سراج الدین اديب
آرشیف نمبر (۹۵)
نوت :( این نوشته در سالیان قبل تحریر یافته بود و اگر امروز در تعیین اراکین دولت و احصائیه و سایر مطالب تغییر آمده باشد لطفآ آنرا در نظر داشته ممنون سازند )
افغانستان در یک نگاه
افغانستان با نام رسمی جمهوری اسلامی افغانستان (پشتو : د افغانستان اسلامي جمهوریت) کشوری در آسیای میانه است که حدفاصل آسیای میانه، جنوب باختر آسیا و خاورمیانه میباشد و پایتخت آن کابل است. همسایگان افغانستان، پاکستان در جنوب و خاور (شرق)؛ ایران در باختر (غرب)؛ تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان در شمال؛ و چین در شمال خاوری هستند. افغانستان یک کشور محاط در خشکی است، ولی در گذشته به خاطر راه ابریشم، کاروانهای تجارتی و بازرگانی فراوانی از این کشور گذر میکردند. همچنین افغانستان کشوری با تاریخ و فرهنگ کهن و پربار است، که دانشمندان و شاعران گرانقدری را به جهانیان عرضه کرده است.
نام واژهٔ افغانستان از دو بخش «افغان» و «ستان» تشکیل شدهاست. واژهٔ افغان برابر با معنای قوم پشتون بودهاست و پسوند ستان در زبانهای منطقه به معنای جای یا سرزمین است. واژهٔ افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ هجری خورشیدی (۱۹۲۳) و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید.[۱] واژهٔ افغان در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) و در قانون اساسی تصویبی محمد ظاهرشاه با تعریفی تازه و به معنی همهٔ افراد شهروند کشور افغانستان بهکار رفت. با این حال هنوز بیشتر فارسیزبانان افغانستان، واژهٔ افغان را به معنی مردم پشتون به کار میبرند.[۲]
جغرافیای طبیعی
موقعیت: در میان جنوب آسیا و آسیای میانه و خاورمیانه
مختصات جغرافیایی: میان ۶۰ تا ۷۵ درجه خاوری و میان ۲۹ تا ۳۸ درجه شمالی
پهناوری: پهناوری افغانستان ۶۵۲٬۰۹۰ کیلومتر مربع است. (چهل و یکم در جهان و یازدهم در قاره آسیا).
مرزها
کل: ۵۵۲۹ کیلومتر
ایران (باختر): ۹۳۶ کیلومتر
ترکمنستان (شمال): ۷۴۴ کیلومتر
ازبکستان (شمال): ۱۳۷ کیلومتر
تاجیکستان (شمال): ۱۲۰۶ کیلومتر
چین (شمال خاور): ۷۶ کیلومتر
پشتونستان (جنوب خاور): ؟ کیلومتر
پاکستان (جنوب): ۲٬۴۳۰ کیلومتر
آب و هوا
آب و هوای بری، تابستان گرم و زمستان سرد
بلندی ها
کشور افغانستان،همچون اغلب کشورهای آسیای میانه محصور در کوهستانها و خشکیها است. بیشتر مناطق این کشور کوهستانی است اما در جنوب و جنوب باختری، مناطق پستی نیز وجود دارد.
بلندترین نقطه: قله نوشاخ به بلندی ۷٬۴۸۵ متر از سطح دریا
پستترین نقطه: رود آمودریا به بلندی ۲۵۸ متر از سطح دریا
کوههای افغانستان
افغانستان کشوری کوهستانی است که رشتهکوه هندوکش ستون فقرات آن را تشکیل میدهد. بلندترین نقطهٔ هندوکش قلهٔ تیراج میر است که ۸۴۰۰ متر ارتفاع دارد. رشتهکوه مهم دیگر در افغانستان رشتهکوه کوه بابا است که بلندترین نقطه آن شاه فولادی نام دارد. رشتهکوههای بزرگ دیگر در افغانستان، فیروزکوه، سفیدکوه، سیاهکوه، پامیر، تیربند ترکستان، کوههای سلیمان و رشتهکوه خواجهمحمد هستند.
فهرستی از کوهها و قلههای افغانستان عبارت اند از :
ارگون
آقرباط
بالاکوه (۳۸۷۲ متر)
بندبیان
پنجشیر
تالقان
تاله و برفک
ترغان (۳۹۸۲ متر)
تکاب
تمران ۴۱۰۱ متر
تنی
تور غر (سياه کوه) 3982 متر
تیراج میر
جاجی چمکنی
جدران
چاغی
چاه آب
چلبدالان
حصه جرم
خاواک
درایم
درگی
دوشاخ ۲۱۱۰ متر
دوشی و کیلهگی
زمبر
سفید خرس
سفیدکوه
سکرم ۴۷۵۵ متر
سياه کوه
شاه فولادی
شاه مقصود (۲۷۷۳ متر)
طوطاخیل
عنبرکوه خان آباد
غوری
قره باتور
کربز
کشم
کنرها
کوتل اونی
کوه بابا 5413 متر
کوه چگائی
کوه خیبر
کوه سليمان
کوه ممئی
کوه مهرسمر در روستای پریان پنجشیر (6600 متر)
کوه میخ واقع در ولایت بامیان ولسوالی ورس
کوه واخان
گل کوه
لندر
مچلغو
مزار (۳۷۸۷ متر)
مانگل
نجراب
نهرین
نورستان
نوشاخ
نیکپی
یاهبند 2560 متر
منابع طبیعی افغانستان :
از منابع طبیعی کشور میتوان به گاز طبیعی، نفت، زغال سنگ، مس، کرومیت، طلق (نوعی کانی شفاف به رنگهای سفید و سبز و خاکستری)، سولفات باریم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمک طعام و سنگهای قیمتی، اورانیوم و… اشاره کرد.
محیط زیست
قطع درختان جنگلی توسط قاچاقچیان و انتقال چوب این درختان به کشورهای همسایه و عمدتاً پاکستان باعث نابودی بیش از ۷۰ درصد جنگلهای این کشور تا سال ۲۰۰۹ شد.[۳]
شاید مهمترین مشکل زیستمحیطی افغانستان خطر نابودی جانورانی مانند پلنگ برفی، بزهای کوهی، سمور، غزالهای وحشی، قوچ و… باشد. این حیوانات بیشتر برای استفاده از پوستشان کشته میشوند.[۴]
از شاخصترین محدودیتهای زیستمحیطی این کشور میتوان به محدویت در دسترسی به منابع آب (مصرف کشاورزی و آشامیدنی)، چرای بیش از حد دام، آلودگی هوا و آب، عدم دسترسی به آبهای آزاد و… اشاره کرد. تقریباً در افغانستان سامانهٔ دفع زباله به روش مدرن وجود ندارد.
پیشامدهای طبیعی
از پیشامدهای طبیعی معمول این کشور میتوان به زمینلرزه های فراوان (در میان کوههای هندوکش)، سیل و خشکسالی اشاره کرد.
جغرافیای انسانی
پرجمعیتترین شهرهای افغانستان به ترتیب کابل، قندهار، مزار شریف و جلال آباد هستند. روابط خویشاوندی و خانوادگی در میان مردم افغانستان بسیار نزدیک و صمیمانه است. در این کشور مسائل حاد میان مردم توسط ریشسفیدان و بزرگان حل و فصل میشود.
تقسیمات کشوری ولایتهای افغانستان
افغانستان دارای ۳۴ ولایت (استان) است که ذیلآ معرفی میشود :
ولایت ارزگان ولایت بادغیس ولایت بامیان ولایت بدخشان ولایت بغلان ولایت بلخ ولایت پروان |
ولایت پکتیا ولایت پکتیکا ولایت پنجشیر ولایت تخار ولایت جوزجان ولایت خوست ولایت دایکندی |
ولایت زابل ولایت سر پل ولایت سمنگان ولایت غزنی ولایت غور ولایت فاریاب ولایت فراه |
ولایت قندهار ولایت کابل ولایت کاپیسا ولایت کندوز ولایت کنر ولایت لغمان ولایت لوگر |
ولایت ننگرهار ولایت نورستان ولایت نیمروز ولایت وردک ولایت هرات ولایت هلمند |
جمعیت
برپایه سرشماری مقدماتی کمیته ملی احصائیه کشور، جمعیت افغانستان در سال ۱۳۸۵، ۲۴ میلیون تن بوده است. گفته میشود از این تعداد ۱۲٬۳۰۰٬۰۰۰ تن مرد و ۱۱٬۸۰۰٬۰۰۰ تن زن هستند. ۷/۲۱٪ جمعیت کشور شهرنشین میباشند.
مرحله اصلی سرشماری افغانستان در ماه سنبله ۱۳۸۷ صورت خواهد گرفت. این آمار شامل میلیونها مهاجر افغانی مقیم ایران، پاکستان و کشورهای دیگر نمیباشد. سازمان ملل پیش از این جمعیت افغانستان را ۲۹ میلیون تن براورد کرده بود.
وضعیت سنی (آمار تقریبی):
۰ تا ۱۴ سال: ۴۴٫۶٪ / مرد ۷۰۹۵۱۱۷/ زنان ۶۷۶۳۷۵۹
۱۵ تا ۶۴ سال: ۵۳٪ / مرد ۸۴۳۶۷۱۶ /زنان ۸۰۰۸۴۶۳
۶۵ به بالا: ۲٫۴٪ / مرد ۳۶۶۶۴۲ / زنان ۳۸۶۳۰۰
متوسط سن: ۴۳ سال
نرخ رشد جمعیت: ۲٫۶۷ درصد
نرخ تولد: ۴۶٫۲۱ کودک در هر هزار نفر
نرخ مرگ و میر: ۱۹٫۹۶ نفر در هر هزار نفر
نرخ مهاجرت: صفر (میزان کوچ به بیرون مرزها با بازگشت افغانها برابر بودهاست، بنا به آمار سال ۲۰۰۷).
نرخ مرگ و میر کودکان(زیر ۷ سال): ۶٫۶۴ در هر هزار کودک (بنا بر آمار سال ۲۰۰۷)
امید به زندگی:
از بدو تولد: ۴۳٫۷۷ سال
زنان: ۴۳٫۹۶ سال
مردان: ۴۳٫۶ سال
تعداد فرزند برای هر زن:؟؟؟
ملیت
امروزه همه مردم دارای تابعیت افغانستان را افغان مینامند. ولی در واقع افغان نام قومی خاص است كه امروزه پشتون نامیده میشود. هنگامی که احمدشاه درانی خواست محدوده جغرافيايی را كه امروزه افغانستان ياد میشود، از كشور ايران و هندوستان جدا كند، نام قوم خود يعنی افغان را بر کشور نهاد. در صورتی كه نامهای کهنتری كه بر اين محدوده جغرافيايی ياد میشده وجود داشته است، مانند خراسان یا آريانا.
گروههای نژادی
گروههای نژادی افغانستان عبارتند از: پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن، اویماق، بلوچ، پشهیی، نورستانی، اسماری (گجر)، قزلباشها و… . تاجیکها بیشتر در نیمه شمالی کشور و هزارهها درمناطق مرکزی کشور زندهگی میکنند پشتونها در نیمه جنوبی کشور زندگی میکنند. قوم بلوچ در جنوب باختری، قومهای ازبک و ترکمن در شمال، و اقوام نورستانی و پشهیی در مناطق مرکزی و شرقی کشور به سر میبرند.
دینها و مذاهب
۹۹٪ مردم افغانستان مسلمان هستند که حدود ۸۰٪ آنان سنی و ۱۹٪ شیعه هستند.[۵]
مذاهب دیگری چون هندو و سیک نیز در افغانستان پیروانی دارد. پیش از جنگهای ۳۰ سال گذشته، اقلیتی یهودی نیز در افغانستان و به ویژه شهر هرات وجود داشتند که امروزه بیشتر آنان به اسرائیل رفتهاند.
زبانها
نورستانی، فولادی (طوسی): بلوچی و بفنش:
مردم افغانستان به یکی از زبانهای فارسی دری (٪۵۰)، پشتو (٪۳۵)، زبانهای ترکی (از جمله ازبکی و ترکمنی) (٪۱۱)، و در حدود ۴ درصد به یکی از ۳۰ زبان کم گویشورتر (از جمله پشهیی، نورستانی و بلوچی) سخن میگویند. [۵].
بر اساس قانون اساسی افغانستان، زبانهای پشتو و دری زبانهای رسمی دولت افغانستان میباشند و در مناطقی که گویشوران زبانی دیگر زیاد باشند، آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم تلقی میشود.
سواد
تعریف فرد باسواد: فرد بالای ۱۵ سال که میتواند بخواند و بنویسد.
کل: ۳۶ درصد با سواد
مردها: ۵۱٪ درصد
زنها: ۲۱٪
تاریخ افغانستان
بیشتر اقوام ساکن در افغانستان از مردمانی هستند که از ۳ هزار سال پیش به تدریج به این سرزمین آمدهاند. افغانستان کنونی از آن هنگام تا سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی (۱۷۴۷) که از امپراطوری ایران جدا، زیر سلطهٔ حکومتهای بسیاری از جمله هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان، ساسانیان، امویان، عباسیان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، غوریان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان مغول، تیموریان، گورکانیان، صفویه، و افشاریه بوده است. در سال ۱۱۲۶ احمدشاه درانی که از سرداران نادرشاه افشار بود، پس از مرگ او افغانستان کنونی را پایه گذاری کرد.
سرزمین افغانستان در طول تاریخ گلوگاه یورش به هند بودهاست. جنگجویان بسیاری چون اسکندر مقدونی، سلطان محمود غزنوی، سلاطین غوری، ایلخانان مغول، تیمور گورکانی، نادرشاه افشار و احمدشاه درانی از پیچ و خم کوهها و درههای این کشور خود را به هندوستان رساندهاند. همچنین تا پیش از رونق بازرگانی از راههای آبی در قرون جدید و سپس پیدایش راههای هوایی، راه بازرگانی خاور و باختر یا همان راه ابریشم از دشت شمال این کشور گذر میکرد و کاروانهای بازرگانی از راه کابل به هند و از راه بلخ به چین میرفتند. پس از کشف راههای آبی و سپس گسترش راههای هوایی، افغانستان مانند سایر کشورهای آسیای میانه، تبدیل به کشوری محصور و کم رفتوآمد شد.
افغانستان چندی پس از استقلال، زیر سلطهٔ بریتانیا درآمد. از زمان استقلال افغانستان در سال ۱۲۹۸، این کشور دو بار توسط امپراتوری بریتانیا اشغال گردید و تا زمان اعلان استقلال آن توسط امان الله خان در ۱۲۹۸ (۱۹۱۹ م.) سیاست خارجی افغانستان زیر نظر مستقیم امپراتوری بریتانیا بود. واژهٔ افغانستان به عنوان نام یک کشور در سال ۱۳۰۲ و در قانون اساسی امانالله شاه به تصویب رسید.[۶]
آغاز پادشاهی امانالله شاه در سال ۱۳۰۲ آغاز تاریخ مستقل افغانستان است. تاریخ پیش از این زمان عبارت از تاریخ مشترک افغانستان با ایران است
افغانستان مستقل(شکل گیری افغانستان )
از زمان استقلال افغانستان در سال ۱۲۹۸، این کشور دو بار توسط امپراتوری بریتانیا اشغال گردید و تازمان اعلان استقلال آن نوسط امانالله خان در ۱۲۹۸ سیاست خارجی افغانستان زیر نظر مستقیم امپراتوری بریتانیا بود. پس از اعلام استرداد استقلال افغانستان، این کشور روابط مستقیم خود را با کشورهای دیگر برقرار ساخت.
یک دوره کوتاهمدت که به نام دهه دموکراسی نامیده میشود در این کشور در ده سال پایانی دوره پادشاهی محمد ظاهرشاه به وجود آمد و با کودتای سال ۱۳۵۲ داوود خان به پایان رسید. داوود خان پسر کاکای محمد ظاهرشاه آخرین پادشاه افغانستان بود و خودش اولین رئیس جمهور کشور گردید. در سال ۱۳۷۳ یک نیروی چریکی به نام مجاهدین در این کشور به همکاری کشور های منطقه و عرب و غرب در رأس امریکا شکل گرفت که۱۴ ساله قدرت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( حزب وطن ) را به چالش طلبید.
سلطهٔ طالبان
مجاهدین موفق به تشکیل دولت ملی نشدند و جای آنها را طالبان که از حمایت مادی و معنوی پاکستان و عربستان سعودی سود میبرد، گرفت. طالبان نیز نتوانست بقایای مجاهدین را که علیه آنها پایداری میکردند، به طور کامل سرکوب نماید. رژیم طالبان در سال ۱۳۸۰ با حملهٔ ائتلاف بین المللی به رهبری آمریکا از هم پاشید.
حامد کرزی
حمله آمریکا به افغانستان از سال ۱۳۸۰ (۲۰۰۱) پس از کنفرانس بن (Bonn) در اثر توافق گروههای افغان دولت موقت به رهبری حامد کرزی روی کار آمد. حکومت در پاییز ۱۳۸۳ (۷ دسامبر ۲۰۰۴ میلادی) به ریاست جمهوری حامد کرزی (Hamid Karzai) شکل گرفت و در پاییز ۱۳۸۴ (۱۹ دسامبر ۲۰۰۵ میلادی) نیز انتخابات مجلس قانون گذاری آن را تکمیل کرد.
پایتختها
۱- از سال ۱۱۲۶ (۱۷۴۷) تا ۱۱۵۴ (۱۷۷۵): قندهار
۲- از سال ۱۱۵۴ (۱۷۷۵) تا اکنون: کابل
فرهنگ
زبان و خط
ماده شانزدهم قانون اساسی افغانستان زبانهای فارسی (در گویش رسمی و دولتی دری) و پشتو را زبانهای رسمی افغانستان اعلام میکند و چنین میگوید: از جمله زبانهای پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی و پشهای، نورستانی، پامیری و سایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری زبانهای رسمی دولت میباشند. در مناطقی که اکثریت مردم به یکی از زبانهای ازبکی، ترکمنی، پشهای، نورستانی، بلوچی و یا پامیری تکلم مینمایند، آن زبان علاوه بر پشتو و دری، زبان سوم رسمی میباشد و نحوه تطبیق آن توسط قانون تنظیم میگردد. دولت برای تقویت و یافتن همه زبانهای افغانستان برنامههای موثر طرح و تطبیق مینماید. نشر مطبوعات و رسانههای گروهی به همه زبانهای رایج در کشور آزاد میباشد.
نامداران فرهنگی و هنری
از چهرههای فرهنگی که در گسترهٔ جغرافیایی افغانستان زاده شدهاند میتوان از مولانا جلال الدین بلخی, خواجه عبدالله انصاری، انوری, عنصری بلخی, دقیقی بلخی, امام فخر رازی, ابوریحان بیرونی,عبدالقادر بیدل, امیر علیشیر نوایی, عبدالرحمن جامی, رابعه بلخی, ناصر خسرو، سنایی غزنوی، کمال الدین بهزاد، ملا فیضمحمد کاتب، ابوعبید عبدالرحمن محمد جوزجانی، حمیدی بلخی، حنظله بادغیسی، ظهیر فاریابی, مولانا حسین واعظ کاشفی، شهیدبلخی, معروفی بلخی ,ابوالموید بلخی، ابونصر فارابی، ابواسحاق فارابی، رحمان بابا، خوشحال خان ختک، ابوشکور بلخی، عشقری, میرغلام محمد غبار، و خلیل الله خلیلی نام برد.
موسیقی و رقص
در افغانستان، پشتونها دارای نوعی رقص گروهی هستند که بدان اتن ملی میگویند. در موسیقی نیز افغانستان پیشنهٔ خوبی دارد. در گذشتهها مردم افغانستان در نشستهایی که در موعد معینی برگزار میشده است، گردهم میآمدند و به بحث و بررسی دربارهٔ کتب و اشعار میپرداختند و در پایان این جلسات به آوازخوانی و موسیقی میپرداختند و از اشعار بسیار شیرین و پرمعنا استفاده مینمودند.
سینما
سینما در افغانستان به دلیل سه دهه جنگ پیشرفت چندانی نداشته است. در دوره طالبان سینما نیز ممنوع شد. در این دوره طالبان حتی اقدام به تخریب آثار سینمایی نیز کرد، اما در این میان برخی از این آثار به ویژه آرشیو تلویزیون ملی افغانستان به وسیله افراد هنردوست از نابودی نجات یافتند و امروز در دسترس میباشند.
پس از سرنگونی طالبان، سینما به پیشرفتهایی نایل آمد و آثار خوبی هم ارائه شد. از جمله این آثار میتوان به فیلم «اسامه» ساخته «صدیق برمک» اشاره کرد. نخستین انیمیشن در تاریخ افغانستان پس از سرنگونی طالبان با نام «تهاجم» به کارگردانی «افشین دانش» برگرفته از طرح احمد فهیم کوه دامنی برای شرکت در جشنوارههای بین المللی در سال ۱۳۸۲ ساخته شد. این انیمیشن توانست توجه و دید بیشتر داوران جشنواره را به سوی خود جلب نماید. [۷]
رادیو و تلویزیون
نخستین برنامهٔ رادیویی افغانستان توسط رادیو کابل در سال ۱۳۰۷ در زمان امانالله شاه پخش شد. تلویزیون اما در پایان حکومت سردار داوود در سال ۱۳۵۷ به میان آمد.[۲]
در دوران طالبان تلویزیون، وسائل فیلمبرداری، ماهوارهها، سینماها، موسیقی، تئاتر و دیگر وسائل ارتباط جمعی و رسانههای صوتی و تصویری، همه و همه منع اعلام و تحریم گردیده بود.
افغانستان هماینک دارای یک سازمان رسانهای ملی به نام «رادیو تلویزیون ملی افغانستان» (RTA) میباشد. این سازمان دارای یک شبکه تلویزیونی و یک شبکه رادیویی میباشد. اگرچه RTA رسانهای متعلق به دولت است اما طبق قوانین جدید رسانهای نه دولتی و نه خصوصی، بلکه رسانهای مردمی است که صرفاً هزینهاش را دولت تامین میکند.
اخیرا دوباره سعی بر این است که محصولات رادیو و تلویزیون ملی افغانستان، بر اساس اصول، روش و پالیسی حکومت کارکرد داشته باشد. علاوه بر RTA رادیو و تلویزیونهای خصوصی دیگری در افغانستان وجود دارد که شامل نزدیک به ۱۰۰ شبکه رادیویی و حدود ۱۰ شبکه تلویزیونی میشود
رسانههای چاپی
پیشینهٔ رسانهها درافغانستان به نشر اولین روزنامه، شمسالنهار در سال ۱۲۵۲ برمیگردد. [۳]
همینک چندین روزنامه در کابل و سایر ولایات افغانستان فعالیت میکنند. بیشتر روزنامههای افغانستان پس از سرنگونی طالبان روی کار آمدند.
آموزش و پرورش
در هنگام اشغال افغانستان توسط شوروی (دهه ۱۳۶۰) و جنگهای داخلی این کشور (دهه ۱۳۷۰)، آموزش و پرورش قبلی افغانستان از هم پاشید و به شکل نوین به شمایل کشور های سوسیالیستی و دموکراتیک تنظیم گردید.
در دورهٔ قدرت طالبان دختران خانهنشین شده و اجازهٔ تحصیل از آنها گرفته شد. در این دوره، به جای درسهای علمی مانند کیمیا و فیزیک در مدارس، بیشتر بر آموزشهای مذهبی تاکید میشد. اکنون براورد میشود کمتر از نیمی از مدارس افغانستان دسترسی به آب آشامیدنی داشته باشند. پس از یورش آمریکا به افغانستان در سال ۱۳۸۰ و فروپاشی طالبان، با روی کار آمدن دولت انتقالی وضعیت تحصیل اندکاندک رو به بهبودی میرود، ولی با این وجود هنوز بیش از ۶۰٪ مردم افغانستان از سواد خواندن و نوشتن بیبهرهاند.
اکنون ۱۳ دانشگاه و ۶ مرکز تربیت معلم، در سراسر افغانستان وجود دارد. در کنکور ورود به دانشگاه سال ۱۳۸۵ خورشیدی، ۸۰ هزار نفر شرکت کردهاند. براورد مسئولان این است که حدود سی هزار دانشجو به علت نبود امکانات از ورود به دانشگاه محروم شوند.[۴]
ده درصد بودجه سالانه افغانستان به امور آموزشی اختصاص دارد، که از این میان هفت درصد آن مربوط به وزارت معارف (آموزش وپرورش) است، یک درصد مربوط به نهادهای پژوهشی و یک درصد مربوط به آموزش عالی است.[۵]
دولت
نظام قانونی :
نظام حکومتی افغانستان جمهوری اسلامی (متفاوت با پاکستان و ایران) است. برپایهٔ ساختار جدید در این کشور، قوانین این کشور بر اساس آموزههای دین اسلام است. بر پایهٔ قانون اساسی این کشور حکومت متبوع از قانون اساسی متعهد است یک کشور پیشرفته و کامیاب، یک نظام مبتنی بر عدالت اجتماعی، محفوظ نگه داشتن حقوق و کرامت انسانی مردم افغانستان، تفهیم و نهادینه کردن یک کشور دموکراتیک، حفظ اتحاد ملی، برابری و تساوی حقوق اقوام و قبایل گوناگون ساکن در کشور، به معرض وجود گذارد. برپایهٔ قانون اساسی، این کشور متعهد به رعایت قوانین سازمان ملل و قوانین بین المللی در دفاع از حقوق بشر است. براساس قانون اساسی افغانستان، یک جوان با ۱۸ سال سن تمام میتواند رای بدهد.
قوهٔ اجرائیه
رئیس جمهور: حامد کرزی – فعلآ اشرف غنی احمد زی
وزیر خارجه: دادفر سپنتا – فعلأ زلمی رسول
وزیر دفاع: عبدالرحیم وردک
وزیر مالیه: انورالحق احدی / داکتر عمر زاخیل وال
وزیر داخله: حنیف اتمر /
……………..
قوهٔ قانون گذاری
مجلس نمایندگان (ولسی جرگه): ۲۴۹ نفر
رئیس مجلس نمایندگان: محمد یونس قانونی
مجلس سنا (مشرانو جرگه): ۱۰۲ نفر
رئیس مجلس سنا: صبغت الله مجددی
ستره محکمه (دیوان عالی)
رئیس: عبدالسلام عظیمی
ارتش
ارتش ملی افغانستان (Afghan National Army) پس از فروپاشی طالبان به تدریج شروع به بازشکل گیری کرد. در سال ۱۳۸۵ نیروی هوایی این کشور رسما آغاز به کار کرد. خدمت سربازی در افغانستان اجباری نیست.
اقتصاد
افغانستان به لحاظ اقتصادی یکی از فقیرترین کشورهای جهان محسوب میشود که همه ناشی از نابسامانیهای سیاسی است. اقتصاد افغانستان پس از فروپاشی حکومت طالبان در سال ۱۳۸۰ رو به بهبودی نهاده است. نرخ آمار زیر خط فقر این کشور بسیار وحشتناک است، به موجب این نرخ از هر صد افغان ۵۵ نفر آنان زیر خط فقر هستند. از دیگر آمار نگران کننده این کشور فقیر نرخ ۴۳ درصدی بیکاری است. حدود ۸۱ درصد مردم این کشور کشاورز هستند و بقیه شامل ۱۱ درصد در صنعت (اغلب بافندگی) و ۹ درصد در خدمات مشغول به کار هستند. به موجب آمار سال ۲۰۰۴، ۱۵ میلیون نفر در این کشور کارگر هستند.
نرخ تورم در این کشور در سال ۲۰۰۵، ۱۶.۳ و در سال ۲۰۰۶ بنا بر پیش بینیها ۱۷ درصد است. بیشترین محصولات صادراتی این کشور به سه کشور آمریکا(۲۵٫۴٪)، پاکستان(۲۲٪) و هند(۱۹٫۵٪) است که حجم آن ۵۰۰ میلیون دلار آمریکا تخمین زده میشود. و عمده ترین شریکان صادر کننده محصولات به این کشور پاکستان(۲۳٫۷٪)، آمریکا(۱۱٫۲٪)، هند(۷،۹٪)، آلمان(۶٫۸٪)، ترکمنستان(۴٫۹٪)، روسیه(۴٫۵٪)، کنیا(۴٫۳٪) و ترکیه(۴٫۲٪) میباشند که حجم آن به بیش از ۴ میلیارد دلار میرسد. بیشترین بدهی این کشور به کشور روسیه و نیز بانک جهانی است که به بالغ بر ۸ میلیارد دلار میرسد. پس از سقوط طالبان بیش از ۶۰ کشور جهان قول کمک به این کشور را دادند که به فاصله ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۹، ۸٫۹ میلیارد دلار به این کشور کمک بلاعوض کنند.
واحد پول افغانستان، «افغانی» نام دارد که از سال ۱۳۸۰ به بعد ارزش آن نسبت به دلار رو به بهبودی میرود. سال مالی آن از یکم حمل (۲۱ مارچ) تا ۲۹حوت (۲۰ مارچ) است. عمدهترین محصول صادراتی این کشور مرفین یا تریاک است. از دیگر اقلام صادراتی این کشور میتوان به جامه پشمی بومی این کشور و فرشهای دستباف و پوست گاو و گوسفند و سمور و پلنگ و مار اشاره کرد.
معادن
افغانستان یک کشور کوهستانی با آب و هوای سرد میباشد. این کشور دارای رشتههای کوههای بلند سربه فلک کشیده زیادی میباشد. به دلیل سه دهه جنگ و خرابی، این کشور از آبادانی و پیشرفت بازمانده است. اکنون افغانستان معادن زیادی ندارد، اما اگر در این بخش سرمایه گذاری و پژوهشهای گسترده به عمل آید، مطمئنا رشد اقتصادی سریعی را در پی خواهد داشت و نیز فرصتهای شغلی چشمگیری ایجاد خواهد شد.
افغانستان دارای معادنی چون: طلا، لاجورد، زمرد، فیروزه و زغال سنگ در ولایت بغلان که در نوع خود در جهان بی نظیر است و حدود ۱۳ نوع زغال سنگ از این معدن استخراج میشده است و حتی در زمان جنگ نیز به فعالیت خود ادامه میداده است. بعضی از تجهیزات و وسائل موجود در این معدن به حدود ۴۵ سال پیش بر میگردد که از طرف دولت اتریش به افغانستان داده شده بود.
صنایع
صنایع زیادی در افغانستان وجود ندارد. اما صنایع دستی قالیبافی، فرشهای دستی، گلیم، نمد یا نماد، و جاجیمبافی در این کشور به طور خودجوش موجود میباشد. افغانستان سالانه حدود دو و نیم میلیون متر مربع فرش صادر میکند.
راهها
افغانستان به لحاظ ارتباطی و وضعیت جادهها و بزرگراهها نسبت به گذشته پیشرفت نموده است. به طور کلی ۴۵ فرودگاه در این کشور وجود دارد. نام هواپیمایی بین المللی افغانستان آریانا است. دو فرودگاه بین المللی کابل و قندهار و میدان هوایی-نظامی بگرام از مهمترین فرودگاههای این کشور است. افغانستان به دلیل عدم دسترسی به آبهای آزاد فاقد بندر و کشتیرانی است و تنها رودخانه مرزی آمودریا از این قاعده مستثنا است که آن هم به سبب عدم توجه کافی هیچ بهرهای برای این کشور ندارد. در افغانستان راه آهن وجود ندارد.
در کشور افغانستان بنا بر آمار سال ۱۳۸۳ حدود ۳۵ هزار کیلومتر جاده وجود دارد که تنها ۹ هزار کیلومتر آن آسفالت و ریگ اندازی شده است. ۱۲۰۰ کیلومتر تنها مسیر رودخانهای و آبی این کشور است که در محدوده آموردیا با سه کشور تاجیکستان و ازبکستان و ترکمنستان واقع است. از بنادر نزدیک به این رودخانه میتوان به شیرخان بندر و خیرآباد اشاره کرد. نزدیک ترین شهر مهم به این رودخانه مزار شریف است.
ارتباطات
رشد و توسعه نظام ارتباطی افغانستان به دلیل کوهستانی بودن این کشور بسیار بود که اکنون با استفاده از تکنولوژی مدرن با سرعت زیادی در حال رشد قرار دارد و بیشتر از ۸۰ فیصد کشور زیر پوشش مخابراتی جی اس ام قرار دارد . در افغانستان بیش از ۵۰ هزار نفر صاحب تلفن هستند و جالب تر آن که ۸۰ برابر آن در این کشور صاحب تلفن همراه هستند.در این کشور بیش از ۳۰ هزار نفر کاربر اینترنت هستند.همچنان وزارت مخابرات افغانستان از دو سال بدینسو روی پروژه فایبر نوری کار میکند که با تکمیل شدن این پروژه افغانستان به خطوط جهانی فایبر نوری وصل خواهد شد. افغانستان در عرصه مخابرات پیشرفت چشم گیری نموده است که فعالیت ۶ شرکت مخابراتی خصوصی و دولتی این موضوع را تائید میکند.
رابطههای خارجی
رابطه با همسایهها :
رابطه با ایران به سبب ارتباطات ریشه دار فرهنگی، ایران نقش مهمی در سیاست خارجی افغانستان دارد، علاوه بر این ایران یکی از بزرگترین طرفهای تجاری افغانستان است. پس از سرنگونی طالبان و روی کار آمدن نظام سیاسی جدید در افغانستان روابط تجاری افغانستان و ایران افزایش چشمگیری داشته است. البته این روابط تاکنون بیشتر صادرات ایران به افغانستان بوده است. ایران و افغانستان در زمینه مبارزه با مواد مخدر و بازسازی شبکه حمل و نقل افغانستان همکاری دارند.
افغانستان و ایران در سالهای اخیر که مشکل کمبود باران وجود دارد بر سر تقسیم آب رودخانه هیرمند در منطقهٔ سیستان اختلاف نظر دارند.اگرچه هردو بر توافقنامهٔ امضا شده توسط امیر عباس هویدا و محمد موسی شفیق (نخست وزیرهای وقت هر دو کشور) در مورد تقسیم حق آب هیرمند تاکید دارند.
رابطه با پاکستان
افغانستان از دیرباز با پاکستان بر سر خط دیورند مشکل مرزی دارد.
روابط فرامنطقهای
حکومت کنونی افغانستان جز با اسرائیل با همهٔ کشورهای دنیا دارای روابط سیاسی است. دولت افغانستان اعلام داشته که در صورت تشکیل کشور کاملاً مستقل فلسطین روابط کامل خود را با اسرائیل برقرار خواهد کرد.
عضویت در سازمانهای بین المللی
سازمان ملل متحد
اینتلست
اکو
پیماننامههای بینالمللی
پیمان منع گسترش مینهای ضد نفر
افغانستان عضویت سازمان همكاری منطقهای آسيای جنوبی (سارك) را نيز حاصل كرده است.
پانویس
↑ tajikistanweb. بازدید در تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۰۸.
↑ tajikistanweb. بازدید در تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۰۸.
↑ بیبیسی فارسی،تاریخ خبر: دوشنبه ۲۵ مه ۲۰۰۹ – ۴ خرداد ۱۳۸۸. بازدید: مه ۲۰۰۹.
↑ بیبیسی فارسی،تاریخ خبر: دوشنبه ۲۵ مه ۲۰۰۹ – ۴ خرداد ۱۳۸۸. بازدید: مه ۲۰۰۹.
تاریخ افغانستان
حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد. روشن نیست پیش از تهاجم آریاییها چه کسانی در این سرزمین ساکن بودهاند. بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک ایران در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. مردم افغانستان و ایران دارای فرهنگ و تاریخ و نژاد و زبان و دین مشترک هستند . تاریخ این مردم یکی است و نمی توان برای یکی از آنها مصادره کرد .
قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.
کوشانیان
در قرن اول میلادی، قبایل صحراگرد یوئه-چی که از جانب شمال وارد باکتریا شده بودند یونانیها را تارومار کرده، باکتریا را تصرف نمودند و سلسلهٔ کوشان را بنا نهادند. کوشانیها که تجربهٔ حکومت نداشتند، امپراتوری خویش را بر ویرانههای امپرتوری یونانی بنا نهاده و دوباره سکههای یونانی و حتی الفبای یونانی را متداول ساختند.
کوشانیها تا اواسط قرن اول میلادی شهرهای کابل و قندهار را نیز تسخیر کرده و امپراتوری خویش را وسعت بخشیدند. در این دوران دین بودایی نیز توسط آشوکا به این سرزمین وارد شد. در دوران حکمرانی کانیشکا، مبلغان آئین بودایی از طریق آسیای مرکزی به چین سفر نموده و در پخش و اشاعهٔ این آیین تلاشهای زیادی کردند. دورهٔ کوشانیها را میتوان دورهٔ تمدن جدیدی برای افغانستان محسوب کرد: این خاندان در پیکرتراشی پیشرفتهای بسیاری کرد و بتهای ۳۵ و ۵۳ متری بامیان که توسط طالبان نابود شدند از یادگارهای همین دوره بودند. خاندان کوشان در حوالی سال ۲۲۰ میلادی، زمانی که خاندانهای کوچکی اینجا و آنجا سر بلند کرده و برخی از نقاط را تصرف نمودند منقرض گشت. انقراض خاندان کوشانی پایان یک عصر یا دورهٔ شکوفایی فرهنگی و هنری بود که دیگر هیچگاه در افغانستان تکرار نشد.
یفتالیان
در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنچم میلادی، پس از سقوط کوشانیان کوچک، دولتی در افغانستان پدید آمد، که در تاریخ به هیاطله یا یفتالیان مشهور اند. یفتالیها از قوم هیوانگ نو یا هونها بودند که بر اثر جنگ با چینیها از آنها شکست یافته و شاخهای از آنان با آتیلا به طرف اروپا رفته و شاخهای دیگر در ایالت بدخشان افغانستان امروزی ساکن شدند و دولت یفتالی را تشکیل دادند.[۱]
حملهٔ مسلمانان
در سال ۴۷ هجری قمری (۶۶۷ میلادی) اعراب از طریق هرات از آمودریا گذشتند، ولی تا سال ۹۱ هجری قمری (۷۰۹ میلادی) که بر سرزمینهای باکتریا و ورارود مسلط شوند با مقاومت شدید مردم روبرو شدند و در برخی موارد تلفات سنگین جانی را نیز متحمل شدند. در کابل اعراب با ایستادگی جوانی بنام رستمداد کابلی روبرو شده چندین شبانه روز در محاصره ماندند، آخر قوای تازه دم اعراب تحت فرماندهی یکی از سرداران عرب به نام لیس ابن قیس معروف به شاه دوشمشیره به کمک سپاهیان رسیدند.
امپراتوری غزنویان در افغانستان و شرق ایران ۹۴۴-۱۰۴۰م
غوریان
در سال ۵۳۵ هجری قمری (۱۱۴۰ میلادی) غوریان شهر با شکوه غزنی را که زمانی لقب عروس شهرها را داشت به تصرف خود درآوردند. علاالدین غوری معروف به جهانسوز این شهر زیبا را به آتش کشیده اجساد سلاطین غزنوی مگر محمود و پسرش مسعود را از قبرها بیرون کشید و سوزاند.
غوریان که همواره خواب رسیدن به سرزمین زرخیز هندوستان را میدیدند، بعد از ویران ساختن غزنی در اسرع وقت رهسپار هندوستان شدند. یکی از غلامان ترک غوریان بنام قطب الدین تخت و تاج دهلی را تصاحب کرد و پس از وی غلامان ترک به مدت یک قرن این تخت و تاج را در اختیار داشتند.
مغولان
در قرن هفتم هجری قمری (سیزدهم میلادی) یکی از روئسای قبایل مغول بنام چنگیزخان، قوم خود را تحت نظم و انظباطی شدید بصورت نیروی جنگندهای مقتدر در آورد. مهاجمان مغول سوار بر اسپهای تیزتک و ریزاندام از صحرای مغلستان بهطرف جنوب سرازیر شدند و همچون گردباد توفنده کوهها و دشتهای پیش روی خود را درهم پیچیدند. سرزمین کنونی افغانستان حتی صدسال بعد نیز همچنان اسیر مغولان بود. رهبران محلی عموماً ترکانی بودند که از طرف اربابان مغول خود برای اداره امور این سرزمینها گماشته شده بودند. پس از مرگ چنگیز پسرش اوکتای به جای وی نشست، و آنگاه که امپراتوری مغول تجزیه و متلاشی میشد، این سرزمین کوهستانی به هلاکو نوه چنگیزخان واگذار شد.
آل کرت
پس از سقوط مغولها در قرن هشتم هجریقمری (چهاردهم میلادی) آل کرت هرات که بازماندگان سلسله غوریان بودند فرصت یافتند در فاصله سالهای ۷۳۳ هجری قمری (۱۳۳۲ میلادی) تا ۷۷۲ هجری قمری/۱۳۷۰ میلادی مستقلاً بر سرزمین خویش حکومت کنند. اما حکومت مستقل ایشان به دست تیمور لنگ، از نوادگان دختری چنگیزخان که قبایل ترک تحت فرمان خود در مقرش در سمرقند به قصد جهانگشایی به حرکت در آورده بود سر نگون شد.
تیموریان
تیمورلنگ چندین بار این سو تا آنسوی هندوکش را زیر سم ستوران خود گذراند؛مشهورترین لشکرکشیهای وی در ۸۰۱ هجری قمری (۱۳۹۸ میلادی) انجام شد که طی آن هندوستان فتح و دهلی غارت گردید، و یکبار دیگر پس از چنگیز این نواحی دستخوش چپاول و ویرانی شد. با مرگ تیمور در سال ۸۰۷ هجری قمری (۱۴۰۵ میلادی)، پسر چهارمش شاه رخ، پس از یکسال جنگ و رقابتهای خانوادگی، حکومت هرات و نیز ماورءنهر را بدست گرفت. وی هرات را به عنوان پایتخت خود بر گزید، حصارهای آن را مرمت و بازسازی کرد و در آن بناهای مجللی ساخت، و این شهر بصورت مرکز مهم سیاسی و بازرگانی منطقه در آمد. در این سالها معماران، نقاشان، علما و محققان و موسیقی دانان مورد تکریم و تجلیل فراوان قرار گرفتند. بزرگترین هنرمند میناتوریست استاد کمال الدین بهزاد، در حدود سال ۸۴۴ هجری قمری (۱۴۴۰ میلادی) در هرات تولد یافت و در دربار سلطان حسین بایقرا، آخرین شاهزادهای تیموری، زندگی کرد.
بخش اعظم دوره صدساله حکومت تیموریان در افغانستان شاهد رونق و رفاه و پیشرفت این کشور بود. اما امپراتوری تیموریان نیز تدریجا به سوی زوال میرفت؛ و یکبار دیگر، با زوال اقتدار فرمانروایان خارجی، مردم و رهبران بومی این سرزمین امکان آن را یافتند که تجدید قوا کنند و برای بدست گرفتن حکومت سرزمین خود سر برآورند. یکی ازین رهبران، شخصی بنام بهلول لودی بود. لودی در سال ۸۵۵ هجری قمری (۱۴۵۱میلادی) تاج و تخت دهلی را نیز تصاحب کرد و سلسله لودی را که هفتاد و پنج سال دوام کرد تأسیس نمود.
ظهیرالدین محمد بابر بزرگترین فرزند عمر شیخ شاهزاده تیموری بود که بر فرغانه حکم میراند. ولی پس از آنکه بر جای پدر خود نشست، ترکان ازبک تمامی ملک و موطن وی را تصرف کردند، وی در سال ۹۱۰ هجری قمری (۱۵۰۴ میلادی)، شکست خورده و پریشان، به همراه چند صد نفر از وفادارانش سفری را به امید فتوحات احتمالی آغاز کرد که آخر مؤسس امپراتوری مغولان هند شد. ظهیرالدین مانند جدش تیمور لنگ ترک بود و به ترک بودنش مباهات میکرد و همچنان مدعی بود که نوه چنگیزخان است. او شهر کابل رابرای آب و هوای مطبوع و اهمیت بازرگانی و سوق جیشی آن به عنوان مرکز خویش برگزید. بعد از فتح هند دیگر هیچگاه به کابل بر نگشت، اما بنا به وصیت خود، جسدش را بعد از مرگ به این شهر آورده و در باغی که خودش بنام باغ بابر (این باغ تا هنوز به همین نام موجود است) دایر کرده بود منتقل و دفن نمودند. پس از مرگ بابر ستاره اقبال امپراتوری تازه تأسیس یافته مغول برای مدت بیست سال در حضیض بود. یکی از بسته گان لودیها شخصی بنام فرید شیر شاه سوری تخت و تاج هند را از همایون فرزند و جانشین بابر تصاحب نمود، و سلسلهای را بنام سوریها را بنیان گذاشت. همایون مدت پانزده سال در تبیعد بسر برد و عاقبت به کمک ایران قندهار و کابل را دو باره بدست آورد. در سال ۹۶۲ هجری قمری (۱۵۵۵ میلادی، دهلی را نیز دوباره به کف آورد. اکبر شاه پسر همایون بعد از پدرش به تخت نشست و امپراتوری مغولان هند را دوباره تثبیت ساخت. اکبرشاه بسال ۱۰۱۴ هجری قمری (۱۶۰۵ میلادی، چشم از جهان فرو بست، و پسرش جهانگیر بر جایش نشست. در این دورهاست که باز رهبران محلی اینجا و آنجا سر بلند کرده از هر طرف صدای استقلال خواهی بگوش میرسد. در دوره حکومت شاه جهان، شاعر جنگجوی مشهور پشتون بنام خوشحال خان ختک از کوههای سلیمان سر برآورد. خوشحال در چندین مصاف با مغولان جنگید. شاه جهان حکومت پشاور را به خوشحال خان بخشید، اما اورنگزیب بعد از آنکه پدرش شاه جهان را خلع و خود بر مسند امپراتوری مغول تکیه زد تمام صلاحیتهای خوشحال را محدود نموده آخر او را به زندان افگند. حکومت طولانی اورنگزیب همراه با شورشهای مداوم قبایل پشتون مواجه بود؛ خوشحال خان در گروگان سپاهیان مغول بود و ایشان هم همواره تلاش میکردند تا شورش قبایل را سرکوب نمایند، او حتی در زندان نیز عمیقترین انزجار و تنفر خود را توسط اشعارش نسبت به مغولان تبارز میداد. خوشحال بعد از دوسال از زندان رها شد و بقیه عمر خود را در مبارزه علیه ایشان سپری نمود، او همیشه سعی میکرد تا اقوام پراگنده پشتون را علیه مغولان متحد سازد. با مرور زمان شالودههای امپراتوری مغولان هند بر اثر سوء تدبیرهای اورنگزیب سست گشت، و این امپرتوری در فاصله کوتاهی پس از مرگ اورنگزیب در سال ۱۱۱۸ هجری قمری (۱۷۰۷ میلادی) تجزیه شد و از هم پاشید. در فروپاشی امپراتوری مغولان هند افغانها بی تأثیر نبودند. طی دویست (دوصد) سالی که مغولان حکومت هند را در دست داشتند، شهرهای مرزی افغانستان از سه سو مورد کمکش و محل منازعه بودند: مغولها از یک سو، ایرانیها از سمت غرب، و ترکان ازبک از سمت شمال. کابل، هرات و قندهار بارها میان این مدعیان متخاصم دست به دست شدند. البته تاریخ افغانستان همواره تحریف گردیده باید توجه داشت که ساتراپ آریانا از اولین ساتراپهای سرزمین پارسی بودهاست ونمی توان انکار کرد که افغانستان باتوجه به فرهنگ و مخصوصا زبانش همیشه جزیی از ایران بودهاست که طی عهدنامه پاریس از ایران جدا شد.
در سال ۱۱۲۰ هجری قمری (۱۷۰۸ میلادی) پشتونهای غلزایی سلطهای ایران بر قندهار را برانداختند ؛ در هرات نیز پشتونهای ابدالی همین کار را کردند. با گذشت چند سال این قبایل چنان قدرتمند گشتند که محمود افغان مشهور به شاه محمود هوتکی بر بخشهای وسیعی از ایران نیز برای مدتی حکم میراند. اما از آنجاییکه ایشان قلمرو خویش را بیش از حد توانشان بسط و توسعه داده بودند حکومتشان چندان نپاییذ و بزودی برچیده شد.
احمدخان سدوزایی، یکی از سران قبیله پشتونهای ابدالی از جمله امرای نادرشاه بود. وی چنان مورد اعتماد نادر بود که به فرماندهی نیروی ۴۰۰۰ نفرهای محافظ او گماشته شد. در سال ۱۱۶۰ هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی) نادر بدست سران سپاه ایرانی خود به قتل رسید احمدخان پس ازین حادثه خود را به قندهار رساند، و در آنجا خود را امیر یعنی رئیس همهای قبایل خواند و حکومت افغانستان را بدست گرفت.
شاهنشاهی احمدشاه درانی
احمدشاه ابدالی، در سال ۱۷۴۷ میلادی، دولتی در محدوده افغانستان فعلی پدید آورد.
دانشنامهٔ بریتانیکا، که یکی از معتبرترین منابع بهزبان انگلیسی به شمار میرود، شاهنشاهی احمدشاه درانی را آخرین امپراتوی افغان خواندهاست. این دانشنامه میافزاید که شاهنشاهی احمدشاه درانی پس از امپراتوری عثمانی، دومین امپراتوری جهان اسلام در نیمهٔ دوم قرن هجده بود که حدود قلمرو آن را از مشهد تا دهلی و از آمودریا تا دریای عرب دربر میگرفت.[۲]
الفنستون، محقق نامور انگلیسی، که از احمد شاه درانی به عنوان مؤسس افغانستان معاصر یاد کردهاست، مینویسد: «احمدشاه خردمندانه، اساس یک امپراتوری بزرگ را نهاد. هنگام در گذشت او متصرفاتش از غرب خراسان تا سرهند و از آمو تا دریای هند گسترش داشت و این همه را یا با انعقاد پیمان بهدست آورده بود و یا عملاً (با زور شمشیر) تصرف کرده بود».[۳]
همو میافزاید: «بهراستی اگر شاهی در آسیا سزاوار احترام ملت خویش باشد، جز احمدشاه کس دیگری نیست».[۴]
دولت مستقل افغانستان
از سال ۱۱۶۰ هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی به بعد حکومت مستقل افغانستان را همواره دو خانواده از طایفه ابدالی در دست داشتهاند. از سال ۱۱۶۰هجری قمری (۱۷۴۷ میلادی) تا ۱۲۵۱ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) تاج و تخت این کشور در دست سدوزاییها بود؛ و از آن پس به خانواده محمدزایی که از همان طایفه بودند تعلق گرفت.
احمدخان سدوزایی دست به یک پارچه ساختن مملکت زد، کابل را تصرف نمود. همهٔ سرزمینهای واقع در غرب رود سند را، از کشمیر تا دریای عمان، با پذیرفتن انواع مشکلات از دست مغولان هند باز پس گرفت. احمدشاه (احمدخان سدوزایی) ملقب به احمدشاه بابا ۱۲ مرتبه بر هند لشکر کشید در سال ۱۱۷۰ هجری قمری (۱۷۵۶ میلادی) دهلی را تصرف کرد و خزانهای خود را با ثروت سرشار که از آنجا غنیمت گرفته بود انباشت. بعد از مرگ احمدشاه درسال ۱۱۸۷ هجری قمری (۱۷۷۳ میلادی) تا چهل وپنج سال بعد همچنان رقابت و کشمکش و دسیسه چینی در میان مدعیان حکومت در طایفهٔ سدوزایی ادامه یافت ؛ این وضع باعث از هم گسیختگی خاندان حاکم گشت و چیزی نمانده بود که افغانستان را نیز از هم بپاشد.
پسر دوم و جانشین احمدشاه، یعنی تیمورشاه، پایتخت خود را از قندهار به کابل انتقال داد و مدت بیست سال از (۱۱۸۷ هجری قمری (۱۷۷۳ میلادی)-۱۲۰۸ هجری قمری(۱۷۹۳ میلادی)) بر قلمرو وسیع اما نا مطمئن حکم میراند. تیمور شاه بیست و سه پسر داشت اما نتوانست برای خویش جانشین تعین کند. طی بیست و پنج سال شاهزادگان سدوزایی مشغول توطئه و تحریک برای دست یافتن به حکومت کابل بودند و قلمرو این حکومت هم به مرور زمان از هم میپاشید. در این مدت از میان پسران تیمور شاه، سه برادر هر کدام برای چند صباحی و یکی از ایشان دو بار به حکومت رسیدند، و هریک از ایشان نیز بزودی قربانی توطئههای خانوادگی گردیدند. بعد از اینکه این برادران رئیس طایفهای محمدزایی به قتل رساندند و پسر بزرگ وی فتح محمدخان (وزیر فتح خان) را کور کردند، کاسهای صبر محمدزاییها لبریز شد. این طایفه علم طغیان علیه سدوزاییها را بلند کرد، و در سال ۱۲۳۳ هجری قمری (۱۸۱۸ میلادی) دوست محمدخان، جوانترین پسر رئیس طایفه محمد زایی، حاکم سدوزایی را در حوالی کابل شکست داد. دراین روزها از قلمرو وسیع سدوزایی چیز چندانی باقی نمانده بود. بلخ دعوی استقلال میکرد، مرو و کوشک به تصرف روسیه تزاری در آمده بودند، رانجیت سینگه والی ایالت پنجاب نیز اعلان حکومت نمود. انگلیسها بر بلوچستان دست انداخته بودند و سند نیز در مقابل حکومت افغانها تمکین نمیکرد.
دوست محمدخان در چنین شرایط بحرانی به سال ۱۲۵۰ هجری قمری (۱۸۳۵ میلادی) خود را امیر افغانستان خواند. دوست محمد از انگلیسها که عملا از سیکها حمایت میکردند تقاضا نمود تا بر سر مسئله پنجاب میان ایشان میانجیگری نمایند و در ضمن به انگلیس قول داد که افغانها مانع پیشروی روسها از شمال به جانب جنوب شوند. دوست محمد خان وقتی زمام امور را در دست گرفت که دو امپراتوری بزرگ روسیه و انگلیس سرگرم پیشرویها و توسعهٔ قلمرو خویش بودند. افغانستان بصورت مانع و حد فاصل طبیعی و کوهستانی در میان این دو امپراتوری، به مهرهای پیادهای در رقابت شطرنج وار این قدرتهای بزرگ قرن ۱۹ و دست آخر به سپری برای جلوگیری از تصادم آن دو، بدل شد. وقتی دوست محمد در مبارزه با سیکها از انگلیس کمک خواست آنها حاضر نشدند که به وی کمک کنند، چه که آنها آخرین حملات دوران احمدشاه بر هند را هنوز بخاطر داشتند و بخود اجازه نمیدادند تا افغانها این مردمان کوه نشین و دیرآشنا و حادثه جو را تهدیدی برای سلطهای خود بر هند ندانند. همین احساس خطر بالاخره باعث شد که دوست محمدخان دوسال بعد از حکومت افغانستان کنار رود. وقتی دوست محمدخان از انگلیس استمداد کرد که هرات نیز در محاصرهٔ ایران بود. انگلیسها از پیشروی ایران و پیشروی روسیه در آسیای مرکزی بیشتر احساس خطر نمودند. وقتی انگلیسها به درخواست امیر دوست محمد جواب منفی دادند، وی نیز ناگزیر دست به دامان تزار روس زد. دراین وقت انگلیس خطر را بسیار جدی تلقی نموده اعلان نمود که برای حفظ هند بریتانوی در مقابل دست درازیهای روسیه ضرورت میداند تا در کابل یک حکومت دوست انگلیس باشد، درینوقت شاه شجاع، شاهزاده مخلوع و بی تخت و تاج سدوزایی اعلان کرد که هرگاه انگلیسها در رسیدن به حکومت کابل به وی کمک کنند، او حاضر است که پشاور را به سیکها واگذارد. تا این هنگام ایرانیها هرات تخلیه کرده بودند، اما با این حال انگلیسها افغانستان را اشغال کردند، و بدین ترتیب نخستین جنگ انگلیس و افغانستان (۱۲۵۴ هجری قمری (۱۸۳۸ میلادی) – ۱۲۵۸ هجری قمری (۱۸۴۲ میلادی)) آغاز میشود.
جنگ اول افغانستان و بریتانیا
در سال ۱۲۵۴ هجری قمری (۱۸۳۳ میلادی) جنگ بین افغانستان و انگلیس در بخش جنوبی دره هلمند روی داد. دوست محمدخان که در کابل خود را در چنبر توطئهها و دسایس گرفتار دید، ناگزیر به تبعید در هند تن در داد. نیروهای انگلیسی در کابل مستقر شدند و شاه شجاع نیز بر حکومت کابل دست یافت، هم شاه شجاع و هم انگلیسیها در نیافته بودند که مردم او را نه به عنوان شاه بلکه حتی به عنوان رئیس یک قبیله هم نمیپذیرند. نیروهای انگلیسی از شاه شجاع حمایت کردند و بزودی خود را در حلقهای محاصرهای افغانهای وطنپرست یافتند، جنگجویان افغان از هر سو بر انگلیسها حمله نمودند، و محاصره را روز تا روز تنگتر ساختند. در ژانویه ۱۲۵۷ هجری قمری (۱۸۳۶ میلادی) انگلیسیها اعلام نمودند که حاضرند کابل را تخلیه کنند. رهبران کابل (طرفدار انگلیس) اعلام نمودند که آنها بدون آسیب خود را به هند خواهند رساند، واین تضمین رهبران کابل خشم افغانها را بیشتر برانگیخت، زیرا که آنها این رهبران را به رسمیت نمیشناختند. ستون نیروهای انگلیسی مرکب از ۴٬۵۰۰ مرد جنگی، عدهای زن و کودک، ۱۲٬۵۰۰ خدمه و سایر همراهان لشکر در میان برف سنگین و سرمای شدید زمستان، کابل را ترک کردند، اما ناگهان مورد هجوم قبایل خشمگین کوه نشین قرار گرفتند. حمله کنندگان کسانی بودند که برای بدست آوردن غنیمت بر ایشان حمله نموده تمام عفت و احساس بشردوستی را زیر پا گذاشته همه را قتل عام نمودند.( درست نیست . افغانها در بت خاک ، جگدلک و دره خوردکابل با سربازان انگلیسی که از لحاظ تسلیحاتی تفوق نیز داشتند، جنگید و همه را به قتل رسانیدند. اینکه گفته شده (تمام عفت و احساس بشر دوستی ) را زیر پا گذاشتند درست نیست . به دلیل اینکه افغانها تمام تمام افسران افسران متاهل انگلیسی را با زنان و فرزندان شان که تعداد شان به حدود چهار صد نفر میرسید ، تحت حمایت خود گرفتند. رجوع شود به خاطرات خانم سیل به نام شبیخون افغان. و دیگر اینکه باید پرسید انگلیسها ۱۵۰۰۰ کیلومتر دورتر از خانه خود در در یک کشور بیگانه چی میکردند؟ مگر نه اینکه انها متجاوز بودند و جزای متجاوز را باید این چنین داد.)
در فاصلهای کمتر از یک سال بعد گروهی از نیروهای انگلیسی برای گرفتن انتقام رهسپار افغانستان شدند. اینان قلعه و بازار بزرگ شهر را به آتش کشیدند، و هرگونه مخالفت را سرکوب نمودند. تلاشهای مذبوحانه انگلیس برای ایجاد یک حکومت تحت الحمایه در کابل علی رغم هزینهای بسیار سنگین مالی و انسانی، تقریباً هیچ ثمری نداشت جز دشمنی و عداوت پایه دار افغانها با ایشان. شاه شجاع که مورد حمایت انگلیس بود در این گیرو دارها کشته شد. دوست محمدخان امیر تبعیدی از هند به افغانستان باز گشت و مورد استقبال مردم قرار گرفت. دوست محمد پیش از فرا رسیدن مرگش به سال ۱۲۷۹ هجری قمری (۱۸۵۸ میلادی) توانست افغانستان را تقریباً در همان محدودهای که امروز است، متحد و یکپارچه سازد.
پس از مرگ دوست محمدخان باز پسرانش مانند پسران تیمورشاه بخاطر بدست آوردن تخت و تاج به جان هم افتادند، سرانجام شیرعلی خان در ۱۲۸۵ هجری قمری (۱۸۶۴ میلادی) به حکومت رسید. در سالهای حکومت داری شیرعلیخان لندن و سن پترزبورگ در مذاکرهای به این فیصله رسیدند که روسیه مرزهای شمالی افغانستان را که کمابیش با رود جیحون منطبق است، به رسمیت بشناسد، و این منطقع باید خارح از نفوذ روسیه بماند.
با همهای این احوال، مشکلات و مسائلی که در سال ۱۲۹۴ هجری قمری (۱۸۷۷ میلادی) بین انگلیس و روسیه پیش آمد، نتایج آن برای شیرعلیخان در نهایت گران تمام شد. روسها در مرزهای شمالی افغانستان لشکر آراستند و در سال ۱۲۹۵هجری قمری (۱۸۷۸ میلادی) یک هیأت دیپلماتیک به نزد امیر شیرعلی اعزام کردند. انگلیس هم برا ی اینکه از معرکه عقب نماند متقابلا یک هیات سیاسی را بهطرف کابل گسیل داشتند، اما نگهبانان مرزی افغانستان هیأت انگلیسی را در تنگه خیبر متوقف ساخت. انگلیسها که از این رفتار حکومت کابل به خشم آمده بودند، اعلام کردند که حکومت افغانستان باید از این عمل خود عذرخواهی کند و به هیئت انگلیس اجازه بدهند که وارد کابل شود. توضیحات امیر شیرعلی خان نیز انگلیس را قانع نکرد، لذا دومین جنک انگلستان و افغانستان درگرفت.
جنگ دوم افغان و بریتانیا
وقتی انگلیسها از طرف جنوب، افغانستان را اشغال کردند، امیرشیرعلیخان از روسها استمداد کرد، ولی پاسخی نیافت و ناگزیر اداره امور را به فرزندش یعقوب خان سپرد و خود به امید جلب کمک رهسپار شمال گشت، روسها تنها کمکی که به وی کردند این بود که توصیه نمودند به پایختش برگردد و با انگیسها از در صلح درآید. امیر شیرعلی نا امید، افسرده و در هم شکسته در مزارشریف چشم از جهان فروبست. انگلیسها اینبار نیز با رهبرانی پیمان بستند که افغانها ایشان را بحیث رهبر نمیشناختند. اگرچه یعقوبخان فرزند شیرعلیخان بود و از طرف وی ادارهای امور را در شهر کابل در دست داشت، ولی او نیز رهبری نبود که مورد قبول سران قبایل باشد. وی به همهٔ خواستهای انگلیس که مهمترین آنها عبارت بود از اینکه افغانستان باید روابط خود را با سایر کشورهای خارجی با مشورت انگلیس تنظیم کند، گردن نهاد. نمایندگانی راکه انگلیس بنابر مفاد همین معاهده صلح (معاهده صلح گندمک)، در سال ۱۲۹۶ هجری قمری (۱۸۷۹ میلادی) به کابل اعزام نموده بود، چند هفته بعد به دست افغانهاییکه مخالف این معاهده بودند، به قتل رسیدند. از این رو سه لشکر تازه نفس انگلیسی که هنوز آسیبی ندیده بودند وارد صحنه شده، کابل و قندهار را اشغال کردند. یعقوب خان بعد از مدت کوتاهی به هند تبعید شد.
انگلیسها پی بردند که اشغال افغانستان کار چندان مشکلی نیست ولی نگهداری آن خیلی مشکل است، بنابر این به فکر آن افتادند تا در میان قبایل کسی را بیابند که هم مورد قبول مردم باشد و هم نزد انگلیسها مقبولیت داشته باشد، این آخرین امید انگلیس در وجود عبدالرحمان خان پسر عمو(کاکا)ی امیر تبعید شده و نوهای دوست محمدخان تحقق یافت. انگلیسها از موفقیت نه چندان بزرگ خویش در جنگ دوم چشم پوشیده، از افغانستان خارج شدند، عبدالرحمان که مردم ترکستان افغان را به دور خود جمع کرده بود، در قبال گرفتن شناسایی از طرف انگلیسها تنظیم روابط خارجی خویش را به ایشان واگذاشت.
در خلال حکومت او روسها و انگلیسها به توافقی قطعی در مورد مرزهای طولانی افغانستان با روسیه، از مرزهای ایران تا پامیر، دست یافتند. مرزهای جنوب غربی انگلیس نیز بر اساس خط مشهور دیورند (Durand Line) تعیین گشت، انگلیسها عبدالرحمان را مجبور ساختند تا معاهده ننگین دیورند را امضا کند که در اثر آن نیمی از سرزمین پشتونها به قوای بریتانیا تعلق گرفت. سیاست شوم و استعماری آن زمان انگلیس باعث گشت که از آن زمان تا کنون افغانستان و پاکستان موفق نشدهاند تا مسئله مرزی خویش را حل نمایند، از آن زمان تا کنون پیوسته یک سلسله کشاکشهای مرزی، برخوردهای نظامی و تحریکات متقابل در سراسر این مرزها را به دنبال داشتهاستند. اگرچه در این مدت سایه و سنگینی اقتدار وی در همهٔ گوشه و کنار این سرزمین احساس میشد، اما ادغام مردمی نافرمان و قبایلی یاغی در یکدیگر و درآوردن آنان بصورت ملتی یکپارچه و متحد، جز از این طریق ممکن نمیبود.(یاد نمودن از خونخوار و جنایتکاری چون عبدالرحمن با این مضمون نشان از بی اطلاعی شما نسبت به تاریخ دارد سر بریدن هزاران انسان و ساخت کله منارها را این گونه تعبیر نمودن بسیار دور از اخلاق تاریخ نگاری است اقدامات عبدالرحمن باعث کینهای گشت بین هزارهها و پشتونها که تا به امروز هم در جریان است در حقیقت اقدامات این سفاک خون آشام وحدت ملی که بین اقوام مختلف بود را بر هم زد)
جنگ اول جهانی و بی طرفی افغانستان
امیرعبدالرحمان خان بهسال ۱۳۱۹ هجری قمری (۱۹۰۱ میلادی) چشم از جهان پوشید، حبیب الله خان پسر بزرگش بر طبق وصیت پدر برجای وی نشست. حبیب الله خان سیاست انزواگرایی پدر را دنبال کرد، وی همواره با هرگونه تلاش قدرتهای خارجی برای کسب امتیازاتی در افغانستان مخالف بود. حبیب الله خان طب غربی را در کشور رایج ساخت و خرید و فروش برده را نیز لغو نمود، و یک باب مدرسهای عالی را بنابر الگوهای غربی بنام حبیبیه تأسیس نمود.
در صحنهای بین المللی، روسیه و انگلیس طی قرارداد ۱۳۲۵هجری قمری (۱۹۰۷ میلادی) سن پترزبورگ خود یکبار دیگر بر موافقتشان با اینکه افغانستان همچنان بایستی به مثابهای سپری در میانهای این دو قدرت باقی بماند، تاکید کردند. در فاصله کمی بعد از انعقاد این قرارداد جنگ جهانی اول شعله ور شد. افغانستان از هردو سو بشدت تحت فشار قرار گرفت. آلمانها در پی آن بودند که حمایت و یاری افغانستان را نسبت به خودشان در مقابل انگلیسها جلب کنند، سلطان حمید عثمانی (که خود را خلیفه مسلمین میخواند) علیه کفار و مشرکان حکم جهاد داده بود، و آشوب طلبان هندی میکوشیدند هر طور شده پای افغانستان را به جنگ بکشند. علی رغم همه اینها امیرحبیب الله کاملاً به قول و قراری که برای حفظ بیطرفی با انگلیس گذاشته بود وفا کرد، و با این کار با مخالفتهای شدیدی در بین مردم خود مواجه شد. وی در مقابل حفظ بی طرفی افغانستان تقاضا کرده بود که با پایان گرفتن جنگ به این کشور استقلال کامل داده شود. اما پیش از انکه با هر نوع مخالفت صریحی از انگلیس برای تضمین این خواسته بگیرد، در سال ۱۲۹۸ ه.ش (۱۹۱۹ میلادی) به شکل مرموزی به قتل رسید.
== جنگ استقلال == پس از مرگ امیرحبیب الله خان پسر سومش، امان الله خان تخت و تاج پدر را تصاحب کرد. و به عنوان شاه افغانستان پذیرفته شد. در این روزها احساسات ضد انگلیسی در بین مردم به اوج شدت خویش رسیده بود، زیرا عموماً معتقد بودند که انگلیس میبایست در قبال بیطرفی افغانستان در جنگ اول جهانی، استقلال کامل این کشور را بدان باز میگرداند. شاه کمانالله از احساسات ضد انگلیسی مردم استفاده نموده، در سال ۱۲۹۸ ه.ش (۱۹۱۹ میلادی) سومین جنگ علیه انگلیس را آغاز کرد. سفربری نیروهای این کشور به طرف هند آغاز شد، نیروهای هوایی انگلیس برای مدت ده روز پشت هم شهر جلال آباد و نواحی خیبر را بمباران کردند، بعد از ده روز جنگ افغانستان تقاضای آتش بس و پیشنهاد صلح نمود. انگیلسها هم که از جنگ اول جهانی خسته و فرسوده شده بودند، با اندکی تعلل این تقاضا را پذیرفتند. از سوی دیگر انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه نیز تأثیرات خود را داشت، و دیگر برای انگلیس تهدیدی محسوب نمیشد، سیاست بلشویکها عدم مداخله در امور دیگران بود. افغانستان در نخستین روزهای جنگ سوم افغان و انگلیس اعلان استقلال نمود. انگلیس به سال ۱۳۰۰ ه.ش (۱۹۲۱ میلادی) طی قراردادی در راولپندی استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت.
شاه امان الله سیاست گوشه گیرانه پدر بزرگ و پدرش را کنار گذاشته دست به یک سلسله اصلاحات اساسی زد که در تاریخ افغانستان بینظیر بودند. این اصلاحات شاه مورد قبول قشر مذهبی واقع نشد، ملاها و روحانیون محافظه کار دست به تحریکات علیه شاه اصلاح طلب زدند. در سال ۱۳۰۷ ه.ش (۱۹۲۷ میلادی). امان الله خان نخستین رهبر افغان بود که عنوان خود را از امیر به شاه تغییر داد، و همراه با همسرش ملکه ثریا از اروپا، ترکیه، مصر و ایران دیدن کرد. وی که از دیدن تحولات در جهان و به ویژه کشورهای مسلمان همسایه (ایران و ترکیه) شگفت زده شده بود، دست به اقدامان و اصلاحات وسیع زد. رفع حجاب زنان، دادن آزادیهایی برای زنان، دموکراتیزه کردن جامعه، رایج ساختن لباسهای اروپایی در دفاتر و ادارات دولتی از نحستین اقدامات شاه جوان افغان بودند که با مخالفت رهبران مذهبی و ملاها روبرو گشت، شخصی به نام ملای لنگ در مناطق جنوبی افغانستان دست به تحریکات علنی علیه امان الله خان زده و علیه وی فتوای جهاد داد.از سوی دیگر نادرخان و برادران نیز دست بهکار شده توطئه و دسیسهسازی علیه امانالله خان را آغاز نمودند. در این روزها یکبار دیگر کشور دستخوش آشوبها و توطئهها و دسایس گشت، این آشوبها بار دیگر استقلال افغانستان را تهدید مینمودند. درین میان جوانی بنام حبیب الله کلکانی به کمک روحانیون که لقب خادم دین رسول الله را به وی اعطا نمودند با تنی چند از یاران وفادار و جانباز خود از شمالی به سوی کابل به قصد تصرف تخت و تاج براه افتاد. شاه امان الله جنگ را لازم ندانسته تخت و تاج را رها کرده به هند رفت و بقیه سی سال عمر خود را در اروپا گذراند.
محمد نادرخان در زمرة محافظان امیر حبیب الله خان خدمت میکرد، و دست آخر به فرماندهی کل ارتش وی منصوب گشت. بعد ازآنکه حبیب الله خان به قتل رسید، خیانتهای محمدنادرخان نیز برملا گشتند، پادشاه جوان افغان امان الله خان او را از فرماندهی کل قوا معزول نمود. نادرخان به بهانهای علاج بیماری عازم اروپا گردید و در آنجا در تبانی با انگلیس دست به دسیسه چینی علیه دولت تازه بنیاد شاه امان الله زد، از جمله شاه را متهم به کفر نمود و عکسهای جعلی بی حجاب را از خانم شاه (ملکه ثریا) تهیه کرده در بین قبایل توزیع نمود همچنان عکس جعلی دیگری را تهیه کردند که گویا شاه در اروپا دست پاپ اعظم را بوسیدهاست، این همه دسایس محمد نادرخان و برادران باعث شدند تا روحانیون فرصت طلب که همواره از حکومت هند بریتانوی جیره میگرفتند علیه شاه مردم را تحریک نمودند. شاه بدون جنگ و خونریزی تخت و تاج را رها کرد. امیرحبیب الله مشهور به کلکانی تخت و تاج را تصاحب نمود. نادرخان و برادران از طریق هند بریتانوی وارد پکتیا گشته قبایل پشتون را تحت نام برگشتاندن تخت وتاج به وارث اصلی آن شاه امان الله، علیه حبیب الله تحریک نمودند. حبیب الله نمیخواست که جنگ کند، او میخواست که بدون جنگ و خونریزی تخت و تاج را تسلیم نادرخان کند، در صورتیکه به وی و طرفدارانش صدمهای نرسد. نادرخان بر قرآن مهر نهاد و سوگند خورد که جان وی و طرفدارانش درامان خواهد بود. حبیب الله نیز به سوگند نادرخان اعتماد نموده دست از سلطنت کشید. نادرخان همراه با قبایل جنوبی وارد کابل شده حبیب الله و طرفدارانش را از دم تیغ کشید و بدین طریق حکومت رعب و شتم را بنا کرد. چندین هزار نفر قبایلی که بیشترشان را مردان آنسوی مرز (هند بریتانوی) تشکیل میداند نادرخان و برادران را در به قدرت رسیدن همکاری نموده بودند، در مقابل خواهان پاداش بودند. نادرخان تمام دارایی بانک را بین ایشان تقسیم کرد، اقوام تشنهای تاراج و غارت، دار و ندار شهر را مانند گرگان بیابانی تاراج نموده با خود به آنسوی مرز انتقال داده و عدهای دیگر هم پستهای مهمی دولتی را تصاحب کرده ملکیتهای مردم را نیز بزور تفنگ از آن خویش ساختند. نادرخان و برادران اندکترین مخالفت را نسبت به خود و حکومت خویش توسط ژاندارمرهای خویش در نطفه خنثی ساختند، هزاران انسان را به طرفداری از امان الله و یا به جرم وطندوستی و آزادیخواهی رهسپار زندانهای مخوف و سیاه چالها نموده که بیشترینشان در آن سیاه چالها جان سپردند. آخرالامر نادرخان در سال ۱۳۱۲خ/۱۹۳۳م در اثنای توزیع جوایز در یک مدرسه توسط جوانی بنام عبدالخالق به ضرب گلوله کشته شد. برادران نادر زمیننهای بقدرت رسیدن پسر خویش محمدظاهر را مساعد ساخته و هیچکدامشان ادعای تخت و تاج را نکردند، چه که آنها بخوبی میدانستند، که نفاقهای خانوادگی زمینهای نابودی ایشان را بیشتر مساعد خواهد کرد، چون ایشان در بین مردم دارای اعتبار و حیثیتی چندانی نبودند، ایشان را مردم غاصب تخت و تاج میدانستند. از همان روزهای نخست ایشان بنا حکومت خویش را بر غدر و مکر نهاده بودند.
حکومت محمدظاهر
محمدظاهر پسر ارشد محمدنادر پادشاه مقتول به سال ۱۳۳۲ قمری/۱۹۱۴ میلادی بدنیا آمد، و هنگامیکه بجای پدرش نشست فقط ۱۹ سال داشت. محمدظاهر کمتر از ده سال داشت که به فرانسه اعزام شد، وی الی شانزده سالگی در اروپا بسر برد، معلوم نیست که وی در آنجا در کجا تحصیل کردهاست، بعد از شانزده سالگی به افغانستان باز گشت و شامل مدرسه نظامی کابل شد. محمدظاهر وقتیکه بجای پدر نشست کودکی بیش نبود ولی عموهایش قدرت را در دست گرفته مملکت را بزور سرنیزه و رعب و شتم اداره نمودند. مخصوصا هاشم خان کاکایش فرد ظالم و مستبد بود که دوره وی به نام دوره هاشمخانی در جنایتکاری و استبداد معروف است. محمدظاهر ۴۰ سال حکومت کرد و درین دورهٔ حکومت طولانی نه اینکه برای ملت مظلوم افغانستان خدمتی نکرد بلکه مردم را از علم دانش دور نگهداشته و زمینهٔ دوام حکومت خودرا مساعد نگهداشت. اما تنها کیفیتی که این دوره ۴۰ ساله داشت این بود که افغانستان در صلح و آرامش بسر برد چیزی که قبل از آن و بعد تا امروز در تاریخ افغانستان تجربه نشدهاست. ظاهر شاه به تاریخ ۲۲ جولای ۲۰۰۷ در کابل چشم از جهان پوشید. بلاخره در سال ۱۳۵۲ ((هجری شمسی))سردارمحمد داود پسر کاکای ظاهرخان انقلاب نموده و با ایجاد اولین ریاست جمهوری در افغانستان به حکومت شاهی محمدظاهر خاتمه بخشید.
سردار محمد داود اولین ریس جمهور افغانستان دوست آزادی ترقی و پیشرفت کشور بود. بلاخره در کودتای ۷ ثور سال ۱۳۵۷ ((هجری شمسی)) دوره حیات و ریاست جمهوری داود خان پایان یافت.
دولت های جمهوری افغانستان : «جمهوری دموکراتیک افغانستان ،دولت صد روزه حفیظ الله امین،
دولت داکتر نجیب الله»
حکومت مجاهدین : ( ظهور طالبان و دولتمداری آنان،شکست طالبان و آغاز دولت انتقالی، اولین انتخابات سراسری برای پست ریاست جمهوری وانتخاب حامد کرزی بحیث رئیس جمهوراسلامی افغانستان و..)
پانویس
↑ درآمدی بر تاریخ افغانستان، صص ۵۶ و ۵۷
↑ مهدیزاده کابلی به نقل از : دانشنامهٔ بریتانیکا.
↑ الفنستون، بیان سلطنت کابل (افغانان)، ص۴۹۶
↑ همانجا، ص ۳۸۱
منابع:
مهدیزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، قم: نشر صحافی احسانی، چاپ اول – زمستان ۱۳۷۶ خورشیدی.
الفنستون، بیان سلطنت کابل (افغانان)، ترجمه آصف فکرت، مشهد.