پشت پرده توافق نظامی روسیه و قزاقستان
دره فرغانه خطرناک ترین نقطه ضعف کل منطقه آسیای مرکزی است. این دره زادگاه خانات خوقند است. پس از برافتادن خانات خوقند توسط روسیه و تقسیم بندی سرزمینها بین تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان، هرازگاهی درخواستهایی مبنی بر ایجاد دولت اسلامی به جای آن شنیده میشود. در حال حاضر، گروههای قوی و آموزش دیده شبه نظامیان در دره فرغانه مستقر شدهاند. اگر رویدادهای منفی احتمالی مانند افغانستان ایجاد شوند، همواره افرادی برای حمایت و پیوستن به ستیزه جویان وجود خواهند داشت.
بولام سلطانوف در “اوراسیا اکسپرت“
۹ نوامبر، سرگئی شایگو و مراد بیکتانوف، وزرای دفاع روسیه و قزاقستان، برنامه
مشارکت استراتژیک در حوزه دفاعی را برای سالهای ۲۰۲۲-۲۰۲۴ تصویب کردند. علاوه
بر این، طرفها در خصوص برنامههای همکاری نظامی و فنی در سال ۲۰۲۲ به توافق
رسیدند. این در حالی بود که هر دو طرف بیشتر بر آموزش پرسنل نظامی و مقابله
مشترک با تهدیدهای تروریستی و مواد مخدر از جانب افغانستان تاکید داشتند.
بولات سلطاناف، دکترای علوم تاریخی، کارشناس سیاسی و رئیس سابق موسسه
مطالعات استراتژیک قزاقستان در مصاحبه با “اوراسیا-اکسپرت” پشت
پرده این توافق و این واقعیت را که این کشورها برای مقابله با چه کسانی آماده
میشوند مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است.
– قبل از سفر بکتانوف به مسکو، قزاقستان و روسیه توافقهایی در حوزه نظامی
داشتند. آیا اکنون گسترش این تعامل مد نظر است؟ از توافق جدید چه انتظاری باید
داشت؟
سلطاناف: رویدادهای اخیر نشان دادند که شکل اقدامات نظامی در
دنیای مدرن تغییر کرده است. به عنوان مثال، درگیری نظامی بین ارمنستان و
آذربایجان در قره باغ کوهستانی به لطف استفاده از پهپادهای بیرقدار ترکیه، با
پیروزی آذربایجان به پایان رسید. ماجراجویان در اوکراین تصمیم گرفتند با کمک
این بیرقدارها وضعیت دونباس را به همین ترتیب تغییر دهند. تجربه نشان داده
است که علیرغم سالها مذاکره، هر موضوعی در نهایت با ابزارهای مسلحانه حل و
فصل خواهد شد. یکی از این ابزارها، استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین است.
پس از آزمایش بیرقدار توسط اوکراینیها، ولادیمیر پوتین جلسهای در سوچی
برگزار کرد و در آنجا به وی اعلام کردند که ارتش روسیه ۲۰۰۰ پهپاد دارد. اکنون
قرقیزستان هم تصمیم گرفته است چندین بیرقدار از ترکیه خریداری کند. تمام این
موارد حاکی از آن هستند که برای راهاندازی جنگهای محلی دیگر نیازی به بمب
افکنهای استراتژیک گران قیمت به ارزش بیش از یک میلیارد دلار نیست. تنها
کافیست از هواپیماهای کوچکی استفاده شود که بتوانند شناسایی کنند و در صورت
لزوم گروههای کوچک تروریستها را نابود کنند.
– ظاهرا اکنون ما در مورد آمادگی برای مقابله با تهدید افغانستان صحبت میکنیم؟
سلطاناف: در حال حاضر، ۹ میلیون تاجیک در خاک تاجیکستان زندگی
میکنند. تعداد آنها در خاک افغانستان ۱۰ میلیون نفر است. بنابراین، تصادفی
نیست که بین دوشنبه و پکن توافقهایی بر سر ایجاد دومین پایگاه نظامی در
تاجیکستان علاوه بر پایگاه روسیه صورت گرفته است (طبق گزارشهای رسانهها، چین
۸٫۵ میلیون دلار برای ساخت این پایگاه در اختیار دوشنبه قرار خواهد داد). از
دیدگاه من، سفر وزیر دفاع قزاقستان به مسکو دقیقا با تغییر وضعیت در افغانستان
در ارتباط است.
هر کشور میتواند به نسبت ۰٫۵٪ جمعیت خود نیروی مسلح داشته باشد. بنابراین،
اگر کشوری ۱۹ میلیون نفر جمعیت داشته باشد، میتواند ارتش ۸۵ هزار نفری داشته
باشد. با توجه به اینکه تعداد نیروهای مسلح قزاقستان بسیار کمتر است، تغییر
وضعیت در افغانستان خطرناک است، زیرا نفوذ پناهندگان تاجیکی از افغانستان به
خاک تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان اجتناب ناپذیر است. سطح فساد در کشورهای
آسیای مرکزی به حدی بالاست که نمیتوان در مورد کنترل شدید مرزها صحبت کرد.
دره فرغانه خطرناک ترین نقطه ضعف کل منطقه آسیای مرکزی است. این دره زادگاه
خانات خوقند است. پس از برافتادن خانات خوقند توسط روسیه و تقسیم بندی
سرزمینها بین تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان، هرازگاهی درخواستهایی مبنی بر
ایجاد دولت اسلامی به جای آن شنیده میشود.
در حال حاضر، گروههای قوی و آموزش دیده شبه نظامیان در دره فرغانه مستقر
شدهاند. اگر رویدادهای منفی احتمالی مانند افغانستان ایجاد شوند، همواره
افرادی برای حمایت و پیوستن به ستیزه جویان وجود خواهند داشت.
– در حال حاضر، همکاری بین روسیه و قزاقستان که در امور فرغانه دخالتی ندارند
در حال تقویت است. آیا ما قصد داریم از خود در برابر تهدیدهای احتمالی محافظت
کنیم یا در صورت فعال شدن احتمالی نیروهای ضد دولتی به همسایگان خود کمک کنیم؟
سلطاناف: قزاقستان با تاجیکستان هم مرز نیست، اما با قرقیزستان،
ازبکستان و ترکمنستان هم مرز است. در ترکمنستان، وضعیت به طور کلی دشوار است.
موضع بی طرفی آن باعث شده نتواند در مبارزه با تهاجم احتمالی شبه نظامیان از
سمت افغانستان به هیچ دولتی تکیه کند. علاوه بر این، عامل آمریکا نقش بسزایی
دارد. ما برای روسیه، پوششی از سمت جنوب هستیم. قزاقستان در داخل مثلثی قرار
دارد که روسیه، چین و کشورهای آسیای مرکزی ضلعهای آن هستند. اگر کسی در قلمروی
آسیای مرکزی تسلیم آمریکا شود و تأسیسات نظامی آمریکا در آنجا مستقر شود، کل
ساختار امنیتی و دفاع استراتژیک روسیه تضعیف خواهد شد.
چرا که میتوان در عرض چند دقیقه از قلمروی هر یک از کشورهای آسیای مرکزی به
روسیه پرواز کرد و تأسیسات نظامی آن را به خطر انداخت.
در همین راستا، ۱۶ اکتبر سال ۲۰۲۰ وزرای دفاع روسیه و قزاقستان یک قرارداد
پیرامون همکاری نظامی امضا کردند. کرملین و آکوردا (کاخ ریاست جمهوری قزاقستان)
هر دو به آموزش مشترک پرسنل نظامی و همکاری نظامی-فنی علاقه مند هستند. از این
گذشته، اگر ما در روسیه پرسنل را آموزش دهیم، فارغ التحصیلان موسسات نظامی
روسیه در نهایت یک سمت و سوی فکری خواهند داشت. بنابراین، در حال حاضر در شرایط
محبوبیت پهپادها، ما نیازمند آموزش پرسنل با تخصصهای جدید هستیم.
در حال حاضر، ۷۳۱ نظامی قزاق تبار در دانشگاههای نظامی روسیه تحصیل میکنند.
اما آنها طبق برنامههای سابق تجهیزات نظامی و سامانههای پدافند هوایی آموزش
میبینند. در حال حاضر، ما به افراد متخصص در حوزه ساخت، تعمیر و مدیریت
پهپادها نیازمندیم.
– یعنی توافقنامه امضا شده در مسکو، ادامه منطقی همان کار مشترک قبلی بین دو
کشور است؟
سلطاناف: بله. اما شرایط ما دشوار است، چرا که یک بحران سیاسی
داخلی در کشورهای آسیای مرکزی وجود دارد.
فراموش نکنیم که نیروهای مسلح کشورهای آسیای مرکزی عمدتا از میان جوانان
روستایی استخدام میشوند. آنها بیشتر اهل جنوب هستند و تنها پس از خدمت در ارتش
میتوانند در سازمانهای مجری قانون مشغول به کار شوند. بنابراین، جوانان به
طور هدفمند برای خدمت در ارتش فرستاده میشوند تا بعدها در جایی در پلیس یا
گمرک شغل پیدا کنند و سپس دست بستگان خود را بند کنند. با توجه به اینکه بخش
عمده جمعیت کشورهای آسیای مرکزی را اقشار فقیر روستا تشکیل میدهند، پس حال و
هوای آنجا برای قبایل حاکم چندان مثبت نیست.
لازم به ذکر است که جو بایدن نیز اعلام کرده بود که آمریکاییها برای حمله به
طالبان ارتش افغانستان را به 300 هزار سرنیزه مسلح کردهاند. اما چه اتفاقی
افتاد؟ طالبان آمدند و ارتش آموزش دیده توسط آمریکا متلاشی شد. این اتفاق ممکن
است در آسیای مرکزی هم رخ دهد.
اگر طالبان به اینجا بیایند و یک کار تبلیغاتی مناسب را در میان نیروهای مسلح
انجام دهند، حوادث میتوانند بسیار ناراحت کننده باشد. بنابراین، پایگاه نظامی
روسیه در حال تقویت است و ما در حال انتقال تجهیزات نظامی به قرقیزستان و
تاجیکستان و تقویت توان نظامی خود هستیم.
سفر “مراد بیکتانوف” به مسکو تصادفی نیست. این سفر جلوهای از درک بی قید و شرط
اتفاقات روی داده در جهان است. جهان در حال گذار از دنیای تک قطبی به چند قطبی
بوده و غیرقابل پیش بینی است. مراکز جدید قدرت در حال ظهور هستند و هیچ کس
نمیداند روابط بین این مراکز قدرت چگونه توسعه خواهد یافت.
– اما قزاقستان برای شرکت در رویارویی بین مراکز اصلی قدرت آمادگی ندارد.
سلطاناف: اقدامات نظامی در آسیای مرکزی یا محلی و یا هیبریدی
(ترکیبی) خواهند بود. بنابراین، لازم است نیروهای مسلح برای مبارزه با گروههای
شبه نظامی و تروریستی مجددا مسلح شده و دوباره آموزش داده شوند. در فضای
پساشوروی تنها روسیه این تجهیزات را دارد.
وقایع قره باغ نشان داد که مکانیسمهای دیپلماسی پیشگیرانه قبلی کارآمد نیستند.
ما به اراده سیاسی و نیروهای مجهز نیاز داریم و تمام مشکلات از طریق یک جنگ
هیبریدی حل و فصل خواهند شد.
روی کار آمدن قاسم جومارات توکایف استراتژی همکاری قزاقستان-روسیه را به طور
قابل توجهی بهبود بخشید. وی چندین گام مهم برداشت و به کرملین نشان داد که
میتواند هم روی وی و هم روی قزاقستان حساب کند. به عنوان مثال، توکایف یک سال
پس از انتخاب شدن به عنوان رئیس جمهور، مفهوم جدید سیاست خارجه را برای سالهای
۲۰۲۰-۲۰۳۰ تصویب کرد. یک فرمول بسیار مهم تحت عنوان”توسعه بیشتر روابط متحدانه
با فدراسیون روسیه” در این مفهوم گنجانده شده است. پیش از آن، هیچ یک از نخبگان
سیاسی قزاقستان اصطلاح «روابط متحدانه» را به زبان نیاورده بودند.
به گفته توکایف، قزاقستان درک میکند که روابط متحدانه چیست و تعهدات ناشی از
آنها کدامند. از همین رو، نشست وزرای دفاع روسیه و قزاقستان که در مسکو برگزار
شد، از لحاظ طرحهای مشترک و اعتماد نظامی مثال زدنی بود.
پیامدهای سقوط جمهوریت بر باورهای جمعی
پس از سقوط جمهوریت در افغانستان، نگاهها بیشتر به پیامدهای مادی و محسوس آن متمرکز است و به پیامدهای ذهنی و روانی آن پرداخته نمیشود. حال آنکه، پیامدهایی که سقوط جمهوریت بر روان جمعی گذاشته، بسیار تأمل برانگیز و تأثیرگذار هستند. شعاع تأثیرات سقوط جمهوریت در افغانستان، حتی ممکن است فراتر از افغانستان بر باورهای جمعی کشورهای منطقه نیز، تأثیرات غیر مستقیمی داشته باشند. باورهایی که نظم جمهوری بر آن قوام یافته بود دیگر به زودی و به راحتی در میان توده مردم افغانستان قابل بازیافت و قابل تکثیر نیستند. یکی از دلایل مهم این امر عدم ایمان راسخ کارگزاران جمهوریت بر آرمانهای جمهوریت است. بدترین آسیب را بر پیکره یک نظام فکری، بانیان و پیروان آن وارد میکنند. نظامی که با این شیوه سقوط کند، به راحتی در همان نسل قابل احیا نیست.
درآمد
سقوط جمهوریت در افغانستان، تنها سقوط یک ساختار سیاسی نبود. جمهوریت براساس
مجموعه باورهای فکری به وجود آمده بود و با سقوط دیوار جمهوریت، باورهای جمعی
نیز در سرازیر شدن بحران جدید، فرو ریخت.
در فروپاشی یک نظام و تحولات بنیادین سیاسی، آسیبهای مادی ممکن است زود جبران
شود، سقفی فروریخته از نو آباد گردد ولی باورهای از دست رفته، ممکن است دیگر به
راحتی قابل ترمیم نباشد.
پس از سقوط جمهوریت در افغانستان، نگاهها بیشتر به پیامدهای مادی و محسوس آن متمرکز است و به پیامدهای ذهنی و روانی آن پرداخته نمیشود. حال آنکه، پیامدهایی که سقوط جمهوریت بر روان جمعی گذاشته، بسیار تأمل برانگیز و تأثیرگذار هستند. شعاع تأثیرات سقوط جمهوریت در افغانستان، حتی ممکن است فراتر از افغانستان بر باورهای جمعی کشورهای منطقه نیز، تأثیرات غیر مستقیمی داشته باشند.
باورهایی که نظم جمهوری بر آن قوام یافته بود دیگر به زودی و به راحتی در میان
توده مردم افغانستان قابل بازیافت و قابل تکثیر نیستند. یکی از دلایل مهم این
امر عدم ایمان راسخ کارگزاران جمهوریت بر آرمانهای جمهوریت است. بدترین آسیب
را بر پیکره یک نظام فکری، بانیان و پیروان آن وارد میکنند.
نظامی که با این شیوه سقوط کند، به راحتی در همان نسل قابل احیا نیست.
احیای دوباره نظام امارت در افغانستان، برای اهل نظر، اشارات قابل تأمل دارد.
طالبان با سقوط ساختار و نظام امارت در کابل، آواره و متواری شدند ولی از بین
نرفتند. واقعیت این است که هر جنبش سیاسی با فروپاشی پایگاه و ساختار خود نابود
میشود ولی طالبان چنین نشد. زیرا طالبان یک جنبش سیاسی نبودند بلکه یک اندیشه
بودند. اندیشهها با فروپاشی قدرت سیاسی آنها نابود نمیشوند بلکه بیشتر فعال و
پویا میگردند.
سرنوشت و سرشت نظام جمهوریت در افغانستان اما چنین نبود و چنان هم نخواهد شد.
با این درآمد، پیامدهای سقوط جمهوریت را بر باورهای جمعی میخواهم یادآور شوم.
برای کسانی که در متن واقعیت اجتماعی افغانستان زیستهاند و اکنون رابطه
مستقیمی با وضعیت دارند، درک این پیامدها بیشتر قابل درک است. برخی پیامدهای
مهم سقوط جمهوریت را بر باورهای جمعی مردم افغانستان میتوان این گونه مطرح
کرد:
بیباوری جمعی بر سیاست آمریکا
سیاست آمریکا با نظام جمهوریت در افغانستان گره خورده بود. میلیاردها دلار
آمریکا در افغانستان هزینه شد و هزاران سرباز افغانستان در این مسیر قربانی
گردیدند. سربازان افغانستان که عمدتا از میان نسل جوان برخاسته بودند، با تمام
صداقت در میدانهای نبرد رزمیدند و جانفشانی کردند.
در باور توده مردم افغانستان هرگز نمیآمد که آمریکا این پولها را به عنوان یک
بازی سیاسی تطهیر ناشده در افغانستان مصرف کند و روزی با یک چرخش سیاسی، تمام
قربانیهای مشترک را نادیده گیرد.
برای مردم افغانستان، هیچ گاه قابل تصور نبود که آمریکا به عنوان سردمدار
ارزشهای لیبرال، سرانجام با تمام وقاحت در برابر وجدانهای بشری روبروی
رسانهها ظاهر شود و با صراحت تمام بیان کند که آنان افغانستان را تنها برای
میدان جنگ انتخاب کرده بودند و سرنوشت میلیونها انسان افغانی برای آنها هیچ
گاه مسئله و مطرح نبوده است.
شوروی سابق حتی زمانی که از افغانستان با شکست تمام بیرون شد، تا همین اکنون
شعار آن این بود و است که هدف آنها از تصرف نظامی افغانستان، کمک به تقویت و
رشد ارزشهای مارکسیستی و برچیده شدن اختلافات طبقاتی در قلمرو اتحاد جماهیر
شوروی بوده است.
افکار عمومی در افغانستان، سقوط جمهوریت را نتیجه بازی غیر اخلاقی و سیاست غیر
انسانی آمریکا میداند. با این واقعیت میتوان گفت که یکی از پیامدهای مهم سقوط
جمهوریت در افغانستان، بیباوری کامل توده مردم افغانستان به سیاستهای آمریکا
در افغانستان و در منطقه است. علاوه بر توده مردم افغانستان، احتمال زیاد وجود
دارد که ملتهای منطقه نیز به سیاستهای آمریکا با شعارهای فریبنده حقوق بشری،
بیباور شدهاند.
معتقد هستم که آمریکا نیز کمتر از مردم افغانستان زیان ندیده است. آمریکا اگر
روزی بخواهد در میان ملتهای منطقه و در باورهای مردم جایگاهی پیدا کند، باید
چندین برابر بیشتر هزینه کند. بیباوری مطلق ملتها و تنفر جمعی در برابر یک
ابر قدرت، در حفظ پرستژ و گسترش نفوذ آن در حوزه روابط بینالملل آسیب جدی وارد
میکند.
بازی غیر انسانی آمریکا در افغانستان در یک نگاه دیگر، جلو استراتژی گسترش
ناتو به شرق را نیز برای مدتهای طولانی به تعلیق انداخت.
بیباوری به ارزشهای لیبرال غربی
در افغانستان، پس از سلطنت، کمونیسم و اسلام سیاسی، باورها این گونه پدید آمد
که ارزشهای لیبرال غربی شاید بهترین گزینه برای ثبات و نجات افغانستان باشد.
باید بیان داشت که مطلق انگاری درباره هیچ نظام فکری درست نیست. در لیبرالیسم
هم اصول و قواعد مثبت و سازنده وجود دارند ولی از بخت بد، لیبرالیسم با رهبری و
استراتژی آمریکا در افغانستان به تطبیق آغاز کرد. مجریان این نظام و مدیریت، در
صدد این برآمدند که قواعد و هنجارهای دینی و ملی افغانستان را به کلی تحقیر
کرده و از صحنه به دور بیندازند. همین امر میان توده مردم در روستاهایی دور دست
با هواداران و مبلغان طالبان همنوایی ایجاد کرد. تا اینکه کم کم در شهرهای
افغانستان نیز به نیت واقعی آمریکا در تطبیق ارزشهای مدنی و حتی فعالیت
نهادهای مدنی وابسته به غرب شک و گمان پدید آمد.
تطبیق ناقص دموکراسی در افغانستان حتی موفق به تحکیم بنیادهای اساسی در
افغانستان نگردید. نهاد پارلمان، نهاد انتخابات، دستگاه عدلی و قضایی، نهادهای
امنیتی و اداری افغانستان در طول بیست سال، هرگز توفیق این را نیافتند که بر یک
سازوکار واقعی و مؤثر پایه گذاری شوند و کارکرد واقعی و مؤثر را برای مردم
افغانستان داشته باشند. اگر حتی نظام امارت با این نهادها موافقت کند، فعلا در
باورهای جمعی، در مورد این نهادها موافقت وجود ندارد. مردم افغانستان از کارکرد
و حتی گرفتن نام نمایندگان پارلمان و نهاد پارلمان و کمیسیون انتخابات و
بوروکراسی جمهوری، بر افروخته میشوند و از آن یک نوع حس تنفر پیدا کردهاند.
این بخش از پیامد سقوط جمهوریت و احساس فریب جمعی در افغانستان، حتی با تغییر
وضعیت، به آسانی قابل ترمیم نخواهند بود.
بیباوری به نهادها و فعالیتهای مدنی
فعالیت رسانهها و نهادهای مدنی و زنان در افغانستان، در طول این بیست سال
افزایش بیسابقه پیدا کرده بودند. صدها ارگان رسانهای و انتشاراتی و صدها
نهادهای مدنی در حوزه زنان، دختران، رسانه، حقوق بشر و جوانان در افغانستان
فعالیت داشتند. میلیونها دلار از کمکهای کشورهای کمک کننده از طریق همین
نهادها و توسط بانیان و کارگزاران همین نهادها به مصرف رسیدند و در مواردی هم
حیف و میل شدند.
با آغاز سقوط ولسوالیهای دور در افغانستان به دست طالبان، بیشترین مراجعه
کنندگان بانکهای افغانستان، سفارت خانههای خارجی، صرافیها، بلیط فروشیها و
فرودگاههای افغانستان، کارگزاران همین نهادها بودند.
با سقوط افغانستان به دست طالبان تمام این کارگزاران و خانوادههای آنان و
آنانیکه از سرمایههای واریز شده و مصرف شده از طریق این نهادها، مستفید شده
بودند افغانستان را با سرعت تمام ترک کردند. اکنون وضعیت طوری است که حتی
قدرتمندترین شبکه تلویزیونی افغانستان که در این سالها بیرقیب بود، اکثر
برنامههای خبری و سیاسی خود را توسط فقط یک خبرنگار اجرا میکند. کسانی که این
موضوع را پیگیر باشند بیشتر متوجه این موضوع میشوند.
این کارگزاران نهادهای مدنی، در رسانههای برخی از کشورهای منطقه به عنوان
افغانهایی یاد میشوند که در روز بد، کشور خود را ترک کردهاند. این گونه
نیست. اکثریت مطلق اینها تحصیل کردهها و فعالان مدنی بودهاند که یا به عنوان
افراد دارای دو تابعیت از خارج آمده بودند و یا در مدت سالهای گذشته در
کشورهای خارج کسب تابعیت کرده بودند. در باور آنها، خود و خانواده آنها را،
افغانستانی تلقی نمیکردند و درآمدهای خود را نیز به کشور متبوع خود انتقال
داده بودند. ماههای پس از سقوط کابل، توده مردم افغانستان، بیشتر درک کردند که
با کسانی سروکار داشتهاند که به عنوان فعال مدنی در افغانستان تلاش میکردند
ولی اصلا هیچ تعلق خاطری به این وطن نداشتند.
در گفتگوهای عمومی در کابل گاهی شاهد هستیم که مردم، این فعالان مدنی را
شهروندان خارجی افغانیالاصل و مبلغین آنان در افغانستان تلقی میکنند. البته
نمیتوان این برداشت عمومی را برای همه مردم افغانستان و نیز تمام فعالان مدنی
سرایت داد. اما آنچه را که میشود به عنوان واقعیت مطرح کرد این است که اکثریت
رهبران و مدیران و کارمندان دولت جمهوریت را افراد دارای “دو تابعیتی” و
“مهاجر” تشکیل میدادند.
جمعبندی
اگر دولت را به مانند یک تانک تشبیه کنیم، نهادهای مدنی مانند سنگها و
بوتههایی هستند که مسیر حرکت آن را بسوی یورش به ساحت مردم، ناهموار میسازند.
با این هم فعالیت پروژه وار نهادهای مدنی در افغانستان و سرانجام ترک خفت بار
آنان به صورت تهاجم گروهی به سمت هواپیماها، روان جمعی را در افغانستان
جریحهدار ساخته است.
سیاست غیرانسانی و معامله سرنوشت جمعی مردم افغانستان توسط آمریکا، هم به
پرستیژ و سیاست خارجی آمریکا و تعامل آن با ملتها ضربه جبران ناپذیر زده است و
هم ارزشهای لیبرال غربی را در افکار عمومی کشورهای منطقه و افغانستان با شک و
تردید فراوان روبروساخته است.
همه اینها، با نابودی تمام دارایهای عمومی مردم افغانستان و قربانیهای
بیشمار انسانی در افغانستان خاتمه یافت ولی پیامد و تأثیرات آن به گونه بسیار
غم انگیز و مخرب، در روان جمعی مردم افغانستان باقی مانده است.
رقابت عربستان و امارات با قطر برای نفوذ در افغانستان
ایراس : کشورهای عربی حوزه خلیج فارس از جمله امارات متحده عربی و عربستان با بازکردن نمایندگیهای دیپلماتیک و از سرگیری پروازهایشان به کابل، در تلاش هستند که نقش یکسان همچون قطر در افغانستان داشته باشند.
«وال استریت ژورنال» با اعلام این موضوع در گزارشی نوشت که متحدان عربی آمریکا با افزایش مشارکت و گسترش حضور خود در افغانستان، بهدنبال نفوذ در دولت نوپای طالبان هستند.
پس از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، قطر که سالها محل مذاکرات صلح میان طالبان و آمریکا بود، در تلاش است که کانال کلیدی ارتباطی میان افغانستان و غرب باشد.
در همین حال، امارات متحده عربی و عربستان سعودی که از رقبای منطقهای قطر بهشمار میآیند، در هفتههای اخیر تعاملات خود را با طالبان افزایش دادهاند و هر دو کشور فعالیت سفارتهای خود در کابل را از سر گرفتهاند.
همچنین دولت امارات با صدور مجوز برای از سرگیری پروازهای تجاری به کابل تلاش دارد تا موقعیت قبلی خود را بهعنوان دروازه اصلی ورود به افغانستان بهدست آورد.
چندی پیش منابع دیپلماتیک اعلام کردند که مقامات اماراتی در کشمکش دیپلماتیک و رقابت با قطر برای نفوذ در افغانستان با طالبان برای مدیریت فرودگاه کابل رایزنی میکردند.
از داعش خراسان چه میدانیم؟
با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان چند عملیات تروریستی خونبار در این کشور اتفاق افتاده است که داعش خراسان مسئولیت این حملات را برعهده گرفته است، در این گزارش به چگونگی شکل گیری داعش خراسان پرداختهایم.
به گزارش شهرآرانیوز؛ پس از سال ۲۰۱۵ و بعد از عملیاتهای تروریستی خونبار در افغانستان نام داعش خراسان بر سر زبان ها افتاد و آغاز آن همزمان با هشدارهایی مبنی بر احتمال وقوع حملات تروریستی بیشتر از سوی این گروه تروریستی در کابل پایتخت افغانستان بود و طولی نکشید که آن حملات به وقوع پیوست و تلفات سنگینی هم برجای گذاشت.
شاخه خراسان گروه داعش دشمن سرسخت طالبان به شمار میرود و در سالهای گذشته این دو گروه با یکدیگر در بخشهایی از افغانستان درگیریهای شدیدی با یکدیگر داشتهاند.
این گروه سال ۲۰۱۵ میلادی در افغانستان تاسیس شد و نامی که برای آن انتخاب شده جغرافیاهای زیادی را شامل میشود. این گروه در ژانویه سال ۲۰۱۵ زمانی که داعش در سوریه و عراق در اوج قدرت بود و «ابوبکر البغدادی» خود را خلیفه مسلمانان معرفی میکرد، تشکیل شد. اکثر اعضای این گروه همان طالبانی هستند که طالبان افغانستان را معتدل یا میانهرو میدانند.
تفاوت طالبان افغانستانی با گروه داعش خراسان در این است که طالبان افغانستان تشکیل امارت اسلامی در افغانستان را جزء برنامههای خود میداند، اما این گروه برخلاف طالبان افغانستان خود را بخشی از دولت اسلامی داعش میداند که وظیفه تشکیل امارت جهانی اسلامی را بر عهده دارند و برای رسیدن به این هدف، غرب و نمادهای غربی را دشمن اصلی امارت اسلامی دانسته و به هر هدف غربی، بینالمللی و بشردوستانه حمله میکنند.
مرکز اصلی این گروه ولایت ننگرهار در شرق افغانستان است که شاهراه ترانزیت قاچاق سلاح و مواد مخدر را در تصرف دارند. هرچند از تعداد نیروهای این گروه آمار دقیقی وجود ندارد و در حملات متعدد آمریکا و طالبان، این گروه تلفات زیادی داده است اما توانسته از گروههای دیگر مثلا شبکه حقانی عضوگیری کند.
حوزه ادعایی داعش خراسان که مدعی برپایی حکومت اسلامی است، بخشهایی از ترکمنستان، ازبکستان و شرق ایران است.
هرچند تاریخ تشکیل این گروه افراطی به زمانه اقتدار داعش در عراق و سوریه برمیگردد، اما پرجمعیتشدن آن برمیگردد به زمانی که هزاران نفر از اعضای طالبان که از مرز پاکستان گذشتند و سران طالبان افغانستانی را سرگرم مذاکره با آمریکا دیدند و رهبری طالبان را در جهت بهدستگرفتن قدرت از طریق مذاکره برخلاف رویه النصر بالرعب خود دانستند.
اسلامگرایان افراطی سرخورده یا شکستخورده در عراق و سوریه به این گروه پیوستند و حملات بیرحمانهای را در داخل خاک افغانستان رقم زدند که خونبارترین آن حمله به دانشکده حقوق دانشگاه کابل بود که دهها نفر کشته و زخمی شدند و بعد از آن حمله خونباری به مدرسه دخترانهای در کابل داشتند که جان بیش از ۴۰ نفر را گرفتند.
طالبان افغانستان مدعی هستند اوج قدرت این گروه به سال ۲۰۱۶ برمیگردد که حدود سه تا چهار هزار نفر نیرو داشت اما تضاد این گروه با طالبان باعث درگیری شدید در شمال افغانستان شد که با شکستهای پیدرپی بخش وسیعی از اعضای خود را از دست دادند و عمده منابع مالی آنان نیز از دست رفت؛ با اینحال نگاه افراطی این گروه باعث جذب افراد بریده از دیگر گروهها و پیوستن به داعش خراسان شده است.
این گروه تروریستی جنایتهای وحشتناکی را در افغانستان مرتکب شده است که انسان از شنیدن آنها عرق شرم بر پیشانی اش نقش می بندد. ترویست های این گروه سال ۲۰۲۰ دو نوزاد شیرخواره را در یک بیمارستان پزشکان بدون مرز در کابل سر بریدند و همان سال به دانشگاه کابل نیز حمله کردند که منجر به کشته شدن ۲۲ دانش آموز شد.
این گروه تروریستی همچنین یک مدرسه دخترانه در پایتخت افغانستان را با چند خودروی بمب گذاری شده هدف قرار دادند که منجر به کشته شدن ۴۰ تن شد.
راه اندازی شاخه جدید داعش پس از آن صورت گرفت که ابوبکر بغدادی سرکرده گروه تروریستی داعش، «حافظ سعید خان» تبعه پاکستانی را که عضو سابق طالبان پاکستان بود، به عنوان امیر داعش خراسان انتخاب کرد.
خان در سال ۲۰۱۴ میلادی به همراه شماری از سرکردگان طالبان پاکستان با البغدادی بیعت کرده بود.
ابوبکر بغدادی، «حافظ سعید خان» تبعه پاکستانی را که عضو سابق طالبان پاکستان بود، به عنوان امیر داعش خراسان انتخاب کرده بود.
«عبدالرؤوف کاظم» سرکرده سابق جنبش طالبان افغانستان سمت معاونت خان را برعهده داشت.
سازمان تروریستی «ولایت خراسان» ترکیبی متشکل از عناصر شبه نظامی سابق وابسته به گروههای مسلحی نظیر طالبان پاکستان، گروههای لشکر الاسلام، شبکه حقانی در افغانستان، گروه الدعوه و جنبش افراطی در ازبکستان است.
تعداد عناصر مسلح این گروه تروریستی در سال ۲۰۱۶ میلادی و در بحبوحه گسترش داعش اصلی در سوریه و عراق به حدود سه تا چهار هزار عنصر رسید اما پس از شکست های پی در پی در ولایت ارزگان واقع در شمال افغانستان در سال ۲۰۱۸، تعدادشان کاهش یافت و براساس مرکز مطالعات راهبردی وابسته به سازمان ملل، قدرت داعش در افغانستان به شدت تضعیف شد و تعداد عناصر مسلح آن به ۱۵۰۰ تا ۲۰۰ نفر در سال ۲۰۱۸ رسید.
اگرچه داعش خراسان ضربات سنگینی را متحمل شد و منابع مالی زیادی را در سال ۲۰۲۰ از دست داد اما این گروه هنوز در مناطق کوچکی از ولایت های کنر و ننگرهار در شرق کابل دارای نیروی نظامی است.
براساس گزارش مرکز مطالعات آمریکا، گروه تروریستی داعش خراسان نظیر حملاتی که در فرودگاه کابل انجام داد، هم اکنون به شیوه نامتمرکز و هسته های کوچک به فعالیت خود ادامه می دهد. این گروه در حال حاضر تهدیدی برای افغانستان و کل منطقه به شمار می رود.
«حافظ خان» اولین رهبر داعش خراسان سال ۲۰۱۵ میلادی به همراه سی تن دیگر از عناصر این گروه در یک حمله پهپادی آمریکا به هلاکت رسید. فردی به نام «عبدالحسیب» پس از خان سرکردگی تروریست ها را برعهده گرفت و وی نیز سال ۲۰۱۷ در حمله نیروهای ویژه افغانستان در ولایت ننگرهار در شرق این کشور به هلاکت رسید.
گفته می شود وی برنامه ریز اصلی حمله تروریستی به بیمارستان نظامی در کابل در همان سال بود که حدود ۵۰ کشته برجای گذاشت.
«ابوسید» جانشین عبدالحسیب تنها دو ماه دسرکرده تروریست ها بود و در جریان یک حمله آمریکا در ولایت کنر به هلاکت رسید. گفته می شود سرکردگی داعش خراسان را از ژوئن ۲۰۲۰ فردی برعهده دارد که خود را «الشاب المهاجر» (مهاجر جوان) میخواند. او همچنین خود را «سناء الله» هم می نامد. وی پس از بازداشت «اسلم فاروقی» سرکرده سابق این گروه توسط نیروهای ویژه افغانستان، به سرکردگی تروریست ها رسیده است.
همچنین گمان می رود که الشاب المهاجر یکی از فرماندهان مرکزی شبکه حقانی بوده و ممکن است همچنان با این گروه در ارتباط باشد.
داعش خراسان همواره طالبان را غیرپایبند به آموزههای اسلام میداند و رسانههای محلی روز پنجشنبه بیانیه تایید نشدهای را منتشر کردند که داعش خراسان در آن، جنبش طالبان را به شریک ارتش آمریکا و کمک به آن برای تخلیه جاسوس هایش از افغانستان متهم کرده بود.
در گذشتهای نه چندان دور، طالبان و داعش خراسان حملات مرگباری را علیه یکدیگر انجام داده بودند. در واقع گفته می شود طالبان، داعش را در افغانستان تهدیدی برای خود تلقی می کند.
داعش خراسان خطرناکترین گروه تروریستی و محل جذب دیگر تروریستهای بریده از گروههای مختلف است؛ گروهی که طالبان افغانستان را شریک آمریکا میداند و در آموزههای خود کشتن هر فرد اعم از غربی یا اسلامی را که همفکر با این گروه نباشد، مباح میداند. داعش خراسان دشمن سرسخت ایران است. سابقه درگیری طالبان با گروه داعش خراسان نشانگر تقابل خونبار این دو گروه است. گفتیم داعش خراسان تهدیدی جدی علیه ایران است؛ آینده افغانستان با این گروه خونبار باید مدیریت شود. مرزهای شرقی ما آبستن حوادثی است که باید بهدرستی مدیریت شود تا این گروه خشن و خونریز از موقعیت سوءاستفاده نکنند.
در ۲۰ سال گذشته طالبان تهدید شماره یک امنیتی علیه حاکمیت افغانستان محسوب میشد و داعش خراسان هر چند قدرت براندازی حاکمیت افغانستان را نداشت اما حجم وسیعی از ایجاد تلفات به غیرنظامیان را به نام خود ثبت کرد.
با سقوط حکومت اشرف غنی و به حاکمیت رسیدن طالبان، اکنون داعش خراسان در صدر تهدیدات امنیتی علیه حاکمیت طالبان قرار گرفته است. آغاز دور جدید حملات داعش که با حمله انتحاری در فرودگاه کابل کلید خورد، توانست توجه جهانیان را به خود جلب کند و پس از این آغاز خونین، عملیاتهای متعددی شامل انفجار، سربریدن، ترور و حمله انتحاری را عمدتاً علیه نیروهای طالبان به کار گرفته است.
با توجه به اهمیت جغرافیای افغانستان و تأثیر تحولات امنیتی آن بر کشورهای همجوار، موسسه مطالعات راهبردی شرق اقدام به رصد و ثبت فعالیتها و حملات داعش خراسان کرده است. اینفوگرافی زیر حملات داعش را پس از سلطه طالبان بر افغانستان به تصویر کشیده است و در مقاطع زمانی مشخص به روزرسانی خواهد شد.
افغانستان، کاتالیزور تعاملات امنیتی چین- تاجیکستان
ایراس : نفوذ چین در آسیای مرکزی همواره با مناقشات بسیار زیادی مواجه بوده است. برخی رویکردها اعتقاد به گذار از اقتصاد به امنیت در زمینه های نفوذ چین در منطقه داشته و برخی رویکردها نیز ضمن آن که این گذار را در بلندمدت اجتناب ناپذیر می دانند، «انفعال خودخواسته» چین در موضوعات مهم منطقه ای را عاملی برای عدم تمایل پکن به پرداخت هزینه های این راهبرد در بازه کنونی می پندارند.
مقدمه
نفوذ چین در آسیای مرکزی همواره با مناقشات بسیار زیادی مواجه بوده است. برخی رویکردها اعتقاد به گذار از اقتصاد به امنیت در زمینه های نفوذ چین در منطقه داشته و برخی رویکردها نیز ضمن آن که این گذار را در بلندمدت اجتناب ناپذیر می دانند، «انفعال خودخواسته» چین در موضوعات مهم منطقه ای را عاملی برای عدم تمایل پکن به پرداخت هزینه های این راهبرد در بازه کنونی می پندارند. همچنین رویکردهای دیگری معتقدند دینامیسم های سنتی و مدرن منطقه در مواجهه بازیگران بین المللی و منطقه ای به عنوان یک محدودیت ساختاری در عدم شکل گیری هژمونِ دیگری در آسیای مرکزی و تداوم یک بازی بزرگ پیچیده، مؤثر خواهند بود. با این حال به نظر می رسد تحولات افغانستان و فضای به وجود آمده از «عدم قطعیت» منجر به ظهور رفتارهای خارج از برنامه از سوی پکن و سایر بازیگران شده است. در این راستا، توسعه حضور امنیتی چین در تاجیکستان یکی از موضوعاتی است که توجهات را به خود جلب نموده است.
توسعه حضور نظامی چین در تاجیکستان
نخستین بار در سال ۲۰۱۶ زمانی که کوهنوردان آلمانی در ارتفاعات تاجیکستان توسط نظامیان چینی متوقف شدند، گمانه زنی ها از حضور نیروهای نظامی چین در تاجیکستان تقویت شد. چند سال بعد واشنگتن پست با انتشار گزارشی با جزئیات قابل توجه، از پایگاه نظامی چین در منطقه مرغاب در جنوب تاجیکستان پرده برداشت. به مرور جزئیات و تصاویر ماهواره ای بیشتری از این پایگاه منتشر شد. این پایگاه شامل چهار ساختمان، یک انبار تسلیحات، یک هلیکوپتر و شماری خودروی زرهی بود که در نزدیکی یک پست مرزی تاجیکستان احداث شده بود. در برخی گزارش ها نیز ذکر شده نیروهای چینی حاضر در این پایگاه متعلق به ارتش آزادی بخش چین بوده و زیر نظر وزارت امنیت عمومی این کشور فعالیت می کنند. همچنین در برخی تحلیل ها با تمرکز فضای بسیار وسیع تر این پایگاه در مقایسه با پایگاه نظامی چین در جیبوتی، برنامه میان مدت چین را توسعه حضور نظامی در آن عنوان کرده اند. هدف از تأسیس این پایگاه نیز تأمین امنیت کریدور استراتژیک واخان در افغانستان عنوان شد. با این حال دولت های چین و تاجیکستان هر دو این گزارشها را تکذیب کردند. بعدها نیز برخی منابع گزارش هایی مبنی بر این که این پایگاه متعلق به دولت تاجیکستان است و صرفاً برخی نظامیان چینی در آن حضور دارند، منتشر شد.
با این حال با شدت گرفتن تنش ها در افغانستان به نظر می رسد مجدداً شرایط تغییر کرده است. در جولای سال جاری «وی فنگه»، وزیر دفاع چین در سفری به تاجیکستان با امامعلی رحمان، رئیس جمهور این کشور دیدار می کند. بعدتر برخی اسناد تائید نشده از مفاد توافقات این دیدار منتشر می شود. به نوشته منابع محلی امامعلی رحمان پیشنهاد واگذاری کامل این پایگاه به چین را ارائه کرده، اما در خصوص پذیرش این پیشنهاد کماکان پاسخی از پکن دریافت نکرده است. در همین حال گفته می شود در این دیدار پیشنهاداتی میان طرفین برای ارائه کمک ها و سرمایه گذاری بیشتر در حوزه دفاعی و نظامی در تاجیکستان مطرح می شود. در عین حال اسناد دیگری نیز مبنی بر توافق محرمانه پکن و دوشنبه در سال ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ برای ساخت ۳۰ الی ۴۰ پست مرزی توسط چین در مرزهای مشترک تاجیکستان و افغانستان منتشر می شود. حضور نیروهای چینی در گشت های مرزی در این پاسگاه ها موضوعی است که به تناوب مورد اشاره قرار گرفته است.
در ادامه این روند در اواسط ماه اکتبر خبرگزاری آسیاپلاس تاجیکستان پرده از توافق جدیدی میان دو کشور برداشت. بر اساس این توافق، چین تعهد تأمین سرمایه ۸.۵ میلیون دلاری برای ساخت یک پایگاه شبه نظامی بزرگ شامل ۱۲ ساختمان را برعهده گرفته است. این توافق نیز توسط وزارت امور داخلی تاجیکستان به پارلمان ارسال شده و مورد تائید قرار گرفته است. عبدالرحمان علمشورزاده، معاون اول وزارت داخلی تاجیکستان این خبر را تائید کرده و محل احداث این پایگاه را در ناحیه اشکاشم در ولایت خودمختار بدخشان عنوان کرده است. برخی مقامات دیگر نیز البته تأکید کرده اند که این پایگاه متعلق به تاجیکستان خواهد بود. در برخی منابع رسمی نیز ذکر شده که این پایگاه به طور ویژه برای عملیات نیروهای واکنش سریع تاجیکستان ساخته شده و پاسخی به تهدیدات احتمالی از ناحیه افغانستان است. در همین حال طلبخان عظیم زاده تصریح کرده «مسائلی وجود دارد که نمی تواند درباره آنها اظهار نظر کند» و پایگاه فعلی صرفاً در مرحله واگذاری زمین است.
انگیزه های پکن
استخراج انگیزه های احتمالی چین در این اقدام کار دشواری نیست. پکن طی سال های اخیر نگرانی های متعدد امنیتی را بروز داده است که شامل مسائل متعددی می شود. موضوع اویغورها نخستین دغدغه امنیتی پکن در آسیای مرکزی است که تحرکات قبلی پکن در تأسیس مراکز مبارزه با تروریسم و مناسبات دوجانبه بروندادهایی از آن به شمار می روند. تأمین امنیت کمربند و جاده و درحقیقت ارائه یک پیوست امنیتی به سرمایه گذاری های چین در حوزه زیرساخت های راهبردی منطقه، دومین عامل کلیدی شکل دهی به تعاملات امنیتی پکن در آسیای مرکزی است. با این حال این دغدغه نیز از سال ۲۰۱۶ و پس از بمب گذاری در سفارت چین در بیشکک به واسطه تقویت حضور شرکت های امنیتی خصوصی برطرف شده است. در همین راستا، تیمور عمراف، تحلیل گر مسائل چین در وبگاه کارنگی مسکو در این زمینه تصریح می کند که تحولات افغانستان منجر به تسریع این روندها شده است. به بیان دیگر، امنیتی سازی نفوذ اقتصادی چین در آسیای مرکزی به واسطه تحولات افغانستان (بهعنوان یک کاتالیزور) صورت گرفته است.
در عین حال چین در افغانستان نیز نگرانی های منحصر به فردی دارد که بعضاً پاسخ های آن در آسیای مرکزی جست و جو می شود. علی رغم آن که توافقات ضمنی بین چین و طالبان در کنترل جریان های اویغور به دست آمده و پکن پیش از این نیز همکاری های نزدیکی در این زمینه با دولت اشرف غنی و نیز دولت پاکستان را تجربه کرده است، اما به نظر می رسد فضای عدم قطعیت به وجود آمده در افغانستان کماکان پکن را آزار می دهد. رافائلو پانتوچی، تحلیل گر رادیو آزادی در این زمینه نگرانی عمده چین را از جانب سه گروه عنوان می کند. نخست، ارتش آزادی بخش بلوچستان که در سال ۲۰۱۸ حمله به کنسولگری چین در کراچی را ترتیب داد؛ دوم، تحریکِ طالبان پاکستان که در آوریل ۲۰۲۱ مسئولیت بمب گذاری در نزدیکی هتل محل اقامت سفیر چین را در مرکز بلوچستان بر عهده گرفت؛ و سوم، دولت اسلامی خراسان که تبلیغات گسترده ای را علیه چین منتشر کرده است.
پیامدهای منطقه ای
حضور نظامی چین در تاجیکستان بیش از همه حضور بلندمدت و استراتژیک روسیه در این منطقه را به چالش می کشد. تأمین امنیت کریدور واخان حتی اگر صرفاً برای اهداف محدودی نیز بنیان گذاشته شده باشد، با رسانه ای شدن هدفمند می تواند انحصار حضور امنیتی روسیه را که پیش از این یک بار توسط هند شکسته شده بود، دوباره بشکند. در کنار این موضوع نقش افغانستان ممکن است به عنوان یک کاتالیزور، دینامیسم های موازنه ژئوپلیتیک منطقه ای میان روسیه و چین را پیش از زمانی که پیش بینی می شد، فعال سازد. با این حال همچون افشای پایگاه چین در مرغاب، مسکو در خصوص رویکردهای توسعه ای امنیتی فعلی نیز سکوت کرده و به نظر می رسد کماکان بر روی انفعالِ خودخواسته چین و تعهدات «ظهور مسالمت آمیز» حساب می کند. طبیعتاً عدم تمایل برای پرداخت هزینه های سنگین مخالفت با چین و البته شکل دهی به یک انعطاف در ائتلاف تاکتیکی با پکن به منظور جلوگیری از تثبیت نفوذ نظامی ایالات متحده در منطقه، عامل دیگری بر این سکوت محسوب می شود. در کنار این موضوع می بایست نیم نگاهی نیز به مدیریت افکار عمومی در تاجیکستان داشت. موضوعی که پس از لغو سرمایه گذاری های چین در نارینِ قرقیزستان و بحران دونغان ها در قزاقستان، به نظر می رسد ممکن است عاملی تأثیرگذار حتی در فضای بسته آسیای مرکزی محسوب شود. طی ماه های اخیر روندهای تبلیغاتی گسترده ای از اهدای واکسن کرونا به تاجیکستان توسط چین منتشر شده، اما انتشار اخبار متضاد از انتقال منابع انحصاری طلای استخراج شده به چین و برخی معافیت های اعطا شده در ازای بدهی های تاجیکستان، واکنش های تندی را برانگیخته است. این عامل در بروز بیثباتی های مقطعی و یا تغییر در ساختارهای قدرت داخلی می تواند محدودکننده نفوذ چین در این جمهوری باشد.