رازق مامون

 

رسیدن:  31.03.2011 ؛ نشر : 03.04.2011 

رزاق مأمون

نگاه مخفی

جلد دوم روزنوشت های سیاسی

 

 

 

بخش نخست

مقدمه:

نوشتن حوادث روزانه برای من درد آوراست. هرکس دیگری درموقعیت من، خارج ازین قاعده نخواهد بود. کشورمن، مردم من، مادران وپدران وخواهران من لحظه به لحظه رنج می کشند ودرگرو محاسبه های سیاه کشورهای منطقه، جهان وگروه حاکم درقدرت قراردارند. با سرنوشت وحق شان برای رفاه  وسلامتی بازی می شود؛ اما تحلیل اپراتیفی مسایل برای من جاذبه دارد. برداشتم این است که تحلیل های (دست کم نامتعارف) حوادث تلخ ودراماتیک برای جوانان وچیزفهمان جامعه، این مزیت را دارد که اذهان عمومی را متوجه نکاتی می کند که درپس حوادث خفته اند.

سال های بعد، من وهم نسلان من زنده نخواهیم بود؛ مگرمی خواهم آرمان های خود را برای نسل های زیبا تروبا کفایت ترازخویش به میراث می گذارم تا به راحتی مطلع باشند که برسرکشورومردم شان چه گذشته است. هدفم این است که نسل بعد ازما هرگزشکار دام های مذهب، قوم وزبان که به وسیلۀ کشورهای دشمن افغانستان عنوان می شود، نشوند.اگراین خانۀ مشترک آرامش داشت، همه ما دربسترسعادت خواهیم خفت. اگرهریک ازما، گرسنه ومحتاج باشیم، اهانت شویم، شخصیت مان خرد شود ودرزیرباران حوادثی که دیگران برای مان می سازند، عقل وظرفیت خویش را قراربدهیم، حق زندگی وعزت بشری خویش را از دست می دهیم. نگاه کنید به کشورهای دوروپیش ما ( پاکستان وایران) که برای حفاظت ازخویش، چه جنایات مرگباری را به نام اسلام وزبان وقوم برضد ما مرتکب می شوند تا خود شان دم خویش بزنند. ما باید ازین پس فرهنگی را اشاعه دهیم تا قدرت سازنده ملی ما را برای تقویت ارزش های خودما ضمانت کند وازسوی دیگراستعداد تخریب دیگران را پیدا کنیم.

من با همین آرمان، مجموعۀ تازه ای از روزنوشت های سیاسی را درمنظرشما قرارمی دهم.

 

رزاق مأمون

کابل- مکروریان دوم

 

 

 

 

بامداد هفده هم جوزا- 1389

برابربا هفتم جون - 2010

برکناری مسئولان امنیتی تحریک آمیزمعلوم می شود

برکناری وزیرداخله ورئیس امنیت ملی یک اقدام تحریک آمیز وبحران آفرین است که حوادث دیگری را درپی خواهد داشت. روزنامۀ گاردین چاپ انگلیس نوشت: این آخرین سیلی به روی ائتلافیون جهانی درافغانستان است. مقصد ازائتلافیون به طور عمده انگلیس وامریکا است که این وزیران از نزدیک با آنان رابطه داشتند. این طور نتیجه گیری شده می تواند که سفر رئیس جمهور به امریکا دست آورد های دل خوش کننده ای برای تیم حکومت نداشته است. ازین پس ممکن است گروه طالبان با جسارت بیشتری به حملات خود ادامه دهند. اما به نظرمن، این بار نوبت جامعه بین المللی است که قدم جلو گذارند واجازه ندهند که کنترول از دست برود. تفسیرحرف من این است که رقابت ایران وپاکستان برضد امریکا وقدرت های غربی درافغانستان شکل آشکاری به خود می گیرد. ازسوی دیگر، سکتورهای امنیتی ( وزارت دفاع وداخله) بخش اعظم هزینه خود را از بودجه جنگی امریکا دریافت می کنندو امنیت ملی هم کم وبیش از کمک های بین المللی مخارج خود را تأمین می کند. درین صورت ممکن است میان وزارت های سکتورامنیتی وحکومت اختلافاتی بروزکند. این اختلافات بعضاً به شکل اعتراضات دراشکال گوناگون تبارزخواهد کرد. علاوه برآن، وزیرداخله ورئیس امنیت درجامعه افغانستان وهمچنان جامعه جهانی از شهرت سالم بهره مند اند. هیچ پرونده فساد اداری و یا دیگرپرونده هایی که داغ بدنامی به وجهه آنان بزند، دربرابرشان وجود نداشته است.

تبصره: اطلاعاتی در دست است که امرالله صالح وحنیف اتمرحمایت های جامعه جهانی را ازدست داده بودند ویا این طور به رئیس جمهور تفهیم شده بود که بیم آن وجود دارد که امریکا به وسیلۀ همین دو چهرۀ مهم امنیتی، سرنگون شود.

شبانگاه اول سرطان 1389

ساعت ده شب

پرده جدید نمایش نیروهای بین المللی

درده روز اخیربه علت گرفتاری های دردناک ذهنی وسرگردانی که کاتب تقدیر دربرگ های سرنوشت من مرقوم کرده است، نتوانستم روزنوشت ها را بنویسم. حالا به رزاق مامون ده روز پیش شباهتی ندارم. شدیداً بیمار وعلیل شده ام. اما حس می کنم که می توانم تا چند صباح دیگربار زندگی را بردوش بکشم. حوادث سیاسی مملکت نیز درین مدت به اشکال جدیدی اتفاق افتاده است که ازآن جمله خروج مأموران سازمان ملل متحد از کابل وپرواز به سوی دوبی است. این اقدام درهشت سال اخیربه این صورتی که عنوان شده، نظیرنداشته وبه نظرمن این مسأله یک مانورویرانگرنیروهای خارجی برای افغانستان است که ازبرکت سیاست های غلط حاکمیت کرزی زمینه عملی پیدا می کند. موضوع بعدی، تنش ناگهانی میان جنرال مک کریستال فرمانده امریکایی نیروهای ناتو درافغانستان با جوبایدن معاون رئیس جمهور امریکا، سفیرامریکا درکابل وبعضی جنرال های امریکایی برسر تنظیم روش ها درجنگ افغانستان است. این طور مشهود است که رویارویی مک کریستال با مقامات ارشد امریکا احتمالاً به برکناری موصوف از وظیفه اش درناتو منجرشود. گویا این طور از قبل تصمیم گیری شده است.  مثل این که تزلزل درموقعیت مک کریستال مقامات کابل را نسبت به اوضاع به شک وتردید انداخته است. سخنگوی دولت گفت که باید مک کریستال استعفا نکند!

سه روز پیش نماینده ارشد بریتانیا نیز تحت عنوان اختلافات با مقامات ناتو برسر مشارکت دادن طالبان درقدرت سیاسی به اصطلاح "مرخصی" خود تا چند ماه تمدید کرد که عملاً به مفهوم استعفای موصوف از وظیفه اش درافغانستان است.

تبصره: احتمال دارد خروج مأموران سازمان ملل متحد ازکابل وشهرهای بزرگ یک تصمیم پشت پرده سیاسی باشد که هدفش تضعیف سیاسی کرزی است. در مرحله بعدی، این اقدام می تواندزمینه را برای رخنه دسته های مخرب وآدمکش طالب به داخل کابل ودیگرشهرها مساعد کند که درآن صورت، فاجعه ای روی خواهد داد. ملل متحد دفاتر واقامت گاه های خویش را با دیوارهای بلند و ترسناک محافظه کرده اند و این مراکز عملاً به پادگان های نظامی شباهت دارد. درصورتی خالی شدن این قرارگاه های مستحکم آیا راه برای جا به جایی گروه های تروریستی طالب به داخل این مراکز و سنگرگیری درآن مساعد نمی شود؟ گذشته ازین، درگذشته تجربه شده است که هرگاه سازمان ملل یا کارمندان صلیب احمرجهانی ازیک منطقه خارج می شوند، دیریا زود، منطقه مذکور به صحنه درگیری های  خونین مبدل می شود. آیا برای کابل نیز چنین برنامه ای تدارک دیده شده است تا کرزی و معاونانش را به استعفا وادار کنند؟

علایمی مشاهده می شود که سرکشی مک کریستال دربرابر مقامات ارشد واشنگتن وبرکناری وی ظاهراً به تصمیم ناگهانی سازمان ملل متحد برای خروج کارمندانش ازافغانستان رابطه دارد. ازیک منظر، همه این رویداد ها به شمول استعفای نماینده ارشد بریتانیا با موضع گیری ملل متحد و تغییر روش مک کریستال بی رابطه نیست. ممکن است چیزی اتفاق بیافتد که ازهم اکنون قابل پیش بینی نیست.

 

بامداد دوم سرطان – 1389

جانشینان وزارت داخله وامنیت ملی

گزارش ها می رسانند که کشمکش ملایم ولذت بخشی میان رئیس جمهور متحدانش ( به شمول معاونان) درباره این که چه کسانی به وزارت داخله وریاست امنیت ملی معرفی شوند، آغاز شده است. تا کنون طبق اخباری که هنوز تایید نشده، مقامات همراه با کشورهای منطقه، سترجنرال بسم الله خان و اسدالله خالد بالترتیب به حیث وزیرداخله ورئیس امنیت ملی درنظرگرفته شده اما اعلام رسمی نکرده اند. به گمان من، اعلام رسمی این ها کارآسانی نیست. به موازات این قضیه، روابط حکومت با جامعه جهانی ساعت به ساعت تیره تر می شود. تعمیل چنین تصامیم می تواند بعضی حوادث ورویداد های ناخوش آیند را زود از موقع معین آن، پیش بیاندازد.

تا جایی که من اطلاع دارم، ایران وپاکستان ازین دوچهره نامزد حمایت می کنند وتیم های ائتلافی حکومت نیزازآن راضی اند؛ اما جامعه جهانی بخصوص امریکا ومتحدانش ازین گزینش ها به تشویش اندوانکشاف وضع را لحظه به لحظه دنبال می کنند. بسم الله خان اگرچه با امریکایی ها ازنزدیک کار کرده ومورد اعتماد بوده است، اما این که تیم های حکومتی خاصتاً دریک مقطع حساس به دوروی خط می  کشند، باعث تشویش وتردید جامعه بین المللی شده است. درین میان اسدالله خالد از حمایت هیچ یکی ازکشورهای متحد بین المللی برخوردارنیست. چیزی که موقعیت این دو نامزد را با مشکل روبه رو می کند، این است که هردو درزمینه استفاده جویی مالی دوسیه دارند ودرزمینه سوابق ایشان نیز مطالعات تازه ای صورت گرفته است که می تواند انتخاب آنان را با شک وتردید هایی مواجه کند.

ساعت ده

دیروز بازهم درجلسه ای دعوت شده بودم که از سوی معترضان کرزی برگزارشده بود. درآن جا آقای قادری وزیرترانسپورت برکنارشده را هم دیدم. مصرف جلسه ازسوی ایشان تأمین شده بود. فکرمی کنم کرزی از رقبای قندهاری بیش ازدیگررقبا تشویش دارد. برادران قادری ظاهراً تجمعاتی را که دربرگیرنده اعتراض های ملایم واندرزگونه اند، به راه می اندازند وجهت ایشان طوری است تا بتوانند یک جنبش روشنفکری وقومی را به حیث بدیل تیم کرزی فعال کنند.

ساعت ده وپانزده

کتابی را که چند سال روی آن کارکرده بودم، ناگهان دراثرمشکل فنی کمپیوتر ازدست داده ام. قریب است سکته کنم. این تکنولوژی چقدر پدیده بی اعتماد ووحشت ناک است. دوستی وعده کرده است که فایل های گم شده را پیدا می کند. اما چه وقت؟ تحملش سخت است! از یک سو دوستانی که درخارج هستند ناشرانی برای کتاب یافته اند ومن برای شان پیام دادم که چنین فاجعه ای روی داده است. این سومین بار است که متون طولانی کتاب های جدید را ازدست می دهم. عامل اصلی، پامیرپسر دوم من است. ذخیره مخصوصی را که برای حفظ نوشته های خودم خریده بودم، به خود گرفته ودرکنار فایل های من، ده تا پانزده گیم کمپیوتری را جا به جا کرده بود. جلد دوم رمان عصرخودکشی که تا کنون از انتشار بازمانده نیز ثمره مشکل سازی های پامیراست. چهارسال پیش هژبرشینواری به مصرف خودش، به بسیار مشکل، متن درهم وبرهم جلددوم عصرخود کشی را حروف چینی کرد و برایم سپرد. مفقودشدن کتاب جدید اعصابم را خرد کرده است.

بامداد سوم سرطان- 1389

برکناری مک کریستال

مک کریستال به مثابۀ یک جنرال مجرب وخونسرد چه گونه واژه های اهانت آمیزی نسبت به مقامات ارشد واشنگتن برزبان رانده بود؟ وی کارل ایکنبیری سفیرامریکا درکابل را "خاین" خطاب کرد؛ ریچارد هالبروک نماینده ویژه بارک اوباما درامور افغانستان وپاکستان را" حیوان زخم خورده" توصیف کرد؛ جوبایدن معاون رئیس جمهوری امریکا را "دلقک" گفته وشخص اوباما را "ترسو" خوانده بود. کاربرد این کلمات بالطبع دریک حالت تهییج وعصیبت برزبان می آیند. پس مک کریستال چرا وروی چه موضوعی عصبانی بوده است/

به نظرمن، همه چیز به قندهار برمی گردد. مقامات ارشد مورد خطاب مک کریستال عمدتاً درقضیه روزمره افغانستان دخیل اند. درقندهار، مقدمات برای یک زورآزمایی نیرومند درحال تکمیل شدن است. ازشش ماه اخیر که هنگامه تبلیغاتی به منظوراجرای عملیات فیصله کن درقندهارگرم شد، بازیگران منطقه عمدتاً کشورهای مخالف امریکا ( پاکستان، ایران وروسیه) با تمام امکانات جهت سد بندی علیه عملیات قاطع امریکایی که ممکن است پیروزی نظامی درازمدتی  را برای شان سبب شود، دست به کارشده اند. کشورهای مخالف امریکا که طرفدارشکستن مهره پشت امریکا ازنظرنظامی درافغانستان اند، پلان خود را درولسوالی مارجه هلمند تقریباً ضعیف دنبال کردند. هرچند با سازماندهی عملیات زیرزمینی وتدریجی، طالبان درمارجه جان دو باره گرفته ودست آوردهای جامعه جهانی چندان پایا نبود، این بار درقندهار ازابتدای ماجرا سعی دارند، میدان جنگ را به بدترین تجارب شکست تلخ برای امریکا تبدیل کنند. به نظر می رسد که دولت آقای کرزی وگروه طالبان نیزدرین کارزاراعلام ناشده اشتراک نظری وعملی دارند. به همین سبب بازی مغلق استخباراتی همراه با نمایش های دپلوماتیک درماه های اخیر، وضع را پیچیده تر کرده است. چرا عملیات قندهاردرچندین نوبت به تأخیرافتاده است؟ تأخیردرعملیات ظاهراً به تصامیم وتاکید های مک کریستال رابطه بیشترداشته است تا به تصمیم سایرمقامات واشنگتن. حکومت کابل ازوی به عنوان یک جنرال موفق که توانست سطح عملیات های خودسرانه شبانه را کاهش دهد وازمیزان ضایعات انسان های بی گناه بکاهد، تجلیل می کند؛ اما آن چه به اهداف امریکایی رابظه می گیرد، آقای کریستال چندان دست آوردهایی را نصیب نشده است. عملیات مارجه نتایج معیوب وغیرقابل پذیرش داشته ودردیگر محاذات جنگ، طالبان جرأت بیشتری یافته اند که درنتیجه تلفات نیروهای بین المللی به طوربی سابقه ای افزایش یافته است. این چیزیست که موقعیت آقای کریستال را مخدوش کرده و نقش وی را به حیث بازوی مقتدراهداف جهانی امریکا زیرسوال برده است. برداشت این است که ارتش امریکا قادرنیست تا زمانی نامعلوم ( برای آن که حکومت کابل خرسند باشد) عمرتلفات نظامی وضایعات مالی واهداف مشترک جامعه جهانی را فدای مصلحت هایی کند که صرفاً برای حکومت  افغانستان ومتحدانش بهره می رساند. مک کریستال گویا از خط خارج شده بودو دیگر به درد اهداف امریکایی نمی خورد. او دریک معامله لفظی ورابطه های شخصی وخسته کننده، درقدم اول خودش را به افسرده گی می کشاند ودرقدم دوم، به  نحوی به آلت دست پلان های اپراتیفی ایران وپاکستان مبدل شده بود. عملیات قندهاراز نظراهمیت جهانی، به برنامه صلح سازمان ملل متحد درسال 1371 شمسی شباهت دارد که از سوی پاکستان و گروه های جهادی به هم خورد ودرعوض، جامعه جهانی افغان ها را قصداً تا چندسال به حال خود رها کردند تا استخوان های یکدیگررا بشکنند. حال به نظرمی رسد، هرنیرویا افرادی که دربرابرپروژه تصفیه اساسی قندهار سنگ اندازی کند، از منظرسیاسی هیچ آینده ای نخواهد داشت. آن چه رئیس جمهورکرزی درنظردارد، حفظ وتقویت طالبان به نفع بقای حاکمیت خود ایشان است؛ چیزی که جامعه جهانی به طورکامل مخالفت آن است. نکته مهم دیگراین است که درصورت برهم زدن اوضاع کنونی قندهارو برچیدن و یا تصاحب مراکزمدیریتی شبکه منطقه وجهانی منظم تجارت مواد مخدر، بخشی ازمهم ترین دسته های طرفدارطالبان ازپا درمی افتند. ازهمین روست که مقاومت حلقاتی که درکاروتجارت مواد مخدر با حلقات جهانی ومنطقه ای پیوند دارند، تا آخرین توان خویش دربرابرعملیات امریکایی ها درقندهار مقاومت خواهند کرد.

حال سوال این است که چه چیزی ممکن است اتفاق بیافتد؟

به نظرمن، دردسراصلی میان حکومت افغانستان ( همراه با متحدان منطقه ای اش) وجامعه جهانی آن است که با طالبان مصالحه صورت بگیرد. اما نه حکومت و نه هم هواداران منطقه ای حکومت، هیچ گاه وضاحت داده نتوانسته اند که این صلح برپایه چه میکانیزمی باید استوارباشد؟

با کدام یک طالبان می شود مصالحه کرد؟ آیا آن طوری که ازحزب اسلامی درکنارطالبان به حیث مخالفان زنده ومؤثرنام برده می شود، واقعاً حزب اسلامی دارای نیرووجبهات زنده جنگ هست ویا خیر؟ تا جایی که روشن است، محورهای قطب بندی شده حزب اسلامی ازچندسال به این سو درکناروشریک حکومت اند. ازسوی دیگر، هیچ منبعی نمی تواند ثابت کند که طالبان یک جریان واحد اند. پس باید با مفرزه های اپراتیفی- استخباراتی وابسته به ایران وپاکستان مذاکره وصلح صورت گیرد؟ تا جایی که من مطلع هستم، این طرح ها و پافشاری ها، بررفتارامریکا وجامعه جهانی تأثیری نخواهد داشت وممکن است وضع ازین هم درآینده بدترشود.

ساعت دوازده ظهر

فشاربرحکومت افغانستان افزایش می یابد.

تنش واختلاف نظر درمیان افراد ارشد امریکا درجنگ افغانستان شکل فضاحت باری اختیارکرده است. برکناری مک  کریستال دایرۀ محاصره مرموز و تدریجی حکومت آقای کرزی را تقریباً تکمیل کرده است. آنانی که مک کریستال درمصاحبه ای درمجله رولینگ استون از ایشان با زننده ترین کلماتی بدگویی کرده، کسانی اند که به نحوی خواهان تغییرحکومت درافغانستان اند. گویا مک کریستال به استناد واقعیت های ملموس جامعه افغانستان خودش را محقق می دانسته تا از روش های تحریک آمیزسایرمقامات کاخ سفید انتقاد کند. مگریک شخص چه گونه قادراست استراتیژی کلی جنگ افغانستان را که درپوشش های مختلف تبلیغاتی پیچیده شده است، متحول کند؟ ریچادرهالبروک، جوبایدن، کارل اینکنبری به شمول شخص رئیس جمهوراوباما ازموضع گیری های کرزی شدیداً عذاب می کشند. به نحوی می توان گفت که پای امریکا درگرداب خطرناکی گیرکرده است. ظاهراً برای پاسخگویی به افکارعامه مردم خویش، هیچ کاری غیرازحمایت ازپروسه جاری ( چه خوب باشد چه بد) از دست شان ساخته است. ولی دردرازمدت، قضیه افغانستان به همان شیوه ای مدیریت خواهد شدکه اجماع جهانی درباره آن درعقب درهای بسته فیصله می کنند.

بامداد پنجم سرطان

جامعه بین المللی کمین گرفته است.

اخباروشایعات خاص مشعراند که رابطه میان جامعه بین المللی وحکومت افغانستان بیش ازگذشته وپیوسته تیره ترمی شود. اقدامات ونمایش های تبلیغاتی وسیاسی حکومت به طورآشکار( دربرخی حالات) تحریک کننده وبدون مشوره با متحدان جهانی صورت می گیرد. طرح موهوم صلح با طالبان، اخیراً جناح های مختلف ومخالف طالبان را درسطح داخل نیزدر ورطۀ نگرانی فروبرده است. همزمان با ازدیاد تلفات نیروهای خارجی، میلان وجهت گیری حکومت به سوی آن عده نیروهای طالبان که عموماً عملیات کشتار نیروهای خارجی وداخلی وپوست کشیدن وسربریدن افراد ملکی را رهبری می کنند، نیزشتابنده تر شده است. معلوم نیست آینده به کدام جهت سیرخواهد کرد؛ اما جامعه جهانی عملاً دریک بن بست قرارگرفته است. ظاهراً هیچ راه مسالمت آمیزبرای حل منطقی بحران رابطه بین حکومت کرزی وامریکا باقی نمانده است. مراحل سربازگیری وآرایش جبهه سیاسی وپیونددهی نیروهای بالقوۀ نظامی ازچندین استقامت درحال کامل شدن اند. حکومت درعین حالی که هیچ تغییرمثبتی را درعرصه اداره وخدمات اجتماعی ارائه نداده و به مهلت شش ماه بارک اوباما درمورد مبارزه کارساز به مظاهرفساد  ودور کردن مأمورانی که سبب ضعف وبدنامی حاکمیت شده اند، پشت پا زده، احتمالاً احساس می کند که برای رسیدن به اتکای  قومی درمیان طالبان فاصله چندانی ندارد وحمایت ایران و پاکستان نیزحاصل شده است. بدین روال،  حکومت خودش را برای مقابله با بدترین وضعیت ممکن آماده می کند. سطوح بالای حاکمیت کم وبیش ازمصاف بعدی مطلع اند اما طبقات میانی وپائینی حکومت هنوزنمی توانند تصور کنندکه چه اتفاقاتی ممکن است روی بدهد.

علامت های کمترواضح شده ای وجود دارد که جامعه جهانی درباره سرمایه گزاری روی ابزارهای احتمالی برای کندترکردن آهنگ اقدامات آقای کرزی درامورصلح ومعامله با ایران و پاکستان است. برکناری مک کریستال واضحاً درهمین راستان به وقوع پیوست. به نظرمی رسید که جامعه جهانی برای فرار ازاشتباهات هشت سال اخیرخویش، بازهم ترجیح می دهد که به منظورمقابله با آهنگ مخالف حکومت برضد جامعه جهانی، ازابزارهای ناکام ( تحریک قومی) استفاده کند. این به معنای لگدمال کردن ارزش ها ودست آوردهایی است که درطی تلاش وکارزیاد درهشت سال اخیربه میان آمده است. غرب سرگرم بررسی این مسآله است که چه گونه می توان کرزی را حداقل درنقطه ای متوقف کرد که ازتحریک بیشترروحیه جنگ وستیزعلیه نیروهای خارجی جلوگیری شده بتواند. فکرمی شود که سازوکارهای مقابله احتمالی با اوضاع روبه تغییر درشمال افغانستان به وجود آمده است. به هرمیزانی که آقای کرزی نسبت به نزدیکی با طالبان حرص بیشتری از خود ظاهر می سازد، علاقه نیروهای غربی به سوی نیروهای نظامی بازمانده از دوران مقاومت احمدشاه مسعود فقید برضد طالبان سرازنو جلب می شود. این طوربرداشت می شود که غربی ها اشتباهات خویش را هم از حساب خویش می پردازند وهم از حساب صلح وامنیت نسبی درافغانستان.

اکنون جنرال دوستم، دکترعبدالله، حاجی محمدمحقق واحمدضیاء مسعود دو باره مورد توجه نیروهای غربی قرارگرفته است. گمان می رود که تصورغربی ها این باشد که تأمین اتحاد میان این چهره ها، بتواند پروژه مصالحه یک جانبه ومرموزبا طالبان را که با اجندای غربی ها( البته باشکل وشمایل کنونی) مطابقت ندارد، بی اعتباربسازد. دراحوال کنونی پاکستان باشدت درتلاش ایجاد نزدیکی میان بخشی ازرهبری طالبان به رهبری مولوی جلال الدین حقانی ( محوراصلی وابسته به آی،اس، آی) وحکومت کابل است. عملی شدن این روند که درغیاب نیروهای غربی صورت خواهد گرفت، برای امریکا به منزله یک کابوس آزاردهنده است. ایرانی ها هرچنددرین ماجرا دستی دراهداف خویش دارند، ضمن حمایت ازائتلاف میان کابل واسلام آباد (جمع طالبان) ازامتیازگیری پاکستان درین بحران، چندان خرسند نخواهد شد. رخنۀ استراتیژیک اسلام آباد درقضیه افغانستان، لزوماً ایرانی ها را به سوی معامله با غرب تشویق خواهد کردتا ازیک سوعمربحران طولانی شود وازجانب دیگر، امتیازایران دربرابرپاکستان با حمایت غربی ها، فزونی یابد.

هشت سرطان- 1389

عصر- ساعت شش

کشور به سوی آخرین ورطۀ بحران جلو می رود.

دریک ماه اخیرتعداد تلفات نیروهای خارجی به صد تن رسیدکه درنوع خود بی سابقه است. مقامات کشورهای خارجی ازوخامت اوضاع واقدامات آشکاروپنهان حکومت برای تحکیم موقعیت خودش دربرابرفشارهای امریکا واروپا، به طورعجیبی عصبانی اند. رایزنی ها درمورد این که چه گونه بتوانند براین وضع غالب آیند، درسطوح مختلف سیاسی ونظامی شروع شده است. تهاجم لفظی و یک رشته افشاگری ها از سوی روزنامه های معتبرمانند "نیویورک تایمز"،"واشنگتن پست"، "دیلی تلگراف"، "گاردین" ودیگرنشریه هایی که درمنابع قدرت غربی ها شریک اند، ظاهراً هرنوع امکانات نزدیکی حکومت کرزی با جامعه جهانی را بیش از پیش ضعیف کرده است. ابزارهای تبلیغات غربی به نظرمی رسد که درزمینه رد گیری واقدامات مقامات ارشد حکومتی درتمامی عرصه ها به خصوص درعرصه اقتصادی ومالی نقش اداره های تحقیقات عدلی را ایفا می کنند. واشنگتن پست روزگذشته گزارش داد که برادرمارشال فهیم وبرادرحامدکرزی سرگرم انتقال پول های نامشروع ازطریق "حواله" به دوبی اند. اگرچه اعلام این مسایل صرفاً جنبه روانی دارد، اما حلقات حکومتی را نسبت به غربی ها بدبین ترمی کند. اکنون هردو طرف درصدد تحکیم سنگرهای سیاسی ودرصورت احتمال، ازحیث نظامی نیزکارمی کنند. درظاهرامر، پاکستان وایران یکی دوبرگ برنده را دراختیار دارند واین طورفکرمی کنند که درمیدان افغانستان، به حدکافی توانسته اند درجهت حراست ازمنابع خویش، بازی های نسبتاً موفقانه ای را به راه بیاندازند. درین میان استخبارات امریکا نیزوارد عرصه عملیات جنگ شده است. از چندی به این سو، سی،آی،ای درباره آینده وویژگی جنگ درافغانستان نظراتی را ابرازکرده است. تقابل سیاسی میان تیم حاکم درکابل وجامعه جهانی درهرحالت، فرصت های بیشتری را از افغانستان می گیرد. تلاش کرزی برای پیوستن به طالبان تا کنون بی نتیجه مانده و حالا لحن حکومت درمورد طالبان کم وبیش رنگ گذشته را به خود گرفته وشرط وشروط سابق مانند این موضوع که طالبان ابتداء باید قوانین جاری کشوررا رعایت کنند وسلاح برزمین بگذارند،  مطرح شده است. این کنش ها وواکنش ها هرنتیجه ای که داشته باشد، واقعیت این است که نتیجه اولی اش برروان مردم وروند تجارت وخریدوفروش تأثیربدی برجا گذاشته است.

تا جایی که من شاهد هستم، عموم مردم به شمول آنانی که دستی درقدرت دارند وبه نحوی دنبالۀ حاکمیت کنونی به حساب می آیند، ازآینده شان بیمناک می باشند. مقامات حکومتی درصدد انتقال خانواده ها وپول های شان به خارج کشوراند وهرروز این پروسه سرعت می گیرد. این عناصر، با بی مسئولیتی های نابخشودنی شان، کشوررا به قیمت تمول مادی خود شان به سوی بحران سوق داده اند واکنون تلاش دارند خود را ازورطه بیرون کنند. جامعه جهانی ( بیشترینه اروپایی ها) که ازجنگ افغانستان به ستوه آمده اند، درصدد یافتن راهی برای خروج از افغانستان اند واگرامریکایی ها ابتکار را کمی از دست بدهند، همه این کشورهای از افغانستان خارج می شوند. بسیاری شخصیت های سیاسی، روشنفکران واحزاب ضد طالبان به این نظراند که ممکن است غربی ها اگرمجبور شوند، سرنوشت ملت ومملکت را دو باره تسلیم تروریزم خواهند کرد. نشانه هایی از بیزاری ونفرت خارجی از جنگ افغانستان نیزهرروزآشکارتر می شود. اما من فکرمی کنم که همه این مسایل جزیک نمایش دوامدار است. همه می خواهند بحران ادامه یابد. تقابل استراتیژیک میان چندین کشوربرضد چندین کشور درمیدان افغانستان به زمان وزمینه بیشترنیاز دارد. گویا تصفیه حساب های تاریخی درپیش است. هریک برای فشاردادن رقیب خویش، از ابزاربحران سازی استفاده می کنند. درین میان حکومت نیم بند مافیایی، هرگزحاضر نیست ازمنابع درازمدت افغانستان دفاع کند. این حلقات سرگرم اختفای منابع مادی خویش اند وفکرمی کنند که نجات دارایی های نامشروع شان، می تواند به معنای نجات کشور نیز باشد. چنین حکومت بی مسئولیت وخطرناک درتاریخ افغانستان دیده نشده است. هرچه می اندیشم، راه گریزازین بحران وجود ندارد. دریکی دو سال پیش، هنوز مجراهایی به روی این آقایان مفتوح بود؛ مگر حالا گره بی اعتمادی وتقابل محکمترشده است. ازهمین جاست که پاکستان با نیروی دوچندان سعی درقناعت دادن امریکایی ها دارد ودرین کار انگلیس و ایران وروسیه را نیز با خود دارد. امریکایی ها هنوز مشت خود را بازنکرده اند. به همین سبب، تشویش عمومی درحال افزایش است.

 

دو روز قبل، به لطف یکتن ازافسران ارتش ملی، برای اولین بار به محوطۀ بالاحصاررفتم وخیلی تحت تأثیرقرارگرفتم. ازقبل علاقه داشتم درین باره چیزی بنویسم. شب گذشته مقالۀ اجمالی ذیل را تحریرکردم که امیدوارم برای شما خوانندگان جالب باشد.

 

مرثیه بر گسترۀ غمناک فراموشی

 

بقایای دژ " بالاحصار" دردامنه تپه های حاشیه جنوبی کابل امروزی، محراق اصلی تاریخ کهن پایتخت افغانستان است. مؤرخان درنتیجۀ پژوهش های خویش احتمال داده اند که پیش از یورش سپاه خلیفه بغداد به فرماندهی یعقوب لیث صفاری درسال 258 هجری، دردامنه تپه واطراف آن کوه هایی که بعدها دژ بالاحصار درآن اعمار شد، نیایشگاه های بودایی قرارداشته اند. اما همزمان با بالاگرفتن هنگامۀ یورش سپاه عرب به سوی کابل، رتبیل شاه حاکم کابل فرمان داد که هزاران داوطلب بودایی وبرهمنی، قلعه دفاعی بزرگی را برپا کنند. دیواربندی های طویل ازقلعه بالاحصار برستیغ کوه های "شیردروازه" و"آسمایی" نیز کشیده شده بودند که عزم ساکنان کابل برای مقابله با سپاه عرب را نشان می داد.

شاهان کابل یکی پی دیگر درطی دو صدسال جنگ وگریز، درمیان دیوارها وعقب کنگره ها وسدبندی های مارگونه برگردونه های مجاور، زندگی کردند. گاه از روی اکراه، پذیرۀ آئین اسلام شدند وزمانی هم به آئین پیشین خویش بازگشتند. معابد بسیاری به تباهی رفت تا آن که یعقوب لیث از سرحیله دریک نمایش مصالحه، با شمشیر بررتبیل شاه تاخت وپیش چشم لشکریان دوطرف، سرش را از تن جدا کرد. گویند وقتی یعقوب به کرمان بازگشت، "پنجاه بت زرین وسیمین ازکابل آورده بود."

شماری ازمبلغان وجهادگران عرب نیز شامل لشکریان یعقوب بودند که یک شب ازسوی ساکنان بالاحصار به طورناگهان هدف تیروکمان قرارگرفته وجان باختند. ازجمله، مردی که اکنون درپای دیواره های دفاعی بالاحصارمدفون است وآرامگاه زیبا او به نام زیارت حضرت تمیم انصار محل حرمت وارادت خاص وعام است.

اگرچه دژبالاحصار درطی بیش ازهزارسال، بارها به خرابی رفته ومتروک شده است، اما  درطرح اولیه آن ظاهراً هیچگاه تغییری رونما نگشت. نویسنده کتاب "حدودالعالم" می نویسد:

" کابل شهرکیست واو را حصاریست محکم ومعروف به استواری واندروی، مسلمانان وهندوان اند واندروی بتخانه هاست."

بابر، شاه گورگانی نیزدربارۀ قلعه بالاحصار قدیم اشاراتی دارد. نمای ویرانه های بازمانده حصار نشان می دهد که ارگ ( جایگاه نخبه ها و سلاطین) درحاشیه جنوب غربی قلعه موقعیت داشته و وبدنۀ جنوب شرقی قلعه با سلسله کوه های "شیردوازه"  متصل بوده است. هنوز برج وباره ای که از دژ به سوی دامنه کوه های گستره یافته بودند، پا برجا باقی مانده اند. دربرخی متون کهن گستره دیواره ها برارتفاعات کوه های مجاور را به " اژدهایی به دورگنج پیچیده" شباهت داده اند. ایامی که سیطره عرب ها برسرزمین های عجم به سستی گرائید، کابل با حصاراستوارش دراختیارامرای محلی قرارگرفت تا آن که غایلۀ چنگیز شهرهای معمورایران وخراسان و ماوراء النهررا یکی پی دیگردرکام آتش فروبرد. گویند چنگیز میان سال های 625 و628 هجری درکابل با جنگی بازدارنده روبه رو نشد اما اخلاف دودمان چنگیزی تحت فرماندهی چغتای ازپسران او پای شان به حصار کابل کشیده شد.

درسال 768 برخی حکام مغلی به جان هم افتادند ودژکابل را مرکزقراردادند. دژ به دست سپاهیان امیرتیمورگورگان افتاد وپس ازآن قلعه را برای پسرانش شاهرخ، پیرمحمد جهانگیر و نوادگانش رها کرد.

می توان فهمید که دژ بالاحصاراز شش صدسال پیش به حیث مرکزنظامی ومستحکم مورد استفاده قرارمی گرفت. درسال 908 ناگهان مردی به نام بابر که نسب پدری اش به امیرتیموروسلسله پدری اش به چنگیزمی رسید، بالاحصارکابل را تصرف کرد وکمترازدوسال را دردژ اقامت کرد. سلالۀ مغلی ازآب وهوای خوش کابل به وجد می آمدند.

بخور درارگ کابل، می بگردان کاسه پی درپی

که هم کوه است وهم دریا وهم شهر است وهم صحرا

اما روزگارخوش شاهزاده ها شکار زمین لرزۀ غافلگیرانه ومهیبی گشت که سی وسه تکانه داشت وحتی بزم اعیانی بابر را برهم زد وتنبورازدست مطرب برافتاد وهمه بخش های مهم ارگ وباره وبرج بالاحصارفروریخت. بابرنفرات ارتش وامرای نظام را مأمور بازسازی بالاحصارکرد واین مأمول یک ماه به درازاکشید. بابرهرگاه ازحصارکابل به سرزمین های دیگرمی گذاشت، دراولین فرصت دو باره برمی گشت. ففرزندانش درهمین حصار دیده به دنیا گشودند ونقشه فتح هندوستان به وسیله بابر درزیرسقف شاهی بالاحصارآماده شد. اولادۀ بابر میان حصارکابل و بارگاه های سرزمین هندوستان درآمد ورفت بودند؛ دربالاحصار، سالیان دراز با خود ودیگران جنگیدند ودرعین حال با ایجاد شهرها، آبادی ها، تفرجگاه ها، کاخ ها وگردشگاه ها سیمای کابل را عوض کردند.

سرانجام ایام زوال فرازآمد. اورنگزیب آخرین حکمروای کورگانی ها درهند وفات کردوهمزمان با آن، دولت صفوی ایران، قندهاررا از چنگ آنان بیرون کردند. تا زمان ظهور نادرشاه افشار، شاهنشاه ایرانی، جنگ های پراکنده برسرقندهار وتوابع نزدیک آن، میان هوتکی ها و دودمان صفوی، سال های سال ادامه یافت وسلطنت کابل تا زمان حرکت نادرشاه افشاربه هدف فتح هندوستان اهمیت خودش را از دست داد ونادرشاه حکمرانان آغشته به نفاق مغلی را ازسرراه برداشت و درماه جولای 1736 سپاه نادرشاه دژ بالاحصاررا فتح کرد.

نادرافشاربعد ازآن که واحد کوچکی از نظامیان را دردژ بالاحصار گماشت، به زودی آهنگ هندوستان کرد ودرهم درآن جا به کاررزم وسودای غنمیت مشغول گشت.

درسال 1747 نادرافشار درجریان توطئه درباریان خودش ازجهان رفت وحدود حاکمیت احمدخان درانی ازسرداران ارتش نادرشاه بربخشی ازامپراطوری نادرشاه تسلط یافت. وی 26 سال براریکۀ پادشاهی قندهار وگاه بربخش های ازقلمروهند تکیه زد وبارها به هنگام عبور به سوی هندوستان، دردژکابل رحل اقامت می افگند. اما پسرش تیمور، شهزادۀ پارسی سرای اقدام تاریخی وعجیبی انجام دادو پایتخت را ازقندهار به بالاحصارکابل منتقل کرد. بالاحصاربرای نخستین بار، به دارالسلطنۀ سرداران افاغنۀ قندهاری وقزلباشان بازمانده ازلشکرنادرشاه افشار مبدل گشت.

بدین ترتیب، دوره رونق تاریخی صدو پنجاه سالۀ دژ کابل باردیگراحیا گشت.

تیمور بیست ویک سال دردارالسلطنه کابل ( دژ بالاحصار) حکمروایی کرد. دردرون قلعه، بنا های جدیدی به نام حرا سرا، زندان، ورزشگاه، کشتارگاه، بارگاه های بزم وشعروطرب، سربازخانه ها، سراچۀ خاص، دیوان خانۀ خاص وغیره فعال بودند. بعد ازآن که تیموردیار ازدنیا رفت، رویداد های خونین میان شهزاده ها وسرداران آغاز گشت. زمان شاه پس ازکشمکش درونی، برسریرسلطنت نشست. زمان شاه برادرش را درجنگ قدرت کورکرد وخود نیز ازسوی برادرش شاه محمود ازدوچشم نابینا شد. غلبۀ محمود ورسیدن بردژبالاحصاردرسال 1801 نخستین تحول سیاسی به شیوه"  حکومت گردشی" میان دودمیان سدوزاییان بود. مگرجنگ ولایات "شهزاده نشین" دریک عمل زنجیره ی، جنگ برسرقدرت را آغازکردند که به جنگ برادران سدوزایی معروف است. بالاحصاردرطی سال های شهزاده های مدعی قدرت، به حیث مرکزقدرت، توطئه، تهدید وزندان وشکنجه شناخته می شد. این قلعه ازآن پس، درفواصل بسیارکم، ازاختیاریک شهزاده بیرون شده ودرقبضۀ شهزادۀ رقیب قرارمی گرفت. جنگ های شاه شجاع برادرزمان شاه با شاه محمود برادردیگر شاه زمان شیرازۀ نظم وادارۀ را که طی سالیان پادشاهی تیمورشاه شکل گرفته بود، متلاشی کرد. دیگردم دستگاه با اعتباردردژ وجود نداشت. هرشهزاده ای که درآن وارد می شد، می دانست که به زودی ازآن جا رانده خواهد شد. ازسال 1219 به بعد که دم ودستگاه سلطنت( که اخیراً افغان ها نامیده شده بودند.) کارآیی خود را از دست داده بود. همزمان با شروع جنگ قدرت به رهبری شاه شجاع درانی گماشته های "سیاسی" انگلیس وگاه، هیأت های روسی به بالاحصاررفت وآمد می کردند.

این زمانی بود که "بازی بزرگ" میان بریتانیا و روسیۀ تزاری برسر هندوستان وقلمروهای متصل به آن، گام به گام به نقطه حساس تقرب می کرد. موقعیت "افغانستان" به گونه ای بود که گستره نفوذ بریتانیا، با سیاست پیشروی روس ها درآسیای میانه درتصادم واقع می شد. شاهان و"سرداران" دودمانی دیگری به خونخواهی نزدیکان شان یکی پی دیگردریک بازی پیچیده منطقه ای که "کپمنی هند شرقی" سرنخ آن را دردست داشت، به نام های امیردوست محمدخان، امیرشیرعلی خان وامیریعقوب خان دردارالسلطنه بالاحصارروی صحنه آمدند ورفتند. دردورۀ که شاه شجاع باردوم به یاری کمپنی هند شرقی بالاحصار را اشغال کرد، الکزاندربرنس فرستادۀ ويژۀ انگلیس درساختمانی متصل بالاحصار جا خوش کرد؛ اما به زودی با سی تن ازنفراتش به وسیله ساکنان اطراف قلعۀ بالاحصاربه قتل رسیدند. درین میان تنها امیرشیرعلی خان برای مقابله با انگلیس ها، دست دوستی به سوی روس ها درازکرد که به ناکامی ومرگ اسفبارخودش انجامید. آخرین فرمانروای دژ بالاحصار، امیرمحمدیعقوب خان پسر ضعیف النفس شیرعلی بودکه درسال 879 به وسیله انگلیس ها به بالاحصارآورده شد. این بارنیزپس از 39 سال از کشته شدن برنس، مأموربانفوذ دیگرانگلیس ( کیوناری) دربالاحصار اقامت گزید تا امورحکومت جدید را شخصاً اداره کند. اما این بار نیزفرستاۀ انگلیسی مقیم یکی ازکاخ های بالاحصار، چانس اقامت طولانی تر درقلعه را ازدست داد ودریک حمله غافلگیرانۀ ساکنان کابل با هفتاد تن ازنفراتش دربالاحصار به قتل رسید.

ارتش هندی – انگلیسی به فرماندهی جنرال رابرت این بار بی آن که کدام شهزاده دیگری را با خود بیاورند، طی یورش ازسه جهت، قلعۀ بالاحصاررا اشغال کردند. رابرت دستورداشت که فقط مرکزقدرت درکابل را به طورکامل منهدم کرده ودو باره روانۀ هند شود. شاید رابرت خود نمی دانست که یک مأموریت تاریخی را برعهده اش گذاشته اند. وی طی یک مراسم خاص، تمامی اسلحه، مهمات ولوازم انفجاری را ازذخایر محفظ بالاحصاربیرون نکرد، بلکه همه را به آتش کشید وبه حیات سیاسی وتاریخی دژبالاحصار برای همیشه خاتمه داد. ازآن تاریخ به بعد، دژ بالاحصاربا همه ماجراهایش ازوجود شهزاده ها ودرباریان خالی شد.

ازآن زمان تا کنون، بالاحصاربه سوی آسمان وکابل امروزنگاه می کند.

 

ساعت هفت

تیراندازی واحد گشت ناتو بریک موترملل متحد

ساعت دوازده امروز درنزدیکی چهارراهی مسعود طی یک حمله مسلحانه بالای یک موترملل یک کارمند بی گناه جان خود را از دست داد. چند ساعت تردد وسایط با سکته گی واخلال رو به روشد. معلوم نشد که اصل قضیه چه گونه بود. اما افراد مسلح زیادی به شمول خارجی ها به محل آمده بودند وباعث اضطراب بیشتر شده بودند. نیروهای خارجی همه شهروندان کابل را به دیده دشمن می بینند. من گاهی فکرمی کنم که با این روحیه، این ها می توانند درافغانستان به اهداف خویش برسند؟ شاید درمحاسبه قدرت های غربی قید شده است که درافغانستان قرارنیست به اهداف خویش برسند؛ زیرا نقاط اصلی که باید درآینده به صوب آن حرکت کنند، افغانستان نه، بلکه مناطق پرذخیره خارج از افغانستان است. این واحد های گشتی روزانه به شکل ایجاد ترس وخوف درجاده ها تردد می کنند وهمین ها اند که درکنار همقطاران داخلی شان( واحدهای پلیس، ارتش ملی، موترهای تعقیبی شیشه سیاه وابسته به مقامات مجهول) روزانه نظم ترافیک را مختل می کنند وبرخشم ونارضایی مردم دامن می زنند. اما مردم هرگزیارای حرکت واعتراض ندارند. یک دوستی حکایت کرد که امریکایی ها گویا ازبی تحرکی وبی تفاوتی مردم نسبت به سرنوشت شان عصبانی اند وگفته اند که مردم افغانستان برخلاف آن چه لاف می زنند، هیچ شهامتی برای دفاع ازحقوق خویش ندارند. به نظرمن هدف ازسخنان امریکایی ها این است که چرا مردم دربرابرحکومت کنونی دست به عمل نمی زنند. عصبانیت امریکایی ها اهمیتی ندارد؛ زیرا مسئولیت اصلی وضع فعلی مجریان سیاسی امریکا اند. تیم کنونی که اکنون برقدرت سیاسی واقتصادی درکابل قبضه کرده است، ازنوازش ها وامکانات بی حساب جامعه جهانی استفاده کرده و به این حالت رسیده اند. سیاست حساب گرانه ومصلحتی جامعه جهانی درافغانستان راه را برای تقویت حلقاتی هموارکرد که اکنون کم کم دارد از کنترول بیرون می شود. این حلقات به حدی نیرومند شده اند که ضعیف کردن شان دشوارشده است.

 

نهم سرطان- 1389

ماه عسل لوی سارنوال وسفیرامریکا هم به پایان رسید.

از زمانی که آقای اسحق الکو به حیث دادستان کل ( لوی سارنوال) برگزیده شد، رابطه میان وی وبرخی حلقات قضایی امریکا بسیارگرم وحسنه بود. اساساً حمایت وعنایت امریکایی ها باعث شده بود که ایشان به این مقام دست یابد. درین مدت نجوا های رسمی وغیررسمی زیادی میان آقای الکو وامریکاییان وجود داشته است. دفترلوی سارنوالی یومیه با سفارت امریکا رابطه تنگاتنگ داشت و حتی کلیه امور مربوط به مسایل رد یابی خلافکاران اقتصادی و کاردرمورد مظنونان عرصه های مختلف با مشوره سفارت مورد رسیدگی قرارمی گرفت. هیأت های قضایی امریکا به طورمنظم با الکو دیدار کرده و او را درپناه حمایت خویش قرارداده بودند. حتی زمزمه های نهانی هم وجود داشته است که شاید درآینده آقای اسحق الکو آنقدر مورد اعتماد جامعه بین المللی قرار گیرد که درصورت لزوم، به حیث جاگزین آقای کرزی نیز مورد بررسی ومشوره قرار گیرد. زیرا وی نیز اهل ولایت قندهار است و سعی می شد تا یک شخص مجرب درامورقضایی مانند الکو به حیث رقیب منطقه ای رئیس جمهورپرورش داده شود. اما روزگذشته همۀ احتمالات وانتظارات ناگهان خاتمه یافت و آقای الکو دریک نشست خبری اعلام کردکه سفیرامریکا صریحاً درامور قضایی افغانستان مداخله می کند. وی سفیرکارل ایکنبیری سفیرامریکا را به شکستن حدود عرف ومقررات دپلوماتیک متهم کرد و مدعی شد که سفیرازوی خواسته است که رفیع الله عظیمی معاون یکی ازبانک ها را به اتهام فساد مالی دستگیرکند. الکو استدلال کرد که وی تا زمانی که علیه شخص مورد اشاره دلایل ومدارک محکمه پسندی دراختیارنداشته باشد، دست به این کارنخواهد زد.

درنشست خبری، آقای الکو ظاهراً درمورد گزارش اخیرروزنامه واشنگتن پست توضیحاتی ارائه می داد. واشنگتن پست خبرداده بود که مقامات ارشد رهبری دولت افغانستان( به شکل تلویحی شکل رئیس جمهورنیزشامل آن می شد) به مقامات عدلی وقضایی پیوسته دستورمی دهند که نام افراد ومقامات عالیه حکومتی را از دوسیه های جرایم مالی وفسادسالاران بیرون کنند. به طورنمونه از محمدصدیق چکری، نادرآتش وچندتای دیگرنام برده شده بود که گویا رهبری دولت دستورداده بوده که ازتعقیب وبازداشت این افراد جداً خود داری صورت گیرد.

گزارش حاکی ازآن بود که روزگذشته قبل ازظهر، آقای اسحق الکو به دفترریاست جمهوری احضار شد و با ساعتی با آقای کرزی ملاقات داشت. بعد از ختم ملاقات وی شتاب زده نشست خبری برگزار کرد و سفیرامریکا را به مداخله در امور قضایی افغانستان متهم کرد. البته تا جایی که من می دانم، این واکنش آقای الکو اصلاً برای سفیرامریکا قابل پیش بینی نبود زیرا آنان الکو را متحد نزدیک خویش تصور کرده و از وی حمایت می کردند. رئیس جمهور درماه های اخیر از رفت وآمد وتماس دایم الکو با سفارت وبرخی حلقات عدلی امریکا احساس نگرانی می کرد. قابل درک است که آقای الکو از سوی کرزی مورد فشار شدیدی قرار گرفته ومجبور شده است تا نشست خبری تحریک آمیزی را برگزار کند.  این حادثه اوج تقابل میان حکومت کرزی وامریکا را نشان می دهد ومحروم شدن ازحمایت امریکا مسلماً آینده خوبی به بارنخواهد آورد. روی گردانی آقای الکو ازمتحدان امریکایی ( به نظرمن) یک عمل واکنشی غیرمترقبه بوده است. تمثیل وفاداری به رئیس جمهورآن هم به این شیوۀ تحریک آمیز، یک برخورد عادی معلوم نمی شود؛ زیرا الکو یکی از منتقدان برجسته سیاست های کرزی درنزدیکی با ایران وپاکستان بوده و علاوتاً ایشان از نحوۀ مدیریت آقای رئیس جمهورهمیشه به حیث نقاط ضعف یاد می کرده است. سخنگوی سفارت امریکا درواکنش به این عمل آقای الکو اشاره کرد که آن چه ممکن است سفیرامریکا برای الکو گفته باشد، نظررسمی نیست بلکه مشوره شخصی وی به دادستان بوده است. به نظرمی رسد که مقامات سفارت خیلی تلاش کرده بودند تا برای رسانه ها جواب دست وپا شکسته ای را که چیزی کمترازقبول ادعا های الکو می تواند حساب شود، ارائه کنند.

نهم سرطان- سی جون 2010

دورجدید تنش ها میان امریکا وحکومت کابل

دیوید پتریوس فرمانده جدید امریکا درافغانستان از"تشدید" جنگ درین کشورخبرداد. این به معنای تغییرروش فرماندهی مک کریستال( فرمانده برکنارشده) است. وی درمورد خروج احتمالی نیروهای امریکایی درجون سال آینده نیز اشاره هایی داشت و یاد آور شد که مسأله خروج تا حد زیادی به شرایط واوضاع افغانستان مرتبط خواهد بود. پتریوس اکنون سرگرم جمع بندی برنامه هایی است که باید برای جلوگیری ازشیوع غیرقابل کنترول بحران درمحاذات جنگ سراز نو بررسی شوند. پتریوس مذاکره با طالبان را به "ایجاد این احساس درمیان طالبان که درمیدان جنگ سرکوب خواهندشد" منوط دانست. همین قضیه یکی ازنقاط اختلاف میان کرزی ونیروهای امریکایی است. گفته می شود که فرمانده جدید امریکایی بیشتربرتأمین ارتباط با سران اقوام تکیه می کند؛ روشی که درعراق نتایج درخشانی به بارآورد. درکمیته دفاعی کنگرس امریکا بحث برسرزمان خروج نیروهای امریکایی بود. تعدادی ازسناتورهای جمهوری خواه ودموکرات اساساً مخالف تعیین تاریخ معین برای خروج نیروها ازافغانستان بودند. آنان گفتند که باید این مسأله تابع شرایط ویژه افغانستان باشد.

ساعت یازده

توقف کمک های امریکا به افغانستان

چه روزگارغریبی! آنانی که ثروت را نامشروع را به قیمت خواری وفلاکت مردم وکشوراندوخته اند، حیران مانده اند که این پول ها را کجا پنهان کنند! روزنامه وال ستریت ژورنال خبرداد که از سال 2007 تا 2010 مبلغ بیش از سه هزارمیلیون دالر ازسوی مقامات حکومت افغانستان به بانک های خارجی منتقل شده تا درخریداری اماکن گران قیمت دردوبی مصرف شود و بدین ترتیب، شاهد ومدرکی درمورد غارت پول های کمک شده از سوی جامعه جهانی به افغانستان باقی نماند. اما وال استریت ژونال چه گونه ازین امر مطلع شده است؟ روشن است که وال استریت ژورنال این خبر را ازطریق استخبارات جامعه جهانی درافغانستان دریافت کرده است. درحالی که آینده این وقایع را نمی توان حدس زد، رئیس کمیته تخصیص کمک های خارجی درکنگرس امریکا از توقف کمک های مالی به افغانستان خبرداد. این خبردردناک، کمرنهاد های نوپای دموکراتیک وفرصت های توسعه ونظام سازی سالم درافغانستان را از بین می برد. مسئولیت این خیانت تاریخی را چه کسانی بردوش می گیرند؟ روزگذشته قرار بود که کنگره امریکا مبلغ سه میلیارد دالر کمک های جدید برای افغانستان را منظور کند اما چنین نشد ورئیس کمیته ویژه کمک ها درکنگره گفت تا زمانی که درمورد استفاده درست ومطمین ازین کمک ها اطمینان حاصل نشود، نباید یک سنت ( به قول افغان ها یک پول) به افغانستان داده شود. ازین منظر می توان حدس زد که حاکمان درکابل چه بلایی را برسرمملکت آورده اند.

ساعت دوازده

پیام پتریوس به پاکستان وطالبان

فرمانده جدید نیروهای ناتو برای افغانستان هشدار داد که جنگ سختی درماه  های آینده درپیش است وتعهد امریکا درقبال افغانستان درازمدت است. این گونه اظهارات تکراری ازسال هاست که اززبان امریکایی ها شنیده می شود و می توان گفت که جزومانورهای مطبوعاتی آنان به شمارمی رود. اما درسخنان دیروز دیوید پتریوس یک نکته آشکارا بود. وی گفت: این را هم دشمنان ما باید بدانند و هم همکاران منطقه ای ما به شمول پاکستان باید بداند که امریکا درافغانستان مطابق به استراتیژی درازمدت خویش عمل خواهد کرد." شاید اشاره موصوف به تحرکات صریح پاکستان درعرصه تقویت نفوذ سنتی خویش درافغانستان باشد که اخیراً تماس های مقامات استخباراتی ونظامی آن کشوربا حکومت افغانستان بیشتربه چشم خورده است. پتریوس از "بی نظمی درمیان نظامیان بلند پایه" امریکا درجنگ افغانستان انتقاد کرد وآن را با "تشتت نظریه ها" درمیان اعضای ناتو مربوط ساخت.

شب هنگام ساعت ده

تقدیرواحد پاکستان وافغانستان

کم کم به این نتیجه می رسم که سرنوشت افغانستان (خوب یابد) با تقدیرپاکستان گره خورده است وهیچ چیزی را نمی شود ازپاکستان جدا فرض کرد. تصوراندوهناک وواقعیت تلخی است! طرح آشکاراین مسأله هنوزهم ازنظربرخی محافل روشنفکری وعناصرمبتلا به ناسیونالیزم خیالی وشعاری مکروه است. شمارزیادی از اندیشمندان ( چه پشتون، تاجک، هزاره وازبک و...) کم وبیش به همین نتیجه رسیده اند که ما باید دم اضافی وخونین خویش را از زیرپای پاکستان رها کنیم وبه واقعیت های انکارناپذیرروی آوریم. نخستین گام برای خشکانیدن حوض خون میان پاکستان وافغانستان، یکسره کردن دعوای "خط دیورند" است. گام بعدی، گرفتن ضمانت امنیتی از پاکستان به کمک جامعه جهانی است. راه های دیگرهمه به دهلیزجنگ می رود.

بامداد دهم سرطان- 1389

اعلام قطع کمک ها به افغانستان

سرانجام آن چه نباید اتفاق می افتاد، به وقوع پیوست. کمیته تدارک کنگره امریکا پیشنهاد کمک چهارمیلیارد دالری به افغانستان را رد کرد واعلام داشت، تا زمانی که یک سیستم حسابدهی شفاف برای جلوگیری ازچپاول کمک ها درحکومت افغانستان ایجاد نشود، امریکا حاضرنیست پول مالیات مردم خویش را به جیب سوء استفاده گران مالی واریزکند. ازسویی هم، رئیس جمهورکرزی ازطریق لوی سارنوال وآقای زاخیل وال وزیرمالیه، حملات لفظی متقابل برضدجامعه جهانی ( به خصوص امریکا) را تشدید بخشیده است. زاخیل وال روزگذشته ادعا کردکه اصلاً نهاد های خارجی، مسبب اصلی گسترش فسادمالی درافغانستان بوده اند و برچسب اتهام به حکومت افغانستان درین باره،"غلط وعاری ازمنطق" است. به نظرمی رسد که جوافکارعمومی به گونه ای دیگر است که این نوع اظهارات ره به جایی نخواهد برد. ذهنیت عمومی درمورد فسادکاران مالی به حد کافی آماده شده است. پرونده چکری، نادرآتش وامین فرهنگ به حیث اختلاس گران کلان هنوز روی میز است و کسی نیست که آن را به جریان بیاندازد. با قطع کمک های امریکا به حکومت، راه به سوی ایران بازترمی شود. درین باره من عقیده دارم که ایران توان حمایه ازحکومت دربرابرجامعه جهانی ومردم را ندارد. ایران خود معروض با تحریم ها وفشارهای چندجانبه داخلی وخارجی است وصرفاً درحوزه افغانستان مطابق منافع خویش بازی می کند وشاهد خواهیم بود که به زودی از صف دفاع ازحکومت کابل خودش را کنار بکشد ویا درمعامله ای جدیدی با غرب به توافق برسد.

 

ده سرطان- 1389

آشفته حالی درمیان مردم

روحیۀ ترس ازآینده و جستجوی مأوایی برای فرار، ازهمین حالا دو باره درمیان اقشارنسبتاً مرفه شیوع یافته است. مردم با تکیه برتجارب، نسبت به تغییرات سیاسی با سرعت واکنش نشان می دهند ودرپی یافتن راه های چاره می افتند. از زمانی که تنش میان حکومت وامریکا فزونی یافته وهرروز حملات ومانورهای لفظی متقابل بررسانه ها ظاهر می شود، احتمال وقایع ناگواردرآینده را دراذهان عامه چاقتر کرده است. حتی وزراء ومقامات حکومتی درصدد افتاده اند تا ازنگاه خود را جمع وجور کنندو امکانات مالی وغیرمنقول خویش را به تصفیه گرفته اند. نگرانی مقامات درسطوح بالا عمیق تر است و برای مقابله مهمتردریک مرحله تعیین کننده ترآمادگی می گیرند. تاجایی من اطلاع گرفته ام، وضع کاروتجارت کم رنگ شده ورونق بازارداد وستد، جایش را به معامله های روزمره وکوچک خالی کرده است. نرخ زمین که سربه آسمان رسانده بود، درماه های اخیرافت کرده ونشانه های توسعه اقتصادی نامشهود تر شده است. فسادکاران بزرگ سعی دارند رد پای پول های دزدیده را گم کنند، اما ازین که ممکن است نتیجه لازمی ازین تلاش ها حاصل نشود، شدیداً وحشت زده شده اند.

روزگذشته گروه طالبان آخرین میخ را برتابوت تلاش های یک جانبه کرزی درمورد امکان مصالحه با مخالفین کوبید واعلام کردکه چون درنبرد برسرقدرت با پیروزی فاصله چندانی ندارند، پس روی آوری به مذاکره صلح به صلاح آنان نیست. موضع گیری طالبان وعملکردآنان درتشدید جنگ گواه آن است که پلان کرزی برای مصالحه که هدفی جزبیمه کردن حاکمیت فسادسالاری درعقب آن قرارندارد، دیگرازاعتبار ساقط شده است. صبح امروزطی یک حمله شش نفری طالبان بریک مهمانخانه مرکزامدادی امریکاییان درقندز، ضمن کشته شدن دست کم دوفرد، هنگامه تبلیغاتی عجیبی نیز بالا گرفت و این نخستین حمله دسته جمعی انتحاری دریک ولایت شمالی است که گفته می شود طالبان به کمک خود غربی ها، درآن جا لانه درست کرده اند.

دوازدهم سرطان- 1389

ساعت 11:20

مانور تبلیغاتی آقای محقق

نامزد وزیران"هزاره" ظاهراً درسه دور رأی گیری درولسی جرگه رد صلاحیت شدند. ازنظررهبران این قوم، چنین چیزی اتفاقی نبود و شخص آقای کرزی درین کاردست دارد. اما چرا باید کرزی درحاشیه رانی وزیران هزاره دست وآستین برزده باشد؟

معاون دوم ریاست جمهوری هزاره است. رئیس اداره امور ریاست جمهوری هزاره است وهم اکنون هزاران کدرجوان وابسته به این قوم ( زن ومرد) دررده های مختلف دستگاه حکومت مشغول وظیفه هستند. درارتش ملی وتشکیلات نظامی نیز چهره های مهم هزاره حضور دارند. به نظرمن، آن چه درپارلمان برخلاف توقع مردم هزاره و شخص کرزی اتفاق افتاده، جزوتلاش هایی است که هدف ازآن، تضعیف حکومت کرزی و جدا کردن یک بازوی حمایتی آن است. کرزی همیشه نسبت به متحدان خویش، می توان گفت که با مروت ومدارا وتوجه دایمی برخورد کرده است. همین مسأله او را درموقعیتی قرار داده است که حتی با جامعه جهانی درین رابطه دست ویخن شده است. کرزی تا کنون به غیرازچند تن از رقبای احتمالی خودش (ازساکنان قندهارنظیربراداران قادری) هیچ کس را که یک بار باوی آشنایی به هم رسانده اند، فراموش نکرده و کنار نگذاشته است. اگرفرضیه آقای محقق درمورد " تیم قبیله گرای" کرزی را مورد توجه قرار بدهیم، این فتوای تبلیغاتی واقعیت ندارد. رشد وتوسعه سیاسی گسترش حضورتاریخی هزاره ها، بیشتر در زمان کرزی محقق شده است که درهیچ یک ازبرهه های تاریخ سیاسی افغانستان تکرارنشده است. کرزی درهشت سال اخیردرهمکاری با جامعه جهانی، ایران وپاکستان پروژه اتحاد با هزاره ها وازبک ها را تا آن جا دنبال کرد که نتایج محسوس آن را درپارچه پارچه کردن بافت سیاسی واجتماعی وزیرضربه قراردادن تاجک ها درتمامی سطوح به وضوع مشاهده کرد. کرزی با ترس ازین که تاجک ها درحکومت داری وحضور گسترده درعرصه سیاست وزندگی شهری می توانند چالش بزرگی را برای حکومت قبیله گرای وی به وجود آورند، چهره های فرمایشی، تابع، بی ابتکاروبی خبرازتاریخ وجغرافیه افغانستان را ازمیان تاجک ها درکنار خود گرفت تا ازشکل گیری یک رهبری ملی سیاسی درمیان تاجک ها جلوگیری کند وبدین وسیله به حیث یک چهره ای که بدیلی برایش پیدا نمی شود، درنظرمردم وجهانیان عرض اندام کند. رئیس جمهوربرای انجام این کار، با جامعه بین المللی، انگلیس، پاکستان وایران عملی کرد وملازمه آن اتحادهزاره وپشتون بود که هماره از سوی روشنفکران ورهبران حکومتی هزاره با رضایت عنوان می گردید. ایران که درگذشته ازتاجک ها برضد طالبان حمایت می کرد، دردور جدید بازی های منطقه ای، دست اتحاد به سوی کرزی وبنا به ملاحظات مذهبی، حفظ بی سروصدای هزاره ها دردستگاه های دولت ورشد این قوم را دردستورکارخود قرار داد وحکومت کرزی نیزهیچگاه ازین اتحاد نانوشته تخطی نکرده است.

حالا حادثه ای که درپارلمان روی داده، نباید انگشت ملامتی به سوی کرزی درازشود؛ بل، رخنه واغوای جامعه جهانی درین کار دخیل است که می خواهند کرزی را به تدریج ضعیف کنند؛ زیرا از دوسال به این سو، آب تیم کرزی با جامعه جهانی دریک بستر جاری نمی شود. من فکرمی کنم که پروژه پیچیده ای برای ایجاد چنین فضایی عملی شده است. کرزی هرگزخیال ندارد متحدان خود را از دست بدهد. سوال این است که چرا آقای خلیلی معاون دوم ریاست دولت نسبت به رد صلاحیت وزرای هزاره واکنش نشان نمی دهد؟ شاید ایشان با این برداشت آقای محقق از ریشه مخالف باشد که هزاره درحاشیه رانده می شوند. وی می خواهد نشان بدهد که پس من کی هستم که درکرسی عالی معاونت ریاست جمهوری نشسته ام؟ پس روشن می شود که سروصدای محقق به خاطر تجارت سیاسی خود ایشان است؛ نه آن که قوم هزاره به حاشیه رانده شده است. قوم هزاره هیچ گاه درحاشیه کشیده نمی شود؛ زیرا نسل کنونی این قوم ثابت کرده است که اهل کاروحرفه وهنر است. سخت کوش، دارای روحیه مماشات وهمزیستی وفعالیت خلاق است. قومی که با چنین صفاتی مجهزباشد، هیچ گاه به حاشیه رانده نمی شود. این هنگامه های تبلیغاتی آقای محقق است که هدف ازآن، تضعیف موقعیت آقای خلیلی ورسیدن به موقعیت جدید درمعاملات جدید است.

اقدام تحریک آمیزجدید از سوی حکومت

تجلیل از مک کریستال

ساعت دوازده

دیروز حکومت به جنرال مک کریستال، فرمانده برکنارشده ناتو یک مدال بلند بالای صداقت و… اهدا کرد. درشرایطی که حکومت امریکا مک کریستال را به حیث یک چهره ای مخدوش اعلام کرده وصلاحیت های او را به کس دیگری واگذارکرده، این عمل حکومت افغانستان، پیام ناخوش آیندی برای بارک اوباما و دیوید پتریوس تعبیر خواهد شد. اوباما مک کریستال را به یک نظامی مظنون که معیارهای رسمی آن کشوررا جدی نگرفته، ازصحنه مأموریت افغانستان حذف می کند؛ حکومت افغانستان ازوی به عنوان یک شخصیت عالی یاد کرده ومراسم یادبود وتوزیع افتخاربرپا می کند. این اقدام ازیک نظرتلاشی است که ممکن است طوری تعبیرشود که انشقاق ودو دسته گی میان جنرالان ارشد کاخ سفید را بیشتر کند. پیام صریح چنین حرکت آن است که به اوباما گفته شود: تو درین کارخبط وخطا کردی؛ اما ما او را گرامی می داریم. پیام سربسته این اقدام برای دیویدپتریوس این است: تو برای ما اهمیت چندانی نداری… آن مک کریستال چیز دیگری بود که به درد ما می خورد. گام های پیاپی ازین نوع، فقط وضع را دشوارترکرده و اضطراب تبلیغاتی وشک وتردید های منفی را نسبت به آینده وضع درافغانستان افزایش می دهد.

 

امرالله صالح چرا درتخار مرکزگرفته است؟

تحولات به گونه ای پیش می رود که شاید یک صف بندی تازه درافغانستان میان تاجک ها، هزاره ها وازبک ها شکل بگیرد تا جامعه بین المللی را فرصت دهد تا بتواند با چالش های فراوانی که روزتا روز ازسوی تیم کرزی علیه امریکا خلق می شود، مقابله کند. متأسفانه سیاست های حکومت، به سوی تقابل با جهان پیش می رود. چنین سیاستی، هیچگاه درافغانستان پیروزنشده است؛ فقط عمرجنگ طولانی شده وچانس های زیادی ازدست افغانستان خارج می شود. ظهورامرالله صالح به حیث یک سیمای جوان ومجرب درامور امنیتی وسیاسی، درقدم اول، محدود کردن نفوذ مارشال فهیم ودکترعبدالله و آقای ربانی به شمار می رود؛ دروهلۀ دیگر، وی به حیث حلقه وصل میان تاجک، ازبک، هزاره وپشتون های غیرطالب عرض وجود می کند. امرالله صالح ( تاجایی که من مطلع هستم) ازحیث فهم ودریافت مسایل تاریخ، اطلاعات جدید دنیای امروز، حرفه کمپیوتر وتسلط برزبان تعیین کننده انگلیسی نسبت به همه رهبران سیاسی پیروجوان رجحان داردو اگر حمایت جامعه جهانی از وی را با این امتیازات اضافه کنیم، می توانیم حدس بزنیم که جنبش عظیمی تحت رهبری ایشان که حتی پاکستان، طالبان، وایران را با چالش های سختی روبه رو کند، به میان خواهد آمد.

سیزدهم سرطان- 1389

ساعت 2 بعدازظهر

نقطه سیاه

روزتا روز، درد مجهول، اختناق وناراحتی محسوسی مرا آزارمی دهد. خوابم غیرعادی است وتمایلی درمن سربرداشته است که از چشم همه مردم دنیا، خودم را مخفی کنم. حس می کنم که به شدت چیزی را ذره ذره از دست می دهم و دیریا زود، تمام می شوم. شاید راه چاره این است که مدتی ازین جا غایب شوم و یا اشتغال سنگین فکری وجسمی برای خودم ایجاد کنم. مرگ "فردا" مثل این که نقطه آغاز مرگ خودم بوده است. من از لحاظ روانی برای مرگ آمادگی ندارم. من ناگفته های زیادی دارم که باید بگویم. به شرطی که برای مردم ووطن مظلومم مفید واقع شود.

ساعت سه بعد ازظهر

تحرکات شوم برای شکستن ستون فقرات افغانستان

سکوت شومی درعرصه تحولات سیاسی حاکم شده است ومن فکرمی کنم که حوادث دراماتیک تازه ای درراه است. روند نا روشنی قابل رؤیت است که جنگ داخلی دو باره آغاز شود. این جنگ گویا از سوی نیروهای بین المللی به طرزماهرانه وساکت تشویق می شود. گروه های کم توان اما بیمارنیز ازین پروسه بهره برداری می کنند تا یک خانه ویرانی تاریخی دیگردرافغانستان تکرارشود. تحرکات مرموز درهرحالتش به نفع ایران وپاکستان است و جامعه جهانی نیز برای پیشبرد اهداف خویش ازآن بهره می گیرد. نشانه هایی پدید آمده است که مانند سابق روی نیروهای ناراضی تاجک وهزاره وازبک سرمایه گزاری مؤقت صورت بگیرد تا اهداف کوتاه مدت حاصل شود. جامعه جهانی ازحیث امنیتی وتسجیل منافع درازمدت خویش با مشکلاتی از سوی حکومت وکشورهای حامی کرزی به چالش کشیده شده است. مسئولیت اصلی چنین چالش روبه افزایش، همانان سیاست های ناپخته ومدیریت غلط خود جامعه جهانی است که افغانستان را از زاویه استخبارات پاکستان نگاه کرد وعمدتاً درامرحکومت سازی وبازسازی، برگروه های دزد وغارتگرداخلی آنانی که همرکاب با آنان از غرب آمده بودند، اتکا کرد. اکنون به نظرمی رسد که برای رفع بحران خطرناک، بازهم با شکستن روحیه همزیستی اقوام کشور، می خواهند به مطلب برسند. این کشورها به خوبی می توانستند نسبت به حوادث افغانستان صادفانه عمل کنند تا با خطرات بزرگترمواجه نشوند؛ اما چنین نکردند. هدف جامعه جهانی، متوقف کردن حرکت حکومت آقای کرزی است. این مأمول را به وسیله اهداف ناپاکترعملی می کنند که درواقع، مردم افغانستان ازحساب اعتماد، نیروهای انسانی وحق خویش تاوان آن را می پردازند. قدرت های بزرگ، تا زمانی که تصفیه حساب خود با پاکستان را تمام نکنند، هرگونه مانورهای کوتاه مدت، آنان را در رسیدن به اهداف شان کمک نخواهد کرد.

سه ونیم بعد ازظهر

معرفی رئیس جدید اداره امنیت ملی

معرفی آقای رحمت الله نبیل به حیث رئیس امنیت ملی، اصلاً غیرقابل باوربود. ازنظرمن، این اقدام آقای کرزی، درحکم آن است که شخصی برای احترازاز مواجه شدن  مستقیم با یک حریف قوی، به سوراخی پناه ببرد؛ به گمان این که حریف کلان جثه هرگزتوان رخنه برسوراخ را ندارد ودستش به وی نخواهد رسید. این یک عقب نشینی مسلم است. بدین ترتیب برداشت من این است که رئیس جمهور، درواقع شرایطی را با دست خود مساعد کرده است که امنیت ملی از اختیارش بیرون خواهد شد. امنیت ملی دارای ساختار وبافت مخصوصی است که حتی درغیاب حکومت به شکل خود گردان عمل می کند و دربرابر اقدامات مسامحه کارانه ومعامله با کشورهای دشمن از سوی حکومت، کمتر آسیب می بیند. ساختارفزیکی وتشکیلاتی امنیت ملی مانند یک لاک پشت سی ساله است که درمواجهه با هرحیوان بزرگ ترو درنده ترازخویش، سردرلاک خود فرومی برد تا خطر بگذرد. هرحیوان درنده ای که دهان بگشاید تا یک عضو این سنگ پشت را با دندان هایش تکه تکه کند، دندان هایش فقط  سپراستخوانی وضخیم این سنگ پشت را با دندان خویش می خراشد وهیچ چیزی را به دست آورده نمی تواند.

علت چیست؟

به نظرمن علت این سخت جانی سازمان امنیت ملی افغانستان آن است که این تشکیلات ذاتاً برضد پاکستان وایران ساخته شده و ماهیت کاری وفکری آن ازقبل مشخص است. این سازمان مطابق به ذات وسرشت خویش عمل می کند؛ چه حکومت ازآن حمایت کند؛ چه نکند. هیچ حکومتی تا کنون موفق به انحلال این سازمان نشده ودرآینده هم نخواهد شد. رئیس جدید امنیت ملی قراری که گفته می شود، درزمینه کارامنیتی واپراتیفی پیشینه تجربی ندارد وفقط تمام وکمال از کرزی اطاعت خواهد کرد؛ تنها چیزی که کرزی خواهان آن است. در هشت سال اخیر، اجنت های پاکستان وایران وکشورهای غربی به شیوه های مختلف تحت بهانه های متفاوت سعی کردند که بافت وتشکیلات وهسته های محوری امنیت ملی را که تازه ازکلاف دوره طالبان سربرآورده بود، متلاشی کنند. این اشخاص واجنت ها که به تازه گی درکرسی های وزیر، والی ومشاورو... تکیه زده بودند، تلاش کردند سهم خود را درشکستن شیرازه امنیت ملی افغانستان ادا کنند. ابتدا با راه اندازی تبلیغات زهرآگین علیه سازمان امنیت ملی، موفق شدند تا اکمال مالی این نهاد را با سکته گی رو به رو کنند. درگام بعدی تلاش کردند به اتهام این که امنیت ملی میراث دوره کمونیست ها درافغانستان است وباید از بین برده شود، کم وبیش اهداف شریرانه ای را عملی توانستند مگروقتی سوال بود ونبود کل ساختار امنیت ملی مطرح گردید، متوجه شدند که این بافتارمخفی را هرگزنمی توانند خرد کنند. به تدریج مشاهده شد که دم لای پا گذاشتند وسرگرم چپاول وغارت دارایی ها ملی افغانستان شدند واین برنامه را نا تمام گذاشتند. با برکناری امرالله صالح وآمدن آقای نبیل، هیچ تهدیدی متوجه شبکه های امنیت ملی نخواهد شد. اکنون ساده ترین کارمند امنیت ملی هرچند با انواع مشکلات مالی روبه رواست، با آن هم عادت کرده اند که اسرارو ظرفیبت عملیاتی امنیت ملی را برای حفاظت ازمأموریت ذاتی امنیت ملی به کارگیرند. درهشت سال اخیر، تلاش های برخی حلقات نفوذی درارگ به گونه ای عملی شد که نهاد های اضافی ومستقلی را درجنب تشکیلات اصلی امنیت ملی ایجاد کنند تا کم کم نهاد های جدید، جایگزین محورهای اصلی شود. این تلاش ها هیچ نتیجه ای دلخواهی نداد وازین بعد هم نخواهد داد.

بامداد چهارده سرطان- 1389

تهدید امریکا برای خروج

امریکایی ها به منظور تشدید فشارها برحکومت کرزی وتضعیف روحیه حکومت وایجاد نوعی ترس وبی نظمی ( قبلاً پلان شده) پیوسته می گویند که خروج نیروهای شان ازجون سال 2011شروع خواهد شد. تهدید های امریکا جدی نیست. این اعلام اولاً به مقصد پاسخ دهی به افکارعمومی مردم امریکا است وثانیاً مطلع هستندکه اکثریت مردم افغانستان طرفدارادامه حضور نیروهای بین المللی درکشور هستند وازتجارب مرگبارتنظیم بازی ها درس های زیادی را آموخته اند؛ پس برای تعضیعف حکومت کرزی وزمینه سازی زودرس سقوط این حکومت، با اعلام این که می خواهند از افغانستان بیرون بروند، قصد دارندافکارعمومی را برضد حکومت کرزی تحریک کنند. امریکاییان خوب می دانند که کرزی خواهان خروج آنان ازافغانستان است وقبلاً دریک توافق منطقه ای به همکاری پاکستان وایران، ترتیبات بعدی را هم سنجیده اند. پس چنین بازی های تبلیغاتی هیچ واقعیت ندارند وجزء سیاست بازی های روزمره اند.

جان مکین چهره ارشد جمهوری خواهان که هماره ازکرزی حمایت می کردند، درسفر به کابل وقندهار، از سه پدیده ( طالبان، فساد اداری و اداره ضعیف) به حیث چالش کلان دربرابرصلح وامنیت نام برد؛ چیزی که میراث خود جمهوری خواهان درافغانستان است. وی به استناد گفته های مردم قندهاراعتراف کرد که سی درصد مشکل قندهار، ازناحیه طالبان است وهفتاد درصد بحران وجنگ مولود اداره ضعیف کرزی است. شاید یکی ازوجوه مشترک میان دموکرات ها وجمهوری خواهان دربرخورد با حکومت کرزی همین نکته است که هردوجناح امریکایی به آن معتقد شده اند. جان مکین اظهار داشت که اعلام تاریخ معین خروج قوت های امریکایی ازافغانستان بیشتربرای طالبان فایده می رساند واعلام تاریخ مشخص یک اشتباه بوده است. به نظرمن، اظهارات مکین غیرازتبلیغات مقدماتی ریاست جمهوری به حساب نمی آید. امریکا به این جا نیامده است که همه چیز را برای دشمنان منطقه ای رها کند وخودش جل پوستک خود را گرفته ازافغانستان خارج شود. درین جا نکته جالب این است سفیرحکومت کابل درواشنگتن نیز حالا اعتراف می کند که حکومت ناکارآمد درکشورحاکم است وباید امریکا چنین زود هنگام تصمیم به خروج نگیرد. مقامات حکومتی به شمول رئیس جمهور واعضای تیم حاکم تا همین اکنون ازشیوع خطرناک فساد مالی درمیان مقامات عالیه منکربودند. ازیک نظر، انکارآقایان یک امرموجه است؛ درکدام جای دنیا دیده شده است که دزد وکلاه بردار، انگشت شهادت را به سوی خودش نشانه بگیرد وبگوید: آری ... دزد وفاسد من هستم... شما راست می گویید!

برای من قابل تعجب است که لوی سارنوال وحضرت عمرزاخیل وال چه گونه حاضرشدندکه ازسیستم باطل وزیان آورحاکم برامور دفاع کنند؟ زاخیل وال مگر نمی داند که فساد، تنها دروجودقراردادهای بین المللی تعریف نمی شودو هزاران چهره دارد؟ گذشته ازین، کلماتی که زاخیل وال علیه جامعه جهانی به کارگرفت، قبل ازهمه به خودش ضرررساند. عواقب آن را بعد ها خودش متوجه خواهد شد.

ساعت یازده شب

از پنجشیربرگشتم

از صبح امروز، ربانی جان آمد ویکجا به دره "پارنده" وادی پنجشیررفتیم. هرگوشه دره پنجشیرمالامال از زیبایی طبیعی بود. اولین باربود که دره باریک وچشم انداز خیره کننده پارنده را از نزدیک دیدم. جادوی دره پارنده هر بیننده را تسخیرمی کند. درراه همان اتاق کوچک وخاکی را دیدم که زمانی شادروان احمدشاه مسعود- سالار رؤیا های بزرگ برای افغانستان- درآن جا زیرنور بی رمق اریکین قرآن می خواند. اتاقک همان طوردست ناخورده باقیست وساختمان های یک طبقه ای نیمه ویران دیگر درسراسرپارنده پراکنده اند که قرارگاه های جنگ به حساب می آمدند. نقب هایی که دردل کوه ها زده شده بود وزمانی به حیث انباراسلحه ازآن استفاده می شد، همچنان باقی اند اما هیچ اسلحه ای درآن ها نیست. من عمیقاً احساس کردم که پارنده ودرمجموع کل وادی پنجشیر زیرباراحساس سنگین از دست دادن مردی بزرگ وتاریخی خم شده است. هرچه پنجشیر زیبا تر می شود، هاله ای درفضا ودرمیان مواج ودرختان خاموش وسبزموج درهم میپیچد که ازورای آن می توان شخصیت سالم وروح بزرگ احمدشاه مسعود را مشاهده کرد. جالب این بود که وقتی به ساعت هشت شب از دامنه ها  به سوی جاده عمومی حرکت کردیم، کلبه های خاکی وساختمان های پخته کاری ونسبتاً قشنگ که تازه اعمار شده اند، غرق نوربرق بودند. دستگاه های محلی وساده ای درست شده است که تنها با یک موتورمتوسط کار می کند و برق مورد نیاز مردم را تأمین می کند. تازه درامتداد ساحل دریا قدم می زدم که نویسا از کابل زنگ زد. برایش گفتم که جایت خالی، من امروز دردامان طبیعت بودم. او مکث کرد وگفت: ترتیبی بده که روزی به پارنده برویم.

بامداد هفده هم سرطان- 1389

اتحاد سازمان یافته امرالله صالح وکرزی

گزارش هایی دریافت شده است که استعفای امرالله صالح براساس تفاهم قبلی وسنجیده شده با رئیس جمهور کرزی صورت گرفته است. هدف ازین اقدام ( ازجانب رئیس جمهور وتیم حکومت) پیشگیری ازتلاش های امریکا به منظور آوردن تغییردرترکیب مراتب عالیه حکومت و دولت و جبران نقطه ضعف حکومت درانظارجامعه جهانی است. درصورت تأیید این گزارش، امرالله صالح بدون مشوره با امریکایی ها( که اکثراً وی را وابسته به آن ها می دانند) صورت گرفته و این به معنای تغییرموضع امرالله صالح به سوی حامدکرزی است. درخبرآمده است که همزمان کردن استعفای حنیف اتمر وامرالله صالح به طورماهرانه ای صورت گرفت که ازیک سو، حنیف اتمر به حیث رقیب قوی وپشتون تباراز سرراه برداشته شد؛ از سوی دیگر، برنامه قبلاً طرح شده میان امرالله صالح وکرزی عملی گردید وموج عظیمی ازحمایت ها کسانی را که معمولاً با دولت مخالفت دارند، درواقع به نفع حکومت ودروجود امرالله صالح حفظ گردیده است. جزئیات این مسأله هنوز قابل توضیح نیست که چه گونه امرالله صالح با روی گردانی از امریکا که دریک سال اخیررابطه سردی وبی جاذبه ای با تیم کرزی داشته، دست درازشده از طرف کرزی را فشرده و برای عملی کردن پروگرام جدید وارد عرصه شده است. اما درگزارش ها ازشرایطی که امرالله صالح بربنیاد آن، دست به چنین اقدامی زده است، به طورکلی یاد آوری شده است. گفته شده که رئیس جمهورامریکا دردیدار اخیر رئیس جمهورازواشنگتن به طورقطع مخالفت خود را با ادامه کار مارشال فهیم وآقای خلیلی ابرازداشته و ازکرزی تعهد گرفته است که به هرشکل ممکن، نخستین حرکت خود به سوی رضایت جامعه جهانی را با دورکردن معاونانش از صحنه قدرت شروع کند. دقیقاً روشن نیست که آیا کرزی این بخش از توافقات خود با برک اوباما را که دورکردن معاونان اجتناب ناپذیراست، با خود معاونانش درمیان گذاشته است ویاخیر؟

درادامه گزارش آمده است که اظهارات انتقادی امرالله صالح علیه کرزی وپاکستان درواقع یک نمایش بود و تأسیس مرکزفعالیت درشمال از سوی ایشان نیزمنطبق با توافقات قبلی با رئیس جمهور کرزی است. گویا این طورنتیجه گیری شده است که نارضایی جامعه جهانی دیریازود باعث یک رشته تحرکات مرموزوبحران عمومی درشمال خواهد شد. پس کرزی براساس یک طرح جامع وتوافق با امرالله صالح، سعی کرده است تا اوضاع این مناطق را قبل ازآن که به ورطۀ بحران ضد دولتی کشانیده شوند، حوادث را مطابق به مقتضیات وخواسته های منتقدان درشمال، شرق ونواحی غربی به نفع ابقای حاکمیت مدیریت کنند. نخستین تأثیراین اقدام آن بوده است که گرایش افکارعمومی مخالفان سیاسی حکومت که قبلاً دروجود دکترعبدالله برجسته وپررنگ بود، اکنون با روی صحنه آمدن آقای صالح به حیث سیمای جوان وبا نفوذ منتقدحکومت، به حمایت از صالح تغییر جهت داده است. این خود در واقع کارت برنده را به دست حکومت می دهد.

بدین ترتیب به نظرمی رسد که بازی بیش ازپیش پیچیده تر شده است. ناقلان غیررسمی گزارش بدین باورند که آقای صالح درصورت پیشرفت وتغییر بیشتراوضاع به حیث معاون اول رئیس جمهور به جای فهیم خان درنظرگرفته است. تا راه را برای ظهور ویا نصب یک چهره دیگر که برای حکومت مطلوب وقابل اعتماد نباشد، مسدود کند. با این محاسبه، آقای کرزی، درحالی که برای معاون تاجک تبار خویش ماهرانه بدیلی دست وپا کرده است؛ درجهت دیگر، رقیب فعال مانند حنیف اتمر را از صحنه سکتورمهم امنیتی درحاشیه رانده و یگانه شخصیت پشتون تبارجز خودش کسی درصحنه باقی نمانده است.

من شخصاً درحالی که این گزارش ها را شنیدم، هنوز هم باور ندارم که قضیه دقیقاً به همین شکل انکشاف کرده باشد. اما منابعی که این اخبار را روایت کرده اند می گویند که قضیه دقیقاً به همین شکل بوده است. حتی گفته می شود که همزمان با اعلام استعفای امرالله صالح، حلقات نظامی امریکایی دستورداده بودند که مبلغ سه صدوپنجاه هزاردالر پول اپراتیفی که نزد آقای صالح وجود داشته، ازنزد ایشان مسترد گردد. تغییرات و مسایل جدید درین رابطه را درروزهای آینده خواهم نوشت.

بیست ویک سرطان 1389

مزارشریف

من وشمیم ناگهان سربه صحرا زدیم وساعت چهارنیم بامداد روانۀ مزارشریف شدیم. بچه ها با خاله شان ماندند. این اولین سفرشمیم به کابل واوضاع روانی اش طوری بود که بالاخره باید چند روزی محیط زندگی را تبدیل کند. با موترخودم راه افتادیم و بنا به لطف آغا صاحب سیدجبار در"مهمانسرای مزار" جا به جا شدیم. خودم از هرلحاظ دستخوش بحران وشدت استرس هستم ونسبت به هروقت دیگر، قوۀ حیاتی خود را از دست می دهم. این وضع را با گذشت هرروز با وضوع لمس می کنم. متأسفانه مقدرات من چنین بوده است که هیچ گاه روی آراش نبینم. حتی درلحظه های آرامش مقطعی هم، ازفرط "حس مسئولیت" به مرز دیوانگی برسم.

یاد آورشوم که وضع وهوای "تونل سالنگ" به نحو بی سابقه ای خراب است وسطح جاده درونی آن کاملاً وبه شکل خطرناکی تخریب شده، حفره برداشته وحتی سیخ هایی که درمنافذ میانی جاده به کارگرفته شده، لخت شده و دراثر عبورموترها، به بالا راست شده اند. صحنۀ آزاردهنده ای است. اصلاً گفتن درباره آن نیش به دل می زند. وقتی ازتونل می گذشتیم به دوچیز فکرکردم:

چرا سازمان نظامی ناتوکه ازین محل به عنوان شاهراه حیاتی واکمالاتی خویش استفاده می کند، درکاربازسازی ومرمت تونل دست به کار نمی شود؟ دوم این که آیا حکومت واقعاً توانایی خود را درامربازسازی تونل از دست داده است یا آن که سیستم مسلط فساد مانع این کار است؟ درگذشته اداره فعال وحاضر درسالنگ به نام" ریاست حفظ ومراقبت سرک ها" با داشتن وسایل مجهز فنی وماشینی درسالنگ ها وجود داشت. با سقوط نجیب همه امکانات سالنگ درمعرض چورچپاول یا بی توجهی قرار گرفت وجنگ های تنظیمی، به هنگام عبور از سالنگ ها، همه را درکام خود فرو برد. حالا از تأسیسات حفظ ومراقبت سرک ها فقط ساختمان های نیمه ویران ولاشه های وسایط دوره نجیب باقی مانده است. درنو سال اخیرنیز تأسیسات حفظ ومراقبت احیا نشده درحالی که وزارت فواید عامه فعال است ووزیردارد. من که دیدم، خطر فروریزی تونل درچندین نقطه وجود دارد. علاوه برآن، تمامی پوشش اسفالتی خارج از تونل درمسیرهای مشبک دالان ها قبل از تونل وبعد از تونل از بین رفته و درهمه این مسیرها آب جاری است. وسایطی ازین مسیر عبور می کنند که صد ها تن وزن دارد و مورچه رو حرکت دارند. اگر روزی درمیانه تونل، انسداد ترافیکی روی بدهد، عده زیادی خفه خواهند شد.

چیز دیگری که دیدم، وضع اسفبار ووحشت ناک شهرک پلخمری وجاده ویران این شهر بود. رنجباربود. فکرکردم اگروضع به همین شکل ادامه یابد، جنگ به سوی شمال به طورحتمی انتقال می کند. مردم این مسیر، سخت فقیر، زده شده، روحیه باخته وبی تفاوت شده اند. هرمصیبتی که برایشان نازل شود، بی کمترین مقاومتی، پذیرا می شوند. یک روحیه "گوسفندی" حاکم است. درپلخمری هیچ چیزی شباهت به زندگی امروزی ندارد. گویا لشکرهای ویران گرجنگ، هرروز ازین جا می گذرند وهرآن چه دم راه شان می آید، متلاشی ولگد مال می کنند.

ساعت سه

سری زدیم به روضه شریف شاه ولایتمآب حضرت علی رضی الله عنه. ازکتابخانه، موزیم، ضریح مبازک وبخش های مختلف روضه ( البته به کمک مسئولان ومتولیان) دیدن کردم. ظاهراً اولین کسی بودم که می توانستم ازآن چه می بینم، عکس بردارم. ازمجموع دیداردو ساعته، تنها چیزتازه ای که دستگیرم شد این بود که دیگ بزرگ وسرپوشیدۀ داخل حرم، هرهفته یا روزانه از سوی صدها وهزاران اخلاصمند وزائران حاجت خواه، از پول وپارچه های نفسی و حتی انگشترها وگوشواره های طلا پرمی شود. این خود داستانی است که به نوشتنش می ارزد. " یک نکته درین معنی، گفتیم وهمین باشد."

مسأله کلیدی ترآن که برای اثبات حضورپیکرمطهرخلیفه چهارم اسلام درروضه شریف، "کتبیه" ای وجود دارد که از گزند زمان محفوظ مانده است. کتیبه گویا واضح می سازد که حضرت علی (رض) به این جا منتقل شده است. داستانش دراز است و به نظر من این داستان شدیداً سیاسی وحساسیت برانگیزاست و من میل دارم درین باره تحقیقات کنم ونقش مزارشریف را آن چه درخورآن است، برجسته کنم.

22 سرطان 1389

مزارشریف- ساعت 12 ظهر

روایت بربادی فرهنگی بلخ

درجه دما به چهل درجه تقرب کرده است. اما با آن هم به دیدن آثار رو به نابودی بلخ قدیم رفتیم. دیدنش بس دردناک واسفبار بود. ناگاه زیرلب گفتم: این مردم به جایی نمی رسند! بقایای بالاحصاربلخ که تا دو سال کم وبیش این جا وآن جا، چهره خود را حفظ کرده بود، اکنون کاملا ازبین رفته وجز تل خاک بی شکل، چیز دیگری به چشم نمی خورد. رهنمای ما حفره ای دربیخ یک بنا که گویا گوشه ای ازساختمان حصارقدیم بوده، به ما نشان داد و گفت:

قوای آلمانی مدتی این جا را محاصره کرده وازنزدیک مردم به این ساحه خود داری می کردند، کسی نمی دانست به چه کاری مشغول هستند. وقتی این جا را ترک کردند مردم جمع شدند ودیدند که این ( گودال های کنده شده را نشان داد) جا را کنده و چیزهایی را بیرون کرده اند. با خود گفتم: وقتی آلمانی ها که نبودند، وضع این جا به همین شکل وبدتر ازآن بود. نوشتن این داستان برملالت خاطر می افزاید. فشرده کلام، ضمن حصارقدیم، ازساختمان بی رمق قدیمی نظیرزیارت خواجه ابوعکاشه ( ولی)، مزاررابعه بلخی وزیارت خواجه ابونصرپارسا وبه خصوص ازبقایای رو به اضمحلال درس خانه سلطان العلما پدر مولانای بلخ نیز دیدار کردیم. سپس ازمسجد "نه گنبد" واقع دربخش شمالی بلخ قدیم دیدن کردیم. برفراز بقایای مسجد نه گنبد، سایبان بزرگ حفاظتی فلزی بر پا کرده اند. نخستین نشانه ای را می دیدیم که برای حراست از نابودی کامل آثار باستانی به چشم می خورد. مسجد نه گنبد تنها محل باستانی است که یکی دو پلیس دریک گوشه آن مشغول حفاظت از محوطه این مسجد اند.

به پلیس مؤظف گفتم:

فکر می کنم این چترحفاظتی کلان در دوره کار والی صاحب عطا محمد نور برپا شده است!؟

پلیس بلافاصله گفت: نه این چتر در زمان سردار داود خان جور شده است!

دردیگر جا ها اصلاً از مراقبت وبازسازی وحتی جلوگیری از کندن بدنه های خشتی آثار خبری نیست. حتی درمحوطه پارک مانندی که زیارت ابونصرپارسا، آرامگاه رابعه بلخی و یک ساختمان نیمه ساخته شده ازخشت وجود دارد، به غیراز گدایان که خود را متولی می خوانند، هیچ کس دیگری به عنوان محافظ ومسئول وجود نداشت. شمیم وقتی به گوشه ورودی ساختمان زرد خشتی دورخورد، از فرط تعجب فریاد کشید. دیدم که گوشه گوشه این ساختمان باستانی خشتی که به گفته برخی آدم های آن جا، کتابخانه معروفی بوده، به محل رفع حاجت مردم مبدل شده است. وحشتناک است!

فی البداهه مأیوس شدم وبا خودگفتم: ملتی که فرهنگ خود را نمی تواند ازاضمحلال وخواری حراست کند، خودش چه ارزشی خواهد داشت؟ درلابه لای خرابه های بلخ کهن، کلبه های خاکی متعلق به مردمانی کاملا فقیر وزمین گیرشده که ازگذشته وحال شان بی خبراند، به طورنامنظم وخلاف پلان ونقشه وجود دارد. حتی دیوارهای کلبه های ساکنان محلی محوطه خانقاه قدیمی سلطان العلما را اشغال کرده و درچند متری خود خانقاه هم دیوار بالا شده است. دوسال پیش که این جا آمده بودم، گفته شده بودکه ترک ها خیال دارند درس خانه سلطان العلما را بازسازی می کند اما نه این که بازسازی نشده بل، ساختمان بی رمق و زمان زده درس خانه، با فروریزی کامل چندان فاصله ای ندارد. سقف بنا ممکن است دربرف وباران امسال فروبریزد که وچانس هرگونه بازسازی از بین برود. این درحالی است که درشهرمزار، تاجران وتیکه داران زیادی وجود دارد و دور والی ولایت بلخ را حلقه بسته اند. هیچ نفهمیدم که شخص والی بلخ درین باره چه فکرمی کند؟ ازوضع ساحات باستانی می توان برداشت که والی درین باره آیا کدام فکری می کند یا اصلاً هیچ فکری درین باره ندارد.

ساعت سه بعد ازظهر

مردم زیرخط فقر درمزارشریف

شهرمزار درنظم وآرامش است؛ اما همه چیز شکننده وآسیب پذیراست. این شهر هیچ دروپیکری ندارد که بتواند درصورت بروز شورش های نوع تنظیمی وطالبی ویا وسوسه های استخباراتی از خود دفاع کند. استخبارات ایران خیلی با دست باز مشغول فعالیت است وحتی بخش های مختلفی را ایجاد کرده اند. ازدحام درشهر کم است وهمه چیز تحت کنترول است. شلوغی، خودسری، زورگویی ولومپن کاری هایی که در کابل به امرمعمول بدل شده، درین جا مشاهده نمی شود. اسفالت جاده های شهر خیلی با مسئولیت وپخته گی انجام گرفته و اعمارخط آهن از ترمزازبکستان به سوی شهر مزارشریف نیز دردست انجام است. اما مردم مزار اکثراً خیلی خیلی نادار اند وزیرخط فقرقرارمی گیرند. من دراطراف روضه، مشاهده کردم که چه گونه شهروندان گرسنه برای به دست آوردن یک مقدار برنج ترشیده درلفافه های نیلونی با هم درگیر می شدند ودرآن گرمای طاقت فرسا، به جان هم می افتادند. با این حال شهروندان مزارشریف، مردمانی قانع، آرام، بی ضرر، سربه گریبان، کم سروصدا وخیررسان اند. حکومت مرکزی کمترین عنایتی برای توسعه اقتصادی وفرهنگی این ولا انجام نمی دهد. تلاش های ولای به نوبه خویش بسیار چشمگیر وجالب است؛ اما والی با آن که درجن درجن آدم ها را به دورخود جمع کرده است، بیشتر درحلقه چاپلوسان وفرصت طلبان گیرمانده است که نمی دانم خودش می داند ویا همین وضع را مصلحتاً ادامه می دهد.

شام

دریک هفته اخیر، استرس وفشارهای هولناک روانی را تحمل کرده ام که واضحاً ازتوان من فزون است.

24 سرطان 1389

کابل- مکروریان

بهتر است درباره خودم درین یادداشت چیزی ننویسم.

ازوضع چنان معلوم می شود که برنامه تبلیغاتی مصالحه با طالبان که ازسوی تیم حاکم ازچند ماه به این سو بدون دست آورد، زمینه طبیعی ومیکانیزم قابل قبول روی دست گرفته شده بود، اندک اندک رنگ باخته وتحرکات امریکایی ها نیز جهت عکس آن را انتخاب کرده است. تلاش برای داخل کردن رسمی طالبان درلست تروریزم جهانی به خصوص پیشنهاد برای نامزد کردن سراج الدین حقانی درفهرست سیاه افراد قابل تعقیب درسطح جهانی، آغاز شده است که این حرکت جهانی واضحاً به معنای خنثی کردن پروگرام حکومت به هدف اتحاد با طالبان است.

سرنخ دردست دیوید پیریوس فرمانده جدید ناتو است. وی شیوه خاصی درمقابله با شورش گرایی دارد. مثلاً درمحورهای جنگ ونا امنی دریک منطقه، امکانات بشری را درمقابله با فشارهای گروه های حرفه ای ترور به کارمی گیرد. برای مردم محلی کمک های نظامی ولوژستیکی فراهم می کند تا آنان بدون دخالت مستقیم ارتش های داخلی وخارجی، نظم ونگهداشت زندگی خویش را خود شان به دوش گیرند. کاری را که درسال های اخیر درشهرهای شورشی عراق انجام داد و القاعده را منزوی کرد. به همین سبب او را فاتح جنگ عراق می دانند. وی قصد دارد برنامه عراق را با پاره ای از تغییرات ولحاظ ویژگی های افغانستان، درمقابله با طالبان نیز عملی کند. شرط تعمیل طرح وی، اتکای نظامی به ساکنان محلی است؛ چیزی که حکومت کرزی ازآن ترس دارد. گذشته ازین، سرمایه گزاری روی ملیشه های محلی درافغانستان درگذشته، ثمرات بس مخربی داشته ومردم نیز نسبت به آن نظر مساعدی ندارند. صبغه دیگرکار آقای پتریوس، ایجاد مفرزه های اطلاعاتی خارج ازحیطه دولت است وعملیات خود را به طورمستقل به جلو می برد. همه این تجارب ممکن است درینجا هم نتیجه ای مطلوب به بارآورد اما حکومت کرزی عواقب این سیاست را به نفع خود نمی داند؛ زیرا پیروزی پروگرام پتریوس، درواقع انزوا وتضعیف توان عملی حکومت افغانستان خواهد بود. مقابله آقای کرزی علیه طرح پتریوس دقیقاً به همین منظور است.

بیست وچهار سرطان 1389

پروژه پلیس کمکی سرآغازتغییرات است

جنگ افغانستان به مرحله جدیدی وارد شده است. رئیس جمهور کرزی هرچند دربرابرتصمیم امریکا برای سازماندهی واحد های محلی وبومی درمناطق جنگی که باراصلی مقابله با نفرات طالبان والقاعده را بردوش بگیرد؛ خیلی مقاومت کرد؛ اما سرانجام به این قضیه گردن نهاده است. شروع پروژه ایجاد "پلیس کمکی" دردرازمدت، مقابله مسلحانه واعمال فشارنظامی بالای گروه های مسلح است نه فرصتی برای مذاکره واتحاد با طالبان که تا کنون آقای کرزی درباره آن شعار داده است. بدین ترتیب، آن نوع مصالحه ای که تیم کابل به آن چنگ می زد، عملاً بی اعتبار ودرته آوار برنامه های جدید دفن شده است. این وضع نتیجۀ مبارزه طلبی های حکومت علیه جامعه جهانی است که قصد داشت با شعارهای عوام پسند، طالبان را به سوی خود کشیده و برای ادامۀ وضع اسفبارکنونی، بقای خود را تضمین کند. درتاریخ افغانستان بارها مشاهده شده است که هرگاه روی تشکل های محلی وقومی سرمایه گزاری شده و باشنده های محل برای انجام کاری به حرکت درآورده شده اند، نتیجه آن دگرگونی های اساسی درکل نظام مرکزی بوده است؛ چیزی که بدون شک آقای کرزی ازآن بیمناک است. اما آیا راه دیگری وجود داشته است؟

این اقدام امریکا درعین حال به معنای آن است که ارتش ملی هنوزبرای گرفتن مسئولیت های کلیدی درجنگ افغانستان آماده نیست. شاید تفسیردرست این باشد که جامعه جهانی با ایجاد محورهای نظامی غیررسمی ومرموز، درواقع بازی با زمان ودرعین حال، بازی با کشورهای رقیب خود درحوزه افغانستان را به راه انداخته است. طالبان یک نیروی ملیشه ای نامنظم است که یک ارتش منظم نمی تواند آن را متلاشی کند. سوال این است که چرا احزاب ونیروهای شامل درحکومت وغیرحکومت که درگذشته مخالفت احیای واحد های شبه نظامی درکشوربودند، اکنون خاموش شده اند؟

به نظرمی رسد که درهشت سال اخیر، طالبان بنا بردلایل ذیل قوی شده اند:

یک: بی تفاوتی ساکنان مناطق جنگی وبی اعتمادی آنان نسبت به قوای خارجی وحکومت.

دو: تنفر روزافزون مردم ازعمل کرد مقامات پلیس، ولایت وسیستم قضایی درمناطق بحران زده.

سه: فقر گسترده وناتوانی ساکنان محلی دربرابرحکومت وطالبان.

اکنون امریکا می خواهد که مردم عملاً درصحنه به امکانات نیرومند اقتصادی ونظامی دست یابند تا خود به حیث صاحبان این مناطق بربنیاد منافع خودشان دربرابرحکومت وطالبان ایستادگی کنند. درصورت قوی شدن این نیروی جدید، طالبان به انزوا رفته وبیشتربه لانه های شان درپاکستان متواری می شوند وآنگاه نیروی "پلیس کمکی" متوجه حکومت مرکزی خواهد شد و همان وضعی پیش خواهد آمد که دربرنامه قدرت های محوری درافغانستان قید شده است.

25 سرطان 1389

حمله انتحاری درایران

حمله انتحاری سه روزپیش درزاهدان ایران، زنگ خطرجدی برای مقامات ایرانی است که هماره منطق"مشت آهنین" را درمواجهه با مردم فقیر که خواهان حقوق اولیۀ برای خود هستند، به کار می گیرد. هدف مشخص حمله بدون شک، عمیق ترکردن درۀ دشمنی وبی اعتمادی میان شیعیان واهل تسنن است. البته این وضع حاصل طبیعی شدت عمل وبلند پروازی های عوامل رژیم ایران برضدمردم خود شان است. تشدد، تشدد می زاید. اما وضع کنونی به گونه ای است که این نوع شدت عمل، درواقع عقده های تاریخی قومی ومذهبی را دامن می زند؛ این همان چیزی است که کشورهای مخالف ایران از خدا می خواهند. مشکل ذاتی حکومت ایران آن است که هیچ مصلحت، گذشت وراه حلی را برای محومعضل زاهدان قبول ندارد. منطق مطلقه بدون شک، دریای خون را تا مدت ها مدید جاری نگه خواهد داشت. یعنی این مخاصمت تازمانی که حاکمان کنونی روی صحنه اند، بدون وقفه شاید با شدت متفاوت ادامه خواهد یافت حتی ممکن است ابتداء به دیگر مناطق اهل تسنن تسری پیدا خواهد کرد وسرانجام جنبه سیاسی سراسری به خود خواهد گرفت.

این طورمعلوم می شود که نقش بلوچستان به عنوان ضعیف ترین حلقه درزنجیرۀ قلمروایران درآینده بازی ها، نقش بسیارمهمی خواهدداشت. سرمایه گزاری ها ممکن است درقدم اول ازخوزستان وآذرباییجان به بلوچستان منتقل شده باشد. البته با توجه به سیاست های اعلام شده و سیاست های قابل اعمال غرب درمنطقه می توان نتیجه گرفت که روی این نکته تمرکزشده است که رژیم ایران ازهیچ چیزی غیرازمردم خودش هراسی به دل راه نمی دهد. اولین گام، احیای شبکه نظامی گروه جندالله است که سپس تئوری های انتزاع طلبی را درسرخط اهداف خویش اعلام خواهد کرد. به نظرمی رسد که حالا نیز برای حل مسأله دیرنشده، اگرکه مقامات جمهوری اسلامی از لاف های تبلیغاتی وتحریک انصراف جویند وبا مردم بلوچستان وارد مفاهمه شوند. تاکید روزمره در مورد "اشراف نهاد های اطلاعاتی" جمهوری اسلامی دردی را درمان نمی کند. آن ها باید متوجه این امرباشند که مجموعۀ اطلاعات نشان می دهد که امریکا وغرب درصدد ایجاد یک بلوچستان مستقل درمنطقه هستند.

26 سرطان- 1389

کابل درمحاصره کامل

از شروع دیشب، مانور نیروهای امنیتی به هدف اعمال کنترول برتمامی راه های منتهی به پایتخت خصوصاً مقاطع جاده ای و چهارراهی ها درمسیر میدان هوایی- وزارت خارجه به شمول تمامی نقاط وزیراکبرخان آغازشده بود. ازهمان ابتداء کارمشترک وایجاد موانع سنگی مصنوعی برروی جاده ها آغاز شد و درسراسر شب وبامداد امروز به مرحله تکمیل رسید. وقتی از خواب برخاستیم، از پنجره به سوی جادۀ مشرف به آبده احمدشاه مسعود نظر افگندم. به اصطلاح روی جاده به غیراز افراد امنیت، ارتش وپلیس هیچ موتری اجازه تردد نداشت؛ حتی دربرخی گره ها تلاشی وتفتیش، به بعضی موترهای پلیس اجازه رفتن داده نمی شد. درسطح حواشی کابل، سه کمربند امنیتی تا فاصله های چهل وپنجاه کیلومتر درچهارجناح شهر ایجاد شده است. ما می خواستیم امروز با استفاده از مرخصی وانسداد راه ها، به درۀ پغمان برویم؛ اما یکی ازکارآگاهان توصیه کرد که از رفتن بگذرید؛ زیرا ساحه امنیتی حتی درهمان ساحات گسترده است و اگردرصورت احتمال کدام واقعه ای درآن حوالی پیش بیاید، ممکن است برای شما مطلوب نباشد. چنین انسداد وتفتیش ( بدون توجه به مشکلات مردم واقتصاد ویران مملکت) درهیچ زمانی دیده نشده بود. تدابیرامنیتی این آقایان خوب سازماندهی شده اما هیچ کدام شان فکرنکرده بود که باید درمسیرراه های بن بست باید چند عراده موترهای امبولانس برای حل نیازهای عاجل مردم درچهارراهی ها مؤظف می شدند. چند زنی را دیدم که از اطراف شهرآمده بودند ویکی ازآنان سخت مریض بود؛ اما اجازه عبور از موانع را نداشت.

تحلیل کنفرانس کابل

جامعۀ جهانی بازهم دردوچهره ظاهر می شود.

برای این کنفرانس سراسری که به طورسازمان یافته، به شدت رسانه ای شده است، تمهیدات مفصلی درنظرگرفته شده بود. درتاریخ افغانستان هیچ گاه چنین کنفرانس بزرگ با شراکت حدود هفتاد تن ازنمایندگان بلند پایه درافغانستان تدارک دیده نشده بود. پاکستان از ابتدای تشکیل خود به حیث کشورمستقل هماره دست نگر ومتحد امریکا بوده اما هرگز چنین کنفرانسی را درپایتخت خود شاهد نبوده است. علت چه است؟ آیا کشورهای جهان می خواهند این بار ( آن طوری که گفته می شود، پول های گزافی را به دامن حکومت افغانستان می ریزند؟ مقامات حکومت چنین انتظار دارند که باید چنین شود! جالب است که حکومت با وصف آن که تا گلو درفساد ورشوه وبی عدالتی غرق است، امیدوار است که جامعه جهانی هزینه های کلانی را دراختیارش قراردهد تا هرچه دلش خواست همان طورکند. ظاهراً به روی خود نمی آورد که جامعه جهانی ومردم از فرط فساد، باندبازی، دزدی، رشوه، غارت و گروگان گیری اقتصاد مملکت به وسیله چند صد نفربه ستوه آمده اند و یکسال است که فریاد می کنند با فساد وفسادکاران کلان درسطح وزرا ووالی ها برخورد کنید تا پول های به باد رفته دوباره به بودجه دولت واریزشود، گوش کس شنوا نیست و حتی وزیر مالیه ( زاخیل وال) می گوید که اتهام زنی فساد ورشوه وخیانت وباندبازی به هدف چاپیدن دارایی های دولتی وشخصی درواقع "بی منطقی" است وهرکه ازین دست مسایل را عنوان می کند" غلط" می کند. این آقایان شاید هنوزدرک نکرده اند که این کنفرانس به خاطرتقویت حکومت فساد نیست؛ بلکه زمینه چینی تبلیغاتی به هدف اثبات بی ظرفیتی وبی اعتمادی آن نزد جامعه جهانی است. مردم با خون وپوست خویش، ازفساد وبی عدالتی و دزدی به فغان آمده اند اما جامعه جهانی با این گونه نمایش ها، درواقع روی خشم ونارضایی مردم عمداً روغن می ریزد تا نوعی واکنش اجتماعی واعتراضی را علیه حکومت چاق کند. جامعه جهانی خوب درک وتحلیل کرده است که حکومت ظرفیتی برای اصلاح ویا پیشروی به سوی جلو ندارد وهمه چانس ها را ازدست داده است؛ اما قصد دارد این آقایان را گول بزند و این ذهنیت را ایجاد کند که جامعه جهانی به خصوص امریکا تمام خواست وانتقادات خود را درمورد بی ظرفیتی، فساد فراگیر وضرورت تحولات ریشه ای درنظام، فراموش کرده و قانع شده است که دنیا گل وگلزارشده است! این نوعی خود فریبی آقایان است. باید بدانند که جامعه جهانی و مردم وقوف دارند که هیچ چیزی تغییر نکرده و هیچ وزیرخاین به دادگاه کشانیده نشده است. می دانند که شهردارسابق از برکت حمایت مشکوک کرزی از وی، به روی قانون وقضا وسارنوالی ریشخند زد و از همان جایی که آمده بود، با عالمی ازاندوختۀ نامشروع، بازگشت. به اصطلاح مردم، با بکس خالی آمده بود، با بکس پر برگشت. فردا قرار است کنفرانس برگزار شود اما من فکرمی کنم که هزینه ونقدینۀ چندانی درکیسه دولت ریخته نخواهد شد. دنیای خارج حرف خود را خواهد زد وطبق معمول ازطرح ها واقدامات دولت" ابرازپشتیبانی" خواهند کرد.

اما درپس پرده چیست؟

این کنفرانس دراصل یک نمایش جهانی به منظور تاکید براهمیت سیاسی واستراتیژیک افغانستان است نه حکومت افغانستان. این همایش صاف وساده به آدرس ایران، پاکستان، روسیه وچین پیام مشخصی را انتقال می دهدکه افغانستان هرگزبه میدان خالی مبدل نخواهد شد تا آنان درین بسترحساس آسیا حضورخود را درغیاب غرب وامریکا مسجل کنند واین فکر دراذهان شان متبادرشده باشد که امریکا وغرب ازبازی درمیدان افغانستان خسته شده و روندخروج نیروهای شان سرازسال آینده شروع خواهد شد. پیام خاص به ایران و پاکستان این است که هم پیمانی مخفی آنان درزمینه تشویق وزمینه سازی برای خروج غرب ازافغانستان محکوم به شکست است و غرب با نشان دادن حضورسیاسی گسترده وسراسری  خود درهمین پایتخت نیمه ویران ومعروض به چالش های سخت امنیتی، این نکته را می رساند که آنان تا مدتی نامعلوم شاهد مقابله استراتیژیک، سخت، دشوار و درازمدت درافغانستان خواهند بود. درین جریان حکومت افغانستان ازحیث اهمیت ونقش خویش کاملاً درحاشیه قرارداده شده وبا برگزاری این کنفرانس، بخشی ازتبلیغات جنگ کلان استراتیژیک غرب اعلام می شود.

از جانب حکومت، هروزارت طرح ها و پیشنهادات مفصلی را آماده کرده اند که به کنفرانس پیش کنند و مطابق به نیازهای مشخص، نمایندگان جامعه جهانی را قناعت بدهند که برای تعمیل چنین طرح ها، وجوه مالی درنظربگیرند. قدرت های غربی بازهم خواسته های جدی قبلی خویش را دررابطه به ضرورت قطعی ایجاد نظام سالم، مقابله با فساد کاران، بازخواست پروندۀ فساد کاران وغیره تکرار خواهند کرد. این مسأله ازحیث تبلیغاتی درداخل افغانستان وکشورهای غربی به نفع سیاست های غربی، دارای اهمیت است.

شام- ساعت هشت

بعد ازیک هفته حالت روانی مدهش ودوزخی، امروز کمی بهترشدم. اما فشار دلتنگی درسینه ام بیداد می کندوهرلحظه احساس می کنم که عمرم به سرعت کوتاه می شود. یعنی ساعت هایی را که ازعمرم کم می شود، به خوبی وصراحت احساس می کنم. به شدت مأیوس هستم وآینده را نمی توانم حدس بزنم. درهیچ یک ازمقاطع زندگی با چنین فشار دوزخی عاطفی روبه رو نشده بودم. به راستی درین سن وسال اولین بار است که درحالتی که نفس می کشم وزنده هستم، بوی مرگ ونابودی به دماغم می خورد. حالا خیلی به وضوع برایم اثبات شده است که مرگ، رهایی است و به گفته گورگی، بیائید که بدین مناسبت از"طبیعت" تشکر کنیم.

بامداد 29 سرطان- 1389

ساعت چهارصبح

زاویۀ به سوی نقص آدمی

وقتی به سوی خود می نگرم ودرخود فرومی روم، نتیجه می گیرم که انسان درواقع زنجیره ای ازنقایص وکمبود هایی است که به درستی برای خود انسان قابل کشف وشناسایی نیستند. وقتی به ریسک ورنج و گمراهی وشکست تبدیل می شوند، آن گاه انسان حقیقت را می فهمد. انسان درطی سال هایی که زندگی می کند، امید موهومی دارد برای رسیدن به چیزهایی که به درستی برای خودش قابل تعریف نیستند. انسان هیچگاه نمی تواند آرزوهای خود را تعریف وتسجیل کند وسپس برای رسیدن به آن، آگاهانه ( یعنی برخوردارازحس پیش گویی درست وبی اشتباه) خودش را نزدیک کند. آدم درهردوره از حیات با گذراز موانع تلخ تجارب به حقایقی می رسداما این نخستین وآخرین حقایق نیستند. تا زمانی که زندگی دوام دارد تجارب وحقایق تازه به تازه برمجموعه زندگی انسان اضافه می شود. تازه وقتی انسان به نوعی مناعت ولذت تجربه دست می یابد که دیگر با مرحلۀ آخرزندگی خویش چندان فاصله نمی داشته باشد. من برای تعریف حیات فقط یک چیز می توانم بگویم: اگربارارزشی خداگونه را از زندگی بردارید، خود به خود به لجن بدل می شوید. به قول فرخزاد: " وبدین سانست که کسی می ماند وکسی می میرد."

ساعت چهار

کنفرانس کابل نتایج موهوم خواهد داشت.

تصمیم به تدویرکنفرانس کابل با آن همه هزینه وخطرهای امنیتی آن درکابل، ازنظرکشورهای غربی به زحمتش می ارزد. به نظرمن این کنفرانس مثل همان کلاهک 75 تنی شرکت بریتش پطرولیم است که سه ماه بعد، با زحمت ونگرانی زیاد، روی نل کفیدۀ نفت دراعماق خلیج مکزیک فرود آورده شد تا فوران نفت را خاموش کند. اذهان عمومی درجوامع غربی درباره جنگ بی نتیجه افغانستان به مرز فوران رسیده است. غرب نمی تواند نسبت به گردش افکارعمومی بی تفاوت باشد. کنفرانس کابل پاسخ غیرواقعی ومؤقتی درمقابله با خیزش های اعتراضی رو به افزایش درجوامع غربی است که دیگرنفع خویش را درادامه جنگ افغانستان نمی دانند. یعنی یک نوع پاسخ باید به افکارعمومی غرب تهیه شود. هرکشور می خواهد به مردم خویش حالی کند که نگاه کنید! درکابل کنفرانس بزرگ سازماندهی شده است که آئینه دارمنافع عمومی غرب درسطح جهان است. ما که تنها درافغانستان مشغول جنگ وهزینه گذاری نیستیم. دست تمام دنیا درین گوشۀ جهان دخیل است. مسأله امنیت جهانی وامنیت فردفرد شما برای ما مطرح است. شما که درکشورخویش صاحب شغل وموقعیت مناسب وبی دردسر هستید، همه اش ازبرکت سیاست های دسته جمعی غرب درکشورهای جنگ زده وآشوب آفرین است. باید برای زندگی کردن بهتر برای دیگران هزینه پرداخت!

کنفرانس پرازتناقض

میان حکومت افغانستان والزامات (هرچند ظاهری) کنفرانس بین المللی کابل تناقض برجسته آشکاری دهان بازکرده است. کنفرانس کابل ( گذشته ازاهداف نهانی آن) درظاهر، تمثیل روشنی ازمدیریت حساس، حسابگیر، جوابده وناظر جهانی است که دریک کشورفاقد سیستم حسابدهی، محاسبۀ سالم ودارای ظرفیت انطباق با متقضاهای مدیریتی بین المللی برگزارمی شود. این دو باهم هم آهنگی ندارند وسیمای تناقض خیلی پررنگ وشک برانگیزاست. کنفرانس همان قدر با ستندرد ها ومعیارهای تجربه شده واثبات شده جهانی برابر است که حکومت وسیستم حکومتی با چنین معیارهای از ریشه بیگانه است. این گروه گروگانگیرکمین گرفته اند که چه گونه هزینه های باد آوردۀ غرب به سوی شان پرتاب می شوند تا ازیک سو، وضع موجود به نفع شان حفظ شود واز سوی دیگر، این کارخود به خود باعث محو خطر احتمالی از سوی غرب نسبت به حکومت شود. سپس نوبت می رسد به استفادۀ بی قاعده ازین هزینه ها که فقط هزار نفراز حکومتی های ارشد می فهمند که چه گونه ازبرج وپهلوی پول ها سهمی برای خویش جدا کنند وبدین وسیله، همان ساز کهنه را بزنند. جامعۀ جهانی اگرچه این قضیه را عمیقاً درک می کند، درقدم اول، سعی می کند نمایش خویش را عملی کند وسپس شرط وشروط قبلی را برای حکومت افغانستان تکرارکند. یعنی تا زمانی که اصلاحات ریشه ای درنظام وارد نشود و مهره هایی که غرب خواهان برکناری وراندن آنان از تشکیلات دولت است، از صحنه دور ساخته نشوند، هیچ کمک ملموس درکار نخواهد بود. استفاده تبلیغاتی ازین کنفرانس برای غربی ها که حداقل بتوانند افکارعامه کشورهای خود را تا مدتی بخوابانند، برای شان کفایت می کند. این کنفرانس همراه با وعده های رسانه ای وبلند بالای خویش، فقط مردم را بیشترازگذشته با امیدهای زیاد مجهزخواهدکرد وسپس به زودی با به سرنرسیدن وعده ها، خشم وناامیدی مردم فراگیرشده و آتش این خشم، درقدم اول حکومت را درخود فرومی برد. این همان چیزی است که غرب کنفرانس کابل را برای رسیدن به آن سازماندهی کرده است.

آیا معامله ای درخفا صورت گرفته است؟

ساعت سه بعد ازظهر

هنوزقطعنامۀ پایانی کنفرانس کابل انتشارنیافته است. اما فحوای کلیه بیانات وزرای خارجه کشورها، مسایلی نظیرامنیت، بازسازی، مبارزه با مواد مخدر، مبارزه با تروریزم ومواردی که هرروز، از رسانه ها به گوش می رسد. هیچ نکتۀ تازه درسخنرانی ها وجود نداشت. فکرمی شود که کلیه بیانیه ها قبلاً به شکل تشریفاتی تهیه شده اما دراصل، میان کشورهای شرکت کننده، روی موضوع اساسی که تا کنون ازآن اشارۀ واضح نشده، یک توافقی ازقبل وجود دارد. به نظرمن، مسأله اساسی، دادن نقش مصرف کنندۀ کمک های مالی به دولت افغانستان تا میزان پنجاه درصد است؛ ولی تا جایی که ما می دانیم، این پول ها حیف ومیل خواهند شد. تا کنون ازسرجمع کمک های مالی جهان به افغانستان، به اندازه بیست درصد آن ازسوی طرف درپروژه های مختلف مصرف می شد. با آن هم درآخرسال افشا می شد که وزارت خانه های حکومت، بودجه های محدود خویش را نتوانسته بودند به مصرف برسانند. به دلیل این که ظرفیت ومهارت درکار ضعیف است. حالا دولت اصراردارد که کمک ها حدود پنجاه درصد دراختیار خود دولت قرارداده شود. به نظر من هرگاه چنین چیزی درقطعنامه تصویب شود، بدون شک معاملۀ سیاسی کلانی درپشت پرده میان کرزی وامریکا ازقبل صورت گرفته است که شاید برکناری دوتن ازمعاونان رئیس جمهوری دررأس آن معامله قرار داشته باشد.

درکنفرانس ازمبارزه قاطع با فساد چیز صریحی مطرح نشد

مثل این که این مأموریت به دوش بانکی مون دبیرکل سازمان ملل متحد گذاشته شده بود وبعد ازختم کنفرانس دریک نشست خبری گفت: ما از فساد دردولت افغانستان نگران هستیم.

او این سخنان را رو درروی حامدکرزی ابرازکرد. بانکی مون گفت: دولت باید دوسیه های فساد را بررسی کند. یعنی این که تا حال چنین نکرده است. آقای مون سه باردرین باره تأکید کردتا آن که آقای کرزی حرفش را قطع کرد وگفت: آقای دبیرکل انصاف داشته باشید... لطفاً ازفساد جامعه بین المللی هم چیزی بگویید!

جالب است! آقای کرزی هیچ قانع نیست که همه چیز دردولت درگروه فسادکاران است. دولت تا گلو درفساد غرق است وبه هیچ کس هم پاسخگو نیست اما به جای آن که از عواقب این وضع بهراسد، ازانتقاد یک مقام جهانی می ترسد. بانکی مون اشاره کرد که دولت کابل درکنفرانس لندن هم تعهداتی را درباره پاسخدهی ارائه کرده بود. او نگفت که آیا دولت به تعهداتش عمل کرده است ویاخیر؟ معلوم است که هیچ تعهدی عملی نشده است.

وزرای خارجه کشورها با احتیاط تمام مطالب کلی را از روی ورق خواندند وروی ضرورت جدی تغییرات اداری وجایگزینی افراد کارشناس ووطن پرست به مناصب مهم چیزی گفته نشد. هیچ کسی ازوضع وخیم فساد و تغییروتبدیل مهم ومؤثردرحکومت به طورگسترده ودسته جمعی چیزی نگفت. شخص رئیس جمهوریگانه دست آورد درزمینه مقابله با فساد را "ثبت دارایی" های مقامات عنوان کرد. ثبت دارایی های مقامات یک مسأله بی ارزش ودروغ است. مقامات به شمول تمام افراد عالی رتبه درخارج وداخل شبکه های پیچیدۀ پول سازی دارند وهیچ کس نمی داند که درکدام بانک خارجی چقدرپول دارند. این دسته هنوزاحمق نشده است که بگوید که چه مقدارپول درکجا دارد. این آقایان هرچند کاملاً مصئون هستند وازهیچ مرجعی ترس ندارند، مگر چه نیازی دارند که بگویند درکجا چقدرپول دارند ودارایی های غیرمنقول ایشان مثلاً دراروپا یا دوبی یا افغانستان چقدر است. بناء حرف کرزی هیچ دردی را درمان نمی کند. وی همچنان از "ادارۀ عالی نظارت برفساد اداری" سخن گفت. تا جایی که من می دانم این اداره درواقع برای نجات تیم حکومت ازبازخواست قانونی ایجاد شده است. این اداره درواقع اداره توجیه فساد وخیانت است.

درین میان تنها آقای زاخیل وال اعتراف کردکه ظرفیت کاری دولت ضعیف است واین قضیه مردم را از دولت دورکرده است. ( خدا کند که عواقب این سخنان زاخیل وال برایش نقص نکند!)

رئیس جمهور اشارۀ سرسری به موضوع سری یعنی ایجاد"نهاد های موازی" از سوی خارجیان کرد. دولت واقعاً ازفعالیت نهاد های موازی درزمینه امنیت، اقتصاد وسایرامورترس دارد. ایجاد پلیس کمکی خود نوعی ادارۀ موازی است که می تواند به مشکل بزرگی درآینده بدل شود. اما به طورتعجب انگیزی مشاهده کردم که وزرای خارجه کشورهای وهمچنان شخص رئیس جمهوردرخصوص ایجاد"پلیس کمکی" چیزی نگفتند.

شعارآشتی با طالبان به چالش کشیده شد

ساعت چهارشنبه

راس موسن دبیرکل سازمان پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو) درسخنرانی کوتاه خود گفت: ما وقتی ازافغانستان می رویم که وظایف خود را انجام داده باشیم. وی افزود: مسئولیت امنیتی به نیروهای دولت افغانستان مطابق به شرایط و وضع زمان حال برای آن ها سپرده خواهد شد.

موسن از"نقش حمایتی نیروهای ناتو" دردرازمدت خبر داد وگفت: ناتو تا این دم درافغانستان" قیمت گزاف پرداخته است وهیچگاه به طالبان اجازه نمی دهیم که حکومت منتخب را شکست بدهند ومثل گذشته برای خود پناه گاه امن درست کنند." این مسأله درسخنرانی هیلاری کلنتن نیز به شکل دیگری تکرار شد. راس موسن به مسایل مربوط به آشتی با طالبان وسهم دهی آنان درحکومت که تا کنون با دهل وکرنای تبلیغاتی دنبال می شود، هیچ اشاره ای نکرد. من فکرمی کنم که بحث نزدیکی یک طرفه با طالبان ازذهن کرزی قبلاً بیرون ساخته شده است.

چند وزیرومقام خارجی ( فکرمی کنم وزیرخارجۀ دنمارک وبانکی مون) شب گذشته به دلیل راکت پرانی طالبان نتوانستند درکابل نشست کنند ولاچارطیاره حامل بانکی مون به بگرام فرود آمد ولی هواپیمای حامل وزیرخارجۀ دنمارک بعد ازآن که اجازه فرود درازبکستان نیافت مؤقتاً درفرودگاه قزاقستان به زمین نشست. همین حالا گزارش رسید که چهارتن ازافراد طالبان درکابل که قصد داشتند کنفرانس کابل را اخلال کنند، کشته شدند.

 

ساعت سه

نگاهی به تاریخچۀ روضۀ مزارشریف

سه روزی که درشهر مزارشریف بودم، به طورآزاردهندۀ ی دستخوش دلتنگی وفشارروانی بودم. به نظرمن شهرمزار، بیشتریک بندر تجارتی است اما روح گذشته گان درفضا گردش می کند. اینک یادداشت هایم را در مورد روضۀ مبارک درین یادداشت ها درج می کنم:

شهرمزارشریف مرکزولایت باستانی بلخ، ازدومنظر اهمیت کلیدی دارد. این خطه، علاوه برآن که گاهواره تمدن کهن ودرخشان قبل ازاسلام است؛ به حیث جایگاه اندیشه ورزان فرزانه ای پارسی  درعرصه های فرهنگ، ادب، فلسفه، عرفان وحدیث نیز شناخته می شود. زیارت گاه بزرگ معروف به" روضۀ شاه ولایتمآب" حضرت علی علیهم السلام ، همه ساله میلیون ها تن از زایران دل سوخته و حاجتمند را از سراسرافغانستان ومنطقه به سوی خود می کشاند.

بنا به روایت متون عربی وپارسی، باری ابومسلم سردار دلاورخراسان اهل" روستای سرپل" درنامه ای به امام جعفرصادق می نویسد:

"اگرامام به مسند خلافت وامامت راغب باشند، این خدمت را به نفع اهل وبیت انجام می دهم."

امام درپاسخ می گوید: " ما را به امارت وحکومت علاقه ی نیست. می بائیست پیکرجدبزرگوارما علی علیهم السلام را که درصندوق محفوظ در"نجف" مدفون است، به بلخ انتقال دهید تا آن که فتنه خوارج بی دین وبنی امیه فرونشیند ودارالخلافه به دست کسان ما انتقال یابد وسپس به مدینۀ منوره برده شود.

گویا حضرت علی پس از زخم های شمشیرعبدالرحمن بن ملجم سه روزدیگر زنده بوده ودرهمین سه روز وصیت کرده بود تا پیکرش را درمکانی نامعلوم به خاک کنند. "عیاران" بومسلم چنین کردند وپیکرمطهر را پنهانی از شهر"نجف" انتقال داده و در"تپۀ خیران" بلخ به خاک سپردند. سپس روزگار به کام خود چرخید؛ معرکۀ جنگ و دست به دست شدن بلخ میان ارباب قدرت، بلایایی آورد که درنتیجۀ آن بومسلم وحضرت امام صادق نقد جان ازدست دادند و ایامی فرارسید که دیگرهیچ کس ازین  راز سردرنیاورد و کسی هم فاش نکرد که خوابگاه ابدی مولای متقیان درکجاست.

هارون الرشید خلیفۀ عباسی بنا به شهادت پیرمردی صحرانشین برای نخستین بار، ازدفینه گاه نخست خلیفۀ چهارم مطلع گشت و درسال 185 هجری برآن نقطه ی که پیرمرد اشارت کرده بود، "عمارتی" بنا نهاد که بلافاصله به زیارتگاه مؤمنان مبدل گشت.

درسال 511 هجری، آوان حکمروایی سلطان سنجرسلجوقی، جمعی ازخاصان، به کشف دفترچۀ یادداشت هایی بومسلم نایل آمدند که حاوی نامه های امام جعفرصادق برای بومسلم نیز بوده است. بومسلک دریادداشت های خویش دربارۀ آرامگاه خلیفۀ چهارم اسلام نبشته های دقیقی داشته است. سلطان سنجربنا برمستندات نبشته های بومسلم، فرمان کاوش وتحقیق را درنقطه ی از تپۀ خیران صادرکرد که به "تل علی" معروف شده بود. پس ازاندک زمانی، یک گنبد کوچک با دریچۀ فولادی وقفل نقره ی ازتۀ خاک نمایان گشت وکاوشگران که خود مریدان پرعطش درگاه آن حضرت بودند، ازدیدن آن چه درنبشتۀ بومسلم گفته شده بود، به هیجان اندرشدند وصلوات فرستادند.

گنبد کشف شده درانظاربزرگان کشوده شد. میان حجره، صندوقی بود فولادی با شمشیربزرگ. مصحف شریف به خط جلی کوفی نبشته شده برپوست آهو ولوحی یافتند که روی آن به خط کوفی مرقوم گشته بود: " هذا ولی الله علی اسدالله"

میان صندوق پیکرعلی را نهاده بودند. سلطان سنجراراده داشت پیکرمطهررا به مرومنتقل کند؛ مگراکابروخاصان بلخ مانع شدند. لاجرم او بردفینه گاه خلیفۀ چهارم گنبدی بساخت. ازآن پس دربلخ تخم بغاوت افتاد وقوم "غز" با شمشیروکمان به کشتن دشمنان خویش رفتند ونظم ازخطه نیزبرافتاد. خلق متواری شدند وخوابگاه تازه یافت شدۀ مولای متقیان نیزدرغبارمصایب وفراموشی فرورفت.

فتنه در بلخ دیری نپائید وسکنه گاه هایی برپهندشت سرزمین کهن بلخ دو باره پا گرفت؛ اما شبح خواب فراموشی وانزوای هویتی مفاخراین خطه کماکان دراذهان خلق درگردش بود. درین ایام گروهی ازخاصان به مشورت نشستند تا باردیگربرفرازخوابگاه ابدی حضرت شاه ولایتمآب عمارتی نو بنا نهند. درین احوال، خبررسید که صحرانشینان چنگیزدرماوراءالنهر بربلاد مسلمین تاخته اند واز ماوراء النهربه سوی خراسان اند. دربلاد آوازده درافتاد که فرمان چنگیزچنان است که دربلخ هیچ متنفسی زنده نماند. مشایخ چون این سخن شنیدند، مظاهرآرامگاه را از روی خاک زدودند وتا خصم براسراراین مکان مقدس واقف نشود. پیشوایان شهرشامل حکام، اشراف، روحانی، تاجروارباب فضل چون ازفجایع سمرقند حکایات اسفباری شنیده بودند، براین مصلحت گردن نهادند که با اعطای هدایایی گران بها وقاصدانی مطیع، دروازه های شهربلخ را به روی مهاجمان مفتوح بدارند تا امان جان ومال نصیب شوند. مگرچنگیزیان جمله شهریان بلخ شامل زنان وکودکان وپیران را سوی صحراهای خشک بلخ کشانیدند تا ازگرسنگی وعطش دسته دسته روی خاک افتادند. دربلخ " نه برج وباره ماند ونه ارگ وحصار." ازآن همه بازارها، کاروانسرا ها ومدارس، کتابخانه ها و کاخ ها، فقط تل های ازخاک باقی ماند.

یک قرن بعد، امیرحسین ازبستگان تیمور"قلعه هندوان" را دو باره درویرانه های بلخ روی پا کرد؛ مگربه زودی امیرتیمورخود برین بلاد بتاخت وبلخ باردیگردرقعری ازفتورروزگار فروگشت.

درسال 885 هجری که سلطان حسین بایقرا، فرزانه ای ازتبارتیمور درهرات برسریرشاهی جلوس کرد، نام ونشانی ازخوابگاه خلیفۀ اسلام علی بن ابی طالب درگسترۀ "جنت الارض" بلخ دراذهان خلایق به جا نمانده بود. مقارن این احوال، سیدشمس الدین محمد ازدودمان معروف صوفیه سلطان العارفین ابایزید بسطامی ازکتابخانۀ ملتان کتابی را با خود به بلخ آورد که ازمکان خوابگاه "علی والله" خبر می داد. سلطان تیموری ازقرائت حکایات کتاب به وجد آمد ومشایخ اسلام چون مولانا عبدالرحمن جامی، امیرعلی شیرنوایی، مولانا سعدالدین تفتازانی ومولانا واعظ کاشفی را به سوی بلخ روانه ساخت. کاوش برای کشف دوبارۀ گورگمشدۀ مولاعلی زیرنظرآن ها شروع شد. بازهم علایم گنبد زیرین تپه نمایان گشت وآن چه درکتاب"ملتان" روایت شده بود، مورد تصدیق قرارگرفت و"کتیبۀ" اصلی همراه با "سنگ منقش" که حضورپیکرعلی را گواهی می دادند، رونمایی شدند. کتیبۀ منقش با گل سرخ ونسگ منقش که اکنون نمادی ازهویت اصلی حرم امام است، به وسیله مولانا عبدالرحمن جامی ازحضیره زیرین به سطح آورده شده است.

سلطان حسین بایقرا با آن که بیمار بود، با ده هزارلشکر درمعیت گروهی ازعرفا وفضلای هرات آهنگ سفر به سوی بلخ کرد و با تقرب سلطان به سوی آرامگاه علی، هنگامۀ عظیمی برپا گشت. ازآن پس، آرامگاه خلیفۀ چهارم اسلام برای همیشه از گمنامی وتجرید بدرآمد وبه فرمان سلطان، امیرعلی شیرنوایی مرد سیاست وفرهنگ دردربارتیموریان، کاراعمار بنایی بزرگ برفرازآرامگاه "علی والله" را به انجام رساند. تابوت درزیرحرم پانزده متر ازسطح خانقاه موقعیت گذاشته است. وی مولانا بنایی پدر استاد سبزهروی ازمعماران نامورهرات را همراه پسرش شیرعلی به بلخ آورد تا اموربنای گنبد حرم علی علیهم السلام را به سررساند. نقاشی های کاراستاد بنایی وفرزند ایشان درداخل گنبد هنوزچشم هربینده را خیره می کنند. کاشی کاری حرم کار استاد سمیع سمرقندی است که درزمان پادشاهی امیرشیرعلی خان درسال 1285 هجری بنا به دستور نایب میرعلم خان والی آن زمان ولایت بلخ دستگاه تولید کاشی را درافغانستان تأسیس کرد.

اولین مسجد درصحن روضۀ علی علیهم السلام درقرن دهم هجری بنا یافت و بعد ایامی چند، دومین مسجد به شکل دوگنبد - دارای سه دروازۀ شمالی، جنوبی وشرقی- اعمارشد. مسجد روضه دارای 108 پایه استنادی سیمانی و64 پنجره است که دریک وقت، سه هزارنمازگزاررا درخود جا می دهد. صندوق کنونی حرم از چوب معطر درشش متردرازا وچهارمترعرض ساخته شده است. دیگ مسی موسوم به "هفت جوش" درقرن دهم به همت عبدالمومن خان ازبک یازدهمین سلطان دودمان شیبانی ازسمرقند به بلخ آورده شده واکنون درزاویه راست حرم گذاشته شده است.

ساختمان کنونی حرم مطهرحضرت علی ابن ابی طالب یادگار عهد درخشان تیموریان است وتقدیر چنان رفته بود که دیگر هیچ آشوب وبلیات دهر، این بنای مقدس را درحاشیه گمنامی تجرید نتوانست.

گویند که مرتضی علی درنجف است             دربلخ بیا بیین چه بیت الشرف است.

 

منابع عمده:

روضة الصفا، ص 291، سطر1

جامع التواریخ ص 141 سطر 12

تاریخ الخلفاء ( برگردان پارسی) ص 173 سطر 13

حبیب السیر، جزو 4، جلداول ص 45 سطر26

تفسیرعزیزی، مفتاح التواریخ، جلد چهارم بحرالاسرار، نسخه خطی مزارات لوگر، تاریخ اکابردین، تذکره المشایخ بلخ، تاریخ قدیم بلخ و زینت المجالس.

 

ساعت چهارنیم

ازبامداد امروز تا کنون سه بار مورد حمله مزمن نوعی استرس وحشت ناک قرارگرفته ام. احساس می کنم به تحلیل می روم. اگروضع من به همین شکل ادامه یابد، شاید ازحیث بدنی شدیداً آسیب پذیرشوم. این درحالی است که امروزاصلاً نمی شود از بلاک بیرون شد. هیچ کسی درجادۀ میان چهارراهی مسعود تا چهارراهی عبدالحق به چشم نمی خورد. اولین باری است که سکوت گورستان درین جا حاکم شده است.

ساعت پنج

ظاهراً جامعۀ بین المللی تصدیق کرده است که پنجاه درصدکمک های خارجی تحت صلاحیت دولت افغانستان مصرف شود. تیم حاکم که به پول اندوزی معتاد است شاید خوشحال شده باشند؛ اما این نکته را نسنجیده اند که آیا واقعاً بعد ازین، خارجی ها حاضربه کمک بلاشرط خواهند بودو یا خیر؟ من فکرمی کنم که این یک حرف روی کاغذ است وهزینه های خارجی به آسانی و بدون ضمانت برای پاسخدهی از سوی دولت، داده نخواهد شد.

29 سرطان - 1389

بامداد ساعت هشت

حمایت جهان از"افغانستان" اعلام شده نه از"حکومت"

گزارش های غیررسمی می رسانند که رئیس جمهورکرزی تحت فشارمضاعف ولاینقطع جامعۀ جهانی، اکنون حاضرشده است تا سیاست ها ورفتارهای حکومت را با پالیسی جامعۀ جهانی هم آهنگ کند. هرچند فرصت فراوانی از دست رفته، با آن هم نمایش حضورقدرت های اروپایی وامریکا درکابل، وتعهد یکسان به خاطر توسعه ویاری افغانستان دردرازمدت، نشان می دهد که درپس پرده توافقات جدیدی درعرصۀ اداره ونحوۀ تشکیلات حکومت آینده صورت گرفته است. درغیراین صورت، جامعۀ جهانی همایش تاریخی کابل را حمایت نمی کرد وافغانستان باردیگردرمحراق توجه جهان قرارداده نمی شد. این که تعهدات وتوافقات اعلام ناشده چه گونه اند، به زودی دررفتار حکومت درروز های آینده، متبلورخواهد شد. یک گزارش می گوید که برخی مقامات ارشد دولتی وحکومت آرام آرام از صحنۀ قدرت کنار زده می شوند. ازمجموع تغییرات وبیانیه ها می توان فهمید که درکنفرانس کابل، تاکید واعلام حمایت قوی جامعۀ جهانی از"افغانستان ومردم افغانستان" بود. درسخنان واعلامیۀ نمایندگان جهان، حفظ افغانستان وتجدید تعهد نسبت به افغانستان بود نه حکومت افغانستان. این جا تکیه اساسی برایجاد نظام پایداراست که درصورت حذف ویا سقوط دولت وحکومت، متزلزل نشود. البته جامعۀ جهانی توجه به این مسأله را به نفع خود تشخیص داده است. تا جایی که من به حیث ناظراوضاع شاهد بوده ام، درطی هشت سال اخیر، فشارواصرارجامعۀ جهانی، روی ایجاد ساختارنظام قوی نبود. حکومت نیز که محصول طرف های جنگی وبیروکرات های بی مسئولیت بود، درزمینۀ نظام سازی، کاری را انجام داده نتوانستند. نوعی بی اعتمادی وبی ایمانی نسبت به نظام دایمی درکشورپا نگرفت. همین حالا، حکومتی برسرکاراست که نسبت به سرنوشت ملی مملکت التزام چندانی ندارد؛ اما درقبال منافع شخصی، گروهی وقومی سخت حساس است. پس می توان ایقان داشت که دروجود چنین حکومتی، یک نظام متمرکزوپایدار شکل بگیرد؟ مبرهن است که پاسخ منفی است. بناء سوال این جاست که کشورهای جهان که درکنفرانس کابل تعهدات بس بزرگی دادند، درزمینۀ لزوم وضرورت اصلاح حکومت واداره دست زیرالاشه خواهند نشست تا ایران وکشورهای ضد غرب ازوضعیت به سود وادامۀ بحران استفاده کنند؟

اول ماه اسد - 1389

بامداد ساعت هفت

حکومت توان اجرای تعهدات را ندارد.

سخنرانی رئیس جمهور درکنفرانس بین المللی کابل، هیچ نکتۀ تازه نداشت. مثل گذشته ازپیشرفت های درخشان و مبارزه با فساد سخن زد؛ درحالی که تا کنون هیچ کاری را درین زمینه انجام نداده است. مصرف پنجاه درصد کمک های جهانی ازطریق حکومت یک امرعملی است وتوانایی لازم درین رابطه اصلاً وجود ندارد. من فکرمی کنم که وضع وخیمی درپیش است وموازی با این احوال، درصورت تشدید خشونت سراسری درکشور، تمامی برنامه های خیالی که پیش بینی شده، به باد فنا خواهد رفت. تشکیلات کنونی حکومت بدون چالش عملی وانقلابی قابل تغییر نیست. جامعۀ جهانی این مسأله را می داند وخود را برای آخرین مظاهربحران آماده کرده است.

ساعت هشت

یک شهروند نیپالی خود کشی کرد.

یک سربازنیپالی که دریک شرکت خصوصی امنیتی خدمت می کرد، چند روزپیش با اسلحۀ دست داشته اش خودکشی کرده است. فرد مذکوردرساختمان سفارت انگلیس درکابل وظیفۀ نگهبانی داشت. گفته می شود که چندی پیش خانوادۀ موصوف اطلاع داده بودند که پسربیست ودوسالۀ شان به بیماری سرطان مبتلا شده وعنقریب خواهد مرد. مرد نیپالی با مراجعه به مسئولان شرکت امنیتی خیلی تلاش کرد تا خودش را به نیپال برساند اما موفق نشد. هفته پیش خانواده اش اطلاع داد که پسر بیست ودوساله دربیمارستان درگذشته است. مرد نیپالی به شدت شوکه شد وبازهم تلاش هایش برای رسیدن به کشورش بی نتیجه ماند. پس هیچ راهی برایش باقی نماند وخودش را با اسلحۀ خودش کشته است.

 

 

ساعت هشت ونیم

ما چه هستیم؟

ما به عنوان زنده جان، درامواج اسراری زندگی داریم که خود نمی دانیم. من درین سال ها همه چیزرا به شکل بی شکل واسرارآمیز می بینم. می پرسم: نشود که این زندگی ما خود پنداری است که مؤقتاً برما نازل شده است؟ حالا کمترمی توانم به حریم عوالم مولانای بزرگ بلخی پا به جلونهم. دلم می گیرد. این مرد به راستی چه حالی داشته است؟ من که دیدن بخش اندکی ازخوشه های اندیشه اش مرعوب وتعمیق می شوم، خود آن فرزانۀ خدا خوانده، چه احوالی داشته است؟

دیشب ازفرط احساس تنهایی به جان رسیدم؛ روحم درچنگال شیطان بود؛ می فشرد تا ازمن چیزدیگری بسازد. شانه های به التهاب افتاد. دستخوش تهوع شدم. رازهایی است که آدم را ذره ذره می جود. به جمع آوری گل خوشه های افکار شمس تبریزی مشغول شدم؛ اما چه زوری می خواهد به سوی آن درویش رازهای جاودانه رفتن!

قلب من برداشت آن حالتی را ندارد که بربزرگان عالم معرفت رفته است. با خود فکرکردم:

درین اقلیم من چه کوچکم! خیلی کوچک!

هرگاه به از خرمن گفته های آن مرد اسرارآمیزمی خوانم، آرام نمی شوم، توفانی ترمی شوم؛ یاس زده ودرمانده می شوم. دستخوش التهاب روانی می شوم.

این هم چند نکته ازشمس تبریزی:

"گوهرداریم دراندورن؛ به هرکه روی آن با او کنیم، ازهمه یاران ودوستان بیگانه شود."

"بربعضی لباس فسق، عاریتی است. بربعضی لباس صلاح، عاریتی است."

" محمدیان چنین باشند ومحمد چنین باشد. آخر، سنگ پرست را بد می گویی که روی سوی سنگی یا دیواری کرده است؛ تو هم رو به دیواری می کنی! پس این رمزی است که گفته است محمدعلیه السلام؛ توفهم نمی کنی. آخرکعبه درمیان عالم است. چون اهل حلقۀ عالم، جمله روبا او کنند، چون کعبه را از میان برداری، سجدۀ ایشان به سوی دل همدگرباشد؛ سجدۀ آن بردل این، سجدۀ این بردل آن!"

" خیام درشعرگفته است که کسی سرعشق نرسید وآن کس که  رسید، سرگردان است. شیخ ابراهیم برسخن خیال اشکال آورد که چون رسید، سرگردان چون باشد؟ گفتم: آری، صفت حال خود می کند هرگوینده.!

" پیش ما کسی یک بارمسلمان نتوان شدن. مسلمان می شودوکافرمی شود وبازمسلمان می شود؛ وهرباری ازاو چیزی بیرون می آید، تا آن وقت که کامل شود."

" هنوزما را اهلیت گفتن نیست؛ کاش اهلیت شنودن بودی. تمام گفتن می باید وتمام شنودن! بردل مهراست وبرزبان ها مهراست، وبرگوش ها مهراست."

ظهراول اسد

نگرانی مردم کاهش نیافته

عی رغم "دست آوردهای کنفرانس بین المللی کابل" که دررسانه های منعکس می شوند، واقعیت زندگی حکایه ازبی اعتمادی وتشویش مردم دارد. این طوراز فحوای صحبت با کارشناسان وتاجران برداشت می کنم که وضع همچنان مشکوک است وحتی این احتمال درذهنیت عامه قوت گرفته است که باوصف حضورقوت های خارجی، ممکن است خشونت وبی نظمی درجامعه ساری شود. نتیجه گیری من این است که مردم ازطالبان می ترسند؛ ازحکومت حساب نمی برند آن را حکومت خود نمی دانند وبرجامعۀ جهانی اطمینان لازم ندارند. پس سه شکاف دراذهان عامه وجود دارد که پرکردنش کار ساده هم نیست ووقت لازم نیز از دست رفته است.

 

ساعت دو بعد ازظهر

نقطۀ سیاه درسرنوشت خودم

از یک هفته به این سودکتران درمورد سلامتی من هشدارمی دهند. این مسأله را به هیچ کسی نمی توانم بگویم. خیلی دشوارودرهم کوبنده است. اززندگی روزتا روز فاصله می گیرم وخمیرۀ وجودم از مادۀ یأس کامل سرشته می شود. هنگام رانندگی ناگهان سرم گیج رفت وموترم با شدت به یک درخت خورد. خدا را شکر که هیچ کسی دم راهم نبود. کسی ازچهره مرا شناخت و نزدیک شد واحوالم را پرسید. اما من چه چیزی می توانستم برایش بگویم؟ او ملاطفت کرد و پیشنهاد کرد که نزد دکتربرویم. من گفتم: مشکل جدی ندارم. کمی فشارم پائین است. من چند سال دیگر زنده خواهم بود؟

امروز سمیع مهدی ومصطفی محمود را ملاقات کردم. به نظرم می رسد که این دوچهرۀ جوان، روزی از سرآمدان مملکت خواهند بود؛ مشروط براین که افق دیدگاه خویش را وسعت دهند وازوسوسه های مزمن شایع درجامعۀ امروزی خود شان را رها کنند.

 

فهرست هواپیما هایی که به پاکستان هدیه داده شده

من درحیرتم که چرا دولت ووزارت دفاع افغانستان خواهان استرداد هواپیما های کشورنمی شوند که ازسوی خود افغان ها درزمان حضورشوروی و بعد ازآن به پاکستان برده شده اند؟ من وقتی به این قضیه می اندیشم ازعقده دردناک شکنجه می شوم. هیچ کس ازین مسأله چیزی نمی گوید. دروضعیتی که افغان ها مال واسلحه خود را که ناموس کشوراست به دشمن هدیه می برند وخودشان هنوز هم از سوی هیچ مرجع قضایی وملی مؤاخذه وبازخواست نمی شوند، آیا ممکن است درافغانستان،"نظامی" ایجاد شود؟

فهرست طیارات مربوط به ملکیت مردم افغانستان سال ها پیش درکتاب" اردووسیاست" نوشته سترجنرال محمدنبی "عظیمی" منتشرشده واکنون کمترکسی به آن کتاب دسترسی دارد. با وقوف به این واقعیت که خوانندۀ آثارمن به طورعمده روشنفکران وصاحبان دردوطن ومردم اند، لازم می دانم که فهرست طیاراتی را که افسران ابله ومحکوم تاریخ به پاکستان تحفه برده اند، درین جا منتشر کنم.

طیارات وچرخبال ها قرارذیل اند:

1. یک فروند چرخبال می- 8 به تاریخ 7/12/1359 توسط تورن جمال الدین پیلوت ازمیدان هوایی قندهار به پاکستان فرارداده شد.

2. یک فروند هواپیمای جنگی سو- 7 به تاریخ 28/8/1362 توسط تورن محمدنبی پیلوت ازفرودگاه شیندند به پاکستان به طورهدیه برده شد.

3. یک فروند هواپیمای ان- 26 به تاریخ 1/7/1363توسط جگرن فقیرمحمد پیلوت ازفرودگاه کابل به پاکستان برده شد.

4. یک فروند بالگرد م- 25 جنگی به تاریخ 2/4/1364توسط تورن محمد حسین پیلوت ازمیدان هوایی خوست به پاکستان انتقال داده شد.

5. یک فروند بالگرد می-25 جنگی به تاریخ 2/4/1364 توسط (....) پیلوت ازفرودگاه خوست به پاکستان برده شد.

6. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 1/8/1365 توسط تورن محمدداود پیلوت ازفرودگاه بگرام به پاکستان تحویل گردید.

7. یک فروند هواپیمای ان-26 به تاریخ 29- 30/21367 توسط تورن عبدالمالک پیلوت از میدان هوایی بگرام به پاکستان فرارداده شد.

8. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 18/1367 توسط تورن اسدالله پیلوت ازمیدان هوایی بگرام به پاکستان برده شد.

9. یک بالگرد می- 35 جنگی به تاریخ12/4/1368تورن سخی الله پیلوت ازمیدان هوایی قندهارازطریق شهرقلات به پاکستانی ها طورتحفه تحویل گردید

10. یک بالگردمی – 25 جنگی به تاریخ 12/4/1368 توسط تورن محمدحاد پیلوت ازفرودگاه قندهار به پاکستان هدیه شد.

11. یک فروند هواپیمای سو-22 به تاریخ 15/4/1368توسط تورن جان محمد پیلوت ازمیدان هوایی بگرام خارج ساخته شده وبه رسم تحفه به پاکستان برده شد.

12. یک فروند هواپیمای میگ- 21 به تاریخ 7/7/1368 توسط تورن جلال الدین پیلوت ازمیدان هوایی بگرام اختطاف شده وطور هدیه به پاکستانی ها داده شد.

13. یک بالگرد می- 17 ترانسپورتی به تاریخ 17/12/1368 به پیلوتی بریدجنرال غلام رسول قوماندان گارنیزیون شیندند، جنرال شهنوازتنی وزیردفاع ونیازمحمد مومند عضو بیروی سیاسی را به پاکستان فرارداد وهواپیما از سوی تنی به پاکستان تحفه داده شد.

14. یک فروند هواپیمای ان- 12 ترانسپورتی به تاریخ 17/12/1368 توسط جگرن گلاب الدین پیلوت، برید جنرال خواجه محمدشفیع کشاف ودگروال حاجی سیف الدین بورد تخنیک درحالی که دگرجنرال عبدالقادر"اکا" قوماندان عمومی هوایی ومدافعۀ هوایی وبریدجنرال میرحمزه ویک عدۀ دیگر کودتا چیان را با خود حمل می نمود، همزمان با پروازبالگردحامل شهنواز تنی میدان هوایی بگرام را به قصد فرودگاه اسلام آباد ترک گفتند. این افراد دراسلام آباد مورد استقبال گرم مقامات آی،اس، ای قرارگرفته وهواپیما ها طورتحفه ( برگ سبزتحفۀ درویش) ازسوی وزیردفاع افغانستان وقوماندانانی که وظیفۀ دفاع ازحریم هوایی کشور را برعهده داشتند، به مقامات آی،ایس، آی تحویل داده شد.

تا جایی که اطلاعات درین زمینه وجوددارد، تمامی پیلوت های طیارات قبلاً با شبکه جاسوسی پاکستان ارتباط قایم کرده وسپس طیارات مملکت خویش را به دشمن تحفه دادند. این درحالی است این اشخاص درآموزش های نظامی چنین تعلیم دیده بودند که سلاح یک ارتش، ناموس ارتش وملت است. آی،اس، آی به پاس خدمات این آقایان، برای اکثرشان زمینۀ پناهندگی درکشورهای غربی را فراهم ساخت. شاید درصحبت های خویش، این اشخاص لاف وگزاف پیشه کنند وبگویندکه ما به افغانستان خدمات زیادی انجام داده ایم.

درکشوری که سیستم وقانون وجود ندارد هیچگاه ازین اشخاص درین باره سوال نخواهد شد.

آسیای میانه زیرانبار باروت

قرغیزستان حلقۀ وصل شبکه های مواد مخدر

به نظرمی رسد که بازی شبکه های مافیایی واستخبارات بین المللی درحوزه آسیای میانه درقرغزستان متمرکز شده است. ماکسیم باقیوف فرزند رئیس جمهور مخلوع قرغزستان دررأس معاملات بزرگ قاچاق مواد مخدرورابطه با امریکایی ها قراردارد. قابل درک است که روسیه دربرهم زدن نظام سیاسی قرغزستان نقش داشت. ممکن است تا دورآتی پیشرفت اوضاع وتغییرات احتمالی، حلقۀ ضعیف آسیای میانه به طورکامل شکسته نشود. اما خطرزنده وبه ظاهرنامشهود آن است که دسته های مخفی وابسته به القاعده، برسلسله جبال به هم پیوسته آسیای میانه منتشرشده وآرام آرام برای خود سوق الجیش درست کند. اضافه برآن، گروه های تحریک اسلامی ازبکستان، تحریک اسلامی آسیای میانه، حزب التحریر وتحریک اسلامی ترکستان شرقی درمنطقه فعال شده اند. این گروه ها به نحوی ازسوی قدرت های رقیب درمنطقه حمایت می شوند ودرصورت تشدید رقابت های جنگ سرد، این گروه ها تمام آسیای میانه را درهم خواهند ریخت ومرکزتضاد ها ازافغانستان به آسیای میانه  منتقل خواهد شد.

برشی از تاریخ

یک نامه از شهید احمدشاه مسعود

فرمانده جنگ میهنی

تاریخ: 3/4/1363

این نامه دربدتری شرایط جنگ نوشته شده وعنوانی استاد برهان الدین ربانی رهبرجمیعت اسلامی ارسال شده است.

"روس ها به تاریخ سی حمل( 1363) دست به تهاجم عظیمی علیه پنجشیرزدند. ابتداء سه روزمسلسل، پنجشیرتوسط طیارات تی – یو- 16، سو-22، سو- 25 وده ها هلیکوپتر مورد بمباران قرارگرفت. کوتل ها ومواضع سرکوهی، مین پاشی شدند ودرخلال این بمباران ها، سه قرارگاه ( چمال ورده، حصارک وپارنده) علاوه بربمبارد، توسط طیارات بلند پرواز تی- یو- 16 گاز پاشی گردیدند. بعد ازمدت مذکور، قوای دیسانت دشمن، توسط صدها هلیکوپتردرسطح دره وقله های کوه ها و کوتل ها تا منطقۀ بازارک پیاده شدند وچند روزهم با داخل شدن قوای موتوریزه دشمن به داخل دره، تهاجم دشمن به دره های فرعی( قرارگاه ها) آغازگردید.

تکتیک عمدۀ دشمن درین حمله، استفادۀ اعظمی ازقوای دیسانت وبه کاربردن طیارات جت وهلیکوپترهای زرهی دربمباران ها بود. دشمن درهرنقطه ای که می خواست، ازسطح دره تا قله های پربرف، با صدها هلیکوپتری که درین جنگ استخدام کرده بود، نیرو پیاده می کرد ودرهرمحلی که با مقاومت برمی خورد، اولاً آن منطقه را تحت فشارشدید بمبارد قرارمی داد درحین بمباردمان به ده ها هلیکوپتر دراطراف نقطۀ مقاومت، افراد پراشوتیست پیاده می نمود.

تا حال ازتعداد دقیق افراد مهاجم وقطعات مربوطۀ شان اطلاع دقیقی ندارم. مگرتعداد افراد دشمن نسبت به سال 61 که سی هزارعسکردرآن سهم گرفته بودند، زیاد بوده وبین چهل تا چهل وپنج هزارحدس زده می شود. قسمت اعظم قوای پیاده را عساکرروسی تشکیل می دادند که نظربه آرم وکتابچه هایی که از کشته شدگان آن ها به دست آمده، اکثراً مربوط به قوای پراشوتی وزرهی روس بوده است.

ما که درست چند هفته قبل ازپلان وسیع روس ها تقریباً با جزئیات خبرشده بودیم، بعد ازمشوره به این نتیجه رسیده ومصلحت را درین دیدیم که دست به عقب نشینی تکتیکی بزنیم. روی این منظورقوت های خود را به سه دسته تقسیم کردیم.

دستۀ اولی که قسمت بیشترقوای مان را تشکیل می داد، وظیفه داشت تا ازشمال کابل گرفته تا صفحات شمال درطول شاهراه کابل – روسیه وبالای مراکزعمدۀ روس ها چون بگرام، قلعۀ سرخ، کیله گی وغیره دست به عملیات پیشگیرانه بزنند.

دستۀ دومی درمناطق همجوارپنجشیر چون اندراب، خوست، کوهستان، به قسم نیروهای ذخیره درنظرگرفته شده بودند تا بعد ازختم بمباران ها وکمی هم مساعد شدن هوا، دوباره داخل پنجشیرشده وبه دستۀ سومی که وظیفۀ آن ها مین کاری، ترصد دشمن ودرصورت امکان اجرای عملیات غافلگیرانه بالای دشمن بود، بپیوندند.

لله الحمد با وجود کمی فرصت، مساعد نبودن وضع جوی، ضعف اقتصاد، موجود نبودن بارگیر وصدها مشکل دیگر، مؤفق شدیم درظرف چهل وهشت ساعت بدون این که دستگاه جاسوسی دشمن که شب وروز مراقب بود، کوچکترین اطلاعی به دست آورده باشد، چندین هزارمجاهد را با اسلحۀ ثقیله ومهمات به صوب اهداف مختلف حرکت بدهیم.

عملیات پیشگیرانۀ ما درشب بیست وهشت حمل با انفجارپل متک آغازیافت وبه تعقیب آن، مطابق پروگرام، اهداف داده شده یکی پی دیگری مورد حملۀ مجاهدین ضربتی پنجشیرومجاهدین محلی جمیعت وسایرگروه ها که قبلاً با ایشان کارشده بود، قرارگرفت. درطی عملیات ها چندین باربالای بگرام وقلعۀ سرخ حمله صورت گرفت. جمعاً پنچ پل منهدم گردید وبه ده ها کاروان حامل پطرول ومهمات دشمن مورد حملۀ غافلگیرانه قرارگرفته وطعمۀ حریقشد. راه ترانزیتی سالنگ به مدت دوازده روز مسدود گردید.

همزمان با عملیات های مذکور، انفجارهایی درمراکزدشمن درکابل وبگرام صورت گرفت. برادران مجاهد کندز، مدت ده روز وبرادران تخارومزارشریف مدت سه سه روزسرک ها را به روی دشمن بستند. هکذا بالای پوسته های دشمن دربدخشان عملیات های های خوبی انجام دادند. سکتگی درجریان عملیات ها درسالنگ شمالی، کیله گی ونهرین که درپلان عملیات درنظرگرفته شده بود، رخ داد. بعد ازچند روزکوشش موفق شدیم درسالنگ شمالی وخنجاندست به عملیات بزنیم که ازاثر آن یک کاروان حریق وکلوپ خنجان ک یکی ازمراکزروس ها بود، منهدم گردید.

اما درنهرین وکیله گی از سبب مخالفت های ذات البینی که خود ازآن حتماً خبرشده اید، عملیاتی صورت نگرفت واین امر به دشمن مجال داد تا با خیال راحت به اندراب وخوست یورش ببرد.

روی هم رفته، پلان عملیات پیشگیرانۀ مان بالا تراز توقع پیاده شد وازاثرآن دشمن تلفات جانی ومالی شدیدی را متحمل گردید.

دشمن به تاریخ نهم به اندراب و سیزدهم ثور به خوست حمله نمود تا ما را درخارج ضربه زده باشد ومانع دخول مجددمان به پنجشیر گردد.

عملیات ما دردفاع ازکوه بند ها، اندراب مؤفقیت آمیز بوده صرف درخوست، دشمن توانست مؤفقیتی به دست آورد. دراندراب، روس ها یکبارکاملاً به شکست مواجه شدند. ولی باردوم با پیوستن اعضای حزب اسلامی دررأس آن ( به سرکردگی ) جمعه خان به دولت، وضع دگرگون شد وکاربه نفع دشمن انجامید.

یکی دیگرازعلت های عمدۀ ضربه خوردن مان درخوست واندراب، اکمال نبودن مجاهدین منطقه بود. زیرا با وجود ارسال مکتوب های پیهم، مرکز، کوچکترین توجهی دراکمالات دو منطقۀ فوق الذکرازخود نشان نداد.

عملیات دستۀ سومی درداخل پنجشیر به یقین بالاتر ازحد توقع نتیجه داد. مین های ضد تانک وپرسونل، کارخود را درحق دشمن کرد وبه صد ها تن افراد وده ها عراده تانک وموتردشمن را ازبین برد ونیزعملیات غافلگیرانۀ گروپ های سی نفری که درهرقرارگاه باقی مانده بودند، خیلی درخشان بود. مجاهدین باقی مانده مخصوصاً قرارگاه های حصۀ دوم، شابه، حصارک، آبدره وفراج ضربات کوبنده ای به دشمن وارد نمودند که درجنگ های گذشته نظیر نداشته است.

بدین ترتیب مرحلۀ اول جنگ که شامل عقب نشینی تکتیکی، عملیات پیشگیرانه وغیره بود، هشتاد فیصد با مؤفقیت اجرا شد وطبق برآورد دقیق، طی عملیات های درخارج پنجشیرجمعاً یک صد وشانزده عراده تانک وماشین محاربوی و بیردیم وپنج صد وپنجاه ویک عراده حامل تیل ومهمات وددرحدود یک هزارافراد دشمن از بین برده شده اند. درداخل پنجشیرتخمین می کنیم تا دوهزار افراد دشمن (اکثراً روسی) ودرحدود چهل عراده تانک وشصت عراده موتردشمن نابود کرده شدند.

مطابق راپور، طیاراتی که درپنجشیر، اندراب، سالنگ ومیدان هوایی از بین رفته اند، جمعاً یازده فروند جت ازنوع سو- 22 ومیگ – 21 وپانزده هلیکوپترمی باشد.

تلفات مجاهدین درداخل وخارج پنجشیر( چه شهیدوچه اسیر) درحدود پنجاه نفرومردم عامه که اکثراً دراثربمباران ها جان خود را از دست دادند ومخصوصاً زن ها واطفال تا هفت صد نفرمی رسد.

حریق قسمت اعظم خانه ها وازبین رفتن کش وزراعت وتاراج شدن اموال مردم درپنجشیر، ضربۀ اقتصادی شدید دیگری است که جیران آن ناممکن است.

بدین ترتیب، جمع تلفات دشمن طی مرحلۀ اول عملیات درحدود سه تا سه ونیم هزارکشته وزخمی واسیر وتسلیمی، دوازده فروند جت وهجده فروند هلیکوپتر، یکصد وپنجاه شش عراده تانک وماشین محاربوی وبیردیم شش صد ویازده عراده موترمی باشد. حال ما درمرحلۀ دوم عملیات جنگی خود قرارداریم. اکثرمجاهدین مان تقریباً همه روزه مانند گذشته درداخل قرارگاه های خود شده اند وجنگ وبمباردمان ها تقریباً همه روزه ماندد گذشته درطول دره جریان دارد. مشکل عمدۀ مان درمرحلۀ دوم عملیات درین بوده است که ما خود را برای یک جنگ متحرک که دربرابرتکتیک جدید دشمن کارآمد باشد، آماده نکرده بودیم. چه، فرصت اندک وامکانات کم بود ومنتهی ما توانستیم باعقب نشینی به موقع نیروهای خود را از تلفات نجات داده و به دشمن ضربۀ کاری وارد کنیم.

مگربرای مقابله وشکست کامل دشمن، وقت وامکانات جدید لازم بوده واست. به مجرد دخول مجدد درپنجشیر با بررسی قوا وتکتیکی که دشمن درپیش گرفته، ما درشکل گروپ بندی خود تغییرآورده وتکتیک جنگی خود را نسبت به بهسابق کاملاً تغییر دادیم. با ترتیب جدید، طوری که تجربه شد، بدون این که تلفات ببینیم، دشمن تلفات زیاد جانی را متحمل گردید وحال طوری که دیده می شود، دشمن ازپیروزی خود مأیوس واز ادامۀ جنگ خسته است. ازخداوند امیدواریم که با گذشت زمان وبه کارگیری تکتیک های جدید، مشروط به آن که مواد درخواستی مان مخصوصاً اسلحۀ خفیف، مهمات وپول دردسترس مان قراربگیرد، شکست دشمن قطعی خواهد بود.

خدمت توضیح بدهم که که یگانه راه مقابله دربرابرقوای دیسانت دشمن که درهر نقطه پیاده می شود و این که دریک قرارگاه دشمن با افرادی درحدود دو تا سه هزارنفرحمله می نماید، مؤثرترین طریقه، جنگ متحرک است وداشتن افراد مسلح زیاد واین وقتی عملی است که ما مشکل مواد ارتزاقی، مهمات، البسه وادویه را رفع کرده باشیم؛ درغیرآن، دشمن با فشارهای مسلسل خواهد توانست مورال مجاهدین را ضعیف کرده ودرآخرین دقایق به مقصد ناپاک خود برسد.

تکراراً توجه تان را درارسال کلاشینکوف، راکت آر.پی.جی- 7، توپ 82 ملیمتری، مهمات، پول، البسه وادویه خواهانم. ما یک باردیگر به لطف پروردگار ازحملۀ دشمن جان به سلامت برده ایم. نشود باز از اثرغفلت مقامات مسئول، این پیروزی بزرگ، خدای ناخواسته به فاجعه مبدل گردد. درآن صورت مسئولیت دنیوی واخروی دربرابر خدا وملت، مانند گذشته به دوش مسئول پشاور خواهد بود.

ما برای ادامۀ موفقیت آمیزکارهای خود، با دومشکل عمدۀ دیگرنیز دست به گریبان هستیم:

مشکل اول مسأله مهاجرین است. شما می دانید که جمعاً درحدود یک صدهزارنفر ازپنجشیر، اندراب، خوست، سالنگ ها، کوهستان درحال مهاجرت به سرمی برند. این مردم که همه چیزخود را از سبب رضای پروردگارترک کرده وهیچ عاید دیگری درخارج ازوطن خود ندارند وخانه وزمین ومواشی شان نیز ازاثرحملات دشمن از بین رفته است، درحالت نهایت رقت باربه سرمی برند. اگرهرچه عاجل تردرحصۀ کمک نقدی والبسه به مهاجرین اقدامی صورت نگیرد، وضع فاجعه آمیزی پیش خواهد آمد. چه، دشمن تا حال با وجود پیش آمد ها، تطمیع، فشار، حبس وغیره به هیچ نوع موفق نبودند تا مردم را از ما جدا نماید وتحت قوماندۀ غیراسلامی خود درآورد. ملت ما به اندازۀ کافی بالاتراز تصور، این باربیشتر ازگذشته، ایثاروفداکاری ازخود نشانن داده اند وبه حق می توان گفت که نیمی ازین پیروزی، حاصل فداکاری وایثارایشان است.

مشکل دوم، حملات وراه بندی های حزب اسلامی است. اگرچه منصورآقا وقوماندان غیوربغلان، فرید خان وآمرین نجراب وکاپیسا با ما همکاری کرده اند وفعلاً هم همکاراند، مگرازابتدای جنگ، راه های اکمالاتی مان توسط یک عده طرفداران شخص گلبدین حکمتیارمسدود بوده ومتأسفانه یک تعداد قوماندانانی را که حکمتیار به پشاور خواسته بود، تقریباً ده روزقبل، همه را مسلح، داخل پروان- کاپیسا ساخته بدون کوچکترین دلیلی، جنگ بی امانی را که تا حال درجنگ های داخلی سابقه نداشت، برعلیه مجاهدین جمیعت درپروان به راه انداخته اند. ایشان نه تنها درطول جنگ ها همکاری نکردند، بلکه دراکثرجا ها مانع عملیات ها شده و می شوند. امیدوارم درحصه، هرچه عاجل ترچارۀ بیاندیشید که وضع ازین بدتر نشود.

دراخیر، یک باردیگرعطف توجه تان را درتهیۀ مواد درخواستی جبهه، کمک به مهاجرین ورفع معضلۀ حزب اسلامی خواهانم.

ناگفته نماند که قرارراپور، روس ها عنقریب دست به تهاجم هشتم خواهند زد. فعلاً جنگ دراکثرقرارگاه ها، شب وروز ادامه دارد. دشمن تلفات دیده می رود. چند روزقبل مجاهدین چمال ورده، فراج، آبدره، حصارک، شابه، پیشغور، خنچ، سفیدچهر ودشت ریوت درجنگ وگریزها درمقابل حملات کوماندویی دشمن تلفات زیادی به دشمن وارد کردند. همه روزه یک تعداد از وسایط ثقیلۀ دشمن توسط مین کاری های مجاهدین، تخریب می شود. دشمن ازخوست ( مربوط بغلان) کاملاً شکست خورده است."

با احترام

مسعود- 3/4/1363

 

کشمکش انتخاباتی به نقطۀ حساس رسیده است.

دولت وجامعۀ جهانی درآزمون رویارویی

گزارش ها حاکی اند که رقابت سری و سازماندهی شده به هدف راه یابی به کرسی های پارلمان آینده میان دولت، سکتورخصوصی وجامعۀ جهانی تشدید شده است. هنوز دولت وحامیان حکومت ازرؤیای دستیابی به اکثریت پارلمانی به نفع خویش دست بردارنشده اند وجامعه جهانی شدیداً از بابت اصراردولت برای حفظ نفوذ برولسی جرگۀ آینده بیمناک است؛ اما این بارهرگزبه دولتی اجازه داده نخواهد شد که به اهرم پارلمان دسترسی داشته باشند. جامعۀ جهانی کلیۀ روند را تحت نظر دارد وتا کنون گزارش های فراوانی درمورد تحرکات، فعالیت ها، سازماندهی ومصارف گزاف حامیان دولت وفرماندهان محلی طرفداردولت جمع آوری شده وتحت بررسی دقیق قراردارد. فکرمی کنم که نهاد های بین المللی درین زمینه با کاردشواروازلحاظ آزادی عمل دروضع بسیارپرفشاری قراردارند. زیرا هرلحظه ممکن است دولتی ها صدای خود را ازرسانه های رسمی بلند کنند و مدعی مداخلۀ سازمان های امدادگرخارجی درروند انتخابات شوند. ابزارکلیدی که ناظران جهانی دراختیار دارند، همانا دوعضو خارجی درکمیسیون شکایات انتخاباتی است. نهادهای بین المللی ازهمین ادارۀ کوچک، تمامی پروسه وکارزار مقابله با دولتی گرایی درپارلمان آینده را به پیش می برند. حربۀ دیگر، اجرایی نکردن پرداخت مصارف انتخابات ازسوی خارجی هاست که می تواند کل پروسه را متوقف کند. عامل سوم، عدم تضمین امنیت درامربرگزاری مأمون انتخابات است که می تواند به تشویق وتلاش نهاد های خارجی، به تأخیربیافتد. درجانب دولت، همه چیزسنجیده شده، سیستم ارتباطی منظم ومعاملات معمول به شیوۀ قوماندان سالاری به وجود آمده است. برخی بانک ها وکمپنی های مخابراتی وتجارتی وهمچنان نهاد های جهانی مانند بنیاد آغاخان درصدد سربازگیری خصوصی وراه دهی آنان به پارلمان آینده هستند. درین میان دست حکومت بالاترازدیگران است. اکثریت حامیان حکومت درولسی جرگه اول باردیگرپوسترهای خود رانصب کرده و خواستار برنده شدن دوباره هستند. البته همۀ شان باوردارند که با استفاده ازوسایل دولتی، پول وواسطه هایی منظمی که درطی چهارسال اخیرمیان شان شکل گرفته، درین نوبت نیز روی همان چوکی ها پارلمان خواهند نشست؛ اما این حضرات ازسیاست وگرایش جدید بین المللی درمورد افغانستان خبرندارند و یاخود را به نادانی می زنند. درآیندۀ نزدیک، مرزها مشخص واهداف اصلی از پرده برون خواهند افتاد.

من قطاری دیدم که سیاست می برد

وچه خالی می رفت.

امریکا نصرالدین حقانی، میرعبدالله و نصرالله اسحق زی از سران طالبان وکادرهای کلیدی آی، ایس، آی دروزیرستان را تحریم مالی کرده و برسفرهای شان محدودیت وضع کرده است!

من وقتی این خبررا گرفتم، بی محابا به خنده افتادم. امریکا به عنوان قدرت اول دنیا چه نیازی دارد تا با آدم های معمولی دریک گوشۀ دنیا این گونه بازی موش وگربه به راه بیاندازد؟ شبکۀ حقانی مگرقدرتی به سان ایران وکوبا وکوریای شمالی است که ابتداء به وسیله تحریم های متناوب تضعیف شوند وازاثرفشارهای وارده، خود شان را درچهارچوب سیاست های بین المللی عیار کنند؟ به راستی این برجسته سازی وشخصیت پردازی از عناصرمعمولی که خود آلۀ دست پاکستان اند وپاکستان خود آلۀ دست امریکاست، به چه معناست؟

من نتیجه می گیرم که غرب درصدد حفظ این جریان ها درمنطقه است؛ مشروط براین که ازسوی خودش تحت کنترول باشد. خط اندازی های تحریم مالی وغیره دقیقاً به همین منظوراست. برای این فعالان به ظاهردشمن امریکا وغرب، آیا نقش تازه ای درآیندۀ منطقه درنظرگرفته شده است؟ بی گمان چنین است. ازصحنه راندن گروه ها وچهره هایی ازین دست، برای امریکا وپاکستان آسان ترازنوشیدن یک گیلاس آب است. برای دیده بان غرب وپاکستان درمناطق ناآرام نگهداشته شدۀ مرزی، هیچ جنبندۀ نمی تواند خطری جدی تلقی شود. اما من فکرمی کنم که سیاست بازی با زمان همچنان ادامه می یابد. روش قایم سازی وقفس اندازی غرب احتمالاً متوجه خود پاکستان است. امریکا اعتماد خود برپاکستان را ازدست داده است و دردرازمدت، عملیات استراتیژیک کلانی درپیش است که بی گمان ضرورت کنترول پاکستان را دردستوراستراتیژیست ها قرارداده است. پاکستان روزتا روز به یک دردسربزرگ بدل می شود. کنترول پاکستان باید ازطریق تومورهای درونی صورت بگیرد. هدف گیری قدرت های منطقه ای نظیرایران وچین به شمول پاکستان بدون اهرم توموری وخطرناک، برای غرب هزینۀ فراترازتصورخواهد داشت. درین معامله، تقسیم تدریجی پاکستان اجتناب ناپذیرمعلوم می شود. من این را نوشتم وباقی ... الغیب عندالله!

نه دررفتن حرکت بود

نه دررفتن، سکونی

درین روزها دقیقاً وضع من همین است.دلم می لرزد واحساس تنهایی با لبۀ تجربه مرگ درزندگی، مرا بدرقه می کند. احساس من چنین است:

ازسردی مرده وارپیکر خاکی خویش

رنجه خواهم شد.

ازفشارشهوت ناک بازوان نسیمی خویش

شکنجه خواهم شد.

ازدیدارخویش عذاب فراوان خواهم کشید

وسخنان همیشه را

دردوگوش بی رغبت خویش

مکررخواهم کرد.

آخ اگرشاملو چنین نگفته بود، خودم هرگزبیانی می داشتم؟

بارها تجربه کرده ام که شاملو، مرا مثل برگی درشاخۀ حیات خشک کرده است. چرا همیشه دررویارویی با شاملو، دستخوش توفان ترس ویأس می شوم؟ این رازوجود را به کجا خواهم بردوبرای چه کسی خواهم گفت؟ آیا می توان درین دنیا ودرآن دنیا رازوجود را به کسی توان گفت؟

هیچکس سخن نگفته اند

نه مهمان، نه میزبان، نه گلهای داودی

معراج شاملو درخشت چینی مظلومانه بربنای عشق به کجا کشید؟

"کاش عشق را زبان سخن بود."

فتوای اجتناب ناپذیرآن مرد چنین است... دردمندترین ونومید ترین شاعردنیا.

هرلحظه مرا چیزی ازدرون، ازبیرون، بی خیال وحق به جانب... می جود. من رزاق مأمون هرلحظه جویده می شوم تا تمام شوم؛ اما تمام نمی شوم. من به قول شاملو" اتفاقی" ( مثل همۀ شما) به دنیا آمده ام مگر بی انصافی است قبول کنم برای تمام شدن آمده ام. نباید هیچ چیزی تمام شود. داستان بازی با خویشتن را نتوان گفت برای دیگران. شاملوی بزرگ اما جسورتراست:

"زندگی به طوربی  شرمانه ای کوتاه است. اهمیت زندگی درکوتاهیش است. اگربتوان درهمین کوتاهی، به جاودانگی دست یافت...(چطور؟) اعتلای انسانیت!"

چه تبعید خود خواسته! ازروی ناگزیری. زندانی چه می تواند جزآرزو؟

بازهم شاملو:

"ازمرگ می ترسم. کاش مرگ طوردیگری بود نه این طور... طوری می بود... نامحسوس!

خیام به هنگام سرایش این رباعی چه احساسی داشته است؟

آن ها که کهن شدند واین ها که نوند

هرکس به مراد خویش، یک یک بدوند

این کهنه جهان به کس نماند باقی

رفتند ورویم ودیگرآیند وروند

آیا پس ازنوشتن رباعی به چهاراطراف تنهایی نگاهی افکنده وسراغ یک جرعه باده رفته است؟ یا به قول شاملو، بعد ها فهمیده است که چه گفته است؟ شاملو خود گوید که من معنای شعرهایم را بعد ها فهمیده ام. دراول این اشعار، درغیاب من شکل گرفته وزنجیره بسته است.

دوم ماه اسد- 1389

بامداد ساعت هشت

ساعت هشت دیشب، درب اپارتمان زده شد. با تعجب دیدم که فیروز، خواهرزادۀ خانم فاضله بود. او گفت: دکترنادرهمراه با فاضله درپائین منتظرت هستند. رفتم تا لباس بپوشم. روزجمعه را سراسرخواب زده بودم وتلفن را خاموش کرده بودم. نسبت به تلفن حساسیت پیدا کرده ام  ومعروض به فشارروانی وحشتناکی هستم. وقتی پائین رفتم، دکترنادرگفت:

رئیس جمهورکرزی کتاب "یادداشت های سیاسی" را خوانده است و به اصطلاح"متأثر"شده است. البته برایم روشن نیست که چرا باید ایشان ازخواندن کتاب من"متأثر" شده باشد. دکترگفت: مسایل شخصی وخصوصی زیادی درکتاب بوده است که مورد توجه کرزی قرارگرفته است. به راستی مسایل خصوصی تکان دهنده ای درین کتاب هست. دکترافزود: کرزی درهمین یکی دوروز درمورد گزینش تو دریکی ازسمت های دولتی، فرمان صادر می کند. ازین خبرتکان نخوردم؛ چون علاقه ای به ورود به دستگاه دولت درمن باقی نمانده است درضمن، من ذاتاً مخالف فساد وخیانت وبی عدالتی هستم؛ هیچگاه آب من ودولتی ها به یک جوی نرفته است. من فکر می کنم که رئیس جمهوریک رشته تعهدات جدی ی را دربرابرجامعۀ جهانی متقبل شده است ورنه، جای هیچگاه فرصتی برای من درحکومت وجود ندارد. حکومت را کسانی درچنبره گرفته اند که عضوگروه های فساد اند واز سوی شبکه های شخصی ونامریی حمایت می شوند. مبارزه علیه فساد وزمینه سازی برای نظام سازی کار بسیاردشواری است.

ساعت نه

نشانه های احتمالی جنگ داخلی

ازاوضاع واحوال می توانم نتیجه بگیرم که حلقات خارجی درتبانی با برخی جریان های داخلی که ظرف یک سال اخیرازدستگاه حکومت رانده اند، برای یک دورتنش جدید سرگرم زمینه سازی هستند. علت این امر، ترس وبی اعتمادی این نیروها نسبت به احتمال ائتلاف میان طالبان ودولت آقای کرزی است. به نظرم می رسد که غربی ها از سیاست یک جانبۀ کرزی درخصوص حرکت درمسیریک جانبه به هدف گره زدن سرنوشت خود با گروه طالبان شدیداً ناراضی اند و نارضایتی گستردۀ مردم ولایات شمال، غرب ونواحی مرکزی نیز برای آنان دلگرمی می دهد که برای جلوگیری ازاجرایی شدن اتحاد دولت افغانستان، طالبان، حلقات استخباراتی پاکستان وایران دست به تحرکاتی بزنند. توجه غربی ها که درسال های اخیرتا حد زیادی ازتاجک ها، هزاره ها وازبک ها به مسایل دیگری نظیرایجاد تمرکزقدرت دردست تیم آقای کرزی معطوف گشته بود، اخیراً به سوی تضعیف ومقابلۀ تدریجی وخاموش با دولت کرزی تغییر مسیرداده است. این وضع ازهمه اول تر، یک باردیگرکمرافغانستان را می شکند.غربی ها از ابتدای کار، درزمینه ایجاد ساختارشکلی وتشکیلاتی دولت دچار اشتباهات کلان شدند. از ابتدا باید سیستم "ریاستی" برسیاست وادارۀ کشور مسلط ساخته نمی شد. تمرکز قدرت دردست یک قشرخاص وضعی را به وجود آورد که درقدم اول به فساد وخود سری وعملیات مخفی اقتصادی وسیاسی دامن زد و درقدم دوم، حاکمیت سیاسی مملکت را رو درروی جامعۀ بین المللی قرارداد. فایده اصلی این وضع به ایران وپاکستان وطالبان رسید وعلاوتاً اجماع نسبتاً مثبت وملایمی که میان اقوام به وجود آمده بود، را با سم بی اعتمادی وصف شکنی آلوده کرد. من باورندارم که جامعۀ جهانی ازین پس، تلاش های شان را به خاطرتقویت حکومت کابل به کاربگیرند. نوعی حالت ازگسیختگی درروابط دو طرف حاکم است. من نگران دست آورد های چندسال اخیرهستم که اگرخداناخواسته این تغییرات ودست آورد ها درقعریک منازعۀ دیگرفروبروند، روند نظام سازی درکشور با خطرات وچالش های دردناک ودرازمدتی رو به رو خواهد شد.

ساعت نه ونیم

زنگ خطر درخاورمیانه زده شده است.

مجموعۀ حوادث درخاورمیانه نشان می دهد که این منطقۀ حساس وحیاتی ازدوسال به این سو، گام به گام به سوی یک جنگ گسترده وویرانگر نزدیک می شود. امریکا، ایران، انگلیس، عربستان، سوریه واسرائیل بازیگران کلیدی این جنگ خواهند بود. قوت گرفتن این احتمال که ایران با تولید جنگ افزارهسته ای چندان فاصله ی ندارد، عملیات پیچیده ورزمایش های خاموش درحال انجام است. حتی من احتمال می دهم که تشدید تنش میان کلمبیا وونزویلا به همین بازی رابطه دارد. درکلمبیا ازچندی پیش پایگاه امریکا بنا شده وونزویلا هم یک رژیم ضد امریکایی ودوست نزدیک ایران است. شاید محاسبه این باشد که درصورت بروزجنگ گسترده جنگ میان اسرائیل وحزب الله و درطراز بالاتر جنگ میان اسرائیل وایران وسوریه، ونزویلا نباید فرصت ارسال کمک به ایران را داشته باشد و باید پیشاپیش درجنگی کم وبیش جدی مصروف باشد. تکرارچنین عملیات پیشگیرانه ممکن است درمورد سوریه هم دردست انجام باشد. شب گذشته سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان نسبت به "توطئه" غرب درمورد راه اندازی یک جنگ بزرگ اعلام خطر کرد وگفت: درپروسۀ تحقیق درباره اسرارقتل رفیق حریری نخست وزیرپیشین لبنان، امریکا وغرب تلاش کرده اند که پای دوتن از سران حزب الله را درین قتل وارد ماجرا کنند واکنون آنان ازطریق دادگاه لاهه تلاش های شان را رسمیت داده ونهایی ساخته اند. اگرچنین باشد، مقدمۀ جنگ ازهمین جا شروع شده است. درضمن، خبرها وپیام هایی درمورد حمله احتمالی اسرائیل برایران منتشرمی شوند. هفتۀ پیش اسرائیل سیستم های حفاظتی دربرابرحملات موشکی را درخاک خود نصب کرد؛ چیزی که قبلاً چندان دربارۀ آن سخن گفته نمی شد. خبرجدید این است که سنای امریکا به یاری اعضای جمهوری خواه، سندی را امضاء کرده اند که درصورت حمله اسرائیل به ایران، باید درکناراسرائیل بیایستند. همه این اخبارسریالی با هم رابطه دارند. ممکن است اسرائیل نخستین قلاب خود را به سوی حریف نزدیک تر( حزب الله) بیاندازد وسپس دامنۀ جنگ توسعه داده شود.

بامداد سوم اسد- 1389

نقبی کوتاه درمتن اوهام

حقیقتاً زمان زندگی ما وهم انگیز است. چون هیچ زاویه اش روشن نیست. برهیچ چیزی نمی توان اعتماد کرد. من که به آدم ها می نگرم، زندگی را به نفع خویش مصرف نمی کنند؛ این زندگی است که با خودسری ها و ظلمات خویش، روح وحواس آدم ها را به شیوۀ خود استعمال می کند. دروجود بسیاری ازآدم ها، فضیلت وانسانیت به سختی نفس می کشد. بنیاد های عقیده فروریخته وجایش را به ظواهرپوچ و عاری از راستی ودرستی داده است. خدایا، پناه ازافساد روح! زمانه ایست که خلق بررستگاری روح پشت کرده وفراموش کرده اند که:

ای برادرتو همه اندیشه ای

مابقی از استخوان وریشه ای

یا مولانای بزرگ  گوید:

پس چرا ازابلهی پیش تو کور

تن سلیمانست واندیشه چو مور؟

می نماید پیش چشمت، کوه، بزرگ

هست اندیشه چوموش وکوه، گرگ

عالم اندرچشم تو هول وعظیم

زابر ورعد وچرخ داری، لرزوبیم

وزجهان فکرتی، ای  کم زخر

ایمن وغافل چوسنگ بی خبر

 

ساعت سه بعدازظهر

امنیت ملی ماین روبی می شود

یک منبع  مؤثق گفت که رئیس جدید ریاست امنیت ملی آقای نبیل گفته است که دردستگاه امنیت، برخی "ماین ها" وجود دارد که باید از زمین کشیده شوند. اشارۀ ایشان به حضور رؤسا ومسنولانی است که از یک سوطرفدار امرالله صالح اند واز سوی دیگر، جزو مأمورین سابقۀ امنیت اند که به اصطلاح آب چند رژیم را خورده و به این جا رسیده اند. من فکر می کنم که مشخصۀ ماین های مخفی درامنیت، آن است که آن ها ازریشه ضد پاکستان اند واین مسأله درعملیات تصفیۀ کادری بسیار مهم تلقی شده است. درضمن، رئیس جدید امنیت گفته است که رهبری امنیت برخلاف عقاید کسانی که خیلی جنبۀ پیچیده ودشوار به آن می دهند، خیلی آسان است! آقای نبیل هنوز از لایه های سردرگم تشکیلات مخفی امنیت هیچ اطلاعی ندارد واین را هم شاید نمی داند که رژیم طالب ومجاهد نتوانست این ارگان را تصفیه کرده واز خط خارج کند. باورم این است که بحران درامنیت فزونی می یابد واین همان چیزی است که پاکستان وایران خواهان آن اند. افزایش بحران به معنای آن است که رئیس امنیت وکل حکومت دررویارویی با این ارگان قرارمی گیرند.

ساعت سه ونیم

ملاقات با لوی سارنوال

قبل ازظهرامروز دکترنادرگفت آقای اسحق الکو زنگ زده و باید به دیدارایشان برویم. ساعتی بعد فرصت دیداردست داد. آقای الکو ازجلد اول کتاب" یادداشت های سیاسی" با تعریف وحسن توجه یاد کرد وگفت که قصد دارد مرا به حیث رئیس نشرات لوی سارنوالی مقرر کند. لوی سارنوالی یک نهاد فوق العاده حساس وتعیین کننده درشرایط حاضر که تمامی باند های فساد، رشوت سالاران وقانون گریزان ازآن بیم دارند. وی گفت: آیا درین ارگان می خواهید وظیفه اجرا کنید؟ گفتم: بلی می خواهم!

وی کلام خود را خلاصه کرد واظهارداشت که وضع نشرات لوی سارنوالی ناجوراست وفعالیت های جدید ما درمبارزه علیه فسادکاران انعکاس درست نمی یابد. فیصله شد که سی وی من همراه با یک قطعه ورقۀ درخواست به وسیله دکترنادرتهیه و به لوی سارنوالی ارسال شود. لوی سارنوال گفت که مقام ریاست نشرات بست اول است و ایجاب می کند که رئیس جمهوردرین باره امررسمی بدهد. دکترنادربعداً از قول آقای الکو گفت که رئیس جمهوربعد ازمطالعۀ کتاب" یادداشت های سیاسی" به انتصاب من دریکی ازپست های دولتی راضی شده است. اگرچه قبلاً تذکارداده است که دربارۀ رزاق مأمون ازآدرس حلقات مختلف حرف های زیادی گفته شده است. دکترنادرفی البداهه نتیجه گرفت که حلقات وابسته به پاکستان وایران، مخالفان اصلی من درامرورود من به دستگاه حکومت اند.

 

 

ظهرپنج اسد

حوادث مخربی درپیش است

منطقۀ خاورمیانه آبستن یک جنگ تاریخی وفیصله کن است. کلیه نشانه های حاکی ازآن اند که امریکا واسرائیل نسبت به هروقت دیگر ازبلند پروازی ها ولاف وگزاف های ایران مضطرب شده اند. ترس غرب ازآن است که اگر ایران ازکنترول بیرون شود، تاریخ با پای خود به سوی جنگ جهانی خواهد رفت. این پیش بینی زمانی تحقق می یابد که ایران به زودی وناگهانی به جنگ افزارهسته ای دست پیدا کندوآن گاه همه گزینه های پیشگیرانه وچاره ساز، روی میز بماند. غرب با حساسیت زیاد مراقب اوضاع ایران است. خاورمیانه درد درونی خود را دیگر نمی تواند کتمان کند. حزب الله طرفدارایران ناگزیر به سوی جنگ با اسرائیل کشانیده می شود. ایران"سرپنجۀ" عربی خود درلبنان را به اصطلاح به "روزمبادا" ذخیره کرده است. گویا اسرائیل دیگر مایل نیست تا زمان را از دست بدهد. برنامۀ جنگ احتمالی ازسوی کشورهای قدرتمند آماده است ونخستین شروع کننده کی خواهد بود؟ سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله مطلع شده است که قدرت های ضد ایرانی قصد دارند ازمجاری قوانین بین المللی، ابتداء دست حزب الله را درارتباط با قتل رفیق حریری نخست وزیرپیشین لبنان ببندندوآن گاه جنگ را با  شعارمشروع برضد حزب الله شروع کنند. شروع جنگ با حزب الله وتحت ضربه گرفتن آن گروه مجرب وسازمان یافته، مقدمۀ حرکت جهانی به سوی ایران است. هنوزجنگ درچند قدمی کشورهای قراردارد. اسرائیل سیستم های دفاعی موشکی راه انداخته واکمالات نظامی حزب الله نیز به مرحله کامل رسیده است.  همزمان با تحولات خاورمیانه، تحریم های چند مرحله ای جدید علیه ایران یکی پی دیگرنافذ شده وحتی اروپا وکانادا تحریم های مفصل تری را به منظورمحاصره ایران وضع کرده اند. من احتمال آن را می بینم که قدرت های منطقه ای کاملاً آماده می شوند تا قبل ازدستیابی ایران به اسلحه هسته ای، تحول کارسازی را درایران تحمیل کنند. این تحول، بدون تردید سرنگونی رژیم است که ازقبل نمی شود دربارۀ آن سخن گفت.

بامدادهفتم اسد- 1389

افشای اسناد سری ارتش امریکا

درین روزها، کارزار تبلیغاتی درباره افشای حدود بیش از نود هزار اسناد سری ارتش امریکا به رسانه ها سخن گفته می شود. این چنین فاش سازی موارد خاص درگذشته هیچگاه پیشینه نداشته است. پس حالا چرا به این آسانی هزاران سند مخفی افشا شده است؟ این فاش سازی هرگزتصادفی نیست وبراساس یک محاسبۀ چندین جانبه صورت گرفته است. سازمان استخباراتی امریکا ووزرات دفاع آن کشور آن قدر ساده وبی انضباط نیست که اسناد سری آن که قید آرشیف های حساس وهوشمند وعمیقاً تحت نظراند، یک باره دراختیارمثلاً یک سایت انترنتی درجه سه قرارداده شود.

به نظرمن، امریکا قصد دارد که درجنگ افغانستان وتشکیلات جنگ، تغییرات وجا به جایی های زیادی را به وجود بیاورد. این ارتش با توجه به تجربه جنگ درافغانستان وپاکستان وشرایط جدیدی که این جنگ ایجاد کرده، نیازمندجدی ریفورم واصلاحات است. باید درنظرداشت که بدون اطلاع واجازۀ مراکزاصلی قدرت درامریکا، هیچ نیرویی حق ویا جرئت افشای اسناد محرم را ندارد. سوال این است که مثلاً درکشور های ضعیف وبدون نظام مثلاً سومالیا وافغانستان قرغیزستان چرا چنین حادثه ای روی نمی دهد اما درامریکا که جنگ جهانی را درافغانستان پیش می برد، ودردیگرمناطق ازجمله عراق وخاورمیانه، نقش اصلی را ایفا می کند، چنین حادثه روی می دهد؟ این ماجرا جداً براساس یک تصمیم سری تحلیل شده وپخته شده اتفاق افتاده است.

ارتش امریکا می خواهد خانه تکانی بزرگی را به راه بیاندازد. هم درسطح تشکیلات جنگی فرامرزی وهم درسطح کارمندان محلی افغان که اکثراً فعالیت های مشکوک ویا ازلحاظ ظرفیتی دردرجه پائین قراردارند، تغییرات به وجود می آید. مثلاً امریکایی دریک منطقه یک فرد محلی را می گیرند واز طریق ترجمان ازوی تحقیق می کنند. ازوی می پرسند: تو این جا چه می کردی؟ مرد می گوید: همین جا زندگی می کنم آمدم یک دوررکعت نماز خواندم.

درکجا خواندی؟

مرد به یک نقطه نسبتاً نزدیک دست تکان می دهد و میگوید:

این جا نماز خواندم وحالا به این طرف می روم!

ترجمان به امریکایی ها حرف های مرد را این طوربرگردان می کنند:

این مرد می گوید که درآن نقطه یک راکت را فیر کرد وحالا می خواهد ازین جا دورشود!

بدین ترتیب امریکایی ها مرد افغان را می گیرند وبا خود می برند. ارتش امریکا می داند که برخی ترجمان ها و کارکنان محلی از سوی پاکستان وایران به خاطر ضربه زدن به امریکا استخدام شده و یا از قبل به شکل سفارشی وارد دستگاه شده بودند. علاوه برآن بسیاری قراردادی افغان وامریکایی درگسترش دزدی وفساد نقش داشته اند وبا افشای این سند خود به خود از صحنه دورساخته می شوند. یعنی هدف اولیه افشای اسرار، فراهم آوردن زمینه برای تصفیۀ داخلی است.

درقدم دوم، درطی دوسال اخیرلابی ها وطرفداران پاکستان درارتش و کانگرس امریکا خیلی فعال شده بود تا با پیشبرد مأموریت های دوامدار وتماس با دولتمردان امریکا، این نظریه را باردیگربه اثبات برسانند که امریکا بدون همکاری پاکستان درافغانستان شکست می خورد ولازم است تا پاکستان مانند گذشته، وظیفۀ مدیریت جنگ وبحران افغانستان را دردست بگیرد ومصارفش را امریکا بپردازد. آن ها استدلال می کردند که این پروژه نسبت به رفتاروسیاست کنونی ارتش امریکا به مراتب مؤثرتر وارزان تر است و نتایجش نیز زود رس وقابل توجه خواهد بود.

به همین سبب، درماه های اخیراز پررنگ شدن نقش پاکستان درهمکاری با امریکا سخنانی گفته می شود.اما امریکا ازچند سال اخیر به کمک هندوستان وحلقات ضد پاکستانی درحکومت افغانستان به این نکته رسیده است که پاکستانی ها هرگزاز نگاه ویژه شان نسبت به افغانستان منصرف نمی شوند وپلان های آنان دوگانه است ودراصل با مصرف پول امریکا، جنگ علیه امریکا را درافغانستان به پیش می برند. امریکا این را هم می داند که ایران وپاکستان وتا اندازه ای روسیه نیز درپروژه فرسوده سازی امریکا واروپا درافغانستان سیاست هم آهنگ دارند. بناء افشای اسناد جدید که بیشتر چهرۀ عاری ازصداقت پاکستان ونقش سازمان استخباراتی آن کشور درجنگ علیه قوت های غربی رابرملا می کند، درواقع مبین نظر اصلی ارتش امریکا درباره جنگ افغانستان است واین اسناد هشدارتازه ای علیه پاکستان وایران است که اخیراً دربارۀ خروج امریکا ازافغانستان تبلیغات گسترده ای را به راه انداخته بودند. همزمان با نشر این اسناد، مایک مولن رئیس لوی درستیزهای ارتش امریکا دراسلام آباد سنگ سردی برسینه پاکستان گذاشت وگفت:

امریکا درافغانستان تا پایان کامل مأموریت و دستیابی به کامیابی کامل باقی خواهد ماند.

افزون بردلایلی سیاسی واستخباراتی که افشای اسرارمحرم درپی داشت، نباید فراموش کرد که جنبۀ تجارتی این افشا سازی هم بسیار مهم بوده و بدون شک پول های زیادی به جیب برخی از کسانی که این اسرار را ازقید آرشیف کشیده و انتشار داده اند، به گردش افتاده است. درین کارهم خرما به دست آمده است وهم ثواب.

نکتۀ واضح تراین که، اکثریت گزارش های "محرم" چندان محرم نیستند ومردم بارها ازآن مطلع شده واکثراً ازطریق رسانه های دربارۀ محتوای این نوع گزارش ها صحبت های زیادی شده است.

نوزده اسد سال 1389

ساعت نه ونیم شب

درطی دوازده روز گذشته به دلیل مبارزه ملی علیه شبکه های مخرب استخبارات ایران درکابل، نتوانستم روزنوشت ها را دنبال کنم. وظیفه من به حیث مسئول تحقیقات انجمن مدنی ایجاب می کند که برای سلامتی وحفظ عزت و بقای افغانستان سرگرم کار باشم. تا جایی که من مطلع هستم ارگان های امنیتی بنا به دلایل فراوان از رد گیری شبکه های نفوذی وتخریبی ایران به هدف ضربه زدن به جامعۀ جهانی واستفاده از گرایش های منحرف تجزیه طلبی برخی عناصر نا آگاه سخت هم درسطح دولت وهم درسطح خارج از دولت سخت درتلاش اند تا استخوان هستی افغانستان را بشکنند. تمام تلاش این شبکه های برین امرمعطوف شده است که مردم سنی مذهب را بدنام سازند و به نام های مختلف به جان هم اندازند. درضمن، تلاش شبکه های ایرانی به هدف سبوتاژ پروسۀ صلح وثبات و اعتماد سازی ملی دریک نقطه متمرکز شده است:

جنگانیدن شیعه وسنی و بهره برداری سیاسی ازآن به منظور ادامۀ بحران درافغانستان.

این قضایا خیلی صورت جدی به خود گرفته اما لطف خداوند شامل حال افغانستان است واین باروبال رنجهای چندین دهۀ مردم مظلوم ما دامن دشمنان خبیث را خواهد گرفت. من احساس می کنم حوادثی درپیش است که همه کشورهای دشمن، همه کشورهای به ظاهرمسلمان اما درباطن، کافر وبی دین، ازهمین جغرافیای پیچیده افغانستان به سوی تباهی خواهند رفت.

درضمن، کمپیوتر لب تاب، آخرین کتاب من تحت عنوان" ردپای فرعون" را گم کرده و مرا با درد سر زیادی رو به رو کرده است. خوشبختانه اسناد ومدارک از دستم خارج نشده و می توانم تا سالروز شهادت سردار گرامی وعاشق افغانستان ( احمدشاه مسعود بزرگ) این کتاب از چاپ بیرون شود.

 

بامداد بیستم اسد- 1389

یک راز عجیب!

روز دوم رمضان المبارک است. از ساعت چهار بامداد از خواب برخاسته  وروی کتاب " رد پای فرعون" کار می کردم. همسرم خانم شمیم روی برنده نماز می خواند وسپس نفهمیدم که خواب بود یا بیدار؟ ساعت هفت به اتاق کارم آمد وبا لحنی مشوش به من گفت:

تو امشب اصلاً خوابیدی؟

گفتم: آری... تو که می دانی وقتی وسوسۀ نوشتن برسرم باشد، خواب وبیداری من یکی است. یعنی به قول آندره مالرو، مشکل من این است که در بیداری دچار کابوسم!

شمیم گفت: من هم چیزی دیدم که خواب است نه کابوس!

گفتم: قصه کن!

گفت: خواب دیدم که روی جاده با هم راه می رویم. ناگاه ازمقابل ما سفیر ایران می آید. وقتی ترا می بیند، عینک های سیاه خود را روی کمانۀ بینی اش کمی جا به جا می کند و دست دیگرش به سوی کمرش می رود. من چیغ می کشم که هشدار ترا می زند. تو قبل ازمن خیلی سریع وغیرقابل باور بوتلی را به سویش پرت می کنی که جا به جا نقش زمین می شود. بالای پیکرمچاله شدۀ سفیر ایستاده می شویم. می پرسم: با چی او را زدی؟ این چیست؟

می بینم که ازمیانۀ بوتل خرد شده، مایعی بی رنگ روان است. تو می گویی این تیزابی است که ایرانی ها آن را نمی شناسند. من بی محابا دست می برم به سوی تیزاب تا آن رالمس کنم وانتظار می کنم که شایدمرا مانع شوی که دست نزن که گوشت های دستت را متلاشی خواهد کرد. اما تو ساکتی ومن مایع چسبناک را لمس می کنم. تو می گویی: این مایع برای هیچ کسی شناخته شده نیست. فقط من می دانستم که او را با چی خرد کنم تا هرگز روی پا نشود!

من که شب های متوالی را درست نخوابیده ام، نفس راحت کشیدم وبی درنگ گفتم:

خداوند ما را نجات داد! ما پیروز شدیم. افغانستان زیرسایۀ خدا قرار گرفته است. فرعون ها متلاشی می شوند... می دانی چه می گویم؟

شمیم گفت:

بلی می دانم که ماه هاست روی کتاب" رد پای فرعون" و نقش ایران درترورمسعود کار می کنی. روح بزرگ احمدشاه مسعود هم ما را دنبال می کند.

 

بامداد بیست ویکم اسد- 1389

از سقوط انسان دلم می گیرد؛ چرا این طوراست؟

صبح وقت از خواب بلند شدم. تمام شب، دربارۀ فصل کوتاه کتاب" ردپای فرعون" می اندیشیدم که دربارۀ استاد شهید عبدالعلی مزاری است. ایران او را درقمار گذاشت وبه بهای بعضی امتیازات که هرگزبه دست نیامد، به چنگ طالبان داد. نمی دانم ناگاه رفتم دو باره سراغ کتاب استالین. که "برپایۀ اسناد جدید تکان دهندۀ پرونده های مخفی روسیه" نوشته شده. کتاب را پارسال خوانده بودم و تمام دیدگاه مرا نسبت به تاریخ انقلاب وماهیت انقلاب روسیه تغییر داده بود. اما راست بگویم بامداد امروز، دنبال چیزی می گشتم که به سقوط خودیت انسانی رابطه دارد. من همیشه از سقوط انسان درهرموقعیتی که باشد، دلگیرمی شوم. ایکاش سقوط شخصیت ومناعت وجود نمی داشت وباقی هرچه پیش می آمد، سزاواراین دنیا بود. نیکولای بوخارین رهبرجوان درنسل بلشویک های انقلابی سه دهۀ اول قرن بیست همیشه مرا نسبت به خود می کشانید. حالا که ازدورۀ احساسات قهرمان پرستی ومدل گیری هم فاصله دارم، حقیقت زندگی بوخارین مثل ذخیره های بی پایان آتشفشان عصبانی ام می کند. وقتی نامه های آن قهرمان را که از زندان برای استالین نوشته وطلب مغفرت وترحم کرده است، ازدنیا بیزارمی شوم. من همیشه درزندگی دنبال کسی بوده ام که سقوط انسانی او را نبینم واساساً ظرفیتی برای سقوط نداشته باشد اما دریغ!

برای نسل تازه افغانستان که کتاب های مرا می خوانند می خواهم نامه های بوخارین را ازموقعیت زبونی وانحلال مناعت وترس توصیف ناپذیراز سرنوشت نوشته شده، ارایه کنم. عزیزان من! زندگی سیاسی بوخارین در تاریخ رسمی روسیه بس پرطمطراق وانباشته از نیرووابهت است اما ما آدم ها چقدر متناقض هستیم وهمیشه درصدد آنیم که اصلیت توانایی های خود را کتمان کنیم. چرا چنین است؟ مگر نه این که ما محصولات خاکی هستیم؟

این هم نامه های بوخارین، ملقب به جوان ترین تئوریسن بلشویم که حتی با لینن درمورد نحوۀ ایجاد واحد های اشتراکی درزراعت وصنعت نوین دست به مقابله واستدلال می زد. او را به دستوراستالین گرفتندتا به زور بالای خود به عنوان خاین اتهام بزند وخودش به جای قاضی برای خود اشد مجازات تعیین کند. این هم نامه های قبل ازمرگ بوخارین! ( روزی بوخارین با نادژدا کروپسکایا همسربیوه لینن گردش می کرد، استالین رسید ولبخند زد وبرایش به شوخی گفت: بوخارین! روزی ترا خواهم کشت! واز ته بروت هایش لبخندی برون داده بود!

شب 15 اپریل 1937

کوبا!... چند شب است که قصدنوشتن نامه ای برایت دارم. می خواهم برایت نامه بنویسم. نمی توانم ازنوشتن به تو خود داری کنم. چرا که احساس می کنم تو به من نزدیک هستی. ( بگذارهرکس می خواهد پنهانی به من بخندد.) همه چیزهایی که برای من بسیارمقدس هستند ازطرف من به بازیچه گرفته شده اند.( این طوردرپلینوم گفته شد) من به اوج نومیدی، به آن ساعتی که ایلیچ (لینن) ازین دنیا رفت، قسم می خورم. به من گفته شد به نام او تجارت می کنم وحتی گفتند این حرفم که درزمان مرگ او( لینن) حضور داشته ام، دروغ است. من به زحمت می توانم سرپا بیایستم. آما آن ها مرا به نقش بازی کردن و دورویی می کردند. { افکاربوخارین مغشوش است. به نظرمی رسد درین جا ملاقاتی با کوبا ( استالین) را به یاد می آوردکه درآن کوبا به اوگفته بود: "ترا خواهم کشت." وبوخارین فکر کرد که کوبا نسبت به روابط او با نادژدا حسادت دارد.}

می خواهم صادقانه وآشکار دربارۀ زندگی خصوصی ام با تو حرف بزنم. باید بگویم که من فقط با چهارزن درزندگی نزدیک بوده { درین جا شرح کامل ودقیق مشاجرات ناخوش آیندش با آن ها را ذکرکرده است.} این که فکر کردی من ده زن داشته ام، اشتباه است. من درهرزمان با بیش ازیک زن زندگی نکرده ام. { ممکن است کوبا ( استالین) درین جا به خود گفته باشد:"اوبازهم دروغ می گوید." حالا که زن زیبایی را به همسری گرفته وشهوتش فرونشسته است." اما قبلاً هرقدمی که او برمی داشت، همراه با نام زن های بوخارین"زن پرست" توسط مأموران کمیساریای خلق درامورداخلی گزارش شده بود.}

همه رؤیا های من اخیراً به یک نقطه منتهی شده اند- چسپیدن به رهبری، وبه ویژه به تو...، کارکردن با تمام وجود، اطاعت کامل ازتوصیه ها، دستورالعمل ها وخواسته های تو. من روی ایلیچ را دیده ام که درتو ظاهرگردیده است. چه کسی جز تو می توانست از پس تاکتیک های کمینترن برآید؟  اجرای قاطعانۀ پنجسالۀ دوم، مسلح کردن خاوردور،... ترتیب دادن اصلاحات، تدوین قانون اساسی جدید جزتو، کارچه کسی می تواندباشد؟ هیچکس... وقتی خوشبخت بودم و درکنار توبودم، احساسی غیرعادی داشتم... حتی لمس کردن تو برایم مایۀ خوشبختی بود. همان احساسی را نسبت به توداشتم که نسبت به ایلیچ احساس می کردم. احساس خویشی نزدیک، احساس عشقی عظیم، اعتمادی بی انتها، احساسی که نسبت به فردی داری که می توانی هرچیزی به اوبگویی برایش بنویسی ونزدش شکایت کنی.

آیا این مایۀ تعجب است که درسال های اخیر، من حتی آن دورانی را که علیه تو می جنگیدم، فراموش کرده ام. آن دورانی را که ناراحت وعصبانی بودم. { می توانیم استالین را ضمن خواندن این نامه تصورکنیم. او به خاطرمی آورد، همین بوخارین درهمین اواخرچه چیزهایی دربارۀ او درخارج ازکشورگفته است. استالین بیش ازآن واقع بین بود که عشق بوخارین نسبت به خودش را درک کند. بوخارین اکنون او را با عشق یک متفکردیوانه، عشق یک قربانی نسبت به مآمورقتل خود، عشق ضعیف نسبت به قوی، دوست داشت. چقدرروس ها ازین کج روی های داستایوفسکی مآبانه خوششان می آید!}

درنظردارم کتابی بنویسم. دوست دارم که آن رابه تو تقدیم کنم وخواهش کنم مقدمۀ کوتاهی برآن بنویسی. می خواهم به همه نشان دهم که خود را کاملاً متعلق به تو می دانم. وضع من درین جا به شکل وحشتناکی متناقض وناهمگون است. من همه نگهبانان، همه چکیست( به قول ما خادیست های) زندان را مثل مردم خود می دانم ولی آن ها به عنوان یک خلافکار وجانی به من نگاه می کنند. هرچند که رفتارشان با من خوب ودرست است. من زندان را نیز متعلق به "خودم" می دانم. گاهی با خودم فکر می کنم چرا آن ها نمی توانند مرا به جایی خارج ازمسکو، درکلبۀ کوچکی منتقل کنند، برگۀ عبورمتفاوتی به من بدهند ودونفر مأمور چکا را نیز به مراقبت ازمن بگمارند. اجازه دهند با خانواده ام زندگی کنم. با کارکردن روی کتاب هایم یا با ترجمه ( با استفاده ازاسم مستعار یا بدون اسم) برای جامعه مفید باشم. بگذارند زمین را بکنم تا بدنم ازنظرفزیکی تحلیل نرود.( هیچگاه از حیاط پشتی ساختمان دورترنخواهم رفت.) وبعد دریک روز خوب، این یا آن شخص اعتراف خواهد کرد که به من تهمت نا روا زده است. { رمانتیک بیچاره!}

 واقعیت این است که من درشرایط فعلی درحال مرگ هستم. قوانین خیلی جدی وخشک است. نباید درسلول بلند حرف بزنی یا چکر یا شطرنج بازی کنی. وقتی وارد راهرو می شوی، نباید ابداً حرف بزنی. نباید به کبوترهایی که لب پنجره می نشینند، غذا بدهی. اصلاً نمی توانی هیچ کاری بکنی. از طرف دیگر، نگهبانان حتی نگهبانان بسیار دون رتبه همیشه مؤدب، خویشتن دار ودرستکار هستند. به ما خوب غذا می دهند. اما سلول تاریک است. با وجود این، لامپ شبانه روز روشن است. من کف سلول را جارومی کنم. سطل آشغال را تمیز می کنم. این کاربرایم تازگی ندارد؛ اما ازین جهت قلبم می شکند که این کار را درزندانی درشوروی انجام می دهم. غم واندوهم حدو مرزی ندارد."

روی پاکت نامه این درخواست نوشته شده بود: " نباید قبل ازجوزف استالین شخص دیگری این نامه را بازکند." اما استالین روی آن نوشت:" همه جا توزیع شود."

نامۀ بعدی دریادداشت های آتی خواهد آمد.

 

ساعت هشت بامداد

حوادثی ملایم ولی دراماتیک درپیش است. باید منتظرشکستن تشکیلات حکومتی بود. معامله هایی انجام شده اند.

بامداد بیست ودوم اسد- 1389

جاسوسان ایرانی درغرب کابل

دیروز میان برخی هزاره ها وکوچی ها دراطراف قصردارالامان درنزدیکی "شهرک سبز امید" وابسته به حاجی نبی برادرآقای خلیلی معاونت دوم ریاست جمهوری درگیری هایی روی داد که تلفات وجراحاتی داشته. ده پلیس زخمی ونه نفراز مردم زخمی شده. درگزارش آمده بودکه یک شهروند هزاره کشته شده اما پلیس این خبررا رد کرد. اما ده ها خیمۀ کوچی ها به آتش کشیده شده است. یک خبرحاکی است که این درگیری درنتیجۀ اختلاف میان حاجی نبی وحشمت غنی احمدزی برادراشرف غنی احمدزی برسر ملکیت برزمین های ساحۀ مذکور اتفاق افتاده است. این خبرهرچند ازسوی حلقات خاص داده شد اما هنوز ثقه نشده است. من درحیرتم که چرا بعد ازنه سال، چنین جنگی میان هزاره ها و کوچی ها درین ناحیه روی داده است؟ امکانات اطلاعاتی که خود ما به آن دسترسی داریم می رساند که برخی افرادمفقودۀ اجنتوری ایرانی دردامن زدن به احساسات مردم به هدف ایجاد اخلال درروابط مردم سنی وشیعه درغرب کابل دست دارند. گزارش های قبلی هم درزمینه تلاش ایرانی ها برای جنگانیدن سنی وشیعه وجود داردکه اسناد آن نزد انجمن مدنی وحقوقی وجود دارد. من نمی دانم که ریاست امنیت ملی چرا درین باره خاموش است ووظیفه اش چه است؟

 

ساعت ده قبل ازظهر

یک نامۀ دیگرازبوخارین به استالین

این نامه را به خاطری به این زودی برای تان نقل می کنم که احساس بدی دارم ازسقوط شخصیت انسان. انسان هایی که دراول خیلی عالی ومقاوم وسالم جلوه می کنند؛ اما فراموش می کنیم که انسان چیزی نیست جز، فرزند موقعیت! این که موقعیت چه باشد! اعوذبالله من الشیطان الرجیم. گفتۀ گورگی را به یاد می آورم:

درین دنیا همه چیزامکان دارد!

نفرت ناک است!

این هم نامه:

سلام جوزف ویساریونوویچ! { ازکوبای آشنا خبری نیست!} من ساعت هاست که درخیال خوددرحال گفتگو با تو هستم. اغلب به حملات عصبی نظیر این هذیان گویی دچارمی شوم.( تو روی تخت خواب کنارمن نشسته بودی، چنان به من نزدیک بودی که می توانستم ترا لمس کنم.) متأسفانه این فقط هذیان وپرت گویی بوده است. می خواستم به توبگویم، حاضرم بدون کمترین تردید واحتیاطی هرتقاضایی را که از من بکنی انجام دهم. یک جلد کتاب شعربزرگ(علاوه بریک کتاب اکادمیک) نوشته ام. این کتاب شعر درستایش ازشوروی است... بایرون گفته است برای شاعرشدن یابایدعاشق شوید ویا بی نوا!( درمورد من هردوصدق می کند. اکنون تلاش های نخستین من، بچگانه به نظرمی رسد. اماجزآن شعری را که درمورد استالین نوشته ام. درحال بازنویسی بقیه هستم.) درهفت ماه گذشته نتوانستم همسرم یا کودکم را ببینم. چندبارتقاضای ملاقات با آن ها کردم اما نتیجه ای نداشت. دوبار براثرحملۀ عصبی بینایی خود را از دست دادم ودویا سه بارنیزدچارحملات همراه با هذیان گویی ووهم وخیال شده ام. جوزف ویساریونوویچ! به آن ها اجازه بده با من ملاقات کنند! بگذارآنیوتا وپسرکوچکم را ببینم. ممکن است هرلحظه اتفاقی بیافتد! بگذارعزیزانم را ببینم. یا اگراین امرامکان پذیرنیست حداقل بگذارآنیوشکا عکسی ازخودش وپسرمان را برایم بیاورد. من دانم که ممکن است وقتی می گویم ترا با تمام وجودم دوست دارم، حرفم احمقانه به نظرمی رسد؛ اما نمی توانم ازگفتن این حرف خودداری کنم. بایدخوب فکر کنی که ازمن چه می خواهی؟"

آخ که این نامۀ رهبرانقلابی چه عصبانی کننده است برای من.

 

بامداد بیست وسوم اسد- 1389

رد پای ایرانی ها درحوادث غرب کابل

یک منبع مؤثق گفت که ایرانی ها اخیراً درجهت تعمیق مخاصمت ملی خصوصاً درکابل، جدی ترشده اند؛ اما نهاد های مسئول با کشف قضیه سعی کرده اندکه میان شهروندان هزاره وکوچی پل مفاهمه ایجاد کنند. رهبران هردوطرف ازتجارب گذشته می دانند که ادامۀ خشونت به نفع هیچ یک ازآنان نیست. تحقیقات ازبازداشتی ها صریحاً خط پای عناصرایرانی و مستخدمان شان را نشان می دهد. تا جایی که خودم درجریان هستم، این پروژه هم ناکام شده و حالا ممکن است از مسیردیگری سعی کنند به این دشمنی دروغین وساختگی میان مردم دامن بزنند. پروژه بعدی چندان قوی نخواهد بود. فکرمی کنم قراربود دامنۀ نا آرامی به نقاط دیگر کشانیده شود؛مگر درآن صورت ممکن است مراکز مختلف ایرانی ها درغرب کابل لطمه پذیرشود. مدیران شرکت ها و نهاد های تجاری ایرانی درکابل ودیگرجاها همه ازمیان افراد اطلاعاتی برگزیده می شوند وهریک دراستقامت های معین کارمی کنند. فکرمی شود که هم آهنگی چندانی هم میان شان وجود ندارد. اساساً فرمایشانی که ازتهران می رسد، یک دست نیستند. تحلیل این است که در بخش سیاست افغانستان درتهران، نا رضایی هایی بروز کرده است. بعضی قراین سخن از تغییر ترکیب جاسوسان ودپلوماتان درافغانستان می رود. ازهمین تاریخ به بعد، تا بیست روز دیگر یعنی هفده هم سنبله ( شهریور) وضع تغییربخورد.

ساعت سه بعد ازظهر

گفت وگوی حامد کرزی با بارک اوباما؟

من از شنیدن خبرتماس ویدیویی رئیس جمهورکرزی با بارک اوباما دربارۀ اسناد منتشرشدۀ پنتاگون درسایت ویکی لیکس به این اندیشه افتاده ام که وضع درمنطقه وافغانستان آرام آرام حالت فوق العاده به خود می گیرد. چه مناسبتی وجود داشت که کرزی دربارۀ انتشار اسنادسری نهاد های امنیتی امریکا با رئیس جمهور اوباما صحبت کند؟ این خبر برای من غیرعادی است که کرزی به بارک اوباما گفته است که درنحوۀ مبارزه با تروریزم"تجدیدنظر" کند؟ یعنی چه؟ کرزی به بارک اوباما خط ونشان می کشد؟ شاید هم تماس ناراحت کننده ای میان آن دو صورت گرفته است.

هنوز پانزده هزار سند مخفی برای انتشار ازطریق ویکی لیکس باقی مانده است. همین موضوع است که خواب وخوراک بسیاری از مقامات وکسانی را که به زیان ملت خودشان برای دیگران کمک کرده اند، حرام کرده است. احتمال وجود دارد که آقای کرزی از قبل درجریان نشر اسناد پنتاگون قرار داده شده باشد. اگر چنین باشد، تغییرات دراماتیکی درسطح دولت و امور امنیتی درپیش است. گفته می شود که دراسناد باقی مانده مسایل مهمی تذکر داده شده که شاید جغرافیای سیاسی وزمینی منطقه را تغییر دهد. الغیب عندالله

ساعت پنج

اعدام هجده افغان درایران

شب گذشته حکومت ایران هجده زندانی افغان را دسته جمعی اعدام کرده است. تعیین زمان برای اعدام تصادفی  نیست. درکابل دوتلاش ایرانی ها برای ایجاد آشوب بین شیعه وسنی با شکست رو به روشد. شیوۀ معمول ایرانی ها کمتردستخوش تغییرمی شود. آن ها علی رغم آن که پروژۀ اطلاعاتی شان قبل یا بلافاصله بعد ازشروع، فاش می شود، عملیات شان را متوقف نمی کنند. اگرچنین کنند، موقف مأموران درستاد مرکزی افغانستان زیرسوال می آید ویا این که کسان دیگری جایگزین مأموران کنونی می شود. درآن صورت امکانات وپول نیز از اختیار "مسافران" خارج می شود. پس به امید نتیجه به کارشان ادامه می دهند. پس از ناکامی ورسوایی اطلاعاتی درغرب کابل ( اختلاف اندازی میان کوچی ها وهزاره ها) این بارمصلحت درآن دیدند که به اصطلاح از جهت دیگر،"شارت" کنند! انتظار دارند که این کارخشم عده ای تحریک کرده وباعث تجمعات برعلیه جمهوری اسلامی ایران واحتمالاً هزاره ها شود. پلان این است که تنورآشوب درغرب کابل سرد نشود.

فکرمی کنم که منابع اطلاعاتی درامنیت ملی وشبکه های استخباراتی خارجی این موضوع را درک کرده اند.

 

بامداد بیست وپنجم اسد- 1389

کار نگارش کتاب "ردپای فرعون"- رابطۀ ایران با تروراحمدشاه مسعود- دقایق پیش پایان یافت. ظرف یک هفتۀ اخیر درشرایط بسیار رنجباری کار کردم. به حدکافی وزن باخته وحتی برشادابی وحالت عادی چهره ام تأثیرگذاشته است. بعد از مرگ فردا زیاد ضعیف شده ام اما روحیه ام برای بقای ارزش های مردم ما ده برابر شده است. خدا را شکرگزارم که به عنوان یکی ازفرزندان افغانستان درحد تلاش بندگی، کاری را به انجام رسانیدم. امید دارم که آغازی برای کارهای بزرگ ودگرگون کننده درکشورمن باشد. مارومارمولک های زیادی از جنس خود افغان ها یا به دلیل نادانی ویا هم به تبع نفس بد تربیت شده و یا از روی ناگزیری، به جان کشورخود شان به هدف خدمت به دیگران دشنه می گیرند. این ها در واقع مادران، خواهران وپدران آینده این کشور را قبل ازتولد ذبح می کنند. کتاب رد پای فرعون گوشه ای ازچهره دروغین ایران اسلامی را نمایش می دهد. برای نوشتن این کتاب از هرلحاظ هزینۀ زیادعاطفی، اعصاب، کار وتلاش شباروزی پرداختم، اما کاری کرده ام که برای افغانستان آینده و نسل آینده میراث ارزشمندی را به جا گذاشته ام. خداوند این خطه را حفظ بداراد!

بیست وهفتم ماه اسد- 1389

فرمان درباۀ لغو کمپنی های امنیتی

سوال این است که چرا درهشت سال اخیر ضرورت چنین کاری مطرح نشد وازفرمان الغای این شرکت ها هم خبری نبود؟ این طورفکرمی شود که رقابت کمپنی داران داخلی با همتایان خارجی شان به یک نقطۀ تصادم رسیده است. حکومت هم ازناحیۀ کمپنی های امنیتی "خودمدیریت" درآینده هراس دارد. اساساً زایل شدن اعتماد میان دولت وامریکا باعث شده است که حکومت ازنقش احتمالی این کمپنی ها درتضعیف دولت بیمناک شده است. وگرنه 25 کمپنی امنیتی به اقارب ویا دوستان مقامات ارشد حکومتی تعلق دارد. ترس اصلی از 27 کمپنی خارجی است.

از سوی دیگر تا جایی که من درجریان قراردارم، امریکا قصد دارند تعدد انارشیستی کمپنی ها را از بین برده و ساختار مدیریت شده و قابل کنترول جدیدی را درعرصۀ فعالیت شرکت های امنیتی خصوصی به وجود آورد. قراراست سیستم امنیت خصوصی به چهار زون درسراسر افغانستان تقسیم شود که همه اش ازاعمال وفعالیت های خویش برای حکومت وخارجی ها جوابگو باشند. افشای این مطلب که برخی ازین شرکت های برای عبورمصئون کاروان های اجاره ای، به نفرات طالبان پول می دهند، می تواند درآینده وضع را طوری تغییر دهد که خود به همکاران بالفعل طالبان تبدیل شوند.

اگررئیس جمهور قبلاً با شرکای امریکایی درین باره مشورت وسازش کرده باشد، اجرای فرمان با مشکل چندانی رو به رو نمی شود؛ اما اگراین اقدام به خاطر ترس از عمل کرد این شرکت درامور امنیتی به هدف تضعیف دولت روی دست گرفته شده باشد، عملی کردن آن ساده نخواهد بودو حوادث امنیتی زیادی را درکابل ودیگر جاها سبب خواهد شد. درضمن من فکرمی کنم که کمپنی های خارجی کماکان به فعالیت های شان بدون مزاحمت ادامه خواهند داد. این کمپنی های داخلی است که از صحنه زدوه می شوند.

 

بیست وهشتم اسد- 1389

روز استرداد استقلال سیاسی

نودو یکمین سال قبل ازامروز، شاه امان الله استقلال سیاسی افغانستان را اعلام کرد. اکنون که به حصول آزادی سیاسی به شیوۀ کلاسیک فکرمی کنم، می بینم که افغانستان ازآن زمان تا حال، ازمزیت های استقلال ظاهری چندان بهره ای نبرده و ازبسا جهات محتاج تراز دیروز باقی مانده است. به نظرمن بحث استقلال باید با تحلیل های واقع بینانه از سرگرفته شودکه افغانستان روی چه عللی از نتایج حصول استقلال خویش نتوانست درجهت توسعه وایجاد بنیان های ملی واقتصادی بهره ببرد؟

 

بیست ونهم اسد- 1389

فردا نیروهای اتمی بوشهر درایران فعال می شود.

نیروگاه بوشهرحدود سی وپنج تا چهل سال پیش درزمان شاه پیشین ایران پایه گزاری شده بود وجمهوری اسلامی با افت وخیزهای بسیاری آن را به وسیلۀ دانشمندان روسی فعال کرده است. به تاریخ سی اسد تزریق سوخت هسته ای درین نیروگاه آغازمی شود. شعارهسته ای ایران معمولاً"استفادۀ صلح آمیز" ویا "تولید" برق عنوان شده است اما جامعۀ جهانی شبح نظامیگران مذهبی را درعقب چنین برنامه ای، قابل رؤیت می دانند. هنوز روشن نیست که پروسۀ فعالیت نیروهای اتمی بوشهر درماه های آینده چه گونه خواهد بود و آیا آن طوری که انتظارمی رود، روند قناعت بخش خواهد داشت ویا با چالش های فنی ویا سیاسی برخورد خواهدکرد؟

ایران درتبلیغات خویش ظاهراً هیجان زده است ولی دراصل، ازعواقب تنش وکشمکش با دنیا، دراضطراب به سرمی برد. این که برای اولین بار، صاحب ظرفیت هسته ای می شود، برای مصرف افکارداخلی درآن کشور، مایۀ دلخوشی است اما باید توجه داشت که ایران "معاهدۀ الحاقی" را با ادارۀ انرژی بین المللی هسته ای امضاء نکرده و از سوی قدرت های غربی به شدت مظنون به تلاش برای ساختن بم هسته ای است.

ممکن است برخورد وموضع گیری کشورهای جهان به خصوص امریکا واسرائیل دربرابرایران پس ازین روشن تر ومشخص تر شود. شاید هیچ ایرانی به این نتیجه نرسیده باشد که دیگر پروندۀ جنجالی اتمی بسته شده است. اتفاقاً پرونده درنقطۀ حساسی درحال ورق خوردن است. آیا ایران چیزبزرگی را به دست آورده است یا این که خطرات بزرگی را درپیش رو دارد؟ در ظاهرامر، فعال شدن نیروگاه بوشهر، به ضمانت وقیمومیت روس ها انجام گرفته است. اما آیا این ضمانت، میعاد نامحدود خواهد داشت  وشرایط آن چه خواهد بود. گام ایران ازین پس چه خواهد بود؟ این ها پرسش های اساسی اند که به نظر من، دادن پاسخ به آن شدیداً دشواراست.

به نظرمن، شبح خطردرآسمان ایران ازین پس، صریح ترگشت خواهد زد؛ اگرکه، کارغنی سازی یورانیوم درنیروگاه به شدت مظنون نطنز ادامه پیدا کند. من فکر می کنم که ایران دارد تأسیسات غنی سازی یورانیوم را درنقاط مختلف ایران به طورپراکنده ونامعلوم ایجاد می کند تا رد پای اهداف خود را ازدیدرس جامعۀ جهانی گم کند. اما درین کار اصلاً چیززیادی را به دست نیاورده است. مشکل ایران داشتن ویا نداشتن بم هسته ای ویا توانایی تولید انرژی هسته ای نیست، مشکل ایران به شدت سیاسی است و مردم با حکومت شان گلاویزاند. شوروی وقتی سقوط کرد وفروپاشید، صدها انبار اسلحۀ خطرناک وهسته ای درگوشه وکنار آن پراکنده بود؛ اما از سقوط رژیم نتوانست جلوگیری کند. با این حال، جهان ازیک ایران هسته تحت رهبری حکومتی که خشونت وترور را به دنیای دیگر صادر نکند، شاید مشکلی نداشته باشد، اما حکومت کنونی اگر دارای اسلحۀ هسته ای شود، درحکم آن است که شمشیر را دردست زنگی مست بگذارند.

 

ساعت سه

اشتباه جدید رئیس جمهورکرزی

رئیس جمهور با مداخله درقضیۀ تحقیقات در بارۀ اختلاس ضیاء صالحی مشاورارشد ریاست جمهوری، همان اشتباهی را مرتکب شدکه دراوایل امسال درمورد شهردار سابق ( آقای عبدالااحدصاحبی) مرتکب شد. موضوع ضیاء صالحی تحت نظرلوی سارنوالی واداره های تنفیذ قانون قرار دارد و روابط وی با گروه طالبان نیز ردیابی شده است. ماجرای اصلی، دزدی و اشاعۀ فساد مالی از سوی آقای صالحی است ودخالت رئیس جمهور پرسش های زیادی را درذهن به وجود می آورد. من ازاقدامات رئیس جمهور درین موارد شگفت زده می شوم. آقای رئیس جمهور! شما زود تر از کدام جانی ومختلش وفساد سالار دفاع خواهید کرد؟ آیا چنین چیزی اصولاً  ممکن است؟

ساعت چهارشنبه

شبکه های جاسوسی ایران درکابل

اخیراً نهادهای ایران که خاک افغانستان را"حیاط خلوت" امورجاسوسی خویش فرض کرده بودند، دربیم واضطراب به سرمی برند. البته ایرانی ها تا حال حق داشته اند که فکر کنند درافغانستان هرچیزی را انجام دهند، کسی مانع شان نخواهد بود. علت این امر جنگ ومصلحت بینی های حکومت ها و گروه های جنگی بوده است. حکومت کنونی نیز نسبت به هراقدام ایران درامور سیاسی واقتصادی افغانستان روش اغماض پیشه می کند. اما اخیراً شبکه های جاسوسی آن ها که اکثراً افغان ها هستند، افشا شده و رد یابی آنان از سوی مردم منابع داخلی شروع شده است. آنان درتلاش اند تا رد پا گم کنند اما مثل این که درتله افتاده اند. تا جایی که من مطلع هستم نهاد های امنیتی فهرست یک تعداد جاسوسان ایرانی را که درکابل فعال اند، به طورمستند تهیه کرده وسرگرم تحقیق برفعالیت های آنان می باشند. من بخشی ازین فهرست واسناد را به دست آورده ام.

 

دوم سنبله سال 1389

کتاب" ردپای فرعون" درفیس بوک

رابطۀ ایران با ترور احمد شاه مسعود

سیرظفر از کانادا زنگ زد. از وی خواهش کردم کتاب را ازطریق سیستم ارتباطی فیس بوک به معرفی بگیرد. هنوز افشا نکرده ام که رد پای فرعون چه وقت ودرکجا به شکل کتاب انتشار می یابد. شبکۀ استخباراتی ایران با نشرکتاب درموقعیت دشوار وعصبانی کننده ای قرارمی گیرند. آن ها اصلاً تصور نمی کنند که ازحوزۀ انارشیستی افغانستان به طور مستند به افتضاح کشانیده شوند. دو روز قبل از میرحیدرمطهر مدیرمسئول روزنامۀ آرمان ملی تقاضا کردم که کتاب رد پای فرعون را درروزنامه اش معرفی کند؛ اما وی ازمعرفی کتاب به طورمشکوک ودرعین حال علنی، احترازجست. تصورش دشوار است! کتابی دربارۀ مبارزۀ مظلومانه ودرعین حال انباشته از تلخی ها وریاضت دربارۀ شهید بزرگواراحمدشاه مسعود نوشته می شود، اما روزنامۀ آرمان ملی ازمعرفی آن خود داری می کند! چه رازی درین کار نهفته است؟ تو حدیث مفصل بخوان ازین مجمل! بهتراست از تبصره درین باره خود داری کنم.

هرکسی که خرده وجدان وهمدردی دربارۀ افغانستان داشته باشد، با مطالعۀ کتاب رد پای فرعون، به آدم دیگری بدل می شود و هرکس به اندازۀ  استعداد خویش، به اصل خویش رجوع می کند.

 

هفتم سنبله- 1389

ازکلوخ آتش پرید!

فشار برحکومت بیشترشده تا به تغییرات عمیق دردستگاه دولت گردن نهد. این بار، فشارها ازنوع دیگراست. سپنتا حرف شنو ترین فرد تیم حاکم، دل وجرأت یافته وسخنانی را درواشنگتن پست وتلویزیون برزبان می راند که ما درچندسال اخیر هماره مطرح کرده ایم. به اصطلاح مردم، حالا ازکلوخ آتش پریده است! فکرمی کنم که غرب وامریکا درصدد انحلال تیم حاکم ازطریق ایجاد شکاف واختلاف نظرهای سیاسی است. ورنه، ازین آقایان هیچ سخنی شنیده نمی شد. علاوتاً استعفای فقیریارمعاون دادستان کل، نیز پیوست به سخنان نسبتاً عصیان گرانه سپنتا علیه رهبری دولت، درواقع توصل دو حلقه نخست است که سپس به زنجیرۀ اعتراض گسترده مبدل خواهدشد. تغییراتی درپیش است اما روند حوادث محتاطانه و تدریجی است. دولت خاموش است وهرازچند گاه برصورت متحدان بین المللی شیار می کشد. غرب ازاصلاحات اداری وامحای فساد گپ می زند اما رئیس جمهور پیوسته به آنان توصیه می کند که دراستراتیژی مبارزه علیه تروریزم تجدید نظرکنند! غرب ومردم خواهان فروپاشی حلقات مافیا دردولت اند اما دولت می گوید که خارجی باید اول فساد خود را از بین ببرند!

دریک چنین احوالی، دشواراست راه حل معقولی را حدس زد.

 

 

شام اول عقرب 1389

            پیوند رشتۀ گسیختۀ روزنوشت

حوادثی درزنده گیم حادث شدند که نتوانستم ظرف 53 روز، سلسلۀ روزنوشت نگاری را دنبال کنم. درین مدت رویداد های ریزودرشت زیادی ازمنظر سیاسی وجنگی درکشور ومنطقه روی داده است. کتاب( ردپای فرعون) یک هفته قبل از سالروزشهادت مسعود بزرگ به بازارآمد ومورد استقبال بی شائبه ای قرارگرفته است. سه روزقبل ازآن که کتاب به بازار بیاید، درمحفل شب قرآن به یاد بود از احمدشاه مسعود دررستورانت اورانوس صد ها نفر حضوریافتند. من ودکترنادرشاه احمدزی هم رفتیم. فیروز خواهرزادۀ خانم فاضله عظیمی رئیسه موزیم مردم شناسی پامیر، وظیفۀ توزیع پوسترهای تبلیغاتی کتاب را برعهده گرفت. وی درصف نخست حضار، یک پوستررا هم برای احمدولی مسعود داد. احمدولی محض مطالعۀ پوستر، واکنش نشان داد واز  فیروز خواست که توزیع بقیۀ پوسترها را متوقف کند! خداوندا... اصلاً برای من قابل درک نبود. وی چرا این کار را کرد؟ نمی دانم. اما پوسترتبلیغاتی حاوی عکس هایی از سرداران جنگی ایرانی بود و درذیل عنوان ( رد پای فرعون) نوشته شده بود: رابطۀ ایران درتروراحمدشاه مسعود

این خاطره را حسب وظیفۀ ملی ووجدانی، درین مجموعه درج کردم.

شورای عالی صلح

حرف اصلی درکجاست؟

درین روزها بازار تبلیغاتی برای مذاکره با طالبان گرم است وچنان سرمردم را شیره مالیده اند که حتی هشیارترین آدم های به اصطلاح چیز فهم نیز به این صرافت افتاده اند که طالبان می آیند و صلح می آورندو گویا کاسۀ استراتیژی دنیا ومنطقه سرچپه شده است! کسی ازترکیب شورای عالی صلح ناراض است؛ دیگری"پیش شرط" های دو سوی منازعه را لازم تشخیص نمی دهند. شماری درفکرآیندۀ خویش اندو اکثرمردم بی خبراز کوایف پنهان، نگران وضعیت کار وبار وزندگی و احتمال بازگشت دوران دیروز به شیوۀ طالبان اند. اما کمترکسی است که بداند که هیچ چیزی اتفاق نخواهد افتاد. طالبان، طالبان دیروز نیستند. ازسوی دیگر، طالبان ناخواسته درگرو پاکستان اند و هریک بنا به موقعیت ناساز، درهرولایت مرزی، به دام کمک های ایران وانگلیس و ارتش امریکا افتاده اندو هربدنۀ جدای آنان ساز خود را می زنند.

حکومت کابل خواب آرامش وائتلاف به نفع بقای تیم هزار نفری خود را می بیندمگر طالبان به طوررسمی همان اند که بودند. هیچ یک از طالبان تمایل خود برای مفاهمه با کابل ونیروهای جهانی را اعلام نکرده اند. علی الاصول وضع به گونه ای است که دمیدن شیپور مذاکره و مشارکت طالبان با پروسۀ جاری سیاسی مثل همیشه یک بازی مقطعی است. انتخابات میان دوره ای کانگرس امریکا در پیش است. درین مدت جناح دموکرات حاکم در جنگ افغانستان ورفع بحران برون مرزی دست آورد های چندانی نداشته و تا کنون به قول خودشان، به میزان 57 درصد مردم امریکا از ادامۀ جنگ افغانستان رضائیت ندارد وبیم آن می رود که جمهوری خواهان تندرو اکثریت کرسی ها درکانگرس را از آن خود کنند و ستارۀ بخت دموکرات ناگهان کمرنگ شود که درآن صورت، درانتخابات ریاست جمهوری ممکن است رشتۀ قدرت را از کف بدهند وسرمایه گزاری های شان ضرب هیچ شود. به همین سبب کارزار مشارکت ومذاکره با طالبان را درسرلوحۀ تبلیغات جهانی قرارداده اند تا اذهان عامه امریکا واروپا را قانع کنند که درطی یک سال، دموکرات های توانسته اند که موازی با افزایش سی هزارنفری نظامیان امریکا درافغانستان، رخ جنگ و مخاصمت علیه طالبان والقاعده را به نفع خویش برگردانند که حاضر شدن طالبان آشتی ناپذیر درصحنۀ مذاکره و تفاهم ( که همیشه ازآن غایب بودند) نمونۀ درخشانی برای تصدیق تلاش های واشنگتن است. من فکرمی کنم که پاکستان از برکت دپلوماسی سردرگم و مضحک حکومت کابل، بازهم رشتۀ نزدیکی ومحرمیت با امریکا را درخصوص افغانستان درکف گرفته و مقامات واشنگتن را قانع کرده است که اگر به پاکستان کمک شود، هم طالبان برصحنۀ مذاکره حاضر می شوند وهم ثبات به نفع سیاست امریکا درمنطقه ایجاد می شود. حال آن که پاکستان هم خوب می داند که بازی با قطعۀ طالبان ازسوی امریکا، کوتاه مدت است و بعد از سپری شدن انتخابات میان دوره ای کانگرس، تمام مسایل به نقطه اولیه خویش برمی گردد؛ اما پاکستان طبق معمول فایده خود را ازین بازی موش وگربه می برد.

تحلیل دیگراین است: اگر بخشی از طالبان به سوی میدان قدرت ورقابت درکابل لغزانیده شوند، وضعی به وجود خواهد آمد که نخستین قربانی آن، تیم حاکم حکومت خواهد بود. خطرش برای آینده افغانستان این است که این پروژه بازهم ( به دلیل مجبوریت های امریکا وناتو) به کمک و خاطرخواهی پاکستان صورت می گیرد. علت مشارکت امریکا وپاکستان ( البته به شیوۀ کهنه آن) این است که حکومت افغانستان نشان داد که با دنیای غرب درتضاد قرارگرفته وهرآن ممکن است چهره دیگری ازخود دربرابر غرب ظاهر سازد.من درماه های اخیر، باخت صریح دپلوماسی حکومت آقای کرزی را به چشم می بینم.

ساعت دوازده شب

تابلوی جاودان از مقاومت اسطوره ای مردان سرزمین من

وقتی پروندۀ شهید نادرعلی"پویا" را ورق زدم، نتوانستم به خوانش ادامه دهم. پروندۀ اصلی حالا نزدمن است و به همت جاوید کوهستانی از اضمحلال نجات یافته است. قطعه ای را که درزیر نوشته ام، درین یادداشت ها درج می کنم. گریه ام گرفته است... درود برتو ای سرزمین دردآشنای من!

 

نادر علی«پویا»

مرد آهنین ساما ( سازمان آزادی بخش مردم افغانستان)

 

درسال های مبارزه سراسری مردم افغانستان برضد اشغال شوروی، ستم تک حزبی ودکتاتوری دوران جنگ، چهره هایی از میان مردان سیاسی وابسته به جریان های چپی و راستی درجنگ مخفی سیاسی اما نا برابر ظهور کردند، که امروز درمیان ما نیستند. نسل امروز افغانستان، اکثراً با این چنین سیما های مقاوم ودارای قدرت روانی حیرت ناک که درسال های دهه شصت خورشیدی، درزیر خانه های اداره های تحقیق با انواع شکنجه های وحشت بار پنجه داده وآخرالامر درتاریکی هدف رگبارمأموران مرگ وترور قرار گرفتند، آشنا نیستند.

 شمار آنانی که ازآن سال های پررنج وهولناک در زندان ها جان به سلامت برده وشاهد ایستاده گی زبده ترین مردان قرن بیست افغانستان بوده اند، چندان زیاد نیست و ای چه بسا که این شاهدان، درحوادث بعدی، از بد حادثه، به گوشه های تبعید، فرار، عزلت و گمنامی پرتاب شدند. وقتی آدم می بیندکه این گونه مقاومت گران ازمیان جامعه مظلوم افغانستان سربلند کرده و جان های شیرین وآرامش خویش را صدقه آینده انسان این سرزمین کردند وامتیاز ابدی اقتدار انسانی از آن خود کردند، از خود می پرسد که افغانستان چرا همیشه سرهای پرشوری را به تاریخ اهدا می کند اما تاریخ، ثمره تلخی و دردناکی را نصیب نسل های بعدی این خطه می گرداند؟

درآن سال های دهشت، دریادلانی ظهور کردند که ایستادگی، وفاداری وراز داری ایشان، درتاریخ مبارزات سیاسی منطقه بی بدیل است. اخیراً دوسیه نادرعلی«پویا» عضو کمیته مرکزی سازمان آزادی بخش مردم افغانستان (ساما) را که از فراموش خانه های «خاد» گذشته بیرون کشیده شده است،مطالعه کردم ومو براندامم راست شد. من که خود سالیان طولانی درزندان خاد بوده ام، می دانم که دوسیه 113 صفحه ای نادرعلی پویا بدون هیچ  گونه اعتراف وقلمداد دادن دیگران، برای نادرعلی پویا درجریان بازجویی به چه قیمتی تمام شده است. نادرعلی پویا قدرت خارق العاده یک انسان با ایمان را به نمایش گذاشته است اما مقامات حکومت سابق، نامردانه وی و هزاران دیگر همچون نادرعلی را تیرباران کرد.

نادرعلی پویا بعد از بازداشت شهید عبدالمجید کلکانی رهبر ساما به حیث جزوهسته رهبری سازمان، زندگی، روح وآرامش خویش را وقف آرمان عدالت وایده آل های انقلابی کرد. درآن سال ها، سازمان آزادی بخش و سایر جریان های انقلابی چپی درشرایط سختی قرار گرفته و از چندین جهت درمعرض تهدیدو انهدام بودند. موقعیت تاریخی و عملکردهای سیاسی ونظامی جریان های چپ هیچ گاه تا کنون به طور انتقادی وتحقیقاتی مورد بازنگری قرار نگرفته است. درین یادداشت اجمالی، فرصت چنین کاری نیست. فقط می توانم تذکر دهم که درآن سال ها بهترین چهره ها از میان سازمان های چپی وراستی،برای افغانستان و آینده مردم خویش رزمیدندو درعقب درهای بسته، مرگبار ترین شکنجه های غیرقابل توصیف را به جان خریدند اما آرامش وزندگی یاران خویش را با خطر مواجه نکردند.

دوسیه نادرعلی درمقایسه با دوسیه های کادر های مهم در حلقات خاد سابق، اوراق کم دارد.دلیل آن این است که نادرعلی درجریان شکنجه، قدرت روانی و شخصیت بی بدیلی را از خود به جا گذاشته است. من تا زمان نشر کامل دوسیه نادرعلی، (یکی ازشاهدان وسازندگان سرفرازتاریخ افغانستان) آخرین نوشته او دربرابر سوال مستنطق برای شما وطنداران عزیز نقل می کنم.

وقتی شکنجه گران درزمینه گرفتن اعتراف از نادرعلی پویا نا امید می شوند، لاجرم دوسیه را مختومه اعلام می کنند ودرآخرین سوال برای وی می نویسند:

محترم نادرعلی!

آیا حاضر هستید با رعایت پروسه تحقیق درصورتی که از اعمال گذشته خویش پشیمان باشید، جنایت واعمال باند «ساما» و اندیشه انحرافی مائو رابه اطلاع عام از طریق اطلاعات جمعی می رسانید یا چطور؟ درزمینه تصمیم خویش را اعلام دارید.

امضاء مسنتطق

جواب نادرعلی پویا:

محترما!

سرنوشت من به ترتیبی بوده که عضو سازمان آزادی بخش مردم افغانستان شوم. برای مردی درموقعیت من،شرم آمیز خواهد بود اگر عضویت خود را ناشی از اشتباه انتخاب و تصادف نا میمون بداند. به اساس تمهید بالا، از عضویت و سهم گیری خود، درحد توان، در«ساما» پشیمان و نادم نمی باشم. تا جایی که به من معلوم است« ساما» از جمله خودم، با اندیشه ای مائو کدام تعلق خاطر و گرایش متعهدانه ندارم. این مسأله را صرف غرض توضیح درپیشگاه قضاوت سیاسی تاریخ نمودم.

با احترام

نادرعلی

نوشتن چنین جوابی سرراست، آن هم پس از ماه ها شکنجه وآزار دربرابر دستگاه عذاب وشکنجه، قدرت منحصر به فرد یک مبارز آهن دل را نشان می دهد. نادرعلی درمحکمه نیز با همین کلمات از خط مبارزاتی خویش دفاع کرد وحتی دربرابر اصرار مقامات امنیتی که پیوسته از وی می خواستند درکلمات خویش نرمش بیارود تا زندگیش را بخرد، با قاطعیت ایستاده گی کرد. گویا نادرعلی می دانست که دست نوشته هایش روزی در برابر چشمان تاریخ قرار می گیرند.

نادرعلی و سایر مردان آهنین، تیرباران شدند. اما اکنون کجایند آنانی که برای ساما و مقاومت مردمی لفاظی می کردند؟ ناگفته نگذارم که اوراق تحقیقات انجنیرمحمدعلی ازرهروان رده اول ساما نیز در دسترس است که مطالعه آن بس حیرت ناک است. انجنیرمحمدعلی نیز زندگیش را صدقه نسل آینده کرد ویکجا با نادرعلی پویا، گلوله باران شد.

بامداد دوم عقرب- 1389

سرنوشت برادرعبدالخالق قاتل نادرخان به کجا کشید؟

 

من درسال 1387انفجارتاریخی قتل نادرخان توسط"عبدالخالق" هزاره را درقالب یک نمایش نوشتم وانتشاردادم. درنمایشنامه عبدالخالق سیمای جوان برومندی از ته خاکستردورغ های دیرینه، سربرمی آورد که رازی بزرگ درسینه دارد. من هنوز تقریباً درچنگال اشباح رمزو راز های بیشتر نهفته درسرشت وجان آن انسان غیرقابل توصیف، قرار دارم. هرچندکتاب را نوشتم و سال ها سعی کردم لحاف شوم تحریف وکتمان حقایق از روی کارنامه های او را پاره کنم، اما احساس می کنم که درشناخت آن جان شیفته، هنوز اندرخم یک کوچه ام و عقب دروازه اسرارایستاده ام.

 این کتاب ازسوی نسل نومردم هزاره مورد توجه قرارگرفت اما به جزیکی دوتن، تمامی روشنفکران هزاره درباره آن خاموشی اختیار کردند. بدین باورم که اقدام عبدالخالق درشکستن بت نادرخان درذات خویش یک واکنش مشروع مردمی بود. وی ازنظر من به افغانستان تعلق دارد نه به یک قوم خاص. با آن هم سکوت چهره های روشنفکر قوم هزاره مایۀ سوال جدی است. من وقوف دارم که خاموشی تحصیل یافته های هزاره، رنگ سیاسی دارد وبرپایه مصلحت های نه چندان مفید استوار است. این به نظر من یکی از اشتباهات بزرگ آنان درین مقطع زمان به شمار می رود. اکثرآنان مأموران حکومت پس ازطالبان اند وفکر می کنند که اگردرزمینه شفاف سازی تاریخ کاری بکنند، ممکن است نظر طیف پشتون درحکومت نسبت به آنان کم رنگ شود.

به تکرارمی نویسم که من انفجار تاریخی ناشی از اقدام عبدالخالق خان را جرقۀ مقاومت مردمی برضد استبداد سنتی می دانم. این را گفته باشم که اکثریت روشنفکران پشتون تبارقبل از دیگران، نسبت به نقش مخرب و کشتار روشنفکران( درقدم اول کشتاردونسل مشروطه خواه که عمدتاً پشتون بودند) به وسیله حکومت نادری نظرمنفی دارند. من کمترصاحب نظرپشتون را دیده ام که ازکارنامه های نادرخان دفاع کند. روشنفکران آگاه ازتاریخ مملکت چه پشتون و چه غیرپشتون خوب می دانند که این نادرخان بود که یک بخشی ازمردم افغانستان به ویژه بهترین اندیشمندان مبارز پشتون را اعدام کرد و بخشی از بدنۀ اجتماعی آنان را به طورقصدی از بخش های دیگر مردم جدا نگهداشت وازتوسعه اقتصادی، فرهنگی ومشارکت آنان درامنیت واقتصاد افغانستان جلوگیری کرد.

حال زمانی فرارسیده است که افغانستان را هرگزنمی توان به شیوه دیروز نگاه کرد ویا اداره کرد. فقط یک داهیۀ حیاتی همچنان میان کلیه اقوام مشترک واجتناب ناپذیر است وآن حفظ افغانستان به هربهای ممکن است. اگرخدا ناخواسته این کشتی درزبردارد، همه غرق خواهیم شد. چنان که ازموج وآتش جنگ سه دهه، کلیه اقوام ( بدون تفکیک) به خاک سیاه نشسته اند.

به هرحال، من گاه حس می کنم که عبدالخالق هنوز زنده است و دوست ودشمن ازوی درهراس اند. باری یکی ازرهبران هزاره نسبت به نگارش این کتاب ابرازخرسندی کرد. من برای ایشان گفتم:

من این کتاب را درقالب نمایش نوشته ام. من قصد دارم هنرتیاتر درکشور را زنده کنم. آثاربعدی را هم درچهارچوب نمایش خواهم نوشت. لطفاً ترتیبی بدهید که این نمایش روی صحنه بیاید.

ایشان لبخند زد وگفت:

 این سرمایه سیاسی را که سال ها به دست آورده ام، دریک چشم برهم زدن برباد بدهم؟

البته پاسخ خیلی ظریف اما محافظه کارانه بود. ایشان شاید راست می گویند و با توجه به موقعیت موجود، شاید برای این کار هنوز وقت باشد. با این حال متوجه شدم که چنین روحیه برتحصیل یافته ها، هنرمندان ونویسنده گان هزاره نیز کم وبیش مسلط باقی مانده است. باید مشخص کنم که تاریخ قید محافظه کاری ومعامله را می زند. به عنوان ضمیمه باید عرض کنم که سال گذشته من ازحقیقت عجیبی البته بنا به لطف جناب سعید انصاری سخنگوی ریاست امنیت ملی کشورآگاه شدم. ایشان یک شب درخانه اش به من گفت:

من کتاب عبدالخالق را خواندم. شما ازکسی به نام سیدکبیرآغا یاد آورشده اید که تفنگچه را دراختیار عبدالخالق قرارداده بود که عبدالخالق با همان تفنگچه نادرشاه را کشت. گفتم: درست می گوئید. آقای انصاری آهسته گفت:

سیدکبیرآغا پدرمن بود!
خیلی برایم هیجان انگیز بود. ایشان سند ادعای خود را نیز پیش نظرم گذاشت که ملاحظه کنم..

من درنوشتن کتاب عبدالخالق بارها دستخوش فشارروانی شدم. اما وقتی سرگذشت قاسم برادرعبدالخالق را درزندان ارگ ازلای خاطرات مرحوم مغفور جناب محترم عبدالصبورغفوری مطالعه کردم، چنان حس انزجار برمن مستولی گشت که توشتنش آسان نیست. می خواستم مدارک دیگری برای یک نمایش سه پرده ای دست وپا کنم. ولی تصمیم گرفتم که اگراصل نوشته جناب مرحوم غفوری درباره قاسم را درین یادداشت ها بگنجانم، حق مطلب ادا می شود.

 بدین ترتیب، مسئولیت خود را تا اندازه ای ادا شده تلقی می کنم. نقل بخش ویژه سرگذشت قاسم مسلمآً برای ارباب سیاست وهوادارن تدوین دوباره تاریخ کشورخالی از جاذبه نخواهد بود. جناب غفوری که خود بیش ازده سال را درزندان های نادرخان وهاشم سیری کرده است، خاطرات خود را با امانت داری شگفت انگیزی مرقوم داشته است. برای اطلاع خوانندگان عرض کنم که کتاب جناب مرحوم غفوری تحت عنوان"سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ" حدود نو سال پیش درشهر پشاور به همت کتابخانه آرش و اهتمام نویسنده و پژوهش کارگران ارج- جناب محمدنصیرمهرین- حلیه چاپ دربرکرده واکنون نسخه های آن نایاب شده است.

 این هم خاطره مرحوم غفوری:

 

يك چهرهء آشنا

 

دیروز به قدم زدن درصحن حویلی بزرگ زندان مشغول بودم و به روزگارسیاه خود فکر می کردم و با محبوسین شناسا ک مقابل می شدم، احوال پرسی نموده می گذشتم. وقتی که می خواستم داخل زندان شوم با یک نوجوان لاغر اندام که رنگ به چهره نداشت و به نهایت ضعیف ونحیف بود، مقابل شدم. چهره زرد او گواهی می داد که به کدام مرض مبتلا است. آهسته آهسته راه می رفت وآواززولانه اش شرنگ شرنگ یکنواخت داشت. به مقابل من ایستاده وسلام داد وبا آواز بسیار ضعیف گفت:

 

خودت صبور جان هستي؟

گفتم، بلي آغا من شما را نشناختم.

آهسته گفت: ما و شما كوچه گی هستيم، خانه ما هم در اندرابي بود.

گفتم: بلي خانه ما در اندرابي است مگر تقريباً نه سال مي شود كه من در ارگ بندی و از خانه و كوچه خود هيچ خبر ندارم.

گفت: بلي وقتي كه شما بندی شديد من هفت هشت ساله بودم. شما مرا نشناختيد.

گفتم: ني آقا نشناختم.

گفت: من برادر عبدالخالق استم. خانهء ما پهلوي خانه نعيم جان و اعظم جان بود.

گفتم: شناختم پوره شناختم.

در اين وقت اين پسر مريض و معيوب گريه را سر داد و آنقدر گريه كرد كه من بي طاقت شدم، من هم تا توانستم به احوال و سر

نوشت اين خانواده بدبخت گريستم. در گوشهء كه از انظار مخفي تر بود نشستيم، قدری هق هق زدن او ساكت شد. اشك خود را با دستار كهنه ای كه در سر داشت پاك كرد. من به او تسلي دادم و گفتم:

برادر جان در دنيا اين نوع حوادث بسيار پيش مي شود. هيچ گمان نمي رفت كه برادرت مرتكب اين عمل گردد و كشته شود، پدر و كاكايت هم كشته شوند، حتي مامايت هم غرغره گردد و تو به اين خواري، به اين سن، به اين مريضي و ناتواني در چنين زندان منحوس محبوس شوی.

بيچاره اظهار داشت كه بلي قسمت و نصيب همين بود، مادر و خواهر ريزه ام در بندي خانه زنانه فوت شدند؛ من در بندي خانه

زنانه بودم مگر تقريباً يك سال مي شود كه مرا به نسبت اين كه گفتند جوان شده به اين زندان آوردند، مگر بسيار مريض هستم، هميشه تب مي كنم، شب ها تا صبح از شدت تب و سرفه خواب ندارم، علاوه بر آن بندی ها و لچك ها هم شب مرا آزار مي دهند و باعث لت و كوب و اذيتم مي شوند.                                                                                                                                                   اين اظهارات مرا خيلي متأثر ساخت. گفتم:

به كجا اتاق داري؟

گفت: اطاق ندارم در دهليز خواب مي كنم، يك نفر از بندي ها كه چند وقت  پيشتر خلاص شد بستره كهنه اش را به من خيرات داد كه لحاف آن بسيار نازك است و شب خنك مي خورم.

گفتم: نان برايت مي دهند؟ گفت:

دو نان پاوی برايم مي دهند و بعضي از بندي ها طور خيرات چای و بوره و كدام ذره شوربا و يگان روپيه نقد مي دهند. خير به هر صورت اگر به ملا صاحب مسجد كه در همين دهليز است شما بگوئيد كه مرا در پهلوی خود جاي دهد و مردم لچك را نگذارند كه آزارم بدهند بسيار خوش مي شوم. در اين جا هيچ كس ترحم نمي كند و مي گويند كه برادر قاتل است هر كس از من مي گريزد. شما به لحاظ خدا و به پاس كوچه گی بودن بمن رحم كنيد، رحم كنيد.

بيانات قاسم بيچاره طفلك مريض و مأيوس مثل آتش سراپاي وجودم را سوخت، يك تا نوت ده افغانيگی در جيبم بود، برايش دادم

و گفتم من از هيچ گونه كمك محض الله با تو دريغ نمي كنم. بيچاره بسيار خوشحال شد و پول را در جيب خود گذاشت. گفتم تو برو در نزديك مسجد باش من مي آيم. بيچاره آهسته آهسته روان شد مثلی كه تب كرده بود و مي لرزيد.

در دهليز بزرگ زندان يك حصه را كه سه در شش متر مي شود، به نام مسجد تخصيص داده اند، اطراف آن را يك ديوار به بلندی

سی سانتی متر احاطه كرده يك نفر ملا كه اصلاً از مردم فرزه كوهدامن است و به كدام كيفيت بندی شده امامت مي كند. محبوسين نماز های پنجگانه را به امامت او ادا می كنند. من او را می شناسم شخص خوب است. اين مسجد در منزل تحتانی محبس واقع شده و ما در منزل فوقاني اطاق داريم. آهسته آهسته آمدم. نزديك شام است، قاسم هم در گوشه مسجد نشسته و يك تعداد محبوسين براي ادای نماز آمده اند. بعد از ادای نماز با جناب ملا صاحب عثمان خان مذاكره كردم و گناهی را كه از اين وضع واقع مي شود تذكر دادم.

ملا صاحب كه شخص دانسته و محترم است قبول كرد. در عين حال اظهار نمودند كه اگر اين پسر به مرض سخت گرفتار است و

از جانب ديگر پوشاك و لحاف ندارد به شفاخانه محبس نقل داده شود و در آن جا تحت تداوی گرفته شود بهتر است.

من نظريه ملا صاحب را پسنديدم و گفتم كه بستری ساختن يك مريض در شفاخانه محبس بسيار مشكل است زيرا كه بستر كم

است و مريضان بسيار اند.

ملا صاحب گفت كه اگر شما كرنيل نجم الدين خان را كه رفيق مدير محبس و در عين حال نگران شفاخانه مي باشد ببينيد و كدام

وعده و وعيد بدهيد ممكن است كه بيچاره را داخل شفاخانه كنند. من گفتهء ملا صاحب را قبول كردم و ملا صاحب بستره قاسم را در مسجد آورد و گفت تا وقتی كه اين پسر داخل شفاخانه مي شود در همين جا خواب شود، شما از طرف او به كلی خاطر جمع باشيد، من او را مثل اولاد خود نگهداري مي كنم.

من از طرف شب به اطاق كرنيل نجم الدين خان رفتم. كرنيل كه يك جوان بالا بلند، قوی هيكل و سياه چرده و جوان طبيعت است

بسيار لطف و پذيرائي كرد. چند دقيقه با او صحبت كردم، مسجدی خان ملازم مير هاشم آقا وزير ماليه مرحوم كه در توقيف خانه با من مهرباني داشت هم اطاق كرنيل مي باشد، از آمدن من تعجب كرد. گفتم من يك خواهش اخلاقي از كرنيل صاحب دارم.

كرنيل در حالی كه هر دو دست ها را بالای چشم هاي خود گذاشت، گفت امر كنيد، هر كاري كه از دست من پوره باشد، اجرا مي كنم.

گفتم برادر البته به شما معلوم است كه من كدام كار شخصي ندارم اما يك نفر درين زندان زندگي مي كند كه از يك طرف مسلول است و از جانب ديگر منفور همگی و از جانب ديگر برهنه صورت است، هيچ واسطه و وسيله ندارد. از طرف شب در حالي كه از تب و خنك مي لرزد چند نفر از همين محبوسين بي شرافت و هرزه به او تجاوز مي كنند، بالاخره آنقدر او را لت و كوب و اذيت مي نمايند كه ضعف مي نمايد. از شرم و ترس صداي خود را كشيده نمي تواند، اگر شما توجه كنيد كه آن بيچاره در شفاخانه داخل بستر شود و از يك طرف تحت تداوي گرفته شود و از جانب ديگر از حمله تجاوز اشخاص رذيل محفوظ گردد، يك خدمت بزرگ به يك همنوع خود مي نمائيد. كرنيل پرسيد: آن شخص كيست و از كجاست؟

گفتم از كابل است و قاسم نام دارد، برادرش گناه بزرگ كرده و اين پسر كوچك به جرم آن محبوس شده است. برادرش عبدالخالق مشهور است.

كرنيل گفت: من به هر صورت كوشش مي كنم كه در اطاق كريم جان برادر عظيم جان كه آن هم مسلول و در شفاخانه بستري مي باشد  يك بستره خالي بگذارم، شما فردا سيد كبير خان داكتر شفاخانه را ببينيد كه امر بستر شدن مريضی او را بالاي ما نوشته كند. من فوراً او را داخل بستر مي كنم، غذا و بستر و دوای او را مراقبت مي كنم كه برايش بدهند. تشكر كردم و به اطاق آمدم.

فردا صبح قاسم را گفتم كه در شفاخانه نزد داكتر كبير خان حاضر شود و خودم پيشتر داكتر را ديده و خواهش نمودم كه امر

بستر شدن مريض را بدهد.

داكتر گفت كه قطعاً بستر خالي نداريم. گفتم:

به هر صورت شما نوشته كنيد كه در صورتی كه بستر خالي باشد در اطاق توبركلوزبستري شود. داكتر كه جوان شريف و نجيب است عنواني شفاخانه تحرير نمود كه در صورتي كه بستر خالي باشد عبدالقاسم مريض در اطاق توبركلوز بستري شود، فوراً كاغذ را به كرنيل نجم الدين خان دادم.

كرنيل مريض را در اطاق كريم جان كه چند وقت است به مرض توبركلوز گرفتار و مريض شديد است برده در يك بسترهء پاك

و صفا بستري كرد. لباس او را كشيده لباس شفاخانه را به جانش نمود و قرار اصولي كه داشتند ترتيب غذا و دوايش را گرفت. كريم جان مرا كه ديد بيچاره احوال پرسي كرد و گفت وضع زندگي من بسيار خراب است، گمان نمي كنم كه اين مرض خطرناك چند روز مهلتم بدهد. گفتم: انشا الله خوب مي شويد كريم جان (برادر عظيم جان) شما خود را از دست ندهيد خداوند مهربان است.

كريم جان در حالي كه دانه هاي اشك از چشمانش جاري بود، گفت، برادر يقين كن مرگ نعمت بزرگ است. هيچ اميد برايم باقي

نمانده و نمي خواهم كه يك دقيقه به اين شرايط زنده بمانم، دعا كنيد كه زود تر به اين تكليف خاتمه داده شود.

گفتم برادر جان خداوند بخشنده و مهربان است تو به جرم عظيم جان برادر خود و قاسم جان به جرم عبدالخالق برادرش به اين

مصيبت گرفتار شده ايد.

كريم جان گفت يقين كنيد كه از روزي كه من از (سويدن) پس از تحصيل درشق تيلفون به كابل آمدم اگر يك شب عظيم جان برادر

خود را پوره ديده باشم. يقين دارم كه اين بچه گك برادر عبدالخالق هم از ارتكاب عمل برادرش بي خبر بوده مگر چيزي كه نصيب ما بود آن را بايد بكشيم و صبر كنيم.

من با آن ها در اثر تقاضاي كرنيل نجم الدين خان وداع كردم و گفتم كه اگر كدام مشكلات داشته باشيد به كرنيل صاحب بگوئيد.

قاسم كه بي غم شده بود بسيار دعا كرد، وقتي كه از اطاق خارج مي شدم ديدم كه كريم جان و قاسم هر دوي شان گريه مي كنند. به هر حال همراي كرنيل از شفاخانه خارج شدم و به اين حساب يك برهء مظلوم از چنگال و دندان هاي گرگان آدم صورت نجات يافت.   وقتي كه به اطاق آمدم ساعت يازده و نزديك طعام چاشت بود، به حكيم آشپز گفتم كه بشقاب نان مرا براي ملا عثمان بدهيد.

راستی از مشاهده آن دو جوان نزديك به مردن به آن وضع اسف انگيز نهايت متاثر بودم، رفقانان صرف نمودند هر قدر تقاضا كردند من از صرف طعام عذر خواستم.

بعد از پيشين نزد ملا صاحب رفته دست هاي او را بوسيدم و گفتم كه از نظريات نيك شما امروز يك نفر مظلوم كه به چنگ چند

نفر اشخاص بداخلاق بود و هر شب اذيت مي شد، نجات يافت. او در گوشه شفاخانه آسوده شد. اكنون بسترهء گرم دارد و طعام مناسب

صبح و چاشت و شب برايش مي رسد، ادويه هم داكتر برايش مي دهد، اين همه از اثر فكر و رهنمائي شما بود، خداوند به شما اجر بدهد.

همچنان به اطاق كرنيل نجم الدين خان رفتم. كرنيل اصلاً از ميمنه است و از منصبداران سيد حسين مي باشد و چند سال است كه

محبوس و طرف اعتماد مدير محبس سيد كمال خان شده است. و از او هم تشكر كردم. كرنيل گفت كوشش مي كنم كه زولانه هاي كريم و قاسم كشيده شود و گفت از طرف غذا و دواي آن ها مطمئن باشيد گفتم خدا اجر بدهد.

یادداشت:

سپس درصفحۀ 363 کتاب شادروان غفوری زیرعنوان"حوادث تازه" چنین تحریرشده است:

" از حوادث تازه که درین روزها واقع شده یکی فوت کریم جان برادرعظیم جان وفت قاسم جان برادرعبدالخالق است که هردوی شان درشفاخانه محبس فوت شده اند. جنازه های آن ها به ذریعۀ چند نفر از محبوسین درحضیره زندانیان دفن شد.

قابل یاد آوری است که کریم جان برادراستاد عظیم یکی ازجوانان دلاور ساکن کابل بود که درسال های حاکمیت نادری ها معاون سفیرانگلیس وچند تن ازاعضای سفارت را به قتل رسانیده بود. روایت اعدام عظیم خان نیز درکتاب شادروان غفوری ذکرشده است.

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

 

بخش دوم

 

دوم عقرب- 1389

بامداد ساعت هشت

هوا صاف وسرد است. چیزی درسینه ام می جوشد وناراحتم می کند. احساس می کنم زمان را با سرعت از دست می دهم. "هرچه را می نگرم، می گذرد." به چیزی دلبستگی ندارم. زنجیرۀ یک نواخت زندگی درازتر وفریبنده ترمی شود. دلم می خواهد همه چیز تا وسرشود. مسلماً اگرخودم قادرباشم، همه آن چه را که درپیرامونم می بینم، قهراً دو باره سازی می کنم. اما درین امرتدبیری باید. سخن دکترنجیب به یادم می آید که گفته بود: برای انجام کار، قلب گرم، مغزسرد ودست پاک لازم است. درین شهرخفه می شوم. هیچ قاعده وقانونی که ازیک محیط مسئولانه خبربدهد به چشم نمی خورد. به آرامش روستا ومحیط بی دغدغه احتیاجم. حالا نوشته ای را به مطالعۀ تان می گذارم که تصویری از کابل امروزاست. این متن راچندی پیش تهیه کرده بودم.

فریاد آهن:

به راستی ماشهرنشینان چه گم کرده ایم که دست مان این چنین از سخاوت های طبیعت کوتاه شده است؟ شاید نیاز، جاذبۀ شهرنشینی، وابستگی به پول ونان وکار درشهر... آری! همه این شاید ها با "باید" های زندگی ما گره خورده اند.  مگرشنیدن هیاهوی موزون باد و زمزمه دریا که برزلفان آویختۀ درخت های سرو وچنار های سپیدمی آمیزند و تماشای گلبرگ ها وساقه ها که از باد بی پیرایه به عشوه گری می افتند، کرشمه ای ازعالمی دیگراست.

همین یک هفته پیش بود که خاطره ای را از دره جادویی پنجشیر با خود آوردم. سایه های لغزان وپیچان درخت ها و بیدهای کنارساحل در زیرنور حزن آلوده خورشید درحال غروب روی زمین، صحنه های رقص ملایم دلدادگان را تمثیل می کردند. سفره ای برای مان پهن شده بود با بچه ماهی های تازه بریان، ماست قاطی شده با ریزه های نان جواری( ذرت) آچارمحلی وسیب های زرد شفاف. دوست نکته سنجی که مدتی است رحل اقامت در روستا افگنده، بیخ گوشم گفت:

بخورید... اهالی شهر شلوغ ... که تا دقایقی بعد دوباره به شهر شلوغ بر می گردید! گفتم: مگر ما اهالی شهرشلوغیم؟

گفت: البته! شهرشما سکوت خودش را گم کرده. ازسکون رازآمیز بامدادان و بعد ازظهرهایش دیگرخبری نیست…من چرا سه سال است فراری شهرشلوغ هستم؟

 همین حالا که از بازارخرید مکروریون، خسته واذیت شده به خانه آمدم، به راحتی نتیجه گرفته ام که چه راست می گفت آن دوست روستا نشین من!

ته مانده صداهای های آزاردهنده موترهای پلیس، ارتش، امبولانس ها و گشتی های تا دندان مسلح واحد های ناتو، که بیشتر از سر تفنن وهیجان بیهوده بوق وهارن می زنند، هنوز درگوش هایم ترسب کرده اند. برخی موترهای باربری تا سرحد انفجار بوق می زنند. اما همه شان دربرابر صدای شبیه کفتاران درتاریکی که از دهانۀ گشتی های پلیس وتعقیبی های مقامات عالیه بیرون می پرد، چیزی کم می آورند. همه این ماجرا ها دروسط رفت وآمدمردم اتفاق می افتند؛ نزدیک پنجره بیمارستان های "اندراگاندی"، " ابن سینا" ،"میوند" ، خانه های رهایشی و مراکز آموزشی که از بخت وارونه شهروندان، همه درمسیر جاده های شلوغ بنا شده اند.

عابرکنارجاده، بی زحمت نتیجه می گیرد که همه عادت کرده اند بوق بزنند، دادوفریاد راه بیاندازند، شلوغی کنند، پاره آهنی را برزمین بکوبند و آخرسرهیچ چیزی دست شان نیامد، راحت وقشنگ، قوطی خالی آب معدنی را مثل توپی ازین سو به آن سو شوت کنند.

دلم می گیرد وقتی خودم را برای تحمل این مظاهر تأسف بار در شخصیت کابلی ها محکوم احساس می کنم. همه ازپیروجوان تا کودکان ونوزادان میراث دار فجایع دوره های جنگ وجدایی ورونق بازارتابوت سازی اند. درین سه دهه دست خشونت وناملایمت ایام، همه چیزها را ازجایشان بی جا کرده است.

.کابل دیروز که این چنین انباشته ازآشوب صوتی نبود

کابل سال های چهل وپنجاه را کم وبیش به یاددارم. جاده ها باریک با موترهای کم؛ اما خلوت. بوق ترساننده موتر ها مورو ملخ را از سوراخ های شان بیرون نمی کرد. خرده حساب وکتاب وجود داشت. جماعت آن زمان ازچهار صدهزارنفربیشترنبود. نظم و نسقی برزندگی مسلط بود. به قول برخی کارآگاهان امروزی "نظام" متلاشی نشده بود. حالا به گفته مسئولان امور، جمیعت کابل به مرزپنج شش میلیون نفرتقرب کرده اما جغرافیای شهری اش از میزان قبلی هم کمترشده است. درآشوب های زنجیره ای سال های 1371-1375 بخش اعظم رهایش گاه های شخصی ودولتی درکابل متروک وویرانه گشته اند. جماعت میلیونی که درهشت سال اخیر به سوی کابل روی آورده اند، بیشرینه درساختمان های محقرمعروف به "زورآباد" ها جایگیراند وکتله های دیگری هم درراه اند که با روستا وداع کنندوبریزند به کابل، یگانه شهری که شاید درکره ارض درنداشتن شبکه فاضلاب شهری نمونه بی مثال است. با توجه به این که جاده های پایتخت اصولاً برای تردد حدود چهل هزار موتر ( خودرو) پیش بینی شده بود، حالا حدود چهارصد هزار موترهای خوردبزرگ را درین ظرف بریزید وغیابت نظم وقانون را هم به آن اضافه کنید؛ آن گاه به راحتی تصور خواهیدکرد که آلودگی ومزاحمت صوتی درپایتخت شلوغ ما از تعیین درصدی معین چقدر فراتر رفته است.

شهرنشینی نسبتاً مشهود از نخستین دهه 1300 آرام آرام درکابل پا گرفت. جاده ها وشهرک های کوچکی ازسوی خانواده های اعیان وابسته به حکومت ها و دسته ای از زمین داران وبازرگانان بنا شده بود. محل تجمع شهروندان در"شهرکهنه"، "کوچه اندرابی" و ناحیه "ده افغانان" درمرکز امروز شهر بود که همه از گل وخاک درست شده بودند. سامانه جدید شهرنشینی دراطراف کاخ ریاست جمهوری کنونی، خلاصه شده و مناطق" وزیراکبرخان" و" شهرنو" کنونی درنظر آنانی که  به نحوی آیینه دارخرده ذوق شهرنشینی بودند، چندان دلچسب نبود. شهربه یک روستای بریده از صدا وسرعت می مانست که حتی ساکنانش حاضرنبودند زمین هایی را که از سوی دولت در وزیراکبرخان وشهرنو برای مأموران ومسئولان حکومت "توزیع" می شد، تحویل بگیرند!

اما حالا خلوت رؤیایی کابل فسانه شده است. زندگی چنان سرعتی دارد که شهروندان دربعضی اوقات دست به گوش های شان می گیرند و می گذرند. درمواردی دیگر، آدم می فهمد که اینان مصیبت آلودگی محیطی وصوتی را فراموش کرده اند. کارکنان "انجمن مدنی وحقوقی برای افغانستان" که درین زمینه پژوهش هایی را انجام داده اند، گفتند که بیماری های برخاسته ازتراکم اصوات مخرش وآزارنده، اکثراهالی پایتخت را با ناراحتی های ذهنی روبه رو کرده است.  هرازچندگاه پلیس رهنمایی( ترافیک)، اداره حفاظت ازمحیط زیست وشماری دیگرصدایی بلند می کنند؛ اما هیچ یکی زبان یکدیگررا نمی دانند. درتماس تلفنی با یکی ازمسئولان شهرداری، چیزی شنیدم که تعجب زده شدم. ایشان به من گفت:

درشهرداری کابل، اصولاً اداره ای فعال برای مبارزه با آلوده گی وجود ندارد.

گفتم: من مایلم با اداره مبارزه با آلودگی صوتی صحبت کنم.

وی خونسردانه ازخود من سوال کرد: آلودگی صوتی؟ باراول است که این کلمه را می شنوم!

دریک سال اخیر "ریاست حفاظت ازمحیط زیست" درهمسویی با چندنهاد ناظرهشدار داده اند که اگرفکربکری برای نجات محیط زندگی درکابل صورت داده نشود، افسردگی وبیماری جماعت شهررا تهدید به مرگ تدریجی خواهدکرد.

کابل از منظرتاریخی درمیان شهرهای منطقه، به داشتن "باغ ها" و"کاخ ها" شهرت یافته درواقع به پس کوچه فرورفته درسکون شباهت داشته است. این همان شهریست که ظهیرالدین محمدبابر، شاه گورگانی، دل اززیبایی های سحرآمیز شهرهای هندوستان برمی گرفت تا درپایتخت تابستانی اش – کابل- بیارامد. هم او بود که به اخلافش وصیت کرد که پیکره اش را در دامنه ای کوه آسمایی کابل کنار "قصرملکه" که خود بنا نهاده بود، زیرخاک کنند. شاید بابرشاه هرگزتصورنمی کرد که کابل روزی به شهرشلوغ انباشته ازصداهای ناهنجاربدل شود؛ آن هم درحدی که موترباربری خیلی راحت بیخ گوش کودکان وزنان وسالمندان بوق بزند تا مغزهای شان را متلاشی کند؛ حتی سگ های ولگرد، چنان شوکه شوندکه به سوی پس کوچه های شهر پناه ببرند؛ چیزی که من بارهاشاهدش بوده ام.

نهاد های ناظرچه راهی را پیشنهاد می کنند؟

بازگشت انضباط، قانون واصل رعایت.  هنوز رؤیا های مان زنده اند.

دم مزن تا بشنوی زآن آفتاب                      آنچ نآمد درکتاب و درخطاب

 

شام دوم عقرب- 1389

جاسوس ایرانی نامزد وکالت درسرپل

افغانستان ازنظرکشورهای همسایه یک سرای بی دروپیکرتلقی می شود. درولایت سرپل یک جاسوس ایرانی به نام سیدهاشم سیدجوادی که درکتاب ( ردپای فرعون) برپایۀ اسناد ومدارک تبعۀ ایرانی وجاسوس کارکشتۀ آن کشور به ثبوت رسیده بود، ناگهان درمیدان مبارزات انتخاباتی برای ولسی جرگه ظاهرشده بود! این جرأت وبی باکی را درتاریخ هم ندیده ام. اما با نشرکتاب رد پای فرعون هویت فرد موصوف تثبیت و ارسوی امنیت ملی تحت تعقیب قرارگرفت. گزارش تازه حاکی است که وی بالاخره دو باره به ایران فرارکرده است. سیدهاشم سیدجوادی دوهفته بعد ازچاپ کتاب از طریق یک افغان با من درتماس شدوگفت که می خواهد بامن صحبت کند. من موافقت کردم اما شرط گذاشتم که حاضرم وی را درسفارت ایران ویا کمیته امداد امام خمینی درکابل ملاقات کنم نه درجای دیگر. همین بود که موصوف دود شد وتا امروز ازوی خبری نشد. شبکه ملی دی ایکس خبر داد که مقامات ایرانی سرانجام تصمیم به خروج وی ازکابل گرفتند. اگروی درین جا دستگیر ومورد بازجویی قرارمی گرفت، حادثۀ بزرگی درعرصۀ امنیتی اتفاق می افتاد؛ اما مرغ از قفس پرید.

ساعت هشت

خبرمی رسدکه هرج ومرج گیچ کننده ای درکمیسیون سمع شکایات انتخاباتی حکفرماست ودسته های رسمی وغیررسمی زیادی سرگرم مبادلۀ پول وحذف رقبای خویش از طریق رسمی ومالی هستند. شنیدن حکایات باورنکردنی دربارۀ انحاء تقلب آشکار و شکارآراء به وسیلۀ دسته جات مختلف نشان می دهد که چنین نمونه ای حتی درتاریخ بشردیده نشده است. کارزاربی باکانۀ تقلب بدون نگرانی ازعواقب آن شب و روزادامه داشته است. تقلب کاران نمی دانند که جامعۀ جهانی وآنانی که آراء شان دزدیده شده، هرگزراضی نخواهند شد تا این روند به نفع گروه های فشارپایان یابد. گفته می شود که سیستم کمپیوتری جابه شده درکمیسیون انتخابات وکمیسیون سمع شکایات همه اش لحظه به لحظه از سوی نهاد های استخباراتی خارجی تحت نظارت قراردارد. من احتمال می دهم که بحران جدیدی درراه است.

ساعت یازده شب

اخبارمؤثق حاکی است که چندی پیش گلبدین حکمتیار یک رشته رایزنی ها را به راه انداخته بود تا شرایط بازگشت به پروسۀ سیاسی جاری را مطالعه کرده ودرزمینۀ مشارکت خود درحکومت تصمیم بگیرد. خبرمی افزاید که هواداران وتحلیل گرانی که او با آنان درتماس بود برایش مشوره داده اند با توجه به شرط وشروط وتوقعات بلندی که وی معمولاً مطرح می کند، جای مناسبی برای وی درعرصۀ سیاسی افغانستان وجود ندارد. یک منبع مطلع گفت که مشاوران به وی گفته اند که وی دربهترین حالت جایگاه بهتری از استاد سیاف درحکومت ودولت نخواهدداشت وبهتر درموضع مخالف باقی بماند وهوس قدرت را از سربیرون کند.

 

بامداد چهارم عقرب- 1389

حمله وعقب ونشینی

قرارگزارش، رئیس جمهور کرزی که ازدوماه به این سو، موضوع الغای کمپنی های امنیتی خصوصی را با آب وتاب رسانه ای مطرح کرده وظاهراً هیچ مدارا ومماشاتی را درین زمینه به رسمیت نمی شناخت، مثل همیشه بعد ازنشست با مسئولان ناتووامریکا درکابل، طناب کشیده را شل کرد وقراراست کار"انحلال" کمپنی های امنیتی خارجی تا دو ماه دیگر تمدید شود! من فکرمی کنم که ادامۀ فعالیت"بعضی" کمپنی های خارجی را مشروع دانسته شده است.

روزنامۀ دولتی "انیس" روزگذشته درهمین ارتباط نوشته بود که فرمان 62 رئیس جمهوردرمورد انحلال کمپنی های امنیتی وخروج تشکیلات امنیت خصوصی خارجی ها آن چنان قطعی است که گویا "درسنگ حک شده است." این درحالی است که برخی افراد بی خبرازدنیا وجهال سیاسی وقومی، رئیس جمهور را  را ترغیب می کردند که دربرابرموج خواسته های جامعه جهانی بیایستد. جاسوسان ایران وپاکستان نیزوی را تشویق می کنند که علیه "مداخلات" امریکا وناتو پا استوارنگهدارد. فایده این غلط فهمی ضعف سیاسی است که توجه امریکا را روزتا روز(دوباره) به سوی پاکستان معطوف می سازد. ایران که هماره زیردیگ بحران وکشمکش نظامی وسیاسی درکشورما آتش می افروزد، تلاش دارند که از رئیس جمهورتصویری به اصطلاح ملی وغرورآفرین بدهند وبدین وسیله او را دربرابر مصالح علیای افغانستان به نفع خویش استعمال کنند. من واقعاً ازدپلوماسی بی رمق وراه گم کردۀ حکومت کنونی نگران هستم.

تبصره: بعد ازاعلام پول گیری داؤد زی، رئیس جمهورکرزی که تا حدی دررابطه به مسأله اغماض فعالیت بعضی کمپنی های خارجی روش نرمتری اتخاذ کرده بود، دوباره برخواسته های تغییر ناپذیر قبلیش پافشاری دارد.

جاسوسی عمرداؤدزی

ضربه ای جبران ناپذیر به آبروی حکومت

نیویورک تایمزدرمورد رابطه عمرداؤد زی رئیس دفتررئیس جمهورکرزی با شبکه های استخباراتی ایران مطلب مشخصی را انتشار داد که هرچند دررسانه ها همهمه انداخت اما درنفس خود یک مسأله کهنه است. طرح مسأله مخفی وکهنه درمجمع رسانه ها وافکارعمومی، نه تنها کهنه نیست بل هیجان انگیز، عبرت آور وخیلی خجالت آوراست. عمرداؤد زی بدین وسیله به مرزسقوط ازحیث اعتبار ملی وسیاسی رسید وکارش تمام شد. درخبرنیویورک تایمز روایت شده است که هنگام سفرکرزی به ایران درسال گذشته، دکترفداحسین مالکی سفیرکنونی ایران درکابل یک بکس پراز اسکناس های یورو را برای آقای داؤد زی داده و او نیزبکس پول را با خود به خانه آورده است. ادعا شده است که با پول های اهدایی ایران به حکومت کابل، تیم حاکم فرصت یافته است که درعرصۀ خریداری وکلای مجلس وپیشبرد اهداف تعیین شده (ممثل اهداف تیم حاکم وایران) فعالیت هایی را انجام دهد. البته هزینه های زیادی درزمینه های مختلف ازسوی شبکه های استخباراتی ایران درافغانستان دراستقامت های مختلف به مصرف می رسد؛ اما مثل این است که تخریب سبوتاژ ایرانی ها حالا ازسوی نهادهای اطلاعاتی غربی ردگیری وافشا می شود. بعد ازانتشارکتاب من( رد پای فرعون) درماه گذشته، این دومین ضربه ای جبران ناپذیرمتوجه نهاد های اطلاعاتی ایران درافغانستان می شود.

روزنامه امریکایی صریحاً نگاشته است که داؤد زی اطلاعات واسرارحکومت افغانستان را دراختیارایرانی ها قرارداده ودربدل آن پول می گیرد. درخبراین طوروانمود می شود که حکومت وشخص کرزی ازین جریان مطلع است. این نکته ای بسیارحساس وخطرناک است که می تواند سرنوشت حکومت را وارونه کند.

ساعت سه شب

این چه گونه کمک مالی ایران است که دریک خریطه به دست داود زی داده می شود؟

بامداد پنج عقرب- 1389

تازه ترین اشتباه جبران ناپذیرکرزی

سفارت ایران درقبال گزارش نیویورک تایمزواکنش نشان داد وآن را کاردشمنان دوستی ایران وافغانستان دانست. اما واقعیت این است که ایران ضربۀ سختی را متحمل شده است. کسانی که درسالون هواپیما شاهد سپردن محموله پول یورو به وسیلۀ سفیرایران به عمرداؤدزی بوده اند، همه اش حاضروناظراند وهمان ها گزارش را به نیویورک تایمز ومنابع اطلاعاتی امریکا داده اند. بی جهت نبود که امریکا قبلاً اعلام کرده بودکه حدود نیمی ازاطرافیان کرزی ازسی،آی،ای حقوق دریافت می دارند. آقای کرزی خلاف توقع مسأله دریافت پول نقد ازسوی ایران به ریاست جمهوری را تصدیق کرد وحتی گفت که این کار"به امرمن" صورت گرفته است. پرداخت نقدینه بدون قرارداد، آن هم به صورت مخفی ومرموزچه گونه می تواند توجیه شود؛ درحالی که سیستم بانکی درافغانستان به طورمنظم ودارای سامانۀ فعال کارمی کند! گزارش اطلاعات امریکا درین باره طی بیش ازسه سال، بارها مورد تحلیل وتدقیق قرارگرفته وبا حقایق وکشف ارتباطات زیادی، مورد تصدیق واقع شده است. کرزی هیچ راهی جزتأئید این خبر نداشت واسناد مؤثق درین رابطه وجود دارد که اطلاعات امریکا آن را دراختیارخود دارد. این مسأله ازمدت ها پیش کشف وبررسی شده بود؛ اما زمان استفادۀ چنین حربه ازنظرامریکایی ها بسیارحساس بود وبه همین سبب، ازین کشف اطلاعاتی درهمین مقطع استفاده به عمل آمد. استفادۀ تبلیغاتی کوبنده از پروندۀ داؤد زی زمانی عملی شد که رئیس جمهور برخواستۀ خویش برای ختم فعالیت کمپنی های امنیتی خارجی ( که بدون با مشوره وتشویق ایران انجام می گیرد.) اصرار ورزید وخواهش امریکا را نادیده گرفت.هرچند رئیس جمهورچاره ای جز رو به روشدن به واقعیت اعتراف تلخ نداشت؛ باید قید شود که این اعتراف به همان اندازه ای که ایران درنتیجه این ماجرا آسیب دیده، حکومت وتیم حاکم درارگ نیزصدمه خواهد دید. حالا رویارویی وارد مرحلۀ عریان تری شده است که حتی با تشریفات دپلوماتیک نمی شود، قضیه را به خط اولی اش برگرداند. این بحران درعین حال، با مجموعۀ ای از تحرکات ضد ایرانی درمنطقه همزمان شده است. ایرانی به  عقب نشینی های ناگهانی ( درصورت تأمین منافع شان) عادت دارند، درصورت گسترش دامنۀ تنش بین امریکا وکابل واحتمال بروز خطرهای جدی تر، ازخیرحمایت از کرزی خواهند گذشت و به طورمخفی با امریکا معامله خواهند کرد؛ درست مثل قضیۀ معامله برسراستاد عبدالعلی مزاری درسال 1375 خورشیدی.

ششم عقرب

ایران درتلۀ دپلوماسی

سفارت ایران درکابل، خبرتحویل دهی بستۀ مخفی صدهاهزار یورو به عمرداؤد زی را به تبعیت ازسرشت آهنین نظام جمهوری اسلامی رد کرد و آن را مضحک خواند؛ مگررئیس جمهورکرزی برای آن که خودش ازیک بحران بحث برانگیزجان به سلامت ببرد، بدون سنجش دقیق، باراصلی مسئولیت را بردوش گرفت وبدین ترتیب، طناب را که از سوی نیویورک تایمز به سویش پرتاب شده بود، ابتداء بردست وپای خود وحکومتش پیچید وسپس دنبالۀ طناب را برگردن متحدان ایرانی هم پیچید. این چیزی بودکه مقامات استخباراتی ایران انتظار نداشتند که حادثه به این شکلی اتفاق بیافتد. لاجرم ( چون قضیه ازخفا برون شد) وزارت خارجۀ ایران نفس مسأله یعنی دادن پول به داود زی را تصدیق کرد که با واکنش های مجلس نمایندگان آن کشور رو به روشد. اشتباهی را که رئیس جمهورکرزی مرتکب شد، متحدان ایرانی ایشان نیزبا دل ناخواسته متحمل شدند. تحویل پول دربسته های سری ازهرمنظری که به آن نگاه شود، چهرۀ اهداف استخباراتی مشترک میان حکومت افغانستان وایران را برملا می کند. تأثیراین مسأله درافغانستان بسیارعمیق وتأسف بار است که درتاریخ کشوربی سابقه بوده است.

تاکنون نه ایران ونه حکومت کابل به این پرسش ها پاسخ مقنع به مردم نداده اند:

یک: هدف ازپول دهی مخفیانه که حتی پارلمان وکابینۀ کشورحکومت ازآن مطلع نبوده اند، چه بوده است؟

دو: افغانستان وایران دارای سامانه های منظم بانکی اند. چرا این پول ها ازطریق بانک به طوررسمی داده نشده است؟

سه: تحویل هزینه های نقدی معمولاً دارای اهداف مشخص واعلام شده هستند. اما هدف مشخص این معامله توضیح نشده ومضافاً هیچ گاه درگذشته ازطریق رسانه ها اعلام نشده بود.

چهار: پول دهی درچهارچوب یک قراررسمی وپذیرفته شده دوجانب صورت می گیرد وبه حیث هزینۀ پروژه های معین مطابق به زمان ومکان مشخص به مصرف می رسد. اما هیچ اطلاعی درین مسایل از قبل وجود نداشته است.

پنج: چرا ایرانی ها ابتداء ازماجرا ابرازبی خبری کردند وسپس علی العجاله آن را پذیرفتند ودرضمن مجلس نمایندگان آن کشورنیز ازین تحرکات غیرقانونی مالی نا آگاه بوده است.

شش: آیا حکومت می تواند ازمصرف این همه پول ها به مردم وضاحت بدهد؟

هفت: درکجای دنیا دیده شده است که رئیس جمهوریک کشور درمیان بکس یا خریطه ازکشوردیگری پول بیاورد و صرف زمانی مجبور شود دربارۀ آن دست به توجیهات نادرست بزند که نخست خبرآن درسطح رسانه های دنیا منتشرشود؟

هشت: واکنش های متناقض ایرانی ها معنایش این نیست که چنین پول ها ازحساب مصارف جاسوسی آن کشور داده شده که مجریان چنین کارها، اصلاً به هیچ کس یا نهادی درآن کشورجوابگو نیستند؟ آیا استفاده ازپول های مردم ایران مصداق گفته های رهبران ایران نیست که می خواهند جنگ را درخارج ازمرزهای خویش نگهدارند؟

ساعت ده

آموزش من درعرصۀ موسیقی ازچند روز به این سو شروع شده است. شهاب مسکین مل ( دوست عزیزمن، جوان مؤدب وریاضت پیشه) زحمت آموزش ابتدایی مرا برعهده گرفته است. حس می کنم که ذاتاً درون آرمونیزه دارم اما آموختن مبادی موسیقی به گرامرانگلیسی بی شباهت نیست یعنی این که فشار ذهنی وکار مستمر می خواهد. خانم شمیم می گویدکه آدم بی حوصله مشکل است که درموسیقی اقبال خوبی داشته باشد. یعنی این که ( به اشارۀ او) من شخص بی حوصله هستم. این تا حدی درست است اما تجربۀ خودم نشان می دهد به چیزی که روحاً کشانیده شوم، به طورحیرت آوری می چسبم.

 

هفتم عقرب- 1389

پارلمان جدید به تعویق افتاد

گزارش رسیده که کشمکش میان نمایندگان جامعه جهانی وحکومت برسراین که چه کسانی به پارلمان راه یابند، بالا گرفته و عملاً به یک بحران فراگیرمخفی مبدل شده است. دولت پیوسته سعی دارد که هواداران خود را درپارلمان آینده وارد کند. تمام جناح های"تنظیمی" درهمکاری با ایران درین فعالیت ها سهیم هستند. وضع نشانگرآن است که زورآزمایی بی وقفه ودشوار بین حکومت کابل، ایران وپاکستان از یک سو و کشورهای غربی وامریکا از سوی دیگر، عملاً وعلناً به جنگ کشورهای منطقه با کشورهای غربی مبدل شده است.

 گزارش های سری حاکی اند که افراد نخبۀ تیم حاکم در دولت وخارج دولت  ازجمله ضرارمقبل، عمرداؤد زی، محمودکرزی، صادق مدبرودکترفاروق وردک دررأس گروهی قراردارند که پروژۀ نفوذ دادن افراد وفادار به تیم کرزی درولسی جرگۀ دوم را رهبری می کنند. درین کارزاراز اول کار، میلیون ها دالربه مصرف رسیده است. نهادهای نظارت جامعۀ جهانی کلیه جزئیات عملیات تقلب ازسوی دسته های مختلف را دراختیارخود دارند وفشارهای شان تازمان عقب نشینی حکومت ادامه می یابد. ازسوی دیگردرین روزها آب وهوای سیاست وحکومت داری درکشوربیش ازهرزمان دیگرمختل شده واین طور برداشت شده می تواند که زمینه سازی برای تغییرات دراماتیک آماده شده است.

 

 

 

 

شام

اضطراب درارگ حاکم شده است.

جامعۀ جهانی قطعاً مصمم به نظرمی رسد تا یک پارلمان مستقل ازحکومت درافغانستان روی کارآید. تصوربرین است که درصورت تحقق این هدف، جامعه جهانی عندالفرصت بتواند رئیس جمهور کرزی را با استناد به ماده مصرح درقانون اساسی به استیضاح بکشاند. رسوایی مالی اخیر درمورد پرداخت وجوه مالی ایران به رئیس دفتررئیس جمهور وقبول مسئولیت آن ازسوی رئیس جمهور به رویارویی وبی اعتمادی میان امریکا وکابل بیش از پیش دامن زده است. اگرمسأله پول گیری غیرقانونی ومخفی از یک کشور دشمن، به حیث خیانت ملی ( متکی به مفاد مندرج درقانون اساسی)مورد بحث واقع شود، پارلمان می تواند رئیس جمهور را به استیضاح بکشاند.  بعد ازافشای رسانه ای مبادلۀ پول واطلاعات میان دفتررئیس جمهورو مقامات ایرانی، حساسیت ها بالا گرفته و ضرورت یک تغییر اساسی درحکومت تقویت شده است. اکنون داشتن دست بالا درپارلمان به یک امر حیاتی برای امریکا و حکومت بدل شده است. آقای کرزی ازنفوذ امریکا و غرب درپارلمان 249 نفری کشور ترس دارد. همچنان امریکا وغرب ازنفوذ ایران برای گسترش شگاف میان کرزی وامریکا نگران است. برخی گزارش های تصدیق ناشده حاکی اند که امریکا دو جایگزین احتمالی یعنی سروراحمدزی و پیرسیداحمد گیلانی را به عنوان رؤسای مؤقت ریاست جمهوری که راه شان را از طریق کسب حمایت پارلمان به سوی قدرت بازکنند، درنظرگرفته است.

 

آموزش موسیقی را شروع کرده ام

ساعت دوازدۀ شب

ازیک هفته به این سو فراگیری آرمونیه را شروع کرده ام. این رؤیای دیرینۀ من بوده وحالا احساس می کنم که فرصت این کار برایم فراهم شده است. با شماری ازجوانان خوش استعداد درمجالس موسیقی آشنا شدم. برخی ازین جوانان غزل های فارسی را به طوررشک انگیزی اجرا می کنند. هارون صدیقی، شهاب مسکین مل، فرید ولی وخالد خلوت استعداد های عجیبی اند که من طی سالیان اخیرشاهد بوده ام. حالامتوجه می شوم که اجرای یک آهنگ درواقع اعماریک خانه است که کمترین ناموزونی درصورت بندی آن، مأیوس کننده است. حرکت انگشتان من روی پرده ها هنوز هوشمند نشده و میان ذهن وانگشتانم رابطۀ طبیعی وهارمونیک ایجاد نشده است.

شب گذشته این آهنگ را کمی درراگ ابتدایی شروع کردم:

توباور به خدا کن

که جزعشق تو هرگز

کسی هم نفسم نیست

کسی دادرسم نیست.

موسیقی مطلق قلمرومعنا است و رازیست بس عجیب ودرک ناپذیر...

 

بامداد هشتم عقرب- 1389

بلخ، درسکوت گورستان فروخوابیده است.

بیائید برای ارزش های گمشدۀ خویش گریه کنیم.

همین حالا به عکس هایی نگاه می کنم که ازبازمانده های آثارباستانی اندوه آلود بلخ برداشته ام. خدای من...درین کشورچه گذشته است که هم من وهم تاریخ و هم دنیا ازتوضیح آن عاجزیم!

گاهوارۀ هزاران سالۀ ارزش های چندین تمدن دربلخ باستان درهم شکسته وابهت دیداری وهویتی خود را گم کرده است. زمانی درین خطه، ساختارموزائیکی تمدن بودایی، هندواروپایی، یونانی باختری واسلام، بس حیرت افزا بوده؛ اما منزلت درخشان ارزش های درهم آمیز، یکی پی دیگر، به خاک افتاده اند. اکنون پایتخت شکوهناک تمدن های کهن به خواب بی پایان فراموشی فرورفته است. وقتی به درروستای ورشکستۀ بلخ به عزلت نشسته وخالی ازهرزیبایی واقتدار وارد شدم، سخنان عطاملک جوینی درخاطره ام زنده گشت: " درقرون پیشین، بلخ دربلاد شرقی به مثابت مکه بوده است درطرف غربی." التهابی سوزناک دررگ هایم جاری شد وزیرلب گفتم: سرزمین اهورایی به چه حال افتاده است؟

باورود به روستا های پرت ومحقر در گسترۀ بلخ دیرین ایام، گشتاراندیشمندانه به دور پنجاه وهشت آبده و بناهای هنوزگریزان ازچنگال زمان، سرگیجه می آورد. مجموعۀ تمدنی این دیار، اززمان چنگیز به بعد، درچندین نوبت تجربۀ مرارت بارانقطاع هویت وتاریخ را ازسرگذرانده است اما هنوزازخاک پشته های "بالاحصارشهرسوختۀ بلخ"، گذر"سلطان العلماء"، کشتارگاه " رابعه" نازنین دخت امیرخوش نام بلخ، "مسجدنصرپارسا" آن عارف دلسوختۀ طریق نقشبندیه وده ها مکان فروخفته درخموشی سهمگین زمان بوی اصالت می تراود. گذرگاه کودکی خدای اسطوره واسرار- مولانا جلال الدین محمد- دل وجان می گدازد تا درآسمان روح غلغله دراندازد. بقایای حزن انگیز"خانقاه سلطان العلماء" گویا هنوز دست دادخواهی را به سوی آسمان بلند نگهداشته است. فی البداهه روایت استاد زرین کوب درمغزم حروفچینی می شود:

" مولانا درزمان کودکی وقتی با همسالانش برروی بام ها بازی می کرد وازروی بامی به بامی دیگرمی جهید، درپاسخ به درخواست همسالان برای همراهی درین پریدن ها، می گفت:

این کارگربه است؛ شما اگرمی توانید بربام عرش خیزبزنید؛ وخودش پس ازین سخن، برای لحظاتی ناپدید می شود وسپس بارنگ پریده نزد پدرمی آید ومی گوید که مرا جماعتی ازسبزقبایان گرداگرد جهان بگردانیدند."

درین فراموشگاه تاریخ، هنگامۀ رابعۀ سوخته جان (دخترکعب قزداری) از لونی دیگر است. "مادرشعرپارسی" ازین که خدای سرنوشت، مقام ابدیش را درحمام کوچکش- رو درروی مسجد به هم ریختۀ ابونصرپارسا آن پیرمراد پیشه، مقررداشته فروتنانه و همچنان نیازمند خوابیده است. وقتی به دورآرامگاه بانوی فرهیختۀ پارسی سرا گام می زنم، حارث- آن نماد جورنرینه برنسل مادران- با چشمان خشک وخونبار به من دهن کجی می کند. مسجد خواجه پارسا با آن برج وبازوهای خراشیده ونقوش ریخته، گویا ازپنج صد سال به این سو، ازبالا به سوی آرامگاه رابعه مات مانده است. آنسوتر، بنای دیگریست که دوتاج جانبین آن مانند دو دستان یک پیرآواره، به جهت مخالف بازشده است. گویند درین سرای کهن، کتابخانه ای بوده است؛ اما بیگانگی به حدیست که نام اصلیش را کسی نمی داند. بالاحصاربزرگ ام البلاد که خود داستانی دارد به درازای غربتش درزیرآسمان نیلگون بلخ. روایت است دژی هیولا سان، غلتیده زیربارنازایی قرون، که زمانی ازفراز برج های آن درفش ام البلاد دراهتزاز بودو دراصل به فرمان اسکندرمقدونی حدود 2300 سال پیش بنا شده بود تاب ایلغارمغل نیاورد و به زانوی ذلت درافتاده است. دوسال پیش که ازین ساحت گذشته بودم، بقایای اسکلیت مدافعان دژ خوارزمشاه را درپناه دیوارهای منهدم شدۀ این بنای عظیم دیده بودم؛ اما حالا جادۀ خام وناسازی ازین میانۀ حصار کشیده شده است واسکلیت های یادگارآن ایام با کوهانه های خاک، یکی شده اند.

دردوکیلومتری شرق شهرستان بلخ، دوری می زنم به سوی بارگاه خواجه اکاشه که دراحاطۀ درختان بلند وسایه ریز مقام گرفته است وزیارتگاه عام وخاص است. حاجت مندان از سایه روشن درخت ها به درون تاریک زیارت گم می شوند و سرتاق آرامگاه همچون کهن سالارخسته، پلک می زند و"دیگرگونه چشم اندازی می طلبد."  درمسیرجادۀ عمومی از کنار پشته خاکی انبوه وبی شکل رد می شوی تا منظرۀ دوردست "مسجد نه گنبد" نخستین نیایشگاه مسلمانان قابل رؤیت شود؛ ناگهان کسی صدا می زند که این پشته، "معبدنوبهاربلخ" بوده است که بزرگترین آتشکده زردشتیان درآن قرارداشته است. باورم نمی شود. این صحنه برای هیچ کسی جاذبه ندارد. با دست خالی ازپاسخ های بیهودۀ رهگذران بریده با تاریخ، سوی مسجد نه گنبد منزل می زنم. ستون پایه های فربه ومنقوش مسجد، از گزند زمان جان به دربرده اند. تصویربرگزیده ای ازگره گاه تمدن های به هم پیوسته درذهنم جان می گیرد. نه گنبد هنوز از روایت خویش فارغ نشده است که عقب گرد می کنم: زود ترکجا بروم؟

کسی ازقفا صدا می زند: از ابتداء درجای این مسجد معبد بودایی برپا بوده است. نیم رخ رهنمایم را می شناسم وتکان نمی خورم. مرد ادامه می دهد:

خلیفۀ دوم اسلام اولین کسی بوده که درین جا نماز گزارده است!

 

شام هشتم عقرب- 1389

زلزلۀ دیگردرروابط کابل با جامعۀ جهانی

عملیات ناگهانی نیروهای امریکایی با اشتراک شماری از نظامیان ویژۀ روسی درکوهستانات شرق افغانستان صورت گرفت که محورقدرت درکابل را تکان داد. مقامات حکومت فقط ازطریق رسانه ها ازین امرمطلع شدند. رئیس جمهورکرزی ضمن محکوم کردن این اقدام اشاره کرد که این اقدام" نقض آشکارحاکمیت افغانستان" است. نیروهای خارجی گفته اند که هجوم هوایی و تکاوری به مقصد انهدام تأسیسات تولید مواد مخدرصورت گرفته و چهارآزمایشگاه تولید هیروئین نابود شده و یک تن تریاک به بهای دوصدوپنجاه میلیون دالربه دست آمده است.

ظاهراً این نخستین بار است که نیروهای روسی ناگهان درکوهستان های افغانستان ظاهرمی شوند. عملیات مشترک امریکایی وروسی مؤید این نکته است که نزدیکی امریکا وروس درمحورافغانستان تا مرحلۀ انجام عملیات مشترک درمنطقه پیش رفته است. به نظرمن این یک تغییربسیار مهم است که می تواند موازنۀ روابط میان کابل وواشنگتن وهمچنان رابطه میان امریکا ورژیم ایران را طوردیگری رقم بزند. آقای کرزی به این دلیل ازین عملیات نیروهای خارجی انتقاد کرده است که چرا آنان قبلاً حکومت را ازبرنامۀ شان آگاه نساخته اند. من فکرمی کنم که نیروهای خارجی دررابطه به مبارزه با باند های تولید وقاچاق مواد مخدرهیچ گاه با حکومت آقای کرزی مشوره نمی کنند. آن ها ضمن اشاره به دست داشتن برخی نزدیکان کرزی وهمچنان بعضی فرمانده طرفداروی درقاچاق موادمخدر، این احتمال را ازنظردورنمی دارند که رایزنی قبل ازعملیات با حکومت افغانستان ممکن است سبب انتقال اطلاعات به سران قاچاقیان شده وکارنیروهای ویژه برای انهزام پایگاه های تولید مواد مخدربه ناکامی بیانجامد. اظهارات تند رئیس جمهورنشانۀ واضح دیگری ازتیرگی رابطه میان حکومت وجامعۀ جهانی است.

پنجشیرزیبا تر شده است

ساعت هشت شب

عصرامروز از پنجشیربرگشتم. ازشش بامداد به اتفاق حضرت وهریز روانۀ پنجشیرشدم. این وهریز استعداد گیچ کننده ای درروایت های تلخ وشیرین دارد. سال چند به حیث دپلومات سفارت افغانستان درکوریای جنوبی کار کرده و به آدم عجیبی تبدیل شده است. وقتی او درراه صحبت می کرد، درچند نوبت به خنده افتادم. خنده هایم عمیق بود. از زمان غرق شدن پسرکوچک – فردا- و متعاقب آن شروع یک دور توطیه های ایران علیه من ( به ارتباط کتاب رد پای فرعون) تا کنون به این حد عمیق نخندیده بودم. امروزبرای نخستین بارمجموعه ای از کنش ها وواکنش های ایران برای جلوگیری از نشر کتاب رد پای فرعون بررسی کردم. نتایج برای من ومنافع ملی افغانستان قناعت بخش بود. ایرانی ها از شروع توطیه وسبوتاژ فقط رسوایی وشکست اطلاعاتی را نصیب شدند. جالب این است که ظرف سه ماه سه کانال استخباراتی آنان درکابل رد گیری وافشا شد.

 درچاریکارکباب خوردیم و درخانۀ کاکا تاج الدین خسرآمرصاحب شهید چای خوردیم. کاکا تاج الدین خیلی سرحال بود. حضرت وهریز از حاجی راشدین فرزند کاکا صحبت کرد و گفت که برای به دست آوردن عسل خالص آمده ایم. کاکا کسی را به دکان ها فرستاد اما دستیارش دست خالی برگشت. کاکا ناگزیز یک بوتل عسل خالص را ازخانه خودش به ما داد. ساعتی دربارۀ مسعود – شهید بزرگوار- صحبت کردیم. وقتی کاکا صحبت می کرد، به هوش ووفاداری اش عمیقاً پی بردم. به راستی مسعود آدم عجیبی را درکنار خود داشته است. وقت ترک منزل موتررشقه ای رنگ آمرصاحب را درحویلی مشاهده کردیم. گویی این موترنظامی هنوز درانتظارمسعود است!

بعد رفتیم به آرامگاه مسعود. کارساختمان آرامگاه تا حدی زیادی پیش رفته وطرح ونمای مجموعه های ساختمانی اطراف آرامگاه فضای خاصی را ایجاد کرده است. باد نسبتاً سرد وگوارا می وزید. وهریزچند عکس ازمناظراطراف پایان تپه برداشت. از من هم چند عکس انداخت. کنارتخت سنگی وشیشه ای ضریح آرامگاه ایستادیم ودعایی خواندیم. زیرلب با خود گفتم:

مسعود! آرام بخواب... به هیچ یک اززندگان پس ازخویش شباهت نداشتی وخواب هایت هنوز درزندگی مردم تعبیرنشده اند.

شام نهم عقرب- 1389

دومین زلزلۀ سیاسی

انهدام کارخانه های تولید مواد مخدردرولایت ننگرهار چرا تا این حد سبب خشم رئیس جمهورکرزی شد؟ چرا امریکا وروسیه صلاح دیدند که مشارکت چهارمشاورروسی درعملیات نابودسازی انبارهای مواد مخدر را دررسانه ها مطرح کنند؟ وزارت داخله ازین اقدام استقبال می کند، ریاست جمهوری آن را محکوم می کند.امریکا هم به نوبۀ خویش ادعا کرد که دادن پاسخ به این عملیات به دوش خود حکومت افغانستان است. استدلال آنان این است که رهبری نیروهای خارجی صرفاً نقشی"حمایتی" داشته ومدیریت عملیات دردست پلیس افغانستان بوده است. پس چه کسی باید پاسخ بدهد وبرای چه پاسخ بدهد؟ ظاهراً حکومت ازحضورچهارمشاورروسی درجریان عملیات خشمگین است اما چرا رئیس جمهوردردوسال اخیرهماره سعی کرده تا روابط خود با روسیه را به حیث بدیل اعلام ناشده برای امریکا تقویت کند؟ مگرسال گذشته آقای کرزی نگفت که اگرامریکا تانک وطیاره به ما ندهد ما از جای دیگری می گیریم. جای دیگرغیرازکشور روسیه است؟

سخن برسراین است که مالک فابریکه های منهدم شده و یک تن بسته های مواد مخدر که آماده تبدیل شدن به پول نقد بود، چه کسی یا کسانی بوده است؟

برخی گزارش ها می رسانند که خشم کرزی ازمشارکت روس ها درعملیات انهدام فابریکه ها نیست بلکه سخن برسرمواد مخدر 250 میلیونی وتجهیزات پرقیمت فابریکه های تولید موادمخدر است که از اختیار یک گروه خارج شده و دراختیار گروه دیگر قرار گرفته است. این عملیات یک نکته را نشان داد که جنگ افغانستان تا حدزیادی جنگ هیروئین وتریاک و جنگ پول های کلان است. شماری قابل توجهی ازمقامات حکومتی به شمول نزدیکان رئیس جمهور به قاچاق مواد مخدرمظنون اند. فکرمی شود که همین فابریکه های تخریب شده درننگرهارمالکیت همین مقامات ارشد بوده است که نابودی آن، درواقع کاهش قدرت مالی وسیاسی آنان به حساب می رود. ادامۀ این عملیات ممکن است حتی گپ را به جاهای باریک بکشاند. نخستین تجربۀ کارمشترک امریکا وروسیه درعرصۀ مبارزه ویا مدیریت تجارت مواد مخدر چنان نتیجه ای را به بارآورده است که بدون شک عملیات این چنینی درآینده نیز روی خواهد داد. درآن صورت آیا دولت افغانستان همین گونه واکنش نشان خواهد داد؟

ساعت ده ونیم شب

مریم زیرکانه بحث می کند.

امروز یک ساعت ونیم با مریم درهوتل هرات صحبت داشتم. این دخترخانم سی ساله همۀ عمرش را درفرانسه سپری کرده ودارای تحصیلات عالی و تجربه کاری درعرصه دپلوماتیک است. چند ماه پیش سیرظفر درتماس تلفنی برایم گفت که مریم می آید باهاش صحبت کن. این بانو اطلاعات وتحلیل های غیرعادی ازوضعیت سیاسی دارد ودر ردگیری رگه های حساس مسایل غیررسانه ای علاقه مند است. این پرسش نزد من وجود دارد: اوکی است؟

 

ساعت یازده شب

مصاحبه با بی بی سی

دربخش فارسی وپشتوی رادیوی بی بی سی مصاحبه هایی داشتم دربارۀ حضور ونفوذ استخبارات ایران درعرصه های مختلف زندگی افغانستان. سوال کننده ها با اشاره به آخرین کتاب من ( ردپای فرعون) رخ مسأله را به موارد مهمی کشانیدند. بعد ازمصاحبه دقایقی با رامین انوری وخواهرش شگوفه صحبت کردم. این دوجوان نظریه های بدبینانه ای نسبت به وضع درافغانستان وفضای اجتماعی وفرهنگی دارند. البته حق با ایشان است ومناسبات فرهنگ شهری واخلاق مردم خیلی خیلی به درجۀ پائین سقوط کرده است. این مردم قبل ازآن که برای خود شان زندگی کنند، مزاحم حال واحوال دیگران می شوند. این شهر به شهر مزاحمان وهرج ومرج طلبان مبدل شده است. میل به فرار ازافغانستان خیلی قوت گرفته و رشته های احساس وفاداری به افغانستان بیش ازهرزمان دیگرسستی گرفته است.

 

بامداد دهم عقرب- 1389

شهرآلوده- هوای گندیده

با خانم شمیم ودامون به مارکیت مکروریان رفتم. فضا ازهم کنون انباشته ازخاک تعفن است. آدم ها بی نظم، مثل این که هیچ یک شان وقتی ازخواب برخاسته اند، بی آن که کف آبی به صورشان بزنند؛ راه افتاده اند. این آدم ها چراحتی طریق راه رفتن مناسب را از یاد برده اند؟ خیلی دلگیرکننده و تأسف باراست. درین محیط هیچ کسی نسبت به هیچ چیزی احساس مسئولیت ندارد. این زندگی است؟ من واقعاً نگران وضعیت هستم. وقتی به سوی قصاب می روی، همه چیزش خون آلود وکثیف است وشخص قصاب بینی اش را با انگشت می کاود. بچه جوان های فروشنده ترکاری و یا میوه، اغلباً نادان وبه طورغیرارادی گستاخ وبی نزاکت است وجالب این است که درین حالت خیلی راحت وآسوده به نظرمی رسند. گفتۀ ماکسیم گورگی به یادم آمد: بدی های مردم کمترازنادانی های شان است. دامون مثل رامین انوری کاملاً ازین محیط متنفر است وعکس استالین را درروی میزش قرارداده است. پرسیدم: چرا تصویراستالین را گذاشته ای؟ گفت: این جامعه به یک استالین نیازدارد! شخص خودم نیز انباشته ازهمین بدبینی واحساسات ناگوار هستم اما زندگی به من آموخته است که وضع درهرحالت بهترمی شود. خودم موقعیت خاصی درتغییر جامعه دارم و کم کم به دریافت های منطقی نزدیک شده ام. احساس می کنم آنانی که درقدرت هستند، فرزند این آب وخاک نیستند. مهم نیست که فارسی ویا پشتو صحبت کنند؛ فاجعه این است که اکثرشان نسبت به افغانستان ومنافع مردم مانند پاکستانی ها وایرانی ها می اندیشند وای چه بسا که درعمل بدترازآنان اند. ازهمین جاست که راه من از آنانی که روحیۀ ( به من چی؟) دارند جدا می شود. من خواهان ایجاد انضباط آهنین درجامعه هستم.

 

 

 

 

 

بامداد یازدهم عقرب- 1389

افشاگری جدید

مجله نیوزویک گزارش داد که سال گذشته مقامات ایرانی مبلغ پنجاه هزاردالر را به دکترسپنتا داده بودند که ازسوی کرزی مسکوت گذاشته شده وازاسترداد آن به جانب ایرانی جلوگیری شده است. نیوزویک همچنان برای نخستین باربه طورعلنی گفته است که برخی سران تاجک وهزاره به ویژه آقای محمدکریم خلیلی معاونت دوم ریاست جمهوری افغانستان نیز به طورماهواراز ایران پول دریافت می کنند. تا کنون سومین مقام ارشد حکومت افغانستان ازجانب غرب به جاسوسی وپول گیری ازایران متهم شده اند واین مسأله رسوایی بزرگ وتاریخی را به وجود آورده است. هدف ازافشاگری جدید، استمرارفشارها علیه کرزی تغییراذهان عمومی وحتی برانگیختن مردم برضد حکومت است. احتمال می رود که ظرف هفته های آینده، سلسلۀ این گونه زدوخورد های نرم همه گیرتر شود. من فکرمی کنم که غربی ها منتظر اند تا رئیس جمهورکرزی درواکنش به رسوایی های مالی ازطریق رسانه های معبترجهان مانند گذشته نسبت به متحدان غربی عصبانیت نشان دهد تا بدین وسیله دایرۀ افتضاح ازین هم بزرگ ترشده ودرنتیجه حکومت دستخوش اختلاف وشکاف شود. گزارش های حاکی اند که دادستان کل (آقای اسحق الکو) شدیداً ازوضع موجود ناراضی است ونیوزویک هم اشاره داده است که حضرت عمرزاخیل وال ودیگراعضای پشتون تبار درحکومت که با مداخله های ایران مخالف اند، آرام آرام به یک دستۀ خاص اعتراضی مبدل شده اند. ظرف روزهای آینده ممکن است رئیس جمهور یا آقای خلیلی دررابطه به این قضایا ازخود عکس العمل نشان دهند.

جاسوس ایران به مزارشریف رفت

 سیدهاشم سیدجوادی ازجواسیس معروف ایرانی که درافغانستان مثل خانه خود رفت وآمد دارد، تحت نام جعلی درافغانستان به سر می برد وهفتۀ پیش به مزارشریف سفر کرده تا امور استخباراتی ایران در مزارشریف را تنظیم کند و شبکه های خود را مورد مطالعه و بازدید قرار دهد. این شخص ظاهراً ازولایت سرپل است و به طورجعلی پاسپورت افغانی گرفته تذکره تابعیت نیز به دست آورده است. با نشرکتاب رد پای فرعون و درخواست جوادی برای ملاقات با من، گزارش شده بود که شاید واپس به ایران فرارکرده باشد؛ اما با کمال تعجب اطلاع یافتیم که وی هنوز هم درافغانستان پرسه می زند وبه طورعلنی به جمع بندی فعالیت های استخباراتی مشغول است. طبق گزارش وی به یکی ازاجنت های داخلی( که ازافشای نامش خود داری می کنم) گفته است که ما به رئیس جمهورافغانستان ودیگرمقامات این کشورپیوسته پول می دهیم اما درین جا علیه جمهوری اسلامی کتاب ( ردپای فرعون) را چاپ کرده اند. وی حتی تهدید کرده است که دربازگشت ازمزارشریف دست به اقدامات متقابل خواهد زد! تو حدیث مفصل بخوان ازین مجمل!

روزنامۀ کیهان چاپ تهران

از کمک مخفی به کرزی دفاع کرد.

این روزنامه منعکس کننده نظریۀ رهبری مذهبی جمهوری اسلامی ایران است که عمدتاً روی خط نظرات آقای خامنه ای حرکت می کند. این روزنامه درصبح امروزاز اعطای کمک های اپراتیفی واستخباراتی ایران به دفترکرزی دفاع کرد واظهارداشت که این کمترین هزینه ایست که برای حفظ منافع ایران درافغانستان پرداخته می شود. نویسنده روزنامه درتوجیه دفاع از پرداخت هزینه ها به دفتررئیس جمهور افغانستان افزود که امریکا هم برای اسلام زدایی مبالغ نجومی خرج می کند. معنای تذکرات روزنامه کیهان این است که با حق داریم بدون ملاحظه به منافع افغانستان ورسوایی مالی وبی توجه به گسترش فقر، گرانی وتورم روزافزون درایران کمک های مخفی به هرجای دنیا ارسال کنیم. مثل این که کم کم همه چیز ازپرده برون می افتد. به نظرمن، دفاع ایران برای ذهنیت عامه افغانستان بسیارمهم است تا مردم ما به اشباح دشمنان شان بیشتر آشنا شوند ودرتله نیافتند. اوضاع سیاسی درکابل روبه آشفتگی گذاشته واین میرساند که دگرگونی هایی درپیش است.

نکتۀ عبرت انگیز: عمرداودزی رئیس دفتررئیس جمهور درگفت وگوی تلویزیونی به طورشریفانه ازپول گیری های خویش ازدولت ایران دفاع کرد واظهارداشت که دیگرمقامات بلند پایه هم ازپول های استخباراتی ایران استفاده کرده اند. وی گفت حاضراز پول های گرفته شده، به دولت ایران حساب بدهد! این شیوه را نه درتاریخ خوانده ام و نه کدام روایتی درین باره وجود دارد!

 

 

 

شام یازدهم عقرب

تظاهرات نامزدهای پارلمان

نخستین راه پیمایی اعتراضی از سوی صدها تن ازنامزد های انتخابات ولسی جرگه که ازنتایج رأی شماری آراء راضی نیستند امروز درشهرنو به راه افتاد و به سوی دفترنمایندگی ملل متحد جلو رفتند. این تظاهرات اگرادامه یابد ممکن است شعاع گسترده تری پیدا کند. چون زورآزمایی میان تیم حکومت وجامعه جهانی برسرترکیب پارلمان جدید ادامه دارد، درصورت ادامۀ اعتراضات، شاید مشاجره لفظی میان حکومت وخارجی ها دو باره آغاز شود. این بارمشاجره صرف نخواهد بود.

 

شام سیزدهم عقرب- 1389

مشاجرۀ کرزی با فضل احمدمعنوی

گزارش رسیده است که تشدید تقلب و گزینش انحصاری نمایندگان ولسی جرگه ازسوی رئیس جمهور وحامیان ایشان، هم درداخل حکومت وهم درخارج از حکومت بردامنۀ اعتراض ها افزوده است. تازه ترین حادثه زمانی روی داد که آقای معنوی از روند گزینش های خصوصی و تقلب های رسمی به خاطر انتصاب افراد مشخص در پارلمان آینده انتقاد کرده وگفت وگوی ایشان با کرزی به یک مشاجره تمام عیار بدل شده است. آقای معنوی ظاهراً متوجه شده است که تخلفات و انتصابات آشکار از سوی حکومتی ها درپارلمان آینده، بیشتر ازهمه، شخص رئیس کمیسیون مستقل انتخابات را درانظار عمومی تحت سوال قرار می دهد. امروز تظاهرکنندگان درخوست خواهان محاکمه آقای معنوی و مجریان کمیسیون انتخابات شده اند. گفته شده که مارشال فهیم میان معنوی و رئیس جمهور میانجیگری کرده است. اما به نظر می رسد که موج اعتراضات دربرابرتقلبات رسمی و رفتار گزینشی از سوی مقامات حکومتی آقای معنوی را نسبت به اعمال حکومت خشمگین کرده است. تظاهرات نامزد های رد شده همچنان درمرکزوولایات ادامه دارد و نشانه های مشاهده می شود که تجمعات مردمی آرام آرام دردیگرولایات تکرار شده و به یک تهدید اجتماعی مبدل شود.

ساعت یازده شب

سیزده عقرب

برنامۀ جدید انگلیس، فرانسه، ایران وپاکستان

انتخاب احتمالی احمدولی کرزی به جای دکترعبدالله

علامت هایی مشاهده می شود که این چهارکشور که عمدتاً ازدکترعبدالله رهبرجنبش "تغییروامید"حمایت می کردند، ازچندی به این سو درصدد شده اند تا دکترعبدالله را با یک چهرۀ جدید تعویض کنند. احتمال قریب به واقع آن است که این باراین کشورها به این نتیجه رسیده اند که رخوت سیاسی دکترعبدالله دررهبری وایجاد یک اپوزیسیون منافع آنان را تحت الشعاع قرارداده و ضرورت ظهور یک سیمای جدید دراردوگاه اپوزیسیون کرزی را بیشترکرده است. اما من فکرمی کنم که حرکت دکترعبدالله درحقیقت جزیا بخشی از پروژۀ حکومت آقای کرزی است که به نوبۀ خویش ازحمایت پاکستان وایران وقسماً انگلیس برخوردار است. ایران درین محرکه دو نوع بازی می کند و ترجیج می دهد تا هردو جناح رقیب را درحیطۀ خویش داشته باشد. با این شیوه ( به نظرجمهوری اسلامی ایران) درهرحالت می شود بحران درافغانستان را حفظ کرد واین چیزی است که ایران در

پی آن است. برداشت های اطلاعاتی آن است که محوراروپا جمع ایران وپاکستان سعی دارد دست کم ابتکارفعالیت های بخشی ازسیاسیون افغانستان را دردست خود داشته باشند.

 

ساعت یازده وپانزده

مذاکره با مریم

درطی مبادلۀ نظراتی که با مریم داشتم، این طورنتیجه گرفتم که محورنوظهور سیاسی که بتواند راه را برای ورود رهبرجدید برای اپوزیسیون بازکند، درحال شکل گیری است. مریم خانم با شنیدن نظریه های من قسماً تصدیق کرد که زمینه برای تغییر درتشکیلات رهبری جریان( تغییروامید) بیشترازگذشته مساعد شده است. وی هرچند برعامل داخلی و مردمی چنین وضعی اشاره کرد اما من بدین باورم که دراصل درپالیسی های چهارکشور انگلیس وایران و پاکستان و فرانسه تغییراتی رونما شده است. البته تذکرات من به ایشان آن بود که حرکت کنونی بدون جلب حمایت ایالات متحدامریکا ممکن است با دشواری های سختی رو به روشود. این محورتا جایی که من احساس می کنم واضحاً به منظورفشارتدریجی برامریکا و گرفتن امتیازات راهبردی درجنگ افغانستان طراحی شده است. با این حال با توجه به جدی تر شدن تنش ها میان امریکا وحکومت کابل وهمچنان ظهورابرهای التهابی درآسمان روابط غرب با ایران و سرخورده گی خاموش پاکستان، امکان رویارویی صریح ترنظامی، استخباراتی واستخوان شکنی های سریع میان این قدرت ها علیه یکدیگر افزایش یافته است.

 

 

 

ساعت یازده وسی

جاسوسان ایرانی دربغلان

گزارش رسیده است که ورود جاسوسان ایران درکابل وولایات شمالی کشورشکل علنی به خود گرفته است. قرارگاه شبکه اطلاعاتی ملی دی ایکس درشمال خبردادکه درآستانۀ شروع انتخابات ولسی جرگه، فعالیت های افراد اطلاعاتی ایران به طورچشمگیری فزونی یافته بود. درحال حاضر، شبکه های ایرانی ( خصوصاً بعد افشای خبرپول گیری کرزی وداود زی ازایران) درکابل، مزارشریف، هرات ودیگرولایات شمالی کشور گسترش بی سابقه ای یافته است. دی ایکس ضمن جمع بندی گزارش های خویش نتیجه گرفته است که ایرانی ها سعی کرده اند درکنارهرمقام حکومتی، یکی ازناظران مخفی خود را توظیف کنند وبدین گردآوری اطلاعات، نفوذ افراد مخفی درارگان های دولتی وسبوتاژ اداری را با شیوه های راحت تری انجام دهند.

 

بامدادچهارده عقرب- 1389

هوای سرد وخشک کابل. شروع یک روزموهوم دیگررا نمایان می کند. شب پرازناراحتی را سپری کردم. این زندگی چه زنجیرۀ نامعلومی است که ازهیچ گوشه اش سردرنمی آوری. آهنگی ازاستاد غلام علی را می شنوم. این مرد چقدرریاضت کشیده است! قراربود چند قطعه ای ازمثنوی را بخوانم؛ اما جرئت می خواهد. بازگشت روح من به دوران گذشته، مرا ازپا درمی آورد. شاید من بیشتراز دیگران اسیرخاطرات گذشتۀ خود هستم. دامون وپامیربا استفاده ازروزجمعه درخواب اند. وای... خواب این جوانک ها چقدراسرارآمیز است. آیا این ها می دانند که سال های بعد چه چیزهای غیرقابل پیش بینی درانتظار شان است؟ شخص خودم دربهترین حالت، بارتن را بردوش می کشم. یعنی کارشاق انجام می دهم. به قول خیام (سالاراسرارناگشوده) کاش جای آرمیدن بودی!

امروزقرار است به یک نشست شیعیان دردشت برچی بروم.

 

عصرپانزده عقرب- 1389

رئیس جمهورکرزی دیواردفاعی ایجاد کرده

یک منبع مؤثق اطلاع داد که قبل ازاعلام نتایج مقدماتی انتخابات ولسی جرگه (حدودیک ماه پیش) آقای کرزی درجمع اعضای ارشد حکومت ورهبران متحد تنظیمی حکومت درارگ اظهارداشت که اگرامریکا وغرب درپارلمان آینده دست پیدا کند، همه ما وشما را به محکمه می کشاند وتمامی دارایی همۀ ما ضبط خواهد شد. بناء زیاد دربند قوانین وانتخابات شفاف نباشید؛ افراد اعتمادی خودمان را درفهرست نامزدان برنده معرفی کنید. این مسأله را جدی بگیرید. ازسوی دیگرخبرمی رسد که هزاران تن ازنامزدان شکست خورده وهواداران شان قصد دارند ظرف روزهای آینده تظاهرات اعتراضی را درچندین ولایت برپا کنند و جاده های مهم را به روی رفت وآمد موترهای مسدودکنند. به فکرمن، این چیزیست که جامعۀ جهانی ازآن حمایت خواهد کرد. درضمن دوناظرخارجی درکمیسیون شکایات تا کنون هیچ صدای خود را بلند نکرده اند. ممکن است واکنش آنان همه چیز را تغییر دهد.

 

شام هفده عقرب- 1389

شیوع تردید وبی اعتمادی درمیان حکومت ومردم

گزارش های تازه می رسانند که سایۀ شک وبی باوری درارگ کابل انبوه ترشده است. شماری ازوزیران ومسئولان حکومت ودولت، رفت وآمدها وتماس های شان با سفارت های خارجی خصوصاً سفارت امریکا درکابل را دوبرابر کرده اند. همه چیزمشکوک به نظرمی رسد. امروزچندتن ازدوستان را دیدم. آدم های عادی هستند؛ اما سوال شان این است: والله کرزی خودش را خراب کرد... چه خواهد شد؟ بن بست درهمه جا حاکم است. تحرکات فزاینده درپس پرده هم درداخل وهم درخارج به خاطرپایان دادن به این وضع، انتظارمردم برای رونما یک دگرگونی سیاسی را دامن زده است. گره اصلی کاربا نتایج انتخابات پارلمانی گره خورده است.

شبانگاه- ساعت ده

خبرگزاری"بست"

درچند روزاخیربا دکترسالم وآغاصاحب سیدادریس مسئولان بنیادخیریۀ "میر" دربارۀ ایجاد شبکۀ خبرگزاری"بست" مذاکراتی داشتم. جای یک خبرگزاری قوی که بازاررا دردست خود بگیرد، کاملاً خالی است. دوماه پیش نیز دیدارهای مقدماتی درین باره داشتیم. حالا مثل این که با طرح من موافقت شده است. مدیریت خبرگزاری به دوش من خواهد بود وکلیه سرمایه های لازم از سوی بنیاد"میر" تأمین می شود. اساساً شخص خودم تصمیم داشتم مرکزخبرگزاری درست کنم اما درملاقات با آنان قراربرین شد تا درخبرگزاری بست به حیث یکی ازسهامداران ومدیرمسئول کارکنم. من هم راضی هستم ومطمئنم که نتیجه خوبی خواهد داد. من نام دیگری را درنظرداشتم اما دکترسالم وجه تسمیه بست را پسندید. بست قلعه تاریخیی بوده است که هم اکنون خرابه های آن به شمول تاق کهن آن درهلمند باقی است. دکترسالم گفت این نام برای یک خبرگزاری مناسب است زیرا درحال حاضر، هلمند زادگاه وتولید گاه اخبارواطلاعات جنگ وترور وتفنگ است وازسوی دیگر، نام بست دوباره براذهان زنده می شود.

نیمه شب

استالین وپسرم احمدآرمان

بچه ها خوابیده اند. من زکام دارم. ناراحت، التهابی وانباشته ازحس اندوه وتنفرهستم. رفتم به مهمانخانه، روی میزاحمدآرمان تلفنش را برداشتم. روی اسکرین تصویراستالین است. درکمپیوترش همه، تصاویررهبران شوروی سابق به شمول لینن، خصوصاً استالین. رهبران کوبا، فیدل کاسترو، باتیستا وچگوارا. عکس های چگوارا، همه اش سیاه وسفیدند. آخ! که من چگوارا را چقدردوست می دارم. احمدآرمان هفده ساله شد. گوشه گیر، منزجر، ناراحت وعاصی است وروزبه روز لاغرتر می شود. ازمحیط واجتماع سخت بیزاراست. می گوید: این آدم ها قابل اصلاح نیستند.اصلاً این جامعه باید ازبنیاد برانداخته شود ومانند سبزه آدم های دیگری برویند. سال گذشته ازمادرش پول گرفت ساعتی بعد با یک قطعه عکس بریژیف ( چوکات شده) برگشت. مادرش عصبانی شدوگفت:

عکس این نمرود را چرا چاپ کردی؟

کمی لبخند شرمناک درصورتش حل شد وهیچ نگفت. تا امروز به هیچ سوال من درین باره پاسخ نداده است. دراصل پاسخی ندارد. به نظرم یک گرایش طبیعی میراثی درخونش جاریست. میراث از من گرفته است. اما من ازبریژیف متنفر بودم. این پسرمثل این که اطلاعات لازم برای شناسایی رهبران کشورها و انقلاب ها ندارد. بریژیف اصلاً ادامۀ استالین بود. اما به همان اندازه ای که من ازاستالین متنفرهستم، احمدآرمان به استالین البته به شکل توضیح ناشده، تعلق خاطردارد. فقط می گوید: به شیوه استالین می توان افغانستان را نجات داد. اعتراف می کنم که درین باره نظرات ما یکی است. اما ازذات وسرشت خاینانه وددمنشانه استالین درکشتن بی گناهان وگناهکاران عمیقاً منزجرهستم. خصوصاً برای کشتن بهترین رهبران بلشویک وحتی رفقای خودش که او را دررسیدن به قدرت یاری کرده و برایش فداکاری ها کرده بودند. مثل کامنف وزینوویف وبوخارین.

احمدآرمان کتاب های مرا کش می رود ومی برد به اتاق خودش. این پسرمعصوم من، رازآمیزترین، بی گناه ترین وقدرتمند ترین موجودی است که مشاهده کرده ام. او را درمکتب به نام "آرمان بهشتی" لقب داده اند. زیاد رنج می برد. روزانه بیرون نمی رود؛ فقط شبانه به گردش می رود. همیشه فکرش مشغول است. درشش ماه اخیربه تاسی ازنحوۀ نمایش نویسی من، روی نمایشنامه ای کار می کند که قهرمانانش ترک ها هستند وحوادث هم درترکیه روی می دهد. به کمال اتاترک علاقه دارد؛ اما حوادث دراماتیک را پرورش داده نتوانسته است. با آن هم اولین نوشته اش جالب است و من هیچ نمی توانم پیش بینی کنم که آیندۀ او چه گونه خواهد بود. آینده او مثل آیندۀ خودم است. من بدون اندوه ودرد حتی نمی توانم به خواب بروم.

 

ساعت دو پس ازنیمه شب

وضع سیاسی تیره تر شده است.

گزارش ها حاکی اند که رویارویی حکومت با امریکا، به مرزحساسی رسیده است. امریکا ازمنظرمسایل داخلی وهمچنان موقعتش درافغانستان درگیربن بست شده است. برای برون شدن ازبن بست، فرصت زیادی دراختیارندارد. بحران بیکاری وپائین افتادن سطح بیکاری کم شدن قدرت خریددرآن کشور، ماه های عسل دموکرات ها درعرصه قدرت را کوتاه ترکرده است. حوزۀ ماموریت افغانستان پرچالش ترمی شود. حکومت درهرگام خود، نوعی تمرد وناسازگاری علیه امریکا را تمثیل می کند. مردم متحیراند که این ها چرا این کار را می کنند؟ کم کم پای ایران به طورجدی به دایره ماجرا کشیده می شود. به نظرمن ایران تا آن جا درین گود، جلو آمده است که فرصت عقب گرد برایش میسر نیست. ناگزیرباید بماند وهزینه های نبرد با امریکا را بپردازد. راه دیگری نیست. با گذشت هرروز، حکومت توان وکنترول خود برامور را از دست می دهد. همه برین امرمتفقند که چیزی درحال وقوع است اما هیچ کسی نمی داند و شکل وماهیت حوادث چه گونه خواهد بود.

کرزی سیاست بدی را پیشه کرد. این تیم حاکم می خواهند بگویند که هرچه درنتیجۀ مخالفت با امریکا برسرما آمد، ملت باید آن را تلافی کند. همین تیم حاکم که از تا هفت سال نخست، نازشان را می خرید وسرمایه های زیادی را دراختیار شان گذاشت تا سرمایه گزاری های هنگفتی را دردوبی ودیگر جاها به راه بیاندازند، حالا قدرت تحلیل خود را از دست داده وبنای شاخ جنگی با امریکا را گذاشته اند؛ بی آن که ازآیندۀ مملکت بیمناک باشند. حال آن که خوب می دانند اگرغرب ازین جا برود، همین تیم گوشت های جان یک دیگرخویش را خواهند خورد. نیمه اول کشوررا پاکستان ونیمۀ دیگر را ایران خواهد بلعید ودارونداراین آقایان هم برباد خواهد شد.

من یک نوع ساده لوحی را درمیان رهبران تنظیم ها ومقامات نوکیسۀ حکومت تشخیص داده ام. فکرمی کنند که اگردراثرمخالفت امریکا وضع طوردیگری شود؛ آنان با سرمایه های خویش دردیگرکشورها زندگی راحتی خواهند داشت. اما این آقایان، نظام سرمایه داری را نمی شناسند. این نظام همان گونه که کیسه های آقایان را به طورمصلحتی پرازپول کرده است، همان طورکیسه ها را خالی خواهد کرد. ظاهراً هدف این است که اعتبارمقامات حکومتی را ابتداء کاملاً به زمین بزند، سپس پروژۀ جاروب کردن شان فرامی رسد.

 

ساعت سه پس ازنیمه شب

استاد غلام علی خان. چه شکوهناک می خواند این مرد. درسکوت شب، سردی به جانم درگردش است وپاهایم سرد سرد اند. انسان چقدرمی خواهد ازتنهایی وتلخی هایش فرارکند. به این فکرمی کنم که آیا من قادرخواهم شدکه کمی خودم را بشناسم وتوضیح بدهم؟ خدایا...ما آدم ها گوشۀ کوچکی ازهستی خودمان را تشریح داده نمی توانیم اما وقتی درمجالس، درتلویزیون با دوستان و... ازآسمان وریسمان حرف می زنیم. چه گمگشتگی دردناکی!

 

شام هجدۀ عقرب- 1389

هزاره ها درتنگنای موقعیت

امروزآقای جاوید ازدوستانم به من زنگ زد. بعد ازظهرهمراه با فاضله عظیمی به دیدنش رفتم. او دربارۀ کتاب ردپای فرعون انتقاد هایی داشت. البته که باید چنین باشد. کتاب بدون اعتراض وایراد، کتاب نیست. ازمجموع صحبت های ایشان این طورنتیجه گیری می شد که هزاره ها ازحساب رابطۀ ناگزیرمذهبی با ولایت فقیه ایران، درکشورخودشان به حدی کافی منزوی شده اند. تعلقیت مذهبی سبب شده است که آنان ازهزاره های سنی مذهب دیگرمناطق جدا فرض شوند. به نظرمن جامعۀ هزاره مانند پیکرپارچه پارچه شده معلوم می شود. روشنفکران هزاره از پیوند مذهبی با رژیم جمهوری اسلامی ایران شدیداً ناراض اند. وقتی برایش گفتم که این مسایل را چرا نمی نویسی، وی گفت: من ازشما می خواهم که بنویسید!

جالب است! این وظیفه را هم من باید به دوش بگیرم؟ پس بیداری جامعه هزاره را چه گونه می توان توضیح داد؟ آخرمن کتاب عبدالخالق هزاره را هم نوشتم وکسی خودش را تکان نداد. عجیب است! هزاره ها خوش دارند درحکومت و دولت جا خوش کنند وبارمسایل تاریخی وحقوقی را دیگران به دوش بگیرند؟

 

سفیرایران گفت:

مأمون مارمولک کمرایران را شکست

شبکه دی ایکس به من یادداشتی فرستاد که درآن آمده است: دکترمالکی سفیرایران درجمع جاسوسان افغانی خویش گفته است مأمون "مارمولک" کمرایران را شکست. مارمولک درادبیات دری ما به معنای چلپاسه است. درصورتی که چلپاسه می تواند کمرجمهوری اسلامی ایران را بشکند، پس قطعاً فاتحۀ ایران خوانده شده تلقی می شود. این همه لاف وگزاف اطلاعاتی های ایران به چه معناست؟ نکنند که همه اش مصرف داخلی دارد؟ من بدین باورم که کمرایران ازلحاظ اطلاعاتی به وسیله خود کانال های اطلاعاتی آن کشورشکسته است. غروربی جا، دروغ ونامردی و پیشبرد اهداف سبوتاژ وتخریب درجامعه مسلمان افغانستان یک معنایش این است خداوند خودش آنان را شرمانده است. خداونددرکتاب مقدس قرآن صراحت داده است که ظالمان ومشرکان هم دردنیا وهم درآخرت به عذاب الیم گرفتارمی آیند. جاسوسان ایران دردوماه اخیرسعی کردند که ازداخل کشورعلیه من مقاومت گران ومعترضان را بتراشند که ناکام شدند. حتی کسانی را که خواسته اند علیه من علم کنند، نسبت به من نیات سالم وهمدردی دارند. آخرمن زندگی خود را وقف مصالح مردم وکشورم کرده ام و مردم ما این را به خوبی احساس می کنند.

درگزارش آمده است که جاسوسان ایران گفته اند که مامون کتاب( ردپای فرعون) را براساس"منابع مجهول وتراشیده" تحریرکرده است. اگرچنین است، چرا ازنفوذ خویش درارگ وحکومت ودولت استفاده نمی کنند ومرا به دادگاه معرفی نمی کنند؟ یا حداقل بیایند درسطح داخلی وخارجی اعادۀ حیثیت کنند. اگرآوردن حدود پنجاه سند مؤثق ودرهم کوبنده، منابع مجهول وتراشیده است، من می توانم درادامۀ ماجرا، بازهم اسناد شفاف وشرم آورایرانی ها را درکتاب دیگری منتشرکنم. این شعرعلامه اقبال به یادم می آید:

به هررنگی که خواهی جامه می پوش          من ازطرزخرامت می شناسم.

درضمن باید تذکربدهم که من  چشم انتظارتصمیم شبکۀ رهبری ضد جاسوسی دی ایکس هستم.

 

یونس نواندیش شهردارکابل

برسکوی افتخارومحبوبیت ایستاده است.

شهرکابل از زمان روی کارآمدن انجنیرمحمدیونس نواندیش درشهرداری کابل، به سرعت واخلاص درحال تغییر است وچهرۀ دیگری به خود می گیرد. غیراز غلام سخی نورزاد شهردار سابق، سایر بوزینه های قبلی دراختلاس ودزدی وخیانت رقابت داشتند. خداوند روی خاینان را به اشکال مختلف سیاه می کند وعذاب شان می دهد. من که روزانه می نگرم، سطح سویه وبرخورد فرهنگی ومدنی بسیاری شهروندان کابل بسیار مأیوس کننده  است. با شهرداری همکاری نمی کنند. من فکرمی کنم یونس نواندیش به وسیلۀ امریکایی ها، برمدارج بلندی خواهد رسید. نواندیش ممکن است رهبری ازبک ها را نصیب شود.

 

شام نوزده عقرب- 1389

گیسوجهانگیری فعالیت های مشکوک دارد.

این خانم ایرانی که ظاهراً مقیم پاریس است، ازهشت سال به این سویک مرکزمباحثات مدنی را درافغانستان ایجاد کرده است اما من فکر می کنم که " آرمانشهر" تا حدی زیادی وظایف استخباراتی وترویجی را به پیش می برد.  وی سه سال پیش به خانۀ ما آمد وهی گفت وگفت...هذیان آمیز. همیقدرفهمیدم که می خواهد مرا به محورکارهای خویش بکشد ودربحث ها ازمن استفاده کند. تا جایی که من نتیجه گرفته ام، فعالیت وی مجهول اما درازنظراهداف، درمسیرمشخصی حرکت می کند که برای سرهم آوردن جوانان به هدف راه اندازی بحث های تحلیلی وتئوریک برضد امریکا وجامعۀ غربی درکابل فعالیت دارد. وی با شبکه های مشکوک مستقردرکابل رابطه داشته وحتی بعضی چهره های معروف سیاسی وفرهنگی را هم به سوی خودکشیده است. وی گفته است که مأمون افکارپراکنده دارد و نمی داند چه می گوید. اما او خوب می داند که من چه می گویم. خانم مذکورخوب می داند که من کف دست جاسوسان را می خوانم و به هررنگی که جامه پوشند ازخرام شان می شناسم. فکر می کنم بعد از نشر کتاب رد پای فرعون، انعکاسات جدی به وجود آمد ونقاب ازچهرۀ بسیاری ازآدم ها برافتاد. این طورنتیجه می گیرم که کتاب خیلی موفق بوده ودریک زمان مناسب پخش شده است.

 

حلیمه حسینی

این دخترخانم ظاهراً ازقول سفیرایران گفته است که "مامون مارمولک کمرایران را شکسته است." حلیمه حسینی را زمانی می شناختم که مدیرمسئول روزنامه پیمان بودم وازهمان آوان مسیرارتباطاتش با افراد مشکوک را رد گیری کرده بودم. این دخترخانم کاش می دانست که من یک تارموی او را به حیث یک هموطنم با تمام رژیم جمهوری اسلامی برابرنمی دانم. حلیمه درخصوص زندگی شخصی من پرس وجویی کرده وحاضرشده است که علیه کتاب ردپای فرعون به دستورسفارت ایران چیزهایی بنویسد تا مرا با دوستان روزنامه نگاردرافغانستان دررویارویی قراردهد. ما را ازین گیاه حقیراین چنین گمان نبود! درعین حال دلم برای این هموطن بی خبرازدنیا می سوزد. کارکرد های سفارت ایران هم خنده آورو تأسف باراست. اگرپول این آقایان که ازحساب جیب مردم ایران بیرون می شود ودرخارج ازمرزها باد می شود، نباشد، به حدکافی احساساتی و مستعد به اعمال زودهنگام اند! اگرمن جای ایرانی ها بودم بهترازین سازماندهی می کردم!

جداً معتقدم که خداوند ناظراین مملکت است .

 

 

جاسوسان ایران به آلمان می روند

گزارش ها می رسانند که دولت آلمان به طورآگاهانه جاسوسان ایرانی را به کشورشان می پذیرند. من ازهمین جا درک می کنم که اروپا روند صلح واستقراررا به کمک ایرانی ها به هم می زنند. اساساً من طرفدارخروج اروپا ازافغانستان هستم. نبود شان به زحضورشان! من اسنادی را به دست آورده ام که جاسوسان ایرانی ازطریق کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگاه افغان، به کشورهای اروپایی نفوذ داده می شوند. اکثرجاسوسان ایرانی که درخارج ازآن کشورمقیم استند، سال ها پیش به نام مخالف نظام جمهوری اسلامی به کشورهای اروپایی، امریکاو کانادا نفوذ داده شده اند. این افراد حالا سعی می کننددردفاتربین المللی شامل کارشوند ودرافغانستان، برضدامریکا وافغانستان فعالیت کنند. من به یک مأمورکانادایی گفتم که شما درشناخت ایران کورهستید. اما آلمان، انگلیس وفرانسه با ایران روابط سنتی وقدیمی دارند ودرمحورافغانستان درخط پالیسی هایی حرکت می کنند که عمدتاً ازسوی ایرانی ها طراحی می شود.

 

رئیس جمهورکرزی به مرحلۀ بحرانی رسیده است.

کرزی امریکاییان را اشغالگران خواند!

یک منبع مؤثق گفت: هفتۀ گذشته رئیس جمهوردرجلسۀ "شورای امنیت ملی" صحبت نموده  وبعد ازپانزده دقیقه، ناگاه سویچ برق تالار را با دست خویش خاموش کرد واز تالار خارج شد. حضارجلسه که درجمع آنان جنرال های امریکایی نیز بودند، نسبت به این حرکت غیرعادی رئیس جمهورحالت شوکه به خود گرفته و به سوی یکدیگرنگاه کردند. رئیس جمهوربه اتاق دیگری رفت و به وحیدعمر( سخنگوی) دستورداد که وزیران که درکنارهمکاران امریکایی شان نشسته بودند، نیزازتالار خارج شوند. وزیران کابینه دریک بلاتکلیفی قرارگرفتند ودرخروج ازتالاراهمال نشان دادند. سپس رئیس جمهوردو باره درآستانۀ درتالار ظاهر شد و با اشاره به وزیران گفت:

خارج شوید چرا درکناراین (اشاره به امریکایی ها) نشسته اید؟ بیرون بیائید!!

منبع می افزاید که یکی ازامریکایی با دیدن این صحنه گفت: آقای کرزی به طورمادرزاد دیوانه است!

تبصره: این واقعه خیلی جدی وخطرناک است. باید منتظرحوادث ماند.

 

عیادت ازاستاد مسعود

شام امروز همراه با بشیربیژن وحضرت وهریز به عیادت استاد مسعود رفتیم. استاد مسعود اخیراً عمل کیسه صفرا را ازسرگذرانده اماحالش خوب بود ومثل همیشه شوخی می کرد. چیزتازه ای که درظاهرش دیدم، یک کلاه شتری رنگ پکول درسرش بود. دکترس نسیمه مسعود همسرایشان نخست از ما پذیرایی کرد و ما را به اتاق کوچکی رهنمای کرد که استاد مسعود روی دوشکی نشسته بود. استاد مسعود سرمایۀ ملی مملکت است ومن به افکارونیات ایشان ارج بسیاری قایلم. درراه، حضرت وهریزمثل همیشه فکاهه گفت ومن خندیدم اما بشیربیژن به اصطلاح "غم درون" بود وپیوسته سگرت می کشید.

 

زورآزمایی پاکستان- امریکا

سفربارک اوباما به کشورهای بزرگ آسیایی وپرجمیعت، ( به غیرپاکستان) مانورتکان دهندۀ برای پاکستان بوده است. وی درهندوستان تقریباً درمذمت سیاست های پاکستان سخن گفت وطوری اشاره داشت که پاکستان درتعهداتش نسبت به مبارزه با تروریزم وافراط گرایی صادق نیست. رکن اصلی سخنان اوباما که پاکستان رامثل سپند ازجا پراند، حمایت امریکا ازشمولیت هندوستان درشورای امنیت سازمان ملل متحد بود. پاکستان آرام آرام پردۀ اختلافات عمیق با امریکا رایکسو می کشد واین به نفع افغانستان است. درگیری مستقیم نظامی بین امریکا و پاکستان ماهیت اصلی مأموریت بین المللی جهان غرب را به طوررسمی تمثیل خواهد کرد. درحال حاضر، جنگجویان بلوچ مخالف حکومت پاکستان پیوسته به افغانستان پناهنده می شوند. افغانستان به کمک امریکا می تواند ابتکاربازگردان جنگ به داخل خاک پاکستان را دردست گیرند. به نظرمن، اکنون زمینه برای این کارمساعدشده است. برای افغانستان وامریکا راه دیگری غیرازین که جنگ وفشاررا به داخل پاکستان بکشانند، وجود ندارد. فکرمی شود که عصبانیت پاکستان ازین پس نیز ادامه یابد واین به نفع هندوستان وافغانستان است.

 

 

 

بامداد بیستم عقرب- 1389

نگاه به خودم

دیروزآخرین روزبیماری زکام را پشت سرگذاشتم. خیلی برمن سخت گذشت. اصلاً دربرابربیماری آدم ناشکیبا وکم مقاومتی هستم. خانم شمیم مرا ساده لوح وخوش باورمی خواند، ضمن این که حالت واکنشی مرا برآن ضمیمه می کند. خوب چه باید کرد؟ رازخلقت وتنوع آفرینش چنین آورده است که این چنین باشم. مگرانصاف باید دادکه خیلی خودم را مواظبت می کنم. برخی ازدوستان وغیردوستان هم به این باور اند که من احساساتی هستم. اما می گویند: عیبش چه گفتی، هنرش نیز بگو. من آرمان گرا وخون گرم هستم ودربرابربی صداقتی و عدم مساوات حساس وبی رحم هستم. حتی اگرقدرت داشته باشم، همه آن چیزهایی را که درمخل زندگی جامعه مرفه تشخیص دهم، نابود می کنم. من بدین باورم که باید جامعه را غربال کرد ویک لحظه هم ازغربال کردن بازنیایستاد. به بقای افغانستان سخت متعصب هستم و تروخشک را می توانم بسوزانم. تجربۀ زندگی به من آموخته است که درزندگی چیزهای ارزشمندی است که قابل خرید وفروش نیستند وبه جوهرۀ حضور وامانت خدا درروح ما رابطه دارند. هرآن که چنین ارزش های جاودانه ومقدس را به حراج می گذارند، مورد غضب خدا درهردو عالم قرارمی گیرند. من دشمن افراد حریص، مادی وبی مروت هستم و با آنان خیلی راحت می توانم به حیث محاربان با خدا برخورد کنم.

 

ضربه براسماعیل خان

درمسأله انتخابات، صدای اسماعیل خان وزیرانرژی را ضبط کرده اند که دستورانتصاب فرد مورد خود درترکیب ولسی جرگه جدید را می دهد. اسماعیل خان هم به داشتن رابطه تنگاتنگ با ایران مظنون است و این درواقع ادامه پروژۀ رسوا سازی همکاران ایران درافغانستان است. افشای مکالمه اسماعیل خان با یکی از مأموران کمیسیون انتخابات می رساند که وی دیگراز لحاظ سیاسی مرده است. قضیۀ انتخابات کم کم به "زخم شادی" شباهت پیدا می کند که دیگرقابل درمان نیست. اکنون هیچ کسی به سلامت واعتبار انتخابات اعتبار ندارد واین پروسه معیوب وپر از فریبکاری را درامرتأمین دموکراسی وایجاد امید برای یک نظام مردم سالاراثرگذار نمی دانند. حکومت درین رابطه خیانت تاریخی را مرتکب شده است که برای حفظ اقتدارخویش، با مردم وجامعه جهانی درگیراست و پارلمان را به حیث حربه ای برای بقا مورد دستبرد قرار می دهد. تظاهرات نامزد وکیل های خارج ازرده، شکل مزمن به خود گرفته اما هنوز هم روشن نیست که دقیقاً ظرف روزهای آینده چه چیزی روی خواهد داد.

 

شام بیست ویکم عقرب- 1389

مجیدکلکانی فرهنگمدارمروت ومبارزه

تصیم دارم کتابی دربارۀ عبدالمجیدکلکانی، مردی که چون سرو، ایستاده مرد، بنویسم. علت اصلی که مرا به نگارش کتابی درباب شناسایی مجید علاقه مند می کند این است که تا کنون هیچ یکی ازستایندگان یا دشمنانش کتاب نسبتاً با کفایت درشناسایی هویت وشخصیت مجید ننوشته وفقط به شکل پراکنده وناقص، کلی، انباشته ازنسبت دادن صفات تفضیلی محض وخاطره گویی های آمیخته با لفاظی های موهوم اکتفا کرده اند. آنانی که هنوز هم به نام مجید سرگرم تجارت وجهه اندوزی قلابی به نفع خویش اند، هرچند سروریش شان به سپیدی گراییده، اززمان نیاموخته و تحولی سازنده ومنطقی درافکار شان پدیدارنشده است. به یام دارم، استاد نسیم رهرو درپشاورازمن خواست به مناسبت شهادت مجید اعلامیه ای بنویسم ومن نوشتم. بعداً متوجه شدم که شماری از اصحاب افکارچوکاتی وشعارداران سال های احساساتی اواخردهۀ چهل خورشیدی درپسخانه های"جلسه" اعلامیه را قیچی کاری کرده و سانسور ذاتی انقلابی های کلی گرا( وبی خبرازماهیت قدرتمند مارکسیزم) خویش را درآن تمثیل کرده بودند. روزی به آقای رهرو نوشتم که جنبش انقلابی چپ، به یک بازنگری انتقادی نیاز داردروزی به آقای رهرو نوشتم که جنبش انقلابی چپ، به یک بازنگری انتقادی نیاز دارد وبدون حلاجی مسایل گذشته ومصیبت بار، آن هم با قلم سرخ نقد تند وبیرحمانه نمی توان درجهت پیشروی کاروان بازمانده از دوران سرکوب سال های شصت گام های درست برداشت. گویا این مسأله برای ایشان درحدی بود که جن ازصدای بسم الله شوکه شده باشد.  مقالاتی را می خوانم درسایت ها که مملو ازاحساسات عاری ازاطلاعات تحلیل شده دربارۀ مجید است. ازهمین رومی خواهم درحد توان ازآئینه هستی مجید، گردوغبار را بزدایم. من وقتی به مجید می اندیشم، گریۀ مردانه سراسروجودم را فرامی گیرد. عکسی ازوی دارم که درکنارعطاجان شهید نشسته و روی به سوی کسی کرده است. چهرۀ عظمت انگیزمجید درآن عکس خیره، خیره کننده است.

 

 

 

مجید، مسعود، چگوارا وکاسترو

من این چهارسیمای فنا ناپذیر را تا سرحد جنون دوست می دارم. حال کس دیگری درنسل من قدبرافراشته که نامش احمدآرمان (پسربزرگم) است. او استالین پرست است اما کم کم دارد جان افکارش پخته ترمی شود وبه سوی ارزش های مشخص دور می خورد. درفلش من عکس این چهار بزرگمرد را گذاشته است که من باید درسایزهای کلان چاپش کنم وبیاورم. من هم با کمال خلوص این کار را می کنم.

(آخ! همین حالا آهنگی ازاستاد غلام علی را می شنوم که سرشارازراز ودرد وژرفاست!)

 

دکترعبدالله جایزۀ صلح گرفت

اما ازصحنۀ سیاسی می رود.

گزارش هایی دردست است که دکترعبدالله رهبرجریان موسوم به "تغییروامید" ازلحاظ سیاسی دستخوش بحران است ودوستان نزدیکش ازجمله احمدولی مسعود درمقابل وی حرکت هایی را شروع کرده اند. مارشال فهیم هم مایل است تا مدیریت عبدالله را دردست خود داشته باشد. تا جایی که من از عبدالله برداشت دارم، ایشان یک جنتلمن ومؤدب وخوش سلیقه است اما دارای قدرت رهبری پررنگ نیست وهمچنان حس شیفتگی، چالش ومبارزه طلبی دروی درحدی نیست که بتواند دریک مقطع حساس، محاسبات رقیبان را به هم بزند وموجبات حیرت دوستان ودشمنان خویش را فراهم کند. وی طبع ملایم واشرافی دارد وازهرنوع تنش وجنجال بیزاراست. به باورمن، ایشان یک سیاستمدارنرم افزار است و به تفنن، توجه ذاتی دارد. اگرمن جای اوباشم، کتاب خاطرات خویش را می نویسم که بدون شک خیلی پرطرفدارخواهد بود.

اشاره:

( من بعد ازین، توان شنیدن خواندن های احمدظاهرواستاد نی نواز راندارم؛ اما احمدولی مردی به پهنای رازهای سرزمین من، همچنان با من است. درون اندوهناک احمدولی با روح من وکابل عجین است.)

 

نقطۀ اوج رویارویی کابل- واشنگتن

تاریخ بیست وچهارم عقرب- 1389

رئیس جمهور ازنیروهای ناتووامریکایی خواست که عملیات شبانۀ شان را درنقاط مختلف قطع کنند. وی همچنان وضاحت داده که حضوردرازمدت امریکاییان درافغانستان"مردم افغانستان را بی حوصله کرده" وباید این نیروها ازشهر ها و خانه های مردم خارج شوند. این تازه ترین و درعین حال تنش آمیزترین سخنان رئیس جمهور است که ممکن است جامعۀ جهانی را مجبور کند که در بارۀ تغییرحکومت یا سرنگونی حکومت پلان های شان را سرعت دهند. ناتو این سخنان کرزی را رد کرد. من فکرمی کنم که وضع طوردیگری شده وبا کشمکش های عقب صحنه دربارۀ  سرنوشت انتخابات پارلمانی رابطه دارد.

 

بیست وپنجم عقرب- 1389

عیدسعید اضحی

حالت خوبی دارم پس ازشش هفت ماه. مثل این که از دوزخ بیرون شده ام؛ اما هنوز دربرزخ هستم. راه ورود به بهشت مشخص نیست. از بازی شیطان هراسانم. شیطان خنده ها وکرشمه های فریبنده و زورمندی دارد که حتی قوی ترین آدم ها از مقابله با آن عاجز اند. درهرحال، احساس سبکی می کنم وکم کم گردها وآلودگی های ذهنی ام می تکند. کابوس های سیاه به کابوس های نارنجی وآبی وزرد مبدل شده اند اما هنوز کابوس اند!

 

بامداد بیست وششم عقرب- 1389

ساعت چهار

دیروزمریم وضع روانی نهایت بحرانی داشت. با هیچ نمی توانستم او را آرام کنم. مادرش زن مجرب ودنیا دیده ای است. تا جایی که من نتیجه گرفتم، من و نه هیچ کس دیگر، نمی تواند مریم را کمک کند.

ساعت چهاروسی

من دیریست که دربارۀ عنصرزمان درزندگی فکرمی کنم و به نتیجه نمی رسم. احساس می کنم ازمادرچند دین وآئین متولد شده ام اما هنوز درجستجوی صاحب اصلی خویش هستم. گمشدگی، یکی ازعلایم عجزوتنهایی انسان است. درهیچ چیزی به نتیجه نمی رسم. جز به وجدان وجوهرۀ خودم، به هیچ چیزی اطمینان ندارم. این حقیقت آزاردهنده ای است که با دیدگاه های قبلی ام هماهنگی ندارد. هرروزوضع روانی ام دردناک تر می شود وحیرت وسرگردانی من از اسرارانسانی وسماوی افزونتر می شود. درسال های 1360 و 1361 درزندان پلچرخی همین وضع را داشتم. درآن صورت دستخوش تب شک فلسفی شده بودم و دورۀ جوانی افکارفلسفی من شروع می شد. ازآن پس خمیرۀ شک دروجودم ریشه دار ماند وحالا، من همانم که بودم. هیچ تجربه ای درین امرراه گشا نیست.

ساعت چهاروچهل وپنج

یکی ازدوستان گفت که تودرکتاب" یادداشت های سیاسی" انباشته از تناقض گویی وپیشداوری هایی شده ای که قول وسخن قبلی، دربعضی جا ها، دیدگاه های بعدی تو را نقض می کند. شنیدن این قضیه برایم عادی واندوهناک است. باید همین طور باشد. من مانند دیگرآدم ها دارای نفس واندیشه متناقض هستم. چه کسی درین دنیا تمثال ویژه ای از تضاد وناهمگونی نیست؟ اگرما خود مان را به درستی بشناسیم وحقایق خودیت خویش را بیهوده کتمان نکنیم، همه ما دارای نقطه ضعف های خنده آوری هستیم که نه گناهش به گردن خود ماست ونه به گردن دیگران. روال خلقت همین است. من این یادداشت ها را قید می کنم تا دیگران بفهمند که طراحی وساخت ذهنی من به حیث کسی که ناظر اوضاع درین مقطع هستم، چه گونه بوده است.

ساعت چهاروپنجاه

عشق خطرناک ترین پدیدۀ ناشناخته در روح آدمی است. این پدیده، هیچ چیزی را نمی تواند برای ذهن آدمی ثابت کند. اصلاً قابل خرید وفروش نیست اما برای بسیاری کسانی که ظرفیت تحمل بی رحمی های آن را ندارند، فروختن وبه کرایه دادن آن خیلی ساده است. به نظرمن، عشق، مظروفی است که ظرف خود را خودش انتخاب می کند. قابل پیش بینی نیست. عنصرزمان بدترین دشمن عشق است. زمان وعشق به سختی با هم مبارزه می کنند. خیلی کم اتفاق می افتد که این دو پدیده با هم آشتی کنند. اگر آشتی میان این دوبرقرارشود، معجزه روی می دهد. مثل آفرینش مثنوی معنوی مولوی.

 

عصربیست وششم عقرب

حدیث هزاررنگ عشق

 عشق تابع  آب وهوا، گذشت ایام، موقعیت انسانی وپول است. عشق بدون  پول تجربۀ هولناک احتضاراست. من درزندگی خویش کسی را ندیده ام که شیشۀ اصالت وعشق ودولت عشق را ازین بلایا درحفاظ آورد. عشق شیشۀ ناموس روح است. هرکه نگهش داشت، به خدا می رسد. عشق چیزی است مانند انسان؛ که گرسنه وتشنه می شود؛ ناشکیبا ودیوانه وای چه بسا که ظرفیت خود را دربرابرمحیط، صداهای دیگران، گذشت روزگار وابزارهای مادی از دست می دهد. اگرچنین امری، الزاماً محقق نشود، قهراً خواهد شد. میان عشق وفریب، مرزآهنین وجود ندارد. حتی هیچ مرزی نیست؛ فقط فضایی نامریی است. عشق به همان حدی که حرکت عمودی، استخوانی و پهنایی دارد، در برابر وسوسۀ پررنگ شیطان از حساسیت برخورداراست. عشق دربرابر مجموعۀ ای ازمظاهرضدعشق، بالذات تاب مقاومت دارد؛ اما این حقیقت وابسته به این است که روح حامل این عشق، ازچه قدرت وقوامی برخورداراست. احساس درد، تجربۀ مرگ، زندگی وطلوع تازه به تازۀ خنده خدا وفرشته گان، همه اش از کرشمه های عشق است.

 

حکومت یک دست علیه امریکا؟

درهفته های اخیر، مقاومت علیه امریکا درسطح رهبری عالیۀ حکومت ودولت صورت جدی به خود گرفته است. انگیزۀ ومحاسبۀ رئیس جمهوردرین باره تعریف نشده وهمه را نگران ومتحیرساخته است. اما دردستگاه حکومت هیچ اعتراضی نسبت به مدیریت آقای کرزی به چشم نمی خورد. تعبیراولی آن است که کلیه اراکین دولت وحکومت با آن چه رئیس جمهوربیان می دارد، موافقت دارند وبه طوریک دست خواهان اعمال فشاربرامریکا وناتو هستند. نظردیگراین است که هروزیرومقام ارشد به نوبۀ خویش منتظرآن است که کس دیگری( نه خودشان) گامی درجهت مخالفت با کرزی به جلو بردارند. هرچه حکومت دست به تحریکات می زند، نیروهای جهانی وامریکا به نرمش دپلوماتیک روی می آروند و با لحن مداروسازش به مقابله برمی خیزند. من فکرمی کنم که نرمش غرب دربرابراظهارات تند آقای کرزی، یک امرمؤقتی وفریبنده است. غرب هیچ گاه برای حکومتی که منافع آن ها را تهدید کند، به طوردرازمدت همکاری نمی کند. رخ مهم قضیه این است که غرب به تدریج چنین حکومتی را از پا می اندازد. تا جایی که دیده می شود، بعد ازچند دورموضع گیری های غیرمتوقعه کرزی علیه امریکا وغرب، متحدان کرزی شامل شخصیت ها و رهبران"تنظیم ها" به تشویش افتاده اند. این جریان ها متوجه شده اند که اگررویارویی غرب وحکومت به مرحلۀ تعیین کننده ای تقرب کند، آنان نیز درلحاف کرزی پیچیده خواهند شد.

شام- ساعت هفت

شاملو؛ صدای عصیان وآرمان وچیزی بیشتر

او درعین بی نیازی، چه نیازمند بود ازبرای زیستن. شعر، گداخته مذابی رنجناک، ازتاروپودش می گذشت تا ازمن وتو هم بگذرد. ازفرط حس تنهایی، به عصیان چنگ می انداخت. حس گناه ازچشمانش بیرون می زداز عمق بی گناهی. اما کارمسئولیت چه؟ اگرنمی جوشید ازدرون، آسمان معنا می ریخت برزمین سیاه.

بخت آزمای همه دوران ها؛ چه غریبانه خوابیده است... پیرمرد صدای آیدا را می شنوی؟ پس سرازگور برون آر وبرروی ما نیشخندی بزن تا زخمی بخوریم.

اکنون من واو دو پاره ای یک واقعیت ایم

درروشنایی زیبا

درتاریکی زیباست

در روشنایی دوسترش می دارم.

ودرتاریکی دوسترش می دارم.

شاملو! روح من وتو، ساکت وسوگمندانه، طریق گریه را آموخته اند.

 

بامداد بیست وهفتم عقرب- 1389

فرضیۀ خروج امریکا ازافغانستان

بازی با زمان

درماه های اخیرتبلیغات عریان برای خروج امریکا ازافغانستان درجولای 2011 اوج گرفته است. به نظرمن، این هنگامۀ تبلیغاتی ازقبل برنامه ریزی شده و درواقع به خروج واقعی قوت ها رابطه ندارد. این تبلیغات هدف معکوس دارد که هدف ازآن، استفاده بهینه وتاکتیکی با زمان است وهمچنان آرام کردن ومدیریت کردن اذهان عامۀ امریکا را درسرلوحۀ کار خود دارد. بازی با ذهنیت جامعۀ امریکا بسیارمهم است و مالیه دهندگان، نسبت به جنگ افغانستان حساس وبی باور شده اند. امریکا با اعلام خروج از افغانستان، دست به آزمایش تاکتیک های ایران وپاکستان زد ونتایج لازم را به دست آورده است. این بازی انتظار وامید، سیاست کش وقوس وسردرگمی ذهنی تا آن جا ادامه خواهد یافت که نخستین اهداف کلیدی درجنگ افغانستان محقق شود. به نظرمن، تا سال 2014 بخش نخست اهداف محوری امریکا درافغانستان تطبیق می شود ودرآن صورت جدی شدن بحث خروج نیز قبل ازهمه به نفع امریکا خواهد بود.

 

شامگاه بیست وهفتم

خداوشیطان

خدا درهمه جا وشیطان هم درهمه جاست. انسان آمیزه ای ازکفروقداست است. آزمایش های سختی درزندگی پیش می آید که کمترکسی ازجنس آدمی می تواند به طوردایم ازآن بدون گناه وتقصیرولغزش وسقوط رهایی یابد. من این طورنتیجه گرفته ام که هیچ چیزی دروجود آدمی قابل اعتماد نیست. حتی ایمان. برای این که بسیاری ازمدعیان ایمان، گناه کاران بزرگ اند وعملاً طوری زندگی می کنند که درحکم محاربه با خداست.

ساعت یک پس ازنیمه شب

تا جایی که من خودم را مطالعه می کنم، تنها ترین انسان روی زمین هستم. هیچ کسی به معیارهای من برابرنیست. هیچ کسی را ندیدم که برای عدالت وانصاف به اندازه من حاضربه فداکاری باشد. مثل این که خداوند مرا درحفاظ خود دارد. ارادۀ خدا چنین بوده است که من فقط برای زدودن خباثت وپلیدی نفس بکشم وزندگی کنم. وقتی به خصوصیت لایتغییرخودم بیشتر ملتفت می شوم، خدا را شکرمی گذارم. ازنظرمن برای محو خباثت وچیزهایی که روح آدمی را آلوده وددمنش می سازد، عمل انتحاری آگاهانه به منظور نجات روح ومحو رزایل وشنایع، درواقع علوروح انسان به شمارمی آید. عمل های انتحاری که دسته های تروریستی انجام می دهند، ازنظرمن مردود است. اگر به هدفی که شرح دادم انجام شود، ثوابش صد برابرعبادت های ظاهری آدم هاست.

بامداد سی عقرب

توافق نامه میان ناتووافغانستان

ازسال آینده مسئولیت های امنیتی به ارتش افغانستان سپرده می شود. آموزش نیروها تشدید می شود. قراراست تعدادنفرات ارتش تا یک سال دیگربه سه صدهزارنفر برسد. اما ناتو می گوید اجازه نمی دهدکه درپایان سال 2014 خلاء قدرت به وجود آید. ناتو بعد از2014 نیز درافغانستان باقی خواهد ماند. دبیرکل ناتوگفت: طالبان این مسأله را ازمغزخود بیرون کنند که ناتو ازین جا بیرون خواهد رفت. مثل این که پلان خروج ویا انتقال جنگ به سوی پاکستان وایران اندک اندک روشن می شود. اشرف غنی احمدزی که درجلسۀ لزبن حضورداشت می گوید:

تعهدقوی ازسوی حکومت برای آوردن اصلاحات. خروج قوت های خارجی منوط به شرایط است. به نظرمن ایجاد نظام وفاداربه غرب درکابل هدف اساسی ناتو است. فکرمی کنم جام زهری را که کرزی برای خارجی ها تهیه دیده و آنان را تحت فشارقرارداده است، به سوی خودش برمی گردانند. سوال این است که آیا امکانات پیشرفته دراختیارارتش ملی قرارداده خواهد شد؟ فکرمی کنم بازی عجیبی است.

 

 

 

 



بالا

بازگشت