کرنیل امام : داستان جهاد افغانستان یا پرژه طالب سازی افغانستان
درباره برگردان و تلخیص کتاب
در کتاب تلک خرس یا حقایق پشت پردۀ جهاد در افغانستان، نوشته دگروال یوسف (مسئول اداره افغانستان در آی.اس.آی) از نقش پاکستان و ادارۀ اطلاعاتی آن در بارۀ ایجاد، سازماندهی و سوق و اداره تنظیمهای جهادی از آغاز تا سقوط جمهوری افغانستان پرده برداشته شده و در این کتاب نیز در تایید آن مطالبی مختصر اما دقیق نگاشته شده است. اما هسته و جوهر اصلی این کتاب باوجود که در کل ادامه و تکمیل کننده کتاب ذکر شده است، بطور مشخص افشا کننده نقش آی.اس.آی در چگونگی ضرورت ایجاد گروپ خاص زیر نظر آن اداره در بین تنظیمهای جهادی در سال 1985 است که بعدها از افراد تربیه شده در این گروه، هسته اولی و اساسی گروه طالبان را بنام "کمیته اصلاحی طالبان" و در راس آن ملا محمد عمر و بعدها امارت اسلامی را ایجاد کردند.
این گروپ شامل 35 تن بود که ملا محمدعمر، جگ ملا ملامحمد، ملا ربانی و ملا دادالله شامل آن بودند.
ذکر این نکته ضرور است که این کتاب همان طوری که در مقدمۀ نویسندۀ کتاب به آن اشاره شده، بیانگر همه حقایق در مورد تنظیم های جهادی و گروه طالبان نیست و بنابر ملحوظات خاص ادارات اطلاعاتی رازهای بیشماری در آن گنجانیده نشده است؛ مطالبی که ممکن چندین دهه بعد مهر سریت از آن برداشته شود. این اصل عام در تمام موارد کارهای ادارات استخباراتی معمول و قابل تعمیل حتمی و اجباری است.
اما با همه این محدودیت نگاریهای اجباری، در این کتاب با اوراق نه چندان زیاد، مطالبی با ارزشی در مورد چگونگی ایجاد حلقه اولین گروه طالبان و سیر بعدی رشد و سمتگیری فعالیت آنها نهفته است.
انگیزه برگردانی و پخش کتاب این است که با به قدرت رسیدن طالبان، شماری از چهرههای معلومالحال و فرصت طلب و معاملهگر و شماری هم وظیفهدار سعی دارند تا طالب را "نیروی ملی و برخاسته از بین مردم" معرفی و نقش آی.اس.آی را در بنیانگذاری، تمویل، تسلیح و آموزش آن انکار نمایند. برای افشا کردن این گونه تبلیغات «وطن دشمن»، از همه اولتر ضرور است تا به ماهیت و سرشت گروه طالبان و دستهای پشت پردۀ که در ایجاد آن نقش اساسی و تعین کننده داشته است، آشنا شویم.
مهمترین امکان در این جهت همین کتاب دست داشته است که توسط سلطان امیر ترار کارمند آی.اس.آی نوشته شده است.
چند بخش اول کتاب مربوط به زندگی شخصی و وظایف اولی سلطان امیر در ادارات اطلاعاتی و نقش وی در آموزش، سوق و استقامتدهی اولی فراریان افغانی از جمله برهانالدین ربانی، گلبدین حکمتیار، احمدشاه مسعود و دیگران تا سال 1985 است که از برگردانی مفصل آن صرفنظر و متباقی بخشهای کتاب شروع از «امارت اسلامی طالبان، جهاد افغان و سی و پنج تن جوانان نمونه» به تفصیل برگردان و در اختیار شما قرار میگیرد.
مستند به اورق کتاب، هسته اولی گروه طالبان در سال 1985 زمانی گذاشته شده که به قول کرنیل امام «تنظیمهای جهادی روابطی عمیقی با ادارات اطلاعاتی کشورهای غربی ایجاد کرده بود و حتی شماری از رهبران تنظیمها بصورت آشکارا در مخالفت با افسران آی.اس.آی قرار میگرفتند» و تنظیم سیاف و جلالالدین حقانی مستقیماً بصورت علنی از جانب عربها تقویه و کمک میشد.
برای مقابله با این وضع، آی.اس.آی تصمیم گرفت تا گروهی خاص را ایجاد و تحت آموزش قرار دهد که عام و تام تحت امر آی.اس.آی بوده و عندالموقع و ضرورت برای پروژه های بعدی از آنها استفاده نماید.
مسئولیت ایجاد و سازماندهی این گروه به سلطان ترار مشهور به کرنیل امام که روابط عمیق با رهبران تنظیمهای جهادی و قوماندانان آنها داشت، سپرده شد.
در این زمان برای ایفای فعالیتهای تخریبی گروپهای متعدد آی.اس.آی در مناطق گوناگون کشور از جمله هلمند و قندهار زیر نظر او مصروف فعالیت بودند.
امیر سلطان در لابلای کتاب با بلندپروازیها، و خم و چم چند تا قوماندان چرسی طالب چنان وانمود میکند که واقعاً سلطان و کل اختیار افغانستان است و به این نکته پینمبرد که وی و اداره آی.اس.آی وسیله در دست سی.آی.ای و در راستای منافع آنها استعمال میگردد. وی تنها یکبار بصورت ضمنی درباره به چنین نتیج گیری میرسد: «سلطان با همه زرنگی، نفهمیدی که چگونه به حیث وسیله برای یک کشور کافر استعمال شدی.»
در کتاب لافهای بیشماری نیز وجود دارد از جمله اینکه که گویا تا سال 1980 امریکا علاقمند پیشبرد جنگ در افغانستان نبود و کمکهای در این عرصه برای مجاهدین از جانب آنها صورت نمیگرفت که این دروغ محض است و مدتها قبل از مداخله شوروی کمکهای ادارات استخباراتی امریکا با تنظیمهای مجاهدین آغاز شده بود.
نویسنده معترف است که یکی از اهداف پیشبرد جهاد در افغانستان این بود که نگذارند افغانستان از لحاظ اقتصادی و سیاسی رشد نماید و قوای مسلح آن نیرومند گردد، زیرا در آن صورت در معادلات سیاسی جهانی برای پاکستان جایی باقی نمیماند و افغانستان جانشین آن میشود.
امیر سلطان به صراحت اعتراف میکند که منبع اساسی پولی برای فعالیت طالبان قاچاق چرس و تریاک و اخاذی از قاچاقبران این مواد بوده است.
سرنوشت نهایی سلطان امیر نیز جالب است، وی در ماه مارچ سال 2010 میلادی حین که غرض وظیفه خاص عازم وزیرستان شمالی بود با همراهی دوتن دیگر از جانب طالبان پاکستانی دستگیر گردید.
تلاشهای زیادی برای رهایی وی صورت گرفت، حتی ملامحمد عمر "امیرالمومنین امارت اسلامی" تلاش نمود تا طالبان پاکستانی "استاد" او و مجاهدین را آزاد سازد که خواستش برآورده نشد و بتاریخ 23 جنوری 2011 موصوف از طرف طالبان پاکستانی به جزای اعمال شومش رسانیده شد.
***
جهت مطالعه این اثر اینجا کلیک کنید