چرا طالبان توانست و داعش نتوانست؟
تفاوت های دو رئیس جمهور
دیپلماسی ایرانی: قبل از آن که یادداشت را آغاز کنم، نکته ای را یادآور می شوم و آن این که این نوشته مطلق نیست، و هیچ تضمینی وجود ندارد که در دهه های آینده داعش به اشکال تقلیل شده دوباره خود را احیا نکند، اما این یاداشت به بررسی تفاوت های حضور طالبان و داعش در افغانستان و سوریه در یک دهه گذشته می پردازد.
مبحث اولی که می توان بطور تطبیقی بین دلایل پیروزی داعش و شکست طالبان مطرح کرد این است،که طالبان بومی افغانستان است، هرچند که شعبات زیادی در آسیای میانه و آفریقا دارد اما آن دسته از اعضای طالبان که در داخل خاک افغانستان به فعالیت می پردازند عمدتا بومی افغانستانند و بخش کمی از آنها از پاکستان وارد این کشور شده اند، اما داعش ماهیتی فراملیتی دارد و مثلا، در جنگ سوریه بخشی از اعضای آن از کشورهای آسیای میانه وارد سوریه شده بودند در نتیجه این جنگ به شکلی ماهیت داخلی و به شکلی ماهیت هجوم بیگانگان به این کشور را داشت، در نتیجه ارتش سوریه به نسبت ارتش افغانستان با شدت بیشتری در برابر داعش مقابله می کرد.
مبحث دوم به جغرافیای سوریه و افغانستان باز می گردد، افغانستان در هر حال یک کشور کوهستانی است این مساله به طالبان اجازه داد که در بین کوه ها دو دهه مخفی شود و به احیای خود بپردازد، ولی کشور سوریه یک کشور عمدتا بیابانی است و قسمت های کوهستانی آن صرف نظر از نوار مرزی با ترکیه تحت کنترل دولت سوریه بوده است، در نتیجه تروریست های داعش مکان امنی برای مخفی شدن و احیای خود نداشتند.
مبحث سوم این است هرچند رد پای پشتیبانی برخی از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس در حمایت از داعش دیده می شود، ولی طالبان بطور کامل از پشتیبانی لوجستیک سیستم امنیتی کشور همسایه اش یعنی پاکستان برخوردار بوده است، در نتیجه طالبان توانست به حیات خود ادامه بدهد.
مبحث چهارم رسانه است. داعش بطور علنی از جنایت های خود فیلمبرداری می کرد و آن را در شبکه های اجتماعی منتشر می کرد اما طالبان سعی کرده است که از حساسیت برانگیزی نسبت به خود بکاهد و تا حدی رفتار تند خود را به نسبت به دو دهه قبل کم کند.
مبحث پنجم شرایط جهانی است. داعش در زمانی مشغول فعالیت بوده که شرایط جهانی خیلی بهتر از شرایط فعلی بوده است. هم اکنون همه کشورهای جهان درگیر پاندمی کورنا هستند. این پاندمی اقتصاد جهانی را تحت تاثیر قرار داده است. علاوه بر آن، این پاندمی اقتصاد خود ایالات متحده آمریکا را نیز به دلیل بزرگتر شدن اقتصاد چین تا اندازه ای کوچک شده است، در نتیجه ایالات متحده همانند گذشته توانایی تامین هزینه های نظامی را در مناطق دور دست ندارد.
مبحث ششم نقش رهبری است. می توان اضافه کرد که حکومت بشار اسد به دلیل تک حزبی بودن قابل نقد است، اما بشار اسد برخلاف اشرف غنی از شخصیت بسیار محکمی برخوردار بود، زمانی که تروریست ها به چند قدمی کاخ ریاست جمهوری اش رسیده بودند و دمشق نیز تقریبا سقوط کرده بود ایستادگی کرد و از دمشق نگریخت، اما بر خلاف بشار اسد، اشرف غنی دارای یک شخصیت ترسو و فاسد بود و علاوه بر این از قبل از سقوط کابل، امتیازاتی را به طالبان در نقاط مختلف این کشور داده بود تا کنترل شهرهای اصلی این کشور را داشته باشند. همین مساله نیز تا اندازه ای در قدرت گرفتن طالبان موثر بود. ولی بشار اسد اهل مسامحه با تروریست ها نبود و جدا از انتقادهایی که به وی وارد است دارای یک شخصیت بسیار شجاع است.
مبحث هفتم این مساله است که ایران و روسیه از بشار اسد حمایت کردند و ایران نیروهایش را به فرماندهی شهید سردار سلیمانی به کمک سوریه ارسال کرد و پس از آن روسیه نیز به کمک سوری ها شتافت. اما ایران و سایر کشورها حساسیت داعش را روی طالبان نداشتند و حتی اگر قرار بود ایران به مقابله با طلبان بپردازد شرایط ایران نیز همانند جنگ سوریه نبود و شخصیتی همانند سردار سلیمانی نیز در قید حیات نبود و همانطور که اشاره شد شرایط جغرافیایی افغانستان برخلاف سوریه صحنه نبرد را برای حضور هر کشور خارجی بسیار دشوار تر می کند.
مبحث هشتم این است که دولت اشرف غنی با همسایگان خود از جمله ایران رفتار مناسبی نداشت و در یک مورد اقدام به بستن آب هیرمند کرده بود، حتی در سطح رسانه ها و شبکه های اجتماعی این کشور نیز توهین های مختلفی به ایران می شد، اما طالبان قبل از آنکه افغانستان را تسخیر کند از بعد دیپلماتیک امتیازاتی را هم به ایالات متحده آمریکا اعطا کرد و مذاکراتی را از دوران ترامپ با آمریکا آغاز کرد و احتمالا مذاکراتی را نیز با ایران داشته و مقامات ایرانی را نیز بر سر تامین منافع و امنیت مناطق مرزی ایران اغنا کرده و احتمالا نیز تعهداتی را به سایر کشورها داده است از جمله این که طالبان این بار تنها به داخل افغانستان محدود خواهد شد و فعالیت فرامرزی نخواهد داشت. در حالی که داعش محدود به مرزهای سوریه نبود و زمانی که حکومت خود را تثبیت نکرده بود بلافاصله به عراق حمله کرد و تا نزدیکی مرز ایران هم پیشروی کرده بود.
مبحث نهم این است که در بیست سالی که آمریکایی ها در افغانستان حضور داشتند مناطق کوهستانی این کشور بطور غیر رسمی تحت تسخیر طالبان بوده است، اما طالبان با سرعت بسیار زیادتر از داعش و بطور برق آسایی اقدام به تسخیر افغانستان کرد و برخلاف سوریه با مقاومتی از سوی ارتش افغانستان و مردم عامه این کشور (جدای از طبقه متوسط و روشنفکران) مواجه نشد. ولی جنگ سوریه به دلیل مقاومت شدید فرسایشی شد در نتیجه بشار اسد فرصت کمک گرفتن از ایران و روسیه و سازماندهی ارتشش را پیدا کرد.
نقشه راه تروریستها در افغانستان
روزنامه جام جم در یادداشتی نوشت: داعش به یکباره در افغانستان ظاهر نشدهاست. عملیات تروریستی قندهار و قندوز، هر دو منبعث از یک اتاق فکر مشترک هستند. در این معادله خونین، داعش حکم پیادهنظام و مجری سیاستهای خطرناک و تجزیهطلبانه آمریکا و صهیونیستها را دارد.
آنچه در مسجد شیعیان قندهار رخ داد، دل هر انسان آزادهای را به درد آورد. این دومین عملیات تروریستی داعش علیه نمازگزاران شیعه طی یک هفته اخیر محسوب میشود. حدود یک هفته قبل و در جریان بمبگذاری داعش در مسجد شیعیان قندوز، بسیاری از تحلیلگران هشدار دادند انجامندادن اقدامات مناسب در مواجهه با اقدامات تروریستهای تکفیری در افغانستان، معنایی به جز تکرار این حوادث خونین و وقوع بحرانهای گسترده امنیتی در این کشور نخواهدداشت. اکنون نیز این هشدار به صورتی جدیتر مخابره میشود.
داعش به یکباره در افغانستان ظاهر نشدهاست. عملیات تروریستی قندهار و قندوز، هر دو منبعث از یک اتاق فکر مشترک هستند. در این معادله خونین، داعش حکم پیادهنظام و مجری سیاستهای خطرناک و تجزیهطلبانه آمریکا و صهیونیستها را دارد. در این میان باید بر قواعد قطعی و ثابت معادلات افغانستان تمرکزی ویژه کنیم. در این معادله، با دادهای قطعی به نام «انتقال داعش به افغانستان توسط آمریکا» مواجه هستیم. کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران و روسیه طی سالهای اخیر، خصوصا پس از در هم شکستن خلافت داعش در عراق و سوریه (که به برکت خون شهدای مقاومت صورت گرفت)، بارها از تلاش هدفمند آمریکا به منظور انتقال داعش به افغانستان و شبهقاره هند پرده برداشتهبودند.
با این حال مقامات آمریکایی، صهیونیستی و سعودی به تلاش وقیحانه خود برای انتقال تروریستهای تکفیری به این منطقه ادامه دادند. بدیهی است در حال حاضر نیز نقشه راه تروریستهای تکفیری در افغانستان را نه سران داعش، بلکه اتاقهای فکر در واشنگتن و تلآویو تعیین میکنند. اکنون زمان آن رسیده است تا در مسیر خنثیسازی این موارد، اقدامی قاطعانه صورت گیرد. با توجه به پیوند ذاتی تروریسم آمریکایی و تروریسم تکفیری (داعش)، وقوع حوادثی از این دست اجتنابناپذیر خواهدبود.
در مقابل، لازم است در مواجهه با این ساختار خشونتآمیز و بحرانساز، اقدامات لازم صورت گیرد. در این معادله، میتوان ضمن همافزایی امنیتی و استراتژیک با شرکایی مانند روسیه و چین، تحرکات داعش و حامیان آن را در افغانستان رصد سپس با آن مقابله کرد. در هر حال انهدام داعش، حامیان و متعلقات آن درافغانستان و شبهقاره هند، در آیندهای نه چندان دور تحقق پیدا میکند، درا ین صورت، مشاهده چهره در هم شکسته سران رژیمصهیونیستی و کاخسفید دیدنی خواهدبود.
ایرنا- تحلیلگران اعتقاد دارند گروه داعش که اکنون در افغانستان به اقدامات تروریستی می پردازد ممکن است در آینده به تهدیدی برای کشور های جهان تبدیل شود؛ در حال حاضر اما هدف اولیه آن ها تضعیف دولت موقت طالبان از درون و بیرون است.
داعش یک گروه سلفی-تکفیری منشعب شده از القاعده است که از اعلام ظهور آن بیش از ۱۵ سال می گذرد. با این حال این گروه هنگامی در صدر توجه جهانی قرار گرفت که حدود ۸ سال قبل بخش هایی از عراق را به کنترل درآورد و تشکیل «دولت اسلامی عراق و شام» (با نام مختصر داعش) را اعلام کرد. نکته اینجاست که تعدادی از رهبران اصلی این گروه از جمله افرادی هستند که پیش از این از سوی آمریکا به ویژه در عراق زندانی شده بودند. برخی کارشناسان نیز معتقدند که این افراد از طرف آمریکا آموزش دیده بودند تا با اعلام امارت خودخوانده اسلامی و انجام اقدامات خشن وحشیانه موجب بی ثباتی و ناامنی در منطقه شوند و مسیر را برای مداخله بیشتر ایلات متحده آماده کنند.
در هر صورت اقدامات ایران با مدیریت سردار شهید «قاسم سلیمانی» در کنار تلاش های بین المللی موجب شد که در چند سال گذشته بساط این گروه در عراق و سوریه تقریبا برچیده شود اما پس از این شکست، نیروهای داعش در سرتاسر منطقه و حتی جهان پراکنده شدند.
اکنون گفته می شود شاخه ای از این گروه با عنوان شاخه خراسان داعش (IS-K) در افغانستان فعال شده است و در چند ماه اخیر بر شدت حملات خود که به صورت عمده به شکل انتحاری انجام می شود، افزوده است. حملات تروریستی چند هفته اخیر به چند تجمع در مساجد این کشور و همچنین انفجار فرودگاه کابل از نمونه اقدامات این گروه در افغانستان است که موجب کشته شدن صدها انسان بیگناه شده است.
داعش علیه طالبان
داعش خراسان البته از چند سال قبل عملیات های خود را علیه جنگجویان طالبان آغاز کرد اما اکنون با توجه به کنترل و تسلط کامل دولت موقت طالبان بر افغانستان؛ حمله به مردم عادی در کنار چهره های دولت و اعضای طالبان در کابل هم در دستور کار داعش قرار گرفته است. جالب اینجاست که روش های این دو گروه تاحدودی شبیه به یکدیگر است. «یورونیوز» آورده است که مدتی پس از تسلط طالبان بر افغانستان، حاکمان جدید اکنون با گروه هایی مواجه هستند که از همان تاکتیک جنگی دو دهه اخیر آن ها استفاده می کند.
باوجود وقوع چند انفجار انتحاری که در یک مورد آن در فرودگاه کابل حدود ۱۷۰ کشته برجای گذاشت، مقامات طالبان هنوز مدعی هستند که داعش حضور جدی در افغانستان ندارد و فرماندهان طالبان آن را جدی نمی گیرند. خبرگزاری «رویترز» در این زمینه آورده است که «امیرخان متقی» وزیر خارجه دولت جدید در افغانستان می گوید طالبان می تواند تهدید داعش را که در هفته های اخیر چند عملیات تروریستی انجام داده است، کنترل کند.
به اعتقاد تحلیلگران، داعش خراسان مانند گروه اصلی دولت اسلامی عراق و شام توانایی اقدامات گسترده را ندارد اما تعلقات فکری و بلندپروازی های مشابهی را با آن ها در زمینه دولت جهانی اسلامی دنبال می کند. در مقابل اگرچه طالبان در زمینه ضرورت اجرای سنت و شریعت اسلامی با داعش نقاط مشترکی را دارد اما در عرصه های حکومتی و جنگی به ویژه در قلمروی افغانستان ملی فکر می کند و محافظه کار است.
آینده داعش در افغانستان
تحلیلگران اعتقاد دارند حضور گروه داعش در افغانستان تهدیدی بزرگ برای امنیت این کشور خواهد بود زیرا هدف آن ها گسترش تهدیدات در سطح جهان با کسب پناهگاه در افغانستان است. تارنمای «بی.بی.سی» انگلیسی، تعدادی اعضای داعش افغانستان که خود را دولت اسلامی خراسان می نامد حدود ۳ هزار نفر برآورد کرد که بسیاری از آن پیش از این به خاطر حملات آمریکا و نیرو های افغان جراحت های زیادی دیده اند. پایگاه اصلی آن ها هم در شرق منطقه ننگرهار نزدیک مسیر قاچاق مواد مخدر به پاکستان عنوان شده است. همچنین بیشتر تمرکز این گروه تروریستی بر ننگرهار و کابل است اما در دیگر مناطق همچون پکتیا، قندوز و هرات و ... هم نفوذ نسبی دارند.
طبق این گزارش، داعش خراسان اختلافات گسترده ای با طالبان دارد و این گروه را متهم می کند که جهاد و نبرد را به خاطر منافع و صلح در هتل های شیک قطر کنار گذاشته است. داعش اعضای طالبان را مرتد و کشتار آن ها را مجاز می داند. این گزارش تاکید دارد: شبه نظامیان داعش اکنون یک چالش امنیتی بزرگ برای دولت طالبان در کابل هستند. رهبران طالبان هم در این موضوع با سازمان های اطلاعاتی غربی اشتراک نظر دارند.
در مذاکرات چند سال اخیری که میان دولت آمریکا با طالبان در دوحه و دیگر مناطق برگزار بود یکی از مهمترین خواسته ها از طالبان، مقابله جدی با داعش بود به گونه ای که به آن ها اجازه داده نشود افغانستان را پناهگاهی برای خود تبدیل کند و از آن محل به افغان ها و دیگر کشورها حمله داشته باشند. به نظر می رسد طالبان تا به حال در این هدف شکست خورده است. هر چند اکنون پس از چند مرحله اقدام تروریستی در افغانستان، دولت طالبان اعلام کرده است که در چند عملیات توانسته است گروه هایی از اعضای داعش را نابود یا دستگیر کند.
به نظر می رسد عمق تهدیدی که از سوی داعش در افغانستان احساس می شود بیشتر از درک دولت موقت طالبان باشد. شبکه خبری «سی بی اس نیوز» آمریکا نوشت: داعش تلاش می کند تا دولت طالبان در افغانستان را از درون و بیرون تضعیف کند؛ این موضوع در آینده به مشکلی برای آمریکا تبدیل خواهد شد.
این گزارش آورده است اواخر سپتامبر طالبان به دلیل نگرانی از رخنه گروه های افراطی به درون طالبان، به همه فرماندهان خود دستور داد تا سابقه اعضایشان را به صورت دقیق بررسی کنند. اینگونه پیش بینی می شود که برخی سربازان پیاده طالبان از اعضای داعش شاخه خراسان باشند. به نوشته این رسانه آمریکایی، اینکه داعش به دنبال تضعیف اقتدار طالبان در داخل و خارج است خطراتی را برای کشورهای جهان و از جمله آمریکا به همراه دارد.
طبق این تحلیل، داعش خراسان اهداف خود را از گروه های مختلف شیعه و سنی و حتی اعضای طالبان انتخاب می کند و در چند هفته اخیر نیز به همین صورت عمل کرده است. یکی از آخرین اقدامات تروریستی آن ها به وسیله فردی صورت گرفت که دارای کارت شناسایی بود که وی را تحصیلکرده رشته مهندسی در دانشگاه کابل نشان می داد اما مشخص شد که او در گذشته از سوی دو شبکه افراطی در پاکستان آموزش دیده بود. وی توانسته بود حتی به درون طالبان هم نفوذ کند.
این شبکه خبری آمریکایی اعتقاد دارد اگرچه آمریکا دیگر از افغانستان خارج شده است اما به گفته وزیر دفاع این کشور، واشنگتن هنوز بر نابودی داعش تمرکز دارد زیرا ممکن است داعش اقداماتی همچون بمب گذاری در فرودگاه کابل را تکرار کند. ژنرال «مایک میلی» رییس ستاد مشترک ارتش هم در کنگره نسبت به آینده اقدامات داعش ابراز نگرانی کرد و اظهار داشت که احتمال دارد ایالات متحده هم در آینده هدف قرار بگیرد به همین دلیل ارتش این کشور برای مقابله با تهدید داعش با طالبان همکاری خواهد کرد.
آیا آمریکا الگوی خونین سوریه و فتنه طایفه ای را به افغانستان منتقل کرد؟ احتمال انتقام طالبان از آمریکایی ها
عبدالباری عطوان نویسنده و تحلیلگر مشهور عرب در تحلیلی در روزنامه فرامنطقه ای رای الیوم نوشت: ایالات متحده آمریکا شب و روز ادعا می کند که بزرگترین کشور در جهان در زمینه تقویت ارزش های دموکراتیک،آزادی ها، همزیستی و تسامح میان ادیان و نژادها است اما واقعیت چیز دیگری می گوید زیرا این کشور حامی اصلی کاشتن بذرهای فتنه های طایفه ای و نژادی و بی ثباتی کشورها،جامعه ها و امنیت آنهاست به ویژه اگر رهبران این کشورها حاضر نباشند وابسته و دنباله رو سیاست ها و طرح های نظامی و اقتصادی آمریکا شوند.
افغانستان برای مدت بیش از بیست سال به دور از جنگ و درگیری هایی بود که ویژگی طایفه ای میان شیعیان و اهل تسنن داشت و چنین درگیری هایی به ندرت رخ می داد اما بعد از شکست تحقیر آمیز آمریکا و پیروزی طالبان و خروج همه نیروهای آمریکایی از کابل و فرار «اشرف غنی» رئیس جمهور سابق افغانستان به همراه میلیون ها دلار به کشور امارات، اوضاع تغییر کرد.
حمله انتحاری که روز جمعه یک مسجد شیعیان را در شهر «قندهار» هدف قرارداد و منجر به کشته شدن 42 نمازگزار و زخمی شدن بیش از 74 نفر دیگر شد که حال بسیاری از آنها وخیم است یک هفته پس از حمله انتحاری مشابهی به یک مسجد شیعیان در «قندوز» رخ داد که همین تعداد قربانی در پی داشت و سه هفته پس از انفجار مسجد اهل تسنن در کابل رخ داد.
شهر قندرها که با انفجار انتحاری در مسجد شیعیان در روز جمعه مبارک بیدار شد پایتخت گروه طالبان و زادگاه و پایگاه نخست این گروه به شمار می رود و بیشتر ساکنان آن از طایفه اهل تسنن هستند و پیروان مذهب تشیع اقلیت را در آن دارند و تا پیش از این ما هیچ خبری درباره حمله به مساجد شیعیان نخواندیم بلکه درباره تصاویر زیبا از همزیستی و دو شادوش قرار گرفتن پیروان این دو طایفه مطلب خوانیدم و شنیدیم.
حتی خود گروه القاعده که به لحاظ دینی تندروست و از حمایت گروه طالبان برخوردار بود و این حمایت به قیمت سرنگونی امارت اسلامی افغانستان نخست در تجاوز آمریکا در سال 2001 تمام شد هرگز حمله ای با ویژگی طایفه ای به اهداف و تجمعات شیعیان در کشور انجام نداد و از آن فراتر پیام شدید اللحنی است که دکتر«ایمن الظواهری» به «ابو مصعب الزرقاوی» رئیس شاخه گروه القاعده در عراق فرستاد و او را به خاطر قتل پیروان این طایفه با خودروهای بمب گذاری شده توبیخ کرد و این کار را خروج از ارزش های اسلامی دانست.
همه نشانه ها حکایت از آن دارد که گروه داعش که (مسئولیت این کار را به عهده گرفت )مسئول این کشتار است زیرا با حکومت گروه طالبان مخالف است و آن را به رسمیت نمی شناسد.
مشکل اصلی گروه طالبان این است که بیش از بیست سال در برابر اشغالگری آمریکا مقاومت کرد و صدها هزار کشته داد و در نهایت نیز پیروز شد و مصیبت دوم اش در نظر آمریکایی ها این است که آغوش خود را به روی چین باز کرد، روابط اش با ایران را تعمیق بخشید و دست دوستی به سوی روسیه دراز کرد یعنی این گروه با مثلثی ارتباط برقرر کرد که دشمن سرسخت آمریکایی ها به شمار می رود به همین دلیل آمریکا تصمیم به تضعیف حکومت طالبان و فرسایش آن تا سرنگونی را اتخاذ کرد.
دولت بایدن که شرق آسیا و رویارویی با خطر چین و نفوذ و رهبری این کشور را مهمترین اولویت سیاست خارجی راهبری خود قرار داد می خواهد الگوی هرج و مرج تجزیه گونه خونین سوریه را در افغانستان پیاده کند و با حمایت از گروه های تندرو و تمرکز ویژه بر طایفه اسلامی ایغور (ترکستان شرقی)که در مجاورت افغانستان قرار دارد،آن را به عنوان سکویی برای بی ثبات کردن چین مورد استفاده قرار دهد.
نکته قابل توجه بر اساس تجریه و مشاهدات شخصی مان این است که گروه تندروی داعش اکنون در منطقه کوهستانی سخت و صعب العبور «تورا بورا» در نزدیکی مرزهای افغانستان و چین(سلسله جبال هندوکش که در ادامه هیمالیا بلندترین قله جهان است، به شمار می رود) متمرکز است؛ مساله ای که باعث می شود رسیدن به این گروه سخت شود. جالب این جاست که این منطقه(تورا بورا و همجوارش) مقر مورد علاقه رهبر گروه القاعده و مرکز عملیات اش بوده است و دو سال پیش یک هواپیمای آمریکایی از نوع«ب52» غول پیکر با استفاده از «مادر بمب ها» که بیش از ده تن وزن داشت و می تواند تعدادی از این غارها را بمباران کند، آن را بمباران کرد.
فتنه مذهبی در سوریه شکست خورد، در عراق نیز شکست خورد و در لبنان نیز شکست می خورد و بزرگترین مهندس آن یعنی «پل برمر» ژنرال آمریکایی، اکنون طرد شده و منزوی است و نفرین ها در آمریکا دست از سرش بر نمی دارد و بر این باوریم که این فتنه در افغانستان در میان مدت و طولانی مدت شکست خواهد خورد.
گروه طالبان هر چند بسیاری مانند ما با ایدئولوژی اسلامگرای تندرویش مخالف هستند، فقط دو ماه است که قدرت را به دست گرفته است و به تازگی پایه ریزی اساس حکومت خود را آغاز کرده است و بار برپایی امارت اش را به دوش می کشد؛ امارتی که خزانه ای خالی و میراث بزرگی از فساد و هرج و مرج به جای مانده از دولت اشرف غنی مزدور فراری آمریکا را به ارث برده است به همین دلیل پرونده امنیتی نقطه ضعفش است.
بسیار دشوار است که درباره آینده طرح فتنه آمریکا در افغانستان و نتایج آن پیش بینی کرد ولی می توانیم پیش بینی کنیم که در چند ماه یا چند سال آینده موفقیت هایی به دست آورد به ویژه در زمینه هرج و مرج و انفجارهای انتحاری ولی سرنوشت اش شکست است. اوج این شکست نیز زمانی خواهد بود که گروه طالبان نیز به تروریسم انتقامجویانه با حمله به منافع آمریکا چه به شکل مستقیم و چه به شکل غیرمستقیم روی بیاورد. این گروه می تواند با پذیرش گروه های تندرو مانند گروه القاعده دست به انتقام از آمریکا بزند. باید به یاد بیاوریم که امارت اسلامی نخست اش که پنج سال در محاصره خفه کننده آمریکا (1996 تا 2001) به سر برد و فقط سه کشور یعنی امارات،عربستان و پاکستان آن را به رسمیت شناختند اکنون نیز می تواند 50 سال بدون آن که آمریکا آن را به رسمیت بشناسد به سر ببرد، تازه اگر آمریکا کشور بزرگی باقی بماند.. و خدا بهتر می داند.
کنشگری های محور عربی ـ عبری پشت مرزهای شرقی ایران رسمیت یافت
دیپلماسی ایرانی:
مقدمه
روزنامه تلگراف چاپ لندن در گزارشی به قلم جیمز راث ول در روز 16 سپتامبر 2021 مدعی شد که امارات متحده عربی و رژیم اسرائیل برای اولین بار طی یک عملیات مشترک، ده¬ها زن ورزشکار، خواننده و فعال حقوق بشر را از کابل تحت سلطه گروه طالبان خارج کرده و مکان امنی در ابوظبی، پایتخت امارات انتقال داده اند. آریانا سعید، خواننده زن مشهور افغانستانی، 19 عضو تیم دوچرخه سواری زنان افغانستان، سه عضو تیم رباتیک دختران این کشور و بستگان آنها جزو 41 پناهجویی بودند که آژانس اسرائیلی کمک رسانی انسانی موسوم به "اسرااید" (IsraAid) و "آژانس ارتباطات راهبردی امارات" به نمایندگی از این شیخ نشین، آنها را به شکلی که ابعاد آن هنوز مشخص نیست، از ایست و بازرسی های طالبان در کابل عبور داد و با اتوبوس های مسافربری به شمال افغانستان و مرز تاجیکستان رساندند. به نوشته تلگراف، در این مرحله، سیلوان آدامز، میلیاردر اسرائیلی ـ کانادایی وارد عمل شد و این پناهجویان دست چین شده را با هماهنگی دولت امام¬علی رحمن از طریق فرودگاه "دوشنبه" با یک پرواز چارترشده که هزینه آن را آدامز پرداخته بود، به امارات انتقال داد.
امارات چگونه با اسرائیل در افغانستان پیوند خورد؟
امارات متحده عربی در کنار عربستان سعودی و قطر سال هاست در افغاستان نفوذی آشکار و پنهان دارد در عرصه فرهنگی و آموزشی، اماراتی ها در شش سال گذشته به بهانه کمک مالی برای احداث دانشگاه بزرگ اسلامی شیخ زاید در جنوب شرق افغانستان (استان خوست)، به تبلیغ آراء و اندیشه های "وهابیت" در مناطق اکثراً پشتون نشین افغانستان مبادرت کرده¬اند؛ مسئله ای که با آغاز دور دوم سلطه طالبان به گسترش دامنه افراط¬گرایی مذهبی و اسلام تکفیری در افغانستان و منطقه دامن خواهد زد. در عرصه سیاسی، مقامات ابوظبی کم و بیش سعی کرده اند در رقابت با قطر، عربستان و دیگر کشورها، میانجیگری در موضوعاتی مثل گفتو گوهای صلح بین الافغانی را دستاویزی جهت تعمیق نفوذشان در افغانستان قرار بدهند. اما مهمترین جنبه حضور و کنشگری امارات در افغانستان، تحرکات نظامی ـ اطلاعاتی است که در اینجا پای رژیم اسرائیل به میان می آید. این مقاله به دنبال پاسخ این دو پرسش است که علنی شدن پیوندهای تل آویو ـ ابوظبی در افغانستان چگونه رقم خورد و این موضوع چه پیامدهایی برای تمامیت ارضی و منافع ایران به همراه خواهد داشت؟
پیشینه همکاری امارات متحده عربی و اسرائیل در حوزه افغانستان دقیقاً مشخص نیست، اما بررسی گزارش های معدود موجود در این زمینه نشان می دهد که این دو عضو محور عربی ـ عبری دستکم از سال 2018 در افغانستان همکاری های اطلاعاتی و نظامی با یکدیگر داشته اند:
اول، روزنامه "ویسا" چاپ کابل در اواسط سال 2018 فاش کرد که پس از موافقت اشرف غنی، رئیس جمهور پیشین افغانستان در نشست شورای امنیت ملی این کشور با اعزام نزدیک به 200 نیروی نظامی اماراتی در چهارچوب "مأموریت حمایت قاطع" ناتو به افغانستان، قرار است حدود 90 نفر از نیروهای ویژه ارتش اسرائیل در پوشش نظامیان اماراتی نیز وارد افغانستان شوند. به نوشته ویسا، این نیروهای اسرائیلی همگی از اعضای قبیله یهودی "بنی مِناشه" (Bnei Menashe) هستند که در سال 2010 از موطن اصلی شان در شمال شرق هند به سرزمین های اشغالی منتقل شوند. این افراد که به زبان عربی کاملاً تسلط دارند، به نوشته روزنامه انگلیسی زبان "افغانستان تایمز" قرار بود در استان فراه در غرب افغانستان و مجاورت مرزهای شرقی ایران و همچنین در شمال افغانستان مستقر شوند تا در ظاهر عملیات ضدطالبان را رهبری کنند، اما در واقع هدف نهایی و مشترک امارات و رژیم اسرائیل تقویت جبهه شرقی در تقابل با جمهوری اسلامی ایران بوده است؛ به طوری که تهران همزمان با مواجهه با اقدامات سیاسی و امنیتی از جانب محور غربی ـ عبری در مرزهای مشترک ایران با جمهوری آذربایجان و ترکیه و درحالی که با تهدیدات برآمده از همکاری های اطلاعاتی عربستان و امارات با اسرائیل و آمریکا برای ایجاد ناامنی در مرزهای جنوبی و غربی ایران روبه روست، براساس محاسبات تل آویو و ابوظبی نخواهد توانست در برابر باز شدن جبهه جدیدی به رهبری امارات متحده عربی و رژیم اسرائیل در آن سوی مرزهای شرق ایران واکنش مناسبی نشان بدهد.
دوم، دولتمردان اسرائیل از بدو تأسیس این رژیم در سال 1948 همواره از دو راهبرد مشخص برای پیشبرد اهداف توسعه طلبانه خود در جهان و به ویژه در منطقه غرب آسیا استفاده کرده اند. راهبرد اتحاد پیرامونی و سیاست مناطق مجاور . براساس راهبرد انحاد پیرامونی، تل آویو تلاش می کند تا دایره نفوذ و نقش آفرینی های خودش را به ترتیب در کشورهای همسایه، منطقه و فرامنطقه گسترش بدهد. در همین چهارچوب، رژیم اسرائیل مدام می کوشد دست دوستی به طرف کشورهای پیرامونی، ازجمله کشورهای عرب حوزه جتوبی خلیج فارس، دراز کند و پس از جلب نظر مساعد آنها، با کمک این کشورها نفوذش را به کشورهای فرامنطقه گسترش بدهد. همکاری های اطلاعاتی و نظامی اسرائیل و امارات متحده عربی در افغانستان نیز در همین چهارچوب قابل بررسی و تحلیل هستند. مطابق راهبرد دوم (سیاست مناطق مجاور)، رژیم اسرائیل با هدف ضربه زدن به منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران و همچنین تقویت نفوذ خود در دو حوزه جغرافیایی آسیای مرکزی و آسیای جنوبی به هر شکل ممکن تلاش می کند تا در افغانستان و پاکستان حضور پایدار مخفی یا نیمه علنی داشته باشد.
با فرار اشرف غنی و همسر لبنانی تبارش (رولا غنی) از کابل که هر دو به همکاری صمیمانه (!) با موساد متهم هستند و گزارش هایی مستند در زمینه تلاش دولت پیشین افغانستان برای باز کردن پای سرمایه¬گذاران اقتصادی نزدیک به دولت تل آویو و مأموران امنیتی اسرائیلی به افغانستان با هدایت رولا غنی وجود دارد، حال، طالبان بار دیگر پس از دو دهه زمام امور را در کابل در اختیار گرفته است. همان گونه که اشاره شد، دور تازه ای از همکاری های امنیتی و نظامی امارات و اسرائیل این بار در کابل تحت سلطه طالبان کلید خورده است که بعضی جزئیات آن به شرح زیر حائز اهمیت هستند:
ـ آژانس "اسرااید" که به ظاهر در حوزه مسائل بشردوستانه در نقاط مختلف جهان، از جمله آسیای جنوبی، آفریقا و آمریکای لاتین کنش می کند، یکی از ابزارهای جنگ نرم رژیم اسرائبل در سایر کشورها با هدف ایجاد نفوذ پایدار این رژیم در این کشورهاست؛ به طوری که تجربه نشان می دهد پس از وقایعی مانند جنگ، تنش سیاسی، سیل، زلزله یا انتشار بیماری های فراگیری مثل کرونا و اِبولا، ناگهان امدادرسان های اسرااید در کشورهای بحران¬زده حاضر می شوند. دخالت این آژانس به اصطلاح مستقل در ماجرای خارج کردن ده ها تفر از هنرمندان و کنشگران زن افغانستانی از افغانستان پساطالبان در ماه سپتامبر گذشته نیز در همین چهارچوب قابل توجیه است. نکته این که یوتام پولیزر، مدیر اجرایی اسرااید که ارتباط نزدیکی با لابی صهیونیستها در ایالات متحده مشهور به "آیپک" هم دارد، همواره سیاست-های تل آویو را در کشورهای بحران زده هدف، پیگیری کرده است. برای مثال می توان به دیدگاه پولیزر در حمایت کامل از کمک اسرائیل به هند جهت غلبه بر پاندمی کرونا در سال 2020 اشاره کرد.
ـ سیلوان آدامز که نامش به عنوان حامی مالی عملیات انتقال زنان افغانستانی از کابل تحت سلطه طالبان مطرح است، به دلایل دیگری هم شهرت دارد. نام وی در کتاب سال یهودیان آمریکایی در سال 2019 به¬مثابه شخصیتی نیکوکار در ردیف شخصیت¬های یهودی تأثیرگذار ذکر شده¬است. هم¬¬چنین آدامز از حامیان بنیامین نتانیاهو، تخست وزیر برکنار شده این رژیم به شمار می رود. این میلیاردر اسرائیلی که در سال 2015 زادگاهش ـ کانادا ـ را به مقصد سرزمین¬های اشغالی برای همیشه ترک کرد، یکی از کسانی است که آشکارا تغییر چهره اسرائیل نزد افکار عمومی مردم جهان به خصوص پس از عادی سازی روابط تل آویو با اعراب را از اهداف اصلی خویش به عنوان "سفیر خودخوانده" اسرائیل اعلام کرده است. با توجه به جزئیات قوق، یکی از دلایل مشارکت آدامز در عملیات مشترک کابل را می¬توان تلاش او برای تطهیر کارنامه رژیم اسرائیل در نقض حقوق فلسطینی¬ها نزد مردم افغانستان، اعراب، سایر ملت¬¬های مسلمان و غیرمسلمان جهان دانست.
ـ آژانس ارتباطات راهبردی امارات متحده عربی مستقر در امیرنشین های دوبی و ابوظبی به عنوان ضلع دیگر مثلث عملیات مشترک اسرائیل و امارات در کابل پس از سرنگونی حکومت اول طالبان در سال 2001 در افغانستان عمدتاً در زمینه انتقال افغانستانی¬های ناراضی و نخبگان از این کشور به امارات و دیگر کشورها کنشگری داشته است. بااین حال، پس از سقوط دوباره این کشور در ماه اوت 2021، آژانس ارتباطات راهبردی امارات بر حجم کنش های خودش در افغانستان افزود و از پیش از اجرای عملیات انتقال زنان افغانستانی، پروژه بزرگ خارج کردن بیش از 5000 شهروند افغانستان و انتقال آنان به کشور سوم از طریق امارات را با کمک نیروی هوایی آمریکا پیگیری می کند.
نتیجه گیری
همکاری های رژیم اسرائیل و امارات متحده عربی در افغانستان از اهمیت روزافزون این کشور به عنوان همسایه شرقی جمهوری اسلامی ایران و دروازه ورود به دو حوزه ژئواستراتژیک آسیای مرکزی و جنوب آسیا حکایت می کند. درعین-حال، علنی شدن موضوع همکاری تل آویو و ابوظبی در "عملیات جیمزباند گونه" ورزشکاران، هنرمندان و فعالان حقوق بشر از افغانستان تحت سلطه طالبان با همدستی تاجیکستان و شاید با اطلاع مقامات امارت اسلامی افغانستان، در کنار حضور احتمالی نیروهای ویژه اسرائیلی در مجاورت مرزهای شرقی ایران بار دیگر لزوم هوشیاری در برابر تنش ها و بحران های قریب الوجود برآمده از همکاری های اطلاعاتی و نظامی محور عربی ـ عبری در همسایگی یا حتی داخل خاک ایران را به مقامات نظام گوشزد می نماید.
مسأله طالبان: بحران مشروعیت
دیپلماسی ایرانی: سه عامل ایدئولوژی، راهبرد ژئوپلتیکی و نقش افکار عمومی در نحوه تنظیم و پیشبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نقش اساسی دارند. در این میان توجه به افکار عمومی از سوی کارگزاران سیاست خارجی اهمیت ویژه ای می یابد، از آن حیث که پایه مشروعیت سیاسی کشور است. به عبارت دیگر، در واقع الامر دولت به نمایندگی از مردم روابط خود را با دیگر کشورها تنظیم می کند و بدین طریق مشارکت سیاسی مردم در ارتباطات بین الملل تجلی می یابد.
مردم سالاری در همه امور از جمله امور خارجه، معیاری است که منافع ملی یک کشور بدان وابسته است. آن کشوری که از مشروعیت سیاسی مردمی و قانونی بیشتری برخوردار باشد، در تحقق آرمان های ملی نیز از مشروعیت بیشتری برخوردار خواهد بود، و آنجا که حاکمانش از عناصر مشروعیت ساز برخوردار نباشند یقینا پایدار نخواهند ماند. حکومتی مشروعیت دارد که مردمش به آن باورمند باشند و کلیه ساختارها،سیاست ها و اقدامات اش را با انگیزه خیر اخلاقی بپذیرند. این ویژگی یک جامعه دینی مردم سالار است.
جمهوری اسلامی ایران، با انتخابات شورای شهر و روستا، انتخابات ریاست جمهوری، انتخابات مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و احزاب و تشکل های مدنی از مصادیق یک نظام مردم سالار دینی است.
با توجه به مقدمه مذکور، باید توجه داشت که ظهور سیاسی شتابان و ناگهانی طالبان در کشور همسایه ما افغانستان، برای جمهوری اسلامی ایران از نظر ایدئولوژی حاکمیتی و نزد افکار عمومی ی جامعه افغانستان اهمیت دارد. نوع قانون گذاری و حکمرانی داخلی در سیاست خارجی این کشور آثار و تبعاتی دارد که نظام بین الملل و کشورهایی همچون ایران اسلامی که بیشترین قرابت فرهنگی با آن دارد را متاثر خواهد کرد.
واقعیت این است که این روزها هم جامعه بین الملل و هم مردم و نخبگان افغانستان و هم دولت و ملت ایران از شرایط و حال مردم این کشور نگرانند. نگران اوضاعی که ساخته و پرداخته اجماع علما و بسیاری از نخبگان فرهنگی و سیاسی شان نباشد.
حاکمیتی به نام دین در حالی که هنوز حداقل مقدمات قانونی برای تشکیل حکومت را فراهم نکرده است وارد گفت و گو با دیگران می شود! بدیهی ست که برای همکاری های آینده با چالش مواجه خواهد شد و چنین می نماید که بدور از شاخص های مردم سالاری دینی قصد حکمرانی دارد. حال گفت و گو با حاکمان غیر رسمی چه معنا و پیامی برای کشورهایی همچون پاکستان، چین، روسیه و ایران در راستای منافع ملی شان دارد؟ شاید اینگونه بنماید که عامل ژئوپلتیک بر دو عامل پیش گفته دیگر غلبه دارد. این که طالبان در جلب مشارکت سایر گرایش ها در افغانستان ناکام بوده نیز مشهود است و این در حالی است که جامعه جهانی هنوز در به رسمیت شناختن شان از اما و اگرها می گوید و آن را مشروط به تشکیل دولت همه شمول و فراگیر که خواست عمومی جامعه افغانستان هم هست می داند. همان شمولیتی که در حکومت چندساله قبلی شان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶ فراهم نشد و اینک هم گویی وعده ای است که به سر خرمن می رود!.
به باور نگارنده، نمی توان ویژگی های یک دولت مردم سالار را از طالبان انتظار داشت.
طالبان در رفتار سیاسی خود، در تعریف مفهوم دولت – ملت با چالش جدی مواجه است و
اگر مفهوم امتام امت را با تسامح زیاد و از نظر صوری بتوانیم به نوع حکومت شان
نسبت دهیم، می توان گفت در شرایط فعلی نسبتی با آن اندیشه مدرن(دولتملت) و این
اندیشه منتج از اسلام(امتامامت) ندارند و یا اینکه لااقل در هر دو زمینه
ناشناخته مانده اند. لذاست که شعار مرگ بر دموکراسی شان را کسی باور نخواهد
داشت و اسلام خواهی شان هم به نتایجی خواهد انجامید که خاطره دهشتناک آن از ذهن
مردم افغانستان و جهان پاک نشده و نمی شود. امروز اسلام طالبانی ترکیبی از دو
واژه است که رحمانیت نبوی و علم اسلامی را در زندان فهم ناقص و ظاهری و قبیله
ای جمعی قرار داده که مرادف با خشونت مذهبی ست. فهم و قرائتی که مورد اجماع همه
احناف عالم نیست؛ مذهبی که بدین روش میان مومنان هم پذیرفتنی نیست.
اگر بپذیریم امارت اسلامی ادعا شده بر اساس شریعت، احکامش را از مذهب سنی حنفی
می گیرد و قرار است جامعه بر اساس فقه آن اداره شود، در تبیین آن نیازمند
عناصری از دین است که به آسانی از آن ها چشم پوشی شده و یا در مخیله مولوی های
نشسته بر کرسی ریاست نمی گنجد.
نگارنده ادعای مقایسه و تطبیق نگاه ایرانی در باب مردم سالاری دینی در ارتباط
با جامعه افغانستان را ندارد، اما از سران طالب می خواهد اصل مردم سالاری دینی
که ریشه در ادیان ابراهیمی دارد را با نگاه قرآنی و فقه مذهب حنفی برای جهانیان
و مردم اش که خواهان حکومت همه شمول اند تبیین کنند و به بزرگترین اشکال وارده
به ایشان که عدم رواداری دینی ست پاسخ بگویند.
بگویند چه نسبتی میان مذهب حنفی و خشونت است؟ در این باره اگر مرادشان اجرای احکام شرعی در حق مجرمان و گناه کاران است، آیا همچنان بر روش های گذشته خود در اجرای حدود شرعی اصرار می ورزند یا اراده ای برای بازنگری ندارند؟ در جامعه ای که سطح سواد پایین است و فقر بیداد می کند، قطع علنی دست دزد چه آثار سازنده ای می تواند داشته باشد که بدان روش مبادرت می کنند و پرسش هایی از این دست که پاسخ آن ها را فی الواقع می بایست از هیأت های علمی اسلامی گرفت، نه از زبان یک یا چند مولوی درس خوانده ی مدرسه ای که به تنهایی شیوه درست تعلیم اسلام را نمایندگی نمی کند. این پرسش و چالش هایی از این دست از سر خوشبینی و امید به اصلاح روند فعلی و آینده حکومت طالبان بیان نمی شود، بلکه از سر آن است که گفته آید جایگاه رفیع عقل در استنباط احکام شرعی و قانونی در عبادات و اقتصاد و خانواده و سیاست و فرهنگ چیزی نیست که یک حکومت مدعی اجرای احکام اسلامی بتواند آن را نادیده انگاشته و آنگاه در میدان های اقدام و اجرا بی محابا و خودسرانه بتازد. راه حل های اصلاح گرایانه هم چیزی نیست که تنها با توصیه های اخلاقی و تشکیل اداره امر به معروف و نهی از منکر به سرانجام برسد. تغییرِ در بنیان های نظری، تغییرات اصلاح گرایانه اجتماعی را موجب می شود. فهم دینی از نوعی که دین می نمایاند کار عالمان بصیر زمان شناس و مکان شناس است.
آنچه مشکل اجرای دستورات شرعی را به نحو طالبانه دوچندان می کند، این است که بخش زیادی از مردم افغانستان با حکومت فعلی سر سازگاری ندارند، اگر غیر از این است، چه ابزارهایی برای راستی آزمایی در خصوص مشروعیت حکومت و پایداری آن پیش بینی شده است؟
طالب ها شتابان آمده اند، آیا می خواهند شتابان به راه خود ادامه دهند!؟
هیچ نظامی از راه زورمندانه نمی تواند مشروعیت لازم را بدست آورد، عدم مشروعیت سیاسی و فارغ بودن از هر گونه لوازم و شاخص های مشروعیت ساز، عمر دولت را کم می کند، کمااینکه تاریخ افغانستان گواه بر کوتاه بودن عمر دولت هاست. لذا، طالب ها یک راه حل بیشتر برای پایداری حکومت خود، هر چند به طور کوتاه مدت ندارند و آن بهره مندی از تجربه حکومت داری ی حکومت ها و دولت های اسلامی ست که روش های مردم سالارانه را با توجه به مسلمان بودن اکثر مردم و تکثر مذهبی و فرهنگی بکار گرفته اند و تجربه اجرای فقه مذاهب اسلامی در احوالات شخصی و سیاسی و اجتماعی و... را به اقتضای زمان و مکان دارند. الگوهایی همچون ایران، مصر، مالزی، اندونزی، عراق، لبنان و مشابه آن ها می تواند کانون توجه سران طالبان باشد. طالبان نمی تواند بدون نگاه به علمای ایران و الازهر مصر و عراق ساختاری بایسته برای تثبیت جامعه شریعت مدار در کشوری با فرهنگ های متنوع ایجاد کند. دستگاه های علمی اسلامی ایران و مصر و عراق در استخراج احکام از کتاب و سنت تجربه طولانی دارند و تاثیر مرجعیت اسلامی را در اصلاح روندها می بینیم که نمونه آن در طول تاریخ، تاکید بر اندیشه وحدت اسلامی است که بنای تفکر دینی و مرام سیاسی جامعه مسلمان قرار گرفته است، علی رغم اینکه جریان های تفرقه افکن مدام در مقابل آن سنگ اندازی می کنند.
ناگفته نماند، اولین شرط اصلاح برای هر هر گروه و جریانی اقرار به اشتباه های گذشته است. سابقه سیاه طالب ها در نحوه حکمرانی و اجرای شریعت در دوره گذشته تا حد زیادی کارشان را با مشکل مواجه می کند و بهتر است بگویم ناممکن؛ زخم های وارده بر جامعه آنقدر عمیق اند که به آسانی التیام نخواهد یافت. بنابراین، نمی توان از باب نصیحت و تذکر و هشدار و بیدارباش نگفت(هر چند این نصایح مردم زخم خورده را خوشایند نیست).
طالبان نمی تواند بدون نگاه به جهان اسلام و مشورت وبدون تأثیرپذیری از علمای اسلامی شیعه و سنی معتدل و عالم به زمان و مکان به راهش ادامه دهد. ناچار است راه تعامل با ایشان را در پیش بگیرد. در این میان ایران اسلامی هم طرف خوبی برای آن ها خواهد بود. نشست های علمی با علمای حوزه های علمیه قم و نجف و تعامل فکری با ایشان می تواند به روشنی اذهان دو طرف برای همکاری کمک کند، در غیر اینصورت سرنوشت و آینده روشنی مقابل طالب ها قرار نمی گیرد و بهتر است بگوییم در غیر آن باید پایان طالبان را از پیش اعلام کنیم. آن ها چاره ای جز مشورت با سران کشورهای اسلامی، علی الخصوص علمای مذاهب ندارند. از مشورت در تدوین قانون اساسی کشور و مرامنامه حکومت گرفته تا نحوه اجرا و تصمیم های حکومتی شاید این لشگر همیشه در جنگ را به راهی آورد که عقلاء مسلمان می خواهند.
خلیفه دوم، عمربن خطاب در صدر اسلام با اینکه در اجرای احکام اسلامی رویه خشنی داشت، اما از مشورت با امام علی(ع) دریغ نمی ورزید، هر چند همیشه به نظر امام عمل نمی کرد، اما هیچ گاه از علم امام غافل نبود، بارها و بارها امام را به قضاوت در امور و موارد اختلاف می طلبید و امام هم طبق مصالح اسلام نظرش را می فرمود،
بر همین اساس بود که امام سال های مدیدی را سکوت پیشه کرد و بر علیه خلفا قیام نکرد و مصالح اسلام را در نشستن بر کرسی خلافت ترجیح داد. همان امامی که در جواب کسی که از والی شهرش در زمان خانه نشینی حضرت به ایشان شکایت برده بود فرمودند: «کما تکون یُووَلیّ علیکم» که مضمونش این است که والی و حاکم شما از خود شما مردم است و لاغیر.
حال، طالبان مدعی حکومت، لااقل سیره عمربن خطاب را در مشورت با عالم ترین شخص زمان خود در پیش گیرند. آن ها که به ظاهر نشان می دهند برای به رسمیت شناخته شدن خود تلاش خواهند کرد تا نظرات دولت ها را از نظر سیاسی به سوی خود جلب نمایند به نظر نمی رسد هنوز به مرزی از شناخت رسیده باشند که در ابعاد مختلف، جامعه منصف جهانی و مردم رنج کشیده افغانستان را توجیه نمایند.
این دولت خودخوانده، قبل از هر چیزی باید مرامنامه سیاسی خود را در زمینه های مختلف کشورداری بر اساس فقه اسلامی و اجماع جهانی تدوین کرده و به نظر علمای اقوام برساند. این شناخت مستلزم شناختی ست که در نتیجه تعاملات فکری با علمای جهان اسلام بدست می آید، نه فقط جمعیه العلما اسلام پاکستان و نه فقط علمای وابسته به دولت سعودی؛ علمای معتقد به تقریب بین مذاهب اسلامی از هر مذهبی.
این راه، تنها راهِ طالبان نیست، بلکه راه همه کشورهای مسلمان است که قوانین اسلام را با حاکمیت های غیرمردمی به بند کشیده اند.
در پایان برای این بدانیم چرا جهان اسلام نگران حال افغانستان است به چند بیان منتشر شده از سوی مراجع فقهی و سیاسی اشاره می کنیم که نشان می دهد جهان اسلام نگران نقش ویرانگر طالبان از نظر ایدئولوژیک و مرام سیاسی است که نه تنها در داخل کشور دامنگیر است، بلکه دامن سایر مناطق را نیز خواهد گرفت. وقتی آیت الله العظمی خامنه ای اظهار می دارند که در هر حال ما طرفدار ملت افغانستان هستیم و یا آیت الله العظمی سیستانی با نشر اعلامیه ای اتحاد و همبستگی ملی میان همه اقوام و ملیت های این کشور در هر زمانی را تاکید می کنند، تا شیخ احمد الطیب امام جماعت مسجد الازهر مصر در توییتی به زبان پشتو به صورت تلویحی از طالبان خواسته که نسبت به حق دسترسی زنان به آموزش و کار احترام بگذارند و از سنت های جاهلی که اسلام در بدو ظهور با آن ها مبارزه کرده پرهیز کنند، چه پیامی می تواند داشته باشد، جز اشاره به فقر تئوریک طالبان!؟.
پیگیران اخبار جاری حتما از اظهار نظرهای جامعه علمی و دانشگاهی و سیاسی در داخل و خارج افغانستان کم و بیش آگاهی دارند که نیاز به ذکر موارد نیست. اما در اینجا به بیان نظر دو تن از فعالان سیاسی این کشور اشاره می شود که هر یک نماینده سیاسی بخش مهمی از جامعه خود هستند و نماینده نگاه به شرایط حال و آینده کشور:
علی میثم نظری، سخنگوی جبهه مقاومت پنجشیر: «بیش از حد به طالبان امتیاز واگذار می شود، حتی اگر آنها به رسمیت شناخته نشوند. تنها چیزی که طالبان می دانند تخریب است. این همان چیزی است که آن ها برای آن ساخته شده اند. آنها برای حکمرانی خوب ساخته نشده اند. آنها برای دولتمرد شدن ساخته نشده اند».
محمد محقق، رهبر حزب وحدت مردم افغانستان: «مردم در مقابله با جنایات رخ داده در کشور دست به اعتراض زدند که به جایی ختم نشد. اینها جنایات ضد بشری حساب میشود و نباید جامعه جهانی طالبان را به رسمیت بشناسد. بخش کلان از کابینه طالبان در لیست سیاه سازمان ملل است و به این ترتیب راه برای طالبان هموار نیست».
۲ رفتار متفاوت ترکیه در قبال طالبان
به گزارش خبرگزاری تسنیم ، آنکارا روز پنجشنبه میزبان هیئتی از دولت موقت طالبان افغانستان بود.
سرپرست وزارت امور خارجه دولت موقت طالبان افغانستان و هیئت همراه او، پس از دیدار با مقامات غربی در قطر، به ترکیه سفر کرد. سفر هیئت مزبور، بازتاب گسترده ای در رسانه های ترکیه پیدا کرد و اغلب روزنامه های چاپ آنکارا و استانبول، امروز در صفحه نخست، عکس این خبر را چاپ کردند.
ریاست هیئت طالبان در سفر به آنکارا، بر عهده امیرخان متقی سرپرست وزارت امور خارجه در دولت موقت طالبان افغانستان بود.
احتیاط ترکیه در میزان استقبال و تحویل گرفتن طالبان
دستگاه دیپلماسی ترکیه نشان داد که در برابر دوربین رسانه ها، تمایلی به تحویل گرفتن طالبان ندارد و ترجیح می دهد در ظاهر سرد باشد اما در پشت پرده، چانه زنی را با شور و هیجان، ادامه دهد. برای تبیین ابعاد این هدف متفاوت و متناقض رسمی – رسانه ای، می توان به این موارد اشاره کرد:
1.از هیئت طالبان استقبال رسمی به عمل نیامد و مقام مسئول سطح عالی وزارت امور خارجه به پیشواز هیئت امیرخان متقی نرفت و به جای انتشار عکس خوشامدگویی در کنار پلکان هواپیما، به انتشار عکس ها و تصاویری اکتفا کردند که نشان می داد هیئت طالبان بدون حضور مقام ترک، از سالن وی.آ.ی.پی فرودگاه آنکارا خارج شده و سوار خودروهای رسمی دولتی شدند که البته فاقد تشریفات و اسکورت مرسوم و سطح بالا بود. برخی از طرفداران اکرم امام اوغلو شهردار استانبول که به عنوان رقیب بالقوه اردوغان شناخته شده، به این اشاره کردند که استانداری ازمیر در سفر امام اوغلو به این استان، اجازه نداد که او و خانواده و همراهانش از سالن وی.آی.پی فرودگاه استفاده کنند اما در آنکارای پایتخت، این سالن در اختیار گروهی قرار گرفته که اهداف آن، انطباقی با ارزش های جمهوری ترکیه ندارد.
2.در عکس و تصاویر دیدارهای دو هیئت ترکیه و طالبان، خبری از پرچم افغانستان و طالبان نبود.
3.در حالی که دیروز، رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه، وزیر امور خارجه اندونزی و سفرای چند کشور را در دیدارهای جداگانه را به حضور پذیرفته بود، اما خبری از دیدار او با مقامات طالبان نبود و پیداست که دستگاه دیپلماسی ترکیه ترجیح داده که در نخستین تماس رسمی با دولت موقت طالبان، به دیدار در سطح وزیر اکتفا کند.
4. وزیر امور خارجه ترکیه پس از دیدار با امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه دولت موقت طالبان در افغانستان و هیئت همراه وی، برخلاف روند معمول، کنفرانس خبری مشترک ترتیب نداد و به تنهایی در یک نشست خبری به سوالات خبرنگاران پاسخ داد.
5.بسیاری از رسانه های ترکیه از این موضوع خبر داده اند که آنکارا از هیئت طالبان دعوت کرده تا برای انجام مذاکره با چاووش اوغلو، به ترکیه سفر کند. اما مولود چاووشاوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، ترجیح داد این موضوع را به شکل دیگری بیان کند. چاووش اوغلو در مورد چند و چون هماهنگی این سفر گفت:« هیئت مذکور پس از دیدار با نمایندگان کشورهای مختلف از جمله آمریکا در دوحه پایتخت قطر، شب گذشته درخواست خود برای سفر به ترکیه را مطرح کردند و ما نیز موافقت خود را اعلام کردیم.»
6.چاووش اوغلو از سیاستمدارانی است که خبر کوچک ترین اقدامات، سفرها و حتی دیدارهای غیررسمی و محلی را نیز در اکانت شخصی توییتر خود منتشر می کند. اما بررسی آخرین پیام های توییتری چاووش اوغلو نشان می دهد که او خبر دیدار با وزرای امور خارجه لیبی، اندونزی و کشورهای دیگر را منتشر کرده و در مورد گفتگو با امیرخلان متقی، از انتشار عکس و پیام، خودداری کرده است. همین اتفاق در پایگاه اینترنتی وزارت امور خارجه ترکیه نیز روی داده و در حالی که خبر تمام دیدارها به طور منظم و بدون تاخیر بر روی سایت مزبور قرار می گیرد، خبری از عکس و خبر سفر هیات طالبان به آنکارا نیست و دیپلمات هایی همچون تانژو بیلگیچ سخنگوی دستگاه دیپلماسی ترکیه، یاووز سلیم کران و سدات اونال معاونین وزیر نیز، خبری در این خصوص منتشر نکردند.
ژست روشنفکرانه چاووش اوغلو در برابر طالبان
اظهارات مقامات آنکارا نشان داده که آنها می خواهند مواضع خود را به عنوان مواضع و اهداف منطبق با سیاست ها و درخواست های سران اتحادیه اروپا نشان دهند. به همین خاطر بر چند موضوع مهم تاکید کرده اند:
1.ضرورت حفظ حقوق زنان و دختران افغانستان.
2.تلاش برای تداوم ارسال کمک های بشردوستانه به افغانستان.
3.تاکید بر ضرورت فراگیر بودن دولت و حضور نمایندگان تمام اقوام و مذاهب در کابینه امارت طالبان.
دیروز همزمان با سفر هیئت طالبان به آنکارا، چند نهاد مدنی و یک حزب سیاسی زنان ترکیه، با انتشار بیانیه و توییت، به این سفر واکنش منفی نشان داده و اعلام کردند، استقبال از نمایندگان گروهی که حقوق زنان و دختران افغانستان را به رسمیت نمی شناسد، نشانه پسرفت در توجه جمهوری ترکیه به حقوق بشر است. مولود چاووش اوغلو وزیر امور خارجه در دیدار با سرپرست وزارت امور خارجه دولت موقت طالبان افغانستان، درخواست کرده که طالبان اجازه دهد، دختران به مدارس بازگردند.
چاووش اوغلو پس از دیدار با امیرخان متقی گفت:«دولت طالبان اعلام کرد که اگر مهاجران افغان بخواهند به کشور خود بازگردند، هر حمایتی لازم باشد انجام خواهند داد. توصیه هایمان را در خصوص تحصیل دختران و اشتغال زنان را بار دیگر به اشتراک گذاشتیم. امروز بار دیگر تاکید کردیم که برای تامین وحدت در افغانستان باید دولتی فراگیر تشکیل شود.»
چاووش اوغلو با تأکید بر اینکه اقتصاد افغانستان نباید سقوط کند، گفت:«ما گفتیم که کشورهایی که حساب ها و پول های خارجی افغانستان را مسدود کرده اند باید از نظر پرداخت حقوق نیز انعطاف پذیری بیشتری داشته باشند.»
در دیگر سوی ماجرا، رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه نیز در کنفرانس مجازی اعضای گروه 20 با محوریت افغانستان، بر همین موارد تاکید کرده است.
اما سوال اینجاست: آیا ترکیه برای به رسمیت شناختن امارت طالبان و توسعه روابط خود با افغانستان تحت حاکمیت طالب ها، این محورها را به عنوان شروط بدون چون و چرا بر روی میز مذاکره خواهد گذاشت؟ پاسخ منفی است.
چرا که مشی عملگرایانه سیاست خارجی ترکیه و همچنین برجسته شدن اهمیت روابط ترکیه با پاکستان و تلاش برای ادامه نفوذ در آسیای میانه، مجموعاً شرایطی پدید آورده که ترکیه در پشت پرده مذاکرات خود، همچنان خواهان در اختیار گرفتن کنترل امنیتی فرودگاه حامد کرزای کابل و موضوعاتی از این دست است و اگر امتیازات سیاسی و اقتصادی قابل توجهی از طالبان بگیرد، در خانه ماندن یا به مدرسه رفتن دختران افغان، نمی تواند به معضلی در روابط ترکیه – طالبان تبدیل شود.
در همین حال، توجه به این نکته نیز ضروری است که طالبان تاکنون در تمام مواضع و اقدامات خود نشان داده که برخلاف خواست ترکیه، توجهی به حضور ازبک ها، ایرماق ها، ترکمان ها و دیگر گروه های دینی و مذهبی و قومی افغانستان در ساختار قدرت ندارد و زیر بار این درخواست های مکرر ترکیه نمی رود.
در نتیجه این موضوع نیز تنها می تواند دستاویز و کارتی برای چانه زنی و امتیاز گیری بیشتر باشد و به مانع و دست اندازی برای توسعه روابط ترکیه و امارت طالبان تبدیل نمی شود.
رابطه طالبان و رژیم اسرائيل و علل احتمالی و پیامدها
تابناک : طالبان و رژیم اسرائيل ظاهرا از حیث جغرافیا و مناسبات منطقهای، ارتباط چندانی باهم ندارند. اما آنچه در ادامه میآید، بیانگر رصد پتانسیلی در ایجاد روابط بین این دو موجودیت است و تلاش میشود بر برخی زوایای آن نوری تابانده و به میزانی مختصر و مفید از آن سخن گفته شود. بدیهیست تحلیل ارائه شده، مبتنی بر پیشینهها و نشانههاست و قصد پیشگویی در میان نیست اما امید است دقت به نکات مطرح شده، برای علاقمندان مفید باشد.
آغاز
سال ۱۹۴۸، رژیم اسرائيل با غلبه بر مبارزان فلسطینی اعلام موجودیت کرد.
بلافاصله کشورهای عربی همسایه فلسطین (معروف به کشورهای طوق) چون مصر، اردن،
سوریه به همراه عراق با حمایت دیگر کشورهای عربی، جبهههای نبرد را به روی این
رژیم گشودند که نهایتا تا سال ۱۹۴۹ و برقراری آتش بس، قریب به ۷۰ درصد فلسطین
تحت اشغال قرار گرفت.
رژیم اسرائيل که در قیاس با شرایط آن روز خود، از ظرفیت چندبرابری ارتشها و
جوامع عربی در حمله و پشتیبانی خبر داشت، ضمن تلاش برای نفوذ به لایههای رهبری
این کشورها و تلاش برای تضعیف این کشورها از درون، به دنبال دوستانی میگشت که
به نوعی موجب تضعیف جبههی عربی شوند. بر این اساس، «استراتژی سیاست پیرامونی»
را شکل داد. در این استراتژی، رژیم اسرائيل که به لحاظ ژئوپلتیک، در بین
حلقهای عربی محاصره شده بود، کوشید تا حلقهای را پیرامون این حلقهی عربی شکل
داده و با متحد شدن با این حلقهی پیرامونی، موازنهای ایجاد کند. ترکیه در
شمال، ایران در شرق و اتیوپی در جنوب، کشورهای عربی طوق را در بر گرفته از
منظر ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک، ظرفیت بینظیری برای ایجاد موازنه و افزایش
امنیت این رژیم، فراهم میکردند.
با گذر زمان و جنگهای ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ بین کشورهای عربی و رژیم اسرائيل،
الگوی دوستان و دشمنان رژیم آهسته آهسته تغییر کرد. در اولین مرحله، آمریکا که
در دهه ۱۹۵۰، تنها یک حامی بود و در موارد مختلف از جمله فروش تسلیحات پیشرفته
و جنگ ۱۹۵۶، با رژیم اسرائيل مخالفتهایی نشان داده بود، با آغاز دهه ۱۹۶۰، جای
فرانسه به عنوان یک متحد راهبردی رژیم را گرفت. در مقابل با کمرنگ شدن زمینهی
مشترک و سیاستهای منطقهای سابق فرانسه، این کشور گاه به انتقاد از رژیم نیز
دست زد. همچنین در فضای جنگ سرد و در برابر حمایت آمریکا، شوروی به حمایت از
اردوگاه مقابل یعنی کشورهای عربی پرداخت و با حمایت از جنبشهای چپ عربی همچون
بعث در سوریه و عراق، اسباب به حکومت رسیدن این گروهها، پوشش امنیتی-اطلاعاتی
و همچنین تسلیح ارتشهای عربی به پیشرفته ترین سلاحها را آغاز کرد. این امر
با جنگ ۶روزه سال ۱۹۶۷ به اوج خود رسید و به قطع رابطهی کامل شوروی و رژیم
اسرائيل و همچنین تهدید آن به ورود به جنگ در دفاع از کشورهای عربی انجامید. در
مرحلهی بعدی و پس از عدم توفیق کشورهای عربی در شکست رژیم اسرائيل در جنگ
رمضان در سال ۱۹۷۳ که با نقشآفرینی بیبدیل ایران در پوشش دادن آثار عدم فروش
نفت توسط عربستان سعودی و تامین انرژی کشورهای غربی، صورت گرفت، در سال ۱۹۷۴ و
با چرخش مصر و خروج از چتر حمایتی شوروی و نهایتا صلح با رژیم اسرائيل در سال
۱۹۷۸، بزرگترین دشمن این رژيم از صدر لیست تهدیدها خارج شد.
پس از تهاجم قوای نظامی شوروی به افغانستان و اشغال آن در سال ۱۹۷۹، رژیم
اسرائيل نیز برای مقابله با شوروی که از اصلیترین حامیان سازمان آزادی بخش
فلسطین و کشورهای سوریه و عراق بود، تلاش کرد تا با حضور در پاکستان و
ساختارسازی متناسب، زمینهی تضعیف شوروی را فراهم آورد.
با گذشت زمان گروههایی مختلف جهت مبارزه با حضور شوروی در افغانستان شکل گرفت.
به موازات شکلگیری این گروهها و به فراخور رویکرد و خاستگاه هریک، حمایتهای
مختلف منطقهای و جهانی نیز از هریک از آنان صورت گرفت. حضور کشورهایی چون
ایالات متحده، پاکستان، رژیم اسرائيل، ایران و عربستان سعودی در عرصه
افغانستان، در کنار چهرههای جهادی شاخصی چون شیخ دکتر عبدالله عزام فلسطینی
-که رسما و در قامت استاد دانشگاه در پاکستان حضور پیدا کرده بود- باعث شد تا
نهایتا و با نقش آفرینی ویژه و حمایت تمام قد ایالات متحده، حضور ارتش سرخ در
افغانستان به پایان برسد. جالب توجه است که بنا بر افشاگریهای «آری بن مناشه»
مشاور عراقی الاصل نخستوزیر رژیم اسرائيل که متولد و بزرگ شده در تهران و مسلط
به انگلیسی، عبری، فارسی و عربی بود، این رژیم با حمایت ژنرال ضیاءالحق که پس
از کودتا و اعدام رئیس جمهور و نخستوزیر سابق، ذوالفقار علی بوتو، در سال ۱۹۷۷
حاکم نظامی پاکستان شده بود، پایگاهی سری در پاکستان برپا کرده و از سال ۱۹۸۳،
در کنار تلاش برای تامین سلاح، به آموزش بخشی از نیروهای پارتیزانی (که تعداد
کل آنها به ۲۰۰هزارنفر رسید) و به طور خاص، جنگاوران حزب اسلامی گلبدین
حکمتیار (متحد ضیاءالحق، پشتون و فعال در شامل و جنوب شرق افغانستان) پرداخت.
شایان ذکر است «بن مناشه» سالها در پیشاور مستقر بوده و در راستای تامین سلاح و
آموزشهای مختلف از سوی رژیم اسرائيل حضور داشته و بر این مهم نظارت داشت. باید
دقت داشت که در آن زمان، حرکتهای مسلحانه اسلامی همچون امروز در منطقه و جهان
رونق نداشت و از قضا گفتمانی رقیب برای رویکردهای انقلابی چپگرایانه محسوب
میشد. از این حیث، حمایت از جریانهای اسلامگرا برای مخالفان بلوک شرق، دور
از ذهن نبوده است و تاریخ معاصر نشان میدهد چنانچه مقتضای منافع باشد، رژیم
اسرائيل ابایی از حضور در افغانستان ندارد.
کدام جهاد؟
جهاد، شاهکلید حذف شوروی از افغانستان بود. با پایان دهه ۱۹۸۰ و خروج قوای
شوروی از افغانستان، عبدالله عزام، که به نسبت دیگران، با رویکردی
وحدتگرایانهتر، به معتدلانی چون احمد شاه مسعود، نگاهی متعادلتر داشت،
برخلاف بسیاری، با افول ستارهی سرخ شوروی در افغانستان، پرچم مبارزه علیه
اشغال فلسطین را بلند کرد. البته ناگفته نماند که او پیش از آنکه کاری از پیش
ببرد، به سرعت و بههمراه دو فرزند خود در نوامبر ۱۹۸۹ در پیشاور پاکستان ترور
شد. تصفیهی این رهبر سرشناس اخوانی سلفی جهادی در اوج تعاملات با گروههای
مختلف و تسلط ایشان بر فضای شمال پاکستان و افغانستان، باعث شد این سوال پیش
آید که آنچه او در دستورکار خود قرار داده بود، چه اثری در افغانستان داشت و چه
تبعاتی برای منطقه به بار می آورد؟
به بیان دیگر، نگاه عبدالله عزام به افغانستان و کاربست نگاه سلفی-جهادی
ضدصهیونیستی، چه تهدیدی برای قدرتهای منطقهای و جهانی محسوب میشد و چه
بازوهای محلی در پاکستان و افغانستان، با پروژهی حذف او همراه شدند و در
پایان، چرا پس از حذف او از این عرصه، راهش ادامه داده نشد و دشمنی با رژیم
اسرائيل در بین جریان پیروزمند سنی جهادی مهاجر، حتی در افغانستان پژواکی پیدا
نکرد؟ و برعکس، گفتمان رقیب او که اولویت را «آمریکا ستیزی» قرار داده بود،
افغانستان را تا قلب جنگی خانمان سوز پیش برد!
افغانستان در دههی ۹۰ قرن بیستم، افغانستان شاهد نبرد گروههای جهادی با یکدیگر بود. در سال ۱۹۹۴، هنگامی که دولتی متشکل از مجاهدین افغانستان تشکیل شده بود، گروه طالبان که از مدارس مستقر در بین قوم پشتون با مذهب حنفی دیوبندی -گسترده در جنوب افغانستان و شمال پاکستان- برخاسته بود، رسما برای تشکیل امارت اسلامی افغانستان اعلام موجودیت کرد. بلافاصله تصرف برخی مناطق افغانستان در دستور کار طالبان قرار گرفت. از این حیث، بسیاری معتقدند همانطور که وقایع سالهای پس از فروپاشی شوروی نشان داد، طالبان که با مجاهدین (تحت رهبری برهانالدین ربانی) در قامت دولت افغانستان وارد جنگ شده بود و نهایتا در بسیاری از مناطق، ایشان را شکست داد، به سبب عقبهی تماما متحد با ایالات متحده آمریکا (عربستان سعودی و امارات متحده عربی و پاکستان که فورا حکومت طالبان بر افغانستان را به رسمیت شناختند) ارتباطی وثیق و راهبردی با ایالات متحده داشتند. هرچند در پس رخداد حملات مختلف القاعده به سفارتخانه های آمریکا و نهایتا، حملات یازده سپتامبر، طالبان با پناه دادن به اسامهبنلادن، مورد غضب آمریکای بوش قرار گرفته بود و به واسطهی شکست در جنگ در برابر آمریکا و کنار رفتن از عرصه سیاسی افغانستان از صحنهی بین المللی حذف شد، اما این جنگ و تبعات آن متوجه ریشه، حامیان و ساختار طالبان نگردید. در نتیجه به مجرد آنکه فرصتی فراهم شد، این گروه از همان خاستگاه، با همان نگاه تشکیلاتی و تقریبا همان حامیان کلیدی، دوباره قامت افراشته و از حدود سال ۲۰۰۶، شروع به مبارزه با نیروهای اشغالگر و دولت افغانستان کرد. این مسیر، نهایتا پس از کشمکشهای فراوان، به مذاکرات مستقیم و توافقی جامع بر سر خروج آمریکا و در عمل و زیر سایهی ضعف مفرط حکومت غنی، استیلای طالبان بر کل افغانستان انجامید و از ایدهی آمریکاستیزی رهبران جهاد، جزئی که به خروج ظاهری آمریکا از افغانستان بسنده میکرد، باقی ماند.
طلیعهی روابط افغانستان و رژیم اسرائيل
اما در این بین و پیش از شروع به فعالیت مجدد طالبان، سخن از تعامل با رژیم
اسرائيل در افغانستان شنیده میشود. کار تا جایی پیش میرود که در پاییز ۲۰۰۵،
حامد کرزی، رئیس جمهور وقت افغانستان، در مصاحبه با «یدیعوت اخرونوت»، تحقق
شرایط دو دولت در فلسطین اشغالی را مقدمهای برای «برقراری روابط کامل با
(رژیم) اسرائيل» و «موجب خرسندی» میداند. او پا را فراتر گذاشته و از امیدش
برای دیدار با آریل شارون سخن گفته، از دیدارهای مکررش با معاون نخست وزیر وقت
رژیم اسرائيل، شمعون پرز، پرده برداشته و او را «مردی عزیز» و «مبارز حقیقی
صلح» میخواند.
این گفتوگو نشان داد که افغانستان، برای رژیم اسرائيل، یک کشور عادی هزاران
کیلومتر دورتر نیست. بلکه به دلایل مختلف، رژیم اسرائيل حساب خاصی روی حضور در
این کشور باز کرده است.
به نظر میرسد سازوکاری که با طراحی و پشتیبانی پاکستان فعال شده و از دهه ۸۰
میلادی، پای رژیم اسرائيل را به افغانستان باز کرد، نه تنها تضعیف نشده، بلکه
با سبقت گرفتن هند و لابیهای هندی-آمریکایی قدرتمند در آمریکا و هندی-اسرائيلی
موجود در طرفین، بسیار مستعد تقویت و تلاش برای پیشی گرفتن از اصلی ترین دشمن
پاکستان، یعنی هند است.
آمریکا؛ کنار گود و آسودهخاطر از طالبان
علیرغم آنکه خروج آمریکا از افغانستان، شتابزده و بعضا مفتضحانه ارزیابی و با
خروج از ویتنام مقایسه شده است، نگاهی به آنچه در مورد خروج از ویتنام رخ داده
است، روشن میسازد که در عین آسیب خوردن ژست جاودانپیروز ایالات متحده، آنچه
در درازمدت رخ داده است چندان ضد منافع این کشور نشده است. از طرفی به طور عام
بلوک شرق از میان رفته است و به طور خاص، ویتنام که روزی پس از جنگی تمام عیار،
با بیرون کردن ارتش آمریکا و تسلط نیروهای کمونیست، در بلوک شرق قرار گرفته
بود، به مانند چین ارتباط اقتصادی تنگاتنگی با ایالات متحده آمریکا دارد. لذا
میتوان اذعان کرد که لزوما یک خروج یا شکست، پایان فعالیتهای آمریکا در یک
امر نیست.
مذاکراتی که سالها پیش ایالات متحده با طالبان آغاز کرده و به سرانجام رساند،
متضمن تفاهم و توافق گستردهای در سطوح مختلف است تا در حد ممکن منافع این کشور
و متحدان آن تامین شود وگرنه به نظر میرسد بر خلاف ویتکنگ ها، طالبان توان
اخراج نظامی نیروهای آمریکایی را نداشت.
یکی از اصلیترین محورهای این توافق، تعهد طالبان به آمریکا مبنی بر عدم
استفاده از افغانستان علیه منافع آمریکا و متحدان آن است. پس طالبان متعهد است
که پس از خروج آمریکا از افغانستان و تسلط بر آن، نه تنها تهدیدی متوجه آمریکا
و همپیمانان آن نشود بلکه چه بسا طبق آنچه تاریخ نشان میدهد و طالبان به طور
ضمنی به آن اشاره داشته است، افغانستان تحت ادارهی طالبان، از حالت نه جنگ و
نه صلح خارج شده و هرچند اندک، منافعی را برای آمریکا فراهم سازد.
لذا هرچند خروج آمریکا برای بازیگرانی چون ایران و چین که آن را عامل ثبات زدا
تلقی میکردند، مثبت تلقی میشود، نه تنها جایی برای ذوقزدگی این دست دشمنان و
رقبای آمریکا باز نمیکند بلکه شامل هشداری است که در صورت عدم تمرکز بر
تغییرات سریع و اتخاذ راهبرد صحیح، ممکن است افغانستان بدون اشغال، بار دیگر
همراه شده و شاهد حضور طیفی از رهبران و شخصیتهایی باشد که عملا نقشی همراه با
متحدان منطقهای برای آمریکا بازی کند. چراکه حامیان و متحدان سنتی طالبان، به
شدت نسبت به این رویکرد پایبند بوده و با طرحریزی و اجرای عادی سازی روابط با
اصلیترین متحد راهبردی و منطقهای آمریکا، رژیم اسرائيل، نه تنها وارد روابط
اقتصادی شده بلکه مناسبات متعدد امنیتی و سیاسی را برقرار کردهاند. ایشان با
تغییر الگوی تهدید، ایران را یکی از عوامل بیثباتی تلقی کرده و به زعم خود با
برقراری روابط با رژیم اسرائيل، از مقدسات مسلمانان دفاع کرده و از تهدید جنگ و
ویرانی کاسته اند.
واضح است که طالبان در پس پیروزی قاطع نظامی با آمریکا مذاکره نکرده است.
آمریکا هم با تسلیم بدون قید و شرط از افغانستان خارج نشده است. بلکه توافقی
صورت گرفته و طرفین تلاش کردهاند دست به اخذ تعهد و تبادل امتیاز بزنند. از
این حیث، چنانچه طالبان بخواهد در قامت جدید خود و به عنوان یک دولت، آنچه که
تعهد کرده است را اجرا کند، در فضای بین المللی پذیرفته شده و دولتی مستقر و
مشروع تلقی شود، پیرو مسیری که طی کرده و مذاکراتی که با آمریکا داشته است،
باید به گونهای فعالیت کند که با نظم جدیدی که در منطقه برقرار شده تعارضی
نداشته باشد. خواه این تعارض با عادیسازی روابط باشد و خواه با پیوستن رژیم
اسرائیل به سنتکام مطرح شود. البته که این حالت، تنها حالت ممکن نیست بلکه
چنانچه طالبان نخواهد رفتار منطقهای خود را متناسب با تعهداتی که داده است پیش
ببرد، عملا خود را برای ورود به دور جدیدی از بیثباتی و جنگ داخلی آماده کرده
است.
روابط طالبان با رژیم اسرائيل، کاتالیزر انضمام به نظام حاکم بر جهان و اهرم
کنترل ایران
نظر به استیلای کامل طالبان بر افغانستان، به نظر میرسد همانطور که تا این لحظه، نوعی موازنه مثبت در مواضع این گروه مشاهده میشود و چسبندگی این گروه به رهبری سیاسی افغانستان، بیش از پیش است، نگاه این گروه به حضور در قدرت، درازمدت و جهانی است. از سوی دیگر، طالبان با بازیگرانی قدرتمند به اسم پاکستان، عقبهی او و ایران، دشمن دیروزش مواجه است. این دو پیش از قدرت سیاسی و امنیتی، صاحب پایگاه ویژه فرهنگی، مذهبی و اجتماعی در افغانستان بوده و هرچند با افت و خیز، توانستهاند حضور و اثرگذاری خود در افغانستان را تا حدی تثبیت کنند. به طور خاص دربارهی ایران، از منظر واقعیت میدانی افغانستان، نه از حیث قومی و نه از حیث مذهبی پیوند راهبردی بین طالبان و ایران وجود نداشته و بر عکس، سابقهی دشمنی و پس زمینهی رقابت، بسیار گستردهتر از ظرفیتهای همکاری بوده و تاریخی است. در نتیجه عجیب نیست اگر افغانستان تحت رهبری طالبان، در ادامهی راهی که ۴۰سال است برای حضور رژیم اسرائيل طی شده، آهسته آهسته و به شکلی سنجیده، همچون ترکیه، جمهوری آذربایجان، اقلیم کردستان، امارات متحده عربی و پادشاهی بحرین، به دنبال استفاده از ظرفیتهای مختلف از جمله ظرفیت رژیم اسرائیل به عنوان عاملی برای موازنه با ایران بگردد و در نتیجه وارد همکاری چندبعدی با این رژیم شده و کفهی خود را در مواجهه با ایران، با ارتقاء از مسائل سنتی چون آب، امنیت مرزی و مواد مخدر، سنگینتر کند. در نتیجه چنانچه این راهبرد به طور عام و ارتباط با رژیم اسرائيل به طور خاص، کارگر افتد، ایران در حمایت از دیگر رقبای طالبان و همپیمانان سنتی خود، دست به عصا تر حرکت خواهد کرد و افغانستان بیشتر به عرصهی رقابت بازیگرانی چون پاکستان، هند، کشورهای غربی، روسیه و چین تبدیل شده و ایران عملا از مناسبات داخلی افغانستان کنار گذاشته خواهد شد.
همچنین چنانچه افغانستان هم مانند پاکستان، مورد مراجعه جهت برقراری روابط با رژیم اسرائيل قرار گیرد، طالبان میتواند به بهانههای مختلفی چون دوری از جنگ، دفاع از صلح و تامین حقوق محقق نشده فلسطینیان و همصدایی با دولتهایی که دست به عادی سازی روابط زده اند، درهای تعامل جهانی با افغانستان را بگشاید و نیاز خود به قرار گرفتن در چهارچوب هنجاری دموکراسی و فرصت تبدیل شدن به آنچه توسط برخی محافل، «حکومت عادی» تعبیر میشود را به جای آنکه از راه سخت و پر مخاطرهی پایبندی به دموکراسی و جمهوریت - که با مبانی طالبان در تعارض است- تامین کند، همچون امارات متحده عربی و پادشاهی بحرین، از میانبر تعامل با رژیم اسرائيل تحت عنوان نمادین «تنها دموکراسی خاورمیانه» فراهم سازد. چیزی که افزون بر دستاوردهای سیاسی، دستاورد اقتصادی نیز دارد و برای چین، همسایهی ابرقدرت افغانستان، مطلوب، تسهیلگر و در راستای سیاست توسعه ژئواکونومیک آن قلمداد میشود. شکل گیری یک بندرخشک در غرب چین به دور از دوقطبی شدید هند و پاکستان و بسط قدرت این کشور به گونهای که از پیادهسازی متناسب سازوکارهای اقتصادی جهانی صیانت کند، امری معقول و مطلوب است.
رژيم اسرائيل چه نیازی به طالبان دارد؟
همانطور که اشاره شد، رژیم اسرائیل از بدو اشغال فلسطین و مواجهه مکرر و خونبار
با جبههی یکپارچهی عربی، در تلاش بود تا با پی گرفتن «راهبرد اتحاد پیرامونی
و اتحاد با ترکیه، ایران و اتیوپی، حلقهای از متحدان غیرعرب را دور تا دور
کشورهای عربی که در آن زمان، دشمنان تراز اول این رژیم به حساب می آمدند شکل
دهد. امروز اما با مسلط شدن محوری جدید معروف به محور «مقاومت» که راهبرد خود
را استفاده از ظرفیتهای جهانی و اسلامی در مقابله با اشغالگری و دفاع از
آزادسازی فلسطین میداند، موضوع از سطح نژادی و امت عربی فراتر رفته و
جابهجاییهایی در هر یک از دو طرف صورت گرفته است. ایران با پیروزی انقلاب
اسلامی به صف مخالفان رژیم اسرائيل پیوسته و به نوعی این جبهه را هدایت میکند
و برخی دیگر از موجودیتهای سیاسی که بعضا دارای ماهیت عربی نیز هستند به صف
متحدان این رژیم پیوستهاند. این یارکشی جدید رژیم صهیونیستی که کشورهایی از
اروپای مسلمان و مغرب عربی را هم درگیر کرد، تا جایی پیش رفته است که عمران
خان، رئیس جمهور جمهوری اسلامی پاکستان به عنوان همسایهی ایران و تنها کشور
مسلمان هستهای، به صراحت از فشار بسیار برای عادی سازی روابط با رژیم اسرائیل
سخن گفت و تجربهی توافقهای صورت گرفته نیز نشان داد که تقریبا جز موانعی که
حکومتها ایجاد کردهاند، عوامل دیگر چون عوامل اجتماعی اثر کوتاه مدتی بر این
تصمیمها نداشته و ممانعتی را سبب نشدهاند.
امروز دشمن رژیم اسرائیل، شوروی نیست که با تقویت مجاهدین افغان، تلاش کند تا
آن را زمینگیر کند. امروز ایران مستقیما توسط این رژیم مورد هدف قرار گرفته و
قرار داشتن افغانستان در شرق ایران، این فرصت را برای رژیم اسرائيل فراهم
میکند که با ایجاد روابط با طالبان و حضور در افغانستان، چند هدف را دنبال
کند:
۱- خنثی کردن ظرفیت هرچند محدود شکلگیری و رشد گروههای جهادی ضدصهیونیزم و
پیوستن افغانستان به محور مقاومت
۲- تکمیل محاصرهی ایران و امکان حضور در تمامی مرزهای این دشمن و رقیب
منطقهای
۳- استفاده از حضور و نفوذ افغانستانیها در ایران برای تحت فشار قرار دادن
ایران
۴- تحت الشعاع قرار دادن عقبهی راهبردی ایران و تضعیف توسعه بازوهای نظامی چون
لشکرهای فاطمیون و زینبیون.
مواضع رسمی
تا لحظهی نگارش این متن، هیچ موضع رسمی از جانب رژيم اسرائیل در خصوص پیروزی
طالبان گرازش نشده است. مواضع غیررسمی نیز از دو سوی اعلام خوشبینی و بدبینی
داشته اند. اما طالبان ساکت نبوده و در مواردی به اظهار نظر پرداخته است. به
عنوان مثال مصاحبهی سهیل شاهین، یکی از سخنگوهای طالبان، با شبکهی عبری زبان
سرشناس «کان»، شامل این پیام بود که طالبان از آزار ندیدن اقلیتهای دینی
اطمینان خاطر خواهد داد. همچنین او تاکید کرد که امیدوار است آمریکایی ها به
افغانستان بیایند و برای بازسازی افغانستان، طالبان به دنبال ارتباط با جهان
است. او در پاسخ به سوال خبرنگار کان از روابط احتمالی با جنبش حماس خصوصا در
پی تبریک این گروه به طالبان، تاکید کرد که هیچ رابطهای با این گروه در هیچ
مکانی نداشته و طالبان صرفا با اشغالگری در افغانستان جنگیده است.
همچنین محمدنعیم، دیگر سخنگوی طالبان، در مصاحبه ای تلویزیونی با برنامهی
جهانآرا شبکه ۴ ایران، به محکوم کردن ظلم در حق فلسطینیان بسنده کرده و هیچ
موضع تعیین کنندهای در دفاع از مقاومت اتخاذ نکرد. همچنین شایان ذکر است که پس
از حساسیت برانگیز شدن مواضع کجدار و مریز طالبان در خصوص رژيم، ذبیحالله
مجاهد، سخنگوی ارشد طالبان، در یکی از آخرین مصاحبههای خود با شبکهی العالم
در خصوص قضیهی فلسطین گفت: «قدس قضیهی مشترک میان مسلمانان است و همهی
مسلمانان باید حول آن با هم متحد شوند». همچنین در بین مواضع اخیر، صریح ترین
موضع را ضد رژيم اسرائیل اتخاذ کرده و افزود: «اسرائيل غدهای در پیکرهی امت
اسلامی است». اما پیش و پس از این سخنان، تاکید کرد که هیچ ارادهای به
راهکارهای متکی بر قدرت سخت وجود ندارد، طالبان خواهان جنگ نیست و میتواند
همهی مسائل را از راههای دیپلماتیک و گفتوگو حل کند و این چه بسا از
نزدیکترین موضع ها به موضع عربستان سعودی و میانهی همان راهیست که کشورهایی
چون امارات متحده عربی طی کرده اند.
اما جالب توجه این که در کنار مواضع گروه «طالبان»، گلبدین حکمتیار -که پیشتر
به رابطهاش با مستشاران اسرائيلی اشاره شد-، طی مصاحبهای با خبرگزاری آناتولی
در شهریورماه ۱۴۰۰، به شکلی تمام قد از شکل گیری «امارت اسلامی» توسط طالبان
دفاع کرد.
سخن آخر
از آنجا که پیچیدگی تعاملات منطقهای بسیار بالا رفته است، ارائهی گزارههای
قطعی به سادگی ممکن نیست. به عنوان مثال سال گذشته، در جنگ قرهباغ، پاکستان و
رژیم اسرائیل در حمایت از آذربایجان به کمک آمدند. امروز نیز آنچه به طور علنی
مشخص است، ترکیه و قطر در حمایت از طالبان، به پاکستان کمک میکنند. این ارتباط
کم سابقه، تحلیل نقش بازیگرانی چون رژیم اسرائیل را سخت می کند. از سوی دیگر،
طالبان که با زور اسلحه و بدون تکیه بر هیچیک از مظاهر مردمسالاری، حاکم بر
افغانستان شده و به شکلی صریح و بدون پردهپوشی، با کشورهای کلیدی منطقه که از
قضا رقیب دیرینه و بعضا دشمن هم هستند، تفاهم و گفتوگو کرده، به نظر میرسد
آگاهانه وارد فضایی پیچیده شده است. پیامی که از این توافق میتواند دریافت شود
این است که زمین بازی برای ایشان، منحصر به منطقه نبوده و چنانچه هریک از
بازیگران منطقهای (همچون ایران) بخواهند طالبان را برای جنایات و ظلمهایی که
انجام میشود، تحت فشار بگذارد، بازیگر یا بازیگرانی فرامنطقهای و قویتر از
موضعی بالاتر نسبت به حفظ موازنهی اخیر وارد گود خواهند شد.
بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی افغانستان، تعاملی تنگاتنگ با آمریکا و
متحدانش داشت. اما چنانچه از منظر برقراری روابط افغانستان و رژیم اسرائیل به
این امر نگاه کنیم، شاهد تفاوتی هستیم و آن تغییر زمینه است. اگر در دوران
جمهوری اسلامی افغانستان که با فرار غنی پایان یافت، اتفاقی از این دست
میافتاد، سازوکار سیاسی داخلی، تعاملات دیپلماتیک و حتی معارضین مسلحی وجود
داشتند که ابزار مناسب را در دست داشته و حق اعتراض را برای خود محفوظ می
دانستند. اما امروزه که عمدهی جریانها و گروههای سیاسی (جز برخی همچون
مقاومت پنجشیر)، عرصه را واگذار کرده و به موازات، کشورهای اثرگذار منطقه و
جهان نیز در برابر تسلط طالبان بر کل افغانستان، موضع مخالف اتخاذ نکردهاند،
چنانچه عادی سازی روابط با رژیم اسرائيل در دستور کار طالبان قرار بگیرد، به
نظر میرسد یا اعتراضی نخواهد شد و حتی اگر از سوی مردم و گروهها و یا
کشورهایی چون ایران اعتراضی شود، چه بسا زمان مناسب اثرگذاری برای چنین
اعتراضهایی گذشته و اهرم فشاری جهت به کرسی نشاندن این دست مواضع در افغانستان
متصور نباشد.
تغییر رئیس آیاسآی؛ پاکستان چه طرح جدیدی برای منطقه دارد؟
کارشناس مسائل بین الملل با بررسی تغییر رئیس جدید آی اس آی تاکید کرد که اتحادی بین ترکیه، جمهوری آذربایجان و پاکستان در قفقاز شکل گرفته است و به نظر می رسد یکی از اهداف این اتحاد محاصره ایران باشد.
کار رییس پیشین آی اس آی پاکستان به پایان رسید تا او جایش را به یک نیروی تازه نفس تر و تحصیل کرده تر دهد. ژنرال ندیم احمد انجم، به عنوان رئیس جدید مهمترین سازمان اطلاعاتی پاکستان، سازمان استخبارات ارتش آیاسآی منصوب شده است. و فارغ التحصیل کالج سلطنتی مطالعات دفاعی، بریتانیا سندهرست است. ژنرال پرویز مشرف و ژنرال راحیل شریف، هم از همین کالج فارغالتحصیل شده بودند.پیش از این فیض حمید در چنین جایگاهی بود اما اخرین تصویر منتشر شده از او در کابل در حالی که در مقر طالبان بود و فنجانی هم در دست داشت، جنجال زیادی به راه انداخت. برخی حضور حمید در افغانستان بلافاصله بعد از سقوط دولت این کشور به دست گروه طالبان را نشانه ای شفاف از همراهی این کشور در به قدرت رسیدن طالب ها دانستند. امری که ظاهرا برای این ژنرال گران تمام شد.
اما ندیم احمد انجم سابقه طولانی دارد.ژنرال انجم تجربه کاری زیاد و موفق در ایالتهای خیبر پختونخوا، بلوچستان و کراچی به عنوان فرمانده قول اردو/ سپاه در این استانها دارد. گزارش شده است که ماموریتهای پیشین او عمدتا موفقیت آمیز بوده است. حالا انتظار می رود که با تغییرات عمده در مهم ترین سازمان امنیتی پاکستان نوع رفتار این کشور در قبال افغانستان و قفقاز تغییرات زیادی کند.
در خبرآنلاین با پیرمحمد ملازهی در این زمینه به گفتگو نشسته ایم:
ندیم احمد انجم که به تازگی در آی اس آی مشغول شده به نظر پرونده درخشان و پرباری در زمینه کاری خود دارد و شخصیت مهمی است. او چه کسی است و چرا جای فیض حمید را گرفته؟
او یکی از فرمانده های مهم ارتش بوده و تجربه های زیادی در منطقه خیبر و بلوچستان داشته و فرماندهی آن منطقه نیز به دست همین شخص بوده است. از نظر تجربه کاری فردی با تجربه ای است. از نظر تحصیلی هم رتبه خوبی دارد و فارغ التحصیل آن دانشگاه انگلیسی است که اغلب فرماندهان ارتش پاکستان هم درس خوانده و فارغ التحصیل آن هستند. از هر نظر هم تجربه و هم آموزش وی فردی کارایی است. اما این که چرا به این پست رسیده به این بر می گردد که به هر حال ژنرال حمید که رئیس آی اس آی بود، بعد از تحولاتی که در افغانستان پیش آمد و دخالت اشکاری کرد، لزوم تغییراتی در فرماندهی ارتش به وجود آمد که البته تنها در این بخش هم خلاصه نمی شد. آنها با تغییر اخیر تلاش کرده اند تا آن دخالت را جبران کنند.
به نظر می رسد که این فرمانده ارتش پاکستان تجربه زیادی در افغانستان دارد. یکی از مهم ترین ماموریت هایی که آی اس آی برای خودش تعیین کرده، امور مرتبط با کشور افغانستان است و حامی طالبان هم شناخته می شود. ایا رویکرد پاکستان به این کشور با حضور احمد ندیم تغییری خواهد کرد؟
من بعید می دانم که شاهد تغییرات عمده ای باشیم. سیاست پاکستان در قبال این کشور همسایه یک سیاست استراتژیک است و تعیین کننده اش ارتش این کشور در کلیت آن است. دو مساله وجود دارد که ارتش نسبت به آن حساس است یکی مساله افغانستان و دیگری کشمیر. دولت در این دو مورد دخالت ندارد. در کلیت نظام ارتش پاکستان این دو موضوع در حوزه کاری هیچ گروه و ارگان خاصی قرار نمی گیرد. بلکه کل ارتش یک نگاه استراتژیک به آن دارد و همان را هر کسی که در آی اس آی بیاید باید از آن پیروی کند.
یک مساله ای که مطرح می شود این است که با تغییرات عمده در آی اس آی، عموما تغییراتی در رفتار پاکستان در قبال افغانستان ایجاد می شود..
واقعیتش این است که این یک ذهنیت است. افغانستان به هر حال یک خط قرمز برای پاکستان است. اسلام اباد چند هدف اصلی را در این کشور دنبال می کند که هر دولتی که در این کشور بر سر کار بیاید، چه طالبان باشد و چه نباشد، تغییری در سیاست هایش نخواهد داد. پاکستان در وهله اول به دنبال به رسمیت شناختن خط دیورند است. دوم می خواهد دولت دست نشانده ای در کابل باشد که این موضوعات را دنبال نکند و اسلام اباد دست بازی در این خصوص داشته باشد. سوم اینکه هند نتواند در افغانستان دست بالا را داشته باشد و چهارم اینکه یک خط ترانزیتی از پیشاور به اسیای مرکزی برود که مطرح شده با طالبان چنین اتفاقی هم بیفتد. بنابراین اهداف این چنینی خیلی به افراد بستگی ندارد.
با توجه به ویژگی های کاری و شخصیتی آیا او مجری توانمندی برای این اهداف هست؟
موضع و هدف همه آنها یکسان بوده. ممکن است کسی برود و دیگری بیاید. اما خط کلی که پیاده می شود را کسی نمی تواند تکان بدهد.
ماجرای قفقاز هم نگران کننده است. پاکستان مایل به دخالت در این منطقه هم هست. ایا با شرایط جدید اسلام اباد به چنین خواسته ای درقفقاز، با حمایت آی اس آی می رسد؟
به نظر می رسد که بله. ترکیه و پاکستان به یک جمع بندی رسانده اند که احتمالا پشت سرش اسراییل و امریکا قرار دارند و رقابت در قفقاز شروع شده. واقعیتش این است که یک اتحاد میان پاکستان و اذربایجان و ترکیه در حال شکل گیری است و دستگاه های امنیتی سه کشور با یکدیگر هماهنگ عمل خواهند کرد. بنابراین به نظر می رسد که پاکستان و ترکیه و اذربایجان در اینده در قفقاز حضور پررنگ تری داشته باشند. البته فقط آی اس آی نیست که در این مساله دخالت دارد. مجموعه حاکمیتی در پاکستان به چنین نتیجه ای رسیده است.حتی به نظر می رسد که یکی از اهداف آنها محاصره ایران باشد و در طولانی مدت تهران باید توجه ویژه ای به این اتحاد در قفقاز داشته باشد. وگرنه بی توجهی می تواند مشکل ساز باشد.