سال 2022- سال تغییرات و سرنوشت ساز برای افغانستان خواهد بود
اندری سرنکو اظهار داشته است که سال 2022-سال تغییرات و تحولات جدی برای همه مردم افغانستان و سیستم اداری کشور خواهد بود.
به گزارش اسپوتنیک، اندری نیکولایویچ سرنکو مدیر مرکز تحلیلی جامعه دانشمندان سیاسی روسیه، رئیس مرکز مطالعات سیاست افغانستان در مورد وضع افغانستان ابراز نظر نموده گفت: "اولاً با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، شیوه زندگی افغان ها تغییر کرده است. طالبان عملاً روند برچیدن نهادهای دولتی و نظام را در کشور آغاز کرده اند، روند استقرار رژیم های جدید که به آن امارت اسلامی می گویند. در واقع، ما در مورد رژیم حکومت نظامی صحبت می کنیم، یعنی تصرف نظامی قدرت با ابزارهای مسلحانه، که در ماه اگست در افغانستان اتفاق افتاد. امروز می بینیم که رژیم نظامی حکومت طالبان سعی دارد خود را زیر پرچم امارت اسلامی تقویت کند. همچنان، سرویس های ویژه پاکستان اپراتورهای اصلی طالبان باقی مانده اند و نفوذ اسلام آباد بر کابل بسیار قوی است. بنابراین می توان گفت که تصرف قدرت در افغانستان توسط طالبان منجر به این واقعیت شد که این کشور عملاً به مستعمره پاکستان تبدیل شده استو طالبان در این مورد وظیفه یک اداره اشغالگر را ایفا می کند که افغانستان را کنترل می نماید و مطابق با توصیه های ارتش و سرویس های ویژه پاکستان عمل می کند".
سرنکو تاکید کرد که در سیاست داخلی افغانستان، یک بحران سیستماتیک بشردوستانه وجود دارد، زیرا ما در مورد تخریب سیستم مراقبت های صحی، تامین اجتماعی و آموزش صحبت می کنیم. سیستم بانکی عملاً فلج شده، اقتصاد سقوط کرده است، محیط کسب و کار در حال عبور از یک بحران مطلق است، مشکل فقیر شدن سریع جمعیت، کاهش سطح زندگی، که قبلا در افغانستان پایین بود، بسیار حاد است. همزمان، بحران غذایی وحشتناک در حال وقوع است. واقعیت این است که افغانها واقعاً منتظر هیچ چیز خوبی نیستند. بنابراین، پیروزی نظامی طالبان منجر به فروپاشی دولت افغانستان و نابودی نهادهای آن شد. امروز شاهد ناتوانی طالبان در برقراری زندگی عادی روزمره در این کشور و تلاش برای ایجاد یک رژیم دیکتاتوری شخصی هستیم. یک روند سلطهزدایی از افغانستان و تبدیل آن به یک مستعمره پاکستان وجود دارد.
وی به سوال اینکه طالبان هنوز به چه اهدافی دست نیافته اند؟ پاسخ داده گفت که هدف اصلی طالبان به دست گرفتن قدرت در افغانستان بود که در ماه اگست سال گذشته به آن دست یافتند. اهداف بعدی عبارت بودند از: اولاً به رسمیت شناختن رژیم آنها در جهان و ثانیاً ایجاد کمک کنندگان بین المللی که بر اساس سیستماتیک بتوانند به طور منظم به رژیم طالبان در افغانستان در مقادیر قابل توجهی تمویل کنند. این دو وظیفه از سوی طالبان انجام نشده است. طالبان نتوانستند با جامعه جهانی به سازش برسند: علیرغم تمام تلاش های آنها و اپراتورهای پاکستانی آنها، تمام جهان از به رسمیت شناختن رژیم طالبان خودداری می کند. عجیب است که حتی پاکستان که در واقع به شدت در تلاش برای حل این مشکل است، از به رسمیت شناختن طالبان به تنهایی عجله نمی کند.
همچنین یافتن کمک کنندگان بین المللی که بتوانند به طور منظم از رژیم طالبان حمایت مالی کنند، ممکن نبود. هیچ فردی حاضر به ارائه چنین حمایتی نیست. اما در حین حال، انواع و اقسام وجوه و پروژه ها وجود دارد که کمک های بشردوستانه را به افغان ها ارائه می کند. طالبان می خواستند همان رژیم تمویل خارجی را که قبل از به قدرت رسیدن آنها در دوران ریاست جمهوری اشرف غنی وجود داشت، حفظ کنند. اما بدیهی است که این یک هدف کاملاً خارق العاده است و هرگز محقق نخواهد شد، زیرا رژیم فعلی، همانطور که قبلاً اشاره کردم، هیچ کس قصد تأمین مالی ندارد.
فعلاً طالبان به بحران داخلی عمیق فرو رفته اند، زیرا خود طالبان نمی دانند در آینده چه کاری انجام دهند. تسخیر قدرت نه تنها برای آنها موفقیت آمیز بود، بلکه نوعی تله سیاسی نیز بود. گرفتن قدرت کافی نیست، مهم این است که آن را دور بریزیم و آن را حفظ کنیم. بنابراین، زمانهای بسیار سختی برای طالبان فرا میرسد، زمانی که آنها به مرور زمان در معرض خطر از دست دادن قدرت هستند. من معتقدم، حداقل در شکلی که طالبان به قدرت رسیدند، ممکن است دیگر معماری قدیمی سلطه سیاسی بر افغانستان را حفظ نکنند.
وی در مورد این که طالبان تا کی می توانند در قدرت باقی بمانند؟ گفت: " من فکر می کنم که قالب حکومت طالبان که در حال حاضر شاهد آن هستیم و به دنبال نتایج پیروزی اگست شکل گرفت، ممکن است نباشد. طولانی ماندن این قالب حکومت طالبان با تسلط جناح حقانی، درگیری بین جناح حقانی و جناح دوحه مشخص می شود. علاوه بر این، باید رشد آشکار تناقضات بین رهبری طالبان در کابل و فرماندهان گروه ها در ولایات مختلف افغانستان به ویژه در ولایات شمال را نیز اضافه کرد. در درون طالبان، درگیریهای قومی بین پشتونهای مسلط و گروههای تاجیک و ازبک که در زمان خود به آنها پیوستند، امکانپذیر است. بنابراین، من فکر می کنم که در شکل کنونی خود، که در آن حکومت نظامی وجود دارد، ممکن است مدت زیادی دوام نیاورد، حتی برای یک سال".
اندری افزود که من تاکنون هیچ مدعی واقعی برای قدرت در افغانستان را نمی بیند. تنها پنج ماه از به قدرت رسیدن طالبان می گذرد و این مدت زمان زیادی نیست. البته باید مدتی بیشتر صبر کرد و شاید در بهار یا تابستان 2022 تغییرات سیاسی در افغانستان رخ دهد، یعنی ظهور یک مقاومت مسلحانه متحدتر ضد طالبان که برای به دست گرفتن کنترل اعمال خواهد شد. حداقل از چندین ولایت افغانستان و این یک واقعیت نیست که طالبان قادر به جلوگیری از این امر باشند.
اگر طالبان میانهرو مشروط بتواند جناح حقانی را از قدرت بیرون کند و رژیم را قابل مذاکرهتر و معتدلتر کند، شاید از جنگ داخلی جلوگیری شود. من فکر می کنم سال 2022 نقطه عطفی برای افغانستان خواهد بود، زمانی که لازم است به دنبال نتایج زمستان پر دردسر فعلی که با مشکلات جدی برای تمام افغانستان مواجه است، انتخاب شود.
دلایل شکست نظامهای سیاسی در افغانستان
بحران اخیر افغانستان اکنون در بسیاری از محافل داخلی و بینالمللی زمینهی طرح این پرسش کلیدی را فراهم کرده که چرا تاکنون هیچ نظامی سیاسی نتوانسته ثبات، امنیت و رفاه لازم را در جامعه افغانستانی پیریزی کند؟
دکتر محمد هاشم عصمتالهی، استاد دانشگاه و آگاه مسایل سیاسی افغانستان در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری شفقنا افغانستان با اشاره به چرایی ناکامی نظامهای سیاسی در افغانستان معاصر و بویژه دو دههی اخیر، گفت: «از ۱۹۱۹ به اینطرف که افغانستان شاهد آمد و رفت نظامهای گوناگون بوده است، همه تجربههای تلخ و شیرین زیادی را برای افغانستان در پی داشته است. از پادشاهی امانالله خان گرفته تا سلطنت ظاهرشاه و جمهوریت داوود خان و سپس استقرار نظام کمونیستی، دولت مجاهدین، ۵ سال حکومت طالبان و متعاقبا دو دهه اخیر (دوران حکومتداری حامد کرزی و اشرف غنی) حرف و حدیثهای زیادی برای گفتن دارد که در این مجال از طول و تفصیل در سایر امور میگذریم و حداقل علل ناکامی نظامی سیاسی در دو دهه اخیر را بیشتر به بحث میگیریم.»
بنای استراتژی آمریکا بر ناامنسازی افغانستان و منطقه بود
وی همچنین تصریح کرد: «استراتژیهای کلانی که در تعیین سرنوشت و مقدرات سیاسی و دولتی افغانستان بسیار تاثیر گذاشت، «استراتژی خلق بحران و مدیریت بحران» بود که از طرف غربیها در افغانستان اعمال شد. از بیست سال به این طرف ما در افغانستان دولتهایی داشتیم که صد در صد مورد حمایت آمریکا بودند و آن کشور با اینکه در کنفرانس بُن وعده حکومتداری خوب را به نخبگان و احزاب سیاسی افغانستان داد و همچنین از امنیت و ثبات سیاسی افغانستان صحبت داشتند، ولی هیچکدام تحقق نیافت. در کنفرانسهای دیگر بعد از بن مثلا در کنفرانس لندن، کنفرانس توکیو، کنفرانس کابل و دیگر کنفرانسهایی که مربوط به افغانستان بود هم وعده و وعیدهای زیادی برای حکومتداری خوب و ثبات سیاسی و امنیت کشور از آمریکا و متحدین غربیاش داده شد، اما با تمام شرایطی که برای آمریکاییها و متحدین شان در افغانستان فراهم بود و هیچگونه مانعی هم از قبیل مخالف و اپوزیسیون در مقابل نداشتند، نتیجه مثبت به همراه نداشت، چون بنای استراتژی آمریکاییها در بیست سال اخیر بر ناامن سازی افغانستان و منطقه بود.»
این استاد دانشگاه همچنین گفت: «در خود اجلاس بن که ما حضور داشتیم اولین کار آمریکاییها، پیشنهاد ساختار دولتی بود که مبتنی بر توزیع قدرت سیاسی براساس اقوام باشد. این درحالی بود که مسئله اقوام یکی از شکنندهترین عامل وحدت ملی افغانستان به حساب میآید و آمریکاییها هم دقیقا روی همین نقطه انگشت گذاشتند و روی تشکیل یک دولتی که متشکل از چهار قوم باشد کار را آغاز کردند. این نشان میداد که آمریکاییها از همان ابتدا بنای شان بر ثبات سیاسی و حکومتداری خوب در افغانستان نبود. به این ترتیب، دولتهایی ناکارآمد در کشور ضمن اینکه آن پوتانشیل و ظرفیت لازم را در ارتباطگیری با مردم نداشتند اراده این دولتها هم بیشتر مبتنی بر وابستگی با قدرتهای بزرگ اروپایی و آمریکا بود و این عامل بدبختی کشور ما است که چون آمریکاییها اساس کار شان بر ناامنسازی افغانستان و منطقه بود، لذا این اجازه را به حکومتهای وابسته نمیدادند که یک حکومتداری خوب و مبتنی بر اراده عمومی را تمثیل کنند.»
عصمتالهی ادامه داد: «با این وصف، در فاز اول، یک حکومت چهار قومی را برای توزیع قدرت ساماندهی کردند که یک اشتباه تاریخی و غلطی بود که در دستور کار قرار گرفت. گذشته از این، حتی قبل از اجلاس بن هم آمریکاییها قرار شان بر بیثباتی افغانستان بود. ایالات متحده در دوران جهاد سلفیها را از حوزه خلیج فارس بسیج کردند و به افغانستان آوردند و همچنین اسامه بن لادن به کمک پاکستان و آمریکا به افغانستان منتقل شد و برایش اردوگاه نظامی داده شد. به همین ترتیب، القاعده و سایر گروههای سلفی همه پدیدههای پاکستانی، عربستانی و آمریکایی بودند. حتی ابوبکر بغدادی، رهبر گروه تروریستی داعش، ابومصعب زرقاوی و سایر سردستههای سلفی-تروریستی آموزش های خود را در افغانستان فراگرفته بودند و از اینجا بسیج شدند به عراق و سایر کشورها رفتند.»
«فرهنگ وابستگی» عامل اصلی ناکارایی نظام است
وی در بخش دیگر صحبتهای خود به عوامل داخلی ناکارایی نظامهای سیاسی در افغانستان نیز اشاره کرده، تصریح کرد: «متاسفانه در داخل، فرهنگ سیاسی که در افغانستان از ۱۲۰ سال به اینسو حاکم بوده فرهنگ وابستگی بوده است. کسانی به قدرت رسیدهاند که حتما به خارج و استعمار وابسته بودهاند. در یک دوره، کسانی بر افغانستان حکومت کردند که مستقیما با بریتانیا در ارتباط تنگاتنگ بودند مثلا آن زمانی که امیر عبدالرحمن خان به قدرت رسید از طرف انگلستان حمایت میشد، پول و هزینه ارتش خود را از انگلیسیها میگرفت. متعاقبا برخی دولتهای بعدی هم به انگلستان وابسته بودند و بعدا هم کسانی به قدرت رسیدند که وابسته به شوروی سابق بودند. کمونیستها اعم از خلق و پرچم اینها وابستگان شوروی سابق بودند. در کل میتوان گفت عوامل داخلی هم بیارتباط به عوامل خارجی نیست. حکومتهای بعدی هم همینطور بود و معمولا آنهایی به قدرت میرسیدند که پول و امکانات از خارج دریافت میکردند و مورد حمایت خارجیها واقع میشدند.»
به گفته وی، «ناکارآمدی نظام سیاسی در افغانستان مربوط به ناکارایی اراده آمریکاییها است که اراده بیثبات کردن افغانستان و منطقه را داشتند و این سیاست تا امروز هم دنبال میشود. بناً تا زمانی که ما این فرهنگ وابستگی را از افغانستان از بین نبریم و تا زمانی که نخبگان دلسوز و متعهد افغانستان روی کار نیایند وضع همین گونه خواهد بود.»
این استاد دانشگاه در ادامه تصریح کرد: «در دورهی پس از کنفرانس بن هم همه رفتند زیر بلیط آمریکا و همان فرهنگ وابستگی را دنبال کردند که متاسفانه تجربههای تلخی را به همراه داشت. در کل، چه در بعد داخلی و چه هم خارجی، برجستهترین عامل ناکارایی نظامهای سیاسی اخیر در کشور، وجود فرهنگ وابستگی است و تا زمانی که در برابر «وابستگی» مردم ما یک تنفر شدید پیدا نکنند و اراده مردم در تعیین سرنوشت شان تاثیرگذار نباشد و در مقابل ارادهی خارجیها مسلط باشد، افغانستان ناامن و بیثبات خواهد بود.»
عصمتالهی افزود: «دولت آقای کرزی که پس از کنفرانس بن شکل گرفت بیشتر تحت تاثیر استراتژیهای کلان آمریکایی و متحدین اروپایی آن شکل گرفت. در این فصل، دولتها قبل از آنکه منتخب مردم بوده باشند منتخب خارجیها بودند. عامل استعمار و استکبار باعث شد که ما دولت کارآمد، دولت رفاه و دولتی که در آن مردم در تعیین سرنوشت شان سهیم باشند، نداشته باشیم.»
در نبود طالبان بحران افغانستان خطرناکتر خواهد شد
عصمت اللهی با ابراز نگرانی نسبت به آینده کشور میگوید: «آینده خوب و با ثبات
در افغانستان نمیبینم، چون عواملی که باعث بیثباتی در کشور میشود اکنون در
تعیین وضعیت، نقش تعیینکننده دارند. حتی طالبان که بعد از ۱۷ دور مذاکرات در
قطر به قدرت رسیدند در واقع آن مذاکرات، مذاکرات صلح نبود بلکه مذاکرات نحوه
«انتقال قدرت» به این گروه بود که به اساس آن افغانستان را آمریکا دو دسته
تقدیم طالبان کردند. البته آمریکاییها هم میدانند که طالبان ظرفیت و پوتانشیل
حکومتکردن را ندارند. با این وصف، من نگرانم که مبادا طالبان بهعنوان یک
نیروی جاده صاف کن در خدمت استراتژیهای کلان آمریکایی نباشد که به دنبال
طالب، فضا برای داعش فراهم شود.»
این آگاه مسایل سیاسی افغانستان با بیان این که «در
نبود طالبان ما به سمت یک بحران بزرگتر و خطرناک پیش خواهیم رفت» افزود: «در
شرایط فعلی ما بدیلی نداریم که اگر طالبان نباشند نیروی دیگری بتواند مدیریت
سیاسی و حکومتی کشور را به دست گیرد. درست است که طالبان فاقد پوتانشیل لازم
برای حکومتداری خوب است و مشکلات خود را در بخشهای گوناگون و از جمله بخش
اقتصادی دارد، اما حداقل با وجود این گروه یک امنیت نسبی فعلا در کشور وجود
دارد که اگر این هم نباشد فضا برای جولان گروههای تروریستی دیگر مثل داعش
فراهم خواهد شد و این نگرانکننده است. بناً باید مسئولان و دستاندرکاران به
این امر توجه کنند که اگر طالب نباشد سناریوی دیگری که به سراغ افغانستان خواهد
آمد کدام خواهد بود!»
واقعیت سراب خوشبختی آمریکا در افغانستان پس از ۲۰ سال
به گزارش دفتر منطقهای خبرگزاری تسنیم، آمریکا با شعار مبارزه با تروریسم، برقراری نظام دموکراتیک، آوردن صلح و ثبات و از بین بردن کشت مواد مخدر و فساد اداری در افغانستان با تعدادی انبوه از نیروهای نظامی سال 2001 به افغانستان حمله کرد.
سرانجام پس از 20 سال اشغال و علاوه بر 2 تریلیون دلار هزینه و کشته شدن هزاران نظامی و غیرنظامی در افغانستان، آمریکا بدون داشتن هیچ چیزی برای افتخار، با شکست فجیع افغانستان را ترک کرد و مردم این کشور را با مشکلات فراوان و ویرانیهای بسیار تنها گذاشت.
در ادامه نگاه کلی به اقدامات و پیامدهای 20 سال اشغال آمریکا شده است:
تشکیل دولت وابسته به غرب
پیش از این بارها، «اشرف غنی» ادامه کار دولت خویش را به پشتیبانی مالی و نظامی
واشنگتن وابسته اعلام کرده بود؛ وی همواره تصریح کرده بود که ارتش افغانستان
بدون کمکهای آمریکا حتی 6 ماه دوام نخواهد آورد.
فساد ادرای
«رحمتالله نبیل» رئیس سابق امنیت ملی افغانستان سال گذشته در اظهاراتی رئیسجمهور این کشور را به عدم اقدام علیه فساد اداری و منسوب کردن اختلاسگران و فاسدان مالی به کرسیهای بلند دولتی متهم کرد.
نبیل در توئیتی نوشت: «در سال 2014 پس از تشکیل حکومت وحدت ملی 180 پرونده اختلاس/فسادهای بزرگ مقامات دولت قبلی را به اشرف غنی سپردم؛ اما پس از مدتی، همان پروندهداران به منصبهای بالا ارتقا یافتند و برخی از آنها تاکنون نیز از مقربین دربار هستند!».
پیش از این نیز دفتر سربازرس ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان (سیگار) نیز عملکرد دولت افغانستان در مبارزه با فساد را در حد «برگزاری جلسات» و «روی کاغذ» خوانده شده بود.
پیش از این نیز سازمان «گزارشدهی جرایم سازمانیافته و فساد اداری»، نام «اشرف غنی» رئیس جمهور سابق افغانستان را کنار چند تن از سران سیاسی دیگر کشورها در فهرست فاسدترین سیاستمداران سال 2021 قرار داده است.
اشاعه فرهنگ ابتذال
1- رسانه: یکی از مهمترین محورهایی که غرب به مدیریت آمریکاییها در افغانستان در زمینه تهاجم فرهنگی دنبال میکردند، رسانه بوده است. آنها رسانههای مختلفی در افغانستانی که بیشتر مردم از نعمت برق محروم هستند را فعال کردند. فیلم و سریالهایی را تولید کردند که هدف آنها تحکیم خانواده را نشانه رفته بود. در این رسانهها به نحوه پوشش زنان افغانستان اهتمام خاصی شده بود و علاوه بر آن نیز تلاش برای سبک زندگی غربی نیز ترویج میشد.
2- نظام آموزشی: با توجه به تاثیری که نظام آموزشی در بحث تربیت نسل آینده دارد، آمریکاییها در این عرصه فعالانه حضور پیدا کردند. آنها سر فصل دروس را در مدارس ابتدایی به بهانه اینکه سر فصل مبتنی بر ترویج خشونت و فعالیت جهادی است، تغییر دادند و سر فصلها را به سمت عرفی سازی، سکولاریسم، ترویج انگارههای غربی بویژه در علوم انسانی و افزایش احساس حقارت در برابر پیشرفتهای مادی و معنوی تکنولوژی غرب هدایت کردند. یعنی در واقع کتابها و آموزشها در این کشور کاملا رنگ و بوی غربی به خود گرفت.
3- مد و لباس: غربیها با کمک مراکز طراحی لباس غربی بویژه فرانسویها که عمدتا در این حوزه شاخص هستند، به حوزه مد و لباس ورود پیدا کردند. هدف ترویج و اشاعه طراحیهای غربی و سوء استفاده از جامعه زنان افغانی بود.
4- گسترش گروههای فمینیستی: افغانستان طی 20 سال گذشته شاهد رشد گروههای فمینیسیی بوده است. برخی گروههای افراطی مذهبی نیز دستاویزی برای ترویج این جریانهای فمینیستی شدهاند.
کشورهای اروپایی و آمریکا از این جریانهای فمینیستی حمایت رسانهای میکنند. همچنین سفارتخانههای کشورهای اروپایی در افغانستان دوره های آموزشی برای فعالان این جریان برگزار کردهاند و کتابهای فمینسیستی را نیز در اختیار آنها قرار دادند. در واقع آنها به دنبال الگو سازی از این جریانات هستند تا آنها را به عنوان نماد حقوق زن در افغانستان مطرح کنند.
5- برنامههای فرهنگی: برنامههای فرهنگی سفارتخانههای خارجی (آمریکا، انگلیس و فرانسه) مستقر در افغانستان نیازهای آموزشی مردم این کشور مد نظر نیست، بلکه این برنامهها شامل آموزش رقص، موسیقیهای رپ و راک و مد و لباس به سبک غربی بوده است.
6- ورود تکنوکراتهای افغان: ورد تکنو کراتهای افغان و دادن پستهای کلیدی به این افراد یکی دیگر از محورهای تهاجم فرهنگی غرب در این کشور است. در چند سال اخیر بویژه در اواخر حکومت کرزی با توجه به اینکه شرایط افغانستان اندکی به ثبات نسبی رسید، بسیاری از تکنوکراتهای افغان که در دوران جنگ و جهاد و زمانی که کشور در معرض خطر بود افغانستان را ترک کرده بودند. وقتی اوضاع این کشور کمی آرام شد، آنها بازگشتند.
عدم آموزش صحیح ارتش افغانستان
با گذشت حدود 20 سال از حمله نظامی آمریکا و همپیمانانش به افغانستان، بسیاری از وعدههای آمریکا به مقامات افغان برای تجهیز و آموزش نیروهای این کشور بویژه نیروی هوایی افغانستان عملی نشد.
از سویی نیز آمریکا با جایگزینی ناوگان هوایی افغانستان با بالگردهای ساخت خود و خروج از افغانستان بدون آنکه نیروهای افغان را برای تعمیر و نگهداری این بالگردها آموزش دهد عملاً نشان داد که هرگز بهدنبال ایجاد یک نیروی هوایی مستقل و قدرتمند در افغانستان نبوده است.
کشتار غیر نظامیان
مرکز تحقیقاتی «انیستیتو واتسن» سال گذشته میلادی در آماری اعلام کرد که از زمان یورش ائتلاف نظامی به رهبری آمریکا به افغانستان تا نوامبر سال 2019 میلادی تاکنون بیش از 157 هزار نفر بر اثر جنگ در افغانستان کشته شدند.
گزارش میافزاید که در این مدت، 43 هزار غیرنظامی، 64 هزار نظامی و 42 هزار نفر از مخالفان مسلح دولت افغانستان کشته شدند.
دفتر نمایندگی سازمان ملل در افغانستان موسوم به «یوناما» نیز پیش از این در گزارشی اعلام کرده بود؛ از زمانی که این نهاد آمار مربوط به تلفات غیرنظامیان افغان را در سال 2009 میلادی آغاز کرده است به طور متوسط سالانه 10 هزار نفر در افغانستان کشته و زخمی میشوند.
یوناما همچنین چندی قبل نیز در گزارشی اعلام کرد که بر اثر درگیریها و منازعات مسلحانه در سال 2020 میلادی 3 هزار و 35 غیرنظامی افغان کشته و 5 هزار و 785 تن نیز زخمی شدند.
حمایت از گروهای تروریستی
«وحید مژده» کارشناس فقید افغانستان در آن زمان گفته بود: هرچه در شمال افغانستان روی میدهد آمریکاییها از آن به صورت دقیق اطلاع دارند و باید به مردم افغانستان پاسخ دهند.
این کارشناس افغان بعدها در حمله افراد مسلح ناشناس جان باخت و عاملان ترور وی نیز دستگیر نشدند.
اما اینکه آمریکا از داعش سازی در شمال افغانستان چه هدفی را دنبال میکند، «عباس ابراهیم زاده» نماینده مردم بلخ در مجلس نمایندگان در دولت اشرف غنی معتقد بود: آمریکا با هدف نا امن کردن آسیای مرکزی «داعش سازی» میکند.
حامد کرزی رئیس جمهور سابق هم بارها گفته که طرح ترویج و گسترش افراط گرایی بخشی از سیاست جنگ سرد است که آمریکا در چارچوب ایجاد حلقههای بحران در اطراف شوروی سابق به اجرا درآورد و افغانستان هنوز قربانی این سیاست جنگ سرد آمریکا است. کشتار دانش آموزان مدرسه سید الشهداء کابل و (انتقال) داعش نیز ناشی از سیاست ترویج افراط گرایی آمریکا در افغانستان است.
اکنون آمریکا از افغانستان فرار کرده، اما همچنان از گسترش داعش در افغانستان میگوید موضوعی که از آن به عنوان پروژه جدید آمریکا در اینکشور یاد میشود.
ذبیح الله مجاهد سخنگوی طالبان هم در کابل پیش از این تاکید کرده بود که اسنادی از همکاری آمریکا با داعش وجود دارد.
افزایش سرسام آور تولید مواد مخدر
میزان کاشت، تولید و قاچاق موادمخدر نیز در سایه حضور نیروهای خارجی در افغانستان سیر صعودی شگفتانگیزی داشته است. دفتر جرایم و مواد مخدر سازمان ملل با انتشار گزارشی اعلام کرده بود که که زمینهای زیر کشت مواد مخدر در افغانستان در زمان حمله آمریکا 7 هزار هکتار بود.
اما این میزان در سال 2017 میلادی باوجود شعارهای آمریکا برای مبارزه با موادمخدر با افزایش بیش از 46 برابری به 328 هزار هکتار افزایش یافت.
باوجود کاهش نسبی زمینهای زیرکشت خشخاش در سالهای 2018 و 2019 میلادی، میزان تولید تریاک در این سالها ثابت ماند و دلیل کاهش مزارع خشخاش نیز خشکسالی بود.
کارشناسان بر این باورند که دولت آمریکا همواره از مواد مخدر در افغانستان به عنوان منبعی پر در آمد برای پیشبرد اهداف پنهانی خود در منطقه استفاده کرده و دولت آمریکا نیز در پوشش مبارزه با مواد مخدر تلاش کرده بود تا قاچاق و تولید مواد مخدر در این کشور را به شیوه جدیدی مدیریت کند.
چپاول معادن و منابع طبیعی
در سال 1397 ، «نرگس نهان» وزیر معادن افغانستان با سفر به واشنگتن قرارداد استخراج معادن طلا و مس این کشور در ولایتهای بدخشان و سرپل را با یک شرکت آمریکایی به صورت مخفیانه به امضا رساند.
این اقدام وزیر معادن افغانستان واکنش تند دیدبان شفافیت افغانستان و سنای این کشور را نیز در پی داشت.
دیدبان شفافیت افغانستان پیش از این گفته بود که شرکتهای آمریکایی با اعمال فشار از طریق سفارت آمریکا و انگلیس در کابل به دنبال سلطه بر معادن غنی این کشور هستند.
شبکه نظارت بر منابع طبیعی افغانستان نیز پیش از این امضای قرار داد استخراج معادن این کشور با شرکتهای آمریکایی را تاراج و دزدی قانونی معادن این کشور عنوان کرده بود.
سنای افغانستان نیز خواستار توضیح دولت افغانستان درباره واگذاری مخفیانه قرارداد استخراج معادن این کشور به شرکتهای آمریکایی شده بود.
با این حال، اعتراضات به جایی نرسید و روند استخراج بزرگترین معدن مس افغانستان در شهرستان بلخاب از سوی شرکت آمریکایی موسوم به «سنتر» انجام شد.
عدم تحقق شعار بازسازی افغانستان
اداره بازرسی آمریکا در امور بازسازی افغانستان موسوم به «سیگار» در گزارشی گفته بود که از سال 2002 میلادی تا 31 دسامبر سال 2019 کنگره آمریکا حدود 134میلیارد دلار را برای بازسازی افغانستان اختصاص داده است که از این میزان، با ارزیابی 63میلیارد دریافته که حدود 19میلیارد آن یعنی 30درصد از میزان بررسی شده هدر رفته است.
در این گزارش آمده بود که این مبلغ بهدلیل مصرف بیهوده، کلاهبرداری و سوءاستفاده هدر رفته است.
«جان سپکو» سربازرس ویژه این اداره گفته بود که سیگار تنها مأموریت بررسی بودجه اختصاصیافته توسط کنگره برای بازسازی افغانستان را بهعهده دارد و میزان مبالغ هدر رفته بیش از این مقدار است.
ایجاد اقتصاد بیمار وابسته به آمریکا
طبق گزارش بانک جهانی، افغانستان وابسته به کمک های بین المللی است که 22 درصد درآمد ناخالص ملی آن را تشکیل میدهد. در شرایط فعلی که طالبان کنترل کامل این کشور را در دست گرفته، این حمایت به شدت کاهش پیدا میکند.
طی 20 سال بیثباتی سیاسی و ناامنی به معنای عدم توسعه بخش خصوصی در افغانستان است. اقتصاد غیرقانونی افغانستان که شامل تولید تریاک، قاچاق و معدنکاری غیرقانونی می شود، سهم قابل توجهی از صادرات و اشتغال در این کشور را تشکیل میدهد.
مهاجرت افغان ها
سال گذشته وزارت امور مهاجرین افغانستان اعلام کرد که حدود 6.5 میلیون افغان در 70 کشور جهان مهاجر هستند که بیشتر آنها در کشورهای پاکستان و ایران زندگی میکنند.
براساس گزارش این وزارت خانه، بیش از 4 میلیون نفر نیز در نتیجه جنگهای داخلی و افزایش خشونتها مجبور به ترک خانه و مناطق اصلی سکونت خود شدهاند و احتمال میرود که این تعداد در سالجاری افزایش یابد.
مشکلات اقتصادی و افزایش کشتارها ، از دیگر عواملی است که در تشدید مهاجرت از افغانستان و افزایش آوارگان داخلی نقش داشتهاند.
زندانهای بگرام و گوانتانامو
ژوئن 2021، بیست سال سلطه آمریکا بر پایگاه نظامی بگرام پایان یافت. پایگاهی هوایی که یادگار سلطه ارتش سرخ شوروی بر این کشور بود. بعد از پیروزی مجاهدین این پایگاه به دست آنها افتاد و بعد طالبان در آنجا خیمه زد تا اینکه با حمله آمریکا و اشغال افغانستان توسط ناتو این فرودگاه به دست آمریکا بازسازی شد.
البته بگرام تنها یک پایگاه نظامی نبوده، بلکه زندان آنجا دست کمی از گوانتانامو نداشته است اما کمتر اطلاعی از زندان آن در دست است. زندان گوانتانامو و زندان ابوغریب، دو زندانی بود که تصاویر منتشر شده از آن اوج وحشیگری ارتش آمریکا را مشخص کرد.
در زندان گوانتانامو که بعد از سال 2001در خلیج گوانتانامو تاسیس شد و برخی افراد طالبان در آن نگهداری میشدند، از روشهایی همچون غرق مصنوعی، شکنجههای جنسی، اعدام ساختگی، خوراندن دارو و استفاده از سگ برای ارعاب استفاده میشد.
اکنون پس از دو دهه از جنگ افغانستان، کمکها کاهش یافته است، شعارهای خارجیها رنگ باختهاند و غیرنظامیان زیادی کشته، زخمی و معلول شدهاند، بیش از یک میلیون نفر خانههای خود را ترک کردهاند و در داخل افغانستان آواره شدهاند و یا در چادرها زندگی میکنند. سرمایهگذاران تردید دارند. تقاضای پناهندگی در کشورهای دیگر سرسامآور رشد دارد و پس از 20 سال به نظر میرسد واقعیت سراب خوشبختی آمریکا برای مردم افغانستان خود را آشکار میکند.
کوئینسی:جنگ ضدترور آمریکا موفقیتی بزرگ برای ترور بود؛ گروههای تروریستی بیشتر تکثیر شدند
از زمانی که کنگره مجوز استفاده از نیروهای نظامی (علیه تروریسم) را در سال ۲۰۰۱ صادر کرد، گروههای افراطگرا به معنای واقعی کلمه دو برابر شده اند.
به گزارش
خبرآنلاین، نیک تورس در کوئینسی در
مقاله ای برای
اندیشکده کوئینسی نوشت: حاصل جنگ ترور
چیزی نبود جز سراشیبی ۲۰ ساله بهسوی شکست در افغانستان، تکثیر گروههای
شبهنظامی در سراسر خاورمیانه و آفریقا و گسترش جنگی بی پایان به اکناف جهان که
قربانیانش دستکم ۳۰۰ برابر تعداد کشته شدگان حملات ۱۱ سپتامبر در آمریکا بود.
طبق گزارش اخیر استفانی ساول (Stephanie
Savell)، عضو
پروژهی هزینههای جنگ در دانشگاه براون، در بازه زمانی ۲۰ ساله پس از تصویب
مجوز استفاده از نیروهای نظامی علیه تروریسم (AUMF)
از سوی کنگره، از این مجوز برای توجیه عملیات ضدتروریسم – شامل نبرد زمینی و
هوایی، بازداشت و توقیف افراد و پشتیبانی از نظامیان همدست – در ۲۲ کشور
استفاده شده است. به گزارش وزارت خارجه آمریکا، در بازه زمانی مشابه، شمار
گروههای تروریست تهدیدکنندهی آمریکاییها و منافع آمریکا بیش از دو برابر شده
است.
زیر چتر این مجوز، نیروهای ایالات متحده در چهار قاره ماموریتهایی را انجام
داده اند. کشورهای مورد بحث شامل کشورهایی مانند افغانستان، عراق و سوریه است
که عملیات در این کشورها چندان غافلگیرکننده نبود و همچنین کشورهایی مانند
گرجستان و کوزوو که عملیات در آنها غیرمنتظره بود. ساول مینویسد: در بسیاری از
موارد، دولت از شرح وسعت و منطق اقدامات انجام شده در کشورهای هدف خودداری کرده
است.
بیش از یک سال است که دولت بایدن در حال ارزیابی سیاستهای ضدتروریسم آمریکا
است در حالی که همچنان به انجام حملات هوایی در چهار کشور ادامه میدهد. بایدن
از مجوز استفاده از نیروهای نظامی علیه تروریسم برای انجام شمار نامعلومی از
ماموریتهای نظامی در ۱۲ کشور استفاده میکند: افغانستان، کوبا، جیبوتی، عراق،
اردن، کنیا، لبنان، نیجر، فیلیپین، سومالی و یمن.
ساول مینویسد:
«حرفهای زیادی دربارهی بازنگری دولت بایدن در راهبرد ضد تروریسم ایالات متحده
میشنویم. هرچند بایدن نسبت به اسلافش حملات هوایی کمتری انجام داده، که گامی
مثبت است، اما بکارگیری مجوز استفاده از نیروهای نظامی در دستکم ۱۲ کشور نشان
می دهد که ایالات متحده به فعالیتهای ضدتروریسم خود در بسیاری از نقاط ادامه
خواهد داد. اساساً، جنگهای ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر همچنان ادامه دارد،
حتی اگر نیروهای آمریکایی به طور رسمی افغانستان را ترک کرده باشند».
در دو دههی گذشته از مجوز استفاده از نیروهای نظامی علیه تروریسم برای توجیه
عملیات بازداشت در گوانتانامو؛ تلاشها در یک کانون ضدتروریسم در جیبوتی برای
پشتیبانی از حملات در سومالی و یمن؛ و ماموریتهای زمینی و هوایی در افغانستان،
عراق، لیبی، پاکستان، سومالی، سوریه و یمن هم بهرهبرداری شده است. از این مجوز
همچنین برای توجیه «حمایت» از نیروهای مسلح شریک و همدست در ۱۳ کشور استفاده
شده است. اما مرز بین «حمایت» و «نبرد» آنقدر باریک است که عملا میتواند اصلا
وجود نداشته باشد.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ۹۰ درصد از آمریکاییها خواهان جنگ علیه تروریسم بودند
و میخواستند این جنگ تا زمان ریشهکنی تمام گروههای تروریست ادامه یابد. با
گذشت بیش از ۲۰ سال، القاعده هنوز وجود دارد، وابستگان آن چند برابر شدهاند و
جانشینان ایدئولوژیکی خشنتر و مرگبارتر در چندین قاره پدیدار شدهاند.
برغم شکست آمریکا در افغانستان در سال گذشته، جنگ ضدترور در سایر نقاط جهان
ادامه دارد. بایدن ماه گذشته در نامهای به کنگره اعلام کرد که ارتش آمریکا «به
همکاری با شرکایش در سراسر جهان و با تمرکز ویژه بر آفریقا و خاورمیانه ادامه
میدهد و نیروهایی را برای انجام عملیات ضدتروریسم و رایزنی، کمکرسانی و
همکاری با نیروهای امنیتی شرکای منتخب مستقر کرده است».
بایدن همچنین اذعان
کرد که نیروهای نظامی به عملیات بازداشت در خلیج گوانتانامو در کوبا ادامه
میهند و از عملیات ضد تروریسم توسط نیروهای مسلح فیلیپین حمایت میکنند. او
همچنین به کنگره و مردم آمریکا اطمینان داد که ایالات متحده به مقابله با
تهدیدات در افغانستان متعهد است؛ به ماموریتهای زمینی و حملات هوایی خود در
عراق و سوریه ادامه میدهد.
طبق اعلام بایدن، آمریکا نیروهایی را برای انجام عملیات علیه القاعده در شبه
جزیره عربستان و داعش در یمن مستقر کرده است؛ بخش دیگری از نیروها در ترکیه
برای حمایت از عملیات ضدداعش مستقر شدهاند؛ حدود ۹۰ سرباز در لبنان مستقر
هستند تا توانمندی های ضدتروریسم دولت این کشور را تقویت کنند.
در نامه بایدن به کنگره تاکید شده است که بیش از ۲۱۰۰ نیرو به عربستان اعزام
شدهاند تا از نیروها و منافع ایالات متحده در منطقه در برابر اقدامات خصمانه
ایران و گروه های تحت حمایت ایران محافظت کنند و همچنین حدود ۳۱۵۰ پرسنل با هدف
حمایت از عملیات ضدداعش به اردن اعزام شدهاند و با هدف تقویت امنیت اردن و
ارتقای ثبات منطقهای در این کشور مستقر شدهاند.
بایدن همچنین از حضور گستردهی نیروهای آمریکایی در آفریقا خبر داد. طبق
اظهارات رئیس جمهور آمریکا، در آفریقا، نیروهای آمریکایی مستقر در خارج از
سومالی به مقابله با تهدید تروریستی ناشی از داعش و الشباب، نیروهای مرتبط با
القاعده ادامه میدهند و برای حمایت از عملیاتهای ضدتروریستی در کنیا مستقر
میشوند. نیروهای آمریکایی همچنین با هدف اجرای عملیاتهای ضدتروریسم و
مبارزه با دزدی دریایی در جیبوتی مستقر میمانند. در حوضه دریاچه چاد و ساحل،
نیروهای آمریکایی عملیات اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی هوایی را انجام میدهند و
در ماموریتهای ضدتروریسم به رایزنی و مساعدت با نیروهای محلی میپردازند.
تنها چند روز پس از
ارسال نامهی بایدن به کنگره، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، اعلام کرد که
گزارش سالانه مبارزه با تروریسم منتشر میشود، گزارشی که ارزیابی مفیدی از بیش
از ۲۰ سال عملیات ضد تروریستی تحت مجوز
AUMF
ارائه میکند. بلینکن با استناد به این گزارش از «گسترش شاخهها و شبکههای
داعش و وابستگان به القاعده به ویژه در آفریقا» خبر داد و گفت: «تعداد حملات
تروریستی و تعداد کلی تلفات ناشی از این حملات در سال ۲۰۲۰، در مقایسه با ۲۰۱۹،
بیش از ۱۰ درصد افزایش یافته است».
طبق این گزارش، «حجم و کشندگی حملات گروه های وابسته به داعش در غرب آفریقا،
ساحل، حوضه دریاچه چاد و شمال موزامبیک افزایش یافته است، در حالی که القاعده
«حضور خود را در خاورمیانه و آفریقا بیشتر تقویت کرده است». در این گزارش تاکید
شده است که «تهدید تروریسم از نظر جغرافیایی در سراسر جهان پراکندهتر شده است»
در حالی که «گروههای تروریستی در سراسر جهان همچنان تهدیدی پایدار و فراگیر
هستند».
طبق ارزیابیهای وزارت خارجه آمریکا، شمار سازمانهای تروریستی پراکنده در جهان
در زمان تصویب مجوز استفاده از نیروهای نظامی علیه تروریسم در سال ۲۰۰۱ حدود ۳۲
سازمان تروریستی خارجی بود. پس از بیست سال جنگ، نزدیک به شش تریلیون دلار
هزینه و نزدیک به یک میلیون کشته، تعداد سازمانهای تروریستی جهان به ۶۹ سازمان
افزایش یافته است. به این ترتیب، تعداد گروههای تروریستی که امنیت اتباع
آمریکایی و امنیت ملی ایالات متحده را تهدید میکند بیش از دو برابر افزایش
یافته است.
ساول میگوید: «مجوز
AUMF
همانند چک سفیدی است که روسای جمهور آمریکا از آن برای انجام خشونت نظامی در
شمار فزایندهای از عملیاتهای گسترده در مناطق مختلف و بدون نظارت کنگره
استفاده کرهاند. اما این فقط نوک کوه یخ است. برای پایان دادن به خشونت جنگی
آمریکا که تحت پوشش جنگ ضدترور انجام میشود، لغو مجوز
AUMF
نخستین گام است، اما برای وادار کردن دولت به پاسخگویی در زمینهی اختیارات و
برنامههای نظامی مخفیانه به اقدامات بیشتری نیاز داریم».
داعش در سال ۲۰۲۲: موج مُرده یا ببر خفته؟!
باز هم حملات مکرر و فرساینده داعش به مواضع کردها، حشد الشعبی، شیعیان افغانستان، غیر نظامیان سوری و…! تحرکات گاه و بیگاه داعش در غرب و شرق ایران زمین، شفقنا را ترغیب کرد سویه های استراتژیک – فکری ماجرا را از زبان دکتر قدیر نصری، استاد اندیشه سیاسی کاربردی و محقق ارکان فکری حرکت های تروریستی جویا شود. آنچه در پی می آید چهار سوال واضح شفقنا از رییس مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه است که پیش روی شماست :
آقای دکتر آیا همچنان خطر داعش جدی است؟ آیا می توان گفت این تحرکات داعش، می تواند موجی ایجاد کند؟ اوضاع سال ۲۰۲۲ شبیه سالهای ۲۰۱۴ و قبل از آن نیست؟
نصری: ببینید در قاموس فکری داعش و گروه های مشابه آن یک عبارتی است تحت عنوان «نکایه»! نکایه یعنی فرسوده سازی دولت مستقر با حملات گاه و بیگاه و مکرر. به زعم عبدالله بن محمد در کتاب «المذکره الاستراتیجیه» یا یادداشت های استراتژیک، یک گروه جهادی فعال باید به هوش و فعال باشد و دولت یا گروه هدف را حتی یک ثانیه هم به حال خود رها نکند یعنی با حملات مکرر و غافلگیر کننده به اماکنی مانند پمپ بنزین ها، تجمعات نظامی، مناسک مذهبی، مدارس و یگان های دولتی، رعب را در دل عدو یا دشمن زنده نگه دارد. این حملات گاه و بیگاه ، در راستای همین مفهوم نکایه هست که خوب مقدمه های است برای مراحل بعدی تاسیس دولت اسلامی.
یعنی این خشونت ها باز هم ریشه فکری دارد ، درسته؟
نصری: بله حتماً. اساساً هیچ تصمیم و حرکت آدمی، بدون باور و بنیاد فکری نیست. هر کاری که انجام می شود برخاسته از یک دستگاه فکری است به خصوص در باب داعش که عمل هر فردی، در قالب یک فکر و عقیده و جهان بینی تعریف شده است.
موضوع نکایه را ادامه دهید لطفاً، به نظر تازه و جذاب می آید!
نصری: بله، عرض کردم که در اندیشه فقها و زعمای داعش، جمیع دولت های مستقر در عالم اسلام یا مرتد هستند یا وابسته به اجنبی. باید ضعیف ترین و نفوذ پذیرترین آنها را اختیار کرد و عملیات های ساده اما تدریجی را از آنها شروع نمود!
پس دولت های نفوذپذیر و نفوذناپذیر هم داریم؟!
نصری: بله، در نگاه آنها بعضی دولت ها قوی هستند و عملیات علیه آنها فعلاً مفید نیست!
مثال می زنید دکتر؟!
نصری: بله، کشورهایی مانند قطر و ترکیه را دارالحُدنه می گویند یعنی نه در عداد دارالاسلام هستند و نه دارالکفر.
با دارالحدنه کاری ندارند پس؟!
نصری: به صورت موقت نه!
خود مقامات ترکیه و قطر از این موضوع مطلع هستند؟!
نصری: بله، حتماً. ببینید ترک ها و قطری ها اطلاع دارند که ماجرای داعش و این قسم گروه های اسلام گرا، نوعی وسیله قمار و مشغولیت برای یک بازی بزرگ است. این اندیشه برای آنکارا جذاب است که هر از گاهی کسری استحکامات ارتش ملی را از طریق نیروهای جهادی جبران کنند. این باور در ضمیر ارتش پاکستان هم هست. خیلی مواقع نمی توان جواب رقیب را با بمب اتمی یا ارتش مجهز داد. این روزها به خاطر رشد قدرت آتش سلاح های جدید ، تلفات جنگ کلاسیک جبران ناپذیر است. ضمن این که معلوم نیست جنگی که شروع می شود بالاخره چگونه و با چه نتایجی پایان می یابد. لذا حرکت های نیابتی – جهادی این امتیاز را دارند که اولاً کم هزینه اند و ثانیاً مسئولیت قاطع و واضحی را متوجه دولت حامی نمی کنند. لذا شما الان می بینید که سراسر جهان خاورمیانه پُر شده از گروه های ریز و درشت جهادی که با اندک معونه ای، می جنگند و با هر نتیجه ای خود را راضی نشان می دهند.
سود و آورده اینها برای برای ترکیه و امثالهم چیست؟!
نصری: اجازه بدید من بحث نکایه را تمام کنم تا به این سوال هم برسم. ورود گاه و بیگاه شما، انسجام بحث من را کم می کند.
بله، بفرمایید.
نصری: عرضم این بود که در نگاه تئوریسین های داعش و امثالهم، دولت اسلامی باید جایگزین دولت های سکولار و وابسته شود چون همه آنها مرتد و کافر هستند. نخستین مرحله برای رسیدن به دولت اسلامی، فرسوده سازی یا همان نکایه است. خصیصه نکایه این است که باید لاینقطع باشد یعنی همیشه ادامه داشته باشد به گونه ای که دشمن در خوف و هراس باقی بماند. از سوی دیگر، این عملیات ها باعث می شوند داعش در اذهان جهانیان زنده بماند.
قصد این حملات تشکیل دولت اسلامی است یا صرفاً زنده ماندن و ایجاد هراس؟
نصری: بله، مرحله نکایه موقعی موفق است که بتواند تأسیسات حیاتی دولت مستقر را نابود کند به گونه ای که اعتماد مردم به دولت مرکزی به صفر برسد و مردم شهر را ترک کنند و آواره بیابان ها شوند.
اینکه معقول به نظر نمی آید!
نصری: شاید به خیال من و شما، معقول نیست، اما آنها این موضوع را در سوریه، عراق و حتی افغانستان تست کردند و تا حدی جواب گرفتند. ضمن اینکه آنها با عقل کاری ندارند و به یک باور و عقیده ای ولو منسوخ عمل می کنند.
دکتر گویا بعد از مرحله نکایه مراحل دیگری هم بود؟
نصری: بله، بعد از اینکه صف ارتش و نیروهای خدماتی دولت مستقر متلاشی شد، نوبت مرحله توحش یا اداره التوحش است که دقیقاً عنوان کتاب ابوبکر ناجی است که البته این بحث را من مکرر گفته و نوشته ام.
خیلی خلاصه می فرمایید که مقصود از توحش چیست؟
نصری: بله، اداره التوحش، مرحله مهمی بعد از نکایه است و آن هنگامی است که مردم شهر، خانه و کاشانه خود را ترک گفته و اسیر بیابان ها و اردوگاه ها هستند یعنی دولت رسماً به زوال رفته، مانند همین افغانستانِ اشرف غنی! یادتان باشد بسیاری از ولایت های ۳۴ گانه افغانستان، این اواخر دست طالبان بود. همین الان هم بعضی ولایت ها کامل در سلطه و نفوذ داعش است یعنی به صورت کامل در اختیار طالبان نیست ، یا در عراق و سوریه، مناطقی هستند که نیروهای دولتی کنترلی بر آنها ندارند.
در مرحله توحش چه اتفاقی می افتد؟ منظور کارهای وحشیانه است؟
نصری: نه، وَحَشَ در لسان عرب یعنی غیر اهلی ، یعنی بیابانی. وحشی در مقابلِ اهلی است. مانند حیوان اهلی و حیوان وحشی. حیوان وحشی حیوانی است که در بیابان به سر می برد و باید قوت و غذایش را خودش تهیه کند و کسی به او رسیدگی نمی کند.
خوب، این چه ربطی به داعش دارد؟
نصری: بله، در این مرحله که صدها هزار نفر روانه بیابان شده اند، داعشیان می آیند ، خدمات می دهند و بیعت می خواهند! نتیجه این معامله می شود: جیش خلیفه.
بعد با آن جیش خلیفه چه می کنند؟
نصری: با این لشکری که در پناه بیعت با خلیفه دست و پا شده، حملات جدیدی شروع می کنند که به آن مرحله تمکین ( از ریشه ی مکن یا امکان ) یا تحکیم اقتدار و فتوحات می گویند یعنی داعش با استفاده از همین تازه بیعت کرده ها، سرزمین های جدیدی را می گشاید، و در منطقه ای مستقر شده، دولت اسلامی را تأسیس و جهادی های جهان را ترغیب و دعوت می کند به هجرت به قلمرو دولت اسلامی!
به نظر می رسد الان مقدمه فکری جالبی مهیا شده برای تفسیر حرکت داعش در عراق! آیا داعشی ها یک چنین برنامه ای دارند یعنی می خواهند با فرسوده سازی دولت، مجدداً دولت اسلامی تشکیل دهند؟!
نصری: بله، حتماً آنها می خواهند این مراحل را طی کنند. به محض بروز ضعف، انشقاق، کودتا، تجزیه و هرگونه حرکتی که دولت را مستأصل و درمانده کند، آنها به پا می خیزند. ضمن اینکه فراموش نکنیم حرکت هایی چون داعش را سازمان های هیبریدی یا ترکیبی هم می نامند: ترکیبی از تبهکاری، آدم ربایی، قاچاق، غارت و در عین حال اداها و ادعاهای عقیدتی! آنها لزوماً یک مشت آدم های احمق نیستند. به رغم پوشش و گفتارهای دینی، از حکومت کردن هم لذت می برند و نمی خواهند نابود شوند.
جناب دکتر، شما که موضوع را از ده بیست سال پیش تعقیب می کنید، آینده را چطور می بینید؟ آیا داعش مجدد در عراق و سوریه و افغانستان فعال خواهد شد؟
نصری: بله، من گمان می کنم هر جا دولت ضعیف و درمانده شود، داعش در آنجا فعال خواهد شد.
درماندگی دولت در چی؟
نصری: درماندگی و استیصال در تأمین امنیت فراگیر، برقراری و پیاده سازی نظام قضایی منصف و مقتدر، بهداشت و آموزش رایگان و مهمتر از همه تدارک اجماع مناسب برای حکمرانی و عبور از این ائتلاف بازی و حزب سازی های خسته کننده در عراق ، لبنان و لفغانستان و غیره.
منظورتان از عراق، اختلافات بعد از انتخابات مهرماه ۱۴۰۰ است؟
نصری: بله، ببینید فساد سیاسی، طایفه گرایی و عشیره سالاری سبب شده است مردم در عراق، افغانستان و لبنان از اصل انتخابات خسته شوند. ادامه چنین روندی، بازگشت به حکومت های اقتدارگراست که چه بسا با کودتایی حکومت را به دست بگیرند اتفاقی که در افغانستان توسط طالبان و در مصر توسط ژنرال سیسی صورت گرفت.
پس شما ربط مستقیم و محکمی می بینید بین فساد در مرکز و داعش در حاشیه؟!
نصری: بله، صد در صد. این هم اضافه کنید که ساختار عراق، ساختاری رانتی است یعنی عراق روزانه سه میلیون بشکه نفت صادر می کند و ماهانه رقمی حدود هشت میلیارد دلار درآمد دارد. این رقم، وسوسه انگیز است. چنین رانتی، اپوزیسیون را تحریک می کند و دولت را امنیتی. یعنی دولت رانتی، همه تحرکات و تحولات را امنیتی می بیند و عطش سرکوب مخالفین را دارد. در چنین معامله ای است که داعش وسوسه می شود با تصاحب یک منطقه نفت خیز، دلی از عزا در بیاورد!
به عنوان آخرین سوال، آینده و افق پیش رو را چطور می بینید؟ آیا داعش مجدداً فعال و طغیانگر می شود؟
نصری: ببینید اینجا خاورمیانه است. منطقه ای که روزهای آن غافلگیرکننده و حیرت انگیز است. اینجا را واقعاً نمی توان با فرمول ها و روندهای غربی مطالعه کرد. داخل خود خاورمیانه هم موضوع جاهای مختلفی مانند ایران با عراق و عراق با افغانستان تفاوت هایی دارد؛ اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم که: اولاً یک مَثَلی هست که می گوید امنیت زیادی هم خوب نیست! یعنی در مواردی دولت های مرکزی با بزرگ نمایی یک موضوع (مانند داعش) می خواهند برخی معادلات را در مرکز شکل دهند. ثانیاً در عراق و افغانستان یک ساختار و فرماسیونی هست که داعش و امثالهم را پرورش می دهد. جایی که پرچم و زبان ملی ، اعتباری ندارد و هر فرقه ای که سر می رسد ، پارچه ای را پرچم خود می کند و نهادها و روندهای ملی را دگرگون می کند طبعاً گروه هایی مانند داعش هم پرچم خود را به دست می گیرند. پاشنه آشیل عراق این است که حفره های هویتی فراوان و فزاینده ای دارد این حفره ها را صدام به ضرب و زور تا حدی پر کرده بود اینک با رفتن او زخم ها سر باز کرده اند. این اختلاف هایی هم که تحت لوای انتخابات مطرح شده اند نمک این زخم هستند.
شکاف های متراکم ، مداوم و متعددی که ترمیم هم نمی شوند، زمینه را برای بازیگری داعش مهیا ساخته اند. به محض بروز ترک در صف حشد الشعبی و افول مقبولیت آن در عراق، داعش می داند که ارتش عراق نمی تواند با داعش مقابله کند. از آنجا که جنس داعش، عقیدتی است حتماً یک نیروی عقیده بنیاد لازم است تا جلوی آن را سد کند وگرنه ارتش کلاسیک، آموزش این قبیل مقابله ها را ندیده است. جنس داعش، متفاوت است و با بمب های بشکه ای و ارتش منظم از بین نمی رود.
پس با یک همچین گروهی چه باید کرد؟
نصری: اول باید مبانی فکری – فقهی آن را دریافت. در گام بعد باید دولتی مقتدر و کارآمد و نهادهای ملی استوار بنا نهاد. در غیر این صورت، تروریسم عقیدتی مانند طاعون است. کابوس این است که چنین گروه های زمان پریشی، فردا، به ایزارهای جدیدی مانند پهپاد هم مجهز شوند.