عبدالحکیم شرعی جوزجانی 

   

   نویسنده: پروفیسور شرعی جوزجانی

 

شبکۀ فارسی بی بی سی

نــاشــر انــدیشــه هــای شـونـیسـتی

 

 به روز 19 دسامبر 2012 بخش فارسی بی بی سی مقاله ای تحت عنوان "مولانا و ترکان"، به قلم یکی از نمایندگان خود به مناسبت عرس مولانا جلال الدین رومی بلخی در ترکیه به نشر رسانید.

  نویسندۀ مقاله کوشیده تا با تأویل غیر منطقی برخی از سخنان مولانا، استخراج مصنوعی مفاهیم ترک ستیزانه از کلمات و جملات او و تفسیر نادرست عده ای از ابیاتش، برای این ابرمرد عرصۀ شعر و عرفان هویت ایرانی جعل کند و مذبوحانه تلاش نموده، اورا درنقطۀ مقابل ملتش- ملت بزرگ ترک قرار بدهد.

  اینگونه ارزیابی ها تازگی ندارد و تعجب آور هم نیست. زیرا تحقیر و کم بهادادن به ترکها و چسباندن برچسپ "ایرانیت" برجبین آنها و ادعای مالکیت افتخارات مادی و معنوی وشخصیت های بزرگ علمی و ادبی آنان، یک بخش انفکاک ناپذیر مفکورۀ "پان ایرانیزم" مبتنی بر اندیشه های فاشیستی طراز هتلری شاهان پهلوی بود که به صفت سیاست رسمی دولت شاهی مصائب بزرگی برسر اقوام غیر پارس ایرانی به خصوص 33 ملیون ترکان آذر بایجان جنوبی آورد. همین اکنون هم حلقات معینی در ایران و کارمندان معلوم الحال شبکۀ فارسی بی بی سی و آریاپرستان وطنی ما این اندیشه های شونیستی کهنه را نشخوار میکنند وبا اتکا برآن برضد ترکان ایران و ترکتباران افغانستان ازجمله خلق نجیب هزاره قضاوت می نمایند.

    نویسندۀ مضمون به نام مهرداد فرهمند که روانش با اندیشه های فاشیستی آلوده است و ازجملات و افاده هایش بوی کثیف ترک ستیزی و خصومت با این ملت بزرگ تاریخ آفرین و فرهنگ ساز به مشام میرسد، درعقب نام مولانا خزیده، از آن جا تیر اتهام، توهین، تحقیر و ناسزا به سوی هم تباران مولانا پرتاب میکند.

    نویسنده، آرامگاه مولانارا در ترکیه از لحاظ مقدس بودن با آرامگاه امام رضا در ایران مقایسه نموده میگوید که در ترکیه به شخصیت او بالاتر از یک شخصیت صرفا ادبی و عرفانی ارج نهاده میشود و اعتراف می نماید که " مولانا همچنین برای مردم ترکیه شخصیتی ملی است و از او باعنوان شاعر و عارف بزرگ ترک یاد می شود".

    اما احساس کور نژاد پرستانه او را نمی گذارد تسلیم این حقیقت شود، بنابرآن از آن طفره میرود و می گوید: " نگاهی به جایگاه "ترک" در آثار مولانا نشانی از ابراز تعلق وی به ترکان به دست نمی دهد". بدین ترتیب اوتلاش میکند تا با قرینه سازی ها، تفسیر و تأویل ناشیانۀ اشعار مولانا و بعضا با تحریف حقایق تاریخی، بین او و ترکان یک مرز غیر قابل عبور ترسیم نماید.

    اصلا نه مولانا و نه پدرش بهاؤالدین ولد و نه خانوادۀ شان هیچ کدام ایرانی نبوده اند و در سرزمینی حیات به سر میبرده اند که هیچگاه جزء حدود جغرافی ایران نبوده و حکمداران ترکی تبار این سرزمین قرن ها بر قلمروی که اکنون به نام ایران شناخته می شود و بر ایرانیانی که در آن می زیسته اند، حکمرانی داشته اند. 

 به شهادت منابع تاریخی مولانا نسب ترکی داشته،  احمد افلاکی در کتاب "مناقب العارفین"، دوکتور سلجوق ایر آیدین استاد فاکولتۀ الهیات اونیورستی مرمره در کتاب ارزشمند خود "تصوف و طریقت ها"، پروفیسور رفیق اوزدک در کتاب "تورک قیزیل کتابی" و محمد رحمانی فر در کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکان ایران" تاکید کرده اند که مولانا سلسلۀ نسب به خوارزمشاهیان میرساند، چنانچه مادرش مومنه خاتون دختر پادشاه خراسان و ترکستان علاؤالدوله خوارزمشاه بوده و از همین جهت اورا از ترکان خوارزمشاهی دانسته اند.

  بعد از آن که مناسبات بهاؤالدین ولد با سلطان خوارزمشاه به سردی می گراید، او باخانوادۀ خود به قصد زیارت حج از بلخ می برآید. به نوشتۀ عبد الرحمان جامی در کتاب "نفحات الانس من حضرات القدس" هنگام عبور از خاک ایران در شهر نیشابور با صوفی مشهور شیخ فریدالدین عطار ملاقات می نماید. شیخ کتاب "اسرار نامۀ" خودرا به پسر او جلال الدین هدیه میدهد.

  در هنگام اقامت چندروزه در ایران هیچ کسی از امرا و فضلا و نه هم از مردم ایران   از این خانواده خواهش نمیکند تا در همانجا باقی بمانند. اما در سرزمین ترکیه، هم اهل دانش و معرفت و هم رهبران دولت عثمانی برای تشریف قدوم این عایلۀ شناخته شده با معرفت و فرهنگ، دقیقه شماری میکردند.

   به نوشتۀ مولانا شناس معروف ترکیه عبدالباقی گلپینارلی بعد از آن که بهاوالدین ولد به شام رسید، خلق شام به اصرار از او خواستند تا در آنجا اقامت نماید، اما او گفت که فقط میخواهد به "انادولو" برود و از آن جا برآمده به شهر ملاتیه و از آنجا مستقیما به طرف ارزینجان روان شد. حاکم ارزینجان فخرالدین و همسرش عصمتی خاتون در حدود آق شهر از او استقبال به عمل آورده اورا به ارزینجان دعوت کردند. او حاضر شد در آق شهر باقی بماند. پس از چهار سال اقامت در آق شهر،  به لورده رفت. درین جا امیر موسا یکی از نائبان سلطان علاو الدین کیقباد، شرایط اقامت بهاوالدین ولد را درین شهر تامین کرد. به قول جامی و گلپینارلی طی هفت سال اقامت درین جا در مدرسه ای که به خاطر او اعمار شده بود به تدریس پرداخت. درین جا پسرش جلال الدین  با گوهر  خـاتـون دختر خـواجه لالا شرف الدین سمرقندی ازدواج کرد  و از او صاحب دو پسر شد به نامهای محـمد بهاؤالدین و علاؤالدین محـمـد که اولی با لقب سلطان ولد شهرت دارد و بعد از وفات پدرش مؤسس طریقت مولویه به شمارمیرود.

  بهاوالدین ولد یک سال بعد به دعوت سلطان علاوالدین به قونیه رفت. سلطان میخواست خانواده را در قصرخود جا بدهد، اما به روایت افلاکی و گلپینارلی بهاوالدین گفت: "برای  امامان مدرسه، برای شیخها خانقاه، برای امرا کاخ، برای تاجران کاروانسرا، برای بیکاران آواره زاویه و برای سفرکنندگان مسافرخانه مناسب است" و به مدرسۀ آلتون آپه فرود آمد و باکمال احترام و اعزاز حیات بسربرد و بعد از وفات او درسال 1231م مولانا جلال الدین رومی بلخی به جایگاه علمی و معنوی او تکیه زد.

  خوانندگان محترم توجه فرمودید که پدر مولانا و خانوادۀ او ازکشورهای عربی تا سرزمین ترکیه هرجا که رسیدند به استقبال گرم مردم مواجه شدند و ازآنان به اصرار خواهش به عمل آمد تا در سرزمین شان اقامت کنند. اما بهاؤالدین ولد در سرزمین ایران با وضعی بی تفاوت مواجه شد، هیچ کسی از ارباب دانش و فرهنگ به سراغش نیامد و ازو نخواست که در سرزمین شان اقامت نماید. چونکه پارسیان بهاوالدین ولد و خانوادۀ اورا به  سبب داشتن تبار ترکی از خود نمیدانستند.

  نویسندۀ بی بی سی میگوید که در اشعار مولانا به ویژه در غزلیات او ترک به معنی معشوق به کار برده شده است، اما درقسمت های بعدی مقاله برای این که یاوه گویی های خود را موجه جلوه بدهد، برای ترکان چهره ای ناخوش آیند می تراشد.

  این درست است که کلمۀ ترک نه تنها در اشعار مولانا، بلکه در اشعار تمام شعرای فارسی زبان مجازا به معنی معشوق نیز به کار رفته است. چون که ترکان عموما از وجاهت خاصی برخوردار بوده اند و هستند. چناچه مؤلف ایرانی "فرهنگ بزرگ سخن" دکترحسن انوری در جلد سوم ص 1707 در ذیل کلمۀ "ترک" می نویسد: زیبا رو، زیبا روی سفید پوست. او این شعر رودکی را مثال می آورد:

  ترک هزاران به پای پیش صف اندر

  هر یک چون ماه بر دو هفته در افشان

پذیرفته شدن کلمۀ "ترک" در ادبیات فارسی به مثابۀ سمبول زیبایی، نه آن چنان که برخی متعصبان ادعا کرده اند، "یک غلطی تاریخی"، بلکه تشبیه و انتخابی لطیف و واقعبینانه بوده است. طوری که تاریخ ادبیات فارسی گواهی میدهد، ترکان عموما، به خصوص ترکان سمرقندی، ترکان شیرازی، ترکان ختا وختن، خلخ و چگل و کاشغر، همیشه منبع الهام شاعران پارسی گو بوده و انگیزۀ آفرینش مضامین زیبا و دلنشین برای آنان شده اند. از حافظ شیرازی بشنویم:

 اگر ان ترک شیرازی به دست آرد دل مارا

 به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

 

 به شعر حافظ شیراز می رقصند و مینازند

 سیه چشمان کشمیری و ترکان سرقندی

 

  از شاعر دیگری:

  خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

  کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

 

  از فرخی یزدی:

  دیدی ان ترک ختا دشمن جان بود مرا

  گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم

   از دانشمندان ایران دکتر محمد معین در کتاب ارزشمند "فرهنگ فارسی" صفحۀ 483 جلد اول زیر کلمۀ خلخ مینویسد:

 خلخ = قرلغ... شهریست در ترکستان مسکن ترکان قرلق که مردم آن بزیبایی شهره بودند. همچنان او درذیل توضیح کلمۀ قرلق در صفحۀ 1449 جلد دوم همین فرهنگ مینویسد:

بقول طبری این قوم سلسلۀ ایلک خانیان را در ترکستان تشکیل دادند و بعدها غزان از میان همین قوم برخاستند. در آغاز قرن 7 هـ تمام حدود چین، بین اسپیجاب تا اقصای فرغانه توسط ترکان قرلقی مسکون شده بود. همین قوم است که افراد آن بنام "خلخی" در میان شاعران ایرانی به موزونی قامت و حسن صورت معروفند.

  همچنان او در توضیح کلمۀ چگل درص 443 جلد 5 مینویسد:

 چگل ناحیه ای که ازطرف شرق و جنوب به خلخ، از مغرب به تخس و از شمال به ناحیۀ قرقیز محدود است. شهرهای آن ترک نشین  و اهالی آن شجاع و زیبارویند.

   اجازه دهید مثالهای دیگری هم از "فرهنگ بزرگ سخن" تألیف دکتر حسن انوری بیاورم:

   چگل: به داشتن زیبا رویان معروف است.

    در حضر گوشۀ تو هم چو نگار چگلی

   در سفر مرکب تو هم چو بت کاشغری   (فرخی سیستانی)

   (جلد 3،ص 2371)

   خَلّخ: سرزمینی در ترکستان که در ادبیات فارسی به داشتن مشک خوب و نیز زیبا رویان معروف است.

  (جلد 4 ، ص 2808).

   چشم ترکانه: چشم زیبا و دلفریب.

   پیش آن چشم های ترکانه

   بنده ای و کمینه هندویی ( مولوی)

   (جلد 3، ص 2338).

   برشکن کاکل ترکانه که در طالع تو است

   بخشش و کوشش خاقانی و چنگیزخانی  (حافظ شیرازی)

   (جلد 3، ص 1707، ذیل کلمۀ ترکانه).

همچنان از شاعر بزرگ اوزبیک علیشیر نوایی:

  نگار ترک – تاجیکم کند صد خانه ویرانه

  بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه   

  (دیوان فانی، ص 287).

  دانشمند فرهیخته دکتر حسین محمد زاده صدیق مترجم توانای " دیوان لغات الترگ " محمود کاشغری از عربی به فارسی در ص 27 مقدمۀ عالمانه ای که بر این کتاب بی نظیر نوشته، ضمن معرفی کاشغر، جملات و شعر ذیل را از " برهان قاطع " نقل میکند:

   "شهری است از ترکان، منسوب به خوبان. معزی نیشابوری گوید:

   ترک نزاده چنو به کاشغر اندر،

   سرو نباشد چنوبه کاشمر اندر".

   نویسندۀ بی بی سی میگوید :عده ای بر این باوراند که این تعبیر مولانا ازکلمۀ ترک،  گواهی بر ترک بودن مراد و معشوقش شمس تبریزی است.

درین شکی نیست که محمد بن علی معروف به شمس تبریزی  مرشد مولانا ازاهالی تبریز بوده و تبار وی به ترکان قبچاق میرسیده، چنانکه مولوی خود به این موضوع تصریح دارد:

زهی بزم خداوندی زهی می های شاهانه

زهی یغما که می آردشه قبچاق ترکانه

( دیوان شمس تبریزی، م درویش، ج 2، غزل 934)

  ادعای نویسنده  که در عین حال متضمن اعتراف یک پارسی متعصب  به ترک بودن شمس تبریزی میباشد، در بعضی موارد درست است، اما نه به طور کلی. زیرا مولانا کلمه ترک را به مفهوم قومی و افادۀ هویت ملی خود و دیگران نیز به کار میبرد. مثلا از رباعی زیر برمی آید که خود او نیز چون مراد و پیر خود ترکی تبار بوده است:

  بیگانه مگویید مرا زین کویم

  در شهر شما خانۀ خود می جویم

  دشمن نیم ارچند که دشمن رویم

  اصلم ترک است اگرچه هندی گویم

  (دیوان شمس تبریزی، رباعی شماره 1187، ج 2، ص 1428، تهران، سال 1381)

   به گفتۀ محمد رحمانی فر در کتاب "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکان ایران" در بعضی نسخه ها مصراع چهارم به صورت "اصلم ترک است گرچه دری می گویم" آمده است که صحیحتر به نظر میرسد. به قول سید کمال قاراغلی اوغلو مولوی این رباعی رادر پاسخ کسانی که به او"بیگانه" و مغول می گفته اند سروده و با بیان "اصلم ترک است" خیال همگان را راحت کرده است.

  تأکید مولانا بر ترک بودنش آن قدر واضح و صریح است که جایی برای هیچگونه شک و تردید، یا تفسیر و تأویل باقی نمی گذارد. به طور مثال به بیت زیر توجه کنید:

   من ترکم و سرمستم، رندانه سلح بستم

   در ده شدم و گفتم سالار سلام علیک

  (کلیات شمس تبریزی، ج 1، غزل شماره 1318، ص489)

   این ادعای بی اساس نمایندۀ بی بی سی که اصطلاحات ترکی در اشعار مولانا حاکی از آشنایی او با زبان حاکمان قونیه است، آنقدر احمقانه و دور از واقعیت است که نمی توان آن را جز توهین به مقام والای مولوی تعریف کرد.

زیرا اولا، زبان ترکی زبان مادری مولانا بوده و در خانواده به این زبان حرف می زده اند. چنانچه هم پدرش و هم خودش به زبان مادری و بعضا به زبان فارسی تدریس میکرده اند. ثانیا، بها ؤالدین ولد پدر مولانا که مردی وارسته بود و با آنکه به دعوت سلطان عثمانی به قونیه رفت، درخواست اورا برای اقامت در کاخ سلطنتی نه پذیرفت و استغنای خود رادر برابر ارباب قدرت حفظ نمود. بنابرآن هیچ منطقی وجود ندارد که مولانا برای تقرب به حاکمان قونیه کلمات معدودی از زبان آنهارا بر سبیل تفنن آموخته باشد. واقعا این ادعای مسخره نمودار خصومت بی حد و حصر گردانندگان بخش فارسی بی بی سی نسبت به ترکان و زبان ترکی است. 

   درین جا مناسب میدانم مطالبی را که مترجم دیوان لغات الترک در ص37 مقدمه خود از کتاب بلوشه به نام  kollection Orentale چاپ پاریس سال 1883 ترجمه کرده است، اقتباس نمایم:"... در فارسی نویسان خوی "خود نگری" شدیدی وجود دارد، هرچه می نویسند، فقط از خود شان می نویسند و به غیر فارس "انیرانی" می گویند و اغلب به بدگویی از آنان و یا خیالپردازی های خرافی دست می زنند. در کتب جغرافی فارسی آگاهی های بایسته از کشورهای غیر فارس وجود ندارد. فارسها وقتی هم که در مباحث جغرافیا به خارج از مرزهای خود می پردازند، اسیر قصه پردازی و افسانه سازی می شوند".

   غریبی نویسنده و شاعر آذربایجان در کتاب تذکرۀ "مجالس شعرای روم" که در زمان شاه طهماسب صفوی به زبان ترکی آذری در تبریز تالیف کرده، پس از توضیحات مفصلی که در بارۀ مولوی میدهد در بارۀ اشعار ترکی او چنین میگوید: "از اشعار ترکی او این مطلع و حسن مقطع از ابیاتی است که در  او صاف دوازده امام سروده است:

  اولار کیم بندۀ خاص خدادیر

  محب خاندان مصطفادیر

  حقیقت کعبه سینین قبله گاهی

  امام و پیشوامیز مرتضادیر                

  و این بیت مخصوصااز جهت پند درویشان از بلبل گلستان ارم و نطق جانبخش او آمده است که اهل گفتار اشعار خود را با این بیت رونق داده و ترجیع بندهایی با آن ساخته اند:       

دینمه کوزت، باقما چاپار بوشمه هئچ

رند جهان اول، یوری دوقنما کئچ

  به قول دکتر محمد زاده صدیق "از همین اشارۀ اندک در مییابیم که مولوی رومی دیوان کبیری  به ترکی داشته است. طیف وسیعی از شعرا و تذکره نویسان تاریخ ادبیات ترکی از دیوان کبیر ترکی مولانا سخن گفته اند...باقی شاعر معروف قرن یازده هجری غزل معروف خود به مطلع:

     مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه

     فتنه لی آلا گوزلر چون اویخودن اویانه

  را در استقبال از یک غزل ملمع مولوی و با استفاده از مصراعهای آن سروده، آن غزل چنین شروع می شود:

   ماه است نمی دانم خورشید رخت یانه

   بو آیریلیق اودونا نئجه جیگریم یانه؟

  گواه دیگر ما بر وجود دیوان ترکی مولوی مکتبی به نام "مکتب مولویه" در میان دراویش و شعرای آذربایجان و ترک زبان است که اینان در اشعار و احوال خود از مولانا تأثیر پذیرفته بودند". برای معلومات بیشتر درین زمینه خوانندگان محترم می توانند به کتاب ارزشمند "نگاهی نوین به تاریخ دیرین ترکهای ایران" اثر دانشمند محترم محمد رحمانی فر مراجعه نمایند.

  تسلط مولانا برزبان ترکی آنقدر مشهود و مسلم است که جایی برای انکار باقی نمی گذارد. به قول محققین مولانا شناس از جمله مرحوم نهاد سامی بانارلی درکتاب"رسیملی تورک ادبیاتی تاریخی"، مولوی نخستین کسی است که در آسیای صغیر دیوان بزرگی به ترکی ترتیب داده است.

   بدین ترتیب او از اولین شاعرانی است که در ترکیه به زبان مادری یعنی ترکی شعر سروده. متانت کلام، قدرت افاده و روانی عبارات با الفاظ شسته و غالبا ترکی اصیل دلالت برآن دارد که ترکی زبان اصلی مادری اوست، نه آن چنانکه متعصبان ادعا دارند زبان دومی و اکتسابی او.  

   مولانا نه فقط به ترکی شعر می سروده، بلکه زبان تفکر و تخیل او نیز ترکی بوده و احساس خود را از فرشتۀ الهام به زبان ترکی می گرفته است. در بیت زیر او می گوید که من که باشم تا شعر بسرایم، اما یک سروش ترکی احساسم را برمی انگیزد و مرا به شعر گفتن وا میدارد:

  من کجا شعر از کجا؟ لیکن به من در می دمد

  آن یکی ترکی که آید گویدم  هی کیمسن

    (دیوان شمس تبریزی، غزل 583).

    محمد رحمانی فر به نکتۀ جالب دیگری نیز اشاره می کند و آن اینکه  مولانا حتی در شعر فارسی نیز همچون سایر ترکان پارسی گوی از جمله حکیم نظامی، خاقانی و... بیانی ترکی دارد و بسیاری از تعابیر و اصطلاحات ترکی را به فارسی برگردانده است. به دیگر سخن او گاهی به ترکی می اندیشد و به فارسی می سراید، مانند مصراع اول این بیت:

  ای ترک ماه چهر، چه گردد که صبح تو

  آیی به کلبۀ من و گویی که : گل برو

  درین بیت تعبیر "چه گردد" ترجمۀ "نه اولار" ترکی است و ساختار بیت حکایت از خط فکری ترکانۀ او دارد.

  برخلاف آنچه نویسندۀ بی بی سی ادعا میکند، مولانا ترکان را نه تنها تحقیر و توهین نکرده، بلکه رشادت و جوانمردی و همت عالی آنانرا ستوده است. مثلا در ابیات زیر دقت بفرمایید:

   ترک آن بود کز بیم او، ده از خراج ایمن شود

   ترک آن نباشد کز طمع سیلی هر قونسوز خورد

   در بیت زیر مخاطب خود را در شب تاریک به حمله و جسارت ترکانه دعوت میکند و از نرمش و تسلیم طلبی برحذر می دارد:

   یک حمله ویک حمله، کامد شب تاریکی

   ترکی کن و چستی کن نه نرمی و تاجیکی

   نمایندۀ بی بی سی در نوشتۀ خود به مناسبت عرس مولانا، به جای آنکه از مقام ادبی و عرفانی مولانا سخن بگوید، زهر خشم کین توزانه و نژاد پرستانۀ خودرا بر سر ترکان میریزد. او به نمایندگی ازمولانا شمایل ظاهری ترکان را از دیدگاه فاشیستی خود طوری ترسیم میکند که گویی خلاف قوانین طبیعت و خلقت است. تنگی چشم، چهرۀ سپید و روی گرد همچون ماه برخی ازقبائل ترکی راکه محصول شرایط طبیعی محیط زیست میباشد، مورد استهزا قرار میدهد و تا میتواند با کلمات رکیک و مستهجن به مثابۀ یک نویسندۀ بی فرهنگ و فاقد وجدان علمی فحش و ناسزا نثار این خلق کبیر میکند.

   او ادعا دارد: درعصر مولانا که قرن های اولیۀ حضور ترکان در ترکیۀ امروزی بوده هنوز ترکیب جمعیتی این سرزمین دگر گون نشده، ترکان چندان با دگر اقوام درنیامیخته و چهره ای شرقی داشته اند.

   برخلاف تصور نویسندۀ بی بی سی، سرزمین آسیای صغیر ازجمله شهر قونیه بعد از استقرار حاکمیت سلجوقیان طی مدت تقریبا 200 سال تا زمان مولوی، در اثر اقامت عناصر مسلمان که اغلب آنان ترک زبان بودند فزونی یافته و یک قسمت زیاد آنانرا طوایف غزکه به حسن صورت شهرت داشتند تشکیل می دادند و ترکان برای دگرگونی چهرۀ خود احتیاجی نداشته اند با اقوام دیگر درآمیزند و گویا "چهرۀ شرقی" خودرا تغییر بدهند.

  ما پیشتر سخنان داکتر محمد معین محقق ایرانی از "فرهنگ فارسی" و نیز سخنان دیگران را در بارۀ "قرلق" نقل کردیم که گفته بود "همین قوم است که افراد آن بنام "خلخی" در میان شاعران ایرانی به موزونی قامت و حسن صورت معروفند" و از زبان طبری نوشته بود: " این قوم سلسلۀ ایلک خانیان را در ترکستان تشکیل دادند و بعدها غزان از میان همین قوم برخاستند".

 طوایف غز که اکثریت ساکنان محیط زندگی مولانا را تشکیل می دادند و خلق ترکمن نیز به آنان منسوب است، ما نند قرلقها – خلخی ها از حسن و جمال کافی برخوردار بوده اند. طبیعی است زیبارویان چنین خلقی برای مولانا منبع الهام بوده طوری که  در  پیش چشم های ترکانۀ معشوق، خویشتن را یک بنده و هندویی کمینه می پندارد:

  پیش آن چشم های ترکانه

  بنده ای و کمینه هندویی

  مگر کشیده بودن چشم انسان و گرد و سپید بودن چهرۀ او چون ماه عیب  و سزاوار نکوهش است؟ اگر چنین است پس چرا قرص ماه درادبیات فارسی سمبول زیبایی و مظهر جمال و سپیدی است؟ و ترکیباتی چون ماهرو، مهوش، مهروی، ماه سیما، ماه تمام (هنگامیکه قرص ماه به کمال برسد)، ماه پیکر، ماه چهر و ده ها ترکیب دیگر شاعرانه با انتساب به قرص ماه ساخته شده اند؟

 ای ترک ماه چهر چه گردد که صبح تو

 آیی به کلبۀ من و گویی که: گل برو

 

 روی چو ماه داری من شاد دل از آنم

 کز شکر لبانت بیر ئوپکنگ دیلرمن

  (جلال الدین رومی بلخی)

 

اگر به حکم عقل ناقص و منطق علیل نمایندۀ بی بی سی کشیده بودن چشم انسان و سپید بودن چهرۀ او چون قرص ماه عیب و نقصان در خلقت او است، پس این همه ناسزا و دشنام نه فقط متوجه ترکان است، بلکه بیش از یک ملیارد خلق بزرگ چین و ده ها ملیون انسانهای مقیم کشورهای جنوب شرق آسیا چون کوریا و جاپان را نیز در بر میگیرد که با چشمان تنگ و روی سپید چون ماه خود از وجاهت و زیبایی ویژه ای برخورداراند و در مسابقات زیبایی اندام برنده می شوند و مردمان پارس در تحت رهبری آخندهای ایرانی محتاج حمایۀ  سیاسی و کمک های اقتصادی و ریزه خوار خوان دانش و فرهنگ ایشانند.

  برخلاف درک ناقص نویسنده بی بی سی، چشمان تنگ و کشیده که پلکهای بالایی بدان

شکل بادامی می بخشد، شور آفرین و مظهر زیبایی دل انگیزی است که به نام چشم بادامی هوش از سر شاعران پارسی گوی ربوده و پیوسته سرچشمۀ الهام و مورد ستایش آنان بوده است. صدها مثال میتوان از تاریخ ادبیات فارسی برای آن ذکر کرد، اما من فقط به ذکر یک بیت اکتفا میکنم:

نرگس مست ترا بادام گویم می سزد

صید دلها چون کند چشم تو گر بادام نیست

  نویسندۀ ترک ستیز بی بی سی میخواهد دستوری را که رهبران آریا پرست شبکۀ فارسی بی بی سی و حلقه های شونیست ایران به او سپرده اند عملی سازد، به بهانۀ این که "معشوق ترک مولانا غدار، تاراجگر، بی رحم و خونریز است"، قرینه سازی میکند و با استفاده از این مضمون تخیلی بدون کدام رابطۀ منطقی به تاریخ ترکان می تازد و با اشاره به حوادثی که بین ایشان و اقوام دیگر روی داده، زبان به قدح و لوم ترکان می گشاید و هر کثافتی که در چنته دارد، بر سر آنان می ریزد.

   چشم معشوق کدام شاعر پارسی گو، بی رحم و خونریز نبوده و با تیر مژگان سینه هارا نمی شگافد و ملک دل را غارت نمی کند و آدم نمی کشد. از سعدی بشنویم:

   گر خون من و جملۀ عالم تو بریزی

   اقرار بیاریم که جرم از طرف ماست

 

   گرت آرزوی آنست که خون خلق ریزی

   چه کند که شیر گردن ننهد چو گوسفندت

 

   تو خون خلق بریزی و روی درتابی

   ندانمت چه مکافات ازین گنه یابی؟

    (دیوان سعدی شیرازی)

  معشوق یک شاعر دیگر فارسی آن قدر جلاد و آدمکش است که هیچ زنده جانی را امان نداده است:

  کسی نماند که دیگر به تیغ ناز کشی

  مگر که زنده کنی خلق را و باز کشی

   و نیز:

  با دو ابرو قتل عالم کرده ای

  وای ازآن روزی که چار ابرو شوی

  چه قدر احمقانه خواهد بود حالا اگر کسی پیدا شود و با اتکا به این گونه ابیات ادعا کند که چون خصلت معشوقه های شاعران فارسی آدمکشی بوده، بنابرآن همۀ ملت پارس ظالم و آد مکش اند!.

ما میدانیم که این مضمون آفرینی های شاعرانه همه محصول تخیل و تصور شخصی گویندگان آن است. استناد به آنها به صفت یک فاکت برای نکوهش و ناسزا گویی به ملل نامدار و افتخار آفرین تاریخ، نشانۀ غباوت و احساس حقارت ملی و خصومت ناشی از کمتر بینی خود در برابر دیگران و افتخارات تاریخی شان است.

  ما افتخار داریم که در تمام ادوار تاریخی حاکمیت ترکان در خراسان، ترکستان، ایران هندوستان و ترکیه از غزنویان گرفته تا سلجوقیان، خوارزمشاهیان، تیموریان، بابریان، صفویان، افشاریان و قاجاریان، پیوسته حامی و مروج زبان و ادبیات فارسی بوده، با کمال سعۀ صدر و وسعت مشرب زبان و فرهنگ دیگران را تحمل کرده زمینۀ انکشاف آنرا مساعد ساخته ایم. چناچه محقق دانشمند ايراني دوکتور ذبيح الله صفا درصفحۀ 450 جلد پنجم بخش يکم کتاب ارزشمند خود « تاريخ ادبيات درايران » پس از بررسي عصر مورد بحث خودبه نحو زيرين ارزيابی واقعبينانه ميکند: « عصر کورگانی در آن سرزمين(یعنی سرزمين هند ) که بي هيچ گونه ترديد یکي ازبهترين دوره های ترويج زبان وشعر فارسی در سرزمين هند وعهد تشويق و ترغيب مؤلفان و نويسند گان و شاعران پارسی گوی بحد اعلای امکان در سراسر دوران تاريخ ادب فارسيست وديگر هيچگاه نظيرِی نيافت و نخواهد يافت».

  « بحقيقت بايد گفت که نهضت دوران کورگانيان هند درادب فارسي نجاتبخش واقعي شعر وادب فارسی از زبونی و رهايی دهندۀ آن از تنهايی و انخزال بود ».

  « براستی اگر ايران آن زمان دو پناگاه بزرگ فرهنگی عثمانی و کورگانی هند را نداشت، ادب فارسي به روزگار بدی دچار ميشد ».                                                                             

استاد درجای ديگر ميگوید : « لشکرکش قهاری چون تيمور همچنان که قدرت سلاله تيموری را پيريزی کرد، توجه سلالۀ خودرا به هنر وادب نيز آغازنمود و بانی چنين کاری در دولت بود».

     ما به تمام خلقها ی ایران، ازجمله فارسی زبانان و فرهنگ شان احترام داریم و از آن دوریم که چون نمایندگان بی بی سی به مواضع نژاد پرستانه سقوط کنیم. مخاطب ما فقط آن حلقه های فاشیستی ترک ستیز است که با اتکا به هر خس و خاشاکی افتخارات تاریخی ترکان را به بازی می گیرند و برای شخصیت های تاریخی آنان هویت جعلی ایرانی درست میکنند.

    در پایان این مقاله نمونه هایی از اشعار ترکی مولانا به نقل از "سیری در اشعار ترکی مکتب مولویه" می آوریم. به قول رحمانی فر، اثر مذکور نخستین کارعلمی برای جمع آوری آثار ترکی مولوی میباشد:

  اوسـسـون وارســا ای غافـل            آلـدانـماغـیـل زنهـار مالا

  شول نسنه یه که سن قویوب            گئده رسن اول  گئرو قالا

  سـن زحـمتـیـنی گـؤره سن                 دوره سن دنـیا مالیـنی

  آنلار قالیرلار خرج ائدوب                آنـمـیـــالار زهـی بـــلا

  سنی اونودور دوستلارین                  اوغلون، قیزین،عورتلرین

  اول مالـیـنی اولـــه شــلـر                   حساب ائدوب قـیلدان قـیلا

  قـیلمـایـــالار سـنـه وفـــا                    بونلار بای اولا، سن گدا

  سنین ایچون وئرمیه لر                     بیر پارا ائتمک یوقسولا

  بـیـر دمـلیـغـا آغـلاشــالار                آندان واروپ باغلاشالار

  سنی چوقوره گوموشوب                  تئز دؤنه لر گوله ــ گوله

  اول مال دئدین، مار اولا                   حقا که گورون دار اولا

  هرگز مدد  بولمآ یاسون                    چئوره باقوب ساغا – سولا

  آلـتون ایـسـه آنـدا چـوراق                      اولا سنه اول خوش طوراق

  نئیلر طاشیم قیلد یی یاراق                    آنـــلار سنــه قــارشــو گــلـه

  چـــون اولا الــــونــــده درم                    گـوج یئـتـدوکجه قیلغیل کرم

  ئوگود بو دور که من دئرم                    دولـت آنــیــن ئـوگـــود اولا

 بؤیـلـه بـؤیـوردو لـم یـزل                       بـیـلـیـن بـونـو قـیلـیـن عـمـل

ترک ایـله نـوز طول امـل                       اویـمانـیـز هـر بــیـر بـاطلـه

دنیا اونون، اخرت اونون                        نعمت اونون، محنت اونون

تامو اونون، جنت اونون                         دولـت اونــون فــانـی بــولا

حققا منـه نه مال گـرک                          نه قیل گرک نه قال گرک

دیله گوم ائیو حال گرک                         کـنـدوزونـــو بـیـلـن قــولا

ای شمس دیله حاقدان حاقی                    بیز فانی ییز، اولدور باقی

قامــولار اونــون مـشـتـاقی                     تـا خـود کـو کیمـیـن اولا؟

  همچنان مولانا به سنت شاعران ذواللسانین (ترکی سرا و فارسی گوی) با آمیختن ترکی و فارسی غزل ملمع بدیع و زیبای زیر را سروده است:

 دانی چرا به عالم، یالقیز سنی سئورمن

چون در برم نیایی، اندر غمت اولرمن

من یار با وفایم، برمن جفا قیلورسن

گر تو مرا نخواهی، من خود سنی دیلرمن

روی چو ماه داری، من شاد دل ازآنم

زان شکر لبانت بیر ئوپکنگ دیلرمن

تو همچو شیر مستی، دانی قانیم ایچرسن

من چون سگان کویت، دنبال تو گزرمن

فرمای غمزه ات را تا خون من بریزد

ورنی سنین ألیندن من یارغویا باریرمن

هر دم به خشم گویی، بارغیل منیم قانیمدان

من روی سخت کرده، نزدیک تو دورورمن

روزی نشست خواهم یالقیز سنین قاتیندا

هم سین چاخیر ایچرسن، هم من قمیز چیلرمن

آن شب که خفته باشی مست و خراب شاها

نوشین لبت به دندان قی پی- قی پی توتورمن

روزی که من نبینم آن روی همچو ماهت

جانا نشان کویت از هر کسی سورورمن

ماهی چو شمس تبریز غیبت نمود، گفتند

از دیگری نپرسید، من سؤیله دیم، آریرمن

 مأخذ: کتاب محمد رحمانی فر

در لابلای غزلیات "دیوان شمس" ابیات ترکی زیادی وجود دارد که تا کنون از طرف محققان مولانا شناس جمع آوری و تدوین نگردیده  و با اشعار ترکی دیگری که از سایر منابع به دست آمده کمیت قابل ملاحظه ای را تشکیل میدهد. ما نمونه یی از اشعار ترکی مولانا از دیوان شمس به انتخاب محترم محمد حلیم یارقین تقدیم میکنیم:

گیلاسن بوندا سنه من غرضیم یوق ایشیدور

قالاسن آندا یاوز دور یالونوز قانده قالورسن

چلبی دورقامو دیرلیک چلبه گل نه گیزرسن

چلبی قولارین ایستر چلبی یی نه سالورسن

نه اوغور دور نه اوغور دور چلب آغزینده قیغیرماق

قولاغون آچ قولاغون آچ بولا کیم آندا دولارسن

 

 

 

  

 


بالا
 
بازگشت