ناسیونالیسم قومی پشتون و فروپاشی افغانستان
ایندیپندنت فارسی : بر اساس طنزی قدیمی، «بزرگترین دستاورد اتریش این است که جهان را قانع کرد بتهوون اتریشی و هیتلر آلمانی است.» به همین سان، باید به سیاستمداران پشتون (اوغان) جایزه داد که خارجیهای زودباور و «کارشناسان» را قانع کردند که افغانستان همیشه همین مرزهای کنونی بوده است و بیشتر جمعیت آن پشتوناند. برای همین است که آنها مدعی «حق» حکومت پشتونها بر افغانستاناند.
واژه «اوغان» مترادف «پشتون» یا «پتهان/پتان» است. این واژه را در متون جغرافی و تاریخ فارسی و عربی قرن دهم میلادی میبینیم. از «اوغان» در مورد مردمانی استفاده میشود که در کوههای سلیمان غرب هند (پاکستان امروز) زندگی میکردند. اوغانها از قرون وسطی، راهزن و سرباز بودند. سلطان محمود غزنوی اوغانها را به عنوان نیروهای مزدور به خدمت میگرفت اما تیمور لنگ اوغانها را مزاحم خود میدید و قتلعامشان کرد.
قابلیتهای نظامی اوغانها و میل آنها به خشونت و نزاع از خصوصیات شناخته شده شان بود. ویلیام دالریمپل، تاریخدان اسکاتلندی، در نوشتهای غریب، در مورد رسم نزاعهای خونین آنها مینویسد: «چیزی شبیه تفریح ملی است؛ مثل معادل افغانستانیِ کریکت محلیِ شایرهای انگلستان.»
جغرافیدانان و تاریخدانان پیشامدرن هرگز از مناطق افغانستان امروزی به عنوان «افغانستان» نام نمیبردند. آنها از نامهای محلی همچون بامیان، بلخ، فراه، غور، کابل و پنجشیر استفاده میکردند. اگر میخواستند در سطح کلان نام این مکان را ذکر کنند یا «ایران» بود (یا مترادفهایش همچون ایرانشهر یا ایرانزمین) یا هند، سند، خراسان، سیستان، ترکستان یا ماوراءالنهر. شهرها و مناطقی همچون بلخ، بوست (هلمند)، فراه، هرات، کابل، مرو و غیره بخشی ماهوی از ایران شمرده میشدند. (برای نمونه نگاه کنید به نوشته تورج دریایی، «شهرستانهای ایرانشهر»، ۱۲-۷۲؛ بینام/مینورسکی، «حدود العالم»، بخشهای ۲۳ و ۲۴)
اولین اشاره به نام «افغانستان» را سیف الهروی در «تاریخ هرات» (نوشته ۱۳۲۲ میلادی) آورده اما در اینجا هم منظور از افغانستان، باریکه کوچکی از قندهار تا غزنه است که در شرق به کوههای سلیمان محدود میشود و از مهاجرت اوغانها به سوی غرب از هند به ایران خبر میدهد. اوغانهایی که اساسا ساکن سرزمین هندوستان بودند، اکنون به سرزمینهای ایران قدم میگذاشتند. مثلا شهر قندهار بخشی از ایران بود؛ اما غزنه متعلق به هند بود. (برای نمونه نگاه کنید به بینام/مینورسکی، «حدود العالم»، بخش ۲۴، بند ۹)
متون پیشامدرن جغرافی و تاریخ به روشنی نشان میدهند که در بیشتر مناطق افغانستان امروزی، مردمانی غیر از اوغانها زندگی میکردند. آنان را با نامهای قومی یا نسبهایشان میشناختند (صفاتی که از محل زندگی یا تولدشان خبر میداد)؛ مثلا هروی (هرات)، پنجشیری، بلخی، تاجیک یا بدخشانی و هنوز منظور از لفظ اوغان (پشتون)، مردمانی هندی بودند که به زبان هندو-ایرانی پشتو سخن میگفتند و سرزمینهایشان در قلب هند بود.
این اوضاع در قرن نوزدهم تغییر کرد. بریتانیاییهای مستقر در هند یک چهره پشتونِ خارجیستیز و ضدشیعه به نام عبدالرحمان را امیر افغانستان کردند و به او پول نقد و تسلیحات مدرن دادند. به امیر گفتند در مقابل دستاندازیهای احتمالی ایران و روسیه از مرزها حفاظت کند. او برای این کار، نسلکشی مردمان هزاره را غالبا شیعه بودند به راه انداخت و مناطق غیرپشتون در شمال، شمال شرق، غرب و مرکز را زیر سلطه خود درآورد. جانشینان او تا محمد داود (که در سال ۱۹۷۸ در کودتایی مارکسیستی سرنگون شد) در دولتسازی بهشدت شکست خوردند اما آغازگر روند تحمیل زبان پشتو و هژمونی پشتونها بر مردمان متکثر افغانستان شدند.
مرزهای افغانستانِ معاصر را بریتانیاییها و ٰژوزف استالین تعیین کردند و واژه «افغانستان» بر این کشور ساختگی تحمیل شد. طولی نکشید که غربیهای بیمبالات از جمله «کارشناسان افغانستان» از بلوچها، هزارهها، پنجشیریها، ازبکها و دیگران به عنوان «افغان» نام بردند. با توجه به تاریخ سوءاستفاده، بردگی، شکنجه و نسلکشی که تداعی کننده حاکمیت یک قوم می باشد، بیشتر غیرپشتونها از استفاده از واژه اوغان برای شناسایی خویش به عنوان شهروند افغانستان پرهیز میکنند.
افغانستان کشور است نه ملت. اکثریت سرزمین افغانستان ایرانی است؛ بخشی از آن هم هندی است. فرهنگ افغانستان فارسی-اسلامی است؛ این فرهنگی است که از آن مولوی، حافظ، رودکی، خیام، غزالی، ابوریحان بیرونی، ابن سینا، نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی و غیره بر آمدهاند؛ و هنر درخشانی که در نمایشگاه «ایران شکوهمند» موزه ویکتوریا و آلبرت دیدیم. زبان اکثریت در افغانستان فارسی است. امپراتوری بریتانیا مردمان هندی را بر فارسیوانهای (فارسیزبانهای) خراسان، بامیان و سیستان تحمیل کرد. زبان پشتونها از نظر فارسیوانها غیرقابل فهم است. حاکمان پشتون برای صحبت با بندگان خود (یعنی قربانیان خود) میبایست فارسی یاد میگرفتند. این است که گویش «دری» (منصوب به گویش درباری در دوره ساسانیان) در فارسی پا گرفت.
خلاصه اینکه «افغانستان» یعنی «قُلابستان». پشتونها از این واقعیت آگاهاند. پشتونها چیزی برای برابری با پنج هزار سال تاریخ و فرهنگ ایرانی ندارند. همین است که بر «پشتونسازی» اصرار میکنند؛ یعنی حذف یا انقیاد سایر هویتها، فرهنگها و زبانهای رایج. کارزارهای پشتونسازی مشابه کارزارهای روسیسازیاند که تزارها و کمیسرها سر مسلمانان آسیای مرکزی آوردند.
در تاریخ جلو بیاییم و به ۱۱ سپتامبر و لشکرکشی آمریکا به افغانستان برسیم. متحدان آمریکا همگی غیرپشتون بودند: ازبکها، پنجشیریها و هرویها. پشتونها در آمریکا و اتحادیه اروپا از اینکه میدیدند کابل به دست پنجشیریها میافتد یا ازبکها و هزارهها و هرویها حاکم بر میهن خویشاند، هراسان بودند. در همان حال که افغانستان بمباران میشد، ناسیونالیستهای قومی همچون اشرف غنی و زلمای خلیلزاد بازگشت پشتونها به اوضاع پیش از جنگ را تدارک میدیدند. همکار و همراه آنها در این راه «بهاصطلاح کارشناسها» و اخضر ابراهیمی، فرستاده ویژه سازمان ملل برای افغانستان بودند.
تلاش ناسیونالیستها برای بازگرداندن افغانستان به اوضاع پیش از جنگ، زمانی که تنها پشتونها بر این کشور حاکم بودند، به روی کار آمدن حامد کرزای به عنوان رئیسجمهور موقت منجر شد. «کارشناسان» افسوس خوردند که افغانستان «چندپاره شده» و شاید افغانستان هم مثل یوگسلاوی به چند کشور تجزیه شود. غنی و خلیلزاده این خط فکری را تشویق کردند و تجمیع قدرت در یک نهاد سیاسی، یعنی ریاستجمهوری به عنوان پادتنی برای بیماری خیالی «بالکان سازی» تجویز شد.
به رهبران جوامع غیرپشتون برچسب «جنگسالار» یا «ناقض حقوق بشر» زده شد. احمد رشید با پیشبرد برنامه سازمان اطلاعات پاکستان در جهت به حاشیه راندن رهبران سیاسی و نظامی غیرپشتون، سیاهنمایی درباره رهبران غیرپشتون را آغاز کرد و تقریبا در هر گفتوگوی تلویزیونی، از آنها به عنوان جنگسالار نام برد. به برخی رهبران غیرپشتون هم که به مذهب اسلامی خود عمل میکردند، لقب «اسلامگرا» و «افراطی» داده شد و نمایندگان آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل طردشان کردند و ترجیح دادند با پشتونهای غربیشده ارتباط و همکاری داشته باشند. «دموکراتهای سکولار» و «تکنوکراتهای» وارداتی (مثل اشرف غنی) مد شدند و غنی مدعی شد که نابغه متخصص ترمیم دولتهای ناکام است و حتی در این مورد کتاب نوشت!
کارشناسان واقعی میگفتند که رهبران خوشههای قومی متنوع افغانستان به بازیکنان پوکر میمانند؛ میخواهند ژتونهای بازی را قسمت کنند، نه میز پوکر را. در ضمن چندپاره بودن حالت طبیعی افغانستان بود؛ تنوعات قومی-زبانی و جغرافیایی این سرزمین نکات مثبتیاند که باید از طریق مرکززدایی از آن استقبال شود. چارچوب فدرال در کشورهایی همچون استرالیا، آلمان، سوییس و آمریکا به این دلیل موفق شد که تنوع نهادینه آنها را در نظر گرفت؛ اما به کارشناسان واقعی توجهی نشد.
خلیلزاد، غنی، کرزای، ابراهیمی و غیره اراده خود را بر لویی جرگه قانون اساسی سال ۲۰۰۳ تحمیل کردند. قانون اساسی در ۴ ژانویه ۲۰۰۴ تصویب شد و قدرت را در دستان ریاستجمهوری متمرکز کرد و در نتیجه، سامانه «همهچیز از آن برنده» ایجاد شد که هدفش درهم کوبیدن آمال سیاسی غیرپشتونها بود. ویلیام مالی، دانشور حقوقی استرالیایی، در نظراتی که برای گروه سازمان ملل نوشت، با این الگو مخالفت کرد. به نظر او بیتوجهی شد. به جای به رسمیت شناختن تنوعهای نهادینه منطقهای، قومی و زبانی «قلابستان»، خارجیها سامانه اداره مرکزی و ناکارامدی را تحمیل کردند.
توافق بُن (۵ دسامبر ۲۰۰۱) به «سرشماری مردم افغانستان» (بند ۳، تبصره دو) پیش از انتخابات فراخوان داد اما اجرا نشد چرا که پشتونها مدعی اکثریت بودند و سرشماری نشان میداد که درست نمیگویند. اگر پشتونهای پاکستان هم محسوب میشدند شاید در اکثریت بودند؛ اما در آن صورت، باید میلیونها ایرانی و تاجیکستانی را هم به درصد تاجیکها اضافه کرد و ازبکستانیها را به درصد ازبکها.
انتخابات معیوب و پرتقلب هژمونی پشتونها را تحکیم و سرنوشت افغانستان را محتوم کرد. پشتونها در ۲۰ سال گذشته از نهاد ریاستجمهوری و تمام نهادهای دولتی و سازمانهای غیردولتی نه برای دولتسازی که برای تحمیل سیاستهای قومی-ناسیونالیستی پشتون استفاده کردند. یک نمونه کارت شناسایی زیستسنجی است. غنی و دارودستهاش اصرار کردند که تمام شهروندان، فارغ از قومیت، به عنوان «اوغان» ثبت شوند. این موضوع شکافهای تلخ و غیرضروری را سبب شد.
یکی دیگر از آسیبهایی که ناسیونالیسم قومی پشتون وارد آورد، «برنامه همبستگی ملی» بود. افغانستان پیش از فرود آمدن خارجیها با سوغات دموکراسی و دولتداری، مکانی بیدولت و بیحکومت نبود. سازوکارهای بومی حکمرانی، مالیات، قانون و نظم از زمان باستان شکوفا شده بودند. شوراهای روستایی مناطق را مدیریت و اختلافها را حل میکردند. شورای مشورتی شمال که احمد شاه مسعود بر پا و رهبری کرد، برای پسران و دختران آموزش فراهم کرد و مدیریت و عدالت را به مناطق تحت سیطره خود آورد اما کابل بهجای توسعه نهادهای موجود حقوقی و اجرایی، اصرار کرد که از طریق «برنامه همبستگی ملی» نهادهای جدید درست کند. هدف اصلی این برنامه نابود کردن نهادهای قومی و بدینسان دریغ کردن قدرت اجرایی و سیاسی از غیرپشتونها بود. این مستقیما به ناکامی کابل در ارائه خدمات دولتی منجر شد و به شورش به رهبری طالبان کمک کرد.
در دوره ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ که طالبان سر کار بودند، ناسیونالیستهای قومی پشتون در غرب از اینکه جوامع و مناطق غیرپشتون (به جز پنجشیر) شکست خورده و به حاشیه رانده شدهاند، ابراز رضایت میکردند. آنها به «برادران پشتون» خود افتخار میکردند. در پی ۱۱ سپتامبر، لحنِ خود را در عرصه عمومی عوض کردند اما سازشان هنوز بر همان کوک بود. پشتونها با توافقهای تشریک قدرت مخالف بودند چرا که چنین توافقهایی به غیرپشتونها (و پشتونهای به حاشیه رانده شده که جذب طالبان شدند) از قدرت سیاسی و بودجههای موجود سهم میداد. ناسیونالیستهای قومی ترجیح میدادند طالبان به قدرت برسد تا اینکه قدرت را با تاجیکها، ترکها، ازبکها و هزارهها قسمت کنند.
آنها در اواخر ژوییه و اوایل اوت ۲۰۲۱ هم دقیقا همین کار را کردند. حاکمان شهرستان و ولایتها که غنی تعیین کرده بود، استانها را به «برادران پشتون» خود تحویل دادند. ارتش ملی افغانستان پر از افسران پشتون شده بود. آنان هم مثل والیان پشتون به برادران پشتون خود تسلیم شدند. (در ازای پول نقد و جوایزی که قرار بود وقتی طالبان به منابع مالی دولت دست یافت به آنان بدهد) مثلا در هرات، افسران و داوطلبان تاجیک و هروی میخواستند بجنگند اما به آنان دستور داده شد به طالبان تسلیم شوند و آنها ترجیح دادند با تسلیحات و تجهیزات خود به ایران فرار کنند.
تنها دوستان واقعی آمریکا جوامع غیرپشتون بهخصوص هزارهها و پنجشیریها بودند. آنان از طالبان متنفرند و اگر آمریکا با تسلیحات، اطلاعات و پوشش هوایی، بهخصوص پهپاد، از آنها حمایت کرده بود، حاضر به جنگیدن بودند؛ اما دولت آمریکا، از بوش تا بایدن، همواره جانب پشتونها را گرفته است.
اثربخشی الگوی چینی طالبان برای افغانستان
خطر خیزش بهار شرقی
دیپلماسی ایرانی: یکی از مهمترین اصول سیاستگذاری را میتوان اصل یادگیری یا آموزش دانست که سیاستگذاران را به یادگیری یا عبرت آموزی از سیاستهای پیشین و توجه به سیاستگذاریهای مشابه و پیشینه سیاستگذاری کنونی در دوران گذشته توصیه و ملزم میکند.
اهمیت اصل یادگیری در سیاستگذاری و حکمرانی چنان اهمیت یافته است که نقشی اساسی در موفقیت یک سیاستگذاری یا بقای یک حکمرانی به خود اختصاص میدهد. یادگیری و عبرتآموزی از سیاستهای پیشین، دیگر تنها یک توصیه مذهبی یا اخلاقی نیست، بلکه یکی از اصول موفقیت حکمرانی در عصر کنونی است به گونهای که "فرید زکریا" معتقد است: «آموختن از دیگران، دیگر یک الزام اخلاقی یا سیاسی نیست و رقابتپذیری بیش از پیش به آن وابسته است.»1
با این حال یادگیری و عبرتآموزی، روند دیگری نیز دارد که به جای یادگیری از دیگران بر یادگیری یا عبرت از خود استوار است. در این الگوی یادگیری به سیاستها و اقدامات گذشته خود توجه میشود تا از خطاها و خسارات تکرار مجد چنین سیاستهایی اجتناب شود. در این الگو است که برخی حکمرانان به جای توجه به یادگیری از دیگران، به تدوین و اجرای سیاستهایی میپردازند که نتیجه آن شکست و خسارت خود بوده است. در نفی الگوی یادگیری از شکستهای پیشین خود،" اتوفن بیسمارک " نخستین صدراعظم آلمان و سیاستمدار بزرگ آلمان و اروپا در قرن 19 میگویند: «تنها یک احمق از اشتباهات خود میآموزد و نه از اشتباهات دیگران.»2
با چنین پیشزمینهای از الگوهای یادگیری میتوان به بررسی خیزش مجدد و پیروزی شوکآور طالبان در افغانستان پرداخته و پیروزی سریع و کم دردسر آنان را در تغییر و اصلاح الگوی یادگیری آنان با یادگیری از الگوی جنگ چینی "سون تزو" مورد بررسی قرار داد:
یکم - سیاست پر هزینه دهه 1990 طالبان در حمله مستقیم به کابل و منبع قدرت افغانستان: گروه ستیزهجو و جهادی طالبان در دهه 1990با پشتوانه مالی و لجستیکی به جامانده از کمکهای آمریکا علیه اتحاد جماهیر شوروی و کمکهای عربستان و پاکستان در یک خیزش طوفانی در جنوب افغانستان توانستند به پیروزیهای بزرگی دست یافته و علیرغم وجود دولت مرکزی به ریاست جمهوری برهانالدین ربانی، جنوب افغانستان را به تصرف خود درآورده و اعلام موجودیت کنند.
بخش مهمی از پیروزیهای اولیه طالبان در دهه 1990 میلادی و 1370 شمسی را باید مدیون نبرد و اختلافات قومی میان اقوام تاجیکی، هزاره و ازبک با پشتون دانست که طالبان با ادعای احقاق حق قوم پشتون و با حمایت پاکستان توانست بخش عمدهای قوم پشتون و سپس فرماندهان جهادی سایر اقوام را با پرداخت پول به سوی خود جلب کند.
سیاست نظامی طالبان در دهه 1990 بر الگویی استوار بود که بسیار خشن و هزینهساز بود. در این الگوی نظامی، طالبان بعد از اشغال بخشی از ولایتهای جنوبی افغانستان که عمده آنان پشتون نیز بودند در شهویرماه 1374 با هدف اشغال پایتخت، حمله به کابل را آغاز نمود اما حملههای مکرر و سنگین طالبان به کابل با شکست مواجه شد تا اینکه سرانجام یک سال بعد یعنی در شهریور 1375 بود که کابل به اشغال طالبان درآمد و دولت مرکزی افغانستان سرنگون گردید و آن جنایتهای ضد بشری در افغانستان روی داد که خود موجب تقویت جبهه ضد طالبان در داخل افغانستان، سطح منطقه و جهان شد.
طالبان در آغازین سالهای ظهور و خیزش خود در چارچوبی حرکت داشت که الگوی وحشتآفرینی و قدرتطلبی عریان را به نمایش میگذاشت. این الگوی نظامی و جنگی طالبان سبب شده بود تا اغلب شهروندان افغانستان، نیروهای جهادی و حتی همسایگان افغانستان و نظام بینالمللی به شدت به انتقاد و مخالفت با اقدامات و سیاستهای طالبان پرداخته یا از مخالفین طالبان حمایت کنند.
در چارچوب همان سیاست خشونتبار، وحشتآفرین و هزینهساز بود که طالبان تنها پس از اشغال چند استان جنوبی افغانستان به فکر اشغال کابل افتاد و تهاجم خود را متوجه کابل کرد. حمله به کابل به عنوان پایتخت و مرکز تجمع ارتش و حاکمیت افغانستان سبب شد تا تصرف این شهر بیش از یک سال طول کشیده و البته اعتراضات و انتقادات منطقهای و بینالمللی را علیه طالبان افزایش دهد. اینگونه اقدامات طالبان یادآور این تذکر و هشدار سون تزو (سان تزو) استراتژیست مشهور چینی در کتاب خود "هنر جنگ" دانست که هشدار میدهد: «یک ارتش را میتوان به آب تشبیه کرد. به همان ترتیب که آب روان از ارتفاعات پرهیز میکند و شتابان به سوی زمینهای پست جاری میشود، یک ارتش از قوت پرهیز میکند و بر ضعف میکوبد.»3 در واقع طالبان 1990 مانند آبی بود که به سوی ارتفاعات در حرکت بود، یعنی در حالی که هنوز قوی و کارآمد نشده بود میخواست کابل مرکز نظامی، سیاسی و ... افغانستان را تصرف کند!
طالبان بعد از اشغال کابل نیز هرگز نتوانست بر سراسر افغانستان مسلط شود و همواره بخشی از شمال افغانستان در حاکمیت گروههای جهادی بهخصوص جبهه اتحاد شمال افغانستان قرار داشت. این الگوی نظامی و سیاسی طالبان بیشتر بر حاکمیت استبدادی و دیکتاتوری با ابزارهای وحشتآفرینی، سرکوبی سایر اقوام و مذاهب افغانستان و خودنمایی مقابله با بیگانگان و اخراج آنان از کابل استوار بود که دارای مؤلفههای سیاستگذاری مشابه سازمان القاعده بود و به قدرتنمایی در تصرف پایتخت و حکومت بر کابل معطوف بود.
دوم - الگوی نظامی چین، اصلاحی و کم هزینه برای اشغال افغانستان در 2021:
در خیزش مجدد طالبان در 2021 و پیروزی برقآسای آنان در اشغال کامل افغانستان،
درسهای بسیاری برای سیاستگذاران وجود دارد که البته خود حکایت از رعایت اصل
یادگیری و عبرتآموزی از سوی طالبان دارد. روند جدید طالبان را میتوان عبرتآموزی
از سیاستهای ناکارآمد گذشته خود طالبان نیز محسوب کرد آنگونه که اندیشمندان
سیاستگذاری معتقدند: «شاید بتوان سیاست سابق را پیش شرط اساسی تصمیمات فعلی
دانست.»4 طالبان نیز از سیاستهایی که هزینها و خسارات فراوانی برای آنان داشته،
عبرت گرفته و اکنون سیاستهای جدید خود را بر اصلاح سیاستهای پیشین استوار
کردهاند.
الگوی عملیاتی طالبان در 2021 را میتوان اجتناب از جنگ فرسایشی دانست، همانگونه
که سون تزو میگوید: «تاکنون ندیدهایم که یک عملیات جنگی ماهرانه به درازا کشیده
باشد.» 5
الگوی نظامی، جنگی و سیاسی طالبان در 2021 را میتوان بسیار متفاوت از الگوی 1990 این گروه دانست. برعکس الگوی دهه 1990، اینبار طالبان چند تاکتیک جدید را در دستورکار خود برای تصرف ولایتها و سرنگونی دولت مرکزی داشتند، الگویی که مبتنی بر توصیه سون تزو برای پرهیز از جنگ طولانی و فرسایش بوده و بر اصول زیر استوار بوده است:
1- تمرکز بر تصرف و کنترل ولایتهای شمالی افغانستان که در دهه 1990 طالبان قادر به اشغال آنها نبوده و مرکز مقاومت علیه طالبان بودند.
2- تاکیتیک تصرف و کنترل ولایتها و شهرهای مرزی افغانستان با سایر کشورها به نحوی که تمام راهها و مسیرهای ورودی و خروجی کشور بلافاصله به تصرف طالبان درآمد.
3- محاصره کامل کابل با اشغال سراسر کشور و سپس حرکت به سوی کابل. با تصرف همه ولایتها، کابل در عمل از چرخه قدرت و حکمرانی خارج شده و دولت مرکزی به ریاست اشرف غنی بیمعنا شده بود.
4- عدم برجستهسازی تفاوتها و اختلافات قومی و مذهبی با سایر اقوام و مذاهب افغانستان و ...
طالبان در خیزش 2021 به جای الگوی وحشتآفرین حمله اول به کابل و درگیری با دولت مرکزی که در کابل قویتر بوده و حتی از حمایت برخی دولتها و نهادهای خارجی نیز برخوردار بود، به تصرف گام به گام اما سریع ولایتهای مرزی و سپس سایر ولایتها و شهرهای مهم پرداخت تا از درگیری با نهادها و دولتهای خارجی مستقر در کابل اجتناب نموده و تمام مسیرهای مرزی کشور را به تسلط خود درآورد.
الگوی عملیاتی طالبان در سال 2021 و موفقیت آنان در تصرف سریع کل افغانستان با کمترین مقاومت و چالش را میتوان یادگیری و توجه به الگوی چین باستان و همان توصیههای سون تزو دانست که از جنگ فرسایشی اجتناب کرد و به جای حمله آغازین به کابل که هنوز مرکز نظامی دولت افغانستان و نیروهای بینالمللی بود، مانند آب به دشتهای پست سرازیر شد و ابتدا ولایتهای مرزی و شهرستانهای مهم را تصرف کرد و حلقه محاصره کشور و کابل را تکمیل کرد و سپس وارد کابل شدند.
*
طالبان طی سه دهه اخیر یکی از چالشهای همیشگی افغانستان و منطقه آسیای جنوب غربی بوده است که مدتی را در کمای سیاست جهانی مبارزه با تروریسم فرو رفته بود. با وجود چنین روندی از کمای طالبان و احیای کنونی آنان که با خیزشی طوفانی همراه بوده است، نمیتوان طالبان را طی دو دهه کمای آن نیز از معادلات افغانستان خارج کرد. واقعیت این است که طالبان طی سه دهه اخیر همواره یکی از بازیگران اصلی فضای سیاسی و اجتماعی افغانستان بوده است.
خیزش کنونی طالبان در 2021 که به مثابه خروج این گروه از کمای دو دههای بوده را خارج از این فرضیه که یک اصلاح سیاست از سوی یاستگذاران ارشد ایلات متحده آمریکا باشد، را میتوان یک الگوی بسیار موفق از یادگیری از سیاستهای پیشین خود قلمداد کرد که طالبان را از اجرای الگوی خشونتبار و اعمال عریان زور در دهه 1990 برحذر داشته است. طالبان به جای اجرای سیاست خشونتبار و وحشتآفرین ابتدایی خود در دهه 1990، اینبار به الگوی پیشنهادی استراتژیست مشهور چین یعنی سون تزو متوسل شده و علاوه بر اجتناب از جنگ فرسایشی، ابتدا به تصرف ولایتهای مرزی و تثبیت خود در مرزهای همسایگان افغانستان پرداخته و سپس با تصرف سایر ولایتها و شهرستانهای مهم کشور و تکمیل محاصره پایتخت، ضمن سرنگونی دولت ناتوان اشرف غنی و نمایش اقتدار خود مقابل نیروهای خارجی حاضر در افغانستان، به کابل وارد شدند و طی 48 ساعت با کمترین درگیری و خونریزی به تصرف کابل پرداختند.
**
احیای طالبان قدرتمند در 2021 را باید از چشماندازی متفاوت با ظهور این گروه در دهه 1990 مورد توجه و تأمل قرار داد. سیاستگذاری پشتپرده احیای طالبان هر چه باشد، سیاستگذاران ارشد ایرانی نباید خود را درگیر خوشبینیهای خروج آمریکا از افغانستان کند.
تمرکز سیاستگذاران و تحلیلگران ایرانی باید بر سیاستگذاری و الگوهای نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کنونی طالبان متمرکز باشد که بسیار متفاوت از طالبان 1990 نشان میدهند. بهرهگیری طالبان ار الگوی چینی کشورگشایی سون تزو که البته همراه با حمایت ضمنی دولت چین از خیزش کنونی طالبان است را باید یک الگوی جدید در معادلات و تناسبات قدرت در آسیای جنوب غربی قلمداد کرد که بسیار فراتر از نظریه شکست آمریکا در افغانستان است.
الگوها و روندهای کنونی موفقیت افغانستانگشایی طالبان و حکمرانی این گروه باید در دستورکار نهادهای سیاستگذاران سیاسی و امنیتی مانند وزارت امور خارجه، وزارت کشور، ستاد کل نیروهای مسلح ایران قرار گیرد تا متناسب با این الگو و روند حکمرانی نوین طالبانی و منطقهای به تهیه و اجرای سیاستهای جدید و اثربخش اقدام شود.
به صراحت میتوان گفت که سیاستگذاری عمومی ایران بهخصوص سیاستگذاری خارجی و امنیت داخلی ایران باید متناسب با تحولات افغانستان و الگوی خیزش چینی که خطر ظهور بهار شرقی، هندی، قفقازی و آسیای میانه را افزایش داده، مورد بازنگری و اصلاح اساسی قرار گیرد تا از پیامدهای ناخوشاید احتمالی الگوی خیزش چینی طالبان در امان باشد.
منابع:
1- زکریا، فرید. جهان پسا آمریکایی. ترجمه احمد عزیزی. تهران. هرمس. 1393. چاپ دوم. ص 215
2- درور، حزقل. صلاحیت حکمرانی. ترجمه مسعود منزوی. تهران. دانشگاه عالی دفاع ملی و تحقیقات راهبردی. 1398. چاپ اول. ص 285
3- تزو، سون. هنر جنگ. ترجمه مهدی مسمار. تهران. جامی. 1398. چاپ چهارم. ص 169
4- مورن، مایکل- رین، مارتین- گودین، روبرت. دانشنامه سیاستگذاری عمومی. ترجمه محمد صفار. تهران، نشر میزان. چاپ اول 1393، ص464
5- تزو، سون. هنر جنگ. ترجمه مهدی مسمار. تهران. جامی. 1398. چاپ چهارم. ص 128
آیا جنگ در افغانستان تمام شده و آمریکا در هیچ جنگی درگیر نیست؟
– ماجوری کوهن، ترجمه: هاتف رحمانی
رئیسجمهور جوبایدن سه هفته پس از آن که دولت او دست به یک حمله پهپادی زد و در کابل ۱۰ غیرنظامی را کشت در مجمع عمومی سازمانملل سخنرانی کرد. او مغرورانه اعلام کرد: «من امروز برای اولین بار، در بیست سال گذشته (درحالی) دراینجا ایستاده ام که امریکا در جنگی درگیر نیست.» دولت او روز قبل از سخنرانی، حمله ای پهپادی را در سوریه انجام داده بود، و سه هفته جلوتر، امریکا دست به یک حمله هوایی در سومالی زده بود. فرمانده کل قواهمچنین ظاهرا فراموش کرد که نیروهای امریکایی هنوز حداقل در شش کشور، ازجمله عراق، سوریه، لیبی، سومالی و نیجردرحال جنگ هستند. و او قول داد به بمباران افغانستان از راه دور ادامه دهد.
تام مالینوسکی سناتور جمهوری خواه ازنیوجرسی دراوایل ماه جاری هنگام گواهی آنتونی بلینکن وزیر خارجه امریکا در سنا گفت” سربازان ما به کشور باز نمیگردند. آنها صرفا به پایگاههای دیگری در همان منطقه منتقل میشوند تا همان ماموریتهای ضد تروریسم را، از جمله درافغانستان انجام دهند.”
به محض اینکه بایدن نیروهای امریکایی را از افغانستان خارج کرد، دولت اویک موشک هلفایر را از یک پهپاد امریکایی درکابل شلیک کرد که ۱۰ نفر غیر نظامی، از جمله هفت کودک را کشت، وبعد در مورد آن دروغ گفت. ژنرال مارک میلی رئیس ستادمشترک بلافاصله اعلام کرد این پرتاب “حمله درستی” برای حفاظت از سربازان امریکایی در زمان خروج آنها بود.
اما، تقریبا سه هفته بعد، تحقیق گستردهی انجام گرفته از سوی نیویورک تایمز آشکار کرد که زماری احمدی کارمند کمک رسانی آمریکا بود و نه عامل داعش، و “مواد منفجره”ای که در تویوتا هدف حمله پهپاد قرارگرفت به احتمال زیاد بطریهای آب بود. ژنرال فرانک مککینزی فرمانده فرماندهی مرکزی امریکا، پس ازآن حمله را”اشتباهی تراژیک” خواند.
این کشتاراحمقانه غیرنظامیان ، با اینکه نسبت به حملات پهپادی قبلی توجه عمومی بیشتری کسب کرد، اما رخداد منحصربه فردی نبود. بایدن جای پای چهارهمتای قبلی خود را دنبال میکند، که همه آنها حملات پهپادی غیرقانونی را که هزاران غیرنظامی راکشت انجام دادند .
حمله پهپادی کابل ” قابلیت اعتمادبودن اطلاعات (جاسوسی) را که برای انجام عملیات(از راه دور) مورد استفاده قرار خواهد گرفت، زیرعلامت سوال قرارمی دهد.
تایمز نوشت، در واقع، این چیز جدیدی نیست. اطلاعات(جاسوسی) که برای انجام حملات پهپادی استفاده میشوند بهصورت رسوایی غیرقابل اعتمادند.
مثلا، افشاگری پهپاد ها(اوراق پهپاد) آشکار کرد که نزدیک به ۹۰ درصد کشتهها دریک دوره ۵ ماهه از ژانویه ۲۰۱۲ تا فوریه ۲۰۱۳ در اثر حملات پهپادها هدفهای انتخاب شده نبودند. دانیل هال، که این اسناد دربردارنده افشاگری پهپادها(اوراق پهپادها) را منتشرکرد، برای افشا جنایتهای جنگی امریکا باید ۴۵ ماه را در زندان به سر برد.
حملات پهپادی انجام گرفته از سوی بوش، اوباما، ترامپ و بایدن غیرنظامیان بیشماری راکشت
حمله پهپادها کمتراز بمب افکنهای خلبان دار منجر به تلفات غیر نظامی نمیشود. پژوهشی بر اساس اطلاعات طبقه بندی شده ارتش، که از سوی لاری لویس از مرکز تحلیلهای دریایی و سارا هالوینسکی از مرکز برای غیرنظامیها درجنگ صورت گرفت، آشکارکرد که استفاده از پهپادها درافغانستان ۱۰ برابربیشتراز حمله هواپیماهای جنگنده خلبان دارغیرنظامیان را کشته است.
این ارقام احتمالا پایین هستند چون ارتش امریکا تمام افراد کشته شده دراین عملیاتها را به طور پیش فرض” دشمنان کشته شده درعمل” ارزیابی میکند. جرج دبلیو بوش، باراک اوباما، دونالد ترامپ و بایدن همگی رهبری حملات پهپادها را که غیرنظامیان بیشماری را کشت به عهده داشتند.
بوش تقریبا اجازه ۵۰ حمله پهپادی را صادرکرد که در یمن، سومالی و پاکستان ۲۹۶ نفر را که فرض میشد “تروریست” هستند و ۱۹۵ غیرنظامی را کشت.
دولت اوباما دو برابرسلف خود دست به حملات پهپادی زد. در طی دو دوره حضوراوباما در ریاستجمهوری، او به ۵۶۳ حمله- بیشتر آن با پهپادها- درسومالی، پاکستان و یمن اجازه داد که طبق گزارش دقتر روزنامه نگاری تحقیقی بین ۳۸۴و۸۰۷ غیرنظامی را کشت.
ترامپ، کسی که قواعد هدف گیری اوباما را تعدیل کرد، طبق گفته میچا زنکوعضو ارشد سابق شورای روابط خارجی، تمام کشورهایی را که اوباما بمباران کرده بود بمباران کرد. در دوسال اول ریاست جمهوری ترامپ، در مقایسه با دو دوره ریاست جمهوری اوباما که ۱۸۷۸ حمله پهپادی انجام شده بود، ۲۲۴۳ حمله پهپادی انجام شد. از آنجایی که دولت ترامپ آمار تلفات غیر نظامی را کمتر ارائه میکرد، دانستن آنکه چه تعداد غیرنظامی در زیرنگاه او مردند غیرممکن است.
پهپادهایی که ساعتها بر فراز شهرها پرواز میکنند صدای وزوز مانندی را منتشر میکنند که جامعهها، به ویژه کودکان را دچار وحشت میکند. آنان میدانند که یک پهپاد درهرلحظه میتواند بمبی را بر سر آنها بیندازد. سیا “شلیک دوگانه” را به کار میگیرد که پهپادها را قادر میسازد کسانی را که برای نجات زخمیها تلاش میکند بکشد. و درآنچه باید آنرا “شلیک سه گانه” خواند، آنها اغلب درحملات پهپادی افراد شرکت کننده در مراسم عزاداری عزیزان کشته شده را هدف میگیرند. این کشتارها حتی بیشتر ازآسیب پذیرکردن ما دربرابر تروریسم، مردم کشورهای دیگررا بیشتراز امریکا منزجر میکند.
حملات پهپادی در جریان”جنگ علیه ترور” غیر قانونی هستند
حملات پهپادی درطی”جنگ علیه ترور” غیرقانونی هستند. اگر چه بایدن درسخنرانی خود درمجمع عمومی سازمان ملل به اجرا و تقویت… منشور سازمان ملل” متعهد شد و قول داد” به قوانین و پیمانهای بین المللی”وفادار بماند، اما حملات پهپادی وی و حملات پهپادی پیشینیان او، هم منشور و هم کنوانسیون ژنو را نقض میکند.
منشور سازمان ملل در ماده ۵۱ استفاده از نیروی نظامی علیه کشور دیگر را جز برای دفاع از خود ممنوع می کند. در ۲۹ماه اوت ، پس از آن که پهپادامریکایی ۱۰ نفر را درکابل کشت، فرماندهی مرکزی امریکا آن را ” حمله هوایی خودکار ازراه دور برای دفاع از خود ” خواند. فرماندهی عمومی ادعا کرد که حمله برای جلوگیری از حمله قریب الوقوع داعش به فرودگاه کابل لازم بود.
اما دادگاه بین المللی عدالت تایید میکند که کشورها نمی توانند علیه حمله مسلحانه از سوی بازیگران غیر دولتی که به کشور دیگری منسوب نیستند به ماده ۵۱ متوسل شوند. داعش با طالبان فرق دارد. از این رو حمله از سوی داعش نمیتواند به طالبان ، که بار دیگر کنترل افغانستان را به دست گرفته است نسبت داده شود.
آژنه کالامارد، گزارشگر ویژه درباره اعدامهای خواسته یا خواسته فراقانونی توئیت کرد که خارج از مناطق دشمنیهای فعال،” استفاده از پهپادها یا ابزارهای دیگر برای کشتار هدفمند احتمالا هرگز نمیتواند قانونی باشد” او نوشت که ” نیروی کشنده به صورت عمدی یا به صورت بالقوه تنها میتواند به صورت محدود جایی مورد استفاده قرارگیرد که برای جلوگیری از یک تهدید قریب الوقوع برای جان انسانها لازم است. “
غیرنظامیان هرگز نباید به صورت قانونی هدف حملههای نظامی قرارگیرند. ترورهای هدفمند یا سیاسی، هم که اعدامهای فراقانونی خوانده میشوند، قوانین بین المللی را نقض میکنند. کشتارخودسرانه نقض خطرناک کنوانسیون ژنو است که تحت قانون جنایات جنگی امریکا به عنوان جنایت جنگی قابل مجازات است. کشتار هدفمند تنها زمانی که برای حفظ زندگی ضروری فرض شود و هیچ ابزاردیگری- از جمله دستگیری یا بازداشت غیرکشنده – برای محافظت از زندگی در دسترس نباشد مشروع است.
قانون بشردوستانه بینالمللی مستلزم آن است که وقتی نیروهای نظامی به کار میرود، باید با دوشرط تشخیص و تناسب همراه باشد. تشخیص حکم میکند که حمله باید همیشه بین رزمندگان وغیرنظامیان تمایز قایل شود. تناسب به معنی آن است که حمله دررابطه با تلاش برای مزیت نظامی نمیتواند بیش از اندازه باشد.
به علاوه، فیلیپ الستون، گزارشگر ویژه پیشین سازمان ملل در اعدامهای خواسته یا ناخواسته فراقانونی گزارش کرد” دقت، صحت و مشروعیت حمله پهپادی به اطلاعات انسانی ازآن چه مبنای تصمیم برای هدف گیریاست بستگی دارد. “
اوراق درون ها حاوی سندهای افشا شده ای بود که ” زنجیرکشتاری” را که دولت اوباما برای تعیین آنکه چه کسانی هدف قرارگیرد آشکار میکند. غیزنظامیان بیشماری با استفاده از”سیگنالهای اطلاعاتی” – ارتباطات خارجی، رادار و دیگر سیستمهای الکترونیک- در مناطقی که جنگی اعلام نشده بود کشته شدند. تصمیمهای هدفگیری با پیگری موبایلهایی گرفته شد که ممکن بود توسط تروریستهای مظنون حمل شوند یا نشوند. نیمی ازاطلاعات استفاده شده برای شناسایی هدفهای احتمالی در یمن و سومالی بر سیگنالهای اطلاعاتی استوار بود.
راهنمای سیاست ریاستجمهوری اوباما، که قواعد هدفگیری را دربرمیگیرد، طرزعمل استفاده از نیروی کشنده درخارج” از مناطق دشمنیهای فعال” را ترسیم کرد. این کارمستلزم آن است که هدفی “تهدید قریب الوقوع ادامه داری”را مطرح کند. اما گزارش دپارتمان سری عدالت که درسال ۲۰۱۱ منتشر و درسال ۲۰۱۳ افشا شد، حتی کشتار شهروندان امریکا را بدون “شاهد روشنی که درآینده ای نزدیک حملهی ویژهای علیه اشخاص و منافع امریکا انجام خواهد شد” را تحریم کرد. تمایل به کشتن شهروندان غیرامریکایی احتمالا کمتر بود.
راهنمای سیاسی اوباما اعلام میکرد که باید” ازآنکه تروریستی با اهمیت یا دیگرهدف ترورقانونی، پیش از هدایت نیروی کشنده علیه آنها وجود دارد ” اطمینان تقریبی ” وجود داشته باشد. اما دولت اوباما “حملات امضا” (نظم یگانه ای از اطلاعات که میتواند برای شناسایی اقدام حمله کننده برای بهره برداری ازیک سیستم عملیات شناخته شده یا آسیب پذیری کاربرد مورد استفاده قرار گیرد) را به راه انداخت که افراد را هدف نمیگرفت، بلکه بیشترمردان به سن سربازی رسیده در مناطق فعالیتهای مشکوک را هدف میگرفت. دولت اوباما تمام مردان در سن سربازی حاضر در منطقه حمله را به عنوان رزمندگان(غیرنظامی ها) تعریف کرد” مگراینکه اطلاعات روشنی پس از مرگ براثبات بی گناهی آنها وجود داشته باشد.”
اطلاعاتی که حملات پهپادهای امریکا برآن استواراست به شدت غیرقابل اعتماد است. ایالات متحده به نقض مکرر منشور سازمان ملل و کنوانسیون ژنودست زده است. و کشتارغیرقانونی امریکا با پهپادها حق حیات تصریح شده درپیمان بین المللی حقوق مدنی و سیاسی را نقض میکند، پیمان دیگری که امریکا آنرا تصویب کرده است. این پیمان میگوید” هرانسانی حق حیات ذاتی دارد. این حق باید توسط قانون محافظت شود. هیچ کسی نباید دلخواهانه ازحق خود محروم شود.”
حمله پهپادی کابل: “اولین اقدام از مرحله بعدی جنگ ما”
مالینوسکی نماینده درزمان شهادت بلینکن درکنگره گفت:” این حمله پهپادی به کابل آخرین اقدام جنگ ما نیست، بلکه متاسفانه اولین اقدام از مرحله بعدی جنگ ماست.”
سناتور کریستوفر .اس مورفی( سناتورکونکتیکوت)، عضوکمیته روابط خارجی، دریک پست توئیتری نوشت” باید جوابگویی وجود داشته باشد، اگرهیچ پیآمدی برای حمله ای چنین مصیبت آمیز وجود نداشتهباشد، علامتی به کل زنجیره فرماندهی برنامه پهپاد است که با کشتن کودکان وغیرنظامیان مدارا خواهد شد.”
درماه ژوئن، ۱۳ سازمان اختصاصی حقوق بشری، حقوق و آزادیهای مدنی، عدالتنژادی، محیط اجتماعی و حقوق پیش کسوتان نامه ای به بایدن نوشتند و” پایان دادن به برنامه غیرقانونی حملات مرگبار درخارج ازمیدانهای نبرد شناخته شده، ازجمله با استفاده ازپهپادها را” درخواست کردند. اولویا آلپرستین از موسسه مطالعات سیاسی توئیت کرد که امریکا باید” برای تمام حملات پهپادی عذرخواهی کند و یک بار برای همیشه به جنگ پهپادی پایان دهد.”
***
*این مقاله در منبع انگلیسی: ترواوت با عنوان جنگ در افغانستان تمام نشده؛ شکل حملات پهبادی غیر قانونی به خود گرفته است.
دوستان القاعده ای طالبان به قدرت بازگشتند
دیپلماسی ایرانی: طالبان در مدت زمان بسیار کوتاهی و تقریبا بدون هیچ مقاومتی افغانستان را تصرف کردند. کابل کمتر از آنچه تصور می شد مقاومت کرد و زودتر از آنچه انتظار می رفت سقوط کرد. پس از به قدرت رسیدن طالبان، آنها بارها تأکید کردند که این کشور دیگر خاستگاه تروریسم نخواهد بود. اکنون این وعده نیز نقض شده است: طرفداران القاعده با صدها خودرو به جلال آباد بازگشتند. انور الحق مجاهد نیز در میان این افراد بود و مورد استقبال و تشویق طالبان قرار گرفت. او یکی از رهبران "گارد سیاه" اسامه بن لادن بود. به گزارش پرتال خبری دیلی بیست، گفته می شود وی دوباره مسئول جنگجویان طالبان در شرق افغانستان است.
بدین ترتیب همچنان نمی توان به وعده طالبان مبنی بر عدم گسترش گروه های تروریستی در افغانستان اعتماد کرد. یکی از مقامات بلندپایه اطلاعاتی افغانستان که اخیرا برکنار شده، از بازگشت انور الحق مجاهد به جایگاه قدرت خانوادگی اش و "استقبال قهرمانانه از او در جلال آباد" انتقاد کرد. این مقام بلندپایه گفت: "همه کسانی که در سال 2001 با القاعده همکاری نزدیک داشتند، همراه او هستند. او اکنون مسئول طالبان و جنگجویان خارجی در شرق افغانستان است."
یک مقام ارشد سازمان ملل متحد و یک روزنامه نگار سوئیسی – ایتالیایی که در این استان بودند، روز جمعه بازگشت انور به جلال آباد و نقش وی به عنوان فرمانده نظامی را تأیید کردند.
انور به همراه امین الحق از اعضای سابق "گارد سیاه"، اکنون به احتمال زیاد در افغانستان بخشی از قدرت را به دست گرفته است. حضور آنها در جلال آباد، زادگاه قدیمی بن لادن، گواه تلاش های نافرجام آمریکا برای ریشه کن کردن تروریسم در افغانستان است. هر دو رهبر القاعده صدها نفر از جنگجویان را تحت فرماندهی خود دارند، اگرچه برخی از افغان ها از اینکه اجازه داده شده شکنجه گران سابق آنها از پاکستان بازگردند، عصبانی هستند.
ارتباط طالبان و القاعده پس از به قدرت رسیدن آنها در افغانستان آشکار شد، زمانی که القاعده با ارسال یک پیام ویدئویی به طالبان تبریک گفت. به گفته منابع افغان، آمریکایی ها و سازمان ملل متحد، طالبان تا زمانی که از غرب کمک دریافت کرده است، همچنان ارتباط با القاعده را انکار می کند. حالا تمامی کسانی که طالبان منکر ارتباط با آنها بود، بعد از این که کابل را تصرف کرد ظاهر شده اند و قدرتنمایی می کنند. گویی بازگشت به قدرت به معنای بازگشت دوباره القاعده هم هست.
منبع: فرانکفورتر روندشاو (آلمان)
نویسنده: محمد حسین بنی اسدی، کارشناس مسائل شبه قاره، دیپلمات و سرکنسول سابق ایران در لاهور پاکستان
دیپلماسی ایرانی: چاناکیا اندیشمند و سیاستمدار مشهور هندی در دوره امپراطوری آشوکا، یک سلسله نصایح و اندرزهای حکیمانه به حاکمان هند دارد از جمله اینکه همیشه با همسایه همسایه روابط خوبی داشته باشید زیرا روابط با همسایه پیوسته دستخوش فراز و نشیب می شود ولذا با همسایه همسایه می توان آن را تنظیم کرد. جالب است که این پند حکیمانه حتی امروز نیز در سیاست خارجی هند ملحوظ است.
کودتای هفت ثور و متعاقب آن حضور نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان موجب خوشحالی خانم گاندی شد که از حامیان بلوک شرق بود، اما بعد از مقاومت مردم و سرانجام خروج نیروهای شوروی، دولتمردان هندی به دنبال جبران این سیاست خود و تحبیب قلوب افغان ها برآمدند، در این راستا به اتفاق ایران و روسیه درصدد حمایت از نیروهای ائتلاف شمال بر آمدند با این امید که دولتی فراگیر و غیر ایدئولوژیک در کابل زمام امور را در دست گیرد. از بخت بد هندوستان این امید دیری نپایید و سلطه طالبان و نفوذ پاکستان در افغانستان خواب دهلی نو را آشفته کرد. بعد از سقوط طالبان، روزنه امید جدیدی در دل دولت هند پیدا شد و دهلی نو در حوزه اقتصادی و دولت سازی کمک شایانی به افغان ها کرد، از جمله ساخت پارلمان افعانستان و اعطای بورسیه و آموزش مدیران دولتی و احداث پروژه های زیربنایی مثل سد و جاده را به عهده گرفت. مجموع کمکهای هند طی بیست سال گذشته حدود سه میلیارد دلار تخمین زده می شود.
اکنون قدرت گرفتن مجدد طالبان بر افغانستان مجددا موجبات نگرانی هند را فراهم آورده، گرچه دهلی نو امیدوار است که طالبان طی بیست سال گذشته تجربه همزیستی مسالمت آمیز با دنیا را آموخته باشد.
هند از سال گذشته برای عقب نماندن از قافله دیگر کشورها در تعامل با طالبان، ضمن پیگیری تبادل نظر با ایران و روسیه وارد فاز تماس و تعامل با طالبان نیز بر آمد ولی فروپاشی ارتش و دولت در افغانستان و سلطه بدون مقاومت طالبان بار دیگر دهلی نو را در فاز نگرانی عمیقی فرو برد.
با ظهور مجدد طالبان در افغانستان به نظر می رسد فعلا پاکستان بزرگترین برنده این تحولات و هند یکی از عمده ترین بازنده هاست اما رسیدن به یک نتیجه جامع مستلزم بررسی عمیق و در نظر گرفتن سناریوهای مختلف و متفاوت و در نظر گرفتن عامل زمان و روند تحولات در افعانستان است.
سناریوهای متصور:
1- پاکستان بزرگترین برنده ظهور مجدد طالبان موفق به تحکیم عمق استراتژیک خود در افغانستان شد، در این صورت هند گرچه به بدنبال نزدیکی با کشورهای همفکر خود از جمله ایران، روسیه، آسیای میانه و عرب های خلیج فارس خواهد بود ولی شدیدا از نفوذ پاکستان هراسناک است و زحمات خود در افغانستان را بر باد و منافع خود را در خطر می بیند به ویژه که دیدگاه متحدین سابق به ویژه ایران و روسیه را دستخوش تغییر حس می کند.
2- پاکستان موفق به تحکیم عمق استراتژیک خود نشود، بازیگران دولتی و غیر دولتی متعددی در افغانستان ساز ناسازگاری با پاکستان را پیشه سازند که در نتیجه پاکستان با چالشهای امنیتی جدی مواجه شود.
3- احساسات ناسیونالیستی پشتون های دو سوی مرز تحریک شود و اراده مشترک برای یکپارچگی قوم پشتون ظاهر شود و به تغییر مرزها منجر شود که کابوس شومی برای پاکستان محسوب می شود.
4- تفکر طالبانی در بین قومیتها و احزاب اسلامی پاکستان رسوخ کند و در نتیجه پاکستان را دچار تهدید جدی کند (هم اکنون تحریک طالبان پاکستان T.T.P حضور و فعالیت دارد).
5- طالبان و بازیگران دولتی و غیر دولتی به تجزیه پاکستان موفق شوند و در نتیجه مرزهای جنوب آسیا دستخوش تغییر شود و پاکستان به یکی از بازنده ترین کشورها تبدیل شود.
6- طالبان و همفکران به دنبال گسترش نفوذ و دخالت در هند شوند که در این صورت برای هند کابوسی وحشتناک به شمار می رود.
7- پاکستان عقلانی شود و به این نتیجه برسد که برای حفظ یکپارچگی خود، صلح و ثبات در جنوب آسیا و جلوگیری از بر هم خوردن مرزها با هند همکاری کند و دست از خصومت با هند بردارد.
8- پاکستان با تحکیم عمق استراتژیک در افغانستان زمینه دخالت نیروهای افراطی در کشمیر و بین مسلمانان هند را فراهم کند که تهدید امنیت ملی و تمامیت ارضی هند را هدف قرار دهد (کشمیر سر هند محسوب می شود و هرگونه تحولی در کشمیر به سرایت تحرک جدایی طلبی در جنوب شرق هند منجر می شود) در این صورت منافع حیاتی هند مورد تهدید قرار می گیرد.
از سناریوهای فوق تنها مورد هفت مطلوب هند و در جهت منافع مشترک هند و پاکستان به شمار می رود. در غیر این صورت هند نیز با استفاده از نفوذ و امکانات خود در جهت تأدیب و تنبیه پاکستان با جداسازی قسمت دیگری از پاکستان، در جهت پاسخ به سیاستهای خصمانه اسلام آباد بر آید که در این صورت بلوچستان پاکستان یکی از اهداف هند و نقاط بالقوه برای دخالت خارجی در جهت تحریک بلوچ ها برای تشکیل یک کشور مستقل به شمار می رود، در این صورت یک خطر عمده برای تمامیت ارضی کشورمان نیز به حساب می آید.
بدیهی است با توجه به اینکه یکی از عناصر اهمیت ایران برای هند همسایگی با همسایه یعنی پاکستان است و چنانچه منطقه حائلی بین ایران و پاکستان ایجاد شود نه تنها اهمیت ایران در استراتژی هند کاهش می یابد بلکه به عامل چالش زایی در روابط ایران و هند نیز بدل می شود.
افغانستان در مرکز رقابت دیرینه هند و پاکستان، پس از کشمیر
زمانه : با رفتن سربازان آمریکایی از افغانستان برخی از گروههای شبه نظامی که تا کنون در افغانستان دست به عملیات میزدند دیگر دلیلی برای مبارزه ندارند، از این رو در جستجوی انگیزه و دلیلی برای ادامه حیات و به نیابت از پاکستان توجه شان را معطوف به بخش هندی کشمیر خواهند کرد.
کلاف پیچیده افغانستان معادلات جدیدی را در منطقه پایهریزی میکند. در این میان افغانستان به مهره بازی مهمی در سیاست هند، چین ، آمریکا و پاکستان تبدیل شده است. منطقه کشمیر که در محور این بازی پیچیده استراتژیک سیاسی قرار گرفته، حتی با افغانستان مرزی ندارد و بیش از ۵۰۰ کیلومتر از افغانستان دورتر است. اما این ناحیه و رقابتهای چند ده ساله هند و پاکستان بر وضعیت افغانستان تاثیر متقابل دارند.
در رقابت میان هند و پاکستان، عکس العمل نظامی سنتی از سوی پاکستان برای این کشور هزینه بسیاری در بر خواهد داشت به ویژه که در حال حاضر وضعیت اقتصادی پاکستان چندان با ثبات نیست.
نیروهای نظامی هند از نظر توان و کمیت بسیار قویتر از پاکستان هستند. در نتیجه پاکستان در مقابله با هند برای برقراری توازن قوا از استراتژی قدیمی خود، که زمان نشان داده موثر است، علیه هند استفاده می کند. این استراتژی چیزی نیست به جز صفآرایی گروههای شبهنظامی که به نیابت از پاکستان هند را به طور مدام زخمی میکنند.
با رفتن سربازان آمریکایی از افغانستان این گروهها که تا کنون در افغانستان دست به عملیات میزدند دیگر دلیلی برای مبارزه ندارند، از این رو در جستجوی انگیزه و دلیلی برای ادامه حیات توجه شان را معطوف به بخش هندی کشمیر خواهند کرد.
مربیان این گروهها در پاکستان از هیچ تلاشی برای تهییج آنها برای هدف گرفتن منافع هند فروگذار نخواهند کرد.
برخی ناظران اکنون هند را «ضربه گیر غرب» نامیدهاند چرا که به باور آنها در نهایت ضربه تروریسمی را که طالبان میپروراند، هند متحمل خواهد شد. حتی اگر عزمی برای تغییر نگاه و محاسبات سیاسی افغانستان وجود داشته باشد، اعمال آن کاری ساده نخواهد بود زیرا که این نوع نگاه در رفتار سیاسی پاکستان جا افتاده و تا کنون هم جواب داده است.
هند از سوی دیگر با فشارهای چین روبرو است. اگر سایه گسترده چین با طرح «جاده ابریشم نوین» تا هندوکش و افغانستان امتداد یابد - چنانکه از شواهد چنین به نظر می رسد- بازی در مقیاس بزرگتری ادامه خواهد یافت.
در حالیکه آمریکا هژمونیاش را در افغانستان از دست میدهد، اهمیت استراتژیک هند در منطقه به شکل قابل توجهی تغییر خواهد کرد.
ائتلاف پایای چین و پاکستان جلوی رشد استراتژیک هند را خواهد گرفت.
شرایط حاضر برای هند بسیار معذبکننده است، به ویژه که هند وقتی سخن از کمکهای انساندوستانه به افغانستان میآمد همیشه در صف نخست بود و به نظر میرسید صادقانه قصد کمک به بازسازی افغانستان را دارد.
درگیری دیرینه میان هند و پاکستان که سه ربع قرن قدمت دارد آمریکا را در جایگاه دشواری قرار داده و آمریکا به نوعی گروگان اهداف سیاسی دو کشور هند و پاکستان است.
آمریکا هرچه بیشتر کمک در اختیار پاکستان برای مبارزه با تروریسم قرار دهد، هند آن را به عنوان تهدیدی علیه خود میبیند.
اما زمانی که هند خود مختاری بخش هندی کشمیر را لغو کرد، وضعیت افغانستان از قبل هم پیچیدهتر شد. برقراری توازن هند-پاکستان برای آمریکا دشوارتر شده. پاکستان - که لابی گستردهای را در واشنگتن به راه انداخته- به دنبال جلب نظر آمریکا برای لغو اقدام هند در کشمیر است.
پاکستان حتی قدم پیش گذاشته که به باز کردن کلاف در هم پیچیده افغانستان کمک کند، اما مشروط بر آنکه کاخ سفید در زمینه مساله کشمیر با هند میانجیگری کند.
دولت بایدن نیز همانند دولت ترامپ استدلالهای پاکستان را مبنی بر اینکه راه صلح در کابل از کشمیر میگذرد، قبول ندارد.
هند توانسته کاخ سفید را مجاب کند که مساله کشمیر نزاعی دوجانبه فقط میان هند و پاکستان است.
اگر آمریکا بخواهد در مساله کشمیر وارد شود نتیجه آن سرد شدن روابط با هند خواهد بود. آمریکا اما هند را برای نقشی بزرگتر و درازمدتتر لازم دارد.
با این اوصاف روشن است که چرا آمریکا تمایلی به اظهار نظر در مورد وضعیت نقض حقوق بشر در کشمیر ندارد.
از سوی دیگر آمریکا برای شکست طالبان کمک پاکستان را لازم دارد و سکوتی طولانی در قبال کشمیر موجب آزردگی عمران خان و کمرنگ شدن وعدههای کمک او برای برقراری ثبات در افغانستان خواهد شد. آمریکا هر کاری کند یک طرف رنجیده خواهد شد.
در حال حاضر سیاست خارجی آمریکا به طور عمده بر روی عقب راندن آنچه در واشنگتن به منزله «تهدید چین» دیده می شود متمرکز شده است.
هند به واسطه رقابت مشابهی که با چین دارد اینک یک متحد طبیعی و کامل برای آمریکا به حساب میآید. از این رو بسیار بعید واشنگتن به هند بر سر قضیه کشمیر فشار آورد.
رابطه میان پاکستان و افغانستان روز به افول است. تنشهای مرزی که هر روز بیشتر میشود تنها یکی از مشکلات میان دو کشور است. پاکستان در بخشهایی از مرز مشترک به دلایل امنیتی نرده نصب کرده است. دولت کابل (پیش از سقوط) به شدت با این نردهها مخالف بود. اختلافات مرزی بین افغانستان و پاکستان در چند سال گذشته بشدت افزایش یافت و دلیلی ندارد که در دوره طالبان از شدت این تنشهای مرزی کاسته شود. در داخل افغانستان به دلایلی متعدد و پیچیده احساسات ضد-پاکستانی وجود داشته که باعث شده برخی افغانها طرفدار هند شوند. به نظر میرسد که به جز طالبان پاکستان جایگاهی چندان محکم در میان افغانها ندارد. اقتصاد پاکستان در آستانه تلاشی است و متحدان اصلی بین المللی پاکستان وقتی پای کشمیر به میان میاید سکوت اختیار میکنند یا حتی جانب هند را میگیرند.
در رابطه با طالبان، فشار بینالمللی رو به فزونی بر اسلامآباد است تا روابطش با طالبان و دیگر گروههای تروریستی را که موجبات ناامنی افغانستان را فراهم میاورند، قطع کند.
نام پاکستان در فهرست خاکستری «گروه ویژه اقدام مالی» یا FATF قرار دارد. سازمان دیدبان بین دولتی که برای مبارزه با پولشویی و مبارزه با تأمین مالی تروریسم تشکیل شده است.
هند ممکن است که بازیگر اصلی در افغانستان یا حتی بازیگر ثانوی هم نباشد، اما قطعا توانایی تاثیر گذاشتن بر محاسبات منطقهای را در قضیه افغانستان دارد. در داخل هند این باور به ویژه در میان سیاستپیشگان وجود دارد که هند به واسطه منافع استراتژیک باید در افغانستان ولو از طریق نظامی درگیر شود.
دونالد ترامپ، رئیس جمهوری پیشین آمریکا گفته بود که نه فقط آمریکا از فاصله ۷۰۰۰ مایلی بلکه هند باید بیشتر در رابطه با تروریسم در افغانستان و پاکستان دخالت کند. اما گفتمان غالب در هند بر این محور است که فرستادن سرباز تنها راه تعامل نیست.
سوبرامانیام جایشانکار، وزیر خارجه هند گفت:«اولویت هند، افغانستانی با ثبات و تکثر گرا و شکست طالبان است. این سبب خواهد شد تا منطقه مامان تروریسم نشود.»
آنچه از سخنان مقامها و مواضع هند بر می آيد این است که هند بر خلاف پاکستان و همچون گذشته با تکیه بر «قدرت نرم» میخواهد کار خود را پیش ببرد. روشن است که پاکستان تا کنون از نظر نفوذ و احاطه از هند در افغانستان به مراتب جلوتر است، در دوره جدید تسلط طالبان بر افغانستان اگر دهلی نو میخواهد جایگاه استراتژیک خود را در منطقه تقویت کند قضیه افغانستان از مسائل محوری خواهد بود.
افغانستان، ده درس و سه امید
دیپلماسی ایرانی: اندیشه حمایت، برقراری و حمایت از دموکراسی و رعایت حقوق بشر نه فقط اشتباه نیست بلکه بر پایه جهانی بودن این ارزش ها استوار است و نه بر پایه غربی بودن آنها. متنی که در پی می آید در بلاگ امیلیو چارلو، مسئول روابط خارجی آژانس همکاری و توسعه ایتالیا در هافتینگتون پست انتشار یافته است.
بیست سال افغانستان و همکاری با این کشور هدر نرفته است. نباید کسانی را که به شکست اعتقاد دارند باور داشت. صحبت از صدور کالا نیست بلکه پای آرزوهای جهانی است که اکثر مردان و زنان هماهنگ با اکثریت فرهنگ های بزرگ از آن حمایت می کنند. این بدان معنا نیست که مرتکب اشتباهاتی نشده ایم یا اینکه نباید درس بگیریم.
به منظور حمایت و گسترش دموکراسی به زمان و تعهد سیاسی بلندمدت نیاز است. امنیت افراد و کنترل سرزمین و دفاع در برابر دشمنان خارجی مقدمه ای اجتناب ناپذیر است. نقش نظامیان و نیروهای امنیتی در این پروژه بسیار حائز اهمیت است اما باید محدود باشد. بار سنگین پنتاگون بر تصمیمات و اولویت های توسعه قبل و بعد از طرح افزایش نیروها در سال 2009 نتایج رضایتبخشی به همراه نداشته است.
عدم توازن و تناسب میان هزینه نظامی و سرمایه گذاری در توسعه یک اشتباه بود. اهداکنندگان همواره بیشتر در جمع آوری منابع برای سرمایه گذاری روی توسعه اقتصادی، شبکه های حمایت اجتماعی، تقویت مدیریت، آموزش بیشتر مشکل داشتند.
توسعه، حمایت از نهادها، ارتقای دموکراسی، حرفه ای بودن، تجربه و آموزش می طلبد. این وظیفۀ موسسات توسعه و جامعه مدنی است و صحبت از همبستگی یا اهدای ماشین آلات یا ساخت مدارس نیست بلکه پای برنامه ریزی برای مداخله و تحلیل داده ها به همکاری تنگاتنگ با دولت محلی است.
الگوهای نهادی پیشنهادی بیش از حد سختگیرانه و مبتنی بر تجربیات و فرهنگ های غربی است. اقدامات تقویتی نهادها و آموزش افراد استاندارد هستند و تأثیر اندکی دارند و در افغانستان و سایر مناطق حلال مشکلات نبوده اند و نسخه ای حاوی همزیستی منظم با جامعه ای که از نظر قومی و دینی تجزیه شده، ارائه نداده است.
هر نوع مداخله ای یک وحدت مقاصد در میان تمامی بازیگران را می طلبد در حالی که در افغانستان این مداخله اعم از متحدان و دولت این کشور و نیز سایر بازیگران منطقه ای به هیچ وجه رضایت بخش نبود.
موضوع اقتصاد تریاک که باید جداگانه به آن پرداخت هنوز حل نشده است. به طور کلی خروج از کشور باید به تضمین هایی منوط می شد و مورد موافقت ائتلاف قرار می گرفت.
البته در کنار این اشتباهات سه امیدواری وجود دارد. 1- میلیون ها دختر و پسری که در مدارس دموکراسی پرورش یافتند. 2- تغییر و تحول طالبان که ناگزیرند با یک جامعه متفاوت و متکامل تراز سال 1994 مواجه شوند و 3- ترس از روسیه، ایران و چین که حاضر نیستند یک کانون افراط گرایی سنی در نزدیکی خود داشته باشند. چقدر خوب خواهد بود که اراده اروپا و ایتالیا برای عدم رهاسازی ملت افغان به حال خود به اینها افزوده شود.
منبع: لارپوبلیکا (ایتالیا)
ایران متحدان خود را در افغانستان آماده می کند
دیپلماسی ایرانی: در حالی که منطقه و جهان برای پذیرش واقعیت جدید سیطره طالبان بر افغانستان تلاش می کند، به نظر می رسد ایران با وجود استقبال روزهای اول از «شکست نظامی و عقب نشینی آمریکا» در افغانستان، رفته رفته از این موضوع نگران شده است.
ایران بلافاصله پس از روی کار آمدن طالبان در کابل، تأمین سوخت افغانستان را از سر گرفت تا دست کم در روابط خود با حاکمان جدید افغانستان تنش ایجاد نشود. اما با شروع درگیری های دره پنجشیر، رسانه های ایران ارتش پاکستان را به کمک به طالبان در حمله به این منطقه محکوم کردند. این اتهام ابتدا در حد گزارش های رسانه ای بود؛ اما چند روز بعد یکی از نمایندگان مجلس، این اتهام را دوباره تکرار و حتی پاکستان را به استفاده از جنگجویان چچنی بازگشته از جنگ داخلی سوریه در حمله به پنجشیر متهم کرد.
ایران در استفاده از نیروهای وابسته به خود در کشورهای دیگر تبحر دارد. تجربه خوبی را در این زمینه داشته و توانسته به موفقیت های بسیار خوبی هم برسد. این سیاست، راهبردی موفق و به نسبت کم هزینه است که ماهیت فراملی آن در انتقال سوخت برای حزب الله لبنان به خوبی به نمایش گذاشته شد. ایران به احتمال زیاد به دنبال تکرار این داستان در افغانستان است. در این سناریو، اسماعیل خان، والی هرات سرمایه ارزشمندی است. همچنین درگیری های طولانی مدت فرصت را برای استقرار دوباره فاطمیون فراهم می کند. حتی اگر این استقرار هیچ گاه اتفاق نیافتد، ایران می تواند از اسماعیل خان، متحد مهم خود، برای اعمال نفوذ در افغانستان پس از آمریکا استفاده کند. اسماعیل خان پس از شکست در برابر طالبان به ایران گریخت. از پایان سریع جنگ در افغانستان این گونه برداشت شد که ایران از عمق راهبردی مورد نظر خود در افغانستان برخوردار نیست. اما این تنها علت خشم ایران نسبت به پاکستان نیست که به جای تهران، توانسته است در افغانستان نفوذ کند.
اشتیاق ایران به تبدیل شدن به مهمترین مسیر تجاری آسیای مرکزی به جهان، در نتیجه نفوذ پاکستان در افغانستان و گفت وگوهای ازبکستان و پاکستان برای بهینه سازی توافق تجاری که به تغییر مسیر تجارت از بنادر ایران به بنادر پاکستان می انجامد، با مانع بزرگی روبه رو می شود. این اتفاق هم خبر بدی برای بندرعباس است و هم برای توسعه بیشتر بندر چابهار که طرح مشترک ایران و هند است. چابهار پیش از این نیز از تأخیرها و کاهش حجم ناشی از کرونا رنج می برد. پیروزی طالبان در افغانستان و نامعلوم بودن سرنوشت پیمان دولت اشرف غنی، رئیس جمهوری مخلوع افغانستان با هند و ایران، آخرین تیر بر پیکر این طرح از پیش مشکل دار خواهد بود.
با وجود این، متهم کردن پاکستان اشتباهی محاسباتی است. سیاست قبول مخاطره یکی از شاخص های اصلی سیاست ایران است؛ اما وقتی می تواند نتیجه بخش باشد که این اطمینان وجود داشته باشد که مرز خطر کجا قرار دارد. انتظار نمی رود تنشی شدید در روابط ایران و پاکستان به خاطر افغانستان به وجود آید اما بی شک ایران برگه های خود را در افغانستان مورد بازبینی قرار خواهد داد و بی شک از مهره های خود نهایت استفاده را خواهد برد.
منبع: عرب نیوز
کابل به دولتهای جهان داد
سندروم متحدکشی ایالات متحده
دیپلماسی ایرانی: دولت آمریکا پس از بیست سال نزاع با طالبان به یکباره پشت متحد خود، محمد اشرف غنی، رییسجمهوری پیشین افغانستان را رها کرد تا نیروهای طالبان به طرزی برق آسا و تعجب برانگیز در یک بازه زمانی کوتاه کابل را فتح کنند. حادثه فتح کابل یاد نظریههای جریان اصلی روابط بین الملل همچون واقع گرایی و نوواقعگرایی را زنده کرد بگونهای که هر دولت در عرصه بینالملل نمیتواند متکی بر دیگر دولتها باشد و تمامی تخممرغهای اقتصادی و امنیتی خود را در یک سبد قرار دهد. پرسشی که در این یادداشت به آن پاسخ خواهم داد آن است که خروج ناگهانی ارتش آمریکا از افغانستان و به دنبال آن تسلط طالبان بر این کشور چه تاثیری بر اقدامات دولتهای متحد آمریکا به ویژه کشورهای منطقه خواهد داشت؟
دیدگاه واقع گرایان به حادثه کابل
نظریه واقعگرایی بیان میدارد که عرصه بینالملل میدان اتکای به دیگران نیست. دولتهای دیگر حتی به شرط متحد بودن نیز به هنگام بحران با هزینه و فایده کردن وارد میدان میشوند. کنت والتز، دانشمند آمریکایی علم روابط بین الملل معتقد است: «در نظام بین الملل، هر واحد باید خود را در موضعی قرار دهد که قادر به مراقبت از خود باشد، زیرا به امید هیچ کسی نمی توان نشست». همچین فرید زکریا، روزنامهنگار و تحلیلگر مشهور آمریکایی تنها راه بقای یک دولت در عرصه بینالمللی را افزایش حداکثری توان نظامی میداند. از نگاه این نظریه به دلیل ناامن بودن محیط بینالملل بهترین گزینه برای کشورها «خودیاری» به معنای افزایش قدرت یک دولت برای مواجه با بحرانهای امنیتی بدون نیاز به کمک دیگران است. سقوط دولت افغانستان به دست طالبان نشان داد که دولتی همچون آمریکا به هنگام ایجاد یک بحران تنها منافع ملی خود را در نظر میگیرد نه بقای متحدی همچون محمد اشرف غنی! البته تاریخ سیاسی جهان نشان از متحد کشی دیرینه آمریکا دارد.
بهای سنگین اعتماد به آمریکا
در واقع رهبران کاخسفید سالهاست که به بیماری متحدکشی مبتلا هستند. آمریکا با حمایت از گرجستان در سال 2008، تفلیس را به جنگ با روسیه تشویق کرد اما از قوای گرجستان هیچ پشتیبانی به عمل نیاورد. اگرچه گرجستان بیشترین نیروهای نظامی را به کمک آمریکا در جنگ عراق فرستاد اما به هنگام نیاز آمریکا پشت متحد خود را خالی کرد. روسیه با یک حمله برقآسا و پنجروزه خاک گرجستان را به توبره کشید و دو منطقه اوستیای جنوبی و آبخازیا را جدا کرد و استقلال آن دو را به رسمیت شناخت. چشمان مردم گرجستان از اشک در غم جدایی خاک کشورشان خشکید اما نیروهای آمریکایی نیامدند که نیامدند. عدمحمایت آمریکا از متحدین خود تنها محدود به گرجستان مظلوم نیست، بلکه محمدرضای پهلوی، شاه پیشین ایران، محمد حسنی مبارک، رئیسجمهوری مخلوع مصر، فردیناند مارکوس، رئیس سابق دولت فیلیپین (1956)، جعفر النمیری، رئیسجمهوری پیشین سودان (1986) و زینالعابدین بن علی، رئیسجمهوری تونس نیز که در خوشخدمتی به آمریکا سنگ تمام گذاشته بودند نمونههایی از قربانیان سندروم متحدکشی کاخسفیدنشینان هستند. در نتیجه این وضعیت یک درس عبرت بزرگ برای کشورهای همپیمان آمریکا به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد. حرکت فزاینده به سوی چند جانبه کردن شرکای اقتصادی و خودیاری امنیتی گسترده.
چند جانبه گرایی فزاینده اقتصادی و خودیاری امنیتی
سقوط کابل به دست طالبان چشمان متحدان آمریکا به ویژه کشورهای حاشیه خلیج فارس را باز کرد. هر چند این کشورها از مدتها پیش به این نتیجه رسیدند که اعلام حمایت آمریکا از آنها بلوفی بیش نیست و باید خود را برای هر چالش سیاسی، اقتصادی و امنیتی آماده کنند. عربستان به عنوان متحد دیرین آمریکا در منطقه خلیج فارس در این زمینه پیشگام است. چندی پیش اندیشکده شورای آتلانتیک به نقل از چند منابع غربی و عربی اعلام کرد که شاهزاده «خالد بن سلمان» معاون وزیر دفاع عربستان سعودی در تاریخ 2 شهریور 1400 در حاشیه نمایشگاه تسلیحاتی روسیه «توافقنامه همکاری نظامی» امضا کرده است. از منظر اقتصادی نیز به گفته الکساندر نواک، معاون نخست وزیر روسیه، حجم تجارت دو کشور از سال گذشته تا کنون بیش از 60 درصد افزایش یافته است.
از سوی دیگر کشورهای منطقه گام هایی را در این راستا برداشتهاند. قطر با امضای یک توافق نامه نظامی نیروهای خود را برای آموزش به مسکو اعزام کرده است. در همین راستا، سفیر قطر در روسیه نیز در ماه آوریل اعلام کرد که روابط نظامی دو کشور افزایش خواهد یافت. عراق نیز در پی خرید سامانه موشکی از روسیه برآورده و روابط تجاری خود با چین گسترش داده است. در میدان نبرد نیز روسیه در کنار امارات، مصر و عربستان در جنگ داخلی لیبی از نیروهای ژنرال خلیفه حفتر در برابر دولت به رسمیت شناخته شده (از سوی سازمان ملل) فایز السراج حمایت کرد.
در نتیجه باید بیان داشت تسلط طالبان بر افغانستان و فرار خفت بار اشرف غنی، رئیس جمهوری این کشور شیپور خطر را برای همپیمانان منطقهای آمریکا در حاشیه خلیج فارس به صدا درآورده است و آنها اراده خود برای تقویت بنیه نظامی و اقتصادی را مستحکم تر می کنند.
رابطه طالبان و پکن چگونه خواهد بود؟
تحولات جدید افغانستان و آینده پروژه یک کمربند یک راه چین
دیپلماسی ایرانی: پروژه جهانی یک کمربند یک راه چین، ابتدا برای منطقه آسیا ایجاد و پیگیری شد. افغانستان در این مگاپروژه جایگاه خوبی به لحاظ موقعیت همسایگی و نزدیکی به خطوط مواصلاتی و ترانزیتی مهم دنیا را دارد. این کشور غنی از معادن و منابع است که برای چین جذابیت دارد والبته که چین در افغانستان مشغول پروژه¬های مختلف عمرانی است. از لحاظ سیاسی چین از جمله بازیگرانی است که معمولاً در امورات داخلی کشورها دخالت نمیکند و به جهت عدم مداخله نظامی در تاریخ جنگهای داخلی افغانستان، یک ظرفیت سیاسی خوب به جهت بهره برداری از فرصتهای موجود در افغانستان را داراست. در بعد منطقهای، نزدیکی افغانستان به چین آن هم در زمان عدم حضور آمریکاییها در افغانستان میتواند حضور سیاسی و اقتصادی چین در منطقه جنوب آسیا را پررنگتر کند. چین برای مقابله با هندکه متحد آمریکاست، می¬تواند از وزنه سیاسی افغانستان به نفع خود بهره ببرد و البته مانع لغزش افغانستان به سمت هندوستان شود. در کنار اینها، چین با پاکستان که در تنش با هند است روابط راهبردی و بسیار نزدیکی دارد.
ضرورتهای رو به شد و شتابان توسعه اقتصادی چین در جهان در وهله اول نیازمند ارتباط عمیق وموثر با همسایگان است. عمدتاً اولویت چین منافع استراتژیک و اقتصادی، فارغ از نقش ایدئولوژی در سیاست خارجی است. به عنوان نمونه، پروژه یک کمربند یک راه چین، در بیش از دو سوم کشورهای جهان، جدای از توجه به ایدئولوژی و نوع حکومتداری آنها دنبال میشود.
طالبان در ماه اوت 2021 در کابل مستقر و دولت «اشرف غنی» سقوط کرد. طالبان، گروهی که هنوز بهطور رسمی توسط هیچ کشوری به رسمیت شناختهنشده است؛ اما دراین بین کشورها و گروههای مختلفی با سران طالبان ارتباط برقرار کرده و از خواستههای خود میگویند. چین، همسایه افغانستان با داشتن مرز کوچک مشترک یکی از این کشورهاست و به نظر میرسد بهزودی طالبان را در راستای تعامل و احترام به حاکمیت و استقلال کشورها که از اصول اساسی چین است به رسمیت بشناسد. علیرغم نگرانیهایی که چینیها ، نسبت به آینده تحرکات تروریستی و ارتباط احتمالی آن با طالبان دارند، به نظر میرسد در شرایط فعلی، خواهان اثرگذاری بیشتر سیاسی و اقتصادی بهویژه در شرایط خلاء حضور آمریکایی ها وعقب نشینی ناتو در منطقه هستند. بهویژه آنکه سخنگوی وزارت خارجه چین درباره قطع ارتباط طالبان با گروههای تروریستی ابراز امیدواری کرد. با محکم شدن ارتباط طالبان با دولت چین بهطور رسمی، چینیها میتوانند خطرات ناشی از ارتباط احتمالی با گروههای تروریستی و یا تجزیهطلبی همچون اویغورها در سین کیانگ را کاهش و یا خنثی سازند.
مقامات طالبان، تمایل خود مبنی بر حضور پررنگ و برجسته چین در بازسازی و توسعه اقتصادی آینده افغانستان را اعلام نمودهاند. سخنگوی طالبان گفت که دستیابی افغانستان به اهداف حاصله از پیوستن به کرویدور اقتصادی چین و پاکستان برای این کشور، شامل فواید مهم تجاری است. همچنین به پاکستان اطمینان داد که هیچگونه تهدیدی برای امنیت این کشور از سوی افغانستان وجود ندارد. طالبان نیاز افغانستان به سایر کشورها را اعلام و آن را برای احیاء کشور الزامی دانست.با توجه به عناصر فوق الذکر و ایجاد شرایط جدید در افغانستان ، پروژه یک کمربند یکراه چین، میتواند بهمانند گذشته در صورت استقرار رسمی و کامل طالبان در کابل، کنترل تمام کشور به دست آنان و برقراری ثبات نسبی در افغانستان، اجرا و عملیاتی گرددبا پیوستن افغانستان به کریدور اقتصادی چین و پاکستان ، این کشور به طور رسمی به پروژه یک کمربند یک راه چین می¬پیوندد. ارتباط راهبردی و نزدیک چین و پاکستان، در کنار توجهی که پاکستانی ها به طالبان نشان داده اند، گویای امکان افزایش ارتباطات سه کشور است. به لحاظ تاریخی ، قومی و فرهنگی نیز میان دو کشور افغانستان و پاکستان ارتباط خوبی برقرار است که تحقق این رابطه نزدیک سه ضلعی را متحتمل تر می کند. برخی استراتژیستها البته نوشته اند که پاکستان در این شرایط جدید افغانستان دنبال سهمی است که اطمینان حاصل کند دولت جدید ، طرفدار هند نشود. البته درباره اینکه چه میزان پاکستان از طالبان حمایت کرده است ، اختلاف نظر وجود دارد. اما عناصر و عواملی که این سه کشور را به یکدیگر نزدیک کند از تهدیدات تا فرصتهای مشترک، نزدیکی این سه کشور به یکدیگر را بیش از گذشته ، دور از انتظار نمی کند.
با اعلام و ابراز آمادگی چین و طالبان بر گسترش روابط، به ویژه تمایل بر افزایش همکاریهای عمرانی و زیرساختی به علاوه موارد فوق الذکر، میتوان انتظار داشت که پروژه یک کمربند یک راه چین بیش از گذشته در افغانستان (حتی پس از استقرار و به رسمیت شناخته شدن دولت طالبان) اجرا و دنبال گردد و خللی در اجرای آن ایجاد نخواهد شد. و همچنین پروژه یک کمربند یک راه علاوه بر نفع اقتصادی و تجاری ، نفع سیاسی را نیز برای چین در افغانستان کنونی خواهد داشت.
نویسنده: محمد صادق امینی، پیشتر وابسته فرهنگی در کشور کنیا، دبیر شورای کتاب و مسئول در امور ترجمه و نشر بین الملل بوده و مقالات و یادداشت هایی از او در زمینه ترجمه و نشر بین الملل در نشریات داخلی کشور منتشر شده است. او هم اکنون در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی مشغول به کار است.
دیپلماسی ایرانی : نمی دانم چگونه آغار کنم و به پایان برسانم این نوشته را!
این روزها که می گذرد، حالم از کلمه دیپلماسی به هم می خورد، خراب و خراب تر می شود. می گویند صبر کن، چیزی نگو، ننویس تا ببینیم چه خواهد شد، این دیگر آن نیست، عوض شده است، سیاست باید ورزید، من اما نمی دانم ورزیدگی سیاست را که تا کجاست. وقتی که می بینم در همین حوالی آشنا، دوست، صمیمی، خودمانی، در همسایگی مان، چگونه فغان آدمی بلند می شود، انسانی قربانی می شود، لذا، یادم می رود کلمه دخالت را، یادم می رود ترس، تهدید و هشدار را که بویش سر آدمی را بدرد می آورد. وقتی می بینی جمعی سوار بر قدرت مطلق، بی محابا می تازند، پا بر جان و مال و زمین و ناموس آدمی می گذارند، پا بر جایی که هرگز آرام نبوده و امروز ناآرام تر شده است. چه سرزمینی است آنجا، نکند از نجابت آدم هایش باشد که بلاخیز شده است و جمعی چنین بر آن بتازند. شنیده ایم اما که سرزمینی است که بهترین آدم های زمان را در خود دارد، با زبانی که دارد و شعر و حماسه ای در جان و دل. تاریخ می گوید اینجا جای خوبانی بوده که این روزها جایشان نیست دیگر! جمعی فراری، جمعی مانده با گاری، جمعی ترسان در خانه های خالی، جمعی در خیابان نشسته به انتظار روزی، انتظاری که نیست، چاره ای نیست اما، باید نشست و دید، باید کاری هم کرد وقتی نمی توانی کاری بکنی، وقتی عجز تو را از پای در می آورد. حال، بنشین به تماشای خود و دیگری!
آه، چه غم انگیز است حال و روز این روزهای پرفغان افغانستان. این روزها حال زبان فارسی هم چقدر بد است که با زحمت و ترس و لرز حرف می زند و یا خاموش است؛ و حال بد هزاره و تاجیک و ازبک و ترک نیز. حال پشتو اما خوب است، سوار بر تاب و چرخ و فلک کودکان شده است، کودکان گریخته، گریخته از خانه به ناکجاها.
این روزها چقدر دیپلماسی در خیال من بی معنی شده و تفسیرش اینقدر بی معنا که چشمت را بر واقعیت باید ببندی! تاریخ هم دیگر بدرد دیدن حال واقعی این روزهای افغانستان نمی خورد وقتی نبیند و نشنود صدا و فریاد کوه ها و دشت ها را.
سیاست هم معطل مانده از کار خویش، از بی حالی خویش از بی ثمری اش.
قومی آمده اند با زور، و سوار بر قوم های بی جان دیگر شده اند. از دیپلماسی می گویند، از مردم داری، از مهربانی با مردمی گریخته یا مانده در حیرت خویش! حالم از این همه تناقض بد است، از حکومت کردن، از ریاست، از چوپانی که گله هایش را با دست خویش به گرگان می سپارد. لعنت به حاکمی که دینش را به قومش می فروشد. و حیف از پشتو و زبانی که دینش را از آدم ها نمی گیرد. من اما به جای آن حاکم دین فروش به چه باید رسمیت بدهم، به کدام دین، من که با زبان مشکلی ندارم، بگذار هزار زبان باشد اما دین باشد و آرامش و پرستش خدا.
چه میدانی شده است این دیپلماسی حال به هم زن. مردم اما دیپلماسی خود را دارند. همیشه و همه جا تابع وضع مستقر نیستند، چه از این سو باشد و چه از آن سو. مردم تابع شرایط روحی خود هستند. اگر در آن سو فریاد مظلومی بلند شود، اینجا وجدان بیداری به هواخواهی بر می خیزد و شرایط حاکم از دو سو را به هم می ریزد.
اینجا واقعیت ها نادیده گرفته نمی شود، حقیقت بالاتر از هر چیزی است، حقیقتی که از روی دولت و دولتمردان خود می گذرد و به دل حادثه می رود. اگر بتواند فریاد بزند، می زند و همصدا با مظلوم می شود. اینجا وسایل و ابزارهای دیپلماتیک از بالا نمی آید، بلکه جوششی ست و کوشش ها از جایی بر می خیزد که نامرئی است. تعارف با هیچ کسی ندارد، وجدانش را قاضی می کند و می گوید و همراه حادثه ها می شود. اینجا میدان آزادی است، میدان قدرت نمایی نیست، این قدرت است که زیر سایه دین و عقل به ترازو برده می شود. اینجا جای جلسات طولانی و ببینم چه شود و چه خواهد شد و چه کنم و چه نکنم نیست. همه چیز از میان خانه ها و کوچه و خیابان به صدا در می آید. کسی، کسی را به اجبار برای قبول چیزی فرا نمی خواند، کسی حقوق برای گفتن سخن و یا نوشتن مطلبی نمی گیرد. لذا، می بینی که حرف ها یکی پس از دیگری می آید، دست به دست می شود و گاه غوغایی به پا می کند، غوغایی که پایش را گاه از گلیم خود هم درازتر می کند.
اینجا سیاست معنای دیگری دارد، معنای فراتر از کتاب و نشریه، فراتر از کلاس های کلاسیک استادان علم سیاست. اینجا مردم همه چیز را به هم پیوند می زنند و حرف می آید و بر زمین نمی ماند. حرف، حرف می آورد و کاری می کند که بماند، فراموش نمی شود، و آدم ها از یاد نمی روند. اینجا احساسات حرف اول را می زند و لذا بیش از همه شعر و ادبیات به میدان می آید و از روی پل های سیاست به راحتی می گذرد، پل هایی که وسیعند اما بی خطر هم نیستند، مردم اما از روی آنها می گذرند. لذا، سیاست خطرساز می شود، گاه پل هم نمی خواهد دل به جاری رودخانه عبور می زند تا برسد، برسد به آنجا که دست افتاده ای را بگیرد.
مهم نیست چه کسی افتاده، مهم این است که کسی افتاده. از دینش نمی پرسد و نانش می دهد، ایمانش را به ترازو نمی گذارد، اصلا ترازویی ندارد، دل است که کار می کند و می گوید بگو، و عاریت کسی را نمی پذیرد.
اینجا حقیقت بالاترین چیزی است که دست از سر آدمی بر نمی دارد، دیوانه اش می کند تا ببینید دیوانه خانه ها را در عهد مدنیت، در عهد شکوه انسانیت. روزگار غریبی است این روزها در همسایگی ما! انسانی جسته از غارها. غار چه کلمه زیبایی! چقدر ما را به عقب می برد، به دورترین زمان، به درازنای تاریخ، آنجا که آتش است و خوراکی از حیوان و زمین، کو تا شعر و ادب و فرهنگ، کو تا عشق و ایمان و آدمیت، کو تا تقوا و سیاست و ملیت. اما، خدایی هست، خدای تنها.
ما اما هنوز به این انسان امید داریم که روزی از غار نشینی به شهر که درآید با دیگران چنان کند که خدا با انسان اولین کرد. انسان و این همه فجایع به نام دین!؟ پدر را پیش پسر نوجوان به دار آویزند، جمعی را بی خانمان کنند، سری را بی گناه ببرند، زنی را بی گناه زندانی کنند؟!
تو ای انسان گواه باش در این زمانه. این چگونه انسانی است که با ابزارهای مدرن به عقب برمی گردد، به جای حیوان درنده آدم می کشد، به جای گل و گیاه بذر نفرت می کارد.
غار جای قشنگی است وقتی از مدنیت خراب لحظه ای بدانجا پناه می بری. تنها می شوی بی کشتاری. تو اما مدنیت را مدام به غار می بری ای انسان! و انسانی را آواره کوه می کنی و می کشی. و کوه چه جای پر عظمتی است، وقتی از دست غارنشینانی مدرن به آنجا می گریزی و می مانی. کوه جای امن، جای فریاد بی صدا، صدایی که می شنوند و گاه هم نمی شنوند، پژواک صدا اما می رسد. مبهم است، ولی فهمیدنی است. این کوه های سرد پنجشیر است که این روزها حرف میزند... و صدای پاهای مردم دایکندی است که به هر سو می روند، می روند به جایی که ندارند، چون حاکمان گفته اند، حاکمانی که تمدن را آواره می کنند و انسان را...
افکار عمومی آمریکا نسبت به عملکرد این کشور در افغانستان منفی است
ایرنا_ مرکز پژوهش های راهبردی "الاهرام" نوشت: طی سال های اخیر به طور قابل ملاحظه ای شمار آمریکاییان حامی عملیات نظامی در افغانستان کاهش پیدا کرده است. از نظر افکار عمومی آمریکا هدف هایی که برپایه دولت دموکراتیک و نهادهای نظامی در افغانستان مورد نظربوده؛ محقق نشده است.
مرکز پژوهش های سیاسی و راهبردی «الاهرام» [۱] در گزارشی به قلم «دینا شحاته» مدیر بخش مطالعات مصر در این مرکز با عنوان «افکار عمومی آمریکا و عقب نشینی از افغانستان» [۲] نوشت: بسیاری از تحلیلگران از منظر روابط بین الملل و رقابت میان قدرت های بزرگ در جهان چند قطبی به موضوع عقب نشینی آمریکا از افغانستان و قدرت یابی طالبان پرداخته اند. برخی بر این باورند که بازگشت طالبان با برنامه ریزی آمریکا با هدف بی ثباتی سازی ثبات منطقه در مرزهای چین، روسیه و ... صورت گرفته است. برخی دیگر معتقدند که آمریکا هنوز هم از جریان های اسلامی سیاسی با هدف بی ثبات سازی و ایجاد قطب بندی های سیاسی در جهان عرب و اسلام حمایت می کند. اما عقب نشینی آمریکا از افغانستان به دلیل رویارویی با تحولات مهم سال های اخیر در داخل آمریکا صورت گرفته است. این تحولات سبب شده اند که «دونالد ترامپ» رییس جمهوری پیشین و «جوبایدن» رییس جمهوری کنونی آمریکا برای پایان دادن به حضور نظامی آمریکا در شماری از مناطق درگیری و در راس آن افغانستان تلاش کنند. زیرا حضور نظامی آمریکا در افغانستان ۲۰ سال طول کشیده است و این موضوع سبب شده است که آمریکا ۲ ترلیون دلار در این جنگ هزینه کند.
نتایج متفاوت
این تحلیلگر مصری در بخش دیگری از گزارش خود نوشت، بسیاری از تحلیلگران آمریکایی معتقدند اگرچه از نظر افکار عمومی آمریکا هدف آمریکا از حمله به افغانستان تحقق یافته است و زیر ساخت های گروه تروریستی القاعده در افغانستان ویران شده و «اسامه بن لادن» در سال ۲۰۱۱ به هلاکت رسید. اما هدف هایی چون برپایه دولت دموکراتیک مدرن و نهادهای نظامی در افغانستان تحقق پیدا نکرده است و از شمار کسانی که حامی عملیات نظامی در افغانستان بوده اند کاسته شده است و بر تعداد مخالفان دخالت نظامی آمریکا در کشورهای افغانستان، عراق و سوریه افزوده شده است. به طوری که این موضوع در قدرت یابی ترامپ در سال ۲۰۱۶ هم نقش داشت. زیرا بسیاری از رای دهندگان به وی معتقد بودند این جنگ ها از نظر مالی و جانی آمریکایی را با زیان هایی روبرو کرده است و هیچ یک از اهداف و آرمان های مردم آمریکا را محقق نکرده است.
به نوشته این اندیشکده مصری، این موضوع قابل توجه است که جریان های در حال رشد در داخل حزب دموکرات و جمهوری از موضوع عقب نشینی نظامی آمریکا به عنوان بخشی از برنامه ها و اهداف اساسی خود استفاده کرده اند. در حزب جمهوری جریان راست تندرو به رهبری ترامپ از جریان محافطه کار جدید که به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی و حقوق بشر آمریکا را به شماری از جنگ ها وارد کرده اند، انتقاد کرده اند. هواداران جریان راست تندرو شعار «نخست آمریکا» را سر می دهند. این شعاری است که با سیستم لیبرال، جهانی سازی و گسترش نفوذ آمریکا در خارج در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و نظامی مخالف است. در حزب دموکرات هم در انتخابات اخیر جریان چپگرا به رهبری «برنی ساندرز» قدرت یافت. این جریان خواستار پایان دادن به دخالت نظامی آمریکا در خارج و به کار بستن ابزارهای دیپلماسی و اقتصادی به جای گزینه نظامی است. این موضوع در برنامه کاندیدا های ریاست جمهوری در انتخابات اخیر آمریکا هم انعکاس یافت. به طوری که ترامپ بر روی شعار «نخست آمریکا» و اهمیت پایان حضور نظامی آمریکا در عراق و افغانستان تاکید کرد. این در حالی است که بایدن هم در برنامه انتخاباتی خود بر ضرورت پایان دادن به ورود نظامی آمریکا در جنگ های بی پایان تاکید کرد و خواستار فعال سازی ابزارهای دیپلماسی در سیاست خارجی آمریکا شد. بایدن برای تحقق وعده های انتخاباتی خود اقدام به اجرایی سازی توافقی کرد که دولت ترامپ با جریان طالبان منعقد کرد و در آغاز ماه آگوست ۲۰۲۱ شروع به عقب نشینی نیروهای آمریکا از افغانستان کرد.
بحران سیاسی داخلی
مرکز پژوهش های سیاسی و راهبردی الاهرام نوشت: با وجود تایید گسترده تصمیم بایدن برای عقب نشینی نیروهای آمریکا از افغانستان از سوی مردم، اما فروپاشی دولت و نیروهای نظامی افغانستان طی چند روز و بازگشت جریان طالبان به قدرت و آشوب های ناشی از خارج کردن کارمندان سفارت آمریکا از کابل، به یک بحران سیاسی برای دولت بایدن تبدیل شده است. بسیاری از تحلیلگران معتقدند که روند عقب نشینی به طور نسنجیده و نامنظم صورت گرفته است و پیامد های ناگوار این عقب نشینی دامن دولت بایدن را خواهد گرفت و رقبای سیاسی وی از این موضوع علیه وی استفاده خواهند کرد و تصویری از یک رییس جمهوری ضعیف از وی ارائه خواهند کرد. با این وجود پیش بینی می شود که بحران کنونی تاثیر مهمی در انتخابات میان دوره کنگره در سال ۲۰۲۲ نداشته باشد. زیرا به طور کلی سیاست خارجی و به طور ویژه افغانستان در اولویت مردم آمریکا قرار ندارد.
تغییرات افکار عمومی آمریکا درباره جنگ افغانستان
مرکز پژوهش های سیاسی و راهبردی الاهرام درباره افکار عمومی مردم آمریکا درباره جنگ در افغانستان نوشت: برپایه نظر سنجی ها، استقبال مردمی نسبت به حضور نظامی آمریکا در افغانستان طی سال های اخیر به ویژه از سال ۲۰۱۴ میلادی به طور قابل ملاحظه ای کاهش یافته است. حمله به افغانستان که پس از حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ آغاز شده با تایید گسترده مردم روبرو شده و ۹۳ درصد از مردم از این تصمیم استقبال کردند. این استقبال تا زمان به هلاکت رسیدن بن لادن ادامه یافت. اما در ادامه شمار کسانی که حمله نظامی به افغانستان را اشتباه می دانستند افزایش یافت؛ به طوری که در سال ۲۰۱۴ تعداد مخالفان و موافقان حمله نظامی برابر شد. در سال ۲۰۲۱ شمار کسانی که هوادار حمله نظامی به افغانستان بودند به کمترین حد خود رسید. با وجود همسو بودن مواضع و سیاست های دولت بایدن با دولت ترامپ درباره پرونده افغانستان اما هواداران حزب جمهوری خواه هنوز هم بیشتر از جنگ افغانستان استقبال می کنند. ۲۹ درصد از جمهوری خواهان ارسال نیروهای آمریکا به افغانستان را اشتباه می دانند این در حالی است ۵۶ درصد از دموکرات ها و ۵۴ درصد از مستقل ها این تصمیم آمریکا را اشتباه دانسته اند. درباره تصمیم عقب نشینی کامل نیروهای آمریکا از افغانستان هم ۷۰ درصد از آمریکایی ها در ماه ژوئن ۲۰۲۱ از این موضوع استقبال کرده اند. اما در ماه آگوست به دنبال پیشروی طالبان به سوی کابل و هرج مرج های ناشی از عقب نشینی آمریکا این رقم به ۴۹ درصد رسید.
پیامدهای تصمیم عقب نشینی آمریکا از افغانستان بر روی محبوبیت بایدن و حزب جمهوری
اندیشکده مصری افزود: با وجود هیاهوی رسانه ای ناشی از روند عقب نشینی آمریکا از افغانستان و به وجود آمدن این احساس که دولت بایدن در نتیجه آشوب های ناشی از روند عقب نشینی و قدرت یابی زودهنگام طالبان با بحران سیاسی روبرو خواهد شد، اما بسیاری از ناظران معقتدند این بحران به محض پایان هیاهوهای رسانه ای از بین خواهد رفت و بر روی دیدگاه مردم در انتخابات میان دوره ای تاثیر نخواهد داشت. زیرا بیشتر هواداران حزب دموکرات و مستقل ها از تصمیم عقب نشینی از افغانستان استقبال می کنند و اجرایی سازی این تصمیم بر روی رویکردهای انتخاباتی آنها تاثیر گذار نخواهد بود و چه بسا این تصمیم محبوبیت حزب دموکرات را افزایش دهد. همچنین سیاست خارجی به طور کلی و جنگ افغانستان به طور ویژه مورد اهتمام گسترده مردم آمریکا نیست و نظرسنجی های سال ۲۰۲۰ نشان می دهد که سیاست خارجی در رتبه ششم اولویت های مردم آمریکا قرار دارد. تنها ۱۲ درصد از مردم آمریکا اخبار حضور نیروهای آمریکا در افغانستان را دنبال می کنند و تنها در یک صورت احتمال دارد که افغانستان در میان مدت و بلند مدت به موضوع محوری تبدیل شود و آن در صورتی است که گروه های افراط گرایی مانند داعش و القاعده بتوانند بار دیگر در افغانستان حضور یابند و دست به حمله هایی علیه اهداف آمریکایی در افغانستان بزنند که در این صورت این موضوع در انتخابات آینده نقش مهمی خواهد داشت.
[۱]. مرکز مطالعات سیاسی و راهبردی الاهرام در سال ۱۹۶۸ به عنوان یک مرکز عملی که در چارچوب موسسه الاهرام فعالیت می کند، تاسیس شد. هدف این مرکز مطالعه جامعه اسراییل، صهیونیسم و مساله فلسطین بود که به مرور زمان ماموریت آن گسترش یافت و فعالیت علمی و پژوهشی را دنبال کرد و به طور کامل به مسائل سیاسی و راهبردی توجه کرد و بر روی مسائل پیشرفته نظام بین المللی و شیوه های تعامل کشورهای عربی و نظام بین الملل تمرکز کرد. این مرکز در بخش مهمی از گزارش های ابعاد مختلف مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصر را مورد بررسی قرار می دهد. این مرکز دارای بخش واحد مطالعات مصر، واحد مطالعات عربی و منطقه ای، واحد روابط بین الملل، واحد مطالعات امنیتی، واحد مطالعات رسانه ای و افکار عمومی و واحد مطالعات اقتصادی است.
[۲]. https://acpss.ahram.org.eg/News/17235.aspx
خواسته نهادهای غربی از طالبان: زنان را از اشتغال محروم نکنید
نهادهای غربی از طالبان خواسته اند که زنان را از اشتغال محروم نکنند و امکان بازگشت این قشر به کار را در افغانستان فراهم سازند.
به گزارش ایرنا به نقل از خبرگزاری فرانس، رئیس یکی از بزرگترین سازمان های امدادرسان خارجی در افغانستان با اعلام اینکه طالبان با ادامه استخدام زنان در این سازمان موافقت کرده، گفت که طالبان در عین حال این مساله را مشمول زمان دانسته است.
«یان ایگلند» مدیرکل این سازمان موسوم به شورای پناهندگان نروژ اظهار داشت که مساله استخدام زنان و آموزش دختران، محور مذاکرات وی با مقام های طالبان بوده است.
وی تاکید کرد این شورا که سال ها در افغانستان و از جمله در مناطق تحت کنترل طالبان فعالیت دارد، به کمک رسانی به میلیون ها انسان نیازمند ادامه می دهد تا زمانی که طالبان اجازه دهد زنان به کار برای این گروه بازگردند.
ایگلند پس از دیدار با وزرای دولت موقت افغانستان گفت: کارمندان زن ما باید بتوانند آزادانه در کنار همکاران مرد خود در سراسر این کشور کار کنند.
تقریبا یک سوم از کارمندان افغان در شورای پناهندگان نروژ، زنان هستند. به گفته ایگلند، طالبان اساسا با کار کردن زنان موافقت کرده است، اما اذعان داشته که این مساله در بسیاری نقاط بسیار کند پیش می رود.
وی یادآور شد شورای مزبور که خدماتی چون مواد غذایی، آب سالم، پناهگاه و آموزش را به افراد بی خانمان ارائه می دهد، درصدد مذاکره در مورد توافق های محلی در ولایت های مختلف افغانستان است.
اما تجارب این گروه با مشکلاتی به دلیل احکام صادره از سوی مقام های طالبان در کابل و نحوه اجرای آن در مناطق حومه ای مواجه شده است.
در برخی دفاتر، زنان اجازه دارند در کنار مردان کار کنند، در برخی دیگر احکام جدایی جنسیتی صادر شده و در مناطقی نیز زنان به کل از کار منع شده اند که همه این موارد بسته به نظر مقام های محلی دارد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، در جریان اولین دوره قدرت گرفتن طالبان در افغانستان از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، زنان عمدتا از زندگی اجتماعی از جمله کار و تحصیل محروم شدند.
طالبان می گوید این بار سختگیرانه عمل نمی کند، اما زنان از بازگشت به اکثر مشاغل دولتی منع شده اند و تحصیلات متوسطه دختران نیز ازسرگرفته نشده است در حالی که پسران در این کلاس ها شرکت کرده اند.
شورای پناهندگان نروژ اعلام کرد که کلاس های درسی را در مناطقی که دختران نتوانند در آن شرکت کنند، بازگشایی نخواهد کرد.
ایگلند گفت: ما نمی توانیم آموزش را انجام دهیم اگر نتوانیم دختران و پسران را به طور برابر آموزش دهیم.
طالبان طی سال های گذشته به سازمان های مردم نهاد اجازه داد به دختران در برخی مناطق تحت کنترل این گروه آموزش دهند.
مدیرکل شورای پناهندگان نروژ همچنین نسبت به فروپاشی اقتصاد افغانستان ابراز نگرانی کرد.
جامعه جهانی دسترسی طالبان به وجوهات خارج از کشور را ممنوع کرده و جریان کمک ها نیز کند شده است.
جامعه بین المللی در عین حال وعده اختصاص کمک های بشردوستانه به ارزش ۱.۲ میلیارد دلار به افغانستان را داده، اما برای به جریان افتادن این سرمایه به زمان نیاز است.
طالبان و دوراهی دشوار؛ مساله داعش مهمتر است یا پذیرش جهانی؟
ایرنا- طالبان همزمان با تلاش برای کسب پذیرش و مشروعیت بینالمللی میکوشد باورمندان به خود را در منتهیالیه طیفهای تندرو همراه نگاه دارد؛ نیروهایی که در صورت ریزش، جذب رقیب خطرناک این جریان در افغانستان یعنی داعش خواهند شد.
طالبان هرچند توانست پس از ۲۰ سال حضور آمریکاییها در افغانستان، از نارضایتیهای عمومی و نیز پشتوانه قومی و ایدئولوژیک خود بهره جسته بار دیگر در همسایه شرقی ما قدرت را در دست گیرد، ولی این بار در اداره کشور با چالشهایی متفاوت و بعضا جدیتری نسبت به دهه ۹۰ میلادی مواجه است. یکی از دردسرهای طالبان، چالشی چون جولان شاخه خراسان داعش است که در زمینههای مختلفی با طالبان تعارض دارد.
اعلام چند روز پیشِ طالبان مبنی بر تیرباران «ابوعمر خراسانی» رهبر داعش در افغانستان به هنگام فرار از زندان آن هم در ۲۶ مردادماه یعنی دو روز بعد از تسلط طالبها بر کابل، بار دیگر ناهمسازی دو گروه طالبان و داعش را در کانون توجه ناظران قرار داد.
این در حالی است که پیش از این «ذبیح الله مجاهد» معاون وزارت اطلاعرسانی و فرهنگ طالبان گفته بود که داعش هیچ گونه تهدیدی برای افغانستان نیست و ما توان مهار کردن این گروه را به گونه کامل داریم.
در هفتههای اخیر که طالبان استقرار تشکیلات امارت اسلامی را در دستور کار داشته، گروه داعش چالشهای زیادی برای حاکمان جدید افغانستان ایجاد کردهاند. حملات خونین شاخه خراسان داعش به نیروهای طالبان در جلالآباد و پیش از آن حمله به فرودگاه کابل در اوایل شهریور که دهها کشته و زخمی بر جای گذاشت، از هماوردی این گروه تندرو با طالبانی نشان دارد که میخواهد از سویی پایههای قدرتش را در افغانستان مستقر سازد و از سویی دیگر مشروعیت بینالمللی برای خود دست و پا کند.
طالبان، داعش و رقابت بر سر افغانستان
اگر چه طالبان و داعش هر دو گروه اسلامگرای سنی با تشابهات زیاد به حساب میآیند که کنشهای خود را با هدف کلی تشکیل حکومت اسلامی بر مبنای شریعت تنظیم میکنند، ولی میان آنها از نظر ترکیب جمعیتی اعضا و حوزه فعالیت، تفاوتهای زیادی وجود دارد. این دو گروه بر سر جذب منابع، سربازگیری و قلمرو در شرق و شمال افغانستان با هم رقابت سختی دارند.
در حالی که طالبان تشکیل حکومت اسلامی در سرزمین افغانستان و مناطق مرزی با پاکستان را در دستورکار دارد، ولی داعش و به تبع آن شاخه خراسان این گروه، تشکیل خلافت اسلامی در گستره وسیعی از خاورمیانه، شمال آفریقا و جنوب اروپا تا قفقاز، آسیای مرکزی و افغانستان و پاکستان و حتی بخش هایی از ایران و هند را در منتها درجه آمال خود قرار داده است.
طالبان نخستین بار در سال ۱۹۹۶ و در خلال جنگهای داخلی افغانستان با حمایت مالی عربستان و امارات و حمایت لجستیکی پاکستان به قدرت رسید. پس از حمله آمریکا و ائتلاف بینالمللی به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به بهانه انتقام از حمله القاعده به رهبری «اسامه بن لادن» به برجهای تجارت جهانی در نیویورک، حکومت طالبان فروپاشید. از آن پس طالبان در قالب گروهی مخالف، بازپسگیری افغانستان از اشغالگران را در دستورکار خود داشت و طی سالهای گذشته در بسترجامعه افغانستان، به فعالیت خود ادامه داده است.
شاخه خراسان داعش اما تازه در سال ۲۰۱۵ حکومت به اصطلاح اسلامی خود را در ولایت ننگرهار در شرق افغانستان تاسیس و از میان نیروهای ناراضی طالبان شروع به سربازگیری کرد. داعش خراسان در دوران اوج قدرت خود موفق شد هزاران جنگجو را به استخدام خود درآورد و قلمرو تحت کنترل طالبان در ننگرهار، کنر و جوزجان افغانستان را تصرف کند. جنگهای پراکنده طالبان با داعش خراسان طی سالها ادامه داشت تا اینکه کادر و رهبری داعش خراسان در پی حملات طالبان و عملیاتهای ارتش افغانستان در سال ۲۰۱۹ متحمل تلفات سنگینی شدند.
فروپاشی دولت در افغانستان بار دیگر زمینههای نضج و فعالیت داعش خراسان در افغانستان را فراهم کرده است. به ویژه آنکه از زندانیان داعش به همراه شمار زیادی از زندانیان از زندانهای افغانستان آزاد شده یا فرار کردند. اکنون ناظران بر این باورند که داعش خراسان مجدداً خود را به عنوان شبکهای از سلولهای زیرزمینی در مراکز شهرها نظیر جلال آباد و کابل و برخی مناطق مجاور مانند ولایت لوگر بازسازی کرده است.
این در حالی است که طالبان بر اساس تعهدات خود در مذاکرات دوحه موظف است با گروههای تندروی اسلامی از جمله داعش مبارزه کند.
اختلافات طالبان و فرصتطلبی داعش
آنچه در عمل درحال وقوع است این است که طیفهای تندروتر طالبان از جمله شاخه حقانی، این روزها با داعش قرابت فکری بیشتری احساس میکنند. اگر ملاحظات مرتبط با کسب مشروعیت و کمکهای بینالمللی، دولت موقت طالبان را به سوی میانهروی سوق دهد، به مذاق طیفهای تندتر این گروه خوش نخواهد آمد و آنها را بیش از پیش آنها به سوی داعش سوق خواهد داد.
این مساله زمانی اهمیت بیشتری مییابد که بدانیم مسئولیت تامین امنیت شهر کابل در روزهایی که داعش به فرودگاه آن حمله کرد، بر عهده شبکه حقانی بود. حتی برخی گمانههایی را در مورد رخنههای امنیتی در مساله انفجارهای فرودگاه کابل مطرح کردهاند.
«شهاب المهاجر» فرمانده کنونی تندروهای داعش در افغانستان از فرماندهان میان رتبۀ پیشین طالبان بود که این روزها در صدد سربازگیری و گسترش حوزه نفوذ داعش در افغانستان است.
از نگاه ناظران، هرگونه اقدام نسنجیده طالبان و اختلافات محلی میان فرماندهان این گروه، می تواند به عنوان فرصتی مورد بهرهبرداری داعش خراسان قرار بگیرد.
این در حالی است که سازمان ملل و نهادهای بینالمللی در مورد فقر و بحران کمبود مواد غذایی و بیکاری در افغانستان هشدار میدهند. همین مساله زمینههای سربازگیری بیشتر داعش از میان افغانستانیها را بیش از پیش فراهم خواهد کرد.
از سوی دیگر، برخی ناظران بر این باورند که تقویت داعش بخشی از برنامههای جدید آمریکا برای اثرگذاری و نفوذ بر کشورهای آسیای میانه است تا بتواند روسیه و چین را در تنگنا قرار دهد. این گروه معتقدند برنامهها و استراتژی قبلی آمریکا برای نفوذ به کشورهای آسیای میانه از طریق طالبان شکست خورده اما این کشور تلاش می کند این بار از گروه داعش برای رسیدن به منافع خود استفاده کند.
برخی کارشناسان بر این باورند که خطر داعش در افغانستان به اندازهای که تبلیغ میشود جدی نیست. پیش از این، «عبدالحق وثیق» عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر ضمن محکوم کردن حملات هوایی آمریکا در افغانستان به بهانه مبارزه با داعش، گفته بود که آمریکا از حضور این گروه تروریستی بزرگنمایی میکند.
وثیق با اظهار اینکه امکان ایجاد پایگاه برای داعش در افغانستان وجود ندارد، گفته بود: دنیا از داعش یک چیزی (در اذهان خود) ساخته است، اما در افغانستان امکان عملی شدن دیدگاه و تفکر داعش وجود ندارد.
آنچه مسلم است اینکه رخدادهایی چون حمله به نیروهای طالبان در جلالآباد یا حمله به فرودگاه کابل، داعش خراسان را در کانون توجهات سیاسی و رسانهها قرار داد. بهره گیری از ظرفیتهای تبلیغاتی و رسانهها از راهبردهای همیشگی داعش برای رعب افکنی است. بسیاری بر این باورند که داعش پس از شکست در سوریه و عراق،از توان زیادی برای قدرتنمایی در افغانستان برخوردار نیست.
با این حال دغدغه امنیتی اصلی قدرتهای منطقهای و جهانی، جلوگیری از تبدیل افغانستان به پناهگاهی امن برای تروریست های تکفیری است. داعش خراسان به دلیل توانایی در جذبِ جنگجویان ناراضی طالب و انجام حملات پیچیده علیه شهروندان و تاسیسات دولتی تهدید قدرتمندی برای حکومت طالبان بوده و میتواند در سطحی گسترده تبدیل به چالش مستقیم طالبان شود.
از اختلافات «داعش و طالبان» تا نيازهای «جبهه پنجشير»
روز نو :درگیریها در روزهای اخیر در افغانستان نسبت به هفتههای گذشته بسیار کمتر شده در حالی که طالبان همچنان با قوانین و رفتارهای تندرو خود میتازد. صحبت از مخالفتها بسیار است اما در عمل چیزی قابل مشاهده نیست. اما جبهه مقاومت پنجشیر که چشم امید بسیاری به آن بود به نظر میرسد هنوز خاموش نشده است گرچه برخی در اثرگذاری آن شک دارند. تاحدی که دبیرکل حزب ملت افغانستان روز گذشته در اظهارات خود از بدون پشتوانه مردمی بودن این مقاومت و رهبر آن، احمد مسعود، گفت. وی اظهار کرد او در نگاه بسیاری از مردم قهرمان نیست. در رابطه با واقعیت این جنگ در میان طالبان و پنجشیر و دیگر مسائل پیرامون طالبان به گفتوگو با پیرمحمد ملازهی کارشناس ارشد مسائل افغانستان پرداخته است که در ادامه میخوانید.
دبیرکل حزب ملت افغانستان اظهاراتی در خصوص جبهه مقاومت و احمد مسعود داشت و برخلاف برخی اظهارات در رسانهها این مقاومت را فاقد حمایت و پشتوانه مردمی دانست. آیا این امر را مطابق واقعیت و علتی برای برخی شکستهای مقاومت میدانید؟
به هر حال طالبان پنجشیر را گرفته است گرچه درست است که پنجشیر یک منطقه سخت جغرافیایی است و مناطق مختلفی دارد که هنوز در اختیار طالبان نیست اما ما باید یک ارزیابی واقع بینانه داشته باشیم. اگر مقاومت به خارج از دره پنجشیر کشیده شود و شهرهای بزرگ و خارج از دره بتوانند به آن بپیوندند، میتوان احتمال داد که طالب احساس فشار کند و حاضر به تعدیل سیاستهای خود شود. اما واقعیت امر این است که مقاومت و دره پنجشیر فعلا تنها هستند، یعنی مقاومت چندان جدی در دیگر مناطق افغانستان شکل نگرفته است که بتوان به عنوان حمایتی از احمد مسعود و دره پنجشیر از آنها نام برد. همچنین پنجشیر یک منطقه کوهستانی و محاصره شده است و گذرگاههای این شهر در اختیار طالبان است و اگر تا حدود دو ماه دیگر با آغاز فصل سرما تغییر عمدهای در فشارها به وجود نیاید و پنجشیریها کمکی دریافت نکنند مقاومت بسیار سخت خواهد شد. مقاومت نیز به این شکل در مناطق دیگر شکل نگرفته است، هرچند اعتراضاتی از سوی زنان و گروههای اجتماعی دیگر طی تظاهرات صورت گرفته و خطر این وجوددارد که طالبان از نظر قومی و ایدئولوژیک انحصارطلبی داشته باشند که در آن صورت خطر جنگ داخلی تهدید کننده است. همه اینها درست است و شاید در بلندمدت حتی مقاومتی در خارج از پنجشیر نیز شکل گیرد اما در قضاوت امروز باید به خاطر داشت که طالبان موضع برتر را دارد و احمد مسعود و دوستانش در این شرایط تاثیر و تغییر بزرگی نمیتوانند ایجاد کنند هرچند که خود را در موضع حق میدانند و به دنبال این هستند که قدرتی تعدیل شده بین طالبان و دیگر نیروهای قومی و مذهبی به وجود آید و توزیع قدرتی شکل گیرد که به نفع همه باشد اما تا کنون طالبان چندان تمایلی به توزیع قدرت نشان نداده است.
علت این عدم حمایت کافی از جبهه مقاومت در پنجشیر را چه میدانید؟ آیا فشارهای طالبان اثرگذار بوده است و یا واقعا طالبان دارای پشتوانه مردمی است؟
یک موضوع این است که در واقعیت جامعه افغانستان یک جامعه مذهبی و سنتی است، طالب نیز به عنوان یک گروه مذهبی عمل میکند که ایدئولوژی خاص خود را دارد. قبایل پشتون تقریبا از طالبان حمایت کردهاند و تعدادی از علمای تاجیک و ازبک که در حکومت هستند نیز با طالبان همراه هستند، آنها نیز طرفدارانی در جامعه خود دارند. اشاره به این امور برای داشتن نگاه واقعبینانه نسبت به شرایط است. از سوی دیگر بخشی از جامعه افغانستان و لیبرالهای غیرپشتون و حتی پشتون در زمان آقای کرزای و اشرف غنی به شدت به دنبال جمعآوری ثروت رفتند، درگیر فساد شدند و در نتیجه مردم نیز از آنها ناامید شدند. در آن شرایط امنیت کم شده بود، طالبان علیه نظام آنها میجنگیدند و دزدی و غارت نیز وجود داشت. گرچه طالبان بیتردید با معیارهای حقوق بشری مطابقت ندارند اما میتواند امنیتی نسبی به وجود آورد و مشکل مردم نیز در حال حاضر همین امنیت است. این طالب همچنین با باورها و ذهنیت مردم روستایی همخوانی دارد. البته درست است که بخشی از طبقه متوسط شهری مثل خانمهای تحصیلکرده و شاغل و لیبرالها در برابر آنها هستند اما باید دید که اکثریت در قبایل پشتون با طالب همراه هستند چون ذهنیت روستایی و عشایری همان چیزی است که طالب میگوید و این دو به نوعی بسیار به یکدیگر نزدیک هستند. اما در برخی مناطق دیگر شرایط متفاوت است، برای مثال در مناطق شیعهنشین شیعیان به دنبال این هستند که به عنوان مذهب رسمی شناخته شوند اما در همان جامعه نیز بسیاری باور دارند که نباید به دنبال راه نظامی برای برطرف کردن مشکلاتشان باشند بلکه از در مذاکره و صلح با طالبان باید وارد شوند. طالب نیز ادعا دارد که ما اکثریت جامعه را در همراهی خود داریم و از سوی دیگر مخالفان طالبان نیز مثل امرا... صالح که معاون آقای اشرف غنی بوده است چندان جایگاهی ندارد چرا که جز همان لیبرالهای شکست خورده هستند اما احمد مسعود به دلیل موقعیت خانوادگی اعتباری دارد و بنابر جوان بودن و تحصیلاتی که دارد میتواند نسل جوان را رهبری کند اما با این حال در معادله قدرت باید به دو طرف نگاه کرد که آیا نیروهای مخالف طالبان از طریق نظامی توان وادار کردن طالبان به تغییر مواضع را دارند.
آیا در این مقابله قدرت، نیروها و عوامل خارجی با عمل در راستای معادلهای جهانی که افغانستان بخشی از آن است، باعث از بین رفتن توازن میان مقاومت پنجشیر و طالبان نیستند؟
شکی نیست که در این امر معادلات جهانی، رقابت چین و آمریکا، چین و روسیه و ایران و عربستان مطرح است اما باید توجه داشت که تا چه اندازه هر یک از این رقابتها به سود یکی از این طرفیت تعیینکننده است. واقعیت این است که نیروهای مخالف طالبان فعلا تنها در کوهها و مناطق فرعی پنجشیر مقاومت میکنند در حالی که مناطق شرقی و مرکز ولایت پنجشیر به دست طالبان است. موضوع حقانیت این دو طرف نیز بحث دیگری است اما واقعیت این است که اگر امرا... صالح و احمد مسعود نتوانند پشتوانه خارجی پیدا کنند آسیبپذیر خواهند بود و نخواهند توانست در بلندمدت مقاومت را حفظ کنند. احتمال دارد آنها از افغانستان خارج شوند و به سمت تاجیکستان بروند اما تاجیکستان نیز بدون هماهنگی با روسیه نمیتواند کمک موثری انجام دهند و روسها نیز محاسبات خود را دارند. آنها تا مطمئن نشوند که افغانستان امنیت ملی آنها را از طریق چچنها و ازبکها، تاجیکها و داعش به خطر نمیاندازد، ریسک نخواهند کرد. نهایت امر رقابتهای چین و آمریکا است که آمریکاییها میخواهند در این منطقه و جغرافیای پشتون از طریق طالبان مانع از طرح کمربند- جاده شوند و از سوی دیگر چین نیز تلاشهایی میکند و شاید اولین کشوری باشد که با طالبان قرارداد میببندد تا افغانستان را در سیپک بگنجاند. چین طالبان را نیز از طریق حل کردن مسائل اقتصادی و سیاسی آنها نجات خواهد داد. اینها بستگی دارد که طالب به چه طرفی گرایش پیداکند، طالب نیز بازی خود را دارد و از این تضادها میان قدرتهای بزرگ برای تثبیت خود استفاده میکند، آنها در همین حال که با چینیها در ارتباط هستند به آمریکاییها میگویند حاضر به کار کردن با آنها هستند و از تضاد چین و روسیه نیز میخواهند نفع خود را ببرند و چنان زیرک هستند که یک باره خود را کاملا وابسته به کشور و قدرتی نمیکنند. در چنین فضایی باید نسبت به وضعیت افغانستان قضاوت کرد که شرایط پیچیدهای است و از سوی دیگر سازمان ملل اعلام کرده است اگر تا دو ماه آینده کمکی صورت نگیرد ممکن است فاجعه بزرگی رخ دهد و تعداد زیادی از مردم از گرسنگی کشته شوند و بنابراین به دنبال راهی برای کمک به مردم افغانستان است. با آمدن زمستان در یک تا دو ماه آینده بسیاری از مناطق روستایی ارتباط خود را به کلی با شهر از دست میدهند و اگر از حالا کمکرسانی نشود به زودی با فاجعه مواجه خواهیم شد.
مساله مهم دیگری که حالا در افغانستان مطرح است، حضور گروههای تروریستی است اما طالبان تلاش بسیاری دارد تا خــود را در مقابل آنها نشان دهد اما از سوی دیگری شبکه قدرتمند حقانی میان طالبان است که در ارتباط با داعش است. واقعیت امر و نوع ارتباط طالبان با این دست گروهها چگونه است؟
طالبان و القاعده مشکل خاصی ندارند چرا که آنها از زمان ملا عمر و اسامه بن لادن با یکدیگر همکار بودهاند و اگر ملا عمر حاضر میشد اسامه بن لادن را تحویل دهد اصلا جنگی صورت نمیگرفت و آنها همچنان قدرت را در دست داشتند اما آنها بنابر سنتهای قومی و اسلامی خود نمیتوانستند با فردی که پناهنده آنها بوده است چنین رفتار کنند. بعدتر آنها برای بدست آوردن دوباره قدرت 20 سال جنگیدند. بنابراین طالب و القاعده بیشتر از طالب و داعش با یکدیگر همراه هستند. داعش در یک مساله با طالبان مشکل دارد و این است که داعش به دنبال خلافت در دنیا است و افغانستان را به عنوان پایگاهی میخواهد. اما طالب محلی است و ادعا ندارد که پاکستان، تاجیکستان یا بنگلادش را نیز باید اسلامی کند از این روست که این دو در مسائلی با یکدیگر به اختلاف میرسند. در ننگرهار داعش به دنبال این است که هسته مرکزی خلافت را مثل موصل در عراق قرار دهد اما طالب آن را نمیپذیرد و بحث بر سر نفوذ در مناطق افغانستان است و طالب همه افغانستان را برای خود میداند اما داعش آن را نمیپذیرد. اما از نظر ایدئولوژیکی اختلاف جدی میان آنها نیست. طالب نیز خلافتگرا است و معتقد است امیرالمومنین همان خلیفه است و اگر به صحبتهای اخیر آنها توجه شود درمییابید که آنها مانند داعش معتقد هستند مسلمانان دنیا باید با امیرالمومنین بیعت کنند. از نظر سیاسی و نفوذ در مناطق است که این درگیریهای اخیر ایجاد شده است اما باید توجه داشت که نیروهای داعش نیز در میان طالبان بودهاند و در کنار آنها جنگیدهاند و در آینده نیز این احتمال وجود دارد که آنها بر اساس اشتراکات در ایدئولوژی به یکدیگر نزدیک شوند و همکاری کنند. شبکه حقانی نیز بخشی از طالبان است و به دنبال این است که امارت اسلامی را صرف نظر از نگاه و نظر دیگران اعلام کنند این شبکه از سوی دیگر زیر مجموعه داعش محسوب میشود و نیروهای بسیار نزدیکی با داعش دارد. پیچیدگیهایی در این مسائل وجود دارد و نمیتوان گفت طالبان کاملا هماهنگ یا کاملا در برابر داعش است. در اموری که منافع آنها ایجاب کند و داعش زیادهخواهی کند و قصد تصرف بخشی از افغانستان را داشته باشد طالبان وارد جنگ با آنها خواهد شد اما در دیگر مسائل نیروهای داعش و طالبان با یکدیگر کار خواهند کرد.
داعش خراسان در کابل، جلالآباد و مزارشریف فعال شده است
طالبان مدعی است از زمان به دست گرفتن قدرت، امنیت را در افغانستان «تضمین» کرده و این کشور از «باتلاق جنگ» نجات یافته است. اما مجموعهای از حملات از سوی «داعش خراسان» در هفتههای اخیر این ادعا را زیر سوال برده است. در ۶ هفتهای که از استقرار طالبان بر قدرت میگذرد (۱۵ آگوست به بعد)، گزارشهایی از حملات و فعالیتهای داعش خراسان در کابل، جلالآباد و مزارشریف به گوش میرسد.
به گزارش دنیای اقتصاد؛ «مجتبا هریس» و «علی لطیفی» در گزارش ۲۷ سپتامبر برای الجزیره نوشتند، در عصر ۲۶ آگوست، درست ۱۱ روز پس از استقرار طالبان در قدرت، داعش خراسان مسوولیت حمله به فرودگاه بینالمللی حامد کرزای را برعهده گرفت. در این حمله بیش از ۱۸۰ نفر کشته و صدها نفر دیگر مجروح شدند. در شهر جلالآباد، مرکز استان ننگرهار، حملاتی گزارش شده است.
حملات اخیر هم کشتههایی بر جای گذاشته که هم شامل غیرنظامیان میشود و هم مبارزان طالبان. در یک پیام تلگرامی، داعش خراسان مدعی کشته شدن ۳۵ ستیزهجوی طالبان در جلالآباد شد؛ ادعایی که طالبان آن را به کل منکر است. تمام این موارد بهشدت از سوی طالبان نفی شده؛ زیرا این گروه سخت در تلاش است تا به وعده خود مبنی بر ریشهکن کردن نیروهای وفادار به داعش عمل کند.
ذبیحالله مجاهد، معاون وزیر فرهنگ و اطلاعرسانی طالبان به الجزیره میگوید که طالبان فعالانه «به دنبال شکار تمام نیروهایی است که بذر هرجومرج در افغانستان میکارند.»
«هریس- لطیفی» در بخش دیگری از گزارش خود نوشتند: طالبان تقصیر شکست در جلوگیری از حمله به فرودگاه را به گردن آمریکاییها انداخته و میگویند «این حمله در منطقهای رخ داد که نیروهای آمریکایی مسوول امنیت آن بودند.»، اما در فردای این حمله، خانوادههای قربانیان انگشت اتهام و البته خشم خود را روانه طالبان ساختند.
آنها میگویند طالبان نتوانست جلوی یکی از حملات مرگبار در ۲۰ سال اخیر را بگیرد. یکی از بستگان این خانوادهها به شرط فاش نشدن نام خطاب به طالبان میگفت: «این تقصیر شماست؛ همهاش کار خودتان است. نتوانستید امنیت را تضمین کنید.»
این خانوادهها در مصاحبه با الجزیره گفتند که تردید دارند طالبان بتواند در برابر حملات جسورانه و گسترده و وسیع داعش تاب مقاومت داشته باشد. گزارشگران الجزیره نوشتند، درحالیکه طالبان در گذشته مناطقی را از داعش پس گرفته است، اما از میان بردن این دشمنی درازدامن دشوارتر از آن است که این گروه بتواند از پس آن برآید. طالبان حملاتی را علیه داعش خراسان آغاز کرده و بر اساس برخی آمارها، تا ۸۰ عضو داعش را هم در ننگرهار دستگیر کرده است. گفته میشود ننگرهار یکی از پاتوقهای اصلی داعش خراسان است.
طالبان مدعی است که «ضیاء الحق» معروف به «ابوعمر خراسانی» رهبر سابق داعش خراسان را در زندان بدنام «پل چرخی» در کابل کشته است. طالبان همچنین متهم است که «فاروق بنگال زی» رهبر داعش پاکستان را هنگام سفر در جنوب غرب افغانستان کشته است.
در ۲۸ آگوست هم طالبان متهم شد که «ابو عبیدالله متوکل»، سلفی معروف را در کابل دستگیر کرده است. یک هفته بعد جسد وی پیدا شد. طالبان مشارکت در قتل متوکل را منکر است؛ اما کار چندانی برای زدودن، اما و اگرها انجام نداد. مساله دیگر این است که ظرف چند هفته پس از مرگ متوکل، طالبان چند ده مسجد سلفی در ۱۶ ولایت افغانستان را تعطیل کرد. این گمانهزنی وجود دارد که طالبان احتمالا به «دفترچه راهنمای» دولت سابق افغانستان دست یافته و این نامها را از آن به اصطلاح دفترچه وام گرفته است.
دولت افغانستان در برخی موارد متهم است که بازداشتهای غیرقانونی انجام میداد، دست به کشتارهای فراقانونی میزد و برای «زدن» برخی «عناصر نامطلوب» از برچسبهایی مانند طالبانی، داعشی و القاعدهای استفاده میکرد. دولت در این اقدامات هیچ شاهد یا سندی ارائه نمیداد.
«وسلی مورگان» نویسنده و روزنامهنگاری که درباره جنگ آمریکا در افغانستان قلمفرسایی کرده است، میگوید این ترس وجود دارد که طالبان هم ممکن است به حربه دولت دست یازد و مخالفان و هر کسی را که میخواهد از «شرشان» رها شود با عنوان «داعشی» معرفی کند. با این حال، بیشتر فعالیت داعش خراسان در ولایت ننگرهار بوده است و ولایت همسایه یعنی «کنر» هم ولایتی ارزشمند برای عضوگیری نیروهای داعش خراسان محسوب میشود.
کارشناسان و تحلیلگران میگویند تفسیر سلفی از اسلام که از سوی برخی ساکنان کنر دنبال شده، بسیار مورد حمایت داعش خراسان است؛ این تفسیر بسیار تندروتر از تفسیر حنفی است که بسیاری از ساکنان افغانستان به آن باور دارند.
مورگان معتقد است که طالبان باید قاطعانه در برابر داعش خراسان بایستد تا مانع از یک خطر واقعی شود: خطر پناهنده شدن نیروهای طالبان به داعش خراسان. مورگان به الجزیره میگوید: رهبری طالبان «مبارزان ناراضی یا سرخورده یا چموش را که به امید اقدام بیشتر به داعش خراسان پناهنده میشوند، نمیخواهد.»
یک سابقه تاریخی برای این ترس وجود دارد. یکی از اولین رهبران داعش خراسان در ولایت هلمند و فراه «ملا عبدالرئوف خادم» بود که از قضا یکی از نیروهای طالبان بود که به داعش خراسان پناهنده شد. پیش از پناهنده شدن به سوی داعش در سال ۲۰۱۴، او هم در دولت اول طالبان در دهه ۹۰ حضور داشت و هم بهعنوان یکی از نیروهای شورشی علیه اشغال آمریکا فعالیت داشت. به همین ترتیب، تنی چند از فرماندهان عالیرتبه طالبان پاکستان هم در سال ۲۰۱۵ با داعش بیعت کردند.
مورگان میگوید مبارزه با «دشمن خونی» طالبان برای مبارزان این گروه هیجانآورتر از قطع رابطه با نیروهای نحیف القاعده است که هنوز در افغانستان حضور دارند.
او میگوید: «هدف قرار دادن القاعده میتواند موجب رنجیدن بخشی از پایگاه حمایتی طالبان شود؛ اما تمرکز بر داعش میتواند یک پیروزی آسان باشد.» با وجود ادعای طالبان مبنی بر متحد بودن گروه آنها، اما ساکنان شهرهای بزرگ میگویند که بارها با نیروهای سرکش طالبان درگیر شدهاند. ساکنان میگویند خصومت عیان و تجاوزات طالبها «عفو عمومی» مدنظر آنها را با علامت سوال بزرگی مواجه ساخته است.
ملامحمد یعقوب، وزیر دفاع طالبان با اشاره به این نگرانیها در یک پیام صوتی میگوید: «افراد بدنام و فاسدی هستند که میخواهند به ما ملحق شوند... تامنافع خود را دنبال کنند و ما را با اقدام زشت خود بدنام سازند.»
به نوشته گزارشگران الجزیره، اشتیاق برخی از اعضای طالبان برای نبرد باعث میشود برخی اعضای این گروه داعش را جایگزینی بالقوه ببینند. با این حال، «کورا انگلبرچت» و «شریف حسن» در گزارش ۲۷ سپتامبر برای نیویورکتایمز نوشتند که در راستای سختگیریهای آموزشی طالبان بر زبان، رئیس جدید دانشگاه کابل روز دوشنبه اعلام کرد که بی تردید زنان در این دانشگاه هم بهعنوان استاد و هم دانشجو منع خواهند شد. «محمد اشرف غیرت»
رئیس جدید دانشگاه کابل روز دوشنبه در توییتی نوشت: «تا زمانی که یک محیط واقعی اسلامی برای همه فراهم نشود، زنان اجازه حضور در دانشگاه یا کار را نخواهند داشت. اول اسلام، بعد کارهای دیگر.» سیاست جدید دولت طالبان یادآور اقدامات آنها در دهه ۹۰ است؛ یعنی روزگاری که زنان برای حضور در مکانهای عمومی باید همراهی قیم و محارم را با خود میداشتند در غیر این صورت مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند و از مدرسه و تحصیل دور نگه داشته میشدند. کارمندان و استادان دانشگاه که طی دو دهه گذشته مشغول تحصیل و تدریس بودند، این اقدام طالبان را مورد انتقاد قرار دادند.
یکی از این استادان به شرط فاش نشدن نام به نیویورکتایمز گفت: «در این مکان مقدس، هیچ چیز غیراسلامی وجود ندارد. روسا، معلمان، استادان، مهندسان و حتی روحانیون در اینجا آموزش میبینند. دانشگاه کابل زادگاه ملت افغانستان است.»
در روزهایی که طالبان به قدرت رسید، رهبران این گروه اعلام کردند که اینبار با گذشته فرق دارد و زنان هم حق کار و تحصیل و مشارکت در دولت خواهند داشت. اما هیچیک از این اقدامات عملی نشد. طالبان کابینه خود را مردمحور معرفی کرد و دولت جدید حتی زنان را از بازگشت به کار منع کرد و افزود که دلیل این اقدام نگرانیهای امنیتی است. مقامهای طالبان میگویند این اقدام «موقتی خواهد بود». غیرت، رئیس دانشگاه کابل، ۳۴ساله است. او مدارس و دانشگاههای کشور را «مرکز فساد و فحشا» نامیده بود.
۱۴۵میلیارد دلار پول آمریکا برای ساختن اقتصاد افغانستان چه شد؟
بر اساس آمارها مالیات دهندگان آمریکایی بیش از ۱۴۵ میلیارد دلار از پولشان را صرف ساختن اقتصاد در افغانستان کرده اند اما روز دوشنبه کمتر از یک ماه بعد از آنکه سربازان آمریکایی خاک افغانستان را ترک کردند یک مقام ارشد امور انسانی هشدار میدهد که این کشور در آستانه سقوط مالی قرار دارد.
به گزارش ایسنا، به نقل از دیلی میل، این هشدار پرسشهایی جدید را درباره نحوه صرف حجم عظیمی از پول نقد آمریکا روی پروژه ملت سازی مطرح میسازد.
یان اگلند، دبیر کل شورای پناهندگان نروژ که قبلا به عنوان عالیترین مقام امور انساندوستانه سازمان ملل خدمت کرده در جریان سفر به کابل اظهار کرد: اگر اقتصاد فرو بپاشد حتی اساسیترین خدمات هم دیگر کارکرد نخواهند داشت و نیازهای انسانی هر چه بیشتر سر به فلک خواهند گذاشت.
او بیان کرد: رسیدگی به بحران نقدینگی همچنان که سازمانهای امداد رسانه به دنبال تقویت منابعشان به جهت رفع نیازهای انسانی فوری هستند، اهمیت حیاتی دارد.
وی افزود: قبل از فرا رسیدن زمستان و کاهش دما به میزان منفی ۲۰ درجه سلسیوس زمان دارد به ضرر هدف ما برای نجات جان انسانها میگذرد.
با این حال قرار نبوده وضعیت به اینجا برسد. دولتهای متوالی در آمریکا صدها میلیون دلار را صرف ساختن دولتی جدید در افغانستان، کاملا برخوردار از اقتصادی که قرار بوده بادوام باشد، کردند. ارقام گردآوری شده از سوی بازرس کل ویژه آمریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار) نشان می دهند که واشنگتن به تنهایی ۱۴۵ میلیارد دلار را صرف بازسازی افغانستان به علاوه ۸۳۷ میلیارد دلار حمایت نظامی کرده است.
یک مقام وزارت دفاع آمریکا در گزارشی که ماه گذشته میلادی منتشر شد به این بازرس ویژه گفت، مشاهده میزان هزینهای که ما صرف کردیم و چیزی که در ازایش به دست آوردیم، حیرت آور است.
منتقدان میگویند کمکها به افغانستان اگرچه صرف زیرساختهایی نظیر جادهها و تاسیسات بهداشت و سلامت شدهاند اما نتوانستند یک بخش خصوصی قدرتمند را بسازند.
حالا که دولتهای اهدا کننده پرداخت پول به حاکمان جدید افغانستان از جنبش طالبان را قطع کردهاند، به گفته سلما آلوکوزی، کسی که برای وزارتخانههای آموزش و دارایی دولت کابل تا زمان سقوطش در ماه گذشته میلادی کار کرده، دیگر پولی باقی نمانده است.
او به وال استریت ژورنال گفت: زمانی که کمکها وجود داشتند ما قادر به پرداخت حقوق ها، خرید برق و تامین بودجه ارتش ملی خود بودیم. بخش خصوصی داشت خوب کار می کرد. هم اکنون بخشی خصوصی وجود ندارد و دیگر پول کمکی نیز نیست.
میلیارد ها دلار دارایی بانک مرکزی افغانستان نیز در خارج از این کشور مسدود شده و این فشارها را بر نظام بانکداری افغانستان افزایش داده و اقتصاد آن را هم خفه کرده است.
گزارشهای نهاد سیگار نیز تصویری از انبوه اقدامات اشتباه را ارائه می دهد. برخی از حادترین کوتاهیها در حوزه کشاورزی از جمله در قبال قانع کردن کشاورزان افغان به کاشتن محصولاتی غیر از خشخاش رخ دادهاند.
در مجموع نهاد سیگار دریافت که در دو دهه گذشته دو میلیارد دلار پول آمریکا تقریبا هیچ تاثیری بر حوزه تولیدات کشاورزی نگذاشته است. تلاشها برای قانع کردن کشاورزان افغان به منظور کنار گذاشتن کشت خشخاش و رفتن به سراغ کشت محصولات دیگری همچون زعفران، پنبه یا محصولات دیگر پیشرفت چندانی نداشتهاند.
بر اساس گزارش آخر نهاد سیگار مربوط به ماه گذشته میلادی تحت عنوان "آخرین درسهای فرا گرفته شده" نتیجهگیری شد که مقامهای آمریکایی مکررا در درک بافت محلی افغانستان شکست خوردهاند.
در این گزارش عنوان شد: خوانشهای غلط دولت آمریکا از محیط سیاسی و اجتماعی افغانستان به این معنی است که ابتکارات طراحی شده برای بازپروری این کشور و ایجاد ثبات در آن انطباق ضعیفی با بافت محلی داشتند.
این گزارش دریافت، مکررا تلاشهای واشنگتن برای بازسازی اقتصادی افغانستان غیرمنسجم بودهاند از جمله تلاش برای ریشه کن کردن فساد همزمان با تلاش برای جهش بخشیدن به اقتصاد با تزریق میلیاردها دلار پول به آن.
مایکل مک کینلی، سفیر آمریکا در افغانستان از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۶ به وال استریت ژورنال گفت: به طور منصفانه باید گفت کشور سازی در افغانستان موفقیت آمیز نبود.
آمریکا در پی استفاده از تاسیساتنظامی همسایگان افغانستان است
نشریه اینترنتی «پولیتیکو» به نقل از شماری از سناتورهای آمریکایی نوشت که واشنگتن در حال مذاکره برای استفاده از تاسیسات نظامی کشورهای همسایه افغانستان از جمله پایگاههای روسیه در منطقه به بهانه عملیات ضد تروریستی است.
به گزارش ایرنا، سناتورهای آمریکایی روز چهارشنبه در بخش غیر علنی جلسات گفت و شنود با مقامات ارشد «پنتاگون» حضور داشتند.
پولیتیکو به نقل از سناتورهای آمریکایی نوشت: سه نفر از مقامات ارشد نظامی در پشت درهای بسته به قانونگذاران درباره مذاکراتی که با دولتهای تاجیکستان، ازبکستان، قرقیزستان و دیگر کشورها در جریان است، اطلاعاتی ارایه دادند.
آنها این اقدامات را به منظور استقرار تجهیزات آمریکا در آن کشورها برای عملیات ضد تروریستی در افغانستان است که آمریکاییها از آنجا خارج شدهاند. به نوشته پولیتیکو، این امکانات ممکن است شامل پایگاههایی باشد که روسیه در این کشورها استفاده میکند.
«لوید آستین» رئیس پنتاگون در بخش علنی جلسات به سناتورها گفت که پیشنهاد کمک روسیه در نشست ماه ژوئن رهبران دو کشور در ژنو و همچنین در ماه سپتامبر توسط رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا مطرح شد. «مارک میلی» رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا سعی کرد جزئیات را در دیدار با همتای روسی خود «والری گراسیموف» برای روسها روشن سازد. «دمیتری پسکوف» سخنگوی رئیس جمهوری روسیه پیشتر در مورد خبر منتشره درباره تمایل ایالات متحده برای استفاده از پایگاههای روسیه در آسیای مرکزی پس از خروج از افغانستان، اظهارنظر نکرده بود.
در اوایل ماه اوت نیروهای طالبان حملات خود را علیه نیروهای دولتی افغانستان افزایش داده، ۱۵ اوت افراد این گروه وارد کابل شده و روز بعد اعلام کرد که جنگ به پایان رسیده است. در دو هفته آخر ماه اوت شهروندان غربی و افغانهایی که با آنها همکاری میکردند، به صورت جمعی از فرودگاه کابل که تحت حفاظت ارتش آمریکا بود، تخلیه شدند.
شب ۳۱ اوت، ارتش آمریکا فرودگاه کابل را ترک کرد و به حضور نظامی ۲۰ ساله در افغانستان پایان داد. در اوایل سپتامبر ترکیب دولت موقت گروه طالبان به ریاست «محمد حسن آخندزاده» که در اولین حکومت طالبان به عنوان وزیر امور خارجه فعالیت میکرد و از سال ۲۰۰۱ تحت تحریمهای سازمان ملل متحد بود، اعلام شد.
اقدام عجیب آمریکاییها در قبال مردم افغانستان
وزارت امنیت داخلی آمریکا روز چهارشنبه به صورت ناگهانی مجوز ورود هواپیمای مسافربری حامل بیش از ۱۰۰ شهروند این کشور و دارندگان کارت سبز و ۵۹ کودک برجای مانده در کابل را به حریم هوایی آمریکا، لغو کرده است.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر، گروه کنشگر غیرانتفاعی پروچکت دینامو اعلام کرد که این هواپیما پس از برخاستن از فرودگاه کابل، وادار به فرود در ابوظبی شده و توقف این هواپیما تا بامداد امروز ادامه داشته است.
هواپیمای شرکت خصوصی کام ایر افغانستان که در اجاره این گروه قرار دارد، با ۲۸ سرنشین شهروند آمریکا، ۸۳ دارنده کارت سبز و ۶ شهروند افغان دارای روادید ویژه مهاجرتی ایالات متحده که برای دولت این کشور کار می کرده اند، روز سه شنبه وارد ابوظبی پایتخت امارات متحده عربی شده است.
به گفته برایان استرن بنیانگذار این گروه خیریه، سازمان گمرک و حفاظت مرزهای آمریکا نخست با انتقال این مسافران از کابل به هواپیمای خطوط هوایی اتیوپی و سپس ورود آنان به فرودگاه بین المللی جان اف کندی نیویورک موافقت کرده بود، اما ناگهان مقصد نهایی به فرودگاه بین المللی دالاس در واشنگتن دی سی تغییر یافت و سپس مجوز ورود هواپیما با این سرنشینان به حریم هوایی ایالات متحده، به کلی لغو شد.
تاکنون دولت آمریکا و نهادهای مسئول این کشور از ارائه هرگونه توضیحی در این باره خودداری کرده اند.
جو بایدن رییس جمهوری آمریکا برای پایان طولانی ترین جنگ این کشور، ۱۷ روز تاریک و دلهره آور را برای آمریکایی ها و جهان و پایانی مرگبار و پر از درد و رنج را برای مردم افغانستان رقم زد تا در واقع پایان پروژه ناکام “ملت سازی” آمریکا را اعلام کند.
آمریکا در طولانی ترین جنگ خود، نزدیک به دو هزار و ۵۰۰ نفر از نظامیانش را از دست داد اما آنچه دولت بایدن را با چالش اساسی مواجه کرد ، کشته شدن ۱۳ نظامی آمریکایی جوان در حمله انتحاری داعش در خارج از فرودگاه کابل است که بسیاری از آنها هنگام حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ نوزاد بودند.
بایدن در نخستین سخنرانی پس از خروج نیروهایش از افغانستان اذعان کرد که این جنگ به مدت دو دهه برای آمریکا روزانه ۳۰۰ میلیون دلار هزینه داشت و واشنگتن با گزینه های خروج نیروها یا افزایش درگیری نظامی روبرو بود.
وی همچنین اذعان کرد روزانه ١٨ نظامی معلول از جنگ، در آمریکا خودکشی میکنند.
پروازهای خارجی و داخلی پس از سقوط کابل بدست گروه طالبان متوقف شد و با خروج کامل نظامیان آمریکایی، به دلیل تخریب سامانه ها و رادارهای فرودگاه کابل، همچنان ادامه یافت.
گروه طالبان با همکاری دولت قطر و ترکیه موفق شد پس از نزدیک به یک ماه، این مشکلات را برطرف کند.
پهپادهای آمریکایی به جای داعش، کودکان را میکشند
به گزارش خبرگزاری صداوسیما؛ «محمدرضا تقی زاده» کارشناس مسائل بین الملل در یادداشتی نوشت، ۲۶ اوت ۲۰۲۱ انفجاری در ورودی فرودگاه کابل رخ داد که به کشته شدن ۱۷۰ نفر از جمله ۱۳ سرباز آمریکایی انجامید. گروه تروریستی داعش مسئول این حمله را بر عهده گرفت.
«جو بایدن» رئیس جمهوری آمریکا ساعاتی پس از کشته شدن ۱۳ سرباز این کشور در حمله داعش گفت: «ما شما را نخواهیم بخشید. فراموش نخواهیم کرد. شکارتان میکنیم و تاوان کاری را که کردید، خواهید داد. وقتش که برسد، در زمان و مکانی که ما تعیین میکنیم، با قدرت و دقت جوابتان را خواهیم داد.»
وزارت دفاع آمریکا ۲۹ اوت اعلام کرد یک پهپاد آمریکایی خودروی نیروهای داعش را که قصد داشتند حملهای دیگر انجام دهند، با موفقیت هدف قرار داده است.
۱۸ سپتامبر یعنی ۲۰ روز پس از حمله آمریکا، «لوید آستین» وزیر دفاع این کشور در بیانیهای با اشاره به نتایج تحقیقات این حمله پهپادی گفت: تحقیقات نشان میدهد در این حمله ۱۰ غیر نظامی از جمله ۷ کودک کشته شده اند.
لوید آستین در این بیانیه اعتراف کرد، هیچ ارتباطی بین کشته شدگان و داعش وجود ندارد و فعالیتهای فردی بنام «ازمری احمدی» در آن روز به طور کامل بیخطر بوده و هیچ ارتباطی به خطری که نیروهای ما را تهدید میکرد، نداشته است.
حال این سوال مطرح می شود، آمریکایی که ادعا میکند نظامیانش به پیشرفتهترین پهپادها و دستگاهها با دقیقترین دوربینها مجهز هستند، چطور متوجه وجود ۷ کودک نشده اند؟
خانواده ازمری احمدی؛ قربانی جنایت آمریکا
ازمری احمدی کارمند سازمان خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بینالمللی» بود که صبح روز ۲۹ اوت مانند هر روز برای حضور در محل کار خود با خودرو از خانه خارج میشود.
آنطور که سی ان ان میگوید، در آن روز پهپاد آمریکایی که بر فراز منطقه پرواز میکرد، خروج یک خوردو را گزارش کرد. ماموران اطلاعاتی آمریکایی، تعقیب خودرو را آغاز کردند.
مدیر ملی خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بینالمللی» میگوید: «خانه ازمری احمدی، جایی که او با پدر و مادر، سه خواهر، همسر و سه فرزندش در آن زندگی میکرد، هرگز مخفیگاه داعش نبوده است. خانواده احمدی از ۴۰ سال پیش ساکن این خانه هستند.»
آب لوله کشی خانواده ازمری احمدی از چند روز پیش قطع شده بود. آن طور که همکارانش میگویند، او دبههای پلاستیکی را در محل کار خود با آب پر میکرد و برای خانوادهاش میبرد.
وقتی ازمری احمدی از محل کار خود به خانه برگشت، کودکانش با شادی به سوی او میدوند. کارمند خیریه آمریکایی «تغذیه و آموزش بینالمللی» و مظنون دستگاه اطلاعاتی ارتش آمریکا از خودرو پیاده میشود و با برادران و خویشان احوال پرسی میکند.
آنطور که خویشاوندان خانواده احمدی میگویند زمانی که کودکان به سوی ازمری میدویدند، خودرو منفجر شد، زیرا اپراتورهای پهپاد آمریکایی، با یک موشک هلفایر «هدف» را منهدم کردند.
از زمان شلیک تا کشته شدن زمری و ۹ عضو خانوادهاش، تنها یک دقیقه فاصله بود. موشک هلفایر، ازمری احمدی ۴۳ ساله، سه فرزندش به نامهای فرزاد ۹ ساله، فیصل ۱۵ ساله و ضمیر ۱۹ ساله، ناصر ۳۰ ساله خواهرزاده ازمری، آرمین ۷ ساله، بنیامین ۶ ساله، ملیکا ۲ ساله و آیات ۲ ساله چهار برادرزادههای ازمری و سمیه ۲ ساله دختر پسرعموی ازمری را کشت.
سابقه آمریکا در کشتار غیر نظامیان بی گناه
البته این کشتار، اولین اشتباه آمریکاییها در کشتار غیر نظامیان نیست؛ موارد بسیاری از اشتباهات مشابه انجام شده است، اما به دلیل اینکه افکار عمومی جهان مثل امروز روی افغانستان متمرکز نبود، به این شدت رسانهای نشدند.
کشته شدن ۱۴۵ غیرنظامی در ولایت فراه در ۴ مه ۲۰۰۹، کشته شدن بیش از ۵۲ زن و کودک بیگناه در ننگرهار در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۰، کشته شدن ۴۲ غیر نظامی در حمله هوایی ۳ اکتبر ۲۰۱۵ به بیمارستان قندوز، نمونههایی از حملات آمریکا به غیر نظامیان افغان بوده است.
دانشگاه براون آمریکا مه ۲۰۲۱ با انتشار گزارشی درباره جنگ ۲۰ ساله آمریکا در افغانستان نوشت: تاکنون ۲۴۱ هزار نفر از افغانها در این جنگ کشته شده اند که ۷۱ هزار و ۳۴۴ نفر از آنان غیر نظامی بوده اند.
البته این آمار، مرگومیرهای ناشی از بیماری، نداشتن دسترسی به غذا، آب، زیرساخت یا سایر پیامدهای غیر مستقیم ناشی از حمله آمریکا به افغانستان را شامل نمیشود.
لازم به ذکر است که آمریکا در کشورهای دیگر از جمله عراق و سوریه نیز اقدام به کشتار غیر نظامیان کرده است؛ وب سایت آمریکایی "ریسپانسیبل استیت کرک" Responsible State Crack اوت ۲۰۲۱ در گزارشی اعلام کرد: از سال ۲۰۱۴ تا اوت ۲۰۲۱، در حملات جنگندههای ائتلاف آمریکایی به عراق و سوریه، ۱۳ هزار و ۱۹۰ غیرنظامی کشته شدهاند.
میراث آمریکا در افغانستان
قتل، فقر، نا امنی، بیکاری و آسیبهای جنگ بخشی از میراث شوم آمریکا در افغانستان است؛ دولت آمریکا ادعا میکند در این مدت میلیاردها دلار صرف بازسازی افغانستان کرده است، اما گزارش دیدبان دولت آمریکا برای بازسازی افغانستان موسوم به «بازرس کل ویژه بازسازی افغانستان» که مارس ۲۰۲۱ منتشر شد، نشان میدهد این پول هدر رفته است.
وجود فساد مالی و اداری گسترده و نابسامانیهای متعدد در افغانستان در کنار سوء مدیریت آمریکاییها باعث شد تا منابع مالی که آمریکا مدعی هزینه کردن آن در افغانستان است از بین برود، بدون اینکه این پولها بتواند در مسیر بهبود زندگی مردم افغانستان که از جنگ و خرابیهای گسترده دچار رنج بزرگی هستند موثر واقع شود.
مقابله با کشت خشخاش و تولید مواد مخدر در افغانستان از وعدههای آمریکا در زمان حمله به افغانستان بود که در سالهای اخیر سیاستهای کاخ سفید در این زمینه نه تنها موجب کاهش تولید مواد مخدر نشد بلکه کشت خشخاش و تولید مواد مخدر را نیز افزایش داد.
همچنین به رغم صرف میلیاردها دلار برای تجهیز و آموزش نیروهای امنیتی افغانستان، طالبان میزان قلمروی تحت کنترل خود را افزایش دادند و در کمتر از یک هفته توانستند بر کابل مسلط شوند.
آوارگی افغانها
بر اساس آمار سازمان ملل متحد، اشغال ۲۰ ساله افغانستان توسط آمریکا، سبب آوارگی ۶ میلیون نفر شده است؛ از این تعداد، حدود ۳ میلیون افغان به ایران مهاجرت کرده اند.
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بارها از ایران به دلیل میزبانی از پناهندگان افغان تشکر و قدردانی کرده است.
همچنین طبق آمار یونیسف، تعداد کودکانی که در افغانستان به مدرسه نمیروند، چهار میلیون و ۲۰۰ هزار نفر تخمین زده شده است که از این تعداد بیش از دو میلیون و ۲۰۰ هزار نفر کودک دختر هستند.
وضعیت نابسامان اقتصادی افغانستان
بر اساس گزارش بانک توسعه آسیا، افغانستان از نظر اقتصادی یکی از شکنندهترین و در معرض خطرترین اقتصادهای جهان را دارد و حدود نیمی از مردم این کشور (۴۷.۳ درصد) در فقر زندگی میکنند و نرخ رسمی بیکاری در این کشور حدود ۱۱.۷ درصد بوده و حدود ۳۴.۳ درصد از کارگران در این کشور روزانه کمتر از ۱.۹۰ دلار آمریکا درآمد دارند.
آمریکا که در ایجاد وضعیت نابسامان اقتصادی افغانستان نقش دارد، علاوه بر غارت منابع معدنی این کشور، در روابط تجاری و سرمایهگذاریهای کشورها در افغانستان نیز مانع تراشی میکرده است.
تخریب زیر ساختها
نیروهای آمریکایی پیش از خروج از افغانستان، بسیاری از زیر ساختهای این کشور را تخریب کردند.
ژنرال «فرانک مک کنزی» رئیس سازمان فرماندهی مرکزی ارتش آمریکا (سنتکام) گفت که نیروهای آمریکایی ۷۳ فروند هواپیما را قبل از خروج از افغانستان از کار انداختند.
در همین زمینه، مولوی رحمت الله گلزار رئیس سازمان هواپیمایی غیرنظامی افغانستان گفت، سربازان آمریکایی پیش از ترک افغانستان ۷۰ درصد از تجهیزات فرودگاه بین المللی حامد کرزای در کابل را تخریب کردند.
رئیس سازمان هواپیمایی افغانستان افزود، هرجا نیروهای آمریکایی مستقر شدند چه در فرودگاه بین المللی کابل و چه سایر فرودگاه ها، ابتدا زیرساختها را ایجاد و سپس آن را به طور کامل تخریب کردند. چیزی برای افغانها باقی نمانده که بخواهند از آن استفاده کنند.
جمع بندی
وضعیت افغانستان، نمونهای از سیاست خارجی آمریکا است که با توجیه اهداف خود، به کشورها حمله میکند و زمانی که این کشورها را غارت و به اهداف خود رسید، آنها را رها میکند.
کشتار غیر نظامیان در افغانستان به دست اشغالگران آمریکایی نشان میدهد ایالات متحده با همه دولتهای حاکم در آن، رژیمی جنایتکار و قاتل کودکان است.
بازماندگان غیرنظامیانی که به دست نظامیان آمریکایی کشته شده اند، باید علیه مجریان و آمران این کشتار به مجامع بین المللی شکایت کنند.
سازمانهای بین المللی نیز به جای سکوت در برابر جنایات آمریکا، باید سردمداران خون ریز این کشور را محاکمه کنند، زیرا سکوت آنان سبب شده است این کشور گستاختر شود و به هر جنایتی دست بزند.
حیف و میل چندمیلیارد دلاری آمریکا در افغانستان به روایت سی.ان.ان
حضور ۲۰ ساله نظامیان آمریکایی در افغانستان در حالی به پایان رسیده است که نه تنها اثری از بازسازی ادعایی آمریکا در این کشور آسیبدیده مشاهده نشده است بلکه هزینههای گزاف و بیهوده این کشور با عناوینی چون «هدررفت، کلاهبرداری و سوء استفاده» مورد توجه رسانهها قرار گرفته است.
به گزارش ایرنا، تارنمای اسپانیایی شبکه تلویزیونی سیانان در گزارشی تفصیلی پیرامون هزینههای گزاف و بیهوده حضور نظامی ۲۰ ساله آمریکا در افغانستان نوشت: حدود ۵۰۰ میلیون دلار برای هواپیماهایی که به زحمت در طول یکسال پرواز میکردند. هتلی عظیم به ارزش ۸۵ میلیون دلار که هرگز افتتاح نشد و در حال تخریب است. ۲۴۹ میلیون دلار هزینه ساخت بزرگراه نیمه کاره بین شهرهای قیصار و لامان. یونیفورمهای استتار برای ارتش افغان که الگوی خاص آن، ۲۸ میلیون دلار هزینه اضافی داشت و احداث یک مرکز بهداشتی در دریای مدیترانه.
این هزینهها بخشی از فهرست شکایات مربوط به «اتلاف، کلاهبرداری و سوءاستفاده» در چارچوب اهداف و برنامههای بازسازی آمریکا در افغانستان است؛ برنامهای که هزینههای آن در طول ۲۰ سال به ۱۴۵ میلیارد دلار رسید. هزینههایی که دسترسی عموم به جزئیات آنها به دلیل ممیزیهای فراوان و عمدتا به درخواست وزارت امور خارجه آمریکا و به بهانه نگرانیهای امنیتی امکانپذیر نیست.
سیانان دادههای پنتاگون از ۸۲۵ میلیارد دلار مجموع هزینه جنگ افغانستان را رقمی پایین میداند و معتقد است حتی جو بایدن رئیسجمهوری آمریکا از هزینهای بیش از دو تریلیون دلار، حدود دو برابر بیشتر از برآوردهای پنتاگون خبر داده است. رقمی که هزینههای جنگ افغانستان در بلند مدت همچون مراقبت از کهنه سربازان را شامل میشود.
برق برای کابل
نیروگاه برق «تره خیل» در سال ۲۰۰۷ میلادی در حومه شهر کابل با هدف مقابله با اختلال احتمالی روند تامین برق از ازبکستان ساخته شد.
اما یک مشکل عمده در زمینه این سازه مدرن وجود داشت و آن اینکه افغانستان دسترسی کمی به گازوئیل دارد و مجبور بود سوخت را با استفاده از کامیونها به کارخانه ارسال کند که این امر روند تولید برق را بسیار گران میکرد.
از زمانی که نیروگاه تره خیل در کابل ساخته شد، موتورها و تجهیزات الکتریکی این نیروگاه با مشکلات زیادی روبرو شد که با ایجاد اخلال در فرآیند تولید جریان برق، هزینههای نگهداری این نیروگاه را نیز افزایش داد. هزینه ساخت این تاسیسات ۳۳۵ میلیون دلار و هزینه سوخت سالیانه آن ۲۴۵ میلیون دلار برآورد شده است.
ارزیابیهای اخیر اداره بازرسی ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان نشان میدهد که در بهترین حالت، ظرفیت تولید این نیروگاه ۲.۲ درصد برآورد شده است.
ناوگان هواپیماهای باری
نیروی هوایی نوپای افغانستان به هواپیماهای باری نیاز داشت. هواپیمای ایتالیایی جی ۲۲۲ (G۲۲۲)، انتخاب پنتاگون در سال ۲۰۰۸ بود. اداره بازرسی ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان (سیگار) زمانی از جود این هواپیماها آگاه شد که «جان سوپکو» بازرس ویژه این نهاد در سفر به افغانستان، با دیدن چندین فروند هواپیمای پارک شده در فرودگاه کابل، از چرایی وجود آنها سوال کرد.
شش سال بعد، ۱۶ فروند هواپیمای تحویل داده شده به افغانستان که در آن زمان فرسوده شده بود به قیمت ۴۰ هزار و ۲۵۷ دلار به فروش رفت. هزینه تمام شده این طرح ۵۴۹ میلیون دلار بود.
ستاد بی استفاده تفنگداران دریایی در بیابان
سوپکو در سخنرانی گفت ساخت این مرکز کنترل ۲۰ هزار متر مربعی در هلمند ضروری نبود. قرارگاهی در خطرناکترین منطقه افغانستان که در سال ۲۰۱۰ شاهد افزایش تفنگداران دریایی آمریکا بود اما با واگذاری پایگاه لیدِرنک به نیروهای امنیتی افغان، حتی خود آنها نیز از آن استفاده نکردند.
به نوشته سیانان، هزینه ساخت این پایگاه ۳۶ میلیون دلار بود اما هرگز مورد استفاده قرار نگرفت.
الگوی یونیفورمهای استتار نامناسب
در سال ۲۰۰۷، یونیفورمهای جدید برای ارتش افغانستان سفارش داده شد. پنتاگون طی یک دهه گذشته میلیونها دلار صرف خرید یونیفرم برای ارتش افغانستان کرده که اکثر آنها به دلیل نامناسب بودن برای شرایط آب و هوایی منطقه استفاده نشدهاند.
به گزارش جان ساپکو، لباس های خریداری شده برای ارتش افغانستان برای استتار در مناطق جنگلی مناسب بوده و این در حالی است که تنها ۲.۱ درصد مساحت افغانستان را جنگل ها تشکیل می دهند.
درمجموع یک میلیون و ۳۰۰ هزار لباس سفارش داده شد که هر کدام بین ۴۳ تا ۸۰ دلار آمریکا هزینه داشتند.
جادهای که ساخته نشد
پروژه ساخت یک جاده کمربندی برای سراسر افغانستان به ارزش میلیاردها دلار از کمکهای جهانی راهاندازی شد. ۲۳۳ کیلومتر این جاده در شمال افغانستان بین شهرستان قیصار در استان شبرغان و لامان در استان بادغیس است که به پیمانکاران خارجی داده شد.
هزینه این بخش جاده ۲۴۹ میلیون دلار بود. اما فقط ۱۵ درصد این جاده احداث شد و در فاصله سالهای ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷، عملا هیچ کاری در این جاده صورت نگرفت. پیمانکار این قرارداد میلیونها دلار از شرکتهای کوچک دخیل در این پروژه گرفت و از افغانستان خارج شد، بدون آنکه پول این شرکتها را بپردازد.
مبارزه با تولید تریاک
هزینه برنامههای آمریکا برای مقابله با قاچاق مواد مخدر در افغانستان از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۸، روزانه ۱.۵ میلیون دلار هزینه داشت اما تولید تریاک در این کشور در سال ۲۰۲۰ شاهد افزایش ۳۷ درصدی نسبت به سال قبل آن بوده است.
بر اساس آخرین گزارش اداره بازرسی ویژه آمریکا در امور بازسازی افغانستان، این رقم سومین میزان رکورد تولید تریاک در افغانستان از سال ۱۹۹۴ میلادی است.
در سال ۲۰۱۷ نیز تولید تریاک در این کشور، چهار برابر بیشتر از سال ۲۰۰۲ گزارش شده است.
هتل لوکس نیمهکاره
قرار بود در نزدیکی سفارت آمریکا هتلی پنجستاره با استانداردهای جهانی ساخته شود. آمریکا برای ساخت این هتل ۸۵ میلیون دلار وام داد. این هتل هرگز تکمیل نشد و «سیگار» پس از بررسی، به این نتیجه رسید که وام ۸۵ میلیون دلاری آمریکا از بین رفته است.
نکته حائز اهمیت اینکه دولت آمریکا مجبور است سالانه صدها هزار دلار برای تامین امنیت این ساختمان نیمهکاره بپردازد، بدون آنکه کوچکترین استفادهای داشته باشد.
در گزارشی که سیگار در اکتبر ۲۰۲۰ منتشر کرد، آمده است که کنگره آمریکا ۱۳۴ میلیارد دلار به بازسازی افغانستان اختصاص داده بود. در این بین، سیگار فقط توانسته است ۶۳ میلیارد دلار را بررسی کند. از مجموع این ۶۳ میلیارد دلار، ۱۹ میلیارد دلار در نتیجه حیفومیل، سوءاستفاده و کلاهبرداری از بین رفته است.