محمد آجان غلجی

 

 

معرفی دو مجموعۀ منظوم

شلاق عبرت

 

 

به سلسله کارهای نیک انجمن فرهنگی قره کمر مقیم سویدن، در این اواخر دو مجموعه نظم و شعر، از جانب انجمن مذکور به حلۀ طبع آراسته گردیده است.

مجموعۀ نخست "شلاق عبرت" اثر عصمت الله شرقی است، که به تیراژ 1000 جلد، از جانب انجمن فرهنگی قره کمر، در کابل، در سال جاری به چاپ رسیده است.

مجموعه " شلاق  عبرت" بار اول در ماه عقرب سال 1343 هجری – شمسی به نشر رسیده بود، و این چاپ دوم آن است که به همت انجمن قره کمر با هزینۀ محترم محمد آجان غلجی، با طبع و صحافت مقبول به نشر می رسد.

چاپ دوم این مجموعه را مقدمه شاعر و نوسیندۀ به نام کشور محترم سلیمان لایق نیز آذین بسته است. محترم لایق در این مقدمه شرقی را به اعتبار آثارش از شاعران مشروطه خواه قرن بیستم میلادی دانسته و وی را در شمار آن جمع ادبی قرار میدهد که دوست دارد آنان را "مدرسه ادبی تحول طلبان و یا مکتب سخنسرایانی مشروطه" بنامد.

مرحوم شرقی انسان با درد و اگاهی است. درد او درد اجتماع و مردم او است. رنج و درد او ناشی از فقر و عقب ماندگی مادی و معنوی مردم او و مجموع امت مسلمه است. چنانکه در بیان منظور از سرایش منظومه "شلاق عبرت"، آن مرحوم در " عرض مرام" خویش چنیچ می نگارد:

"این داد و بیداد، این آه و افغان، این سوز و گداز، این گریه و ناله، این گله و گذار، بلآخره این انتقاد و تردید که باین رساله درج است هجونیست عرض است، دشنام نیست التجاست، کور و کتره نیست حقیقت است، اشاره و کنایه نیست صراحت است یعنی پاره های دل سوخته است و دود جگر افروخته. ناله های جان بیچاره است و فریاد های جکر پاره پاره، این داد و بیداد از پس مانده گیهای عالم اسلامیست، نه از تعریف و توصیف نرگس بادامی، این اه وافغان تقبیح و تذمیم جهالت و نادانیست نه تمجیدو تحمید ابروهای کمانی، این سوز و گذار از دورماندن از معارج عرفانیست نه از فرقت مه پیکران جمسانی. این گریه و ناله از غلبۀ احتیاجی و نا توانی و ناداریست نه از هجر و الم محبوبان بازاری، این گله و گذار از غفلت و بی اعتنانی است نه از ظلم و جور معشوقان هرجایی، این تنقید و تردید رهنمایی به مقتضای حالست نه برای مکابره و جدال، این وقتی است که خود را تکان داده از خواب غفلت بیدار باید شد و روی صفحه افکار را با صافی علم و دانش صاف و پاک نموده بچهار اطراف نظر باید انداخت و بدیده عبرت نظاره باید کرد که عالم چه میکند، دنیا بکدام طرف راه میرود، ملتها به چه خیال اند، حکومتها بکدام اندیشه غرق اند، افکار چی می سنجند، اذهان چی می جویند، عقول چه استخراج می نمایند، ادبا چه می نوسیند، شعرا چه میسرایند، علما چه تعلیم میدهند، خطبا چه تلقین می کنند، طبقه عوام چه پیشه دارند، و طبقه خواص چه اندیشه می نمایند، بلی این وقت نه وقت خواندن کتاب ورقه و گلشاست نه وقت قرائت دفتر وامق و عذار، این عصرنه عصر بحث زلف و کاکل و کمرست، نه عصر توصیف و تعریف قد و بالای دلبران مه پیکر".

 "شلاق عبرت" تقریظ منظوم استاد محمد ابراهیم خلیل و "سرسخن" محترم محمد آجان غلجی را نیز به همراه دارد.

نشر این مجموعه را برای انجمن فرهنگی قره کمر تبریک گفته خوانندگان محترم را به خوانش آن دعوت می نماییم.

 

به امید فردا

 

 

مجموعه دوم، " به امید فردا"، سروده های محترم محمد آجان غلجی است، که به تیراژ هزار شماره، از جانب انجمن فرهنگی قره کمر، به نشر رسیده است.

سالهای پسين دهه پنجاه هجری خورشيدی بود که جناب محمد آجان غلجی آشنا شدم. در آن هنگام همهً ما دورهً مکتب متوسط را تمام کرده ووارد ليسه ايبک مرکز ولايت سمنگان ، شده بوديم. باور کردنی نبود که در محيط کوچکی مثل شهر ايبک نُه تا صنف نُه وجود داشت. آموزگاران ما نيز همه دارای تحصيلات ليسانس ويا حد اقل دارالمعلمين بودند. مهمتر از همه اينکه ، کسی درميان شان نبود که بشود براو ايراد و خرده يی مسلکی گرفت. خوب به ياد دارم که در ميان آموزگاران ما ، در صنف نه ، فقط يک تن آنان فارغ دارالمعلمين بود ، آنهم به تمام و کمال يک معلم خوب بود ، بقيه همه ليسانس و چيره دست در کار خود بودند.

امروز که به آن روزها نگاه ميکنم ، برآن ميشوم که سردار محمدداود خان در عرصه های گوناگون ظرفيت خوبی برای کشور ايجاد کرده بود که اين ظرفيت ها کاملتر شوند و جريانات اقتصادی ، سياسی ، فرهنگی و اجتماعی به پختگی برسند . شوور و شعور توازن يابند و  عقل و احساس اور هم شوند. اما دست سرنوشت ، زمان لازم را برای برنامه هايی او نداد. کودتای  هفت ثور 1357 همه شيرازه ها را گسست و خود نيز شيرازهً نتوان بست.

يکی از روش هايی که در تربيت ادبی ـ عاطفی دانش اموزان آن هنگام خيلی خيلی موثر بود ، راه اندازی مشاعره ها در داخل صنف ويا در ميان صنف ها بود. مشاعره گويا به يک سنت تبديل شده بود ، چه در خانه ، چه در مکتب و چه در محافل و مجالسی که جوانان با هم داشتند ، مشاعره حتمی بود زيرا امکان فرهنگی ديگری در شهر وجود نداشت و از سينما و تلويزيون خبری نبود. مشاعره تنها وسيلهً بود که ادم ميتوانست ضمن بيان مکنونات قلبی خويش ، حضور خود را تثبيت کند و ازين طريق به تصعيد عواطف و تلطيف غرايز حويش بپردازد. چنان بود که کمتر کسی از شرکت در آن ابا می ورزيد. هر که حافظه و در نتيجه شعرهای زيادی از برداشت ، قهرمان معرکه بود.

جناب آقای غلجی يکی از آنان بود که ميتوانست در مواقع دشوار گروه خود را از بنبست برهاند. مشاعره وسيلهً بود که جوانان را بسوی فعاليتهای هنری و فرهنگی می کشاند و در دل آنان اميد های کلانی را بيدار ميکرد.  درميان همگان ما کمتر کسی بود که خود را در آينده در سيمای يک داکتر ، انجنير ، شاعر و نويسنده نبيند. بار ها با خود می انديشم که اگر اين روند بصورت طبيعی ادامه پيدا ميکرد و انقطاع نمی يافت چه آينده خوبی می توانستيم داشت.

با دريغ و درد  که جنگها آغاز شد و گروههای سياسی خام و ناپخته به تبليغ جنگ و خشونت و توجيه قتل . کشتار پرداختند. تاثير تبليغات و سربازگيری اين گروهها از ميان جوانان بسياری آنان را از کسانی که آرزو های شريف انسانی به دل داشتند ، به ويرانگرانی تبديل کرد که با جنگ خو گرفته بودند. آن آرزوهای شريف انسانی برای به کمال رساندن خويش و در نتيجه خدمت بهتر کردن برای مردم و ميهن ديگر جا عوض کرده بودند. توهم " تا کجا آباد" جای آرزوهای عملی جوانان ما را گرفته بود. همه يک صدا " جغزافيه " را نابود ميکردند تا در " تاريخ " نام و نشانی از خود به جا بگذارند.

سه دهه گذشت و جنگ همه را زمينگير کرد. سر همه به سنگ خورد و در نتيجه بار ديگر زمان انديشيدن و فکر کردن فرارسيد که چرا و چگونه؟

اکنون اين نسل به مرز پنجاه سالگی رسيده اند و با ديد امروزی به گذشته ديروزی خويش نگاه ميکنند ؛ گذشته پر از نشيب و فراز ، پر از درد و رنج و پر از حسرت و دريغ ، همراه با خاطرات تلخ و شيرين.

در روانشناسی اجتماعی ميگويند کسانی که حال مطلوبی ندارند و با آينده موهومی مواجه اند ، به گذشته معلوم خويش پناه می برند. اما در زندگی فردی وقتی آن گذشته معلوم نيز کشش و جازبه چندانی نداشته و در مجموع داستان تکراری " عوض گرفتن " ها و شکست باشد ، به چيزی بايد پناه برد.

در چنين حالت هر کسی به  شيوهً خويش و مبتنی بر ظرفيت علمی و اخلاقی خويش واکنش نشان ميدهند ؛ کسانی برف بام خويش را به بام ديگران می اندازند. کسانی در سيمای زشت طرف مقابل قباحت اعمال خويش را فراموش ميکنند و کسانی هم از طريقی علم و هنر و فرهنگ و اخلاق و مبتنی بر ظرفيتهای خويش می کوشند واقعيات را بدانگونه که بوده اند ، ببينند. اين گروه در مسير تغيير و "شدن " راه می پيمايند ووجدان بيداری می يابند. ميکوشند هيچ چيزی مانع تفکر ازاد و داوری دادگرانهً شان نشود: نه رسوبات آيديالوژيک گذشته ، نه تعلق خاطر زبانی و قومی و سمتی و حزبی وغيره...

هرکس در راه علم و هنر به کونه متداوم وژرف و نه مقطعی ، گام ميگذارد ، بالاخره به مرز آزادی نزديک می شود و خود را از زندان داوری های متعصبانه و يکجانبه رها ميکند.

دوست عزيز و گرانقدرم جناب غلجی يکی از گواهان خوب تجربياتی است که به عرض رساندم. او مرد کوشا ، مبارز و پيکارگری است. ويژگيهای مثبت انسانی و اخلاقی او زبانزد دوستان اوست. من که با او در دوران مکتب و پوهنتون همکلاس بوده ام ، صداقت ، پايداری ، روا داری ووقف و گذشت او را در دوستی می ستايم. او يکی از کسانی است که به تعبير شريعتی اگر راه را غلط نمی رفتيم ويا غلط راه نمی رفتيم ، بيشتر ازاين بدرد ملت و ميهن خويش می خورد.

شايد من با بعضی داوری های او موافق نباشم و شايد سليقه سياسی ما کاملا يکسان نباشد ، اما ميدانم که او مردی است با نيات نيک و آرزو های بزرگ برای مردم و ميهن خويش. دريغ ميدانم که مردان مثل او به اجبار آوارهً ديار غربت اند.

وقتی مردان عمل از ميدان عمل دوراند ، گواهان مثل جدا افتادن ماهی از آب اند. از همينرو است که در " غربت غرب " می تپند و می سوزند و می سازند ويا می نويسند ويا می سرايند.

کسانی از آنان که شم سياسی را با ذايقه ادبی ـ هنری پيوند داده اند ، به نگارش و سرايش می پردازند. جناب غلجی يکی از آنان است. او که در دوران دانش آموزی علاقه زيادی به شعر داشت ، در سالهای جنگ به نسبت مصروفيتها سياسی ، نتوانست به اين امر عاشقانه بپردازد. اما اين ميل سرکوفته در ضمير نا خود آگاه او زنده بوده و اکنون جولان کرده است. درست که پرداخت به شعر کار سادهً نيست برای پرداخت به شعر حتی تنها فطرت بالقوهً شاعرانه کافی نيست ، بلکه فهم و ظرفيت زبانی و آگاهی از صنايع ادبی و قوالب تازه و کهن را توام آن می خواهد. يعنی اگر فطرت شاعرانه با ممارثت و پشتکار و مطالعهً ادبی و هنری همراه نباشد ، ايجاد " اثر هنری "  در بهترين  حالت تنها بخار دل آفريننده را برون خواهد برد ، نه در دل کسی  خواهد نشست و نه ماندگار خواهد ماند. اما بياييد سختگيريهای ادبی ـ هنری را برای لحظه يی فراموش کنيم.

بياييد بدينگونه به بينيم که هر کس حق دارد " بخار دل " خويش را به گونهً بيرون بکند ، داور زمان همه چيز را از پرويزن نقد بيرون خواهد کشيد و سره را از ناسره جدا خواهد کرد.

بنده خوشحالم که جناب غلجی بار ديگر به شعر پرداخته است. ميدانم که برورده های او بی عيب و اشکال نيستند ، اما به اين نيز معتقدم که او حق دارد دلش را در " نی لبک چوبين " بنوازد آرام ، آرام. شايد بدينگونه برای لحظهٌ  درد دوری را از" اصيل "  فراموش شود و شايد پيام نيکی بدين وسيله انتقال يابد ، يا ياد و خاطرهً زيبايی دوباره زنده شود....

برای آن دوست ارجمند طول عمر و کامگاری و سرفرازی را همراه با موفقيت های مزيد خواهانم.

--------------

نشر این دو مجموعه را بدست اندرکاران انجمن مذکور قره کمر تبریک گفته و خوانندگان محترم را به مطالعه آن دعوت می کنم.

 

ح. مهرورز

24.10.2010

 

 

 

 

    tel:0046 31 7073793
Email: gheljailamar@hotmail.com
Mobil nummer:0046  0735090773
 



بالا

صفحة دری * بازگشت