عبدالقیوم میرزاده

 

ملت – منافع ملی و دولت ملت نام کتابیست که در نیمه دوم سال ۲۰۱۸ میلادی از این قلم آماده چاپ و نشر گردید. مصمم گشتم تا آنرا از راه ویبسایت وزین آریایی نیز بدسترس و خوانش علاقمندان نهایت محترم قرار دهم، بنا بر حوصله مندی سایت های انتر نتی و کثرت مضامین مفید پنداشتم  تا این کتاب را بصورت جستار های جداگانه پیوسته به گذشته درچند قسمت ترتیب و از راه سایت وزین آریایی بدست نشر بسپارم تا باشد خوانندگان محترم با حوصله مندی در باب های متنوع متن نظریات شان را از طریق ایمیل  qmirzada@t-mobilethuis.nl  با نویسنده در میان بگذارند.

 

 

 


به ادامه گذشته

مدیران، متخصصین ومجریان امور اداره، اقتصاد و حکومت

از متخصصین، مدیران  و مسولین دستگاه حکومتی وسیاسی بگویم، اینها چون مجریان امور سیاسیون ویا مجری سیاست در کشور اند وگاهی هم خود سیاسیون و سیاست گذاران کشور اند در کلیه امور کشوری از جایگاه ویژه برخوردار اند، اینها هستند که حلقه اتصال مردم با رهبر ویا رهبری میباشند، اینها همچنان مشاورین سیاست گزاری ها میباشند ومیتوان گفت که حلقات نفاق و وفاق هم در میان گروه های سیاسی و هم در میان مردم از همین جا مدیریت میشود. پس این حلقه را بیشتر به کاوش باید گرفت. در این هیچ جای شک نیست که بیشترین ضربات مهلک بر پیکر وحدت ملی از همین جا وارد میگردد، اینها هستند که اطلاعات نادرست را از گوشه وکنار جامعه به رهبری حکومت ورهبری سیاسی رسانیده و با مشاوره نا سالم ضد ملی یکی ازعوامل اصلی صدورفرامین ودساتیرغیرعملی وگاهی هم نادرست از جانب ارگانهای رهبری کننده میگردند که بلااثر همین فرامین وتصامیم ضد ملی هم در توزیع ثروت و قدرت و هم در جابجایی کادر رهبری اداره حکومت و کشور این همه انقطابات در جامعه رو نما گردیده و روز تا روز این انقطابات عمیقتر وعمیقتر میگردد تا جاییکه هم اکنون در کشور ما افق ثبات ووفاق ملی ناپیدا گردیده است. به گواهی تاریخ این ها هستند که گوسفند وار مردم بیچاره ما را بیسواد وآغا بلی گوی نگهداشته و بخاطر تحقق آرمانهای ضد ملی شان به اینطرف وآنطرف میکشانند. این ها هستند که سینه مردم بیچاره وبیخبر از اوضاع کشور وجهان ما را سپر خویش ساخته اند و بهترین فرزندان این کشور را به کام مرگ فرستاده اند. این ها هستند که در تبانی با دشمنان افغانستان در طول تاریخ معاصر این کشور جنگهای تحمیلی وفرسایشی را بر شانه مردمان وکشور ما تحمیل کرده وحق انتخاب را از مردم گرفته وکشور را تا پرتگاه سقوط حتمی پیش برده اند وعرصه را چنان برای مردم تنگ ساخته اند که به ذلت تن داده اند و این فشار مضاعف تاجایی پیش رفته که حتی سیطره بیگانه راهم ناگزیر پذیرفته اند. این ها هستند در عوض اینکه مردم را در اجرای مکلفیت هایشان در قبال وطن ومردم تشویق کنند بلعکس بمنظور تآمین منافع شخصی شان مردم را در نقطه مقابل تعهدات ملی شان ترغیب کرده وبه مردم چنین افاده داده میشود که آزادی یعنی عدم مکلفیت در برابر قانون(قانون شکنی)، عدم مکلفیت در برابر وطن ومردم، آزادی یعنی سرباز زدن از پرداخت مالیات، آزادی یعنی شانه خالی کردن از اجرای پروگرامهای دولتی مانند دفاع از وطن مشترک وسهمگیری در پروژه های انکشاف ملی، آزادی یعنی عدم اطاعت از اوامر و فرامین دولت در یک سخن. این ها هستند که به دستور بیگانگان ودشمنان افغانستان گروه ها، اجتماعات وسازمانهای سیاسی واقتصادی ساخته اند و با شعار های فریبنده و عوام فریبانه فرزندان پاک تینت این مرز وبوم را مانند عروسک به بازی گرفته اند، در حالیکه این حق را هرگز نداشتند تا مردم را ندانسته در تحقق سیاست های بیگانگان به بازی بگیرند و به این ترتیب بحران اعتماد را در جامعه پدید آورند.

 اینها هستند که مردم را در بیخبری کامل نگهداشته و مردم بیچاره افغانستان نمیدانند چه سرنوشتی در انتظار خود وخانواده هایشان است در حالیکه این حق مردم است تا از تمام فعل وانفعالات سیاسی، نظامی، اقتصادی واجتماعی که قرار است در جامعه انطباق یابد آگاهی داشته و در تمام این فیصله ها و تحرکات سهم داشته باشند. این ها هستند که در تبانی با زورمندان محلی، خوانین، تیکه داران مذهبی و سایر چپاولگران مردم کشور را مخصوصآ در دو قرن اخیر به برده گی گرفته اند وبدون اینکه از کدام مرجع مشروع مشروعیت حاصل کرده باشد در تمام تصامیم از مردم نماینده گی میکنند.

ما که امروز یه این همه مصیبت گرفتار آمده ایم نتیجه اشتباهات وخیانت های همین قشر متخصصین ومسولین دستگاه حکومتی و خودفروشی های مسولین سیاسی کشور ما بخصوص در دوسده اخیر میباشد. یکعده آرمان گرایانه به این می اندیشیدند تا راه صدساله را در یکشب بروند وگویا نام خویش را درراه تحقق این ویا آن آرمان ثبت اوراق زرین تاریخ کنند، دیگری با غنیمت از فرصت بدست آمده از طرق مشروع ونا مشروع به اندوختن مکنت وجاه وجلال پرداخته است، عده هم به دستور اجنبی

هرچه نارواست به این کشور و مردمش روا داشته است، آن دیگری هم آنقدر با افراط در شرع وشریعت مخلوط ومشبوع شده است که دیگر برایش انسان وانسانیت مفهومی نداشته وهر چه اعمال  وحشیانه ضد انسانی را در زیر پوشش شرع و شریعت  بر کشور و مردم بیچاره ما روا میدارد. البته که همه این ناروا ها، جنایات، کج کاری ها، کم کاری ها، نابسامانی ها، ناتوانی ها در تحت اداره پروگرامها و پروژه های استخباراتی کشور های ذینفع در افغانستان میباشد ولی عدم تعهد ملی متخصصین،مدیران ومسولین دستگاه حکومتی در دوصده اخیر کشور مهمترین عامل گسترش انقطابات جامعه، شدت اختلافات ملی تا سرحد جنگهای ذات البینی وداخلی، عقب مانده گی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی کشور و ده ها مصیبت خانمانسوز دیگر میباشد. سوگمندانه این قشر است که غرض پوشش تمام خیانت ها وجنایات خویش به هر طرف تازیده وملامت ها را در داخل وخارج از کشور جستجو و به مردم کشور وجهانیان وانمود میسازند که اگر فلان مشکل و فلان کمبود وفلان کاستی نبود ما چنین وچنان میکردیم....... بیخبر از آنکه تاریخ نام همه این سیه دلان را در دل خویش درج کرده وهمه نسل های امروز وآینده  به ایشان نفرین میفرستند. این ها هستند که در گزینش افراد دررده های دولت بر پایه منافع شخصی، گروهی، قومی و مذهبی عمل کرده ورده های تخصصی دولت در تحت بینش مخالف منافع ملی آنها به افراد نا متخصص سپرده شده و بدین ترتیب تحصیل کرده گان و آنانیکه تحصیلات دانشگاهی وتخصصی دارند به حاشیه مانده در حالیکه بیشترین بودجه کشوری صرف تحصیل وتخصص این قشر گردیده است به عناصرنا کار آمد تبدیل میگردند. این مسله نه تنها پروسه ترقی وتعالی کشور را سد میگردد بلکه نسل های جدید را نیز مانند ویروس مزمن به این مرض مبتلا ساخته و مانع جدی در برابر افکار تحول پسند واقع میگردند واکثریت جامعه که از قشر جوان متشکل میباشد در یک سردرگمی فکری تام قرار دارند. این ها هستند که برای بقای خویش تا توان دارند با اعمال ناشایست خلاف منافع مردم فاصله مردم و حکومت را بیشتر ساخته  وباعث قانون ناپذیری وسرکشی مردم از فرامین واحکام دولتی شده و تضعیف قدرت دولتی در محلات میگردند. که البته گامهای نخستین را در راه تضعیف قدرت دولتی در محلات را نیرو های خارجی مستقر در افغانستان برداشتند، آنها بودند که در آستانه جنگ با طالبان  صد ها هزاراز مردم را بدون ثبت وقید مسلح ساختند وباعث ایجاد نیرو های بی بندوبار وقطاع الطریق گردیدند. این کاملآ مبرهن است که تطبیق قانون وقانون پذیری مردم و ایجاد حکومت قانون از اساسات اهم حکومت داری خوب است و این امر بوسیله یک حکومت مقتدر بوسیله حاکمان وارگانهای امنیتی، عدلی، قضایی و نظم عامه مقتدر ومعتقد و متعهد به حاکمیت قانون در کران تا کران محدوده ای کشور امکان پذیر میباشد. اگر نیروهای متشکله حکومت ودولت به اصول وقوانین مطروحه معتقد ومتعهد نباشند این امر نه تنها ممکن نیست بلکه روز تا روز کشور ومردم را به نابودی کشانده، حاکمیت ملی را به خطر انداخته وحتی تمامیت ارضی کشور را نیزتهدید میکنند. این به این معنی است که قانون پذیری مردم مستقیمآ متناسب به اعتقاد داشتن رهبری کشور واجزای متشکله حکومت به قانون وقانونیت میباشد. چرا طالبان توانستند بسیار با نیروی اندک وزمان نه چندان طولانی در همین کشورما که بعد از سال ۱۹۹۲ تنظیم های جهادی وقوماندانان شان آنرا به دقیقآ یک کشور ملوک الطوایف تبدیل کرده بودند وحتی بخش هایی از آن پول رایج شان را خود سکه میزدند نظم را تآمین و اصول وقانونیت خویشرا بالای همه مردم تطبیق کردند؟ زیرا آنها از رآس تا قاعده همه به اصول خویش اعتقاد داشتند ورهبران ومجریان امور شان در محلات همه وهمه در راه که انتخاب کرده بودند توافق مشترک داشتند. این بود راز موفقیت طالبان که متآسفانه آنها این موفقیت را در راه تطبیق قوانین غیر دیموکراتیک بالای مردم عملی کردند.  بالعکس حکومت مجاهدین یعنی آنهاییکه خود را سربازان خداوند(ج) در روی زمین میدانستند چرا شکست خوردند ویا بهتر است بگویم تنها با شنیدن صدای پای طالبان همه دار وندار شان را رها کرده فرار کردند

زیرا آنها بصورت قطع از حمایت مردم محروم بودند. آنها با تجزیه حاکمیت در داخل کشور، بی ثباتی سیاسی، عدم اعتقاد اعضای دولت بر سیاست مطروحه، بروز قوم گرایی، محل پرستی، ملیت پرستی، تقسیم نا عادلانه قدرت میان اجزای متشکله قدرت، نادیده گرفتن تجربه، لیاقت، اهلیت، شایستگی مسلکی در انتصاب اجزای متشکله اداره، ناتوانی در اداره کشور برای ایجاد یک دولت فراگیر ومردمی، ترویج فرهنگ خشونت، حاکمیت مطلق العنان قوماندانان بی تجربه وبیسواد جهادی در سراسر کشور، غارت وچپاول ثروت عامه، دولتی ودارایی های مردم ، ضعف فرهنگی و بلند رفتن درجه فقر میان همه مردم کشور گور خود را کندند و از حمایت مردم خود را محروم ساخته ومشروعیت خویش را مردود ساختند که اگر آنها از وابستگان وافراد مورد اعتماد سازمان استخبارات پاکستان ISI  وایالات متحده امریکا نمیبودند دیگرهرگز توان اداره کشور وجلب اعتماد مردم را نداشتند. اینکه امروز با وصف سرازیر شدن معاونت های میلیارد دالری بین المللی ثبات در کشور تآمین نمیگردد و مردم از حکومت حمایت نمیکنند موجودیت همین قطاع الطریقان و زور گویان در اداره کشور وحکومت های موازی و پنهان میباشد. حالا ببینید اگرهمین مدیران دستگاه اجرایی، متخصصین امور ورهبری موجود به قوانین مطروحه خودشان که آنرا در زیر سیطره خارجیان دیموکرات، دیموکراتیک هم مینامند توافق واعتقاد داشته باشند وبا این توافق واعتقاد سراسر کشور را رهبری کرده وناقضین قانون را به پنجه قانون بسپارند وجلو هرچه قانون شکن وغاصب است بگیرند و مردم را در زیر چتر حمایتی، امنیتی و قانون مداری قرار بدهند دیگر در داخل کشور ودر میان مردم جا برای فعالیت اجنبیان ودشمنان افغانستان باقی نمیماند و یک حکومت مقتدر وواقعی در سراسر کشورالبته به شیوه های دیموکراتیک وبا در نظرداشت منافع ملی احمال قدرت میکند.

تجربه تاریخ معاصر کشور ما به صراحت به ما میرساند که هرگونه سیاست های که بر محورایدیالوژی، محل، قوم، زبان و مذهب متکی باشد نه تنها از حمایت مردم محروم است بلکه طراحان این سیاست ها شگاف عمیق تعصب بین خود وسایر باشنده گان این سرزمان ایجاد میکنند. استنباط ما این است که هیچ نیرویی با سیاست های ایدیالوژیک و قومی ولو به هر عنوانی که باشد حاکمیت ملی را در کشور تآمین کرده نمیتواند.

آنچه دگر درساختار سیاسی اداره موجود کشور محبوب ما افغانستان بسیارخطرناک تلقی میگردد همانا دولت پنهان در درون دولت بوسیله همین رجال دولتی ویا وابستگان شان میباشد. این دولت پنهان که گاهی آنها را بنام ستون پنجم هم مینامند دارای ساختار منظم، ارگانیک وفعال بوده و همه ادارات پول ساز وکلیدی، شعب مهم کنترول واداره و ادارات محلی را در سرتاسر کشور در دست گرفته وبر طبق راهکار منظم گرداننده گان اصلی فعالیت سیستماتیک آنرا به پیش میبرند. بر طبق راهکار این دولت پنهان در گام نخست در سراسر کشوراز اهرم تا قاعده وهم بصورت افقی از کران تا کران کشور بی ثباتی، فساد وتضعیف نظام دولت بیشتر ترویج ونظام هرج ومرج حکمفرما باشد، به این معنی که حکومت پنهان بقای خویش را در بی ثباتی، نا امنی، عدم قنونیت وقانون پذیری در کشور میبیند همچنان این دولت پنهان برای حفظ خود وتشکیلات اش در گامهای نخستین طبق دستور اربابان برون مرزی اش به تشکیل شرکت های امنیتی بزرگ در داخل کشور بمنظور تآمین امنیت شرکت های خارجی و ادارات شخصی ودولتی اقدام کردند یعنی ایجاد تشکیلات مسلح و به همین ترتیب به دستگاه استخباراتی کشور و وزارت های داخله ودفاع دسترسی پیدا کرده وامروز دیده میشود که بصورت کامل ارگانهای امنیتی، دفاعی، عدلی وقضایی کشور همه در خدمت وحمایت کامل این دولت پنهان میباشد. این دولت پنهان برعلاوه تجارت وصدور مواد مخدر،استخراج وصدورغیر قانونی سنگهای قیمیتی ومعادن کشور، قطع جنگلات وصدور غیر قانونی آن به خارج کشور، غصب ثروت، اموال، زمین و جایداد های دولتی و عامه وفروش آن، سرقت های زنجیره ایی، پولشویی های بین المللی، ترور و آدم ربایی مصروف میباشد. همچنان دولت پنهان  به منظورتضعیف حکومت مرکزی آشکار، نهاد های وابسته به حکومت، ادارات ملی، تداوم بی ثباتی و نا امنی عمومی مردم را در تحت شعار های عوامفریبانه بر علیه حکومت ترغیب کرده و از مردم استفاده ابزاری میکنند که متآسفانه عده از رسانه های تصویری وشنیداری هم در این راستا این دولت پنهان را یاری میرسانند و به این ترتیب جلو اعتماد سازی را در جامعه گرفته و فاصله مردم را با دولت بیشتر وبیشتر ساخته و روحیه تساند، همیاری وهمکاری را در جامعه سد شده وهویت ملی ومنافع ملی در تحت شعاع این حرکت مافیایی ذایل میگردد. بر علاوه  بعد از حمله امریکا ومتحدینش در افغانستان دسمبر ۲۰۰۱ متآسفانه ارگانهای رهبری کننده کشور به آنهایی سپرده شد که در طول سالهای متمادی در زیر چتر وحمایت بیگانه در تحت اداره سازمانهای استخباراتی استخبارات خارجی مخصوصآ کشورهای پاکستان و ایران هر چه ظلم، ناروا و خانه خرابی بوده بر این کشور ومردمش تحمیل کرده اند. منافع این گروه هاییکه بنام گروه های جهادی بر سر نوشت مردم ما تحمیل شده اند  کاملآ طوری دیگر رقم خورده است آنها در طول سه دهه پسین منفعت خویش را در گریز از قانون، چور وچپاول دارایی عامه وزیر سیطره درآوردن ساحات تحت نفوذ جستجو وبدست آورده اند. ادارات استخبارات خارجی  به آنها آموخته است که چطور میتوان نفوذ وتآثیر حکومت مرکزی را در محلات تضعیف و از بین برد وخود در جایش قرار گرفت. آنها در وجود یک حکومت مقتدر هرگز منافع خویش را نمیبینند ویا بهتر است بگویم هنوز به این درک منافع ملی نرسیده اند. چگونه ممکن است آنها یک شبه از سیطره این سازمانهای استخبارات خارجی برکنار و به مادر وطن وفادار شدند؟ ویا ممکن است این تفویض و حاتم بخشی ها امریکا ومتحدینش در تبانی با همین سازمانهای استخباراتی صورت پذیرفته باشد که این رجال رهبری هرچه از طریق اداره دولت مرکزی وارگانهای دولت در محلات اجرا میکنند مو به مو دساتیر این اجنبیان ضد اهداف ملی ومنافع افغانی را به منصه اجرا قرار میدهند. بیشترینه اجراات و عملکرد های این مدیران دستگاه حکومت بعد از اجلاس بن درست در جهت مخالف منافع ملی واستحکام حکومت مرکزی صورت پذیرفته است. همچنان بنابر حضور فعال نیرو های خارجی در دستگاه اداره دولت ومخصوصآ در سیاست کادری اداره دولت همه مردم را نسبت به کادر ها یا همین مدیران دستگاه حکومت بد بین ومتردد ساخته وفضای بی اعتمادی را در کشور بصورت افقی وعمودی مسبب گردیده است.

این ها هم عواملی بازدارنده ای اند در سیستم مدیران اداره کننده کشور که اتحاد مردم، وحدت ملی و ایجاد همسویی، همدلی و همکاری همه مردم را در راه علیای منافع ملی سد گردیده است.

اگر اینها برای یک لحظه کوتاه به این می اندیشیدند که اوراق تاریخ کشور خود ما وسایر کشور ها مالامال است از مردم دوستان ووطندوستان حقیقی که تمام زنده گی شانرا وقف خوشبختی مردم وآبادی وشگوفایی سرزمین شان وبشریت کرده اند وصد ها سال است که نامشان از افتخارات جاودانه وفراملتی گردیده است. بیجا نخواهد بود تا در این جا شعری اززنده یاد داکتر قاسم رسا را به خوانش بگیریم:

 

خوشا آنانکه با عزت ز گیتی رفتند             بساط خویش بر چیدند ورفتند

ز کالا های این آشفته بازار                           محبت را پسندیدند ورفتند

خوشا آنانکه در میزان وجدان                   حساب خویش سنجیدند ورفتند

نگردیدند هرگز گرد باطل                              حقیقت را پسندیدند ورفتند

خوشا آنانکه بر این عرصه خاک             چو خورشیدی درخشیدند ورفتند

خوشا آنانکه از پیمانه دوست                       شراب عشق نوشیدند ورفتند

خوشا آنانکه با اخلاص وایمان                      حریم دوست بوسیدند ورفتند

خوشا آنانکه در راه عدالت                       به خون خویش غلطیدند ورفتند

خوشا آنانکه بذر آدمیت                              در این ویرانه پاشیدند ورفتند

چو نخل بارور در نخلستان                            ثمر دادند وبخشیدند ورفتند

خوشا آنانکه پا در وادی عشق                            نهادند ونلغزیدند ورفتند

خوشا آنانکه بار دوستی را                              کشیدند ونرنجیدند ورفتند

رسا در راه خدمت باش کوشا                     خوش آنانکه کوشیدند ورفتند

 

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 

تجربه تاریخی رشد وتکامل انسان در روی زمین وتجارب تاریخی کشور ها مؤید این حقیقت است که توسعه، انکشاف، پیشرفت و رشد اجتماعی کشور ها تنها از طریق اراده جمعی همه مردم کشور بدور یک محور یعنی وطن واحد در وجود عناصر ملی فارغ از تمایلات قومی، مذهبی، سمتی، زبانی و .......... ممکن است. چه باید کرد تا این اراده جمعی  واین تفاهم ملی بدور این محور واحد ایجاد گردد؟

فرآیند توسعه وپیشرفت در اروپا بعد از ظهور رنسانس رونمایی کرد، که این تحولات فرهنگی رنسانس حدود سیصد سال یعنی تا سالهای ۱۴۰۰ میلادی طول کشید تا باور هایی برای آن ایجاد شد، وحدود بیش از ۵۰۰ سال دیگریعنی تا سال ۱۹۵۰ بعد از جنگ دوم جهانی ضرورت بود تا این توسعه در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ونظامی که مبانی تیوریک آنرا رنسانس بنیان گذاشته بود جامعه عمل بپوشد.

در کشور ما در گام نخست برای اتحاد مردم در محور منافع ملی وبرای توسعه وپیشرفت لازم است تا فرهنگ این ترقی وپیشرفت در جامعه نهادینه گردد، زیرا برای هر سیستمی لازمی است تا فرهنگ آن سیستم ایجاد گردد یا به بیان دیگرسیستم به باور مردم تبدیل گردد.

در حقیقت فرهنگ عبارت است از باور ها، اعتقادات گروهی و الگو های رفتاری مشترک مردم است که متکی بر پایه تجزیه وتحلیل علمی نیستند و حیثیت گارد محافظتی جامعه را داشته و وظیفه نگهداری و محافظت جامعه را در برابر ورود اجنبی بدوش میکشد. این گارد در هر نوع شرایط آماده است تا از ورود هر جنس و شئی غیر خودی در جامعه جلوگیری کرده ویا اگر کدام شئی اجنبی وارد شود در برابر آن مقاومت کند و از حریم فرهنگی اش دفاع کند که جوامع با فرهنگ های قوی تر چون مصر،هندوستان و چین توانستند بیشترین مقاومت ها را در برابر توسعه و مدرنیته تجربه کنند تا اینکه آنها توانستند بر اساس نظریات فوکو تساو یوکیشی ۱۸۳۵ - ۱۹۰۱ نظریه پرداز جاپانی که در کتاب مشهورش اش بنام (نظریه تمدن) که ترجمه فارسی آنرا چنگیز پهلوان نویسنده ومترجم ایرانی کرده است بیان داشته است با تذریق عصاره تمدن در کالبد جوامع خویش با حفظ تمام آن بخشهای فرهنگی خویش که با عقل محوری و انسان محوری مدرنیته در تضاد ومخالفت نبود راه توسعه در کشور هایشان را باز کنند. بسیاری نظریه پردازان کشور ما سنت های جامعه را یکسره در تضاد با توسعه وپیشرفت قلمداد میکنند که به باور من این کوتاه فکری خواهد بود تا همه سنت های جامعه را جاروب کرده به این ترتیب اصلیت خود را نیز با آن یکجا جاروب کرده بدور می افگنیم. به نظر من همانطوریکه اساس توسعه و مدرنیته بر اصل خرد محوری، استدلال منطقی و انسان محوری استوار است در هر جامعه ای برای تحقق این اصول زرین توسعه وپیشرفت تنها همان بخشهای فرهنگی چون نا برابری های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، عقل زدایی، برتری خواهی، موهومات و خرافات که با انسان محوری وعقل محوری ومساوات در منافات است از مناسبات فرهنگی حذف گردد نه کل سنت ها وفرهنگ که با توسعه وپیشرفت مغایرت نداشته باشند. آنجاست که ما راه را برای تغییر در جامعه هموار میسازیم. آن بخشهای فرهنگی که با انسان محوری وانسان باوری و علم محوری وعلم باوری در تضاد نباشد لزوم ندارد تا در برابر معتقدین آن صف آرایی کرده وجامعه را دستخوش بحرانات درونی کرده ودر کشوری آسیب پذیری چون افغانستان بدون یک تحلیل و ارزیابی منطقی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بی گدار به آب زدن تکرار تجارب سالهای هفتاد خواهد بود که تا امروز اثرات نا گوار آن را تجربه میکنیم و از طرفی بسیار با اهمیت است تا جامعه برای پذیرش بدیل هایی فرهنگی که جانشین بخشهای حذف شده فرهنگ میگردند با عطش وداوطلبانه آماده باشد نه اینکه با زور سرنیزه آنرا بر مردم تحمیل کرد.         

 برای اینکار اولین گام رشد سطح فرهنگ عمومی کشور الزامی میباشد، این اعتقاد جمعی به یک فرهنگ مشترک مهمترین عامل در ایجاد احساس هویت جمعی (collective identity) میباشد که این احساس در بین مردم کشور ما مهمترین اصل زمینه ساز هویت ملی هم بوده و رشد سطح فرهنگ عمومی کشور مستلزم کاوش های علمی داشته های فرهنگی کشور و سطح بازتاب این داشته های فرهنگی در میان مردم وباور های حاکم در گوشه وکنار کشور میباشد. برای ترویج فرهنگ ملی در میان همه مردم با حفظ رسوم و آدات محلی شان اولآ باید با سواد گردند، تعمیم سواد عمومی متضمن سلامت کشور میباشد زیرا مردم با سواد قدرت تشخیص وتفکر سالم ترمیداشته باشند. آنچه در ترویج سطح فرهنگ عمومی از اهمیت ویژه برخوردار است همانا اطلاع رسانی عمومی برای آگاهی مردم از رویداد های ملی، منطقویی و بین المللی میباشد. هر آنچه بر سرنوشت مردم تآثیر گزار باشد باید به آگاهی عامه رسانیده شود. این موضوع باید قانونیت یابد. نباید در غیاب مردم در باره سرنوشت شان تصمیم اتخاذ گردد، ادارات دولتی، ارگانهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی با رعایت این اصل اهم اعتماد مردم را بدست می آورند. احزاب سیاسی، سازمانهای اجتماعی و اتحادیه های اصناف همه وهمه درسرلوحه فعالیت های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی خویش بر حکم قانون اطلاع رسانی وآگاهی مردم را جا دهند نباید مردم را اغوا کرد و اجازه داده نشود تا اطلاعات دروغین، غلط، ناقص و تحریف شده به مردم ارایه گردد. به این ترتیب اعتماد عمومی ایجاد گردیده و مردم نه تنهادرقبال احکام، دساتیر وفرامین دولت دیگر بدیده شک وتردید نمینگرند بلکه متعهدانه در تحقق آن سهم فعال میگیرند. اگر چه جهان امروز جهان ناعادلانه است وهمين دست رسي به اطلاعات نيز ناعادلانه است ورسانه هاي جمعي واصحاب رسانه هاي شنيداري وديداري ونوشتاري در تحت سلطه سیاست، اقتصاد و منافع استراتیژیک تمویل کننده گان وگرداننده گان هستند اما بازهم برای مردم دسترسی به اطلاعات و با خبری از اوضاع جهان منطقه وکشور شان ورشد آگاهی و با خبری از انکشافات تکنالوژیک امریست نهایت ضروری و برای تفکیک وتشخیص اطلاعات حقیقی ازاطلاعات اغوا کننده و فریبنده ویا تمیزاطلاعات راست ودروغ وظیفه دوامدار ارگانهای مسئول در اداره دولت، نهاد های جامعه مدنی، موسسات فرهنگی و همه مردم کشور میباشد.

در اینجا قابل ذکرپنداشته میشود که جامعه از سه لایه یا فضآ متشکل میباشد، فضای نخستین فضای خصوصی یا حریم شخصی میباشد که مربوط شخص بوده وبه هیچ کسی ارتباط ندارد وشخص در این فضای مربوط خویش از اختیارات تام برخوردار بوده، هر چه خواست میخورد، هر چه خواست میپوشد وکامل الاختیار عمل میکند تا جاییکه دیگران از آن متآثر نگردد، فضای دوم فضای دولتی است که به عملکرد جمع و یا همه مرتبط بوده که برای جلوگیری از هرج ومرج، تصادمات وتشخیص حدود بائیست بوسیله قوانین، لوایح ومقررات اداره گردد که این قوانین، لوایح ومقررات با رآی ونظر همگانی ویا رآی اکثریت مشروع گشته و حکم قانون را پیدا میکند، فضای سوم فضای عمومی است که در بین فضای خصوصی وفضای دولتی وجود دارد که شامل شاروالی ها یا شهرداری ها، انجمن های شهری، انجمن های علمی، اتحادیه های صنفی، سازمان های اجتماعی واحزاب سیاسی میباشد ولی از گذشته های خیلی دور در بسیاری از کشور ها ودر بسا کشور ها تا همین اکنون به این فضآ امکان وجود وتنفس داده نمیشود یعنی فضای دولتی ازقصر ودفتر حاکم تا پشت دیوار خانه هرباشنده وحتی بعضآ تا درون خانه هر باشنده کشور حکومت میکرد ودر بسا حالات تا همین اکنون حکومت میکند، که در پرتو سیستم های انسان محوری وخرد محوری توسعه ومدرنیته این فضای سومی برسمیت شناخته شد واعلام وجود کرد، این فضا اصول زنده گی وفعالیت، قوانین، مقررات، لوایح و طرزالعمل های خویش را خود طرح وترتیب میکنند وحتی عالیترین مقامات قانونگذار و مجالس علیآ(مجلس سنا) وسفلا(شورای ملی) کشور هم صلاحیت ندارد تا برای این فضای سومی یا فضای عمومی قوانین طرح وتصویب کند، البته آنها میتوانند قوانین رابطه این فضا را با فضای دولتی تعین وتشخیص کنند. برای عملی شدن و ایجاد چنین فضا ها در جامعه کار خستگی نا پذیر وتلاش متداوم وبی وقفه همه مردم کشور ضرورت است و تنها از این طریق میتوان بازسازی، نوسازی وترقی وپیشرفت را به جامعه خویش به ارمغان آورد این مامول تنها از طریق اتحاد ملی، ترجیح منافع ملی، خرد ورزی، مثبت اندیشی وبا محوریت انسان ممکن ومیسر است. اگر ما این درک و توانمندی را پیدا کنیم که اولآ خود را بحیث یک ملت واحد افغان که دارای فرهنگ مشترک، سرزمین مشترک، تاریخ وخاطرات مشترک تاریخی، ارزش های مشترک تاریخی، دانشمندان، شعرا، فلاسفه و قهرمانان مشترک ملی هستیم از دل وجان بدانیم و متیقن باشیم که این ها همه  مظهر تابان برای هویت ملی ما هستند وبه هیچوجه نباید این جفای بزرگ را مرتکب شویم که همه این مباهات تاریخی خویش را در باطلاق قوم فرو بریم هر که در هر کجایی این وطن خدمتی کرده این به مفهوم خدمت به عموم وطن است، همه داشته هایی هر کجایی این وطن داشته هایی مشترک همه ای ما ووطن ماست. این وظیفه دولت وهمه مردم است تا به این ارزش ها حرمت گذاشته و از طریق رسانه های نوشتاری، دیداری و گفتاری درمعرفی بیشتر پخش واشاعه این میراث های بزرگ مشترک تاریخی ما اقدامات عملی کنند. به پوهنتون ها و مراجع اکادمیک کشور وظیفه مشخص برای پژوهش و تحقیقات بیشتر در باره تاریخ، محدوده جغرافیایی، فرهنگ و آدات این خطه در سیر تاریخ، دانشمندان، فلاسفه، شعرا، قهرمانان ملی و آثار تاریخی همت گمارند. نباید در رویداد های تاریخی و ارزش های مشترک تاریخی به احساسات وقهرمان سازی های تصنعی تاریخ نگاران وتبصره نگاران اجازه داده شود، تاریخ علم است ودر آن به خیال پردازی واحساسات فردی جایی نیست به این سبب تمام فصول تاریخ کشور، رویداد های تاریخی، فرهنگ وآدات این مرز وبوم در مراجع اکادیمیک مورد پژوهش علمی قرار گیرد وازاین طریق در بین همه مردم کشور روحیه ایی ایجاد گردد که همه مردم یکسان به این داشته های فرهنگی – ملی – تاریخی خویش افتخار ومباهات کنند. نباید به افسانه های واهی و خیالی دشمنان مردم افغانستان اجازه داده شود تا مردم ما را چون مردمان داستان زاغ وکبوتر عزیز نسین نویسنده شهیر ترک به نزاع بکشانند. بیجا نخواهد بود تا فشرده ماجرای زاغ وکبوتر عزیز نسین را یاد آور گردم:

محمت نصرت با نام مستعارعزیز نسین نویسنده مترجم وطنزپرداز مشهور ترکی متولد ۲۰دسامبر ۱۹۱۵ وفات ۶ جون ۱۹۹۵ در یکی از طنز های پر مفهومش دو دوستی را به تصویر میکشد که آندو بالای کوهی نشسته اند وپرنده ای از بالای سرشان عبور میکند. دوست اولی میگوید: آن پرنده زاغ بود، دوست دومی مدعی میگردد که آن پرنده کبوتر بود. این دو دوست هر کدام بر موقف شان در باره پرنده پریده تآکید مکرر دارند. تآکیدات وسختگیری شان بلآخره به نزاع میکشد وپای این نزاع به قریه کشانیده میشود و هر کدام در قریه طرفدارانی پیدا میکنند وکار این نزاع لفظی به جنگ میکشد ومردم قریه به دشمنان خونی یکدیگر تبدیل میشوند. این ماجرا ی خونین در این قریه نسل به نسل به میراث مانده ومردم یکطرف همچنان تآکید دارند که آنچه جد آنها دیده کاملآ درست وبرحق زاغ بوده وآنطرف دیگر تآکید دارد که جد آنها از بینایی فوق العاده برخوردار بوده و آنچه را جد آنها

دیده کبوتر بوده است وایشان برحق اند وبه این ترتیب سالهای فراوان یکدیگر را به خاک وخون میکشند.

به خیالات واهی عده مغرض ویا هم افسون شده گان افسانه های بیگانگان نباید اجازه داده شود تا احساسات پاک مردم را به بازی بگیرند و آنهارا در نزاع وافتراق نگهداشته وخصم را کامیاب و در برآورده گشتن آرمان شان همکار گردند.

آنچه بسیار مایه امیدواری برای امروز وفردای کشور ما است همانا به جود آمدن نسل جوان درس خوانده ومسلکی ما هستند که بروایت تجربه از اعتقاد بزرگ به وحدت ملی، تآمین دیموکراسی و حکومت های قانون سالار و مردم سالاربرخوردار اند و این نسل بنابر خصوصیت تحصیلی وزنده گی اش منافع خویش را در حاکمیت قانون میبینند که همین مسئله میتواند پایه ای محکم برای دستیابی به رفاه همگانی شده وهمچنان تآمین حقوق شهروندی مردم را در جهت وحدت ملی رهنمون میگردد.

بر اساس آمار هایی کمیسیون انتخابات حدود بیش از ۷۰ درصد رای دهنده گان آخرین انتخابات کشور را نسل جوان تشکیل میداد، بخش اعظم منسوبین ادارات دولتی و خصوصی کشور را جوانان تشکیل میدهند، بیش از ۸۰ درصد منسوبین ومشمولین پولیس، اردو واداره امنیت ملی را جوانان تشکیل میدهند، تقریبآ تمام رسانه های آزاد و وابسته کشور بوسیله جوانان اداره ورهبری میگردد. از یک نگاه اجمال بر مسله جوانان در کشور چنین بر می آید که این قشر از سال ۲۰۰۱ بدینسو دراداره دولت وادارات غیر دولتی نقش بزرگ اجراییویی داشته اند ولی متآسفانه در طراحی سیاست ها وباز بینی سیاست ها به آنها میدان داده نشده است یعنی که از این نیروی بالنده جوان وبا امکان به حیث وسیله تحقق سیاست ها استفاده شده است یا بهتر بگویم سؤ استفاده شده است. آنچه بیشتر مایه تآسف است که این نسل با وصف اکثریت بودن، خصلت های دیموکراتیک و خصوصیت های قانون پذیری اش طوری عرصه برایش تنگ شده تا بحیث نیروی فرعی بدون صلاحیت تصمیم گیرنده اجتماعی در تطبیق سیاست ها از آنها استفاده ابزاری صورت گیرد. متآسفانه در فضای آشفته معامله گران سیاسی و احزاب سیاسی انجویی که در زیر اداره انجو ها تشکیل گردیده اند تا کنون نتوانسته اند محوری را برای انسجام تعین وانتخاب کنند. در حالیکه این قشر موثر ترین نیرو برای تشکل هویت ملی در کشور بوده ومطمین ترین قشر با تجارب عبرت انگیز از فعالیت های نیرو های چپ وراست سه دهه اخیر و اقشار محافظه کار سنتی میباشند، آنها به خوبی دریافته اند که تنها با کارت منافع ملی کشوربا داشتن هویت ملی بدون هر نوع تعصبات محلی، سمتی، زبانی، مذهبی، اندیشویی، قومی، قبیلوی، خانواده گی و جنسیتی از طریق حاکمیت قانون میتوان به منزل مقصود همگانی رسید، تنها از این طریق میتوان اعتماد مردم را جلب کرد و آنها را بدور محور وطن ما افغانستان عزیز در زیر اداره حکومت که خود مردم آنرا انتخاب کرده باشند بسیج کرد که عناصر اساسی هویت ملی برای مردمان یک سرزمین همانا دفاع از تمامیت ارضی کشور در برابر تجاوز خارجی و تجزیه طلبان داخلی، دفاع از استقلال سیاسی، اقتصادی ونظامی کشور در برابر مخلین خارجی وداخلی که قصد همکاری برای تآمین سلطه خارجی دارند، دفاع از تمام حقوق شهروندی و دفاع از حاکمیت ملی و ارزش های دیموکراتیک، حرمت گزاری و گرامیداشت تمام میراث های فرهنگی و روز های با ارزش ملی ما که بیانگرافتخارات بزرگ همه مردمان کشور ما باشد میباشد، که البته در زیر عنوان جوانان به تفصیل در این باره توصیح خواهم داد.

اشتراک زنان این نیم پیکر جامعه در همه امور کشور یکی دیگر از فکتور های اساسی نهادینه شدن هویت ملی محسوب میگردد، فقدان وجودی این نیم پیکر در فعل وانفعالات اقتصادی، اجتماعی وسیاسی خلای بزرگی اجتماعی است که همه امور کشور را به چالش کشیده است زیرا پروژه ملی را که باییست همه مردم کشور بدوش بکشند و آنرا تحقق ببخشند برای نیمی از مردم کشور گران آمده و به هیچوجه امکان عملی تحقق آن موجود نمیباشد. بنآ همه ادارات حکومت، سازمانها وتشکیلات جامعه مدنی، رسانه ها و مراجع اطلاع رسانی مشترکآ زنان افغان را از این وظیفه با اهمیت ملی اش

آگاه ساخته و برای اشتراکش در همه امور اجتماعی، اقتصادی وسیاسی زمینه ساز گردند. دستان مریی ونا مریی که تحت نام قشر محافظه کار سنتی و یا مبلغین مذهبی در این راه با تعصب سنگ اندازی میکنند قطع گردد، بر حکم قانون اساسی کشور همه افراد جامعه حق اشتراک در همه امورکشور را دارند بنآ آنهاییکه مردم را از این حق محروم میدارند بر حکم قانون مجازات گردند.      

پژوهش رویداد های تاریخی وتجارب تاریخی باییست دور از تعصبات سیاسی، مذهبی، فرهنگی صورت گیرد، نتایج این پژوهش ها بهترین سرمشق آینده برای همه طیف های جامعه باشد. لبه اقناعی این پژوهش های علمی باییست برای همه مردم کشور قانع کننده باشد که برای تکرار اشتباهات دیگر مجال باقی نگذارد.

ایجاد روحیه مشترک ملی بر پایه هویت ملی هیچگاه به مفهوم توقف زنده گی در گذشته تلقی نگردد زیرا افتخارات تاریخی و فرهنگی گذشته ما بمنظور ایجاد دلبستگی عمومی در میان همه مردم تکانه ای پرشوری برای ایجاد ملت واحد برای ساختن افغانستان آباد ومرفه برای امروز وفردا میباشد.

طوریکه در مباحث قبلی بیان کردیم راه برون رفت از این چالش ومخمصه همانا باسواد سازی همه مردم وبلند بردن سطح آگاهی مردم و اطلاع رسانی مستدام به مردم در باره تمام رویداد های ملی وبین المللی مخصوصآ آنچه به سرنوشت مردم ما تآثیر داشته باشد، تا مردم قدرت تشخیص وتفکیک بهتر پیدا کنند و درکی از منافع ملی داشته باشند.

شاید  به ذهن خواننده گان این خطور کند که همه آنهایی که در پشت این تفرقه افگنی های مذهبی، قومی، زبانی، سمتی و سیاسی قرار دارند و آنهاییکه این کشور را به تاراج بردند ومیبرند و همه آنهاییکه زنجیر غلامی بیگانه را به گردن آویختند متآسفانه همه وهمه با سواد  و تحصیل کرده بودند..... بلی همینطور است مراد ما از باسواد سازی، با سواد سازی مردمی است که متآسفانه در طول درازمنه تاریخ نا دانسته بدون تشخیص درست خوب وبد، بدون تفکیک منفعت خودی وبیگانه، بدون فهم درست وکامل از اعتقادات مذهبی و دینی اش و اراجیفی که بنام مذهب ودین بوی تلقین میگردد، بدون با خبری از حقایق موجود جامعه و جهان و آنچه بنام اوضاع کشور وجهان بوی از جانب مغرضین تداعی میشود، به حیث پایگاه مردمی و سپر آنهایی مورد سو استفاده وبهره برداری

قرار میگیرند که هدف شان کاملآ در تقابل وضدیت با منافع ملی قرار داشته ودرپی تخریب و بربادی وطن بوده واجنبیانیکه آنها را به استخدام گرفته اند تمام اهداف استراتیژیک شانرا در کشور ما ودر منطقه پیاده میکنند. دقیقآ هدف از با سواد سازی مردم وبلند بردن سطح آگاهی وشعور اجتماعی فقط همین تشخیص وتفکیک وتفاوت هایی است که متآسفانه تا کنون بنابر نبود سواد وآگاهی همگانی مردم تقریبآ در تمام درازمنه تاریخ کشور ما مورد بهره برداری خلاف منافع خودش قرار گرفته است وحتی در مقاطع سرنوشت ساز تاریخ باعث تراژیدی های بزرگی ملی تا سرحد تهدید تمامیت  ارضی کشور وتجزیه کشور گردیده است. مثالهای فراوان در این زمینه را تاریخ کشور ما در دل دارد، شاهان وحکمروایان مستبد به عوض اینکه برای مردمش از طریق ایجاد مشغله های ملی، زراعت، تجارت، صنعت، هنر وادب آنها را مشغول آبادانی خانه خودشان گردانند بر عکس با لشکر هایی چندین صد هزاری از بهترین فرزندان این وطن به کشور هایی همسایه تاخته اند وخانه های آباد آنها را نیز خراب کرده اند وملک شانرا ویران وبه این ترتیب دشمنی های چندین قرنه همسایگان را به مردم وکشور شان کمایی کرده اند. چون مردم ازحد اقل آگاهی برخوردار نبودند از جانهای شیرین شان در کشور های همسایه تپه ها ساخته شد وافراد که جان سالم بدر بردند با غنایم جنگی که از چور وچپاول دار وندار مردمهای بیگناه که هیچنوع مشترکاتی با این جنگهای ویرانگر نداشتند برگشتند وچهار صبایی با این امتعه حرام زنده گی کردند. البته از دید همه ادیان وحکم انسانیت این غنایم حرام بوده وبه آن دستبرد وسرقت میتوان نام گذاشت، آنعده دیگربخاطر انتقام گیری از برادر و برادر زاده، عمو و وعموزاده و هم کیشان ، خودخواهی و جاه طلبی بدون درنظرداشت منافع کشور به دامن اجنبی پناه برده ودر پیشاپیش سواره نظام اجنبی به وطن آبایی خود یورش برده وکشور ومردم اش را به خاک وخون کشانیده اند همه اینها در پشت مردم بیچاره وناآگاه خویش سنگر گرفتندوصد ها هزار آنها قربانی این سیاست های ضد ملی گردیدند، آیا اگر مردم قدرت تشخیص وتفکیک خوب وبد را میداشتند از آنها سو استفاده میشد؟ یقینآ که نمیشد.

عده انگشت شمار حکمروایان ملی ونخبه گان که در مسند رهبری کشور قرار گرفتند وخواستند کشور را از این بدبختی بسوی ساحل سعادت رهنمون گردند وراه رفاه را برای مردم کشور گشودند، سود جویان جاه طلب وغلام بچگان مزدوربیگانه درهمکاری تنگاتنگ کشور های متخاصم  بنا بر نبودقدرت تشخیص در مردمان کشور از همین مردم ناآگاه استفاده سوء کرده وبه وسیله قوت و قدرت همین مردم نا آگاه این حاکمان ملی گرا وملی اندیش وسیستم سیاسی ودولتی شانرا از بیخ وبن کشیده و کشور را به خاک وخون کشیده و به قهقرا سوق داده اند و در اولین صبحدم فردا ندامت ها کشیده اند( چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی؟). با تآسف فراوان در طول تاریخ مردم کشور ما بنابر همین بی سوادی، ناتوانی فکری، نداشتن آگاهی از اوضاع کشور- منطقه وجهان و رهبران فاسد، نا توان و نوکربیگانه ده ها مرتبه این پشیمانی ها را به تکرار وتکرار گرفته اند. که نتیجه هر بار این حرکات جاهلانه به قیمت صد ها هزار انسان این وطن ونابودی تمام هستی این کشور تمام شده است. به قول داکتر اکرم عثمان فقید نویسنده شهیر کشور ۱۹۳۷ – ۲۰۱۶ که در عنکبوت زده گی خویش چنین مینگارد:

"در دنیا تمام موجودات اعم از پرنده وچرنده، گوشت خوار وگیاه خوار در یک صفت وخصیصه باهم شریکند و آن اینکه در باد وباران، زیر سقف وآشیانی پناه بگیرند ونفسی براحت برآورند. اما تا جائیکه من خبر دارم از آنشمار فقط دوتا زنده جان از دیگران فرق دارند یکی ما افغانها ودیگر عنکبوتها! شنیده ام که عنکبوتها بعد از روزها سعی وتلاش تار می تنند وسقف ودر ودیواری برای شان آباد می کنند اما همینکه کار ساختمان آشیان شان به پایان رسید دست واستین بر میزنند و با هر چه دم دست شان بود آن خانه ولانه را خراب می کنند و باز این کار را از سر می گیرند.

آن دیگری که ما هستیم، به تقلید عنکبوتها با ماه ها مرارت وخواری خانه وپناهگاهی برای خود درست می کنیم و بعد از اتمام کار، با بیل وبلدوزر ساختمان نوآباد را بر سر خود منهدم می کنیم تا زیر سفق خودساخته با صد خواری و خفت بمیریم.

ولی بین ما و عنکبوتها یک تفاوت کلی وجود دارد و آن اینکه آنها خانه خود را بر سر خویش ویران می کنند و کاری به کاری همسایه ، کوچگی وخواهر وبرادر خود ندارند، بالعکس ما با جنون مضاعف هم هست وبود خود وهم هست وبود هموطن خود را به باد فنا میدهیم، ودر اصطلاح به این میگویند «Vandalism»جنگهای میان گروهی بین سالهای۱۳۷۱  - ۱۳۷۴ نمونهء بارز این ادعاست. کسانیکه آن رویدادها را دیده ویا قصه هایش را شنیده اند بیاد دارند که در آن سالها گله های گرگها از چند طرف هم یکدیگر را میدریدند وهم مردم را ـ مردمی را که نه پای فرار داشتند ونه توان ماندن را. از فرط ناتوانی راه های زمین وآسمان بروی شان بسته شده بود. اسناد و شواهد زنده به اثبات رسانده اند که توانمندی هر هموطن ما از بد حادثه ! متناسب به توان جیب و امکانات شان بود. ثروتمندترین آدمها به به دور دست ترین و امن ترین جاها پناه بردند وکوچیدند و فقیرترین ومستاصل ترین آدمها در متن و بطن دوزخ کابل سوختند و زنده کباب شدند ـ این وضعیت را می توان « عنکبوت زدگی!» نامید ـ جنون و صرع ریشه داری که خبر از فطرت خبیث وخون آشام شماری از آدم نماهای معمم میدهد که با بی پروایی تمام ، از روی نعش آن هزارها مسلمان ساده دل گذشتند و یکی از هولناکترین فجایع بشری را شکل دادند. اکنون که کشورهای زیادی کمر به به آبادی افغانستان بسته اند بازهم همان خصیصه ويرانگری در تمام عرصه ها خدمات آنها را در کار بازسازی نقش برآب می کند. اگر بنای یک شفاخانه را به اتمام میرسانند ما با استفاده از فرصت آن بنای شریف را آتش میزنیم.

همچنین اگر یکی از کشورهای مددرسان با صرف مبالغ هنگفتی میخواهد کوره راهی را تسطیح و پخته کند شباشب بر سر مهندسان و کارگران آن نهاد نازل می شویم، شماری از آن خدمتگذارها را سر میبریم و شماری را گروگان می گیریم تا از طرق مختلف آن اسرا را وجه المصالحه قرار میدهیم ودر ازاء بازسپاری آن بیچاره ها پولی به جیب بزنیم وخدمت آنها را با خیانت پاسخ بگوئیم.

از این قبیل تعداد زیادی از مکتب وموسسهء مدنی واجتماعی و انسان کاردان چون معلم وداکتر ومهندس و پرستار ونجار وگلکار  قربانی بیماری « عنکبوت زدگی!» شدند وسرزمین ما را به تلی از خاکستر مبدل کردند.

باید از خود بپرسیم که چرا چنین؟

مگر ما کور و کر، حیوان درنده و غول بیابان هستیم که پیشرفت و ترقی و امن وآرامش، رفاه روحی و جسمی را دیده نداریم و خود تیشه به ریشه خویش میزنیم؟ پاسخ این سوال اینست که ما دنیا را در قطی نسوار! می بینیم در قطی کوچک مادهء تخدیر کنندهء که از عرض ، طول ، پهنا و گسترهء دیدگاه های ما میکاهد واجازه نمیدهد که جهان پیرامون خود را با تمام وسعت آن ببینم و تمامت دیدنی ها را در مقیاس واقعی آن باور کنیم. به این میگویند کوتاه نظری! بیماری ساری ومزمنی که گریبان همگان را گرفته است.

تا وقتیکه پرامترهای ما نسبت به دنیا و عقبا، عدالت و ظلم، دموکراسی و ستمبارگی تغییر نکند ما کماکان در منجلاب کژاندیشی دست و پا خواهیم زد. باشد که هر چه زودتر خود را تغییر بدهیم وبا تغییر دادن! به روشن اندیشی برسیم."

واقعآ که مرحوم داکتر اکرم عثمان بسیار بجا ونغز نوشته اند ما از یکطرف آبادی وآرامش خویش را دیده نداریم و قدرت اعمارهم درتوان و وجود ما نیست. بدست خود خانه خود را ویران میکنیم چون نه خود ما ونه کشورما پوتانسیل وضرفیت اعمار مجدد را نداریم وهرگز هم نداشته ایم هرگز نداشته

ایم بنآ باییست برای اعمار مجدد خرابه های خویش وطن ومردم  خویش را در گرو بیگانه میگذاشتیم.

از تحلیل اوضاع کشور محبوب ما افغانستان در صده متآخر چنین استنباط میگردد که همه آزمندان بین المللی، کشور گشایان و آنهاییکه منافع شانرا در کشور ما جستجو دارند همه وهمه از بیسوادی، سطح پاهین آگاهی مردم ما از منافع ملی وتشخیص نا درست آنها ازحاکمیت ملی سؤ استفاده کرده و بدون درنظرداشت نورم ها ی بین المللی قبول شده روابط بین الدول درتجهیز مادی و فکری مردم خود ما بر علیه حاکمیت ملی کشور ما مبادرت ورزیده وکشور ما را روز تا روز با وصف میثاق های بین المللی بطرف هرج ومرج، بی ثباتی و نا بودی سوق میدهند.

در جهان تجارب فراوان در این زمینه وجود دارد آنچه برای رشد آگاهی ملی، درک منافع ملی واتحاد مردم بدور محور وطن ضرورت است همانا باسوادی مردم وفراگیری زیست باهمی، احترام متقابل به حقوق شهروندی و حرمت گزاری به همه داشته های ملی این سرزمین میباشد و آنچه مردم ما نیازمند آن است همانا درک عمیق از وطن دوستی ومردم دوستی است، مردم باییست از نعمت سواد بهره مند گردند تا در هر شرایطی خوب را از بد تفکیک کرده بتوانند، این همدلی و همزیستی مردم ما در زیر درفش رسمی کشور واعتقاد راسخ به قوانین کشور وقانون پذیری اساسی ترین عامل درتثبیت هویت ملی مردمان بوده وراه را برای استحکام دولت - ملت باز میکند. همچنان مردم باییست به این معتقد باشند که اقتصاد غارتگر که از طریق قاچاق مواد مخدر، استخراج وصدور غیر قانونی معادن، قطع وصدور غیر قانونی جنگلات به هیچوجه نمیتواند پایا و دایمی باشد، قاچاقبران ومافیا نمیتوانند تآثیر دایمی بر سیاست و اداره کشور داشته باشند. تاریخ کشور خود ما وتجربه جهانی حاکی از آنست که بلاخره حکومت های مافیایی با یک حکومت دیموکرات استوار بر پایه منافع ملی تعویض میگردد. گرچه امریکایان ومتحدینش اداره قدرت کشور را به عده معدود افراد معتمد ووفادار خویش حاتم بخشی کرده اند ولی این به هیچوجه نمیتواند دیر پا ودایمی باشد. بلآخره جوانان وافراد که به آرمانهای مردم آفغانستان وفادار باشند ودر سرلوحه فعالیت های سیاسی واجتماعی شان در عرصه ملی وبین المللی خدمت بوطن ومردم با در نظرداشت اصل منافع ملی درج باشد جای آنها را میگیرد. خوشبختانه شرایط مناسب ساختاری برای ایجاد دولت - ملت در کشورایجاد گردیده است. آنچه برای ملت شدن ویا بدور محور وطن جمع شدن بسیار از اهمیت فراوان برخوردار است همانا قانون اساسی کشور میباشد. قانون اساسی وشیوه تحقق وتطبیق آن اساسآ معرف مردمی  بودن وغیر مردمی بودن حکومت میباشد. قانون اساسی ضمانت با اعتبار یک ملت است که معرف هویت، اصالت و عناصر درون دولت بوده وافکار ملی یک ملت را بیان میکند همچنان اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خصوصیات مختص ملی یک ملت را باز تاب میدهد که میتوان آنرا بنام میثاق وحدت ملت نیز یاد کرد. بر علاوه قانون اساسی کشور لوایح و قوانین مکمل قانون اساسی در عرصه های تامین امنیت، امور دفاعی، استفاده از خدمات اجتماعی وبیمه ها، تنظیم سیستم قانون گزاری وقضآ، صنایع  و تولید داخلی، صادرات وواردات، فعالیت جامعه مدنی، اتحادیه های مسلکی وصنفی، روابط خارجی، معضلات سرحدی وآب، تعریف های دقیق از تروریزم، موجودیت قوت های خارجی در کشور و رابطه آن با همسایگان، مسایل سرحدی، دیموکراسی وسایر مسایل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وفرهنگی میتواند معرف اصلی نظام و حاکمیت محسوب میگردد.

حمله و تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان در سال ۱۹۷۹ کشور ما را در متن سیاست خارجی ایالات متحده امریکا ومتحدین غربی اش قرار داد که با عث شد آنها مشترکآ سرمایه گزاری های بزرگی نظامی و لوژستیکی و سیاسی را برای سبوتاژ و ناکام سازی سیاست های اتحاد شوروی در جنوب آسیا در داخل افغانستان ودر ماورای سرحدات کشور ما هزینه کرده که همه این سرمایه گزاری ها و فعل وانفعالات به نابودی کامل کشور ما انجامید. این سرمایه گزاری ها استراتیژیست های پاکستانی را واداشت تا سیاست هایشان را در قبال افغانستان باز بینی کرده و از اوضاع ایجاد شده بهره بزرگی

ببرند که قبلآدر خواب هم نمیدیدند. پاکستان بحیث متحد استراتیژک ایالات متحده امریکا وغرب حمایت بی قید وشرط امریکا وغرب را بدست آورده وکمک های میلیاردی از سراسر جهان برایش سرازیر گردید، آنها توانستند با تبلیغات زهر آگین ضد افغانی، تحریک و شوراندن مردم بر علیه حکومت افغانستان با استفاده ازاین کمک های جهانی توانستند حدود بیش از سه میلیون افغان را به حیث مهاجر در آن کشور بکشانند و از آنها بطور مثتمر در گروپ های چریکی و گروپ های مسلح مخالف دولتی استفاده میکرد همچنان  بحیث نیروی ریزف برای فعالیت های تخریبی آنها را در اختیار داشت  که تا امروز از این کتله بحیث مجاهد،طالب، داعش و نیرو های دولت پنهان در درون دولت در دسترس داشته و استفاده میکند، همچنان با سازماندهی واداره تعلیم، تربیه و تجهیز نیرو های مخالف دو لت افغانستان بنام مجاهد و اداره و سازماندهی تنظیم های سیاسی جهادیون در آن کشوررا بدست گرفته وتوانست به حیث بازیگر اصلی مسله افغانستان عرض اندام کرده وبوسیله نفوذ سیاسی، نظامی، استخباراتی، اقتصادی با مهره های جهادی، طالبی وداعشی همچنان کلید حل مسایل افغانستان را در دست دارد. پاکستان تا قبل از سال ۱۹۷۹ اختلافش با افغانستان تنها مسله خط دیورند بود ولی امروز دیگر اهداف بزرگی چون حکومت دست نشانده ویا حد اقل اداره سیاست خارجی افغانستان زیر نظر مستقیم اسلام آباد را در سر میپروراند، همچنان سیاست های دسترسی مستقیم بی قید وشرط به بازار های آسیای میانه از طریق افغانستان و استفاده از منابع انرژی،برق، نفت وگازآن منطقه، استفاده تجارتی افغانستان از بنادرکراچی وگوادر پاکستان بجای سایر بنادر بحری منطقه چون بندر عباس و بندر چاه بهار ایران، قطع کامل مناسبات افغانستان با هند وکشور رقیب پاکستان در منطقه وجهان وتبدیل افغانستان به بازار مصرفی تولیدات پاکستانی شامل اهداف پالیسی سازان پاکستان میباشد.

اما بعد از حمله امریکا به افغانستان وموجودیت قوت های مسلح ایالات متحده آمریکا وناتو درکشور ما نقش پاکستان در کشور ما ومنطقه به بازیگر فرعی تنزیل کرده و در بسا موارد سیاست های استراتیژک ایالات متحده امریکا در منطقه با منافع پاکستان در تقابل قرار میگیرد که این مسله خشم پاکستان واستخبارات نظامی آنرا بر انگیخته و با تشدید فعالیت های تخریبی در وجود طالب وداعش، تشدید تفرقه های قومی، مذهبی، زبانی بی ثباتی ونا امنی را در کشور ما به پیش برده که متآسفانه بنابر نبود مدیران مجرب سیاسی واداری در افغانستان ونا توانی دولت افغانستان برای برون رفت از این بحران ها کفاره همه این سیاست های تخریبی پاکستان را مردم ما میپردازد.

ایران یکی دیگر ازبازیگران اصلی مسله افغانستان بوده که بعد از حمله اتحاد شوروی در افغانستان میزبان حدود یکنیم میلیون مهاجرافغان بوده وبنا بر تعلق زبانی ومذهبی بیشتر از میان شیعیان افغانستان سرباز گیری کرده و همانند پاکستان گروه های مسلح شیعه را تربیه، تسلیح، تجهیز وسوق واداره کرده وبرای تخریب کاری وفعالیت های ضد مردمی وضد حکومتی به کشور ما گسیل داشته ودر تخریب وبربادی وطن ما سهم کمتر از پاکستان نداشته است.

امروزبا آنکه ایالات متحده امریکا وناتو منحیث دشمنان ایران در افغانستان حضور دارند و با سیاست های دیکتات از حضور پر رنگ ایران دراداره سیاسی افغانستان و منطقه جلوگیری بعمل می آید که ایران با فرستادن نیرو های طرفدارش در درون دستگاه اداره کشور و تاسیسات فرهنگی ما هنوز هم نقش کلیدی خویش را در مسایل افغانستان حفظ کرده است. ایران که از موجودیت قوای امریکا در افغانستان شدیدآ نا خشنود است از تمام ابزار دست داشته استفاده میکند تا سد راه تحقق پلانهای منطقوی وستراتیژیک امریکا در افغانستان گردد که این امر شدیدآ در بی ثباتی افغانستان تآثیر گزار بوده وکشور ما را نا امن نگهمیدارد، گرچه تا کنون شواهدی از مداخلات مسلحانه وتسلیح گروپ های خرابکار از جانب ایران موجود نیست ولی از تحلیل وضع چنین بر می آید که ایران نه تنها در مخالفت با موجودیت قوای امریکا در افغانستان دارد بلکه به حیث رقیب منطقوی پاکستان از ازدیاد

نقش پاکستان در افغانستان هم در هراس است، بنآ جای شک باقی نمیماند که ایران نیز محتاطانه از همه وسایل وذرایع برای تحقق اهدافش در افغانستان استفاده میکند.

هندوستان منحیث یک قدرت منطقوی بنابر همسایگی اش با افغانستان واختلافات شدید و دشمنی اش با پاکستان در طول فراز ونشیب های سیاسی – نظامی در کشور ما نقش پررنگ داشته وبه هیچ صورت با نفوذ پاکستان در افغانستان توافق نداشته و تمایل ندارد تا یک حکومت اسلامی رادیکال متعصب چون طالب وداعش در کشورما مستقر گردد زیرا هندوستان هم در مسایل کشمیر قربانی تروریزم توسط اسلامگرا های رادیکال میباشد که در پاکستان تجهیز وتسلیح میگردند وپاکستان در زمان حکومت های مجاهدین و طالبان بعد از سال ۱۹۹۲ مخصوصآ بعد از به قدرت رسیدن طالبان در سال ۱۹۹۶  گروپ های تروریستی کشمیری را در افغانستان تربیه، تسلیح وتجهیز کرده وبه کشمیر گسیل میداشت.     

در شرایط موجود هندوستان با استفاده از موجودیت امریکا وناتو در گسترش مناسبات اش با افغانستان در همه عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی سعی بلیغ دارد و تلاشهای دیپلوماتیکش برای کمرنگ ساختن نقش پاکستان در افغانستان بسیار محسوس است.

روسیه  به حیث وارث اتحاد شوروی احتمالآ ریزف ها وعناصر تآثیرگزار خویش را برای ایفای نقش در مسایل افغانستان دارد ولی از سقوط طالبان تاکنون به جز چند سفرتشریفاتی مقامات دولتی افغانستان به آنکشور و دید وادید های کاری در جریان جلسات دوره ای شانگهای کدام حرکت محسوس در قضایای افغانستان نداشته است، ولی ترافیک وصدور مواد مخدر از طریق آسیای میانه به آنکشور و صدور ونفوذ بنیاد گرایی اسلامی بوسیله گروپ های افراطی طالب وداعش از طریق افغانستان به کشور های آسیای میانه همپیمان روسیه و موجودیت قوای نظامی ایالات متحده امریکا وناتو را در سرحدات کشور های همپیمانش ونزدیک سرحدات جنوبی اش به هیچوجه برایش پذیرفتنی نبوده و بی ثباتی روز افزون افغانستان در موجودیت قوای نظامی امریکا شک وتردید های فراوان را برای سیاست گزاران روسی ببار آورده است  و احتمالآ در فکر آرایش وباز آرایی  نیروهای تآثیر گزار طرفدارش در مسایل افغانستان میباشد.

جمهوریت های آسیای میانه چون تاجکستان، ازبکستان و ترکمنستان از بدو جدایی شان از اتحاد جماهیر شوروی تاکنون در قبال افغانستان سیاست های نه چندان فعال داشته اند ومناسبات دیپلوماتیک، اقتصادی و فرهنگی شان مقطعی و بیشتر وابسته به واکنش ها وبرخورد های جانب افغانی بوده است ولی در موجودیت قوت های امریکا وناتو در کشور ما مخصوصآ در شهر های همسرحد با این کشور ها پیوسته مراقب جابجایی ها وحرکت های استراتیژیک این قوت ها بوده ودر برخوردهای سیاسی واقتصادی شان جانب احتیاط را در نظر دارند ونقش شان در حل مسایل افغانستان بیشتروابسته به تآمین منافع شان از جانب دولت افغانستان میباشد. گرچه پروژه طالبان در گامهای نخستین بنابر عقد قرار داد پایپ لاین انتقال گاز ترکمنستان از جانب کمپنی های یونیکال وبرایداس که تآمین امنیت پایپ لاین و انتقال مصئون گاز از طریق افغانستان به کشور پاکستان وبندر کراچی از جانب سازمان استخبارات نظامی پاکستان ISI به همین منظور ایجاد گردید که بعدآ قدرت را از جمعیت اسلامی وشورای نظار آن به زور تصاحب کرد. همچنان کشور های متذکره با عقد قرارداد های انرژی برق امروز به بزرگترین تآمین کننده انرژی برق افغانستان تبدیل شده اند که اگر از جانب حکومت افغانستان روابط با همسایگان درست مدیریت نگردد در آینده میتواند در بسا مسایل سیاسی، نظامی، اقتصادی واجتماعی مشکل ساز باشد.    

عربستان سعودی  یکی دیگر از کشور هایی که در طول بیشتر ازسه دهه اخیر در مسایل افغانستان ایفای نقش کرده وسهم کمکهای نقدی معادل کمک های امریکا به جهادیون افغانستان داشته است علاوتآ از نفوذش در بین کشور های اسلامی استفاده کرده همه آنها را یکسان غرض تآسیس

وگسترش حوزه های بنیادگرایی افراطی در پاکستان همکار وشریک خویش ساخت و به این ترتیب در رقابت با رشد سیطره ترکیه و ایران در میان کشور های اسلامی، خلیج و جنوب آسیا سرمایه گزاری هایی بزرگی را برای تحت نفوذ داشتن افغانستان بنابر موقعیت جیو پولیتیک اش انجام داد که بعد از حمله اتحاد شوروی در افغانستان عربستان سعودی طرح ایجاد مراکز تربیه وپرورش بنیاد گرا های افراطی واحزاب افراطی را از میان مهاجرین افغان  برای اولین بار با جنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان طرح کرد واز طریق کمکهای مالی مستقیم خود عربستان سعودی وسایر کشور های عربی خلیج هزاران  مدرسه دینی تربیه افراط گرایی تحت اداره مستقیم سازمان استخبارات پاکستان زیر نظر احزاب اسلامی افراطی پاکستان چون جماعت اسلامی پاکستان تحت رهبری قاضی حسین احمد و جمعیت العلمای اسلام تحت رهبری مولانا فضل الرحمن و تآثیر پذیری مستقیم از افکار اخوان المسلمین و اندیشه های وهابیت وسلفی توسط استادان عربی و پاکستانی ایجاد گردید و عربستان سعودی از این طریق در مسایل افغانستان احمال قدرت ونقش کرده وبه این ترتیب حضور خویش را در منطقه فعال نگهداشته است.

امروز با توسعه روز افزون قدرت اقتصادی سیاسی ونظامی چین، تلاشهای ایران برای دسترسی به سلاح هستوی وارتقای پوتانسیل نظامی واقتصادی ایران، احیای مجدد قدرت وپوتانسیل بزرگ نظامی واقتصادی روسیه، منابع سرشار انرژی در آسیای مرکزی، قفقاز، دریای خزر و خلیج فارس و رشد قدرت اقتصادی و هستوی شدن هندوستان کشور ما را بنابر موقعیت جیو پولیتیک، جیو استراتیژیک، جیو اکونومیک وجغرافیای راهبردی آن در محراق سیاست های خارجی ایالات متحده امریکا، کشور های اروپایی، روسیه، چین، هندوستان، ترکیه،  پاکستان، ایران و کشور های آسیای میانه قرار داده است، اگر این درایت، خردمندی و فهم در دستگاه رهبری کشور ما وجود داشته باشد که چگونه از این موقعیت مهم در تامین امنیت سراسری، تحکیم پایه های حکومت مقتدر ملی، تربیه وتجهیز کادر مسلکی برای اداره کشور،  حصول وتآمین منافع ملی کشور وآبادی و رفاه همگانی استفاده اعظمی کرده و دگرگونی های مثبت را در زنده گی مردم آورده و کشور را بسوی شگوفایی رهنمون گردند. به یقین که فرصت طلایی برای کشور ما ایجاد شده است ورهبران خردمند و بادرک سالم از منافع ملی میتوانند با در نظرداشت منافع متقابل کشور هاییکه مصمم اند از مجاری کشور ما منفعت ببرند منافع ملی کشور محبوب ما افغانستان را بصورت علمی واندیشمندانه و در پرتو یک سیاست ملی و استراتیژی طولانی مدت بوسیله کادر متخصص با تجربه فنی تآمین کنند. 

از تحلیل اوضاع درون کشور وارزیابی اوضاع بین المللی بر می آید که همه ظرفیت ها، پیش زمینه ها و شرایط برای بهره برداری سیاسی، اقتصادی، نظامی و راهبردی برای رهبری جمهوری اسلامی افغانستان هم در داخل کشور وهم در جو بین المللی ایجاد شده است ونیازمند تیم های با درایت و نخبگان ملی میباشد که از همه این اوضاع وظرفیت ها برای حصول منافع ملی کشور، تحکیم پایه های یک حکومت ملی با ثبات و مقتدر، حل ریشه ایی معضلات سرحدی وآب مطابق به نورم های قبول شده بین المللی با همسایگان، نهادینه کردن دیموکراسی در تمام عرصه های زنده گی سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و اداری البته با شیوه های اقناعی از طریق آگاه سازی مردم از مزایای دیموکراسی وزنده گی با همی با اخلاق عالی انسانی نباید چیزی را بزور بر مردم تحمیل کرد به قول کارل پوپردانشمند وجامعه شناس اطریشی انگلیسی ۱۹۰۲ -۱۹۹۴ "کسانی که میخواستند در زمین بهشت بسازند جهنم ساختند"، حکومت وارگانهاییکه خود را موظف ومکلف تعمیم دیموکراسی درکشورتعریف میکنند باید این درک را داشته باشند که احترام به عقاید ونظریات مردم خود مشخصه تعین کننده ای دیموکراسی میباشد، نباید تحت نام دیموکراسی وآزادی به عقاید مردم تاخت وبه آنها توهین روا داشت، این پروژه بسیار منفعت بار دشمنان افغانستان است که در خارج از مرز های کشور ما طراحی شده وعملی میگردد تا اقشار متدین ومیانه روی که به روال عادی زنده گی در کشورمشغول اند و به ترویج روحیه اعتدال مذهبی و سنتی در میان اقشار مختلف کشور نقش بسزایی

میتوانند ایفا کنند با این توهین ها وحقارت ها بطرف تشدد وبنیادگرایی رفته وبلاخره بدامان آنهاییکه در خارج از مرز هایمان بی صبرانه در انتظار شان هستند میافتند.  بسیار علمی و عقلانی خواهد بود تا اولآ از طریق مراجع اکادیمیک و تحقیقاتی  البته در اینجا تآکید میکنم که از طریق مراجع پژوهشی افغانی جامعه با تفکیک خواسته های مدنی، فرهنگی ونظریاتی به ارزیابی گرفته شود تا از این طریق الویت های مدنی، فرهنگی، سیاسی وعقیدتی در کشور معین کردد وبدانیم که کدام پروژه وپروگرام سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، هنری و مذهبی چه تعداد طرفدار در کشور دارد که به پیمانه طرفدارانش در آن عرصه فرهنگی سرمایه گزاری های مادی ومعنوی صورت گیرد و به آن سرو سامان اجراییوی داده شود نه باید جامعه رازیر نام دیموکراسی به ابتذال کشید.

تحکیم حاکمیت قانون ورشد قانون پذیری در جامعه میان مردم ودستگاه اداره دولت از رکن بسیار با ارزش و اساسی جکومت داری خوب است، ایجاد سیستم نظارت بر قانون ومجازات متخلفین، تعریف مشخص، معین وشفاف از حضور قوای مسلح ایالات متحده امریکا وناتو وظایف ومدت استقرار این نیرو ها ومشروعیت آن از طریق یک اجماع ملی ویا ریفراندم یا همه پرسی سرتاسری ارایه شود تا شک وتردید های ایجاد شده هم در میان مردم خود ما  وهم در میان همسایگان برطرف گردد، تعریف مشخص از تروریزم داده شود و وظایف دستگاه دفاعی، نظم عامه و سیستم قضایی وعدلی کشوردر قبال این پدیده شوم تعین گردد.

 اساسی ترین و مهمترین تزس وشعار مخالفین مسلح چون طالبان و داعشیان وسایر مخالفین موجودیت قوای خارجی در کشور میباشد. طوریکه من قبلآ در زمینه توضیح دادم هم پاکستان وهم ایران بحیث دو همسایه افغانستان که نقشهای کلیدی وپوتانسیل تآثیرگزار در امور کشور ما دارند از موجودیت قوای خارجی ناراض اند و بنابر ضعف رهبری واداره  کشور ما، درک نازل مردم ما از منافع ملی، موجودیت دولت پنهان مافیایی در درون دولت، افراد مسلح غیر قابل کنترول در محلات توانسته اند حکومت هایی در درون حکومت تآسیس کنند که موثریت اش در میان مردم درمراکز و محلات بوضاحت دیده میشود. مردم ازنبود امنیت، قانون شکنی ها، فساد در دستگاه اداره دولت، عدم توجه به خواسته های اساسی وابتدایی مردم، بیکاری، فقر و ده ها ناتوانی وکم کاری دولت به ستوه آمده اند و گروپ های مسلح خود سر که هیچنوع احساس مسولیت ملی در برابر وطن ومنافع ملی ندارند جای کمبود دولت را در مرکز ومحلات  پر کرده اند و بدین ترتیب فضآ برای فعالیت عناصر گماشته شده بیگانه باز وباز تر شده ومردم هم به هر اندازه ای که از سیطره قانون وقانونیت وحاکمیت دولتی بدور شده میروند به همان اندازه در تحت تآثیراداره وتبلیغ دشمنان کشور ودر زیر سیاست های افغان دشمن بیگانه کشورما را به سوی هرج ومرج و بربادی وتباهی سوق میدهند.      

همانطوریکه قبلآ اشاره های موکد در زمینه داشتم  مهمترین چالش های فراروی دولت در کشور ما نبود روحیه ای ملی، وطندوستی، بیسوادی، نبود فهم وآگاهی از منافع ملی، تعصبات فرقه گرایانه وکج اندیشانه، فقرفرهنگی و فساد در مقیاس کل کشور میباشد که این عوامل با اضافه مداخلات وتهدیدات خارجی در وجود طالبان وداعشیان و اندیشه های بنیاد گرانه افراطی سلفی در تحت اداره سازمانهای استخباراتی منطقویی وبین المللی باعث گشته که روند دولت سازی مدرن ویا دولت مقتدر به کندی پیش رفته و در بسا مقاطع وحالات سیر عقب گرایانه داشته باشد.

وظیفه بسیار با اهمیت دولت مداران و تیم های متعلق آن در ساختار اداره کشوراینست تا در گام نخست همه تلاش و خرد شانرا در جهت استحکام یک دولت مقتدر که ساختار های کاری آن در سراسر کشور تا دورترین قرآ وقصبات وجود داشته باشد که مردم وجود آنرا در کلیه مسایل حیات روزمره بخوبی احساس کنند و در یابند که دولت یگانه مرجع احمال قدرت در کشور است و یگانه مرجع برآورده کردن خواسته ها ونیازمندی های آنان میباشد، معطوف دارند. گرچه این پروسه با دشواری های فراوان داخلی از قبیل موجودیت افراد مسلح بی بند وبار و وابسته به گروه های افراطی

مجاهدین دیروز و زور گویان قطاع الطریق امروز در محلات، کشت، تولید و قاچاق مواد مخدرگرچه قاچاق اموال وانسان از زمانه های بسیار طولانی شیوه زنده گی ساکنان ولایات سرحدی هم مرز با ایران وپاکستان میباشد که در این اواخر برای صدور مواد مخدر ولایات شمال وشمال غربی نیز به آن اضافه گردیده است اما در سه دهه اخیر کنترول شبکه های سیاسی ونظامی همه انواع قاچاق منجمله سلاح، مواد مخدر وانسان، ترانسپورت غیر قانونی در داخل کشور بوسیله دولت پنهان دردرون دولت ودر خارج کشور با استفاده از ضعف حکومت مرکزی در محلات وشاهراه ها وفساد گسترده دردرون دستگاه اداره بوسیله سازمان استخبارات پاکستان در رآس و گروه هاییکه بنام طالب از جانب این سازمان ایجاد میگردد اداره ورهبری میگردد وعواید ناشی از آن وعواید ناشی از استخراج غیر قانونی معادن وقطع جنگلات و صدور غیر قانونی چوب قسمت اعظم مخارج نظامی واداری این فعالیت های تخریبکارانه را تآمین میکند و یک بخش بزرگی جنگ در ولایات بیشتر بخاطر حفظ موقعیت ومنافع همین شبکه های قاچاق میباشد که استقرار منظم ونا منظم طالبان برطبق پلانهای استخبارات نظامی پاکستان در گوشه وکنار کشورو مخصوصآدرمحلات در همین راستا عملی میگردد وهمچنان استخبارات نظامی پاکستان مطمین است که موفقیت ساختن یک دولت مقتدر ومدرن در افغانستان که منافع همه مردم را برآورده سازد هم از همین راه میگذرد وموجودیت گروه های نو بنیاد داعش در بخشهایی از کشور و سایر نبود ها وکمبود هاییکه تا اینجا آنرا بر شمردیم مواجه است که برای برون رفت از همه این مشکلات و ناتوانی ها به تیم های متخصص کاری از بهترین نخبه گان و متخصصان امور اداره، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ، قضآ و امور امنیتی ودفاعی بدون درنظرداشت سلیقه ها ومصلحت ها ضرورت اشد احساس میگردد. بیشترین شاخص ها و معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی در موسسات تحصیلی واکادیمیک به بحث گذاشته شود واز تیم های مجرب دانشگاهی دعوت بعمل آید تا با تمام ضرفیت مسایل مبرم اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اداری را موشگافانه به ارزیابی وتحقیق گرفته نتایج تحقیقات شانرا به ادارات مربوط ارسال دارند. این روند به یک سیستم دایمآ فعال اداری – اکادیمیک تبدیل گردد تا دیگر از دست اندازی ودست درازی افراد غیر متخصص در امور تخصصی جلوگیری بعمل آید. عرف معمول در کشور ما متآسفانه اینست که سی میلیون نفوس افغانستان در همه موارد کمبودی ها، نا توانی ها، نا امنی ها، معضلات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فقط یک نفر را ملامت کرده وبا انگشت آنرا نشان میدهند در حالیکه در کلیه موارد به نحوی از انحا همه مردم کشور یکسان مسولیت دارند، این مسله برای همه مردم با شفافیت و صراحت تفهیم گردد که ریشه های همه معضلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی در بطن خود جامعه بارور گشته و از اثرکم کاری وضعف مردم تکثر کرده وگسترش می یابد.

شفافیت عمل وگفتار مسولین در اداره کشور وطرح وتطبیق قوانین در کلیه امور زنده گی اجتماعی،سیاسی، اقتصادی ونظامی مسله با اهمیتی دیگریست که میتواند از یکطرف در جامعه اعتماد سازی صورت گرفته وباعث تحرک مردم در ایفای نقش شهروندی شان در کلیه امور کشور میگردد واز طرف دیگردقیقآ جلوتبلیغات وفعالیت مخالفین کشور را سد میگردد. اگر امور دولت با شفافیت به پیش برده شود مردم این تشخیص را پیدا میکنند که کجای کار می لنگد. برای اطلاع رسانی شفاف و غیر جانبدار از همه امور دولت داری وفعالیت ارگانهای اداره اجراییوی، تقنینی و قضآ ودست اندر کاران وسایل ارتباط جمعی کشور مسئول اند. آنها مسئولیت تاریخی در قبال اطلاع رسانی و ارتقآ سطح آگاهی مردم دارند. آنها با مسئولیت پذیری حتی میتوانند فعالیت این مراجع را سمت وسو بدهند. همچنان در این مرحله نقش پولیس، ارتش، ارگانهای عدلی وقضایی بسیار برجسته میگردد. منسوبین این نیرو ها باییست قانونآ از زیر چتراحزاب سیاسی، سازمانها و تعلقات تنظیمی ، گروهی و شخصی خارج گردند. به هیچوجه نباید منسوبین ارگانهای حافظ منافع همه مردم

در گرو گروپ ها واحزابی که منافع یک طیف خاص را تآمین میکنند قرار داشته باشند، این مسله از اهمیت خاص برخوردار میباشد زیرا همین فعالیت های سیاسی احزاب وسازمانهای سیاسی در میان اردو، پولیس وارگانهای تآمین نظم عامه، عدلی وقضایی با عث میگردد که از یکطرف مردم را نسبت به حافظین جان، مال و منافع شان بی اعتماد ساخته و هم خود شان را در میان خود شان بی اعتماد میسازد که وقوع سبوتاژ ها، کار شکنی ها، فساد و کودتا ها از همین جا ناشی میگردد. آنچه از همه مهمتر تلقی میگردد همانا آسیب پذیری منسوبین این ارگانها که عضویت یک حزب یا سازمان سیاسی را کسب کرده اند  از جانب سازمانهای استخبارات خارجی در زیر پوشش اندیشه های حزبی وسیاسی میباشد. کودتا های تاریخ معاصر کشور ما درست در همین راستا بوقوع پیوست که نتایج خونبار آن از چند نسل کشور قربانی گرفت.  تجارب تلخ در کشور ما اتفاقاتی را به خاطر دارد که دولت در بسا موارد مجبور شده تا برای جلوگیری از کودتای یک جزوتام اردو یا پلیس اجبارآ اردوی های حفاظتی  وتشکیلات پولیسی ضد کودتا تشکیل داده است تا از این طریق از وقوع کودتا های دیگر جلو گیری کرده باشد که در نتیجه فضای بی اعتمادی درسراسر تشکیلات ارتش و پلیس وارگانهای تآمین نظم، عدلی وقضایی ایجاد شده واین خود به ضعف اداره وپاهین آمدن درجه مسولیت در قبال تآمین امنیت در کشورمنجر گردیده ودر پهلوی آنکه روحیه میهندوستانه در میان این نیرو ها تضعیف گردیده بحران اعتماد در کشور عمیق وعمیق تر میگردد.

برای محار کردن بحران ها و ایجاد یک افغانستان با ثبات با دولتی مقتدر نیاز است که این دولت از یکطرف پایه های وسیع مردمی داشته باشد و ازطرف دیگر از مشروعیت لازم برخوردار باشد. دولت قدرتمند مشروع در افغانستان ثبات را در کشور و منطقه تآمین میکند واین دولت قدرتمند وبا ثبات نبایدهیچ کشوری را در منطقه تهدید کند برعکس مداخلات کشور های همسایه چون پاکستان وایران در امور کشور ما وافزایش نا امنی و بی ثباتی نه تنها چالش هایی بزرگی را فرا روی دولت افغانستان قرار داده و امنیت را در این کشور تهدید میکند بلکه این مداخلات  مسبب ادامه جنگ ونا امنی بوده وبه این ترتیب بستر ساز ادامه حضور قوت های خارجی در افغانستان میگردند که این امر در دراز مدت به هیچوجه با منافع منطقه وافغانستان سازگار نیست و خاصتآ کشور های ایران وپاکستان از این ناحیه بیشترین ضرر ها را خواهند تجربه کرد. دستگاه اجرایی دولت تمام سعی وتلاش بخرچ دهد تا کشور های بزرگ، اتحادیه اروپا، سازمان های بین المللی و اداره ملل متحد را به این باور برساند که تجاوز مستقیم و جنگ اعلام نا شده از جانب کشور پاکستان علیه کشور ما جریان دارد.

 

 

+++++++++++++++++++++

و اما مسئله زبان:

 

زبان به مثابه یک عمل فرهنگی عبارت از وسیله ایی است برای انتقال پیام از یک جانب به جانب دیگر که در روابط انسانها و دول نقش بسزایی را ایفا میکند. به قول ادوارد ساپیر Sapir  مشهور ترین دانشمند در تاریخ انسان شناسی و زبان شناسی ۱۸۸۴- ۱۹۳۹ (......زبان ابزار ذاتآ بی نقصی برای بیان پیام وبرقراری ارتباط در جوامع شناخته شده است......).

در درازمنه زنده گی انسان در روی زمین گویش ها و اصواتی مختلفی را بیان داشته اند که گروه هایی بزرگی از مردم به آن وسیله با هم پیام تبادله میکردند و همین را در جامعه شناسی ویا زبان شناسی امروز بنام خانواده زبانی یاد میکنند و در سیر تاریخ بشر خانواده های زبانی فراوانی در جهان پدید آمده که عده آن عبارت اند از:

هند واروپایی

چینی تبتی

ترکی

جاپانی

اورال آلتایی

آفریقایی آسیایی

آستروانزیایی

بالو سیبرین

بانتو

دراویدی

قفقازی وغیرهمیباشد. که هریک از این خانواده های زبانی متشکل از ده ها وصد ها زبان معین دیگرمیباشند بطور مثال خانواده زبانی هند اروپایی از ۴۴۶ زبان متشکل میباشد و حدود سه ونیم میلیارد نفردر جهان به این زبانها تکلم میکنند. 

قسمت اعظم زبانهای رایج کشور ما  افغانستان شامل خانواده زبانی هند واروپایی میباشد. ودر جوامع مختلف در نظامنامه ها وقوانین کشوری شان گویش عمومی خویش را بنامهای زبان ملی، زبان مادری، زبان رسمی، زبان دولتی ویا زبان مشترک نامگذاری کرده اند، گرچه در علم زبان

شناسی برای هرکدام تعاریف جداگانه ارایه شده ولی همه همه صرف بمنظور افهام وتفهیم سهل و آسان میان مردمان یک سرزمین میباشد.

با این توضیح مختصر در باره زبان باییست متذکر شد که زبان هیچگاه به تنهایی معرف هویت ملی نیست، به عقل قاصر این قلم تا حال هیچ جامعه شناسی تاکیدی بر این امر نداشته است بر عکس هستند مردمانی بسیاری در این کره خاکی ما که زبان مشترک دارند ولی ملت واحد نیستند. مانندملل عربی زبان شمال افریقا و شرق میانه، با وصف صرف بودجه های میلیاردی که در راستای پان عربیسم صرف گردیده ومیگردد با آنکه دین ومذهب مشترک هم دارند ملت واحد نشدند زیرا جغرافیای مشترک وتعلقات فرهنگی مشترک ندارندالبته اگر متن سیاسی مسئله را در نظر نگیریم، مردمان ایالات متحده امریکا و انگلستان بزبان انگلیسی تکلم میکنند ولی ملت واحد نیستند، همچنان مردمان آیرلند و اسکاتلند با آنکه بزبان انگلیسی تکلم میکنندهیچگاه خود را انگلیس نمیشمارند وملت انگلیس نیستند، با آنکه دولت انگلیس که دعوای امپراطوری جهان را هم داشت در طول صد ها سال با صرف همه توان مادی ومعنوی اش وجنگهای خانمانسوز و زور سرنیزه در این راه تا کنون موفق نگردیده است تا مردمان آیرلند واسکاتلند را بزور سر نیزه ملت انگلیس سازند. ملل اسپانویی زبان امریکای مرکزی وجنوبی با آنکه قرن ها بزبان اسپانویی تکلم میکنند ولی هرگز ملت واحد نیستند. اما هستند ملت های بزرگ و پر از افتخاراتی که به چندین زبان تکلم دارند ودارای اعتقادات مذهبی مختلف اند اما خود را به یک ملت واحد متعلق میدانند. مردمان هندوستان به بیش از ۱۵۰۰ زبان تکلم دارند و هزاران خاستگاه اعتقادی دارند ولی همه هویت هندی داشته وخود را ملت پر افتخار هند شمرده وکلمه مقدس زنده باد هند (جی هند) سلام صبح وشام هر هندی است. در کشور چین با آنکه مردم متعلق به شش خانواده بزرگ زبانی میباشند و دارای اعتقادات مذهبی متفاوت اند ولی خود را ملت چین میدانند. همچنان کشور های مشابه بیشماری دیگری هم در جهان وجود دارند که با وصف تکلم بزبان های متنوع و ملت واحد زیر درفش پر افتخار کشور هایشان ملت شانرا سرافراز نگهداشته اند.

با این توضیح مختصر درمیابیم که زبان به تنهایی نمیتواند شرط تعریف وزیر ساخت یک ملت باشد. بنآ مردمان یک محدوده جغرافیایی میتوانند بزبان های مختلف تکلم کنند ولی یک ملت واحد باشند. در شرایط حاضر کشور عزیز مان افغانستان سوگمندانه عده ددمنش کوتاه فکر یا بنابر احساسات نا سالم قومی ومحلی ویا در تحت پروژه های تفرقه افگنانه استخبارات کشور های خارجی به مسئله زبان مخصوصآ زبان دری وپشتودامن زده و دارند انقظاب جدیدی را بر مردم بیچاره و بیخبر ما تحمیل میکنند. هردو طرف خود را مظلوم عنوان کرده وآن دیگر را ظالم و غاصب زبان ومکان خویش قلمداد میکنند. هردو طرف با حیله وتذویر ذهنیت عامه را مغشوش ساخته ارقام واعداد خود ساخته وخود بافته ویا اینکه ارقامی را در تبانی با مربیان خارجی شان تهیه وتدوین کرده و از اینطریق بر مردم بیخبر تآثیر گزاری کرده وگوینده گان یک زبان را بر علیه دیگر میشورانند، این شیطان صفتان سیه دل که از این همه خونریزی وکشتار، جنگهای خانمانسوز چهار دهه اخیر که باعث تخریب قریب کل کشور گردید و میلیون ها فرزند این وطن کشته، معیوب و مهاجر وبیجا گردید درس عبرت نگرفته باز هم مردم را به یک جنگ وخانه خرابی دیگر سوق میدهند. در حالیکه هیچ یک از تزس هایی را که این شیطان صفتان هردو جناح ارایه میکنند حقیقت نداشته و فقط وقفط با سوَ استفاده از کرده ها ونا کرده های عده استفاده جو و یا سیاستمداران ناخلف چون خودشان مردم را فریب داده و عده را در دام تذویر خویش گرفتار ساخته اند. مردمان این سرزمین گوینده گان زبان های مختلف از مشرق تا مغرب و از شمال تا جنوب هزاران سال در کنار هم زنده گی کردند و دوشادوش هم کار کردند وهیچگاهی برتر وابتر در میان نبود. همه با هم چون برادر و برابر در همه امور زنده گی سیاسی، اجتماعی واقتصادی فعالانه سهم داشتند واز آن بهره میبردند. از دید این نا بکاران نوکر منش به یکباره این همه زنده گی مشترک جایش را به خصومت وعداوت داد وگوینده گان زبان های مختلف رادر مقابل هم قرار دادند، وضع را در میان مردم طوری حاد ساخته اند که با تآسف عده کوتاه

نگر در فراگیری زبان های خارجی مخصوصآ زبان انگلیسی در رقابت شدید با همدیگر پرداخته ولی در برابر یک واژه زبان مردم کشورش البته غیر از زبان خودش حساسیت فراوان بخرچ داده وتا سرحد تظاهرات قهرآمیز که به کشتن وزخمی شدن منجر گردید پیش رفتند. این نابکاران کوتاه فکر دارند مسله زبان وملیت را به تراژیدی بزرگی در کشور تبدیل میکنند و از اینطریق مردم را به جان هم انداخته وآب به آسیاب دشمن میریزند.

در اینجا قابل ذکر پنداشته میشود که دوشادوش هم و برادر گونه زنده گی کردن مردم که من در این نوشتار بار بار اذهان میدارم  به هیچوجه به این معنی نیست که همین اکنون در اداره کشور و سیستم سیاسی حاکم عدالت اجتماعی و توزیع عادلانه ثروت وقدرت جریان د ارد وهم هیچگاه به این مفهوم افاده نگردد که حکومت های استبدادی وضد مردمی در کشور ما حاکم نبوده است ویا هم افرادی در حکومت ها از طریق ظلم وتعدی بالای مردم زراندوزی نکرده اند. با تآسف مزید باید گفت که سراسر تاریخ کشور ما تا همین اکنون حاکمان خون خوار، سیستم های سیاسی ظالم و ضد مردمی، دزدان و قطاع الطریقان، قاچلقبران، زورگویان زیر نام پیر، پیشوا، قوماندان، مجاهد، ملک، رئیس، مشر قومی و نا بکاران فراوانی بوده وهستند که مردم بیچاره ما را بدون درنظرداشت اینکه به کدام زبان تکلم میکنند چاپیده اند و ثروت ودارایی همه کشور را به تاراج برده اند آنها حساب وکتاب نکرده اند که حق پشتو زبان ویا دری زبان را جدا کرده وآن قسمت دیگر را به یغما برده باشند. اما باییست مردم مشترکآ علیه بی عدالتی، ظلم، نا برابری، زورگویی، قطاع الطریقی، سرقت دارایی عامه و سایر نا برابری های سیاسی، اجتماعی واقتصادی بر طبق قوانین کشور و با درنظرداشت منافع ملی، تمامیت ارضی و سلامت ساختار سیاسی کشور به مبارزه برخیزند. هر سنگ وخشت جدید برای اعمار وطن بالای سنگها و خشت های مانده شده گذاشته شود نه اینکه چون سیه دلان افراطی  مذهبی که بدستور دشمنان کشور محبوب ما افغانستان در اوایل دهه نود به کشور هجوم برده شهر ها را ویران و همه داشته های آن را به تاراج بردند زیر نام اینکه ( ما آنرا با قدسیت از نو میسازیم) شرمساری همه تاریخ را کمایی کردند. نباید آنچه آباد است را خراب کرد به خیال واهی اینکه از نوآباد میکنیم. منظورمن از آنچه آباد است کشور، تاسیسات آن، سیستم اداره وحکومت و تمام داشته های مادی ومعنوی میباشد.

نه تنها مسئله زبان بلکه ده ها وصد ها موارد وآسیب های دیگری اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی وسیاسی است که بنابر نبود روحیه همدلی، تساند، با همی، زنده گی مشترک، کار مشترک، نبود فهم ودرک از منافع ملی کشور ما را دچار آسیب های بزرگ اجتماعی وسیاسی گردانیده است.

  طوریکه در مباحث قبلی بیان کردیم راه برون رفت از این چالش ومخمصه همانا باسواد سازی همه مردم وبلند بردن سطح آگاهی مردم و اطلاع رسانی مستدام به مردم در باره تمام رویداد های ملی وبین المللی مخصوصآ آنچه به سرنوشت مردم ما تآثیر داشته باشد، تا مردم قدرت تشخیص وتفکیک بهتر پیدا کنند و درکی از منافع ملی داشته باشند.

ملت شدن ویا فرآیند دولت ملی از اهمیت فوق العاده برخوردار است همانا اشتراکات وجودی مردمان سرزمین ما میباشد، این اشتراکات وجودی در زنده گی مردم باییست آنقدر زیاد وبا اهمیت باشد تا مردم خود را از یکدیگر دانسته و ضرر آندیگر را ضرر خود بدانند تا این اشتراکات برای همه مردم امکان زیست باهمی را در کران تا کران کشور میسر گرداند و همین زیست باهمی زمینه سازایجاد دولت – ملت البته با شیوه های دیموکراتیک گشته و این دولت - ملت یا بهتر بگوییم دولت مردم در پرتواین اشتراکات وجودی باییست به قوم، قبیله، مذهب، حزب ویا گروه مربوط نبوده واز میان خود مردم سربرون کرده باشد. که این دولت باور وتوان این را داشته باشد تا تمام ثروت وقدرت کشور را در میان همه مردم بدون درنظرداشت خاستگاه اتنیک، محلی و باور های مذهبی آنها توزیع متداوم کند ونه همچو شرایط موجود کشور ما که حدود دو دهه اخیر قدرت در دست گروپ خاص مافیایی محکم نگهداشته شده است گویا در این کشور با وصف ده ها هزار افراد دارای تحصیلات عالی قحط الرجال است. البته که دولت – ملت یا هر دولتی از طریق همین توزیع ثروت وقدرت در میان همه مردم  از مشروعیت لازم برخوردار میگردد و یا در غیر آن مشروعیت خویش را در میان مردم از دست میدهد. که همین عدم حمایت مردم از دولت یا حکومت پایه های آنرا لرزان کرده وعامل بحرانات داخلی میگردد و در صورت آشفتگی مناسبات بین المللی زمینه ساز مداخلات خارجی را نیز فراهم میگرداند.  در شرایط حاضر کشور ما که بحران های متداوم اجتماعی، سیاسی واقتصادی را پشت سر گذاشتیم و وضعیت در حال حاضردر زیر نفوذ قوت های خارجی ودست باز کشور های همسایه در همه امور کشور ما وضع آنقدر وخیم گردیده است که  با درنظرداشت این آشفته بازار سیاسی داخلی و مداخلات مستمر خارجی بهتر خواهد بود تا در گامهای نخستین برای رسیدن به مرحله دولت – ملت با درک بزرگ از منافع ملی همه مردم همکاری و همیاری کنند تا ما صاحب یک دولت مقتدرکه از پوتانسیل بزرگ اداره وتآمین امنیت سراسری ودفاع مستحکم از سرحدات اش را داشته باشد گردیم. تا زیر سایه نفوذ این دولت مقتدر سراسری جلو نفوذ خارجی ها وعمال داخلی شان گرفته شده وبا تآمین امنیت سراسری  بتواند آزادی های مردم را تآمین و تضمین کند، آنگاه است که مردم میتوانند در زیر چتر حفاظتی و امنیت سراسری آزادی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بدست آورده و آنگاه است که مطالبات شانرا میتوانند با شیوه های پذیرفته شده در چوکات قانون و نورم های حقوق بشری مطرح کنند و با شیوه های دیموکراتیک برای رسیدن به این مطالبات اقدامات عملی را رویدست گیرند. 

 به قول ماکس وبر۱۸۶۴ – ۱۹۲۰ تاریخ دان، جامعه شناس و سیاست مدار آلمانی " مردم آزادی شان را با تضمین تآمین امنیت با دولت شان معامله میکنند" یعنی اگر امنیت در کشور تآمین شد

آنگاه است که جامعه مدنی هم آزاد میگردد. یعنی تمام امور اجتماعی و فرهنگی بعد از تآمین امنیت مفهوم پیدا میکنند. پس باییست همه مردم  همه ای آنهاییکه سنگ وطن دوستی به سینه میزنند دست بدست هم بدهند تا یک دولت مستحکم ومقتدر در کشور ایجاد گردد و این دولت مقتدر حاکمیت قانون را در سراسر کشور بدون در نظرداشت مصلحت ها برقرار سازدو همه مردم در زیر چتر قانونیت و عدالت قرار بگیرند. نه اینکه هرکدام برخواسته در پی سرنگونی این دولت و آن حکومت بوده و با ارایه دلایل مؤجه و نا مؤجه مردم را بغرض اغراض شخصی اش فریب داده وروپوش دایه مهربانتر از مادر برای مردم بصورت گرفته و مردم وکشور را به مخاصمت و دشمنی بیشتر سوق میدهند.  در آنصورت است که ما به منزل آزادی، حقوق شهروندی ومساوات میرسیم. به گفته ماکس وبر " دولت عبارت است از حق انحصاری استفاده مشروع از قدرت فیزیکی در داخل سرزمین مشخص میباشد" یعنی باید دولت بر طبق موازین  این حق انحصاری یا قرارداد اجتماعی نا نوشته خود با مردم  برای تآمین قانونیت در سراسر کشور با لای همه مردم بصورت یکسان استفاده اعظمی کند تا به این ترتیب حکومت قانون ایجاد شده ومردم از این دولت حمایت کرده ومشروعیت کسب کند. در اینجا باید تصریح کنم که دولت قدرتمند و توانا را مردمان با تجربه قدرتمند وتوانا با افکار وطن دوستانه ملی بدون تعصبات زبانی، نژادی و مذهبی میتوانند اداره ورهبری کنند که در هر نوع شرایط بحران داخلی، منطقویی وبین المللی و مداخلات خارجی توانایی اداره کشور را داشته وتصامیم هدفمند ومؤثر در پرتو منافع ملی اتخاذ بدارد. در اینجا نقش مردم و جامعه مدنی بسیار از اهمیت برخوردار میباشد، اقتدار دولت از حمایت مردم وجامعه مدنی مایه میگیرد، حمایت مردم وجامعه مدنی از دولت امریست ضروری ولازمی. تجربه تاریخی کشور ما بصراحت اذعان میدارد آنهاییکه افکار مخرب تضعیف ویا براندازی دولت را در سر میپروراننددر حقیقت گور خود را میکنند، آنکه این موجود را تخریب و تضعیف میکند فردا خودش تخریب و تضعیف میگردد، بر اندازی دولت موجود مستقیمآ متناسب است  با بر اندازی دولت بعدی تاراج و بربادی کشور ونابودی تمام زیر ساخت های اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی سرزمین ما.

از بررسی که تا اینجا گفته آمدیم چنین استنباط میگردد که کنار نیامدن های مردم ما در جهت منافع ملی یا نبود هویت ملی نه تنها به دلیل تهاجمات خارجی بوده بلکه دلایل فراوانی غیر از اینست که جامعه ما را به قطب های متخاصم تقسیم کرده و هر کدام بدون در نظر داشت منافع همگانی یا بهتر بگوییم منافع ملی با آنکه ژرف میدانند این خصومت ها در درون کشور آب به آسیاب دشمن میریزد کماکان در آن بیراهه روانند.

خالی از مؤثریت  و مفاد نخواهد بود تا این روحیه تساند، توافق، همدلی و اشتراک وجودی را برای نیل به منافع ملی در میان اقشار مختلف جامعه ما به ارزیابی مختصر بگیریم و ببینیم که در میان این اقشار تفکر منافع ملی چگونه سیر دارد و باور آنها در این زمینه در کدام سطح قرار دارد:

در میان اندیشوران سیاسی و روشنفکران کشور

تجارب زنده از زنده گی و فعالیت سیاسیون مسئول و اندیشمندان سیاسی کشور ما که خود را در صف روشنفکران جامعه هم محسوب میدارند بو ضاحت میرساند که  متآسفانه چنین نبوده است آنها تا کنون کمتر خود روشن بوده اند و هم ملی نیاندیشیده اند و پیوسته منافع شخصی، گروهی و تمویل گران اندیشویی و مالی خارجی  شان را در کارزار سیاسی مطمع نظر داشته اند، خوب توجه کنید در یک صده متآخرکدام یک ازاین سیاسیونی که منافع ملت را فدای منافع شخصی،گروهی  و یا فدای برآورده ساختن منافع کشور های خارجی کردند ومیلیون ها زر وزور از این راه  اندوختند میشناسید که در فضای آشوب زده کشور آرامش داشته و چهارصبای زنده گی شانرا با غنایمی که با معامله روی منافع ملی کشور شان چپاول کرده اند  به آرامش سپری کرده باشند؟ ویا حتی در خارج از مرز هایی کشور ما هم چه از نظر روانی وچه از نظر جسمی گذرچند صبایی ما بقی زنده گی شان را با آرامش سپری کرده باشند؟ من با همه پرس وجو، پژوهش و تحقیقی که از کار  و زنده گی شخصیت های سیاسی فراوانی دیروز و حال کشور ما چه در خارج از کشور و یا در داخل کشور انجام دادم جواب ام منفی است، مثال های فراوانی وجود دارد که این ها از سایه شان هراس دارند و کمتر لحظه ای از زنده گی را به آرامش سپری کرده اند و هیچ رهبر و شخصیتی از رهبری کشور در داخل و خارج کشور سراغ گرفته نتوانستم که با آرامش مادی و معنوی زنده گی داشته باشند. ولی اگر همین سیاسیون در محور منافع ملی برای کشور ومردم شان آزادی، آرامش، عزت، شرافت و رفاه همگانی می آوردند، به انسان این وطن به مثابه شهروند خدمت میکردند و برای آنها حقوق وآزادیهای دیموکراتیک قایل میگردیدند، منافع اجنبیان را الویت نمیدادند، به دهل بیگانه نمیرقصیدند و مردم نا آگاه ما را هم به این دهل نمی رقصاندند امروز در میان مردم شان از نام نیکو برخوردار بوده با رفاه و آسایش نقش تاریخی می آفریدند و زنده گی آرام ومرفه همچو سایر هموطنان شان می داشتند.

 سوگمندانه این یک واقعیت است که همین سیاسیون یا روشنفکران معامله گر که منافع علیای مردم و کشور شان را بار بار معامله کرده اند بعضآ و یا اکثرآ با پر رویی تمام تجمعات و سازمانهای سیاسی خویش را به اشتراک همفکران شان یا بصورت مخفی وزیر زمینی ویا هم در چوکات قوانین بصورت علنی ایجاد کرده و در جامعه حضور دارند. گرچه احزاب و سازمانهای سیاسی ایجاد شده بعد از اجلاس بن در افغانستان به همکاری مالی ونظریاتی سازمانهای غیر دولتی خارجی(NGO ) ها ایجاد شده اند که بیشترینه مصروف فرصت سازی وزمینه سازی برای مقاصد سیاسی، اقتصادی ونظامی کشور های  خارجی و پروژه هایشان میباشند. که عده قابل توجه شان برای فریب اذهان عامه خطوط فکری و برناموی جذاب با رویکرد های ملی طرح وتدوین کرده اند که اگر حمایت کننده گان خارجی یا NGO ها کانالهای کمک های مالی را قطع کنند همه این سازمانها و تجمعات نیز همزمان با قطع کمک مالی از بین میروند. ما در دو دهه اخیر شاهد ده ها مورد این ایجاد ها وسقوط ها در میان سازمانهای سیاسی ایجاد شده در کشور مان بودیم.

در حقیقت امر در هرکجای دنیا مردم دیدگاه ها و نظریات گونه گونه و متفاوتی دارند معمولآ در کشور های پیشرفته که مردم از آگاهی بیشتر برخوردار اند احزاب سیاسی بمنظور جلوگیری از تشتتت وپراگنده گی جامعه در ورای دیدگاه ها ونظریات نا همگون و تآمین منافع اقشار و کتگوری های مختلف جامعه ایجاد میگردد. هر کدام با دلایل عالمانه بر پایه تفکر علمی برنامه ها و نظریات شانرا ارائه میکنند و هم دارنده گان نظر مخالف همچنان بر پایه استدلال و دانش علمی در رد این نظریات میباشند. در این جوامع همه احزاب و سازمان های سیاسی  نظریات شان را در قالب برنامه ها و طرزالعمل ها گنجانیده و برای تحقق آن حمایت اکثریت جامعه و نماینده گان انتخابی را کسب کرده و از طرق دیموکراتیک این برنامه را بر طبق منافع عمومی کشور شان مشروعیت می بخشند نباید به برنامه ها، دیدگاه ها ونظریات اجتماعی که منافع ملی را تآمین میکند و باید برای همه مردم کشور قابل بحث وگفتمان باشد رنگ ایدیالوژیک داد وآنرا از بحث عمومی خارج کرده و به بحث یک کتله کوچک ایدیالیست تبدیل کرد. دو عنصر اساسی ترین معرف چهره احزاب سیاسی میباشد، یکی دیدگاه این حزب یا احزاب از منافع ملی و دیگری برنامه تطبیقی و تحققی منافع ملی آنها در جامعه. احزاب سیاسی بخاطر تشکل مردم برای تآمین منافع عمومی و رفاه عامه ایجاد میگردد که توجه اش هم در زمان حاکمیت سیاسی وهم در زمان اپوزیسیون یا قشر مخالف دولت بیشتر در راه وضع قوانین و مقرره ها برای رفاه همگانی، سیاست خارجی مناسب و فعالیت سازمانها واحزاب معطوف باشد،  ولی در کشور ما با آنکه احزاب سیاسی تنیده در جال عنکبوت ایدیالوژی های وارداتی راست وچپ مدینه های فاضله مسکو- پیکن – ریاض – قاهره و انترناسیونالیزم های کارگری واسلامی قرار داشتند، با آنهم فعالیت های این احزاب وسازمانها در دهه های شصت وهفتاد میلادی در افغانستان برای اولین بار راه تظاهرات واعتصابات مسالمت آمیز برای مطالبات صنفی کارگران،  بلند بردن دستمزد ها، اصلاح سیستم تعلیم و تربیه و تحصیلات عالی، مسایل ملی را باز کرده ودر بیداری شعور سیاسی وآگاهی مردم نقش بزرگی ایفا کرد، برای اولین بار در جامعه ما در موجودیت سیستم حکومت استبدادی مردم حق ابراز نظر را از طریق نشرات چاپی، تظاهرات خیابانی، بیانات رادیویی، بحث در فرکسیون های پارلمانی پیدا کردند. بدین ترتیب مردم عوام توانستند نظریات شانرا در باره سیستم اداره و نا رسایی های آن، فساد اداری، قانون شکنی، اختلاس، رشوت و عوامل بحرانات کشور وراه های برون رفت از این بحرانات را از طریق همین نشریه های چپ و راست ارائه ومنتشر کنند. متآسفانه در افغانستان به استثنآ تشکلات سید جماالدین افغان در عصر محمد افضل خان وامیر شیر علی خان عنصر حزب و احزاب سیاسی بیشتر حیثیت جنبش های رهایی بخش از سلطه استعمار را داشته و عده هم برای براندازی و سرنگونی حکومت های به قول خودشان مستبد ایجاد گردیده بود و چون بحث منافع ملی در برنامه های آنها متصور نبود تا مردم را بدور آن احزاب بر پایه منافع ملی جمع کند بنآ بیشتراز حربه ایدیالوژی های مذهبی  و سیکولار استفاده کرده و توانمندی وحماسه سازی این ایدیالوژی ها تا براندازی همان حکومت های مورد نظر کارایی داشتند و بنا بر نبود برنامه مدون تآمین کننده منافع ملی ویک گفتمان عمومی برای آینده از همان روز اول دستیابی به قدرت سیاسی بر سر تقسیم منافع به جان هم افتاده و هر کدام وهر شخص این احزاب به یک قطب ویک شگاف اجتماعی بدل گشتند وجامعه را به قهقرای قرون وسطایی بردند، ایدیالوژی ها را بیشتر کشور هاییکه منافع آزمندانه دارند طرح، تدوین، صادر و مدیریت میکنند. کشور پاکستان بر اساس همین ایدیالوژی مذهبی از سرزمین های نیم قاره هند و افغانستان در راستای منافع استراتیژیک انگلیس ایجاد گردید.

گرچه نمیتوان امروز از احزاب چپ و راست و میانه تعریف به مفهوم بنیادی آن  که در زمان پس از انقلاب فرانسه درمجلس ملی فرانسه بنیان گذاشته شده بود یعنی اینکه آنهاییکه طرفدار دگرگونی های جامعه به نفع مردم عوام وزحمتکشان بودند، طرفداران انقلاب و جمهوری خواهان و نماینده گان طرفدار تغیرات قوانین فرانسه بطرف چپ رئیس مجلس ملی فرانسه و نماینده گان محافظه کار، طرفداران سیستم پادشاهی و مخالفین تغییرات اساسی قوانین و مقررات بطرف راست رئیس مجلس عوام و نماینده گان میانه رو که با هر دو یعنی چپ وراست میتوانستند توافق کنند در وسط مقابل رئیس مجلس عوام می نشستند و این اصطلاحات سیاسی از همان زمان وارد قاموس سیاسی گردید، ارائه کرد و در رهگذر بیش از دوصد سال این اصطلاحات مفاهیمی متنوعی را بخود گرفته و تقریبآ میتوان گفت که کاربرد آن بیشتر بر پایه منافع گروه های تحت پوشش بوده و بدین ترتیب امروز تمایز و تفکیک گروه های چپ، راست و میانه کاریست بسیار دشوار. این مسئله در مورد کشور های شرقی که ایدیالوژی ها ملاک سنجه هایشان میباشد نه تنها برای مردم عوام بلکه برای سیاسیون ونخبه گان سیاسی هم سوء تفاهمات بزرگی را بمیان می آورد که هم در روابط عمومی داخلی و هم در روابط خارجی با کشور ها باعث سردرگمی  رهبران شده و تآثیرات بسیار زیانبار در جامعه وارد میکند. روابط تنگاتنگ احزاب راست اسلامی ما در دهه نود و بویژه بعد ازتوطئه انتقال قدرت در کابل با کشور پاکستان و قطع روابط با سایر کشور هاییکه میتوانستند در شرایط دشوار در اعمار مجدد کشور ما را یاری برسانند باعث گردیده که خسارات زیانباری را طی سه دهه کشور  و مردم ما متحمل گردند و در درازنای فعالیت احزاب سیاسی مثالهای فراوانی میتوان ارائه کرد. در کشور ما احزاب چپ درپرتو ایدیالوژی های صادر شده از اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جمهوری خلق چین در همکاری و پیوند با احزاب مماثل در کشورهای ایران و هندوستان بدون در نظرداشت تحلیل دانشمندانه بر پایه منافع ملی و اوضاع کشور شان، بدون در نظرداشت خاستگاه تیوری های وارداتی و شرایط تحقق آن در جوامع عقب مانده پیشامدرن چون افغانستان به کاپی کاری و تکرار طوطی وار آن بحث هایی پرداختند که برای نه تنها مردم عام ما بلکه برای نخبه گان سیاسی واجتماعی هم نا آشنا و غیر قابل فهم بود چون نتوانستند مردم را بدور برنامه های وارداتی شان جمع کنند به دامن قوم وسمت چسپیدند تا از این طریق از حمایت مردمی برخوردار گردند که البته این مسئله دقیقآ در استراتیژی های صادر کننده گان این ایدیالوژی ها هم شامل بوده است تا با استفاده از عنصر قوم،  قبیله و سمت انقطابات بزرگی را در کشور ما ایجاد کرده و از آن در مواقع مورد ضرورت بهره برداری کنند. چپ وراست همواره یک مفهوم را ارائه نکرده، در هر کجایی صادر کننده گان این ایدیالوژی ها به آن رنگ وبویی دلخواه خود را میدهند. در هر جا نظر به کار ایی این حربه استفاده میگردد، نه راست راست مطلق بوده و نه چپ چپ مطلق با مفاهیم بنیادی آن بوده است تا کنون در افغانستان هر کدام حربه ایی بوده برای اغفال مردم و سوء استفاده در راستای منافع بیگانگان. 

احزاب راست و راست افراطی هم با الگو سازی های نابخردانه از جوامع دیگر ونبود فهم درست از وضعیت کشور خود ما نخست به دامن انگلیس – امریکا و همسایگانی افتیدند که جز تباهی کشور و مردم ما چیزی دیگر در سیاست هایشان روایت نشده بود، از یکطرف دشمنی های بزرگی را برای مردمان منطقه مسبب گشتند واز طرف دیگر با این کار برای سالهای متمادی منطقه را پر آشوب ساخته و توازن قوا را در منطقه و حتی جهان برهم زدند. که کفاره همه این آشوب ها و عدم توازن قوا را مردم بیچاره و بی دفاع ما به قیمت جانهای شان می پردازند.

با همه این تجارب تلخ ودرد آور تا هنوز هم فرهنگ تفاهم در راستای منافع ملی، همدیگر فهمی در پرتو منافع ملی و راه اندازی گفتمان سراسری میان همه اندیشوران در باره ایجاد یک سیستم پایدار برای تآمین منافع ملی و ایجاد خط قرمز عدول از منافع ملی و خیانت بوطن برای همه احزاب، سازمانها، محافل و گروه های سیاسی بمیان نیامده است. تا کنون حزب ویا سازمانی سیاسی ایجاد نشده است که باور مردم مخصوصآ قشر جوان کشور را تامین کند، هنوز جوانان ما که با تمام عطش برای دستیابی به راه های علمآ تنظیم شده اداره سیاسی واجتماعی کشور دست وپا میزنند نتوانسته اند سازمان با اعتماد ملی را در جامعه نشانی بگیرند تا پاسخگوی خواسته ها ونیازمندی های شان باشد، جوانان همه فراز وفرود های را که احزاب سیاسی کشور ما در گذشته پیموده اند بدیده شک وتردید میبینند، از همه تآسف بارتر اینست که هیچکدامی از این احزاب سیاسی به سهل انگاری ها، کجروی ها، اشتباهات و خیانت هایی که از جانب شان اتفاق افتیده معترف نبوده و راه را بر رهروان بعدی شان کاملآ تاریک نگهداشتند واهرم های اعتماد را در جامعه کاملآ واژگون ساختند و اختلافات وکج فهمی ها رادر جامعه ومیان سیاسیون واندیشمندان به نقطه اوج آن رساندند. البته یکی ازدلایل این اختلافات، کج فهمی ها و عدم تفاهمات در کشور ما نبود فرهنگ شناخت منافع ملی وتعریف معینی از منافع ملی، در فضای نبود هویت ملی  و نا پختگی سیاسی اقشار روشنفکرمیباشد که حصار ایدیالوژی های وارداتی نخبگان سیاسی را کاملآ از هم جدا ساخته وآنها را غیر قابل دسترس با یکدیگر گردانیده است. یعنی آنهاییکه توانمندی ورسالت اتحاد ملت را برای تآمین منافع ملی دارند خود در پسته های ایدیالوژیک مستور گشته و تا هنوز هم از درسهای تلخ تاریخ هیچ انتباهی نگرفته اند. همچنان مسئله شخصیت محوری نقیصه تباه کن دیگری است در ساختار احزاب سیاسی افغانستان که حزب سیاسی همیشه در گرو شخصیت ها قرار داشته که با دور شدن شخصیت از حزب ویا مقام رهبری حزب هم یکجا با آن از بین رفته است ویا همراه با شخصیت مورد نظرپارچه ها وفریکسیون های جدید قد علم کرده و آخر الامر همه حزب به مرگ تدریجی تن داده اند. در بسا موارد حتی مهم هم نبوده که این شخصیت ها تا چه اندازه در راه منافع مردم وکشور اعتقاد داشته و تا کدام پیمانه برای تحقق اهداف کشور های صادر کننده ایدیالوژی اش فعال میباشد. یعنی اینکه احزاب بیشتر بر محور شخصیت می چرخیده تا بر محور برنامه های ملی، اصول، قوانین و قواعد تآمین کننده منافع علیای کشور. همین امر باعث گشته تا فرهنگ تکثر گرایی سیاسی، یکدیگر پذیری، همدیگر فهمی یا پلورالیزم سیاسی  در حلقه سیاست و سیاسیون افغانستان کاملآ مفقود بوده و نسل های جدید و جوان کشور به احزاب وسازمانهای موجود کشور به نظر شک وتردید نگریسته وبه این احزاب و سازمانها باور واعتماد ندارند و در این آشفته بازار خود هم تا کنون نتوانسته اند در یک فضای باز منطقی افغانستان شمول خارج از دیوار های ایدیالوژیک در پرتو افکار وطندوستانه ومنافع ملی حزب سیاسی ویا گردان نیرومند خویش را ایجاد کنند.          

از مطالعه و ارزیابی احزاب سیاسی خاصتآ احزاب سیاسی  مدرن چنین نتیجه گیری میتوان کرد که در این احزاب اهداف وبرنامه های کاری که بازتاب شفاف منافع ملی میباشد مهمترین اصل برای جلب اعضآ و علاقمندان میباشد نه رهبران و شخصیت های اداره ورهبری این احزاب.

این احزاب  پیوسته در تمام سطوح خویش جا را برای نسل های جدید خالی کرده و زمینه رشد کادر های جدید را فراهم میسازند وبدین ترتیب نسل های پویا تری را در کران تا کران حزب رشد داده و زمینه بحث گسترده را میان علاقمندانش و سایر اندیشمندان جامعه باز نگهمیدارند و رابطه تنگاتنگ فعال ودینامیک با مراجع اکادیمیک وعلمی داشته وگروه از متخصصان جامعه شناس و سیاسی با مراجعه به افکار عمومی جامعه ونیازمندی ها والویت های مردم به طرح های جدید میپردازند و از این طریق فکر های بکر برای آینده تولید میکنند و هر روز خود را مطابق به ایجابات عصر، نیازمندی های مردم، رشد تکنولوژی، سیر جهانی حوادث و مؤثریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مطابقت داده وآرایش نیرو وامکان میدهند.

از این واقعیت نباید انکار کرد که نیرو های سیاسی میتوانند در تمام عرصه های زنده گی تآثیرگزار باشند وبه اندازه ظرفیت مادی ومعنوی شان طیف وسیع از مردم را در عقب طرح ها و مجموعه ای از نظریات شان(برنامه) بکشانند. اگر این مجموعه نظریات واقعآ با تحلیل عمیق از وضع کشور و نیازهای جامعه افغانی باشد ودر عقب آن مقاصد استیلاگرانه اجنبیان و توطعه های ضد افغانی آنها در کمین نباشد واقعآ احزاب میتوانند نقش بزرگی را در آگاه سازی مردم و زمینه سازی برای تحقق قوانین دیموکراتیک در کشور ایفا کنند. چه عالی و جاودانه میبوداگر این اندیشمندان ویا روشنفکران ما صادقانه از خود شناسی شروع میکردند ومردم خویش را با تمام خصوصیات ملی، فرهنگی و عقیدتی آنها میشناختند، فهم خویش را از اوضاع کشور ومنطقه ارتقآ میدادند ودرمحور منافع ملی از کاستی های سیستم انتقاد سالم میکردند و راه های برون رفت عملی یا الترناتیف های کارا وسازنده برای سیستم ارایه میداشتند وبدین ترتیب مجموعه ای از اندیشه ها یا ذخایر فکری وطن محور را به نسل های آینده جاودانه میساختند و راه را برای اعمار همه عرصه های زنده گی، کم ساختن فاصله فقرو رفاه، تآمین حقوق شهروندی باز میکردند.

این کوتاه نگران راست وچپ با آنکه هر کدام خود را فلاسفه جهان میپنداشتند ومیپندارند حد اقل به این توجه نکردند و ندارند که چگونه منسوبین ارگانهای دفاعی وامنیتی وقضایی کشور را که حافظ منافع عمومی کشور اند با عضویت در محدوده های فکری خویش در خدمت یک قشر معین قرار داده وبه این ترتیب اعتماد سایر اقشار را نسبت به حافظین منافع شان نابود سازند؟ وهمچنان در درون خود این ارگانهای پاسدارمنافع همه کشور فضای بی اعتمادی را نسبت به یکدیگر ایجاد کرده وزمینه ساز تصادمات خونین، انقطابات عمیق، شگاف های خانمانسوز اجتماعی وکودتا ها گردیده اند. در دوره های واپسین زنده گی سیاسی – اجتماعی کشوراین ها عواملی اند که بحران اعتماد را میان مردم وگروه های سیاسی ببارآورده و باعث انقطابات وشگافهای عمیق اجتماعی گردیده اند. این ها اگردر زمان تصدی شان چه در اداره دولت و یا مخالف دولت با توجه به منافع علیای کشور و رفاه مردم گامهای عملی برمیداشتند، مردم را با شفافیت از حقیقت ماجرا های پشت پرده آگاه میساختند و خود در دام ماجرا های پشت پرده قرار نمیگرفتند، خود خواهی ها، خود بزرگ بینی ها، خود محوری ها، تفوق طلبی ها و ماجراجویی ها، انتقام جویی های شخصی را که همه امراض کشنده ضد ملی اند کنار میگذاشتند وتصامیم وعملکرد شان برپایه منافع همگانی اتخاذ میگردید، اگر این ها با دستگاه خویش ومردم به شیوه اقناعی برخورد کرده خواست حقیقی مردم را با تذویر بیگانه که با خواست مردم تلفیق گشته بود یکجا در گلوی مردم خفه نمیکردند و به این خواست های حقیقی مردم که حق مسلم شان بود رسیده گی میکردند وتذویر بیگانه را به مردم آشکار میساختند، اگر اینها به باور های مردم نمی تاختند برعکس این باور ها را محترم شمرده وپیشینه تاریخی این باور ها را به مردم روشن ساخته ودست بیگانگان را از گروگانگیری اعتقادات وباور های مردم کوتاه میساختند، اگر این ها درک سالم از کشور ومردم شان میداشتند بیش از ۷۵ درصد مردم در روستا ها زنده گی کرده واز طریق زراعت ومالداری امرار معیشت دارند،برای بهبود زنده گی در روستا ها، شیوه هایی بهترکشاورزی ومالداری را در پرتو پیشرفت های تکنالوژی زراعتی ومالداری به زارعان ومالداران می آموختند وطرق سالم استفاده از آب را جایگزین سیستم های کهن آبیاری که دیگر جوابگوی مقتضیات کشاورزان واهل روستا ها نیست میکردند. و اگر اینها خود را مسئولین سیاسی همه کشور دانسته و جایگاه اقتصادی همه اقشار را در اقتصاد کل کشور در نظر گرفته برای کمتر ساختن فاصله فقر ورفاه قوانینی طرح وبر طبق قانون اساسی کشور برای تحقق وتطبیق چنین قوانینی کمر همت میبستند وبا پایداری واستفاده از همه شیوه های قانونمند که منافع کل کشور را زیانمند نسازدمبادرت میکردند، ( در اینجا باید اذعان کرد گرچه طرح ووضع قوانین تنها آغاز کار است ولی زمینه های تطبیق قوانین در کشوری چون افغانستان که سالیان متمادی در جنگ وجدال و زیر تآثیر اقشار محافظه کار تاریک اندیش گی زنده گی بسر کرده و انقطاباتی عمیق وخونینی را تجربه کرده ومیکند کاریست دشوار و خطیر ونیازمند افراد خردمند، با تجارب فراوان جامعه شناسانه درهر سه رکن دولت میباشد. ) اگر این ها حد اقل نیت برای رفاه مردم وکشور میداشتند به این شاخص زرین اقتصادی متیقن میبودند که بدون داشتن احصاییه وآمار های دقیق ازتعدادمردم به تفکیک جنس، عمر، محلات بودوباش، شغل، درآمد و سایر آمار ها نمیتوان ظرفیت نیاز هایی جامعه رادر عرصه های زراعت، آبیاری و مالداری،  خدمات صحی، خدمات شهری،آبرسانی،  ترانسپورت، مخابرات، بانکداری و سایر عرصه های زنده گی با ظرفیت های تولید و تجارت میزان کرد. یکی از عوامل اصلی سردرگمی وناکامی ادارات ارایه خدمات اجتماعی ونا رضایتی مردم از کمبود ویا نبود خدمات اجتماعی، نبود این احصاییه ها وآمار میباشد در حالیکه امروز هر چه سیاسی واهل سیاست میبینی دشمنان قسم خورده آمار واحصایه اند زیرا با روشن شدن این آمار ها همه شعار های میان تهی شان بی اساس شده ودیگر در انتخابات نمیتوانند از قریه ایی که یکصد نفر باشنده واجد رای دارد دو هزار رای به صندوق خویش  بیاندازند وبدین ترتیب رسوای عام وخاص میگردند،  اگر این ها دلسوز مردم این دیار میبودند به جای استفاده ابزاری از مسئله کوچی ها در افغانستان طرح های عملی وقابل قبول برای اسکان دایمی این قشرارایه میکردندونه تنها این قشر را ازگزند استفاده ابزاری در بازارمکاره سیاست وروابط با همسایگان در امان میساختند بلکه آنها را به عناصر فعال در اقتصاد کشور تبدیل میکردند، اگر آنها در عوض شعار هایی سرخ وسبز که زمانی در کشوری دیگری با فرهنگ وباور هایی دیگری مورد استفاده قرار داشته (که البته حالا ما  کارآیی و یا نا کار آیی آنرا به توضیح نمیگیریم) وبا فرهنگ وباور های ما کاملآ در منافات بوده، شعار هایی متناسب با فعالیت های سیاسی واقتصادی خویش از درون جامعه افغانی وآثار اندیشمندان  خود ما که برای مردم ما بوی خودی میداد طرح و تدوین میکردند، اگر اینها بخاطرتحقق اندیشه های شان( حالا ما اندیشه ها ونظریات شان را به توضیح نمیگیریم) در جامعه و بدست آوردن قدرت به بیگانگان پناه نمیبردند و در عوض به مردم پناه میبردند ومیتوانستند واقعآاعتماد مردم را جلب کنند، اگر اینها به عوض موعظه کردن ونقد های بیشمار ساختار ها وعملکرد های دستگاه حکومت طرح ها وتیزس های تطبیقی و علمی برای برون رفت از کاستی ها، نا رسایی ها و مشکلات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی ونظامی ارایه میکردند، اگر اینها حد اقل این فهم را میداشتند که اشتباه یک مهندس یا انجنیر ساختمان زنده گی باشنده گان یک تعمیر رابه خطر مواجه میسازد، اشتباه یک دکتور طب زنده گی یک یا چند مریض را به مخاطره می اندازد، از اثراشتباه ناخدای کشتی زنده گی سرنشینان یک کشتی تهدید میگردد و......... اما دراثر اشتباه مسول سیاسی یک جامعه با همه باشنده گانش تباه میگردد و اثرات ناگواری جهانی هم دارد ودر تاریخ کشور ما این چنین افراد کوچک، کوتاه نگر و نا توان خود را در جایگاه سیاسیون ومسئول سیاسی جا زده و چندین بار این کشور را تا پرتگاه نابودی کامل برده ومردم را چنگیز وار به شمشیر کشیده اند وهستند هنوزاز این قماش سیاسیونی که ازهمه این خون ریزی ها و حوادث جانکاه درس عبرت نگرفته با خیره سری تمام در زیر سیاست های تباه کن بیگانه گان قبر خود وملت خود را میکنند، اگر این ها به نشخوار هایی قوم گرانه ایی  چون قوم برتر وقوم کهتر و اراجیفی چون زبان من وزبان او که سلامت کشور را به خطر جدی مواجه ساخته است در پالیسی ها وعملکرد خود وسازمان های خویش اجازه ندهند ودر عوض مردم را به یک تنی، یکدلی، همدلی، برادری، همکاری، همیاری و همزیستی  دعوت کنند که سراسر تاریخ کشور ما مالامال از این همکاری،همزیستی وهمیاری ها بوده که بر سبیل همین اصل تا امروز این خطه منحیث یک کشور بنام افغانستان در قلوب مردمش زنده وموجودیت خویش را در جغرافیای جهان تثبیت کرده است، اگر این ها هر طرح وشعار بیگانه ها وسازمانهای استخباراتی آنها را در مسایل اجتماعی، سیاسی واقتصادی فورآ تقبیح ومردم را اضرار ناشی از آن با خبر ساخته و عواقب وخیم آنرا به اطلاع عموم برسانند ونگذارند که مفسدین وفرصت طلبان شیطان صفت از آن به نفع خویش بهره برداری سوء کنند، اگر این ها از تمام وقایع، انکشافات، حوادث ومسایل منطقویی وجهانی به نفع مردم ومنافع ملی کشور شان استفاده کرده ودر همه انواع شرایط مدیریت سالم را دردست داشته وهیچگاهی منافع ملی کشور خویش را فدای منافع کشور های دیگر و باور های دیگران نکنند، در سنجش ها و تعاریف ایشان از معادلات بین المللی اصل منافع ملی حاکم باشد نه باور های آرمانگرایانه شخصی و عواطف انفرادی، اگر این ها به حقوق و آزادیهای مردم باور داشته واحترام بگذارند وشهروندان کشور را برای نیل به این حقوق و آزادی ها در همه عرصه های زنده گی اعم ازحق انتخاب( انتخاب کردن وانتخاب شدن)، حق آموزش یا تحصیل، حق استفاده از خدمات صحی، حقوق جنسیتی، حقوق تقاعد، حقوق مصونیت حریم شخصی،حقوق مالکیت، حقوق مسکن، آزادی بیان، آزادی عقاید، آزادی رسانه ها ومطبوعات همکاری کرده و شرایط ذهنی  مردم را به پذیرش این حقوق وآزادیها  ودیگر اندیشی ها مهیا سازند ودر جهت قانونمند ساختن این حقوق وآزادیها دستگاه حکومت را همکاری کنند زیرا برای مردم ما نظام خواستنی وماندنی است که آزادی های بنیادی را به نماینده گی همه مردم برای همه مردم بحیث شهروند کامل الحقوق تأمین میکند. تآمین این آزادی ها وحقوق برای تمام مردم افغانستان بدون هر نوع تبعیض است که همه باشنده گان این سرزمین را به شهروندان کامل الحقوق تبدیل کرده وما افتخار ملت افغان را کمایی میکنیم واین آزادی هاست که کشور ما را بسوی پیشرفت ورفاه همگانی رهنمون میگردد. اگر این فکر در میان اندیشوران سیاسی و رهبری سازمانهای سیاسی  حاکم گردد آنوقت است که حمایت مردم را کمایی میکنند و حمایت مردم در داخل کشور بالا تر از از همه حمایت های خارجیان که آزادی و آزاد منشی اینان را هم نزد وجدان خود شان وهم نزد جامعه به چالش میکشد بوده و بحیث قهرمانان واقعی سر افراز نام ماندگار میداشته باشند.

کشاورزان و دامداران کشور

از دهقانان  ومالداران بگویم، دهقانان وروستا نشینان بیشترین رقم از باشنده گان این سرزمین را تشکیل میدهند. ارتقا ونزول اقتصاد کشور ورفاهیت مردم هم شدیدآ به این قشر وابسته است. مگر با تآسف کشاورزان وروستا نشینان ما تا کنون هم به نحوه قرون وسطایی به زنده گی و زراعت مشغول اند. از این وضع چنین استنباط میگردد که این قشر کمتر احساس مسولیت نسبت به زنده گی خود ووضعیت کشور داشته اند، در کشور ما افغانستان بیشترینه قشر کشاورزان  بیسواد ویا کم سواد بوده از کمترین آگاهی در باره زنده گی و حرفه خویش یعنی کشاورزی برخوردار اند ودارای زنده گی بسیار بدوی بوده و از کمترین تسهیلات رفاهی برخوردار میباشند و همیشه به بالا نگریسته که مشکل شان از غیب آسان گردد. کشاورزان ما به این باور نرسیده اند و هیچگاهی هم به این نیاندیشیده که  انسانها خود شان نقش اساسی را در خوشبختی وبد بختی خویش دارند، این خودش است که زنده گی اش را دگرگون ساخته وهر چه بکارد میدرود. اگرآنها به این می اندیشیدند که چطور میتوان کیفیت وکمیت حاصل را بالا برد و همه مردم کشور در گام نخست به چه نیازمند اند، مراتع وچراگاه های حیوانات از چه اهمیت بسزایی برخوردار اند و درسایر کشور ها دهقانان ومالداران چه تجارب جدید آموخته اند، و منافع همگانی در همه شرایط برایشان حایز اهمیت میبود. برای دهقانان ما باییست حیاتی ترین سوال همین مطرح میبود که او با این همه وسعت زمین قابل کشت تنها شکم خود را سیر کرده نمیتواند در حالیکه کشاورز یک کشور پیشرفته با تولید زراعتی درپهنای معادل یک بر دهم زمین کشاورز افغان هم خود از رفاهیت تمام برخوردار است وهم محصولات اش به خارج صادر میگردد. اگر دهقان ما برای بهبود زنده گی اش می اندیشید و این آگاهی را میداشت که او در برابر همه مردم کشورش مسول تهیه رزق میباشد در این سرزمین پهناور با این دریاهای خروشان چون آمو- کوکچه- مرغاب- ارغنداب- هیرمند- فراه رود- هریرود- خاشرود- اولنگ- پنجشیر- کابل- بلخآب- برتنگ- پنجرود- سفیدرود- تگاب- ترناک- تخار- علیشنگ- علینگار- شیرین تگاب- سرستونی- کندز- نیزنگ- گند- گر لوره وغیره دریا های خروشان و آب فراوان نه تنها در داخل کشور هیچ گرسنه ای وجود نمیداشت بلکه همین دهقانان ما خود از مرفه ترین قشر جامعه و بزرگترین صادر کننده گان مواد غذایی به کشور های خارجی میبودند، با آنکه احصاییه معینی در زمینه وجود ندارد حدودی بیش از ۷۵ % مردم ما در روستا ها زنده گی دارند که بخش اعظم شان از طریق کشاورزی ومالداری امرار حیات میکنند و به این ترتیب بخش اعظم درآمد کشور از سکتور زراعت تمویل میگردد و اگر این سکتور شگوفا باشد یعنی کشور شگوفان گشته وهمچنان زنده گی روستا ها ی کشور شگوفان میکردد. اگر دهقانان ما بر پایه منافع ملی با رسالتمندی به زراعت در کشور مشغول گردند این خود مشوق سرمایه داران و شرکت ها در سرمایه گزاری های بزرگ در این سکتور گردیده وزارع ما از بهترین تکنالوژی زراعتی برخوردار میگردد. کشاورزان ما نباید چشم به آسمان دوخته منتظر سرنوشت قضا و قدر بمانند، در گام نخست آنچه از همه اولتر و مهمتر برای دگرگونی مفید وضعیت دهقانان و بلند رفتن تولیدات زراعتی و بهبود این سکتور میگردد با سواد شدن و ارتقا سطح آگاهی کشاورزان ما از زنده گی، معیشت و امور فنی کشاورزی مدرن میباشد. درگام بعدی کشاورزان ما با احساس مسؤولیت پذیری توسعه و عمران روستا ها را مد نظر داشته باشند. برای اینکار لازم می افتد تا اراضی زراعتی را هموار و یکپارچه ساخته را ه های بین مزارع و باغات را برای تردد خود و وسایل زراعتی بصورت فنی و آینده نگری پخته کاری و راه های جدید احداث کنند. و احداث کانال و مجرا های آبی برای بهبود بهره گیری از آب برای زراعت نیز در همین راستا از اهمیت فراوان برخوردار میباشد و هر کدام از دهقانان ما برنامه و اهداف ارتقای سطح تولید زراعتی و همزمان انکشاف دامداری را تا سرحد بالا تر از نیاز های داخلی رسانیده و برای صادارات تولیدات زراعتی و دامداری برنامه ریزی داشته باشند. دهقانان ما ما باید بهره برداری و استفاده از فنون پیشرفته کشاورزی و طریقه های زراعت و مالداری موثر و مفید در شرایط اقلیمی و جغرافیایی ساحات مورد نظر را فرا بگیرند آنها در این عرصه مسولیت دارند و این مسله باییست به درک شان تبدیل گردد.

با صراحت اذعان میدارم در کشور ما که بیشترینه اقتصاد ما وابسته به  زراعت و تولیدات زراعتی میباشد بدون مکانیزه ساختن زراعت، اصلاح و بهبود سیستم آبیاری، جاگزینی تکنالوژی و فنون پیشرفته زراعتی در عوض سیستم سنتی زراعت، جاگزینی انرژی ماشینی بجای استفاده از انرژی انسان و حیوان و بهبود همه ساختار ها و ارتقای سطح معیشت قرآ و قصبات پیشرفت و ترقی امریست نا ممکن.

برای تحقق این امر لازم است تا کشاورزان ما اول با سواد گردند تا دستور العمل های زراعتی را خود مطالعه کرده بتوانند و آنها باییست فرا بگیرند که چگونه با آفات طبعی مجادله کرد، چگونه با وضعیت جوی مجادله کرد، چگونه در هر فصل سال از زمین حاصل فراوان برداشت و چگونه سبز خانه ها وسیستم آبیاری کم هزینه یا آبیاری قظره ایی را جایگزین سیستم های پر هزینه زراعتی کرد ولی متآسفانه با وصف چنین پوتانسیل و امکانات بزرگ مادی ومعنوی ببینیم دهقانان وروستا های کشور در چه وضع رقت بار، قهقرا وقرون وسطایی زنده گی داشته و از کمترین امکان زنده گی مستفید اند و چون این سکتور نقش بزرگ در اقتصاد کل کشور دارد بنآ همه کشور در این رنج سهیم گشته و آرامش ندارند. گرچه توجه وحمایت مادی ومعنوی حکومت در عرصه رزاعت از الویت های بی قید وشرط میباشد که ان را در جایش به توضیح میگیریم اما دهقانان خود باید احساس مسولیت کنند وخود به این آگاهی برسند که در قبال حرفه، خانواده ومردم اش چه مکلفیتی دارد وچگونه میتوانند زنده گی خود وماحولشان را بهبود بخشند. نا گفته نباید گذاشت با تآسف فراوان که این وضعیت بی ثبات اقتصادی در روستاها دهقانان ما را متزلزل وبی ثبات ساخته و در این اواخرعده ازآنها دانسته ویا ندانسته به کارگران زراعتی باند های مافیایی برای تولید مواد مخدر تبدیل گردیده اند و یک رقم درشت از هموطنان ما به این ماده خانمانسوز وخانمان برانداز معتاد گردیده و خطر بزرگی همه کشور را تهدید میکند و مشکلی را برانبوه از مشکلات عدیده دیگر افزوده است که در جایش زیر عنوان تولید و ترافیک مواد مخدر توضیح میگردد .

بازرگانان، سرمایه داران و اهل فن وحرفه

از تاجران، سرمایه داران و اهل کسبه بگویم، اگر تاجران و اهل کسبه ما پیوسته به این می اندیشیدند که این منافع همگانی است که منافع آنها را تآمین میکند، اگر مردم قدرت خرید نداشته باشند پس آنها برای امتعه تولیدی و وارداتی خویش از کجا مشتری و یا خریدار پیدا میکنند، اگر بازار فروش شان افغانستان و مشتریان شان شهروندان افغانستان است پس باید به این فکر باشند که در گام نخست تولیدات داخلی اعم از تولید صنعتی و زراعتی جایگاه و مقام ارشد در مارکیت ویا بازار داشته باشد و نباید این تولیدات را که هنوز خیلی نو پا است در برابر رقابت غول های اقتصادی جهان قرار داد و خفه کرد، در گامهای بعدی پول شهروندان کشور در جایی صرف شود که ضرورت های مبرم زنده گی آنها را برآورده میسازد. تاجران و سرمایه داران ما بایست مسئولانه در عرصه تولید وتورید منافع ملی را در نظر بگیرند. آنها مسولانه در باره همه عرصه های تولیدی و مصرفی اصل منافع ملی را در نظر داشته باشند. در نتیجه عملکرد این قشر است که فاصله بین فقر و رفاه در جامعه معین میگرد، آنها باییست فرا میگرفتند که سرمایه تنها بازار نیست که تولید و یا تورید کرد و فروخت، سرمایه یعنی رابطه اقتصاد با اجتماع، سرمایه یعنی رابطه اقتصاد با رفاه، سرمایه یعنی رابطه اقتصاد با سیاست و امور اداره و همچنان آنها هستند که رفاه همگانی را در جامعه مسؤولیت دارند. با سرمایه گزاری سالم، صادرات و واردات قانومند و علمآ تنظیم شده میتوانند اشتغال زایی ومحلات کار مناسب ایجاد کنند و صد ها مشکل این کشور را منجمله بیکاری را حل و فصل کنند و توسعه پایدار اقتصادی، اقتصاد منسجم و مستحکم تر از گذشته را در کشور تضمین کنند. آنها هستند که با سرمایه گزاری های خویش در عرصه های مختلف و متنوع اقتصادی اعم از تولید صنعتی، تولید زراعتی، واردات، صادرات، گردشگری و سایر عرصه های اقتصادی اقتصاد ملی غیر وابسته به خارج را  تضمین کنند.

به قول اقتصاد دانان پیروان آدام سمیت و سایراقتصادانان پایه گذار مکتب کلاسیک هر ملتی قادر است که در تولید یک یا چند کالا در سطح بین المللی از نظر هزینه برتری نسبی پیدا کند. در نتیجه آنها می توانند همچنان برتری خود را حفظ کرده و از طریق مبادله آن با سایر کالاها و خدمات مورد نیاز خود، به آن دسته از کالاها و خدمات دست یابد که برای رشد اقتصادی ضروری است،  که افغانستان خوشبختانه اقلام فراوان تولیدی و معادن منحصر به فرد دارد که در صورت سرمایه گزاری قانونمند در آن میتوان نقش به سزایی در مارکیت جهانی ایفا کرد و کشور را از وابستگی اقتصادی به خارج در امان نگهداشت. البته که قوانین کشور نقش ارزنده و بسزایی خود را ایفا میکند اما این قشر است که جیب های مردم را اداره و رهبری میکنند. اگر اینها بر پایه منافع ملی بیاندیشند و نگذارند که پول دسترنج و حاصل زحمت مردم صرف امتعه غیرضروری گردد و در پروسه سرمایه گزاری، تولید و تورید اصل رفاه عامه و شگوفایی کشور مطمع نظر شان باشد یقینآ کشور به رفاهیت میرسد. اگر هر شهروند ما در ماه یک افغانی را بیجا صرف کنددرسطح کشور به ماه سی میلیون افغانی ودر سال سیصدوشصت میلیون افغانی بالغ میگردد و اکر این رقم در میان مردم به هر اندازه ایی که بالا برود ببینید که چه فاجعه برپا میگردد، بصورت علمی به این مسله نگاه کنید هر پول ضرری که به یکی از شهروندان کشور برسد مستقیمآ متناسب است به ضرر همگانی در مقیاس کل کشور، این مسله به فهم همگانی باییست بدل گردد.  صنعتگران، تاجران، خرده مالکین، دوکانداران، اهل کسبه و دوره گردان باید به این درک ملی برسند  و یا بهتر بگویم دقیقآ این را درک کنند که همه تأسیسات عام المنفعه و رفاه همگانی چون تأسیسات صحی و مراقبتی، تأسیسات خدمات اجتماعی، ارگانهای تأمین نظم عامه و دفاعی، بند و انهار، شاهراه ها و جاده ها، شهر ها و قریه ها همه و همه  از طریق بودجه بیت المال باییست تمویل گردد و بودجه بیت المال از طریق مالیه ها وتادیه های عموم مردم تآمین میگردد. پس در عوض اینکه از مالیه دهی فرار کنند وبه ارزش ده ها مرتبه بالاتر از مبالغ ونورم هایی تعین شده مالیه را بصورت رشوه و جرایم به اشخاص و مراجعی بپردازند که منافع اشخاص را تأمین میکند نه منافع ملی را پس باییست خود هرکدام از مشوقین پرداخت مالیات بوده و متخلّف را همچو ناقض وغاصب منافع ملی به پنجه قانون بسپارند و نگذارند این شاه رگ های منافع و رفاه ملی حیف ومیل گردد. آنها که دارنده گان بخش بزرگی از ثروت مادی کشور اند این درک را داشته باشند که سهمی بزرگی را در رفاه کشور هم آنها باید داشته باشند. سرمایه داران در سرمایه گزاری هایشان خود صاحب اختیار اند اما سرمایه گزاری درسکتور های صنایع، زراعت، مالداری وآب در داخل کشور که از یکطرف باعث ایجاد محلات جدیدکار برای هموطنان شان میگردند از جانب دیگردر چوکات قوانین کشور حکومت و اتحادیه های کارگری و صنفی ضمانت مطمئن برای حفظ سرمایه هایشان میباشد. در حالیکه در خارج از کشور از چنین امتیازی برخوردار نبوده و هر آن احتمال آن میرود که سرمایه هایشان دستخوش معاملات سیاسی و حوادث بین المللی گردد. اگر کمی دقت بخرچ داده وسرنوشت سرمایه داران وتاجران صده متآخرما را به کاوش بگیریم از میان آنهاییکه بنا بر هر عاملی افغانستان را وطن خویش ندانسته وسرمایه هایشان را به خارج از کشور منتقل کردند یکی را نمی یابید که خود ویا اخلاف شان از مایحصل سرمایه های منتقل گشته زنده گی مرفه داشته باشند. طریقه برخورد در همه جهان برپایه منافع ملی استوار است آنها به یک دینار، قروش، سنت ویا کپیک خود اجازه نمیدهند تا به جیب اجنبی یرود. اگر این تاجران وسرمایه داران این سرمایه ها را در سکتور های اقتصادی کشورخود سرمایه گزاری میکردند نه تنها کارگر، دهقان واولاد کشورخود شان به کار گماشته میشد ودر رفاه زنده گی میکرد بلکه آسیب پذیری های جامعه را سد میگردیدند واین امر ثبات را در جامعه متضمن میگشت و خود نیز با فخر و افتخارات بزرگ در کشور خود زنده گی کرده ونام نیک کمایی میکردند. نمیتوان انکار کرد که در شرایط موجود وتا زمان خود کفایی کشور عزیز ما افغانستان به کمک های خارجی نیازمندیم ولی باییست این کمک ها هم از جانب حکومت وهم از جانب مشمولین سکتور صنایع، زراعت، مالداری، آبیاری وتجارت در عرصه های سود آورملی مورد استفاده قرار گیرد و برای بهبود وضعیت صحت عامه، تعلیم وتربیه، خانه سازی ومسکن و سکتور استهلاکی پروژه های عام المنفعه به منصه اجرا قرار داده شود.

 

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

ملت

 

تعریف ملت:

ملت را می توان یک واحد بزرگ انسانی دریک محدوده معین جغرافیایی با منافع مشترک تعریف کرد که عامل پیوند آن آگاهی مشترک وتعلق قوی به تاریخ این محدوده میباشد. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد به آن واحد پدید میآید. از جمله ویژگیهای هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک بنام کشور است و احساس دلبستگی و وابستگی به یک سرزمین معین میباشد. ملت ممکن است به عنوان یک جماعت تاریخی و دارای بافت فرهنگی خاص اما بدون خودمختاری سیاسی یا داشتن دولت وجود داشته باشد.

بعد ازپایان جنگهای تباه کن سی ساله مذهبی۱۶۱۸ - ۱۶۴۸ در اروپا اروپایان به قرار داد وستفالی ۱۶۴۸ م تن در دادند تا حقوق یکدیگر را محترم شمرده و بالای یکدیگر تعرض و مداخله  نظامی نکنند در واقع از همین زمان ببعد دولت های ملی ظهور کردند، یعنی اینکه پیوند مستقیم مفهوم ملت با دولت امر تازه ایست که تاریخ آن از پیدایش ناسیونالیسم تازه بمیان آمده در اروپا از اواخرقرن هفده فراتر نمی رود و مربوط به تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن قاره در دو سده اخیر میباشد.

چون اکثریت جامعه شناسان ملت را پدیده اجتماعی اروپایی میپندارند بنآ در باره ملت وتعریف آن نگرش های گوناگونه  دارند، یعنی ملت مفهوم انتزاعی داشته وجامعه شناسان و تحلیل گران تا کنون تعریف ها وتعبیر های متفاوتی از آن ارایه داشته اند، اما همه با این نگرش با هم موافق اند که ملت در جریان رشد مدرنیته از طریق دولت های ملی ایجاد گردید است و دولت های ملی از طریق رای و اراده مستقیم مردمان یک سرزمین یا شهروندان  یک محدوده ای جغرافیایی بمیان آمده است. البته که در این جوامع شهروندان یعنی همه افراد جامعه  بدون درنظرداشت خاستگاه طبقاتی،قومی، نژادی، مذهبی وزبانی آنها دارنده گان حقوق مساوی در کلیه امور اجتماعی وسیاسی میباشند.

 از اینروآگاهی ملی به معنای تعلق به ملت و لزوم تشکیل دولت ملی و داشتن قدرت (دولتی) متعلق به خود، پیشینه ای طولانی ندارد. به همین دلیل، واژه ی ملت نیز در گذشته معنای سیاسی امروزین را نداشته است، چنانکه در زبان دری کمابیش برابر با امت یا پیروان دین معین کاربرد داشته است. پیش از پیدایش آگاهی ملی جدید انچه در میان گروههای بشری در گذشته شایع بوده، آگاهی قومی (البته نه آن قومیت  ethenic   که ما در عنوان قبلی آنرا به توضیح گرفتیم) بوده که اروپایان کلمه ناسیون(Nation ) را در زبان های خویش به این کتله ها بکار میبردند. این آگاهی بیشتر جنبه اگاهی به تعلق فرهنگی داشته و عنصر زبان، دین، آداب و رسوم، تاریخ و خاطره قومی مشترک مبنای آن بوده است. در حالیکه درتعریف ملت مدرنیته بمفهوم امروزینش عناصر زبان، دین وغیره مشترکات فرهنگی اصل نیست.

در میان اکثر اقوام گذشته این آگاهی وکاربرد این واژه را به صورت جدا کردن خود از دیگری می یابیم، چنانکه یونانیان غیر یونانیان را بربرمی و یو نانیان را Nation قوم  یونانی مینامیدند. اقوامی همچون (چینیان، اعراب، یونانیان) که برای فرهنگ خود برتری قائل بودند، با کلمات و واژه هایی خاص دیگران را از خود جدا می کردند مانند عرب و عجم و واؤه های از این طراز.

ولی در عین حال حکومت Nation یا قوم یعنی حکومتی که با دین و فرهنگ قومی پیوستگی داشته و پشتیبان و نگهبان آن به شمار می آمده  اهمیت خاص داشته است، اما نه به معنا و اهمیتی که امروزه در تحت عنوان دولت ملی می شناسیم.  پیوستگی سه عنصر دولت، ملت و کشور در روزگار ما، بعد سیاسی قوی به مفهوم ملت بخشیده است (دولت- ملت) چنانکه تعریف کلاسیک ملت توسط ارنست رنان Ernest Renan  ۱۸۲۳ - ۱۸۹۲ فیلسوف، جامعه شناس و تاریخ نگار فرانسوی (ملت چیست؟، مجموعه آثار، جلد یکم، پاریس، ۱۸۸۲) چنین است: " ملت یک روان است، یک اصل روحانی. دو چیز، که در واقع یک چیزند، این روان را میسازند... یکی داشتن میراث مشترک غنی از خاطره ها و دیگر، سازش واقعی، میل به زیست با یکدیگر و خواست تکیه کردن کامل به میراث مشترک."

نویسندگان دیگر بر یکدستی ذهنیت هر ملت، به عبارت دیگر، بر خلق و خو و منش ملی تکیه کرده اند و تکیه بر این ویژگیها و بزرگداشت آن یکی از ویژگیهای دوران رشد ناسیونالیسم اروپایی است.

در علوم اجتماعی، در تعریف ملت عواملی مانند شخصیت ملی یا قومی و زمینه های مشترک فرهنگی و اقتصادی در نظر گرفته میشود، زیرا ملت سرانجام ترکیبی است از همه این عوامل و جهان در چند دهه ی اخیر شاهد برآمدن ملت های تازه ای در آسیا و افریقا بوده است که بنیاد انها بر مفهوم جهانشمول ملت، که در اصل مفهومی اروپائی است، نهاده شده است.

امروز بیشترین دانشمندان علوم اجتماع وفلاسفه در عوض کلمه ملی گرایی از هویت ملی استفاده میکنند، که البته عده از آنها هویت ملی را در گرو عضویت فرد در اجتماع تلقی کرده وعده دیگر هویت را عنصر شخصی برای افراد اجتماع تعریف میکنند و به این ترتیب این واژه ها شامل مباحث فلسفی جامعه شناسی عصر حاضر گردیدند.

 رالف والدو امرسون Ralph Waldo Emerson   ۱۸۰۳ – ۱۸۸۲ فیلسوف و پژوهشگر علوم اجتماعی امریکایی می نویسد: " مدل آرمانی ملت، که در اندیشه  اروپایی سابقه دارد-  اگر چه تا کنون  هرگز چیزی به این درجه از یکدستی کامل وجود نداشته - عبارتست از یک کتله واحد انسانی، که بر حسب سنت، در مرزو بوم معین زندگی می کند، به یک زبان سخن می گویند ( وچه بهتر که این زبان زبان ویژه آن قوم یا Nation باشد) فرهنگ خاصی دارند و یک تجربه تاریخی مشترک که از نسلهای بسیار به ارث رسیده و ایشان را در یک قالب ریخته است."  اما، به عقیده همان نویسنده، به کاربردن این مدل برای اقوام خارج از مدار اروپایی اغلب خطاست. ولی هم به رغم در دست نبودن سنجه های استوار برای توضیح مفهوم ملت، برآنست که ملت جماعتی است از مردم که حس می کنند از دو وجه به یکدیگر تعلق دارند، یکی آنکه از عناصر مهم و ژرف یک میراث مشترک سهم می برند، و دیگر اینکه سرنوشت مشترکی در آینده دارندو می افزاید که " ساده ترین بیانی که از ملت می توان کرد آنست که آنان جماعتی از مردمند که احساس میکند یک کتله یا ملت با منافع مشترک اند و بر پایه  همین منافع مشترک همگانی به آینده مینگرند."

با این توضیح مختصر از تعریف ملت و چکونگی پیدایش آن میپردازیم به مسُله ملت در افغانستان.

مسئله ملت در افغانستان

بعد ازآنچه در باره تعریف ویا اینکه ملت چیست وچگونه پا به عرصه وجود گذاشت گفته آمدیم لازم به تذکارمؤکد میدانم که دروضعیت ناهنجار کشور ما هم این بود ونبود ملت، هویت ملی ومنافع ملی ورسیدن ونرسیدن به مرحله ملت، منافع ملی و بود ونبود دولت – ملت  را با عوامل بازدارنده وشتاب دهنده  آن به ارزیابی بگیریم تا به یک استنباط منطقی در زمینه نایل گردیم.

این خطه باستانی که کلید هندوستان، بام جنوب آسیا، راه ترانزیت آروپا – آسیا نام داشته و او را چهار راه آسیا هم مینامند امروزه از جنوب وشرق به کشور پاکستان وکناره ای هند پیوند داشته و غرب آن بوسیله  صحرا ها وبیابانهای خشک وبی علف با ایران وصل است، شمال آنرا گذرگاه آبی آمو وکوکچه  با آسیای مرکزی کشور هایی تاجیکستان، ازبکستان وترکمنستان وصل میکند  در بحبوبه های مختلف ادوار تاریخ در زیر نامهای آریانا، خراسان وافغانستان به قول مؤرخ نامدار کشور ما مرحوم پوهاند حبیبی ودانشمند و تاریخ نگارشهیر کشور ما اعظم سیستانی تمدن هایی بزرگی را چون تمدن ویدی، تمدن اوستایی، تمدن باختر یا بخدی، تمدن بودایی، تمدن هری یا هرات، تمدن سیستان، تمدن غزنه وتمدن هایی دیگر را در گوشه وکنار خویش تجربه کرده است. افغانستان هر دو، نقطه دیدار و کوره ذوب نفوذ فرهنگی بوده است. در نتیجه، در درازنای تاریخ خویش سهم بزرگ و مهمی در شکل دهی تمدن ها، به جای گذارده است. ساحه بزرگ جغرافیه یی و فرهنگی که افغانستان قلب آن را شکل داده است، از آمو تا سند، گسترش می یابد. مردم هایی متمدن وشهیری در اینجا زنده گی داشته اند که از خود میراث هایی بزرگی در عرصه های علوم اجتماعی وعلوم تجربی بجا گذاشته اند، که میتوان از ابوبکرزکریای رازی فیزیکدان – کیمیا دان – پزشک – مهندس – فیلسوف وکاشف الکول وفات ۹۲۴میلادی، ابو نصر فارابی فیزیکدان – موسیقیدان – منجم وفیلسوف متولد ۸۷۰ وفات ۹۵۰ میلادی، امیر کرور سوری فرزند امیر گولاد سوری وفات ۷۷۰ میلادی شاعر وجامعه شناس مولف پته خرانه،  احمد بن سهل بلخی ریاضیدان وجغرافیه دان وفات ۹۳۴ میلادی، مطهر بن طاهر قدسی متولد ۹۶۶ در بست سیستان اولین دایرۀ المعارف نویس شرق، یعقوب رازی مهندس ومحاسب بزرگ عصرش، محمد بن احمد کاتب خوارزمی یا خیوه ایی مهندس – کیمیا دان و عالم تحنیکی، ابو جعفر خاذن خراسانی ریاضیدان و ستاره شناس وفات ۹۶۱ میلادی، ابو حامد بلخی ریاضیدان – ستاره شناس، مخترع استرلاب وابزار های نجومی، ابونصر اسمعیل جوهری فارابی لغت نویس شهیر وهمچنان مبتکر اندیشه پرواز وفات ۱۰۰۲ میلادی، ابو ریحان البیرونی منجم، ریاضیدان – زمین شناس – فیلسوف ودانشمند بزرگ علوم تجربی متولد ۹۷۳ وفات ۱۰۴۸ میلادی، ابو علی سینای بلخی فیلسوف – ریاضیدان – فیزیکدان – پزشک ودانشمند بزرگ علوم تجربی متولد ۹۸۰ وفات ۱۰۳۰ میلادی، ابوبکر محمد بن حسن حاسب صاحب کتاب نسوی نامه متولد سال ۱۰۳۰ ووفات ۱۱۲۳ میلادی، عمر خیام ریاضیدان – ستاره شناس – شاعر وفیلسوف متولد ۱۰۴۸ ووفات ۱۱۲۴ میلادی، مولانا عبدالرحمن جامی شاعر – فیلسوف وفیزیکدان، ابوبکر خراسانی کیمیادان، محمد بن احمد خرقی  ستاره شناس و کاشف حرکت ستاره گان وفات ۱۱۳۹ میلادی، خوشحال ختک متولد سال ۱۶۱۳ وفات ۱۶۸۹ میلادی شاعر، فیلسوف وجامعه شناس، رحمن بابا فرزند عبدالستار متولد ۱۵۲۹ ووفات ۱۶۰۵ میلادی شاعر، ریاضی دان، منجم وجامعه شناس، میرویس خان هوتک متولد ۱۶۷۳  وفات ۱۷۱۵ شاعر، جامعه شناس ورهبر اقوام بزرگ، مولانا جلال الدین بلخی، خواجه عبدالله انصاری، انوری ابیوردی، عنصری بلخی، دقیقی بلخی، امام فخر رازی، عبدالقادر بیدل، امیر علی شیر نوایی، مولا نا عبدالرحمن جامی، رابعه بلخی، ناصر خسرو بلخی، سنایی غزنویی، ابو عبید عبدالرحمن محمد جوزجانی، حنظله بادغیسی، ظهیر الدین فاریابی، ابو نصر فارابی، رحمن بابا، بیت نیکه، میا فقیرالله جلال آبادی، مولانا یعقوب چرخی، پیر محمد کاکر، خانم شاد بیگم مشهور به مخفی بدخشی، استاد عبد الحق بیتاب، استاد عبدالغفور برشنا وصد ها دانشمند وپژوهشگر دیگریاد کرد  بر علاوه آثار بسیار با ارزش تاریخی مانند کتیبه های ویدی، سنگ نوشته ها و دست ساخت هایی از ادوار مختلف تاریخ زنده گی مردمان ساکن این سرزمین وکتب وآثار که هم اکنون در موزیم های بزرگی چون موزیم لندن، پاریس وسایر موزیم هایی دنیا نگهداری میشوند، تندیس های بامیان، مینار جام، مینار های هرات، آتشکده نوبهاربلخ، کاپیسا وننگرهار، برج عیاران بلخ، تخت رستم، دیوار های تاریخی بلخ، آرامگاه حضرت علی، قصر جهان نما، مینار های مسعود وبهرام شاه در غزنه، آرامگاه سنایی غزنویی و سلطان محمود غزنویی، چهل زینه قندهار،طاق بست، قلعه چهل برج وشهر غلغله در بامیان، مسجد جامع هرات، قلعه های اختیارالدین – غوریان – کهسان و سیاوشان در هرات، خانه زرنگار، سنگ هفت قلم، یخچال های هرات وصد های دیگر آثار با ارزش تاریخی، علمی وهنری حاکی از آنست که در این مرز وبوم روزگاری مردم های متمدن زیست داشته ودر کار های خلاق علمی، هنری وفرهنگی مشغول بوده اند. به قول نانسی دوپری Dupree, Nancy (۱۹۲۷ – ۲۰۱۷ ) باستان شناس که بیشترین سالهای عمرش را در کاوش وتحقیق آثار باستانی کشور ما گذشتانده و او در تمام سال های توفانی و بحران زده سه دهه اخیر، برای نگهداری اثرهای فرهنگی این سرزمین تلاش نموده است. او به همین سبب نخست در پشاور و بعد در کابل مرکز هایی برای این امر، بنیاد نهاده بود.او به این باوراست که از میان (۱۴۳) جایی که برای کاوش های باستانشناسی در افغانستان، نشانی شده بود، تنها هفده تا و آن هم نه به صورت همه جانبه، کاوش گردیده اند. همچنان ل. شتاین باستانشناس آلمانی در باره پهنا وژرفای آثار باستانی کشور ما معتقد است که بررسی هر مغاره وجا برای کاوش باستانشناسانه در افغانستان عمر یک باستانشناس را میبلعد.

با آنکه تحت نام افغانستان به عنوان یک کشور از سال ۱۷۴۷ میلادی پا به عرصه وجود گذاشته است، اما این سرزمین از لحاظ قدامت تاریخی یکی از کهن ترین کشور های جهان بوده وبوسیله شاهراه ابریشم گذرگاه تمدن های بزرگ عصر باستان به شمار میرود. افغانستان را از زمانه های دور بدینسو کلید فتح هندوستان می نامیدند، زیرا هندوستان از طرف شرق، غرب و جنوب به آب متصل بوده واز طرف شمال کوه های بلند قراقرم و همالیا آن را احاطه کرده است. تنها راه ورود جهان گشایان به هندوستان از طریق دره ها ویا معابر بروخیل، چترال، خیبر، کرم، گومل وبولان بود. بدین ترتیب افغانستان در درازمنه تاریخ میدان پرتاب به هند بوده است. در شرایط حاضر جهان بر اساس آخرین تحقیقات از منابع انرژی جهان آسیای مرکزی منبع غنی ترین ذخایر هایدروکاربن جهان دارای ۱۸۷ میلیارد بیرل نفت یعنی حدود یک ششم ذخایر نفت کل جهان میباشد که آسان ترین راه انتقال وترانزیت آن به راه های بحری، جنوب شرق آسیا وهندوستان از طریق افغانستان ممکن ومیسر میباشد، زیرا راه های دیگر از یکطرف طولانی بوده واز طرفی دیگر در انحصار و قلمرو جمهوری فدراتیف روسیه میباشد که پالیسی کنسرسیوم های انرژی غربی با آن توافق ندارند. در سیاست های استراتیژیک حاضرجهان تسلط بر جنوب آسیا تسلط بر جهان پنداشته میشود که افغانستان بام جنوب آسیا میباشد. یعنی امروز افغانستان به شاهراه ترانزیت اروپا – آسیا تبدیل شده است. این جغرافیا به افغانستان موقعیت بسیار با ارزش جیوپولیتیک وجیو استراتیژک بخشیده است وبدین لحاظ است که از دوردست های دور پیوسته مورد تحاجم ها قرار داشته و بعضآ این تهاجم ها ماندگار هم بوده است و همین امر هم سبب گشته تا کشور ما آمیخته ایی از فرهنگ های گوناگونه بوده وبر علاوه تمدن هایی بومی که در بالا ازآن ذکر بعمل آوردیم، تمدن هایی دیگری چون تمدن هایی هندی، یونانی، عربی وچینی را نیز به تجربه گرفته است. در نتیجه اخرین مطالعات اداره یونسکو ملل متحد، این اداره به افغانستان لقب "موزاییک فرهنگ ها وتمدن های باستان" را داده است. از کاوش ها ومطالعات باستانشناسی این نتیجه گیری بدست آمده است که شواهدفراوان از زنده گی انسان در این خطه باستانی حدود صد هزار سال پیش از میلاد مسیح حکایت دارد، همچنان نسخه هایی خطی یافت شده معلومات هایی فراوانی را در باره نوع مناسبات اجتماعی، چگونگی اعتقادات مردم وسیستم اداره ویا فرمانراویی ها بدسترس قرار میدهد.

در اینجا دور از مفاد نخواهد بود تا در باره نام افغانستان کمی تآمل تاریخی داشته باشیم زیرا دشمنان این خطه باستانی بنابر پاهین بودن سطح معلومات و آگاهی مردم و کوتاهی حکومت ها در این زمینه مردم ما را بجان هم انداخته و میکوشند تا از اینطریق انقطاب بزرگی را تا سرحد تجزیه برکشور ما تحمیل کنند. امروز عده نا آگاهانه وعده هم مزدور به دستور اربابان آزمند شان در هر بحثی می آورند که واژه افغان مترادف با کلمه پشتون است. در حالیکه پژوهش در تاریخ  و ادبیات زبان دراین خطه میرساند که واژه افغان هرگز کلمه از زبان پشتو نبوده و تنها به پشتون هم اطلاق نمیگردیده است. این واژه از واژه گان زبان دری بوده ودر طول دراز منه تاریخ به یک خطه جغرافیایی اطلاق

میگردیده است که بخشی از آریایی ها در آن مسکن گزین بوده اند.  این واژه در آثار بزرگ وبا اعتبار تاریخی مانند تاریخ بیهقی، تاریخ یمینی که از کهنترین تاریخ های منطقه میباشد، تاریخ الکامل ابن الاثیر، حدود العالم،آثار ونوشته های بطلیموس و خاصتآ در سفر نامه ابن بطوطه مؤرخ مراکشی که سفرش بیست ونوه ونیم سال را در بر داشته وبین سالهای ۱۳۴۶ تا ۱۳۷۵ میلادی صورت گرفته به کرات ذکر گردیده است. چنانچه او از سفرش به کابل چنین بیان میدارد: " .... سپس به کابل سفر کردیم در اینجا طایفه ای از  عجم را دیدیم که بزبان فارسی تکلم داشته و خود را افغان می نامیدند..... وقدیم پایتخت پادشاهان افغان بوده است....." بایدمتذکر شد که در ایام سفر ابن بطوطه در کابل اقوام پشتون زنده گی نمیکردند که این بطوطه آنها را افغان گفته باشد، بلکه همه مردم کابل یا کابلیان خود را افغان می نامیدند. همچنان فردوسی شاعر معروف درشهنامه که قدامت بیش از هزار ساله دارد به کرات کلمه افغان خطاب به مردمان این محدوده جغرافیایی ذکر گردیده است. چنانچه در این بیت شهنامه میخوانیم:

سپهدارچـون قـارن كاو گـــان          سپه كش چو شیروى و چون آوگان

و در جای دیگر آورده است:

سپهدار چون قارن کاوگان           به پیش سپاه اندرون آوگان

که در این ابیات شهنامه وسایر تذکرات آن کلمه آوگان تلفظ قدیمی همان کلمه افغان است که بعد ها اعراب چون حرف (گ) ندارند وتلفظ این حرف هم برایشان نا ممکن میباشد بنآ این آوا گان یا آپگان را افغان تلفظ کرده  وبنا بر سیطره دوامدار اعراب در منطقه ما  این نام هم به همان ترتیب تابه امروز باقیمانده است. که در آثار مکتوب عربی به صراحت میتوان آنرا دید.

همچنان در سروده های حماسی مها بهارات بزبان سانسیکریت که در حدود ششصد سال قبل از میلاد نوشته شده واز معتبر ترین آثار تاریخ هند میباشد و در زمان اکبر شهنشاه مغل هند بنام رزمنامه بزبان دری نیز ترجمه گردید کلمه افغان بنام آسوه گان (Aswa ghan )، آسوه گانه(Aswa ghana )، آوا هان (Awa ghan )، آپ هان (Apa han ) به معنی سوارکار نجیب، جنگجو،دلاور، سلحشور و کشنده ذکر گردیده است که به بازمانده گان آشواکا ها یا همان آشوکا و کمبوجا ها (Kamboja) که بازمانده گان همان سکا ها بوده ودر مهابهارت آنرا پالی آورده اندعبارت از اقوامی نجیب دارای نژاد عالی که مهارت فراوان در سوار کاری داشته اند و درحدود دوصد تا صد سال قبل از میلاد از راه شمال افغانستان کنونی وارد هند شده وبعد ها سلسله شهنشاهی کمبوجه ها را در هندوستان بنیان گذاشته اند، و در بر گیرنده همه باشنده گان آن سرزمین هایی مقصود بوده که امروز با کمی تنقیصات محدوده ای جغرافیایی ما را احتوا میکند.

همچنان همین مفهوم در کتاب اوستا یا سروده های زردشتیان آواجن (Ava jan ) یا آپا جن (Apa jak ) ذکر گردیده است که همچنان یاد آوری از مردمانی دارد که نخستین مقر فرماندهی شان را در جلگه های شمال هندوکش اساس گذاشتند و تا نیمه های هزاره دوم پیش از میلاد دامنه اقتدار شان را تا کابل، آراکوزیا کندهار وهلمند گسترش دادند. یعنی مراد از باشنده گانی است که در محدوده ای کنونی افغانستان زنده گی داشته اند وبه سوار کاری وتربیه اسپان شهرت فراوان داشته اند.

ویا تذکرات فیلسوف، جامعه شناس، انسان شناس وعالم معروف خوارزمی یا خیوه ای ابوریحان البیرونی ۹۷۳ – ۱۰۴۸ میلادی که در عصر سلطان مسعود غزنوی میزیسته وقسمت اعظم آثارش را بر علاوه قانون مسعودی زیر توجه علم دوستانه سلطان مسعود غزنوی نگاشته وبه دربار آن سلطان اهدا کرده است در مقالات تحقیقی اش مانند التفهیم الاوایل صناعته التنجیم که در باره نجوم وستاره شناسی نوشته  و الصیدیه فی القطب که در باره گیاهان دارویی به تحریر آورده است کوه های هندوکش را از مرز چین تا زابل و بست بنام کوه های افغانان نگاشته است.

  همچنان مؤرخین و زبان شناسان غربی چون الکساندر کونینگهام Alexander Cunningham  ۱۸۱۴ -  ۱۸۹۳  باستانشناس نامدار انگلیسی که بیشترین عمرش را با قوای انگلیسی در هند برتانوی سپری کرد وتحقیقات گسترده ای در باره کلتور، فرهنگ و آثار باستانی منطقه انجام داد بر علاوه کتاب ها وآثار قلمی وی از نتایج این تحقیقات،  نتایج کاوش های فراوان باستانشناسانه وی از فرهنگ های باستانی هند وافغانستان هم اکنون در موزیم بزرگ لندن نگهداری میشود و جان مک کارندل   John Watson Mc Crindle ۱۸۲۵ - ۱۹۱۳  زبان شناس مشهور انگلیسی که سالهای بسیاری در هند برتانوی تحقیقات زبان شناسی  در عرصه های زبان سانسیکریتُ هندی – اردو و دری  انجام داد کتاب ها و آثار فراوان  از وی هم اکنون در عرصه زبان شناسی، ادبیات و تاریخ بجا مانده است هم کلمه افغان را به مردمان و ساکنین قدیم ساحات بدخشان، کاپیسا، اطراف کوه های هندوکش و اطراف کابل که به سوار کار ی وتربیه اسپ شهرت فراوان کسب کرده بودند و آئین زردشتی داشتند اطلاق کرده اند.

از بیان این حقایق تاریخی چنین نتیجه میتوان گرفت که نظریه پردازی های خصمانه ونفاق افگنانه دشمنان تمامیت ارضی وحاکمیت ملی کشور ما در قبال نام بسیار با مفهوم و با اثر کشور ما افغانستان عزیزیک خطای محض، جفا و گناه نا بخشودنی میباشد. که گسترش همچو نظریات بی پایه وبی اساس ودشمن سازی مردمان ساکن این محدوده علیه یکدیگر کشور ما رابطرف پرتگاه نیستی سوق میدهد.

تاریخ نگاران وجغرافیه دانان از ایام یونان باستان چون آراتس تن (۲۷۶ -۱۹۶ ق.م.)، استرابون ( ۶۳- ۲۱ ق.م.)، کلاودیوس بطلیموس( ۱۶۱- ۸۳ م) تاریخ نگار وجغرافیه شناس که در مصر زنده گی میکرد، میر غلام محمد غبار( ۱۸۹۷ – ۱۹۷۷) مورخ بی بدیل کشور ما، میر محمد صدیق فرهنگ (۱۹۱۷) مورخ و نویسنده افغانستان در پنج قرن اخیر، داکتر علی احمد کهزاد (۱۹۰۸ – ۱۹۸۳ ) وسایرین همه وهمه درهمین موقعیت جغرافیایی، با کمی اضافات وکثرات حدود اربعه وسایر خصوصیات تاریخی این سرزمین اتفاق نظر دارند. در اوستا کتاب مقدس زردشتیان از آریانا (با کمی اضافات حدود همین افغانستان کنونی) بحیث زادکاه زردشت نام برده شده است. نکته جالب وقابل تعمق وکاوش بیشتر در این مسله اینست که یکعده نویسنده گان کنونی ایران  با سطحی نگری حدود خراسان دیروز را جزِ ویا یکی از ایالات ایران محسوب میدارنددر حالیکه واقعیت مسئله این نیست. کشوری که امروز بنام ایران مثمی است همان بقایای پارس یا فارس میباشد که هیچگاهی شامل خراسان ویا افغانستان کنونی نبوده است بلکه نام ایران را از تاریخ آریانا وخراسان به عاریت گرفته اند در حالیکه مورخین، نویسنده گان و محررین دربار هایی کشوری کشور هایی منطقه، اعراب ویونانی ها در آثار تاریخی وادبی همیشه ذکر نام ایران در آثار شان هدف از آریانا، خراسان ویا افغانستان کنونی بوده است آنان نامهای خسرو ایران، خسرو شرق یا خدایگان خراسان را به رسم تعارف به پادشاهان معاصر خود بکار میبردند که در نزد شان کلمه ایران مترادف بود با خراسان ویا همین افغانستان امروز. یونانیان، اعراب  واروپایان در آثار شان سرزمین های پارس یا فارس را بنام سرزمین های غرب ایران یا آریانا یا خراسان ذکر کرده اند. چنانچه به قول دکتور محمود افشار یزدی نویسنده ایرانی(۱۸۹۳ – ۱۹۸۳ م) فلات شرقی فارس یا  پارس ایران نام داشت و آنچه امروز ایران مینامیم در حقیقت فارس بوده که تا اوایل قرن بیستم هم به همین نام یاد میشده است. فردوسی شاعر بزرگ دری در شاهنامه سلطان محمود غزنویی را شاهنشاه ایران مینامددر حالیکه در همان ایام در فارس سلسله دیلمیان حکمراوایی داشتند که نه تنها  هیچیک از شعرا، نویسنده گان ومورخین بوی نگفته اند شاه ایران ویا شاهنشاه ایران اما به شاهان خراسان وافغانستان کنونی پیوسته شاه یا حکمروای ایران گفته شده وسرزمین اش بنام ایران بیان شده است.چنانچه در این قصیده انوری ابیوردی(۱۱۲۶ – ۱۱۷۹ م) شاعر معروف زبان دری که در زمان حملات خانمانسوز غز ها یا ترکان میخوانیم:

برسمرقند گر بگذری ای باد سحر                        نامه ای اهل خراسان ببر خاقان بر

خبرت هست کزین زیروزبر شوم غزان       نیست یک بی زخراسان که نشد زیر وزبر

خبرت هست که از هر چه در او چیزی بود         در همه ایران امروز نمانده است اثر

اما با حسرت ودریغ باید گفت که بنابر تجاوزات وتهاجمات بیگانگان، هرج ومرج وآشوب هایی درونی وایجاد سیستم های ملوک الطوایفی نه تنها سلامت سیاسی ووحدت ملی این سرزمین از بین رفت بلکه مراکز ادب زبان دری نیز آهسته آهسته بطرف  آنسوی سرحدات غربی کشور کوچید تا اینکه امروزپارس ها یا به قول اعراب فارسیان خود را سلاله دار و میراث دار تاریخ چندین هزار ساله این تمدن های بزرگ وثقافت های بینظیر که در بالا از آن نام بردم معرفی کرده وتلاش دارند تا

همه هست وبود تاریخی این خطه باستانی ما را وابسته به خود کرده و به یغما ببرند. آنچه بیشتر در این آسیاب آب ریخت همانا عدم موجودیت اتحاد ملی ودرک هویت ملی در بین باشنده گان سرزمین ما میباشد.

در اینجا قابل ذکر میپندارم که همه آنچه در باره تاریخ این مرز وبوم گفته آمدم نه به این معنی است که به آن مباهات کنیم خرسند وغره باشیم که ما چه تاریخ درخشان و پرشکوه داریم واز یاد ببریم که سالیان متمادی وتا کنون بنابر ناتوانی هایی فکری، ماجراجویی، تهور منفی و خصلت جنگ طلبی وجنگ پرستی فرق یکدیگر را میشکنیم و وکشور خویشرا به حراج انگلیس، روس، پاکستان، ایران، امریکا وسایر اجنبیان گذاشتیم. این شکوه تاریخی کدام درد ما را درمان است؟ گذشته های ما هیچ دردی را دوا نمیکند وغرور بر گذشته ها جز اینکه ما را بیشتر از واقعیت حال وامروز ما بدور سازد چیزی حاصل ما نمیگردد. در حالیکه دانستن این گذشته ها با همه محسنات و تلخی هایش باییست ما را بحیث یک ملت متحد ویکپارچه در رفاه امروز وساختن فردای کشورعزیز ما افغانستان تکا نه، رهنمون و عبرت انگیز باشد. به این ترتیب میتوان ادعا کرد که نسل های حاضرکشور میراث داران واقعی آن تمدن های بزرگ وآن مردان بزرگ دانش، علم، هنر، سیاست و دولت مداری هستند و میبینیم که نبود این وحدت یا اتحاد ملی چه بلا هایی نیست که بر سر مان می آورد. گرچه سیاسیون ودولتمداران در رابطه با معضلات سیاسی، اجتماعی،فرهنگی، اقتصادی ونظامی ده های اخیر در کشور ما پیوسته تآکید برمداخلات بیرونی وسلطه مستمر خارجی دارند ولی از دید این قلم البته که این همه تجاوزات واین تداوم سلطه خارجی بخاطر فقط بخاطر نبود وحدت ملی وانقطابات اجتماعی وسیاسی درونی خود مان میباشد. اگر ما یکی باشیم ومنافع ملی و همگانی را بر پر کردن کیسه های خود ترجیح دهیم، اگر ما توانایی این را پیدا کنیم که از طریق یک گفتمان ملی خود را به مرحله برسانیم تا به حیث یک ملت واحد در چهارچوب یک پلاتفورم افغانستان واحد زیر درفش سه رنگ کشور مان منافع ملی  کشور  را بر منافع شخصی، قومی، قبیلویی، مذهبی وحزبی که تا کنون متآسفانه ارجحیت داشته ترجیح دهیم ومردم خویش را از گهواره تا گور به این مامول آشنا سازیم که منافع سایر اعضای جامعه یا بهتر است بگویم منافع عموم کشور میتواند منافع من وشما را هم در میان عموم تآمین میکند وبالعکس رجحان منافع شخصی همانطوریکه سالیان متمادی چه بلا هایی نیست که بر سر مردم وسرزمین ما وارد آورده و کمتر کسی را از شاه تا گدا از پیر تا جوان از زن تا مرد میتوان سراغ کرد که از گزند این بلا ها در امان مانده باشد. برای روشنایی بیشتراین مسله را کمی به تفصیل میگیرم.

افغانستان یا بهتر است بگوییم این خطه باستانی تمام عمرش را که اگر از تهاجم سکندر مقدونی یعنی سیصد سال پیش از میلاد در نظر بگیریم تا کنون با استیلاگران خارجی دست وپنجه نرم کرده وهمواره مورد تهاجم ها و اشغال قرار داشته است. این تهاجم ها وسلطه خارجی اثرات ناگواری بر تمام شئون زنده گی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی واتنیک این خطه ومردمانش بجا گذاشته است، که همیشه به جنگجویان چیره دست نیازمند ومحتاج بوده وبه قول گاندی کشور را جنگجویانی اداره میکردند که تمام تفکر شان به عوض سیاست، اقتصاد ورفاه عامه به جنگ و دفاع متمرکز بوده است. بدین ترتیب در تحت شعاع این تهاجمات ونزاع ها نه تنها بر فرهنگ وشئونات جامعه ما اثرات زیانباری بجا گذاشت بلکه تمام زیر بنا های اقتصادی کشور را منهدم ساخت. مهمترین عنصر جذاب برای استیلاگران خارجی همانا موقعیت جغرافیایی این سرزمین میباشد، از هزاران سال قبل از میلاد مسیح این خطه باستانی شاهراه وصل بین النهرین وسایر تمدن ها بوده و است. همین تهاجمات مکرر استیلاگران باعث گردیده است تا مردم این کشور شورشی و جنگجو ببار آمده ودر درازمنه تاریخ فقط قیام کننده گان پرخاشگرو جنگجویان اداره کشور را در دست داشته اند. یعنی اینکه موقعیت مهم جیو پولیتیک وجیو استراتیژیک کشور ما برای بیگانگان متهاجم واستیلاگران مهم بوده واست نه برای مردمان کشور خود ما زیرا این مسئله همیشه برای مردمان بومی پرخاشگری ویاغیگری، چپاولگری، غارت گری، خانه خرابی، مرگ و قتال دسته جمعی و سیستم ملوک الطوایفی را بمیراث گذاشته است. سلسله این تهاجمات از سکندر گرفته تا اعراب، چنگیز، صفویان

فارس، سلاطین مغول هند بلاخره مردمان این سرزمین را واداشت تا دولتی متحدی را در برابر این استیلاگران ایجاد کنند. نخستین نشانه های دولت متحد را در جنبش بایزید روشان۱۵۷۹ م، حرکت جانبازانه میرویس خان هوتک ۱۷۰۸ م و سر انجام با ایجاد یک دولت با هویت مشترک ملی تهداب یک دولت ملی گذاشته شد، افغانستان در سال ۱۷۴۷ توسط احمد خان ابدالی  بمنظور مقاومت متمرکز ومنسجم در برابر استیلاگران خارجی از بطن استیلا وتجاوز خارجی پا به عرصه وجود گذاشت.

نه تنها در قیامها وجنگهای آزادی بخش بر ضد استیلاگران قبل از ایجاد دولت بنام افغانستان بلکه بعد از آن هم قهرمانان عصیانگری بیشماری چون ابو مسلم خراسانی، سلطان شهاب الدین غوری، میرویس خان هوتک، محمود خان هوتک،  احمد خان، اکبر خان، میر مسجدی خان، خانم ملالی، غازی ادی لوگری ودیگران بودند که کارنامه هایشان برای چندید نسل سمبول اتحاد(البته اتحاد جنگی)، افتخار و سلحشوری مردم ما بوده است. با وصف صف آرایی های متحدانه علیه استیلای خارجی بنابر نبود سیاسیون متفکر ملی و مدیران خوب سیاسی واقتصادی و عدم موجودیت یک تفکر ملی افغانستان شمول در نهایت این کشور با از دست دادن سرزمین هایش در غرب،جنوب غرب، جنوب، شرق وشمال کاملآ به خشکه محصور مانده و راه های ترانزیتی یا ارتباط  اش به جهان خارج در گرو همسایگان آزمندش که بنابر سیاست های تفرقه انداز و حکومت کن انگلیس وسیاست های ماجراجویانه روس در قرن نزده وبعد از آن در ده ها مورد سیاسی، جغرافیایی و ملی اختلافات و مخاصمات بسیار عمیق دارندگیر ماند.

یک مسئله دیگر که در این ارزیابی از اهمیت فراوان برخوردار است همانا نقش دین اسلام در شکل گیری هویت اجتماعی وسیاسی این خطه میباشد. اکثریت مردمان این سرزمین مسلمان بوده ویک اقلیت کوچک پیروان سایر ادیان نیز در این کشور زنده گی میکند. دین اسلام به حیث یک نیروی متشکل در زمان حکومت غزنویان 999 م  نقش بزرگی را در اتحاد مردمان این سرزمین ایفا کرد واساس یک دولت بزرگ  وتمدن بزرگی را در منطقه پایه گذاری کرد.

دین یا مذهب اساسآ عبارت است از مجموعه ای از باور ها، افکار وعقاید انسان ها برای بهتر زنده گی کردن میباشد، یا به عباره دیگر دین یا مذهب در بیشترینه عمر موجودیت اش رهنمای انسانها در شاهراه انسانیت بوده است و به همین ملحوظ در گذشته ها شاهان و حاکمان در عین زمان متولیان دینی هم بودند زیرا در آنزمان ها هنوز دولت های مدرن با قوانین پیشرفته تنظیم کننده امور اداره، مردم و کشور ها پا نگرفته بود. و یا به باور دیگر دین مجموعه ای از روش ها و نظام های فرهنگی، باور ها و جهان بینی هایی است که با ایجاد نماد ها و سمبول ها انسان ها را به ارزش های معنوی و روحانی مرتبط میگرداند. ویا به زنده گی معنی می بخشد، در بسا ادیان خاصتآ در دین اسلام به هستی شناسی پرداخته شده و در باره ماهیت انسان و جهان هستی ایده های ناب ارایه داده اصول اخلاقی معین برای بهتر زنده گی کردن انسان ها مطرح میدارد.

 به قول الکسیس کارل  Alexis Carrel  (۱۸۷۳ – ۱۹۴۴ ) جراح و فیریولوژیست فرانسویی دین عبارت از وجدان انسان است که گاه وبیگاه انسان ها را متوجه خطآ های شان میگرداند وچون مشعل فروزان در کج راهی ها و گمراهی ها به انسانها یاری میرساند.

همچنان میتوان گفت که دین پس از ملت دومین عامل احساس هویت در جهان بشمار میرود. دین اسلام از همان منبع و اساسش بر محوریت انسان و محوریت عقل بر نابرابری ها واشرافیت آنزمان بنیان گذاشته شد، به قول حضرت محمد(ص) پیغمبر اسلام اولین آیه دینی ( اقرآ به اسم ربک الذی خلق)  نازل گردید، یعنی بخوان بنام خدا(ج) که خواندن اثباتی است بر عقل محوری این دین و بنام آن خدایی بخوان که خلق کرده خلقت آفریده، که اثباتی است بر خلقت محوری و انسان محوری این دین. ولی بعد ها متولیان یا تیکه داران این دین اشرافیت جدیدی را بنام اشرافیت دینی ایجاد کردندو دین را به بیراهه کشانده و از آن بهره برداری های سیاسی کرده و اهداف جهان گشایی و استعماری خویش را در این پوشش در جهان به منصه اجرا گذاردند.

با آنکه اسلام در میان ادیان ما قبل اش بنام دین صلح، مصالحه و سجایای برتر انسانی شهرت فراوان داشت ولی در محدوده ای جغرافیایی ما از همان آوان تهاجم اعراب تا کنون به حیث دین زور وسرنیزه از طریق زور، جبر وفشار بوسیله جنگهای تباه کن وخانمانسوز بر مردم این سرزمین تحمیل گردیده و به همین شیوه  بسوی همسایه گان جنوب وشرق هم شتافته که دشمنی های چندین قرنه آنها را با مردمان ما به جان خریده است.

دین اسلام برای مردم ستیزه جوی افغان که تاریخ متمادی اش را در دفاع وتهاجم قرارداشته یک محمل جدید برای جنگ وستیز ودر مواقع ومقاطع معین بهانه ایی برای تهاجم به همسایگان در دسترس قرار داد. همچنان اسلام بر تمام شئونات مردمان این سرزمین تآثیر گذاشت وبنابر وابستگی این دین به اعراب و تغذیه متداوم فکری پیشوایان، متولیان ومسئولین دینی از جانب اعراب در طول زمان موجودیت اش در کشور ما به حیث وسیله بازدارنده انکشاف فکری، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مورد سؤاستفاده قرار گرفته است تا مردم ما را زیر نام مذهب کور کورانه برای تحقق سیاست های استیلاگرانه شان مورد بهره برداری قرار دهند . در اینجا قابل ذکر است که اعراب وگویا

گسترش دهنده گان وترویج دهنده گان  دین اسلام بعد از خلفای راشدین دیگر آن مسلمانان مومن مروجین واقعی اسلام نه بلکه جواسیس وعمال دولت های عرب بمنظور گسترش دامنه امپراطوری های خویش برای مقاصد استیلاگرانه بودند وهستند که زیر پوشش بیرق ولوای اسلام  مردم وکشور ما را از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی واقتصادی به قهقرا وتا سرحد مناسبات ماقبل تاریخ برده ومحکم در همانجا نگهداشته اند به گونه مثال به روستا نشین بی بضاعت ودهقان ما که به شیوه ما قبل تاریخ کار وزنده گی بسیار پر مشقت و ابتدایی دارد از جانب متولیان دینی تبلیغ میگردد که به همین زنده گی ات هزار بارشاکر باش و خداوند(ج) در آخرت این و آن نصیبت میکند و به همین ترتیب  با صد ها دام فریبنده دیگر مردم را به صید گرفته اند .

به باور پژوهشگران تاریخ لشکر کشی ها ی قبایل اعراب به بیرون از مرزهای جزیرة العرب، انگیزه اش فقط کسب غنایم وگرفتن برده وکنیز بوده است تا نشرمعنویت واخلاق وخدا جویی و عدالت.  ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون ( ۱۳۳۲ – ۱۴۰۶ ) متولد تونس مورخ نامی عرب معروف به ابن خلدون در این باره مینگارد: «پيش از آغاز زد وخورد های مسلحانه در جنگ قادسيه بدستورسعدبن ابی وقاص سر لشکر اعراب قاريان باصدای بلند سوره انفال(غنيمت) را برای جنگجويان عرب خواندند که در آن وعده غنايم بسيار بدانان داده شده بود، و شنيدن اين آيات غنيمت شور وهيجان رزمندگان را به حداعلی برانگيخت، بطوريکه بعد از آن قرائت اين سوره در آغازهر جنگ تازه برای اعراب در خارج از مرز های جزیرة العرب بصورت يک سنت جاریه درآمد.»

 اعراب خاصتآ عربستان سعودی از دیر زمانی بمنظور تآثیرگزاری فرهنگی و جلوگیری از گشترش نفوذ ایران وترکیه در منطقه با صرف میلیارد ها دالر وگسیل عوامل نفوذی خویش به کشور ما سیاست خارجی وداخلی کشور ما را سخت به چالش کشیده است  که البته این وسیله برای امپراطوری های تازه به دوران رسیده انگلیس وروس هم خالی از مفاد نبوده است و این امپراطوری ها مراکز جدید تربیه، تجهیز وتعلیم عناصر گماشته شان را تحت نام وعنوان مدارس دینی ایجاد ویا منابع ومراکز قبلی را تصرف و در تحت اداره خود شان درآوردند. به این ترتیب دین اسلام با آنکه از بدو ایجادش یکی از بهترین و پیشرفته ترین ادیان سماوی بوده ونه تنها از احکام حقیقی روابط انسانی، عدالت اجتماعی، تساوی حقوق انسان، رشد وانکشاف آگاهی وخرد انسانی در همه عرصه های زنده گی (اجتماعی، اقتصادی وسیاسی) برخوردار بود بلکه قرآن مملو از دستورات علمی وجامعه شناسانه ایست که اگرواقعآ از طریق مراجع اکادمیک آنچنانیکه سایر کتب فلاسفه را مورد تحلیل وارزیابی قرار میدهند، مورد تحلیل وارزیابی قرار گیرد میلیون ها سال دیگر توانایی اداره ورهبری جامعه بشری را صرف نظر از عقاید و باور های شان داشته وفرضیه های علمی وجهانبینی این کتاب هزاران مرتبه بیشتر وبزرگتر از کتب علمی وفلسفی موجود را که جامعه بشری تا کنون میشناسد، میباشد، به حیث یک وسیله مخرب اجتماعی، بازدارنده انکشاف وترقی، سندی آسمانی برای انواع تبعیضات چون تبعیض جنسی، نژادی ومذهبی وعامل تفرقه وتفتین در میان دارنده گان ومعتقدین خود این دیانت مانند شیعه، سنی، سلفی، علوی، قادیانی، بهایی وصد های دیگراز یکطرف بستر ساز خونین ترین تصادمات وانقطابات جامعه ما گردیده واز طرف دیگر بحران اعتماد را در جامعه ما گسترده تا از اتحادملی، همدلی همه مردم، تساند در مقیاس کشور، روحیه پدروطنی و کار بخاطر منافع مشترک ملی را جلوگیری به عمل آورد.

به قول دکتورعلی شریعتی متفکر نقاد ایرانی ۱۹۳۳ – ۱۹۷۷  "قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.

کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جد وجهد!

کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!

کتابی است که شماره آیات جد وجهد انسانی اش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست

کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم… آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست.

این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد

وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک واسباب کشی (کوچ کشی) به کار رفت.

از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، این که می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد.

قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود، همه از هم می پرسند:” چه کس مرده است؟

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.

قرآن!

من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده، ‌یکی ذوق می کند که ترا با طلا نوشته، یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترافرستاده تا موزه(موزیم) سازی کنیم؟

 قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند! …

اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند، مستمعین فریاد می زنند: ”احسنت …!” گویی مسابقه نفس است … قرآن!‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای! حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟

ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند.

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است.

آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم."

این واقعیت است که تیکه داران دین اسلام در عرب وعجم قرآن این کتاب با عظمت علم وفلسفه انسان وانسانیت را وسیله ای برای اهداف شوم غیر انسانی خویش از خرافات گرفته تا خشونت بالای زن وخانواده، جنایت و کشتن انسان بدون محکمه در صحرا و فتوا های انسان دشمن سوء استفاده کرده ومیکنند.

چنانچه گاندی فقید در این زمینه میگوید:

"من به کسانی که از مذهب خود با دیگران سخن می گویند و تبلیغ می کنند مخصوصاً وقتی که منظورشان این است که آنها را به دین خود در آورند هیچ اعتقاد ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود . برای کسی که اندیشه عدم خشونت را در خود پرورده است تمام عالم یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می ترسد."

عده از جامعه شنا سان غربی به این تأکید دارند که تناقض اسلام با قواعد اجتماعی جامعه افغانی  این کشور را از درون متلاشی کرده است. چنانچه در یکی از نوشته های امین محسنی آرمان پژوهشگر و استاد پوهنتون کابل که از قول پیتر مارسدن (Peter Marsdan ) نویسنده و جامعه شناس امریکایی و نویسنده کتاب طالبان میخوانیم: "شهروندان افغانستان در درون مرزهای قومیت، وضعیت اجتماعی، زبان، جنس و جغرافیا محاط شده اند.  كشوري كه ناسيوناليسم در آن عبارت است از احساساتي كه صرفا در برابر فشارهاي عظيم خارجي بروز مي كند. از نقطه نظر فردي، يك افغان به دوجهت متضاد تقسيم گرديده كه يكي توسط جامعه و ديگري بوسيله ي عقايد اش به مرحله اجراء در مي آيند. اسلام منحيث برجسته ترين هويت مشترك، صرفا به مثابه يك زيرساخت ضعيف در تشكيل هويت ملي نقش داشته و موجب تناقضات اخلاقي ويژه اي در افراد شده است. مي توان چنين گفت كه اين امور برجسته ترين تاثير را بر تاريخ افغانستان بر جاي نهاده است."

آنچه پیتر مارسدن و یا جامعه شناسان غربی در باره تناقضات مذهب با انکشافات اجتماعی وفرهنگی جامعه ما نظر دارند واقعیت دارد یا ندارد بحثی است جداگانه که تصمیم دارم طی یک عنوان جداگانه آنرا به توضیح وتشریح بگیرم اما طوریکه در بالا نیز به آن اشاره کردم انقطابات جامعه افغانی و سرخورده گی مردم ما در راه نیل به منافع ملی تنها به دلیل تناقضات دین ومذهب با فرهنگ وآدات مردمان این سرزمین نمی باشد، احکام اسلام حقیقی هم به شدت مخالف حکومت های خودکامه  ومستبد بوده و به همین سبب پیشوای اسلام خلافت را به عنوان نهاد مرکزی حاکمیت تعین کرده و بر اساس روایات تاریخی از فعالیت خلفای راشدین در راه عدالت، مساوات و خدمت به مردم این اصل را به حیث یک قرارداد دو جانبه اجتماعی ارایه میکند، برهمان پیمانه که مردم به اطاعت وفرمانبرداری از خلیفه مکلف گردانیده میشوند به همان اندازه خلیفه نیز مکلف به خدمت به مردم اش بوده است. احادیثی بسیاری از پیغمبر اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) وجود دارد از اینکه اگر خلیفه یا حاکم وظایف خویش را اجرا نکند امر اطاعت برای مردم هم در برابر چنین خلیفه ویا حاکمی ساقط میگردد. این امر بوضاحت میرساند عناصری در فرهنک اسلامی هم وجود دارد که میتواند کشور ها را در نهادینه کردن حکومت های دیموکراتیک وملی کمک کند، که دولت مداران اسلام شعار و مردم ما بسیار بخوبی میتوانستند از آن بهره جسته وکشور را در راه ترقی ورفاه رهنمون میگشتند.

در اینجا بحث دیگر از تقابل سنت ها با مدرنیته یا مفکوره های دولت مدرن در کشور ما یا  تقابل فرهنگ قدیم وجدید نیز از اهمیت زیاد برخوردار میباشد که لازم است در این زمینه نیز بررسی و کاوش بیشتر صورت گیرد تا وحدت ملی مردم ما ودرک آنها از منافع ملی  را از این گوشه نیز ببینیم که چه تآثیرات میتواند در کند و تند کردن پروسه ملت شدن و راه یافت منافع ملی داشته باشد.

 

سنت چیست؟

سنت ها اصلآ عبارت از باور های ماست که از اجداد و نیاکان ما برای ما بمیراث مانده اند. این باور ها و اعتقادات چه در مجموعه ای از آثار خطی و کتاب ها بیان گشته و چه سینه به سینه در اندیشه های مردم ما تا اینجا و به ما رسیده میراثی است از روش های تمدن های قبلی که فرهنگ هر جامعه اساسی ترین رکن های سنت های آن جامعه را بیان میدارد و در مقابل آن پیشرفت و مدرنیته تفکر، عقلانیت و اندیشه بر محور انسان را بیان میدارد. به عباره دیگر تفکر بر پایه عقل و بر محور انسان مدرن عبارت از آن  دساتیر، قواعد و تزس هایی است که تاب مقاومت در برابر همه انواع گفتمان ها ونقد ها را داشته وتا آخرین سرحد عقلانیت بشر قدرت دفاع از خود را داشته باشد وفرق آن با سنت ها این  است که سنت ها عبارت از آن باور هایی اند که جامعه را در برابر فرهنگ های بیگانه مانند دژ مستحکم ایستاده شده و با تمام قدرت دفاع کرده و خود در برابر عقلانیت و علوم قدرت دفاع از خود را ندارند.

ولی در کشور ما نه تنها باور های سنتی مردم در مقابل تفکر مدرنیته و پدیده های مدرن ترقی، پیشرفت و عقلانیت در تضاد خونین قرار داشته بلکه بیشتراین کنار نیامدن های مردم ساکن در سرزمین ما از یکطرف کوتاه نگری وناتوانی فکری مردم ما را بیان میدارد واز طرف دیگر به دلیل تهاجمات استیلا گرانه و تجاوزات آشکار وپنهان قدرت های بزرگ وهمسایه گان آزمند افغانستان بوده است که پیوسته مردمان ما را بدون در نظرداشت منافع ملی دول یا بعباره دیگر برخلاف نورم ها، قوانین و عرف بین الدول فقط منافع کشور خود شان را در نظر گرفته وبا نیرنگ وفریب مردمان سرزمین ما را به جنگ های گویا آزادیخواهانه  و یا جنگهای تحمیلی واداشته اند. سنت ها در کشور ما حتی دین ومذهب را در گرو خویش قرار داده ودر بسیاری از حالات فرهنگ بومی به عنوان فتوی های مذهبی و دینی رنگ مذهبی به خود گرفته و مردم را به ناچار برای اطاعت اش فرمانبردار گردانیده اند. در حالیکه در پشت این همه جریانات محافظه کاران سنتی قرار داشته و متولیان دینی را در گرو خویش داشته اند. حوادث تراژید زمان زمامداری شاه امان الله خان و حوادث خونبار چهار دهه اخیر کشور ما حکایت های فراوان از تآثیر این سنت ها در جامعه ما را بیان میدارد. 

همچنان در گیرودار دفاع در برابر تهاجم خارجی در فرصت های مساعد بنابر عدم موجودیت تفکر ملی و کوتاه نگری در سیاست خارجی باز هم بدون درنظرداشت منافع همگانی به لشکرکشی های خصمانه و مرگبار به سرزمین های همسایه هم اقدام ورزیده است و در مقاطع تاریخ معاصر هیچ نوع تیزس وطرح در راه نیل به منافع ملی کشور در راستای سیاست خارجی کشور و روابط با همسایگان ارایه نشده تا همه نیرو ها برای تحقق شان بسیج میگردید و ده ها دلیل دیگر که بخشی از آنها را تا اینجا بیان داشته ام و مابقی به ادامه این مباحث بیان میگردد.

همچنان فاکتور سرزمین نا هموار و صعب العبور کوهستانی و دشت های سوزان بایر، بلاثر جنگهای متداوم، نبود راه های مواصلاتی و یا تخریب این راه ها در اثر جنگ و تهاجم و قطع مراودات و مواصلات میان مردمان کل سرزمین، تخریب کاریزها، آبرو ها، کانال ها و بلاثر مداخلات عمال همسایگان تغییر مسیر دریا ها که باعث لامزروع شدن بخش اعظم سرزمین های معمور که زمانی از رونق فراوانی برخوردار بوده ومراکز بزرگ مدنیت های شکوهمندی بوده  امروز به دشت های سوزان مبدل گردیده است و ده ها عامل دیگر باعث شده تا به عوض رشد روحیه ملی افغانستان شمول بالعکس باعث رشد مناسبات قریه وقوم وقبیله گشته و همچنان این امر به متلاشی گشتن جامعه از داخل و نبود تفکر همبستگی ملی منجر گردیده است. بنابر نبود تفکروحدت ملی و فراقومی درسیستم رهبری کشورمنجمله در میان ملکان،خوانین،سران اقوام، حاکمان، حکمراوایان ورؤسای محلی وکشوری به استثنآ دو سه مورد انگشت شمار در زمان حکمراویی امیر عبدالرحمن خان، شاه امان الله خان، جمهوریت محمد داوود و در مقطع کوتاه حکومت داکتر نجیب الله مابقی در تمام مراحل تاریخ پر از فراز و نشیب کشور ما چه در سیاست داخلی و چه در روابط کشور با جهان خارج خاصتآ همسایگان ما با ارجهیت منافع ملی و یا با در نظر داشت منافع ملی اقدامات عملی صورت نگرفته است و در نتیجه افعانستان همیشه در نبود رهبری ملی اندیش داخلی مورد معامله گری های بین المللی ومنطقویی قرار گرفته است.

بعد ازحادثه ۱۱ سپتمبر در امریکا و چرخش سیاست های آنکشوردر قبال کشور هاییکه منافع استراتیژیک آمریکا را در جهان تآمین میکنند یعنی طرح های ازبیگنیف بریژنسکی(۱۹۲۸-۲۰۱۷) استراتیژیست نامدار امریکا استفاده از اسلام رادیکال برای برآورده سازی منافع استراتیژیک امریکا و از اینکه امریکا دیگر قادر به تآمین نظم جهانی نیست بنآ از بی نظمی جهانی باید سود ببرد، بر اساس طرح های بریژنسکی اگر وضع در سایر نقاط جهان بد ونا آرام باشد این به معنی مستقیم تآمین منافع، آرامش وثبات در آمریکا میباشد.

 جلسه بن در قبال افغانستان در دسامبر سال ۲۰۰۱ بعد از لشکرکشی امریکا در افغانستان هم دقیقآ در تحت شعاع همین نسخه بریژنسکی و تلاشهای مصرانه زلمی خلیل زاد در همین راستا برگزار و رهبری افغانستان براساس تعداد اقوام کشور به تنظیم های جهادی دست پرورده ای خودشان ومورد اعتماد پاکستان جمع طرفداران محمد ظاهر شاه سابق تقسیم و حامد کرزی شخصیت ناشناخته آنزمان برای مردم افغانستان در رآس این حکومت قرار داده شد. یعنی از همان آغاز کار دولت سازی به شیوه قومی صورت گرفت و این امر مسبب بی اعتمادی های بیشتر وبیشتر در جامعه شده واختلافاتی فراوانی را میان اقوام و اقشارمختلف کشور زمینه ساز گردید. حالا نه تنها کشور های خارجی بلکه اجزای متشکله رهبری دولت افغانستان هم از این عنصر برای برآورده ساختن منافع شخصی وگروهی خویش استفاده ابزاری کرده بدون آنکه به عواقب وحشتناک وخونبار آینده آن بیاندیشند افغانستان را تقریبآ به پرتگاه نابودی کامل کشانیده اند.

مثالهای بیشماری را تاریخ گذشته ومعاصرکشور ما در دل دارد که معامله گران در سانپیترزبورگ، لندن، بمبیی، کراچی، ریکجاویک، واشنگتن، مسکو،راولپندی،  پشاور، در مراکزکمپنی های نفتی

برایداس ارجنتاینی ویونیکال امریکایی در نیویارک وهوستن تکزاس وهمچنان بن در باره سرنوشت کشور ومردم  ما فقط بخاطر منافع یکجانبه خودشان بیشترینه در پشت پرده معامله کرده اند هم در پاره ای از این معاملات که سیاسیون، نماینده گان حکومت و غلام بچه گان جانب افغانی هم حظور داشته اند یا بنابر نبود تفکر سالم و جامع از منافع ملی و عوامل عدیده دیگری که در بالا از آن ذکر بعمل آوردیم نه تنها خیری به مردم و کشور محبوب ما افغانستان نرسیده بلکه کشور و مردم بی خبر ما هر بار بیشتر از گذشته در گرداب از آشوب های خانماسوز گیر کرده که به قیمت جان صد ها هزار هموطن ما و ویرانی و نابودی کشور ما تمام شده است.

به این سلسله به یک مثال بسیار کوچک میپردازیم که چه نتایج زیانباری را در کشور ما باعث گردیده است:

بعد از حادثه ۱۱ سپتمبر و اشغال افغانستان بوسیله امریکا یان و فرار دادن  و انتقال طالبان به پاکستان از آنهمه دکتوران علوم سیاست و اقتصاد و جامعه شناسی، از آنهمه فیلسوفان و پروفیسوران علوم دینی و تجربی و آنهم در کشوری که به تاریخ پنجهزار ساله اش می بالند یکی پیدا نشد که در مقابل این سیاست ضد ملی امریکایان مبنی برمسلح ساختن لجام گسیخته ده ها هزار نفربایستد و امریکایان وسایر شرکای شانرا متقاعد سازند که مسلح ساختن بدون کنترول و اداره مردم آنهم در شرایطی که بنابر حوادث سه دهه اخیر بحران اعتماد سراسر کشور را فرا گرفته است عملی است برخلاف منافع ملی درجهت تقویت گروه های متخاصم سیاسی، مذهبی، قومی، محلی و زبانی علیه یکدیگر در حالیکه راه های بیشماری از مجاری دیموکراتیک چون ایجاد و تقویت ارتش ملی در چوکات وزارت دفاع ملی زیر رهبری دولت افغانستان وسایرگزینه ها برای اداره جامعه وجود داشته، اگر سیستم اداره و موازین دیموکراتیک در کشور احیآ وایجاد میگردید.

اما حیف و افسوس که تا امروز ما در آتش همان جنگی میسوزیم که در گام نخست آمریکا، عربستان سعودی، کشور های خلیج و متحدین غربی امریکا به همکاری پاکستان در دهه هفتاد در دادند بعد ها با پیشگیری نقش پاکستان در وجود طالبان، برای غربی ها وجود طالبان و ارجهیت نقش پاکستان مشکلاتی را در پی داشت که حضور بالقوه و بلفعل خودشان را نیازمند بود وبه این ترتیب تا امروز کشورما در همان آتش میسوزد که چه بنام مجاهد وچه بنام طالب وچه بنام داعش در دادند.   

در دکترین جدید یا استراتیژی های جدید امریکا در افغانستان ازابتکارات آقای ترامپ رییس جمهور ایالات متحده امریکا برای مسلح سازی مردم ویا خصوصی سازی جنگ در افغانستان برای تحقق استراتیژی های امریکا تآکید شده است که همچنان کشوری ما را بطرف یک جنگ داخلی چون عراق لیبیا و کردستان سوق میدهد وهزاران مثال دیگر از این طراز میتوان ارایه داشت.

واما در همین سلسله حمله امریکا به افعانستان زیر شعار مبارزه علیه القاعده و تروریزم، پاکستان این پرورشگاه وصادر کننده تروریزم بین المللی، مرکز مهم بین المللی قاچاق مواد مخدر وانسان وبدنام ترین کشور روی زمین در رعایت نورم های حقوق بشری وکشوری که هنوز چند دهه از موجودیتش به حیث یک کشور نمیگذرد در موجودیت عناصر نخبه و اداره کننده در رهبری آن کشور که اداره ومدیریت را در پرتو منافع ملی شان پیوسته در نظر دارند، برای امریکا ومتحدینش خط ونشان گذاشتند که تا سالانه کمک های بلاعوض میلیارد دالری به پاکستان ندهد هرگز اجازه نخواهند داد تا از قلمروش و یا از بنادرش استفاده نظامی و غیر نظامی صورت گیرد. امریکا در سال 2001 م پاکستان این تعلیم دهنده،تربیه کننده وتجهیز کننده تروریزم وپناه دهنده رهبران القاعده چون بن لادن والظواهری را منحیث متحد استراتیژکش در امر مبارزه علیه تروریزم اعلام داشته و به قول باختر نیوز مورخ ۲۹ جولای ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۳ م  مبلغ سیزده میلیارد دالر کمک نقدی از جانب ایالات متحده امریکا به پاکستان صورت گرفته است و بر علاوه به ارزش میلیارد ها دالر  کمک های سری نظامی از امریکا و متحدینش بدست آورده است این همه کمک های بلاعوض را در اذای موافقت با حظور امریکا در افغانستان بدست آورده  و بر علاوه کشور پاکستان امتیاز بخش اعظم سکتور های اقتصادی افغانستان را هم به ضمانت امریکایان بدست آورده است.

در زیر دکترین بریژنسکی بعد از حمله قوت هایی امریکایی در سال ۲۰۰۱ به کشور ما (غرض قلع و قمع القاعده، تروریزم بین المللی و طالبان)، به قول همین منابع در فاصله یک ماه تمام این دهشت افگنان کشته و یا به خارج از مرز های افغانستان فرار کردند و یا هم بوسیله ترانسپورت وهیلی کوپتر های پاکستانی به آنطرف مرز منتقل گشتند. اما درهمین فاصله زمانی از جانب نیرو هایی امریکایی حدود یک میلیون باشنده گان افغانستان مربوط تنظیم های جهادی خاصتآ مردم شمال کشور یا اگر دقیقتر بگویم تولید کننده گان طالبان بنام مبارزه با طالبان، دهشت افگنی وتروریزم مسلح گشتند که از همان زمان تا کنون همین نیرو های بی بند وبار باعث تمام دهشت، وحشت، ترور، آدم ربایی، دزدی، قاچاق مواد مخدر، استخراج غیر قانونی معادن کشور و قاچاق آن به خارج،  واحیای تشکلات محلی طالبان، القاعده و آخر الامرایجاد گروپ های داعش گردیده اند. از طرف دیگر از همان آوان حکومت موقت آقای حامد کرزی تا کنون تشکیلات بزرگ با مصارف گزافی مصروف خلع سلاح وبه قول اداره یوناما اداره ملل متحد در افغانستان تا سال  ۲۰۰۶مصروف DDR   وسایر برنامه های خلع سلاح میباشند، به خبری مضحکی بی بی سیBBC مورخ ۳۰ جون ۲۰۰۵ در این زمینه توجه فرمایید:

 "  نمایندگی سیاسی سازمان ملل متحد (يوناما) در کابل پايان رسمی برنامه خلع سلاح و غيرنظامی کردن افراد مسلح (دی دی آر) در افغانستان را روز پنجشنبه (۳۰ ژوئن) اعلام کرد؛ اما آنگونه که مسئولان اين دفتر می گويند، برنامه "بازگرداندن اين افراد به زندگی غيرنظامی" تا نيمه های سال ۲۰۰۶ ميلادی ادامه خواهد کرد.

ادريان ادوارد، يک سخنگوی اين دفتر در کابل گفت که آنان موفق شده اند بيش از 60 هزار فرد مسلح را که در وزارت دفاع افغانستان ثبت شده بودند، در افغانستان خلع سلاح کنند.

آقای ادوارد همچنین گفت که در اين برنامه، بيش از ۳۴ هزار اسلحه خفيف و سنگين نيز جمع آوری شده که نزديک به ۱۵هزار گلوله آنها در اختيار نيروهای ارتش ملی افغانستان قرار گرفته است.

ادريان ادوارد گفت: "پس از امروز هيچ فردی در افغانستان اجازه نخواهد داشت از اسلحه استفاده کند و يا آن را با خود حمل کند؛ به جز افرادی که عملا در ارگان های امنيتی کار می کنند و هم آنانی که مجوز حمل اسلحه از سوی وزارت داخله (کشور) افغانستان را دريافت کرده اند."

کشور ما طی نزدیک به چهار دهه بنابر موجودیت افراد مسلح بی بند وبار وقطاع الطریق ومافیایی در آتش بی نظمی میسوزد آنها اعلام ختم جمع آوری سلاح را آنهم از جمع میلیون های فرد مسلح صرف ۶۰ هزار نفر را خلع سلاح کرده و از نزد شان۳۴ هزار میل سلاح جمع آوری شده است ...

 البته که هدف شان جمع آوری تسلیحاتی میباشد که در جریان جنگهای بین التنظیمی اوایل دهه نود از سلاحکوت هایی قرار گاه های اردو، پولیس وامنیت ملی به تاراج برده بودند میباشد که بر اساس ارقام داده شده از جانب ارگانهای مسئول ادارات امنیت ملی تا کنون حتی یک درصد سلاح های ربوده شده از دیپو های دولتی جمع آوری نگردیده است تا چه رسد به مجموع سلاح های سبک وسنگین که نزد مردم موجود میباشد که به یقین چالش بزرگی را در دراز مدت در راه تآمین امنیت عمومی در کشور ببار آورده است . این موضوع باعث تقویت قدرت در دست اشخاص گروه ها کردیده ونقش حکومت را در محلات تضعیف کرده و شعار های فرصت طلبان قومی هم از همین جوی آب میخورد. حکومت وارگانهایی مربوط نه تنها کوچکترین مخالفت شانرا با این همه حرکت های کاملآ متضاد با منافع ملی نشان ندادند بلکه درست در جهت تآمین منافع و تحقق استراتیژی های این اجنبیان کمر

بستند وآنرابه قیمت ریختن خون هزاران وده ها هزار هموطن ما لبیک گفته وکشور را از یک بحران به بحران دیگر خونبارتر وزیان بارتر غرق کردند، وفقط خود شان از سخاوت های میلیون دالری امریکایی مستفید شدند وتا کنون هم این سلسله جریان دارد.

با آنکه در شرایط حاضرکشور راه های حل بسیار عملی وعادلانه هم میتوان در یافت که مردم ما ویا  همین هاییکه شعار های قوم گرایی قوم بر تر و قوم کهتر را سر داده اند اگر از پوسته های قومی خویش و تآثیرافراد مغرض و نماینده گان کشور های خارجی وگروه های مسلح بی بند وبار دزدان و قاچاقچیان که حدود چهار دهه همه هستی مادی ومعنوی مارا نیست و نابود کردند خارج شده و در یک اشتراک بزرگ در سطح کشوردر چهارچوب منافع علیای کشور خارج از تآثیر مداخلات بیگانه در نتیجه انتخابات شفاف وعادلانه دولت ملی خویش را بنام دولت - ملت ایجاد کنند از یکطرف به یک چهارچوب ویا ساختار نظام بر گرفته از اساسات دیموکراتیک یعنی دولت قدرت مند با مشروعیت بیشتر دست می یابیم واز طرف دیگر زمینه تساوی حقوق همه اقوام کشور را که دیگر در تعریف شهروند کامل الحقوق میگنجند ودر تمام عرصه های زنده گی اقتصادی، اجتماعی وسیاسی بنام شهروند همسان کامل الحقوق هموار ساخته وزمینه اداره، رهبری و مدیریت سالم قدرت در کشور ایجاد میگردد. در اینصورت دیگر بحث از مدیریت سالم قدرت است که منافع ملی در آن ارجهیت داشته و منفعت های شخصی، قومی، گروهی وحزبی دیگر حکم مخالفت با قانون را میداشته باشد و مدیران و اجزای متشکله رهبری به این درک میرسند تا به تعمیم دهنده گان قانون در کشور تبدیل گردند تا به مخالفان قانون زیرا در اینصورت با مخالفینی حکومتی که سیستم را در کشور تهدید میکند وپایگاه شان در خارج از مرز های افغانستان است در یک صف قرار میگیرد وبطورت قانونمند حیثیت همکار وهمدست مخالفین کشور را حاصل میکند که دیر یا زود قوانین کشور و فوانین بین المللی دامنگیرشان میگردد.

در این کارزار آنچه بسیار از اهمیت برخوردار است همانا اراده جمعی همه شهروندان مخصوصآ قشر جوان و نهاد های مدنی میباشد متآسفانه بنابر عدم احساس مسولیت مردم در برابر کل کشورونا کاره گی جامعه مدنی وروشنفکران ما در راستای آگاهی مردم از وظایف خطیر شان برای دولت سازی وانتخابات تمام ساختار های انتخابی این مردم فریب شعار هایی میان تهی واحساساتی عده از فرصت طلبان را خورده ودر گرو آنها و باور های قومی شان که بر پایه منافع بیگانگان طرح وتطبیق میگردد باقیمانده اند. القاب نا چسپ ودهن شیرین کن مردم سلحشور، با غیرت وبا همت به مردم دادن چه دردی ما را دوا میکند؟ هرگز! نه تنها هیج دردی را دوا نمیکند بلکه مردم را بیشتر از خود بیگانه میسازد، برعکس مردم باید به این آگاهی برسند که همه این بلا ها بخاطر کج فهمی ونا فهمی آنها وعدم احساس مسولیت انهاست که بر ما وکشور ما نازل گردیده است.  جامعه مدنی وروشنفکران  کشور ما تا هنوز هم در سایه فعل وانفعالات جنگ سرد شرق وغرب بعد از جنگ جهانی دوم سیر میکنند، آنها به عوض یک قطبی ساختن افکار جامعه بدور محور وطن و منافع ملی بر عکس افکار مردم را تا میتوانند چند قطبی کرده وبا مفکوره های متضاد غیر افغانی مشبوع ساخته و در اسطوره سازی ها، ملامت ها وسلامت ها مصروف اند، نه آنها به اشتباهات، کجروی ها و خیانت هایشان معترف اند ونه مردم به اشتباهات خویش در فریب خوردن وسیله قرار گرفتن در حرکت های مغایر منافع ملی، ضعف فرهنگی و نا آگاهی از نقش اش در تآمین منافع ملی اعتراف دارد. این است که سیر ملت واحد، نهادینه شدن دیموکراسی و ساختار دولت ملی تآخیر پیدا کرده وجایش را گزینه های ضد ملی انقطاب گر و استبدادی پر کرده است. واگرتا کنون جرقه های اراده  جمعی اینجا و آنجا بصورت حرکت های کمتر درون دار و با محتوی سربلند کرده اند، با شعار های مرگ بر افراد معین متمرکز بوده تا به خواسته های اصیل مردمی. در این حرکت ها بسیار بوضاحت عنصر خارج منشی را میتوان دید زیرا آ نها  بیشتر بر مهره های متشکله دستگاه اداری دولت تمرکز کرده نه به سیستم اداره وهمین امر باعث گشته تا فقط مهره ها بر مبنای شیوه های کلاسیک سیستم مافیایی فقط از انظار یک ساحه بدور ودر ساحه دیگر فعال نگهداشته شوند ، نقدمردم در کل به افراد واشخاص منحصر گشته است. گرداننده گان این حرکت ها خود جزُ لاینفک همین سیستم مافیایی اند و چون در پست دلخواه اش گماشته نشده اند نا راض بوده واز احساسات پاک مردم سؤ استفاده میکنند و به مردم چنین افاده میدهند که این آدم ها یا بهتر بگوییم مسؤلین امورفاسد اند که وضعیت کل کشور را خراب کرده اند و ملت به این نا بسامانی مواجه است.

اگرمردم با درک مسولیت دیگر فریب این دسایس را نخورند واز گرو قومیت خود را وارهانند وبه این اطمینان برسند که رهبری خردمند انتخابی شان این توان را میداشته باشد تا در معادلات ومعاملات بین المللی برپایه منافع ملی عمل کرده وبه قناعت متحدین وتمویل کننده گان این آشوبگران قومی ومافیایی میپردازند ومطمنآ روزی کانال های حمایت مالی وتسلیحاتی این نیرو ها قطع میگردد که با قطع آن این گروه های فرصت طلب وآشوبگرنابود میگردند واین را درک کنند که آنها شهروندان کامل الحقوق  یک کشوری بنام افغانستان اند که بنابر لنگش سیستم وموجودیت گروه های مسلح تاکنون نتوانسته اند از این حقوق کامل شهروندی بهره مند شوند باییست شعار ها از برکناری افراد به اصلاح سیستم و نهادینه شدن حکومت دیموکراتیک بر اصول زرین انسان محوری، عقل محوری، شایسته سالاری، قانون محوری و شهروند سالاری تبدیل گردد. شما خوب ملاحظه فرمایید در زیر دستورو پالیسی بیگانگان از زمان حکومت مؤقت حامد کرزی تا کنون نتوانسته اند روی کلمه مقدس افغان که هویت هر یک از باشنده گان این سرزمین را بنام افغانستان بازتاب میدهد به توافق برسند.

چرا چنین است؟

 برای اینکه این کلمه خود هویت حقوقی مردم را تسجیل کرده و از همین جاست که واژه تآمین کننده هویت مشروعیت پیدا کرده صاحب هویت بزرگ افغانی شده و از همین طریق میتوان در راه منافع ملی دست وآستین بالا زد وجلو دسایس دشمنان کشور را که منافع شانرا در همین انقطابات جستجو میکردند گرفت.

مسایل و محور فکر مردم با ید روی طرح قوانین دیموکراتیک بر محور منافع ملی در تمام عرصه های زنده گی، اجراات شفاف، گزارشدهی شفاف، موجودیت رسانه های شنیداری، دیداری و چاپی غیر وابسته به مفهوم غیر وابسته به منافع بیگانگان که با درک سالم از منافع ملی ما در روشنگری اذهان شهروندان سهم بگیرند نه اینکه مردم را بیشتر در این بحران غرق سازند، طرح و پشتیبانی همه مردم از پروژه هایکه بر پایه منافع ملی استوار باشند، ایجاد فضای اعتماد در بین مردم  و برخورد قاطعانه در چوکات قوانین کشور با هرنوع حرکت های ضد ملی که مردم کشور را نسبت به همدیگر بی اعتماد میسازد، جلب همکاری مردم در تقویت نظام قانون سالار ودفاع بیدریغ از نهاد ها وارزش های دیموکراتیک در کشور وساختار نظام، آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی انتشارات، حق داشتن شغل ومسکن، حقوق بیمه های صحی – بیکاری - بازنشستگی، اصلاح قوانین کشور برای فعالیت جامعه مدنی بر پایه منافع ملی وبرخورد قاطعانه با گروهک ها وتشکیلاتی که به عناوین مختلف قصد ایجاد تفرقه میان مردم را دارند وافشای کانالهای تغذیه ملی وبین المللی آنها، همه این کار ها به مردم تعلق دارد مردم و شهروندان کشور ماهستند که همه این کارها را باید انجام دهند نه اینکه همه منتظر معجزه باشیم تا از از آسمان کسی بیاید واین زنده گی با سعادت ورفاه را برایمان اعمار کند، هرقدر منتظر این معجزه باشیم به همان اندازه خود و کشور خود را در بد بختی های بیشتر وبیشتر غرق خواهیم ساخت. اگر مردم ما از سواد و آگاهی لازم برخوردار میبودند و قدرت و توان تشخیص منافع کشور شانرا میداشتند یقینآ از میان آنها بهترین فرزندان شان با داشتن احساس بزرگ ملی در رهبری کشور کاندید و از جانب آنها انتخاب میگردیدند ودر جهت تآمین منافع ملی کشور با بزرگترین قدرت های جهانی میتوانستند چانه زنی کرده واین توان را میداشتند تا در هرنوع شرایط ملی، منطقویی و بین المللی و بحرانات کشور را بر پایه منافع ملی مدیریت سالم میکردند، مردم و کشور ما به این مصیبت های تباه کن موجه نمیگردید.
بعضی از جامعه شناسان خاصتآ جامعه شناسان غربی به این باور اند که  مسئله گویش زبان باعث بیشترینه ای این مصیبت ها در کشورما بوده و عامل اصلی نفاق و تخاصم میباشد که جامعه و مردم بنابر خصوصیات قومی و قبیلویی خویش نمیتوانند با این مسئله کنار بیایند و در کلیه مسایل کشوری در زیر بار سکت ها، بخش ها و شعبات زبانی خویش منافع ملی را دیده نمیتوانند.

 باور من اینست که گزینه زبان البته در کارزار نیرنگ های سیاسی نیمه دوم قرن بیستم هر از گاهی در میان متصدیان امور دست اندر کاران سیاست و آنهاییکه منافع شان را در تفرقه اندازی میان مردم میبینند چنانچه در بالا از آن گفته آمدیم  از بیرون کشور مآمور گردیده اند تا لایه های سمت دهنده کشور ما را نیز مشتت و پراگنده ساخته به اهداف خویش نایل آیند، کار برد داشته است. که نمونه مثالی از همان سیاست تفرقه انداز و حکومت کن انگلیس است. ولی این  مسئله در کشور ما هیچگونه پیشینه تاریخی نداشته ودر هیچ مقطع از تاریخ این محدوده مردم ما بنابر عامل گویش و زبان علیه یکدیگر به مخاصمت بر نخواسته اند، البته این بیان به این معنی نخواهد بود که مردم دربسا مسایل مختلف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دیگر با هم در تقابل واختلاف نبوده اند و هر از گاهی در پاره از مسایل ملی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی با هم اختلاف نطر داشته اند ولی زبان و گویش هیچگاهی عامل تفرقه و تخاصم نبوده است.

همچنان عده از متفکرین علم اجتماع در اوضاع موجود به این باور اند که در جوامع بشری طرح قوم برتر و یا اقلیت های ملی با تعریف های مختلف که از آن ارائه داده میشود، طرحی است از جانب نظریه پردازان شر انداز و عمال حاکمان ضد ملی کشورها فقط بمنظور تحکیم سیطره شان بر جامعه و جلوگیری از مشارکت ملی همه مردم در اداره و رهبری کشور میباشد. به این ترتیب که آنها از یکطرف یک گروه از مردم را بنام قوم برتر یا قوم حاکم دهن شیرین ساخته که هر مصیبت، ظلم وتعدی که بالایش صورت گیرد چون خود را جزو از حکام تلقی میکند دندان به جگر گذاشته وفریاد بر نمی اورد و به آن گروه های دیگرکه حیثیت اقلیت ها را دارند اهانت روا داشته و زمینه را برای سیطره و اهداف شوم سیاسی خویش پیوسته گرم نگهداشته و در هنگام ضرورت از آن بهره برداری سیاسی، اقتصادی ونظامی میکنند.

 ناگفته نباید گذاشت که در این راهکار ها و نقشه های شیطانی عندالضرورت کشور های خارجی وهمسایگان هم سرمایه گذاری ها میکنند که نقش همسایگان در این حرکت های ضد ملی بنابر مشترکات مذهبی، فرهنگی، قومی شان میتواند بسیار خطرناک باشد و در معادلات نهایی حتی حدود جغرافیایی کشورهای منطقه را هم میتواند تهدید کند. که مصمم هستم در این باره تحت عنوان جداگانه توضیح مفصلی خارج از این مجموعه ارایُه کنم.

 

ادامه دارد

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

پیش گفتار نویسنده بجای مقدمه

 

وضعیت ناهنجار سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و گسترش نا امنی در سراسر کشور، افتراق و چاق شدن اختلافات گوناگون قومی، مذهبی، جنسیتی و زبانی روزافزون میان مردم، فاصله گرفتن مردم از فهم و درک منافع ملی در کشور ما عزم ام را به جزم کشاند تا این نا هنجاری ها را تا حد توان و امکانات دست داشته به تحریر و معرفی بگیرم. در این نوشته سعی بر آن داشته ام تا ویژه گی های اساسی مشکلات فرا روی همزیستی، همدلی، همنوایی مردم ما را زیر یک چتر افغانستان شمول بنام مقدس افغان با کند و کاو نشانی کرده و معرفی کنم.

برای فهم  بیطرفانه از تاریخ و رویداد های تاریخی آثار متعدد تاریخی تاریخ نگاران موافق و مخالف مورد پژوهش و تدقیق قرار گرفته است. همچنان سعی کرده ام تا حد ممکن تعریف ها را مختصر و توضیحات با زبان ساده تا حد ممکن واژه های ادبیات سیاسی – اجتماعی – اقتصادی را به زبان ساده دری برگردان کرده ام و یا  از واژه های  برگردان کرده ای سایر دانشمندان علوم ادب، سیاست  و اجتماع بهره برده ام. آنچه برای من بسیار مشکل افزا بود ارایه تعریف ها با توضیح مختصر و کوتاه بود زیرا نمیتوان یک واژه با مفهوم بزرگ اجتماعی را طی چند کلمه و یا در چند سطر مختصر ساخت. در حالیکه دانشمندان و جامعه  شنا سان بسیار در زمینه توضیحات گوناگون مفصل در موارد آنچنانی نگاشته اند. همچنان در جریان این نوشته فراوان بسا موارد پیش آمد که توضیح و تفسیر بسیار دامنه دار را مطالبه داشت ولی من در زیر تأثیر اراده نگارش برای همه رده ها که سهم آنها از سواد سیاسی – اجتماعی و اقتصادی گوناگون میباشد سعی فراوان  بذل داشتم تا توضیحات را مختصر و کوتاه بگیرم. در مراحل آغازین نگارش بیم آن داشتم که با این ساده نویسی توفیق  نیابم تا منظری روشن از دیدگاه هایم به خواننده گان ارایه کنم ولی رفته رفته اعتماد به نفس بآلایم متضمن این شد تا به راه ام استوار ادامه دهم.

من در این نگارش سعی کرده ام تا در باب  ملت، منافع ملی و دولت – ملت در افغانستان همه اجزای متأثر اجتماعی را که به نحوی از انحاء،  شکلی از اشکال و یا طریقه ای از طریقه ها به این مسئله مرتبط هستند به کاوش بگیرم. نه مانند بیشتر نویسنده گان که مسئله ملت و دولت - ملت در افغانستان را از جهت به توضیح گرفته اند که یا چشم انداز حکومت شرکای بین المللی آن را افاده میداده است و یا نقاط نظر مخالفین حکومت را ارایه داده که در آن بیشترین زوال حکومت و یا تخریب پایه ها وستون های حکومت در نظر بوده است، و از طرفی هم این نوشته میتواند پژوهشگران علم اجتماع  و فرهنگ و اندیشمندان سیاست را به تحقیقات و پژوهش های بیشتر در عرصه های اختصاصی وابسته این کتاب وا دارد. گرچه گفته میشود تحلیل علمی و بیان حوادثی که از اختلافات و تفاوت های مادی، شعوری و سلیقوی دیروز بوجود آمده تاریخ است، اما من در این نوشتار سعی فراوان مبذول داشته ام در پرتو تجارب و اندوخته های بیشتر از نیم قرن خودم صرف منافع ملی کشور محبوب ام افغانستان مد نظرم باشد نه ذوق و سلیقه های شخصی ام. من در طول زنده گی ام شاهد هولناک ترین حوادث مرگبار برای مردم کشورم و تا سرحد نابودی کامل خطه ای بنام افغانستان بوده ام. عده از عوامل و مجریان این حوادث مرگبار هنوز زنده اند چه خوب است که آنها به این اشتباهات و خیانت           هایشان معترف گشته و نسل های آینده کشور را از تکرار این اشتباهات و تباهی مال، جان و کشور شان برحذر دارند.

تاکیدات مکرر در لابلای این نوشته بیشتر غرض فزونی اهمیت موضوع مطرح بحث بوده و خواستم به این ترتیب به خواننده گان این پیام را برسانم که برای رسیدن به آرمان ملت واحد و یکپارچه و دولت – ملت تنها زمانی میسر و ممکن است که ما همه افغانها زیست با همی را فرا گرفته و فهم و درک منافع ملی را داشته باشیم.      

بیشترین آرزومندی ام از نشر و اشاعه این نوشته به دسترس گزاری آن برای همه اقشار بویژه جوانان عزیز کشورم میباشد. زیرا این قشر بالنده که اکثریت نیروی متشکله جامعه را احتوا میکنند بنا بر عوامل مختلف به نیروی حاشیه ای  در کشور تبدیل شده اند. با آنکه این کتله قسمت اعظم بار گران تولید و باز تولید اقتصادی،  سیاسی و اجتماعی را در کشور بدوش دارند اما بنابر فقدان و کمبود آگاهی از منافع ملی یا به عبارت دیگر کج فهمی از مفاهیم ملت و منافع ملی با وصف فرصت های طلایی و امکانات فراوان مادی و معنوی در دو دهه گذشته تا کنون نتوانسته اند این ما مول را به سر منزل مقصود برسانند. همچنان بحرانهای اجتماعی چون  بحران فقر، بحران بیکاری، بحران نبود امکانات تعلیم و تحصیل، بحران اعتیاد،  بحران اعتماد، بحران تهاجم فرهنگی، عدم مصونیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در فضای حاکم کشور باعث گردیده تا جوانان نتوانند به حقوق حقه ایشان که عبارت  از اداره و رهبری کشور میباشد برسند.

در این نوشتار تاریخ ها را به سنه میلادی قید کرده ام زیرا از یکطرف از برگردان سنه ها از میلادی به هجری شمسی و عکس آن زحمت خواننده گان را کم ساخته ام و از طرف دیگر جلوگیری  از بروز اشتباهات در نظر بوده است. 

 

ملت

منافع ملی

دولت – ملت

در افغانستان

 

دوستداران افغانستان عزیز، مرور کننده گان این سطور، دست اندرکاران امور سیاست واجتماع !

افزایش روز افزون جنگ های فرسایشی ممتدوبه خاک وخون کشانیدن مردم کشور عزیز مان افغانستان  در دهه ها و صده ها در زیر عناوین و شعار های مختلف ولی همه به منظور برآورده شدن منافع بیگانگان، حاد شدن معضلات اجتماعی، سیاسی، اقنصادی، فرهنگی واتنیکی در این خطه باستانی، نهادینه شدن تجاوزات آشکار وپنهان و گسترش ابعاد مداخلات وتجاوزات بیگانگان تحت پوشش ها وشعار های استخراج شده در سازمانهای سیاسی ونظامی آنها به  مود روز وعوامفریبانه بمنظور دستیابی به منافع واهداف کوتاه مدت ودراز مدت این استیلاگران، این کمترین را به این واداشت تا با این همه ناتوانی خویشتن در گام نخست مروری بر رویداد ها وبرگهای تاریخ این سرزمین کرده ودر مقایسه با رشد وانکشاف جامعه بشری در جستجوی علل وعوامل این همه عقب مانده گی، نا بسا مانی ها، افتراق و مصیبت های خانمانسوز در کشور عزیز مان افغانستان گردم.

در میان نخبگان سیاست، پژوهشگران، قلم بدستان وتحلیلگران جهان کمتر کسی را میتوان سراغ کرد که عوامل ترقی و عقب مانی جوامع و کشور ها را در پیوند نا گسستنی درجه رشد  آگاهی ملی واتحاد ملل  آن سرزمین ها مطالعه نکرده باشند. این رشد آگاهی ملی است که در هر کجایئ از جهان سبب پیشرفت و عدم آن باعث انحطاط وعقب مانده گی میگردد.

رشد آگاهی ملی در سراسر گیتی تنها بوسیله تعمیم سواد همگانی، تعمیم و توسعه فرهنگ، ارتقآ معرفت مردمان از وضعیت خود، منطقه خودشان و جهان وعلل وعوامل پیشرفت وعقب مانی سایر ملل گیتی، یعنی تجارب تاریخی ملل جهان ممکن ومیسر است وبس، فقط آنهایی به ساحل خوشبختی گام گذاشته اند که با عقل سلیم وانتباه منطقی از تجارب گذشته، خود در باره سرنوشت مردم وکشور خود در پرتو منافع ملی خودشان تصمیم اتخاذ کرده اند. این به هیچوجه بدین معنی نیست که منافع دیگران باید نفی کرد. منتفی گردانیدن منافع دیگران خود راه ناسیونالیزم برتری جویانه را باز میکند، منظور ما در نظرداشت منافع ملی از جانب همه اعضای جامعه در هر گوشه وکنار کشور در هر حالتی پیوسته ارجحیت داشته و همچنان از هر وضع ایجاد شده در دنیا برای دستیابی به منافع ملی مدیریت سالم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ونظامی صورت گیرد.

قابل تذکار است که ملل پیشرفته ومترقی جهان این همه سعادت را رایگان بدست نیآورده اند، بلکه در راه رسیدن به این منزلت بسا مشکلات، قربانی ها، جنگها وخونرزیی های بیحد وحصررا متقبل گشته وبا اندوختن تجارب فراوان از این همه سرخورده گی ها و پیروزی ها بلآخره همه موانع را از سرراه شان بدور کرده واکنون در شاهراه پیشرفت وترقی سیر میکنند و برای مردمان شان سعادت به ارمغان آورده اند.

در پرتوتجارب کسبی انسان در روی زمین همه انسانها وملل جهان بصورت انفرادی وکتلوی از اندوخته وتجارب گذشتگان شان مستفید شده وهیچگاه نمیتواندعاقلانه باشد تا تجارب مفید وقابل اجرا را بار بار به تجربه مجدد گرفت.

 یعنی نشاید عاقلانه باشد تا کاری را که توماس ادیسون کرده هر بار از نو در اختراع و کشف برق پرداخت، بلکه خیلی مؤثر  و مفید خواهد بود تا مدارج انکشاف و مثال مفهوم توسعه انرژی برق را در مسایل اجتماعی و سیاسی نیز در نظر داشته باشیم. البته با این مثال به هیچوجه قصد ندارم در مسایل اجتماعی، سیاسی واقتصادی تجارب دیگران را الگو قرار داده در پی انطباق کاپی آن باشیم. زیرا هر جامعه از خصوصیات و ویژه گی های منحصر به خویش برخوردار بوده که بدون دانستن این ویژه گی ها ارزیابی اوضاع و دریافت راه برونرفت نا محتمل میباشد.

در راستای عقب مانی جامعه ما و ناهنجاری های اجتماعی، سیاسی  و اقتصادی آن بسیاری از دانشمندان علوم اجتماع و سیاست در داخل  و خارج از افغانستان به این باور اند که در نبود سواد همگانی در کشورفقدان یک هویت مشترک ملی و عدم اتحاد ملی در راستای کارزار و معاملات ملی وبین المللی مسبب اصلی معضل افغانستان در عرصه ملی وبین المللی میباشد.

بسیاری ازاین  نظریه پردازان حتی به این باور اند که در زیر تآثیر اختلافات فرهنگی، زبانی، مذهبی، قومی، اتنیکی، موقعیت جغرافیایی، نفوذ سلطه خارجی و نا برابری های اجتماعی در ساختار سیاسی افغانستان اتحاد ملی وتشکیل یک ملت باورمند به منافع ملی نا ممکن میباشد.

ولی به باور من آنچه ما را از گذشته های دور تا امروز به کژراهه کشانده این همه مصیبت را در این مرز وبوم ببار آورده فقط وفقط بی باوری مردم این خطه به منافع ملی یا به عباره دیگر نبود روحیه  زیست باهمی و کار افغانستان شمول، دلبستگی به میهن مشترک، وابستگی با همدیگر و از خود بیگانگی هم در برابر هم میهنان و هم در برابر میهن در سطح کل کشور میباشد.

 در این کشور بنام افغانستان حدودآ همه اقشار جامعه یعنی همه مردم، تقریبآ همه مسئولین اموراداره ومشمولین زراعت، صنعت و اقتصاد، قدمه های بعدی ومردم عام اعم از مرد وزن بیشتر در پی منافع شخصی خودشان هستند. با هزار دریغ و افسوس باید اذعان داشت که در سرلوحه فکر مردم ما منافع جمعی تا کنون جای نداشته است، یعنی این فکر حاکم در میان همه مردم است تقریبآ همه با کمترین استثنآ  اگر از برآورده شدن منافع شخصی شخص خود فارغ گردند آنگاهست که به فکر خانواده خویش، اقارب نزدیک و اقوام  شان خواهند افتید. این به این معنی است که در جامعه ما تقسیم ثروت و قدرت تنها در دایره ای شخصی و بسیار سخاوتمندان چیره دست آنرا در دایره خانواده خویش توزیع میکنند. البته در تجربه حکومت های تک حزبی  این تقسیم قدرت برعلاوه بسیار نا مساویانه میان اعضای حزب برسر اقتدار صورت گرفته است.

با اندوه فراوان باید گفت که هم مسئولین امور وهم مردم  عوام  در راه نیل به منافع شخصی دانسته ویا ناخودآگاه منافع ملی ویا منفعت به مقیاس کل کشور را زیر پا میگذارند.

 مطالعه تاریخ این مرز وبوم حکایت هایی دردناک از خیانت های ملی، خود خواهی ها وارجحیت منافع شخصی وگروهی منجر به تباهی های فراوان مادی ومعنوی گردیده است، دارد و تاکنون تاریخ  کشور ما کمتر مسئولی از مسئولینی را سراغ دارد که در این باره احساس مسئولیت و ندامت کرده باشد ویا مراجع عدلی و محاکم کشور افراد این چنینی را بازداشت وبازپرسی کرده باشند.

 

هدف ومرام

مرام وهدف من از این نوشتار این بوده تا را ه های دستیابی به یک هویت مشترک ملی مردمان این سرزمین را جستجو کنم که مردمانش درک حقیقی از منافع ملی داشته وبرای ایجاد یک تفکرملی افغانستان شمول وزیست با همی با همه مردم کشور تحت نام ملت افغان از دل وجان باور داشته باشند و بلاخره همه مردم کشور از پوسته های خانواده گی، قومی، قبیلویی و محلی برون برآمده و منافع خویش را در ارجحیت منافع ملی جستجو کنند – میباشد.

 مردم ما باید بخوبی بدانند وبه این اعتقاد برسند که جوامع و کشور های پیشرفته وقدرتمند امروزی محصول وطن‌دوستی شهروندانی است که در بدترین شرایط از ارزش‌ها، حاکمیت ملی و تمامیت‌ارضی کشور‌شان دفاع نموده اند.

البته که در این وطن دوستی و رسیدن به درک منافع علیای ملی به هیچ وجه مراد از ناسیونالیسم برتری جویانه و ملت برتر و کهتر نمیباشد.

 شور بختانه میتوان اذعان کرد که در مثال افغانستان تا نیمه های قرن بیستم مناسبات اجتماعی بیشتر بر پایه سیستم  قبیلویی (گروهی از اقوام) استوار بود. اکنون مشاهده میگردد که بیشترشعار هایی" غصب ویا تصاحب قدرت سیاسی از دل اقوام میگذرد" در معاملات سیاسی کاربرد دارد. ذکر نام اقوام در قانون اساسی مصوب لویه جرگه مورخ دسمبر ۲۰۰۳ و سرود ملی کشور خود بیانگر این انقطاب هایی اجتماعی اقتصادی بوده که بی ثباتی و بحران را در کشور دامن زده و مردم کشور ما را از اتحاد ملی بر محور منافع ملی بازمیدارد.

 چرا به این پدیده شوم وبازدارنده سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آنهم در زیر سیطره قدرت هایی خارجی که همه وهمه نماینده گان کشور هایی پیشرفته سیاسی، اجتماعی واقتصادی میباشند، میدان داده میشود؟

 بازهم تآکید میدارم که قصد من از این نوشتار به هیچ وجه به مفهوم ناسیونالیزم برتری جویانه افراطی نیست، یا به قول رابندرنات تاگور شاعر، فیلسوف وجامعه شناس هندی متولد ۱۸۶۱ ووفات ۱۹۴۱ که میگفت: "شما در اين توهم زندگي مي كنيد كه موجودات آزادي هستيد؛ ولي هر روز پاره يي از انسانيت خود را به نام اين بت موهوم (ملت) و ملي گرايي به هدر مي دهيد، و در فضايي زهرآلود، براثر بدگماني همگاني و مملو از حرص و هراس به سر مي بريد" او به این باور بود که بروز وتشدید جنگهای اروپایان در داخل اروپا  جنگ جهانی اول و در خارج از اروپا در آسیا وافریقا همه وهمه بر پایه برتری جویی های ناسیونالیستی یا "ملت برتر اروپایی" بوقوع پیوسته است.

 

همچنان عده از صاحبنظران پدیده به جان افتیدن مردم ما ونبود وحدت ملی در کشور ما را سناریوی سازمانهای استخبارات خارجی میدانند که منافع شان را پیوسته در یک افغانستان بی ثبات میبینند. عده دیگر هم نفوذ عناصر قومیت، تبار و محل در فعل و انفعالات اجتماعی – اقتصادی سیاسی را عامل این همه بازدارنده گی ها میدانند.

در اینجا جا دارد تا در گام نخست " قوم یا قومیت و تأثیر آن در ساختار جامعه افغانی"  را مختصرآ به بحث بگیریم.

 

قوم یا قومیت

 

اساسآ مفهوم قوم یا (Ethnic) از واژه یونانی اتنوس یا اتنیکوس گرفته شده که در گذشته های دور به بت پرستان خارج از تمدن هلنی و سپس به غیر یهودیان ویا غیر مسیحیان وبه افراد درجه دوم گفته میشد.همچنان مفهوم قوم در زبان انگلیسی نیز دارای پیشینه‌ای نا پسند ومنفی بوده و نشان‌ دهنده‌ی  مجزآ کردن، جدا کردن و غیرخودی تلقی کردن برخی گروه‌های اجتماعی است و تا کنون هم چنین مورد استفاده ای را دارد. در گذشته ها مفهوم قومیت و قوم همیشه معادل کفر و موهومات کفرآمیز به کار برده شده است. در اکثر لغتنامه هایی اروپایی و غیر اروپایی معادل کلمه‌ی قومیت، به غیر از گروه‌های اجتماعی و گروه‌های فرهنگی، به کافران ارجاع داده شده است. بعد ها این مفهوم قوم و قومیت در متون جامعه شناسی، سمت و سوی گروه‌های نژادی پیدا کرده که سیاه پوستان، نژاد زردها و دارنده گان باوریهودی‌ هم به تدریج وارد این مقوله شدند و البته در دوره‌ی پایانی این تحول، کم‌کم مفهوم قومیت شامل گروه‌های زبانی و مذهبی دیگر هم گردید. اما آنچه که در کشور‌های غربی در ارتباط با این مفاهیم مطرح می‌گردد چندان متناسب با ساختار اجتماعی  و بافت  اتنیک کشور ما نیست، در این جوامع تأکید روی این نکته است که اقوام و یا  گروه ‌های قومی  به اشخاص و گروه ‌هایی مهاجری اطلاق میگردد که از جاهای دیگری به آن سرزمین ها رفته‌اند که این البته در بطن خودش حاوی یک تناقض و پارادوکسی دیگرخواهد بود.

به عنوان مثال چینی ‌ها یا عرب ‌هایی که از کشور خودشان به ایالات متحده امریکا مهاجرت کرده ‌اند در آن کشور به مثابه‌ی یک قوم مورد توجه قرار می‌گیرند، در حالی که در سرزمین خود جزیی از یک ملت بزرگ محسوب می ‌شوند. آن‌ها در جامعه‌ی آمریکایی به لحاظ سرزمین بر خلا‌ف  قوم ‌های دیگری که در جاهای دیگر هستند و تعریف ‌شان با سرزمین پیوند خورده است، هیچ‌ گونه پیوندی با سرزمین جامعه‌ی مورد نظر یعنی جامعه‌ آمریکا نداشته ‌اند یعنی غریبه ها.

 و اما تعریف قوم به قول انتونی دیوید استیفن اسمیت جامعه شناس انگلیسی متولد ۲۳ سپتمبر ۱۹۳۹ وفات ۱۹ جولای ۲۰۱۶ به گروهی از انسانها اطلاق میگردد که اعضای این گروه اجتماعی دارای ویژه گی های نیایی واصل ونسب مشترک داشته باشند. همچنان این گروه ها اغلبآ دارای مشترکات فرهنگی، زبانی، رفتاری ومذهبی میباشند که به احتمال غالب به آبآ واجداد شان بر میگردد ویا بنابر عواملی دیگر بوجود آمده در جریان فعل وانفعالات اجتماعی شامل حال این گروه گردیده باشد که به این ترتیب یک قوم میتواند به یک کتله فرهنگی نیز گفته شود. .

قوم در جوامع برده‌داری و فئودالی هم نوعی دیگر از اشتراک افرادی است که دارای پیوندهای خونی هستند و سرزمین و زبان و فرهنگ مشترک دارند، ولی این اشتراک شان هنوز به اندازهٔ کافی پایدار نبود و در مقیاس کشورهایشان نیز این اشتراک از منظراقتصادی کامل نبوده است.

 

مطالعات قوم وقومیت به ویژه منازعات قومی در حوزه روابط بین‌المللی مبحثی بسیار جدید است. حاکم بودن پارادایم واقع‌گرایی بر روابط بین‌المللی، توجه به این متغیر بسیار تأثیرگذار را در سطح سیاست داخلی و بین‌المللی تحت‌الشعاع قرار داده است. در واقع از دهه ۱۹۹۰ بود که واژه قوم وقوم گرایی به مثابه یک محمل جدید در بازی های سیاسی تحت عنوان بازیگران در حاشیه مانده یا محمل های خفته در مطالعات روابط بین‌المللی ومطالعات جامعه شناسی توجه تحلیل‌گران و صاحب‌ نظران جامعه شناس و روابط ‌بین‌المللی و استراتیژی سازان را به خود مشغول داشت. در حال حاضربعد از فروپاشی اتحاد شوروی، رشد وشیوع بنیاد گرایی افراطی اسلامی در پاکستان و اطراف افغانستان که توجه بازیگران سیاسی غرب وبویژه امریکا را به اسلام و آنهم اسلام رادیکال نیز معطوف ساخت.

 پس از حوادث ۱۱ سپتامبر۲۰۱۱، استفاده تاکتیکی از قومیت‌ها در تعاملات ومعادلات سیاسی غرب وخاصتآ ایالات متحده امریکا بسیار اهمیت یافته است. بر این اساس امریکا تلاش دارد تا در چارچوب جنگ مسلحانه ویا غیر مسلحانه با بهره‌ برداری از مسئله قومیت‌ها در اکثر کشور هاییکه منافع استراتیژک اش را تآمین میکند به مقابله  بپردازد که استراتیژست های  چیره دست امریکایی چون زیبیگنیو بریژنسکی zbigniew Brezezinski  متولد۲۸ مارچ ۱۹۲۸ و درگذشت ۲۶ می ۲۰۱۷طراح نمادین و اصلی این سیاست در کتاب اش بنام  " شانس دوم : سه رئیس جمهور و بحران ابر قدرتی آمریکا   Second Chance: Three Presidents and the Crisis of American Superpower " و زلمی خلیل زاد متولد ۲۲ مارچ ۱۹۵۱ در کتاب اش بنام " فرستاده از کابل تا کاخ سفید سفر من در جهان آشفته"  به صراحت و وضاحت تآکید مکرر بر حقانیت این پالیسی های شرارت محور شان برای دستیابی به منافع کوتاه مدت ودراز مدت شان در دولت های متاخر امریکا داشته اند،  که همچنان کار رایی این پالیسی را در کشور های اروپای شرقی بویژه یوگوسلاویای سابق، افغانستان، عراق، یمن و عده از کشور های افریقایی به امتحان وسنجش گرفتند. ( در بحشهای بعدی توضیحات بیشتر در این باره ارایه میگردد)

این پالیسی در کشور ما نه تنها از اتحاد مردم بدور محور ملی جلوگیری کرده است بلکه انقطابات بسیار خطرناک وخانمانسوزبیشتر را بر کشور ومردم ما تحمیل کرده و حتی خطرات تجزیه کشور را محتمل میگرداند. در افغانستان این مسئله از ویژه گی خاص تاریخی نیز برخوردار است. زیرا افغانستان در یک قرن متآخر در تحت تآثیر استراتیژی هایی انگلیس، روسیه تزاری واتحادشوروی از این حربه در مقابل هند برطانویی وپاکستان به حیث سیاست رسمی کشور استفاده کرده وریاست ووزارتی را به این نام در چوکات اداره حکومت خویش داشته است که البته در نیمه دوم قرن متآخر کشور هند هم بحیث وسیله فشار در قبال پاکستان از حمایت کننده گان این پالیسی بوده است. استراتیژیست های روسی برای دسترسی به بحر هند(آبهای گرم) وجلوگیری از نفوذ استعماری انگلیس بعد ها میراث دارش ایالات متحده امریکا در منطقه در پالیسی هایش در قبال کشور محبوب ما افغانستان شعار پشتونستان را که در اثر سیاست های ماجراجویانه انگلیسی در زمان سلطه اش بر نیم قاره هند پایه گزاری شده بود مطرح کرده وبا استفاده از احساسات وطنپرستانه عده از رجال سیاسی افغان آنرا به شدت مورد بهره برداری قرار دادند. روسها بوسیله عمال خویش در افغانستان دولت و حکومت ما را از همان آوان پیدایش نا میمون پاکستان به عدم پذیرش وبرسمیت شناختن خط دیورند تشویق وترغیب کرده وتحت فشار قرار دادند. در حالیکه در آوان خروج انگلیس از نیم قاره هند اتحاد شوروی که بصورت فاتح جنگ جهانی دوم را پشت سر گذاشته بودمیتوانست با استفاده از نفوذ بین المللی اش بر انگلیس نگون بخت فشار وارد کند تا مسئله سرحدات افغانستان باهندوستان بر حسب حقایق موجود آنزمان واسناد تاریخی و خواست مردمان منطقه حل وفصل کند. و یا هم بعد از تشکیل کشور پاکستان با این کشور جدید التآسیس بر طبق خواست واراده مردمان ودولت های منطقه واسناد تاریخی مسایل مورد منازعه در چوکات اصول و روابط بین الدول حل وفصل میگردید تا چنین زخمی ناسوری برای منطقه به میراث نمی ماند.

اما با هزار دریغ و شور بختی نه تنها این معضل بر پایه روابط بین الدول، اصول همزیستی مسالمت آمیز، اسناد تاریخی وخواست مردمان منطقه عملی نگردید بلکه بعد از خروج انگلیس ها از نیم قاره هند پالیسی سازان و استراتیژیست های اتحاد شوروی برای تحقق  پالیسی استعماری رسیدن به آبهای گرم اعتماد به نفس بیشتر پیدا کرده با استفاده از ویژه گی های برتری جویانه عده از رجال حکومتی، در میان مردم عوام و رده های سیاسی افغانستان سرمایه گزاری هایی بزرگی کردند و در جریان تحقق این سیاست های متضاد با منافع علیای ملی افغانستان از جانب حکومت های آنزمان فعل وانفعالات بزرگی در میان یک قوم خاص بالترتیب مترادف قرار گرفت با شوک وتکان در میان سایر اقوام متشکله کشور که البته سرمایه گزاری در میان سایر اقوام هم در پالیسی های درازمدت این مداخله گران شامل بود. که بعد ها ایالات متحده امریکا ومتحدین منطقویی اش به همکاری سازمانهای استخباراتی با استفاده از همین پالیسی از اقوام کشور ما نه تنها در بی ثبات سازی کشور ما از آن استفاده کردند بلکه در برگشت ورق بازی برای مداخله ومزاحمت در جمهوریت های سرحدات  جنوبی اتحاد شوروی (جمهوری فدراتیف روسیه امروزی) هم استفاده کردند و میکنند.

با آنکه اداره مرکزی  احصائیه افغانستان  در هیچ سالنامه احصائیوی خویش در باره تعداد اقوام و اندازه نفوس آن در کشور ذکری بعمل نیآورده است و همچنان کدام  سند احصائیوی مستند و قابل قبول برای همه از تعداد اقوام وتعداد نفوس این اقوام وبه جزء از برآورد های تخمینی اداره مرکزی کدام  احصائیه تآیید شده بین المللی از تعداد نفوس مجموعی کشور هم وجود ندارد اما یک راپور احصائیوی اداره بنیاد آسیا یا ایشیا فوندیشن (Asia Foundation ) در سال ۲۰۱۰ به قول خودشان با ضریب 2,5 اشتباه و همچنان راپور احصائیوی که در بین سالهای ۲۰۰۴ – ۲۰۰۹ بوسیله شبکه های تلویریون بی بی سی BBC و ان بی سی NBC که هر دو احتمالآ همانطوریکه در بالا تذکردادم بر پایه پالیسی های مطرح ایالات متحده امریکا ومتحدین غربی اش در امور افغانستان تهیه شده تعداد اقوام را در کشور ما را البته با تفصیل هر ولایت بصورت جداگانه چنین مینگارد:

پشتون ۳۸ %

تاجک ۳۱ %

 هزاره ۹ %

ازبیک ۹ %

ایماق  ۴ %

ترکمن ۳ %

 بلوچ ۲ %

نورستانی، عرب، قرغز، پشه ای،قزل باش، براهویی، پامیری، گجر و سایرین ۴ %.

 

 همچنان بعضی ازمورخین وجامعه شناسان در آثار شان تعداد اقوام را در افعانستان ۵۰ قوم ذکر کرده اند، که در قانون اساسی مصوب لویه جرگه مورخ دسمبر ۲۰۰۳ از چهارده قوم بزرگ در کشور ذکر بعمل آمده است اینها عبارت اند از پشتون، تاجک، ﻫﺰﺍﺭﻩ، ﺍﺯﺑﻚ، ﺗﺮﻛﻤﻦ، ﺑﻠﻮﭺ، ﭘﺸﻪای، ﻧﻮﺭﺳﺘﺎﻧﯽ، ﺍﯾﻤﺎﻕ، عرﺏ، ﻗﺮﻏﯿﺰ، ﻗﺰﻟﺒﺎﺵ، ﮔﻮﺟﺮ و ﺑﺮﺍﻫﻮﯼ.

بر اساس مطالعات اخیر جامعه شناسان در سه دهه پسین، در افغانستان عنصر قومیت در عرصه قدرت سیاسی نسبت به عناصر ایدلوژی، مذهب، زبان وسمت نقش تعین کننده داشته است و در سراپای حوزه های قدرت فقط میتوان عنصر قومیت را مشاهده کرد. یعنی تمام اجزای متشکله قدرت انتخابی و انتصابی آن بر محور قومیت استوار بوده و مشمولین این حوزه ها برپایه منافع شخصی شان کاندید وبه حیث ممثل اراده ومنافع قوم انتخاب ویا انتصاب شده اند. بنا بر توضیحات ونوشته زلمی خلیلزاد نماینده خاص ایالات متحده امریکا برای تآسیس حکومت انتقالی افغانستان در اجلاس بن که در کتاب اش بنام " فرستاده" پرده از روی مداخلات مستقیم امریکا در حکومت سازی افغانستان بر مبنای اقوام بر میدارد.

او در این کتاب از تآکید امریکایان وهمکاران غربی شان در تقسیم قدرت در افغانستان بین اقوام برپایه (تعداد شان) بر علاوه سهم شاه اسبق محمد ظاهر حکایت های دردناک دارد که در نتیجه حکومت استخراج شده از نشست بن فقط برپایه قومیت ووفاداری اعضای این حکومت  به ایالات متحده امریکا ومتحدین اش بوده است. یعنی حکومت ساخته شده در بن از همان آوان پیدایش در گرو قوم وکشور تضمین کننده قرار گرفت.

گرچه بعدها قانون اساسی ممنوعیت هایی را دربرابر سؤاستفاده هایی سیاسی از نام قوم تسجیل کرد ولی درپشت پرده تا کنون هم این سیاست در عرصه ملی وبین المللی بازار گرم داشته و امریکا و متحدین اش بویژه متحدین منطقوی ایشان با استفاده از این حربه در افغانستان اقوام را به جان هم انداخته و این تراژیدی بسیار وحشتناک درطی دو دهه اخیر عامل اصلی انقطابات اجتماعی، کنار نیامدن ها با یک پلاتفورم بر پایه منافع ملی یک افغانستان واحد در عرصه ملی وبین المللی، شدت ورشد سیستم ملوک الطوایفی، ادامه جنگ وتمام نا بسامانی های سیاسی-اجتماعی- اقتصادی ونظامی میباشد.

با تآسف باید اذعان داشت که در بازی های سیاسی امروز قدرت های بزرگ هم نظریه پردازان وهم دستگاه های اجرایی شان ودر ورای این سیاست های تباه کن کشور های همسایه افغانستان هم  روی تخاصم اقوام برای تشدید بحران ودستیابی به اهداف شان در کشور های که منافع درازمدت وکوتاه مدت شانرا تآمین میکند، سرمایه گزاری های بزرگی کرده اند که اگر مردم  ووطندوستان خاصتآ جوانان که امروز بیشترین کمیت کشور را تشکیل میدهند واز ظرفیت بزرگ مادی ومعنوی برخوردار میباشند وقشر آگاه ملی در پی چاره نیافتد عواقب زیانباراین قوم گرایی و چسپیدن به عنصر قوم نه تنها تمامیت ارضی بلکه هست وبود کشور ما را تهدید میکند همانند کشور یوگوسلاویا در اروپای شرقی و کشور های عراق، لیبیا، یمن و سوریه خطرات بزرگ جنگ داخلی محتمل است.

در این گیروداربازی های خطرناک سیاسی  بررسی وتحلیل وضعیت کشور مان در راستای اتحاد ملی برای منافع مشترک ملی و دستیابی به یک راه حل ویا حد اقل دریافت آدرس مشترک برای یک گفتمان ملی مرا وامیدارد تا در این باب توجه بیشتر معطوف داشته وکاوش های بیشتری در زمینه صورت گیرد.

 

ادامه دارد

 

 --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

سايت آريايی ، به خوانندگان محترم توصيه می نمايد تا اين اثر پژوهشی را بدست آورده و از مطالعهً آن  معلومات بسيار مفيد بدست آورند. ما پيروزی های بيشر برای جناب میرزاده  آرزومنديم.

 


 
بالا

صفحة دری * بازگشت