++++++++++++++++++++++++
سيد موسی عثمان هستی
هروقت که ماهی را ازآب بگیرید، تازه است
گرچه درعکس ترا می بینم خسته
به کسی نمی گویم که از دام جسته
در نکتایی عکس توچنین میخوانم
خانم جسته ز دام با آزادی کمربسته
شاعربی سنگ وبی ترازو
از مرگ چوپان دیرنگذشته بود. روزی زن چوپان درخانه سخت ناراحت بود و بز نری را که در خانه داشت، گرفت و به طرف بازار روان شد. طالب بچۀ دیدکه زن بدون محرم به بازارآمده فریادزد: "او زنکه فاسد الاخلاق! چرا بدون محرم شرعی به بازارآمدی؟" خانم گفت: "شما همه راکشتید، حتی دار و درخت وخانه را آتش زدید. من بخاطرپیدا کردن یک لقمه نان حلال با این بز که غیراز این دیگر نرینه درخانه ما زنده نمانده اید، همین را به صفت "محرم" باخود آوردم. طالب خنده کرد وگفت: "بز مقدس کجاست؟" زن گفت: "خدا انصاف تان بدهد! او را شماهم کشتید که حالا بز مرده و شاخ زری شده است!" طالب گفت: "مگر از هواداران آن بزمقدس هستی؟" زن گفت: "تا روزی که شما خران را نشناخته بودم، آن بز بر من مقدس و قهرمان ملی بود. حالا که ماهیت هردو بر من آشکارشده، امروز بز نر را به نام محرم باخود در بازارآوردم. فردا روپوش را ازسر دور می کنم، نکتایی بسته میکنم و دیگر نمی خواهم باسیاه دلان تاریخ همسنگرباشم." طالب پرسید: "خوب! بعد از آن چه میکنی؟" زن جواب داد: "سیال که از سیال پس بماند بینی اش از بریدن است. اگر خواهرخوانده گکم باد خود را در باد رها کرد، من باد خود را در توفان رها می کنم."
----------------------------------------------------------------------------------------------
قاچاقبران
ـ
اين قاضی قريب بود که ما ره بی آب کنه!
ـ تو از هيچ چيز نمی شرمی ! بی آبی ازين بيشتر نميشه ، يکبار ديگر اين نوشته ها را
در اين لينک ها
بخوان!
عشق در پيری
ـ خدا را شکر که دراين ايام پيری عشق واقعی خودم
را يافتم.
ـ
من هم خوشحالم ولی يک موضوع را بخاطر داشته باشی که
بايد " خرچی" ماهانه
من را روان کنی در غير آن پروتوکول " صيغه " را فسخ
خواهم کرد.
ـ
در مورد پول تشويش مکن ! " پروتوکول
را
تعويز کن و به گردنت ببند ! من کارمند عاليرتبه هستم
و مصارف يک تعداد انجمن ها را من برای شان تعيين و تصويب ميکنم . تعدادی ازين انحمن
ها معاش خور ارگان ماست . من ماهانه ده هزار
يورو "معاش " دارم و يک مقدار پول زيادی از
مدرک قاچاق نيز برايم ميرسد. چرتت را خراب
نکن!
"معمای مرگ فاروق يعقوبی"
،
کتابيست تاليف رزاق مآمون که درآن در مورد قتل
يعقوبی و بازيگران عمدهً که دراين قتل نقش داشته اند
معلومات مفصلی ارائه
شده است. نظر به محتوای اين کتاب ، يکی از بازيگرانی
که در قتل يعقوبی رول اساسی
را بعهده داشته است ، باقر فرين است.
اين کتاب در بخش کتاب در سايت آريايی موجود است . ما
در اينجا " شناسنامه باقر فرين " را که از قول يکی از همکارانش دراين کتاب
گنجانيده شده ، خدمت خوانندگان تقديم ميداريم:
باقر فرين در سال 1360 خورشيدی در رياست « خاد»
مزارشريف به حيث مدير تخنيک مقرر شده بود. وی در ابتدا انجنير رياست کود و برق
مزارشريف بود. او تحصيلات عالی خود را همراه خانمش نورضياء در مسکو به اتمام رسانيده و
تحت حمايت سازمان استخباراتی کی جی بی قرار داشت. گفته ميشود که وی با يک زن روس
نيز ازدواج کرده بود. آقای فرين از شيعيان مزارشريف بود که در سالهای جنگ با حزب
اسلامی و حرکت اسلامی رابطه داشت. او سپس به معاونيت رياست امنيت مزارشريف ارتقا
يافت. در سال 1364 رياست ادارهً چهارم امنيت دولتی کابل به وی سپرده شد و هنوز
يک سال را در آن کار نکرده بود که به عنوان معاون وزارت امنيت دولتی معرفی گرديد.
درجريان
کار در اداره های مختلف امنيت ، با مشاورين روسی
رابطهً بسيار نزديک داشت و خانمش
نورضيآ بطور دائم دو مشاور روسی را به همراه ميداشت.
او از نظر اعتقادات
آيديالوژيک سست و غير فعال بود. داکتر نجيب و يعقوبی
چند بار تلاش کرده بودند تا
او را از وزارت امنيت به جای ديگری تبديل کنند ، اما
شوروی ها ضمن حمايت قاطعانه
از وی ، حتی تهديد کرده بودند که در صورت عزل ويا
تبديلی باقر فرين ، بوديجه امنيت
دولتی را قطع خواهند کرد.
فرين
از صلاخيت فوق العاده برخوردار بود و ميتوانست
مبالغ کلانی به ميزان پنج مليون و ده مليون را برای
افرادی که لازم ميدانست ،
توزيع کند. وی در دوره کار مشترک با يعقوبی ، عقدهً
سختی به دل گرفته بود..
يعقوبی با وی رفتار دگرگونه ای داشت و سعی ميکرد او
را در امور پيش پا افتاده ،
مصروف کند.
باقر
فرين بعد از پلنوم هجدهً کميته مرکزی که به خلع
صلاحيت ببرک کارمل از مقام منشی
عمومی انجاميد، بطور دستوری سوی هواداران کارمل لغزيد.
برگرفته
شده از کتاب : راز های خوابيده ، معمای مرگ فاروق
يعقوبی ، جلد دوم ، ويرايش دوم ،
صفخه 93
جهت مطالعه اين کتاب به اينجا کليک کنيد
همشهریان محترم یوتوبوری!
سلام وحرمت بشما تقدیم میگردد وتوجه تانبرای خواندن
این نوشته- معطوف میگردد
درقدیمها میگفتند که "ترقیهای عالم روبه بالا ست ==
ولی ما ازبالا به پایان میترقیم"
اگر این گفته را جدی مورد کنکاش قرار بدهیم هیچ چشم
حقیقت بین منکر آن شده نمیتواند که آمدن جنرال دوستاره - محمدباقر فرین محسنیان -
از قرارگاه تاشکنت شان به این شهر که قبل از تشریف آوری معاون وسرپرست وزارت امنیت
- روز وروزگار اکثریت جمعیت ماافغانها- که دارای روابط نیک ودوستانه بودیم -صدمرتبه
نسبت به حالت موجوده خوب بود ودوستی وصمیمیت درمیان ماموج میزد.
ولی دیدیم ودیدید که چند روز تیر نشده بود که باقر
فرین که عمرش را درکارهای استخباراتی درشوروی وافغانستان سپری کرده بود -دست به کار
شد وبرای ساختن حزب -نهاد -انجمن - فعال ساختن رادیو-راجستر کردن اتحادیه وسایر
تلاشهای پرمنفعت - این مردم شریف را که بیجهت اورا قدر وعزت کرده بودند- نا امید
ساخت وپراگنده نمود-ولی خودش آب را خت کرد وهنوز ماهی میگیرد.
من دراینجا چند شهکاری اورا که چشم دید خودم است-بیان
میکنم.
۱-به
خاطر دارید که باثر تلاشهای نورضیا جان -همسر جناب جنرال صاحب فرین-تعدادی به میدان
هوایی رفتیم وجان محمد خان وخانمش درراس دیگران با تقدیم اکلیل گل -مقدم معاون صاحب
خاد را گرامی داشت- اما - دیری نگذشت که با حیله ونیرنگ وتحریک رفقایش- گردن جان
محمد خان را گرفت واورا بدنام کرد واتحادیهء را که او به بسیار زحمت ساخته بود
-متلاشی ساخت وتعدادی را بنانم رفقای حزبی که مقامهای مهم اتحادیه به آنها تعلق
داشت- از همراهی با جان محمد خان -جدا ساخت وباخود یکجا کرد.
۳-چند
روز بعد حزبیهای خوش باور را که قبلاء درکابل نیز آنهارا فریب داده بود وتمام
داروندار وزارت امنیت را برای گروهای جهادی شیعه مذهب تسلیم داده بود -باردیگر بازی
داد وآنها را بانشان دادن باغ های سرخ وسبز - وادار ساخت که انجمن جدیدی را بسازند
که به قول خودش جهادی ووابسته به اشرار نباشد.
فرین- بار بار درمحافلی که مخالفین داکتر نجیب( جهادی
وحزبی همردیف خودش) اشتراک داشتند- اعتراف کرده بودکه او یعنی( فرین) داکتر نجیب را
ازمیدان هوایی برگرداننده وبرایش اجازه ی پرواز نداده است
اوازاعتماد رفقایش بهره گرفته وانجمنی را سرپا کرد.
اما -برای آنکه کارش اساسی انجام شود - خانم حمیده عبد الله را که زنیست مهربان -
فرهنگی وخدمتگار مردم وشوهرش عبد الله گنجعلی را که از حزبیهای فداکار دیروز است -
برای چند وقت در راس اتحادیه قرار داد- تا نام از خانم حمیده عبدالله وکام از خودش
وخانمش - علیا حضرت نورضیا جان باشد.
۴-
بعد آنکه اتحادیه ریشه گرفت ومعاش ماهوار ومصارف
فراوان از طریق سازمانهای کمک کننده دریافت کرد-زمینه ی دلسردی واخراج حمیده جان را
مساعد ساخت - تا آنکه ایشان مجبور شدند- اتحادیه ی را که به زحمت فراوان ساخته
بودند -ترک کنند وزمینه برای ماموریت جنرال فرین وقوماندان نورضیا مساعد گشت-
ودیریست که این زوج موءفق - سیاسی- اقتصادی و...برعلاوه دارایی های نامحدودی که از
وطن با خود آورده بودند - معاش ماهانهء بیشتر از
۳۰
هزار کرون را صاحب گردند. البته اتحادیه ی میهن که نام فریبنده دارد - تا حال صدها
هزار کرون کمکی بنام محافل - کورسها -فعالیتهای سپورتی -رادیو وفعالیتهای سازمان
زنان وابسته به دوسه فامیل خودشان -بدست آورده اند ودرجیب زده اند.
۵-
آقای فرین با مهارت فراوانی که دارد - دربین رفقای هم
حزب خودش نیز تخم بی اتفاقی پاشید واز جمله باشی رامت را با قسمت کردن بخش ناچیزی
از پولهای باد آورده تطمیع کرد ولی سایرین اورا ترک کردند وامروز که دراتحادیه ی
اوجز چند فردی باقی نمانده است وبسیاری ها از آن خارج شدند- اتحادیه ی فرین به کمک
یک ایرانی الاصل وتوافق شان درامر عادلانه ی! تقسیم - تاهنوز پابرجا باقی مانده
است.ولی اطمینان جدی وجود دارد که اخبار رسواییهای فرین وشرکای جرمی اش -عنقریب از
سرحدات سویدن به بیرون میرود.
۶-
اعضای اتحادیه ی فرین که باثر عذر وزاری های
فریبکارانه ی او درپهلویش قرار گرفتند - یکی پی دیگر راه شان را گرفتند وشخصیتهای
مثل - حمیده جان -عبدالله گنجعلی با خانواده ی شان -زمری قیام وخانواده اش- مالک
صافی وخانواده های شان - دگروال راسخ وخانواده اش وده ها خانواده واشخاص انفرادی
اورا ترک کرده اند.
۷-
گفته میشود که قبل از رفتن (باشی رامت) به سفر - فرین
جلسه ی فوق العاده ی انجمن را دعوت کرده ودر مورد گزارش پیرامون شصصت هزار کرون
مصرف شده در مسایل شخصی -بینهم غالمغال وکشمکش جدی بخرچ دادند. درحالی که سخن بالای
شصت هزار کرون نیست- صدها هزار کرون -سند مصرف ندارد.اعضای انجمن فکر کرده بودند که
رییس فرین درغم مردم ورفقایش است- نی بخدا قسم که او درطول زنده گی اش -جز به منافع
شوم شخصی -رتبه -خانه- مدال - وترفیع -آنهم بهر قیمت ووسیله -به چیز دیگری فکر
نکرده ونمیکند.
۸-
فرین بافریبکاری خواست گروهک خوردی را بنام نهاد
سیاسی جاگزین حزب خود بسازد. اوبرای بدست آوردن اعتماد رفقایش پیوسته میگفت که امر
ایجاد نهاد سیاسی را ببرک کارمل به او داده است. این حد اعلای خیانت وفریبکاریست که
حتی درحق رهبر خود نیز از آن دریغ نمیکند.
حال از همان رفقا ودوستان حزبی وقدیمش - مدتهاست با
این افراد دشمنی داردویا روابط غیر حزبیبین شان موجود است.
با ( انور فرزام- جنرال رسول - جلیل پرشور-عبدالله
گنجعلی - حمیده جان عبدالله -عزیز جراءت - شمس الله خان مالک صافی- راسخ - هدایت
حبیب- لالا رزاق - رزاق احمد زی- محمد آجان غلجی - نعیم آمو - قاضی معصوم -ملک
بهگام وده ها تن دیگر که بخاطر عدم طولانی شدن نوشته از آن صرف نظر میگردد.
خلاصه اینکه : همان طوریکه انجمن شان درحالت شاریدن
است - دراستقامت حزبی نیز رسواییهای فرین وحامیانش- روزبروز آفتابی میگردد و او
تنها خواهد ماند.
باٰ برشمردن بخش کوچکی از قهرمانیهای آقای فرین - ما
-باشنده گان این شهر زیبا - نباید بیشتر ازین منتظر بنشینیم ودر بی اتفاقی زنده گی
نماییم.
باید برای برگشت آشتی -دوستی ومحبت دربین تمام
خانواده ها - درتجرید افراد واشخاص مغرض وشر انداز وتفرقه افگن که فرین در راءس کل
شان قرار دارد- داخل کار شویم وزخمهای گذشته ی ناشی از دوری وبدبینی دربین فامیلها
را- تداوی کنیم ومرهم بگذاریم.
حالا- بدون شک وشبهه به این قناعت رسیده ایم که تا
وقتی دست فرین ومعاونانش از زنده گی مردم این شهر کوتاه نشود - دراینجا اتحاد
ودوستی واقعی نمی آید.
از طرف تقدیم کننده ی یکدسته گل درمیدان هوایی به
آقای فرین دغلباز
پروتوکول همکاری بين نهاد فحشا و جاسوسی و ميهن
فروشان
پرسوناژ های اصلی کودتا چیان
در اثر فشار افکار حزبی ها مجبور به اعتراف میګردند
باقر فرین در روم کنګره تلویحآ به شرکت در کودتای ضد
حاکمیت جمهوری افغانستان اعتراف کرد
چندی قبل تعدادی از سایت ها انتر نتی با شجاعت به نشر
اسناد مبادرت ورزیدند که در ان عد ه یی از مسوولین دست اول دولتی ، جمهوری
افغانستان در یک ایتلاف نا مقدس و خفت بار با سیاه ترین و خونخوار ترین نیرو های
جهادی اسلامی ، حاکمیت جمهوری افغانستان را سقوط دادند و زمینه های انرا مساعد
ساختند تا ملت افغانستان به خاک و خون کشیده شوند۰ انها
به بهانه مخالفت با داکتر نجیب الله در اصل از یک ملت انتقام ګرفتند۰
از نظر اکثریت قاطع اعضای حزب وطن ، سابق حزب
دموکراتیک خلق افغانستان، مسولین اصلی این فاجعه جنرالان ستاره دار دولت جمهوری
افغا نستان( عظیمی، دلاور، فتاح، دوستم، یار محمد، باقِـرفــرین محسنیان مشهور به
باقِر فرین، بابه جان ، سید اعظم سید. جنرال رزاق، برادران علومی۰۰۰)
و رهبران سیاسی انها( .... ، فرید مزدک، نجم الدین کاویانی، وکیل، سید اکرام پیګیر۰۰۰۰)
هستند۰ این
مسله ای نیست که صرف در حد یک ادعا مطرح شود حتی جنګسا لار معروف و قاتل هزاران
حزبی « احمد شاه مسعود» خود در چندین مصاحبه خویش با مطبوعات بین المللی و افغانی
از حمایت قاطع و نقش تعین کننده ی این جنرالان در سقوط رژ یم داکتر نجیب الله و
ناکام ساختن کودتای ګلبدین حکمتیار اظهار شکران کرده است که قسمت های زیادی ازین
مصاحبه ها در ویدیو های نشر شده وجود دارد۰
بمجرد پخش این ویدیو ها در رابطه با افشای جنایات
بخشی از به اصطلاح چپی ها متشکل افغانی ، این مامورین معاش خوار بیګانه و موظفین
فروخته شده را که در نقش ستون پنجم در داخل حزب وطن عمل میکردند ، از ترس محاکمه و
قضاوت بیر حمانه ی حزبی ها به نشر چند اکاذیب نامه مجبور ساخت ، اما انچه که این
بار بسیار جالب و قابل توجه بود پرسوناژ های اصلی کو دتای ضد حا کمیت جمهوری
افغانستان مانند ګذشته ها از شرکت در توطیه سقوط حاکمیت انکار نکردند بلکه سعی
نمودند تا این عمل شنیع و جنایتکارانه خود را توجیه نماییند۰
از جمله اقای عظیمی شرکت در رهبری کود تا را ناشی از
نا ګزیری ها خویش و مقابله با ګلبدین عنوان کرد ، اقای علومی با وجود که در مصاحبه
نشر شده خویش سعی کرد تا حساب خود را با عظیمی و شرکا جدا نماید و مدعی شد که در
هنګام سقوط دادن دولت جمهوری افغاستنان در کابل نبودند و ګویا بعد ازینکه
همکارانشان کار داکتر نجیب الله و رژیم را یکطرفه ساختند با عجله وبا پراوز مخصوص
به صوب کابل حرکت کردند، اما ایشان نیز از همکاری با کو دتا چیان انکار نکرده و
اقدام خود را تحت عنوان دفاع از مردم کابل (
امید وارم که منظور دفاع از شهریان کابل، به شهادت رسانیدن بیش از
۶۰۰۰۰
هم وطن کابل ما نباشد) و نا ګزیری های از همین قبیل توجیح کرده است، اقای وکیل که
اینبار نیز مانند دفعات قبلی ساده لوحانه از جانب یاران خویش بمثابه ګوشت دم توپ سا
خته شد به جای توضیح مساله و ارایه دلایل برائت، با نشر جعلنامه یی بنام جریان
ملاقات بیین سیوان با محترم عبدالرحیم هاتف تلاش نمود تا شرکت خویش در کودتا را
تعریف نمایید۰
ا ما اینبار یکی از پرو سو ناژ های دیګر کودتاچیان
افشا شده در ویدیو ها، که در میدان هوایی کابل در حال جابجایی نیرو های شورای نظار
در پوسته هایی امنیتی نشان داد میشود به تاریخ
۱۳
اګست
۲۰۱۰
در اطاق پالتاکی کنګره با ایراد بیانه(
دقیق تر این است که ایشان بیانيه ندادند بلکه به قرأت
مقاله یی از قبل تهیه شده و چند سند کهنه و تاریخ تیر شده و فاقد اعتبار، نهضت فرا
ګیر
۰۰۰
پرداختند ) تحت عنوان « کنګره حزب واحد، امر مشترک نیرو های داد خواه و وطندوست»
مبادرت ورزیدند۰
قبل ازینکه در مورد محتوای مقاله ی آقای باقِر فرین
مکث نمایم لازم است تا خوانند ګان محترم یکی کمی هم اقای فرین را بشناسند۰
باقِر فرین در شهر مزارشریف متولد و بزر ګ شده است،
در لیسه باختر مزارشریف تا صنف
۱۲ درس
خواند و بعدآ غرض تحصیلات عالی به باکو اعزام ګردید، بعدآ در فابریکه سمنت غوری در
شهر پلخمری ، و از آن پس در فابربکه کود و برق مزار شریف، بعد مدیر ترانسپورت
تفحصات نفت و ګاز در مزارشریف، پس از آن کارمند خاد در مزارشریف، بعدآ رییس اداره
۴ خاد
در کابل و در اخیر معاون وزارت امنیت دولتی بود ه است۰
از لحاظ سیاسی در زمان متعلمی عضو شعله جاوید ، در
جریان تحصیل، پرچمی شد در جریان کار در پلخمری خلقی( اقای فرین که از طریق محترم
تاج بنابر روبط خانوادګی بحیث معاون فابریکه سمنت پلخمری مقرر شده بود در همه
مظاهرات و مارش های خلقی ها در پلخمری اشتراک فعال نموده و از جمله دشنام های رکیک
و شعار های دور از عفت کلام بر علیه شاد روان ببرک کارمل و داکتر صا حب اناهیتا سر
میداد۰ به
رفقای سابقه دار پرچمی که از بغلان هستند مراجعه شود)،
بعد از
۶
جدی بنابر تسلط اش به زبان روسی و به هدایت رفقای شوروی دوباره پرچمی و شامل ګروپ
محترم سلطان علی کشتمند ګردید۰
در مورد سوابق سیاسی فرین میتوان به اقای کاویانی، جلیل پرشور، شفیق الله توده ای،
سلیم کارګر، سید طاهر شاه پیکار ګر، یاسین صادقی ، سید اکرام پیګیر و سایر رفقای
پرچمی از ولایت بغلان مراجعه نموده و معلومات بیشتر بدست اورد
۰
در جریان تدویر بلینوم هژ دهم یکی از مخالفین سر سخت
شاد روان ببرک کارمل ګردید و بعد ها میګویند که جریان دستګیری تعداد از اعضای حزب
بشمول شاد روان محمود بریالی در امنیت دولتی از جانب فرین و یار محمد رهبری میګردید۰
فرین همچنان از جانب تعداد زیادی از اعضای حزب یکجا
با تعداد دیګر مثل یار محمد به بشهادت رسانیدن ، شهید یعقوبی و شهید باقی نیز متهم
است۰
نقش اخیر ایشان در کودتا دیګر ضرورت به تو ضیح ندارد۰ باقر
که در زمان متعلمی ، محسنیان تخلص میکرد، در زمان حاکمیت حزب فرین شد و پس از سقوط
حاکمیت دو باره به اصل خود یعنی محسنیان پیوست
۰
میګویند که آقای باقِر در زمانی که فرین بود بعد از توطیه قتل شهید یعقوبی با
مقادیر هنګفت پول مستقیمآ از میدان هوای کابل به تاشکند عزیمت کرد ( در حالیکه سایر
از رهبران حزبی ( حتی کو دتادچیان) نتوانستند از میدان کابل بلکه ازطریق مزار شریف
فرار کردند)
درینجا صرف یک جمله اضافه میکنم که:
ایا بازماندګان شهدای جنګ های میان ګروهی کابل( در
زمان حاکمیت جهادیان ) که بدون شک تعداد شان
توسط ملیشای پوسته های امنیتی شورای نظار که به امر فرین جابجا شده بودند به شهادت
رسید اند و تعداد دیګر شان توسط سلاح های حزب وحدت اسلامی که از پول اهدائی باقر
فرین خریدار ګردیده به شهادت رسیده اند ، باز ماندګان خا نواده های شهید یعقوبی و
شهید باقی و سایر اعضای حزب حق ندارند که در یک شرایط مساعد چنین افراد را به
محاکمه بکشانندـ ؟ تا جاییکه به بنده معلوم است، عده ای از رفقای حزبی و تعداد از
شهریان کابل مصرف جمع اوری، اسناد ، مدارک و شواهد هستند که بتوانند در موقع لازم
ان را به محکمه ارایه نمایند البته این یک امر حقوقی است که شامل حال دیګر
کودتاچیان نیز میګردد، این افراد که تقریبآ یک سال است مصرف جمع اوری اسناد هستند
کار خود را منظم و دقیق انجام میدهند. در بین ایشان تعدادی از فعالین دیروز حزب و
عد ه ای از باز ماند ګان شهدا عضویت دارند۰ انها
کمیته یی را تشکیل داده اند که اسناد جمع اوری شده را ارزشیابی حقوقی مینمایید. چون
اجا زه ندارم و شاید هم از لحاظ امنیتی مفید نباشد ، در غیر ان میتوانستم نام اعضای
کمیته جمع اوری اسناد بر علیه قاتلین را بنویسم۰
در هر صورت اقای فربن که باز محسنیان شده اند بتاریخ
۱۳ اګست
۲۰۱۰
با خواندن مقا له یی که برایش( لازم است تا بنویسم که ایشان حتی در سطح بسیار پایین
هم که شده توان و استعداد نوشتن و صحبت کردن را ندارد)
تهیه کرده بودند تلاش نمود تا کنګره ی به اصطلاح حزب
واحد را ( که سنګک شده است) و مطابق به امضای اولین سند ادغام باید در شش ماه دایر
میګردید( از ان شش ماه تا حا بیشتر از یک سال ګذشته است) بمثابه مسوولیت تاریخی
تمام نیروهای ملی جا بزند۰
بد رجه اول به اشترک کنند ګان روم بالتاکی کنګره
معلوم نشد که جریان و تشکلی که از نزدیک شدن و تفاهم کردن با رفقای دیروز خود فرسنګ
ها فرار میکنند ، به کدام امید واهی انتظار همراهی سایر نیرو های ملی را میکشد؟
ثانیآ آ نهائیکه تا هنوز نتـــوانسته اند با
اخــــراج چند کو دتــــا چی سازمان خویش را ( بعقیده من اکثریت قاطع صفوف نهضت فرا
ګیر و متحد ملی از بهترین، صادق ترین و و طنپرست ترین اعضای حزب دیروز ما هستند) از
هر ګونه اتهام خیانت به منافع ملی و کودتا علیه مردم افغانستان پاک سازند ، با کدام
جرأت وارد میدان سیاست شده اند؟
ثالثآ انهاییکه در درون خود هنوز به امراض قوم ګرایی،
توطیه علیه یک دیګر، ضدیت با ادغام تشکیلاتی و تدوید کنګره حزب واحد ، فر کسیون
بازی( تعدا فرکسیون های فعال در درون نهضت فرا ګیر
۰۰۰
بمراتب بالا تر است از تعداد احزاب ایجاد شده از بدنه حزب دیروز ما است) های علنی
ګرفتار اند چګونه میتوانند ادعای واهی همسویی با نیرو های ملی را مطرح کنند؟ و
همینطور دها و صد ها سوال دیګر۰
اقای فرین درمقام محسنیان درمقاله خویش( جریان خواندن
مقاله توسط اقای فرین نشان میداد که مقاله خوان به زبان شیرین دری اشنایی کمتر دارد)
با وجود که مشخص بودن عنوان و هدف ان ، کمتر به مساله
تدویر کنګره حزب واحد پرداختند ، بلکه برعکس تلاش نمود تا توجه را به این جلب نماید
که این دیګران اند که پروسه ی وحدت نیروهای ملی را اخلال میکنند درغیر ان نهضتی ها
فراګیر و دلیر شهامت انرا دارند تا در هر پوسته داخل شوند تا بتوانند تحت پوشش
دیګران و مخصوصا پوشش نیرو های ملی، خود را پنهان نماییند۰
یکی از مهمترین مسایل مطرح شده در مقاله فرین متهم
ساختن دیګران از جمله احزاب و سازمانهای ایجاد شده از بدنه ی حزب وطن ، سابق حزب
دموکراتیک خلق افغانستان که اخیرآ در شهر هامبورګ نشست
۲ روزه
ای داشتند به اخلا ل پروسه وحدت بود۰
اقای فرین تلاش میکرد تا موضع نهضت را در رابطه با
جلسه هامبورګ با باز خوانی اسناد تاریخ تیر شده و فاقد اعتبار توضیح دهد چندین بار
به نشر ویدو های نشر شده اشاره کرد و از جمله در رابطه با نقش خویش در کودتای
۱۳۷۱
ګفت:
فرین:
درویدیو ها قسمت های از وقایع انزمان نشر شده است ما
اسناد دیګری هم داریم که اګر نشر کنیم چهره های دیګری نیز افشا خواهد شد۰
من در روم ان شب دیدم که اکثریت قاطع اشتراک کنندګان
بشمول اعضای صادق و وطنپرست نهضت فرا ګیر(که من نیز از ان جمله هستم) با نوشتن
یادداشت ها به این اعتراف صریح یک کودتا چی ویاغی اعترض کردند و ضمن ارایه سوالات
در رابطه با داشتن روابط مشکوک خارجی فرین و ارتباط ان با صعود برق اسای ایشان در
صدر ارګانهای امنیتی خشم خود را متبارز ساختند
ګر چه ادمین های کنګره با بر خورد نظامی تلاش نمودند
تا هر معترض را از اتاق اخراج کنند اما خوشبختانه تعداد معترضین به اندازه ای بود
که اګر اقای پامیری همه ای مخالفین را اخراج میکرد به یقین که غیر از خودش و یکی
۲ یا
۳
نفر
دیګر کسی در اتاق باقی نیماند۰
بنآ پامیری به شکل دیګری وارد میدان شد۰ بعد
ازین اعتراف صریح و روشن فرین در مورد کودتای ضد ملی سال
۱۳۷۱
اقای پامیری دو امکان در اختیار داشت:
۱-
از اعترافات فرین مبنی بر شرکت در کودتای
۱۳۷۱
فاصله بګیرد
۲-
خود را شریک جرم که انجام نداده است ساخته و از رفیق
سازمانی خود حمایت کنند
متاسفانه اقای پامیری روش دوم را انتخاب کرد۰ به
حمایت کامل از فرین بر خواست و شاید هم یک ګام جلوتر از فرین
پامیری:
رژیم جمهوری افغانستان ، یک حاکمیت غیر مشروع بود
باید سقوط داد میشد
اقای پامیری که با احساسات زیاد و وارد کردن فشار بیش
از حد بر حنجره خود( اقای پامیری صدای بسیار رسا و جذاب در دیکلمه کردن شعر دارند و
من بیشتر از هر چیز دیګر نګران بودم که حنجره زیبای بامیری خدای نخواسته صدمه نبیند
که ما از شنیدن دیکلمه های زیبای ایشان محروم نشویم) سخنرانی میکرد، یکی از دلیر
مردان نهضت فراګیر که همیشه در اتاق ها بالتکی بنام نجیب افغان اشتراک فعال دارد با
طرح سوال:
ایا بهتر نیست که نهضت با دور ساختن چند چهره جنجالی
و متهم زمینه های و حدت مجدد با اعضای حزب را مساعد سازد؟
تحسین همه اشترک کنندګان روم پالتاکی کنګره را بر
انګیخت۰
پامیری مجبورآ بدون تبصره اضافی به اقـــــای یعقوب
هادی که بعضا در سایت های انترنیتی در باره وحدت خانواده ی مشترک دیروز مقالات
طولانی مینویسد، ز مینه سخنرانی را مساعد ساخت، اقای هادی اینبار برخلاف چهره
انترنیتی خویش در قالب سخنران فصیح ا لهجه ای پالتاکی نهضت فرا ګیر
۰۰۰ فر
مودند
:
یعقوب هادی:
سقوط دادن حاکمیت جمهوری افغانستان یک نا ګزیری بود و
باید سقوط میکرد۰
رفقا فرین و سایر رفقای که درین پروسه سهم ګرفتند . بهترین ګزینه را انتخاب کردند و
ما ازین عمل انجام داده شده با قا طیعت دفاع میکنیم۰
اما انچه که برای من درین شب جمعه (
۱۳
اګست) بسیار دلچسب بود مخالفت اکثریت قاطع رفقا از جمله رفقای نهضت فرا ګیر
۰۰۰۰
در برابر کودتا ګری های فرین و سایرین بود
۰
این نوع بر خورد بیانګر آنست که ما هر قدر که بتوانیم چهره ها و مهره های اصلی
کودتا را افشا نماییم بهمان اندزه پروسه ی وحدت مجدد خانواده مشترک دیروز ما سریع
تر میشود۰
فشار اعضای صادق و وطنپرست حزب ما نیرومند تر از ان
است که چند کودتاچی خاین و افشا شده، توان مقابله با ان را داشته باشد۰
بیاید خود و سازمانهای خود را از ګروګان کودتاچیان
نجات دهیم و با دور انداختن و اخراج انها از صفوف حزبی ها نقش و رسالت تاریخی و
مسولیت ملی خود را در برابر مادر وطن انجام دهیم
یادداشت:
- تلاش کردم تا در باز نویسی حرف های سخنرانان، اصل
امانت داری را رعایت کنم۰ به همین منظور در
رابطه با اعترافات غیر قابل انکار کودتا چی ها و همراهان از تبصره ی اضافی خود داری
شده است( قضاوت را به خوانندګان وا گذار میکنم)
در موارد ی که این امر ممکن نبود سعی کرده ام تا
مفهوم دقیق سخنرانی ها را بنویسم.
دوست نهایت عزیز
عبدالقادر جان سلام و احترامات خدمت تان تقدیم است . امید وارم با خانوادهء محترم
صحت وسلامت باشید.
قادر جان عزیز امیدوارم معذرت مرا قبول فرمایید ،
سفری داشتم به کشور عزیزبه آن دلیل نتوانستم پاسخ سوال شمارا به موقع بدهم . مرا به
بزرگواری خود ببخشید . شما ضمن تعارفات پرسیده بودید ، برای جنرال باقر فرین سابق
معاون وزارت امنیت دولتی چرا و کیها لقب [ غیرتمل ] را داده بودند ؟
قادرعزیز ، اگربخاطر داشته باشید در قضیه قتل [ گوهری
] یکی از فعالان کمیته ولایتی مزارشریف ، در زمان حا کمیت جمهوری دموکرتیک
افغانستان ، [ رهنورد ] منشی کمیته ولایتی با چند تن از اعضا و چند تن از حلقه
رهبری خدمات اطلاعات دولتی آن زمان مزارشریف ، به اتهام قتل ویا شریک قتل دستگیر
شدند . در جمع متهمین باقر مشور به فرین نيزدستگیر و به پنجهء قانون سپرده شد .
گروپ مشترک تحقیقاتی از کابل غرض بررسی قضیه مذکور به دستور مرکزعازم آن ولایت شده
بودند . گروپ به کار خود آغاذ کرد ، بعد از چند روز تحقیقات دو ویا سه تن
ازافرادیکه بیگناه در جمع جنایتکران گرفتار گردیده بودند ، رها شدند و تحقیقات زمان
بیشتر را گرفت . از باقر فرین هر بار که تحقیق صورت میگرفت ، مثل طفل گریه سرمیداد
، از چشمانش دریای اشک جاری میشد و زارنالگی میکرد که من زن و اولاد دارم و بیگناه
هستم . تا اینکه مشاورین روسی بنابر زدو بند يکه درجریان تحصیل با باقر فرین و
روابط اجنتوری که با استخبارات اتحاد شوروی سابق داشت ، از نظارت خانه خلاص نموده
ودوسیه موصوف را حفظ کردند . کسانیکه واسطه نداشتند بنابر همکاری با قاتل مدتی را
درزندان سپری وقاتل به اسم رهنورد محکوم به اعدام شد و بالای موصوف حکم محکمه تطبیق
گردید . بعد از آن باقر مشهور به فرین به خاطر
گریه ، ناله و دست بوسی اش تخلص غیرتمل را کمایی کرد.
سوال دوم شما اينکه چرا سایر جنرالان کودتاچی را که
در کودتای تسلیمی قدرت دولتی به مجاهدین شرکت داشتند ، قابل محکمه نمیدانید ؟
در پاسخ لازم میدانم تحریر دارم که جنرالان مید ان
گریز و یا میدان باخته پیشین ، به متحدوهمپیمان دشمنان قبلی خود بدل شده اند
. امروز با همان اشرار ، که خودش در جنگ با آنها بود
وارد بندوبست و مصالحه هستند . من جانبدار برگذاری محکمه منصفانه وعادلانه هستم .
همچنان مردم شریف افغانستان ، اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، متحدین آن و
روشنفکران وطنپرست ، دیدند و مطالعه کردند که کودتا چیان به نفع ارتجاع از حاکمیت
کنار رفته قدرت را دو دسته به ارتجاع تسلیم دادند .
مبارزه در برابر جنایتکاران [ کودتا چیان] و بد
اندیشان سیاه دل نباید متوقف گردد ، زیرا خاموشی در برابر آنها درحقیقت کم بها دادن
به خون پاک شهدای گلگون کفن جنبش مترقی کشورعزیز ما افغانستان است . مبارزه در
برابر این سیاه دلان الا محکمه آنها ادامه باید یابد.
درمورد ناقصین حقوق بشر من دیدگاه خود را تحریرداشته
ام . مرجع تصمیم گیرنده مردم شریف و درد دیده افغانستان است ، نه من ویا شما .
همچنان در مورد باقر فرین مشهور به غیرتمل باید گفت که رابطه نزدیک با استخبارات
روسیه داشته ودارد. اگر در ویدیو کلپ ها توجه کرده باشید ،بافر فرین مشهور به
غیرتمل نقش عمده را در تسلمی حاکمیت به دستور [ کی جی بی ] اسنخبارات روسیه و وزارت
امنیت دولتی وقت داشت . طبق قوانین جرایم ضد دولتی در اکثر کشور های جهان ، اگر
باشنده یا تبعه آن روابط با استخبارات کشور بیگانه داشته باشد ، به نام خاین ملی
حبس ابد و یا حکم اعدام برایش از جانب مراجع عدلی صادر میشود . به عقیده من ، هر
شخص ويا گروپ اگرخیانت وجنایتی انجام داده باشد ، خود از اعمال که انجام داده است
به پیشگاه ملت و تامین حاکمیت ملی و قانونیت سرتاسری ناگزیر به جوابدهی خواهد بود.
با احترام خالق 2010/08/07
رفقای پاک نهاد!
اکنون روز به روز نهادینه بودن ضمیر پاک سیاسی شما
اعضای سالم ح . د.خ . ا در برابر اعضای ناسالم ، مریض ، خود خواه ، جاطلب ، رتبه و
مقام پرست حزب که بخاطر بدست آوردن امتیاز در برابر همه قد مه های حکومت ، دولت و
حزب با تمام خم و چم ها حتی با رزیلانه ترین شیوه های غیر انسانی و غیر مردی عمل
میکردند ، برجسته و روشن میگردد
این طیف از اعضای کثیف ، قیمار باز و سک باز حزب که
در بین اطرافیان کاری خود نه حیثیتی و نه شرفی از خود داشتند بلکه از برکت مبارزه
اعضای پاک نهاد حزب و قربانی هزاران اعضای صادق حزب ، هزارها بیوه ها و یتیمان
شُهدای وطن، به جایی، منصبی و مقامی رسیدند. این قماش بخاطر جلب رضایت آمرین خود،
خوب ترین ممثلین انسانیت ، تربیه ، انضباط با شیوه های مختلف بودند . تمام فن شان
صرف و صرف در مسلک فریب آمرین بود . از خود علم و دانش نداشتند وندارند تا روی
مسائل روزمره و لازم ابراز نظر و یا استدلال منطقی نمایند.
تائید حرف آمرین اساسی ترین شیوه عمل شان بوده ، خوب
هورا میکشیدند و خوب کف جانانه میزدند. خوب شیک و مطابق اصول ملکی و نظامی
میپوشیدند. سلام دادن به شیوه های خاص
تشریفاتی عادت خود ساخته بودند.
با تاًسف و هزار ها تاًسف این شیوه میرزا یی بخواهی
یا نخواهی در کشور ما خریدار زیاد داشته و دارد .
در برابر خیانت شان چشم ها کور می شد ، دل ها فریفته
و مدیون خم و چم میشود . عده ما هم ضرورت داشتیم تا بعضی ها ، حرکات ، اعمال و
نظریات ناسالم ما را در مقابل واقعیت ها و نظریات سالم بدون چون و چرا تائید و
پشتیبانی نمایند.
رفقا !ً
نشر کلیپ های تصاویر سخن گو وگزارش جلسات بنام ادغام
میهنی رنگ باخته در فراگیر و متحد به واحد در بین حلقات و گروپ های سر کشیده از
ح.د.خ.ا بنام گویا مفتخرین مبارزات حزب ، شهدا و رفاقت دیروز در سایت های خود این
گروپ ها نشان دهنده و بیانگر واقعیت های سرسخت گروه نا سالم که فوقأ متذکر شدیم ،
میباشد. هیچ چشمی ، هیچ گوشی و هیچ وجدانی توان دیدن ، شنیدن و تحمل آنرا ندارد .
اما بازیکران شبح چون پهلوانان زنده خوش اند . و آفتخار نشستن زیر سایه بید
مینمایند و ابرویی به خود خم نمی سازند. ولی
باز هم ما اعضای پاک نهاد حزب که همواره کفاره گناه های شان را به قیمت خون خود
پرداخته ایم ، کنون هم در بین آفغانها بخاطر رفتار و عمل نا مناسب و خائینانه شان
بخواهیم و یا نخواهیم خجالت میکشیم.
رفقاً!
عده از رفقا خواهد بگویند، که به ما چه ؟ که بخاطر
این خائنین خون دل بخوریم.
ای رفیق کاشکی به این ساده گی درد ما دوا می شد . شما
خود تان ببنید . ما آفغانها بخاطر مخالفت به آمدن و مقابله با یک عرب سرکشیده و
تربیه شده سیا که با تمام امکانات جهان سیا مثل خرچنگ به قلب ما آفغانها چسپانده
شد، چه قربانی دادیم و چه باج کمر شکن پرداختیم . اعمال زشت دیروزاین عرب به خط
زرین در صفحات فعالیت سیا مزین میشد. و اکنون برعکس دیروز.
انهایکه این خرچنگ را برقلب ما چسپانده اند و از
موجودیت این خر چنگ چسپانده شده بر قلب مان باج میگیرند . اعمال زشت این عرب نه
بنام لکه کثافات سیا وعرب بلکه بنام ما آفغانها در صفحات تاریخ ساخته شده شان ثبت
مینما ید . مورد توهین و تحقیر جهان میگردیم
. این است رسم ، انصاف و عدالت جهان امروز
. واقعییت ها رنگ خود را باخته است . کلمات و واژه ها
مفاهیم دیگری را به خودگرفته است.
رفقای عزیز!
این واقعیت درد آور است که این سر آفگنده ها انقدر ما
را تضعیف، بیچاره ، پراگنده و مصروف ساخته اند که نمیتوانیم قد خود را راست نمایم و
به همه بگویم . اینها اولاد ناخلف حزب شهیدان ما اند ، از ما سر ورداشته اند ، هر
عمل شان مربوط به گروهک های شان است . چه رسد
که بگویم به ما چه ؟ یا جرا بخاطر این خائنین خون دل بخوریم ؟ باور کنید که خودم هم
یگان بار دلتنگ و نا امید میشوم ، دلم میشود فریاد بکشم ، از این مبازه خسته شدیم،
بس است مرا تیر از این شوربای چرب ، تیر- تیر.
وقتیکه گذشته های افتخارآمیز کار و خدمت به مردم ،
وطنم ، تعهدات و سوگند م در برابر خون رفقای شهیدم در برابرم مجسم میشود ، راه گریز
و فرار را در برابرم مسدود میبینم ، ایمانم مستحکم تر میشود. و میگویم نباید یک
پیکر مرده در وجود زنده خود باشم، نباید در برابرهر حوادث مرگ را ازمایش کنم. بگذار
به مثابه یک انسان مبارز طبیعتأ صرف یک با ر بمیرم.
رفقأ!
این واقعیت مسلم است که همه ما خلاف خواست شایسته
ترین رفقای خود، روی سلسه معاذیر و رفاقت های گذشته در پهلوی شان قرار گرفتیم که
دشمنان بر ما نه خندند. همراه شان گام برداشتیم که خود را تنها احساس نکنند و بیشتر
از این گمراه نشوند . هر قدر عقب رفتیم هر قدر
چُپ ماند یم ، که شاید از این یا آن عمل خود عبرت بگیرند و اصلاح خواهد شد. که نشد
. اکنون حوصله همه ما بسر رفته و عمده اینست که خود ما نباید از این بیشتر زمینه
ساز فعالیت شان باشیم. نباید از اشتراک و موجودیت ما در نشست های خود مثل همیشه سوی
استفاده نمایند . بگذارید تنها بمانند و احساس تنهایی نمایند . شاید از آن درس عبرت
بگیرند و اصلاح شوند. این اخرین چانس آنها و امکانات ما است. اگر با این هم چشم
سفیدتر و پرروی ترشدند در آن صورت ما اخلاقأ مسئولیت خود را ادا کرده ایم و جواب
گوی اعمال شان در جامعه نیسیم.
شخصأ خودم به مثابه یک عضوی بی نام و نشان حزب که از
اکثریت این رفقای ناسالم دیروز بخوص هیروی بد اخلاق شناخت و معرفت ازنزدیک ندارم ،
دوستانه ، مخلصانه تمنا و خواهش میکنم . هر
عمل شما روح شُهدای حزب ما را نارحت میسازد.
چرا که شما تا کنون طی هژده سال نتوانسته اید خود و یا سازمان تان را مستقل و یا
مرتبط در پیوند با حزب دموکراتیک خلق افغانستان تثبیت نماید . هر گاه زیگنال ،
میدان و یا زمینه برایتان مساعد میشود ، به گفته لقمان حکیم چون مرغ بال میزنید و
فکر میکنید که با پرش پر و بال تان چشم اعضای پاک نهاد حزب را ناراحت و کور میسازید
. جای حزب را با شهیدان گاگون کفن ما به تاریخ
میسپارید، وقتیکه فشار سرتان می آید ، سر و گردن تان قط ـ قط کُنان از یخن حزب
میکشید . فریاد و ناله کنان به حزب شهیدان
پناه میبرید، و بزرگمردان حزب را سپر و سنگر خود میسازید.
شما خودتان فقط یکبار به اعمال گذشته و حال تان فکر
کنید . تا چه وقت ، و چرا ، شما از ما حق گیر و باجگیر هستید ؟ باید در رابط کمی به
حوادث جاری و پیامد های بعدی آن به اندیشید.
فکر نکنید که در پی تخریب کسی هستنم .
چرا که بار ها گفتم هنوز هم، ما پر داخت کننده خسارات
شما با خساره مند شدن خود در سیاست هستیم . چطور کنیم .
شما چالاک ها همین طور خود را بالای ما تحمیل کرده
اید . و ما هم با چالاکی شما عادت کرده ایم . مگر خداوند این عادت را از سر ما
بگیرد تا ما از شَر شماعالی جنابان خلاص شویم.
ما اعضای حزب در هر کار و عمل خود نمونه اجرای قاعده
،اصول و موازین قبول شده و شریفانه بودیم و هستیم . می بینیم که عمل شماسیاست بازان
در هیچ قاعده و قانون سر نمیخورد . خوب به یاد
دارم . زمانیکه داکتر صاحب نجیب الله بدون اطلاعیه قبلی در عین رخصتی محصلین به
حربی پوهنتون رفته بود . با داخل شدن به صحن پوهنتون ، استادان که در حال برآمدن از
پوهنتون بودند ، در برابر رئیس جمهور خود به پاس احترام یک صف میایستند. در حین
احوال پرسی ، دست چپ یکی از استادان بیشتر از حد عقب بدنش گرفته شده بود، که توجه
داکتر صاحب را به خود جلب میکند و جویایی مطلب میشود . این استاد که رتبه دگروالی
داشت بنا بر احترام به مسلک، رتبه، تعلیمات نامه عسکری و رئیس جمهور خود، بنا بر
وضع خراب و نابسامان اقتصادی، خریطه کمی سبزی که از محوطه پوهنتون چیده بود، به
رئیس جمور خود نشان می دهد و میگوید قطغ شام اولادهایم است. ولی باز هم استاد محترم
با همه مجبوریت هایش، با حفظ احترام مورد سرزنش نظم و دسپلین لباس مقدس عسکری قرار
میگیرد . این بود ارزش و احترام به یونیوفورم مقدس عسکری.
در ضمن در صحبت تازه رفیق علومی در امریکا از نظم و د
سپلین اردو و نظامیان وطن دوست به بسیار افتخار یاد کردند . بواقعت هم ، تمام
افسران و سر بازان احترام به لباس نظامی و افتخار به پوشیدن آن مطابق تعلیمات نامه
عسکری بوده و به آن می بالند . روی همین منظور است که یکعده از نظامیان با وجود
دشواری هایکه که وجود داشت ، یک جوره لباس نظامی را در مهاجرت و غربت با خود آورده
اند و مثل جان و شرف خود انرا دوست دارند.
هر مسلک و هر پیشه از خود گذشته و افتخارات دارد.
نظامیانیکه از جوانی تا پیری با لباس مقدس عسکری در خدمت وطن و مردم خود بودند.
تمام خاطرات و گذشته های شان با آن در پیوند و گره
میباشد. هر لحظه در غربت بخصوص شرایط و وضع دشوار کشور با خاطرات گذشته ابرومندانه
زندگی میکنند . چطور میتواند کسی این افتخارات
شان را به باد مسخره بگیرد. اگر ما افتخارات
تازه را به مردم خود به بار آورده نمیتوانیم ، پس چه حق داریم ، افتخارات گذشته شان
را بگیریم و یا توهین نمایم.
نظر به اطلاعات و گذارشات اخیر( جلسه 13 مارچ
2010 نهضت خورد گیر نه فراگیر سویدن)
از طرف محترم جلیل پرشور بر می آید ، که هیروی فلم به
همراه باقر جان فرین به جایگاه اصلی خود تنزیل و رسوب کردند . جنابان اخیرأ که دو
بار روی مجبوریت و تنها ماندن شان در تصامیم و فیصله های جلسه با دو نفر چاکر ،
دنباله رو و سیاست نمای دیگر خود جلسات نهضت را(
بنام جـنـرالا ن سـرافـگـنـده)
ترک میگویند.
وهمچنان گذارشات فوق بیانگر واقعیت دیگرهم است، که نهضت فراگیر !
با نشر گذارش خود از ( جلسه تاریخ 4
مارچ استکهلم 2007 )
در سایت مشعل که ( جلسه نهضت با کنسرت جوانان سویدن
با شور و شعب در نیمه های شب پایان یافت) ارائه داشته است . که این جمله به انسان
تصور خلق میکرد که این سازمان باید حد اقل پــنــجـصــد نفری باشد با این ( شور و
شعب در نیمه های شب) که با تأسف چنین نبود .
ارقام اخیر را که محترم جلیل پر شور در سایت خود
http://faryademazluman.blogspot.com/
از جلسه 13
مارچ 2010 ارائه داشته است ،روشن میسازد که در کُل سویدن از دو حزب نهضت فراگیر و
حزب متحد ملی در حدود 33 نفر بوده است
. این کمیت به آن کمیت که از طریق شیپور های شان گوش
ها را کرَ میکرد، زمین و آسمان فرق دارد. و در
ضمن این ارقام به تمام سازمانهای اروپایی بخصوص المان یک نوع راحتی نصیب ساخت
. چرا که از طرف مسئولین همواره از کمیت ، سا
زماندهی و رفاقت سازمان سویدن به رخ شان کشیده میشود .
و این خود بیانگر این واقعیت تلخ است ، که سازمانهای
کشوری در مجموع اروپا در وضع و شرایط بد تر ، بی باورتر پر عقده تر ، کینه توزتر
بااندک کمیت و سازمان ناقص تر از سویدن قرار دارند.
جنرالان سر آفگنده !
در رسم مردان این است اگر سنگ را برداشته نتوانند
آنرامیبوسند و به جای آن میگذارند . بلاخره شما حتی تصمیم برداشتن سنگ مردی را هم
نداشتید . مبارزه شما صرف آکت و نیرنگ بود و است.
یک تعداد را با دروغ و تزویر رزیلانه تان با خود
کشاندید . امروز آنها تشت رسوایی و بی ابرویی شما را به زمین زد و هیچ چیز برایتان
باقی نگذاشت . پس اکنون چه میکنید ؟ پشت آب رفته و ریخته بیل میبردارید ؟ و به
توطیه ها و دسیسه های تازه دست میزنید ؟ و یا همه چیز را نادیده و ناشنیده میگیرید
؟ پناهنده وضع و حالت میشوید ، که میگویند، پهلوان زنده خوش است .
این جمله آن زمانی در برابرم و ذهنم مجسم خواهد شد ،
که شما تمام غیرت خود را به زمین فرو ریزید، مثل مرغ دوباره با یکدیگر گردن به گردن
شوید و دست حرامزاده گی را در دست یکدیگر قرار دهید .
آنگاه باید شما دود و گاز شوید و عقب غبار ها گمُ
شوید ، تا حد عقل اولاد ها و فامیل تان بخاطر شما در بین آفغانها سرخم و شرمنده
نباشد.
در تصاویر منشره از جلسه اخیر عقب گیران چند رفیق پاک
و صادق هم دیده میشد . آمید وارم که از آن نشت بر داشت سرزنش داشته باشند و در
آینده از این نوع نشست های لجنزار سیاسی دوری نمایند . چرا که شخصیت و ابروی رفقای
ما با ارزش تر از این درامه های سیاسی است. و
بلاخره باید بخود بیایم . موجودیت ما نباید
ضمینه ساز استواری تشکیلاتی آنها باشد . پاس
رفافت دیروز و دوستی امروز هم ادا شده و دیگر گنجایش ندارد
گروپ های سیاسی که به اساس عواطف و علاقه مندی شخصی
به افراد و اشخاص همراه با توطیه ، دسیه ایجاد میشوند .
هیچگاه کسی به کسی دوست وفادا ر و همیشگی نخواهند
ماند . چراکه به هر عمل جناب صاحب ، رنگ و
چهره اطرافیان و چاکرا نش باید تغیر کند. حوصله اعضای سازمان بلاخره تحمل ناپذیر و
په خپل سر میشود . روی این منظور است که رهنمود رهبری حزبی در مورد ادغام تشکیلاتی
نهضت میهنی با متحد ملی زیر پا قرار میگیرد. خواسته های شخصی مطرح میگردد و فتوای
مجلس بکار گرفته میشود. جلسه وحدت به جنگ موش
و پشک در سازمان عقب گرد ستوکهلم خاتمه می یابد. عزت جنرالان سر آفگنده و توطیه گر
در برابر چشمان همه به زمین میریزد. این است ثمره چندین ساله سازمان عقب گیر
ستوکهلم باسرو صدای وحدت . وحدت....
جالب اینکه : سازمان کشوری حزب متحد ملی متحیر به این
و در فکری بودند که وحدت را بجا بگذار ، که حالا ما جواب گوی زدن و کندن اعضای نهضت
عقب گرد نشویم.
موجودیت احزاب منسجم در شفافیت ایده هایشان در چارچوب
دموکراسی ، صداقت و رفاقت شان است . هیچ کس با هیچ کس روی رفاقت شخصی حلقه نه زده
اند بلکه همه دور ایدال مشترک تجمع کردند و رفاقت مینمایند . هر فرد حزب هر فیصله
دموکراتیک سازامان خود را فیصله خود محسوب می پندارد.
درود بر رقفای پاک نهاد حزب شهیدان
با احترام
هارون از مالمو
مدتی است قلمچه
های مزدور، طرفداران جنایت وخونریزی علمبرداران تجزیه وبیگانه پرستی، وپیشتازان
تفرقه ونفاق به جان هم افتاده اند وسایتهای مبتذل ومسخره ای که تادیروز دهل ضدیت با
وحدت افغانستان را بصدا درآورده بودند اکنون آتش نفاق ورسوائی درخانه های خودشان
شعله ورگردیده است. آنانیکه میخواستند یک کشوردرماتم نشسته را که خود درآغوش آن
پرورده شدند بیشتر درقعراختلافات قومی وزبانی فرو برند وخود درشهرهای اروپائی ازپول
قاچاق لاجورد وزمرد درعیش ونشاط بسر برند خوشبختانه عقده های کینه وعداوت وخودخواهی
وحس انتقام جوئی ورسوا سازی وافشاگری در وجود خودشان همچومرض سرطان خانه کرده است.
هیچ هفته ای نیست که طلایه داران احیای دولت خراسان
موهوم ،گلی را به آب ندهند ویکدیگرخویش را رسوا نسازند. آنانیکه دیروز خانم بیسوادی
را نویسنده وپژوهشگر معرفی کرده بودند اکنون خود، درسایت های مختلف اذعان بربیسواد
بودنش دارند وتاکید دارند که کسان دیگری پشت پرده برای این خانم مقاله نوشته اند و
اورا پهلوان معرکه ساخته اند چیزیکه بارها وبارها اینجانب وهمچنان دیگرکارشناسان
مسایل ، هم درپورتال افغان جرمن انلاین وهم درسایت کابل پرس از آن پرده برداشته
بودیم. کسان دیگری که ازنزدیک با این خانم معرفت داشتند درطول سالهای زنده گی شان
درشهرگوتنبرگ سویدن حتی یک رقعهء مریضی را هم ازاین خانم نخوانده اند چه برسد به
مقاله وکتاب نویسی.
اما سخن بجای میرسد که خانم مذکور العیاذبالله وبلا
تشبیه، همچو پیامبران الهی یکباره مانند سمارق قد بالا میکند وکتابنویس می شود وبنا
به قول حاقظ شیرین سخن : به غمزه مسئله آموزصدمدرس میشود.هیچکسی درافغانستان تاکنون
شاهد این معجزهء علمی نبوده است که دختر یا پسر بی سوادی بنا به قول خانم لیمه
ازآلمان" نرسی که ادعای داکتری ونویسنده گی دارد" بدون طی نمودن کوچکترین مراحل
علمی یک شبه کتابنویس گردد خودش مصروف سفرهای اروپائی وآسیائی و درمحافل خوشی مصروف
پایکوبی باشد اما مقالاتش بصورت اتوماتیکی بدون اینکه کوچکترین اطلاعی ازنشر آن
داشته باشد آذین بخش صفحات انترنتی گردد.درحالیکه ازنظرسیاق کلام وسجع جملات، یک
مضمون با مضمون دیگر همخوانی هم نداشته باشد. اما حالا این تکلیف را خود این دوستان
برای دیگران آسان کرده اند دیگرهیچ ضروتی برای تحقیق وموشگافی باقی نمانده است که
مضامین را ازحیث سیاق کلام وسجع جملات باهم مقایسه کرد زیرا بنا به حکم این مقولهء
عربی (صاحب البیت ادری بما فیها) یعنی صاحب خانه بهترازدیگران به آنچه که در داخل
خانه هست وقوف دارد آقای حشمت الله پیکان درسایت کابل پرس این زحمت را بردیگران
آسان کردند. ایشان واقعا توانستند که سیرو پودنهء این نویسندهء دروغین وساختگی را
به میدان کشند. واین جای بس شکرگذاری وخوشی است که نقاب ازچهره این دلالان قومی
برداشته شود تا دیگرمردم عمدتا بیسواد افغانستان قربانی توطئه های فرزندان ناخلف
وطن شان نگردند.
حقیقت آنست که این گروه نا به کار تحت نام فرهنگ
وادب، تجارت را براه انداختند امادرین سلک، بی ادبی وبی فرهنگی را رونق داده اند که
نظیر آن را تاریخ سیاسی و تجارتی افغانستان کمتربه یاد دارد. دفاع ازیک جنگ سالار
وتعرض بالای جنگ سالار دیگر وروز بعد تغیرموضع دادن به نفع جنگ سالارقبلی خود موئید
ادعای فوق است که چگونه ادبیات وفرهنگ درخدمت پول وقدرت قرارمیگیرد. چه انسانهای بی
وجدانی که برای بدست آوردن پول ومقام ودارائی به چه قهرمان تراشی ها متوسل نمیشوند
و ازهیچ پستی ودنائتی رو گردان نیستند وبدترازهمه که این چنین انسانها ازجنس شریف
زن هستند. زنی که مادر است زنی که بوجود آورنده بزرگترین تمدنهای بشری است زنیکه
بزرگترین نوابغ جهان را در آغوش پرعطوفت خویش پرورانده است. وای بحال کسی که ننگ
برتاریخ این موجود شریف باشد.!
بعضی تجارتها نامشروع اند مانند تجارت مواد مخدر اما
تجارت بالای خون یک ملت وتجارت بالای تاریخ یک ملت زیر نام فرهنگ وادبیات ازبدترین
وبدنامترین تجارت ها محسوب میشود.
من بالای این گروه همان لقبی را میگذارم که جناب
دکتوراشرف غنی احمدزی بالای این قماش افراد گذاشته است وآن( دلالان قومی) است .
دلالان قومی درافغانستان کنونی، به کسانی اطلاق میشود که زیرشعار دفاع ازمنافع یک
قوم بخصوص، دفتررهنمای معاملات را بازنموده وازجنگ اندازی وخون ریزی دو طرف متخاصم
صاحب مال ومنال شود. درحالیکه هزاران پابرهنه ومعلول ومعیوب در خود همان قوم موجود
است اما دلال قومی با وجود ملیاردها افغانی وهزاران دالر، شجاعت کمک کردن یک روپیهء
افغانی را به آنها ندارد ونه هم به اندازهء یک تار موی التفاتی بحال مردم گرسنه
وغریب آن قوم میکند. دلال قومی فقط درغم پرکردن جیب خود است. دلال قومی درین راه
ازبکاربردن هیچ عبارت زننده وموهن علیه قوم ویا اقوام دیگر، بخاطررسیدن به هدف خویش
که همانا رسیدن به مقام وچوکی دولتی ویاکسب ثروت ودارائی است رو گردان نیست.نزد
دلال قومی تمام حوادث تاریخی تسلسل منطقی دارد وهیچ واقعهء تاریخی به شکل تصادفی
حادث نگردیده است. برای گرم کردن بازار، دلال قومی همهء حوادث تاریخی را بهم پیوند
میزند وعوامل آنرا خود طوری که میخواهد تشریح میکند وخوددرمقام قاضی قرارگرفته وحکم
صادرمیکند.
فی الجمله، دلالان قومی آن نمک ناشناسان وناسپاسان
وفرزندان ناخلف وطن اند که ذره ذرهء وجودشان ازپول مردم بیچاره وغریب افغانستان
تغذیه شده وازمالیات مردم دهفان وبزگرکشورفقیری چون افغانستان، پدران شان در
دانشگاههای امریکا واروپا تحصیل کرده وصاحب القاب ماستر ودکتور ومتخصص زراعت وغیره
گردیده اند اما حالا برای پارچه پارچه نمودن همان خاک و طن شان ازهیچ همدستی
وهمیاری با دشمنان وطن وازهیچ نوع دسیسه بازی برعلیه منافع علیای کشورشان دست
بردارنیستند. دلالان قومی حیثیت کاه بی دانه را دارند که ازین کاه بی دانه هیچ سودی
نصیب مردم وملت رنجدیده نمیشود نه تنهاکه سودی عاید نمیگردد بلکه درین زمین شوره
زار آنچه که تاکنون ازین جنس روئید ونمو کرد فاسدبود. تعدادی تخم های گنده ای بودند
که حتی برای نباتات مفیده وپاک نیز مضر واقع گردیدند.پس یگانه راه حل قطع نمودن
ریشه های این درختان گندیده است تا بقیه اشجار ونباتات سالم ازفاسد شدن نجات یابند.
بهترین طریقه برای قطع نمودن این موجوات مفسد همانا رسوا سازی ومعرفی نمودن چهره
های کریه این موجودات برای مردم است که خوشبختانه این تکلیف رانیزبرای دیگران
خودشان آسان کرده اند. حالا میکروبها خود باخود درگیرشده اند یکی دیگری را محومیکند
واین لطف پروردگار عالم برمردم بیچارهء افغانستان است که دلالان قومی را به وسایل
مختلف رسوا وشرمنده میسازد.
منبع کابل پرس
روز های نزدیک به
سقوط حاکمیت دولت جمهوری افغانستان بود ، یکنوع ترس ، بی تفاوتی ، خود سری ، بی بند
باری ، مایوسیت دامن گیر همه ما شده بود . همه در فکر نجات خود وخانواده های خود
بودند . بهترین دوست ورفیقت نسبت عدم اعتماد با وجود مرگ و زندگی مشترکی که نسبت به
تعلقات تشکیلاتی داشتیم ، دیدگاه واندشه خود را مخفی نگهمیداشت ، و زبان نمیگشود .
روزانه پیاده ویا اگر تایر باسکل آماده بود ، بوسیله آن دل و نادل با پیراهن وتنبان
طرف کار میرفتیم . حاضری میدادیم و بصورت پنهانی فرار را بر قرار ترجيح میدادیم .
یکی از روز ها از بخت بد احضارات اعلام شده بود ، به مجرد که پایم داخل صحن حویلی
اداره شد ، نوکریوال اداره با عجله امر بستن دروازه دخولی را داد و فورا کامندان را
مصلح ساخت . ساعت نزدیک به یازده قبل از ظهر بود که تعدادی افراد مسلح با همیاری
مردم محل به دروازه های اداره هجوم آوردند. سرگروپ ایشان نسبتاُ آدم هوشیار بنظر
میرسید ، با نوکریوال اداره تماس کرفته گفته بود و اين پيام را برايش گفته بود :
امروز یا فردا مجبورهستید سلاح کوت های تانرا تسلیم کنید . برای تان مشوره میدهم ،
بدون خون ریزی تسلیم شوید. ماصدمه به هیچ کس نمی رسانیم وا طمینان برای تان میدهیم.
نوکریوال وابستگی تنظيمی اين افراد را پرسيد تا جريان
رابه نوکریوال عمومی گزارش بدهد . از صحبت ها فهمیده شد که افراد مذکور اعضای حزب
وحدت اسلامی استند . صدیقی صاحب انسان شریف، بی آزار بصفت معاون اول اداره کار
میکرد. وی از طریق تیلفون سه نمرهً نوکریوالی به وزارت تیلفون کرد، تا در مورد
هدایت بگیرد. بالاخره هم صحبت با باقر فرین معاون وزارت امیت دولتی شد. همینکه وضع
را صدیقی صاحب گزارش داد ، بعد از فوت اندکی زمان با یک نوع رنگ باختگی ،گوشی
تیلفون را گذاشته گفت : رفیق فرین گفت که "منتظر چی هستین؟وارثین اصلی وطن آمده اند
،سلاح کوته ده اختیارشان بگزارین"
خواننده عزیز خود قاضی ،خود قضاوت کنید آیا با سرنوشت
یک ملت بازی نه شده است؟
آیا ما حق داریم اتتظاردفاع از وطن را از جنرال باقر
فرین ( غيرت مل) و امثالهم داشته باشیم؟ وارثین وطن اگر آنها بودند،پس ما و رفیق
های گلگون گفن ما که به خاطردفاع از وطن جان های شرین خود را فدا کردند کی ها
بودند؟ خواننده عزیز دلبسته و دلباخته به وطن قضاوت را به تو میگزارم .
باعرض حرمت وحید از هالیند
به اين لينک کليک کنيد
به اين لينک کليک کنيد
به اين لينک کليک کنيد
1
دوم
++++
سوم
+++
چهارم
نقص حقوق بشر
خالق جان محترم!
نبشته مختصر تانرا مطالعه کردم،چند سوال در ذهنم پیدا
شد.اولاَ باقرفرین چرا تنها محکمه شود؟ درهالیکه گروهی از جنرالان در حاکمیت وقت ،
دست بهم داده، دروازه های کابل را بروی دشمنان قسم خورده وطن ومردم گشوده اند
.ثانیا آیا به عقیدهُ شما یاران وهمکارانش ،حقوق بشر را نقص نکرده اند، مجرمین جنگی
نیستند؟ ثالثاَ تا جایکه شناخت از جنرال باقر دارم، آدم بزدل وترسواست.تخلص غیر
مسما غیرت مل را کی برایش انتخاب نموده است ؟ درحالیکه در هیچ محاربه نظامی ویا
عملیات اوپراتیفی ازترس مستقیماَ شرکت نکرده است.ولی در مورد ایجاد اختلافات بین
باند گروپها ، سازمانها واحزاب تخصص دارد،درجریان تحصیل دراتحادشوروی وقت کورس شش
ماهه استخبارات راتعقب کرد .وبه حمایت و پشتیبانی مشاورین روسی ،درمقام معاونیت،
وزارت امنیت دولتی وقت نصب شد. موصوف عضویت وهمکاری نزدیک با حزب وحدت اسلامی به
رهبری عبدالعلی مزاری را داشت .مثل سایر رهبران حکومتی وحزبی میدان باخته بمنظور
نجات خود وخانواده خود با رهبران و قوماندانان جهادی به اساس قومی، زبانی ومذهبی
رابطهُ خود را تحکیم بخشید وبا پول هنگفت اوپراتیفی فرار را برقرار ترجع داد. آرزو
داشتم در همایش یا جلسه هالیند باقر فرین ملاقات کنم ، خلاف انتظار نیامده بود ، از
یکی از مسُولین شورای اروپایی نهضت میهنی پرسیدم . رفیق فرین سابق معاون وزیر امنیت
دولتی در جلسه شرکت نکرده است؟ گفت فرین از ترس پولیس هالیند جراُت نمیکند که
هالیند سفرکند ، تشویش وترس دارد ، به مانند حسام الدین حسام پولیس هالند در تعقیبش
نباشد.
در جلسه ادعام تشکیلاتی حزب متحد ملی با نهضت بوسیله
یکتن از دوستان دیرینه ام دعوت شده بودم ، وشرکت کردم .فضای هم جالب بود ،وهم برعکس
آن،تعداد دوستان دیرینه،روزهای دشوار زندکی بالبان پرازتبسم ،دلهای سرشاراز خوشی
وسعادت تالا را زیبایی بخشیده بودند ، وعدهُ رهبران به صطلاح امروز پیشکسوتان وحدت
گریز ، میدان باخته ردیف های اول ودوم شرکت کرده بودند . اخیر جلسه که پروگرام آزاد
ومحفلی از جانب روسای جلسه اعلام شد ، مثل پرنده های از قفس رها شده ، این
پیشکسوتان مان در هر شاخی ودرختی به خاطر بدست اوردن آذوقهُ پر میزدند . خلاصه کلام
با پیک پر، با چنان محبت دروغین،یک دیگر را چنان در آغوش میفشردند ، که گویی سال
های دیرین است ، همدیگر را ندیده اند . و تشنه دیدار همدیگر اند . در حالیکه در
حالت عادی چنین برخورد صمیمانه با همدیگر ندارند . اگر زمان با ایشان یاری کند
هزاران توطئه و دسیسه علیه همدیگر طرح ریزی مینمایند .
دوست عزیزم خالق جان ! مرا ببخشید از موضوع کمی دور
رفتم ، امیدوارم پاسخ سوالاتم از جانب شما دریابم .با احترام عبدالقادر هالند 10 02
24
دوست عزيز سلام
! بعدا از ادای سلام ميخواستم بعرض برسانم که بايد
چهره های کثيف و ناپاکی را که حزب ما را لکه دار ساخته اند و بجز پول و منفعت شخصی
به چيز ديگری نمی انديشند ، افشا کرد. بايد عرض کرد که باقر فرين در پی تفرقه حزبی
ها هست وهيچگاهی بخاطر وحدت رفقاگامی برنخواهد داشت.
ـــ طبق اطلاع موثقی که من دارم ، باقِر فرين در روز
سالگرهً يکی از مشاورين ارشد داکترنجيب در مکروريان اشتراک ورزيده بود و درين مراسم
يک بسته سنگ های زمرد را به اين مشاور اهدا کرد. ولی اين مشاور باعصبانيت تحفهً
آنها را نپذيرفت ، فرين را از خانه بيرون کرد و فردای آنروز اين جريان را به يعقوبی
که در آن هنگام معين وزارت امنيت بود قصه کرد و خواهان مجازات باقِر فرين شد.
يعقوبی ، فرين را به دفترش احضار کرده ، يک تذکر و گوشمالی " رفيقانه " داد. چون
يعقوبی ميداست که وی اجنت خطرناک کی جی بی هست و نمی تواند کار بيشتری در مقابل
فرين انجام دهد ، ازينرو به گوشمالی رفيقانه اکتفا کرد.
ـــ پس از قتل يعقوبی ، فرين مبلغ يکصد و بيست هزار
دالر امريکايی را از فاروق آمر مالی وزارت به بهانهً اينکه پولها را در جای محفوظ
نگهداری ميکند ، تسليم شد و نوش جان کرد. مقدار پوليکه در سيف دفترش بوده و آنرا به
يغما برده است ،حسابش بجز ازخدا به کسی معلوم نيست.
ـــ زمانيکه باقرخان پس از تسليمی قدرت به انتلاف
شمال به ازبکستان آمد ، به کمک يکی ازاعضای کی جی بی که درگذشته در افغانستان مشاور
وزارت امنيت بود، برای افغانها ويزه ميگرفت. قيمت اين ويزها در مرحلهً اول پنجصد
دالر بود ولی بزودی قيمت آنرا به دوهزار و پنجصد دالربالا برد. با در نظر داشت هجوم
مهاجرين درآن زمان ، شما خود فکر کنيد که ازين " بزنس " چقدر پول جمع آوری کرده
باشد.
ـــ از قرار معلوم ،اکنون دکانی را بنام انجمن ميهن
باز نموده که هدف آن بجز زر اندوزی و جاسوسی چيز ديگری نمی باشد. نميدانم اين شخص
محيل چه وقت از پول " سير" خواهد شد.
در مورد بخش های اززندگي ننگينش در مزارشريف ، کابل ،
تاشکند و مسکو بعدا مطالبی طور مفصل خدمت شما ارسال خواهد شد
با درود های رفيقانه
بشير
تعدادی با ســـــر
دادن جفنگ و ســــــفســـطه های خيالی در نظر دارند به کمک مالی ( بنياد مســـــعود
) از بزبزرگ ( امير ارســـــلان ) بتراشـــنــد ، بارک الله !
بعد از انکه شــــــورای نظار تحت رهبری « آمر مسعود
» در کوهلاب تاجکستان با فرمانده قوای ( 40) ارتش سرخ مســــتقر در افغانستان عقد
پرتوکول همکاری امضا کرد که اين پروتوکول شامل اتش بس ، تامين امنيت قطار های نظامی
و اکمالاتی شوروی از مسير راه سالنگ الی جبل سراج ، مقابله با باند گروپ های حزب
اسلامی در اين مسير بود. اکمال تجهيزات و مواد ارتزاقی شورای نظار توسط قوای (40)
رهای زندانيان شورای نظار از بند و
۱۲ بند
ديگر همکاری باعث گرديد که شورای نظار ديگر به يک قوای جديد و يک الترنتيف بعدی
رژيم داکتر نجيب الله برای کرملين تبديل گردد.
و امروز ديگر روشن گرديده است که مسوولين رهبری
وکليدی شورای نظار به مثابه [ رفقای پکول پوش ] نزد استخبارات روسيه از سالها قبل
وجود داشته که در بازی اپراتيفی مسکو جناحی از پرچمی ها را با شورای نظار متحد
ساخته با استفاده قوای نظامی دوستم، مومن ، منصور نادری رژيم داکتر نجيب الله را
سقوط داده جايش را از بقايای پرچم . شورای نظار .جنبش شمال و حزب وحدت پر ساخت که
باعث خشم نيرو های مترقی گرديده کابل به ويرانه تبديل گرديد و هنوز که هنوز است
افغانستان در اتش جنگ ميسوزد.
وزارت امنيت دولتی اطلاعات مربوط به ( زاغ ) که مسعود
بود توحيد برای معاون اول جنرال يار محمد برادر فريد مزدک فعلأ مقيم المان و به
معاون دوم جنرال باقر فرين محسنيان فعلأ مقيم يا پنهانی سويدن تقديم ميداشتند . چون
جنرال يار محمد از سال 1980 عضويت باند شورای نظار را داشت و به ارتباط اين روابط
موصوف توسط روس ها ارتقا داده شد و از يک ادم بی سواد ، نادان ، کودن و بازاری
ابتدا ريس اداره(7) بعدأ معاون اول وزارت امنيت دولتی ساختند موصوف در توافق با روس
ها همه روزه اطلاعات را برای شخص « مسعود » ارسال ميداشت و همکاران ( خاد ) را که
در شورای نظار نفوذ نموده بودند افشــأ و انها توسط تاج الدين ، مشتاق ، بريالی و
داود قسيم به شکل وحشناک به قتل ميرسيد . و جنرال باقر فرين که از تحصيل کرده های
روسيه بود و مغز ، شرف ، وجدان ، ضمير وغيرت او به روس ها قبلأ فروخته شده بود نيز
يک شبه از مديريت
۴
رياست خاد مزار شريف به رياست خاد مزار شريف رسيد و بعد از مدتی به گونه سوال
برانگيز ريس اداره[4) و در اندک زمان معاون وزير مقرر و خانمش نور ضيا فرين در دفتر
مرکزی کی جی بی مقيم کابل وظيفه خاص و راســــأ داشت . اين دلقک نيز از جانب روس ها
وظيفه داشت تا باند شورای نظار و شاخه عبدالعلی مزاری را از گزند ( خاد ) ( اردو)
و( پوليس ) حفظ نمايد و دايمأ اطلاعاتی که منجر به عمليات های بزرگ ميگرديد يک روز
قبل توسط جنرال يارمحمد وجنرال باقر فرين به « مسعود » و « مزاری » خبر داده ميشد و
انها قبلأ امادکی و يا تغير جهت و ادرس داده اگنت های افشأ شده به قتل ميرسيد . که
تنها در سال
۱۹۹۱
به اثر افشا گری يار محمد و فرين « مسعود»
۲۶۸ اگنت
« خاد » را در منطقه چاه آهو به شهادت رسانيده است . ( زرنگار
)
برگرفته شده از سايت کابل پرس
پروفیسر برهان الدین ربانی پدر،قسیم فهیم،ضیا مسعود،صدیق چکری برادران سکه.نورالحق
علومی ، سید محمد گلاب زوی،مصطفی ظاهر وعبدالرشید دوستم برادران ناسکه. یونس قانونی
ومرحوم سیدمصطفی کاظمی کاکا ها.قومندانان جهادی،تفنگ سالاران،قاچاقبران،قاتلین
وغاسیبین ،دوستان نزدیک.نسبت وفات جبهه ملی که جنازه قبلاء بطور مخفیانه در کابل
بخاک سپرده شده، به اطلاع دوستان میرسانندکه فاتحه مرحومی فعلاء در هیچ مسجد، ولایت
وهیچ کشور رسما بر گزار نگردیده و الی انتخابات پارلمانی بتعویق انداخته میشود.انا
لله وان الیه راجیعون.
فاضل سانچارکی یک تن از اوسقالان این فامیل محترم که در کنفرانس مطبوعاتی در کابل
سخن میگفت علت عدم برگزاری فاتحه را ، مشکلات فامیلی قلمداد نموده افزودند: جناب
قسیم فهیم پسر بزرگ استاد نسبت ملاقات های دوامدار که درین اواخیر با جناب کرزی
صاحب دارند،نمیتوانند درمراسم فاتحه شرکت نمایند.دو فرزند دیگر شان آقای ضیا مسعودو
مصطفی ظاهر دیر زمانیست با پدر شکررنجی داشته وازشرکت در فاتحه امتناع ورزیدند .اگر
چی علت شرکت نکردن عبدالر شید دوستم فرزند دیگر استاد را،فاضل سانچارکی سفرطولانی
شان به ترکیه دانیست،اماناظیرین میگویند دوستم سالهاست با پدر مناسبات تشریفاتی
داشته و بارهاگفته که ربانی آدم دروغگو وفریبگر است، واین مطلب را بار دیگرازطریق
تماس تلفونی که با دوستش محمد محقیق داشته با صراحت ابراز کرد.
سید محمد گلاب زوی ونورالحق علومی در نامه ی منتشر شده خویش از تشریف آوردن دوست
ورفیق دیرینه شان جناب حبیب منگل که بعد از سال ها دوباره به وطن تشریف آورده خبر
داده ونخواستند درین لحظات حساس مهمان ورفیق عزیز خودرا تنها بگزارند.
در کنفراس خبری درباره صدیق چکری سوال نشد زیرا همه میدانند که چکری با وجود انتقاد
های متواتر که از کرزی وحکومت وی داشت ،بمجرد پیشنهاد پست وزارت حج واوقاف چنان
چهار گام بطرف قصر ریاست جمهوری دوید که کفش هایش رامانند استاد ربانی در زمان گریز
ازطالبان ، درخانه فراموش کرد،این عمل صدیق پدر پیررا سخت آزرده ساخت.
اوسقال سانچارکی که خیلی متا ثر بنظر میرسیدعلت وفات جبهه ملی را چنین بیان کرد:
از همان روز تولد، مریض به دنیا آمد،که به تدریج مریضی اش مزمن شد. دکتوران همیشه
تلاش میکردند کمکش کنند،بخصوص متخصصین کشورهای دوست ایرا ن وروسیه.
درزمان حیات کاکایش، مصطفی کا ظمی،چون مناسبات خیلی دوستانه با دکتوران ایرانی داشت
آنها همیشه بکابل تشریف آورده ودر قسمت تداوی شان همکاری میکردند.اما به تاسف بعد
از مرگ سید کاظمی علاقمندی ایرانی ها کم شد. مگر دوستان روسی ما همیشه تلاش داشتند
تا از مرگ جبهه جلوگیری کنند.
سانچارکی افزود: علت اساسی وفات شان بگفته دکتوران خارجی وداخلی ،ویروسی خیلی خطر
ناکی بود که شاید در نتیجه تماس های متواتری اعضای خانواده مرحومی با اداره ریاست
جمهوری کرزی ویا اعضای سازمان استتخباراتی امریکا انتقال شده باشد که مریضی مزمن
جبهه را تشدید کرد. روز به روز وضعیت شان تا حدی خراب شد که دیگر حتا پروفیسران
روسی از تداوی آن عاجز ماندندو وجود مبارکشان خیلی مظلومانه دعوت حق را لبیک گفت.
استاد برهاالدین ربانی که نیز درین نشست خبری شرکت داشت باچشمان اشکبار فرمودند: من خیلی فراز ونشیب های زنده گی را دیده ام،خوشی هاوتلخی ها را، جبهه ملی آخرین فرزند ،فرزند پس کورکی، آرزو هاوآرمانهای پیری من بود. اما پسران من چنان ضربه ی بمن وارد کردند که دیگر توان وطاقت زنده گی سیاسی را نداشته ومغاره نشین خواهم شد. هنگامیکه از چوکی اش در حال بر خاستن بود ، اضافه کرد، پس ازین همه این فرزندان ونواده های ناخلف را به عبدالله عبدالله میسپارم.
باقِــر فرين( خاديست و کی جی بی ديروز و سيا امروز) از طرف " ادارهً کار" به يک معاش مناسب استخدام شد
من وفامیلم 15سال قبل به سویدن امدیم وبعدازتیر کردن یک ونیم سالدرکمپ به این شهر
نقل مکان کردیم وشکر امروز وضع زندگیما بهتر شده وفامیلما نیزبرزگترگردیدهاست ،
درروزهای اول کی ایجا امدیم هر افغان یکی ازدیگر ما میترسیدیم وهیچ فامیده نمیشد که
کی چکاره بوده وچی میخاهد ، درانوقتها کمک دولت سویدن هم بسیار خوب بود وافغانها کم
بودیم، ولی رفته رفته تعدادمازیادشد وما توانستیم که در روزهای جشن وعید یکجا شویم
وانرا تجلیل کنیم.دراول مایک انجمنداشتیم وبسیار دلگرمی ودوستی بود.تااینکه
بیاتفاقی هاشروع شد و چنددستگیی بوجود امد. خلص کلام تاوقتیکی باقرفریین سابق معاون
خاد دراین شهر نیامده بود همهی مادور یک انجمن جمع بودیم ولی کم کم این ادم مغرض
دربین ما تخم بیاتفاقی پاشید ومارا ازهم جداکردوخودرا صاحبی کل اختییار دانست اموز
باورکنید که حتی افغانهادراین اوضاع مهاجربودن نیز بخاطر تنفر داشتن از اقای فرین
درمحفلهای نوروز وعید ویادرکانسرت هانیز ایشترا ک نمیکنن وهرکدام ما بودن درخانی
مارا به رفتن دراین مجلسها بهتر میدانیم.ازهمین خاطر درمحفلی هشت مارچ یاروززنها
ودرنوروز نیز اولادهایی اکثر مهاجرین درخانه هایی خود ماندیم .
ازخدا ارزومیکنیم کهبازماافغانهای گوتنبورگ را متحد سازد که درغم وخوشی یکدیگر ما
شرکت بییشترکنیم وقبل ازهمه افراد خودخاه ومنفعت خواه درراس کل شان فرین را
ازمداخله درهرکار ومطلب جلوگیریی کنیمزیرا این ادم تنهابرای فاییده یی خودفکر میکند
وبس، ازخدامیخاهیم کی بما توفیق بدهد کی یک مسجد افغانی تهیه کنیم وخیر
وشرخودماهارا به اختیار خود بگییریم ودیگر اینکه اینقدرانجمن وحزب سازی را ازبین
ببریم وبنام افغان یکی شویم.دلما ازاینهمه نفاق وشقاق بتنگ امده ، خدافرین صاحب را
نیز عقل بدهد که زیادترازی مردمرا قربانی فایده ی خودوفامیلش نکند واختلاف فارسی
زبان وپشتونرا بیشترازین شدید نسازد.بااحترام صاحب داد
باز روی سخنم طرف آقایی است که بعداز سپری شدن هشت مارچ ، آمرش تازه متوجه هشت مارچ شد و گوشی را برداشت و برای ايشان سفارش داد تا مطلبی درمورد هشت مارچ بنامش بنویسد تا از قافله زنان نویسنده عقب نماند و اين آقا با عجله مطلب ضد ونقیضی به بهانه هشت مارچ در ١١ مارچ نوشت که حضور زنان در نهادهای اجتماعی سمبولیک وبی اثر بوده اند و دولت برای آزادی زنان کاری انجام نداده است ، باز دوباره ضد نظر اول خود نوشته است ، درجریان هفت سالی که گذشت، تغیرات گسترده ای درحوزه ی فعالیت های زنان صورت گرفته است.حضور زنان درنهادهای اجتماعی، عضویت زنان درنهاد قانونگذاری، تشکیل وزارت امور زنان و کمیسون حقوق بشر ازجمله تغیراتی اند که امیدواریهایی را برای بهبود شرایط زندگی زنان ایجاد کرده اند.ازين آقا می پرسم چرا نقش زنان سمبولیک است؟ برای اینکه زنانی که خود توان مبارزه سیاسی ندارند، تحلیل ندارند ، مطالعه ندارند، یک سطر نوشته نمی توانند و مردان بنام شان می نویسند برای شان تبلیغ میکنند برای شان پول مصرف میکنند تا درپارلمان بگفته شما وکیل سمبولیک شوند ، حال گناه ازکیست؟ گناه ازشما مردان است که زنان نا توان وکم سواد را آنجا جا میزنيد تا نقش سمبولیک داشته باشند و باز بلند بالا ازسمبولیک بودن می نویسید بی آنکه سر درگریبان خود کنیدکه مردم را فریب میدهید و مردم فریبی خود خیانت است٠
سلام به همه شما اول از این ابتکار سایت بزرگ آریایی تشکر که این وبلاگ را برای ابراز نظر شهریان ما بازکرده است. چون سخن از انتقاد وکارکردهای رییس انجمن میهن است وقبلا ً دگروال صاحب سید نقیب الله خان درمورد تسلیمی ریاست 11 خاد به اساس هدایت فرین صاحب که درآنوقت سرپرست وزارت امنیت بوده معلومات داده اند، من یک مسئله ً مهم را کشف کردم که به اطلاع شما میرسانم.من عضویت انجمن میهن را ندارم وبا سازمانهای چپی فعال کنونی نیز درارتباط نیستم ولی هزاره هستم وشیعه ، اما، مجاهد نیز نبودم ونمیخواهم از مجاهدین دفاع کنم.من تلاشهای جناب فرین را برای آن حمایت نمیکنم که ایشان مطابق هرکاسه تغییر میکنند. مثلا ً شیعهً افراطی میشوند ، قزلباش گری میکنند ، خودرا نماینده ً خاص مرحومان ببرک کارمل ومحمود بریالی میدانستند وگاهی بالاتر ازسطح ملی گرایی وناسیونالیزم درخشیده وانترناسیونالیست میشوند ، دردفاع اززبان فارسی که من نیز به آن افتخار میکنم ، علیه زبان پشتو و پشتونها قرار میگیرند ودرضمن حمایت از فارسی زبانان علیه برادران پنجشیری بشدت تبلیغ میکنند ودرسابق به دوست ورفیق خود شان محترم جان محمد خان که کمک های فراوانی به ایشان کرد، جفای بزرگ نموده وانجمن ایشان را متلاشی نمود وبرضد اين انسان معلوم الحال، دست به کار شده ومیخواهند با ایجاد سازمان سراسری زنان درتحت رهبری خانم شان ، کار وفعالیت وسیع کنند.اما همه کارهارا به خاطر منافع خود میکنند ودارای آرمان وعقیده نیز نیستند. درهفته ً گذشته چند نفر از هموطنان هزاره وشیعه باهم یکجا بودیم ودرضمن خوشی وخنده قصه از آقای فرین شد. یکی از جوانان شوخ طبع به خنده گفت که: میدانید چرا آقای فرین نام شانرا از محمدباقر فرین به ( فرین محسنیان) تغییر داده است ؟ خودش جواب داد وگفت : اول برای اینکه به غیر مذهبی ها بفهماند که بخاطر آنکه نامش از نام امام باقر گرفته شده است ، این نام را تغییر داده است ودوم اینکه برای طرفداران آقای آیت الله محسنی بفهماند که این نام محسنیان را به خاطر احترام وعقیده به آقای محسنی بالای خود گذاشته است. درحالیکه علت اصلی را من میدانم ولی لازم نمیدانم که بگویم، چون خودشان باید بدانند که دیگران نیزدراین شهر زنده گی میکنند و میدانند.این قصه بالای من نیز اثر گذار شد وخواستم ازین دریچه ً فرهنگی برداشت خودم را به اطلاع جناب فرین برسانم که شیوه ها ومیتود کاری شان را باصداقت همراه سازند وهمان نام قبلی شان را اعاده کنند.چون شخصیت وزنده گی بیشتر ازنیم قرن شان با همان نام گره خورده است درغیر آن فرین محسنیان فقط بیانگر شخصیت واهداف ایشان بعد تغییر نام خواهد بود وبا سابقه ً شان کدام ارتباط نمیتواند داشته باشد. ناگفته نماند که من این مواردی را که به آنها تماس گرفتم ، درآینده ًنزدیک از لحاظ جامعه شناسی وشخصیت شناسی درپرتو دید فکری ومکتب ادبی ایکه به آن تعلق دارم ، مورد ارزیابی نقادانه قرار خواهم داد ، زیرا درطی سالها ودرده ها جلسه وفاتحه ،من مسایل مختلف وبرخورد های لحظه یی جناب فرین را شاهد هستم ونمی توانم که خموش بمانم . علت سکوت من برعلاوهً مصروفیت های شدید کاری وپیداکردن یک لقمه نان به فامیلم ، یک آغاز بود که خوشبختانه شروع شد.باسپاس فراوان
باز از کمپنی تجارتی رادیوی پیام زن گویا مصاحبه با ( داکتر عبدالله “عبدالله”
ادامه دهندهء راه و آرمان مسعود شهید) تحریری به نشر رسیده است ، که این کمپنی هر
روز فرآرده های تجارتی خوبی تولید می نماید و با مارک مسعود این کمپنی تولیدات خود
را درآشفته بازار انترنتی بفروش میرسانند، دفعه قبل متاعی بنام ( احمد ضیاء مسعود
تبلوری از راه مسعود ) بقلم خانم مورخ و نویسنده زبردست تاریخ کشور که تا کنون
مادری چنین دختری نزاده بود درمارکیتهای انترنتی عرضه شد و نویسندگان ما نقد کردند
که جنایات مشترک احمد ضیاء وکرزی چه گونه تبلوری از سیاست های مسعود شهید است٠
معلوم است که رئیس این کمپنی به نام مسعود هم بند واز نیست ، فقط ازمارک وی برای
فروش محصولات خود استفاده می نمایند ، واین بار پای مسعود را درمصاحبه قاتل مسعود (
عبداله عبدالله ) کشانیده اند ) حال درین کمپنی قاتل ومقتول در ماشین مخلوط کن آن
مکس شده اند و نوشته اند( داکتر عبدالله عبدالله ادامه دهندهء راه و آرمان مسعود
شهید) یعنی اینکه مسعود هم با توطیه رهبر خود را کشته و خود با قوای ناتو وزیرخارجه
شده است وهمه اینها قاتلین اند و این راه ادامه دارد ونهایت پر افتخار است٠
زمانیکه در کابل پرس از قول محتاط نوشتند که محتاط درکتابی افشاء نموده که عبدالله
عبدالله قاتل مسعود است، چرا آنها به لومانی دستور ندادند تا مقاله در رد این ادعای
کابل پرس بنویسند، زیرا آنروز ها فکر نمیکردند که عبدالله کاندید ریاست جمهوری
خواهد بود و امروز قاتل مسعود را ادامه دهنده راه مسعود معرفی میکنند ، عجب دنیای
دون پروری است٠ادامه دارد
مراسم تقديم اعتمادنامه فرين محسنيان به مقامات سويدنی و امريکايی
فرين محسنيان : من از کار های گذشته در خاد و ... توبه ميکنم
مقامات : فرين جان تشويش مکن ! شما اگر باقِر باشيد ويا بدون قِر نور چشم ما هستيد
دوستان عزيز سلام !
نخست ، ايجاد و آغاز کار فاروم شما را تبريک ميگويم.
درفاروم شما مطالبی پيرامون انجمن فرين و خانمش که از طرف يکی از اعضای فريب خوردهً
اين انجمن بنشر رسيده توجه ام را بخود جلب نمود و اينک اين دومين فريب خورده حقير و
فقير طی دو گزارشی ميخواهم مطالب فريب خوردهً اول را تکميل نمايم.
درانجمن فرين و خانمش چنين معمول بود که جهت تکميلی نصاب در جلسات سالانه ، يک عضو
به نمايندگی از هشت نفر در رای دهی محاسبه ميشد تا نصاب جلسه تکميل وجلسه داير گردد
، اما در هنگام انتخابات دوسال قبل اجازه ندادند تا رای يک نفر بجای هشت نفر محاسبه
گرددد که اينهم شکلی از کودتايی سفيدی بود برعليه حميده جان و شوهرش که بدون
خونريزی انجام يافت و باقر فرين توانست ماهرانه با استفاده از تجارب حيله و نيرنگ
بمقام رياست انجمن تکيه زند.
سه سال قبل دريکی از جلسات هيئات رهبری انجمن ، درمورد سوء استفاده ً خودش و خانمش
از عوائد مالی انجمن سرو صدای زيادی برپا شد. درجلسه حاجی رحمت از همه بيشتر ناراحت
و عصبی گرديد. وی در حاليکه جلسه را ترک ميگفت در دهليز دشنام های رکيکی نثار فرين
کرد. سه روز بعد جلسهً ديگری جهت بررسی اينکه چرا فرين تيلفونی را بدون آگاهی و
تصويب هيئات رهبری ، بنام انجمن بمنزل خويش انتقال داده است و درحاليکه انجمن دفتر
و ديوانی ندارد چرا مصارف اين تيلفون که بيشتر از يکهزارکرون ماهانه است پرداخته
شود ، داير گرديد. در اين روز حاجی رحمت خاموش بود و حرفی بزبان نياورد. دراين جلسه
تمام اعضای هيئات رهبری از فرين انتقاد نمودند و فرين با شرمساری و خجالتی " تعهد "
سپرد که بعد ازاين چنين اجرااًت غير قانونی انجام ندهد. بعد از ختم جلسه ، اعضای
هيئات رهبری انجمن با گوشکانی بيکديگر ميگفتند که چرا حاجی رحمت چپ بود و هيچ
انتقادی نکرد ؟ يکی از اعضای هيئات رهبری گفت که شب گذشته حق به حقدار رسيد و
بنابران حاجی رحمت چپ است. حاجی رحمت بخاطريکه بتواند نقش تخريبی در بين انحمن محمد
آجان داشته باشد 50 فيصد در عواید انجمن میهن شريک است.
در روز های تاريخی و ملی فاميل های ما بدستور فرين و خانمش ، غذا پخته ميکردند و از
راه های دور اين غذا هاراکشان کشان با خود می آوردند ، ولی پول بنام محفل گرفته
ميشد و در بين باند تقسيم ميشد. حتی برای حاجی رحمت و شرکا ء کارت های ماهانه ء
ترانسپورتی شهری از پول انجمن خريداری ميگردید.
سال های زيادی است که خانم فرين کورس آشپزی را به پيش می برد که هيچ شاگردی وجود
ندارد. روزهای جمعه ، به بهانهً اين کورس ، در خانهً فرين تعدادی شکمبو جمع شده از
پول انجمن هرآنچه دل شان ميخواهد خريداری کرده وديگچه پزانی ميکنند تا به قطر شکم
های شان افزوده شود . آنها به اينهم اکتفا نکرده ، در ختم محفل ، مواد پخته وخام
باقيمانده را که به همين منظورخريداری گرديده بين خود تقسيم نموده به خانه های شان
برميگردند. چندين " کورس" ديگرگويا داير ميگردد که اصلا ء داير نميشود و صرف بمنظور
دريافت پول فورمه ها خانه پری و گزارش داده ميشود.
باقرفرين ، لیست مکمل اعضای انجمن را بخاطرخوش خدمتی و کسب موقف در رهبری نهضت به
آنها فرستاده و چنين گزارش داده است که گويا تمام اعضای انجمن عضويت آن نهاد را
قبول دارند. اينست روزگار ما !!!
هيئات رهبری انجمن براساس محافل نان ، نذر دهی و بيشتربراساس ديدگاههای نورضيا فرين
تعيين ميشود.
فرين وخانمش ، رفقای حزبی چيزفهم ، صادق و راستگو را از خود دور ساخته تا برای شان
درد سر ايجاد نکنند . ولی محب النگ سوز را که از نظر سازمانی و ايديالوژی با هم
مخالف اند در آغوش گرفته است.
همه ميدانيم که حميده جان يک هنرمند شناخته شده و محبوب کشور است که نه تنها در
افغانستان بلکه در جوامع افغانی خارج از کشور از محبوبيت و احترام خاصی برخوردار
است ، فرين جهت رسيدن به آرزوهای ناپاکش و رشد شخصيت غیر طبیعی خودش ، ازين زن
فرزانه استفادهً اعظمی نمود. وی در زيرسايه ، فعالیت ونام نیک اين زن هنرمند تا
زمانی حرکت کرد که ضرورت داشت و هنگامی که فهميد که اکنون ميتواند به آرزو های
پليدش برسد ، وی و شوهرش را از انجمن اخراج کرد.
بلی ، حميده جان به مصرف شخصی خودش هر سال در روز های رخصتی گرم تابستانی و خزان
برگ ريزان ، تمام اعضای انجمن و دوستان را به تفريحگاه ويلايی اش در النگ سوز دعوت
ميکرد. خودش به تنهايی از نوشيدنی تا کبابهای رنگارنگ ، پلو ، چلو و ميوه های خوب
برای مهمانان بروی ميز ترتيب ميداد. جناب گنج علی با پيشانی باز و صميميت خاصی از
مهمانان پذيرايی ميکرد که واقعا خاطرت فراموش ناشدنی ازآن محافل داريم. دريغا که
جناب رهبر سابقهً نهاد سیاسی(!) ،شخصیت برجسته وکلیدی فعلی نهضت ورییس انجمن میهن
که بشکل کودتااین انجمن را قبضه کرده است ، اين همه دوستی ها و صميميت ها را بخاطر
جیفه ً دنیا که آنرا قبلا ً بقدر کافی ذخیره کرده است ، به دشمنی ها و کدورت ها
تبديل کردچون قبلا ً مسئول اقتصاد ی یک وزارت بود، سیاست ورفاقت را باردیگر فدای
اقتصاد کرد.
رفقای ما تلاش زياد نمودند تا يک سايت انترنتی را راه اندازی نمايند وازين طريق
بتوانند فعاليت های انجمن را انعکاس بدهند. پس از بسيار پافشاری ، ما موفق شديم تا
سايتی داشته باشيم ولی با کمال تاسف که مسئوليت اين سايت به نورضيا خانم باقرخان
داده شد و مرکز سايت نيز مانند دفتر انجمن خانهً فرين تعيين شد.
در روزهای نخست نشرات سايت ، مطالب آن دارای محتوای مترقی بود و درصفحه ً اول عکس
هايی از رجال برجسته کشور جابجا شده بود. ولی پس از مدتی ، با چرخش يکصدو هشتاد
درجه ، اين سايت سياسی شد وصفحات آنرا مطالبی به نفع نهضت فراگير پر نمودند.
نورضيا فرين اين سايت را مال شخصی خود ساخت ، آرشيف سايت را کاملا از بين برد.
اکنون اين سايت چون سايت شخصی فرين و خانمش ، نشرات و تبليغات شخصی و سياسی مربوطه
را درآن قرار ميدهند. مطالب نشراتی اين سايت را چند مقاله دزدی شده از سايت های
ديگر و مطالبی حزبی مربوط به گروه خود شان تشکيل داده ، چيزی درآنجا برای معلومات
وجوود ندارد.
طوريکه قبلا خدمت شما بعرض رسانيده شد ، باقرخان با دادن دعوتها و تحفه ها به اشخاص
و افرادی که ميتوانستند وی را جهت دريافت درآمد بيشتر و بيشتر کمک و رهنمايی کنند ،
توانست راهها وطرق بيشتر سود جويی ازين بزنس را بياموزد. همان بود که پيشنهاد نمود
تا انجمن بايد نشرات راديويی نيز داشته باشد. چون پلان اين کار قبلا تنظيم شده بود
وعوايد ناشی از آن نيز برای شان معلوم بود ، در زمينه تصويب هيئات رهبری را گرفتند.
محترم احمدضياء بحيث گوينده و نورضيا بنام مسئول تخنيکی راديو تعيين گرديدند.
انتخاب نورضيا در راديو نه تنها جهت کنترول بلکه جهت تضمين دريافت عوايد مادی آن
بود و بس. احمد ضيا بدون دريافت کمک مادی ، با زحمات زيادی توانست پروگرامهای راديو
را پيش ببرد. وی چندين بار مورد توهين فرين و خانمش قرار گرفت ولی از ادامهً کار
شانه خالی نکرد. نورضيا چندين با در جلسه هيئات رهبری ازکار های خودسرانه ضياء
انتقاد کرد و تلاش کرد تا وی را از وظيفه گويندگی برکنار سازد ولی موفق نشد. در
مقابل ضياء استدلال مينمود که نورضيا بزور تلاش مينمايد تا مطالب سياسی مربوط به
گروه شان دراين راديو به نشر برساند که با مخالفت من مواجه ميگردد.
يک موضوعيکه تا کنون هيچکس قادر به فهم آن نشده است ، رابطهً بسيار نزديک نوضيا با
خانم و دخترجانمحمد خان بوده است. البه آنها وجوه مشترک با هم دارند. نورضيا در
زمانيکه احمدولی در لندن سفير بود چندين بار به لندن سفر کرد و شبها در سفارت
افغانستان در لندن اقامت داشت. اين زن حيله گر هميشه در ظاهر مخالفت خود را با اين
فاميل نشان ميداد و حرف های ناشايسته برضد آنها ميگفت ولی در باطن با هم روابط
بسيار نزديکی داشتند و دارند. درهنگاميکه انجمن جانمحمد خان محفلی برگزار ميکرد ،
نورضيا به همه تيلفونی دستور ميداد تا در محفل پنجشيری ها کسی نرود ولی فردای آنروز
همه مطلع ميشدند که نورضيا خود در محفل اشتراک ورزيده است. اين عمل باعث بی اعتمادی
زيادی در بين اعضای انجمن شد وروزی يکی از اعضای هيئات رهبری اين موضوع را در جلسه
هيئات رهبری مطرح ساخت و فرين خان جهت پوشانيدن اين رسوايی گفت که بعد ازين رفتن در
محافل ديگر انجمن ها مسئله شخصی بود و هر کس ميخواهد ميتواند اشتراک نمايد.
يک مطلب ديگر را خدمت دوستان بعرض ميرسانم و آن اينکه ، جهت پيشبرد کارهای راديو ،
در آغاز مبلغ چهارهزار کرون از راسخ قرض گرفتند ولی اين پول راهر گز به راسخ مسترد
نکردند و هرزمانيکه راسخ تقاضای پول ميکرد ، فرين ميگفت فرق نميکند در حق العضويت
شما محاسبه ميشود.
ازکشف جديد برادر هزاره چنين فهميدم که کاسهً زير نيم کاسه است. اکنون که سازمان
فرين وخانمش بيشتر از چهار نفر عضو ندارد ، ممکن بکوشند تا اگر بتواند حل اقل جند
نفری را متحد خود سازند و خانمش نيز در صدد است تا رابطه با زنان بی خبر برقرار
نمايد و ازينطريق در فکر جمع آوری عوايد بيشتری باشند. ولی اين تلاش ها به جايی
نخواهد رسيد و من يقين دارم که زنان آگاه فريب اين مداری های تاريخ شرمانده
رانخواهند خورد.
زمانی بود که تمام افغانهای اين شهر روزهای ملی ، مذهبی و بين المللی را مشترکا
تجليل مينمودند وبا هم صفا و صميت داشتند ولی از برکت فرين وخانمش اکنون چنان متفرق
شده اند که حتی در مراسم خوشی و غم هموطنان به ندرت اشتراک مينمايند .
يار زنده و صحبت باقی
اخيرا درمطبوعات تحت عنوان " احمدضيا مسعود تبلوری از شهامت مسعود" مطلبی نوشتند
من نه فهمیدم که بعد از گ ٠٠ زدن و چار زانو نشستن احمدضیا باا حمدشاه مسعود چه
ارتباطی دارد؟
یعنی مسعود برای احمد ضیاء وحی فرستاده بود که بعد از
۵ سال
معاونیت ریاست جمهوری که درهمه جنایات کرزی دست داشتی و برای منافع پولی و حفظ هوتل
ها و جایداد ها دردوبی شریک جرم و شریک کشتار ها کرزی بودی، همه گو های که باکرزی
یکجا بعنوان یک غلام درین پنچ سال خوردی، امروز با سفله گی و کمال نامردی و بی
غیرتی مخصوصاً درین روزهای آخرکه عمر کرزی به پایان رسیده و اوباما نیز از وی روی
برگشتانده است تو دست های ناپاک خود را به هدایت ربانی اخوانی منافق پاک می کنی بی
خبر از آنکه آن گو های که با کرزی خوردی بقایای آن هنوز هم درلب و دهان وریش
توچسپیده است و بوی آن از دهانت بیرون زده است ٠ این یک طریق دیگری عوام فریبی است
که با چالاکی بار جنایات مشترک را بدوش کرزی انداخته و خود را برای پست دیگری در
حکومت بعدی کاندید خواهی کرد٠ مگر نگفته اند که اگر با دزد هم رفیق هستی و دریک راه
میرویی وی را ازپشت خنجر نزن که ناجوانمردی است، باز اگر در سالهای اول که حیثیت
قابچی کرزی راه داشتی این حرفها را میزدی جای داشت ، اما امروز یک طفل خورد سال که
از جنایات شما با پای برهنه در سرمای زمستان روی برفها استاده و میلرزد میداند که
شما هم روی دیگر سکه کرزی هستید جز برای جیب تان برای پای برهنه وی کاری نخواهید
کرد٠
باز خانم بی سوادی با بی حیایی عکس خود و عکس مسعود و احمد ضیاءرا با طمطراق بالای
نوشته دیگری قرار داده که اینک تبلور شهامت مسعود!!!!!!
شما تبلور شهامت یونس قانونی را ببینید که چون سگ چلاق پشت کرزی دنبک میزند ،
پوهنتون میگوید، دستور میدهد که علیه کرزی چیزی نگوئید و این سگان زرد برادر شغال
بیاد داشته باشید که وجدان های آلوده و کثیف خود را با تبلور مسعود پاک خواهند نمود
باز دعا کنید که داکتر عبدالله رئیس جمهور شود تا احمد ولی جان پچل دوباره سفیر
کبیر انگلستان شود و باز هوتل های دیگر بخرد .
به امید تبلور های دیگری
پشتون زرغون
حاجی کربلايی
ديپلومات کار کشته و تمام عيار اقای غوثی حکايت جالب دارد :
در زمان سلطنت محمد ظاهر افراد وشخصيت های که به ملاقات ها با وزير خارجه حاضر
ميگرديدند اکثرأ اسم و تخلص های شاعرانه . چون گهارا ــ سنبل ــ ارغوان ــ بسمل ــ
سحر ــ شبنم ــ قده ــ ساقی ــ گلرنگ ــ خودرا معرفی ميداشتند . دوران جمهوری محمد
داود شکل ها واژه ها کمتر رنگين و سياسی گرديد وبيشترين کليمات پشتو جای دری را
گرفت بطور مثال محترم به شاغلی تبديل گرديد . واما درعصر لمری وزير و ولس مشر ستاره
ونابغه شرق نام ها وتخلص ها يک باره طوفانی گرديد . دروازه رياست تشريفات با لکد
کوبيده ومرد خشن خود را الماسک ــ رغد ــ برق ـ طوفان ــ طغيان ـ زلزله ــ اسمان ــ
غرحنگ ــ زمری ــ برباد گر ـ شمال ــ سيل معرفی ميداشت و مردم بعدها چهره های اصلی
الماسک ، زرنگار ، اذر و اخگر را ديدند
فعلأ با مخلوط جهادی ، طالبی ، سلطنت طلب ، ارستوکرات ، تيکنوکرات وغرب زده ديگر
کابل به خانه گرگ ، شغال ، روبا تبديل گرديده هم الماسک ، هم زرنکار ، هم اذر، هم
همدرد ، هم اخگر سر از يک کفن کرزی ،خليل زاد، شورای نظار بيرون نموده و حالت تبيله
خانه ويا باغ وحش را به خود گرفته است.
اجازه بدهید که
بعد احترام چند دقیقه به شماها دردهای دلم را قصه کنم، منسالهای دراز دراین منطیقه
هستم، چند سال پیش وکیل صاحب جانمحمد مارا درانجمن خودش شامل کردف سالها با اوبودیم
تااینکه بعضیها که رفیقای مابودند وارد اینشهر شدند وازطرف وکیل صاحب وخانمش
وسایرین اعضاهای انجمن با دسته های گل درمیدان ایستقبال گردیدند وبه انجمن ما راه
پیدا کردند، قدرشدند ومقامات بلند انجمن را دردست گرفتند. چند وقت بعد دربین رفیقای
ما تبلیغ شد که ماتابکجا با پنجشیری ها یکجا باشیم اینا شورای نیظاری استند ما
خودما انجمن رفیقارا میسازیم و همین طورکردیم واکثریت حزبیها ازانجمن خارج شدیم
وانجمن میهن را ساختیم .دراین انجمن محترمه حمیده جان را که زن خوب وهنرمند است ریس
ساختیم ونمی فامیدیم که معاون صاحب فرین پلان خاص خوده دارد.اوبا مهارت حمیده جان
را ریس ساخت ولی با چندایرانی مسول انجمنها تنها خودش ارتباط داشت وآنهارا مهمان
میکرد وتحفه میداد تااینکه اولا خودش وبعد ازان خانمش بهحیث کارمندان حرفه یی
درانجمن مقرر وحالا هردویی شان زیادتر از 30000 کرون معاش میگیرند ، آنها حتی برفیق
هم عقیده ویگانه طرفدار خودش حاجی رحمت نیز رحم نکرد تا بجای خانمش اورا که بیکار
است مقرر میکرد. معاون صاحب انجمن که هرکاره است انجمن مارا به سازمان حزبی خود
تبدیل کرد ومارا تارو مار کرد، حمیده جان وشوهرش که فدایی بودند از انجمن اخراج
شدند وبعد از انکه مسولیت مالرا به خسربوره خودداد انجینر لطیف نیز بیحوسله شد
وکنار رفت. حال این معاون انجمن که سابق معاون وزارت امنیت بوده رهبر پرچمیها نیز
میباشد واز بس خودرا میخواهد ودیگران دیگر را ارزش نمیدهد نزدیک ترین دوستها
ورفیقانش دربین پرچمیها نیز با او رابطه ندارند.ازجمله خاندان مالک صافی از اودور
شده ، باعزیز جرات مخالف است .با خاندان وکیل جان محمد واقای بقایی بخاطر پنجشیری
بودن شان بظاهر دوست ولیدراصل دشمن است.با محمداجان وبردرش رزاق دشمنی دارد.بارفیق
سابقه اش جلیل پرشور که دراودیوالا زندگی میکند هیچ رابطه ندارد.علیه اعضای حزب
متحد ملی نیز تبلیغات بد میکند. نزد هزاره ها وشیعه ها خودرا کربلایی معرفی میکند
ونزد حزبیها میگوید که به مذهب اعتقاد ندارد.یگانه دوست نزدیکش محب جان است که در
النگ سوز زندگی میکند. دگروال راسخ شاید یگانه کس باشد که تاحال اورا معاون صاحب
میگوید. معاون صاحب فرین که تاچندی قبل من نیز از مخلصین اوبودم بعضی از اعضای
انجمن را به خبر کشی وادار میسازد وبرای تشویق ما همیشه دربین موتر خودش شرابهای
رنگارنگ میداشته باشد.از صحبتهای حاجی صاحب رحمت فهمیده میشود که دل اورا نیز زده
است جون همه چیزهاررا وعواید انجمن را باسازش بایکی دونفر خودش میخورد. اوبسیار
حریس است اگرچه درالمان موتر فروشی ودرتاشکند ومسکو خانه نیزدارد.ازهمین خاطر است
که درانجمن ما جز چند نفر کس دیگر باقی نمانده وحتی اگر لپ وجپ دگروال ترافیک رانیز
نگیرد واورا گرم نگاه نکند یکروز با او نمیرود. دلچسپ اینست که بچه کلانش نیز با
اوروابط خوب ندارد وخانوادهً محترم نبی جان را نیز ازخود متنفر ساخته وبا منشی
نهضتی اش شیرجان صمیم به هفته ها ملاقات ندارد. نهاد سیاسی را که قبلا ساخته بودیم
فدای نهضت کرد ونهضت را که بیشتر از45 نفر عضو داشت به گروه 4 نفری تبدیل کرد
وگنجعلی عبد ال را که انسان نهایت شریف است با خود دشمن ساخت . اودرتعصب نسبت به
پنجشیریها شدید عمل کرد وبا افتخار به قزلباش بودنش خواست شیعه هارا بازی دهد واز
همین جهت یک هزاره بلوچستانی را ازهمه بهتر دانست وشریک خود ساخت.خلاصه همه بدبختی
وتفرقه دراین شهر ازدست فرین است .
من از فاروم جدید شما تقاضا میکنم که این نوشته مرا
ازصفحه تان پاک نکنید چون درد دل هر ادم با احساس این شهراست ودرد دل هر عضو انجمن
برباد شده وفروخته شده میهن است که فرین وخانمش قباله ان را به نام خود سبت کرده
اند.من دراینده بسیار مسایل دیگر را نیز نوشته میکنم تا مردم فریب این نوع اشخاص را
نخورند.درخاتمه از اعضای انجمن میهن تقاضا میکنم که پرشون نمبر های خودرا از فرین
بگریم وانجمن جدید خودرا بسازیم. بااحترام یکی ازاعضای فریب خورده انجمن میهن یا
انجمن فرین وخانمش.
+++pp´´´´´´´´
برای نشر مطالب سودمند
وحقائق زنده گی ووجائب اخلاقی وسیاسی نسل ترقی پسند جامعه، گردانندهً این نشریه
حاضر است تا مطالب ارسالی شمارا بدون ضیاع وقت نشر کند. لذا خواهشمندم که یادداشتها
ونوشته های تان را به آدرسیکه دراخیر این یادداشت به نشر میرسد ارسال نمایید.
خواهش من اینست که
ازارسال دروغها وتهمت ها جلوگری شود
.
بااحترام گرداننده ی
وبلاگ اطلاع رسانی
یک خاطره از سال 1371
دریکی از ایام سخت ماه ثور سال 1371 که گروه های مجادهدین !؟ ... داخل کابل امده
بودند من نوکری وال ریاست 11 بودم، تعداد زیاد افراد موی کشال وپکول داران تنبان
کوتاه درعقب دروازه ریاست باراکتها وپیکا وسایر تفنگها غالمه غال داشتند ومیخاستند
داخل دفترها شوند ولی من حق نداشتم کی این کار رابکنم،موضوعرا به جناب معاون صاحب
جنرال باقر فرین که سرپرست وزارت امنیت بود گزاریش دادم . معاون صاحب ازمن پرسید که
این ادمهای مسلح از کدام تنظیم هستند وچی میخواهند. درجواب شان گفتم که اشرار هستند
ومیگویند که به حزب حرکت اسلامی تعلق دارند وانهارا اغای انوری روان کرده است که
ریاست 11 را تسلیم شوند ودر این باره با رهبری وزارت موافقت شده است، وقتی گفتم که
اشرار امده وریاست رامیخواهند تسلیمی بگیرند معاون صاحب سرپرست وزارت با قهر
وخوشونت بمن گفت که گپته سنجیده بزن ، چرا میگی که اشرار امده ، بگو که صاحبهای
اصلی وطن امده واضافت کرد که هرچی میخواهند همو رقم بکو وبسیار دلیل نگو. من نیز
مجبور بودم که همانطوریکه بمن امر بالا جای شده بود عمل کنم وریاست را به صاحبان
اصلیش (///؟؟) تسلیم نمایم .
بعداء ان صحبان اصلی تمام ریاست را چور وغارت کرده واز آن دفاتر مقبول خرابه ای
ساختند که فکر میکردم که ملیارد ها ملخ به جان یک قطعه زمین کوچک امده باشد، انها
نه تنها مایملک اداره را قورت کردندبلکه تمام اسناد باارزش را با خود بردند ویا اتش
زدند.
حالا که سخنان عجیب وغریب جنرال صاحب فرین مجاهد پرور دورن قدرت عظیم نظامی مارا
میبینم ومطالب را میخوانم وفلم ایشان را درهنگام سوق وادارهً مجاهدین شورای نظار
درمیدان هوایی کابل دیدم درفکر عمیق میروم که این بزرگ ورهبر ما دیروز چی میگفت
وامروز چی میگوید ، اگرچه عمرم 51 ساله شده ولی رازدل این بزرگان را نفهمیدم .
ازهمین علت است که دلم راسیاست زده است،بااحترام، دگروال مهاجر بی تقاعد سید نقیب
الله
معلومات بیشتر