سراج الدین اديب
آرشیف نمبر (۲۸)
سراج الدین ادیب
سیاست محافظه کاری و ظهور رونالدریگان
۲۶ جون ۲۰۰۴ مطابق ۸ سرطان ۱۳۷۳ خورشیدی
رونالد ريگن رئيس جمهور سالهای 1981 تا 1989 امريکا بتاريخ شنبه 5 جون 2004 به عمر 93 سالگی در گذشت، ولی نام وی جنگ سرد را در اذهان زنده نگمیدارد، جنگی که برای بسیاری های نا خوشایند و یا برای بعضی ها خوشآیند جلوه افرایی داشت، که اینک مروری در این زمینه را خالی از دلچسپی نمی دانيم بناأ در گنجينه های نشراتی سير وسفری نموديم و اينک آنچه بدست آورديم با شما خوانندگان عزيز تقسيم ميداريم تا خوب و بد آنرا خود تشخيص کنند :
«…. در اوايل دهه 80 ، بنام اکثريت اخلا قى معنوى ( Moral Majority) ، تحت رهبرى واعظ باپتيست، جرى فالول ( Falwell) و ديگرى ، تحت رهبرى پت رابرتسون سازمانى را بنام ائتلاف مسيحيت ( Christian Coalition) تاسيس نمود که تا دهه 90 ، نيرويى عظيم در حزب جمهورى خواه بشمار مى رفت. اين گروهها تمايل داشتند که مذهب را در جاى مرکزى در زندگى آمريکا قرار دهند. مبلغين مذهبى تلويزيون همچون فالول و رابرتسون طرفداران عظيمى يافتند. مسئله زرق وبرق دار ديگر براى محافظه کاران ، يکى از تفرقه اندازترين و احساساتى ترين مسايل عصر بود: سقط جنين. مخالفت با تصميم ديوان عالى در سال 1973، رو برعليه ويد (Roe vs. Wade) ، که به زن اين حق را مى داد که در ماههاى اوليه باردارى بچه را سقط کند گروه عظيمى از سازمانها و افراد را با يکديگر متحد ساخت. اين افراد شامل ، ولى نه محدود به ، تعداد زيادى از کاتوليک ها ، محافظه کاران سياسى، بنياد گرايان مذهبى، که اکثر آنها سقط جنين را علا تأ در هر شرايطى که انجام شود برابر با قتل مى دانستند، مى شد. آنها آماده پشتيبانى سياست مدارانى بودند که با آنها موافق بوده و مخالف آنانى که بر ضدشان بودند. تظاهرات هواخواهان سقط جنين و ضد آن روندى ثابت در صحنه سياست شد.
در داخل حزب جمهورى خواه ، جناح دست راستى مجددأ در اکثريت بود. جناح دست راستى بطور مختصرى در سال 1964 با نامزد رياست جمهورى خود ، برى گولد واتر ، کنترل حزب جمهورى خواه را در دست گرفت ولى سپس از صحنه خارج شد. تا سال 1980 با استفاده از تکنيکهاى مدرن جمع آورى اعانه ، جناح دست راست بر جناح معتدل حزب پيشى گرفت. با جذب نيروهاى فکرى عظيمى چون اقتصاد دان ميلتون فريد من، روز نامه نگاران ويليام باکلى و جرج ويل و انستيتوت هاى تحقيقاتى چون بنياد هريتج ، جناح راست نوين نقش مهمى در تعيين موارد مهم در دهه 80 دنيا بازی کرد.
جناح راست جديد ( New Right) ، همچون ديگر محافظه کاران ، يا ” جناح راست قديم ” از محدوديت اکيد بر دخالت دولت در اقتصاد حمايت مى کرد. ولى جناح راست نوين مايل بود تا از قدرت ايالات استفاده کرده تا نقطه نظرات خود را در رابطه با ارزش هاى خانوادگى پيش برده ، مسئله هم جنس بازى را قطع و صنعت شهوت انگيز چيزهاى جنسى را سانسور کند. بطور کل جناح راست جديد طرفدار قدم هاى سخت در مبارزه با جرم و جنايت ، دفاع ملى پر قدرت ، اضافه کردن تبصره اى به قانون اساسى که دعا را در مدارس عمومى اجازه دهد ، مخالفت با سقط جنين و شکست تبصره حقوق برابر براى زنان بود. چهره اى که تمامى اين مسيرها و راه هاى مختلف را بـه يکد يگر مى آورد ، رونالد ريگان بود. ريگان ، که در ايلى نويز بدنيا آمده بود ، ستاره سينماى هاليوود بود و قبل از وارد شدن به سياست در فيلم هاى سينمائى تلويزيونى بازى مى کرد. او نخست در يک سخنرانى تلويزيونى در 1964 به حمايت از برى گلد واتر خود را وارد صحنه در سياست کرد. در سال 1966 ، ريگان فرماندار کاليفرنيا شد که مديون موجى از واکنش راى دهندگان برعليه شورش دانشجويان در دانشگاه کاليفرنيا در برکلى بود. او تا سال 1975 در اين پست ماند و با اختلاف ناچيزى نامزدى انتخاباتى جمهورى خواهان را براى رياست جمهورى درسال 1976 از دست داد. در سال 1980 به نامزدى انتخاباتى رسيده و پس از آن برنده انتخابات رياست جمهورى برعليه کارتر شد. ريگان با پيروزى قابل ملاحظه اى مجددأ در سال 1984 ، عليه معاون رياست جمهورى کارتر ، والتر مانديل Mondale) ) به مقام رياست جمهورى رسيد. خوش بينى قوى ريگان و توانايى او براى بالا بردن پيروزى ها و ايده آل هاى آمريکائيان در سراسر دو دوره رياست جمهورى او ادامه يافت. او چهره اطمينان مجدد و اتکا و ثبات براى بسيارى از آمريکائيان بود. عليرغم گرايش او به اظهارات اشتباه ، ريگان به عنوان ” سخنران بزرگ” شناخته شد که بيشتر آن به مهارت او در تلويزيون مربوط مى شود. براى بسيارى ، او کاميابى و آرامش اجتماعى نسبى دهه 1950 را – دوره اى که با شخصيت خوش مشرب ديگرى که عاطفه وسيعى را احضار مى داشت ، پرزيندنت آيزنهاور باز گو مى نمود. ريگان بر اين اعتقاد بود که دولت تا حد عميقى در زندگى آمريکائيان دخالت مى کند. او مى خواست برنامه هايى راکه معتقد بود کشور نياز ندارد با حذف ” اتلاف، دروغ ، سوء استفاده ” کم کند. در طول تصدى او ، ريگان همچنين برنامه عدم نظارت را که جيمى کارتر آغاز کرده بود با عمق بيشترى دنبال کرد. ريگان مايل بود تا قوانينى را که بر مشترى، محل کار و محيطى که استدلال ميکرد ناموثر ، گران و باعث جلوگيرى رشد اقتصادى مى شود حذف کند.
اقتـصــاد در دهـه 80
پرزيدنت ريگان ، عليرغم فقط يک اکثريت کوچک جمهورى خواهان در سنا، وعليرغم مجلس نمايندگانى که تحت کنترل دمکرات ها بود، در طى نخستين دوره رياست جمهورى خود موفق به تصويب نکات اصلى برنامه اقتصادى خود – که شامل 25 در صد کاهش ماليات براى کليه افراد – – که در طى سه سال به اجرا مى رسيد- شد. دولت ريگان همچنين به دنبال افزايش عظيمى در مصرف دفاعى جهت مدرنيزه کردن قوای نظامی و مقابله با آنچه که او تهديد روز افزون و دائمى از سوى اتحاد شوروى مى خواند بود.
در سالهاى اول رياست جمهورى ريگان، يک بحران اقتصادى که تقريبأ تمام بخش هاى کشور را در بر گرفت رخ داد. در آمد ناخالص ملى واقعى به 2.5 در صد در سال 1982 رسيد بيکارى از ده در صد بالاتر رفت و تقريبأ يک سوم کارخانجات صنعتى آمريکا از کار ايستاد. درتمامى ايالات ميانى، شرکت هاى عظيمى چون جنرال الکتريک و اينترنشنال هاروستر کارگران را رخصت کردند. بحران نفت به اين کاهش دامن زد. همانطور که ميزان توليد آمريکا کاهش مى يافت، رقباى اقتصادى همچون آلمان و جاپان سهم بزرگترى ازتجاران جهان را بردند. مصرف آمريکا از کالاهايى که توسط کشورهاى ديگر توليد شده بود به شدت افزايش يافت. زارعين نيز اوقات دشوارى داشتند. وقتى که توليد به دست مقدار کمترى افتاد ، تعداد زارعين کاهش يافت.
در طى دهه 70 ، زارعين آمريکا به هند، چين ، شوروى و کشورهاى ديگرى که از کمبود محصول رنج مى بردند کمک کردند تا به خريد زمين و افزايش در توليد نائل آيند. سپس افزايش قيمت نفت، مصرف زراعت را افزايش داد و کاهش فعاليت اقتصادى دنيا در سال 1980 تقاضا براى محصولات زراعت را کاهش داد. زارعين به سختى نيازهاى خود را تامين ميکردند. ولى کساد عميق در طول سال 1982 – همراه با سقوط قيمت نفت – يک منفعت مهم داشت: تورمى را که در طول سالهاى کارتر آغاز شده بود چرخاند.
در اواخر سال 1983 ، اوضاع براى بخشى از صنايع و اقتصاد بهبود يافت. تا اوليل سال 1984، اقتصاد چرخشى به خود داد و ايالات متحده وارد يکى از درازترين دوران رشد اقتصادى ثابت پس از جنگ جهانى دوم شد. جاپان موافقت کرد که داوطلبانه سهميه اى روى صادرات ماشين به آمريکا اعمال کند. در پاسخ به کاهش ماليات فدرال، مصرف افزايش يافت. بازار بورس بالا رفته و پاسخ خوبى بود براى روند خريد مشتريان. در طى يک دوره 5 ساله پس از آغاز بهبود، در آمد ناخالص ملى هر سال به منوال 4.2 در صد رشد کرد.
نرخ تورم بين 3 تا 5 در صد از 1983 تا 1987، بجز سال 1986 که به زير 2 در صد سقوط کرد، باقى ماند که خود پايين ترين سطح براى دهه هاى اخير بود. در آمد ناخالص ملى کشور بطرز قابل ملاحظه اى در طى دهه 1980 رشد کرد؛ از سال 1982 تا 1987 ، اقتصاد آمريکا بيش از 13 ميليون شغل تازه توليد کرد. با اين وجود در صد زيادى از اين رشد بر اساس کاهش مصرف بود.
تحت دولت ريگان، مصرف کشور تقريبأ 3 برابر شد. بعلاوه تمامى رشد در ثروت کشور عملا در پر در آمدترين گروه جامعه صورت گرفت. بسيارى از افراد فقير و طبقه متوسط وقتى که حرفه هاى کم و يا نيمه حرفه اى از اقتصاد برداشته شد نتوانستند با سرعت مابقى جامعه به جلو آيند. ريگان که در وعده خود به پايين آوردن ماليات ها در طى دوره دوم رياست جمهورى خود، گسترده ترين اصلاحات ماليات فدرال را در عرض 75 سال پيش از آن به تصويب رسانيد. اين مصوبه، که پشتيبانى وسيع دمکرات ها و جمهورى خواهان را به دنبال داشت، مقدار ماليات بردرآمد را کاهش داد، طبقه بندى مالياتى را سهل کرده و راه هاى گريز را بسته و قدمى مهم بسوى مساوات بيشترى براى کسب ماليات از آمريکائيان کم در آمد بود. با اين حال ، مشکلات جدى هنوز باقى بود. افراد بى نهايت فقير با رشد اقتصاد ، شکست خوردند. زارعين هنوز دچار مشکلات بودند و خشکسالى هاى عظيم سال هاى 1986 و 1988 به عذاب آنها افزود.
بودجه افزايش يافته قوای نظامی — به علاوه کاهش در ماليات و رشد در مصرف درمانى — منجر به اين شد که دولت فدرال بيشتر از آنچه که در هر سال بعنوان در آمد دريافت ميکند، مصرف کند. برخى از تحليلگران، دولت را متهم کردند که کسرى ، بخشى از استراتژى پيش برنامه ريزى شده دولت بود، تا از افزايش زيادتر در مصرف داخلى که دمکرات ها بدنبال آن بودند جلوگيرى کند. گرچه، هم دمکرات ها و هم جمهورى خواهان در کنگره از کاهش چنين مصارفى امتناع ورزيدند. کسر بودجه ، از 74 هزار ميليون دالر در سال هشتاد به 221 هزار ميليون دالر در 1986 رسيد تا اينکه در سال 1987 به 150 هزار ميليون دالر رسيد. سقوط بورس سهام در اواخر سال 1987 مردم را در مورد ثبات اقتصادى به شک انداخت.
امـورخـارجـى :
در سياست خارجى ، پرزيدنت ريگان در جستجوى يک نقش مثمر ثمرتر براى کشور بود و آمريکاى مرکزى يک صحنه آزمايش براى او شد. وقتى که طغيان چريک هاى السالواد تهديدی براى سرنگونى دولت آن کشور شد، ايالات متحده يک برنامه کمک اقتصادى و آموزش نظامى در اختيار، ا ل سالوادور قرار داد. آمريکا همچنين بطور فعالانه انتقال به يک دولت دمکراتيک منتخب را تشويق نمود ولى تلاشهاى آمريکاجهت نرم کردن جوخه مرگ جناح راست بسيار فعال، فقط تا حدى موفقيت آميز بود. کمک ايالات متحده کمک به تثبيت دولت نمود ولى ميزان خشونت د رالسالوادور کاهش نيافت و در اواسط سال1989 افزايش يافت. يک معاهده صلح در اوايل سال 1992 به امضا رسيد.
خط مشى آمريکا د رمورد نيکاراگوئه جنجالى تر بود. در سال 1979، انقلا بـيونى که خود را سانديـنيستها مى خواندند، رژيم سرکوب کننده دست راستى سوموزا را بر انداختند. دولت سانديـنـيستها تقاضاهاى ايالات متحده را به جهت قطع مناسبات نظامى آن با کیوبا و شوروى و باز کردن سيستم سياسى کشور به اصلاحات دمکراتيک رد کرد. تلاشهاى صلح در سطح منطقه اى به شکست انجاميد و تمرکز کوشش هاى دولت آمريکا تغيير يافته و بسوى کمک به مقاومت ضد سانديـنـستى که کنترا (Contras) خوانده مى شدند، کشيده شد.
کنگره آمريکا، پس از مجادلات سياسى شديد بر روى اين خط مشى، تمامى کمک هاى نظامى خود را به کنترا در سال 1984 قطع کرد . کنگره آمريکا، تحت فشار دولت ، موضع خود را د رپائيز 1986 تغيير داد و مبلغ صد ميليون دالر کمک نظامى به کنترا را تصويب نمود. گرچه کمبود عمليات موفقيت آميز در ميدان جنگ، اتهامات تخلفات حقوق انسانى و فاش شدن اينکه وجوه حاصله از فروش سلاح به ايران به گروه کنترا رسيده است، تمامى حمايت سياسى را در کنگره براى ادامه کمک نظامى به چريک هاى ضد ساند يـنـستى قطع کرد. دولت ريگان بيش از اين شاهد بازگشت دمکراسى بر سراسر منطقه آمريکاى لاتين، از گواتمالا تا آرژانتين بود. ظهور دولت هاى انتخاب شده دمکراتيکى به آمريکاى لا تين محدود نشد.د رآسيا، مبارزه ” قدرت مردم” کورازون آکينو ، رژيم فرد يناند مارکوس را واژگون ساخت و انتخابات کره به دهها سال حکومت رژيم نظامى پايان داد. در مقايسه، آفريقاى جنوبى دررويارويى با کوششهاى دولت ريگان جهت ترغيب به پايان دادن آپارتايد نژادى از طريق خط مشى جنجال برانگيز ــــــ ” تعهد سازنده ” سرسخت باقى ماند.
در سال 1989 ، کنگره آمريکا، که از عدم پيشرفت دولت به ستوه آمده بود، وتوى دولت ريگان را باطل ساخته و يک سرى تحريمات اقتصادى بر عليه آفريقاى جنوبى اعمال کرد. در دسامبر 1988 و در هفته هاى پايانى دولت ريگان ، سالها ميانجيگيرى پر صبرانه آمريکا به يک معاهده صلح تاريخى و استقلال براى منطقه ناميـبـيا در آفريقاى جنوبى انجاميد. استفاده مستقيم دولت ريگان از نيروى نظامى، عليرغم بيان ضد کمونيستى صريح نسبتأ محدود بود.
در25 اکتبر 1983 ، نيروهاى آمريکا در جزيره گرانادا در جزاير کارائيب پس از يک تقاضاى فورى کمک توسط کشورهاى همسايه به زمين نشستند. اين عمل پس از ترور نخست وزير چپ گراى گرانادا توسط اعضاى حزب مارکسيست گرا، صورت گرفت. پس از جنگ کوتاه مدتى ، نيروهاى آمريکا صدها تن از پرسنل نظامى و کارگران ساختمانى کوبا را دستگير کرده و انبارهاى پر از تسليحات روسى را توقيف کردند. د ر دسامبر1983، آخرين گروه جنگجويان آمريکا خاک گرانادا را ترک کرد و يکسال بعد گرانادا انتخابات را برگزار کرد. ولى کوشش هاى نظامى در لبنان، جائيکه ايالات متحده در صدد تقويت يک دولت غرب گراى، معتدل و ضعيف بود، بطوری پايان گرفت که 241 مارين آمريکا در يک بمب گذارى در اکتبر 1983 کشته شدند.
در آپريل 1986 ، نيروى دريائى آمريکا و هواپيماهاى (طیارات ) نيروى هوايى به تلافى حملات تروريستى تحت پشتيبانى ليبى به پرسنل نظامى آمريکا در اروپا ، اهدافى را در تريـپلى و بن غازى ليبى مورد حمله قرار دادند. در خليج فارس، قطع پيشين مناسبات ايران و آمريکا و جنگ ايران – عراق بهانه اى براى فعاليت هاى نيروى دريائى آمريکا در منطقه شد. در آغاز، ايالات متحده به تقاضاى کويت جهت محافظت کشتی های جنگی تانکرهاى نفت خود پاسخ داد ولى در نهايت ايالات متحده، همراه با کشتى هاى نيروى دريائى از اروپاى غربى ، با گشت دادن و اسکورت محمولات تانکرها و ديگر محمولات بـيطرف که درخليج فارس رفت و آمد مى کردند، خطوط کشتيرانى را باز نگاه داشتند.
منـاسبـات آمـريـکا – شـوروى
خط مشى رسمى پرزيدنت ريگان ، در روابط با اتحاد شوروى همانا صلح از طريق قدرت بود. ريگان که ريشه در سنت جنگ سرد داشت، مصمم بود که محکم در برابر کشورى که او آنرا ” امپراطورى شيطان ” مى ناميد بايستد. دو رويداد اين روابط را متشنج ساخت.
جلوگيرى از حرکت کارگرى همبستگى درپولند دردسمبر 1981 و ديگرى نابودى يک طيارهء مسافربرى خارج از مسير، پرواز 7 00 خطوط هوايى کره، توسط يک بال جنگنده شوروى در اول سپتمبر1983. ايالات متحده همچنين ادامه اشغال
افغانستان را توسط شوروى محکوم ساخت و به مقاومت مجاهدين در آنجا کمک ارسال داشت . »
(( … در زمان دولت ريگان مسئولان بلند پايه دولتی دالرهای مواد مخدر نارکودلار را خرج کمک مالی و تحويل اسلحه به کنتراها عليه دولت نيکارا گوئه کردند، به قول نويسنده کتاب جنگ و جهانی شدن ميشل شو سوفسکی : ” خنده دار اينجاست که تمام اين مقامات بلند پايه دولت ريگان و مسئولان افتضاح ايران گيت در دولت بوش پستهای کليدی را اشغال کرده اند. همين عاملان بااختيارات تام اکنون مشغول برنامه ريزی به اصطلاح برعليه تروريسم هستند، به قول ميشل .. ( بوش به انتخاب کسانی دست زده است که در سال 1980 در خريد اسلحه از ايران برای کنتراس شرکت داشته اند . ريچارد آرميتاژ ( که پست معاون وزير را در دولت بوش بر عهده داشت ) همکار نزديکی با اوليور نورث داشت و به همين دليل به معاونت در قاچاق اسلحه و خريد از ايران به نفع کنترا متهم شده بود .
اولين انتخاب بوش از اين قماش افراد همين آقای ريچارد آرميتاژ بود که صلاحيتش در کنگره سريعأ تصويب شد . وی در زمان دولت ريگان در مقام معاون وزيردفاع و امنيت ملی انجام وظيفه ميکرد. بوش متعاقب واگذاری اين مقام به آرميتاژ، اليوت آبرامز راکه معاون وزير دولت ريگان بود به مثابه مدير کل شورای ملی امنيتی برای دموکراسی و حفظ حقوق فردی و عمليات بين المللی منصوب کرد، پستی که به تاييد صلاحيت کنگره احتياج نداشت.
اليوت آبرامز به اتهام دروغگويی به کنگره در مورد ايران و کنترا مجرم شناخته شده بود اما بعدأ توسط جرج بوش مورد عفو واقع شد.” به قول ميشل شو سوفسکی ريچارد آرميتاژ يکی از طراحان کمک به مجاهدين و ” مبارزان اسلامی ” در دوران نبرد افغانستان و شوروی چه در دوران جنگ سرد و چه پس از آن بود، امروز همه ميدانند که قاچاق مواد مخدر در ” مثلث طلايی ” که محور اصلی آن در افغانستان قرار دارد ، يکی از منابع مالی سازمان سيا در اجرای عمليات خرابکارانه براندازی است، عليرغم پايان جنگ در افغانستان در اين سياست هيچ تغييری داده نشد، در واقع استفاده از دالر های قاچاق مواد مخدريکی از عناصر سياست خارجی امريکا را تشکيل ميدهد، ضمن اينکه قاچاق مواد مخدر ميليارد ها دالر سود دارد که به قدرت مالی سازمان سيا در جهت تأمين مالی عمليات غير قانونی کمک ميکند.**))
درپنجشنبه 6 جدی مطابق 27 دسمبر1979 مطابق 7 صفر 1400 قمری و روی کار آمدن دولت ببرک کارمل وهمزمان ورود نيروهای شوروی به افغانستان دستاويزی شد که امريکا کمک به مجاهدين را دربرابرافکارعمومی جهان توجيه کند و زمينه دست اندازی را در افغانستان بازترسازد چنانچه درسال 1979 مطابق 1358بزرگترين تصاميم را به مرحله اجرا در آورد ، يعنی { بر اتحاد شوروی تعزيرات اقتصادی وضع نمود و بازی های المپيک سال 1980 را که در مسکو صورت گرفت تحريم کرد ور ئيس جمهور کارتر در ظرف چند هفته اقدامات خويشرا برای تطبيق پلان جاه به جا ساختن قوهء سريع العمل در خليج فارس تشديد نمود. کارتر که ديگر در مورد نقش مستقيم واشنگتن در تهيه کردن اسلحه برای ” مجاهدان افغانی ” تشويشی نداشت به سی آی ای اجازه داد که يک پروگرام کمک مخفی را با مقاومت افغانستان که قسمأ از طرف کانگرس و قسمأ به مساعدت مالی عربستان سعودی تمويل گردد طرح نمايد . .. کمک های مخفی ايالات متحده امريکا و عربستان سعودی در سال 1980 به سی ميليون و در سال 1981 پنجاه ميليون دالر بود در اين دو سال پاکستان موافقه کرد که به حيث مجرا برای رسانيدن کمکها به مجاهدين افغان کارکند و امريکا لزومأ مجبور شد تا در بدل همکاری پاکستان يک ونيم مليارد دالر کمک نظامی به قوای مسلح ضيا الحق رئيس جمهور اعطا نمايد. .. به قول هرالد ساندوز که ميگفت : پاکسانی ها همه چيز را به دقت سنجيده بودند آنها در روابط طويل المدت خويش با اضلاع متحده سرمايه گذاری ميکردند و يک و جيبه خيلی اساسی را به امريکا بوجود می آوردند بريژنسکی که بحيث رئيس يک هيأت امريکايی به پاکستان سفر کرد به تاريخ 3 فبروری 1980 به کوتل خيبر رفت و در آنجا در پسته نظامی سرحدی پاکستان در سرحد بين افغانستان و پاکستان با يک کلاشنکوف چينايی طوری عکس گرفت که ميله کلاشنکوف مذکور بطرف افغانستان بود هدف بريژنسکی آن بود تا حمايت امريکا را از پاکستان در قبال موجوديت قوای سرخ اتحادشوروی در افغانستان اظهار دارد و راه را برای همکاری پاکستان در رسانيدن کمک به مجاهدين هموار سازد. آی اس ای به سبب آنکه مقدار کمک های خارجی تحت نظر آن به مجاهدِن توزيع ميگرديد ميتوانست گروههای مقاومت را تحت نفوذ خود داشته باشد.***}
سازمان سيا وسرويس اطلاعاتی – نظامی پاکستان مرسوم به« ای. اس. ای» مصمم بودند که جنگ درافغانستان رابه جهاد کل دنيای اسلام با اتحادشوروی تبديل کنند و صاحبنظران معتقدند پيش از صد هزار تن ازاين « مسلمانان » تند رو درجنگ افغانستان شرکت کردند بدين منظوربين سالهای 1982 تا 1992 ميلادی هزار بنياد گرای انتگريست را از چهل کشور اسلامی بخدمت گرفتند، دهها هزارنفربرای تحصيل درمدارس مذهبی به پاکستان سرازير شدند،.، اما آنچه تحليل گران مي افزايند که سازمان سيا عمليات براندازی حکومت افغانستان را قبل از ورود نيروهای شوروی آغاز کرده بود، يعنی در( سوم جولای 1979 مطابق سه شنبه 12 سرطان 1358 مطابق 7 شعبان 1399 قمری) آقای کارتر رئيس جمهور وقت امريکا دستورالعملی راامضأ نمود که برطبق آن بايد به مخالفان دولت طرفدار شوروی در افغانستان بصورت مخفی کمک می شد ولی زمانيکه شوروی دخالت امريکا را درامورافغانستان ومبارزه با آن را برای توجيه ورود خود به اين کشور مطرح کردند هيچکس آنرا باور نکرد، براساس امضأ شماره 166 دستورالعمل امنيت ملی که توسط ريگان رئيس جمهور وقت امريکا به منظور کمک های نظامی بعمل آمد و درسال 1997 ميلادی مطابق 1366 خورشيدی سلاح های تحويلی به مجاهدين به 65 هزارتن رسيد متخصصان سيا و پنتاگون بی وقفه راهی مرکز فرماندهی سازمان اطلاعات پاکستان ( ای. اس. ای ) واقع درشاهراه اصلی راولپندی شد و درهمين محل با سازمان دادن جنگ شورشيان افغان برعليه قوای شوروی با ماموران اطلاعاتی پاکستان ديدار ميکردند، سازمان سيا از طريق سرويس اطلاعاتی پاکستان نقش کلِدی درتربيت نظامی مجاهدين داشت، مدارس بنياد گرايان وهابی که ذريعه خارجی ها يعنی عربستان به گمان غالب در سال 1980 به 75 ميليون دالر پشتيبانی مالی می شد ودر داخل آقای سياف ترويج کننده وهابيت تکنيک جنگهای چريکی سازمان سيا را درتعاليم خود کنجانيد، اما مردم می پرسند که : آقايان عبدالرب رسول سياف رهبراتحاد اسلامی وآقای برهان الدين ربانی رهبر شاخهء جمعيت اسلامی وآقای گلبدين رهبر حزب اسلامی وسايرين که در قديم ها مردم را عليه موجوديت قوای نظامی شوروی در افغانستان تشويق به جنگ خونين مينمودند وازهيچ نوع فعاليت تخريبی در آشوبها دريغ نه ورزيدند ودولت های قبلی را دولت خود ساخته بيگانه وحتی تا سرحد وطن فروشی محکوم ميکردند و جوانان را اغفال ميکردند که دين و اسلام در خطر است، آيا امروزنيز درموجوديت قوای نظامی امريکا وانگليسی همان مفکوره را دارند وآيا ليدران با قوای بيگانه فعلی همکاری و هم ياری دارند ؟ و آيا آزادی افغانستان و اسلام فعلا در خطر است يا نه ؟ مردم می پرسند که چرا آقای دوستم ( خالد بن وليد ) از دست کرزی نزد آقای خليل زاد مراجعه ميدارد ؟ ما ( ديپلوماسی نا خوانده ها) نتوانستيم جواب ارائه بداريم و نيز نداستيم که آقای خليل زاد سفير امريکا درافغانستان است که بايد حافظ منافع کشور مطبوعش باشد و يا مسئول دعوا ها وماجرا های داخلی افغانستان ؟ آيا دولت اقای کرزی نمی تواند مشکل را حل کند و بايد برای حل مشکل مناقشه ها از خليل زاد دستور گيرند ؟ همه ميدانند که اقای دوستم نقطعه ثقل قدرت را خوب شناخته و آدرس را بی جاه نگرفته است. آری امريکا در همان سالها ازجنرال ضيا الحق درتأسيس هزاران مدرسه علميه درپاکستان پشتيبانی کرد، مدارسی که از آنان گروهء « طالبان » سربرآوردند، براساس اطلاعات عبدالمنعم سيد علی عضو مرکز تحقيقات استراتژيک قاهره، بن لادن و عربهای افغان تعليمات نظامی خود را در سايه پشتيبانی سازمان سيا در يافت کردند . و مردم شريف افغانستان بيشتر از دو دهه است که اثرات ناميمون (تروريزم) را که طراوت خود را از جهالت و خشونت و خشک مغزی و تيره فکری و عقده های سرگوفته روانی تغذيه ميدارد و با پول و اسلحه وامکانات نا محدود دولتی تجهيز و تقويت می شود با گوشت و پوست حس کردند و بيش از هر کس به ماهيت و کيفيت ميزان سبعيت آن اگاه هستند و درعين حال بسياری از نخبه گان، وسياستمداران همچنان سازنده گان و اداراتی که آنها را بميان آورده است ميشناسند،از همينجا است که ازلابلای گزارشات ميشل شوسودفسکی در کتاب جنگ و جهانی شدن سوالات بيشماری را در ذهن تداعی ميکند اينکه :آيامحمد اسامه بن لادن يکی از دست پروردگان سياست خارجی امريکاه نبود ؟ و آيا سازمان سيا بن لادن را در جريان جنگ افغانستان – شوروی برای مبارزه عليه شوروی ووطن پرستان افغانی به خدمت نگرفته بود ؟ و آيا القاعده ودرراس آن اسامه بن لادن برای سازمان سيا يک ابزاراطلاعاتی را تشکيل نمی داد؟ و بازهم سوال بميان ميايد که ايالات متحده امريکا اسامه بن لادن مظنون را قبل ازحمله يازده سپتمبر که ازتاريخ 4 تا 14 جولای 2001 دريکی از بيمارستان های دبی واقع درامارات متحده عربی بخاطر (عفونت کهنه کليدی) بستر شده بود دستگير نمی توانست ؟ وآيا اگر بن لادن دستگير ميشد بهانهء لشکر کشی همه جانبه به آسيای مرکزی از ميان ميرفت . آيا بقدرت رسيدن طالبان در افغانستان در سال 1996 مطابق 1375 خورشيدی در سايه کمک های نظامی امريکا و کمک های که توسط سرويس های اطلاعاتی پاکستان (ای . اس. ای) کاناليزه ميشد ميسر نشد ؟ آيا تحميل يک دولت اسلامی با پشتيبانی سرويس اطلاعاتی پاکستان و طالبان راديکال جوابگوی منابع ژئوپوليتيک امريکا نبود ؟ آيا هدف واقعی امريکا از کمک به طالبان درارتباط مستقيم با مسئله نفت نبود؟ آيا طالبان قبل از اينکه دولت خود را در کابل تشکيل دهد هيئتی به هولستون تکزاس جهت ايجاد شبکه انتقال لوله های گاز با شرکت يونوکال اعزام نداشت ؟ و دها سوال ديگر آسيب پذيری کنونی وطن مان آنست که از يکطرف افغانستان از لحاظ استراتژيک به دليل داشتن مرزهای مشترک با ترکمنستان، ازبکستان، تاجکستان، ايران، پاکستان و چين اهميت فراوان دارد واز جانب ديگر درمرکزپنج کشور که دارای قدرت اتمی هستند يعنی روسيه، چين، پاکستان، قزاقستان وهند قراردارد و به اين لحاظ گمان برده ميشود که حضور نظامی امريکا در افغانستان دائمی خواهد بود. درهمين راستا دولت بوش با دستاويز مبارزه با تروريزيسم ميکوشد درجمهوری سابق شوروی از جمله ازبکستان، قزاقستان، تاجکستان و قرقيزستان پايگاههای نظامی ايجاد کند.
بر ميگرديم به اجمال کوتاه دوران آقای ريگان که « در اولين دوره رياست جمهورى ريگان ، دولت او مبلغ غير قابل منتظره اى براى تشکيل سيستم دفاعى عظيم ، شامل جايگزينى موشکهاى هسته اى با تيررس متوسط در اروپا در مقابله با تخليه موشکهاى شبيه به همان توسط شوروى ، صرف نمود. و در 23 مارچ 1983، در يکى از داغ ترين تصميمات خط مشى رياست جمهورى خود، ريگان برنامه تحقيقاتى ابتکار دفاعى استراتژيکي( Strategic Defense Initiative ( SDI )) جهت کشف تکنولژيهاى پيشرفته اى چون موشکهاى ليزرى پر انرژى در دفاع عليه موشکهاى بالستيکى قاره پيما را اعلام نمود . گرچه برخى دانشمندان امکان چنين سيستمى را زير سئوال برده و اقتصاد دانان به قرضهء سر سام آور آن اشاره کردند، دولت با اين پروژه به جلو رفت.
ريگان ، پس ا ز انتخاب مجدد در سال 1984 ، در موضع محکم خود در رابطه با کنترل تسليحات نرم شد. مسکو به سهم خود مايل به رسيدن به يک موافقت نامه بود، تا حدى به دليل اينکه اقتصاد شوروى قادر به تحمل سطح مصرف نظامى لازم جهت رقابت با سازمان دهى دفاعى آمريکا را نداشت. در ماه نومبر 1985 ريگان ملا قاتى با رهبر تازه شوروى ميکائيل گورباچف در ژنو داشت. آنها در اصول، با 50 در صد کاهش در تسليحات هسته اى دفاعى استراتژيکى و يک موافقت نامه موقتى در مورد نيروهاى هسته اى با تيررس متوسط موافقت کردند. در دسمبر 1987 ، پرزيدنت ريگان و صدر اعظم دوران گورباچف عهد نامه سلاحهاى هسته اى با تيررس متوسط را امضا کردند که زمينه براى نابودى يک قسمت از سلاحهاى هسته اى را فراهم مى ساخت.
شـاتـل فضايـــــى :
اگر چه ابتکار دفاعى استراتژيکى براى دولت ريگان ، مسئله ساز بود با اين حال کوشش هاى دولت در فضا خوش بينانه تر بود. در سال 1981 ، ايالات متحده برنامه فضايى کلمبيا ( Columbia) نخستين سفينه سرنشين دار قابل استفاده مجدد را آغاز نمود. بين سالهاى 1981 تا 1985، شاتل مهارت فــوق ا لعاده خود را با حمل فضانوردانى که تجربيات آزمايشگاهى در فضا انجام داده ، عکسبردارى کرده و به اعزام، حصول مجدد و تعمير ماهواره ها در مدار زمين مى پرداختند، به نمايش گذارد. ولى در ماه جنوری 1986 ، فاجعه اى بوقوع پيوست . شاتل فضايى چالنجر ( Challenger) ، 73ثانيه پس از پرتاب منفجر شده و در آن واحد 6 فضانورد ويک معلم مدرسه که قرار بود اولين شهروند عادى در فضا بشمار رود را کشت. برنامه هاى فضايى شاتل بمدت نامعينى معلق ماند تا اينکه ناسا شاتل را با ايمنى بيشتر مجددأ طراحى کند. تا موقعيکه ايالات متحده مجددأ با موفقيت شاتل ديسکاورى را در اواخر سال 1988 پرتاب کند، بيش از 300 تغيير در نرم افزار کامپيوتر و سيستم هاى پرتاب شاتل صورت گرفته بود.
ايــران – کنتــرا و دوشنـبه سيـاه
جدى ترين مشکل خط مشى خارجى دولت ريگان در اواخر دوره دوم رياست جمهورى رخ داد. در سال 1987، آمريکائيان پى بردند که دولت بطور مخفيانه در عوض آزادى گروگان هاى آمريکائى که در لبنان توسط سازمانهاى تند رويى که توسط دولت خمينى در ايران حمايت مى شدند نگه داشته شده بودند، به ايران تسليحات فروخته است. بررسى موضوع همچنين فاش ساخت که پول بدست آمده از فروش اين سلاحها به گروه کنتراى نيکاراگوئه تحويل داده شده، آن هم در طى دوره اى که کنگره آمريکا چنين کمک هاى نظامى را ممنوع ساخته بود. دادگاههاى متعاقب ايران- کنترا در برابر کميته مشترک سنا و مجلس نمايندگان موارد غير قانونى احتمالى، و همچنين سئوال کلی تر تعريف منافع خط مشى خارجى آمريکا در قبال خاور ميانه و آمريکاى مرکزى را مورد رسيدگى قرار داد.
به زبان ديگر، دادگاه هاى ايران – کنترا، همچون محکمه هاى پر جنجال 14 سال
قبل واترگيت سنا ، سئوالات اساسى در مورد جوابگوئى دولت به مردم و توازن صحيح
بين شاخه هاى اجرائى و قضايى دولت را مخاطب قرار داد. ايالات متحده با يک تنزل
و پس روى اقتصادى در روز 19 اکتبر 1987 ، که به ” دوشنبه سياه” معروف است مواجه
شد وقتى که ارزش سهام 22 در صد در يک روز سقوط کرد — که فورأ خاطرات سقوط بورس
سهام 1929 را تداعى کرد، که به ” رکود عظيم ” دهه 1930 انجاميد. از جمله دلايل
اين سقوط ناگهانى اضطراب و نگرانى در مورد داد و ستد بين المللى آمريکا ، کمبود
بودجه دولت، نگرانى در مورد سطح بسيار بالاى قرض هاى شخصى و شرکت ها ، تدبير و
اختراع جديد بورس سهام که به آن ” خريد و فروش برنامه اى” گفته مى
شود که از طريق آن کامپيوترها بطوراتوماتيک تحت شرايط بخصوصى ، مقدار عظيمى از
سهام را خريد و فروش مى کنند، بودند. با اين حال، در يک مدت زمان بسيار کوتاهى
کشور مجددأ از اين سقوط بهبود يافت. با اين که بسيارى از آمريکائيان ا ز بورس
سهام چشم پوشى کرده و به اشکال امن تر سرمايه گذارى روى آوردند، بحران اقتصادى
جامه عمل نپوشيد. در واقع، رشد اقتصادى ادامه يافت و نرخ بيکارى درجون سال 1988
به مقدار 5.2 در صد که در 14 سال اخير بى سابقه بود رسيد.
ريـاسـت جمهـورى جورج بـوش
پرزيدنت ريگان به محبوبيت غير عادى بالايى در پايان دومين دوره رياست جمهورى خود دست يافت ولى بر طبق مفاد قانون اساسى آمريکا او قادر به مبارزه مجدد براى رياست جمهورى در سال 1988 نبود. وارث سياسى او، معاونت رياست جمهورى در طى 8 سال رياست جمهوری ريگان ، جرج بوش، از محبوبيت ريگان استفاده کرده و به عنوان چهل و يکمين رئيس جمهور آمريکا انتخاب شد. » / /۲۶ جون ۲۰۰۴
موخذ :
« * » کتاب : چکيده تاريخ امريکا ـ بخش سيزدهم ( به سوی قرن 21 )
(( ** )) کتاب : جنگ و جهانی شدن : پشت پرده حوادث 11 سپتمبر
نويسنده کتاب : ـ ميشل شو سو دوفسکی ـ پرفسور اقتصاد سياسی دانشگاه اتاوای کانادا که مدتها مشاور سازمانهای مختلف بين المللی مانند برنامه سازمان ملل برای پيشرفت و توسعه ، دفتر بين المللی کار و ناظر ژئو پولتيک مواد مخدر بوده است .
{ *** } کتاب : ( حقايق پشت پرده تهاجم اتحادشوروی بر افغانستان )
نويسنده کتاب : ـ محقق پر آوازهء امريکايی ، آقای سليک هريسن است.
مترجم اين اثر : محترم عبدالجار ثابت ميباشد