ترامپ: اشرف غني 200 ميليون دلار از افغانستان خارج کرد
دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا گفت، اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور
فراری افغانستان 200 میلیون دلار پول از افغانستان خارج کرد.
به گزارش خبرگزاری آریا به نقل از شبکه فاکس نیوز، رئیس جمهور سابق آمریکا
گفت اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور فراری افغانستان 200 میلیون دلار پول از
افغانستان خارج کرد.
رئیس جمهور سابق آمریکا در گفتگو با شبکه فاکس نیوز درباره آرزوهای خود
برای ورود مجدد به کاخ سفید هم صحبت کرد.
دونالد ترامپ در مصاحبه با گِرِگ گاتفلد مجری برنامه گفتگو محور فاکس نیوز
اعلام کرد که به زودی درباره نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری 2024
تصمیم گیری خواهد کرد.
دونالد ترامپ در این گفتگو درباره مسائل نه چندان مهمی همچون نظرش درباره
نقاشیهای هانتر بایدن پسر جو بایدن رئیس جمهور آمریکا هم صحبت کرد. ترامپ
درباره نرخ محبوبیت خود در حزب جمهوریخواه آمریکا نیز صحبت کرد.
دونالد ترامپ درباره اینکه آیا نقاشیهای هانتر بایدن را دیده است گفت: من
نقاشی هایش را ندیدم بلکه فقط عکس آن نقاشیها را در روزنامهها دیدم.
دونالد ترامپ در پاسخ به این سئوال که برنامه هایش برای انتخابات ریاست
جمهوری سال 2024 چیست، گفت: «من کشورمان را دوست دارم. فکر میکنم که شما
خوشحال خواهید شد، البته شاید دو سه سال پیش اینقدر خوشحال نمیشدید، اما
الان خوشحال میشوید. شما وقتی که میبینید چه اتفاقاتی افتاده است خشنود
میشوید. من در آیندهای نه چندان دور در این باره تصمیم میگیرم. من
کشورمان را دوست دارم. بسیاری از افراد خشنود خواهند شد. اگر به نظرسنجیها
نگاه کنید میبینید که من این نظرسنجیها را دوست دارم. نرخ محبوبیت ما
همین چند روز پیش در حزب جمهوریخواه 98% بود. محبوبیت رونالد ریگان 87%
بود، ولی محبوبیت ما 98 درصد است! همین امر باعث میشود که حس خوبی داشته
باشم و احساس کنم که قدر من را میدانند».
دونالد ترامپ در پاسخ به این سئوال که آیا دلش برای توئیتر تنگ شده است
گفت: بسیاری از افراد میگفتند که توئیتر برای من بد است، اما من قبول
نمیکردم. فکر میکنم برای من خوب بود. توئیتر به یک جای بسیار کسل کننده
تبدیل شده است. من قصد ندارم پز بدهم و حرفهای توخالی بزنم، اما مردم
میگویند که توئیتر خیلی کسل کننده شده است.
دونالد ترامپ افزود: من دوازده سال پیش به توئیتر رفتم. توئیتر یک عملیاتِ
شکست خورده بود. توئیتر موفق شد و بسیاری از افراد گفتند که من در این
(موفقیت) نقش زیادی داشتم. وقتی که آنها من را از توئیتر اخراج کردند من
بیش از 100 میلیون نفر را در صفحه خودم داشتم. اگر فیسبوک و دیگر چیزها را
اضافه کنید، تعداد دنبال کنندهها به بیش از 200 میلیون نفر میرسد. این
رقم خیلی زیاد است. یک شبه تعداد افراد از 200 میلیون نفر به هیچ میرسد.
کاری که من اکنون انجام میدهم این است که مطالبی درباره نجات آمریکا منتشر
میکنم. مخاطبان زیادی هم دارم. ما داریم از توئیتر، فیسبوک و گوگل شکایت
میکنیم. این شکایت ما یک شکایت گروهی است. هر کسی که میخواهد به ما ملحق
شود لطفا ملحق شود.
دونالد ترامپ در ادامه حرفهای رکیکی درباره مارک زاکربرگ مدیر اجرایی شبکه
اجتماعی فیسبوک زد.
مجری فاکس نیوز گفت: وقتی شما مشاهده میکنید که رسانهها چطور با جو بایدن
رفتار میکنند، چه حسی دارید؟ تصور کنید که شما یعنی ترامپ الان رئیس جمهور
بودید! جو بایدن مترجمان افغان را در افغانستان جاگذاشت! اگر شما این کار
را میکردید از شما به عنوان یک نژادپرست یاد میکردند. درست است؟
دونالد ترامپ پاسخ داد: اگر من بودم که من را استیضاح میکردند.
مجری فاکس پرسید: الان هم که وی (جو بایدن) با اشرف غنی (رئیس جمهور سابق
افغانستان) تماس تلفنی داشت و از او خواست که دروغ بگوید.
دونالد ترامپ گفت: تماس خوبی نبود.
مجری فاکس نیوز گفت: این تماس تلفنی یک تماس تلفنی عالی و بدون نقص نیست.
دونالد ترامپ در ادامه گفت: تماسهای من تماسهای عالی و بی نقصی بودند. من
مدت زمان طولانی است که (اشرف) غنی را یک شیاد و حقه باز نامیده ام.
دونالد ترامپ در پاسخ این پرسش که او (اشرف غنی) با چه مقدار پول
(افغانستان) را ترک کرد؟ گفت: او به همراه 200 میلیون دلار پول از
(افغانستان) رفت (فرار کرد). در واقع او نتوانست همه پولها را سوار هلی
کوپتر بکند. آنها مقادیر زیادی از این پول را روی باند فرودگاه جا
گذاشتند. میدانید که برخی افراد در فرودگاه خوشحال شدند؟
مجری با لحن شوخی: این کار هیجان من را بر میانگیزد. این پول ما است؟
دونالد ترامپ: شما چیزی درباره این ماجرا نمیشنوید. شما دیگر اخبار چندانی
درباره افغانستان اخبار نمیشنوید. من اخبار سرشب را دنبال میکنم و
میبینم که آنها درباره هر چیزی که بتوانند صحبت میکنند، اما دوست ندارند
درباره افغانستان صحبت کنند.
اشرف غنی؛ از تحصیل و زندگی در آمریکا تا فرار از افغانستان
به گزارش فارس، اقدام «اشرف غنی» به فرار از افغانستان با بهانه جلوگیری از خونریزی در سختترین شرایط این کشور، او را حتی از زمان حضورش در قدرت هم نامحبوبتر کرده و طیفهای مختلف مردم افغانستان و حتی برخی از مقامهای دولتش خواستار بازداشت محاکمه وی به جرم خیانت هستند.
دولت غنی که با ادعای از بین بردن فساد دولتی ریشهدار در افغانستان و بازسازی این کشور روی کار آمده بود، خودش قربانی همین فساد شد و طنز تلخ ماجرا این که بنابر گزارشها، وی با چمدانهای پُر پول فرودگاه کابل را به مقصدی نامعلوم ترک کرد.
او که خود را از برجستهترین کارشناسان جهانی در زمینه مسائل کشورهای شکستخورده میدانست و به آن مفتخر بود، منفعلانه شاهد فروپاشی دولتش بود که در آخرین سالهای ریاستجمهوری وی ابتدا از مذاکرات بین واشنگتن و طالبان که راه را برای روی کار آمدن دوباره طالبان در این کشور و خروج ایالات متحده از آن باز کرد، کنار گذاشته شد و سپس توسط متحدان آمریکایی خود برای آزاد کردن پنج هزار زندانی طالبان تحت فشار قرار گرفت تا زمینه را برای مذاکرات صلح بینالافغانی آماده کند که هرگز نتایج آن به مرحله اجرا نرسید.
طالبان هم غنی را به دلیل پیشینه و عملکردش عنصری «دستنشانده» میدانستند و حاضر به طرف شدن با وی نبودند. او که دیگر در ماههای پایانی زندگی خود در کاخ ریاستجمهوری از اهرم چندانی برخوردار نبود، با نطقهای تلویزیونی انتقادی سعی میکرد این دید را عوض کند، اما این اقدام تاثیر چندانی در بهبود وجهه وی نداشت.
رئیسجمهور ۷۲ ساله افغانستان که او را خیالاندیش، جوشی و پرتوقع توصیف میکنند، در مصاحبهای که حدود سه ماه و نیم پیش با شبکه تلویزیونی «پیبیاس» آمریکا کرده بود و در روزهای گذشته بعد از فرارش در شبکههای اجتماعی بازنشر شده، ادعا کرده که نیروهای خود را رها نمیکند.
اشرف غنی در این مصاحبه میگوید: من فرمانده کل قوا هستم، مردم خود را رها نخواهم کرد، نیروهای خود را رها نخواهم کرد، حاضرم برای کشورم بمیرم.
«جورج پاکر» خبرنگار آمریکایی درباره غنی به رادیو ملی آمریکا گفت: او مدیر خُرد بود. خلق و خوی وحشتناکی داشت. همه افراد در قدرت را که نیاز داشت کنار خود نگه دارد، از خود دور کرد. به نوعی، کشوری را اداره میکرد که در ذهن او وجود داشت. آنقدر از خود مطمئن بود و در غرور و استعدادش چنان منزوی بود که هرگز نتوانست کشور را با خود همراه کند. او هرگز نتوانست کشوری را که در سر داشت، اداره کند و در پایان، تنها بود.
غنی از تولد در افغانستان تا تحصیل در آمریکا
محمد اشرف غنی احمدزی متولد ۱۹۴۹ از قومیت احمدزی پشتون در ولایت «لوگر» در شرق افغانستان است که پس از رسیدن به مقام ریاستجمهوری، پسوند احمدزی را از نام خود حذف کرد. غنی در خانوادهای که گفته میشود پدرش کارمند حمل و نقل بود، رشد کرد و بعد از گذراندن تحصیلات ابتدایی و بجز یک دوره تبادل دانشجو که در آمریکا گذراند، دیپلم خود را در کابل گرفت؛ او که در ابتدا میخواست حقوق بخواند، رشته خود را به انسانشناسی فرهنگی تغییر داد و مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه آمریکایی در بیروت اخذ کرد.
او در دهه ۱۹۷۰ هنگام تحصیل در لبنان با رولا همسرش آشنا شد و با این دختر لبنانی مسیحی ازدواج کرد و از او دو فرزند با نامهای مریم و طارق دارد که در آمریکا به دنیا آمدهاند و کل اعضای خانواده شهروند آمریکا محسوب میشوند.
اشرف غنی قبل از تدریس در ایالات متحده در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی در دهه ۱۹۸۰، در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک به ادامه تحصیل پرداخت و مدرک دکتری خود را اخذ کرد.
او تقریباً ربع قرن را در خارج از افغانستان طی دهههای پرآشوب حکومت شوروی، جنگ داخلی و سالهای قدرت طالبان گذراند. در آن دوره، وی به عنوان یک دانشگاهی و استاد در ایالات متحده بخصوص دانشگاه «جانز هاپکینز» فعالیت داشت و بعداً با بانک جهانی و سازمان ملل در شرق و جنوب آسیا همکاری کرد.
چند ماه پس از حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱، وی از سمتهای بینالمللی خود کنارهگیری کرد و به کابل بازگشت تا مشاور ارشد «حامد کرزی» رئیسجمهور تازه تعیین شده شود.
وی در سال ۲۰۰۲ به عنوان وزیر دارایی افغانستان فعالیت کرد، اما با کرزی به اختلاف خورد و در سال ۲۰۰۴ از این سمت استعفا و به سمت ریاست دانشگاه کابل منصوب شد. در سال ۲۰۰۹، غنی نامزد ریاستجمهوری افغانستان شد، اما با کسب حدود چهار درصد از آرای ملی، چهارم شد.
در شرایطی که بر اساس قانون اساسی افغانستان کرزی نمیتوانست برای سومین دوره رئیسجمهور شود، غنی دومین مبارزات انتخاباتی موفق خود را در سال ۲۰۱۴ آغاز کرد. او در سال ۲۰۱۹ هم دوباره انتخاب شد.
دورههای ریاستجمهوری غنی با نزاع داخلی به ویژه با «عبدالله عبدالله» رقیب اصلی وی در انتخابات ۲۰۱۴ و ۲۰۱۹ همراه بود. در سال ۲۰۱۴ اتهامات تقلب گسترده بود و سازمان ملل مجبور شد شمارش مجدد شتابزدهای را ترتیب دهد؛ اما هنگامی که این امر بینتیجه ماند، «جان کری» وزیر وقت امور خارجه ایالات متحده در زمینه تقسیم قدرت نقش میانجی را ایفا کرد؛ ترتیباتی که پرتنش و تفرقهافکن از کار درآمد.
در انتخابات سال ۲۰۱۹ هم کمیسیون انتخابات محمد اشرف غنی را پیروز اعلام کرد، اما عبدالله عبدالله نتیجه را نپذیرفت و خود را برنده اعلام کرد. سپس هر دو مراسم تحلیف برگزار کردند. عبدالله مدعی بود که در انتخابات به سود غنی تقلب صورت گرفته و در غیر آن صورت یا انتخابات به دور دوم میرفت یا او پیروز انتخابات بود. سرانجام بعد از پنج ماه، با میانجیگری آمریکا و حامد کرزی موافقتنامهای میان دو رقیب سیاسی امضا شد و جنجالها پایان یافت.
غنی در دوران ریاستجمهوری خود موفق شد نسل جدیدی از جوانان تحصیلکرده افغان را در مناصب ارشد در زمانی که کریدورهای قدرت افغانستان در دست تعداد انگشتشماری از نخبگان قرار داشت، منصوب کند. اما وعدههای بزرگ وی در خصوص مبارزه با فساد گسترده دولتی، اصلاح اقتصاد و تبدیل این کشور به قطب تجاری منطقهای بین آسیای مرکزی و جنوبی، هیچگاه عملی نشد.
سلطه طالبان بر کابل و فرار اشرف غنی
به نظر میرسید اشرف غنی در هفتههایی که طالبان در حال پیشروی و سلطه بر مناطق مختلف افغانستان بودند، در شوک و تکذیب به سر میبرد و در این مدت هیچ بیانیهای علنی درباره این تحولات نداد و در هیچ کنفرانس خبریای هم شرکت نکرد.
او روز شنبه ۲۳ مرداد، یک روز قبل از تسلط طالبان بر کابل و در حالی که استانهای افغانستان یکی یکی بدون دردسر به دلیل عدم مقاومت ارتش و نیروهای امنیتی به تصرف طالبان درمیآمدند، در ویدئویی کوتاه از نیروهای امنیتی افغانستان تمجید و اعلام کرد که آنها از پایمردی لازم برای پیروزی برخوردارند! اما در شرایطی که همه منتظر اعلام استعفای وی بودند، گفت که مشورتهای گسترده در داخل دولت با بزرگان و رهبران سیاسی، نمایندگان اقشار مختلف مردم افغانستان و همکاران بینالمللی این کشور درباره تحولات جریان دارد.
این اظهارات وی در شرایطی مطرح شد که یک روز بعد و در حالی که کابل در محاصره طالبان بود، رسانهها از فرار وی خبر دادند. با خروج غنی از کابل نیروهای طالبان بدون هیچ درگیری وارد پایتخت افغانستان شدند و کنترل کل کشور را در دست گرفتند.
رسانهها در ابتدا گزارش دادند که اشرف غنی، «حمدالله محب» مشاور امنیت ملی و «فضلمحمود فضلی» رئیس اداره امور ریاستجمهوری افغانستان از کابل به دوشنبه پایتخت تاجیکستان رفته اما مقصد نهایی آنها تاجیکستان نیست. در خبرهای بعدی گفته شد که غنی از آنجا به ازبکستان رفته است. اما وزارت امور خارجه تاجیکستان اطلاعات درباره این که رئیسجمهور افغانستان از طریق این کشور به کشور سوم پرواز کرده را تکذیب کرد.
برخی منابع خبری سپس ادعا کردند، اشرف غنی در عمان حضور دارد و احتمالاً راهی آمریکا میشود. رسانههای افغانستانی در خصوص جزئیات فرار وی نوشتند در جریان این اقدام، بیشتر محافظان ویژه رئیسجمهور از کاخ ریاستجمهوری اخراج و به وزارت دفاع این کشور فرستاده شدند.
بر اساس گزارش کابل نیوز، اشرف غنی قبل از فرار، به پرسنل گارد ریاستجمهوری دستور داده بود که به وزارت دفاع بروند و امنیت را تأمین کنند زیرا او برای سخنرانی به آنجا خواهد رفت. بنابراین تعداد کمی از نیروهای او در قصر باقی ماندند، وی سپس درخواست بالگرد کرده و برای فرار راهی فرودگاه میشود. همچنین گفته میشد اشرف غنی سعی داشت سه خودرو مملو از دلار را قاچاق کند.
با گذشت چهار روز از فرار اشرف غنی و گمانهزنیهای رسانهای درباره محل حضور وی، یک رسانه افغان اعلام کرد که رئیسجمهور فراری افغانستان در ابوظبی پایتخت امارات حضور دارد.
غنی سپس در پیامی فیسبوکی این مسئله را تایید کرد و در توجیه فرار خود افزود: مسئولان امنیتی به من خبر داده بودند که توطئه جانی در کمینم بوده و جنگجویان طالبان در اطراف دروازههای ارگ بودند. نمایندگان بینالمللی به من گفته بودند که اگر نروی، اوضاع خراب میشود و افغانستان مانند سوریه و یمن میشود. من مجبور شدم از کشور خارج شوم.
غنی درباره خروج دلار از افغانستان نیز گفت: من هیچ چیزی با خود خارج نکردم. حتی با چبلی (دمپاییهایم) خارج شدم و وقت نکردم کفش بپوشم. من حتی کتابهایم که سرمایههای معنوی من هستند را نتوانستم با خود ببرم. خارج کردن پول از افغانستان توسط من دروغ است. خروج من از کابل سبب شد که وضعیت کابل خراب نشود.
غنی در پایان مدعی شد: من قصد فرار و جلاوطنی ندارم. فعلا در امارات هستم تا از خونریزی جلوگیری شود و در حال مشورت هستم تا دوباره به افغانستان بازگردم.
واکنشها به فرار اشرف غنی
خبر فرار غنی همراه با چند صد میلیون دلار پول نقد، بهصورت گسترده در میان کاربران افغان شبکههای اجتماعی بازتاب یافت و شهروندان خشمگین افغانستانی با راه انداختن کارزاری با هشتگ«#InterpolArrestGhani» از جامعه جهانی و پلیس اینترپل خواستند اشرف غنی را بازداشت کنند.
بسیاری از رهبران سیاسی افغانستان هم خروج مخفیانه غنی را شرمآور و تحقیرآمیز خوانده و گفتند که وی با سرنوشت جمعی میلیونها نفر قمار کرده است.
«عبدالله عبدالله» رئیس شورای عالی مصالحه ملی افغانستان در یکی از اولین واکنشها به فرار اشرف غنی از این کشور گفت رئیسجمهور سابق افغانستان کشور را در شرایط سخت ترک کرد و خداوند برای او محاسبه کند.
«محمدظاهر اغبر» سفیر افغانستان در تاجیکستان گفت که اشرف غنی و مقامهای دیگر دولتش که همراه او خارج شدند، باید به اتهام سرقت بیتالمال توسط پلیس اینترپل بازداشت شوند.
سفیر افغانستان در تاجیکستان در اظهارنظری دیگر گفت هیچ یک از معاونان غنی نمیدانستند رئیسجمهور برنامه فرار از کشور را دارد و وی از مردم کشورش دزدی کرد و پا به فرار گذاشت.
حامد کرزی رئیسجمهور پیشین افغانستان هم در واکنش به فرار مخفیانه غنی، گفت که برای وی متأسف است.
«صلاحالدین ربانی» رهبر حزب جمعیت اسلامی افغانستان گفت که فرار تحقیرآمیز و شرمآور غنی، به طرز قابل ملاحظهای شبیه فرار ایالات متحده آمریکا از افغانستان است. وی در توضیح این مسئله گفت: «دزدکی، در تاریکی شب و خیانت به یک ملت، چیزی است که ما یک هفته پیش در بگرام (مهمترین و بزرگترین پایگاه سابق نیروهای آمریکایی در افغانستان) شاهد آن بودیم. اگر در آن زمان او را با خود برده بودید، بسیار کمهزینه بود.»
جمهوریخواهان کمیته نظارت مجلس نمایندگان آمریکا هم که در روزهای گذشته منتقد سرسخت نحوه خروج دولت بایدن از افغانستان بودهاند، از دادستان کل ایالات متحده خواستند تا درباره گزارشها مبنی بر فرار غنی به امارات عربی متحده با کیفهای محتوی ۱۶۹ میلیون دلار از کشور افغانستان تحقیق کند.
تبانی غنی با گروه حقانی و سقوط کابل
ایراس : شواهد بسیاری نشان میدهد که در چند سال آخر حکومت اشرف غنی، درگیری بین پشتون های غلجایی و پشتون های درانی تا چه اندازه علنی شده بود. درگیری کرزای و اشرف غنی، بخشی از این کشمکش شدید قومی بر سر بهدست گرفتن قدرت بود و بهرغم آن که غنی با حمایت کرزای به ریاست جمهوری رسیده بود، کرزای بعدها در صدد تخریب و برانداختن غنی بر آمد. طرح تشکیل دولت انتقالی به ریاست حامد کرزای نیز از درگیری قبایل قدرتمند پشتون در افغانستان نشات گرفته بود.
این دو قبیله قدرتمند، درانی و غلجایی، از دیرباز با یکدیگر رقابت داشتهاند و تلاش آنها برای بهدست گرفتن قدرت، بخشی از تاریخ سیاسی افغانستان به شمار میرود. در تلاش برای پیدا کردن حامی قدرتمند، غلجاییها به پاکستان نزدیک شدند که همسویی بیشتری با آنها دارد (عمران خان، نخست وزیر فعلی پاکستان، نیز غلجایی است)، و سیاستمدران درانی به قطر نزدیک شدند که با توجه به ثروتی که این کشور در اختیار دارد، این روزها در حلقه معاملات سیاسی، نقشآفرینی بسیاری در معادلات منطقه داشته است.
آنچه در کشمکش غنی و کرزای تا دیروز دو قبیله را به خود مشغول داشته بود، امروز بین فردی که خود را خلیفه میخواند ( سراجالدین حقانی)- غلجانی و هبتالله- دُرانی جریان دارد. در صورتی که هبتالله زنده باشد و در نهایت در مقابل دوربینهای خبری حاضر شود، این رقابت شانهبهشانه با شدت بیشتری ادامه مییابد. و اگر ثابت شود که او زنده نیست، ملابرادر (از قندهار) امیر خواهد شد.
کابل، یا همان پایتخت، در دست حقانیها است. کادر سیاسی گروه حقانی، متشکل از تروریستهایی است که از زندان رها شدهاند و از پشتیبانی پاکستان نیز برخوردارند. اکثر عملیاتهای تروریستی به دست این گروه انجام گرفته است و فرمان جنگ علیه آمریکا را نیز همین گروه طالب حقانی داده بود. در تشکیلات کنونی، سراجالدین حقاتی، از تروریست های شناخته شده، معاونت هبتالله را بر عهده دارد و سهلانگارانه است که بگوییم، ایالات متحده آمریکا از سابقه شرارت و تروریستی این افراد مطلع نیست، یا نمیداند آنها در کابل هستند.
بنابراین، میتوان چنین گفت که رهبری گروه طالبان نیز بهشدت دستخوش کشمکشهای قومی و قبیلهای بین درانیها و غلجاییها است و همین تنش، میتواند گروه طالبان را با چالشها و اختلافهای روزافزون روبهرو کند؛ به ویژه آنکه هنوز سند و مدرک متقنی از زنده یا مرده بودن ملا هبتالله نیز در دست نیست.
با توجه به این وضعیت، فارغ از ناآرامیها و پسلرزههای شدید خروج شتابزده نیروهای آمریکایی از افغانستان و تهدیدهای امنیتی که متوجه ساکنان افغانستان و بهخصوص مردم پنجشیر است، به نظر میرسد که تروریستهای بزرگ کم کم خود را برای تکیه زدن بر قدرت مطلق در افغانستان آماده میکنند. سراجالدین حقانی سعی دارد آرام آرام بر مسند «خلافت»، تکیه زند و قدرت را به صورت کامل از خاندان درانی به غلجایی منتقل کند. از همین روست که از مدتی پیش به این سو، هواداران سراجالدین حقانی از وی با عنوان «خلیفه» یاد میکنند تا مسیر او برای رسیدن به رهبری طالبان هموار شود.
گاهشمار وقایع دوهفته گذشته در افغانستان و فرار نابهنگام اشرف غنی احمد زی، به ما میگوید که او قدرت را به قوم خود، یعنی پکتیاییهای غلجایی، انتقال داد و دلیل استعفا ندادن وی نیز همین بود. او با تبانی با سران قوم خود، حرکتی تاریخی انجام داد و با خیانت به مردم و فریب دولت، زمینه را برای انتقال قدرت به قوم خود فراهم کرد. اما آنانی که در ارگ ریاست جمهوری باقی مانده بودند ( اعضای گارد ریاست جمهوری)، میگویند از وحشت فقط آنقدر وقت یافتند که لباسهای خود را تغییر دهند، سلاحها را بر زمین بگذارند و بگریزند.!!
این گزارش نشان میدهد که چگونه تاریخ معاصر افغانستان سرشار از خیانت، دروغ و بداخلاقیهایی است که مانع از توسعه این کشور خواهد شد. اشرف غنی شاید برای قبیله خود کاری کرد اما قبیله او، بخش بسیار کوچکی از افغانستانی است که ما می شناسیم و آینده مانند کتاب نانوشته ای است که در آن اتفاقات عجیب و غریبی خواهد داد.
نگاهی به پیشینه و کارنامه «زلمی خلیلزاد» مرد شماره یک واشنگتن در امور افغانستان
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری فارس، «زلمی خلیلزاد» نماینده ویژه ایالات متحده در امور افغانستان یکی از کسانی است که نقشی کلیدی در توافق دولت ترامپ با طالبان که به خروج آمریکا از افغانستان و سلطه دوباره این گروه بر افغانستان منتهی شد، داشته است. اما مرد شماره یک واشنگتن در امور افغانستان به رغم این نقش مهم و این ادعا که اگر تنها یک نفر بتواند صلح را به افغانستان آورد، خود اوست، در روزهای اخیر که خروج غیرمسئولانه آمریکا از افغانستان به هرج و مرج در این کشور همزمان با تسلط طالبان منجر شده، سکوت اختیار کرده است.
پرسشهای زیادی پیرامون نقش بحثبرانگیز این دیپلمات مرموز آمریکایی در تحولات اخیر افغانستان مطرح است، کسی که پس از بیش از یک سال دیپلماسی شدید رفت و آمد، رفتن به پایتختهای خارجی، حضور در اجلاس هتلهای پر زرق و برق و سخنرانی در اتاقهای فکر معتبر، به مخاطبان خود اطمینان میداد که طالبان آماده مذاکره برای سازش با دولت افغانستان است. وی در ماه مه ۲۰۲۱ به کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا گفت که پیشبینیها مبنی بر اینکه طالبان به سرعت نیروهای دولتی افغانستان را پشت سر میگذارد و کابل را فتح میکند، بیدلیل بدبینانه است.
زلمی خلیلزاد کیست؟
زلمی خلیلزاد شهروند ۷۰ ساله آمریکایی افغانتبار متولد شهر مزار شریف در شمال افغانستان است که در خانوادهای ثروتمند و دیوان سالار در کابل پایتخت افغانستان بزرگ شد و پس از بازگشت از یک برنامه تبادل دانشجو از آمریکا، دبیرستان را در کابل به پایان رساند.
بنابر گزارشها، واقعیتی که خیلیها درباره خلیلزاد نمیدانند این است که او در واقع همکلاسی اشرف غنی رئیسجمهور فراری افغانستان بود و هر دو در یک برنامه تبادل دانشجو حضور داشتند که به آنها برای اولین بار فرصت تجربه غرب از نزدیک را داد.
وی مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه آمریکایی بیروت لبنان و سپس دکترای علوم سیاسی را از دانشگاه شیکاگو در سال ۱۹۷۹ دریافت کرد.
خلیلزاد بعد به تدریس علوم سیاسی در دانشگاه کلمبیا مشغول شد و در سال ۱۹۸۵ به وزارت امور خارجه آمریکا پیوست و زیر نظر «پال ولفوویتز» (معاون وزیر خارجه در امور شرق آسیا و اقیانوسیه) فعالیت کرد که در آن زمان یکی از سرسخت ترین طرفداران سرنگونی صدام حسین بود.
از زمان حمله شوروی به افغانستان در دهه ۱۹۷۰، خلیلزاد ارتباطات مهمی با آنچه واشنگتن در آن زمان مجاهدین افغان مینامید برقرار کرد و سیاست حمایت از آنها برای جلوگیری از پیشرفت کمونیسم را پیش گرفت. طالبان که در سال ۱۹۹۴ تأسیس شد ریشه در همین مجاهدین دارد. او با موفقیت، برای تامین موشکهای استینگر دوشپرتاب که در پیروزی مجاهدین افغان بر شوروی نقش مهمی داشت، لابی کرد.
خلیلزاد در دوران بوش پدر و اولین جنگ خلیج فارس به کار زیر نظر ولفوویتز ادامه داد. در دولت کلینتون، او در اندیشکده «رند» واشنگتن کار میکرد و با روی کار آمدن جورج دابلیو بوش به خدمات عمومی بازگشت و مدیریت تیم انتقالی پنتاگون را برعهده گرفت.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، مدافع تمامعیار جنگ به اصطلاح «علیه تروریسم» جورج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا شد. او بخشی از جنبش نومحافظهکار بود که از تغییر رژیم در کشورهایی مانند عراق، افغانستان و ایران از طریق نیروی نظامی حمایت میکرد.
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، وی هم در افغانستان و هم در عراق به عنوان نماینده ایالات متحده فعالیت و تأثیر بسزایی در ساختن دولت افغانستان تحت اشغال آمریکا داشت که در همه چیز از نظارت قانون اساسی این کشور گرفته تا استقرار سیستم ریاستجمهوری آن دخیل بود.
دولت ترامپ خلیلزاد را در سال ۲۰۱۸ به عنوان نماینده ویژه نظارت بر مذاکرات با طالبان معرفی کرد. او برای رساندن این طرح به هدف که همان خروج آمریکا از باتلاق جنگ افغانستان بود، گزینه مناسبی به نظر میرسید زیرا به دنبال حملههای پی در پی ایالات متحده، دولتهای اولیه در افغانستان و عراق را شکل داده بود و مهارت خود را در آوردن گروههای متفاوت روی میز مذاکره نشان داده بود.
نقش و عملکرد خلیلزاد در تحولات اخیر افغانستان
نتیجه این مذاکرات که در نوامبر ۲۰۱۸ به تشویق دونالد ترامپ رئیسجمهور وقت آمریکا آغاز شد، پس از نُه دور مذاکره، توافق دوحه در فوریه ۲۰۲۰ بود که به امضای خلیلزاد و «عبدالغنی برادر» معاون سیاسی طالبان با حضور «مایک پامپئو» وزیر امور خارجه دولت ترامپ رسید. خلیلزاد کسی بود که آزادی «ملا عبدالغنی برادر» را از زندان پاکستان برای آغاز مذاکرات تضمین کرد.
وی با درخواست طالبان برای کنار گذاشتن دولت افغانستان از مذاکرات منتهی به توافق دوحه موافقت کرد، به رغم این که از قدرت انتخاب و اهرم لازم برای تعیین مذاکرهکنندگان برخوردار بود. در نتیجه، دولت غنی در طول مذاکرات به شدت به او مشکوک بود.
حقانی به خبرگزاری
فرانسه
گفت: او مذاکرات ضعیفی انجام داد، طالبان را
جسور کرد و وانمود کرد که مذاکرات یک توافقنامه تقسیم قدرت را به همراه
خواهد داشت، هر چند که طالبان قصد تقسیم قدرت را نداشتند.
«حسین حقانی» یکی از اعضای ارشد موسسه «هادسون»
معتقد است که خلیلزاد به روسایجمهور پی در پی ایالات متحده که مشتاق
عقبنشینی نیروهای خود از افغانستان بودند، میگفت که او یک توافقنامه صلح
دارد، اما در واقع این یک تسلیم بود.
«کیت کلارک» از شبکه تحلیلگران افغانستان در گزارشی نوشت: خلیلزاد فقط یک تعهد قوی-این که آنها (طالبان) به ایالات متحده و متحدانش حمله نکنند - قائل شد و وعدههای طالبان برای کنار گذاشتن القاعده و دیگر گروههای مسلح بینالمللی و آغاز گفتوگو با دولت افغانستان مبهمتر بود.
به باور تحلیلگران، اگرچه این توافقنامه طالبان را مجبور به توقف حملات علیه نیروهای آمریکایی و ائتلاف کرد، اما صراحتاً آنها را ملزم به بیرون راندن القاعده یا توقف حملات علیه ارتش افغانستان نکرد. در عین این که ملاقات با «مایک پامپئو» وزیر خارجه وقت آمریکا برای آنها مشروعیت به همراه داشت، ضمن این که بحثهایی هم درباره حضور آنها در آمریکا برای دیدار با ترامپ مطرح بود.
ایالات متحده بدون آتشبس و حتی چارچوبی برای روند صلح در آینده، چیزی که برای محکم کردن حل و فصل پایان جنگ ضروری بود، افغانستان را ترک کرد. خلیلزاد در این بین به جای تأمین سازش از سوی طالبان در ماههای پس از توافق، فشارهای بیشتری را بر دولت افغانستان وارد و دولت را مجبور کرد تا هزاران زندانی طالبان را آزاد کند. در مجموع این توافق با توجه به زمانبدی خروج اعلام شده از سوی ترامپ و بعد بایدن، زمان و فضای کمی برای مانور دولت افغانستان باقی گذاشت.
دو روز قبل از ۱۵ اوت (۲۴ مرداد) که کابل به تصرف طالبان درآمد، «مایکل والتز» قانونگذار آمریکایی و کهنهسرباز جنگ افغانستان، در نامهای به بایدن، عملکرد خلیلزاد را مورد تردید قرار داد.
او نوشت: خلیلزاد مشاوره ضعیفی به شما ارائه کرده و استراتژی دیپلماتیک او به طرز چشمگیری شکست خورده است. با توجه به این فاجعه، نماینده (خلیلزاد) باید فوراً استعفا دهد یا از سمت خود برکنار شود.
در همان روز، خلیلزاد وقتی که دیگر کار از کار گذشته بود، در توییتی از طالبان خواست که جنگجویان خود را در حالی که به کابل نزدیک میشدند، عقب بکشد.
تردید درباره بیطرفی خلیلزاد
گرچه برخی از تحلیلگران به همین بسنده میکنند که اقدامات وی بالاخره پایانی بر جنگ دو دههای آمریکا در افغانستان بود، اما بسیاری معتقدند ماموریت او شکست خورد و در فوریه ۲۰۲۰ در دوحه توافقی را امضا کرد که در ایجاد آشتی و حل و فصل سیاسی ناکام ماند. طبق این باور، توافق حرکتی هوشمندانه از سوی طالبان برای کسب مشروعیت و اعتبار سیاسی بود.
برخی دیگر معتقدند که خلیلزاد برنامه سیاسی خاصی را برای ارتقاء منافع شخصی و خانوادگی خود دنبال میکرد.
گفته میشود طی ماهها مذاکرات در قطر، خلیلزاد با هیأت طالبان رابطه نزدیک برقرار کرده بود. تصاویری که از این مذاکرات منتشر شد و خلیلزاد را در حین لبخند زدن و دست دادن با مذاکرهکنندگان طالبان نشان میداد، باعث نارضایتی در افغانستان درگیر جنگ شد.
طبق این باور، در عین حال، معاملات تجاری قبلی وی با طالبان وجود دارد که صداقت و بیطرفی او را زیر سوال میبرد. خلیلزاد قبل از اینکه چهره تعیین شده ایالات متحده در امور افغانستان شود، در اواسط دهه ۱۹۹۰ به عنوان مشاور برای غول نفتی آمریکایی «یونوکال» کار و درباره معاملات با طالبان مذاکره میکرد. در آن زمان، او در مذاکرات با طالبان درباره احتمال ایجاد خطوط لوله گاز و نفت از طریق افغانستان شرکت کرد.
به نوشته پایگاه اینترنتی شبکه دولتی «تیآرتی» ترکیه، در سال ۲۰۱۴، منابع مالی خلیلزاد تحت تحقیقات اتریش قرار گرفت که به مسدود شدن حسابهای همسر وی در این کشور اروپایی بر اساس اطلاعات وزارت دادگستری ایالات متحده مبنی بر مشکوک بودن وی به پولشویی مربوط به فعالیتهای تجاری در عراق و امارات، منجر شد.
قبل از انتصاب وی به عنوان نماینده ایالات متحده در افغانستان، برخی از هموطنانش در افغانستان با امضای طوماری، وی را به «اقدامات قبلی با انگیزه قومیتگرایی» در اشاره غیرمستقیم به «حمایت وی از تسلط جامعه پشتون پس از حمله آمریکا»، متهم کردند.
«کمال عالم» از اعضای ارشد غیر مقیم اندیشکده آمریکایی شورای آتلانتیک در گفتوگو با این شبکه ترکیهای، خلیلزاد را یکی از مسئولان هرج و مرج و ویرانیهای سراسر افغانستان خواند و افزود وی نباید پس از روشن ساختن جاهطلبیهای سیاسی خود در افغانستان، هرگز در مقام میانجی بین ایالات متحده و طالبان قرار میگرفت. گفته میشود که خلیلزاد میخواست در انتخابات ۲۰۰۹ افغانستان حامد کرزی را به چالش بکشد، اما مهلت ثبت نامزدی خود را از دست داد.
وی گفت: چگونه یک مقام آمریکایی میتواند بیطرف باشد وقتی نامزد ریاستجمهوری کشور دیگری به نام افغانستان میشود؟ در حالی که او یکی از شرکت کنندگان فعال در «بازی بزرگ افغانستان» بوده، به هیچوجه نمیتواند کار مشاور مستقل را انجام دهد.
طبق این گزارش، خلیلزاد همچنین برای پست وزیر خارجه آمریکا از سوی دولت ترامپ در نظر گرفته شد.
به باور این تحلیلگر، خلیلزاد نشاندهنده شکست شدید سیاست آمریکا در عراق و افغانستان در ۱۵ سال گذشته است. به گفته وی، «بزرگترین شکست خلیلزاد دروغ گفتن به مردم و گفتن داستان متفاوت برای همه فقط به منظور جلب رضایت ترامپ بود زیرا ترامپ به او گفته بود فقط مرا از اینجا (افغانستان) خارج کن. به هیچ چیز دیگری اهمیتی نمیدهم.»
وی در اشاره به ادامه فعالیت خلیلزاد در دولت بایدن به عنوان نماینده آمریکا، گفت حتی پس از خروج شتابزده آمریکا، ارزش سیاسی خلیلزاد در واشنگتن افزایش مییابد زیرا او تنها مردی است که میتواند با طالبان صحبت کند.
زلمی خلیلزاد، وظیفهشناس یا عامل ناکامی آمریکا در افغانستان؟
زلمی خلیلزاد، نماینده ویژه ایالات متحده در امور افغانستان، پس از گفتگو با طالبان در حساب توییتر خود نوشت: «ما با طالبان یک توافقنامه امضا کردیم که اهداف ایالات متحده را تأمین میکند.» این تصویری است که از او در خاطر مانده است.
به نقل از رویترز، بیست ماه بعد از آنکه خلیلزاد در هتلی مجلل در امتداد خط ساحلی دوحه حضور یافت و در برابر خبرنگاران و دیپلماتهای سراسر جهان با ملا برادر دست داد، دولت افغانستان که تحت حمایت آمریکا قرار داشت سقوط کرد و طالبان این کشور را با سرعت برق در دست گرفت و بدون مخالفت وارد کابل شد. اما خلیلزاد در پی خروج آشفته ایالات متحده از کابل به دنبال کمک این گروه شبه نظامی بود.
برخی از مقامات فعلی و سابق ایالات متحده به رویترز گفتند که در سه سالی که خلیلزاد در این نقش حضور داشت، چهره آمریکا بهعنوان یک شکست خورده در اذهان عمومی ترسیم شد.
یکی از مقامات آمریکایی که نخواست نامش فاش شود، در این باره گفت که دیپلمات کهنه کار آمریکایی از اهرم قدرت برای گروه شبه نظامی صرف نظر کرد و به طور مداوم دولت افغانستان را تضعیف کرد. او طی این مدت علاقه چندانی به شنیدن دیدگاههای مختلف در داخل دولت آمریکا نداشت.
برخی از مقامات، قانونگذاران و کارشناسان سیاست خارجی معتقدند که او یکی از معدود دیپلماتهای آمریکایی است که با طالبان رابطه داشته است و تابع دستورات دونالد ترامپ و جو بایدن، بوده است: تمام نیروهای آمریکایی را از افغانستان خارج کنید.
مایکل کوگلمن، از اندیشکده ویلسون میگوید: «خلیلزاد بد به نظر میرسد. اما من فکر میکنم که او وظیفهشناس بود. به این معنا که کاری را که از او خواسته شده بود انجام داد.»
خلیلزاد، در حالی به یکی از چهرههای مهم پایان تحقیرآمیز آمریکا در مشارکت ٢٠ ساله در افغانستان بدل شد که با چهار دولت - دو جمهوریخواه و دو دموکرات – همکاری داشت.
هنگامی که خلیلزاد، متولد شهر مزار شریف در شمال افغانستان، بهعنوان نماینده ویژه در سال ٢٠١٨ منصوب شد، تمایل سیاسی فزایندهای برای خروج از افغانستان وجود داشت.
ترامپ که برای پایان دادن به «جنگهای بیپایان» مبارزه کرده بود، علناً از تمایل خود برای خروج هزاران سرباز آمریکایی در افغانستان سخن بود. اما مقامات گفتند که ترامپ علیرغم تمایل به ترک افغانستان، نشان داده است که ممکن است بهجای دستور خروج، فقط دستور عقبنشینی بدهد، مانند کاری که در سوریه انجام داد.
به نوشته ایندیپندنت، در طول مذاکرات، بسیاری معتقد بودند که خلیلزاد خیلی زود تسلیم شد و اعلام کرد واشنگتن به دنبال خروج همه نیروهای خود است. به گفته مقامات آمریکایی، امتیاز عمده این بود که خلیلزاد، اشرف غنی را راضی کرد تا با درخواست آزادی پنج هزار زندانی طالبان موافقت کند. موضوعی که ضربه بزرگی به روحیه دولت افغانستان وارد کرد.
مایکل مک کال، نماینده جمهوریخواه در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، با بیان اینکه فکر میکند به خلیلزاد مأموریتی غیرممکن داده شده بود، گفت: «من فکر میکنم این مسئولیت به او تحمیل شد با این تصور که او موفق خواهد شد چرا که قصد داشت به این توافق پایان دهد و تغییری ایجاد کند.»
اما برخی از قانونگذاران انگشت خود را به سمت خلیلزاد بهعنوان معمار خروج آمریکا از افغانستان نشانه رفتهاند و میگویند او باید برود.
مایکل والتز، کهنه سرباز جنگ افغانستان، ماه گذشته به بایدن نوشت: «خلیلزاد مشاوره ضعیفی به شما ارائه کرده است و استراتژی دیپلماتیک وی به طرز چشمگیری شکست خورده است.»
از سوی دیگر والتز گفت: «با توجه به این فاجعه، خلیلزاد باید فوراً استعفا کند یا از سمت خود برکنار شود.»
خلیلزاد تا به حال از اظهار نظر در این مورد خودداری کرده است./ ایسنا
خلیلزاد کجاست؟
زلمای خلیلزاد، از چهرههای فعال شبکههای اجتماعی با هزار و
۱۱۲
توییت منتشر شده، از زمان تسلط طالبان بر کابل به طور تعجبآوری ساکت است.
به گزارش ایسنا به نقل از ایندیپندنت، زلمای خلیلزاد، نماینده ویژه آمریکا
در امور افغانستان
۱۳
اوت در پیامی توییتری خواستار راهکار سیاسی برای بحران افغانستان شد. دو
روز بعد طالبان پرچم خود را در کابل برافراشت، اشرف غنی از کشور خارج شد و
فرودگاه کابل با هجوم افغانهای وحشتزده از بازگشت طالبان به آشوب کشیده
شد. برخی چهرههای نزدیک به نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان بر این
باورند که طالبان خلیلزاد را «دور زده است.» خلیلزاد از مدتها قبل به
دلیل توافق فوریه
۲۰۲۰
با طالبان و امتیازدهی به آنها بدون اینکه به بسیاری از تعهدات خود عمل
کنند، هدف انتقاد قرار داشت. کالین کلارک، مدیر تحقیقات و سیاست مرکز صوفان
و کارشناس مقابله با تروریسم میگوید که سکوت خلیلزاد قابل پیشبینی بود.
او به نشریه «نشنال» گفت: «سکوت او باتوجه به از هم پاشیده شدن همهچیز
غافلگیرکننده نیست.» او تاکید میکند، تقسیم قدرت با طالبان در کابل که
خلیلزاد مدافع آن بود هیچگاه اتفاق نمیافتاد. این نخستین باری نیست که
خلیلزاد
۷۰ساله
که در مزارشریف متولد شده پیشبینی غلطی درباره طالبان انجام داده است. او
در سال
۱۹۹۶
در مقالهای در واشنگتنپست نوشت که طالبان شیوه بنیادگرایی ضدآمریکایی را
دنبال نمیکند. اما پنج سال بعد القاعده تحت چتر حفاظتی طالبان حمله
تروریستی
۱۱
سپتامبر را در آمریکا انجام داد. رایان کروکر، سفیر سابق آمریکا در
افغانستان نیز توافق با طالبان را یک تسلیم ارزیابی کرده است. یک مقام سابق
سفارت آمریکا در کابل که از نزدیک با خلیلزاد کار کرده نیز میگوید او
شخصی است که میخواهد دستور کار خودش را پیش ببرد. یک مقام دیگر نیز به شرط
فاش نشدن نامش به «نشنال» میگوید
که خلیلزاد از اساس فرد اشتباهی برای تسهیل گفتوگوهای بینافغانی بود چرا
که روابط سالمی با کابل نداشت. یک مقام وزارت امور خارجه آمریکا میگوید
روابط نزدیک خلیلزاد با طالبان و اصرار بایدن به خروج از افغانستان به
باقی ماندن او در سمت نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان کمک کرد. اما
با بحرانی شدن وضعیت افغانستان، به قدرت رسیدن طالبان و ضربالاجل خروج
نیروهای آمریکایی از افغانستان تا
۳۱
اوت، انتقادها نسبت به نقش خلیلزاد در کاخ سفید و پنتاگون افزایش یافته
است.
خلیلزاد باید فراخوانده شود
“زلمی خلیلزاد، معمار توافقنامه صلح با طالبان که قول کاهش خشونتها و امضای پیمان صلح را داده بود، اکنون با رعب و وحشتی که طالبان ایجاد کرده است، در مرکز انتقادها قرار گرفته است. بسیاری از منتقدان معتقدند زمان آن فرا رسیده است که فرستاده ویژه آمریکا برای صلح افغانستان فراخوانده شود.”
واشنگتن اگزماینر مطلبی به قلم مایکل روبین، تحلیلگر ارشد آمریکایی در موسسه آمریکن اینترپرایز، منتشر کرده است. این تحلیلگر آمریکایی معتقد است تصاویری که این روزها از افغانستان به جهان مخابره میشود نشاندهنده مصیبت و بیانگر فاجعه در سیاست خارجی آمریکا است.
به نوشته ایندیپندنت، در این مقاله با اشاره به مناطقی که طالبان تصرف کردهاند، آمده است در این شهرها، اجساد غیرنظامیان در ورودیهای شهر آویزان شدهاند. در شهر لشکرگاه، مرکز ولایت هلمند، جنگجویان طالب در حالی که جسد کودک افغان پشت سر آنها در خیابان افتاده است، با افتخار مقابل دوربین ژست گرفتهاند. در شمال افغانستان، پزشکان برای نجات کودکی دیگر که مورد ضربوجرح طالبان قرار گرفته است در تلاشاند. نویسنده میپرسد به کدام گناه؟ و در پاسخ توضیح میدهد گناهش این بوده که طالبان از پدرش خوششان نمیآمده است.
در ادامه مقاله آمده است این حوادث یادآور نامه معروف ۴۶ سال پیش سیسوات سیریک ماتاک، شاهزاده کامبوج، به سفیر وقت آمریکا هنگام خروج نظامیان آمریکایی از آن کشور است، زمانی که خمرهای سرخ سراسر این کشور را درمینوردیدند: «من حتی یک لحظه هم فکر نمیکردم شما مردمی که آزادی را انتخاب کردهاند تنها بگذارید. شما ما را از حمایتتان محروم کردید و از دست ما هم کاری ساخته نیست. شما ما را ترک میکنید و آرزو میکنم شما و کشورتان زیر این آسمان خدا شاد و خوشبخت باشید. تنها اشتباه من این بود که شما، آمریکاییها، را باور کردم.»
نویسنده مقاله در ادامه میافزاید تاریخ تکرار میشود. سه سال پیش مایک پامپئو، وزیر خارجه وقت، گفت زلمی خلیلزاد برای کمک به تلاشهای صلح به وزارت خارجه میپیوندد. در واشنگتن، خلیلزاد گزینه مناسبی به نظر میرسید. او در افغانستان به دنیا آمده و مثل بسیاری از طالبان، پشتون بود. با فرهنگ افغانها آشنا بود و به هر دو زبان فارسی و پشتو صحبت میکرد. اما این تحلیلگر آمریکایی تاکید میکند هرچند پمپئو به خلیلزاد به عنوان مزیت نگاه میکرد، او به نقطه ضعف سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد و توضیح میدهد: «افغانها هرگز به خلیلزاد اعتماد نکردند. در حالی که واشنگتن او را به چشم گزینهای بیطرف میدید، افغانها او را به چشم یک متعصب قومی نگاه میکردند.»
روبین به تمایل خلیلزاد برای تکیه بر کرسی ریاستجمهوری افغانستان میپردازد و مینویسد: «در حالی که رفتار مقامهای آمریکایی حاکی از آن است که خلیلزاد بیشتر در قامت یک افغان عمل کرده است تا یک آمریکایی، برای افغانها جای سوال دارد با توجه به تمایل پیشین او برای رسیدن به ریاستجمهوری افغانستان، او را به چه چشمی باید ببینند. بیشتر آمریکاییها حمایت و معاملات تجاری خلیلزاد با طالبان پیش از حمله ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ را فراموش کردهاند. اما شمار معدودی از افغانها این لغزش را بخشیدهاند.»
در ادامه این مطلب، که در هندوستان تایمز و نشریات داخلی افغانستان نیز بازتاب داشته، آمده است مشکل فقط گذشته خلیلزاد نیست، بلکه وضعیت فعلی او هم است. خلیلزاد برای توجیه ادامه مذاکرات صلح، اصرار داشت که طالبان تغییر کرده است و آن گروهی نیست که پیش از حملات ۱۱ سپتامبر، دولت کلینتون را فریب داد. طالبان که زمانی با القاعده متحد بود، به رویکرد ملیگرایانه افغان روی آورده است. بسیاری از افغانها طور دیگری فکر میکردند اما راهی برای ابراز عقیده نداشتند، خلیلزاد به هیچ مخالفتی مجال ابراز نمیداد. او و سفارت آمریکا در کابل مانع صدور روادید برای آن عده از مقامهای ارشد افغان شدند که ممکن بود با اعضای کنگره صحبت کنند. به نوشته روبین، حالا آقای خلیلزاد آنچه را که بسیاری میدانستند اذعان میکند و آن اینکه «طالبان بزرگترین سهم در قدرت را میخواهد».
به گفته اشرف حیدری، سفیر افغانستان در سریلانکا، خلیلزاد بدون رضایت دولت افغانستان، با طالبان توافق کرد که ۵۵۰۰ جنگجوی خطرناک طالبان از زندان آزاد شوند و این زندانیان اکنون میداندار خشونت جاری در کشورند.
مایکل روبین در ادامه انتقاد میکند که خلیلزاد هنوز هم با پول مالیاتدهندگان آمریکایی مرتب سفر میکند. او میگوید خلیلزاد از معدود دیپلماتهای آمریکایی است که در دولت دونالد ترامپ و اکنون در دولت جو بایدن بیشترین سفر را کرده و در هتلهای پنج ستاره اقامت داشته است. روبین معتقد است بسیاری از سفرهای او مانند سفر جان کری، وزیر خارجه پیشین آمریکا، به جنوبگان غیرضروری بوده است.
در ادامه مقاله آمده است، اگر زنان و کودکان افغان در نتیجه روند صلحی که خلیلزاد معمارش بود نمیمردند، شاید واشنگتن میتوانست از اسرافهای خلیلزاد چشمپوشی کند و اضافه میکند این فاجعه اجتنابپذیر بود اگر رئیسجمهوری آمریکا خلیلزاد را کنار میگذاشت و نماینده خود را منصوب میکرد که روند صلحی را پیگیری کند که واقعبینانه، منطقی و کمتر منفعتطلبانه باشد.
این مقاله جمعبندی میکند که زمان آن فرا رسیده است که خلیلزاد به آمریکا فراخوانده شود و مینویسد: «ثابت شد که قضاوت خلیلزاد اشتباه بود و او کنترل روند را از دست داده است. زمان آن است او به جای مداخلهای که افغانها نمیخواهند، ناکامیهای اطلاعاتی، فرضیههای ضعیف و قضاوتهای نادرستی که روند صلح را مخدوش کرد بررسی کند. خلیلزاد باید روزهایش را در مجلس سنا بگذراند و به سوالها درباره اینکه کجای کار اشتباه بود و چرا اشتباه بود پاسخ دهد.»
بدعتی خطرناک که در افغانستان انجام شد
دیپلماسی ایرانی: نحوه، مکانیزم و روند مربوط به فراز و فرود طالب ها در افغانستان در ابتدای قرن 21 میلادی و در نخستین سال از دهه سوم همین سده را می توان از عجایب دنیای سیاست و شعبده بازی قدرت و از طنزهای تلخ تاریخ بر شمرد. طالب ها که در ابتدای قرن جدید در یک عملیات نظامی بین المللی به رهبری آمریکا تحت لوای جنگ جهانی تروریسم و در یک فرایند خشونت آمیز از سریر قدرت به زیر کشیده شدند تا دولتی به اصطلاح دموکراتیک، منتخب و مردمی در کابل جایگزین آنها و مستقر شود؛ درست بیست سال بعد با هدایت و مدیریت همان قدرت به ظاهر آزادیبخش بر همان دولت به ظاهر منتخب و قانونی بدون هیچ مانع و رادعی غلبه یافته اند و همچون فاتحان یک نبرد کلاسیک مشغول تقسیم غنایم جنگی و پست های دولتی و حکومتی شده اند. فرآیند نه چندان پیچیده برکشیدن یک گروه قومی به شدت ایدئولوژیک و سابقا ًتروریستی! به دست همان نیروی آزادیبخش و تبدیل آنها به یک حکومت یا همان امارت اسلامی مورد ادعای خود، علاوه بر بدعت گذاری بی سابقه در فرآیند جانشینی دولت ها در عصر نظام بین الملل مدرن، نقض فاحش قواعد آمره حقوق بین الملل از جمله اصل حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، اصل عدم کاربرد زور و از همه مهم تر اصل حق تعیین سرنوشت ملت ها تلقی می شود.
می توان مدعی شد نحوه جایگزینی و فرآیند جانشینی طالب ها و استقرار"امارت اسلامی" به جای"جمهوری اسلامی" در افغانستان، از موارد نادر و منحصر به فرد در تاریخ روابط بین الملل است. این که یک قدرت خارجی به عنوان ضامن نظام سیاسی مستقر، به جای دولت مستقر قانونی با همان گروه مخالف که قبلا ً خود سرنگون کرده بر سر ترتیبات مربوط به خاتمه حضور نظامی اش مذاکره می کند، باید به عنوان ابداعی تازه و خطرناک در بحث جانشینی دولت ها و حکومت ها مورد توجه صاحب نظران و صاحب منصبان قرار گیرد. اقدام به مذاکره با طالب ها در قطر در دوره ترامپ، پایه گذار بدعتی شد که به بازگشت طالب ها به اریکه قدرت و سقوط یک روزه ارگ ریاست جمهوری بدون کوچکترین مقاومت از سوی ارتش ملی افغانستان، انجامید. از همان زمان مذاکرات دوحه می شد بی اعتبار بودن سکه دولت مستقر به ریاست اشرف غنی را دریافت و این که دولت آمریکا، نه رئیس جمهوری مستقر در ارگ کابل بلکه رسما ً طالب ها را به عنوان طرف دارای صلاحیت و واجد اعتبار در افغانستان می شناسد. این اقدام همان قدر شگفت انگیز و خارق العاده است که چنانچه دولت آمریکا ترتیبات و توافقات مربوط به خروج از عراق را به جای دولت قانونی بغداد با گروه مدعی دولت اسلامی داعش انجام می داد. از این رو پر بیراه نیست چنانچه ادعا شود بدعتی تازه و البته بسیار خطرناک در عرصه حقوق و سیاست بین الملل در ارتباط با موضوع حساس "جانشینی دولت ها" نهاده شده است. چرا که زین پس یک قدرت مداخله گر خارجی به خود حق می دهد از طریق تبانی و تعامل و توافق با یک گروه مخالف، در فرایند جانشینی دولت ها بدون رعایت خواست و نظر و رای مردم مداخله کند.
گونه ها و الگوهای مختلفی برای بحث جانشینی دولت ها و شناسائی و پذیرش آن در حقوق بین الملل می توان ارائه کرد. متداول ترین، شناخته شده ترین و البته قانونی ترین فرآیند جانشینی دولت ها از طریق انتخابات و صندوق رای است که به مشروعیت و شناسائی نظام و دولت برخواسته از رای مردم می انجامد. حتی انقلاب ها نیز به رغم ذات خشونت آمیز آن و سرنگونی نظام سیاسی پیشین با هر ابزار ممکن و جانشینی نظام سیاسی جدید، از آنجا که با مشارکت و حضور و نظر مردم تحقق می یابد؛ نهایتا ً از مشروعیت برخوردار است. گونه های دیگر جانشینی مانند کودتای نظامی یا انتقال قدرت بر مبنای توارث نیز گرچه با ابهام مشروعیت و مقبولیت مردمی مواجهند، اما نوعا ًبه مثابه "امر واقع" تلقی می شود و از موارد تاریخی و با سابقه طولانی در موضوع جانشینی دولت ها محسوب می شوند. اما این که کشور اشغالگر مدعی آزادیبخشی نهایتا ً سامان امور را به همان نیروی شکست خورده واگذار کند، نه تنها بدعتی خطرناک که نقض فاحش اصول بنیادین و قواعد آمره حقوق بین الملل تلقی می شود.
طبق تعریف کنوانسیون حقوق معاهدات وین/ 1969 (ماده53) قاعده آمره حقوق بینالملل قاعده ای است که به وسیله جامعه بینالمللی متشکل از کشورها/ دولت ها به عنوان قاعده ای تخلف ناپذیر پذیرفته و مورد شناسایی قرار گرفتهاست. از جمله اصول بنیادین و قواعد آمره حقوق بین الملل می توان به "ممنوعیت نسل کشی، منع جنایت علیه بشریت، ممنوعیت تبعیض نژادی وآپارتاید. ممنوعیت بردگی و منع شکنجه" اشاره کرد. همچنین یکی از مهم ترین قواعد آمره "حق تعیین سرنوشت ملت ها" است. شاخص و معیاری که برای تشخیص قواعد آمره می توان قائل شد در این واقعیت نهفته است که آنها «منافع والای کل جامعه بین المللی را حفظ می کنند» منفعتی که تخطی از آن جایز نمی باشد. رعایت قواعد آمره برای اعضای جامعه بینالمللی اهمیت فوق العادهای دارد، زیرا چنین قواعدی ستون و یا چارچوب اصلی حقوق بینالملل را تشکیل میدهند. همه تابعان حقوق بینالملل در رعایت و یا عدم رعایت قواعد آمره متأثر هستند. در صورت رعایت آنها، منافع کلی جامعه جهانی تضمین میشود.
با این تعریف از قواعد آمره به عنوان رکن و بنیان حقوق بین الملل و احصاء مواردی از اصول بنیادین و قواعد آمره، به روشنی در می یابیم که مکانیزم جانشینی و انتقال قدرت به طالب ها در افغانستان نه تنها بدعتی خطرناک از سوی کشور ضامن (آمریکا) که نقض فاحش قاعده آمره و بنیادین حقوق بین الملل یعنی اصل حق تعیین سرنوشت ملت افغانستان است. غلبه یک گروه فرقه ای و قومی با یک ایدئولوژی خشونت طلب و غیر مردمی که حداکثر بازتاب خواست و اراده قوم پشتون با 40 درصد جمعیت در افغانستان است، بدون توجه به خواست دیگر اقوام، مذاهب و گروه های نژادی؛ کاملا ًبرخلاف اصل بنیادین حق تعیین سرنوشت است. به علاوه با سلطه طالب ها بر کابل و کل سرزمین افغانستان، این گروه به تدریج در حال آشکارسازی نیات و مکنونات قلبی خویش است که با بهره گیری از تجربه حکومت پنج ساله قبلی، درصدد ظاهرسازی، عوام فریبی و جلب توجه جامعه جهانی برای کسب مشروعیت و اخذ شناسائی و تأئید بین المللی است. با مبنا قرار دادن سابقه و عملکرد این گروه در دوران امارت اسلامی اول (2001-1996) و دوره مبارزه بیست ساله و آغاز دوره دوم امارت اسلامی؛ می توان مدعی شد سلطه مجدد طالب ها بر افغانستان از طریق توسل به زور، بی توجهی به حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، اعمال تبعیض نژادی، قومی، جنسیتی و مذهبی، و حتی مصادیق بردگی و شکنجه؛ به نقض آشکار و فاحش قواعد آمره و اصول بنیادین حقوق بین الملل می انجامد.
ایالات متحده آمریکا به خصوص در دوره ریاست جمهوری ترامپ از هیچ کوششی برای تضعیف نظم و نظام بین المللی و سازمان ها و ساختار مربوطه فروگذار نکرد. حال در دوره ریاست جمهوری جانشین وی شاهد بدعت خطرناک دیگری در تضعیف اصول و مبانی حقوق بین الملل هستیم. آزمایشگاه افغانستان نشان می دهد همچنان قدرت و منافع قدرت های بزرگ، برتر و مهم تر از حقوق انسان ها و مصالح جامعه جهانی است.
پاکستان در مشکلاتی که برای افغانستان ساخته گرفتار شده است
دیپلماسی ایرانی: تصرف سریع کابل توسط طالبان به دست فراموشی سپرده شده و جای آن را شایعات مربوط به بروز اختلاف در میان رهبران این گروه درگرفته است. از کادر رهبری طالبان خبری نیست و سخنگویان مختلف هر یک اظهارات ضد و نقیضی که نشان از آشفتگی اوضاع دارد به میان می آورند. اوضاع در ولایات و مناطق مختلف آشفته است و هر گروه از طالبان به دلخواه درباره پوشش زنان و مجازات کارکنان دولت سابق و نظامیان تصمیم گیری می کنند و نشانه ای از رعایت حقوق بشر به چشم نمی خورد.
گفته می شود دولت کابل از چهار جهت زیر فشار قرار خواهد گرفت. پاکستان به علت ملاحظات امنیتی و پیوندهای پیشین، چین برای سرمایه گذاری، روسیه برای اطلاعات و آمریکا و اتحادیه اروپا در زمینه مبادلات تجاری بین المللی.
در حال حاضر، پاکستان چهره غالب محسوب می شود. پاکستان با اعزام رئیس دستگاه جاسوسی خود به کابل خواسته است پیروزی خود را در زمینه تحولات افغانستان، به نمایش بگذارد اما بسیاری از ناظران بر این باورند که درگیری میان جناح حقانی و جناح مذاکره کننده در دوحه، علت اصلی اعزام رئیس دستگاه اطلاعاتی پاکستان به کابل بوده است. تلاش های اسلام آباد برای پادرمیانی بین جناح حقانی و مذاکره کنندگان دوحه نشان می دهد که پاکستان کنترلی روی این دو گروه ندارد.
افزون بر این، اسلام آباد نتوانسته است طالبان را به برآوردن خواست غرب در زمینه رعایت حقوق اقلیت های قومی و مشارکت دادن اعضای دولت اشرف غنی در حکومت جدید ترغیب کند. پاکستان فراموش کرده است که انحلال ارتش عراق در پی اشغال این کشور از سوی آمریکا چه پیامدهایی داشت که اکنون تلاش می کند تا ارتش افغانستان را تصفیه یا منحل کند، چون عناصر تصفیه شده بودند که جذب داعش و گروه های مشابه در عراق شدند.
پاکستان در ضمن با مشکلات ناشی از سرازیر شدن موج تازه ای از آوارگان افغان به این کشور، روبه رو است. بیشتر نیازهای پناهجویان باید از سوی پاکستان و ایران تامین شود. پاکستان خود با مشکلات مالی شدید روبه روست و به ناچار باید بار مالی مرتبط با پناهجویان را نیز تحمل کند.
پاکستان اکنون در وضعیت دشواری قرار گرفته است چون غرب از این کشور انتظار دارد که به وعده خود در زمینه کنترل طالبان و مشارکت دادن جناح های دیگر در قدرت عمل کند. دستگاه های امنیتی پاکستان از آن نگرانند که کادر رهبری طالبان که دولت آینده افغانستان را در اختیار خواهد داشت بیش از پاکستان، تحت کنترل هند، ایران و غرب درآید و بین جناح هایی که طالبان را تشکیل می دهند، اختلاف ایجاد شود.
پاکستان می داند که غرب اهرم های مهمی برای کنترل طالبان در اختیار دارد و چنانچه طالبان نافرمانی کند موجودیت خود را به خطر خواهد انداخت. از جمله این اهرم ها ذخیره ارزی افغانستان است که در اختیار دولت آمریکاست. غرب در ضمن می تواند با استفاده از اهرم تحریم ها از سرمایه گذاری روسیه در افغانستان پیشگیری کند و مبادلات خارجی دولت طالبان در زمینه مسائل مالی را با مشکل روبه رو کند.
پاکستان همواره به این واقعیت اعتراف داشته است که نمی تواند در دو جبهه یعنی هند و افغانستان متمایل به هند، بجنگد. پاکستان می داند که هند می تواند دوباره مشکل پشتونستان را احیا کند و برای اسلام آباد درد سر ایجاد کند. اگر قرار باشد پاکستان سد راه دسترسی هند از طریق افغانستان به بازارهای آسیای میانه شود، هند نیز بی تردید، احساسات ملی گرایی در میان پشتون ها را تقویت خواهد کرد.
شکاف مهم دیگری در درودن اردوگاه طالبان که پاکستان نتوانسته اند از بروز آن جلوگیری کند وجود انس حقانی، پسر جلال الدین حقانی است که در مقایسه با سراج الدین حقانی از قدرت بیشتری برخوردار است. با آن که آمریکا برای سر انس حقانی 5 میلیون دلار جایزه تعیین کرده اما تاکنون نتوانسته است وی را در حملات پهپادی از پا درآورد. حضور او در پاکستان برای دولت این کشور مشکلاتی ایجاد خواهد چون گفته می شود جناح تحت رهبری حقانی در حملات انتحاری که گروه "امارت اسلامی خراسان" یا همان داعش افغانستان علیه فرودگاه کابل به راه انداخت، همکاری داشته است. به این ترتیب پاکستان ناگزیر خواهد شد تا سراج الدین حقانی را با طالبان آشتی دهد اما این اقدام باعث خواهد شد تا امکان به رسمیت شناخته شدن بین المللی دولت طالبان کاهش پیدا کند.
منبع: ایندین اکسپرس
پاکستان و تصور تصرف نیابتی افغانستان؛ اسلام آباد سخت در اشتباه است
ایراس : سفر رئیس ای اس ای به کابل در شرایط کنونی را باید در پرتو چنین سوابقی که تنها به بخش بسیار کوچکی از سرفصلهای آن اشاره شد، دید. سفر او که به نحوی غیر معمول آشکار و علنی بود، همزمان نوعی تفاخر و به رخ کشیدن نقش پاکستان در افغانستان نیز بشمار رفته است.
برخی از مقامات و رسانههای پاکستان گفتند که این سفر برای توسعه تجارت بین دو کشور و رسیدگی به مسائل مرزی انجام شد. بعید است این مقامات و این رسانهها انتظار داشته اند که کسی این گفتهها را و ربط این امور به رئیس ISI را باور کرده باشد.
نام پاکستان امروز بیش از پیش در حال گره خوردن به نام طالبان افغانستان در افکار عمومی مردم این کشور و مردم منطقه و جهان است. سفر رئیس سازمان اطلاعاتی پاکستان به کابل در شرایطی که هنوز دولت طالبان تشکیل نشده و مقامات طالبان که قرار است عهدهدار سیاست خارجی افغانستان باشند، تعیین نشدهاند، بر تردیدها در مورد نقش پاکستان در این کشور افزوده است. گزارشاتی از منابع محلی در مورد مشارکت پاکستان در حمله پهبادی و حملات هوایی علیه پنجشیر و کشته شدن یک ژنرال افغانی و سخنگوی جبهه مقاومت افغانستان و نقش این مقام اطلاعاتی پاکستان در این حملات و نیز در تلاش برای تسهیل تشکیل دولت طالبان منتشر شده است. تظاهرات عمومی در شهرهای مختلف افغانستان و افغانستانیها در شماری از شهرهای جهان از جمله تهران که در آنها ضمن مخالفت با طالبان، شعارهای ضد پاکستانی نیز شنیده شده، بروز خارجی این اعتراضات است. در ایران نیز افکار عمومی به نحو گستردهای اعتراض خود را نسبت به مداخله پاکستان در امور افغانستان در رسانهها و شبکههای اجتماعی بازتاب داده است.
نام پاکستان با گروه طالبان افغانستان همیشه پیوند داشته است. پاکستان متهم است که در همه مراحل، اعم از تشکیل آن، دوره ۵ ساله حکومت آن، دوره طالبان به عنوان یک گروه شورشی و اکنون در جریان تلاش طالبان برای تشکیل دولت در افغانستان، همکاری تنگاتنگی با طالبان که یک گروه تروریستی بیرحم است، داشته است. پاکستان تنها در یک دوره کوتاه یعنی چند ماهی بعد از حملات القاعده در ۱۱ سپتامبر و رد درخواست آمریکا از طالبان برای تحویل یا اخراج سران القاعده از افغانستان، همکاری با طالبان را متوقف کرد. البته در آن دوره نیز همه سران طالبان به پاکستان پناه بردند.
در گزارشهای دولتها و پژوهشهای معتبر آکادمیک اتفاق نظر وجود دارد که پاکستان در ایجاد طالبان در اکتبر ۱۹۹۴ نقش محوری داشت. نصیرالله بابر، نظامی سابق و وزیر کشور وقت پاکستان ابای از تفاخر به اینکه تحت فرمان او طالبان ایجاد شد و اشاره به طالبان به عنوان “فرزندان من” نداشت. تلاش بابر برای ایجاد طالبان عمدتا مبنای ژئوپلیتیک داشت. او افغانستان را به عنوان عمق استراتژیک پاکستان در برابر هند و نیز راهی برای دسترسی پاکستان به آسیای میانه میخواست. اجماع وجود دارد که از ۱۹۹۴ به بعد پاکستان بدون هر گونه محدودیتی در همه زمینهها، از جمله تامین مالی عملیات و سازمان و نفرات طالبان، استخدام نفرات طالبان و آموزش آنها، برنامهریزی و هدایت عملیات آنها، تحویل و انتقال سلاح، مهمات و سوخت به طالبان، پشتیبانی لوجستیک و عملیاتی از طالبان و نهایتا ارائه حمایتهای دیپلماتیک به این گروه نقش موثر داشته است. پاکستان همچنین تردیدی در اعزام اتباع پاکستانی برای جنگ در کنار طالبان نداشته است. به گفته احمد رشید که کتابهایش در مورد طالبان اعتبار جهانی دارد، در فاصله ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۹، بین ۸۰ تا ۱۰۰ هزار پاکستانی توسط ارتش پاکستان آموزش دیده و در کنار طالبان جنگیدند. دانشگاهیان معتبر دیگری مانند پیتر تامسن نیز حضور مستقیم افسران و سربازان پاکستانی درکنار طالبان را تایید کرده اند؛ به نحوی که حتی در مقاطعی شمار پاکستانیهای درگیر در جنگ در افغانستان از طالبان افغانی بیشتر بوده است. یک گزارش وزارت خارجه آمریکا در ۱۹۹۸ تایید کرد که بین ۲۰ تا ۴۰ درصد نفرات طالبان اتباع پاکستانی هستند.
عجیبتر اینکه پاکستان همواره مشوق گرایشهای افراطی در طالبان بوده و از افراطیترین جناح طالبان یعنی شبکه حقانی حمایت کرده است. ژنرال مایکل مالن رئیس وقت ستاد مشترک ارتش آمریکا طی گزارشی به سنای آمریکا در ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۱ توضیحاتی در مورد نقش ISI (نهاد اطلاعاتی ارتش پاکستان) در هدایت عملیات شبکه حقانی، از جمله علیه نیروهای آمریکا در افغانستان، ارائه کرد. وی گفت: “حقیقت این است که عملیات شورای کویته طالبان و شبکه حقانی از مبدا پاکستان بدون مشکل انجام میشود. وی گفت سازمانهای افراطی به نیابت از سوی دولت پاکستان در حال حمله به غیرنظامیان، نظامیان افغانی و نظامیان آمریکایی هستند. ” این ژنرال آمریکایی تا آنجا پیش رفت که گفت “شبکه حقانی که سالها است که از کمک پاکستان برخوردار است، از بسیاری جهات یک بازوی استراتژیک ISI است. “
سفر رئیس ISI به کابل در شرایط کنونی را باید در پرتو چنین سوابقی که تنها به بخش بسیار کوچکی از سرفصلهای آن اشاره شد، دید. سفر او که به نحوی غیر معمول آشکار و علنی بود، همزمان نوعی تفاخر و به رخ کشیدن نقش پاکستان در افغانستان نیز بشمار رفته است. برخی از مقامات و رسانههای پاکستان گفتند که این سفر برای توسعه تجارت بین دو کشور و رسیدگی به مسائل مرزی انجام شد. بعید است این مقامات و این رسانهها انتظار داشته اند که کسی این گفتهها را و ربط این امور به رئیس ISI را باور کرده باشد.
مداخله کشورها در امور یکدیگر اگر چه با قوانین بینالمللی مغایرت آشکار دارد، اما عملا گاه چنین مداخلاتی انجام میشود. اما اینکه یک کشور بکوشد تا به صورت علنی تمامی یک کشور دیگر و جمعیت ۴۰ میلیونی و بیگناه آنرا با توسل به زور و از طریق ایجاد یک گروه چند ده هزار نفری به گروگان بگیرد و در صدد استفاده ابزاری از آن برای اهداف ژئوپلیتیک خود باشد، شاید در تاریخ روابط بینالملل بیسابقه باشد.
پاکستان اگر تصور میکند که تصرف با واسطه افغانستان میتواند آیندهای یا دوامی داشته باشد، سخت در اشتباه است. بدون شک مردم افغانستان و جمعیت جوان آن کشور که در چند دهه اخیر بالیده اند، به چنین حقارتی تن نخواهند داد و در برابر آن مقاومت خواهند کرد. همچنین، سیاست پاکستان در قبال افغانستان در حکم بیاعتنایی به منافع مشروع دیگر همسایگان افغانستان نیز هست. کشورهای منطقه بویژه ایران خواستار ثبات در افغانستان و عدم صدور بیثباتی از مبداء آن کشور به تمام منطقه هستند. امروز پاکستان در صورتی میتواند در چنین جهتی حرکت کند که دوستان طالب خود را به ایجاد یک دولت همه شمول و احترام به حقوق همه اقوام و حقوق شهروندی همه باشندگان افغانستان تشویق کند و شناسایی دولت طالبان را به تحقق این شرایط مشروط نماید.
بازی جدید حامیان قدیم طالبان؛ریاض،ابوظبی و اسلامآباد چه در سر دارند؟
استقرار دولت طالبان در افغانستان پرسش های زیادی را در خصوص چگونگی روابط کشورهای منطقه با این گروه مطرح می سازد؛ به خصوص کشورهایی چون، عربستان، امارات، قطر و پاکستان که زمانی جز حامیان طالبان بوده اند. آیا در برهه کنونی ورق برگشته است؟
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین،گروه طالبان ۲۰ سال گذشته در حالی قدرت را در افغانستان بدست گرفت که از حداقل حمایت توسط برخی از کشورها برخوردار بود.عربستان سعودی، امارات متحده عربی،قطر و پاکستان جز طرفداران پر و پا قرص تشکیل امارت اسلامی در افغانستان بودند. در سال ۲۰۲۱ میلادی نیز که افغانستان شاهد سقوط دولت اشرف غنی و خروج نظامیان آمریکا از خاک این کشور بود، کشور پاکستان بیشترین تکاپو را برای استقرار طالبان در افغانستان دارد و حتی بنابر گزارشها پای خود را به درگیری های جبهه پنجشیر با اعضای مقاومت باز کرده است. در آن سو ریاض،ابوظبی و دوحه که در گذشته جز حامیان اصلی گروه طالبان بودند، امروزه محتاطانه تر به رصد تحولات همسایه مهم شرقی ایران می پردازند و تا کنون شاهد موضع قاطعانه ای از این دو در قبال طالبان نبوده ایم.
در همین راستا پایگاه خبری دویچه وله آلمان در تحلیلی می نویسد: در گذشته، طالبان و عربستان با هم کار می کردند. اما امروزه این دو به دلیل اختلافات سیاسی و فرهنگی و همچنین سابقه مشکل دار از هم جدا شده اند. روابط طالبان با عربستان سالهای قبل از ۲۰۰۱ مهم بود. به عنوان مثال، سعودی ها بودجه مدارس مذهبی تندرو یا مدارس مذهبی در پاکستان را تأمین می کردند که جنبش طالبان از آنجا سرچشمه گرفت.
طالبان به اسلام سنی پایبند است، شاخه ای مذهبی که اکثریت عربستان سعودی به آن تعلق دارند. اگرچه طالبان از مکتب "دیوبندی" پیروی می کنند و دولت سعودی عضو مکتب وهابیت است، اما هر دو تفسیرهای فوق محافظه کارانه ای از کتاب مقدس اسلامی ارائه می دهند. در دهه ۱۹۸۰، هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حمله کرد، عربستان سعودی از جنگجویان افغان، موسوم به مجاهدین حمایت کرد. آنها این کار را با متحدان خود، ایالات متحده و پاکستان انجام دادند. ظاهراً آمریکایی ها برای مبارزه با کمونیسم و سعودی ها و دفاع از اسلام آنجا بودند. تصور می شود که هر دو کشور حدود ۴ میلیارد دلار برای اقدامات ضد شوروی هزینه کردند. سپس، پس از خروج شوروی و در جریان جنگ داخلی در دهه ۱۹۹۰، عربستان سعودی یکی از مهمترین متحدان طالبان شد، به ویژه از نظر بودجه. همچنین در فهرست کوتاه کشورهایی قرار گرفت که سازمان ملل متحد مظنون به تامین سلاح به طالبان و دور زدن تحریم بین المللی تسلیحات بوده است.
با این حال، پس از آنکه القاعده، در ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱حملات انتحاری در ایالات متحده انجام داد و منجر به کشته شدن بیش از ۳۰۰۰ نفر شد، وضعیت به صورت غم انگیزی برای عربستان سعودی و امارات تغییر کرد. در سال ۱۹۹۸، سعودی ها از طالبان خواسته بودند تا اسامه بن لادن، رئیس القاعده و شهروند سعودی را که در افغانستان پناه گرفته بود، تحویل دهند. اما طالبان نپذیرفت. این انکار باعث شد روابط عربستان و طالبان به طور قابل توجهی رو به وخامت بگذارد و بودجه رسمی برای این گروه خشک شود.
حوادث سپتامبر ۲۰۰۱ تنها باعث از بین رفتن اتحاد شد. در همان ماه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی تمام روابط خود را با افغانستان به رهبری طالبان قطع کردند. سعودی ها طالبان را متهم کردند که با پناه دادن به تروریست ها اسلام را بدنام کرده اند.
امروزه سعودی ها رسماً از متحدان قدیمی خود فاصله دارند. اگرچه در مرحله ای آنها به عنوان میانجی بالقوه در مذاکرات بین طالبان و دولت برکنار شده افغانستان دیده می شدند، اما کشور کوچکتر خلیج فارس قطر در چند سال گذشته به این نقش قدم گذاشت.
دویچه وله در ادامه به نقل از تحلیلگران و ناظران نوشت: به گفته کارشناسان، بعید است که تأثیر تاریخی عربستان سعودی بر طالبان احیا شود. کبیر تانجا، یکی از اعضای بنیاد تحقیقاتی آبزرور در هند، در این باره نوشت: بحران افغانستان "یک چالش در عرصه داخلی برای عربستان سعودی است". "برای حفظ چهره خود به عنوان سرمایه گذاری آینده در مکه، ریاض باید اطمینان حاصل کند که بار دیگر به محلی برای مهاجرت دسته جمعی جنگجویانی که از داخل و خارج از افغانستان فرار می کنند، تبدیل نشود ... یا به مرکزی برای تامین مالی فعالیت های افراطی تبدیل نشود. "
کریستین کوتس اولریکسن، عضو موسسه سیاست عمومی بیکر در امور خاورمیانه دانشگاه رایس می گوید: با توجه به نزدیکی سالگرد ۱۱ سپتامبر سعودی ها مایلند تا بی سر و صدا باشند. هر گونه پیوند با طالبان دورانی را تداعی می کند که تعداد بسیار اندکی از تصمیم گیران در عربستان سعودی مایل به سخن گفتن درباره آن هستند.
در همین حال امیل حکایم، پژوهشگر ارشد در موسسه آی آی اس اس ( موسسه بین المللی برای مطالعات راهبردی) می نویسد: تسخیر افغانستان توسط طالبان در داخل عربستان سعودی به شکل آشناپنداری دیده می شود؛ اما دوپهلو همراه با رعب و وحشت. اما عربستان سعودی ۲۰۲۱ تفاوت زیادی با عربستان سعودی ۲۰۰۱ دارد. حمایت از حکومت طالبان یک پیشنهاد وسوسه انگیز نیست. رهبری کنونی تمایل کمتری به پذیرش دلایل دور از همبستگی اسلامی دارد و بیشتر بر ایجاد تصویری مدرن و محدود کردن نفوذ مذهبی در داخل تمرکز دارد.
امروزه عربستان حتی کمتر از قبل بر طالبان تأثیر گذاشته است. قطر، که به عنوان رقیبی آزاردهنده شناخته می شود، روابط بهتری با طالبان حفظ کرده است. مانند گذشته، ریاض به احتمال زیاد به اسلام آباد تکیه می کند تا روابط منطقه ای طالبان را شکل دهد. ریاض همچنین نگران این خواهد بود که آیا موفقیت طالبان ثروت القاعده و دیگر گروه های جهادی را احیا خواهد کرد یا خیر. شبه نظامیان القاعده در حال حاضر شکست تاریخی ایالات متحده و متحدانش را جشن می گیرند، به این امید که پس از سالها افول، انگیزه ای برای اهداف آنها ایجاد کند. طالبان باید تصمیم بگیرند که آیا به القاعده اجازه می دهد از خاک افغانستان فعالیت های ضد سعودی انجام دهد.
حسن الحسن دیگر پژوهشگر ارشد این موسسه نیز به سیاست های امارات متحده عربی در قبال افغانستان اشاره کرده است. وی می نویسد: امارات متحده عربی با هجوم به گروه های اسلام گرای فراملی در دهه گذشته، ممکن است در ابتدا یکی از بازیگرانی باشد که به احتمال زیاد از پیروزی سریع طالبان در افغانستان ابراز تاسف می کند.امارات متحده عربی که متحد سرسخت آمریکا و شریک قابل اعتماد در مبارزه با تروریسم بود، در مرحله ای تنها کشور عربی بود که نیروهای ویژه خود را درکنار نیروهای ویژه آمریکایی برای مبارزه با طالبان اعزام کرد.با این حال،ابوظبی و طالبان بیگانه نیستند.درطول دهه۱۹۹۰، امارات متحده عربی یکی از سه کشوری بود که امارات اسلامی افغانستان را تحت حاکمیت طالبان به رسمیت شناخت. در سال ۲۰۱۸، ابوظبی میزبان دور مذاکرات صلح آمریکا و طالبان بود که نشان می داد این گروه همچنان اعتماد خود را حفظ کرده است. ابوظبی منشعب پاکستانی این گروه - "تحریک طالبان پاکستان" - را ممنوع اعلام کرد و تحریم هایی را علیه افراد منحصربه فرد طالبان اعمال کرد،اما از معرفی رسمی طالبان افغانستان به عنوان یک گروه تروریستی خودداری کرده است. از زمان تصرف کابل توسط طالبان، امارات متحده عربی از "تأکید این گروه بر عفو و مدارا" استقبال کرده است. امارات یکی از معدود کشورهایی است که در حال حاضر پروازهای خود را از کابل انجام می دهد.
در حال حاضر امارات تحت فشار است. رقبای آن، ترکیه و ایران، درحال پیشروی با طالبان هستند.اما امارات از یک مزیت برخوردار است: روابط نزدیکتر خود با چین و روسیه، دو قدرت بزرگ که بیشترین علاقه را به افغانستان دارند. امارات متحده عربی هر چقدر هم که بخواهد نفوذ خود را در بین برنده ها تقویت کند، سیاست آن محدود به سیاست ایالات متحده خواهد بود.
در همین حال منجاری چاترجی میلر پژوهشگر شورای روابط خارجی آمریکا با اشاره به تلاش های پاکستان برای به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان می نویسد: دولت و ارتش پاکستان به طور کلی از پیروزی طالبان در افغانستان حمایت کردند. اما حفظ حمایت از طالبان خطرناک است. پاکستان در حمایت از طالبان یک بازی خطرناک انجام می دهد. هدفش برای حفظ ناسیونالیسم پشتون و مقابله با هند با داشتن دولتی دوستدار پاکستان در افغانستان، ویژگی های طالبان و نیروهای بنیادگرای مذهبی متخاصم در پاکستان را در نظر نمی گیرد. پاکستان با نشان دادن حساسیت خود نسبت به خط دیورند، طی چند سال گذشته میلیون ها دلار برای تقویت و تعیین مرزها هزینه کرده است. با این حال، طالبان، مطابق سایر دولت های افغانستان، نه خط دیورند را پذیرفته اند و نه تلاش پاکستان برای مرزبندی فیزیکی آن را. همچنین در خصوص تاسیس پشتونستان نیز اعلام موضع نکرده است.
برای پیچیده تر شدن امور، طالبان روابط تنگاتنگی با تحریک طالبان ، که گاهی اوقات به آنها طالبان پاکستانی نیز گفته می شود، دارند. تحریک طالبان شامل گروه های کوچک شبه نظامی پشتون است که با طالبان همسو هستند / و در امتداد مرز افغانستان و پاکستان فعالیت می کنند و تا زمانی که امنیت یک پشتونستان مستقل را تأمین نکند، با پاکستان جنگ می کنند. تحریک پاکستان مسئول مرگ هزاران غیرنظامی پاکستانی است. گفته می شود که جنرال باجوا با پیوند بین طالبان افغان و تحریک طالبان پاکستان، به قانونگذاران پاکستانی هشدار داده است که این گروه ها "دو روی یک سکه" هستند.
در نهایت، اگر افغانستان (و همچنین پاکستان) به پناهگاه جدایی طلبان مسلمان از جمله اویغورهای ناراضی از سین کیانگ تبدیل شوند، پاکستان می تواند روابط خود را با چین به خطر بیندازد.
منابع: دویچه وله / موسسه بین المللی برای مطالعات راهبردی / شورای روابط خارجی آمریکا /
اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا (CFR) نهادی متشکل از مقامات بلندپایه و اسبق ایالات متحده نظیر وزرای امور خارجه، روسای سازمان جاسوسی C.I.A و سرمایهداران بزرگ است. این اندیشکده پیرامون بحران امنیتی افغانستان در مطلبی تحت عنوان «پشتیبانی پاکستان از طالبان: از آن چه میدانید؟» نوشت: توجه به این موضوع حائز اهمیت است که ارتش و دولت پاکستان نهادی یک دست نیست بلکه گروههایی با منافع رقابتی هستند.
با این حساب امّا این نکته نیز صحیح است که این گروهها عموماً طرفدار پیروزی طالبان بودند. عمران خان - نخست وزیر پاکستان پس از فتح کابل از سوی طالبان اعلام کرد «طالبان زنجیر بردگی را شکستند.» در اینجا سه دلیل برای ابراز حمایت علنی عمران خان وجود دارد:
اول؛ پاکستان منافع ایدئولوژیک شخصی در موضوع طالبان دارد. کشور پاکستان در سال ۱۹۴۷ تحت عنوان یک ملت مسلمان ایجاد شد. بخش بزرگی از قلمرو پاکستان در شرقِ شبه قاره (پاکستان شرقی) پس از یک جنگ داخلی تلخ در سال ۱۹۷۱ از سوی جامعه بنگالی زبان، از این کشور جدا و تبدیل به کشور بنگلادش شد. این شکست، دولت پاکستان را نسبت به مناطق قلمرو غربی خود یعنی خیبر پختونخوا و بلوچستان دچار پارانوئید/ بدگمانی کرد، زیرا دارای جمعیت بزرگی پشتون یا پشتون زبان بود. دولت پاکستان مدارسی در این مناطق جهت تعلیم و تدریس برندی از به زعم خود اسلام (سلفی گری) تاسیس کرد، به این امید که ناسیونالیسم اسلامی بتواند ناسیونالیسم پشتون را سرکوب کند. رهبران طالبان در این مدارس تحت آموزش قرار گرفته بودند.
دوم؛ مقامات پاکستان نگران مرزهای مشترک با افغانستان هستند و معتقدند که دولت طالبان میتواند این نگرانی را کاهش دهد. حکومت افغانستان در سال ۱۹۴۷ خط مرزی دیورند رد کرد؛ این خط مرزی مناطق پشتون نشین پاکستان را از افغانستان جدا کرده است. افغانستان به عنوان خانه اکثریت پشتون تباران مدعی است که این قلمرو در اختیار پاکستان در واقع بخشی از «پشتونستان» است. (منطقه زرد در نقشه بالا) حکومت پاکستان معتفد است که دین در منظومه فکری طالبان بر قومیت غلبه دارد.
سوم؛ این موضوع برای پاکستانیها حیاتی است که یک حکومت دوستدار پاکستان در افغانستان مستقر شود. پاکستان همواره هند را متهم میکند که درصدد بهره برداری از تقسیم بندی قومی/زبانی برای بی ثباتی و تجزیه این کشور است. روابط حسنه دولت هند با دولت اشرف غنی هیچ کمکی به کاهش این نگرانی نکرد. حکومت طالبان میتواند به پاکستان در مقابله با هندوستان کمک کند. از جمله: ایجاد پناهگاهی برای گروههای ضد هندی تحت الحمایه پاکستان.
پاکستان همچنان منبع اصلی حمایت مالی و لجستیکی طالبان است. سازمان اطلاعات پاکستان (ISI) از طالبان از بدو تاسیس با منابع مالی، آموزش نظامی و تامین تسلیحاتی پشتیبانی کردند. سازمان اطلاعات پاکستان همچنین روابط مستحکمی با شبکه حقانی دارد که با طالبان از نزدیک درحال کار است. سراج الدین حقانی - رهبر شبکه حقانی است که از سال ۲۰۱۵ معاون رهبر طالبان است. شبکه حقانی در پاکستان مستقر است. طالبان دارای املاک و مستغلات در پاکستان است و کمک هنگفتی از جانب افرادی خاص در این کشور دریافت میکند.
همزمان پاکستان سالها فرماندهان طالب نظیر ملا عبدالغنی برادر - از بنیان گذاران طالبان زندانی و طبق برخی ادعاها شکنجه کرده است. اکنون ملا برادر به عنوان یکی از رهبران اصلی طالبان به افغانستان بازگشته است. مضاف بر این، طبق گزارشها ژنرال قمر جاوید باجوا - فرمانده نیروهای مسلح پاکستان (قدرتمندترین فرد پاکستان) نسبت به پتانسیل طالبان برای بی ثباتی در پاکستان احتیاط بیشتری دارد. در آینده ممکن است که نفوذ پاکستان بر طالبان کاهش پیدا کند. طالبان با تلاش در ایجاد رابطه با ایران، چین و روسیه از لحاظ سیاسی هوشمندی به خرج داده است.
پاکستان با پشتیبانی از طالبان در حال بازی خطرناکی است. پاکستان در اهداف خود یعنی «مهار ناسیونالیسم پشتون» و «مقابله هندوستان از طریق استقرار یک دولت دوست در افغانستان» هیچ یک از احتمالات تغییر جهت طالبان یا نیروهای بنیادگرای مذهبی و متخاصم در پاکستان لحاظ نشده است.
پاکستان با نشان دادن حساسیت خود روی مسئله خط دیورند، طی سالیان اخیر میلیونها دلار بر روی تعیین و تقویت مرزها هزینه کرده است. با این حال، طالبان همچون دیگر دولتهای افغانستان نه خط دیورند و نه تلاش فیزیکی پاکستان برای مرزبندی را نپذیرفته است. طالبان هرگز هدف پشتونستان واحد از سوی افغانستان را انکار و یا آن را محکوم نکرده است.
مسئله امّا پیچیده تر از این حرفهاست؛ طالبان افغانستان روابط بسیار نزدیکی با تحریک طالبان (TTP) دارد که برخی اوقات از آن به عنوان طالبان پاکستان نیز یاد میشود. طالبان پاکستان از گروههای کوچکی از شبه نظامیان پشتون تشکیل شده است. این گروه نسبت به طالبان افغانستان سمپاتی دارند، در طول مرزهای مشترک پاکستان - افغانستان عملیات انجام میدهد و اعلام کرده تا زمان استقلال پشتونستان با دولت پاکستان میجنگند. طالبان پاکستان مسئول مرگ بسیاری از شهروندان پاکستانی است. گزارش شده که ژنرال قمر جاوید باجوا - فرمانده نیروهای مسلح پاکستان به قانون گذاران این کشور هشدار داده است که طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان دو روی یک سکّه هستند.
علاوه بر این؛ افغانستان اگر بار دیگر درگیر یک جنگ داخلی شود، پاکستان باید با جریان عظیم دیگری از پناهجویان افغان مواجه شود. سال گذشته تخمین زده شد که ۱.۴ میلیون نفر افغانستانی در پاکستان مقیم هستند. در پایان باید گفت، روابط پاکستان و چین درصورت تبدیل افغانستان به پناهگاه جدایی طلبانی نظیر اویغورهای استان سین کیانگ، احتمالاً به خطر خواهد افتاد.
تعاملات ترکیه ،قطر و پاکستان در افغانستان
شماری از کارشناسان مسائل افغانستان با اشاره به منافع برخی از کشورهای منطقه در افغانستان و تلاش برای حفظ منافع خود از همکاری نزدیک ترکیه ،قطر و پاکستان در افغانستان خبر دادند.
به گزارش ایرنا، قطر، ترکیه و پاکستان تا سال های پیش به صورت مستقل تلاش می کردند به طور همزمان در تماس با دولت سابق افغانستان و طالبان بتوانند نفوذ خود در این کشور را گسترش دهند ولی با تحولات اخیر و کنترل پایتخت افغانستان از حدود سه هفته پیش به تلاش برای حفظ منافع خود از طریق همکاری مشترک روی آورند.
قطر از سال ها پیش با گشایش دفتر سیاسی طالبان و میزبانی مذاکرات صلح این گروه با دولت افغانستان تلاش کرد که نفوذ خود در افغانستان گسترش دهد.
برخی از گزارش ها از کمک مالی گسترده قطر به طالبان و گروه های شرکت کننده در مذاکرات صلح حکایت دارد.
هم اکنون نیز این کشور با نفوذی که بر طالبان دارد تلاش می کند با همکاری مشترک با برخی از کشورها زمینه نفوذ هرچه بیشتر در افغانستان را با کنترل فرودگاه کابل فراهم کند.
ترکیه
رویای ترکیه برای گسترش نفوذ در افغانستان و تاثیرگذاری بر معادلات منطقه، یکی از چالش برانگیزترین و حساس ترین اقدامات چند سال اخیر این کشور است.
این روزها، صحبت در مورد تداوم حضور نظامی ترکیه در افغانستان، به موضوع داغ برخی رسانه ها و اتاق فکرهای آنکارا تبدیل شده است. با آن که قرار است کلیه نیروهای عضو ناتو از افغانستان خارج شوند، اما رجب طیب اردوغان به جو بایدن پیشنهاد داده که تامین امنیت فرودگاه بین المللی حامد کرزای کابل به نیروهای ترکیه سپرده شود.
بر اساس اطلاعاتی که از سوی پنتاگون و وزارت دفاع ترکیه منتشر شده، توافقات اولیه بین آنکارا و واشنگتن حاصل آمده اما هنوز خبری از جزئیات نهایی آن نیست. چرا که مساله، فقط رضایت آمریکا نیست و بر اساس لیستی که اردوغان به بایدن داده، پیشنهاد ترکیه مبنی بر همراهی پاکستان و مجارستان نیز، چالش مهمی است.
در همین حال، رویکردهای روسیه و مواضع طالبان نیز، اهمیت بالایی دارند.
روزنامه ملی گازته ترکیه در شماره روز دوشنبه خود، در یک گزارش مفصل نوشت: در مورد چند و چون اقدام برای تداوم حضور نظامی در افغانستان، نظرات متفاوتی وجود دارد. اما برخی از تحلیل گران معتقدند که ترکیه در کنار مسائل سیاسی – امنیتی، باید نگاه ویژه ای هم به ساز و کار حقوقی و پروتکل دیپلماتیک داشته باشد.
اصلان بالچی روزنامه نگار ترک با اشاره به اهمیت حمایت بین المللی در حرکت ترکیه در افغانستان گفته است: «برای ماندن در افغانستان، اول از همه، ترکیه باید تلاش کند تا قطعنامه ای را از شورای امنیت سازمان ملل متحد دریافت کند. اما این به تنهایی کافی نیست و در گام دوم، دعوتنامه هم لازم است. یعنی باید به دعوت رسمی دولت افغانستان به کابل رفت و با دولت نشست و از آنها دعوت نامه دریافت کرد. صرفاً جایگاه مردمی کافی نیست. اگرچه از نظر مردم افغانستان مورد احترام هستیم، در عین حال، تأیید دیپلماتیک برای اطمینان از حقانیت خود اهمیت به سزایی دارد».
اهداف پشت پرده این ماموریت
اما برخی آگاهان سیاسی و بین المللی افغانستان نیز معتقدند که ترکیه با قبول تأمین امنیت فرودگاه کابل اهداف بزرگتری را دنبال می کند و اردوغان رویایی برای گسترش نفوذ خود در افغانستان دارد.
عبدالطیف نظری آگاه روابط بین الملل و از سیاستمداران جوان افغانستان می گوید که قبل از طرح و بررسی اهداف اصلی ترکیه در باره تامین امنیت میدان هوایی کابل، باید توجه کرد که سیاستگذاری عمومی اردوغان صرفا برای تبدیل ترکیه به قدرت بزرگ منطقهای و جهانی است.
وی می افزاید: ادامه سیاستگذاری مداخلهگرای دولت اردوغان در سایر کشورها اکنون به ایستگاه سرنوشتساز افغانستان رسیده است. افغانستان یک وسوسه جدید برای تکمیل سیاستگذاری خارجی اردوغان در تسلط بر آسیای جنوب غربی است.
به باور این آگاه سیاسی افغان، هرچند مردم افغانستان نسبت به پیامدهای منازعه قومی و مذهبی شدید ناشی از مداخله ترکیه در افغانستان هوشیاراند، اما با این وجود، سیاستگذاری دولت اردوغان در افغانستان را میتوان در چند محور مورد بررسی قرار داد.
اما نظری در باره حضور ترکیه در فروگاه کابل می گوید: پیشینه دولت ترکیه طی یک دهه اخیر نشان داده که این کشور به یکی از مراکز اصلی صادرات و ترانزیت تروریستها و افراط گرایان منطقهای در آسیای جنوب غربی تبدیل شده است.
به گفته وی، صادرات و ترانزیت افراط گرایان از سوی دولت اردوغان به سایر کشورها از جمله عراق و سوریه که با حمایت بیدریغ در توسعه و تقویت داعش همراه بود و سپس اعزام افراط گرایان از سوریه به جنگ ارمنستان و آذربایجان را میتوان نمونههای برجسته سیاست ترانزیت افراطیون از سوی دولت ترکیه محسوب کرد.
این آگاه سیاسی باور دارد، اکنون که ترکیه مدعی اداره و تأمین امنیت فرودگاه کابل شده، نباید پیامدهای این سیاست را که بخشی از سیاستگذاری مداخلهگرای دولت اردوغان است ناچیز دانست، زیرا اداره فرودگاه بین المللی کابل میتواند به مثابه مدیریت مطلق این فرودگاه و آغاز ترانزیت گسترده افراط گرایان حاضر در لیبی و سوریه به افغانستان باشد.
وی می گوید که در واقع ترکیه میتواند در پوشش اداره و تأمین امنیت فرودگاه کابل، به جابه جایی و انتقال افراط گرایان سایر مناطق به افغانستان اقدام کند و قدرت امنیتی خود را در افغانستان نیز مسلط سازد.
پاکستان
پاکستان یکی از بازیگران مهم منطقه است که بیشترین تأثیر را بر طالبان داشته و از سال ۲۰۰۱ تاکنون از متحدان اصلی آمریکا در افغانستان به شمار میرود.
براساس گزارش های منتشر شده دستگاه اطلاعاتی پاکستان بیشترین نقش را در شکل گیری طالبان و کمک به این گروه داشته است به گونه ای که اسلام آباد در سال ۲۰۰۱ جز اولین کشورهایی بود که طالبان را به رسمیت شناخت.
برخی از کارشناسان افغان پیشروی سریع جنگجویان طالبان و کنترل دومینووار شهرها و مراکز استان ها در فاصله کوتاهی از خروج نظامیان ناتو و آمریکا از افغانستان را ناشی از کمک فرماندهان پاکستانی می دانند.
براساس گزارش هایی که شاهدان و نیروهای مقاومت پنجشیر اعلام کرده اند پس از سفر رئیس دستگاه اطلاعاتی پاکستان در چند روز گذشته به کابل ، حدود ۵۰۰ کماندو پاکستانی با استقرار در کوه های اطراف پنجشیر، حمله نیروهای طالبان به پنجشیر را هدایت می کنند.
مولوی حبیب الله حسام رئیس شورای اخوت اسلامی افغانستان که در پنجشیر حضور دارد از حملات هوایی پاکستان به نیروهای مقاومت و مردم خبر داد.
ضیا آریانژاد نماینده سابق استان سمنگان نیز در فیسبوک خود نوشته است که پهپادهای پاکستانی شب گذشته استان پنجشیر را با بمبهای هوشمند بمباران کرده است.
برخی منابع هم نوشته اند که حدود ۵٠٠ نیروی ویژه پاکستانی در چارچوب قطعه بدری گروه طالبان از فرودگاه بگرام توسط بالگردهای نظامی به پنجشیر انتقال داده شده اند.
اهداف اقتصادی پاکستان در افغانستان
هند و پاکستان همواره برای تقویت جایگاه اقتصادی خود در جنوب آسیا و همچنین
در آسیای مرکزی با یکدیگر رقابت کردهاند. تلاش دو کشور به منظور جلب توجه
غرب برای استفاده از بنادر تجاریشان برای دستیابی به منابع انرژی آسیای
میانه از مولفههای این رقابت است.
از این رو دستیابی به بازار آسیای میانه و انتقال نفت و گاز این کشورها یکی
از فاکتورهای مهم اقتصادی و تأثیرگذار در سیاست گذاری پاکستان بودهاست.
رقابت منطقه ای بر سر منابع سرشار انرژی آسیای میانه و حوزه دریای خزر به
عنوان بزرگترین عامل حمایت پاکستان و ایالات متحده از طالبان در اواخر دهه
۱۹۹۰ قلمداد میگردد و از آنجایی که این کشورها دولت مجاهدین را مانع عمده
برای اجرای چنین سیاستی در افغانستان میدیدند با حمایت از گروه طالبان که
میتوانست با کسب قدرت کامل در افغانستان منافع اقتصادی آنها را تأمین
نماید میخواستند تا از این طریق به بازارهای انرژی آسیای میانه دسترسی
پیدا کنند.
کشورهای آسیای میانه انتقال نفت و گازشان را از طریق خط لوله ای که باید از
یکی از دو کشور ایران و افغانستان عبور کند، همواره به عنوان یک مسئله اصلی
و اساسی نگریستهاند. از طرف دیگر عبور خط لوله نفت و گاز این کشورها از هر
سرزمینی که انجام گیرد بدون شک امتیازات سیاسی و اقتصادی چندی را برای آن
کشور به همراه خواهدداشت. نگاه اقتصادی پاکستان به این امر از دو زاویه
قابل تحلیل و بررسی است.
از دیدگاه منافع اقتصادی حاصل از عبور این خط نفتی، و از رهگذر رقابت
اقتصادی با ایران و نفوذ در کشورهای آسیای میانه، مورد دوم را زمانی شاهد
بودیم که پاکستان پس از تحرکات اقتصادی ایران در آسیای میانه در صدد برآمد
تا با احیای راه ترانزیتی آسیای مرکزی- افغانستان- پاکستان، خط ارتباطی
آسیای میانه با دریای عمان و اقیانوس هند را از طریق جاده ابریشم منحرف
سازد.
به هرحال از آنجا که ایجاد و شکلگیری یک حکومت طرفدار پاکستان در کابل،
منافع اقتصادی پاکستان در منطقه و آسیای میانه را تأمین خواهدکرد، موضع
دیپلماتیک پاکستان در قبال طالبان از سطح موضع حمایتی تا دخالت عریان برای
تثبیت حاکمیت آنان ارتقا مییابد.
اهداف سیاسی پاکستان
در محور اهداف سیاسی پاکستان در افغانستان چند پدیده برجسته تر از سایر
متغیرها نقش آفرینی میکنند؛ از جمله میتوان به اختلافات مرزی با
افغانستان و مسائل مربوط به پشتونها، رقابت با هند، همسویی با غرب و به
ویژه آمریکا و مقابله با نفوذ ایران، اشاره نمود. اختلافات مرزی افغانستان
و پاکستان همواره به عنوان یک عامل تاریخی بحران زا در تاریخ روابط
دیپلماتیک دوکشور مطرح بودهاست.
آنچه براساس قرارداد معروف «دیوراند» در دوران حکومت «عبدالرحمن خان» توسط
نماینده انگلیس به پاکستان واگذارشد، هیچگاه از حافظه تاریخی افغانها و
به ویژه طیف ملیگرای حاکمیت سیاسی محو نشده و همواره نقطه جنجالبرانگیزی
در روابط خارجی این دو کشور بودهاست. خط دیوراند خط مرزی است که مناطق
شرقی افغانستان و مناطق غربی پاکستان را از هم جدا میکند، این خط باعث
پیدایش وضعیتی ناپایدار میان دو کشور شدهاست.
براین اساس، پاکستان درصدد است تا از روی کارآمدن حکومتی که با طرح ادعای
ارضی مجدد به تعارض فیمابین دامن بزند، جلوگیری به عمل آورد. این امر برای
اسلامآباد در حاکمیت سیاسی آینده افغانستان از اهمیت جدی برخوردار است.
احتمال میرود یک دولت باثبات در افغانستان این اختلاف مرزی- حقوقی را در
مجامع بینالمللی مطرح سازد. برهمین اساس دولتمردان پاکستانی میپنداشتند
ایدئولوژی حاکم بر طالبان کمک خواهدکرد تا افغانها مناقشات مرزی و قومی را
فراموش کنند و در مسیر خواست اسلامآباد قدم بردارند. با این حال
پاکستانیها در رقابت با هندیها نگران آن هستند که افزایش مقبولیت هندیها
در افغانستان منجر به ارتقای حساسیت افغانیها نسبت به خط مرزی مورد اختلاف
شود. حمایت از جنبش حاشیه نشین پشتونستان آزاد که مرزهای شرقی پاکستان با
افغانستان را آسیبپذیر میکند دغدغه ای جدی برای پاکستانیها است.
بر این اساس حمایت پاکستان از طالبان چنین توجیه میگردد که اسلامآباد
تلاش میکرد تا با روی کار آوردن یک دولت مذهبی و سنتی، از طرح مجدد دعاوی
ارضی علیه پاکستان در حاکمیت سیاسی افغانستان جلوگیری به عمل آورد؛ لذا
طالبان که با دیدگاههای مذهبی غیرمنعطف تلاش میکرد تا به حاکمیت و سیاستش
رنگ و بوی فراملی بدهد، یکی از بهترین انتخابهای دولت اسلامآباد محسوب
میگردید. ازسوی دیگر با توجه به شرایط اجتماعی و بینالمللی نامساعد نسبت
به طالبان، پاکستان تلاش میکرد تا با کسب شناسایی رسمی برای این گروه از
محافل جهانی، خواستهها و منافع استراتژیک خود را به طالبان بقبولاند.
از طرف دیگر، با توجه به رقابت پاکستان با هند ایجاد شبکه ای قوی از هم
پیمانان منطقه ای در برابر هند از دیگر محورهای جدی در سیاست خارجی پاکستان
محسوب میگردد. در واقع وحشت از هند در سیاست خارجی پاکستان ناشی از این
تصور است که به دلیل اقتدار نظامی و سلطه هند در منطقه، پاکستان این کشور
را تهدیدی نسبت به موجودیت و از دست دادن حاکمیت خودش میبیند و رهبران
پاکستان همواره به دنبال شریکانی در سیاست خارجی خود بودهاند که به
برقراری موازنه میان پاکستان و هند کمک نمایند و تهدید هند را برای این
کشور کاهش دهند.
تلاش برای به وجودآوردن دولتی همسو در افغانستان همان قدر برای پاکستان در
رقابت با هندوستان اهمیت دارد که براندازی دولت «برهان الدین ربانی» به
دلیل همسویی و داشتن روابط دیپلماتیک نزدیک با هندوستان. بر این اساس دولتی
که با رقیب یا دشمنان پاکستان در موضع روابط دوستانه قرار داشته باشد بی
تردید از سوی پاکستان با مشکل مواجه خواهد شد.
حکمرانی طالبان از منظر بینالمللی
ایرنا- قدرتگرفتن طالبان و تلاش این جریان برای کسب مشروعیت بینالمللی با واکنش یکپارچه در سطح جهان همراه نبودهاست؛ شماری از کشورها به تداوم فعالیتهای دیپلماتیک با کابل خوشبیناند و برخی نیز برای برقراری روابط با طالبان شروطی تعیین کردهاند.
حدود سه هفته از تصرف کابل به دست طالبان می گذرد و در این مدت تحولات افغانستان در زمره اخبار مهم جهان قرار داشته است. با وجود تصرف اغلب خاک افغانستان به دست طالبان اما ولایت پنجشیر تنها استان این کشور است که در سیطره طالبان نیست. «جبهه مقاومت ملی افغانستان» مستقر در دره استراتژیک پنجشیر از یک هفته گذشته نبرد سنگینی را با طالبان داشته است.
تاکنون گزارشهای ضد ونقیضی از این رویارویی و درگیری نظامی منتشر شده است. طالبان از پیشروی خود در این جنگ میگوید و جبهه مقاومت از کشته و اسیر شدن صدها عضو طالبان خبر میدهد. از نگاه ناظران، در صورت تداوم این درگیری ها و قدرتیابی گروه های تروریستی همچون داعش، احتمال اینکه افغانستان وارد بحرانی عمیق تر شود، دور از ذهن نیست.
به تازگی «ژنرال مارک میلی» رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا از احتمال وقوع یک جنگ داخلی در افغانستان خبر داده و در تازهترین مصاحبه خود با شبکه «فاکس نیوز» آمریکا گفته است: تخمین نظامی من نشان میدهد شرایط طوری است که احتمال دارد جنگ داخلی در بگیرد. به نظرم بعید است که طالبان بتواند قدرت را انحصاری کند و حکومت خود را ایجاد کند.
هر چند حدس و گمانهای منتشر شده از جانب مقامات آمریکایی در مورد افغانستان از برآورد تبعات خروج نیروهای آمریکا از افغانستان گرفته تا تخمین سرعت تسلط طالبان بر این کشور تاکنون غلط از آب درآمده است اما بسیاری از ناظران و تحلیلگران متفقالقولند که تداوم ناآرامیها به تعمیق بحران خواهد انجامید.
موضوعی دیگری که بستر را برای بیثباتی افغانستان همواره ساخته، تاخیر سه هفته ای طالبان در معرفی دولت جدید است. با وجود تعیین موعد برای معرفی دولت اما بارها این رخداد به تعویق افتاده که کارشناسان اختلافات درونی و رقابت دو قبیله «درانی» و «غلجای» را در شکل نگرفتن اجماع برای تشکیل دولت دخیل می دانند.
با وجود مشکلات داخلی افغانستان که به برخی از آنها اشاره شد اما برخی قدرت های جهان در مسیر گسترش همکاری های دیپلماتیک و اقتصادی با طالبان قدم برداشته اند. نخستین کشوری که به طالبان سیگنال مثبت نشان داد و نسبت به توسعه همکاری ها با این گروه ابراز امیدواری کرد، چین بود؛ کشوری که بزرگترین رقیب اقتصادی آمریکا به شمار می آید و شکست ایالات متحده در افغانستان و خروج از این کشور، بستر را برای بازیگری و نقش آفرینی پکن در افغانستان و آسیای میانه هموار خواهد کرد.
از نگاه ناظران، چین منافع متعددی را در افغانستان دنبال میکند و این کشور را مکان مطمئنی برای سرمایهگذاری و تامین مواد معدنی مهمی چون مس و لیتیوم میداند. در مقابل، طالبان نیز از چین انتظار حمایت مالی دارند؛ حمایتی که لااقل در ابتدای قدرت گیری آنها از سوی کشورهای غربی صورت نخواهد گرفت.
روز جمعه دوازدهم شهریور پس از آنکه «عبدالسلام حنفی» رییس دفتر سیاسی طالبان در دوحه پایتخت قطر با معاون وزیر خارجه چین تلفنی صحبت کرد، «سهیل شاهین» سخنگوی طالبان در توییتر نوشت که پکن قصد دارد سفارت خود در کابل را بازگشایی کند و روابط ما محکمتر از قبل خواهد شد؛ خبری که از سوی دولت چین مورد تایید قرار گرفت.
از طرف دیگر در این روزها شاهد ارسال سیگنال مثبت به حکومت طالبان از سوی روسیه بودیم همانند اظهارات روز جمعه «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری این کشور که در جریان سخنرانی خود در نشست مجمع اقتصادی شرق در ولادی وستوک، ابراز امیدواری کرد طالبان در افغانستان متمدنانه رفتار کنند تا سایر کشورها بتوانند روابط دیپلماتیک عادی خود با کابل را از سر بگیرند. پوتین همچنین تاکید کرد که «روسیه هیچ علاقهای به تجزیه افغانستان ندارد و اگر چنین اتفاقی بیفتد، دیگر کسی باقی نمیماند که بشود با او صحبت کرد.»
نکته قابل توجه اما مواضع اخیر اتحادیه اروپا و آمریکا بود که مقامات آنها غیرمستقیم و در لفافه از ارتباط با طالبان سخن به میان آورده اند. «آنتونی بلینکن» وزیر امور خارجه آمریکا روز جمعه گفت که ایالات متحده کانالهای ارتباطی خود را با طالبان در خصوص مسائل مهم حفظ خواهد کرد.
همچنین به تازگی اعضای اتحادیه اروپا در نشست مشورتی خود در اسلوونی بر سر تعامل محدود با رهبران تازه افغانستان به توافق دست یافتند و «جوزپ بورل» مسئول سیاست خارجی اتحادیه اعلام کرد که طالبان باید حقوق بشر، حقوق زنان، حاکمیت قانون، آزادی رسانهها و دسترسی مردم به کمکهای بشردوستانه را تامین کند و تضمین دهد که افغانستان دوباره به پایگاه گروههای تروریستی بینالمللی تبدیل نشود.
هر چند بورل تاکید کرده که گفت وگو با طالبان به معنای به رسمیت شناختن طالبان از نظر سیاسی نیست اما کارشناسان شروط اتحادیه و اصرار آنها بر مذاکره با طالبان را آغاز مسیر شناسایی حکومت طالبان در افغانستان ارزیابی می کنند.
هفته گذشته «هایکو ماس» وزیر امور خارجه آلمان هم اعلام کرد هرگاه شرایط سیاسی و امنیتی اجازه دهد، این کشور نمایندگی سیاسی خود را در کابل بازگشایی خواهد کرد. اگر چه ماس تاکید کرد که بازگشایی سفارت آلمان در افغانستان الزاما به معنای به رسمیت شناختن دولت طالبان نیست ولی صاحبنظران معتقدند برقراری روابط دیپلماتیک آغاز ازسرگیری روابط و در نهایت شناسایی است.
برای ایران اما سرنوشت و منافع مردم افغانستان، انتخاب شایسته آنها و نیز برقراری صلح و ثبات در این کشور جنگ زده که دو دهه در اشغال آمریکا قرار داشته از اصول مهم و تعیین کننده تلقی می شود. در همین پیوند «سیدابراهیم رئیسی» رییس جمهوری کشورمان شنبه شب سیزدهم شهریورماه در گفتوگوی تلویزیونی با بیان اینکه ایران همواره به دنبال صلح و آرامش و حاکمیت اراده و خواست مردم افغانستان بوده است، تاکید کرد: «ما از دولتی که برخاسته از رأی مردم افغانستان باشد حمایت میکنیم و همواره حسن همجواری نیز اقتضا میکند که اراده مردم افغانستان را بر افغانستان حاکم بدانیم.»
تکرار یک سناریوی کثیف غربی؛ این بار افغانستان
بنا به اعلام نورنیوز، بر اساس گزارشهای منتشر شده، قرار است کنفرانس کمکهای بشردوستانه به افغانستان در تاریخ ۱۳ سپتامبر (۲۲ شهریور) به میزبانی سازمان ملل متحد در ژنو برگزار شود.
اما آیا این نشست میتواند حلال مشکلات کشوری باشد که پس از ۲۰ سال اشغالگری متجاوزین غربی نیمی از جمعیت ۳۸ میلیون نفری آن نیازمند کمکهای بشردوستانه هستند؟
کارنامه چندین نشست از این دست درباره افغانستان، عراق، سوریه، لبنان،
فلسطین، لیبی و... نشان میدهد که هر چند وعدههای مالی و انسانی بسیاری در
این نشستها مطرح و حاضران در مقابل دوربین رسانهها میلیاردها دلار متعهد
شدهاند، اما هرگز هیچیک از آنها عملی نشده است، چنانچه در سه نشست پاریس
برای لبنان هرگز کمکهای ادعایی به دست بیروت نرسید.
چرایی بینتیجه بودن این نشستها کاملا روشن است، چه، نشستهای مذکور
همواره با میزبانی و محوریت کشورهایی برگزار میشود که خود ریشه بحران و
زمینهساز نابودی کشور مورد بحث بودهاند و پس از نابودی آن کشور با
تبلیغات گسترده مدعی انساندوستی و کمک شدهاند.
به عنوان مثال نشستهای حمایت انسان دوستانه از افغانستان در حالی بارها
برگزار شده که محور و تصمیمگیر نشست آمریکا و شرکایش بودهاند که با
اشغالگریشان محور بحران این کشور هستند.
در نشستهای حمایت از عراق و سوریه نیز محور نشستها آمریکایی بوده که خود
ریشه و کانون تروریسم تحمیلی به این کشورهاست، لذا طبیعی است که کارکردی در
مبارزه با تروریسم نداشته باشد.
نکته آنکه هر چند سازمان ملل در ظاهر میزبان بسیاری از این نشستها بوده،
اما عدم استقلال این سازمان و وابستگی آن به نظام سلطه موجب شده تا در عمل
در مسیر آنها حرکت نماید و صرفا نامی برای توجیه خواستهها و اهداف سلطه
گران از برگزاری نشستهای مذکور باشد.
با توجه به سابقه رفتاری غربیها میتوانند گفت که هدف آنها از برگزاری نشست کنونی به اصطلاح بشردوستانه درباره افغانستان نیز بیشتر به یک نمایش تبلیغاتی میماند که در ورای آن اهدافی خاص دنبال میشود.
آمریکا که در نشستهای پیشین درباره افغانستان با ادعای کمکهای بشردوستانه
هزینههای اشغالگری را تامین میکرد اکنون پس از اخراج بر آن است تا به
نام پناهجویان افغان و امدادرسانی، درآمدهای جدیدی را کسب کند، در حالی
که در عمل نه اقدامی برای امدادرسانی به مردم رنج کشیده داخل افغانستان
صورت داده و نه گامی برای اسکان و حمایت از پناهجویان جنگزده افغان بر
داشته است.
این روند را در قبال آوارگان سوری، لیبیایی، عراقی و... نیز میتوان مشاهده
کرد که اروپا و آمریکا با ادعای حمایت از آنها نشستهای جهانی برگزار و
میلیونها دلار جمعآوری کردند، ولی در نهایت آن چنان که باید اقدامی برای
پناهجویان صورت نداده و با ادعای هزینههای امنیتی این مبالغ را به سود
خود برداشتند.
از سویی؛ نشستهای مذکور در کنار آنکه بهانهای برای توجیه ابعاد دیگری از دخالت غرب در امور افغانستان است، مولفهای برای انحراف افکار عمومی از حقایق جاری در افغانستان میتواند باشد. غرب با ایجاد فضایی سرابی و خیالی از آنچه در افغانستان میگذرد این حقیقت را که ریشه این بحران، ۲۰ سال اشغال این کشور توسط غرب و جنایاتی است که علیه ملت مظلوم این کشور صورت دادهاند، میباشد، پنهان ساخته و با نقاب ناجی، چهره متهم خویش را میپوشاند تا از بازخواست جهانی معاف گردد.
همچنین؛ آمریکا با اخراج از افغانستان توسط مردم این کشور با تحقیر جهانی مواجه شده لذا میتوان گفت که آنها با بر عهده گرفتن مدیریت کمکهای بشر دوستانه به افغانستان و جلوگیری از کمکهای مستقل سایر کشورها به دنبال انتقامگیری از افغانستان هستند.
به عبارتی آنها چرخهای را ایجاد میکنند که کمکها صرفا بر اساس خواست و
نظر آنها در امور افغانستان هزینه شود که از یک سو میتوانند با محدود
سازی کمکها و از سوی دیگر با اجرای رویکرد گزینشی در تقسیم کمکها میان
قبایل و گروهها زمینهساز نزاع و درگیریهای داخلی در میان گروههای افغان
گردند.
راهکار چیست؟
با توجه به این شرایط و سابقه رفتاری نشستهای مشابه، قطعا نمیتوان
انتظاری از نشست مذکور برای کمک به رفع درد و رنج ملت افغانستان داشت به
ویژه اینکه آمریکا و شرکایش به دلیل اخراج از افغانستان به دنبال
انتقامگیری از مردم این کشور و البته استمرار بحران امنیتی و انسانی در
افغانستان برای تسری آن به منطقه هستند.
با تمام این تفاسیر یک راهکار برای کمک به حل بحران انسانی افغانستان وجود دارد و آن تغییر در رفتار سازمان ملل در قبال این بحران نسبت به گذشته است. این سازمان باید به جای محور قرار دادن آمریکا که ریشه این بحران است، ساختاری جدید برای تحقق این کمکها ایجاد نماید.
تلاشهای مسکو و متحدانش برای مقابله با پیامدهای قدرت گرفتن طالبان
ایراس : مسکو و متحدانش در سازمان پیمان امنیت جمعی (سی اس تی او) و سازمان همکاری شانگهای «اس سی او»
در حال آماده سازی اقدامات برای تقویت مرز با افغانستان هستند. به گفته الکساندر لوکاشنکو، رئیس جمهور بلاروس، تصمیمات مشخصی در اواسط ماه سپتامبر در شهر دوشنبه، جایی که سران کشورهای CSTO و SCO گرد هم میآیند، گرفته می شود.
به گفته دبیر مطبوعاتی CSTO ولادیمیر زاینتدینوف، جلسه بعدی شورای امنیت جمعی CSTO در تاریخ ۱۵ تا ۱۶ سپتامبر برگزار می شود. اجلاس سران سازمان همکاری شانگهای نیز در همین تاریخ برنامه ریزی شده است. البته افغانستان موضوع اصلی این رویدادها خواهد بود. نمایندگان CSTO بارها اعلام کرده اند که از وضعیت این کشور پس از خروج نیروهای آمریکایی از آن نگران هستند.
اما موضع SCO در این زمینه هنوز به صورت جزئی مشخص نیست. الکساندر لوکاشنکو پس از مکالمه تلفنی با ولادیمیر پوتین، رهبر روسیه و امامعلی رحمان، رئیس جمهور تاجیکستان، دوشنبه گذشته اعلام کرد که همه با پیشنهاد وی برای انجام رایزنی ها از طریق CSTO-SCO موافق هستند. رئیس جمهور بلاروس گفت “همه چیز در دوشنبه خواهد بود، رهبران آنجا خواهند بود. برای ما مهم است که ببینیم سازمان همکاری شانگهای چه موضعی خواهد گرفت. ” وی در عین حال خاطرنشان کرد که تاجیکستان مرز طولانی با افغانستان دارد و “باید تقویت شود”.
رئیس جمهور بلاروس نگفت که چگونه برای تقویت مرز برنامه ریزی شده است. اگرچه با ارزیابی بیانیه سرگئی شویگو، وزیر دفاع فدراسیون روسیه، مسکو و متحدانش نگران قاچاق مواد مخدر و استفاده از تعداد زیادی سلاح باقی مانده در افغانستان هستند. شویگو به ویژه نگران موشک های ضد هوایی و ضد تانک های قابل حمل مدرن است که به دست طالبان (گروه تروریستی ممنوع در فدراسیون روسیه) افتاد. طبق برآوردهای شویگو، تعداد آنها بیش از صد عدد است. لازم به ذکر است که هر مجموعه MANPADS، به عنوان مثال استینگر آمریکایی، دارای چندین موشک است.
سرهنگ شمیل گاریف، که زمانی در ارتش چهلم اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان خدمت کرده، می گوید اگر این سلاح به گروه های رادیکال برسد، آنها می توانند از آن در مرز افغانستان با کشورهای CIS استفاده کنند. وی به نزاویسیمایا گازتا گفت که احتمال رسوخ شبه نظامیان جنبش اسلامی ازبکستان به کشورهای همسایه وجود دارد. وی گفت: “اگر آنها این کار را با تصاحب استینگرهای آمریکایی انجام دهند، میتوان غم انگیزترین سناریوها را پیش بینی کرد.”
گاریف گفت که بر اساس دادههای وی، بیش از ۳۰۰ هلیکوپتر در کل مدت اقامت نیروهای شوروی در افغانستان از بین رفت که بیش از ۱۰۰ هلیکوپتر تهاجمی Mi-24 بود. “به این رقم باید حدود ۶۰ بالگرد را که مجاهدین در مرز شوروی و افغانستان سرنگون کردند، اضافه کرد. او گفت که اساساً همه اینها به وسیله مسلسلهای سنگین و همچنین استینگر سرنگون شده اند.
این کارشناس یادآور شد که به اطمینان رهبران طالبان در مورد تعهد خود در مبارزه با تولید مواد مخدر باید با احتیاط برخورد شود. “ذبیح الله مجاهد نماینده این جنبش گفت که آنها” سعی خواهند کرد این شر را از بین ببرند “. این شر باید ظاهراً بسیار شدید ریشه کن شود. بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، در سال ۲۰۲۰، ۸۴ درصد از تریاک جهان در افغانستان تولید میشد. بخش قابل توجهی از این تولید در مناطق تحت کنترل طالبان انجام شد که ۱۰ درصد مالیات از تولیدکنندگان می گرفتند. رسانه ها گزارش دادند که در سال ۲۰۲۰ کشت خشخاش در مناطق تحت کنترل طالبان ۳۷ درصد افزایش یافته است. “
در همین حال، همانطور که در دبیرخانه CSTO گزارش شده است، چندین مانور نظامی برای سرکوب قاچاق مواد مخدر و سازماندهی مبارزه با گروه های مسلح غیرقانونی در تاجیکستان و قرقیزستان برنامه ریزی شده است. همانطور که نزاویسیمایا گازتا قبلاً نوشته بود، در ۷-۹ سپتامبر در قرقیزستان، تمرینات نیروی استقرار سریع جمعی منطقه امنیت جمعی آسیای مرکزی “روبژ-۲۰۲۱” انجام می شود. در ماه اکتبر در تاجیکستان، در نزدیکی مرز با افغانستان، تمرینات با نیروهای اطلاعاتی نیروهای مسلح کشورهای CSTO “”Poisk-2021 واحدهای پشتیبانی لجستیکی “Echelon-2021” و نیروهای واکنش سریع جمعی “تعامل-“۲۰۲۱ برگزار می شود. در ماه نوامبر، تمرین تاکتیکی ویژه “کبالت -۲۰۲۱” در تاجیکستان با نیروهای ویژه نیروهای واکنش سریع جمعی CSTO برنامه ریزی شده است.
ژنرال یوری نتکاچف، کارشناس نظامی به نزاویسیمایا گازتا گفت “من مطمئن هستم که آموزش نیروها برای این تمرینات شامل وظایف مبارزه با خدمه MANPADS آمریکایی و موشک های ضد تانک است که ممکن است متعلق به سازندههای غیرقانونی باشد. با این حال، اگر موشکی به سمت هدف شلیک شود، خنثی سازی آن بسیار دشوار است.” ما باید اقدامات پیشگیرانه (نظامی-دیپلماتیک، ویژه و غیره) را انجام دهیم تا احتمال نفوذ احتمالی شبه نظامیان از افغانستان به خاک متحدان مشترکالمنافع را به طور کامل کاهش دهیم.”
نگاهی به «قدرت نرم» طالبان
دیپلماسی ایرانی: کشور افغانستان پس از شکست دولت مرکزی و اشغال پایتخت توسط قوای طالبان وارد فصل جدیدی از تاریخ خود شده است چرا که بار دیگر در این کشور بحران زده جنبشی به حکومت دست یافته که 20 سال قبل توسط ائتلاف غربی به رهبری آمریکا از قدرت خلع و به شدت سرکوب شده بود اما دو دهه بعد همین جنبش با بازسازی و توسعه ظرفیتها و قابلیتهایش توانست از خاکستر خود برخواسته و تبدیل به بازیگر اصلی و تصمیمساز افغانستان شود.
با توجه به جایگاه ویژه طالبان در تحولات افغانستان، ضروری است که زمینه شناخت بهتر این بازیگر برای پژوهشگران و محققان فراهم شود لذا در این یادداشت به یکی از جنبههای کمتر مطرح شده در رابطه با طالبان یعنی قدرت نرم و دیپلماسی عمومی این گروه میپردازم.
قدرت نرم یا Soft Power به معنای شکلدادن به ترجیحات دیگران از طریق ایجاد جذابیت و جذبه است اما ایجاد جذابیت و جذبه نیازمند وجود ظرفیتهای ارتباطی و رسانهای است تا از طریق این بسترهای ارتباطی امکان بازنمایی مطلوب آنچه مد نظر اعمال کننده قدرت نرم است ممکن گردد.
همانطور که میدانید رسانه یا Media انواع مختلفی دارد، از رادیو گرفته تا تلویزیون، اینترنت، کتاب و حتی منبرها همه گونههای مختلفی از رسانه هستند که زمینه ارتباط با طیف خاصی از مخاطب را بر قرار میکنند.
با توجه به این تعریف و برای درک بهتر قدرت نرم طالبان ضروری است که ظرفیتهای ارتباطی و رسانهای این گروه را مورد بررسی قرار دهیم اما در ابتدا باید نگاهی آماری به وضعیت رسانهها در افغانستان داشته باشیم.
بر اساس افکار سنجی که در سال 2019 توسط بنیاد آسیا انجام شد به ترتیب گروههای خانوادگی و دوستان، تلویزیون، رادیو، مساجد، تجمعات مذهبی و در نهایت اینترنت مهمترین منابع خبری و اطلاعاتی جامعه افغانستان محسوب میشوند.
در رابطه با نرخ دسترسی شهروندان افغانستان به اینترنت نیز آمارهای سال 2021 میلادی حکایت از دسترسی 8.64 میلیون شهروند افغانستان به اینترنت دارد که این تعداد به معنای ضریب نفوذ 22 درصدی اینترنت در کشور افغانستان است. همچنین 27 میلیون کاربر تلفن همراه در افغانستان وجود دارد. تعداد کاربران رسانههای اجتماعی در افغانستان نیز چهار و نیم میلیون نفر برآورد میشود.
بر اساس آمارهای ارائه شده از وضعیت سوادآموزی در افغانستان، تنها 40 درصد از جمعیت افغانستان دارای سواد و تحصیلات ضروری هستند که این مسئله موجب کاهش نرخ دسترسی تودههای مردم به رسانههای مدرن تعاملی شده است.
همانگونه که اشاره شد ساختارهای سنتی افغانستان، در حوزه رسانه نیز سنتی باقی مانده و فضای مجازی تنها توسط بخش محدودی از جامعه جوان و تحصیل کرده مورد بهره برداری قرار میگیرد، تلویزیون نیز تنها در مناطق شهرنشین رسانه پر مخاطب محسوب میشود و 71 درصد از جمعیت قریب به 38 میلیون نفری افغانستان برای دسترسی به اخبار و اطلاعات همچنان از رسانههای سنتی خصوصا گروههای خانوادگی و دوستان، تجمعات محلی و رادیو بهره میبرند، اتفاقا در طول دو دهه گذشته طالبان در این دست مناطق از نفوذ و قدرت بیشتری برخوردار بوده است چرا که طالبان خود منبع اصلی اطلاعرسانی و تصویر سازی تحولات افغانستان در اذهان افکار عمومی این مناطق بوده است.
در مقابل در مناطق شهرنشین به دلیل دسترسی مردم به سایر انواع رسانههای مدرن که خارج از کنترل و اراده طالبان و در راستای سیاستهای غربی و ضد طالبانی به فعالیت مشغول بودند تصویر ارائه شده از طالبان مخدوش بوده و بالطبع هواداران این گروه کمتر بودند. با این حال در طول سالهای اخیر طالبان به فضای مجازی نیز توجه ویژه ای داشته است چرا که این رسانه فراگیر نقشی کلیدی در تصویرسازی از طالبان در سطح افکار عمومی جهان دارد.
طالبان در طول دو دهه گذشته سه استراتژی را به صورت گام به گام در راستای توسعه قدرت نرم خود دنبال کرده است، در گام نخست این گروه از سال 2002 تا 2009 مشغول بازیابی ظرفیتهای ارتباطی و شبکه سازی مجدد در جامعه افغانستان شد، چرا که بسیاری از شبکهها و ظرفیتهای این گروه در جریان تهاجم ائتلاف آمریکایی به افغانستان از دست رفته یا به شکل جدی آسیب دیده بود.
در این دوره آمریکا و همپیمانانش تلاش میکردند تا در سطح داخلی و بین المللی خود را منجی افغانستان و امنیت جامعه جهانی معرفی کنند اما طالبان با برجسته سازی تلفات غیرنظامی حملات مرگبار آمریکایی به مناطق غیر نظامی و مسکونی، تصویرسازی آمریکا از افغانستان پسا طالبان را به چالش کشید، همزمان طالبان با ثبت و ارسال تصاویر اجساد، ادوات و تجهیزات منهدم شده نیروهای خارجی و اشغالگر به رسانههای بینالمللی علاوه بر قدرت نمایی، هزینه واقعی جنگ آفرینی آمریکا را به مالیات دهندگان غربی نمایش میداد. این دست اقدامات در این دوره نه تنها فشار افکار عمومی جهان بر روی ائتلاف اشغالگر افغانستان را افزایش داد بلکه موجب افزایش سرمایه اجتماعی طالبان در بین اقشار مختلف مردم افغانستان شد. طالبان در این دوره برای خود سخنگو تعریف کرد تا از طریق سخنگویان امکان ارتباط با رسانهها و اعلام مواضع رسمی این گروه ممکن باشد.
جالب است بدانید که سخنگوی طالبان در سال 2008 با افتخار اعلام کرد که دولت افغانستان برای انتشار بیانیه مطبوعاتی در مورد رخدادهای مهم افغانستان به 24 ساعت زمان نیاز دارد اما طالبان از طریق تلفنهای ماهوارهای در هر زمان و مکانی توانایی ارائه بیانیههای مطبوعاتی را دارد.
در این دوره یکی از ابزارهای رسانه ای و تبلیغاتی ویژه طالبان انتشار شبنامه بود و از طریق این نوع پیام رسانی دیدگاهها و بیانیههای طالبان به اطلاع افکار عمومی افغانستان میرسید، طالبان در قالب این شبنامه به همکاران و همپیمانان محلی نیروهای خارجی هشدار میداد و آنها را از ادامه همکاری با قوای خارجی باز میداشت. طالبان البته در حوزه نشر نیز فعال شده بود و مجلاتی به زبانهای دری و پشتو منتشر میکرد. این گروه حتی در حوزه چند رسانهای نیز دست به ابتکار عمل زده و پیامهای ویدئویی خود را در قالب DVD برای رسانهها ارسال می کرد.
طالبان از حوزه فضای مجازی هم غفلت نکرد و همانگونه که در سال 1998 سایت طالبان دات کام را راه اندازی کرده بود، در اواسط سال 2005 سایت امارت را برای اطلاعرسانی دیدگاههای خود و همچنین دسترسی به مخاطبان فضای مجازی راه اندازی کرد، هر چند که این سایت و سایر سایتهای مشابه به سرعت توسط نهادهای نظارتی غربی مسدود میشدند اما این مسدود سازیها مانع از سرمایه گذاری مجدد طالبان در راهاندازی رسانههای مجازی جدید نمیشد. در سال 2009 نیز این گروه به یوتیوب پیوست و حتی دکمه اشتراک مطالب در فیسبوک را به سایتهای خود افزود.
در گام دوم، طالبان از سال 2009 تا 2017 میلادی رسانهها و شبکههای توزیع اخبار و اطلاعات خود را توسعه داد، رسانهها و خبرنگاران در این دوره قادر شدند با طالبان ارتباط نزدیک بر قرار کرده و حتی از طریق این گروه به جزییات اخبار و رخدادهای مهم افغانستان دست پیدا کنند.
در این دوره طالبان راه اندازی ایستگاههای رادیویی سیار را در دستور کار قرار داد تا از طریق رادیو امکان انتشار اخبار و دیدگاههای خود را در سطح جغرافیایی بیشتری داشته باشد. حوزه شعر و ادبیات و حتی موسیقی حماسی نیز در این دهه مورد توجه طالبان قرار گرفت و این گروه از طریق رسانههای در دسترس خود و در قالب محتواهای ادبی و فرهنگی دیدگاهها و تبلیغات مد نظر خود را نشر میداد.
در سال 2015 طالبان با هدف تسهیل ارتباط خود با افکار عمومی خصوصا فعالان رسانهای فعالیت در پیام رسانهای واتس آپ و تلگرام را آغاز کرد. در جریان حملات سال 2016 به قندوز، طالبان استراتژی «جنگ ترکیبی» را برای نخستین بار به کار گرفت و جنگجویان طالبان همزمان با تصرف بخشی از شهر به صورت زنده تصاویر و حتی سلفیهای پیروزمندانه خود را در فضای مجازی به اشتراک میگذاشتند.
همزمان طالبان با رسانههای مختلف جهان نیز ارتباط برقرار کرد و حتی برای بسیاری از خبرنگاران و مستندسازان دعوتنامههایی برای سفر به مناطق تحت کنترل خود ارسال نمود تا از این طریق افکار عمومی جهان را با تصویری واقعی طالبان آشنا کند و تبلیغات ضد طالبانی غرب تا حد امکان خنثی نماید.
در گام سوم از سال 2017 تا 2021 طالبان از طریق بستر فضای مجازی و رسانههای بینالمللی بازسازی تصویر خود در افکار عمومی جهان را آغاز کرد، هدف این دست اقدامات کسب مشروعیت جهانی و تبدیل طالبان به یک کنشگر فعال سیاسی بود. در طی سالهای اخیر با توجه به اهمیت رسانههای اجتماعی در شکل دهی ادراک عمومی نسبت به مسائل مختلف این دست رسانهها مورد توجه جدی طالبان قرار گرفتهاند به طوری که با یک جستجوی ساده در رسانههای اجتماعی پر مخاطب مانند توئیتر، فیس بوک و حتی یوتیوب میتوان صدها و بلکه هزاران حساب کاربری هوادار طالبان را یافت.
ذبیح الله مجاهد، سخنگوی طالبان نیز به شکل جدی در توئیتر فعال است و پیامهای منتشر شده توسط وی به سرعت مورد توجه کاربران و رسانهها قرار میگیرد.
همانگونه که مشخص است تولید محتوا و فعالیت پویای هواداران طالبان در رسانههای اجتماعی نشان از سرمایه گذاری این گروه در حوزه تربیت متخصصان فضای مجازی و تولید محتوا دارد.
ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که از سال 2017 میلادی به بعد دولت افغانستان در راستای پنهان سازی ضعفها و نارساییهای خود سیاست سانسور اخبار و اطلاعات را در دستور کار قرار داده بود، اما طالبان از این فرصت نیز بهره برداری کرده و اخباری را که در رسانههای رسمی اجازه انتشار نداشتند در رسانه خود منتشر میکرد، از جمله این دست اخبار میتوان به آمار تلفات و شکستهای نیروهای مسلح افغانستان در گوشه و کنار این کشور اشاره کرد.
حال با توجه به فروپاشی دولت سابق افغانستان و تسلط طالبان بر این کشور، این گروه در راستای کسب مشروعیت جهانی بیش از پیش نیازمند توسعه حضور و فعالیت خود در فضای مجازی و رسانهای است لذا بدون شک در طی هفتهها و ماههای آینده تعداد و تنوع رسانههای طالبان افزایش خواهد یافت. در این چنین شرایطی دیپلماسی عمومی طالبان نیز متحول شده و تعامل و ارتباط آنها با گروهها و طیفهای مختلف جامعه افغانستان و همچنین افکار عمومی دیگر کشورها به شکل قابل توجهی افزایش خواهد یافت. حتی دور از انتظار نیست که در طی ماههای آینده طالبان شرایط حضور گردشگران خارجی در این کشور را فراهم آورد و خود حامی برگزاری جشنوارهها و رویدادهای علمی در افغانستان شود.
در پایان فارغ از اینکه ماهیت طالبان چه بوده و چیست، طالبان امروز بر خلاف طالبان دو دهه قبل مسلح به فناوریهای ارتباطی و رسانهای روز است و با ملاحظات جهانی و حقوق بشری در حوزه حکمرانی نیز آشناست، علاوه بر این طالبان امروز با نسل افغانستانی روبرو است که تجربه دسترسی آزاد به علم و رسانهها را داشتهاند لذا این گروه برای حفظ و توسعه سرمایه اجتماعی خود در بین این بخش از جمعیت آینده ساز افغانستان و همچنین ارائه تصویری مطلوب از حکومت جدید این کشور بعید است که دست به محدودسازی جدی فضاهای علمی و رسانهای افغانستان بزند با این حال هنوز قضاوت قطعی در این رابطه ممکن نیست و باید تحولات آتی این کشور را به نظاره نشست.
از دره پنجشیر تا ارگ کابل؛ خطری که همسایه را تهدید میکند
یک کارشناس مسائل افغانستان به خبرآنلاین گفت: انها ظرفیت مدیریت ندارند. ادم های با تجربه ای در مدیریت نیستند. آنها قدرتشان در تخریب است و نه سازندگی . این افراد گروه ها و چهره هایی هستند که قدرت تخریب دارند و همین ها هم در لیست حضور دارند.
کابینه طالب ها پر است از چهره هایی که بدون داشتن سابقه تحصیلی و کاری به دلیل پیروزی در جنگ دارای مقام شده اند. این گروه حاضر نشد تا قدرت را با دیگران سهیم شود و همین امر نگرانی ها را افزایش داده است. طالبان مدعی است که قدرت بلامنازع خود را در افغانستان گسترش داده است. آنها دولت خود را معرفی کرده اند و با دادن مناسب حکومتی به چهره هایی که پرونده های تروریستی دارند، همه را شگفت زده کردند. با این حال مقاومت در پنجشیر هنوز نفس می کشد و ادعاهای طالب ها در مورد تصرف این منطقه دقیق نیست. نگرانی های زیادی بابت سرنوشت افغانستان وجود دارد. گزارش ها می گویند که اقتصاد این کشور به فروپاشی نزدیک شده است و مخالفان در حال بیشتر شدن هستند. با این حال به نظر نمی رسد که طالبان به آسانی بخواهد قدرتی را که به دست آورده به دیگری منتقل کند. آنها با اعلام کابینه خود نشان دادند که علاقه ای به شراکت در قدرت ندارند و همه آن را قبضه کرده اند.در اینباره با محسن روحی صفت دبیر سابق ستاد افغانستان در وزارت خارجه گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانیم:
طالبان مدعی است که مقاومت را در هم شکسته و به پنجشیر وارد شده است. این ادعا البته رد می شود. اما با توجه به شرایطی که وجود دارد و ورود غذا و ... به این منطقه ممنوع شده ایا وضعیت فعلی پنجشیر می تواند طولانی مدت باشد؟
دره پنجشیر از جهت جغرافیایی پر از دره و صعب العبور است. یکی از این دره بازارک است که مرکز استان هم در آن است. آن دره نزدیک ترین و سهل الوصول ترین است که جاده اسفالت دارد. طالب ها این منطقه را گرفته بودند . ولی در دره های دیگر کاری پیش نبرده اند. نیروهای مقاومت آنجا حضور دارند و تنها از تاجیک ها نیستند. بلکه افراد مختلف از نقاط گوناگون کشور با هدف مقاومت علیه طالبان به این منطقه آمده و یک جا جمع شده اند. در زمانی که اتحاد جماهیر شوروی هم بود و می گفتند که پنجشیر به دست نیروهای آنها نیافتاد، منطور بازارک نبود. این منطقه بارها سقوط کرد اما بقیه دره به دست ارتش سرخ نیافتاد. از نظر جغرافیا و از نظر انسانی وضعیت این منطقه خوب است. نیروهایی که حضور دارند نیروهای جنگجویی هستند که از جهت عقلایی هم خواستار آتش بس و مفاهمه شده اند. اما روش طالبان این است که حاکمیت قومی خود را در کل کشور گسترش دهند. هم از نظر جغرافیایی هم انسانی و هم فرهنگی، تفاوت های زیادی بین جنوب و شمال افغانستان وجود دارد و همین موضوع است که مقاومت را طولانی مدت کرده است.
برخی از کشورها پیش از این از جنبش پنجشیر حمایت می کردند. اما در حال حاضر حامی اصلی آنها تاجیکستان است. با توجه به چینش های تازه در منطقه و اینکه طالبان دیگر مانند دهه نود منفور نیستند و سعی دارند ارتباطات خود را با کشورهای دیگر حفظ کنند،وضعیت در پنجشیر و به طور کلی برای مخالفان طالبان چطور پیش خواهد رفت؟
افغانستان کشور چند قومیتی است . شمال و جنوب و شرق و غرب قوم های مختلفی هستند و نمی شود که یک قوم بر همه مسلط شود. به همین دلیل آنها نمی توانند در طولانی مدت به دلیل تکثر قومی در افغانستان ماندگار باشند. از سوی دیگر بین خود گروه طالبان هم انشعابات و اختلافات زیادی وجود دارد و یک پارچگی وجود ندارد. سیستم طایفه ای وجود دارد و به دلیل اختلافات درگیری هایی رخ خواهد داد.
اما در مورد سوگیری کشورها، به نظر من امریکا و پاکستان و ترکیه و قطر روی طالبان حساب می کنند به این خاطر است که سیاست جهانی می گوید گروه های افراطی را تجهیز و تهییج کنند. این چند فایده برای آنها دارد. اول اینکه آنها از کشورهایشان خارج نمی شوند. بنابراین خطر کمتری برای دیگر کشورها دارند. دوم اینکه جهت گیری اینها به جای اینکه ضد آمریکایی باشد ضد روسی و چین خواهد شد. بنابراین ما شاهد هماهنگی آنها با طالبان هستیم. البته روسیه و چین سعی کردند تا با برقراری ارتباط با طالبان جهت گیری این گروه علیه کشورهایشان را کنترل کنند. ولی در آینده باید دید که این نیروهای افراطی که از عرب ها وچچن ها و... می آیند، کدام بر دیگری غلبه می کند. داعش به طالب غلبه می کند یا برعکس خواهد بود؟
دولت جدیدی که تشکیل شده کارش را به عنوان دولت موقت در افغانستان اغاز کرده. اما لیستی که داده شده نشان می دهد اکثریت با پشتون ها و کسانی است که با طالبان کار کرده اند. هیچ چهره ای فراتر از این گروه دیده نمی شود. آن تکثری که کشورهای غربی می خواستند دیده نمی شود. در چنین شرایطی این دولت می تواند کار کند؟
این دولت موقت نیست. چون منتخب نیست و قانون و انتخاباتی رخ نداده است. البته اعتقادی هم به آن ندارند و دیگر نمی شود گفت که دولت موقت است. این برای آرام کردن افکار عمومی است که از اسم دولت موقت استفاده می کنند.
انها ظرفیت مدیریت ندارند. ادم های با تجربه ای در مدیریت نیستند. آنها قدرتشان در تخریب است و نه سازندگی . این افراد گروه ها و چهره هایی هستند که قدرت تخریب دارند و همین ها هم در لیست حضور دارند. آمریکایی ها گفته بودند که ما در افغانستان به دنبال توسعه مدنی و ملت سازی نیستیم. آنچه برایشان مهم است ای است که این گروه قدرت تخریب داشته باشند. در واقع علاقه کشورهای غربی به این سمت است.
گفته می شود که هم اقتصاد و هم خود کشور در حال فروپاشی است. برخی احتمال تجزیه را هم مطرح می کنند. چقدر احتمال دارد که چنین سرنوشتی برای افغانستان اتفاق بیفتد؟
خیلی زیاد احتمال دارد که چنین اتفاقاتی بیفتد. ما شاهد ورشکستگی یک کشور هستیم. به دلیل اینکه ساز و کار و نهادهای اجرایی و اقتصادی و سیاسی وجود نخواهند داشت. آنها رهبری برای این کار ها ندارند. افغانستان کشوری بوده که در سال ها گذشته متکی به خارجی ها برای اقتصاد بوده. این وضعیت معلوم نیست که باز هم ادامه پیدا کند یا نه.
طالبان با چیدن این کابینه که برخی از آنها تحت تعقیب سازمان ملل و برخی زندانیان سابق گوانتانامو بودند چه پیامی را به کشورهای دیگر میدهد؟
این پیامی به دیگر کشورها نیست. انها حرفی با کشورهای دیگر نیستند. آنها منطقه ای کار می کنند و با سطح جهانی کاری ندارند. زندانیان گوانتانامو بخش سیاسی هم وجود داشت. اینها منعطف تر هستند اما بخش تندرو هستند که قدرت اصلی را دارند و توجهی هم به تعامل با دیگران در طولانی مدت نخواهند داشت. هر کسی که توانسته سهمیه ای گرفته. کسی که پنج میلیون دلار برای او جایزه تعیین شده بود چون اولین نفری بود که وارد کابل شد و قدرت داشت، وزیر داخله شده است.
طالبان در مرحله سخت آزمون "تغییر"
ایرنا- طالبان، بعد از خروج آمریکایی ها از افغانستان، دولت موقت را هم تشکیل داد و حالا جهان در انتظار تحقق وعده های این گروه است که از پیش از تسلط بر کل کشور، بر تشکیل دولتی فراگیر اصرار می ورزید.
اگرچه برخی عملکردهای طالبان در دو هفته گذشته، خوش بینی های اولیه را نسبت به ادعای تغییری که در تفکر و رفتار این گروه نسبت به 20 سال پیش مطرح بود، سست کرد، اما تازه ترین موضع این گروه مبنی بر برگزاری انتخابات با حضور همه جریان های سیاسی و اقوام افغانستان، یک بار دیگر فضای سیاسی این کشور را تلطیف کرد.
ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان و معاون وزیر اطلاعرسانی دولت طالبان روز پنجشنبه در گفتوگویی با شبکه الجزیره از برگزاری انتخاباتی با مشارکت همه افغان ها خبر داد.
مجاهد وعده داد که طالبان تلاش میکند شخصیتهای باکفایت افغان را خارج از تشکیلات طالبان هم به دولت جدید ملحق کند.
محمدحسن آخوند، سرپرست کابینه طالبان هم در همین روز و در نخستین اظهارات رسانه ای خود وعده داد که طالبان به مردم جهان و افغانستان اطمینان میدهد امنیت و خوشبختی را به افغانستان برمیگرداند.
البته برای راستی آزمایی و ارزیابی مواضع اخیر مقام های طالبان نیاز به زمان بیشتری است و می بایست روشن شود که سازوکار طالبان برای انتخابات و نیز تدوین قانون اساسی جدید و مشارکت سایر جریان ها و اقوام به چه ترتیبی خواهد بود؛ و این حساسیت کار طالبان را در جلب نظر افکار عمومی داخل و جامعه جهانی دوچندان می کند.
واقعیت این است که جهان و افکار عمومی همچنان نسبت به پشت پرده های توافقات دوحه میان آمریکا و طالبان مشکوک و مردد است و باور اینکه این گروه با سابقه نامطلوب قبلی، دچار تغییرات اساسی در تفکرات و رویکردها و رفتارها شده است، کمی دشوار ، بویژه آنکه برخی حوادث روزهای گذشته از جمله حمله غیر قابل توجیه نظامی به دره پنجشیر ، درگیری با زنان معترض در خیابان های کابل و هرات و ضرب و شتم خبرنگاران، افکار عمومی جهان را تحریک کرد و تحت تاثیر قرار داد.
بی شک دامنه اعتراض های مدنی به همین چند روز خلاصه نخواهد شد و طالبان در صورت ادامه وضع موجود با چالش های اجتماعی توام با تنش بیشتری در آینده روبه رو خواهد بود و شاید با اعمال خشونت بیشتر و کاربرد ابزار زور در مناطق شمالی، بخش های مهم دیگری از این مناطق هم وارد کارزار ضد طالبانی شوند.
بنابر این طالبان اکنون در یک پیچ تاریخی بسیار خطرناکی قرار دارد که کیفیت برگزاری انتخاباتی آزاد و تشکیل دولتی فراگیر برای عبور از این گردنه بسیار حائز اهمیت است و مهمتر اینکه زمان برای گروه طالبان نیز یک عنصر حیاتی محسوب می شود.
در حقیقت تشکیل هرچه سریعتر دولت فراگیر با مشارکت حداکثری احزاب و اقوام افغانستانی، ازطریق انتخابات آزاد می تواند علاوه بر مشروعیت بخشی به حکومت جدید، جاده تعامل با منطقه و جهان را نیز برای کابل گسترش دهد و به تبع آن حمایت دولت های منطقه و جامعه جهانی را نیز برایش به ارمغان خواهد آورد. طالبان باید از تجربه رابطه دولت پیشین افغانستان با آمریکا به این جمع بندی رسیده باشد که اعتماد به قدرت ها و بازیگران خارجی جز هزینه و ویرانی و کشتار برای ملت افغانستان هیچ دستاورد دیگری ندارد و عاقبت همان می شود که بر اشرف غنی آمد.
طالبان در هر حوزه ای اگر تغییر نکرده و تجربه نیاندوخته باشد، این یک مورد را باید خوب درک کرده باشد که برای حفظ قدرت، تکیه بر همان یکی دو کشوری که 20 سال پیش به آنها تکیه داشت، تجربه ای شکست خورده است، بنابراین شرایط جدید آزمونی سخت برای این گروه تلقی می شود و انتظار این است که طالبان در مسیرهای عقلانی با هدف ورود به عرصه های بین المللی به عنوان یک بازیگر موثر و مثبت گام بردارد.