دستگير نايل
چند سخن در باب یک
کتاب شعر
«خورجین عطار»، عنوان مجموعه ی اشعار جناب عبد الودود « فضلی» است که بوسیله ء مطبعه ء توانا در سال 1386 در هرات باستان، اقبال چاپ یافته است.این مجموعه ئ شعری، در 250 صفحه با قطع و صحافت زیبا، شامل 257 قطعه شعر در اوزان وبحر های متفاوت عروضی واکثر نوع فرم های شعری میباشد.با معرفی نا مه ای از شاعر، به قلم توانای پوهنمل غلام حضرت تنها، استاد روانشناسی دانشگاه کا بل و پیشگفتاری از خود شاعر بیشترین سروده ها در این مجموعه،درنوع غزل است البته شاعر گاهی طبع خود را در شعر امروز ( شعر سپید ) نیز آزموده و سه قطعه شعر این کتاب( قسم، من چیستم و ستاره ها می گریند )، در اوزان آزاد اند.
شاعر، طبع خود را در سرودن رباعی، مخمس، دو بیتی، مثنوی،مستزاد وقطعه هم آز موده و از این عهده به خوبی بدر امده است.عنوان کتاب نیز جالب و طنز آمیز است.و میتوان از آن، عطر هر نوع شعر را استشمام کرد. اشعار جناب فضلی، را در نشریه های بیرون مرزی و سایت های انتر نتی، از جمله ( فردا ) پیوسته میخوانیم.
جناب فضلی؛ در یک خانوادهء متوسط الحال در سال 1330 خورشیدی ، چشم بجهان کشوده و پس از پایان تحصیل، سالهای درازی در مربوطات وزارت مالیه،کار های اداری کرده است.با اغاز سالهای جنگ وخون ریزی در وطن، پا به دیار غربت نهاده؛ نخست در سر زمین بر زخی و پر از رنج پاکستان و سپس،به غربتستان غرب ( هالند ) پناه گزین شده است.و حالا، بقیه ء روزگار پریشان خود را در کلبه ء غریبانهء غربت، وجدایی از وطن وسر زمین خویش، سپری میکند.
هرچند سروده های این مجموعه، پر مغز زیبا و دلپذیر وطنز آلود اند وحکایات وتماثیل دل انگیزی دارد، اما در برخی غزل ها و قطعات ، کاستی های وزنی، هجایی ومعنایی فراوانی دیده میشود.از غزل های این مجموعه ، چند بیت از( آتش حسرت ) را که خوب سروده شده وپر مغز است، با هم میخوانیم:
به گوش کی برسانم زغفلتی که مراست
خبر نگشته کسی، از حقیقتی که مراست
تمام عمر زدم سر، به سجده گاه حضور
به جایی می نرسد، این عبادتی که مراست
چو امدم به جهان، ناف من، به کذب برید
دروغ مبرهن است، این صداقتی که مراست
در این مجموعهء شعری، قطعات خوب هم فراوان بنظر می رسد:
خودت قند ولبانت قند، زبانت قند مفروشد
از این دکان قنادی، دهان خود، شیرین سازم
اگر لعل لب نابت، خدا قسمت کند ما را
از این لعل بدخشانی، به کلک دل،نگین سازم
دوبیتی های این مجموعه هم اکثرن انتقادی وتر بیتی اند بعنوان مثال دوبیتی زیر:
عزیزم ناز وتمکینت، مرا کشت دو چشم و روی پر چینت،مرا کشت
فراوان ریمل و میکپ فزون است لبان و موی چر کینت، مرا کشت
فضلی، غزل ها ومخمس هایی به زبان مردم هم دارد.از جمله یک بند از یک مخمس:
ای برادر عید شد، عیدی کدن، یادت نره
جامهء پاک ونظیف وهم چپن، یادت نره
کفش زیبا را به پا، لنگی زدن، یادت نره
تهنیت با پیر و برنا، مرد وزن، یادت نره
هم غریب و بینوا و دلحزن، یادت نره
یاد اوری شد که در این مجموعه ، غزل هایی هم هستند که کاستی های وزنی ومعنایی فراوانی دارند. دلیل ان اینست که بقول خود شاعر چنانکه در پیشگفتار هم تذکر داده است، معرفت چندانی به فنون شعری نداشته و در این زمینه آموزش ندیده است.و شاید این سروده ها، تجربه های نخستین شاعر بوده باشد.چند نمونه از این غزل ها را با هم میخوانیم:
_ من ندانم که چرا چرخ فلک، از ما گشت
مرغ نامیدی بگشت و بسر ما بنشست
معروف است که بنابر اساطیر قدیم، بر سر انسان مرغ اقبال می نشسته واو را به مقام وپاد شاهی می رسانیده است، نه مرغ نا امیدی.اگر بد بختی ای را که چرخ فلک بر سرش اورده است، به مرغ تشبیه کرده باشد، تشبیه بلیغ نیست.بیدل گوید:
هوس کلاه شاهی، ز سرت بر آر بیدل
به چه ارزد استخوانی، که بر اوهما نشسته
ومسعود سعد سلمان در زندان « نای » می سراید:
_ « چون پشت بینم ازهمه مرغان،در این حصار
ممکن بود که سا یه کند بر سرم « همای »؟
در غزل ( رحمت ) هم همین بی وزنی وناهماهنگی واژه ها دیده میشود:
تشنه گانیم یا الهی، قطره آّب، بر کام ما
خیلی خماریم پر کن از شراب، این جام ما
حاجت به توضیح نیست اهل ادب وشعر، نیکو میدانند که مصرع دوم ( خیلی خرابم پر کن از شراب جام ما ) فقط یک گپ است همچنان واژه های «خیلی خرابم » سخن شاعرانه نیست.در غزل ( دزد کمر بسته ) نیز کاستی ها و وزن گریزی هایی به چشم میخورد :
امشب این ماه دوهفته،بسی بر جسته شده
پای مرغ دل عشاق، در او، بسته شده
در صفحه 223 کتاب، شعری است که ( دنیای بیهوده) عنوان دارد.که این واژه های مرتب شده را نمیتوان شعر گفت:
روزی که در این جهان بگشتم، شامل گریان شدم
هر چیز که دیدم، همه دیدم با طل بریان شدم
عمرم همه بیهوده و بیکار گذشت، نالان شدم
محفل بستم سوی جهان کامل خندان شدم
این ترکیب واژه ها یعنی چی؟ ( شامل گریان و باطل بریان ) شدن، یعنی چی؟ از این کاستی ها در کتاب فراوان به چشم میخورند.معی الوصف،در این مجموعهء شعری،غزل های ناب وخوب هم دیده میشود.چنین بنظر میرسد که شاعر در سنین پختگی که تجربه های فراوانی از شاعری گرفته، این غزل ها را سروده است.:
بیا که در تن بیچاره ام، در اید جان
بیا تو جان منی ، جان من دگر مستان
بیا که خود به کف دست تو گذارم دل
نهال ارزویم را، به قلب خود، بنشان.
برای جناب فضلی، طبع بلند وشعر های ابدار، ارزو میکنم.به امید چاپ کتاب های دیگر از این شاعر.
_______( اکتوبر 2010 _ لندن )