محمد الله وطندوست
مصالحه با طالبان و پاکستان
مصالحه و مذاکره باطالبان درین اواخر دوباره به مسله عمده رسانه های افغانی و
متحدین آن تبدیل گردیده، فعالیت های معینی در سطوح مختلف و از آدرس های گوناگون
در جریان است. رئیس شورای عالی صلح با هیتی از اسلام آباد بازدید نموده خواهان
آزادی زندانیان طالبان می گردد، سفیر آمریکا در اسلام آباد مذاکره با همه
مخالفین دولت افغانستان بشمول گروپ تروریستی حقانی را مطرح می کند. ایجاد مرکز
و دفتر طالبان در ترکیه مورد بحث است. قرار است قطر دوباره فعال شود و عربستان
سعودی در مساعی خود بمنظور مذاکره دولت افغانستان با طالبان افزوده است. حتی
رسانه ها اطلاع می دهند که مطابق نقشه راه امریکائیان، قرار است در سال
۲۰۱۵
سازمان های تروریستی مخالفین دولت به سازمان های سیاسی قانونی تغیر شکل دهند و
در عرصه سیاسی بصورت مسالمت آمیز به فعالیت آغاز نمایند.
همه این فعالیت ها در ظاهر امر نشان دهنده تقرب
به صلح و ختم جنگ است که از جانب دولت افغانستان و متحدین آن براه انداخته شده
و منجر به نتیجه مثبت خواهد شد. اما مخالفین دولت با سوقصد علیه بلند پایه ترین
مقام امنیتی کشور، گسترش فعالیت های تروریستی و حملات در مراکز نظامی خارجی ها
نشان می دهند که فعالیت های صلح دولت جاده یک طرفه یی است که هیچگاه به نتیجه
مورد نظر منجر نخواهد شد.
در ناکامی پروسه صلح تنها موضعیگیری سرسختانه
مخالفین مطرح بحث نیست، بلکه عمده ترین عامل موضعیگیری حامی
نیرومند آنان یعنی دولت پاکستان است.
دولت پاکستان همان قسمیکه در دهه هشتاد و اوایل
دهه نود میلادی رهبران مجاهدین را در چنبره خود داشت و هرگونه پلان خود را توسط
آنان به منصه اجرا می گذاشت و حتی توانست بعد از خروج قطعات نظامی شوروی از
افغانستان باز هم مخالفین دولت را به ادامه جنگ وادار نموده، جنگ به اصطلاح
مقدس در برابر اشغال گران خارجی را به جنگ تمام عیار داخلی تبدیل نماید و مانع
تحقق پروسه مصالحه ملی گردد، در دوره پیروزی به اصطلاح مجاهدین باز هم آتش جنگ
را شعله ور نگه داشت و باعث ویرانی کامل شهر کابل و قتل عام مردمان آن گردید.
پاکستان به این امر نیز بسنده نکرده گروپ وحشی دیگری را تحت نام طالب ایجاد و
با ورود مستقیم در جنگ خواست در کشور ما سیطره خود را قایم نماید، که بدبختانه
به این امر توفیق حاصل نمود و کشور را مستقیما توسط کرنیل ها و جرنیل های خود
تحت اداره مستقیم اسلام آباد قرار داد.
شکست ماشین جنگی مجاهدین که بقایای قوای جنگی نظام قبلی هنوز در اختیار آنان
بود، بدون سهمگیری کرنیل ها و جرنیل های پاکستانی و بدون سهمگیری مستقیم آنان
ممکن نبود. چنانکه در لشکر کشی طالبان در شمال کشور پاکستانی ها مستقیما در جنگ
سهم داشتند. در عرصه دپلوماتیک نیز پاکستانی ها همانطور که از مجاهدین نماینده
گی می کردند و در مذاکرات ژینو مستقیما دیپلومات های پاکستانی سهم می گرفتند و
به نماینده گی مجاهدین صحبت می کردند، در دوره طالبان نیز مستقیما از طالبان
نماینده گی می کردند و حتی بخود صلاحیت داده بودند تا از جانب آنان با مخالفین
طالبان پروتوکول امضا نمایند. نگارنده خود شاهد بودم که در مذاکرات مزارشریف
میان جنرال دوستم و طالبان، نصرالله بابر وزیر داخله دولت پاکستان مستقیما از
جانب طالبان نماینده گی می کرد و صحبت نماینده طالبان ملا غوث را هدایت و
سمتدهی می کرد. در مذاکرات مزارشریف نصرالله بابر مستقیما طرح پروتوکول و امضای
آن را از جانب خود مطرح کرد که با مخالفت جدی جنرال دوستم مواجه شد و مذاکره در
فضای متشنج بدون نتیجه خاتمه یافت و وزیر داخله پاکستان جلسه را ترک کرد. بعد
از ناکامی دپلوماتیک پاکستان در مذاکرات با جبهه متحد شمال فشار نظامی و
استخباراتی در شمال افزایش یافت و آی.اس.آی با خرید چهره ضعیف النفس وزبونی
همچون ملک توانست مقاومت جنبش ملی اسلامی افغانستان را از داخل متزلزل و حاکمیت
موقتی طالبان را در شمال تامین نماید که خوشبختانه با حرکت خود جوش مردم شمال
مخصوصا دلیرمردان فاریاب، جوزجان، سرپل و بلخ این حاکمیت نتوانست دوام نماید و
شمال یکی دو سال دیگر فرصت یافت تا طاعون طالبی را دفع نماید. اما چون توطیه
خیلی بزرگ و حامیان طالبان برعلاوه پاکستان، عربستان و شیخ نشین های خلیج فارس
، شامل امریکا و انگلستان و دیگر نیرو ها می گردید، مقاومت جبهه متحد شمال درهم
شکست و مراکز مهم شمال به اختیار طالبان قرار گرفت. اما خوشبختانه مقاومت
همچنان ادامه یافت و هیچگاهی این نیروی متححر قرون وسطایی که از جانب پاکستان و
متحدین ایجاد و تمویل می شد و درواقع بازوی جنگی پاکستان محسوب می گردید و
هیچگاهی بصورت عام و تام در شمال مسلط شده نتوانست.
طوریکه تذکر رفت پاکستان طالبان را منحیث ورق
برنده در بازی افغانستان مورد استفاده قرار داده بود و خود در اداره امور نه
تنها منحیث مشاور و کمک کننده بلکه منحیث مجری مستقیم اداری عمل می نمود. در
ولایات کشور صاحب منصبان استخبارات پاکستان در پهلوی حاکمان طالبی امر و نهی می
کردند و مخالفین طالبان را دستگیر، محبوس و مورد مجازات جسمی و روحی قرار می
دادند و حتی در پوسته های امنیتی و پسته های کنترولی شاهراه ها پاکستانی های
اردو زبان که نه تنها به زبان دری و
دیگر زبان های مردم افغانستان بلد نبودند حتی با زبان پشتو نیز آشنا نبودند، به
تلاشی مسافرین می پرداختند و با زبان اردو و یا به کمک همکار محلی خود از
مسافرین امتحان دینی اخذ می کردند و از هر مسافر در مورد روزه و نماز و حج و
ذکات سوالاتی مطرح می کردند که با نهایت تحقیر و توهین همراه بود. پاکستان
مطابق اعتراف جنرال یوسف نویسنده کتاب تلک خرس یا حقایق پشت پرده جنگ
افغانستان، تا تسلط مجاهدین در کابل در حدود هشتاد هزار نفر را تعلیمات نظامی
داده و در جنگ علیه دولت افغانستان فرستاده است. یقینا بعد از تسلط مجاهدین این
پروسه ادامه یافته پدیده منحوس طالبان نیز از همان کمپ های نظامی سربرآورده اند
که قبلا گویا مجاهدین راه دین تربیت می شدند. یقینا در دوره طالبان نیز این کمپ
ها به کار مقدس خود ادامه داده اند و بعد از یازده سپتمبر و برچیده شدن تسلط
طالبان از کشور باز هم این مراکز نه تنها مسدود نشده بلکه با شدت بیشتر به
تربیت تروریست ها ادامه داده و تا امروز پا برجاست. سازماندهی گروپ های
تروریستی و تربیت انتحاری های گوناگون نشان دهنده فعالیت متداوم کمپ های نظامی
در پاکستان است که همچون آفتاب روشن است و غیر قابل انکار.
دولت پاکستان با تسلط طالبان در حقیقت خود را
مالک بی رقیب کشور ما می دانست و در همه عرصه ها پلان های خود را تطبیق می نمود
از همه مهمتر اینکه از مردم افغانستان انتقام چند دهه مخالفت شان را در برابر
پاکستان با قساوت کامل می گرفت اما یازده سپتمبر که نتیجه عمل نا بخردانه
القاعده و توطیه پیچیده بین المللی بود، چون صاعقه بالای طالبان فرود آمد و
بساط این حاکمیت منفور را که در حقیقت حاکمیت مستقیم پاکستان بود، برهم چید و
پاکستان را علرغم میل، علاقه و منفعت آن کشور در جبهه ضد تروریزم قرار داد. چون
این موضعگیری داوطلبانه نبود و فشار امریکا و متحدان امریکا این موضعگیری را بر
پاکستان تحمیل نموده بود، از فردای تشکل جبهه ضد تروریزم، خرابکاری پاکستان در
برابر این جبهه آغاز شد و تا امروز به اشکال گوناگون ادامه داد. تصادفی نیست که
مخالفین دولت افغانستان با گذشت هر روز به کشتار مردم، حمله بر مراکز نظامی و
ترور شخصیت های سیاسی بیشتر از پیش مبادرت می ورزند و در برابر درخواست صلح
دولت افغانستان با کشتار طرفداران دولت جواب می دهند.
اگر از آغاز ایجاد دولت متکی به غرب کرزی تا
امروز نظر افگنده شود دیده می شود که مخالفین دولت با گذشت زمان نیرومندتر شده
اند و به تخریب بلا وقفه ادامه می دهند. اگر در سالهای اول حاکمیت نابودی کامل
طالبان مورد نظر بود، امروز منحیث نیروی مخالفی که بایست در میز مذاکره دولت
قرار گیرد، مطرح است و دولت و متحدین آن کوشش می ورزند تا این نیروی واقعا قرون
وسطایی را در دولت گویا دموکراتیک که حقوق زن و حقوق بشر و آزادی های مدنی را
مراعات می کند و حتی گویا بنیانگذار این ارزش ها در کشور است، در حاکمیت شریک
سازند و با این نیرو بعد از خروج نیرو های خارجی اداره مشترک ایجاد نماید. با
وجویکه این طرح ظاهرا مورد توجه دولت و متحدین آنست و به پیروزی آن امید بسته
اند، اما دو عامل مانع جدی تحقق این طرح است.
یکی مقاومت طالبان و عدم پزیرش این طرح از جانب
آنان، و عامل دومی موضعگیری پاکستان در قبال این طرح است.
پاکستان که از سه دهه بدین سو در عرصه نابودی و
تخریب افغانستان سرمایه گذاری نموده و لشکر عظیمی از اجیران را به نفع خود
تربیه نموده است و منفعت خود را در تسلط کامل این اجیران می بیند بهیچ وجه حاضر
نیست دستآورد های چندین دهه را مفت و رایگان از دست دهد. پاکستان تا زمانی که
جناب کرزی برادری خود را با طالبان عملا ثابت نسازد و بالاتر از آن تا زمانیکه
بیعت خود را از امیرالمومنین طالبی، این پادشاه یک چشم اعلام ننماید حاضر
نخواهد شد که پروسه صلح کرزی به موفقیت برسد.
علایم و مشخصاتی در حالت ظهور است که جناب کرزی
به این خواست پاکستان نیزگردن نهد و تابعیت امیر المومنین یک چشم را که در زمان
حاکمیت طالب ها نیز پذیرفته بود، بار دیگر برسمیت بشناسد و تحت بیرق طالبان کمر
خدمت ببندد.
با در نظر داشت نفوذ عوامل پاکستان در ارگ ریاست
جمهوری و تمایل جناب کرزی به پاکستان و برادری طالبی شان این احتمال دور از
تصور نیست اما راه مردم افغانستان جدا از راه جناب کرزی و اطرافیان پاکستانی او
خواهد بود. مردم افغانستان اعم از پشتون،تاجک،ازبک،هزاره،نورستانی،ترکمن،بلوچ و
دیگران به هیچ وجه حاضر نیستند بار دیگر یوغ وحشت طالبی را برشانه بگذارند و
غلامی کشوری را بپذیرند که خود غلام استعمار و زاده استعمار است.
مردم افغانستان علرغم عهد شکنی غربی ها مبنی بر
نابودی کامل طالبان، احیا و بازسازی کشور، تامین مصونیت و امنیت و تامین
دموکراسی و حقوق بشر و عدالت اجتماعی، یقینا بعد از خروج نیروهای ناتو و آمریکا
خواهند توانست با اتحاد و هماهنگی از آزادی استقلال و حاکمیت ملی و تمامیت ارضی
خود قاطعانه دفاع نمایند و نگذارند باز هم سیاست زمین سوخته و نسل کشی در کشور
شان از جانب نیرو های وحشی قرون وسطایی و کرنیل های پاکستانی اعمال گردد.
توده های مردم نیروی زوال ناپذیر حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی اند. تاریخ کشور ما
بارها ثابت ساخته است که در فقدان حاکمان راستین،مردم خود حاکمیت را تمثیل
نموده در برابر بیگانگان و دشمنان با سربلندی مقاومت و ایستاده گی نموده اند.
در آزمون موجود نیز این مردم افغانستان است که
علرغم تسلیم طلبی ها وزبونی های حاکمان خائن و فساد پیشه، خود سرنوشت خود را
بدست می گیرند و هیچگاهی تسلیم دشمن نمی شوند.
پیروزی از آن مردم غیور کشور است