جناب وزیر خرم اشتباه می کنی، در مکانی که قرار داری، وزارت فرهنگ کشور است نه دوکان قصابی

 لا لا آغا(؟!)

 

دو روز پیش، خبر برکناری خبرنگار تلویزیون ملی در ولایت بلخ"بصیر بابی" و جریمه ی نقدی مسئوول تلویزیون محلی در آن ولایت، به نشر رسید. جرم آقای "بابی" کار برد واژه ی فارسی دری "دانشگاه"، اعلام شد و نیز از مسئوول تلویزیون سانسور نکردن این واژه.

پرسش اینجاست که از دید گاه وزیرخرم، واژه ی دانشگاه از کدام زبان می باشد؟

مسلماً چنانکه از  کو تاه فهمی وزیر خرم و همفکرانش دانسته می شود، آنها واژه های مانند دانشگاه را، واژه ی بیگانه و ایرانی می دانند.

من می خواهم این مسئله را مطرح کنم که وزیر خرم، شما و همفکران شما، به کدام دانش در میان گویشهای یک زبان واحد، حکم جدا بودن از اصل زبان را می کنید؟ آیا شما تفاوت میان گویشهای مختلف و تفاوت میان زبان های مختلف را می دانید؟

مثلاً در گویش هایی که در زبان انگلیسی در کشور های مختلف وجود دارد: گویش انگلیسی امریکایی و کانادایی و نیز هندی و انگلیسی خیلی متفاوت است.

پس واژه ی“university “  انگلیسی است یا امریکایی؟ هندی است یا کانادایی؟

و زبان انگلیسی با داشتن گویشهای متفاوت در خودش، جز یک زبان واحد، چند زبان گفته می شود؟

وزیر خرم، اگر از زبان انگلیسی و فارسی دری آگاهی نداری، همین زبانی که ادعای دانستنش را می کنی، در میان گویش های وی تفاوت وجود ندارد. گویشی که در قندهار است با پشاور یکی می باشد؟ یا ساده تر بگویم تا بفهمی، لهجه ی پشتو در وردک تا "خیبر ایجنسی" متفاوت نیست؟ و نیز نام این زبان در پاکستان پختو است و در افغانستان پشتو، پس این دوزبان باید باشد؟  و واژه های پشتو و پختو برای یکدیگر بیگانه است؟

وزیر خرم، برداشت شما از فارسی ایران و دری افغانستان، که هردو فارسی دری هستند، همین گونه به نظر می رسد که این برداشت خیلی نا آگاهانه "از نظر دانشی"  است.

تعصب تو باعث شده که روز را شب بپنداری ورنه خوب می دانی که فارسی و دری هر دو یک زبان اند . دانشگاه، دانشکده، شهردار، دانشجو، کارگاه، داد گاه و همه یی این واژه ها از زبان فارسی دری است، چه در ایران باشد و چه در افغانستان و یا هرجای دیگر.

در اینجا برای روشن شدن این بحث، دلیلی از بزرگان سخن می آورم که هرکدام هم فارسی گفتند وهم دری.

حافظ در شیراز ایران امروزی زیست می نمود؛ ولی وی شاعر زبان فارسی دری  است.

 

"زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه

که لطف طبع سخن گفتن دری داند"  حافظ

 

فردوسی می گوید:

"بسی رنج بردم در این سال سی

عجم زنده کردم بدین پارسی"

 

و یا حافظ در جای دیگرمی گوید:

"شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می رود"

 

ناصر خسرو می گوید:

" من آنم که در پای خوکان نریزم

مراین قیمتی دُر لفظ دری را"

 

پس زبانی را که وزیر خرم دری می نامد، با فارسی که در ایران است و تاجیکی درتاجیکستان، یکی است و دانشگاه نه کفر است و نه بیگانه گرایی.

فارسی دری زبان یک قوم نیست، زبان فارسی دری متعلق به همه ای شهروندان افغانتسان است، فارسی دری زبان یک تمدن است نه یک قوم یا گروه خاص.

من تاجیکم؛ اما زبان فارسی دری را آنگونه که از خودم می دانم،  از هر پشتون، هزاره، ازبیک و دیگر شهروندان این دیار می دانم، چون می دانم که خدمات بزرگی را ازبیکان، ترکان و پشتون ها،  به زبان فارسی انجام دادند. در دربار محمود غزنوی، صدها شاعر به زبان فارسی دری شعر می سرود. احمد شاه ابدالی برای زبان فارسی دری خدمت نمود؛ پس مقایسه ی این زبان به زبان های دیگری مانند پشتو،  کاریست نادرست و به دور از انصاف، نه به این دلیل که زبان فارسی دری، کرامت بزرگ دارد؛ بلکه برای این است که داده های فرهنگی این زبان، جهان شمول است و از جمله ی زبان های بزرگ دنیا از نظر گوینده گی و تولید فرهنگی محسوب می شود. امروز آثار خداوند گار بلخ "جلال الدین محمد بلخی" در تمام دنیا کاربرد دارد.

زبان فارسی مدت 8 قرن در شبه قاره ی هند، تسلط داشت وشاخه هایش از چین  آغاز تا اروپای شرقی بسط دارد، پس چه کسی می تواند از اقبال، بیدل چشم پوشی کند؟!

وزیرخرم، آقای "بابی" را،   به جرم کاربرد واژه ی دانشگاه، از وظیفه برکنار نمود ه است؛ درحالی که این کار وزیر خرم،  بیان گر نفهمی اش از متن زبان سترگ فارسی است. ما امروز در کشور مان نه تنها واژه های اداری و علمی مانند، دانشگاه و دانشکده داریم،  بلکه نام محلی که ،در آن  شهروندان شریف پشتون زیست دارند " لشکر گاه" می باشد، که مرکز ولایت هلمنددر جنوب افغانستان است و نیز درهرجای افغانستان، مردم به محل چرای مواشی، چراگاه می گویند. پس نه تنها این واژه ها از زبان فارسی دری هستند،  بلکه از زبان مردم این مرزبوم هستند. آقای وزیر خرم، همچنان، شما به کدام دلیل میان گویش های یک زبان، مرز جدایی می کشید؟ زبان فارسی دری چه در ایران باشد چه در افغانستان، چه  در تاجکستان، قزاقستان، ازبکستان، کازاوو  و در چین و یا در دیگر مناطق جهان، زبان مولانا، رودکی، حافظ بیدل و بزرگان دیگر  است و تو  صلاحیت جداسازی این زبان را نداری، جدا دانتسن گویشها ی مختلف  از زبان اصلی که فارسی دری است جهل مرکبی است که تو و همفکرانت متأسفانه به آن مصاب شده اید.

 

وزیر خرم!   ایرانی دانستن دانشگاه و افغانستانی دانستن لشکر گاه، جز تعصب و خامی چیزی نیست.

 

اینجا می خواهم یک مثال از زبان بیدل بزرگ بیاورم:

 

"ادبگاه محبت ناز و شوخی بر نمی دارد

چو شبنم سر به مهر اشک می بالد نگاه آنجا"

 

در این شعر ادب با  پسوند (گاه) یکجا شده و ادبگاه ، را ساخته است.

همین گونه حافظ می گوید:

"خیال نقش تو در کار گاه دیده کشیدم

به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم"

باز هم دیده می شود که واژه ی "کار" با پسوند "گاه"، یکجا کار گاه را ساخته است. همین گونه، واژه های فروشگاه، آرایشگاه، آسایشگاه، چراگاه، آرگاه و بارگاه که همه شهروندان کشور  همه روزه استفاده می کنند، پس درد شما در برابر واژه ی دانشگاه چیست؟ اگر ماده ی 16 قانون اساسی را پوششی به رأی فاشیستی خود انتخاب کردید، باید بدانید که اول این بند که مصطلحات علمی و اداری حفظ گردد، فیصله ی نماینده گان نیست، بلکه دخل گروه فاشیستی است که در قانون دستبرد زدند ونیز زبان ملی در قانون وجود ندارد، بلکه زبان رسمی تذکر رفته است. بنا براین، کاربرد واژه ی  دانشگاه، غیر قانونی نیست.

 

بیت دیگر از بیدل:

 

"در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

جهان تمام زمین دل است پا مگذار"

ادب با پسوند "کده" ادبکده را ساخته است و واژه ی دانشکده هم از واژه ی دانش و پسوند کده، به معنای جای دانش، آمده است و این گونه واژه سازی از قاعده های مسلم زبان است. کجای این واژه ها بیگانه است؟

وزیر خرم شما به کدام صلاحیت، به کسانی که به زبان مادریشان سخن می گویند، امر و نهی می کنید؟

نخست شما این صلاحیت را ندارید که برای دیگران تعیین تکلیف کنید دوم آنچه که جناب شما ندارید دانش کافی در زمینه است. پس فکر نکنی که در دوکان قصابی "لالا آغا"نشسته با ساتوری بدست، گوشت گاومیش می فروشی. جناب! آنجا وزارت فرهنگ کشور است که متعلق به همه شهروندان است و تو نماینده ی مردم هستی نه خود مردم؛ اما من از شما گله ندارم، چون از آدمی مانند شما چنین فرهنگ ستیزیی بعید نیست. جناب شما که به باور فاشیزم مسلح و تعصب اندیشه ی تان است، باید چنین کاری کنید؛ اما نه در وزارت فرهنگ افغانستان، در جایی که بودی برو و هر چه دل تنگت خواست بکن.  مگر درد اینجاست که مشکل از بالا است و با تأسف آب از بالا گل آلود است، مشکل از بی دانشی دست اندرکاران سیاست کشور است. اگر رئیس جمهور چیزی به نام دانش می داشت و به فرهنگ باور مند می بود، خرم وزیر فرهنگ معرفی نمی شد و پارلمان رأی نمی داد.

شما قضاوت کنید که "گالری" زبان این مردم است یا نگارستان،

مولانای بزرگ می گوید:

"ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم

دیده از روی نگارینش نگارستان کنیم"

 "میتینگ" درست است یا نشست و جلسه، "ورکشاپ" بهتر است یا کارگاه، سیتی سنتر مأنوس است یا مرکز شهر.

همه روزه درو دیوار شهر پر از واژه های مانند ورکشاپ، سیتی سنتر، گالری، چکن سوپ، واچ میکر و هزاران واژه ی اجنبی می شود واز زبان وزیران دولت در هنگام سخن گفتن، چندین واژه ی خارجی بیرون می شود، مگر شما آن واژه هارا که مردم ما هیچ نمی دانند، ملی می دانید؛ ولی اگر کسی به زبان مولانا، زبان حافظ، زبان سنایی، زبان ناصر خسرو، زبان علی شیر نوایی، زبان احمد شاه ابدالی، وزبان مادرش سخن زد، می گویی که این واژه بیگانه است و خلاف وحدت ملی می باشد. پس از دید شما، وحدت ملی چه معنا دارد؟

آیا موجودیت نهاد و ساختار های دروغی مانند، بانک ملی و سرود ملی، می تواند همه اقوام را ملت بسازد و  وحدت ملی ایجاد کند؟ یا اینکه مقوله ی ملت شدن وملی بودن مستلزم عدالت، برابری اجتماعی و احترام به جایگاه همه و رسید ن به حق شهروندی است.

 

وزیر خرم، خوابی که شما دیده اید کابوس است نه رؤیا. زبان فارسی دری بزرگتر از این است که به باد های مانند تو بلرزد  و زمانی که شما تشخیص استبداد داده اید خیلی نا به جا است، اکنون نه زمان هاشم خان است و نه زمان طالبان،

وزیر خرم در خوابی  در خوابی .... بیدار شو تا دیر نشده.

 

حافظ در شأن مردمان بی تمیز مانند تو می گوید:

 

"آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس

هرزمان خر مهره را با در برابر می کنند"

 

 

 

 

 

 



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت