به ياد مبارز
فقيد اسکندر ختلانی
امسال مصادف
است به سومين سالگرد شهادت اسکندر ختلانی شاعروژورنالست برجسته تاجک.او سه سال قبل
با مرگ نا به هنگامش خانواده، اقارب و دوستانش را به ماتم نشاند. سه سال است که ما
ديگر آواز گيرا يش را از اطريق امواج راديو به زبان تاجکی(فارسی) نميشنويم. ما نه
تنها از شنيدن صدا وکلام شرينش که به گوش ما
همواره طنين انداز بود، محروم شده ايم ، بلکه اززمزمه اشعار، فکاهی ها، طنز
ها ، لبخند ها و بلاخره صميميت هايش نيز بی بهره شده ايم.
ختلانی درماه سپتمبر سال 000 2 به گونه خيلی بی
رحمانه وبه سبک عشايری در مسکو در منزلش
با تبر از ميان برداشته شد. در واقع او
نيز در شمار قربانيان دشمنان بزدلش افزوده شده.
اسکندر ختلانی
در 21 مهر(ميزان) سال 1333(اکتبر 1354) در شهر کولاب که در سده های پيشين به نام
ختلان زمين مشهور بوده ديده به جهان کشود.آموزش متوسط را در تاجکستان و آموزش عالی
را در استيتوت ادبيات بنام ماکسيم گورکی در مسکو به پايان رسانيد.
سابقهء دوستی و آشنايی بنده با اسکندر ختلانی به
سال 1982 بر می گردد، هنگاميکه بنده جهت
تحصيلات ما ستری در انستيتوت علوم اجتماعی در مسکو مصروف تحصيل بودم. بايد ياد اور
شدکه با حضور قوت های نظامی شوروی سابق در افغا نستان در سال های هشتاد بحران افغانستان در
صدر مسايل داغ جهانی قرار گرفته بود ودر آن سالها نياز جدی به ترجمانهای
زبان فارسی دری هم در افغانستان و هم در کشور شوروی سابق ديده می شد. اين نياز در
انستيتوتی که ما تحصيل ميکرديم نيز محسوس بود.
اگر داستان آشنايی خودم را با اسکندر ختلانی که
در شرايط دراماتيک وغير عادی صورت گرفته بود ،آغازکنم، بی جا نخواهد بود.
مدتی بود که ميان ما محصلين و استاد مضمون فلسفه
که يک خانم کهنسال روسی بود بر سرمسلهء تدريس وترجمه دقيق اصطلاحات مضمون فلسفه به
فارسی اختلافات شديد رخ داده بود و ما هر دو هم استاد را وهم ترجمان های را ناوارد در موضوع می دانستيم.
متأسفانه تعدادی زيادی ازترجمان های روسی تبار وتاجک تبار تغير وتبديل شدند،
نتوانسته بودند نياز ترجمه دقيق مضمون مذکور را برآورده سازند. يکی ازروزهااين
نياز مبرم در آنوقت به گونه شايسته برآورده شد. هنگاميکه در صنف انتظار استاد
مضمون فلسفه وترجمان جديد را می کشيديم ناگهان استاد با يک جوان باريک اندام وقامت
نسبتأ دراز و با چهره آسيايی وارد صنف شد ودر صدر صنف قرار گرفتند. ما مثل هميشه ترديد داشتيم که صاحب
استادفلسفه خوب وترجمان وارد در زبان فارسی شويم. قبل از اينکه ترجمه مضمون مذکور
آغاز شود ، ما دانش آموزان که در حدود 20 نفر بوديم با نگاهای معنی دارو لبخندگونه
با يکديگر خويش فهمانديم که اين ترجمان نيز شايدناتوان مثل سايرهمتايانش باشد. به
هرترتيب، ناگهان استاد دهن باز کرد ودوسه جمله پيرامون درس قبلی گفت وترجمان نيز
باسرعت وبدون وقفه بر خلاف توقع ما باصدای گيرابه اصطلاح ا فغانی « حنجره طلايی»
وکاربرد وا ژه ههای دقيق فلسفی درفارسی وجالبترازهمه به لهجه ء فارسی کابلی مارامخاطب
قرارداده، نخستين ترجمه رابه گوش ما شنوانيدوبعدأ بدون وقفه به ترجمه ادامه داد.
اين ترجمه ء اومارا شگفت زده کردوفکرکرديم که او شايد يک کابلی مسلط بر زبان روسی
باشد. اين پسر جوان که با آوازجذاب و
فصاحت کلامش ما رادرموقيعت غيرمنتظره قرارداده
بود همانا اسکندرختلانی « عيدی زاده»است که نخستين بارنام وصدايش رادرصنف
خويش درسال 1982 شنويديم وبعد ها شاهد
شگوفايی استعدادودانش او تاروز مرگش نيز بوديم.
ختلانی وافغانستان
ختلانی مثل بسياری
دوستان افغانی اش درسال های هشتاد وپس ازآن بافرازونشيب فراوان وآزمون های جدی
مواجه بود. تاجايکه من ميدانم ختلانی که هنوز تحصيلات دانشگاهی خويش را بپايان نه
رسانيده بود بکارترجمانی وبه سرودن اشعارآغازکرده بود. اودرانستتوت علوم اجتماعی
مسکو، سازمان کمسمول ياجوانان شوروی ودراکثريت همايش هاومجالس مربوط به افغانستان
وشوروی سابق قبل ازآمدن خويش به افغانستان اشتراک فعال داشت . اسکندر برای نخستين
بار در سال 1985 جهت وظيفه ترجمانی به افغانستان
فرستاده شد. او مسوليت ترجمانی دها اسناد معتبر و از جمله ترجمه گزارشات و
بيانيه های برخی مقامات وقت را که توسط مشاورين ارشد شوروی سابق نوشته می شد ،
بدوش داشت.
ختلانی
در افغانستان با تلاش شباروزی، لياقت و استعداد خويش را به نمايش گزاشت و به حسادت و رقابت بيسياری ها مواجه شد. در
نتيجه بعد از مدتی کوتاهی بحيث يکی ازترجمان های رًيس جمهور نجيب اله ارتقای وظيفه نمود. او همچنان بحيث ترجمان و دستيار
آخرين سر مشاور شوروی سابق ويکتور
پلينيچکه که در آن روزگاران نقش مهمی در بسياری موارد داشت، ايفای وظيفه نمود.
ختلانی در بازگشت از افغانستان توسط ميخايل گرباچف رًيس جمهور وقت مفتخر به مدال شد.
بايد ياد آور شد که ختلانی فقيد پس از آنکه وارد
افغانستان شد و تا روز خروجش از اين کشور در پهلوی کار ترجمانی برنامه شخصی و فکری
خودرا نيز داشت. لهذا تماس با روشنفکران و
فرهنگيان افغانستان جزء برنامه او بودند.
بنده شاهد
فشارهای زيادی ازجانب روس هاوبرخی گروهای
افغانی درآن وقت بر وی بودم که نمی گذاشتند اوباافغانها تماس وهم صحبت
باشد. ولی اوجسور،بی باک وآزادمنش بود. اين فشار ها نه درافغانستان و نه
درمسکوسالهای بعدنتوانستند مانع تعقيب برنامه ها وآرمانهای انساندوستانه وآزادی
انديشانه اوشوند. اما نه او نه هيچکسی ديگری درآنروزگاران تصور آنرا کرده نميتوانست
که روزی کشوری شوروی به گونه معجزه آسا فرومی پاشد ودر جمله همسايگان شمال
افغانستان، کشوری تاجکستان ازاد ومستقل عرض اندام می کند.
تلاشهاوتماسها گستردهء فقيد ختلانی با عده ء
زيادروشنفکران وفرهنگيان درآنسالها،زمينه معرفت وآشنايی با خصايص،فرهنگ واقوام
گوناگون افغانستان را مساعدساخت. فقید ختلانی روزی نخستين دفتر شعريش را که در
افغانستان به تيراژ 1000 جلد بچاپ رسيده
بود، يک جلد آنرا برايم تحفه داد. هرچند
ختلانی قبلأ دو مجموعه شعری ديگر بنام «پرواز» در سال1981 و«شگوفه ها» درسال 1985
در تاجکستان به چاپ رسانيده بود. و افزون بر آن اشعارش در روزنامه ها، مجلات شوروی
سابق و رسانه های افغانستان به چاپ رسيده بودند.
شادروان ختلانی هنگاميکه در کابل ايفای وظيفه
مينمود دوبارمهمان بنده درمنزلم بود. حتی سالهابعد درمسکوازميزبانی بنده بارها ياد
ميکرد وازجمله خاطرات خويش ازافغانستان می شمرد.
ختلانی خاطراتی زيادی راازافغانستان به
کشورش برده وبرخی انان راسالهای بعد ياد مينمود. اوحادثه فيرراکت هاراکه توسط
مجاهدين درآن هنگام يک اجتماع که به افتخاردوفضانوردافغان که تازه ازشوروی سابق
برگشته بودند يادمی کرد که اونيزدرآنجاحضورداشت ونزديک بود جانش رادرآن حادثه که
دهاقربانی بجاگذاشته بود ،ازدست بدهد.
شادروان ختلانی درپی خروج آخرين سربازان شوروی
از افغانستان به کشورش بر گشت. اين درست زمانی است که نتنهااوضاع افغانستان پيچيده
باقی مانده بود بلکه اوضاع شوروی سابق نيز
بشدت درحال دگرگون شدن بود و سياست پرسترويکا
پيامد های خود را به وضاحت به
نمايش می گزاشت . نقطه اوج اين دگرگونی را فروپاشی شوروی سابق دراواخرسال
1991وپايان حاکميت ح. د.خ.ا درپی تصرف
قدرت درکابل توسط مجاهدين دراپريل 1992 راميتوان برشمرد. اين دوتحول يکی پی ديگری
تاثيرات خيلی جدی را در منطقه وجهان بجا گذاشت.
بايد تذکرداد که دگرگونی های سالهای 90 در منطقه
وفضای توفانزای سالهای 80 در افغانستان به روان وذهنيت مشاوران وترجمان های شوروی
سابق وبه ويژه هم نژادان دوطرف دريای امو، تاثيرخيلی محسوس بجا گذاشت. ختلانی
فقيديکی ازاين اين انسانهاست که ذهنيت و عملکرد های بعدی او درتحت تاثيرحوادث
افغانستان ومنطقه قرارگرفته بود.
او به مجرد برگشت از افغانستان به فعاليت گسترده
فرهنگی وادبی دست زد وتلاش نمودکه تجارب واندوخته هايش را ازطريق ادبيات وفعاليت
فرهنگی واجتماعی درخدمت مردمش قراردهد. به گفته خودش: "آزادی نخستين سنگ بنای
خودشناسی و هويت شناسی برای تاجکستان است". اما متأسفانه جنگ داخلی
درتاجکستان که پس ازفروپاشی شوروی سابق بقوع پيوست که باعث فاجعه ملی درين کشورشد،
مانع چشيدن طعم شرين آزادی برای تاجکان شد. ختلانی مجبورشدکه برای پيگری آرمان
هايش درشرايط دورازوطنی تازه آزادشده ولی آغشته به خون برادران وخواهرانش به
کارومبارزه ادامه دهد.
ختلانی فقيد با ابتکارخودش ودروضيعت فقراقتصادی
درويلنوس ماهنامه ادبی- فرهنگی رابنام «مژده» به خط فارسی به چاپ ميرساند. او نخستين
شماره اش را برايم در ماسکوداد وازمن خواهش نمود که باوی همکاری قلمی واقتصادی
نمايم. ازاوپرسيدم که چرانام جريده اش را«مژده» انتخاب نموده است. برايم گفت که
هدف از«مژده»، مژده آزادی و رستاخيز ملی تاجکستان
در منطقه است.
فقيد ختلانی دربازگشت به کشورش به سرودن
اشعارنيزادامه داد واين بار کيفت شعراو ومحتوی آن با اشعارگذشته اش ازتفاوت کيفی
خاصی برخورداربود. شعرختلانی شعررسالتمندوميهن پرستانه است. اکثريت اشعاروقف آزادی
ورهايی ميهنش ازمصيبت های ناشی ازجنگ برادرکشی اخيرشده. اکثريت اوقات که
نزداوبخانه اش میرفتم اواشعارتازه اشرا برايم زمزمه می کرد ومعنی ميکرد و باکلام
مقبولش وحنجره گيرااش من رامخاطب قرارميداد.
بنده خاطرات زيادی ازختلانی فقيد بياددارم
وتارنده ام بامن باقی خواهدبود يکی ازخاطرات فراموش ناشدنی ام تجليل ازدفاع
موفقانه تيزس دوکتورای بنده درماه جون سال1994درمسکوبود. محفلی که بدين مناسبت
درهمان روزدرمسکوبرگزارکردم،تعدادزيادی دوستان رادعوت کردم. ختلانی فقيد نيزدرجمله
دوستان ام بود. اوچنان فضای محفل را با خوانش اشعارش، فکاهی هايش، مزاخ هاوشوخی
هايش،رقص هاوپای کوبی هايش وهمچنان صحبت های معنی دارش گرم وزينت بخشيده بود که
اکثريت مهمانان تمام شب را با او يکجا باسرودوشادی سحر کردند.
اکثر اوقات که به منزل ختلانی در بلاروسکيه که
يک اتاق رادريک اپارتمان سه اتاقه کرايه گرفته بود می رفتم، اتاق اونامرتب بود وبا
مزاخ رفيقانه برايش می گفتم که چرااتاق ات اينقدرنامرتب است؟ به جوابم می
گفت:" برادر! اين اتاق مجردی است، به خيروقتی عروسی کردم بيا ببين نظم
رادرمنزلم. تاآنوقت من رابگذارکه به سبک خود زندگی کنم."
اززمانيکه بنده مسکورابه قصد
لندن ترک گفتم وتاروزشهادتش،درزندگی اوتغيرات زيادی رخ داده بود. او بار دوم عروسی
کرد ودرمنزل مستقل باهمسرجديدش که کرايه
گرفته بود،زندگی ميکرد. ازدواج نظم جديدی درزندگی اوآورده بودوخيلی راضی معلوم می
شدوخودراخوشبخت احساس می نمود. به اين واقعيت زمانی پی بردم که روزی ازلندن برايش
تلفون کردم وپس ازتبريکی عروسی اش،راجع به تغيرات درزندگی خانوادگی وزندگی فرهنگی
اش پرسيدم.
ختلانی تا پيِش ازازدواج دومش،برنامه
منظم مطالعه ونگارش داشت. برعلاوه کارژورنالستی،کتب وآثارفارسی وروسی را مطا لعه
وياداشت مينمود. دراکثريت سمينارها،کنفراس هاوهمايش های فرهنگی واجتماعی شرکت فعال
می نمود.اودرسالهای اخيردوساعت روزانه زبان انگليسی رابطورخودآموزی مطالعه می
کرد.اودراين اواخربه آموزش زبان پشتوعلاقه نشان می داد.
تسلط اوبرزبان وادبيات روسی وفارسی تا آن حدی
بود که من هيچگاه اورا نه ديدم که چه درترجمه شفاهی وچه درکتبی ازدکشنری استفاده
نمايد.حتی روزی ازوی پرسيدم که چرادکشنری نداری؟ برايم بالبخندگفت که تاحال به
استعمال دکشنری در هنگام ترجمه آثارضرورت احساس نکرده است
ترجمه دقيق وفصاحت کلام اودرهردوزبان روسی
وفارسی برای اواعتباروشهرت فراوان ميان تعدادی اهل قلم وفرهنگ افغانستان که
بااوآشنايِی داشتند کسب نمود.علاوه برآن اوزبان فارسی را به سه لهجه معروف
تاجکستانی،افغانستانی و ايرانی به راحتی صحبت می نمود. تسلط اوبه لهجه های دری
وفارسی ايرانی قابل ستايش است. بنده شاهد يکی ازگزارشات اوبرای راديوی فرانسه به
زبان فارسی بودم که به لهجه جاری فارسی ايرانی باآوازگيراوفصاحت کلام صورت گرفت.
درختم گزارش با تعجب ازفقيد ختلانی پرسيدم که ازکجا لهجه فارسی ايرانی رايادگرفتی،
مگردرايران زندگی کردی؟ اومثل هميشه با لبخند
پاسخ داد:" برادر! لهجه های سه گانه ويا چند گانه درزبان فارسی نميتواند
عامل جدايی وتجزيه يک زبان واحد وتاريخی فارسی به زبان های ديگرشود. لهجه های
معروف در زبان فارسی بيانگر جدايی زبان نيست بلکه تنوع نژادی وجغرافيای گسترده
فرهنگ آريايی- فارسی نژادان رانشان ميدهد."
ختلانی اکثريت اوقات خويش رابادوستان افغانی اش درمسکو
سپری ميکرد. اودوستان فراوان داشت. تقريبأ بسياری پناهندگان افغان مقيم مسکو به
اسم اوآشنايی داشتند. تازمانيکه من در مسکوبودم،اوتلاش زيادی به خرج می داد
تاروابط دوستی وفرهنگی را ميان روشنفکران افغانستان، ايران وتاجکستان
درشهرمسکوتامين کند. بنده در نتيجه تلاش های او با برخی روشنفکران وفرهنگيان
تاجکستان مقيم مسکوآشنا شدم ودر محافل برادران تاجکستانی ام با جمع ديگر از
روشنفکران افغانستان اشتراک می نمودم.
به عقيده بنده يک انگيزه طبيعی، ختلانی
فقيد را بسوی افغان دوستی می کشانيد. همانا پيوند های ژرف تاريخی، زبانی، مذهبی
ميان مردمان تاجکستان وافغانستان. او نه تنها دوستی ميان مردمان تاجکستان را با
افغانستان بمثابه يکی از فاکتورهای ضروری احيای هويت ملی وتاريخی تاجکستان می
پنداشت بلکه دوستی با ايران را نيز که ريشه ديرينه فرهنگی، نژادی، زبانی با هم
پيوندمی دهد نيز متضمن شگوفايی فرهنگی وخودسناسی تاريخی می دانست وآنرا به نفع
وخير کشور خويش میشمرد. او هميشه از هويت آريايی وايرانی نژاد بودن تاجکان ياد
ميکرد وبه آن افتخارميکرد.اونه تنها بقای تاجکستان را بلکه بقای افغانستان وايران
را نيز در تعميق وگسترش روابط اقتصادی، نژادی ،فرهنگی وزبانی آنان درچوکات يک
برنامه استراتيژيک می ديد.
ختلانی و ژورناليزم
فقيد ختلانی
درمسيرزندگی پرتلاَش وپربارش ازترجمه گرفته تا سرودن اشعار،نشرجريده، فعاليت های
سِاسی وفرهنگی متعدد، رو به سوی کارژورنالستی آورد و با تهيه گذارش های موثق وجذاب
برای راديوی BBC
سرويس فارسی،استعدادوصدای جذاب اش رادر عرصه جديدی نيز به نمايش گذاشت. درخشش
اوتازمانی قربانی اش در اين راه
چشمگيربودوشهرتی خوبی ميان شنونده های زبانی فارسی دريک مقياس وسيع کمايی
کرد.
او درزمانی همکاری با بخش فارسی BBC را آغاز کرد که رويداد های خونين در تاجکستان
وافغانستان به شدت جريان داشت وسيلی از مهاجرين اين دوکشوردر خارج از کشورهايشان
از جمله درروسيه سرازيرميشدند.در چنين شرايط توجه زيادی پناهندگان وبه ويژه فعالان
سياسی اين کشور ها به راديوی BBC بخش فارسی که اخبارداغ را پيرامون حوادث منطقه تهيه ميکرد،مبذول
گرديده بود.
تلاش برخی گروه های سياسی مبنی بر انعکاس نظريات
وصليقه های شان دراين راديودرشهر مسکوفقيد ختلانی را دروضيعت پچيده قرارداده بود.
زيرااين گروه ها تلاش ميکردند که راديوی BBC بخش فارسی آن را بااستفاده از گزارشات منطقه توسط فقيد
ختلانی به تريبون تبليغاتی خويش تبديل نمايند. ازاينرو ختلانی درمرکز توجه
آنهاقرارداشت. توقعات بی جاوخود خواهانه برخی گروه های افراطی افغانی در
شهرمسکو باعث ناراحتی ختلانی فقيد شده
ومانع فعاليت ژورنالستی اوميشد. اوتلاش ميکرد که بحيث خبرنگار تازه کار، بی طرفانه
وواقع بينانه درحد صلاحيت يک خبرنگار، نظريات گروهای درگير، چه درداخل افغانستان
بودند ويادرمسکو درگزارشات وی برای راديوBBC انعکاس يابد. اوروزی در صحبت با بنده درضمن انتقاد
ازتوقعات بی جای برخی گروهای افراطی در
مسکو گفت:" اين ها فکرميکنند که راديویBBC بخش فارسی، راديوی شخصی من ويا راديوی پدرم است. هرچه
من بخواهم در آنجا به نشرخواهد رسيد. اين يک راديو خارجيست مطابق به برنامه واصول
خود کارميکند وبنده درحدود صلاحيت وامکانات خودگزارش تهيه می کنم. بناء
فشارروزافزون يک تعدادگروهای تندرو که
ميخواهند مطابق به توقعات آنها من گزارش تهيه نمايم، خارج ازصلاحيت و امکانات بنده
است." اما اين موضعيگری ختلانی فقيد
يعنی تهيه گزارشات واقعی وبی طرفانه، قناعت گروهای تند روافغانی رادر شهر مسکو
فراهم کرده نمی توانست.
من شاهدتلاش های گوناگون اين گروتندرودرشهرمسکوبودم.
آنهاابتدأ تلاش کردندکه ختلانی راآله دست خود بسازند وبااستفاده ازتنگدستی اقتصادی
او، اوراتطميع نموده ودرخدمت خويش قراردهند. اماختلانی عليرغم مشکلات اقتصادی
ازاصول خودعدول نکرده وتن به وسيله شدن نه داد. گروهای تندروافغانی وقتی ديدن که
بااين شيوه نميتواننداوراوسيله سازند، دست به تحريکات وتهديد برعليه او زدند.
هرچند سال های بعد درپهلوی خبرنگارفارسی درمسکو، خبرنگارپشتونيزبرای راديو BBC گزارشات تهيه می
نمود. اين بخش خبری تا حدی زيادی توقعات گروهای افراطی رادرمسکوبرآورده ساخت. اما
شنونده های زبان فارسی همواره چشمگيربوده ، بنأ تهديدگروه های نامبرده بالای
ختلانی فقيد نه تنها کاهش نيافت بلکه افزايش يافت.
در سالهای بعد ختلانی بعدازقطع همکاری با راديوBBC ، برای راديوی آزادی به زبان تاجکی خبر تهيه ميکرد. من
همواره شاهدتهيه گزارشات به اين راديونيز
بودم. وازنزديک می ديدم که اوشب وروزدر تلاشی تهيه گزارشات جالب وموثق برای اين
راديومی بود.
زمانيکه ختلانی برای اين راديومصروف تهيه اخبار
در مسکو بود، صلح تا اندازه درتاجکستان برگشته بود. اما جنگ در افغانستان بيشتر در
مرزهای تاجکستان تمرکز يافته بود وبرنامه پاکستان ومتحدين غربی آن ظاهرأ
درافغانستان تقريبأ در حال تکمل شدن بود. مرحله ديگرجنگ به خاک وخون کشانيدن
تاجکستان وساير ملل آسيای مرکزی جز برنامه جيوپلتيکی، بازی بزرگ جديدکه پس
ازفروپاشی شوروی آغازيافته بود، روی دست گرفته شده بود. هم زمان با آن در شهر مسکو
يک گروه خاص افراطی
با استفاده از روابط نامشرو ع بامافيای اين شهر وروابط پچيده با برخی
مقامات و سرويس های امنيتی کشور روسيه بابهره از روابط گزشته ، يکه
تاز ميدان شده بودند. رقبای افغانی خودرا تقريبأ از ميدان خارج کرده بودند. فلهاذا
رفتن ختلانی از BBCبه راديو آزادی که
تعداد شنونده های فارسی زبان آن روز افزون شده بود نميتوانست آنها را راضی بسازد.
ازين رو آنها سطح توقعات خود را افزايش
داده و تهديدات شان را بر اسکندر ختلانی
تشديد بخشيدند. و اين تهديدات
زمانی فزونی می گرفت که تروريزم و طالبان بر ولايات کندز و برخی نقاط تخار هم مرز
با تاجکستان را در کنترول خودمی گرفتند .
بنده تا يک ماه پيش ازقتل او با وی از لندن تماس
تلفونی داشتم وهميشه پيرامون کار وزندگی او صحبت ميکردم. در آخرين صحبتم،
اوراانتقاد کردم و گفتم که من چندين بار
ازلندن در خانه ات تلفون کردم ، کسی نيست که تلفون را جواب دهد. همچنان گفتم برادر
کجا هستی،چه مصروفيت داری، من تا به کی آوازترا از طريق امواج راديو آزادی بشنوم. او گفت که در
اين روزهااکثرأ در خانه است و خانم اش در
تاجکستان رفته وهر تلفون نا آشنا را جواب نمی دهد.
هر چند او انسان بی ترس و دلير بود و با تهديد ها ارزشی قايل نمی شد. باوجود آن
احساس نا امنيتی و ناراحتی می کرد. اما
بنده که با اوضاع بی بندوبار روسيه آشنايی کامل داشتم نيز
نگران امنيت او بودم. در زمانيکه در مسکو بودم او را تشويق کردم اگر
ممکن باشد به راديوی آزادی بخش تاجکی به پراگ برود. حتا آخرين باری که از لندن با
او تلفونی صحبت کردم اولين پرسشم اين بود که چرا تا هنوز به پراگ نرفته است. نگرانی
بنده پيرامون امنيت ختلانی زمانی زياد شد که خبر تکان دهنده ترور مرموز
عالم دانشور در مسکو که واقعاً يکی از سرمايه های فرهنگی کشور ما بود اطلاع يافتم.
بهرحال تا جای که، من او را می شناختم، اودشمن
شخصی نداشت وتصورمی کنم که قتل او تصادفی نبوده باشد، انگيزه های سياسی ونژادی
درآن ذيدخل بوده باشد. متأسفانه در دوسال اخير صرف از طريق تلفون با او تماس
مستقيم داشتم .ا ماازفعاليت تندروان درمسکو
وفشارواخطارها به اويااززبان خودش می شنيدم ويابرخی از دوستانش ياد می کردند. متأ
سفانه بااوضاع پچيده که پس ازفروپاشی
شوروی سابق به ويژه
درشهرمسکو حاکم است، ماهيچگاهی قادر به محاکمه
کشانيدن قاتلين او وديگر قربانيان در محاکم شوروی سابق نخواهيم شد.
درآخير با زمزمه يکی از نمونه های کلام اسکندر ختلانی (عيدی زاده) که در اوج
جوانی اش در افغانستان سروده شده ياد او راگرامی می داريم:
شهيد لاله کفن
مادر،
تو بر مزار شهيد عزيز
خويش
يک کاسه آب يخ
يک دسته گل بيار...
زيرا که من هنوز درين خوابگاه خويش
لب تشنه ء حياتم دل تشنه ء وطنم.
زيرا منی که رفته به اين خواب جاويدان
دلدادهء بهار و گل سرو و لاله ام
بيست و دو ساله ام...
مادر،
تو از برای خدا، گريه
سر مده،
ديگر بجای آه و فغان
و غم الم
با من بده بشارتی از
مام و ميهنم.
مادر،
بگو،بگو که چه شد کار زار ما؟
پيروزی آمده؟
صلح است بر قرار؟
سر باز اگر کم است، بگو مادر عزيز،
اينجا هزار مرد ديگر
است مثل من.
مارا نمانده طاقت
خقتن ميان خاک.
گر کار ها بد است،
بگو مادر عزيز،
خيزيم هر يکی
از گور خويشتن:
" يا مرگ يا
وطن!"
اسکندر ختلانی، کابل ، ميزان
1364
***
نويسنده: دکتر هارون اميرزاده استاد سابق
انستتوت
علوم اجتماعی کابل
لندن