی و
درسياست خارجی افغانستان مقام دارای اهميت ملی و حياتی کسب نموده است. هنوز
پاکستان به سن رشد نرسيده بود که بار دگر
بمقصد ايجاد تمرکز خونين و سرکوب حقوق و آزادی های دموکراتيک مردم آنسوی خط
استعماری ديورند پاليسی « يک يونت » يا « توحيد » پاکستان را ، اعلان کرد. اين
پاليسی ضد دموکراتيک بمقاومت عادلانه و اعتراض خلق های پشتون و بلوچ آنسوی خط
استعماری ديورند مواجه گرديد.
درگرماگرم اعلان « يک يونت » شدن
وباصطلاح « توحيد » پاکستان در 9 حمل 1334 خورشيدی ، در شهر کابل نيز مظاهرات
خيابانی اعتراض آميزی آغاز و انجام يافت. بيرق سفارت پاکستان پاره و تعميرسفارت آن
کشور خواسته يا نخواسته سنگ باران شد. در 11 حمل 1334 خورشيدی درست دو روز بعد از
تظاهرات خيابانی ، طلاب معارف و محصلان دانشگاه و شهريان کابل ، حکومت پاکستان با
اقدامات وواکنشهای خشن تری متوسل گرديد. قونسلگری افغانی مقيم پشاور سنگ باران شد.
بوکالت تجاری ، نمايندگی بانک و اداره ترانسپورت افغانی خسارات فراوان وارد آمد (
2 )
حکومت افغانستان پروتستی را از مجرای دپلوماتيک
، به دولت پاکستان سپرد. از آن پس مناسبات افغانستان و پاکستان بيش از پيش بوخامت
گراييد. راه ترانزيتی بندر کراچی بروی کالاهای تجارتی افغانستان بسته شد. (
3 )
بتاريخ پانزده ثور همان سال حکومت
سردار محمد داود، در مقابل التماتوم دولت پاکستان « سفر بری » اعلان کرد، سربازان
دورهء احتياط سيل آسا بسوی مراکز نظامی سرازير شدند. « غيرت افغانی » ،عشق به
استقلال ملی، تماميت ارضی ، شور و هيجان وطنپرستانه و مورال عالی خود را به
جهانيان نمايش دادند.
هرچند بعد از دوسال مذاکرات طولانی
بيرقهای سفارتخانه های افغانستان و پاکستان با تشريفات ويژه ء ديپلوماتيک ، توسط
مقامات بلند پايهء هردو کشور برافراشته شد و مناسبات عادی ديپلوتيک برقرار گرديد
مگر مسئله اساسی مورد اختلاف هردو کشور بازهم راه حل حل عادلانهء خود را نيافت.
درچنين اوضاع و احوال ملی و بين
المللی لويه جرگهء 22 عقرب 1334 در کابل انعقاد يافت و در زمينه تقويت قابليت
دفاعی ، بسط و تحکيم مناسبات اقتصادی و تخنيکی کشور با اتحاد شوروی و ديگر کشور
های اردو گاه سوسيالستی تصاميم تاريخی مهمی اتخاذ گرديد.
براساس تصاميم تاريخی لويه جرگه ،
سران شوروی به افغانستان دعوت شدند. قرارداد بيطرفی و عدم تعرض بين دو کشور دوست و
همسايه به امضا رسيد. مساعدتهای بی قيد و شرط سياسی اتحاد شوروی به افغانستان آغاز
يافت.
به تقويت قابليت دفاعی کشور و
اردوی منظم ملی، پيش از هرزمان ديگر توجه معطوف شد.( 34 )
تاسال 1338 خورشيدی سران دول و
هيئات های بلند پايه حکومتهای افغانستان و
اتحاد شوروی برای حل مشکلات ترانزيتی و انجام مذاکرات به کشورهای همديگر مسافرتهای
رسمی متقابل انجام ميداده اند.
در دوران حکومت نظامی جنرال ايوب (
در بهار سال 1339 خورشيدی ) يک طياره جاسوسی امريکا از ميدان هوايی پشاور پرواز
کرد و خلاف قوانين بين المللی امنيت فضايی کشور ما را نقض کرد و در فضای شوروی
سرنگون شد.
دردوران حکومت نظامی جنرال ايوب
سرکوب شخصيت های برجستهء ملی و سياسی آنسوی خط استعماری ديورند، افزايش يافت. حبس
پاچا خان برای چهارمين بار پيهم طولانی و طولانی تر گرديد.
دهها مبارز پشتونخواه و بلوچستان
درزندانها، نابينا ، عليل ، بيمار روحی وشکنجه جسمانی شدند . ثابت قدم ترين
شخصيتهای سياسی ازجمله کاکاجی صنوبرحسين درزندانهای مخوف پاکستان جان سپردند.
دراين مرحله مناسبات افغانستان
وپاکستان بازهم تيره شد. قيود ترانزيتی و مشکل تراشی های بيروکراتيک رو به افزايش
نهاد و سرانجام قونسلگری های افغانستان درشهر های مختلف پاکستان، طبق اعلاميه رسمی
مورخ 6 سنبله 1340 بوظايف خود خاتمه بخشيدند (5 )
در ماه قوس 1341 در چوک يادگار شهر
پشاور ، جرگه بزرگی برياست افضل بنگش داير گرديد. دراين جرگه در حدود پنجاه هزار
تن از مبارزان ملی پشتونخواه اشتراک فعال کردند. درختم جرگه نسبت به برخورد ضد
کرامت انسانی نظاميان پاکستان و عليه تمديد حبس پاچا خان و ديگر زندانيان سياسی
اعتراض صورت گرفت و لغو « يک يونت » مطالبه شد. خلاصه مساله داغ پيرامون افغانستان
، درمجامع بين المللی ، سازمان ملل و مطبوعات خارجی بازتاب گسترده يافت.
رضا شاه که از انکشاف مناسبات
افغانستان و اتحادشوروی و از نفوذ روز افزون اين کشور درمنطقه و ايران سخت احساس
تشويش و نگرانی می کرد، بخاطر رفع اختلاف و عادی شدن مناسابات ( 5) افغانستان
وپاکستان « مساعی جميله ! » خود را آغاز کرد.
وی درماه سرطان 1341 خورشيدی به
پاکستان و در ماه اسد 1341 بنابدعوت محمدظاهرشاه ، بافغانستان مسافرت کرد و با شاه
افغانستان مذاکراتی انجام داد.(4)
در ماه ميزان 1341 خورشيدی ايالات
متحده امريکا برای استقرار مناسبات سياسی افغانستان و پاکستان ، از مجاری
ديپلوماتيک گرايش نشان داد و پيشنهاد ميانجگری دولت خود را، از طريق سفير ايالات
متحده امريکا مقيم کابل ، به حکومت افغانستان سپرد. شاه که از انکشاف بيشتر
مناسبات کشورهای سوسيالستی بويژه از گسترش نفوذ شوروی مشوش بود، پيشنهاد ميانجگری
« قصر سفيد » را منطبق بدوام و بقاء سلطهء
سياسی خاندان سلطنتی ارزيابی کرد و ضمن پاسخی از « مساعی جميله » قصر سفيد ابراز خورسندی و ستايش نمود.
خلاصه در سالهای اخير صدارت
سردارمحمد داود و بتاريخ 2 عقرب 1341 ، نمايندهء خاص رئيس جمهور ايالات متحده
امريکا وارد افغانستان شد و با محمد ظاهرشاه و نماينده برجستهء خاندان سلطنتی و
دولت افغانستان مذاکره کرد و به احتمال قريب به يقين رضا شاه و بطور عمده
ديپلوماسی قصر سفيد، راه را برای عادی سازی و تجديد مناسابت سياسی افغانستان و
پاکستان، استعفای سردار محمد داود از حکومت ، تشکيل لويه جرگه ، تدوين ، وضع ،
تصويب ، توشيح و انفاذ قانون اساسی و استقرار « دموکراسی تاجدار » و گسترش نفوذ
سياسی ، اقتصادی و فرهنگی جهان غرب و در نهايت شرايط لازم را برای چرخش تند در سياست
داخلی و خارجی افغانستان بسود اقمار ايرانی ، پاکستانی و عرب و اقتصاد بازار آزاد
هموار کرد. (5 ) بخاطر رعايت دقيق اين مشی درجريان کشمکش های خونين شيخ مجيب
الرحمن برای استقلال کامل ملکی بنگله ديش از سيطره ملی و سياسی جرنيلهای پنجابی ،
حکومات و شاه افغانستان در زمينه حل مساله مورد اختلاف با پاکستان جبونانه سکوت
اختيار کردند.
وشايد به قول نظامی گنجوی حق
السکوت خود را به شکلی از اشکال بصورت نهانی و دور از انظار مردم ، دريافت کرده
بوده اند. چنانچه به بهانه احترام سنت های پسنديده افغانی دولت پاکستان را از عقب خنجر
نزدند.»
خلاصه حکومات دهه قانون اساسی و «
دموکراسی تاجدار » ( از سال 1343 تا 1352 خورشيدی و کودتای سردار محمد داود )
باستثنای موسی شفيق صدراعظم هيچ يکی از چهار چوب مانورهای سياسی ، تبليغاتی،
بيانيه ها و مصاحبه های تشريفاتی و در نهايت از حدود بخششهای نقدی، تحايف و پناه
دادن رهبران سياسی پشتونخواه و تجليل روز 9 سنبله « جشن همبستگی با پشتونستان » و
نشر پروگرام راديوی پشتونستان ، گامی فراتر نهاده نتوانسته بودند.
موسی شفيق که بعد ازامضاء قرارداد
ننگين آب هلمند با امير عباس هويدا صدراعظم ايران، مايل به حل مساله مورد اختلاف و
امضای قرار داد ديگری با پاکستان بود. اتفاقا در شب مهتابی وسپيد 25 ـ 26 سرطان
1352 در نتيجه کودتای نظامی سردار محمد داود سرنگون و زندانی شد .
سردار محمد داود زيرفشار های
اشرافيت فيودالی ، راستگرايان در داخل نظام جمهوری و تنظيم های ساخت قاضی حسين
احمد، مولانا های ديوبندی، نظاميگران پاکستان، تشويق شاه ايران، تحريکات
انورالسادات ، خاندان سعودی و تبليغات گستردهء پيشوايان طريقه های قادری و نقشبندی
معلوم الحال و شيخ های امارات عربی راه سازش و گذشت از همه ادعا های کاذب قبلی خود
را، در پيش گرفت ( 6 ) و در نتيجه چنين چپگرد ها و معاملات ناکام سياسی در نيمه
راه حل مساله مورد اختلاف کشور با پاکستان، با قيام مسلحانه هفتم ثور 1357 خورشيدی
برافتاد و قربانی غرور اشرافی و اشتباهات تک روانهء سياسی خود شد.
بعد از قيام مسلحانهء هفتم ثور
1357 و استقرار جمهوری ديموکراتيک افغانستان باثر تشديد تضاد های اجتماعی، سياسی و
عقيدتی ، آغاز مهاجرت ها، افزايش قاچاق مواد مخدر و جنگ افزار ها، تشکيل و بسيج
مخالفان مسلح و تروريستی خاور ميانهء عربی درپاکستان ، وضعيت متشنج منطقه ء متشنج
تر و بی ثبات تر گرديد. فقط دراين شرايط و احوال متشنج سياسی ، جنرال محمد ضياالحق
رئيس دولت نظامی پاکستان، در جريان مسافرت خود به ايران ، به ميدان هوايی بين
المللی کابل فرود آمد وبيدرنگ در دعوت غير رسمی ايکه از سوی نور محمد تره کی رئيس
شورای انقلابی و صدراعظم در پغمان ترتيب شده بود اشتراک کرد. من شخصا در اين دعوت
غير رسمی اشتراک نداشتم. مگر همانگونه که نورمحمد تره کی درجلسه دفتر سياسی گزارش
دادند ، جنرال ضيا الحق بعد از ابراز تعارفات برهبری حزبی و دولتی افغانستان اطمينان
بخشيده بود که « رخداد های افغانستان
مساله داخلی کشور شما است ، پاکستان در آن مداخله نخواهد کرد. اما دولت پاکستان
کمک های انساندوستانه را بمهاجرين افغان ميرساند. »
جنرال ضياالحق برای حل و فصل مسايل
مورد اختلاف گفته بود که هرگاه جانب افغانستان موافقه داشته باشد جانب پاکستان
حاضر و قادر است که وظيفه ستر سرحدات مشترک را بعهده گيرد. رهبر پاکستان در لابلای
اين واژه های ديپلوماتيک هدف اساسی دولت
پاکستان ، يعنی موضوع برسميت شناختن خط استعماری ديورند را خيلی ظريفانه مطرح کرده
بود ، اما نورمحمد تره کی با صراحت کامل گفته بود که « خط استعماری ديورند بگونه
شمشيری است که درپيکر افغانستان درپايان قرن نزدهم ( 1893 م ) فرورفته است.
نورمحمد تره کی افزوده بود ، درميان پشتونها ضرب المثلی است که « اوبه په دانگ نه
بيليژی ». رهبر حزبی و دولتی افغانستان بدون هرگونه ظرافتهای دپلوماتيک ، صاف و
ساده ابراز کرده بود که اراده و خواست تاريخی خلق افغانستان از شما و حکومت
پاکستان فقط و فقط اين تقاضای برحق است که برای پشتونها و بلوچهای آنسوی خط
استعماری ديورند ، اين حق و امکان را فراهم کنيد تا مقدرات تاريخی خود را ازطريق
رای وهمه پرسی آزاد ، دموکراتيک و عادلانه تعيين کنند. اين خواست يگانه و عادلانه
ترين راه حل اختلافات افغانستان با پاکستان ميباشد.
اما واکنش دولت نظامی پاکستان همان
خيمه بندی درامتداد سرحد استعماری ديورند، تشويق مهاجرت ها ، پناه دادن به ملاکان
فئودال ، تاجران دلال ، قاچاقبران و نيروهای طفيلی و سکون پرست ، بهره برداری از
نازل بودن سطح سواد سياسی مهاجران ورهبران تنظيم های کند رو و تند رو وپيشوايان
طريقه های مذهبی شناخته شدهء آنان بود.
دولت مستعجل حفيظ الله امين نيز
درآخرين روز های حيات سياسی خود ، حاضر به مذاکره و حل سياسی مساله مورد اختلاف
باپاکستان و مشتاق پذيرايی آغا شاهی وزيرخارجه پاکستان گرديد.
ولی اتفاقا با هجومی برق آسا توسط
قشون شوروی سرکوب خونين و مساله مورد اختلاف پيچيده تر شد. و با اينصورت زمينهء
فروپاشی حاکميت خلق قهرا با صدور انقلاب مسلح توسط قشون متجاوز اتحاد شوروی مساعد
گرديد. ( 7 )
اما ميراثخواران استعمار کهنه ، پا
دوهای محلی استکبار جهانی بويژه نظاميگران پاکستان ، از همان صبح فردای ششم جدی 1358 خورشيدی ، در خط اول جبهه ضد حضور
نظامی شوروی و حاکميت مرحله نوين انقلاب ببرک کارمل قرار گرفت و در عمل بمداخله و
صدور ضد انقلاب مسلح به کشور ما آغاز کرد. جنرال ضيا بفکر خام پرورش تروريزم بين
المللی، تشکيل تنظيمهای هفتگانه ء تند رو، کند رو ، عربی و عجمی افتاد، مهاجرين را
به گروگان گرفت و با افزارهای مزدور بازيگران بزرگ سياست جهانی و صاحبان صنايع
جنگی مبدل ساخت و زير شعار های خوش آيند و مردم فريبانه به سنگرهای گرم و قربانگاه
ها فرستاد.
مگر علی الرغم مساعدتهای مالی
بيدريغ نظام های واپس گرای خاور ميانهء عربی و ديگر شعله افروزان جنگ، جنرال ضيا ،
جنرال اختر و ديگر جرنيلهای واپسگرای پاکستان قادر به تسخير ولايات ، شهر ها و
مراکز عمده اقتصادی ، فرهنگی و اداری کشور شده نتوانستند وارمان « فتح کابل » را
با خود به گور بردند. در آن شرايط مجددا مذاکرات طولانی توافقنامه های «ژنيو» توسط
عبدالوکيل وزيرخارجه افغانستان ووزيرخارجه پاکستان امضا شد. قطعات شوروی بصورت
منظم به کشور خود عودت کردند. قوای مسلح افغانستان خود وظايف دفاع مستقلانه را
بعهده گرفت. همچنان درشرايط پيدايی گرايشهای نوين درسياست خارجی گرباچف رهبر حزبی
و دولتی شوروی ، پيچ و مهره های حاکميت ببرک کارمل نيز تعويض شد.
دوکتور نجيب الله کليه مقامات
رهبری حزبی و دولتی را با بازيها و مانور های سياسی و مردمفريبانه و با توسل
بپاليسی نيش و نوش ظاهرا قبضه کرد و برای حل مساله مورد اختلاف با پاکستان تلاشهای
گسترده را با استفاده از همه امکانات بشمول همکاری تحريکاهای ملی و دموکراتيک
آنسوی خط ديورند آغاز نهاد. با رهبران جميعت اسلامی ، فرمانده مسعود و حزب اسلامی
، جنگسالاران ، پيشوايان طريقه های نقشبندی و قادری با شاه مخلوع تماس های منظمی
را تامين کرد. همچنين با غلام اسحاق خان رئيس جمهور پاکستان، برادر بينظير بوتو و
لوی درستيز اسلم بيگ ، پيوند های پنهانی و پشت پرده برقرار ساخت ( 8 ) وبرای جلب
اعتماد آنان 95 ماده ء قانون شورای انقلابی
ج د ا را بسود متحدين احتمالی خود
نقض کرد ، اردوی منظم ملی ، ح د خ ا و حزب وطن را نيز قربانی اشتباهات تک روانه
سيطره جويانهء ملی وسياسی و قربانی سياست
جهانی و منطقه يی خويش ساخت.
وسرانجام مجبور به استعفا و مهمان
نمايندگی ملل متحد درشهر کابل شد و بهنگام سقوط کابل و عقب نشينی منظم و مظفرانه
آمرمسعود به پايگاه پنجشير ، بدام طالبان و کرنيلهای پاکستانی افتاد، سرکوب خونين
و بدون محاکمه بدار آويخته شد به کرامت انسانی او خلاف احکام دين مبين اسلام و
ارزشهای اعلاميه جهانی حقوق بشر ، تعرض ناهنجار غير اسلامی ، غيرافغانی، غير
انسانی وحشيانه و جنايتکارانه صورت گرفت. مردم افغانستان مقامات بلند پايه پاکستان
را مسئول اصلی اعدام غير قانونی دوکتور نجيب الله می پندارند و بدون ترس از اشتباه
اين تحقير ملی تا قرون متمادی از حافظه های مردم غيور و با شهامت وطن و افغانهای
دلير زدوده نخواهد شد.
ميراثخوران استعمار کهنه درسال
1993 م و صدمين سال انقضای معياد قرار دااد خط استعماری ديورند، نه تنها اين مسئله
مورد اختلاف را با دولت اسلامی افغانستان حل و فصل عادلانه نکرد ، بل کابل و قلمرو
دولت اسلامی افغانستان را ، از زمين و
آسمان، در معرض راکت باران و بمباردمان نظامی قرار داد. اين بار شورای هم آهنگی
برهبری پروفيسور صبغت الله مجددی و بطور عمده حکمتيار و ديگر فريفتگان ،آب بر
آسياب ميراثخوران استعمار ريختند و موجبات ويرانی شهر کابل ، کشتار خونين دهها
هزار بی گناه ، گسترش شتابندهء نفوذ طالبان و تروريزم بين المللی را فراهم آوردند.
مگر بعد از شهادت فرمانده مسعود و تراژيدی نيويارک ، جاروب شدن ناگهانی طالبان ،
القاعده ، تروريزم بين المللی از سرزمين آتشدل ما همه تار های خامی را که جرنيلهای
پاکستانی و مولانا های ديوبندی ، شيخهای عرب و سلاطين نفت در اينجا و آنجای جهان
طی قريب يک ربع قرن رشته وبافته وگسترده بوده اند در آغاز قرن بيست و يکم اتفاقا
همه پنبه گرديد.
درحال حاضر ايالات متحده امريکا و
اقمار پاکستانی ، عربی و عجمی اين ابر قدرت جهانی بايک تند پيج نوين به جستجو و
تصفيه همان تروريست ها و تنظيم های پرشاخ وبرگ استبداد استعماری آغاز نهاده اند که
طی يکی دو قرن اخير مانع عمدهء رشد مستقل ملی و تحولات ديموکراتيک ملل و مردمان
اين منطقه آسيا بوده اند.
مناسبات روسيه فدراتيف با جمهوری
خلق چين رو به بهبود نهاده است. جمهوری خلق چين و هندوستان ، اين دو کشور سير
فرزند آسپيا راه های گفت و گو های سازنده را باز کرده اند. کشورهای نواستقلال آسيای
ميانه طرق همکاری اقتصادی ، تجارتی و امنيتی را ازطريق افغانستان وايران با ناتو و
اروپا جستجو می کنند.
احداث اين شاهراه نوين آسيايی اميد
احيای « راه ابريشم » را در دلها و دماغها زنده می کند. « قلب اسيا » را تحرک تازه
می بخشد و پروسه صلح ، ديموکراسی ، ترقی ، بازسازی و نوسازی افغانستان نوين را
تسريع می کند.
اتحاد های نوين جهانی عليه
بنيادگرايی اسلامی، تروريزم جهانی، کشت ، قاچاق و ترافيک مواد مخدر و عليه آشيانه
های اين دشمنان بشريت درشکل گيری و گسترش است، تمامی جرنيل ها و مولاناهای پاکستانی
، آخند های خشک انديش ايران ، بنيادگرايان خاورميانه عربی و شيخ های امارات و
تروريزم بين المللی به زير ضربات هم آهنگ نيرو های طرفدار دموکراسی ، آزادی ، ترقی
، صلح و تساوی حقوق ملل ومردمان قرار گرفتند وبيش از هروقت زمان ديگر تجريد ، بی
اعتبار و منزوی شده اند.
باورتزلزل ناپذير دارم که
نظاميگران پاکستان ، شورای ورشکسته و آزمون شدهء طالبان ، حزب اسلامی حکمتيار ،
عظمت طلبان ملی و ديگر پادو های محلی محافظه کاران بريتانيای کبير ، با توسل به
زور و تجاوز ، تفرقه ، تعصب ، تحجر، توحش ، تشنج بار خود را به منزل مقصود سيطره
جويی سياسی .و ملی هرگز رسانيده نخواهند توانست. برخلاف عقل سليم حکم می کند که
راه حل نظامی مسايل مورد علاقه افغانستان و پاکستان فاقد دورنما و آيندهء روشن
است. ( بار کج به منزل نمی رسد ). حل صلح اميز مساله مورد اختلاف افغانستان و
پاکستان يگانه راه صحيح و اصولی ، عادلانه و ديموکراتيک است.
اين راه منطبق به منافع و مصالح
ملی و ستراتيژيک افغانستان ، پاکستان ، منطقه امنيت آسيا و جهان می باشد. در روشنی
اين واقعيت های سرسخت تاريخ و شناخت توازن و تناسب نوين قوا درعرصه بين المللی
چنين پيش بينی تاريخی می توان کرد که :
درکشور ما و منطقه ما دير يا زود
انديشه های صلح ، آزادی و دموکراسی ، مردم سالاری ، ترقی اجتماعی و عدالت پيروزمی
شود.
مسابقات تسليحاتی پايان می يابد ، پيمان منع
انتشار سلاح های هستهء ، از سوی کشور های هند و پاکستان امضا می شود. ديوار های
بلند بی اعتمادی فرو می ريزد، سياست دوستی و همکاری متقابله بين ملل و مردمان جای
سياست تجاوز و تشنج را می گيرد. همه مسايل مورد اختلاف و منازعات منطقه يی راه حل
های صلح اميز ، عادلانه و دموکراتيک خود را می يابد.
اصول همزيستی مسالمت آميز منشور
ملل متحد ، ارزشهای اعلاميه جهانی حقوق بشر و ديگر موازين بين المللی زمينه های
اعتماد متقابل ، دوستی و همکاری بين الملللی را مهيا خواهد کرد ، تجارت ، توليد و
قاچاق مواد مخدر ، جنگ افزار های مرگبار و تروريزم بين المللی رونق کنونی خود را
از دست خواهد داد ف ملل و مردمان کشورهای ايکو
و منطقه از جمله افغانستان و کشورهای مستقل آسيای ميانه ، پاکستان ، هند ،
ايران درفضای بی غبار صلح ، دوستی ، تفاهم ، همکاری و احترام متقابل زندگانی
انسانی و ديموکراتيک خواهند کرد و از صلح و امنيت « آسيای بيدار » با همه نيرو
پاسداری خواهند نمود.
اکادميسين دستگيرپنجشيری
ايالت واشنگتن امريکا
14 جولای 2003
مدارک و ماخذ
( 1 ) خان عبدالغفارخان . زما جد
او جهد او ژوند . چاپ کابل 1362 ، ص 737 ، 738 ، 739 .
(2 ) سالنامهافغانستان گزارش شعبه
سوم وزارت امورخارجه افغالنستان 1340 ، ص 118 .
(3 ) مناسبات افغانستان ـ اتحاد شوروی
از 1919 ـ 1962 ف ص 78
نشرکرده ئ وزارت امورخارجه
(4 ) سالنامه 1339 افغانستان کابل
ص ص 270ـ 271 .
(5 ) سالنامه 1341 افغانستان کابل
ص 92
(6 ) دياگو کورديويز و سليک هريمن
، حقايق پشت پرده ء تهاجم شوروی در افغانستان. پشاور . ص 30 ، 31 ، 32 .
(7 ) پنجشيری دستگير ظهور و زوال ح
د خ ا چاپ پشاور ، بخش اول ص 209 .
(8 ) داکتر نجيب الله رئيس جمهور
افغانستان نامه اشد محرم به ميخائيل گرباچف. مترجم مسعود روفی . اروپا ، مجله صرير شماره 24 حمل 1377 مطابق
مارچ ـ اپريل 1998