تغییرنام افغانستان به
خراسان مدخـلی در راه
صلح جاویدان
نویسنده : بصیر کامجو
مشخصات کتاب
""""""""""""""""""""""""""""
نـــــام اثـــر : « تغییر نام افغانستان به خراسان
مدخلی در راه صلح جــــاویدان »
نویسنده : بصــیر کامجـــو
پیشگفتار : اکادمیسین دستگیر پنجشیری
ناشــــــــــر : نهاد فرهنگی خراسان درهالند
نوبت چاپ : نخـــست
محل چاپ : سویدن
تاریخ طبع : اگست 2008 میلادی
حق چاپ محفوظ است
فهرست مندرجات
ـــ پیشگفتار : اکادمیسین دستگیر پنجشیری
بخش نخست :
طرح سیاسی : تغییر نام افغانستان به خراسان
مدخلی در راه صلح جاویدان
( آلمان ـ مارچ 2006 میلادی)
ــ منابع ومآخذ
بخش دوم :
طرح سیاسی : شناخـــت معـاهدۀ دیورند آغاز
طلوع آفتاب صلح برفـراز
افغانستان وپاکستان
( آلمان ـ جنوری ـ 2007 میلادی )
ــ عوامل تاریخی ایکه معاهدۀ دیورند راحتمی ساخت
ــ معاهدۀ مثلث لاهـور
ــ معاهــــده جمــــرود
ــ معاهـــده گــــندمک
ــ معاهــــــد دیـــورند
ــ مشروعـــیت معــــاهـــــــدۀ دیورند
ــ اول ـ معاهده لوئی دین ــ حبیب الله
ــ دوم معاهــده راولپندی
ــ سوم معاهد صلح کابل
ــ چهارم تصدیق نامه (1930) نادرخان
ــ برخورد ایلی خاندان آل یحیا با معاهدۀ دیورند
ــ منابع ومآخذ
بخش سوم :
طرح سیاسی : صرف با زبان فارسی ، پا یه های
اجتماعی و قومی " ملت خراسان "
تقویت وصلح در افغانستان استوار
میشود
( آلمان ـ مارچ ــ 2007 میلادی )
اول ـ پیدایی وعظمت علمی وفرهنگی زبان فارسی
ــ فارسی باستان
ــ فارسی مــیانه
ــ فـــارسی نـــو
ــ وضع علمی وادبی دربســترۀ زبان فـــارسی
ــ برخی از گونه های تکاملی نثروشعر فارسی
ازقرن چهارم تا قرن هشتم هجری
1ــ گویندگان شعرفارسی در قرن چهارم تا هشتم
هجری
2ــ نثر فارسی ونویسندگان آن در قرن چهارم تا
هشتم هجری
دوم ـ اهمیت زبان فارسی در دهکده یی جهانی
سوم ـ مبارزه قبیله گـــــرایان علیه زبان فارسی
ــ منابع ومآخذ
بخش چهارم :
هویت ملی وصلح در گروشوونیزم قبیله
(آلمان ـ اگست 2007 میلادی)
یک ـ انگاره صلح ازدیدگاه قربانیان جنگ
دوـ دغدغۀ « جرگه أمن » ؟
سه ـ امید طرح شناسایی « خط دیورند »
در جرگۀ أمن و چالش های مربوط به آن :
ــ نتیجه :
بخش پنجم :
حامد کرزی و قبیله گرایان از تحقق
دمـــوکــــراسی سخــت میـــــترسند
(آلمان ـ نوامــبر ـ 2007 میلادی )
بخش ششم :
واپسگیری هویت ملی خـراسـانــی
( آلمان ـ مارچ 2008 میلادی )
پس از تراژیدی 11سپتمبر 2001 مرکز تجارت جهانی نیویارک ، جهان معاصر باهمه تضادها و نیروهای محرکۀ آن گذار تاریخی نوین ولی نه چندان پایه داری را آغاز نهاد .
درین برهۀ تاریخی حزب حاکم جمهوریخواه دموکرات ، نهادهای مدنی سازما نهای اجتماعی فرهنگی وخلق کارگر امریکا ، اتحادیۀ اروپا جمهوری خلق چین ، روسیه فدراتیو هندوستان جاپان پاکستان سازمان ملل متحد همه و همه جبهه پهناور جهانی را علیه تروریزم بین لمللی ،القاعده ،مافیای مواد مخدر وبنیادگرایی اسلامی تشکیل واعلان کرد ند .
این تند پیچ تاریخی جهانی ، در افغانستان نیز نقش برجسته فعا ل ولی نا پیگیری ر ا بسود صلح وثبات کشور آتشدل ما بجا نهاد نیروهای جبهۀ متحد ملی مقاومت مردم افغانستان به پشتیبانی قوای هوایی ، نیروهای پیاده نظام و خدمات لوژستیکی امریکا ، علیه حاکمیت طا لبان ؛ حضور و نفوذ القاعده ، تنظیمهای بنیادگرا وملیشه های پاکستان نبرد واژگونسازنده را در زمینهای سوخته وفضای تیره وتار افغانستان آغاز کردند .
ادارۀ خشن کُند رو وزن ستیز طا لبان ظلمت ؛ طی کمتر از یک سال ، از ساحۀ حضور ونفوذ جبهه متحد ملی مقاومت مردم افغانستان و از دو ثلث کشور پاک سازی ، جاروب وبازداشت گردید .
ولی خلاف مشی عملی نیروهای نظامی و پا لیسی جهانی امریکا وخواست داد خواهانۀ مردم تحقیر شدۀ وطن ما با طالبان خود کُش وبیگانه پرور واین پا دوهای منطقه یی ومحلی بازیگران بزرگ سیاست نفتی آسیای میانه و خاورمیانۀ بزرگ ، از سوی رئیس دولت انتقالی آقای حامد کرزی و زلمی خلیلزاد سفیر کبیر و نمایندۀ فوق العاده کاخ سفید در افغانستان ، مروت و مدارای تبارگرایا نه و استثنایی صورت گرفت . جنایت کاران وآدمکشان مسلکی واجراکنندگان فعال سیاست نسل کشی خلاف ارزشهای اعلامیۀ حقوق بشر ، به شیوه مرموز و شک برانگیزی ،بنام طالبان سفید خاکستری دریشی پوش ومیانه رو توصیف شدند ویکی پس ازدیگری بدون هیچگونه تضمین عرفی یا شرعی از بازداشت گاههای افغانستان وامریکا به پیشنهاد حضرت صبغت الله مجددی وحکم شیخ الحدیث فضل هادی شینواری رئیس "داد گاه عالی " ( ستره محکمه ) رها گردیدند وبا اینگونه برخورد تبارگرایانه قومی ومحلی ابتدایی ترین حقوق برباد رفته و آزا دیهای دموکراتیک مردم زمینهای سوخته و فرزندان تاکستانهای میهن با خشونت تعصب آمیزی لگد کوب گردید برای خاشخاش سالاران ولایات نوار مرز دیورند و مافیای مواد مخدر درعالیترین مقامات امنیتی از جمله دروزرات مبارزه با مواد مخدر کرسیهای کلیدی تشکیل گردید و تا جران معلوم الحالی دران مقامات نصب شد هنوزهم این استثنا ء طلبیها پیش چشمان مردم افغانستان و جهان بیدادمیکند .
درچهار دسامبر 2001 کنفرانس "بن " تشکیل گردید این کنفرانس طبق سناریوی قبلا تنظیم شدۀ سازمان ملل متحد ، توسط لخضر ابراهیمی نمایندۀ فوق العادۀ کافی عنان سرمنشی ملل متحد گشا یش یافت درکار گردانند گی سناریوی کنفرانس زلمی خلیلزاد ، سفیر کبیرافغان تبار امریکا ونمایندۀ فوق العادۀ ادارۀ کاخ سفید دکتر اشرف غنی احمد زی مترجم ومشاور لخضر ابراهیمی امین ارسلا دکتر احدی دکترجلالی ، زلمی رسول ودیگر تکنوکراتان افغان تبار امریکا انگلیس جرمن فرانسه وایتالیا نقش فعال داشته اند .
درین کنفرانس به نمایند گان احزاب سیاسی سازمانهای ملی حلقه های دموکراتیک کار آگاهان برجستۀ لشکری وکشوری تبعیدی ، به شخصیتهای مستقل ملی فرهنگی روشنفکران مبتکر و هنرمندان وکار شناسان رشته های گونه گون دانش وتکنالوژی معاصروزنان فرهیختۀ وطن دیده ودانسته ، زمینۀ اشتراک فراهم نشد وبا چنین کج نگری ، خام اندیشی وذهنیت قبیلوی ، خشتهای اول بنیاد این دولت بیگانه پرور کج نهاده شد .
درگرماگرم تشکیل "جرگه های بزرگ " وپایه گذاری حکومت انتقالی تسوید تدوین طرح وتصویب قانون اساسی ، نیروهای مخالف و مختلف سیکو لار ، سلطنت طلب و تنظیمهای تندرو کند رو و میانه رو نهادها ی سازمان ملل انجوهای کهنه کار به مقیاس ملی و جهانی به صف آرایی وتبلیغات گسترده آغاز نهادند برای نشستهای مشورتی و گردهمایی ها درداخل وخارج تلاشهای چشمگیری آغاز و انجام یافت .
درکار کنفرانسها و همایشهای مشورتی طیف وسیعی از آگاهان قانون حقوقدانان دانشمندان دینی ، مذهبی رهبران وفعالان احزاب وسازمانهای نوظهورحلقه های پیوسته (منظم ) و پراگندۀ چپی وسیکولار ها ونماینده گان برجسته تنظیمهای تندرو کندرو ومیانه رو اشتراک فعال کردند درین گردهماییها پیرامون عمده ترین و حادترین مسایل ترسب یافتۀ ملی از جمله مسأله ملی ، مسأله زبان ،مسأله مرزهای کشور ، بویژه معضله خط دیورند ودر زمینۀ هویت ملی دولت ملی ، ملت وهمبستگی ملی مباحثات وگفتگوهای داغی درگرفت . تضادهای اجتماعی ملی ومذهبی سرکوب شده جامعه از ژرفا بیرون آمد وعریان شد. دیدگاهها ،اندیشه ها ومواضع گونه گونی مطرح گردید نظرات حقوقی سیاسی و طرحهای پیشنهادی اشتراک کنندگان نشستها وگردهم آییها در قطعنامه ها بازتاب یا فت وبه کمسیون تسوید وتدوین قانون اساسی سرمنشی ملل متحد ونهادهای مدنی وحقو قی رسانه های معتبر خبری مطبوعات وسایتهای بیرون مرزی و درون مرزی بین المللی گسیل شد و وانتشار گسترده یافت .
ولی به علت سازش پشت پردۀ رهبران انتصابی تنظیمهای تندروکندروومیانه رو با گرداننده گان مجلس بزرگ (لویه جرگه ) تصویب قانون اساسی ،شور بختانه تضادهای حادملی اجتماعی ومسایل عمومی ملی درقانون اساسی راه حل دموکراتیکی نه یا فت . احکام وارزشهای دموکراتیک قانون اساسی غالبا بسود تنظیمهای تندرو کند رو ومیانه رومیخکوب گرد ید . باز هم زنجیرهای پوسیدۀ قرون وسطایی وتمرکز خونین تک قومی وقبیلوی ، بحیث یگانه شکل موثر وسودمند اداره بویژه به مثابه افزار سر کوب زنان کارگران دهقانان فقیر پیشه وران روشنفکران زحمتکشان شهرها وروستاها تقدیس شد ودست نخورده ماند وبتهای نیمه جان اشرافیت فیودالی برعالیترین مقامات رهبری سیا سی کشور تکیه زد وبه مثابه پا دو های محلی محافظه کاران غرب ، آب در آسیاب طالبان القاعده مافیای مواد مخدر و اداره نظامی پاکستان وانجوهای خون آشام ریخت بی نیاز از تذ کار است که ؛ ناکامی دولت اسلامی حامد کرزی دوام مقاومت طالبان حضور ونفوذ خاش خاشسالاران در ولایات نوار مرزی و گسترش دامنۀ فساد دستگاه دولت ، نتیجه مستقیم تشکیل یک دولت تک قومی و تمرکز های سنتی طراز امیر عبدالرحمان آل یحیا سر برآورده گان قبایل طالبگرایان وبنیادگرایان ساخت پاکستان میباشد.
رسالۀ « تغییرنام افغانستان به خراسان » ، پاد زهریست بر ضد دستگاه فساد پرور و این دشمنان سرسخت آزادی دموکراسی ترقی صلح و مخالفان تساوی حقوقی زحمتکشان واکثریتهای محروم افغانستان این رساله طرحهای روشن شفا ف وخلا قیست که ازسوی استاد بصیر کامجو فرزند فرهیختۀ یکی از زحمت کشان آزادۀ "لانه شیران " میهن ما با شناخت منافع تمامی گروههای قومی ومذهبی ساکن افغانستان ، ودرک ضرورت پیوند و جوشش خلل نا پذیر سرنوشت زحمتکشان کشور منطقه وجهان با روشن بینی وخوشبینی تاریخی ، پژوهش نوشته و در ر وشنی آثار واندیشه های صاحب نظران کار آگاهان جامعه شناسی علمی ، حقوق بین الد ول ، اصول اخلاق مبارزه ، تدوین و طبع شده است .
این طرحها عاری از هرگونه برتری جویی قومی مذهبی استثناء طلبی ونفرت علیه زحمتکشان کشور است .
سال پار و پیرا ر این طرحهای روشن و جسورانه استا د کامجو بوسیله سایت آریایی ودیگر سایتهای بیرون مرزی ودر مطبوعات داخل کشور بازتاب گسترده یافت وبه استقبا ل گرم احزاب سیاسی سیکولار، شاخه های پیوسته (منظم ) وپراگنده ح.دخ.ا. نهادها ی دموکراتیک شخصیتهای روشن بین وصیقل شدۀ مذهبی ودولتمردان ، نما یند گان برجستۀ شورای ملی ودانشمندان طرفدار جبهه متحد مقاومت مردم ، محصلان واستاد ان دانشگاهها ی کشور مواجه گردید . این طرحهای سیاسی مخالفانی هم داشته است مخالفان طرحهای صلح طبعاً نژادپرستان و عظمت طلبانی اند که از همان آبشخور هتلر آب مینوشند وغو غاهای تبلیغاتی یکنواخت واپسگرایانه اهانت آمیز واتهامات آنان دیگر به دل نسل جوان ومردم بپا خاستۀ افغانستان هرگز چنگی نه میزند ولی امواج
خروشان این طرحها از کران تا کران افغانستان ودر کشورهای همسایه ودهکده جهانی ما طنین آهنگین وجاوادانی دارد .
ــ در طرحهای سیاسی صلح استاد کامجو ، منطق تغییر نام افغانستان به "خراسان " ،
ــ شناخت معاهدۀ د یورند و ضرورت" شکست بن بست در روابط افغانستان وپاکستان " .
ــ نقش آگاهی بخش زبان فارسی و ضرورت استفادۀ گستردۀ علمی وادبی ازین زبان غنامند ملی و جهانی و اهمیت تاریخی علمی و ادبی زبان فارسی در دوستی جاودان وهمبستگی ملی شهروندان خانه خورشید ما با زحمتشکان منطقه و جهان بازتاب روشن دارد ــ ریشۀ این طرحها بدون مبالغه از چشمه های زلال نیازمندیهای مادی معنوی فرهنگی امیدها و اندیشه های خوشبختی شهروندان آزادۀ میهن سیراب است .
روشن ترین منطق تغییر نام افغانستان به " خراسان " ازدید گاه استاد بصیر کامجو این حقیقت تابناک است که :
خراسان ، خانۀ خورشید آریا ییان وجهان است واز مهر گرم آن واز روشنایی آن همه زنده جانها یکسان بدون هیچگونه تبعیض وامتیاز قومی قبیلوی مذهبی عقیدتی وطبقاتی سود می جویند .
میراثهای فرهنگی ومادی ، گنجهای گهر وثروت سرشار همه گروههای قومی مذهبی وشهری وروستایی کشورما همسایه گان وملل ومردمان شرق مسلمان ودهکدۀ جهانی ما است .
ـ برخلاف نام افغانستان شور بختانه درنخستین سند میهن فروشانه میان شاه شجاع وسردار اکلند نماینده حکومت استعمار جوی بریتانیای کبیر وبین امیرعبدالرحان وسردار دیورند ودیگر امیران گوش بفرمان دوران سیطره استعمار بازتاب خجلت آور تاریخی دارد .
ـ به مقصد تفرقه وجدایی قومی انزوای قومی وخصومت ملی وبر ضد منافع وهمبستگی ورشد مستقل ملی تمامی گروههای قومی ومذهبی افغانستان بکار رفته است بار معنوی روشنایی بخش وشادی آفرین ندارد وازآن بوی ناخوش جدایی دوری فریاد افغان ناله درد ، غریو کشاکش خونین غنیمت گیری چور وچپاول جنگ غارت خودکشی وبیگانه پروری وویرانگری می آید ولی با تغییر این نا م به خراسان شعور وروان سربرآوردگان قبایل وسرداران ستمگر آنان دیگرگون میشود بدون ترس از اشتباه به شهروندان خوب برابر حقوق ودوست داشتنی همه گروههای قومی این سرزمین تکامل شتابنده می یا بند
حل مسأله زبان ملی در کشور کثیر الملۀ ما از آغاز قرن بیست تاکنون مشکل آفرین و نوشت وخواند زبان ملی پشتو بر گوینده گان سایر زبانهای ملی اجباری بوده است .
ولی دررسالۀ « تغییر نام افغانستان به خراسان » استاد بصیر کامجو در روشنایی دلایل منطقی شواهد تاریخی علمی ادبی وفرهنگی ، زبان فارسی را یگانه زبان شایسته برای مفاهمه و آموزش گویند گان زبانهای دیگر کشور ارزیابی میکند از جمله به این باورند که زبان فارسی تاریخ کهن وادبیات غنامند دارد درتکامل وانکشاف زبان فارسی مردم ترکمان تاجیکان ازبکان هزاره گان افغانان بلوچان ودیگر اقلیتهای ملی افغانستان ایران تاجیکستان ازبکستان ترکمنستان آذربا یجان ترکیه هندوستان پاکستان وکشورهای عربی خاور میانه نقش فعال داشته اند . درحال حاضر نیز بیشترازدوصد ملیون فارسی زبان درین حوزۀ فرهنگی کار زندگی ومبارزه میکنند .
دردانشگاههای اکثر کشورهای پیشرفته جهان کنونی ازجمله در امریکا روسیه انگلستان فرانسه جرمنی سویدن هندوستان ترکیه ودیگر کشورهای خاور زمین زبان فا رسی تدریس میشود.
بنابرین ، این زبان بیش از همه زبانهای ملی افغانستان قابلیت حیاتی دارد و این زبا ن گشن بیخ وپرشاخه وگل وبرگ در دهکدۀ جهانی میتواند جایگاه شایسته خودرا در پهلوی زبانهای پیشرفته وبزرگ بین المللی بازکند .
سومین طرح صلح استاد کامجو پافشاری او روی شکست بن بست در روابط افغانستان وپاکستان است عامل اصلی این تنش وتشنج معضلۀ جنجال برانگیز معضله خط دیورند بوده است معاهده دیورند بین امیر عبدالرحمان و دیورند درسال 1893 امضا ء شده بود .
امیر عبدالرحمان فرزند و نبیره این امیر خون آشام ، نادرشاه ، شاه مخلوع ، سردار محمد داؤد رئیس جمهور ودیگر مستبدین خاندان سلطان محمد طلایی به مسأله پشتونخوا وخط استعماری دیورند تا آن حدود علاقه میگرفته اند که به دوام وبقای تاج وتخت وحاکمیت فردی وخاندانی آنان بستگی میداشته است . تمامی جار وجنجالهای تبلیغاتی دولتهای افغانستان بویژه پس از پیدایی وظهور دولت انگلیس مشرب پاکستان ( 1947 م ) بدور محور همین اهداف ومقاصد وغالبا بر ضد رشد مستقل ملی ومنافع مردم افغانستان می چرخیده است .
محکم ترین دلایلی که خصلت دو پهلو وریا کارانۀ محافل حاکمه کهنه کار افغانستان را در برابر جنبش ملی ودموکراتیک دوسوی خط استعماری دیورند فاش میکند همانا این واقعیتهای خجلت آور است که :
نخست مسأله خود ارادیت مردم پشتونخوا وبلوچستان درحلقه های رسمی ودولتی توسط مقامات بلند پایه ورهبران دولت یا حکومت زیر یک نوع نظارت پولیسی وبصورت تشریفاتی طرح میشد ودر حقیقت با طرح خام ونیم بند مسأله پشتونخوا وبلوچستان در برابر گسترش جنبش ملی قبایل آزاد ودشواریهای تازه ایجاد میکردند .
دو دیگر مسأله پشتونستان در داخل افغانستان بگونۀ مطرح میگردید که به تقویت مواضع مستبدین مقامات بلند پایۀ دولتی سر برآورده گان قبایل وبه دوام مناسبات قبیله سالاری در دوسوی نوار مرز استعماری دیورند بیش از هر گام مثبت دیگری می انجامید وزمینۀ پیدایی وشیوع گرایشهای نا سالم عظمت طلبی قومی استثناء طلبی قبیلوی وجدایی ملی را فراهم می ساخت ودر نتیجه تبلیغ وگسترش چنین گرایشهای برتری جویانه ، سیاست ارعاب اختناق وتبعیض قومی علیه دیگر اقلیتهای ملی ومذهبی ستم ملی واجتماعی تشدید میشد وشور وشوق دیگر گروههای قومی ساکن افغانستان دربرابر جنبش ملی خلق بلوچستان وپشتونخوا فروکش میکرد وغا لباً برضد نهضت ملی خلقهای پشتون وبلوچ آنسوی دیورند گرایش وسمت وسو مییافت .
ثالثا خاندان سلطنتی به مقصد نقب گذاری وبی اعتبار کردن نهضت همبستگی ملل ومردمان افغانستان پشتوتخوا وبلوچستان این مسأله عمومی مردم افغانستان را بطور عمده در انحصار مقامات بلند پایۀ وزارت قبایل وامور سرحدات سر برآوردگان قبایل نوار مرز استعماری دیورند جاسوسان ونمایند گان ضبط احوالات به یک سخن در انحصار بیروکراسی فاسد دستان ناپاک متنفذین بدنام وواپسگرای محلی وشماری از پیچ ومهره های میراثخواران استعمار کهنه ونو وپاسداران نظامات قرون وسطایی هردو سوی خط استعماری قرار میداد ه اند درنتیجه این همه نیرنگها وکثافت
کاریهای آشکار وپنهان خاندان سلطنتی ونوکران برجستۀ آنان نهضت ملی خلقهای پشتونخوا وبلوچستان بدنام میگردید ابتکارات واقدامات انقلابی نیروهای دموکراتیک وچپی افغانستان نیز بوسیله بنیادگرایان وماجراجویان توجیهات منفی میشد این پالیسی نیرنگ دیگری بود که زمینه های نفوذ حضور وسلطۀ میراثخوارن انگلیس واداره نظامی پاکستان را درین منطقۀ پر آشوب وگرهگاه تضادهای حادبین المللی فراهم می آورد موثق ترین سند محکمی که صحت ودرستی این نتیجه گیریهارا تائید میکند همانا داوری درست انتقاد سالم ونوشته دردمندانه وافشاگرانه سید مسعود پوهنیار قونسل اسبق افغانستان درکویته بلوچستان ووزیر امور سرحدات وقبایل "دوران دموکراسی تاجدار " است ایشان پس از یازده سال کار زیر شعار " داعیه پشتونستان " به کشف این واقعیتهای تلخ درزمینۀ مصارف هنگفت قضیه جنجال برانگیز پشتونستان و خط استعماری دیورند دست یافته بوده اند که : " همه آن مصارف هنگفت وپولها مانند فیر هوایی یک درصد آن به هدف نهضت پشتونخوا وبلوچستان اصابت نتوا نست وتمامی بهدر رفت "
استاد بصیر کامجو با پژوهش وارزیابی نقادانه این رویداد های تلخ تاریخ وبازیهای سیاسی سلطنت خاندان نادرخان ومیراثخواران این خاندان طرح شفاف قاطع وجسورانۀ صلح خودرا برای حل وفصل این خط استعماری ویکی از عوامل فروپاشی وبی ثباتی افغانستان ، به اعضای شورای ملی وهمه اشتراک کنند گان جرگۀ أمن و نیروهای ملی ودموکراتیک دوسوی خط استعماری دیورند ازطریق سایت آریایی ودیگر سایتهای بیرون مرزی وجراید نشر وپخش کرده اند . باور تزلزل ناپذیر دارم که این دانه های سالم اندیشه های استاد کامجو در نها نگاه شعور نسل جوان نفوذ میکند جوانه میزند پربرگ وبار میشود ودر آیندۀ نه چندان دوربه جریان فکری نیرومندی مبدل میگردد ودر پایان به امر " شکست بن بست در روابط افغانستان وپاکستان " و تقویت فرآیند دوستی همکاری وصلح پایدار میان ملل ومردمان افغانستان پاکستان هندوستان ومنطقه نقش رهگشای خودرا ایفا میکند .
به امید پیروزی این اندیشه های رهگشا و صلح آفرین
در خانۀ خورشید ما خاورنو منطقۀ و جهان ما
باعرض حرمت
اکادمیسین دستگیر پنجشیری
ایالت واشنگتن - امریکا
اول نوروز 1386 خورشیدی
بسم الله الرحمان الرحیم
بخش نخست :
طرح سیاسی
تغییرنام افغانستان به « خــــــراســـــان »
مدخلی در راه صلح جاویدان
( آلمان ـ مارچ 2006 میلادی)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تقــــدیـــم :
ـــ به مردم صلح خواه و ترقی پسند کشور ما
ـــ به نمایند گان مردم در پارلمان جمهوری اسلامی افغانستان ،
ـــ به دانشمندان محترم دین، پیشوایان طریقه ها وفرقه های مذهبی کشور،
ـــ به احزاب و گروه های سیاسی و نهاد های اجتماعی ،
ـــ به روحانیو ن مبارز ووطندوستان کشور،
ـــ به آگاهان ، خردمندان ، شخصیت های سیاسی و فرهنگی مستقل،
ـــ به نسل جوان ، تیز بین دگر اندیش وترقیخواهان افغانستان ،
ـــ به سازمان ملل متحد ، مجموعه اروپا و سازمان همکاریهای شانگهای وسایر نهاد های سیاسی و اجتماعی بین المللی جهان
قابل توجه وبازنگری عالیترین مقام قانونگذاری افغانستان
مردم آزادۀ ما با خوشبینی تاریخی امید واراند که نمایند گان منتخب عالی ترین مقام قانونگذاری کشور ، با احساس رسالت عظیم تاریخی اجتماعی وشناخت مصالح عمومی ملی، پیرامون مفردات ا ین طرح پیشنهادی صلح ، تأمل خواهند فرمود ، به ندای ملیونها هموطن رنجدیدۀ خویش لبیک خواهند گفت و آنرا مشروعیت وقانو نیت خواهند بخشید .
این طرح پیشنهادی صلحجویانه ، آغازگرسخنی از مجموعۀ دیدگاهها وافکار سیاسی ما در بارۀ« تغییرنام افغانستان به خراسان» می باشد. این نوشته از دید بار معنایی ، در بر گیرندۀ مسائل تاریخی ، ادبی ، فرهنگی ، علمی، اخلاقی و سیاسی بوده ، با عشق آتشین به کرامت و فضیلت انسان با صداقت و شفاف اندیشی ، بنفع تأمین حیات پر از سعادت و خوشبختی ، صلح وآزادی و عدالت اجتماعی تحریر و ترتیب گردیده است.
هدف مقدس این نوشته فقط بیان امیدها و ارزشهای صلح و خواست عادلانۀ تاریخی ، سیاسی روانی و اخلاقی دهها ملیون ازمردم وطندوست ما جهت دست یابی به همزیستی مسالمت آمیز ملی و ایجاد صلح و آرامش پایدار در آب وخاک وخانۀ مشترک و آبایی مردم افغانستان کنونی ما می باشد . ولی باید گفت از ین هدف عالی ملی اجتماعی و سیاسی بجای این که در برجسته سازی وبازیافت هویت اصیل وبومی مردمان این سرزمین سوخته و معرفی " فرهنگ " غنامند حوزۀ تمدنی خراسان بهره برداری شود. برخلاف در دوران سیطرۀ استبداد استعماری بریتانیای کبیر در افغانستان، با دریغ و درد فراوان در نفی هویت تمامی گروههای قومی وقبایل برادر ساکن افغانستان توسط شاهان و امیران وابسته به استعمار، استفاده های نفاق افگنانه وضدملی به عمل آمد ه است .
مردم آزادۀ میهن ما دروضع مشخص کنونی به این پندارانسانی وجهانی اند که : مایه عزت افتخار، توانایی وسربلندی وهمبستگی یک ملت ،گروههای قومی واقشار وطبقات اجتماعی یک جامعه ، نه درپیشبرد سیاست جنگ طلبانه ، قتل و قتال ، تعرض غصب وغارت ، انتخاب سیاست زمین سوخته و نقض خشن حقوق وآزادیهای دموکراتیک بشر نهفته است ، بل دروجود معارف وفرهنگ غنامند و پربار علمی اخلاقی اجتماعی سیاسی ودر ارتقای سطح آگاهی شعور اجتماعی متعادل اعضای آن جامعه ، هستی عینی کسب میکند.
بادرک شرایط جدیدی که در کشور و جهان رخ داده است باید استراتژی اصولی روشن و درستی برای حل اساسی مسئله ملی سیاست « ملت سازی » و تأمین سعادت واقعی وخوشبختی ماندگار آتیه حیات اجتماعی و سیاسی مردم ما مطرح کنیم .
این طرح سیاسی بدون آنکه قصد خدشه دار کردن داشته ها ، اصول ، موازین وارزشهای فرهنگی وسنن تاریخی کهن ما را داشته باشد ، آگاهانه وخردمندانه بربنیاد ارزشهای انسان گرایی تأمین و تحقق این هدف شکوهمند تاریخی و نهادینه سازی زیر بنا های حیات اجتماعی کشور ما پایه گذاری گردد . وبه این تدبیرو اندیشه روشن ، گام علمی و عقلانی در فراسوی وفاق ملی همزیستی و همبستگی ملی با اعتماد محکم وبدون تزلزل برداشته شود .
گامهای مطمئن با ثبات واستوار ، گام صلح وآشتی ، گام خلل ناپذیریکه همه نیرنگهای معامله گران بیگانه پرست سود پرستان تک محور، تبار منشان نژاد پرست را عقیم نماید ، و به اجیران معامله گر و عناصر ضد ملی وابسته بار دیگر این امکان فراهم شده نتواند که کشورو مردم آزاده و صلحدوست مارا به دام جنگ و تباهی وکشمکشهای قومی قبیله یی مذهبی وسیاسی بکشانند.
باید ستراتژی صحیح تبدیل وضع رقت بار تک صدایی سیاسی مستمرموجودرا ، به همبستگی ملی مطلوب براساس اصول آرزوها ، خواستهاونیاز های مبرم برحق مردم ما مورد تأکید قرار داد.
ستراتژی سیاسی و خواست توده های ملیونی رنجدیده کشور مارا استقرار یک نظام همگانی متعادل حقوقی و مردم سالار وساز گار با معیار های حقوق شهروندی ، جامعه مدنی واخلاقی تشکیل میدهد . تحقق این ستراتژی مردمی زمانی میتواند عظمت وظرفیت والای جامعه مارا بنمایش گذارد که همۀ گروههای قومی قبایل وپیروان همه مذاهب ادیان طریقه ها وفرقه های مذهبی ، بازوبه بازو وشانه به شانه و همصدا ، هویت افتخارات تاریخ ، عزت غرورسالم ملی وشرف خودرا با نام کشور خراسان که مبین تثبیت
هویت ملی همۀ آنان است در گوشت پوست استخوان ، وتا عمق ضمیر و وجدان لمس واحساس نمایند و سرنوشت خویش را با این ارمانهای مشترک ملی باهمه تنوع قومی ایکه دارند پیوند ناگسستنی وجوشش خلل نا پذیر بخشند .
از اینرو ایجاد شرایط ضروری برای طرح حل اساسی مسئله ملی درسیاست « ملت سازی » ، ضرورت دستیابی به وفاق ملی واقعی « ساخت ملت یکپارچه » وتأمین عدالت اجتماعی پایدار ، فقط درحمایت از انتخاب راه برحق صلح و آزادی ، قبول احقاق حق ، وشناخت علمی مؤلفه های عینی سازندگی و ترکیبی مناسبات اقتصادی ، سیاسی واجتماعی ، تاریخی و جغرافیایی همه ملیت ها
، اقوام وقبایل ، ساکن افغانستان میباشد .
اتخاذ این سیاست وپالیسی " ملت سازی" زمینه ساز شرایطی خواهد شد که همۀ شهروندان کشور در اداره امور جامعه مشارکت متعادل وآگاهانه سیاسی واقعی داشته باشند ودر سرنوشت کشور خویش خود را عملاً دخیل وشریک بدانند .
درستی وصحت ستراتیژی طرح سیاسی ما ، در حل صحیح و اصولی " مسئله ملی » درکشور کثیر المله ما ، و درانسانگرایی ، اخلاقی بودن و تحول آفرینی وخلاقیت آن نهفته است . ریشۀ آن ازچشمه صاف وزلال نیازو خواستهای مبرم مردم آب میخورد . پاکیزگی آن از آرمان مقدس توده ها وقربانیان وشهیدان جنگهای داخلی الهام حق خواهانه دارد .
باید اذعان کرد که جنبش مردم سالاری نو پا و هویت شکافی و روشن نگری در منطقه و جهان پدید ه و چکییدۀ ذهن و تفکر ما نه میباشد با سفارش ما نیز چهره تعویض نه میکند . بل جنبش خود شناسی نواندیشی و تثبیت هویت ملی وزبانی عصر ما ، خواست توده های بپا خاسته مردم برای حاکمیت بر سرنوشت خویش ونیاز دموکراتیک زمان کنونی شرق مسلمان آسیای میانه وخاورمیانه عربی است. ما این خواست برحق ابراز وجود مردم را گرامی میداریم و اینک درراه شناخت مؤلفه های سازندگی آن وراهبرد تحقق آن گام عملی میگذاریم.
بزرگترين سرمايه اقتصادی، اجتماعی، سياسی و فرهنگی کشور ما « افغانستان کنونی » وجود بافت ده ها رنگ قومی و فرهنگی آن است. باید چنین بافت تاریخی چند گانگی قومی و فرهنگی را در همسویی منافع همگانی ، پذیرفت . وبا قبول تعادل حقوق شهروندی وبازتاب آن بوسیله زبان و فرهنگ مشترک فارسی وگویش های محلی و پرورانیدن آن فرهنگ ودادن ارزش به آن فرهنگ و سنت بومی وباستانی در افغانستان، میتوان وطن ملت ودولت را با ثبات ونیرومند مند ساخت .
نباید با دشمنی های مغرضانه و تبار منشی ( نژاد پرستانه ) به نابودی فرهنگ پر باروریشه دار چند هزار سالۀ « خراسان » پرداخت. اگرمردم افغانستان با حفظ احترام و ارجگذاری به ریشۀ خویش وبه نماد هستی علمی وفرهنگی خویش وبه پیش کسوتان راه معرفت و بنیان گذاران فرهنگ و ادب خراسان آریاییان قدیم با صداقت و پاکیزگی اندیشه عمل نمایند ، در صورت توسل به آزادی و دموکراسی و در حرکت بسوی تحول وکثرت گرایی فرهنگی ، میتوانند کشورسربلند خویش را به نیروی خلاق آفرینش ارزشهای فرهنگی سیاسی و اقتصادی در منطقه و جهان تبدیل نمایند .
گفتمانی که امروز در بارۀ « حل اساسی مسئلۀ ملی » در افغانستان بیکی از گفتمان های پراز سر وصدا و کشاکش میان سياستمدارن و نیروهای آزادیخواه وواپسگرایان کشور تبدیل شده است. همه وهمه ازدرون حوداث تراکم یافتۀ تاریخی بویژه از رویداد های چند دهۀ اخیر واز مسایل حاد کنونی و خاصتاً از مناسبات نا عادلانه میان گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی کشور ناشی گردیده است .
ا فغانستان کشوری است کثير المله، دارایی ترکیب قومی :
" تاجک ها 38 در صد ، پشتون ها 38 در صد ، هزاره ها 14 درصد ، ازبک ها و ترکمنان 7 در صد ، ودیگران 3 در صد ... " ( 1) می باشد .
ولی در درازنای دوسدۀ اخیر ، یک مشت اقلیت ممتازوبطور عمده از سر بر آوردگان قبایل پشتون با تکیه وپشتیبانی برده وار به بیگانه گان سيادت خويش را برضد خلقهای تهیدست پشتون ودیگر اقلیتهای ملی ومذهبی ساکن اين سرزمين تحميل کرده است وگروههای تاجک ، ازبک ، ترکمن ، هزاره ، نورستانی بلوچ پشه یی وصد ها هزار پشتون زحمتکش وغیروابسته را خلاف ارزشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ازشرکت در زندگی سياسی و حق ملکیت بر زمین و از عرصه های مختلف حیات از جمله ازسواد وفرهنگ پیشرفتۀ معاصر محروم ساخته اند.
یکی ازپیش فرض های این داوری ها در مورد « حل اساسی مسئلۀ ملی » و تعادل حقوق سیاسی واقتصادی پذیرش وجود ملتی مفروض به « ملت خراسان » است. مابه اين باوریم که همه مردم " افغانستان کنونی » از هر ملیت و قوم وقبیله یی که هستند ، نزدیک به کل وارثان شایسته فرهنگها ریشه دار وزبا نهای باستانی "آریایی " و " خراسانی " اند مردم ما با پای بندی و عشق ورزی به تنوع نماد وریشه اصلی هر یکی ازین زبانها وفرهنگهای مادی ومعنوی وشناخت ونقش فعال تاریخی خویش در آفرینش فرهنگ پرغنای آریایی وخراسانی ، به حفظ و انکشاف تمامی گویشهای ملی از جمله زبان فارسی این زبان علم ، ادب و معرفت زمانه ، زبان گویای همه شهروندان کشورما ، زبان هم فهمی ملی صلح و آشتی و زبان مشترک فرهنگی و اداری ، اراده آهنین خودرا برای تشکیل ملت ودولت ملی و " دموکراتیک خراسان " بیان میکنند وسرنوشت خودرا با همدیگر براساس ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی ارزشهای اعلامیۀ حقوق بشر حقوق مدنی و حقوق شهروندی پیوند و جوشش خلل ناپذیر می بخشند .
مردمان این ملت ودولت دموکراتیک میتوانند آزادانه و بدور از هرگونه نیت بد وکوتاه فکری وتعصب به گويش های مادری خويش نیزسخن بگويند، فرهنگ و سنت های خويش را به صفت یک خراسانی اصیل گرامی دارند ودررشد وتکامل فرهنگ پربارو مشترک خراسان سعی عقلانی نمایند و از آن پاسداری واقعی کنند ، ودر فرارفت بسوی جامعه مدنی گام صادقانه بگذارند.
اکنون مردم ما بعد از سپری نمودن چندین دهه جنگ وویرانی قتل و قتال و ناامنی ، بار دیگر آرامش نسبیی را بدست می آورند.
ظهور شرایط ویژه جو سیاسی موجود ، پیدائی و نوزائی ظرفیت های نوپای روشنفکری و فرهنگی درون مرزی و برون مرزی ، آزادی ابراز نسبی اندیشه در قالب قوانین مسلط جامعه ،ایجاد پلورالیزم سیاسی ، وده ها مؤلفه های زیر ساخت سازندگی جامعه نوین یکی پی دیگری پدید می آیند و زمینه ساز مشارکت مردم در حاکمیت و قدرت سیاسی میگردند.
درجو بازيابی فرصت های ابراز وجود و در این مقطع تاریخ است که موج غریونده دریای خرد و دگرگونی های فرهنگی مشحون ازآرمان ها و آرزوهاِی مردم ما و نسل کاردیده و پیشتاز آن سخت می خروشد تا داغهای سیاه جنگ تحمیلی ووارداتی سده های قبل را از پیکر زخمی وبخون آلودۀ تاریخ سرزمین سوختۀ ما شست و شو کند وبا آهنگی پرشتاب بزداید. وبا اندیشه نو، آرمان نو ، حُسن نیت، خیر اندیشی و اراده آهنین ، از این خاکستان پژمرده درخت گلشن صلح ، آزادی ،همبستگی ملی را سبزی وخرمی بخشد . درخت صلح ، همان امید ها و آرزوهای دنیای باطنی فرد فرد هموطن ما است که در تثبیت هویت ملی وقومی ایشان تمرکز مییابد وبا تجدید نام مقدس وطن آبائی شان « خراسان » و احیای فرهنگ اصیل و بکر آن ، جامه عمل می پوشد.
حدود سرزمینهای قدیم آریایی وخراسان دیروز در هر حدود وثغوری که بوده ، مایۀ افتخارو مرز فرهنگ مشترک ملل ومردمان این منطقۀ آسیای بیدار است وبرای همۀ مان قابل ستایش و تمجید می باشد. اما وطن امروزی ما که هنوز بنام افغانستان یادمی شود ، کشوری کوهستانی است که بخش مرکزی آن را رشته کوههای بزرگ ودشوار گذر هندوکش، که از دشتها و جلگههای آسیای میانه تا بیابانها و هامونهای هند امتداد یافته است، میپوشاند. بلندترین قلۀ این رشتهکوههای بزرگ در شمال شرقی کشور واقع است و بیش از7000 متر ارتفاع دارد. مساحت افغانستان ( 652090 ) کیلومتر مربع است . در گوشه شمال شرق در فاصله هفتاد و چهار کیلومتر با جمهوری مردم چین هم سرحد می باشد و در شمال هم مرز تاجیکستان ( 1206 کیلو متر ) ، ترکمنستان ( 744 کیلو متر ) وازبکستان ( 137 کیلو متر ) ، در شرق با پاکستان ( 2430 کیلو متر ) ، و در غرب با ایران دارای ( 936 کیلو متر ) مرز مشترک است. که این مساحت در جریان زیاده تر از « یکهزارو پنجصد » سال پیوسته در قلب موقعیت جغرافیای سیاسی « خراسان بزرگ » جا داشته است.
معلوم است که در افغانستان کنونی اقوام وملیت های گوناگون اعم از تاجیک ها ، پشتون ها ، هزاره ها و ازبک ها و ترکمن ها و نورستانی ها ، بلوچ ها ، پشه یی ها هندو ها ، عرب ها ، ودیگر اقلیت های قومی ومذهبی ـ از سالیان قدیم بدینسو پهلوی همدیگر برادر وار زندگی میکنند . هریک در تداوم تاریخی با حفظ داشته های معین فرهنگی ، ملی ، وقومی خویش پیوسته در دفاع ازتمامیت ارضی و آزادی ، منافع ملی، علیه متجاوزین بیگانه مقاومت استقلال طلبانه نموده و از هیچگونه نبرد وفداکاری دریغ نورزیده اند.
با در نظر داشت این ارزشهای تاریخی ، اگر با فضیلت اخلاقی و صداقت سیاسی ، در همسویی حفظ منافع همگانی ، به دورنمای
ملت سازی و دولت سازی نگاه کنیم ، میتوان اذعان کرد که تمام شهروندان ساکن افغانستان ، ازهر قوم وقبیلۀ یی که برخاسته اند ، مردمان اصلی این سر زمین یعنی خراسانی هستند.
افتخار ، عزت ،اعتباروظرفیت و عظمت فرهنگی این سرزمین ـ شعر ، ادب ، اخلاق وعلم وحکمت به همۀ ساکنان فعلی آن متعلق میباشد.
همین پیوند فرهنگی وداشته های مشترک تاریخی میان مردم ما ست که اصالت همگونی ارتباط ارگانیک مارا درگذار تاریخی بسوی همبستگی ملی وتشکیل ملت و دولت سازی سمت وسو میدهد.
این ارزش های ناب ملی ، حقیقتاً سبب سازخمیره و نماد هستی ـ آن رویکرد های فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، و تاریخی ایست که درپیوند تنگاتنگ با انگیزه و احساس عمومی "مردم گرایی" تمامی شهروندان کشور ما ـ اعم از تاجک ، پشتون ، هزاره ازبک ترکمن بلوچ پشه یی وسایر گروه های اجتماعی وملی ، ارمان مشترک و ستراتژی سیاسی مشترک و آینده پر سعادت و صلح آمیز مشترک ؛ و وجدان بی آلایش خویش را ، متعهد به پذیرش به موقع تعویض نام " افغانستان " ( این تحفه استعمارکهن ) به « خراسان » میدانند.
چرا؟ زیرا ، اسم « خراسان » این نام اخلاقی ، تاریخی علمی وفرهنگی و صلح آفرین یگانه اسم مناسب و پر افتخاری است که افزون برداشتن قدامت تاریخی وبارمعنایی ظرفیت فرهنگی دیگری نیز داشته است.
پا سخ به این پرسش روشن است . برای اینکه ا ین نام مهرش رابه همگان یکسان به مفهوم یک پدیدۀ نورانی واز جنس آزادگی به جهان می بخشد و جوهر ارزش ماهوی خود را در تحکیم پایه ها ی اجتماعی وملی وسیاسی و ایجاد ملت ودولت ملی معرفی ، وآشکارا می کند. و از سوی دیگر این اسم ازمکان نور روشنایی جایگاه مهر دوستی ، آفتاب برآمد مشتق شده ، و کدام مناسبتی به کدام تباری ، ملیتی و قومی و عشیرۀ هم ندارد .
بتاسی از این اصل شایسته غیر وابسته وازدل مردم برخاسته ، باید تذکار داد که صرف زیر نام « خراسان » میتواند یک هندو ، یک نورستانی یک تاجک ، یک پشتون ، یک هزاره ، یک بلوچ ، یک عرب تبار ، یک ازبک ، یک ترکمن یک پشه یی .و.و. و ... خود را خراسانی بداند و به آن افتخار نماید و به فرهنگ و ادب و وبه فرهنگ وارزشهای فرهنگی وسیاسی و تاریخی مشترک آن ببالد . و سربلندی و عزت و غرور سالم قومی و ملی خود را درارزش های معرفتی و هویتی آن دخیل بیند. این " نام گذاری" ضروری حقیقتی است که انگیزۀ مهر محبت و افتخارات تاریخی مشترک شهروندان یک جامعه را نسبت به وطن آبایی شان و در زیر نام نشان و درفش برافراشتۀ " خراسان » بیان می کند.
مردم جنگ دیده ما در تحت این نام پاکیزه « خراسان » که نمودی ازصلح و آشتی است ، دوستی ومراتب تعظیم و احترامش را برای تمام ملیت های باهم برابروبرادرکشور یکسان بجا می آورد ؛ از دید جایگاه تاریخی ، ظرفیت فرهنگی ، موقعیت سیاسی
واجتماعی بمثابه شهروند متساوی الحقوق « خراسانی » میتوانند همه ویکسان هویت ملی و تاریخی مردم خود را بدون هیچگونه تبعیض وبرتری جویی واستثناء طلبی حفظ تثبیت ودرخشش بخشند.
از زمان تشکیل دولت ابدالی بقیادت احمد شاه پسر محمد زمان خان سدو زایی ( 1747 میلادی ) تا عصرشاه شجاع سال ( 1838 میلادی) کشور ما همچو گذشته نیز به نام « خراسان » یاد می شد.
در همان سدۀ هیجدم ، عبدالله خان دیوان بیگی یکی از ارکان دولت احمد شاه درانی در قطعه شعری که بمناسبت بنای شهر قندهار سروده ، میگوید :
جمال ملک خراسان شد این ملک تازه بنا
ز حــــادثات زمانش خـــــدا نگه دارد (2)
نور محمد قندهاری مؤلف « گلشن امارت » در کتاب تاریخ « امیر شیر علی خان / وفات 1879 » ، ضمن ذکر احوال « امیر دوست محمد خان » چنین می نگارد : « در آن زمان که خاقان مغفرت نشان امیر بی نظیر علیین مکان امیر دوست محمد خان در ولایات خراسان در دارالسلطنه کابل ارم تقابل بر اورنگ امارت وجهانبانی نشسته بود . ... » (3)
همچنان از زبان « صابر شاه کابلی » پیر و مرشد احمد شاه درانی روایت شده که راجع به شاه مذکور به حکمران لاهور گفت :
« احمد شاه پاد شاه ولایات خراسان است وتو صوبه دار پادشاه هندوستان .» (4)
ودرسکه پدر امیر عبدالرحمان این بیت خوانده میشود :
" سپاه مشرق ومغرب زهم مفصل شد
امیر ملک خراسان محمد افضل شد "
از اسناد و مدارک معتبر تاریخی بالا واضح می شود که « تغییرنام خراسان به افغانستان » از طرف احمد شاه درانی صورت نگرفته است. و جانشینان و اخلاف وی تا شاه شجاع نیز خود را پاد شاه خراسان زمین نامیده اند.
از سوی دیگر تغییر نام کشور ما از خراسان به افغانستان هیچ وقت در کدام نظر خواهی عمومی ( رفراندم ) و مجلس نمایندگان مردم از جانب دولت ویا کدام نهاد مردمی دیگر به رأی گیری و همه پرسی قرارداده نشده است.
اما برخلاف ارادۀ مردم ما این کار برد ـ نامگذاری ماهرانه ومرموز استعمارکهن برای اولین بار در مکاتبات و معاهدات رسمی توسط « جنرال لارد اکلند انگلیسی » (5) وایسرای شبه قارۀ هند در( اگست 1838 ) عنوانی شاه شجاع پا د شاه خراسان زمین بکار برده شد.
ولی حقیقت این است که : تا زمان امير عبدالرحمان خان ميان
سالهايی (1880-1901 ميلادی ) مردم کشورخراسان با نام افغانستان خووعادت نکرده بودند چنانچه « سايل » يکی از شاعران زمان امير عبدالرحمان خان در يک قصيده ای که به خاطر بازگشت امير از هندوستان سروده بود اينگونه آغازمیکند:
والی ملک خــــــراسان به پشاور آمد
گويا مهـر جهــان تاب ز خاور آمـــــد
این تغییر نام خراسان به افغانستان با داشتن عمر یک هزارو پنجصد ساله خویش ازطرف نمایندۀ انگلیسی یک امر تصادفی نبوده بل بر اصل تجارب سیاسی برتانیایی وقت خیلی سنجیده شده ، آگاهانه ، شعوری جهت حفظ منافع طویل المدت ستراتژی سیاسی استعماری آن کشوردر منطقه وتأمین منافع مقطعی شاه شجاع و همردیفان او صورت گرفته است.
گذاشتن نام یک قوم بر یک کشور کثیرالملیت و آن هم از طرف یک کشور مستعمره جو همچو" دولت استعماری برتانیای کبیر " ، بدون تردید نوعی از نقض حقوق بشربحساب می آید . چرا بر جسته سازی هویت ملی یک قوم بر اقوام و ملیت های دیگرفکراً عقلاً و از لحا ظ روانی قابل قبول نیست و توجیه علمی حقوقی ،اخلاقی، اقتصادی، سیاسی وروانی ندارد . برای اینکه درآن برتری جویی ، اعمال نیت سیاه و کاشتن تخم نفاق و جنگ و جدال میان تمامی گروههای قومی واقلیتهای ملی ومذهبی ساکن آن کشور جلوه هـــای ناعادلانه وضد ملی وضد دموکراتیک واستعماری دارد .
با همسویی همین اندیشۀ استعمار کهن ( تفرقه اندازو حکومت کن ) همکاسه گی محافل ارتجاعی منطقه وروحانیت وابسته به دربار بود که ، احساس بر تری جویی، حاکمان دولت نیمه مستعمرۀ به اصطلاح افغانی از دید حاکمیت قبیله در کشور مایه گرفت.
اعمال سیاست تک تباری و تک محوری حاکمیت نیمه جان وابسته به استعماراز زمان احمد شاه ابدالی به بعد در عرصه های حیات اجتماعی و اقتصادی وخاصه در ساحۀ حق مشارکت مردم در حاکمیت سیاسی وقت عمیقاً محسوس بوده ولی با پیدایی امیر عبدالرحمان خان ( 1844 ـ 1901 میلادی ) پسر امیر محمد افضل خان این سیاه ترین چهره و جابر ترین فرد در تاریخ سیاسی معاصر افغانستان وپسرش امیر حبیب الله خان وامان الله خان ، محمود طرزی و همتبارانش هریک : نادر خان، سردار هاشم خان، والی علی احمد خان خرکُش، محمد گل خان مهمند، حفیظ الله امین ، و ملا محمد عمر ودیگران ، سیاست قبیله سالاری رنگ وبوی رسمی ضد مردمی و ضد اخلاقی و ضد کشوری را بخود گرفت. و بدبختانه با تغییر شکل و قیافه از آغاز تا کنون ، گاهی با چماق دین توجیه گر حکومت مطلق العنان درچهرۀ عشیره گرایی و گاهی هم در شعار آزادی خواهی وجامعه مدنی هنوزهم که هنوز است ، این روند بی شرمانه ادامه د ارد.
با تأسف باید گفت که بیان روشن وصریح سخن درتشریح حق و حق خواهی و بیان حقایق تاریخی پردرد کشور ما، تا کنون به مزاج حاکمان تبار منش و افراد نیمه متکامل و واپسگرای وابسته
به آنان چندان ، خوش نمی خورد و دلیل آن اینست که ما هنوز گرفتار تکرار مکررات، در تعبیرساختاری حاکمیت هستیم ؟ نه !! در تغییر ماهویی تعویض سیاسی حاکمیت وقدرت دولتی .
اما تعدادی از عظمت طلبان دو آتشۀ افغان ،حتا مطرح نمودن مسئله باز شناختی اسلوب راهرفت به سوی حل عادلانۀ حق وحقوق ساکنان کشور را به اصطلاح خلاف مصالح و منافع ملی میدانند در حالیکه در هیچ مقطع از تاریخ وطن ما، حکومت های نام نهاد افغانستان مفاهیم منافع ملی و تعادل حقوق شهروندی و حق مشارکت سیاسی مردم در قدرت و حاکمیت را آگاهانه تعریف و بیان روشن نکرده اند و خوشباورانه است اگرآنرا تصادفی بدانیم .
با توجه به نیت اخلاقی و انسانی صلح خواهانه این « طرح سیاسی » پیرامون « تغییر نام افغانستان به خراسان » ، که نمودی از آرمان مقدس ودیرینۀ تمام مردم ما می باشد .
در همسوئی گرایش عمومی توده های ملیونی ، از پارلمان جمهوری اسلامی افغانستان ، ازین عالی ترین مقام قانونگذاری کشور نمایند گان منتخب و مدافعان ارزشهای قانون اساسی وارزشهای اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و منافع ملی ، که حق تصمیم گیری انسانی اخلاقی و قانونی بر سرنوشت کشوررا دارند، باحرمت بی پایان تقاضا و آرزو می شود که ، گونه های راهبردی تحقق و اجرای قانونی این « طرح سیاسی » رااز مجاری قانونی وحقوقی مورد برسی و تائید قرار خواهند داد . وبا این گام شرافتمندانه ودور اندیشانه خویش ، راه همبستگی ملی ملت سازی وراه رشد مستقل دولت ملی "خراسان" را در آتیه و برای همیشه روشن و هموار خواهند ساخت .
منابع مآخذ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) « مناسبات شوروی با افغانستان از همکاری تا اشغال ( 1947 تا 1984 » ، نویسنده پییرمیژ( PIERE METGE ) ، پاریس(CIPES Paris ) 1986 . مترجم : دکتر سید اکبر بریالی ، اکتوبر 2003 هامبورگ .
(2) تیمور شاه درانی ، تألیف عزیزالدین وکیل فوفلزایی ، کابل 1946 ، ج 2 ، ص 479 .
(3) گلشن امارت ، چاپ کابل 1335 هـ.ق. ، ص 2 .
(4) احمد شاه ، تألیف : گنداسنگ ، چاپ لندن 1959 میلادی ، ص 45 . وجهت تصدیق مطالب فوق رجوع شود به افغانستان در پنج قرن اخیر ،مؤلف : صدیق فرهنگ ، ج 1 ، قسمت 1 ، ص 20 .
(5) رجوع شود به صفحه :
www.herat.co.uk/Afganistan/afghanistan.htm) ( - 30k -
بخش دوم :
طرح سیاسی
شناخـــت معـــاهدۀ دیورند
آغـــاز طلــوع آفتاب صلح
برفراز افغانستان وپاکستان
( آلمان ـ جنوری ـ 2007 میلادی )
ـــــــــــــــــــــــــــ
ما با عرض حرمت واحترام از دولت آقای حامد کرزی و از پارلمان محترم جمهوری اسلامی افغانستان و ازاحزاب وسازمان های سیاسی و اجتماعی ، نمایندگان ورهبران روحانیون میهن پرست ، شخصیت های مستقل سیاسی و فرهنگی و کارمندان مطبوعات ورسانه های گروهی وتمام رهروان راه حق و عدالت اجتماعی ، احترامانه آرزو می بریم که به ندایی صلح وآشتی میان مردم محترم پاکستان و افغانستان گوش خواهند داد وآنرا گرامی خواهند داشت ، ودر راه تحقق این آرمان مقدس تلاش سیاسی ، وجدانی و اخلاقی خواهند نمود .
این طرح سیاسی که نمودی از خواست صلحخواهانه وبرحق مردم ما و مردم پاکستان ، درمورد شناسایی « خط دیورند » میباشد ، تجلی ای از احکام سیاسی ، تاریخی و اخلاقی ست با آگاهی عقلانی ازارزش صلح و همبستگی ودوستی میان خلقها وبا حرمت
شناختی انسان وادای ادب وارجگذاشتی به نجابت او.
مردم افغانستان با حُسن نیت پاک ودگردوستی وشفاف اندیشی ، درروشنایی چراغ مکارم اخلاقی وعزت نفس ودرتوافق عقل وخرد انسانی برای خود وبرای همسایگان وهمراه با همسایگان و منطقه و جهان ، صلح میخواهند ، آرامی و خوشبختی آرزو میبرند .
یکی از مسایل تاریخی وسیاسی مهمی که زیاده از نیم قرن اخیر زمینه های تشنج منطقه واساس تیرگی مناسبات پاکستان وافغانستان را فراهم ساخته ، وبیکی از گرهگاههای پیچیده وحاد بین المللی مبدل گردیده است همانا عدم شناسایی صادقانه معاهدۀ خط دیورند بمثابه سرحد مشترک بین المللی میان افغانستان و پاکستان از طرف حاکمان ستمگستر ناعاقبت اندیش افغانستان می باشد.
اندیشۀ راهرفت به سوی فضای آشتی و تأمین مؤلفه های زیرساخت صلح میان کشور پاکستان وافغانستان فقط وفقظ بر حل قضیه « خط دیورند » وشناسایی آن بستگی دارد وبس.
ما امید واریم که دست اندر کاران ورهبران سیاسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به منافع کل کشور اندیشه نمایند ، دگر با موانع خود ساختی همچو خاندان « آل یحی خان » با شعار های انتزاعی به اصطلاح « داعیه پشتونستان » خود را فریب ندهند ، آفتاب را بادست پنهان ننمایند وبه اراده کل مردم افغانستان احترام وارج بگذارند، صادقانه تمام اسناد ومدارک محرم مربوط به معاهدات منعقده میان حکومات افغانی و هند برتانوی مبنی بر شناسایی خط دیورند را از دهه اول قرن نوزدهم تا دهه اخیر نیمه اول قرن بیستم ، از حبس و مخفی گاه بکشند وجهت آگاهی دقیق و قضاوت عینی مردم از مفاد مقاوله ها ی مذکور آنرا درمطبوعات و رسانه های جمعی کشور وجهان بدست نشرسپارند.
ودرراه واقعی اصول شناسایی خط دیورند بدون هراس و تزلزل به نفع مردمان هردو کشور برادر وبرابر گام عملی واستوار بگذارند ، یکبار وبرای همیشه گلیم این ماتم نیم قرنه را از بین دو کشور باهم برادر بردارند .
درسوم جنوری 2007 میلادی طرح پيشنهادی پاکستان برای کنترول نفوذ ستيزه جويان به داخل افغانستان از راه کشيدن موانع سيم خاردار و مين گذاری مرز مشترک دو کشور، گزینه های سیاسی ای بود که به عکس العمل شدید مقامات بلند پایه جمهوری اسلامی افغانستان مواجه گردید.
ظاهراً مناطقی که پاکستان عجالتاً در نظر دارد تا سیم کشی و مین گذاری نماید از قندهار آغاز و مرزهای شش ویا هفت اجنسی خودمختار قبیله ای باجور، مهمند، خیبر، اورکزی ، کرم، وزیرستان جنوبی، وزیرستان شمالی و شش ناحیه کوچک قبیله نشین همجواربا آنها وهم مرز با افغانستان را تا ولایت کنر شامل میشود .
در فردای آنروز آقای حامد کرزی (1) آشفته و خشمناک طی کنفرانس مطبوعاتی ضمن ابراز مخالفت شدید ادعا نمود که ، حصارکشی مرز با عث جدایی اقوام و مانع تجارت میشود. وتعجب آور آنکه رئیس جمهور افغانستان یکی از دلایل مخالفت با حصارکشی مرزی را موضوع تجارت مردم دوسوی مرز عنوان نموده است. تنها تجارتی که درسراسر خط دیورند(به استثنای گمرکهای اسپین بولدک و خیبر) جریان دارد قاچاق کالا، قاچاق "چوب چارتراش" و قاچاق " مواد مخدر" و "سنگهای قیمتی" است.
بهر حال، ممکن است احساسات مفرط قومی رئیس جمهور حامد کرزی و همکاران افغان ملتی ( اعضای حزب افغان ملت ) او ایجاب نماید تا اعلان نمایند که حق دارند مانع حصارکشی مرز شوند.؟
اما دردا ! که حق حرمت ، حق اقتصاد، حق امنیت وحق زیست مردم مسکین بی وسیله وبی دفاع میهن ما که نعش های بیجان شان بر سرکهای قندهاروهرات و کابل فرش می شود بازماندگان ، یتیمان وبیوگان شان به صف گرسنگان و گدایان می پیوندند ایجاب می نماید ؟ که تا آن مرزمشترک ؟ نه سیم کشی ونه حصار کشی ونه بسته شود ! بل آن مرز مشترک بین الملی میان پاکستان و افغانستان با شفاف اندیشی ، حُسن نیت واحساس برادرانه میان خلق های دوکشور وایجاد اعتماد وثبات و امنیت ، مطابق اسناد دست داشته تاریخی معاهده دیورند وسایرمعاهدات پسندیدۀ تاریخی بعد از آن ، با کمال فضیلت وصداقت بدون طفره رفتن ووقت گذرانی از طرف دولت جمهوری اسلامی افغانستان و مقامات محترم ذی ربط ، برسمیت شناخته شود.
وبدینوسیله مردمان صلح خواه افغانستان وپاکستان برای همیش از شر وبلای این خشونت ریشه داروجنگ رهایی یابند ودر شرایط صلح وهمبستگی متعادل حقوقی و حسُن همجواری و همسایه گی نیک در فضای أمن وآرامش زندگی شرافتمندانه خویش را مانند دیگر خلقهای جهان سپری نمایند.
خط دیورند یگانه سرحد بین المللی افغانستان است که در نتیجۀ معاهدات دوجانبه بین افغانستان و هندبرتانوی بوجود آمده ، درحالیکه این یگانه سرحدی است حاکمان قبیله گرای افغانستان با بینش ایلی وناعاقبت اندیشانه آنرا قبول ندارند .
استمرار شرایط خصومت آمیز بین افغانستان وپاکستان بنفع هیچ کدام نیست ، ومردمان صلح خواه هردو کشور علاقه دارند که روابط شان بهبود یابد. بهبودی روابط دوستانه سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی میان دو کشور زمانی میتواند جاویدانه گردد که جمهوری اسلامی افغانستان بدون ریاء وفریب و چانه زنی مقطعی ، با صداقت وپاکیزگی اندیشه ، متعهد به شناسایی معاهدۀ خط دویورند گردد . این است برخورد خالص وصاف به حل مناقشات ومنازعات میان افغانستان وپاکستان، این است راه انسانیت وایجاد پل دوستی و تجارتی میان دو کشورهم دین وهم آئین و هم فرهنگ . اینست راه حل خشونت منطقه یی ، اینست مبارزه عقلانی وریشه ای علیه تروریزم ومحو لانه های دهشت افکنی ، اینست اسلوب مبارزۀ حقیقی برضد مافیای مواد مخدر ، مافیای فروش سلاح ، اینست شناخت استقلال وحاکمیت سیاسی وارضی کشور همسایه ما پاکستان وسرانجام اینست گام صلح آمیز وانسانی بنفع مردمان دو کشور مستقل وباهم برادروبرابر .
اینک جهت ثبوت ارزش سیاسی واخلاقی این طرح سیاسی « شناسایی خط دیورند » ، بااستفاده از اسناد و مدارک تاریخی ،گونه های اهداف و مفاهیم این راهبرد را در ذیل به تأمل می گیریم .
عوامل تاریخی ایکه معاهده دیورند را حتمی ساخت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زمانیکه تیمورشاه پسر احمدشاه درانی پادشاه خراسان در 19 می 1793 م . بسن 46 سالگی درکابل وفات نمود ، تعداد اولاد های او که درموقع مرگش درقید حیات بوده اند به هفتاد دختر وپسر می رسیده است. ازاینرو مناقشه وجنگ وخشونت دامنه داریکه میان :
برادران سدوزایی ، وبعداً بین خانواده های سدوزایی و محمد زایی ، و پسران پاینده محمد خان محمدزایی ازسالهای ( 1793 شروع تا 1836 م . ) ، بر سر جانشینی سلطنت وقدرت ادامه یافت ، سرانجام مساحت وسیع کشورپهناور ما خراسان که تا زمان تیمور شاه پسر احمدشاه درانی وجود داشت منقرض ساخته شد و به افغانستان محدود امروزی مبدل گردید.
زمان شاه که بعد از مرگ پدرش تیمورشاه ، بکمک خانوادۀ روحانی مجددی ، تاج وتخت را بدست آورد ، درجریان حکمروایی اش صرف جنگ ، آدم کشی ، سزای چشم کشیدن ، سربریدن ، شکم پاره کردن کدام دستآورد اخلاقی وسیاسی واقتصادی وفرهنگی ای به مردم میهن ما نداشت .
اوبراثرلشکر کشی بی مورد وبی ارزش خــویش ، مانند پدر بزرگش احمد شاه گویا به خاک هندوستان سرانجام درپنجاب با مقاومت های جدی سیکها برهبری رنجیت سنگ مواجه گردید وآخرین پایگاه دولت درانی خراسانی درپنجاب از دست آن خارج شد وبه سیکها تعلــق گرفت . (2)
رنجیت سنگ با استفاده ازاین شانس وآگاهی ازاغتشاشات وضع داخلی خراسان ( افغانستان) ، درسال 1812 م. قلعه نظامی افغانی را دراتک ، در1818 م. ولایات ملتان ، در 1819 م .ولایت کشمیر ، در1821 م . دیره غازی خان و دیره اسمعیل خان (3) از دست نیروهای افغان خراسانی گرفت .
همچنان تسلیم دهی بدون قید وشرط ولایت پشاور به رنجیت سنگ حکمران مقتدر پنجاب بوسیله سلطان محمد خان طلایی جد اعلی ظاهرشاه وداود خان ، والی آن ولایت در سال 1832 م . عمل ناجایزوخودمنشانه ای دیگری بود که ازآن تاریخ به بعد پشاور عملاً درکف سیکها قرارگرفت وتصرف والحاق مجدد آن با دادن ده ها هزار قربانی به خراسان ( افغانستان ) هیچ وقت میسر نگردید.
معاهدۀ مثلث لاهور :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توافقات سه جانبۀ میان شاه شجاع نواسه احمدشاه درانی ، مکناتن نماینده حاکم انگلیس هند ورنجیت سنگ پادشاه پنجاب در26 جون 1838 م . که در هیجده ماده تنظیم یافته بود به امضا رسید.
دراولین وآخرین ماده های عهد نامۀ مثلث لاهور آمده بود:
" مادۀ اول : تمام نقاط وعلاقه جات که در دوطرف رود سند واقع وجزء علاقۀ کشمیر تا حدود شرقی وغربی وشمال وجنوبی اتک وتوابع پشاور ویوسفزایی وکوهات وسایر توابع پشاور تاحد خیبر و وزیری وتانک وکرانک وکاله باغ ودیرۀ اسماعیل وتوابع آن وعلاقه جلت ملتان وتمام ملحقات آن را خانوادۀ سدوزایی به ملکیت وحاکمیت « رنجیت سنک پاد شاه سیکها » تصدیق کرده وخانوادۀ سدوزایی نسلاً بعد نسل وبطناً بعد بطن هیچگونه ادعایی به نقاط مذکور وممالک موصوفه نخواهد داشت وممالک مذکور متعلق به « رنجیت سنک » وخانوادۀ اونسلاً بعد نسل وبطناً بعد بطن خواهد بود.
مادۀ هیجدههم : شاه شجاع وسایر خانوادۀ سدوزایی بدون اجازۀ وتصویب کمپانی انگلیس ومهاراجه رنجیت سنک ، معامله وسرو کاری با احدی ازپادشاهان غیر نخواهد داشت وهرگاه پادشاه خارجی عزم لشکر کشی ازراه خراسان (افغانستان ) به خاک کمپانی انگلیسی یا مهاراجه بنماید شاه شجاع متعهد می شود با قوای خود از آن جلوگیری کند . " (4)
معاهده جمرود :
ــــــــــــــــــــــــــ
امیر دوست محمد خان مانند سلف اش بخاطر دست یابی به قدرت وحاکمیت وناآگاهی از نیروی مقاوم مردمی ـ مردم خراسان ( افغانستان ) ، مرتکب اشتباه عظیم تاریخی شده بود. اودر اوج جنگ ومقاومت آزادیخواهان وطنپرست علیه انگلیس ، که ظاهراً رهبری وقیادت این مقاومت را درشمالی ( پروان وکاپیسا ) در پهلوی مسجدی خان کوهستانی ویارانش بدوش داشت ، ناگهان درسوم نوامبر 1840 م. از صفوف همین مبارزان [ راه استقلال و آزادی خراسان ] جدا شد پنهانی سر راست به کابل رفت وشمشیر خودرا به مکناتن نمایندۀ انگلیس تسلیم نموده بود . دردوره دوم پادشاهی اش " اونیز گذاشت که انگلیسها تا 1845 م. ولایات سند وبلوچستان را اشغال نماید وهم بعد از امحای حکومت سیکها وعقب کشی امیر دوست محمد خان ازکجرات واتک درسال 1849 م. خودش را وارث وجانشین سیکها در ولایات مغصوبه از خراسان (افغانستان ) اعلام نماید " (5)
معاهدۀ جمرود میان سردار غلام حیدر خان ولیعهد دوست محمد خان و« سرجان لارنس » گورنر جنرال پنجاب در 30 مارچ
1855 م . در جمرود به امضا رسید، یعنی استقلال خزاسان (افغانستان ) غالب با ولایات سواحل راست سند وبلوچستان رسماً به انگلیسها تسلیم گردید. تاریخ دان شهیرغلام محمد غبارمعاهدۀ سه فقره ای جمرود را نخستین عهد نامۀ دولت محمد زایی می خواند که به دیکتۀ انگلیس ها توسط نمایندۀ امیر دوست محمد خان بدون چون وچرا و حتا بدون تصحیح یک کلمۀ آن امضاء گردید. در معاهده آمده بود:
" مادۀ اول : مابین آنریبل ایست اندیا کمپانی و جناب امیر دوست محمد خان والی کابل و آن ممالک خراسان ( افغانستان ) که در قبضۀ او میباشد، و ورثای امیر مذکور صلح و دوستی دوامی خواهد بود.
مادۀ دوم : آنربیل ایست کمپانی معاهده مینماید که احترام آن علاقه جات خراسان (افغانستان ) را که حالا در تصرف امیر مذکور میباشند، بکنند وابداً در آنها مداخله ننمایند.
مادۀ سوم : جناب امیر دوست محمد خان والی کابل و آن علاقه جات خراسان ( افغانستان ) که حالا در قبضۀ او میباشند، عهد مینماید ازطرف خود و ازطرف ورثای خود علاقه جات آنریبل ایست کمپانی را احترام نماید و ابداً در آنها مداخله ننمایند، و با دوستان آنریبل ایست اندیا کمپانی دوست باشند و با دشمنان کمپانی مذکور دشمن باشند."(6)
معاهده گندمک :
ـــــــــــــــــــــــــــ
این عهد نامه در گندمگ بتاریخ 26 می 1879 م . میان امیر محمد یعقوب خان نواسه امیر دوست محمد خان و« سرلویس کیوناری » نماینده سیاسی انگلیس طی ده ماده به امضا رسید.
بدین طریق امیر محمد یعقوب خان علاقه کرم تا ابتدای جاجی ، درۀ هیبتناک خیبر تا کناره شرقی هفت چاه ، لندی کوتل وسیبی وپشین را تا کوه کوژک واستقلال خراسان ( افغانستان ) را یکجا به هند برتانوی تسلیم دادند. به استقبال موفقیت این معاهده « لیتن » گورنرجنرال هند در هندبرتانوی وکابینۀ « دیزرایلی » در لندن از شادی این فتح عظیم وسهل الحصول که شاهرگهای حیاتی سوق الجیشی خراسان ( افغانستان ) را ( بولان ، پیوار وخیبر ) در دسترس انگلیس گذاشته بود ، جشن گرفتند . (7)
معاهده دیورند
ــــــــــــــــــــــ
هیأت انگلیسی بتاریخ 12 اکتوبر 1893 م. برهبری مارتیمردیورند با شش نفر (کلنل الیس ، دکتر فن ، لفتننت سمت ، لفتننت مکمهان ، مستر دانلد ومستر کلارک ) همراه با 463 حیوان باربر و324 نفر عمله براه خبیر به کابل مواصلت کردند واز طرف حکومت امیرعبدالرحمان خان با بیست ویک آتش توپ استقبال گردیدند. مدت اقامت این هیئت در کابل متجاوز از 40 روز طول کشید ومذاکرات ظاهراً در فضای دوستانه ... پیش می رفت . در مرحلۀ نخست طرف انگلیسی مسئله سرحد خراسان ( افغانستان) وروسیه را پیش کشید واظهار داشت که چون دو دولت روس وانگلیس قبلاً به موافقه رسیده اند که رودخانه پنج (یا آموی علیا ) در این قسمت سرحد خراسان( افغانستان) شناخته شود ، امیر عبدالرحمان باید مناطقی را که درشمال رودخانۀ مذکور به زیر تصرف خود کشیده است ، تخلیه کند. ... امیر موافقت کرد که سرزمین های روشان وشغنان ماورای آمو را ترک بگوید وبشرط آنکه روسها و متحدینشان بمناطق واقع در جنوب رودخانه مداخله نکنند. دیورند این شرط را پذیرفت وموضوع توسط موافقتنامه مورخ 12 نوامبر 1893 م. تسجیل یافت. ... سپس هیأت انگلیسی موضوع تعیین سرحد بین خراسان ( افغانستان) و متصرفات آن کشور را در هند که موضوع اصلی مسافرت آن به کابل بود مطرح ساخت. نتیجه مذاکرات دراین باره انعقاد معاهد مورخ 12 نوامبر 1893 درمورد سرحد شرقی وجنوبی خراسان (افغانستان ) از واخان تا سرحد ایران بود که بنام خط دیورند شهرت یافت وفاصلۀ 2430 کیلو مترمرز مشترک میان کشور افغانستان و پاکستان امروزی را تشکیل میدهد .
بموجب این معاهده ، امیر از ادعای افغانستان بر مناطق مثل : صوا ت ، باجور ، چترال ، وزیرستان وچمن صرف نظر کرد . ... طرفین موافقت نمودند تا حد بخشی در خود محل توسط هیأت مختلط صورت گیرد.
سرانجام طبق معاهده دیورند ، گویا امیرعبدالرحمان خان قطعات وسیعی از خاک خراسان ( افغانستان) را به برتانیه واگذار شد . معذالک نمی توان گفت که این اراضی به واقع از پیکر افغانستان جدا شده باشد ، زیرا طوریکه قبلاً دیدیم اکثر مناطق مذکور در آن تاریخ وحتا قبل از آن در زیر ادارۀ حکومت افغانستان نبود وباشندگان آن نه تنها بدولت افغانستان مالیه ومحصول نمی پرداختند ، بلکه مصارف وادارۀ امنیت شان بایستی از جانب سایر مردم کشور فراهم می شد . عمال انگلیس سعی داشتند تا با استفاده از معلوم نبودن خط سرحد ... در این منطقه بی صاحب ( No man’s land ) هرچه عمیق تر نفوذ نمایند.
در برابر این همه گذشت ها از طرف حکومت عبدالرحمان خان ، حکومت انگلیس فقط حاضر شد تا اعانت مالی آن دولت به امیر از 1200000 کلدار به 1800000 افزایش بدهد وطرفین در خاتمۀ مذاکرات در یک « دربار » عمومی اتحاد شان را اعلان کردند .(8)
امیر عبدالرحمان خان مانند اجداد خود یکبار درسال 1880 م . بغرض استقرار تاج وتخت شخصی خود از استقلال و خاکهای خراسان (افغانستان) دربرابر انگلیس گذشت ودر سال 1893م. این گناه وعمل شرم آورنا بخشودنی را باردگر تکرار کرد.
مشروعیت معاهدۀ دیورند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اول ـ معاهده لوئی دین ــ حبیب الله :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسناد تاریخی حاکی از آنست که در اواخر عمر امیرعبدالرحمان خان ، « لارد کرزن » ویسرای جدید التقرردولت
هند برتانوی عقیده داشت که دولت هندبرتانوی در برابر افغانستان ازقدرت خود بقدر کافی استفاده نکرده است . درانعکاس این اندیشه شعبه اطلاعات حکومت هند فهرستی مرکب از شش فقره از مطالبات انگلیس تهیه نموده که باید بر افغانستان تحمیل می گردید ودر فقرۀ 1 ، 2، 3 ، آن چنین آمده است :
1 ـ تجدید نظربرخط دیورند از نقطۀ نظرسوق الجیشی حکومت هند
2 ـ مراقبت بر ورود اسلحه به افغانستان و استعمال آن ،
3ـ خوداری افغانستان از کمک به قبایل واقع در سمت انگلیسی خط دیورند در گفتار وعمل .
پیش از آنکه این پلان در محل اجرا گذاشته شود امیر عبدالرحمان فوت نمود وفرزندش امیر حبیب الله خان صاحب تاج
وتخت شد. ویسرا در تعزیت نامه ای که به امیر جدید فرستاد به ضرورت اعزام یک هیأت از هند به افغانستان برای بازنگری موافقات در مورد سرحد طرفین و تفاهمات قبلی اشاره نمود. مگرامیر از چنین مذاکره مزید طفره رفته در عوض به ویسرای هند برتانوی اطمینان داد که تاوقتی که دولت برتانیه به تعهداتی که دربرابر پدر او داشت وفا نماید او هم احکام آن را محترم خواهد شمرد. (9)
درسالهای بعد « لارد کرزن » مکرراً به این موضوع رجوع نموده ، از امیر حبیب الله دعوت بعمل آورد که به هند برتانوی سفر کند . امیر به سفر هندوستان علاقه مند نبود .
مگر دولت هند برتانوی بخاطر آنکه امیر را وادار به سفر نماید، از فرستادن مبلغ سالانه 1800000 روپیه و اجازۀ ترانزیت اسلحه نظامی به افغانستان از طریق قلمرو هندوستان ـ که هردوی آن در معاهدۀ دیورند درج شده بود ـ ابأ ورزید.
گرچه در این مرحله امیر حبیب الله به هندوستان سفر نکرد، ولی توافق نمود تا وزیر دولت در امور خارجۀ بریتانیا برای هندوستان، آقای « لوئی دین » را بمنظور مذاکره در مورد مسائل مورد علاقه در کابل بپذیرد. آقای لوئی دین در حالیکه یک مسودۀ موافقتنامۀ جدیدی را با خود داشت در اواخر سال 1904م. وارد کابل گردید. امیر حبیب الله مسودۀ از خود پیشکش نمود که محتویات آن بجز از تائید و تمدید توافقات قبلی با بریتانیا چیز دیگری را در بر نمیگرفت. معاهدۀ مذکور بعد از مذاکرات جانبین بتاریخ 21 مارچ 1905 میلادی متقابلاً به امضأ رسید و دولت هند برتانوی ارسال مبلغ سالانه 1800000روپیه ـ بشمول قروض قبلی - را از سرگرفته و اجازه داد تا افغانستان در صورتی که بخواهد از طریق خاک هندوستان اسلحۀ نظامی وارد نماید. در معاهدۀ مذکور که غالباً بطور مختصر بنام موافقتنامۀ « دین ـ حبیب الله» یاد میشود، متن تعهدات امیر حبیب الله قرار ذیل است:
امیر حبیب الله بدینوسیله توافق مینماید که در امور مهم اساسی و فرعی مندرج معاهده « خط دیورند » در ارتباط به امور داخلی وخارجی وسایر تفاهماتی که اعلیحضرت ( امیر عبدالرحمان خان ) پدر مرحوم من با حکومت اعلی بریتانیا منعقد نموده و مطابق به آن عمل کرد، من هم مطابق به همان موافقتنامه ومعاهده خط دیورند
عمل نموده ام ، عمل مینمایم و عمل خواهم کرد، و من در هیچ معامله و پیمانی آنها را نقض نمی نمایم. (10)
لهذا بعد از انقضای معاهده دیورند با وفات امیر عبدالرحمن، اعتبار آن در سال 1905م. دوباره با شخص امیر حبیب الله تمدید گردید که تا وفات وی و آغاز جنگ سوم افغان و انگلیس در سال 1919 م. دوام نمود.
دوم معاهده راولپندی :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد ازجنگ سوم افغانستان وانگلیس بتاریخ 26 جولای ، هیأت افغانی خراسانی بریاست علی احمد خان ناظر امور داخله و هیأت انگلیسی بریاست سرهملتن گرانت ، سکرتر امور خارجه در راولپندی به مذاکرات شروع کرده در آخر به امضای " معاهدۀ صلح فی مابین دولت جلیلۀ برتانیا و دولت مستقل افغانستان " مورخ 8 اگست 1919 میلادی منجر گردید. معاهده صلح مطالب عهد نامۀ مذکور
ازاینقرار بود:
1 ـ برقراری مجدد صلح بین دو کشور.
2 ـ منع تورید اسلحه به افغانستان از طریق هند.
3 ـ قطع شدن امداد پولی هند به افغانستان .
4 ـ تصدیق مجدد خط دیورند از جانب افغانستان وتعین خط سرحد در حصۀ تورخم به میل انگلیس . (11)
اما تا جائیکه به مشروعیت خط دیورند ارتباط میگیرد، مادۀ پنجم معاهدۀ صلح قرار ذیل مینگارد:
دولت افغانستان سرحد هندو - افغان را همانطوری که توسط امیر مرحوم [حبیب الله ] پذیرفته شده بود، قبول مینماید.
فلهذا برای اولین بار موقف قانونی خط دیورند منحیث سرحد بین المللی افغانستان و هند برتانوی از محدودیت مصادفت میعاد آن با طول حکمروایی هر امیر فارغ شده و مشروعیت آن توسط حکومات دو مملکت مستقل افغانستان و بریتانیا بطور دائمی تائید گردید.
سوم معاهد صلح کابل :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دومین معاهده میان دولت امان الله خان و انگلیس ها در 22 نوامبر 1921 م. توسط محمود طرزی وزیر خارجه افغانستان وآقای هینری دابس نماینده فوق العاده بریتانیا ، در کابل به امضاء رسید.
معاهدۀ سال1921م. منعقدۀ کابل متشکل از 14 ماده بود ، معاهدۀ سال 1919 م. منعقدۀ راولپندی را منسوخ نمود، ولی خود آن خط دیورند را منحیث سرحد بین المللی افغانستان یکبار دیگر برسمیت شناخت. مادۀ دوم معاهدۀ مذکور در مورد قرار ذیل است:
جانبین سرحد هند ـ و افغان( خراسان ) را، همانطوریکه توسط دولت افغانستان تحت مادۀ پنجم معاهدۀ 8 اگست 1919 م. منعقدۀ راولپندی پذیرفته شده بود، متقابلاً قبول دارند. (12)
چهارم تصدیق نامه ( 1930م.) نادرخان :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس از سقوط سلطنت امان الله خان و 9 ماه پادشاهی حبیب الله خان کلکانی که بیشتر در جنگ بامحمد نادرخان وبرادرانش سپری گردید، محمد نادر خان به تخت سلطنت جلوس کرد.
در زمینۀ سیاست خارجی روش محمد نادر خان ازنظر شکل با روش امان الله خان نزدیک ، اما از نگاه محتوا در قطب مخالف واقع بود . وی با تمام کشور های همسایه ودول بزرگ آن زمان دوباره مناسبات سیاسی قایم کرد ، اما در بین آنان برای انگلیستان مقام خاص قایل شد وبدون آنکه رسماً یا اسماً از استقلال کشور صرفنظر کرده باشد در عمل خود را به مشوره با دولت مذکور پایبند ساخت واز تعقیب سیاست مخالف آن در سرحد خود داری نمود. اوبرادر خود سردار شاولی را به حیث وزیر مختار ونمایندۀ خاص به لندن فرستاد . پس از ورود به لندن ازطریق تبادلۀ یاد داشت دیپلوماتیک با " آرتر هیندرسن " وزیر خارجه بریتانیا در 6 جولای 1930 م . معاهدۀ صلح کابل سال 1921م . را مورد تأیید قرار داد. در مادۀ دوم این یاداشت گفته می شود : " در پاسخ [ به یاداشت شما ] من نیز افتخار دارم تا رسماً ثبت نمایم که درک ما نیز همین است که این دو معاهده [معاهدۀ 1921 و معاهدۀ تجارتی جون 1923 ] دارای اعتبارتام بوده وکاملاً مرعی الاجرا میباشد"(13)
محمد نادرخان طی سالهای کوتاه سلطنت خویش( 1929- 1933) بیشتر از دوران وزارتش در سلطنت امان الله خان به سیاست اغماض و سکوت در مورد موضوع دیورند و تائید معاهدۀ 1921 کابل پابندی داشت. زیرا او مرهون کمک و حمایت انگلیس در تصاحب سلطنت بود . یکی از مهم ترین حمایت انگلیس ها این بود که به وی اجازه دادند تا از مردم آنسوی دیورند برای تصاحب سلطنت سرباز گیری کند . ضمن آنکه زمینۀ سفر و عزیمت او را به داخل خراسان (افغانستان ) بمنظور کسب اقتدار و سرنگونی سلطنت حبیب الله کلکانی از طریق قلمرو هند برتانوی آماده کردند. محمدنادر شاه پس از تصاحب سلطنت از کمک های مستقیم نظامی و مالی انگلیس ها برخوردار شد. انگلیس ها از سیاست و عملکرد محمد نادر خان در مورد آنسوی دیورند راضی و خشنود بودند.
به قول پروفیسور لودیک آدمک ازمحققین افغانستان شناس امریکایی: "سیاست مداران برتانوی در اروپا و هند زمانی رضائیت خاطر خود را، ازطرزالعمل و ذهنیت زمام داران جدید افغانستان (محمد نادر خان و برادرانش) ابراز داشتند و گفتند ازهمکاری رفیقانه و دوستانه ایکه ما از حکومت افغانستان در پیش آمد با معضلۀ قبایل در سرحدات مشترک مان دیده ایم راضی و قانع هستیم. " (14)
برخورد ایلی خاندان آل یحیا با معاهدۀ دیورند :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حکومت محمد هاشم خان 1930 ـ میلادی 1946 با پیروی از سیاست ، اغماض و سکوت برادرش نادر شاه در مدت هفده سال حکمروایی اش آگاهانه و مغرضانه جهت حفظ قدرت خاندان آل یحیا ، از طرح جدی موضوع دیورند با انگلیس ها که در حال از دست دادن سلطۀ خود به نیم قاره بودند ، خود داری کرد.
با تغییراوضاع سیاسی اروپا بعد از جنگ دوم جهانی وفشارروز افزون جنبش های آزادی خواهی در نیم قاره هند علیه سیاست استعماری انگلیس ، همه سبب گردید که کشور بریتانیا به خواست برحق آزادی خواهان نیم قاره هند سر تعظیم فرود آورد. بدین اساس در اوایل جون 1947 صدراعظم انگلیس آقای کنت اتلی ، پیشنهاد تجزیه نیم قاره هند را بدو کشور مستقل هند و پاکستان به پارلمان انگلیس ارائه نمود . " بعد لارد لوی مونت بیتن ، طرح تقسیم نیم قارۀ هند را در 15 اگست 1947 به دو کشور اعلان نمود، [به مردم سرحد گفته شدکه الحاق خود را به هند ويا پاکستان اعلان نمايند. الحاق با هند غيرممکن بود. در نتيجه مردمان مسلمان سرحد به کشورمسلمان پاکستان مدغم شدند.] ، [ در این وقت ] حکومت افغانستان حیثیت تماشا بین را حفظ نمود. " (15)
حتا زمام داران افغانستان با دوحزب مقتدر کانگریس و مسلم لیک که مصروف فعالیت آزادیخواهانه در جهت استقلال شبه قارۀ هند از سلطۀ استعمار بریتانیا بودند به هیچ تماس و مذاکره ای بر سر موضوع دیورند و سرنوشت پشتونها نپرداختند.
اما پس از تقسیم نیم قارۀ هند در 1947 بدو کشور مستقل هنوستان و پاکستان که مصادف به زمان صدارت شاه محمود خان بود ، دولت وقت افغانستان با درک نادرست ذهنی و ایلی و قبیله ای یی که از اوضاع و احوال سیاسی جهان و منطقه داشت ، به عوض اینکه حاکمیت سیاسی و ارضی کشور نو تشکیل پاکستان مستقل را به رسمیت بشناسد وخط دیورند را به صفت مرز مشترک بین المللی میان افغانستان و پاکستان اعلان نماید ؟ خلاف اراده و آرزوی صلح خواهانۀ خلق های دو کشور ، تحت احساسات برخی حلقات قبیله گرا ، به ناحق « داعیه پشتونستان » را نا عاقلانه وذهنی گرایانه مطرح نمودند. وهمین بذر تخم بد بینی وتنفروبی اعتمادی میان دوکشور، با دستان سیاه حاکمان وابستۀ خاندان آل یحیا( اولادۀ سلطان محمد خان طلایی محمد زایی) بود که تا امروز نقاضت و دشمنى هاى سياسى بين پاکستان و افغانستان را دامن زد ، ومانع ثبات سیاسی و اقتصادی در منطقه وکشور ما گردید .
گرچه به گفتۀ سيد قاسم رشتيا تاریخدان و وکیل ریاست مستقل مطبوعات وقت : " ... درسال 1947 موضوع سرحدی میان هند برتانوی و افغانستان زیر بحث بود . حکومت افغانستان بسویه عالی مجالسی ترتیب داده و موضوع را زیر بحث گرفت. بالاخره فیصله شد که چون وقت زیادی گذشته ، افغانستان نباید ادعای ارضی نماید ، سیاست دنیا هم اجازه نمی دهد که تمام معاهدات سرحدی تجدید شود، زیرا درآن صورت نقشه دنیا تغییر می خورد . افغانستان تصميم گرفت ، براى ساکنان آنطرف سرحد [ صرف] «حق خود اراديت» بخواهد " .(16)
اما خلاف خواست مردم افغانستان ،خاندان آل یحیا مبنی برعدم شناخت معاهدۀ خط دیورند و نقض معاهدات تائیدی 1905 ، 1919 ، 1921 و1930 ، که همه دال بر شناسایی برحق معاهدۀ خط دیورند داشتند ، مگربرخلاف بوسیلۀ طرح « داعیه پشتونستان » مرتکب اقدامات ضد ملی ذیل گردیدند :
1 ـ بیانیه تحریک آمیز شاه محمود خان صدراعظم وقت علیه پاکستان در مارچ 1949 در شهر جلال آباد .
2 ـ اجلاس جرگه بزرگ جلال آباد در ماه مارچ 1949 تصمیم گیری آن ... گویا ؟ برای حق تعیین سر نوشت افغانهای ماورای دیورند تا سند .
3 ـ بتعقیب آن ، جولای 1949 [ به اصطلاح ] « شورای ملی افغانستان » که تعدادى از اعضاى حزب ويش زلميان در انتخابات دوره هفتم به شوراى ملى راه يافته بودند با ديگر روشنفکران شامل در شورا که براى آزادى قبايل پشتون سخت پافشارى مىکردند، فيصله اى صادر کرد و معاهده خط ديورند را ملغى قلمداد نمود.
4 ـ متعاقباً شورای ملی ، روزى را بنام « روز پشتونستان» بتاريخ 9 سنبله 1331 به تصويب رسانيد و قرار بر آن شد تا هر سال از اين روز تجليل به عمل آيد. (17)
5 ـ تشکیل جرگه بزرگ داود خان صدر اعظم جدید در سال 1955 در کابل و پیشنهاد های حکومت را در قبال تحقق « داعیه
پشتونستان » و حق بدست آوردن مهمات حربی وسلاح از هر کشوری که میسر شود تصویب نمود.
حکومت وابسته بغیر خاندان آل یحیا و بویژه صدراعظم شاه محمودخان وداود خان که هردوبا پیش کشیدن « داعیه پشتونستان » قضیه را در سر فصل سیاست حکومت خود قرار دادند ، قسمیکه سياست داخلى و خارجى افغانستان براى حل همين مسأله وقف شده بود و هرگونه ايراد يا اعتراض نسبت به آن گناه کبيره و حرکت ضد ملى محسوب مىشد.
داعیه پشتونستان نزد شاه محمود خان و داود خان بخاطر دوهدف از الویت سیاسی خاص برخوردار بود:
یکی اینکه خاندان آل یحیا به نسبت اعمال سیاست ترور واختناق و پیوند مخفی وآشکاریکه با انگلیسها داشتند ، تنفر و انزجار مردم را کمایی کرده بودند وجای پایی میان مردم افغانستان نداشتند وبدین اساس از شرایط تشنج و حاد سیاسی واقتصادی جامعه پیوسته سود می بردند .
دو اینکه ، آنها میخواستند بزرگترین میراث عقدۀ حقارت تاریخی وافسردگی روانی خویش را ( که ناشی از اشتباهات پدر بزرگ شان ، سردار سلطان محمد خان طلایی در سال 1832 که حاکم پشاور بود وبراثر دشمنی ایکه میان او و برادرش امیر دوست محمد خان رخ داده بود ، از ترس برادربزرگش وحفظ قدرت خویش در آن وقت خود وپشاوررا یکسره به حاکمیت سیکها تحفه داده بود ،) ، جبران نمایند .
واقعاً روش معالجۀ افسردگی های روانی این خاندان وتعقیب سیاست های جنگ ، خون و خشونت ، جز تيره شدن مناسبات همسايگى وبد بینی و بی اعتمادی چیز دیگری را به خلقهای دوطرف خط دیورند به ارمغان نه آورد.
در اتکأ به اسناد تاریخی دست داشته میتوان گفت که تقریباً تمام مرزهای فعلی افغانستان در نیمۀ دوم قرن نزدهم میلادی تعیین گردیدند. با وجود اینکه خط دیورند یگانه سرحدی بود که در مورد آن با امیر افغانستان بشکل دوجانبه مذاکره صورت گرفت. و برعکس سرحدات افغانستان با دگر کشور های همسایه بشمول روسیۀ تزاری وقت و چین در نتیجۀ مذاکرات دوجانبه بین بریتانیا و روسیه تعیین گردید و برای افغانستان هیچگاه حق اشتراک در این مذاکرات داده نشد. همچنان سرحد افغانستان با کشور ایران اساساً در نتیجۀ میانجیگری بریتانیا بین این دوکشور تعیین گردید. .
ولی با وصف آنکه در مورد دیگر سرحدات با افغانستان هیچ مذاکرۀ صورت نگرفته بود، با آنهم دولت افغانستان مشروعیت این سرحدات را پذیرفته است، که این خود نیت غیراخلاقی وغیر سیاسی حکومات قبیله گرا ، تک تبار و خشونت پرورافغانستان را تمثیل می کند .
همچنان مدعیان داعیه پشتونستان باید این قضیه را نیز با عقل سلیم وروشن اندیشی بدانند که سرحدات شمالی افغانستان با ممالک آسیای میانه نیز نفوس بزرگی از مردمان هم نژاد، هم فرهنگ و همزبان را از هم جدا ساخته است و اگر قرار باشد که ازمنطق قبیله
گرایان افغانستان استفاده کنیم، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی باید همان تأثیری را بالای سرحدات افغانستان ـ آسیای میانه داشته باشد که سقوط هند برتانوی گویا بالای خط دیورند نمود. آیا افغانستان حاضر است تا بر ضد مشروعیت سرحداتش با جمهوریتهای آسیای میانه همچو یک موقف مشابهی را اتخاذ نماید؟ بر حق نه خیر .
خوشبختانه تا بحال هیچ کشوری از موقف برخورد سیاسی افغانستان در ارتباط به معضلۀ خط دیورند پشتیبانی ننموده است ، بشمول هندوستان و اتحاد شوروی سابق . اما در مقابل، تمام کشور های پرقدرت و سازمانهای مهم بین المللی، بشمول امریکا، انگلستان، ملل متحد و کشور های اسلامی خط دیورند را بمثابه سرحد قانونی و دایمی افغانستان وپاکستان برسمیت میشناسند. (18)
منابع و مآخذ :
ـــــــــــــــــــــــ
(1) ـ برگرفته شده از سایت www.fromwest.blogfa.com/ - 121k
(2) رجوع شود به تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر ، ج1 ق.1 ، ص 191 .
(3) رجوع شود به افغانستان درمسیر تاریخ ، میر غلام محمد غبار ، ص 431
(4) همانجا ، چاپ سوم 1366 ، ص 578 ؛ وهمچنان به ویبسایت خیرالدین خیبر
totye200475.blogfa.com/ - 479k دیده شود .
Martin Ewans, Afghanistan: A New History (Richmond: Curzon, 2001), pp. 81-82
Aitchison, TREATIES, ENGAGEMENTS AND SANADS, Vol. XIII, No. XXI, p. 282.
(5) رجوع شود به : افغانستان در مسیر تاریخ ، غبار ، ص 579 .
(6) همانحا ص 584 .
(7) همانجا ص 611 .
(8) رجوع شود به : افغانستان در پنج قرن اخیر ، محمدصدیق فرهنگ ، ج 1 ق 1 ، ص 413 ، 414 ، وافغانستان در مسیر تاریخ ، غلام محمد غبار ، صص 687 ـ 692 .
(9) رجوع شود به : افغانستان در پنج قرن اخیر ، صدیق فرهنگ ، ج 1 ق 1 ، ص 450 .
(10) رجوع شود به نوشته : احمد شایق قاسم ، پژوهشگر در دانشگاه ملی استرلیا ومآخذی که آن استفاده برده
(11) محمد صدیق فرهنگ ، ج 1 ق.2 ، ص 508 ـ 509 .
(12) رجوع شود به نوشته : احمد شایق قاسم ، پژوهشگر در دانشگاه ملی استرلیا ومآخذی که آن استفاده برده :
C. U. Aitchison, B.C.S, A Collection of TREATIES, ENGAGEMENTS AND SANADS, Vol. XIII, No. XXIV, p. 288.
(13) رجوع شود به : تاریخ افغانستان درپنج قرن اخیر ، صدیق فرهنگ ، ج1 ق.2 ، ص 608 ، 609 ؛ وهمچنان : ویبسایت خیرالدین خیبر
totye200475.blogfa.com/ - 479k دیده شود .
(14) رجوع شود به نوشتۀ : محمداکرام اندیشمند (ما ـ و پاکستان بخش اول) www.paymanemeli.com/modules.php?name=News&file=article&sid=1149 - 65k
(15 ) همانجا . وهمچنان : افغانستان در پنج قرن اخیر ،ج1 ق 2 ، ص 668 .
(16) رجوع شود به : کاندید اکادمیسین سیستانی « مسئله پشتونستان زخم ناسور خط دویرن » ویبسایت آریایی .
(17) افغانستان در پنج قرن اخیر ، صدیق فرهنگ ، ج 2 .
(18) رجوع شود به نوشته : احمد شایق قاسم ، پژوهشگر در دانشگاه ملی استرلیا ومآخذی که آن استفاده برده :
Olaf Caroe, The Pathans: 550 BC-AD 1957 (London: Macmillan, 1958), pp. 465-466. Hasan Ali Shah Jafri, Indo-Afghan Relations (New Delhi: Sterling Publishers Private Limited, 1967), p. 88. Dupree, Afghanistan, pp. 485-494. Ewans, Afghanistan, pp. 538-554. Tariq Mahmood, The Durand Line: South Asia’s Next Trouble Spot [Thesis], (Monterey-California: Naval Postgraduate School, 2005), pp. 23-25.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تغییرنام افغانستان به خراسان 70
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش سوم :
طرح سیاسی
صرف با زبان فارسی ؛ پایه های اجتماعی واقتصادی ملت خراسان تقویت وصلح در افغانستان استوار میشود
( آلمان ـ مارچ ــ 2007 میلادی )
اول ـ پیدایی عظمت علمی و فرهنگی زبان فارسی
هدف از طرح سیاسی تحقق ودرک راهبرد سیاست ، زبان فارسی بمثابه زبان اقتصاد وسیاست ، زبان آموزش وپرورش همگانی ، تلاش انسانی و اجتماعی ای میباشد برای فراهم ساختن زمینه های زیرساخت جامعه نوین متعادل حقوقی ، مدنی وصلح آمیز در کشور نا آرام ما افغانستان امروز .
با ادای ادب و احترام اجازه خواهم داشت که گرمترین احساسات انسانی و اخلاقی خویش را به تمام هم میهنان وهمشهریان کشور مان در هر کجای دنیا که هستند تقدیم نمایم وخوشبختی و سلامتی شان رااز بارگاه حقانیت ذات متعال تمنا کنم .
خواست وآرزوی برحق وصلحخواهانۀ ما همواره این بوده است که شهروندان خراسان (افغانستان کنونی ) با درک عقلانی از نیاز زمان والهام گیری از حقایق تاریخی چندین هزار ساله مان بتوانند دریک فرآیند پویا و متحرک سازندگی راهی را انتخاب نمایند که در پهلوی ملل زنده و آزاد جهان ، تثبیت عزت و هویت ملی و بین المللی گردند .
بدین مناسبت چنانچه در فوق ذکر است بتاریخ اول حمل سال 1385 خورشیدی ازاین قلم طرح سیاسی زیرعنوان « تغییر نام افغانستان به خراسان » بشکل گسترده در مطبوعات درون مرزی وبرون مرزی بنشر سپرده شد. مردمان صلح خواه کشور ما واکثریت نهادهای سیاسی و فرهنگی ، خردمندان وشخصیت های مختلف سیاسی ومذهبی از این طرح سیاسی « صلح طلب » حمایت ، قدردانی و پشتیبانی نمودند .
روشن است که ، درک اوضاع سیاسی بخش مهمی در تبیین ومعنا دارکردن اقدامات ورویکرد های فکری ما است. بتاسی ازآن این جانب با فهم شرایط زمانی ومکانی وبستراجتماعی وسیاسی درکشور ، جهت معرفی و توجیۀ ماهیت و اهمیت همه جانبه طرح سیاسی « تغییر نام افغانستان به خراسان » سه سال واند ی میشود که کار وزحمت تحقیقی و فرهنگی دارم . حاصل این پژوهش تألیف ونگارش کتابیست در بیان عظمت فرهنگی حوزۀ تمدنی خراسان وبازتابیست از توضیح وتفسیر ارزشهای معرفتی وعلمی آن مبنی بر توجیۀ منطقی انگیزه تغییر نام کشور کنونی ما به نام خراسان وسرانجام در فرآیند مستدام تکامل آن به « ملت خراسان».
ـ این اثر در آیندۀ نه چندان دور به آذين چاپ آراسته و در اختیار مردم ما قرار خواهد گرفت.
در همسویی تحقق اهداف سیاسی نیک وانسانی ما اذعان باید کرد که راهبرد برخورد بر تغییر نام افغانستان به خراسان از نظر عمل واقدام سیاسی یک پدیدۀ مجرد و شعارگونه نیست . بل بطور کلی مجموعۀ رویکرد های بنیادی وآموزش پویای چند بُعدیی خواست عینی جامعه ماست ، که تحقق راستین این راهبرد ها را در قالب الگو های بنیادی باسایر ابعاد زندگی اجتماعی ، نمود های هستی وسازندگی شرایط صلح و همبستگی ملی نهادینه می سازد.
بدین مناسبت باری ما احترامانه ازدولت جمهوری اسلامی افغانستان واز پارلمان ج . ا . افغانستان واز قوه قضایی ج . ا. افغانستان واز تمام احزاب و نهاد های اجتماعی وسیاسی مستقل و وابستۀ کشور، واز شخصیت های فرهنگی وسیاسی گروهی وانفرادی واز همۀ رهروان راه صلح ، آزادی و استقلال ملی ... ، یکبار دیگرآرزومیبریم که به ارزش واهمیت واقعی و عینی این طرحهای صلح آور مان ، توجه سیاسی واخلاقی خویش را مبذول خواهند فرمود وبا اندیشه باز شناختی حق وحقیقت، خردمندانه درجهت تحقق عملی وحقوقی وسیاسی مفردات ومفاهیم آن گام استوار خواهند برداشت. یک حقیقت مسلم است که :
ــ با تغییر نام افغانستان به خراسان وقبول معیار های فرهنگی ارزشی سیاست یک زبانی فارسی در سو رفت تشکیل ملت سربلند خراسان ؛ ـ مردم ما یک بار وبرای همیشه از شر خصومت ملی نفاق ملی تعصب زبانی نژادی ومحلی نجات مییابند . نسلی ظهورمیکند بنام «شهروندان خراسانی ، ملت خراسان » . که مراتب عشق به وطن ودفاع ازمنافع ملی وبرخورداری از احساس عزت و هویت ملی ، در خون ، گوشت وپوست و استخوان فرد فرد ایشان یکسان عجین شده ودر حیات حقوق شهروندی و حق مشارکت مردم در حاکمیت سیاسی ، تبلور عینی حاصل میکند .
در تحقق سیاسی چنین شرایطی دیگراسلوب کهنۀ تاریخی حمایت راه های عملی سیاست اجیر گیری نیروهای غرضدار خارجی در کشور ما تحت نام به اصطلاح نمایندۀ این قوم ویا آن ملیت ونصب آن اجیرهای دست نشانده در ساختار حاکمیت سیاسی صادراتی وابسته به استکبار ، مسدود می شود . وزمینه های عینی رشد خود گردانی حاکمیت سیاسی مستقل ، ومتعادل ملی غیر وابسته بوجود می آید .
درآن وقت بگذارکه شهروند جامعه ما بصفت یک خراسانی اصیلی که واقعاً از میان مردم و گرو های قومی و مذهبی افغانستان امروز برخاسته ، اعتماد و رأی مردم را با اصل ایمان داری به رشد مستقل میهن ، مردم و منافع ملی کسب کرده باشد ، آن شخص سزاواراست که باافتخار وغرورملی حق رهبری جامعه خراسانی را به عهده گیرد و کشور را با خلوص نیت وصداقت انسانی بمعراج تمدن وترقی و دموکراسی رهبری نماید.
بازنگری جدی دربازگشت به حل اساسی مسئله ملی همان تشکیل ملت عقلانی خراسان است . که نه برپایه اصل اشتراک درنژاد ، ونه درپیوند خونی و مذهبی بوجود می آید ، بل براصل هویت مشترک فرهنگی ، میراث مشترک تاریخی و سرزمین مشترک ملی ، باداشت زبان تفاهم ملی هستی خویش را از جنس و مهر نور و روشنایی در بسترۀ صلح آزادی ووفاق ملی ، بنمایش میگذارد.
تحقق سیاست « زبان فارسی (1) » بمثابه زبان مشترک تمامی گروههای قومی و سراسری کل کشور درحدود و ثغور کنونی افغانستان می باشد. بروشنی مفهوم است ! که اهمیت وارزش ادبی وفرهنگی زبان فارسی برای مردم ما ، درسازندگی جسم زندۀ ــ ملتی مفروض به ملت خراسان ، بیش از اکسیژن ، آب و نان واجب تر است.
احیاء هویت ملی و ایجاد جو سیاسی وبافت ارگانیک عمل وارادۀ ملیت ها و قبایل کشور ما زیر لوای « ملت خراسان و زبان تفاهم ملی فارسی وایجاد فضای دوستی صادقانه و واقعی میان همسایگان کشور ما وجهان » پاسخ دیموکراتیک ایست که وطن عزیزمارا بانمود های مادی ومعنوی جاویدانۀ محکم اجتماعی ، سیاسی وفرهنگی وتاریخی مشترک آمیخته ساخته وبسوی جامعه انسانی و حقوق مدنی که شالوده آن برگسترش فرهنگ متوازن همگانی استوار است ، رهنمون میشود.
اگوست کنت می گوید که " زبان، نوعی از ثروت را تشکیل میدهد. ثروتی که همه میتوانند از آن استفاده کنند بی آنکه کاهشی در انبارو ذخیره انجام گیرد، ثروتی که به همه جامعه امکان بهره گیری از خود را می دهد. زیرا همه افراد جامعه که آزادانه در این گنجینه عمومی شرکت میکنند ، نا آگاهانه بر حفظ آن یاری می رسانند "(2) .
بناً آموزش ما اززبان فارسی این ثروت ملی ونقش باارزش آن درحیات اجتماعی واقتصادی کشورما ، صرف واسطۀ اجتماعی وحاوی ارزشهای سمبولیک نیست . بل بعنوان یک نیروی محرکۀ سیاسی ویک قوه ذخیره ای فرهنگی و زبان تفاهم ملی ومنطقه ای میباشد . ومیتواند بانورادبی وعلمی خود ذهن همه گرو هها ی قومی ومذهبی جامعه کثیر المله مارا پیوسته روشن نگه داشته وبمثابه سازندۀ فرهنگ وهویت ملی مردمان ساکن میهن ما نقش باارزشی را ایفاء می کند .
" فارسی باستان ـ این زبان که فرس قدیم وفرس هخامنشی نیز خوانده شده ، زبان رسمی آریاییان دردورۀ هخامنشیان بود ، وآن با سنسکریت واوستایی خویشاوندی نزدیک دارد .مهمترین مدارکی که از زبان فارسی باستان در دست است ، کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیم ترین آنها متعلق به « آریارمنه » پدر جد داریوش بزرگ ( حدود 610 ـ 580 قبل از میلاد ) [ یعنی دوهزارو شش صدو هفده سال قبل از امروز ] و تازه ترین آنها از ارد شیر سوم ( 358 ـ 338 ق. م. ) است . مهمترین وبزرگترین اثر از زبان فارسی باستان کتیبۀ بغستان ( بیستون ) است که بامر داریوش برصخرۀ بیستون ( سرراه همدان بکرمانشاه ) کنده شده . این کتیبه ها بخط میخی نوشته شده وازمجموع آنها قریب 500 لغت بزبان فارسی باستان استخراج می شود .
علاوه بر کتیبه ها تعدادی مهر و ظرف بدست آمده که برآنها نیزکلماتی بفارسی باستان نقش شده . منبع دیگر برای لغات این
زبان اسامی خاص ( اعلام ) وبعضی لغات فارسی باستان است که مورخان یونانی پس از تبدیل بزبان خود نقل کرده اند . ...
ضمناً ازوجود منابع زردشتی درکتابخانهای اروپا وزردشتیان کنونی ایران وهندوستان از دیر بازاطلاع دردست است. دراین متون که به اصطلاح موسوم به متون زردشتی است ، مطالب بسیاری راجع به فارسی باستان موجود است. " (3)
فارسی میانه ـ که صورت فارسی باستان وفارسی کنونی است وزبان رسمی دورۀ ساسانیان بوده ، از این زبان آثارمختلف بجامانده است .:
کتیبه های دورۀ ساسانی ، کتیبۀ شاپور اول درکعبۀ زردشت( نقش رستم ) است . از کتیبه های دیگر میتوان کتیبه های « کرتیر » موبد ساسانی را در « کعبۀ زردشت » و « نقش رستم » و « سرمشهد » و « نقش رجب » و کتیبۀ نرس را در » پایکولی » نام برد . (4)
فارسی نو ـ این زبان دنبالۀ فارسی میانه وفارسی باستان است. ازقرن سوم وچهارم ببعد این زبان راکه پس ازدربارهای مشرق درعهد اسلامی بصورت رسمی درآمد (5) . چون این زبان فصیح ادبی درباری و اداری بود ، با گذ شت زمان بعنوان زبان شعر ونثر، زبان سیاسی وادبی درسرزمین خراسان شد. باظهور استادان و شاعران وسخنوران بزرگ درقرن چهارم ، بتدریج زبان دوم فرهنگی وادبی واداری وسیاسی جهان اسلام گردید.
دردا که چهرۀ پاک وجسم نفیس زبان فارسی درسده های تاریخ حیات خویش ، گاهی براثر استیلای مهاجمین برسرزمین باستانی ما ، و گهی با دستان ناپاک اجیران وابسته بغیر قهراً زخم برداشته است.
زمانیکه که به تاریخ باستان میهن عزیز خویش مراجعه کنیم به ادواری برمی خوریم که محیط صاف زبان وادب ، مراحل فضل کمال را پیموده برخورد مینمایم وثمرۀ شایسته سالاری آنرا درفراز نای فراخ عظمت حوزۀ تمدنی آن مشاهده مینمایم .
وضع علمی وادبی دربسترۀ زبان فارسی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی ازمؤلفه های سازندگی هویت ملی یک ملت ، زبان آن است . ازاینرو شناخت رشد وتکامل زبان فارسی و ابعاد فرهنگی وادبی وعلمی آن انعکاس پویایی عقل وافتخارات تاریخی مردم ما تلقی می شود. اهمیت وعظمت زبان فارسی نه تنها در قدامت تاریخ چند هزار ساله آن تجلی می یابد ، بل زبانی ست که در میدان نبرد مقابل زبان عربی به عنوان زبان مسلط جهان اسلام وزبان تکلم خلفای اسلامی ایستادگی کرد و سوای آن بزرگترین فرهنگ تمدن اسلامی بوسیلۀ آن زاده شد. زبان فارسی دراعتلای فرهنگ بشری نقش برجستۀ را ایفاء نموده است و درفرآیند فراز هستی خود از طلایه داران شعرو ادب و فرهنگ تمدن شرق به حسا ب می آ ید. بگونه مثال اینک روند پیدایی دانشمندان ، فیلسوفان وعلما و خردمندان بزرگ ، رشد علوم عقلی وعلوم ادبی را درحوزه تمدنی فارسی گویان بخش قارۀ آسیا ، در قرون متمادی بصورت ایجاز موردبازشناسی قرار میدهیم .
برخی از گونه های تکاملی نثروشعر فارسی ازقرن چهارم تا قرن هشتم هجری :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از استیلای عرب برسرزمین باستانی ما ، سیر ادبی در خراسان و ماورالنهر تاپیدایش نخستین سلسله های خراسانی متوقف ماند . درزمان طاهریان ( 205 ـ 259 هـ.ق. ) ودرعهد صفاریان زبان فارسی دوباره قد برافراشت وبه سوی باروری فرهنگی وعلمی گام استوارومطمئن برداشت.
صفاریان نخستین خانواده بومی خراسان بودندکه دست اعراب را از سرزمین شان کوته ساخته وبرای نخستین بارزبان بومی فارسی را بار دگر جاگزین زبان عربی ساختند. با ظهور ایجاد حاکمیت سلسلۀ خراسانیان پیدایی حرکت رشد یابندۀ فکری ـ علمی وادبی وفلسفی اندیشمندان وعلمای این خطه باستان ، رکود گذرای فرهنگی وعلمی پایان می پذیرد. ودراین برهه معین تاریخی بلاد مهم خراسان زمین ازقبیل بلخ ، بخارا ، نیشابور وری شاهد ظهورمشاهیر علما وفضلأ (علوم ادبی و عقلانی وشرعیه ) مانند : ابن العمید ، صاحب بن عباد ، شاپور بن اردشیر ، ابن سعدان ، جیهانی ، عتبی ، ابوالحسن السهلی ، ابوالحسن محمد شنبوذ ، ابراهیم شنبوذی ، ابوبکرالعطارمُقری ،محمد بن جریرطبری ، ابوعلی جُبّانی ، ابوبکر نقاش معتزلی ، احمدالکعبی بلخی ، ابوزید بلخی ، زکریای رازی ، ابونصر فارابی ، ابوریحان بیرونی و ابن سینا بلخی ، ابوجعفر الخازن خراسانی ، ابوسعید احمد سجزی ، ابوالعباس احمد بن محمد السّرخی ، عباس بوزجانی (6) ... بوده اند.
اینجا مشت نمونۀ خروار ، جهت بیان عظمت فرهنگی و علمی زبان فارسی ، بازشناسی برخی از گونه های تکاملی نثر و شعر فارسی ومعرفی گویندگان ، علما و فرهنگیان بزرگ این زبان شیرین خراسان زمین را ، در پنج قرن زیر بتأمل می گیریم :
1ـ گویندگان شعرفارسی در قرن چهارم تا هشتم هجری :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوره هایکه مورد مطالعه ماست با وجود بروز شرایط گوارا و نا گوار تاریخی ، از مهمترین وشاذ ترین ادوار ادبی زبان فارسی بحساب می آید. در عهدیکه با قدرت شاهان سامانی در ماورءالنهرو خراسان آغاز شد در ابتدایی این عهد ، رودکی استاد شاعران فارسی گوی ودراواخراین دوره فردوسی و عنصری ، دو استاد مسلم شعر فارسی زندگی می کردند که از جملۀ بنیان گذاران شعرنغزوتکامل یافته زبان فارسی بشمار می آیند .
یکی از عوامل رشد وتکامل ادبیات فارسی وپیدایی شاعران واستادان ادب و شعر فارسی ، نتیجه مستقیم تشویق پادشاهان نسبت به گویندگان مذکور واعزاز واکرام آنها بود. بقول دکتر ذبیح الله صفا : " قرن چهارم و پنجم کمتردوره یی از ادوار ادبی فارسی است که اینهمه شاعراستاد وبزرگ ، آنهم از یک ناحیۀ محدود ، درآن زندگی کرده باشند وکمتر عهدیست که فصاحت و جزالت کلام تا این حدّفطری وملکۀ گویندگان آن باشد" .
بمرام معرفی یی مقام و منزلت شعر وادب فارسی در پنج سدۀ مورد برسی ، از جملۀ تقریباً 154 گویندگان وبزرگان طرازاول فرهنگ وادب فارسی ، فقط ما به بیان شمار محدودی از این استادان وشاعران فارسی گوی اکتفاء می ورزیم:
مسعودی مروزی نویسندۀ شاهنامۀ مسعودی و شاعر اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم ؛ رودکی شاعرواستاد قرن چهارم ، که کثرت اشعار اورا ازصدهزار( 100000 ) تا یک میلیون سیصد هزار ( 1300000 ) بیت دانسته اند. به تائید این مطلب دو بیت ذیل از سیّد الشعرا رشیدی سمرقندی ازمعاصران آل افراسیاب را که عوفی درشرح حال رودکی نقل کرده است (7) ، بخوانش می گیریم :
گــــرسری یابد بعالم کس به نیکو شاعری
رودکـی را بــرسرآن شاعران زیبد ســری
شعـــراورا برشمـــردم سیزده ره صد هزار
هــم فـــزون آید اگر چــــونانکه باید بشمری
ابوالمؤیدّبلخی (8) یکی از شاعران پُرکارعهد سامانی بوده دارای آثار منظوم ومنثور است ، اونخستین کسی است که یوسف وزلیخا را بنظم آورده است ؛
همچنان بوشکور بلخی (9) یکی از شاعران وحکیمان خراسان بوده ونمونۀ شعر اوست :
درختی که تلخش بود گوهرا ـــ اگر چرب و شیرین دهی مرو را
همــــان مــــیوۀ تلخ آرد پدید ـــ ازو چرب و شیرین نخواهی پدید
دقیقی نیز از فحول شعرای عهد سامانی ودومین شاعریست که بنظم شاهنامه قیام کرد ،
همسو به این خط : معروفی بلخی، بدیع بلخی ، منجنیک ترمذی ، یوسف عروضی ، کسائی مروزی ، رابعه بلخی از ستارگان روشن آسمان ادب فارسی بودند که با ابداع شعر وادب خویش مقام ومرتبه فرهنگی زبان فارسی را به پایۀ کمال رسانیدند.
به این سلسله ابوالقاسم فردوسی حماسه سرا و شاعر بزرگ ویکی از گویندگان مشهور عالم ویکی از روشنگران پُرنورآسمان ادب فارسی است. وی بسن 35 سالگی ـ نظم شاهنامه را آغاز کرد وپس از35 سال یعنی در هفتاد ویا هفتاد ویک سالگی بسال 400 هجری آنرا بپایان رسانید.(10) شاهنامه فردوسی چنانکه میدانیم منظومۀ بسیار مفصلی است که مجموع ابیاتش بشصت هزار ( 60000 ) می رسد وشامل بحث های داستانی و سلسلۀ تاریخی می باشد.
فرخی سیستانی هم یکی از بهترین شاعران وقصیده سرایان فارسی است که در موسیقی مهارت داشت . چنگ نیکو مینواخت . تغزلات « فرخی » از حیث اشتمال بر معانی بدیع عشقی واحساسات بی پیرایه ـ که گاه بی پرده اظهار شده ـ مشهور است .
از اشعار اوست :
مـــرا دلیست گــــروگان عشق چندین جـای
عجـب تر از دل مـــن دل نیا فریده خــــدای
عنصری بلخی سرآمد سخنوران فارسی واستاد مطلق درمدح غزل و قصیده بعد از رودکی است ؛ منوچهری ازجملۀ شعرای طراز اول قرن پنجم هجریست ؛ ابوسعید ابوالخیر از مشاهیر عرفا و علمای عقیدۀ وحدت وجود در خراسان است ؛
مسعودی غزنوی ، ناصر خسرو قبادیانی بلخی ؛ مسعود سعد ؛ عمر خیام شاعر بزرگ و ریاضیدان ؛ حکیم سنائی ، سید حسن غزنوی ؛ سوزنی سمرقندی ؛ رشید وطواط ؛ شطرنجی سمرقندی ؛ صابرترمذی ، انوری ابیوردی ؛ کمالی بخارایی ؛ اسدی طوسی از شاعران بزرگ واز جملۀ حماسه سرایان معروف فارسی بحساب می آیند ؛ ظهیر فاریابی سخن سرای بلیغ واز جملۀ بزرگان قصیده سرایان وغزلگویان فارسی درپایان قرن ششم است؛ نظامی گنجه یی مؤلف پنج گنج ( مخزن الاسرار مشتمل بر 2260 بیت ، خسرو وشیرین مشتمل بر 6500 بیت ، لیلی ومجنون در 4700 بیت ، هفت پیکر ویا هفت گنبد در5136 بیت ، اسکندرنامه در 10500 بیت ) میباشد ؛
مولانا جلال الدین بلخی از بزرگترین گویندگان متصوفه واز عارفان متفکروستارۀ درخشنده وفروغ هستی آسمان ادب فارسی وجهان است . مهمترین اثر منظوم مولانای بلخ مثنوی است درشش دفتر درحدود 26000 بیت دارد .
فلکی شروانی ؛ خاقانی شروانی ؛ سعید هروی ؛ شهاب مهره ؛ سعدی ؛ امیر خسرو دهلوی ؛ حافظ ودیگران را ازبزرگترین شاعران شعروادب فارسی با افتخار میتوان نامبرد.
2 ـ نثر فارسی ونویسندگان آن در قرن چهارم تا هشتم هجری :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نهضت علمی وادبی نیرومندیکه در روند پنج قرن وبویژه در قرن چهارم و نیمۀ اول قرن پنجم بزبان فارسی وجود داشته ، نثرفارسی هم مانند نظم رشد کرد ، تکامل نمود ومانند گذشتۀ خود بارور گردید. قبول این حقیقت آسان است که آثارمنثور بسیار دراین
دوره ها وجود داشته ودر ادوار بعد در نتیجۀ بروز حوادث مختلف و هجوم ها وایلغار های بیابانی و قتل و غارت واعمال سیاست زمین سوخته تاریک اندیشان ضد علم و معرفت ، صد ها هزار اثر فارسی از میان رفته وحتا نامی هم از آنها بما نرسیده است . به هرحال برخی از آن داشته های علمی و فرهنگی ایکه بمارسیده است با ایجاز کامل آنها را بخوانش می گیریم :
شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی ،شاهنامۀ ابوعلی محمد فرزند احمد بلخی ، شاهنامۀ ابومنصور فرزند عبدالرزاق ، اخبار فرامرز دردوازده مجلد (11)، اخبار بهمن (12) ، کتاب گرشاسپ (13) ، کتاب اخبار نریمان (14) ، کتاب اخبار سام ، رساله دراحکام فقه حنفی ، عجایب البلدان ، تاریخ بلعمی ، ترجمۀ تفسیر طبری ،کتاب البارع درمدخل احکام نجوم ، تفسیر قرآن ، کتاب هدایةالمتعلمین فی طلب ، حدودالعالم من المشرق الی مغرب درعلم جغرافیا ، نورالعلوم ، کتاب فارسی ابن سینای بلخی ، دانشنامۀ علائی ، رسالۀ نبض بحث در کیفیت آفرینش عناصر، رسالۀ نفس درشانزده فصل ، المعاد ، رسالۀ جودیه درطب ، معیارالعقول درعلم جر ثقیل ، رسالۀ عشق ، التفهیم لاوائل صناعةالتنجیم نوشته ابوریحان بیرونی که نخست به فارسی بنام ریحانه دخترحسین خوارزمیه نوشته شده ( 430 هـ. ) وسپس خود استاد آنرا بعربی درآورده ، ترجمه وشرح رسالۀ حی بن یقظان ازآثار تمثیلی وعرفانی ابن سینای بلخی ، شش فصل ورسالۀ استخراج دو اثر نجومی ، تاریخ سیستان ، کشف محجوب ـ این کتاب مهم فلسفی مهمترین آثار اسمعیلیه شمرده میشود، کتاب رسائل ابونصر مشکان ، زین الاخبار، قصص الانبیا(15) ، رسالۀ قشیریه درذکر مبانی تصوف ، تاریخ بیهقی نوشتۀ حسین بیهقی یکی از امهات کتب تاریخ وادب فارسی است ، کشف المعجوب این کتاب از جملۀ آثار مهم متصوفه است ، آثار ناصر خسرو قبادیانی( جامع الحکمتین ، زادالمسافرین ، وجه دین ، سفر نامه ، خوان اخوان ، گشایش ورهایش ) ، قابوسنامه نوشته : وشمگیر بن زیار مهمترین کتب فارسی قرن پنجم هجریست، تفسیر سور آبادی ، لغت فرس : یکی از مهمترین
وقدیمترین کتب موجود لغت است بفارسی ومؤلف آن اسد طوسی است ، تاج التراجم ، آثار شهمردان بن ابی الخیر ( روضة المنجمین ، نزهت نامۀ علایی ) ، رسائل خواجه عبدالله انصاری ( طبقات صوفیه ، مناجات نامه ، نصایح ، زاد العارفین ، کنزالسالکین ، قلندرنامه ، محبت نامه ، هفت حصار ، رسالۀ دل وجان ، رسالۀ واردات ، الهی نامه ) ، تاریخ برامکه ، آثار خیام نیشابوری ( نوروز نامه ، رساله در علم کلیات ، خطبة الغراء ) ، ترجمان البلاغة ، بیان الادیان ، آثارحامدغزالی (کیمیای سعادت ، نصیحة الملوک ) ، فارسنامه یکی از کتاب های معتبر فارسی پیش از اسلام است و مؤلف این کتاب ابن البلخی است ، کفایة فی الفقة ، اسکندرنامه ، کشف الاسرار ازجملۀ مهمترین تفاسیر فارسی است ، آثار احمد غزالی ( کتاب لباب الاحیاء ، الذخیرة فی علم البصیرة ،
کتاب فلسفی بحر الحقیقة ، سوانح العشاق ) ، مجمل التواریخ والقصص ، آثار عین القضاة ( یزدان شناخت ، رسالۀ جمالی ، تمهیدات درتمهید ده اصل تصوف ) ، آثار سید اسمعیل جرجانی ( ذخیرۀ خوارزمشاهی از همه وحتا مهمترازهمۀ کتابهای پزشکی فارسی است ، خفی علائی ) ، اعتقاد اهل سنت و جماعت کتاب مختصریست از نجم الدین ابوحفص عمر که مجموع آثار اورا درباب فقه و حدیث و تفسیر و بحث و جدل بالغ بر یک صد کتاب نوشته اند ، کلیله و دمنۀ بهرامشاهی ، کفایة التعلیم وجهان دانش از جملۀ آثار معتبر فارسی در باب علم نجوم است که نسخی ازین کتاب در کتابخانه های موزۀ بریتانیا(16) وبودلین (17) کتابخانۀ پاریس (18) موجود است، آثار رشید الدین وطواط کاتب بلخی :
1 ـ حدایق السحرفی دقایق الشعر
2 ـ نثر اللثالی من کلام امیر المؤمنین علی یا صد کلمه (19) ،
3 ـ مکاتیب فارسی که از آنجمله برخی آن درموزۀ علوم سن پیترسبورگ روسیه موجود است ،
4 ـ ابکار الافکار ،
مقامات حمیدی ـ درباب صنایع لفظی است ونویسندۀ آن قاضی حمیدالدین بلخی است ، چهار مقاله عروضی سمرقندی (20) ، ولاغیر .
دوم ـ اهمیت زبان فارسی در دهکده یی جهانی
تاثیر فرهنگ و ادبیات فارسی بالای زبان عربی دردنیای اسلام ـ " از سده دهم و همزمان با رنسانس زبان فارسی و زوال بخش باختری امپراتوری اسلامی آغاز شد، زبان فارسی با داشت ظرفیت علمی وفرهنگی باستانی خویش به سرعت در بخش خاوری جامعه اسلامی، از آناتولی تا هند به زبان میانجی بدل شد. در حدود شش سده، ادب فارسی در منطقه ای که امروزه دربرگیرنده ترکیه تا بنگال است به کار گرفته شد. با به فرمانروایی رسیدن اکبر (امپراتور مغول) ، فارسی به زبان رسمی دولتی و همچنین متصرفات او تبدیل شد و شعر فارسی نیز همراه با فرم ، تصورات ، موضوع و نقش مایه هایش به سرمشقی برای شعر ترکی و شاعران هندی که به فارسی شعر می سرودند بدل گشت. این گرایش تا میانه سده نوزدهم ، زمانی که جایگزین سازی فارسی با
انگلیسی در شبه قاره هند آغاز شد ادامه یافت. " (21)
گسترۀ زبان فارسی با قدرتمندی که دارد و از جهتی که به گروه و جایگاهی متعلق ومحدود نبوده دراندک زمانی بدلیل پذیرش واقبال عام بحدی رسید که زبان درباری، زبان دیوانی ، اداری ورسمی چندین کشورجهان گردید . بگفته یارشاطر : " سرزمینهای که زبان فارسی درآن رایج بوده ویا هم اکنون رایج می باشد ، مانند: [ ایران ] افغانستان ، تاجکستان ، بلو چستان ، مناطق پتان پاکستان ، جوامع فارسی زبان درهندوستان ، ونواحی اوستیک وتالش در قفقاز ... ، ومناطقی همچون آسیای مرکزی ، مقدونیه ، ... " (22) را میتوان نام برد .
زبان فارسی ازقدیمترین زبان ها واز گروه زبان های هندو اروپایی است . این گروه زبانی مجموعه ای از چندین زبان را شامل می شود که بزرگترین جمعیت جهان به این گروه سخن میگویند وصد ها واژه میان زبان فارسی و آنها وجود دارد.
ریشه بسیاری از کلمات اساسی زبان های اروپایی مانند : است ـ پدر ـ برادر ـ خواهر ـ مردن ـ ووو یکی است . اززبان فارسی امروزه دهها کلمات بین المللی مانند : بازار ـ کاروان ـ کیمیا ـ شیمی ـ الکل ـ بانک ـ بلبل ـ شال ـ شکر ـ لیمون ـ تایگر ـ کلید ـ لب ـ تو ـ من ـ وغیره را میتوان تا 700 کلمه ادامه داد ، که به همه وبیشتر زبانهای دنیا راه پیدا کرده است . ودلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست که زبان مادری تمام زبان های نوین هندو اروپایی می باشد . بیشتر از 200 واژۀ فارسی رادرهریک از زبانهای ـ قرقزی ، قزاقی ، ایغوری می یابیم که بمرور سده ها ازاینسوس دریای آمو بآنطرف نفوذ کرده اند .
پژوهش های که زبان شناسان در زبان کنونی کشور اندونیزی بعمل آورده اند ثابت کرده که بیش از 350 کلمۀ فارسی درزبان ـ اندونزویایی بازشناسی شده است . واژه های : خوش = خیلی خوب
، سودا ، بازرگانی ، کار ، کدو ، نان ، خرید ، فروش ، وحروف ربط همچو : از ، به ، هم وغیره رایج است(23) .
باوجود نیرومندی عظمت ادبی زبان عربی ، زبان فارسی تاثیر بس بزرگی برزبان وادبیات عرب داشته واین زبان نیز بنوبۀ خود واژگانی بصورت دست نخورده وواژگانی بصورت برهم زده شده ـ بشکل قالب های معرب از زبان فارسی وام گرفته است.
به تازگی یک نویسندۀ عرب حدود 3000 کلمۀ عربی را که ریشه فارسی دارند بهمرای توضیحات برای هرکلمه آورده است . ... قبلاً « جوالیقی » 838 کلمه ، ودرکتاب « المنجمد » 321 کلمه ، « وادی شیر » درکتاب خودش 1074 واژه فارسی در زبان عربی را توضیح داده است .
قرآن شناس ، زبان شناس وپژوهشگر نامی انگلیسی زبان ، آقای جفری آرتور ـ را عقیده برآنست که : " ... بیست و هفت کلمه قران ریشه فارسی دارد از جمله :
سجیل = معرب سنگ وگل ؛ اباریق = جمع ابریق ، معرب آبریز ، تنور ، مرجان ؛ میسک = معرب میشک ؛ کورت = کورشدن ، تاریک شدن ؛ تقالید = قلاده ، جمع تقلید ؛ بیع = خرید و فروش ،
بیعانه ( بیانه ) قسمتی از پیش پرداخت ؛ زنجبیل = معرب زنجفیل ؛ سرادِق = سراپرده ؛ سقر= جهنم ، دوزخ ؛ سجین = نام جای دردوزخ ، زندانی ؛ سلسبیل = سلیس ، نرم ، روان ، گوارا ، می خوشگوار ، نام چشمه ای در بهشت ؛ ورده = پرگه ، گل سرخ ؛
سندس = دیبای زربفت لطیف وگران بها ؛ قرطاس = کرباس ، کاغذ ، جمع آن قراطیس ؛ اقفال = جمع قفل ، کافور ، یاقوت ... " (24) وغیره می باشند.
شاعران فارسی گوی و نویسندگان نامدار در قلمرو یوگوسلاوی قدیم وآلبانیا و سرزمین قفقازمانند : « نرودویچ و بابا سرخیان » آثاری از خود بجا گذاشته اند که سومه های نفوذ زبان فارسی را درآن نقاط جهان تمثیل می کنند. نمونۀ از شعر شاعر آلبانیایی « آبوگویچ » از قرن نهم میلادی را بخوانش می گیریم :
رخت ز آه دلم گر نهان کنی چه عجب
کسی چگونه نهد شمع در دریچۀ بــــاد
جهانگرد عرب مراکشی ونویسندۀ کتابی بنام خودش شیخ ابوعبداله بن محمد بن ابراهیم معروف به ( ابن بطوطه ) متولد سال 1304 میلادی در شهر طنجه مراکش که طول سفرهایش بیشتر از مارکوپولو بوده است در سفرنامه خود از آوازخوانان چینی که درکشتی اشعار فارسی سرمیدادند یادآور شده اســت.
ابن بطوطه که با قوطی شهزاده به سفر دریایی برآمده بودند این ابیات سعدی را که معاصر ابن بطوطه بود درکتاب سفر نامۀ
خویش چنین درج نموده است :
تادل به مهـرت داده ام دربحر غم افتاده ام
تادرنمازایستاده ام گویی به محراب اندری (25)
هنگامیکه سلطان محمود غزنوی حملاتی را در شبه قارۀ هند انجام داد سرآغاز ورود زبان فارسی در هند شمرده می شود . همردیف با آن درعهد غوریان که تاجیکان بومی فارسی زبان بودند ، بوسیلۀ آنها زبان فارسی راه خودرا درهند باز کرد ودر کمترین وقت بقدری مورد استقبال هندیان قرار گرفت که زبان فارسی یگانه زبان تحصیل وزبان تفاهم وزبان ارتباط جمعی گردید . سخنوران ، شاعران و دولتمردان آثار شان را بازبان فارسی می نوشتند . ارتباط سیاسی واداری میان لندن و دهلی وبین سه بخش اعظم شبه قاره ای هند ، به زبان فارسی صورت میگرفت . انگلیسها که این نهضت را یک جهش خطرناک فرهنگی وسیاسی ضد منافع استعماری خود شناسایی نمودند ، آگاهانه در پی نابودی زبان فارسی اقدام کردند . تاآنکه درسال 1836 م . « چارلز تری ویلیان» ناگهان زبان انگلیسی را بجای زبان فارسی رسمیت داد ودرسال 1844 م . زبان اردو را زبان اصلی اعلان کردند . (26)
هنگامی که ازعلامه لاهوری چنین پرسیدند : " شما که هندی هستید ( آن زمان هنوز هند و پاکستان جدا نشده بود ) چرا به زبان فارسی شعر میگوئید ؟ درجواب گفت : من خود جواب این سئوال را نمی دانم که این اشعار به زبان فارسی به من القاء می شوند ، واصلاً روح من فارسی است . ... "
غالب دهلوی که به پدر شعر اردو معروف است ، دریکی از اشعار خود اعتراف می کند که شعر فارسی بمراتب غنی تر از شعر اردو است وحتا جایی با افتخار می گوید:
" فــــارسی بین تا ببینی لاله هــای رنگ رنگ
بگذر از اردو که آن مجموع بی رنگِ من است ! " (27)
باوجود اینکه زبان فارسی درحال حاضر زبان رسمی پاکستان نیست بلکه اردواست . ولی بشدت تحت تاثیر فارسی بوده وواژه های فارسی زیادی در آن موجود می باشد . اکنون بعنوان یک زبان فاخر در بین نخبگان بخصوص در زمینه هنر و موسیقی ( موسیقی قوالی ) رواج دارد. بخاطرتاثیر بسیار زیاد زبان فارسی درپاکستان ، بنیان گذاران پاکستان تصمیم گرفتند که « سرود ملی » آنکشور کاملاً به زبان فارسی سروده شود.
گسترش و وسعت دامنۀ آموزش زبان فارسی در نهاد های دانشگاهی جهان بمثابه یک زبان علمی و فرهنگی از اهمیت بالای برخوردار است . امروزآموزش زبان فارسی دردهکدۀ جهانی تقریباً در همۀ کشورهای دنیا صورت میپذیرد . چون ذکرنام همۀ نهاد های آموزشی دانشگاهی زبان فارسی در کشور های مختلف
جهان حرف مارا به درازا می کشد ما با یاد آوری چند نامی اکتفاء می کنیم . بگونه مثال :
تنها درایالات متحده امریکا بکمک زیاده از 500 نفر پروفیسیور ایرانی تباردربیشتر از صد دانشکده و دانشگاه ، زبان فارسی آموزش داده می شود ، مانند : دانشگاه جورج واشنگتن ، هاروارد ، اییل ، پرنستون ، ستن فورد ، برکلی ، دانشگاه اوهایو... ووو . همچنان آموزش زبان فارسی در: دانشگاه دورهایم ، دانشگاه مانچستر ، در بریتانیا ؛ دانشگاه گری نُوبلی ، دانشگاه پاریس، در فرانسه ؛ دانشگاه بامبرگ ، دانشگاه هُوم بُولد ، دانشگاه هامبورگ ، دانشگاه لودویگ مکسی میلیین ، دانشگاه گویته ، در آلمان فدرال ، دانشگاه استاکهلم ، اُوپسالا ، در سویدن ؛ دانشگاه مادرید ، دانشگاه سی فیلا ، دانشگاه بارسیلونا ، دراسپانیا ؛ دانشگاه روم ، دانشگاه پافیا ، دانشگاه میلانو، درایتالیا ؛ دانشگاه مُومبای ، دانشگاه دهلی ، در هندوستان ؛ دانشگاه قائدِ اعظم ، دانشگاه اسلامی بهاوالپور، دانشگاه بهاوالدین ذکریا ، در پاکستان ؛ دانشگاه انقره ، دانشگاه بوگازیسی ، درترکیه ؛ دانشگاه های مسکو ، قازان ، خارکف ، دانشگاه سن پترزبورگ ، آکادمی سازمان فدرال ضد جاسوسی ، انستیتوی کشورهای آسیا و آفریقا ، دانشگاه دولتی ساراتف ، دانشگاه دولتی داغستان ، دانشگاه دولتی باشقیرستان ، دانشگاه دولتی آستیای ، در روسیه فدراتی ... ووو . را میتوان نام برد.
به این سلسله ، با بینش خردمندانه از اهمیت وارزش فرهنگی فرا قاره یی زبان فارسی ، بمنظور انسجام وتدوین اسلوب های قواعد گویشی یکسان ورشد متعادل ادبی وفرهنگی آن ، میان فارسی گویان جهان ومنطقه ، پنجمین همایش بین المللی استادان ومحققان زبان وادبیات در سال 2006 میلادی در شهر دوشنبه دایر گردید. در این همایش به دبیرکل یونسکو پیشنهاد شد که به سبب داشتن 200 میلیون گویشور درسراسر جهان، زبان فارسی درردیف یکی از زبان های یونسکو پذیرفته شود ودرسطح بین المللی به این زبان توجه بیشتر مبذول گردد . ضمناً تاسیس یک کمیسیون مشترک واژه سازی میان تاجیکستان، ایران و افغانستان و تأسیس دفتر ویژه تدوین کتابهای درسی در این سه کشور از جمله پیشنهادی است که در همایش استادان و محققان زبان و ادبیات فارسی در شهر دوشنبه ارائه شده است. (28)
سوم ـ مبارزه قبیله گرایان علیه زبان فارسی در افغانستان
ازدهه اول سدۀ هژدهم میلادی عشایر پشتون دربخشهای خراسان ( قندهار ) به قدرت رسیدند وزبان فارسی را به عنوان زبان رسمی لشکری وکشوری پذیرفتند. این امر تا دوران دودمان محمد نادرشاه ( 1929 م.) پیوسته برهمین روال باقی ماند . درزیر به چند نمونه اشاره می کنیم :
" ... به گفتۀ عبدالحی حبیبی ، تاریخ نگار پشتون تبار افغانستان ، وقتی که اقوام قندهار می خواستند میرویس خان هوتک ( اولین زعیم دولتی برخاسته ازعشیرۀ غلجایی پشتون ها ) را در« جرگه » به شاهی خویش برگزینند او شعر بلندی را با مطلع زیر خواند :
نه خدمت نمودم که شاهی کنم
به تخت شهی کج کــلاهی کنم (29)
برسکۀ میرویس خان هوتک این بیت حک شده است :
سکه زد بر درهم دارالقرارقندهار
خان عادل شاه عالم میرویس نامدار(30)
بر نشان رسمی دولت احمد شاه ( متعلق بعشیرۀ ابدالی پشتون ) شعر زیرین آذین بسته است :
حکـــم شد از قادر بیچـــون به احمد پادشاه
سکه زن برسیم وزرازپشت ماهی تا به ماه
همچنان برسکۀ روبه نقرۀ امیر دوست محمد خان وپسرش شیر علی خان ( مربوط عشیرۀ محمد زایی پشتون ) ابیات زیرین فارسی نقش بسته بود :
سیم وطلا به شمس و قمر می دهد نوید
وقت رواج سکــــۀ پایند خــــــان رسید
جمــــــال دولت پاینده قسمت ازلی ست
وصی دوست محمد امیر شیرعلی ست (31)
بی تردید ، یکی از بُرُوز مشکلات عمده سیاسی ـ اجتماعی ونفاق ملی ، میان مردم ما در یک صد سال اخیر و بویژه ازدهه 20 تا دهه 80 قرن بیستم میلادی ، مسئلۀ چگونگی برخورد با هستی وگویش زبان رسمی فارسی ، از سوی حاکمان تک تبار قدرت گرا وگروههای سیاسی وابسته و روشنفکران دنباله رو بی هویت بوده است .
بواقع ، تا پیش از حکومت امیر جبیب الله خان ، چه در سطح حکومت و چه در بین مردم و اندیشمندان میهن ما ، انتخاب و استفاده از زبان ملی فارسی در سطح کشور، و همزمان ، چند گویش در مناطق مختلف ، به عنوان کدام مشکل اجتماعی مطرح نبوده است ، چرا که در بین همۀ مردمی که در میهن ما زندگی مینمایند ، به شکل کاملاً طبیعی ، جا افتاده بود که ، در برقراری ارتباط وتفاهم مشترک عمومی میان ملیت ها و قبایل و دگرلایه های مختلفۀ اجتماعی جامعه باید از زبان مشترک فارسی استفاده کنند. و در بین اقوام خود اختیاری ، از گویشی که به عنوان لهجه یا گویش محلی از آن بهره گیرند. هیچگونه تعصبی نیز در این زمینه از قرن ها بدینسو وجود نداشت .
آنها ، زبان فارسی را ، به عنوان زبان مادر یا پایه ، زبان رسمی وهمگانی یا زبان مشترک وزبان اصلی ، زبان علم ومعرفت وزبان حوزۀ تمدنی فرهنگ شرق پذیرفته بودند ، به این دلیل که قدرت وعظمت زبان شیرین فارسی مبتنی بر ادبیات نوشتاریی کهنسال و قدرتمند و تکامل یافته ای را ، خود مشاهده میکردند .
انتخاب زبان فارسی ، به عنوان زبان ملی و رسمی کشور ما ، بهیچوجه امری دستوری ، اجباری و تحمیلی نبوده ، بل کاملاً آزادانه و اختیاری بوده است واز منظر علمی و زبان شناسی نیز ، درک و برداشت تودۀ مردم و روشنفکران و دولتمردان در تمام اعصار گذشته ـ در این رابطه ، کاملاً صحیح وبجا بوده است.
مگر با تأسف ودرد که اولین گام شعور ی ـ ضد ملی برای ترویج اندیشۀ قوم برترواستقرار فرهنگ و حاکمیت قبیله ( افغان ) وخواست بازتاب آن فرهنگ در گویش محلی پشتو، از سال های 1911 م. ببعد دررویکرد های فکـــــــری محمود طرزی( خُسُرامان الله خان ) وهم تباران او زیر عنوان « ناسیونالیسم ونوگرایی »
درلباس اسلام تجلی یافت . وسرانجام ، سنگِ تهداب این اندیشه ضد ملی در جرگه بزرگ ( لویه جرگه ) سال 1923 م. بوسلۀ امیر امان الله خان گذاشته شد.
با تأسف امیر امان الله خان [ بدور ازاسلوب شفاف اندیشی ودرک حقایق تاریخی وچشم پوشی از عظمت والای علمی و فرهنگی زبان فارسی ، با حمایت سیاسی آشکار از اندیشه های قبیله گرایی خُسُرش محمود طرزی مبنی بر جاویدانه سازی بی مورد فرهنگ قوم برتر ] " ... اعلان کرد که میخواهد زبان پشتو را در کشور تعمیم نماید بعد انجمنی را بنام بحث پشتو ( مرکه پشتو ) برای انکشاف زبان مذکور تأسیس نمود ، ... " (32)
محمود طرزی ( 1933 ـ 1865 م ) فرزند غلام محمد خان طرزی رئیس قبیلۀ محمد زایی ، پس از اقامت بیست ساله در دمشق وسایر نقاط دولت عثمانی به وطن بازگشت . پس از مراجعت به کابل دو دخترش در حبالۀ نکاح دو پسر امیر حبیب الله خان (عنایت الله وامان الله ) در آمدند. به این صورت جای پای محکمی در دربار برای او تأمین شد. وی به کمک دامادش عنایت الله خان ... در 1911 م. اجازۀ تجدید نشر هفته نامۀ « سراج الاخبار » را حاصل کرد وتا 1918 انتشار یافت. (33)
با وجود اینکه محمود طرزی بار ها در نوشته های خود اززبان فارسی واهمیت فراملتی آن بحث ها نموده وتأکید می کرد
که زبان رسمی ودولتی ما زبان فارسی باشد ، اما درواقعیت امر او ودوستانش از تریبون سراج الاخبار ( 1911ـ 1918 م. ) وازحنجرۀ قدرت حاکم ، با درک ذهنی وآلودگیهای نفسانی اندیشه های تک تباری پشتونگرایی ، خویش را ظاهراً در چهرۀ
آزادی خواهی و مدرنیته وباطناً برای ترویج اصول حاکمیت سراسری پشتونها تقویه ورشد زبان پشتودرکشوری که سه حصه جمعیت آن به لحاظ نژادی افغان ( پشتون ) نبودند زیرکانه وریاکارانه واژه « افغان » را بر مبنای دین وجغرافیا تعریف کردند وتبلیغ نمودند. او میگفت :
" ... وظیفۀ دینی هرمسلمان متدین است که نه تنها به وطن وملت خود خدمت کند بلکه همچنین خدمت حکومت وشاه ( افغان تبار ) را نیز به جای آورد . زیرا وطنی بدون ملت ، ملتی بدون وطن وهردو بدون حکومت وحکومت بدون شاه همچون جسم بی جان است . " (34)
طرزی در این ارتباط با دید انتزاعی و قبیله منشانۀ خویش معتقد بود که :
" ... با تلاش متمرکزی برای بالابردن موقعیت « پشتو » که اوو دوستانش آن را « زبان افغانی » درمقابل فارسی ، زبان رسمی کشور میدانستند ، همزمان باشد. به فکر[ ناجوروذهنی وخنده آور ] او، پشتو یا « افغانی » تبلور اصالت ملی و « ریشۀ کلیه زبانها » زبان واقعی ملی دانسته می شد. بدین ترتیب این زبان باید برای کلیه گــــــروه های قومی در افغانستان آمـــــوزش داده شود...
[ آموزه هاوانگاره های ایلی وقبیله ای محمود طرزی ودامادش امان الله خان ، درمورد تغییرکاربرد موقعیت اجتماعی گویش
محلی پشتو که براستقلال آن تأکید می ورزیدند با شدت و حدت وتعصب بیشتر ،] دردهه 1930 م به اجرا گذاشته شد وبا جدیت تمام تر تا دهه 1950 که پشتو زبان رسمی وملی افغانستان گردید ، و ادامه یافت ." (35)
تعقیب این نوع سیاست های عقب گرای قبیله سالار که تلاش می ورزند تاگویش های محلی را به عنوان « زبان » مطرح نمایند وبا اسلوب عاریت گیری برای آن خط ودستور زبان بوجود آورند ؛ شیوه های غیرعلمی وغیرمنطقی و مضحکی است که بدینوسیله ، بین طایفه وقوم وقبیلۀ خویش ، باسایرمردمانی که صد ها سال باایشان درآمیخته اند درخوشبختی وسعادت غم وشادیها درکنار هم زیسته اند ، صرف دیوارتنفر بدبینی ودشمنی را اعمار کردن است وبس .
ازآنجائیکه طراح اصلی اندیشۀ رشد وارتقاء گویش محلی پشتو به اصطلاح بسطح زبان ملی افغانستان ، محمود طرزی ویارانش بوده اند ، وچنین رویکرد های عشیره گرایی خویش را در هفته نامۀ سراج الاخبار ازسالهای 1911 ـ 1918 بدست نشرسپردند ، ولی قابل یاد آوری میدانیم که در این مدت هشت سال عمرنشریۀ هفته نامۀ سراج الاخبار ، تمام نوشته ها ، مقالات ورسالات تحریر شده وبه نشر رسیده ، همه وهمه صرف به زبان فارسی بوده است ، وحتا این مبلغین ناحق شناس جهت ثبوت ادعای خویش یک مقاله هم بقسم نمونه به گویش محلی پشتو نتوانسته بودند بنویسند وبدست نشر بسپارند . اینست کارناجایزودوراز فضیلت و صداقت ، واینست ریاء وخودگرایی ومردم فریبی ،
اینست عمل ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع کل کشور ،اینست بذرتخم نفاق وشقاق میان مردم میهن ما ، واینست برخورد خاندانی و غیر علمی درقالب مدرنیته و اسلام .
متوحش تر ازین ، زمانیکه محمد نادر خان در سال 1929 م. همراه با برادرانش در کابل قدرت را به کمک ملیشه های مسلح ساخت هند برتانوی ، غضب نمودند . از آغاز حاکمیتش بدون عزت نفس وحرمت گذاری به مردم آزادیخواه میهن ما ، به زبان توپ وتفنگ ، کارد وبرچه وقین وفانه صحبت کردند . بقول میرغلام محمد غبار :
" ... نادرخان دست بعملیات خونینی زد ... از همان اول مرحله ، بیحوصلگی دیوانه وار شاه در ریختن خون ، مردم را با این فکر آورد که گویا خاندان حکمران انتقامی بالای [مردم]افغانستان دارند. وقتیکه شاه مقتل محکومین درخرابه زار بالاحصار کابل مقرر، وتوپ های آدم کش را مستقر نمود ، مردم کابل علناً میگفتند که شاه برای گرفتن خون « کیوناری » این کار را کرده است ... " (36)
خاندان آل یحیا بخاطر تحکیم قدرت سیاسی خویش ازخون ریزی و ایجاد تفرقه ، میان مردم ما سود بردند . باامکانات دست داشته قدرت ، تضاد های قومی ، قبیلوی ، سمتی ولسانی را آگاهانه تشدید بخشیدند، منحیث یک مهاجم بی رحم زبان فارسی و فرهنگ وهستی مردم ما را یکسره داغان کردند.
بدین سلسله بقول میر محمد صدیق فرهنگ :
"... تعمیم زبان پشتو وطرد سایر زبان ها را ... بعنوان سیاست فرهنگی در محل تطبیق گذاشتند. قدم اول دراین راه توسط فرمانی
برداشته شد که درشمارۀ 3 مارچ 1937 راجع بزبان پشتودر جریدۀ اصلاح نشر شد... بلافاصله کورس های تدریس پشتودرتمام دوایر کشور تأسیس گردید ... دستور داده شد که تدریس درسراسر کشور اززبان فارسی به زبان پشتو تحویل شود ... که دراثر آن معارف افغانستان برای ده ها سال به عقب افتاد وجوانان غیر پشتون از دست یابی به گنجینۀ ادب فارسی که رکن عمدۀ فرهنگ شان بود بطور قهری محروم ساخته شدند ... " (38)
عبدالحی حبیبی ، تاریخ نگار پشتون تبارافغانستان که دراین وقت مدیرنشریۀ طلوع افغان درقندهار بود ، در همسویی اندیشه های قوم برتر ، ازسیاست محمد هاشم خان درساحۀ تحمیل زبان پشتو پشتیبانی کرد وشعر انشقاق زای ملی را ، بنام « پیغام شهید » درمیزان سال 1317 خورشیدی در طلوع افغان منتشر کرد :
" قـــــوم من ! این تـــودۀ والانـــژاد
وی نیاکان غـــیورت مــــرد و راد
بــــاتـــو دارم گفتگـــوی محـــرمی
تاز اســــــرار حـــیات آگـــاه شــوی
بشـــنو ای پشتون با صــدق وصفـا
حـــافـــظ کـــهسار و قلــــب آســــیا
گـــــربزرگـی خـــواهـی و آزادگـی
یا چـــو اســــلاف غــیورت زندگـی
اولاً پشــــتو لســـانت زنــده ســــــاز
هــــم برایـن شــالوده کاخت برفــراز
تاتـــوانی تکـــــیه برشمشــیر کــــن
قصـرملـت را بـــرآن تعمیر کــــن "
گروههای برتری جوی قومی سعی فراوان کردند که زبان فارسی را از اداره مکتب ، کوچه وبازار... [اقتصاد ، سیاست و فرهنگ ] ریشه کن وطرد کنند . این گروه ها درجریان تسوید [ تهیه پیش نویس ] قانون اساسی 1343 خورشیدی ( 1964 م. ) به وسعت وشدت به تلاشهای خویش دراین زمینه افزودند .
میرمحمد صدیق فرهنگ ، که عضو کمیتۀ هفت نفری تهیۀ پیش نویس قانون اساسی ( 1964 م ) بود می نویسد :
" ... گروهی از ناسیونالست های قومی [ قوم پشتون = افغان ] سعی ورزیدند تا ازرسمی شدن زبان فارسی جلوگیری نمایند ...
غلام محمد فرهاد [ رهبر حزب ناسیونالیستی افغان ملت ] درجریان جرگۀ بزرگ علیه به رسمیت شناختن زبان فارسی اعتراض نمود و پیشنهاد کرد که رسمیت به زبان پشتو محدود بماند ... " (39)
ولی مسئله حذف رسمی زبان فارسی با مقاومت جدی فارسی گویان بویژه زنده نام غلام حیدر پنجشیری و عضو جمعیت وطن غبار فقید مواجه گردید با دریغ ودرد باید گفت.که این شخصیت ملی میهن به این بهانه قربانی گرایشهای نژاد پرستانه وانتقامجویانه حفیظ الله امین گردید بهرحال چونکه ؛ با طرد زبان فارسی ، نظام دیوانی واداری کشور فلج میگردید وشیرازۀ جامعه به هم ریخت ، به ناچار به پدیدۀ دو زبانه گی تن داده شد و مسئلۀ دو زبا نه گی در مادۀ سوم قانون اساسی محمد ظاهرشاه ( 1964 م . ) چنــین تسجیل گردید :
" مادۀ سوم : ازجمله زبان های افغانستان پشتو وفارسی زبانهای رسمی می باشد. "
اما در« فصل سوم » همین قانون اساسی زیر عنوان « حقوق ووظایف اساسی مردم » در مورد زبان های افغانستان ، سیاست تبعیض آلود ونفاق برانگیزی اتخاذ گردید بنحوی که از جمله زبانهای افغانستان زبان پشتو به عنوان یگانه « زبان ملی » کشور معرفی شده ودولت افغانستان تنها موظف به « انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو » گردید . دراین زمینه به قانون اساسی ظاهرشاه توجه کنید :
« مادۀ سی وپنجم : دولت موظف است پروگرام موثری برای انکشاف وتقویۀ زبان ملی پشتو وضع وتطبیق کند. » (40)
ازمطالعه اوراق تاریخ وطن ما هویداست که حاکمیت های ایلی عقب گرایان ، تا این اندازه میدان را خالی ، وتاریخ وزبان و دانش مارا بی پناه فرض کرده اند ؟ با این طرز فکروباور، دهها سال است که در فقدان جو وفضای آزاد که اندیشه ها بتوانند بدوراز سانسور فکری واژه های زبان خودرا بیان نمایند ، باتأسف ازسوی حاکمان وروشنفکران دولتی وابسته به حاکمیت ایلی ، مفهوم واژه « ملی » واجزای تشکیل دهندۀ منافع ملی همچون کالایی تحریف ، ساخته وپرداخته شده در مطبوعات رسمی « سراج الاخبار ودگر رسانه های گروهی بعد از آن ... » به جامعه ارائه شده است.
در چنین شرایط اختناق، دریغا ! که احدی از احاد مردم حق نداشتند که در صحت و سقم واژه های به اصطلاح تعریف شدۀ ملی نظر دهند ، وگرنه به القاب « ضد ملی » خاطی و گناهکار متهم می شدند .
واضح است که روشنفکران قبیله گرا برای تئوریزه و عملی کردن سیاستهای خود به اندیشه های ایلی پرستی ( زبان پشتو ، قوم افغان ، ابداع اسطوره های تباری ) احتیاج داشتند و نیز مرکزگرایی را با بخت و اقبال خود همگون میدیدند . همکاری و قرابت این دو اندیشه بدوی تا امروز آنقدر ادامه یافته است که دیگر میتوان اندیشۀ نژادپرستی شوونیزم « افغان » را با مرکزگرایی حاکمیت سیاسی درافغانستان مترادف دانست.
اقدام ناعاقبت اندیشانۀ ضد منافع ملی خاندان آل یحیا درامرتطبیق سیاست قبیله سالاری وملی سازی بی فایدۀ گویش محلی پشتو ، فقط اغفال وفریب وگول زنی واستفاده بری از احساسات پاک عشایر پشتون در امر تحکیم قدرت خاندانی وحامیان خارجی شان چیز بهتر وبیشتری نبود . که این عمل باعث تولید احساس خودگرایی وتحقق سیاست پشتونیزه سازی نظام سیاسی کشور وزمینه سازانشقاق ملی وبُرُوز جنگ های لسانی وعظمت طلبی واستثنا ء طلبی قومی در چندین دهه اخیرگردید .
خاندان آل یحیا توانستند با اجرای چنین ستمی ، سیاست استعمارکهن انگلیس را که علیه نابودی زبان فارسی دراوایل قرن نوزدهم در هند برتانوی آغاز کرده بودند ، دراواسط قرن بیستم درخراسان زمین این مهد پیدایی زبان فارسی به انجام رسانند.
زبان فارسی درجریان ده ها سدۀ تاریخی بمثابه زبان حوزۀ تمدنی بخشی آسیا وزبان دوم جهان اسلام ازموقعیت وعظمت فرهنگی ویژۀ برخوردار بوده است . کنون در ردیف زبان های بین المللی جهان نظیر انگلیسی ، اسپانیایی ، فرانسوی ، روسی ، عربی ، آلمانی ، و... ؛ زبان فارسی مقام شامخ ومراتب رفیع همسنگی علمی ـ فرهنگی ـ اقتصادی وسیاسی را دارد که احراز می کند.
اکنون عظمت فرهنگی زبان فارسی درحوزۀ تمدنی قارۀ آسیا بزرگی می کند . درحال حاضربمدد وسایل مدرن اطلاعات فرا قاره یی از سرحد قاره ها عبور نموده ومثنوی مولانا جلال الدین بلخی عقول وقلوب جهان صنعتی ـ اروپا وامریکا را تسخیر کرده است بمقام شایسته سالاری و ظرفیت فرهنگی ، علمی وادبی آن پی برده و محترمانه آنرا درک وستایش می کنند وبه آن ارج وحرمت می گذارند .
اما با تأسف ودرد باید اذعان کرد که این سیاست دامن زدن به تفرقۀ زبانی ، جنحه ویژۀ آل یحیا وقبیله گرایان متعصب وابسته به آنها را مردمان خراسان زمین هرگز عفو نمی نمایند.
چرا که در راستی مسئله ، ازسرکاتب ( پشتون تبار = افغان ) گرفته تا رئیس جمهور شان ، صرف بوسیله همین زبان فارسی تعلیم وتحصیل کرده اند ، علم اقتصاد وسیاست آموختند ، وبهمین زبان فارسی غنامند حرف می زنند ، می نویسند فکر میکنند وذوق و علاقه و عشق و احساس خودرا اظهار میکنند ، معلومات اکادمیکی خود را ارتقاء می بخشند وشخصیت فرهنگی و حقوقی خود را در کازار عمل بنمایش می گذارند و بهتر از گویش محلی پشتو، رساتر واضح تر ،عام فهم تر خوانا تر ، درست تر و علمی تر، اهداف ، ارمان واندیشه های خویش را به جامعه و علاقه مندان خود بیان مینمایند . وبوسیله همین زبان در رهبری سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی مملکت سهیم میگردند . وهمچنان بکمک همین زبان فارسی با دیگر ملیت های باهم برادر میهن خویش اعم ازفارسی گویان پشتون تبار( محمد زایی ها ) ، تاجکا ن ، هزاره گان ، ازبکا ن و ترکمنان وهندوان و.و. و سایــر اقلیت های ملی ومذهبی ساکن کشور وهمسایه گان عزیز وطن ما، گفتگو و مفاهمه می کنند . جای بسا شکر است که ما همه با زبان فارسی صحبت می کنیم ، زبانیکه به کدام تبار، قوم و قبیله ممتازی درین سرزمین بسته گی ندارددر یک کلمه ، زبان همه گانی وزبان تفاهم ملی می باشد .
واز سوی دیگر همه خوب میدانند که زبان ملی در هرکشوری که حکم زبان مشترک دربین شهروندان آن کشور را دارد ودرواقع وجه مشترک اصالت ملی ، فرهنگی وپیوند گاه ، علمی وادبی ایشان به حساب می آید ویکی از عناصر اصلی درایجاد زیرساخت توسعه هویت ملی ، ملت یک پارچه می باشد وبس ؛ وبه این اساس تمام اسناد ومکاتبات ومتون رسمی صرف باید با این زبان و خط باشد. بخاطر همین ضرورت های اجتماعی ، علمی ، فرهنگی وسیاسی است که ما برای عملی سازی سیاست مفاهمه بین گروههای قومی افغانستان ، به زبان فارسی رأی عقلانی وفارغ از هرگونه عصبیت نژادی میدهیم .
در فرآیند تکامل علم و معرفت بشری خرسندیم که افزایش آگاهی های نسل دگر اندیش وترقی پسند مردم ما وپیوند صمیمانۀ فرهنگ مشترک وزبان مشترک بمثابه وجه مشترک نمادین ایشان دریک ظرف بزرگ وغنی فرهنگی امکان هویت یابی ملی وحق انتخاب را نهادینه می سازد .
این حرف صراحت دارد که مشکل تعارض وجدال عشایر پشتون با سایر ملیت ها و لایه های اجتماعی کشور ما تنها مشکل سیاسی نبوده ، بل یک مشکل نا متعادل فرهنگی نیز می باشد .
که این سیاست نامتعادل فرهنگی آگاهانه ولی ریاکارانه پیوسته از طرف حاکمان به اصطلاح درظاهر( پشتون تبار= افغان ) ودر باطن اجیر دست نشاندۀ استعمارکهنه ونو در معرض تطبیق قرار گرفته است . این حاکمان وابسته بغیر تا توانسته اند مردم شریف وبا استعداد کشورما و بویژه ولایات جنوب میهن مارا درفقرفرهنگی تاریکی و بیسوادی محض نگهداشته اند تا بتوانند با استفاده از این روشهای ناجایز و ضد انسانی ، جهت حفظ منافع گروهی وخاندانی خویش هرلحظه از احساسات پاک خونی وتباری این طا لبان ظلمت وسرگردا نهای تاریخ بنفع خود وحامیان شان به شیوۀ غیر اخلاقی وسیاسی سود جویی وبهره برداری کنند وبا این نیرنگها ، در سیاست سرباز گیری وتشکیل قوت های ملیشه و طالب سازی کدام مانع ومشکلی نداشته باشند .
بگونۀ مثال : کنون وجود سطح آگاهی شعور اجتماعی نامطلوب وتنش وناامنی های گسترده در جنوب کشورونحوه برخورد ـ داوری بدوی وتبار منشی اکثریت شهروندان این ولایات با منافع کل وقضایایی سیاسی میهن ما ازیکسو، عدم قبول وشناسایی ارزش حق وتعادل حقوقی انسانی میان زن و مرد از سوی دیگر وحتا نبود یک محصلۀ دانش آموز در دانشگاه پکتیا در جمع محصلین ودانش آموزان مردانه ، در قرن بیست ویکم وحضور ده ها پدیده های زشت وناهمگون اجتماعی و فرهنگی دیگر درمنطقه مزبور ــ جمعاً فقط نتایج منفی سیاست های ناروشن ومزورانه حاکمان پشتون تبار ( افغان ) خود پرست مرکز گرای وابسته به نیرو های خارجی بوده است .
ازاینرو این مشکل را از طریق همسان سازی فرهنگ مشترک ومتعادل خراسانی وتحقق سیاست فرهنگی وغنامندی زبانهای ملی در یک فرآیند مستدام سراسری میتوان رفع و حل و فصل کرد. واین آموزش هربرت اسپنسر را بیاد باید آورد که :
" سجایایی اخلاقی انسان به همان نسبتی که از دورۀ توحش وبربریت دورتر می شود افزایش می یابد اگر اطاعت اوامرجانفرسای جامعه اکنون برای انسان ناگواروپرزحمت است به این علت است که انسان هنوز تکامل خودرا بپایان نرسانده است وبعباره دیگر نیمه متمدن می باشد وازلحاظ اخلاقی هنوز راه درازی در پیش دارد که به سرحد کمال برسد. "(41)
خوشا، شکرا ! که زبان فارسی در کشورمحبوب ما تنها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ ویک تمدن و یک بخش اصلی هویت
ملی ونماد هستی همۀ شهروندان ما ست ، که با فراگیری آموزش همگانی وسراسری متعادل این فرهنگ پرعظمت میتوانیم نهاد های رشد متعادل حقوق فرهنگی را به پایۀ کمال رسانیم . وبدین اساس درمورد بسط وتوسعۀ آن به حیث یگانه زبان مفاهمه ـ سراسری وملی بین گروههای مردم ما هیچگونه نگرانی ای وجود ندارد.
فرهنگی که بوسیلۀ زبان فارسی بازتاب می یابد حقا که وابستگی به کدام نژاد خاص ندارد. مردمان سرزمین باستانی و خراسانی ما اعم از : ازبک ها ، هزاره ها ، بلوچ ها ، عرب ها ، پشتون ها ، تاجک ها ، هندو ها وسایر گروه های خرد و کوچک اجتماعی درسیر زمانی طولانی تاریخ به زبان فارسی سخن گفته اند ، وبرای رشد وتکامل آن کوشیده اندوبزرگترین فرهنگ حوزۀ تمدنی شرق را به میراث گذاشته اند . شایسته است که هرشهروند کشور به تنهایی ، خود را صاحب اصلی آن بداند وخودرا فارسی گو تر از دیگران قبول نماید .
زبان فارسی : زبان علم وادب ، زبان معرفت وشفاف اندیشی ، زبان شعروزبان صلح وصفا ، زبان محبت ودوستی ، زبان حرمت
ونجابت ، زبان عشق وصداقت ، زبان همبستگی وهمجوشی ، زبان آزادی واستقلال ، زبان صلح وآشتی ، زبان خودارادیت و ابرازوجود ، زبان حق خواهی و حق بینی ، زبان دگردوستی ونوع پروری است.
ماازهمۀ هم میهنان گرامی کشور وازتمام فارسی گویان جهان خواستار همکاری مشترک درراه حفظ پاکیزگی ورشد وتکامل این
زبان هستیم . بهروسیلۀ که می شود زبان فارسی را ازلوث مردار لغات نامأنوس وغیر متعارف پاک کرد. نگذاشت که چهرۀ صفایی معنوی این زبان چندین هزار ساله با ورود کلمات ساختگی و مبتذل بیگانه ، چیچکی شود. دفاع اززبان وفرهنگ درحقیقت معنای دفاع از ناموس وشرف وحیثیت وقار وعزت ملی مارا افاده می کند.
مردم کشورما با درک عقلانی و با احساس اخلاقی ازحفظ حق سیاسی و ـ علمی و فرهنگی زبان فارسی جاویدانه دفاع می کنند.
کوچکترین مسامحه ، اهمال وبی دقتی ده ها سال دیگر، ستم ملی فقر وبیسوادی را قبول باید کرد. جایکه ابراز حق خواهی نیست ، آنجا حق وحقوق وجود ندارد . صرف با آموزش نوین وعقل واراده خلل ناپذیروصلح آمیزمیتوان حقوق خودرا بدست آورد وتساوی حقوقی را درجامعه تأمین کرد.
ما !!! ملت خراسان را با تغییر نام افغانستان به خراسان و با زبان فارسی میتوانیم دوباره به نمایش گذاریم وهستی فرهنگی وسیاسی واخلاقی خود را بار دگر درکشور پدری خود احیا کنیم، درغیر آن با نام افغانستان وحاکمیت ایلی قبیله ای وابسته بغیر ، که استقرار آزادی ، دموکراسی وجامعۀ مدنی را سدواقع می شود ، همیشه در عقب ماندگی و وابستگی گیر خواهیم ماند.
ماباید مردم خودرا ازسنتهای ستمگسترخون وخشونت ، مرگ وشهادت رهاسازیم وبا الهام ازفرهنگ پرعظمت آریایی ـ خراسانی ما وآموزش نوین دانش بشری ـ زندگی پرسعادت وشکوهمندی برای ملت آیندۀ خود بسازیم .
ما ازتمام هم میهنان گرامی خویش احترامانه آرزو میبریم که دیگر ازاستعمال کلمات خود باورانۀ مجرد ایکه گویا ما « افغان » نیستیم ، « افغانستانی » هستیم وامثال این ، یکباره وبرای همیشه دست بردارند .
ما نه افغان هستیم و نه افغانستانی ، بدورازپیوند های تباری ، همۀ شهروندان میهن ما ، باداشت فرهنگ مشترک باستانی غنامد ، باظرفیت وزین میراث عظیم تاریخی وعلمی ، همۀ مان یک خراسانی صلح خواه وآزادی پرور هستیم .
همشهری های عزیز! دیگر بس است که با این همۀ داشت میراث بزرگ تاریخی و عظمت فرهنگی مشترک و زبان والای فارسی
حوزه تمدنی بخش اعظم آسیا ، بازهم درکشور پدری خودمان منحیث شهروند درجه چندم به اطاعت از اغراض نفسانی وتسلیم به آلودگیهای دنیایی ـ ضد منافع ملی ، به انجام وظایفی که نیاز به تفکر ندارد مشتغل باشیم .
باید دانست که پذیرش هرنوع از مشغولیت های معامله ای کاری به اصطلاح « معاون شعبه » در سطح پست های پائین و بالا ، درساختارحاکمیت سیاسی قدرت فقط حیثیت دم حیوانی را دارد که بودن ونبودنش درحیات آن کدام نقشی را ایفا نمی کند.
با عرض ادب ازهمه رهروان راه آزادی واستقلال ، گروه ها واحزاب سیاسی ، نهاد های اجتماعی ، روحانیون وطنپرست ومبارز ، روشنفکران دگراندیش وترقی پسند، خواستاران جامعه مدنی ودموکراسی ، احترامانه آرزو برده می شود که : بایک صدا ویک دست درجبهه سورفت تشکیل دولت و ملت خراسان و زبان فارسی بمثابه زبان تفاهم همگانی صلح وآشتی سراسری درافغانستان کنونی بدون فرصت طلبی ، عقب نشینی و خودفریبی ، با باور محکم وعزم راسخ به قدسیت صلح ، درراه تحقق اهداف انسانی این ارمان مقدس سیاسی ، فرهنگی و تاریخی مردم ما سهم عملی بدون هراس گیرند .
منابع و مآخد :
ـــــــــــــــــــــــ
(1) ما با مفهوم عینی این اصل موافقیم که : دری فارسی است و فارسی دری است و تاجکی هم فارسی است . با استناد عینی برتاریخ پیدایی وگسترش زبان فارسی واضح است که ــ این سه گویش برتافته از یک زبان واحد است . ودر کتاب « همزبانی وبی زبانی » نوشتۀ محترم کاظم کاظمی نیز به این مسئله مهم تأکید صورت گرفته است . بناً جهت کلی سازی مفاهیم سعی بعمل آمده تا درهمۀ نوشته های ما « زبان فارسی » بدون پیشوند های (تاجکی ویا دری ) نوشته شود.
(2) Marx: Grunrisse.pp.704-705
Pierre Bourdieu.
Die Zeitschrift für linke Theorie und Debatte bietet das Inhaltsverzeichnis der aktuellen Ausgabe und ein Textarchiv.
(3) فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، در شش جلد ، ج اول ، بخش مقدمه .
(4) دکتر یار شاطر . زبانها و لهجه های ایرانی . مقدمۀ لغت نامۀ دهخدا ( شمارۀ مسلسل لغت نامه : 40 ) تهران 1337 ص 26 ببعد .
(5)رجوع شود به : دکتر معین ، فرهنگ فارسی ، درشش مجلد ،ج 1 ، مقدمه ص بیست
(6) تاریخ ادبیات درایران ، دکتر صفا ، صص 210 ـ 288 .
(7) تاریخ ادبیات درایران ، دکترذبیح الله صفا ، ج 1 ، ص 378 .
(8) رجوع شود به : ترجمۀ تاریخ طبری ص 40 ، وتاریخ سیستان ص 35 .
(9) تاریخ ادبیات درایران ، دکتر صفا ، ج1 ص 404 .
(10) کتاب ، دکتر معین ، ص 90 .
(11) تاریخ سیستان ص 7 .
(12) مجمل التواریخ والقصص ص 2 .
(13) تاریخ سیستان ص 1و5 .
(14) مجمل التواریخ ص2 . تاریخ سیستان ص7 .
(15) تاریخ ادبیات درایران ، دکتر ذبیح الله صفا ، صص 618 ـ 636 .
(16)رجوع شود به ضمیمۀ فهرست ریو ص 110 .
(17) رجوع شود به فهرست اته برای کتابخانۀ بودلین ص 920 .
(18) فهرست بلوشه ج 2 ص 50 .
(19) رجوع شود به مقدمۀ حدایق السحر بقلم عباس اقبال آشتیانی ص ( ند ـ نه)
(20) رجوع شود به مقدمۀ علامۀ فقید میرزا محمد خان قزوینی طاب ثراه برکتاب چهارمقالۀ نظامی عروضی چاپ لیدن ، 1909 میلادی .
(21) برگرفته شده ازسایت : گفتمان ایران ـ گفت و گویی با احسان یارشاطر، مدیر دانشنامه ایرانیکا در نیویورک ، با حمید کریمی ، نقل از ( ایرانین . کـُم ) ، ترجمه : پژمان اکبرزاده .
(22) همانجا :برگرفته شده از سایت گفتمان ایران ، گفتگویی با یارشاطر .
(23) ـ رجوع شود به نوشته :
www.khawaran.com/Shefta_ZabaneFarsi.htm - 231k
(24) رجوع شود به منابع : الکلمات الفارسیه فی المعاجم العربیه ، جهینه نصرعلی ، طلاس برج دمشق ، سال 2003 . و معجم المعربات الفارسیه : منذ بواکیر العصرالحاضر ـ محمد التونجی .
(25) رجوع شود به نوشتۀ گل احمد شيفته : گسترۀ زبان فارسی ... درمنطقه و درجهان
www.khawaran.com/Shefta_ZabaneFarsi.htm - 231k
(26) رجوع شود به نوشته :
www.hamshahrionline.ir/News/?id=8748 - 74k
(27) برگرفته شده ازمصاحبۀ آقای دکتر صادقی تجر مؤسس انجمن اهل البیت (ع) وازپایه گذاران انجمن اسلامی دانشجویان فیلیپین( سال 1384 ) .
(28) برگرفته شده از صفحه :
www.bbc.co.uk/persian/tajikistan/story/2006/03/060310_so_conference_persian.shtml - 34k -
(29) رجوع شود به :نوشتۀ نجم الدین کاویانی « مسئلۀ زبان درافغانستان » بخش دوم ، ماهنامۀای جهان کتاب ، سال دهم ، شمارۀ 7ــ .. ، 1384 .
(30) افغانستان در پنج قرن اخیر، مؤلف : محمد صدیق فرهنگ ، ج اول قسمت اول ، ص 73
(31) رجوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی « مسئله زبان درافغانستان » بخش دوم ؛
و تاریخ مختصر افغانستان ، مؤلف : عبدالحی حبیبی ، کابل 1357 ، صص 248 ـ 291 .
(32) رجوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی : « مسئله زبان در افغانستان بخش اول »
(33) رجوع شود به : افغانستان در پنج قرن اخیر ، مؤلف : محمد صدیق فرهنگ ، ج1 قسمت دوم ، صص 463 ، 464 .
(34) خط سوم ، فصل نامۀ فرهنگی ، ادبی هنری ، 1382 ، مدیر مسؤول : محمد جواد خاوری ،مقالۀ ( محمود طرزی وسراج الاخبار ) ص 83 ـ 73 . برگردانی است از کتاب : « ظهور افغانستان جدید » ، مؤلف : وارتن گریگورین ، برگردان : حسن رضایی .
(35) همانجا وهمان صفحه .
(36) افغانستان در مسیر تاریخ ، غبار ، ج 2 ، ص 60 .
(37) نوشته : نجم الدین کاویانی « مسئلۀ زبان درافغانستان » بخش دوم .
(38) فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر ، ( ویر جینیا ، 1367 ) صص 489 و491 .
(39) قانون اساسی افغانستان ، ( کابل : مطبعۀ معارف ، 9 میزان 1343) ، 3 (40) همانجا ، ص 24 . وجهت معلومات بیشتر رحوع شود به نوشتۀ : نجم الدین کاویانی ، « مسئلۀ زبان در افغانستان » بخش دوم .
(41) اخلاق تطبیقی بیداریی دگردوستی ، نوشتۀ این قلم ، ص 71 و72 ، چاپ بنگاه. انتشارات و مطبعه میوند ، سال 1982 .
بخش چهارم :
هویت ملی وصلح در گروشوونیزم
قبیله
(آلمان ـ اگست 2007 )
یک ـ انگاره صلح ازدیدگاه قربانیان جنگ
اینکه صلح در علوم سیاسی بتوازن قدرت از آن تعبیر می شود . وبرخی چارۀ جنگ را در خلع سلاح جستجو می کنند . وعدۀ جنگ را معلول بی عدالتی میدانند و.و. و. . این و ده ها موضوع نا گفتۀ دیگر همه رویکرد های معنا داریست که قابل تأمل وبرسی خاص می باشند. اما ما به این اندیشه باور داریم که جنگ لازمۀ ذات بشرنیست ، و مطالعات تحقیقی وعلمی وجود غریزۀ تعدی ، ظلم و ستم را در آدمی تصدیق نکرده است. وجمیع ملل عالم میتوانند در ظل وسایه ء یک آئین اخلاقی همبسته شوند وابناء بشر با مهرورزی به کرامت و فضیلت انسانی ، زندگی پرسعادت عاری از اختلافات مذهبی و تباین نژادی ، داشته باشند . با چنین برداشت :
گزینه گفتمان هذا مثل همیشه تجلیی از دیدگاه های صلحخواهانه ما وراهکار های اخلاقی آن درراه رفت وحرکت بسوی همجوشی وهمبستگی عادلانۀ همۀ گروههای قومی و قبایل کشور ما تحت نام مبارکی ، مفروض به « ملت خراسان » و « هویت ملی خراسانی » می باشد .
چون صور هرنوع بی عدالتی و ظلم در افغانستان در چهرۀ حاکمیت یک تبار وابسته بغیر بر سایر ساکنان این کشور ودر نفی هویت ملی وارزش فرهنگی آنها بوده وبدین وسیله جسم نفیس صلح وثبات اجتماعی ، ترقی و تعالی میهن ما پیوسته مورد تعرض و
عقب نگری و بیگانه ستیزی این گروه قرار گرفته است .
هوشدارا !!! اگر چنین حالت حاکم مانند گذشته ، کنون با اندیشۀ قبیله و شیوه جدید ، درلباس تدلیس و تبلیغ دموکراسی بی اساس تداوم حاصل کند . جامعه مارا شعورانه وپلان شده در آتش جنگ وتنشنج جبراً نگهمیدارد . در آنصورت نفـَس ادامه حیات صلح آمیز واعتلاء تمدن کشور ما که نمودی از میل احساس همکاری وتعاضد برای بقاء اجتماع است سد واقع شده واز فرآیند تأمین ثبات و صلح سراسری جلوگیری بعمل می آید.
برخلاف طرز دید سیاست جنگ وخشونت تبار منشان و مرکزگرایان در افغانستان ، مردم شریف ما به این اعتقاد اند که تفوق وبرتری انسان برعالم موجود را ، نمای از فکر و تعقل ، تعاون وتعاضد همگانی دانست. که سبب ایجاد زیرساخت های مادی عدالت اجتماعی وآزادی میگردد.
درکلام دیگر ، تأمین عدالت اجتماعی واستقلال وآزادی وهمبستگی ملی خود مستلزم روابط صمیمی همکاری و همدردی میان گروههای قومی و قبایل کشور مان می باشد. در این روابط باید شیرازه مادی جامعه بصورت کل وحیات تنگدستان بصورت اخص مورد توجه عقلانی قرار گیرد که به سطح زندگی شایستهای نائل آیند.
با ارجگذاشتی به نجابت و اصالت ذاتی انسان ، بایست سرنوشت همۀ ابناء انسان جامعه ما بدور از ریاء و خود فروشی وبدور از دایرۀ محدو دیتهای خود ساختی شعار های انتزاعی تجارتی ! حاکمان قدرت وسیاست پا فرا تر گذارند وبخواست حق طلبانۀ صلح و آشتی ملی با ضمیر پاک ووجدان بی آلایش اندیشه نمایند.
نسل تیز بین ودگر اندیش کنونی با شناخت عقلانی از اوضاع سیاسی موجود ، صلح را فقط با نبود جنگ وآرامش نسبی ولحظه یی محدود نمی دانند ، بل خواستار نابودی تمام ریشه های مادی و معنوی خشونت و قساوت وسوء استفاده از قدرت و ثروت ملی می باشند .
با این دیدگاه ، صلح پایدار عمومی و واقعی وابسته و منوط به استقرار وایجاد نظم سیاسی نوینی در روابط میان اقوام وقبایل ولایه های اجتماعی کشور ما تلقی می شود. وتحقق چنین نظم ، جز با دگرگونی کامل در تغییر ماهوی سیستم ساختاری سیاست ، حاکمیت وقدرت ، در افغانستان بازتاب روشن مییابد وبس .
وبا اتکاء به اصل ثبات و استقلالیت تفکر ، وحدت نظر در بارۀ تعدادی از ارزشها و گرایشهای اساسی مهم اجتماعی ، وحدت آراء در امور عظیمه یی سیاسی و پیروی از اندیشه وفرهنگ غنامند خودی وتکامل پسند خراسانی ، عاری از هرگونه تناقضات اجتماعی واتنیکی بنفع همه ساکنان کشورما و جامعه شهروندی امکان پذیر میگردد.
اگر صلح و ثبات را یک مؤلفه ساختاری حیات ، بمنظور تثبیت هویت ملی وزندگی پرجلال انسان قبول کنیم . مسلماً دراجرا وتحقق هر طرح سیاسی ، بایست موقعیت و جایگاه صلح منحیث نماد هستۀ مرکزی وظایف مان تعیین و مشخص شود ودرفرآیند تطبیق آن نهادینه گردد .
فقط در باغ سرسبز وپرگل صلح وآزادی است که شادابی و شکوفایی چهرۀ پژمردۀ جنگ را تعویض می کند وجسم نفیس و شایستۀ خود را در باغستان محبت و مهر بنمایش میگذارد ، کشش و جذبه این عشق و محبت عندلیبان صلح را بخوانش ترانۀ آزادی دعوت می کند ، روح وروان انسان را به مکان آرامش دنیای باطنی سوق می دهد.
دوـ دغدغده « جرگه أمن » ؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به سلسلۀ تبلیغات سیاسی اخیر دولت جمهوری اسلامی افغانستان مبنی برتدویر « جرگه أمن » که اخیراً تعیین زمان اجلاس آن به هفتۀ دوم اگست 2007 آنهم بوسیلۀ آقای دیوید میلیبند وزیر خارجه بریتانیا در یک مصاحبۀ بی بی سی افشا گردید . اذهان عامه ، و مطبوعات درون مرزی وبرون مرزی را دریک تب و تاب از قبل پلان شده خود مصروف ساخته است .
افسوس و ای کاش که ! تدویر چنین « جرگه أمن » با این قدر پروپاگند و سر و صدا های مجرد ، صرف وقت ، مخارج و هزینۀ مادی در راستی کلمه ، سرشت آن بصورت نسبی : تبلوری از اندیشه ودیدگاه های واقعی صلح وهمآیشی ملی ومنطقوی می بود ؟ که نیست . وحد اقل جلوی کشته شدن هزاران هزار کودکان زنان و نوجوانان مستعد به آموزش و پرورش هم میهنان عزیز و دوست داشتنی ما را ، بویژه در ولایات جنوبی می گرفت .
بدبختانه تاریخ گواه آنست که در فرآیند موجودیت حاکمیت پرویز مشرف رئیس جمهوری پاکستان
پرویز مشرف رئیس جمهوری پاکستان
و حاکمیت حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان که این دو جلالت مآبان از یک بارگاه قدرت جهانی آب پاک حمایت
حامد کرزی رئیس جمهوری اسلامی افغانستان
می نوشند وحاکمیت سیاسی ایشان مانند گل آفتاب پرست ازنور گرم آفتاب سرمایه ، گرمی و قوت می گیرد ، به مشکل میتوان پذیرفت که این دورئیس جمهور گام صادقانه وانسانی بنفع صلح و ثبات در افغانستان وپاکستان بردارند ؟ .
زیرا با آمدن صلح و ثبات در افغانستان و پاکستان وظیفۀ این دو رئیس جمهوری خاتمه می یابد و از ارزانی گرمی آفتاب سرمایه بی نصیب می شوند . در آنصورت سرنوشت حاکمیت سیاسی هردو به سرنوشت قیافۀ آفتاب پرستی منتهی خواهد شد که با گردن خمیده وحال پژمرده تا شفق داغ صبح منتظر برآمدن آفتاب لحظ شماری خواهند نمود .
مردم صلح دوست افغانستان و پاکستان خوب واقف اند که
آقایون : پرویز مشرف و حامد کرزی در مدت زمان ریاست خویش همواره حرف شفاف ، صادقانه ووجدانی بنفع صلح و امنیت واقعی ومبارزه علیه تروریزم بین المللی برهبری ایالات متحدۀ امریکا کم گفته اند . صرف با اظهارات سیاسی و تعاسر ظاهری اغنیاء را خوش و یکدیگر را بچالش کشیده اند . ومردم هردو کشور ومطبوعات جهان را مصروف جنگ های زبانی وزرگری خویش ساخته اند و خوش باوران و سطحی نگران را چند وقت دیگری در جال مصؤن انتظار و بی تفاوتی دنیای باطنی شان دست بسته محبوس و بروز شماری بی عمل ، معطل گذاشته اند.
اما برخلاف در ملاقات های لندن و واشنگتن که به سرنوشت حاکمیت سیاسی و هست وبود هردو ( به اصطلاح ) رهبر بستگی دارد با تعاطف خاص چنان خندیدند و صمیمی بودند که گویا برادران حقیقی آقای جورج دبلیو. بوش رئیس جمهوری امریکا و آقای تونی بلیرصدراعظم اسبق بریتانیا ... بوده اند. گویا که صلح و آرامش در هردو کشور حکم فرماست. همه دساتیر وبرنامه ها سیاسی داده شده از طرف اربابان حرمت ، در حال تحقق بخشیدن است .
عمل و گفتار هردو رؤسای جمهور پاکستان و افغانستان دراین مدت شش سالی که گذشت بصورت آشکارا در تأمین صلح وثبات در هردو کشورناموفق بوده وکدام اثرمثبتی در اوضاع سیاسی نگذاشته ، برخلاف همه روزه جنگ وخشونت وقتل وکشتار ، تعرض و تعصب تیره ، ازدیاد فعالیت های دهشت افکنی و تروریستی و رشد بی حد تجارت مواد مخدر زندگی هزاران انسان بیگناه را قربانی خود ساخته وبویژه شیرازه حیات مادی و معنوی مردم افغانستان را عمیقاً مختل نموده وبه خاک و خون تبدیل کرده است .
مگر هدف سیاسی آقای حامد کرزی و آقای پرویز مشرف ، دردا که فقط در حفظ تحکیم حاکمیت خودی و گروپی و خوش ساختی ولی نعمتان شان چیز بیشتر ازآن را در امکانات ، اراده و عمل خود نداشته ونمی بینند.
سه ـ امید طرح شناسایی « خط دیورند »
در جرگۀ أمن و چالش های مربوط به آن :
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با آموزش دقیق از خواست صلح خواهانۀ مردم ما و شرایط جدید سیاسی در افغانستان ، منطقه و جهان ، رسالت همه رهروان راه صلح وآزادی خواهد بود که ستراتژی اصولی روشن و درستی برای حل اساسی مسئله ملی سیاست « ملت سازی » ایجاد صلح پایدارو تأمین سعادت واقعی ماندگار آتیه حیات اجتماعی و سیاسی میهن ما مطرح گردد .
با ارتباط موضوع بحث واجلاس قریب الوقوع « جرگه أمن » درافغانستان اذعان باید کرد که : پیشکش طرح سیاسی « شناخت معاهدۀ دیورند » بمفهوم آغاز طلوع آفتاب صلح برفراز افغانستان و پاکستان ، یکی از مناسب ترین اصلیست که در سرخط اجندای اجلاس « جرگه أمن » قرار گیرد . شرکت کنندگان صلح خواه در پهلوی دیگر مسایل مورد بحث ، با شفاف اندیشی ودور اندیشی تضاد های ذهنی و خود ساختی مقامات دولتی پاکستان و افغانستان
را نسبت به شناسایی خط دیورند بمثابه مرز مشترک بین المللی میان دو کشور مستقل باهم برادر و برابر رفع و همسو سازند . تاازاینطریق در آیندۀ نزدیک راه تصویب نهایی و قانونی آن را در پارلمان های هردو کشور همسایه صورت عینی و عملی و حقوقی بخشند .
خوشبختانه که طرح سیاسی شناسایی خط دیورند موافق به« طرح این قلم » بار اول از طرف یک مقام بلند پایه سیاسی و پارلمانی بریتانیا آشکارا مطرح و حمایت میگردد.
بتاریخ 11 جون 2007 ، مالکولم ریفکیند وزیر خارجه اسبق بریتانیا ( درزمان نخست وزیری مارگریت تاچر) و نمایندۀ خاص
بریتانیا در پاکستان ( در دوران جهاد ) در یک مصاحبه با روزنامۀ ایند پندنت چاپ بریتانیا در ارتباط شناسایی « خط دیورند » چنین اظهارنظر کرد :
ریفکیند وزیر خارجه اسبق بریتانیا
" ... برای حل بحران افغانستان ، جامعۀ جهانی باید رضایت پاکستان را جلب کند که از طریق وادار ساختن رژیم کرزی به قبول « خط دیورند » بحیث سرحــــد رسمی افغانستان با پاکستان تحقق
یابد ... "
آگاهان سیاسی جهان ، مردم ترقی پسند افغانستان ، نسل دگر اندیش طرفدار صلح و ثبات ، و نهاد های سیاسی و اجتماعی مستقل و آزادی خواه به این باور اند که یکی از مشاکل مهم تاریخی و سیاسی زیاده از نیم قرن اخیر میان پاکستان و افغانستان و منطقه ، همین سنگ اندازی پلان شده سیاسی تبارمنشانه حکام وابسته بغیر
افغانستان مبنی بر عدم شناسایی « خط دیورند » و حفظ شعوری فضای خشونت و جنگ از طرف آنها منحیث سلاح تحکیم قدرت سیاسی قبیله در دو طرف سرحد کشور پاکستان وافغانستان بوده است . که تا امروز بجز فقر ، بیسوادی ، جنگ ، قتل و قتال ، تعرض و تصاحب چیز دیگری را به ارمغان نیآورد . در نتیجه جان شیرین هزاران هزار هموطن بیگناه و با گناه مارا قربان سیاست مزورانه وجنگ طلبانه ساخته است .
بگونه مثال در جریان شش سال مدریت سیاسی حامد کرزی مردم ما بصورت عموم و مردمان عقب نگهداشته شده ولایات جنوب کشوربصورت خاص ؛ متفقاً ضایعات جنگ ، تلفات جانی و مالی ناشی از « عدم شناسایی خط دیورند » را با پوست و گوشت خود لمس نمودند . و همه روزه ازطریق صدای رادیو بی بی سی ودیگر رسانه های گفتاری ، نوشتاری و تصویری برونی و بیرونی صرف خبر تلفات ده ها شهروند افغانستان تحت نام نیروهای پولیس ، اردوی ملی ویا گروه های مخالف دولت گویا ــ طالبان ، دهشت افکنان ، خشخاش سالاران ، تروریستان ، آدم ربایان وغیره ؛ وهمچنان کشته شدن کثیری ازافراد نیروهای ائتلاف بین المللی به رهبری امریکا و انگلیس ( که همه انسان اند ) ، چیز دیگری را نشنیده اند. مولانای بلخ چه خوب میگوید :
مرغی که خبر ندارد از آب زلال
منقار در آب شور دارد همه سال
افسوسا و دردا !! به آن وجدانیکه عشق حقیقی به انسان درنزدش کمرنگ میگردد و نور چشمانش دردود و غبار قدرت از
شناسایی کرامت و فضیلت انسانی عاجز می شود .
دولت آقای کرزی بدون عوام فریبی این حقیقت را بپذیرد که : ایجاد صلح وامنیت در افغانستان را نمیتوان از طریق جنگ و با شمار غیراخلاقی و شرم آور تلفات هموطنان ما تحت نام مبارزه علیه تروریزم ، دهشت افکن ولاغیر با شماتت خاص و احساس ماشینی اندازه گرفت .
راه های شریفانۀ رسیدن به استقرار صلح و ساخت ملت یک پارچۀ خراسانی و تثبیت هویت ملی همگانی خراسانی ، بستگی به عناصر تشکیل دهندۀ صلح و ثبات دارد. وصرف با اندیشۀ انسانگرایی ومدریت عقلانی برخوردار از حاکمیت قانون میتوان نیاز جامعه و زمان را شناخت و عناصر ترکیب دهندۀ حقیقی صلح را تشخیص نمود .
صرف نظر ازذکر ترکیب مغلق پدیده ها و مبارزۀ اضداد در ذات شیء و نقل قول ها ، ما با زبان ساده در دو نمونۀ خیلی ابتدایی ، صورت طبیعی قانون همگونی عناصر و پدیده های مساعد و مـــوافق بتعامل ترکیب را در دو صور وجودی این قسم بیان می کنیم :
1 ـ به هیچ صورت یک بنا ء از ترکیب خاکستربا ریگ میده و آب ، « سمنت » مورد نظر را بدست نمی آورد ،
2 ـ چنانیکه از ترکیب کنجاره و بوره و روغن نمیتواند یک آشبز حلواء پخته نماید .
یعنی پدیدۀ خاکستر با ریگ میده ، از دید قوانین ارتباط و تعامل ترکیبی پدیده باهم همگونی و اتفاق ذاتی ندارند بدین اساس نمیتوانند درفرآیند تعامل وحدت جسمی ومادی شیء ، جسم مورد نیاز را از آنها استخراج کرد .
بناً سرگردانی های سیاسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان در پالیدن صلح و ثبات درآن جاده های پر خم وپیچی نیست که دو چرخۀ بی چراغ شوونیزم قبیله در آن سمت بحرکت است . همین طور بینش دولت اسلامی افغانستان تاحال ازعناصرو مؤلفه های تشکیل دهندۀ صلح و امنیت نیزنادرست وغیر متجانس وذهنی بوده است. بدین اساس خاصیت همگونی ترکیب و تعامل قانون مند باهم ندارند . قسمیکه از کنجاره و بوره حلواء واز ترکیب خاکستر و ریگ میده « سمنت » بدست نمی آید ، معکوساً از آموزه های سیاسی دولت افغانستان هیچ گاه صلح نمیتواند ایجاد شود.
به همین صورت در دستیازی به پدیدۀ صلح وآرامش در افغانستان ، عناصریکه صلح را می سازنند افزون بر طرحهای سیاسی صلح این اثرکه شایسته تا اینجا گفته شد ، ده ها فکتور های زیرساختی دیگری نیز است که فرآیند صلح و ثبات را تسریع بخشیده و بکمال می رساند. وبحث آن از حوصله این مقال بدور است.
اما حسُن نیت ونظر ما در ارتباط اجلاس « جرگه أمن » میان افغانستان و پاکستان باوجود اینکه از دید شناخت محتوای آن یک
نمایش و مانور سیاسیی ظاهریی بیش نیست و هیچ نوع همگونی ذاتی وارتباط ترکیبی با عناصر حقیقی صلح پایدار در افغانستان ندارد ، با آنهم خوشبینانه و آرزو مندانه است ؟ زیرا هر نشستی که درمورد تفاهم بمنظور آوردن صلح وآرامش باشد و مانع تجارت مواد مخدر وکشت خشخاش و ریزش خون هموطنان ما گردد قلباً آنرا گرامی میداریم .
مگرباآموزش عینی از تاریخ کشور ما اضافه باید کرد که تاکنون هیچ یک از حاکمان قدرت درپی تأمین صلح واقعی و ساخت ملت یک پارچه وسربلند در افغانستان نبوده اند . وعمداً و قصداً و جبراً صلح و هویت ملی مردم شریف مارا درگرو : شوونیزم ، فقر ، بیسوادی ، تشنج ملی و خشونت های منطقوی نگهداشته اند . وبدینوسیله مانع همآیشی ملی و تحکیم مؤلفه های ساختاری صلح پایدار گردیده اند.
ازفحوای گفتار وعمل چندین سالۀ آقای حامد کرزی و آقای پرویزمشرف نیز هویداست و مردم هردو کشور اهداف سیاسی و مراتب نیت هردو را در مورد فهم به اصطلاح پدیدۀ « صلح و مبارزه علیه تروریزم » خوب تجربه کرده اند . و باور دارند که حکومات پاکستان و افغانستان هردو دراین اجلاس نه بنفع صلح وثبات منطقه بل جهت تحکیم پایه های حاکمیت و قدرت سیاسی خودهدف خاصی را تعقیب می کنند . با استفاده از ملیونها دالر باد آورده وسیاست تطمیع هرکدام میخواهند طرفدارانی در میان احزاب
وشخصیت های ملی مذهبی پشتون تباردر دوطرف سرحد بخود جلب کنند.
ارسال نامه های خاص از طرف حامد کرزی ، به شخصیت های سیاسی سه گانه مطرح در میان پشتون های پاکستان یعنی مولوی فضل الرحمان ، اسفندیار ولی خان و محمود خان اچکزی در رابطه با تشکیل « جرگه أمن » شامل این روند و بیان این نیت است .
جهت آگاهی بیشتر ذکر نهاد های سیاسی ، رهبران احزاب ، شخصیت های مستقل مذهبی ، متنفذین محلی پشتون تباریکه در هردوکشور وجود دارند و دربازی سیاسی حاضر تحت نام « جرگه أمن » نقش مهم و پیشدارندۀ را ایفاء می کنند ، که خالی از مفاد نبوده و در گروپ های طرفدار حاکمیت و یا مخالف حاکمیت در هردو مملکت بطور ذیل صف بندی می شوند :
سران قومی پشتون ها در افغانستان در گروه های زیرخویش را گویا ؟ قسمی مخالف و قسمی موافق دولت کرزی تقسیم نموده اند :
1 ـ گروپ طالبان ، حزب اسلامی و گروپ حقانی .
2 ـ گروپ خاص کرزی ، گروپ مرحوم ظاهرشاه ، گروپ افغان ملت ، وگروپ کوچک برخی خلقی ها .
سران قومی پشتون در پاکستان را در چهار گروه مخالف و موافق دولت پرویز مشرف میتوان تقسیم کرد:
گروپ اول : جمعیت علمای اسلام ، بـــرهبری مولوی فضل الرحمان؛
گروپ دوم : احزاب ناسیونالست پشتون :
1 ـ پشتونخواه نشنل عوامی پارتی ، برهبری محمود خان اچکزی
2 ـ نشنل عوامی پارتی پاکستان ، برهبری اسفندیار ولی پسرخان عبدالولی خان ؛
گروپ سوم : پیپل پارتی پاکستان :
سه گروه فوق مخالفین پارلمانی پرویز مشرف هستند ودراپوزیسیون قرار دارند .
گروپ چهارم : پاکستان مسلم لیک و( گروپ انشعابی شیر پاو ) : از پاکستان پیپل پارتی وابسته به احزاب مدافع رژیم پرویز مشرف می باشند.
در جامعه ای که هنوز از دید ترکیب مناسبات اتنیکی بسطح ملت ارتقاء نکرده اند . امر مسلم است که در چنین جامعه تناقضات و اختلافات قومی و لسانی ووو وجود دارد .
نتیجه :
افغانستان عقب نگهداشته شده با اینهمه وجود و حضورگروهای قومی و قبیلوی خود ، در جهان یگانه کشوری است که با طرح سیاسی آزمندانۀ شوونیزم جدید قبیله ، هم قدرت سیاسی حاکمیت و هم اپوزیسیون تفنگدار طالبی هردو در دست قوم پشتون قرار دارند . که درمعادلات سنجیده شده مبارزات جنگی وسیاسی میدان نبرد نتیجه باخت وبُرد هردو صرف حفظ و نگهداری قدرت و حاکمیت سیاسی در دست قوم پشتون چیز دیگری نمی باشد.
نسل دگر دوست و صلح طلب کشور ما باید ماهیت این مانورهای سیاسی مهم « دوسره » را بدانند. وبا تحفه چند پست وزارت و ریاست بی صلاحیت در حاشیه قدرت نه جهند ، بل با ارادۀ آهنین ــ موقعیت ، قدرت و جایگاه سیاسی خویش را ازطریق مبارزات سیاسی انتخاباتی و پارلمانی مسالمت آمیز در خط اپوزیسیون واقعی غیر وابسته بنفع استقرار حاکمیت قانون و دموکراسی ، مشخص سازند. و« هویت ملی و صلح » را از گروشوونیزم تیره برای همیش رها کنند . و همزیستی ، همدردی ، و همآیشی ملی را در افغانستان مستقل جاگزین آن نمایند .
بخش پنجم :
حامد کرزی و قبیله گرایان از تحقق دموکراسی سخت میترسند
(آلمان ـ نوامبر 2007 )
جای بسا تأسف ودرد است که بخاطر موجودیت نمایندۀ قبیله در رأس حاکمیت سیاسی قدرت درافغانستان ، کشور ما پیوسته دست خوش خشونت وجنگ ، قتل و کشتار های سازمان داده شده از طرف عمال دولت وگروه های ستمگستر تبار اندیش وعقب گرای وابسته به استعمار کهنه و نوچه در زمان حاکمیت بربار صفت امیر عبدالرحمان و چه در سالهای ترور و اختناق حاکمیت بیگانه مشرب خاندان آل یحیا خان وطالبان ظلمت وسایرین ، قرار گرفته است .
بعد از واقعه دلخراش و ضد انسانی 11 سپتمبر 2001 ، قدرت ها و نهاد های بین المللی سرمایه تحت نام مبارزه علیه تروریزم ودهشت افگنی ( بااستفاده ازاندیشه ها و تجارب استعماری بریتانیا در شرق) ، به رهبری ایالات متحده امریکا به مقصد تأمین مؤلفه های صلح در منطقه و ایجاد جامعه نوین درافغانستان در صحنۀ سیاسی قدرت سازی ظاهر گردیدند.
این بارامریکا وانگلیس با درک دقیق ازتاریخ گذشته افغانستان وآگاهی همه جانبه از خدمت گذاری بموقع وصادقانه نمایندگان قبیله گرا در سالهای پار بنفع استعمارکهنه بریتانیا وقت ، به این فکر وذکرشدند که انتخاب آقای حامد کرزی منحیث نمایندۀ قبیله مناسب ترین شخصی است که میتواند برنامه های سیاسی و اقتصادی جهان سرمایه را بنفع آنها به منصه اجرا قرار دهد.
حامد کرزی در یک چرخش سریع واز قبل پلان شده کشورهای امریکا و انگلیس در کنفرانس « بن » آلمان از طرف زلمی خلیل زاد پشتون تبار امریکایی نماینده خاص جورج بوش ریاست جمهوری امریکا وآقای لخضرابراهیمی نمایندۀ خاص ملل متحد خلاف ارادۀ اکثریت مطلق نمایندگان کنفرانس بن ، برهرم قدرت سیاسی افغانستان تحمیل گردید.
بعد حامد کرزی مانند اسلافش گوش بفرمان در خدمت گذاری بی چون وچرا رضا کارانه به حامیانش قرار گرفت . تاکه توانست از لندن و واشنگتن دستورو حمایت بازسازی کشور را اخذ نمود ، اما خلاف اراده مردم جنگدیده میهن آنرا نابخردانه در راه نادرست در تقویه حاکمیت سیاسی قبیله وهم تباران محدودش بنفع تشدید بی اعتمادی های قومی وگسترش ناآرامی ها بمنظور تحکیم حاکمیت گروهی اش بمصرف رسانید . وجهت تضعیف نیروهای بومی واصیل مقاومت وآزادی کشور اعمال سیاست خودرای وانانیت پیشه کرد ، وآنرا با شیوه ریاء ومکروزی ودستان آوری ، بدور از فضیلت انسانی آشکارا بدون شرم ورحم و حیا ء دور از عدل وانصاف در عمل پیاده نمود . و همۀ آن نیروهای وطنپرست را بترتیب از صحنه قدرت سیاسی کشید وبیکار و خانه نشین ساخت .
در جلوه دیگر او خیلی مسلکی وآگاهانه جهت جلوی گیری از تحقق زیرساخت های جامعه آزاد دور از خشم و خشونت ، موفق شد که در تحکیم حاکمیت قوم برتر از رویکرد های ناسالم شقاق وریاء و جعل کور در همه عرصه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی استفاده کند .
رئیس جمهور کرزی از روز اول استفاده ناجایز از قدرت اش درانتصاب نمایندگان جرگه بزرگ استفاده وجعل کرد ، در تصویب قانون اساسی ناقص جعل کرد ، در انتخابات ریاست جمهوری جعل و ساخته کاری کرد ( حتا بعد از انتخابات ریاست جمهوری مردم ازقول منابع امریکایی درکابل تبصره میکردند گویا که امریکائیان میگویند : در انتخابات ریاست جمهوری ، رای اکثریت را محمد یونس قانونی بدست آورد مگر انتخابات را حامد کرزی برد ... » ) ، در انتخابات اعضای مجلس نمایندگان جعل کرد ، درتقسیم قدرت برای ملیت های ساکن کشوردرحاکمیت سیاسی جعل کرد . تاکنون در لباس اسلام ودرچهره رهروان راه دموکراسی دروغین با شماتت خاص فکر میکند که مردم را فریب داده است .
آقای حامد کرزی شما خوب میدانید که مجامع بین المللی شمارا منحیث نماینده قبیله بر مقدرات مردم ما حاکم ساخته اند ، این به آن مفهوم نیست که شما از دموکراسی و جامعه مدنی آگاهی یی دارید ، بل بمنظور اینست که شما بمثابه شخص عاری از اندیشه ودیدگاه مشخص کشوری ولشکری بی برنامه وبی کفایت ، مطیع وفرمان بردارمنحیث وسیله فشار میتوانید ازتحقق سریع تأمین صلح وثبات وهمآیشی ملی درافغانستان جلوگیری نمائید . وچنانچه که تاکنون درانجام رسالت سیاسی بدور از کرامت انسانی در عمل خویش خیلی موفق هم هستید.
بادرد و تألم اظهار باید کرد که در روند حاکمیت شش ساله شمابر اثر تشدید ناامنی های گسترده وسازمان یافته شده کار مشترک مافیایی دولتی و طالبان در مناطق جنوبی کشورهزاران هزار انسان هموطن ما جان های شیرین خود را از دست داده اند و فقط شما و تیم همتبار شما جوابده آنهمه جنایت می باشید . همچنان ده ها انسان بیگناه ملکی وپولیس در شهر کابل وولایات مختلف کشور بر اثر جنایات مرگبارسازمان یافته شده انتحاری از قید حیات خارج شده اند ، زخمی و معلول گردیده اند وفامیل های شریف وبیدفاع شان به ماتم نشسته اند . آن مادران هم میخواستند که جگرگوشه های خود را در قید حیات خوشبخت وپرسعادت و سلامت ببینند .
اما برخلاف شما در اوقات مصاحبه های تلویزیونی خویش بدون احساس درد و تأثر وبدون اینکه در اندوه فروروید وبا تبختر وشماتت خاص از طریق رسانه های تصویری بگفته خود شما : نمرات تلفن های دستی « ... آخوند ملا عمر وحکمتیار صاحب » را خواستار می شوید . محترم رئیس جمهور از این همه ظلم وستم درد درونخواردر وجدان مردم ما حلول کرده . محترم ... بدرد وناله مردم ریشخند مکنید . نمرات تلفن های حکمتیار و ملاعمر را بخاطر چه میخواهید . بگمانم که میدان را خیلی خالی یافته اید . بدون ضیاع وقت دریافتن آدرس های مورد نیاز شما افراد ذیل :
که عضو حزب اسلامی گلبدین حکمتیار اند : فاروق وردک رئیس دفتر شما ، جبار ثابت داد ستان کل کشور ، والی جمعه خان همدرد وآقای خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ شما و استاد سیاف ... میتوانند یاری رسانند .
اگر بنام شرم چیزی را میشناسیم بزرگترین دست آورد در جریان حاکمیت شما کشت خشخاش در افغانستان است که تأمین کننده 90 در صد از تریاک قاچاق در سطح بین المللی می باشد . و زیاده از 95 در صد مواد مخدر جهان در افغانستان تولید می گردد .
دست آورد های بهتر شما در عرصه مشارکت مردم در حاکمیت سیاسی افزون بر تقسیم قدرت و حاکمیت دولتی کاملاً یکطرفه بنفع همتباران قبیله گرای خویش اعم از اعضای حزب افغان ملت و سران دست دوم طالبان ، باری با اخلاص واحسان مندی سزاوار دانستید که صرف ده پست ولایت و سه پست وزارت وپست داد ستان کل وچندین پست مشاوریت رابه حزب گلبدین حکمتیار منحیث تحفه خداداد ارزانی نمائید .
فاجعه پلانشده خونین بغلان که منجر به شهادت شش نفراعضای مجلس نمایندگان منتخب مردم گردید وجان ده ها طفل نوجوان وخرد وبزرگ هم میهنان مارا گرفت . نوع دیگر رسوایی آشکار سیاست ناکام قبیله در چهره خون وخشونت می باشد.
بعد از وقوع این حادثه خونین بشکل خیلی ماهرانه دولت مانند همیشه در گلیم بی حُرمتی نشسته خود دزد ، دزد را می پالد . ونهاد ها وشخصیت های وابسته وغیر وابسته به اصطلاح مخالف دولت نیزاعلام نمودند که عاملین این جنایت شناسایی گردد .
چرا با عقل سلیم در دفاع از خون شهدای راه آزادی این سوال مطرح نمی شود که دولت مسؤول این حادثه است .
همین طوریکه حفاظت جان رئیس جمهوری کرزی بدوش امرئیکایان است . مردم می بینند که کوماندو های امریکایی 24 ساعته ضامن سلامتی وحیات رئیس جمهوری افغانستان با چقدر مصارف کلان میباشند .
بناً دولت افغانستان در رأس حامد کرزی نیز مسؤول حفاظت و نگهداری صد در صد اراکین قوای سه گانه وشهروندان کشور ما میباشند .
با فهم این اندیشه در قتل زنده یاد مصطفی کاظمی و دیگراعضای مجلس نمایندگان کشور در قدم اول حامد کرزی ووالی ولایت بغلان مجرم درجه یک اند . اینکه گناه را به حزب حکمتیارواگذار می کنند یک روی قضیه است . اجراء وسازماندهی از قبل سنجیده شده و بموقع چنین یک جنایت خونین بدون نیت وهمکاری همه جانبه دولت کرزی بصورت قطع ناممکن است .
به این اساس باید حکومت کرزی بمثابه یک حکومت بی مسؤولیت بی کفایت وغیر کارا وشامل جرم در خونریزی ده ها هموطن ما در ولایت بغلان ،از سمت ریاست جمهوری افغانستان استعفاء دهد . وراه را برای یک حکومت منتخب دور از بازی های قبیله وتبار گرایی باز نماید . بگذاراین بار نه یک پشتون و نه یک تاجک ، بل یک هزاره یک ازبک تبار، یک هندو تبار آزاد غیر وابسته وبی آلایش از میان مردم برخاسته سمت رهبری زمام امور کشور را بگیرد .
آقای کرزی اگر شما و همتباران شما به قدرت ، شهوت ، پول ودارایی علاقه ندارید ، واقعاً به صلح وامنیت و همآیشی ملی ، به آزادی و هبستگی مردم باور دارید . به این نیت نیک و پیشنهاد اخلاقی و انسانی تسلیم شوید . نگذارید که تیغ نوک تیز غرایز نفسانی خود محوری وقبیله گرایی شما باردیگر در قلب زخمی صلحخواه مادر وطن فرو رود . بالاخره همه ما شیر انسان خورده ایم حرمت به پاکیزگی آن شیر را داریم ، بگذار که دیگر مادران و خواهران ما درغم و ماتم نه نشینند . مانند دیگر مادران جهان از زندگی مصون ودور از جنگ و خشونت لذت برند .
آقای کرزی شما مانند دیگر اسلاف تان حتا این بار در چهره دموکراسی هم نتوانستید حیات قبیله رااحیاء کنید . با اینهم که در کارکرد های خویش در چند چهره ظاهر شدید مردم افعانستان را با جامه سبز در لباس تدلیس و غرب را با کلمات میان تهی ملمع شده به زبان انگلیسی در لباس دموکراسی هنوز فریب داده اید وبا همکاری مشاوران افغان ملتی وحزب اسلامی خود هم رهبری دولت و هم رهبری اپوزیسیون تفگندار طالبی را در اختیار همتباران خویش نگه داشته اید . با تأسف که !! با این همه امکانات
باد آورده باز هم ناکام ترین مسؤول دولتی در تمام تاریخ بشریت هستید. چرا نیت نیک ندارید عهد شکن وبی پیمان هستید ، به آزادی وتأمین حقوق شهروندی باور ندارید . به نجابت و اصالت انسان ارج قایل نیستید . به ایجاد جامعه مدنی عقیده مند نیستید . از دموکراسی و عدالت واقعی در کشور سخت میترسید .
وعلت اینهمه مخالفت های شما و همتباران قبیله گرای شما با ارزشهای دموکراسی و آزادی در این راز نهفته است که با تحقق دموکراسی و تأمین همبستگی ملی ، تشکیل ملت واحد و یک پارچۀ
خراسانی بدون پیوند اتنیکی و تباری آهسته آهسته مرگ مناسبات ایلی قبیله میرسد وجامعه شهروندی جای آنرا میگیرد. آنگاه شانس انتخاب ونصب جبری شما وسایرهم نوعان شمابالای سرنوشت مردم ما ازلندن و واشنگتن برای همیش از بین میرود .حال این راز تاریخی شما نزد مردم افغانستان افشاگردیده است.
اکنون خوب آگاهید که در جریان حکومت وابسته خویش با استفاده سوء از نیروهای خارجی ، مرتکب چقدرخیانت و جنایت شده اید . مردم از کردار وگفتار و رفتارنابجای سیاست جبری و تحمیلی سر درگم شما به ستوه آمده اند .
داوران وقلم بدستان محترم ما با آگاهی وبرداشت شان از بروزماهیت اعمال سیاست جنایت وخشونت ، قتل وکشتاردر افغانستان همواره به این شیوه ارج می گذارند که عاملان آنرا در خارج حاکمیت سیاسی دولت جستجو کنند وبخصوص در شش سال حاکمیت قبیله گرای حامد کرزی رسانه ها و مطبوعات از رادیو بی بی سی شروع تا رسانه های گفتاری ، نوشتاری و تصویری وابسته و غیر وابسته همه در یک صف ، عاملین ناامنی دهشت افگنی و جنگ و کشتاردر افغانستان را طالبان والقاعده و آی اس آی پاکستان وحزب اسلامی حکمتیار شناسایی کرده اند . این حقیقت دارد که این نهاد های سیاسی و تروریستی وابسته به بیگانگان ، دهشت افگن وقاتلین واقعی مردم افغانستان هستند .
اما خطرناک تراز این قاتلین بیرونی قاتلین درونی اند . که سر رشته آن در دست حاکمیت بی کفایت وابسته شوونیزم ذاتی جدید
قبیله ای , آقای حامد کرزی قرار دارد .
نتیجه :
درارتباط آموزش و برسی علل عینی بروز جنگ و جنایت قتل و کشتار در افغانستان چند اصل زیر قابل تأمل است :
یک : توجیه حاکمیت قبیله در جامه : اسلام معتدل پادشاهی خاندان آل یحیا خان ، سوسیالیزم شاخدار حفیظ الله امین ، اسلام ستمگستر
طالبان ، دموکراسی نیشدار حامد کرزی ، قابل پذیرش مردم ما نبوده نیست ونخواهد بود . زیرا در هر لباسی که این قبیله گرایان وابسته ظاهر می شوند یک نمایش کذایی بیش نیست . مگر هدف و ارمان همه این رهروان راه قبیله تقریباً نزدیک بکل صرف نظر از تفاوت اندیشه ها وایدالوژی ایشان با خون و گوشت و پست خویش از سیاست قوم برترقبیلوی دفاع می کنند.
دو : مردم عام افغانستان صلح و آزادی میخواهند وآرزومند زیست باهمی با سایر هم میهنان خویش می باشند . همبستگی همۀ ملیت ها و اقوام ساکن کشور : اعم از تاجک ها ، پشتون ها ، هزاره ها ، ازبک ها ... را منحیث سنگپایه مطمئن حیات اجتماعی در سراسر کشور قبول وگرامی می دارند . سازماندهی وبروز جنایات و جنگ وخشونت از طرف گروهک های بی فضیلت وابسته بغیربه اصطلاح از نام تبار نمیتواند اراده آهنین مردم ما را نسبت به صلح وثبات آشتی ملی خدشه دار سازند. مردم افغانستان به امید فردای پرسعادت نه ازطریق جنگ بل از طریق ابراز وجود وحق خواهی
مسالمت آمیزبسوی جامعه مدنی در حرکت اند . وبا برخورد عقلانی به آینده سیاسی افغانستان صرف از صلح وآزادی حمایت می کنند .
سه : مردم افغانستان بخاطر جلوگیری هرچه بیشتراز آشوب و خشونت وتأمین ثبات وآرامش سراسری در کشور ، خواهان
استعفای حامدکرزی وبرطرفی تمام اعضای حزب گلبدین بشمول وزراء وداد ستان کل ، مشاورین ووالیان ده گانه از پست های حاکمیت دولتی هستند . وخواستار اعاده وحیثیت حقوقی و قانونی به شهدای حادثه غم انگیزبغلان میباشند .
بخش ششم :
واپسگیری هویت ملی
خــــــــراســــــــانــــــی
(آلمان ـ اپریل 2008 )
هم میهنان نهایت گرامی وگرانقدر نخست ازهمه ادای ادب و عرض احترام مینمایم . سال نو وبهارنوی سیزده صدوهشتادوهفت را از صمیم قلب به تک تک شما عزیزان درهرکجای دنیا که هستید شاد باش ، تبریک و تهنیت میگویم . آزو میبریم که این سال خوشه و گندم ، آغازگر : واپسگیری هویت ملی ، سال صلح وهمزیستی ، آزادی واستقلال درسراسرکشورمان باشد .
مردمان بومی صلحخواه وترقی پسند وطن ما که متولی حقیقی هویت ملی این سرزمین باستانی هستند و می باشند . سال 1387 هجری شمسی مصادف به سال 2008 میلادی را با حُسن نیت ، سال واپسگیری هویت ملی خراسانی در محدودۀ جغرافیای سیاسی شناخته شده افغانستان اعلام مینمایند.
هویتی که متعلق به همۀ شهروندان میهن ما بوده وموجب شناسایی اصالت ذاتی شخصیت شخیص هر شهروند این جامعه می باشد.
هویت ملی تبلوری ازآن ارزشها وفرآورد های تاریخی ، علمی و فرهنگی گروه ها ولایه های اجتماعی همگون ایست که دریک سرزمین و حدود جغرافیای سیاسی مشترک ، اسم و مکان وهویت کشوری مشترک ، حاکمیت سیاسی و دولتی مشترک ، منافع اقتصادی و اجتماعی مشترک، زبان سراسری وملی مشترک ووو
تحت نامی نظیر : ما ایرانی ها ، ما پاکستانی ها ، وما امریکایی ها ، یا ما خراسانی ها ... تجسم می یابد .
که تجلی آن ارزشها وفرآوردها درفرآیند رشد و تکامل مؤلفه های علمی ، فرهنگی ، ادبی و اجتماعی آن سرزمین بوسیلۀ مردم اش ، معرف تثبیت هویت ملی منزلت ومقام شایستۀ ایشان بوده وباعث عزت سربلندی غروروافتخار همۀ شهروندان آن ملت می گردد .
هدف از اعلام سال واپسگیری هویت ملی خراسانی ، اقدام معقول گـام درست وبجا در راه حل اساسی مسئله ملی درافغانستان می باشد .
حفظ نام وارداتی افغانستان = اوغانستان ( اوغان = اوغانی ، افغانی ) بوسیلۀ حاکمان ستمگسترقبیله سالار ، صرف دلالت به بیان هویت و اعتباریک اقلیت محدود گروه قومی بنام پشتون های این سرزمین دارد وبس . پشتون ها هنوز خود از دیدگاه سیرتکاملی ساختار مناسبات اتنیکی و وجود شاخصه های اقتصادی وابسته به آنها ، نسبت به سایر گروه ها وباشندگان سرزمین خراسان صد ها سال عقب مانده اند . وضروت است که این ساختاراتنیکی عشایری وقبایلی وکوچی نشینی ، دریک فرآیند مستمرتاریخی بتوانند بصورت طبیعی مراحل جوشش ، رشد وترکیب و تبدیل خویش را به قوم افغان و ملیت افغان طی نمایند که تا بتوانند به سطح مراحل ومرتبۀ رشد و تکامل ملیت تاجک ویا ملیت هزاره و ملیت ازبک برسند .
یا بعباره دیگرصد ها سال ضرورت است که عشایروقبایل خرد وبزرگ پشتون ها اعم از ، سدو زایی ، محمد زایی ، اچکزایی ، احمد زایی ، الکوزایی ، غلزایی ، بارکزایی ، مندوزایی ، زازی وده ها عشایر دیگراین قماش با پیشوند های زایی وغیر زایی بتوانند از دید ساختار اتنیکی و شاخصه های اقتصادی مربوط به آنها با هم جوش بخورند وترکیبی از قوم افغان یا ملیت افغــان را بدون زایی بسازند و تشکیل دهند .
اما برخلاف سیرمتناسب تاریخ با یک برخورد عجولانه سیاسی
و غرضداررانۀ کار آگاهان کشوری بریتانیای کبیر و روشنفکران قبایل پشتون نام بیگانۀ افعان را در سالهای 1838 م . منحیث حربۀ قدرت سیاسی بنفع جانبین تا امروز بالای مردم خراسان زمین تحمیل کرده اند .
مگر بادرد و تأسف اظهارنمائیم که : تحمیل این نام به جوهر ذات هویتی باشند گان اصلی این سرزمین که نزدیک به سه حصه نفوس این کشور را تشکیل می دهند کاملاً کدام شباهت و قرابتی ندارد و بیگانه است . ونمیتواند معرفی باشد بر شیئیت شئ و برماهیت و لمیت حقوق سیاسی و شهروندی آنها.
نام اوغانستان افزون براینکه زائل کنندۀ هویت ملی اصیل خراسانی ساکنان این سرزمین خراسان گردیده ، بل از آوان تولدش پیوسته چنین ایکه از وجه تسمیه آن هویداست بااوغان وفغان ونالان ، گریان ، سرگردان ، بی خانمان ، جنگ و خشونت ظلم ستم تعرض و تهاجم ، عقب گرایی تاریک اندیشی بیسوادی وفقر وگرسنگی کوچی گری ووو سر کار دارد.
کارنامه های خشن سیاست اوغانی امیرعبدالرحمان خان که ملیت هزاره را سربرید واین ساکنان بومی خراسان زمین را با غصب جایداد شان به حمالان ومزدوران خیابان گرد و خانه گرد تبدیل کرد ، سیاست ترورواختناق اوغانی نادرخان ، هاشم خان ، شاه محمود خان ، شاه ولی خان ظاهرخان ومحمد گل خان مومند ووو باری ملیت تاجک و ازبک و ترکمن را از تیغ کشید و زمین های ایشان را بازورو قوت ملیشای مسلح سرحدی وقت تصاحب نمود.
به ادامه آن سیاست های اوغانی حفیظ الله امین که هزاران روشنفکر تاجک هزاره وازبک و حتا پشتون مخالف خود را در آسیاب سوسیالیزم قلابی اش ریزه ریزه نمود ، بتعقیب آن گلبدین حکمتیارامیر حزب اسلامی جهت حفظ حاکمیت قبیله با شعار دفاع از اسلام ، اوغان و اوغانیت طبق آمار ثبت شدۀ رسانه های خبری وقت آلمان با پرتاب راکت های خوشه ای اش 46 هزار شهروندان بی گناه کابل را زیر خاک فرو برد. امیرالمونیین ملا محمد عمرکه هنوز در خمار و کیف حفظ و استقرارسیاست و حاکمیت دو سره قبیله توظیف
است از ریختن خون انسان جامعه ما بسنده نکرده است ودرراه جاویدانگی اوغان واوغانیت در سایۀ شیرۀ کوکنارشمشیر میزند.
آقای حامد کرزی سلطان مطلقۀ اوغانستان با جامه گویا اسلامی وشعاردموکراسی وبا گویندگی انگریزی با حمایت بزرگ زرمایه با گروهک های همتبارش یکجا راه اسلاف خویش را آسفالت می کنند . وبراثر تطبیق سیاست حفظ منافع سیاسی و اقتصادی سرمایه وقبیله اوغان ، این خطۀ جغرافیایی سیاسی قلب خراسان زمین را به پرتگاه نیستی رسانده است . هرروز خون مردم ما می ریزد وبیکاری و در بدری فقر و گرسنگی از زمین تا به هوا بیداد میکند . واین آقایون دولتی وسیاسی اوغان خواه تحت نام اوغانیت ازیکسومصروف ازدیاد تولید شاه دانۀ کوکنارومواد مخدر ، ازسوی دیگر تبرتیزبدست درخت تنومند زبان و فرهنگ وادب باستانی مردم خراسان را آشکارا از بیخ و ریشه می برند .
برادران و خواهران خراسان زمین بهتراست که بیدارشویم بدانیم که با ارادۀ خلل ناپذیر وصادقانه تعویض حاکمیت قبیله به حاکمیت سیاسی سراسری همه شمول و احیای تثبیت هویت ملی خراسانی مان ، همه از راه مبارزۀ مسالمت آمیز سیاسی و فرهنگی آگاه ، در جبهه جنبش سوسیال دموکراسی متمرکز و متشکل امکان پذیر است . وبا تغییر بنیادی راهکارها واسلوب و اساسات عمل مشترک سیاسی ، راهبردی اندیشۀ گروه ها ونیروهای سیاسی آزادی خواه و استقلال طلب مبنی برحل اساسی مسئله ملی قابل وصول می باشد .
با درود فراوان به شما همشهریان گرامی : هزاره ها ، تاجکها ، ازبکها ونورستانی ها وپشتونهای صلحجو ومترقی وسایر گروه های مختلف سیاسی و اجتماعی کشور . شما خود خوب میدانید که هویت ملی عزت و اعتبار وافتخار شمایان درسدۀ اخیردرجامعه و منطقه و جهان تحت نام افغانی و افغانستانی دزدیده شده و آن دیگروجود ندارد
ما همه در یک حالت بی هویتی زندگی مینمائیم .
بخاطراحیا وواپسگیری این ارزش ذاتی نام ، غرور و افتخار و شرف وعزت باستانی وهمگانی ما صرف عمل قاطع بدور از آلودگیهای مادی ضرورت است . نه ؟؟؟ معامله سیاسی و مداحه سرای ، مبنی بر اخذ قدرت ودستیازی به شهوت وچوکی دارایی دنیایی .
به شیر پاک مادران شریف تشنه به صلح قسم بخوریم وباارادۀ آهنین و استوار درراه تثبیت هویت ملی سراسری( خراسانی ) مردم خویش گام بگذاریم . گام صادقانه اخلاقی و انسانی . این است راه احیای عزت و افتخار وراه آزادی از قید سرمایه ، راه صفا وصمیمیت ، راه همجوشی ملی ، راه استقلال و خود ارادیت وراه قطع جنگ و خشونت .
ما سال نوی 1387 هجری شمسی را چنانچه که شایستۀ گفتن آمد با صدای رسای حق خواهی سال واپسگیری هویت ملی خراسانی قبول و اعلام میداریم . واز تمام راهروان راه صلح و همآیشی ملی اعم از خردمندان ، آگاهان سیاسی و دولتی ، فرهنگیان وپیش کسوتان شعر و ادب حوزه فرهنگی خراسان زمین واز کلیۀ رسانه های اطلاعات جمعی و نهاد های دولتی و فرهنگی مختلف احترامانه خواستاریم که بعد از این شهروندان افغانستان را با عزت و افتخار نه افغانی و افغانستانی بلکه به اسم اصلی ایشان یعنی : هزارۀ خراسانی ، تاجک خراسانی ، پشتون خراسانی ، ازبک خراسانی ، ترکمن خراسانی ،نورستانی خراسانی ، هندوی خراسانی ، سرود ملی خراسانی ، موزیک خراسانی ، ترانه های بهاری خراسانی ، فرآورد های آموزشی و معرفتی خراسانی ، غذاهای خراسانی ، لباس ملی خراسانی وده ها ووو واژگان وابسته به آن را تا آن مرتبۀ یاد نمایند که راه را برای ایجاد کشور خراسان و ملت رفیع خراسانی هموار سازند .
همان قسمیکه در صد سال اخیرحاکمان قبیله آهسته آهسته با امکانات قدرت دولتی نام افغانستان تاز وارد را جانشین نام خراسان پیر ساختند .
حالادیگر آن زمان نیست که حکومت برای مردم نام و هویت ملی تولید ویا تعیین کند بلکه خود مردم بدور از اراده دولت متولیان اصلی فرهنگ و هویت ملی خویش می باشند .
با این ارمان که نام وهویت خراسانی چیستی حقیت ذات ساکنان این مرز بوم را بیان می کند وبه جوهر ذاتی آنها شباهت عینی دارد . ما در روشنایی تجربه تاریخی کشور مان ازهمین امروز نام خراسان و خراسانی را درهرکلمۀ جاگزین نام افغانستان وافغانستانی خواهیم نمود . وازاینطریق میتوانیم با هویت ساختگی ووارداتی اوغانی برای همیش وداع نمائیم .
با نام خراسان وخراسانی شهروندان میهن ما نصیب هویت فرهنگی یکهزارو پنجصد سالۀ این خطۀ باستانی می شوند که در بستره آن بزرگترین علما فضلا شعرا دانشمندان و خردمندان شهیری ظهور نمودند وفرآورد های نابی درعرصه های علوم دینی ، عقلی ، طبی ، ادب و شعر ووو به جهان بشریت از خود بجا گذاشتند که امروز باعث افتخار و سربلندی ما و جهانیان می باشند . که بیان آنها با ایجاز کامل در مجموعۀ فکری دیگری به مردم میهن و راهروان راه احیاء کشوروملت و هویت خراسانی تقدیم می گردد .
من الله توفیق
شاد وسلامت باشید
بصیرکامجو
**********
زادگــاه : ولایـت پنجشـیر
سال تولد : 1961 میلادی
زبان مادری : فــــــارسی
تحصیلات: ماسترعلوم سیاسی و فلسفی دانشگاه دولتی پیترسبورگ روسیه
آثارچاپی :
1 ـ تــاریـــــخ نظــــــریات فــــلســــفی
2 ـ اخلاق تطبیقی بـیداریی دگر دوستی
3 ـ تجـــــلی احقاق حق در ابراز وجود
نوشته ها و مقالات :
1ـ « فـوایداخلاقی درک وتـفکر » ،2 ـ « برخـورد عقلانی باسیاست تباراندیشی » ، 3 ـ « درد شناختی در قـالب منـظــوم » ،4 ـ « درباب عــفـو جـنایــتکاران جــنگی ... » ، 5 ـ «حق به زن داده نمی شود ، حق آن شناخته میشود » ،6 ـ « اسلـوب آزاد اندیشی از سنـت و مدرنیـته » ، 7 ـ « معـیار های دمـوکراسی » ، 8 ـ « بیاد استاد فقید اکادمیسین عبدالاحمد جاوید » ،9 ـ « گـزارۀ تحقق امید اجتماعـی » ، 10 ـ « پـیدایش کیهان شـناسی در علم نجـوم » ،11 ـ « نجابت انسـان را گــرامـی دانـست » ، 12 ـ « نظـریـه نسبــیت الـبرت اینشـتین » ، 13 ـ « خشـونت عـلـيه زنـان » ،14 ـ « ساخــــتار نظام قانونی در جمهوری فدرال آلمان » درچهار بخش ، 15 ـ « نگاهی اجمالی به نیت و کارکرد های سیاسی زلمی خلیل زاد ، حامد کرزی ، علی احمد جلالی و اسلاف شان » ، 16 ـ « صورتی از اجلاس ایند هوفند هالند » ، 17 ـ « بیانی ازسه طرح سیاسی صلح برای افغانستان » ، ... وغیره .