غلام سخی ارزگانی
رعایت کرامت انسانی؛ متضمن تحقق نظام انسان سالاری
قسمت چهارم:
تبدیل کردن «بدی» به «نیکی» یا تعویض « دشمنی» به «دوستی» و یا جانشینی «صلح» به جای «جنگ» و امثالهم با استمداد عقل، علم، درایت، صداقت و رهبری شایسته یک اصل گذشت عالمانه انسانی است که حرمت به انسانیت را عملآ به نمایش می گذارد. و به این طور هرگونه زشتی، بدنگری، خیره سری، دشمنی، بدکرداری، خشونت و قتل را از میان دو نفر، خانواده، قبیله، قوم، جامعه، ملت، کشور و جهان بشریت کاهش داده و بالاخیره از بین خواهند برد.
در این مرجع، جانشینی نیکی را به جای بدی این چنین می خوانیم:
«بهترین راه و منطقی ترین روش که قرآن برای تبدیل دشمنی به دوستی نشان می دهد این است که «ادفع بالتی هی احسن»، فصلت/34» انسان بدی را با نیکی پاسخ دهد» و این امر باعث تحریک عاطفه طرف مقابل می گردد. و در نتیجه دشمنی با دوستی تبدیل می گردد.
بیــا تا جهــان را به بــد نسپریــــم
به کوشش همه دست نیکی بریـــم
نباشـــد همی نیـــک و بــد پایـــدار
همــان به کــه نیکی بــود یادگــــار
همـــان گنــج و دینــار و کــاخ بلند
نخواهـــد بـدن مر تــو را سودمــند
فـــریـــدون فـــرخ فرشــــته نبـــود
ز مشک و زعنبر سرشســته نبــود
به داد ودهـــش یافــت آن نیکــویی
توداد ودهش کن فریدون تویی» (1)
ایامیکه عقل با گوهر و خصویات دانش به کار گرفته شد؛ آن گاه عاطفه و هوش انسان به طرف سازندگی متمرکز گردیده و نخله های تساهل، تسامح، گذشت، حوصله، از خودگذری، دیگرپذیری و نظایر این ها تولد و گسترش پیدا می کنند. اینجاست که پاسخ هر تاریکی با نوردانش و خرد تکامل یافته داده می شود. در این برهه، عقل مزین شده با علم «یکه تاز میدان» گردیده و با نور آفتاب هرگونه تاریکی را به روشنایی مبدل خواهد نمود.
یعنی در این صورت، جواب دشمنی با دوستی آگاهانه، دوراندیشانه، صادقانه و خردمندانه ارائه خواهد شد که آهسته آهسته کدورت ها، پلیدی ها، خشونت و خصومت ها از درون انسان زدوده خواهند شد.
در شروع شعرهای کتاب شاهنامه، این گونه انسان به «نیکی» فراخوانده می شود:
همان نیکیــت بایـــد آغاز کرد
چو با نیکنامان بــوی در نبـرد
نکویی به هر جا چو آید به کار
نکویی گزین وز بدی شرم دار» (2 )
شمس الدین محمد حافظ شیرازی، سرآغاز و منبع آسایش و خوشبختی انسان را با ترک دشمنی و در عوض ایجاد و نهادینه سازی دوستی را در بین انسان ها دانسته که این گونه می فرماید:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفست
با دوستــان مروت با دشمنـــان مدارا» (3 )
آیا بر ما انسان ها واجب نیست که پیشنهادات عالمانه و اندرزهای خردمندانه اربابان سخن را آویزه ای گوش و انگیزه ای هوش خودها نماییم تا آگاهانه به شأن انسانی و شوکت انسانیت حرمت بگذراییم؟
معمولآ از زندگانی فردی و خصوصی گرافته تا سطح داخلی کشور خودی و سایر ممالک جهان؛ شاهد تنش ها، خشونت ها، جنگ ها، ویرانی ها، تجاوزها، بی سرنوشتی ها و قتل های جبران ناپذیر انسان ها تا کنون هستیم که در فرجام ظواهر این چنین جنایت و جنگ ختم می گردند.
مثلآ از جمله: دو نفر یک دیگر را تا آن حد می کوبد تا اینکه توانایی فزیکی و خشم روانی هردوی شان به تخلیه برسند؛ آنگاه آن یکی مغلوب و دیگری غالب می گردد. در این ایام اگر کدام میانجی و سلاحگیر مصلح بین هردو طرف مداخله کند، در اینجاه غالب و مغلوب راضی به ختم جنگ می باشند.
اما؛ در آغاز هردو که بر یک موضوع کوچک دعوا داشتند، یا نخواستند و یا نتوانستند که از عقل، مدارا، حوصله و گذشت کار بگیرند؛ و بناء بر ضعف عقل، اخلاق، تعلیم، تربیه خانوادگی وغیره باهم درگیر جنگ شدند که در این صورت هردو کفته، بی غزت، جریحه دار و شرمینده در اطراف خویش شدند.
پس، اگر یک انسان در هر بعد حیات شخصی، خانوادگی، اجتماعی، محیطی، قومی، ملی و کشوری خویش از حد اقل خرد، صبر و فکر کار بیگرد؛ با یقین کامل که در فرجام خساره مند، دردمند و رنجور نخواهد شد.
خلاصه اینکه: «با دوستان مروت با دشمنا مدارا» بر مایه ای خرد، دانش و آگاهی سیاسی- فرهنگی جایگاه ویژه ای در بین جامعه دارد که «دوستی» را جانشین «بدی » می نماید.
ابوالقاسم فردوسی، دوستی را برای تمام جهان بشریت می طلبد و هر انسان را این چنین دعوت به نیکی می دهد:
بیـا تا جهــان را به بـــد نسپریم
به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشــد همی نیــک و بــد پایــدار
همان بی که نیکی بود یادگار» (4 )
مسأله تنها به سر این نیست که دست مهر، محبت و دوستی را به سوی دیگران دراز نماییم؛ بلکه موضوع محوری این است که همه ای ما بعد از خویش عشق ناب به انسان، پارسایی، محبت ورزی، مهرنگری و دوستی آگاهانه، هوشمندانه و عاقلانه را برای آیندگان به میراث بگذاریم تا نسل های آینده نه تنها از آن ها بهره ای لازم ببرند؛ بلکه آن ها نیز به نوبه خود مطابق شرایط زمانی و مکانی شان دوستی ها را بازهم به طرف جمال و کمال خردمندانه تر گسترش بدهند و آن را برای نسل های بعدی انتقال دهند.
اینک در اینجاه به پیشگاه پیرطوس زانو زده و از نصایح عاقلانه و اندرزهای عالمانه وی در مورد تحقق نیکی سود می جوییم:
همه نیکویی پیشه کن گر تـوان
که بر کس نماند جهان جـــاودان
همـــه مردمـــی بایــــد آییـــن تو
همـــه رادی و راســـتی دیــن تو
جوانمــردی از کارها پیشــه کن
همـه نیکویی انــدر اندیشــه کن
ز بــد تا تــوانی سکالــش مکـن
از ایــن مرد دانــنده بشنو سخن
چـو گفتــار و کردار نیــکو کنـی
به گیتــی روان را بی آهــو کنی
همه سر به سر دست نیکی برید
جهان جهـان را به بد مسپرید» (5)
آیا اندرزهای همه ادباء، علمای سازنده دینی، دانشمندان مدنی و اربابان سخن در راستای تزکیه درون و بیرون شخص، جامعه و تمام بشریت مؤثر نیستند و بالاخیره ارج گذاری به حیثیت والای انسان، مقام آدمیت و کلیه انسان های روی زمین نمی باشد؟ آیا در این صورت پیوند خرد با دانش و بالاخیره یکی از محصول هردو، همین «نیکی» نیست که تا خادم آگاهانه انسان گردد؟
«پس، به این صورت اگرعقل در زیر بار جهل، هوس و نظایر آنها رفت؛ آنگاه نتیجه آن برای انسان زیانبار، ناگوار و تباه کننده خواهد بود که به این صورت «بد» تولد می یابد. در ضمن، من جمله انسان از نعمت آزادی طبیعی خویش نیز محروم می گردد. و اگر عقل بر بنیاد معنویت، دانش روز، بصیرت و منطق لازم همراه گردد؛ آن وقت انسان به مفهوم واقعی کلام «آزاد» گردیده و بلاخیره باعث سعادت دنیا و آخرت خویش نیز خواهد گردید. به این ترتیب است که شاهد «زایش» نیکی ها، دوست ها و نظایر این ها در میان خانواده، جامعه، ملت، کشور و کلیه آدمیان خواهیم شد.
آیا بازهم انسان با کمک عقل، بصیرت و مشوره از جمله در روند روابط اجتماعی- سیاسی و اقتصادی- فرهنگی؛ طرح تهداب تعیین سرنوشت عادلانه و دموکراتیک خود، جامعه و کشور خویش را نمی ریزاند؟
پس بیایید که بر بنیاد ارزش های دینی، داشته های بشری، مدنی، علمی، بارقه آگاهی، غنای فرهنگی و... ضرورت زمان در «تولید و ترویج کاربرد فرهنگ عقلانی» در همه امور زندگانی خویش اقدام ورزیم تا تدریجآ نخله های «انسان سالاری» در روابط انسان های روی زمین و به ویژه در افغانستان خلق و مسلط گردند و کشور ما از این «بحران سرطانی» تدریجآ نجات یابد.
پس، عملا ثابت می گردد که با به کارگیری «درست عقل»، سعادت نصیب دنیا و آخرت یک انسان می گردد. و برعکس، با به کارگیری «نادرست عقل»، هردو جهان یک انسان، ظلمانی و دوزخی می شوند.
با بکارگیری عالمانه از عقل منجمله در امر تعیین سرنوشت در انتخابات دموکراتیک یکی از نیازمندی های حیاتی برای هر انسان روی زمین و به خصوص برای مردم افغانستان می باشد که باید عملی گردد تا تدریجآ گام های استوار را به طرف تحقق جامعه مدنی، همبستگی مذهبی، وحدت ملی، دولت مستقل ملی و دموکراسی برداریم.» (6)
در سوره بقره تأکید گردیده که تا نیکویی کنید:
«.... واحسنوآ ان الله یحب المحسنین. (بقره/ 195) ترجمه:( .... و نیکویی کنید که خدا نیکوکارانرا دوست دارد.) (7)
این دستور خداوندی ابعاد سازنده و گسترده ای اجتماعی ندارد؟
داشته های دیگری اربابان فرهنگ و دانش در مورد خرد:
از این منبع در مورد خرد چنین آمده است که باهم می خوانیم:
«سرایشگر دیگر در این سرود خویش نگاه به خرد نموده و آنگاه مفدیت آنرا اینگونه بر می تابد:
نخست آفریــنش خــرد را شنــاس
نگهبـــان جانـست و او ناسپـاس
خــرد چشــم جانست چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری ( 8)
مسلمآ که منظور شاعر از خرد «خام» نیست؛ بلکه هدف وی از خرد «پخته» یعنی، خرد که بر مایه و پایه ای علم و غنای فرهنگی- سیاسی سازنده آبدیده باشد، است.
سنایی غزنوی در عصر طلایی حاکمیت تورکتباران افغانستان، خرد را یک ثرؤت ناتمام انسان و انسانیت دانسته که بلاخیره انسان را به عالی ترین قله پیشرفت و معنویت خواهد رسانید:
هرچه در زیر چرخ نیک و بدند
خوشــه چینــان خرمـــن خردند
جســم را جـــان و برد باری ده
نفس را علـــم بخش و یاری ده
عقـــل را راه حـــق دلیل تو بس
عقـــل هر جایگه خلیل تـو بس» (9)
فروغ هستی در فراخستان عقلانیت و علم عصر از جهت دیگری توجه به ارزش دانش و خرد داشته و آنرا چنان بذر پوینده معرفی می دارد که همیشه برای مردم بازده شایسته ای را به بار می آورد:
من بذر امید در جهان کاشتـه ام
تخم خرد و فکر جوان کاشـته ام
دانم که زند جوانه امــید وطن
دردانه برای مردمـــان کاشته ام ( 10)
شرایط همیش به یک منوال نیستند. چنانچه گویند که:« جهان همواره در تغییر است»، که عملآ صحت دارد. قبل از همه غرض مداوای دردهای جامعه، باید با زیربنای دانش و خرد شناخت بنیادی از اوضاع مادی، معنوی، اجتماعی، جغرافیوی، روانی وغیره جامعه حاصل گردد و بعد با برنامه سازنده و مؤثر در حل معضله و بحران اقدام ورزید که این همان فکرجوان است، برای مداوای درد جامعه.
با ادامه سرودهای عالمانه، عارفانه و ماندگار فردوسی که در عصر شکوهمند و طلایی غزنویان تورکتباران افغانستان سروده است، این هم کلام دیگری در زمینه خرد دارد که چنین است:
بنـــام خداوند جــــــان و خرد
گزین برتر اندیشه برنــــــگذرد ( 11)
از چشم انداز عقل، انسان بر مبنای علم، دانش و عمل قابل تشخیص و شناخت می باشد و آن گاه، صاحب حرمت و شأن تکاملی دوام دار می گردد:
مر چشــم خــرد را ز علــم بهــتر
ای پور پــدر هیــچ توتیـا نــیست
گر بر دل تـو عــقل پادشــاه است
بهتر ز تو در عقــل پادشاه نیست
چون دین و خرد هستمان چه باک
گر ملکت دنیا به دست ما نیست»(12)
پس، عملآ به اثبات رسیده که انسان به وسیله دانش از اسارت جهل «آزاد» می گردد و این آزادی، انسان را بر مایه و پایه علم و خرد تا آن حد رشد می دهد تا به عنوان «جانشین آفریدگار» به روی زمین خدا عرض اندام نماید و تا کرامت انسانی و انسانیت با آخرین قله ترقی برسند.
مضاف برآن، کسی از راه فراگیری دانش صاحب عقل پخته و ناب گردید؛ مسلمآ که به طور خردمندانه و عالمانه مالک گوهر دین و دیانت نیز می شود که در این وجه، محتوای رعایت کرامت انسانی گسترش یافته و به قله ای معنویت گام خواهد گذاشت.
از این منبع، نقش خرد را در مورد ارج گذاری کرامت انسانی و غنامندی محتوای انسانیت چنین می خوانیم:
«در اینجاه فردوسی ارزش های بشری را به نام نیکویی ها لقب داده که مضاف برآن، خرد و علم را «سرتاج» همه دست آوردهای عالم بشریت قلمداد می کند و همچنان در کلام اخیر خویش آن را گنج آگنده از ثرؤت می داند که مقصودش همانا «گنج» معنوی بی پایان برای نسل موجود و آیندگان می باشد. کوتاه کلام اینکه، این هم شما و این هم سخن عارف بزرگوار فردوسی که در عصر طلایی حاکمیت تورکتباران ( غزنویان) افغانستان سروده است:
خــرد بر همــه نیکوییها سر است
توچیزی مدان کز خــرد برتر است
دلـــی کــز خــرد گــردد آراستـــــــه
چو گنجی بــود پــر زر و خواسـته (13)
در باور اسدی، خرد این گونه مورد ستایش و قدردانی قرار گرفته است:
هرآن کس که نـادان و بی رای و بـن
نه در کار او ســـود و نی در سخـــن
درختیش دان خشک و بی برگ و بر
کــه جــز سوخــتن را نشـــاید دگـــر
ز دانــا سـزد پرســـش و جستجـوی
کسی کــــو ندانــد مپرسیـــد از اوی
خردمنــد اگــر باغم و بی کس است
خرد غمگســار و کـس او بس است
بــود مــرده هرکــس که نـــادان بود
کـه بی دانـــشی مـــردن جـان بـود» (14)
«سرایشگر دیگر در این سرود خویش نگاه به خرد نموده و آنگاه مفدیت آنرا اینگونه بر می تابد:
نخست آفرینش خـــرد را شنــاس
نگهبـــان جانست و او ناسپــاس
خرد چشم جانست چـــون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری ( 15)
ناگفته نماند که انسان بی خرد و جاهل در قید اسارت بوده و انسان با خرد از زندان اسارت و جهل «آزاد» می باشد. شاعر در زمینه چنین کلام زیبا دارد:
بی خــرد گــرچـه رهــا بــاشــد در بنــد بـود
باخرد گرچه بود بسته چنان دان که رهاست»(16)
آیا ما در حیات روزمره خودها، شاهد اسارت و آزادی در جامعه نیستیم؟
بهره گیری دانش از چشم انداز شعرا به مقصد احترام به کرامت انسانی و انیسانیت:
سرایشگران؛ ارج گذاری به کرامت انسان و شأن انسانیت را محصول دانش، آگاهی دورانساز، علم و مبارزات خسته ناپذیر و درازمدت فرهنگی شخص خود انسان از آغاز تولد انسان به بعد می دانند تا طلوع باورها، عقاید و اندیشه های سازنده در «رگ رگ انسان» خلق و گسترش پیدا نمایند و خرد انسان را تکامل دهند. در این صورت، اربابان دانش، سخن و فرهنگ خلاق توجه عظیمی به سرنوشت انسان نموده و از طریق کلام های نظمی، نثری و غیره خویش به انسان و انسانیت خدمات بزرگ و فراموش ناشدنی را کرده که تاریخ تمدن بشریت بدان مباهات بی پایان دارد. یعنی؛ هر شاعر در عصر خویش، چراغ دانش را به دست انسان داده تا به وسیله آن بی خردی، بی دانشی و هرگونه جهل را از نهاد خویش بزداید و خود را از «اسارت و اسارت ها»، «آزاد» سازد که ماهیئت انسان با آن حد از معراج کمال و جمال لازم برسد تا شایستگی عملی «وکالت خدا» را در روی کرۀ خاکی حاصل دارد.
بازهم فردوسی این گونه سروده ماندگار خویش به خاطر ارج گذاری به دانش برای بشریت به میراث گذاشته است:
«درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را» (17)
شاعر در این مصرع خود تأکید بر آموختن علم دارد:
چـو شمع از پـی علـم بایـــد گـداخــت
که بی علم نتوان خدا را شناخت » (18)
موزون با همین کلام شاعر یک ضرب المثلی هم داریم که گویند:
« خود شناسی و خدا شناسی.»؛ یعنی با کمک دانش است که خداوند قابل شناخت می گردد.
این نتیجه و برکت سواد است که امروز جهان با این وسعت طبیعی، بزرگی و پهنایی آن به یک «دهکدهء» تبدیل شده که از جمله با ابزاهای دیداری، ماهواریی، مخابراتی، شنیداری، تصویری و... با کمترین وقت انسان را از دورترین گوشه و کنار دنیا مطلع می سازند.
پس در ارتباط همین ضرب المثل که: « آدم ناخوانده کوره»، به سراغ فردوسی عارف و سخنور بزرگ می رویم که او نسخه خود را اینگونه در جهت مداوای جهل و بی سوادی پیشنهاد می کند:
توانــا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنــا بود ( 19)
جامی یکی دیگری از شعرای طرازاول ادب و سخن است که کلامش را به خاطر علاج درد بی سوادی و جهل یک فرد، اجتماع و جامعه به این صورت پیشکش می نماید:
علم بـال است مـرغ جانـت را
بر سپـهر او برد روانــت را
علم نور است و جهــل تاریکی
علـم راهـت برد به باریــکی
بود معلــوم هر آزاده و بــنده
که نادان مرده و داناست زنده ( 20)
جامی، علم را به بال تشبه نموده است. همان طوریکه بال، پرنده را به منزل مقصود می رساند؛ آنگاه علم هم انسان را از بی دانشی، جمود نگری و بی سواد نجات داده و راه و رسم مدنیت، آزاد اندیشی، ترقی، خود باوری، سعادت، خودسازی و پیشرفت را برایش می گشاید. در ضمن شاعر، علم را به نور تشبه نموده که تاریکی ذهنی مردم را روشن نموده و ابرهای دودگین جامعه را برطرف می سازد. و در اخیر نادان را «مرده» و دانا را «زنده» خطاب کرده که عملآ در جامعه قومیت زده و فرهنگ قبیلوی مبتلا به چنین سرطان می باشد. یعنی یک دانشمند ولو که جسمآ مرده هم باشد و از آنجائیکه او در حیات خود یک «ارزش» اجتماعی، یا علمی، یا هنری و امثالهم را برای انسان ها به میراث مانده است؛ او بازهم «زنده و جاوید» بوده و نام دانشمند ورد زبان ها است.
شاعر دیگر هم اسدی است که آدم بی سواد و نادان را مورد نقد قرار داده و آن شخص را به مردهء تشبیه می کند که بر اثر بی سوادی و بی دانشی در واقعیت امر جسمش نمرده؛ بلکه اصلآ «روانش» مرده است. یعنی ذهنش اسیر جهل و نادانی می باشد که جسمش مردهء بیجان، بی روح و بدون ارزش آفرینی در جامعه است.
این شاعر کلامش را اینگونه اداء می نماید که بار مبارزه با جهل را نیز به خود حمل می دارد:
بود مرده هر کس که نادان بود
که بی دانشی مردن جان بود ( 21)
مثلا کسانی که با هر طریقی ممکن به ریزش خون انسان، سوزاندن نهادهای فرهنگی، تعلیمی، اداری، تولیدی، آسایشی و... در افغانستان و یا هر جای دیگر دنیا دست می برند؛ در واقعیت امر از لحاظ روانی و فکری مرده اند که با جهل خودها نه تنها باعث کشتار افراد ملکی، نظامی، نیروهای خارجی، ویرانی آبادی ها و نهادهای تولیدی میهن ما می گردند؛ بلکه عده ای از آنان با اعمال انتحاری خود و دیگران را نیز به قتل می رسانند.
جامی هم کلامش را در زمینه نادان و دانا اختصاص داده و چنین می سراید:
بــود معلــوم هــر آزاد و بنـــده
که نادان مرده و داناست زنده ( 22)
عملا در جامعه چنین است که شخص دانا بر مبنای تعلیم و علم «آزادی» را نصیب خود و جامعه اش می نماید. و نادان بر پایه جهل خویش «بندگی» را حاصل نموده که دشمن حیات خود و مردمش می گردد. کارکردها و عملیات انتحاری و تروریستان طالبی، القاعده و سایر همکاران شان عملآ در جهت کشتن انسان ها به خصوص در افغانستان است که اینهم بیانگر یک «بندگی» ویژه ای اسلام نماهای کنونی در جهان اسلام می باشد که دین اسلام را نیز به مسخره گرفته اند.
سرایشگر دیگری اوحدی است که علم را نه تنها عامل رفع بی سوادی و جهل معرفی می دارد؛ بلکه از آن هم فراتر رفته و تأکید بر ماندگار بودن دانش و علم پس از مرگ انسان نیز می کند:
علم را دزد برد نتــواند
به اجل نیز مرد نتــواند ( 23)
واقعیت امر هم اینست که دانش بشری نه تنها قابل دزدی نیست؛ بلکه در انحصار شخص هم قرار نمی گیرد. مثلآ یکی از ارزش های دانش بشری «نور برق» است که خالقش آنرا، نه در حیاتش در انحصار خود قرار داده و نه با خود به گور برده و حال در خدمت عموم بشریت قرار دارد. اگر فرض گردد که چند ساعتی در یک کشور، دستگاه تولیدی، ادارات دولتی، کانون خانوادگی و... «برق» نباشد؛ آیا همه برنامه ها و نظام اجتماعی جامعه برهم نمی خورند؟ آیا بازهم نمی پذیریم که علم هرگز مرگ ندارد، دزدی نمی شود و ماندگار می باشد؟
این فردوسی در این قسمت از کلامش به توصیف از دانش برخواسته و مسلمانان را به تعلیم تشویق داشته است:
ز دانــش بسازیــم کــــاخی بلند
که آز باد و باران نیاید گزند» (24)
عملا وقتی که یک خانه با تهداب علمی و اساسی ساخته و سر به فلک می کشد؛ آن وقت است که از گزند آب و باران در امان می باشد. و همچنان اگر زیربنای نظام اجتماعی، مادی و معنوی جامعه که مبتنی بر خرد عصر و دانش طرازنوین روزگار ما آباد گردد؛ آن وقت این چنین جامعه از دست برد دژ ستمگران، ستیزشگران تمدن، قافله سالاران جهل، دژاندیشان عصر حجر و سایر دشمنان اش محفوظ خواهد بود.
محمود طرزی خطاب به مسلمانان چنین می گوید:
مسلمانان! بیــاموزیــد عرفــان
گذارید این همه بطلان حرمـان
میاسایید یکــدم ، زود پـوییــد
پی علم و هنر تـا چین و جاپان ( 25)
این شاعر به نسبت بیسوادی و فقر فرهنگی ویژه یی که در بین مسلمانان در آن زمان مسلط بودند، اینجاست که او فریاد برآورده و مردم مسلمان را به آموختین دانش و عرفان تأکید می نماید؛ زیرا که این سرایشگر از عقب ماندگی های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی مسلمانان شدیدا رنجیده و به خوبی می دانست که جهالت و بیسوادی در میان مسلمانان تا آن حد عمیق است که استبدادیان، استحمارگران و استثمارگران حتا همه هستی ها و میکانیزم جامعه را در حیطۀ اسارت خود ها دارند.
دقیقا یکی از انگیزه ها و عوامل فقر جوامع اسلامی اینست که عملآ دین با دولت یکجا گردیده و دین در خدمت نظام های استبدادی و خودکامگان عصر قرار دارد. یعنی، از دین همواره سوء استفاده صورت گرفته شده و هنوز هم می شود. ستمگران، طبقات حاکمه و مدنیت ستیزان با همه ساز و برگ خویش از دین در مقابل مخالفین، دیگراندیشان، ملیگرایان، مدنیت خواهان، خرد ورزان و تحول طلبان سود جسته و دین را هم بدنام نموده اند.
آیا با رهایی دین از «اسارت» دولت، ستمگران و دکانداران دینی؛ منجمله زمینه های بلوغ آزادی، شکوهمندی اجتماعی، رشد اقتصادی و پویایی فرهنگی جامعه به خصوص در ممالک اسلامی و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی میسر نمی گردد؟
آیا با «جدایی» دین از سیاست؛ ارزش های دینی مردم بدون استفاده های شخصی و سیاسی زمامداران مستبد دولتی، اشرافیت مذهبی دربار، استثمارگران، طبقات حاکمه، دلالان مذهبی و نظایر آن در متن جامعه حفظ نخواهند شد و آن گاه مسلمانان مستقیمآ با خداوند پیوند آگاهانه نخواهند یافت؟
مسلمآ وقتیکه دین از سوء استفاده دولتمداران، درباریان، دژ ستمگرانه هیأت حاکمه، جهل پرستان و... با زیر بنای دانش و منطق عصر نجات یابد؛ بدین معنا است که مردم به «داشتن» اختیار خون بدن خودها مسلط می گردند. یعنی «آزادی» دین از اسارت سیاست استبداد، دژآهنگان حاکم و قلدران عصر به معنای «نجات» خون بدن انسان از حیطه انحصار خون آشامان و معامله گران دینی در کلیه مناسبات جامعه می باشد. پس آیا با آزادی دین از حیطه اسارت سیاست و دولت؛ آنگاه مرگ دکانداران دینی و همقطاران شان فرا نخواهد رسید؟ آیا با جدایی دین از دولت؛ مردم عملآ صاحب دین و حافظ دین خویش در تمام روابط جامعه نخواهند شد؟ آیا با جدایی دین از دولت؛ منجمله نطفه های آزادی، کثرتگرایی، مدنیت، عدالت اجتماعی، رشد زیربنای مادی، بلوغ سیاسی، شکوهمندی فرهنگی و... در تمام مناسبات اجتماعی جامعه ایجاد و نهادینه نخواهند گردید؟» (26)
آن عده کسانیکه در نقاب دین، مردم را مورد استثمار، استحمار، استعمار و استبداد قرار می دهند، عملآ دین فروشان هستند. حافظ در مورد دلالان دینی چنین گوید:
حفاظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تــزویــر مکــن چــون دیــگران قــــرآن را»
آیا کسانیکه دین را با سیاست منحوس دولت دخیل می سازند؛ در پوشش دین استفاده های شخصی، سلیقوی، سیاسی، قبیلوی، قومی، نژادی وغیره را به نفع خودها و به ضرر منافع ملی کشورش نمی کنند؟
آیا تزئین خرد بر پایه دانش به معنای انسانی سازی سیاست در جهت تحقق همه حقوق عادلانه اجتماعی- سیاسی و فرهنگی- اقتصادی طبقات محکوم جامعه و همه افراد جامعه افغانستان نخواهد بود؟ آیا انسانی ساختن سیاست کنونی دولت جمهوری اسلامی افغانستان به معنای به محاکمه کشاندن کلیه مفسدین ادارای، ناقضین حقوق بشر و قاتلان مردم در دادگاه مردمی نخواهد بود؟
«شاعر شهیر دیگر ناصر خسرو است که نهصد سال قبل از امروز اهمیت دانش را اینگونه در برابر جهل و بسیوادی قرار می دهد:
درخـت تو گر بار دانـش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را ( 28)
این سرایشگر شخص دانا و فرد نادان را باهم مقایسه نموده و با زبان ساده اهمیت سواد و دانش و مضار بیسوادی و جهل را به صورت ذیل به تصویر کشده است که با شما خوانندگان گرانقدر و عزیز خویش به خوانش می گیریم:
دوستی با مـردم دانــا نــکوست
دشمن دانا به از نادان دوست
دشمــن دانــــا بلنــدت می کنـــد
بر زمینت می زند نادان دوست
دشمــن دانـــا نیـــــازارد تــــرا
گر بیـازارد ترا نـادان دوسـت
هرچند که دانش دارای نقش محوری در جامعه می باشد. ولی با آنهم دانش، پیروزی بیشتر را در عرصه گفتگوها و مشوره ها با همقطاران، مخاطبین و جمع از مردم حاصل کرده می تواند:
هر که را دانش است بسیاری
نکنــــد بی مشـــاورت کاری
این هم شما و این هم کلام شاعر شیرین سخن دیگری عصر که در وصف دانش چنین گوید:
هرآنکـــس ز دانــش برد توشــه ای
«جهان» است بنشسته در گوشه ای
این شاعر از این زاویه به ارزش دانش پرداخته و تأکید می کند که دانش، روح انسان را از آلودگی ها تزکیه و پالایش می نماید:
روان چون ز دانش شد آراستـــــه
«جهان» بود پر ز هر خواستـــه ( 29)
فردوسی بزرگوار، انسان ها را در مورد آموختن دانش و بعد اعمال راستی با یک دیگری این گونه توصیه می کند:
ره دانشــی گیرو پـس راستی
کزین دو نگیرد کسی کاستی» (30 )
به خاطر فراگیری دانش باید همه مشکلات را تحمل کرد و کلیه تلخی ها را باید چشید؛ تا با مسلح شدن علم و دانش در خدمت انسان و تکامل محتوای والای انسانیت قرار گرفت و آن گاه پس از خداوند، انسان با شایسته ترین شیوه و ابزار بر این کره خاکی فرمان روایی خواهد نمود. شاعر در مورد فراگرفتن علم چنین گوید:
چنین گفـت داننده دهقـــان پیر
که دانـش بود مرد را دستگیر
غم و شــادمانی ببایـــد کشـید
زهر شور و تلخی بباید چشید
جـــوانـــان دانـــنده بــا هنـــر
نیگیرند بی آزمایش سپر» (31)
آیا برای همه انسان ها و به خصوص برای مردم افغانستان قبیلوی و جنگ زده کاملآ واجب نیست که بیش ترین زحمات، عالی ترین حوصله مندی و زیادترین تلاش ها را به خاطر آموختن دانش و علوم به خرچ بدهند تا آینده کشور شان تابان و شگوفان گردد؟
حرمت نهایت عالمانه مولانا نسبت به کرامت انسانی:
مسلمآ، انسان در میان مخلوقات ذات اقدس الهای آنقدر بزرگ و با اهمیت قرار داده شده که خداوند به انسان کرامت خاص را اعطا فرموده است. سردار سخن حضرت مولانا، عشق خویش را هم نسبت به انسان و احترام به کرامت انسانی بر بنیاد باورهای انسانی، دینی، مدنی و فرهنگی خود اینگونه بیان می دارد:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسـانم آرزوست
در این مورد همه داشته های شایسته دینی، فلسفی، قانونی، حقوقی، اقتصادی، ادبی، اجتماعی، هنری، سیاسی، روانی، فرهنگی وغیره در راستای احترام به شأن و کرامت انسانی چرخ می زنند. در این زمینه من جمله از نگاشته آقای ملک ستیز دانشمند امور حقوق بین المللی چنین می خوانیم که:
«سخن از حق است؛ سخن از عدالت است؛ و سخن از کرامت انسانی است؛ کرامتی، که تجلی ارادهء حق تعالی است، عطیهء مقدسی است، که به انسان هدیه شده است، تا بتواند خود را هرچه شگوفاتر و متکاملتر سازد و به مسؤولیتی که در قبال وجدان خویش و نوع بشر دارد، عمل نماید.»
عشق و احترام سعدی نسبت به انسان:
باور نهایت ماندگار و ارزشمند شیخ سعدی بزگوار نسبت به اهمیت انسان، احترام به کرامت والای انسانیت و انسان محوری چنین می باشد:
بنــی آدم اعضـــای یکدیگرنـد
که در آفرینش ز یک گوهرنـد
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دیگر عضــوها را نمانــد قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشــاید کــه نامـت نهند آدمی
حتا، در سرلوحه سازمان ملل متحد نیز همین شعر سعدی خودنمایی می کند.
مخاطب حافظ، انسان ها است:
حافظ، انسان ها را دعوت می کند تا با دید طرازنوین عصر و ضرورت زمان، طرح جدید را در راستای نوآورهای سازنده، ماندگار، منطقی و عقلانی در خدمت انسان و انسانیت خلق نموده و تا انسان ها از این مصائب عظیم روزگار نجات یافته و بالاخیره به طرف جمال و کمال انسانی نایل آیند. این کلام حافظ در قدم نخست آویزه گوش، هوش و خرد انسان های دانشمند، مدنیت پرور، آزادی خواه، تحول طلب و پیکارگر در خدمت بشریت خواهد بود.
بیا تا گــل برافشانــیم و می در ساغــر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم» (32 )
دقیقآ با ا ستمداد عقل تکامل یافته و علم عصری است که طرح های جدید به پاسخ «ضرورت زمان» داده خواهد شد که از جمله یکی هم، احترام کرامت انسانی انسان های روی زمین می باشد.
حرمت به کرامت انسان در برگه ای قانون:
امروز در صفحه اول تمام قوانین اساسی کشورهای جهان و به ویژه در قانون اساسی افغانستان بر اصل رعایت کرامت انسانی تأکید شدید صورت گرفته است که یک اصل نهایت ارزشمند و پذیرفته شده بین المللی نیز می باشد.
در اینجاه می دانیم که احترام به کرامت انسانی بدون آزادی، طلوع آگاهی، تقوا، امانت داری، پرهیزگاری و امثالهم مفهوم واقع شده نمی تواند و همه متمم یک دیگر می باشند که به انسان «شأن» تکاملی و جاویدان می بخشد. یعنی، آن کرامت را که خداوند به انسان اعطا فرموده، بالاتر و با ارزش تر از هر قانون زمینی در مورد فرزندان حضرت آدم (ع) می باشد.
در مادهء بیست و چهارم قانون اساسی افغانستان نیز بر اصل رعایت کرامت انسانی توجه جدی دارد:
«آزادی و کرامت انسان از تعرض مصون است.
دولت به احترام و حمایت آزادی و کرامت انسان مکلف می باشد.» (33 )
آیا رعایت این ماده قانون اساسی کشور، اصل باورهای انسانیت را در برابر تمایلات منحط قبیلوی، قومی، نژادی، سمتی، زبانی، جنسیتی و نظایر آن طرح و ترویج نمی نماید؟ آیا در این ماده، حق آزادی و رعایت کرامت انسانی لازم و ملزوم یک دیگر نمی باشد؟ آیا رعایت به کرامت انسانی تمام مردم افغانستان در شرایط کنونی واقعیت دارد؟ آیا خیلی از حلقات خارجی و زمامداران جمهوری اسلامی افغانستان احترام عملی به قانون کشور ما و رعایت کرامت انسانی تمام مردم بی دفاع ما دارند و یا از آن تعمدآ تخطی می کنند؟
احترام به کرامت انسانی از منظر اعلامیه جهانی حقوق بشر:
در ماده دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر این گونه از حق کرامت انسانی یک انسان حمایت عریان صورت گرفته است:
«هر كس می تواند بدون هیچ گونه تمایز، خصوصا از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر و همچنین ملیت ها، وضع اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر موقعیت دیگر، از تمام حقوق و كلیه آزادی هایئكه در اعلامیه حاضر ذكر شده است، بهره مند گردد.
بر علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد كه مبتنی بر وضع سیاسی، اداری و قضایی یا بین المللی كشور یا سرزمینی كه شخص به آن تعلق دارد، خواه این كشور مستقل، تحت قیومیت یا غیر خود مختار بوده یا حاكمیت ان به شكلی محدود شده باشد .» (34)
فرزانه گرانقدر جناب ملک ستیز شخصیت آگاه امور حقوق بین المللی چنین می نگارد:
«هیچ کس نمی تواند این عطیهء الهی را سلب نماید. امتیاز انسان در انسانیت، شرف و آزادگی اوست و معاملهء انسانها باید از معاملهء موجودات دیگر فرق داشته باشد.» (35)
در ماده اول اعلامیه جهانی حقوق بشر از نگارش آقای ملک ستیز، چنین آمده است:
« تمامی افراد بشر آزاد به دنیا می آیند و در کرامت و حقوق باهم برابرند؛ همه از موهبت خرد و وجدان برخوردارند و باید باهم برادروار رفتار کنند.» (36)
آیا در این اعلامیه جهانی حقوق بشر، رعایت همه حقوق اتباع کشورهای جهان منعکس کننده احترام به کرامت والای انسانی در ابعاد بین المللی نمی باشد؟
آیا تحفظ آزادی، کرامت انسانی و حقوقی یک انسان، یک جامعه، یک ملت در سراسر گیتی یکی از «نیاز محوری» بشریت جهان معاصر به حساب نمی آید که از اوامر الهی گرفته تا قوانین مدنی جهانی بر رعایت کرامت انسانی تأکید می نمایند؟
«انسان، قابلیت گزینش و تصمیمگیری عقلانی دارد و دیگر جانواران چنین نیست. پس انسان، مستحق فضلیت، شرف و کرامتی است، که اورا از دیگر موجودات ممتاز و مبرا می سازد.» (37)
پس، آیا رعایت و حفظ کرامت انسان و ارزش های انسانیت، عقلانیت، مدنیت و نظایر این ها در کلیه مناسبات اجتماعی و منجمله در محور ارگان های دولتی یک اصل ارزشمند دیگری برای همه انسان ها و به ویژه برای مردم افغانستان نمی باشد؟ آیا با حفظ کرامت انسانی و حقوق انسان با گوهر عقلانیت و علم در تمام روابط اجتماعی انسان ها؛ آنگاه تبعیض، استبداد، جهل، عقل گریزی و سایر ناگواری ها به طرف زوال نخواهند رفت؟ آیا احترام خردمندانه به کرامت انسانی، همه انسان ها را در محتوای شان زنده، رشد یابنده، پویا، خلاق و سعادتمند نگه نخواهند داشت؟ آیا بالاخره این وظیفه امت اسلام نیست که بر اساس ارزش های دینی، انسانی و همچنان با زیربنای علم، عقل، منطق و خرد به سود انسان های روی زمین گام های استوار و شکست ناپذیر را بردارد؟ آیا وظیفه قانونی دولتمداران جمهوری اسلامی افغانستان نیست که حقوق عادلانه تمام اقوام و مردم کشور را به طور قانونی، یکسان و عادلانه رعایت نمایند؟
پس، احترام به کرامت انسانی بر اساس دستورات دینی، قوانین ملی، قوانین بین المللی، میثاق های جهانی، حقوق بشر، عقلانیت و دانش امروزی یک اصلی دیگری در کلیه امور انسان ها می باشد که با تحقق آگاهانه و هوشمندانه آن دریچه های خوش بختی برای انسان ها گشوده شده و از جمله شفافیت اداری، شایسته سالاری، عقلانیت سیاسی، قانون مداری و نظایر این ها در آینده کشور ما نیز تضمین خواهند شد.
فرجام:
انسان به نام اشرف المخلوقات خلق و یاد گردیده و نعمات فراوان خداوندی هم نصیب انسان گردیده اند. انسان با ویژگی ها، ماهیئت و خصوصیت خویش یک جنبنده محرک و پویا می باشد که با تلاش و مبارزه خودجوش خودش نه تنها باعث بقای خود گردیده؛ بلکه نسل به نسل نیز تکامل یافته که بالاخیره تا عصر ما رسیده است.
جهش انسان در محیط ماحولش، عقل اورا به فعالیت واداشت و توانمندی تفکر و خرد اورا افزایش بخشیده است؛ ولی با وجود آن هم، در این قرن 21 حتا در کشورهای متمدن پیش رفته صنتعتی تا هنوز نیز به مفهوم اصلی کلام، کرامت انسانی رعایت نمی گردد. و انسان فرودست از سوی یک مشت اقلیت فرادستان، استثمارگران، استعمارگران، استحمارگران و کلیه سرمایه داران مورد تظلم و بهره کشی های گوناگون قرار می گیرند.
نقض حقوق انسان، برگ های خیلی تاریخی و طولانی در جوامع بشری دارد که از جمله آیه های شریفه را در مورد کرامت انسانی نیز نقل گردید. افزون برآن، نمونه های کلام از سرایشگران عصر را در باره رعایت کرامت انسانی و انسانیت از چشم اندازهای مختلف نیز بیان شد. که منظور نهایی تحقق باورها و بلاخیره نظام مردم سالاری را نخست در هر کشور و بعد تدریجآ نظام انسان سالاری را در سراسر جهان می رساند.
در اوضاع بحران کنونی افغانستان، ما نباید آیه های یأس و ناامیدی بی مورد را برای مردم خویش بخوانیم. عقلانی خواهد بود که مردم و دولتمداران را حتا پس از خروج نیرهای خارجی سال 2014 میلادی نیز تشویق و حمایت نماییم که متکی به ذات اقدس الهی و امکانات خودی خویش در برابر هرگونه ناهنجاری ها، تروریزم، ناملایمات و بحران های موجود کشور مشترکآ باهم مبارزه نمایند تا به پای خویش ایستاده شوند.
طبق وعده خداوندی؛ هر گاه خود یک جامعه و مردم تغییری را در حال خویش ایجاد نکنند، خداوند هم به آن ها کمک نخواهد کرد. پس، بیایید که صادقانه، آگاهانه، خردمندانه، میهن دوستانه، مسؤلانه مشترکآ در جهت نجات افغانستان از منجلاب تلاش و مبارزه نماییم تا بیش از این در پیش گاه خداوند، وجدان بشریت و مردم افغانستان شرمینده نباشیم.
در شرایط کنونی ما در افغانستان قبیلوی جنگ زده، خواهان تطبیق قوانین نافذه ای کشور، نابودی کشت کوکنار، به محاکمه سپردن مفسدین اداری، از بین بردن عوامل تروریزم، اصلاحات بنیادی در تمام نهادهای دولتی، رعایت عادلانه حقوق اقوام در محور ارگان های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری، اقتصادی وغیره می باشیم. تا از این طریق نه تنها پیش زمینه های مبارزات سرنوشت علیه کلیه بحران های کشور عملآ حاصل گردند؛ بلکه از کمک های جامعه جهانی، امضای پیمان های استراتژیک با یک عده از کشورهای جهانی، منطقه و همسایه با افغانستان؛ حد اکثر استفاده را به سود آبادی افغانستان برداریم تا ریشه های تروریزم، جهل، فقر، بیکاری، عقب مانی، مواد مخدر، قاچاق، قانون گریزی، قبیله نگری، قومگرایی، زن ستیزی و نظایر آن ها در سراسر کشور خشکانیده شوند.
و من الله توفیق
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه 27 عقرب 1391 خورشيدی برابر با 17 نومبر 2012 ميلادی
--------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1)- ص 40 «آشیانه محبت»/ تألیف: عبدالحمید محمدی- معصومه حسنی/ تاریخ چاپ: اول/ زمستان 1389 / ناشر: انتشارات وحدت بخش.
(2 )- ص 62 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(3 ) – ص 175 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(4 )- ص 63 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(5) – ص 65 و 66« سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(6) - «مکث مختصر در مورد انتخابات» / تألیف: غلام سخی ارزگانی / ماه دلو 1389 خورشیدی برابر با (ماه جنوری سال ۲۰۱۱ میلادی)/ کابل افغانستان
(7) – ص 756 «تفصیل آیات القرآن الحکیم» /گردآورنده: ژول لابوم با انضمام کتاب المستدرک/ گردآورنده: ادوارد مونتیه/ مترجم از فرانسه بعربی: محمد فواد عبدالباقی/ ترجمه فارسی آیات قرآن از: آقای حاج شیخ مهدی الهی قمشه استاد دانشگاه تهران با مقدمه دانشمند محترم آقای شعرانی/ از انتشارات: کتابفروشی اسلامیه تهران
( 8) سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول/ نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(9) – ص 182 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
( 10) سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول/ نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 11) - سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول/ نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(12) - ص 160 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(13)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(14) – ص 62 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
( 15)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(16) - ص 160 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(17) – ص 160 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(18) – سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 19)- ص 40 «امثال و حکم مردم هزاره»، گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری، چاپ اول: 1380/ « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان»/ نویسنده: غلام سخی ارزگانی/ سایت های کاتب هزاره، آریایی و.../ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 20)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 21)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 22)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 23)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(24)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 25)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(26) - سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(27) – ص 168 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
( 28)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده: انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
( 29)- سایت های کاتب هزاره، آریایی وغیره « گنجینه های از فرهنگ عامیانه مردم افغانستان» قسمت اول / نویسنده انجنیر سخی ارزگانی/ جمعه 30 سنبله 1386 خورشيدی برابر با 21 سپتمبر2007 ميلادی/ جرمنی
(30 ) – ص 87 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(31 ) – ص 84 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(32 ) – ص 163 « سپاس کرامت انسانی در فرهنگ کهن ما»/ ناشر: مرکز تعاون افغانستان(متا) /تاریخ: میزان 1378 ش. اکتبر 1999 میلادی.
(33 ) - ص 12 « د افغانستان انتقالی اسلامی دولت د عدلی وزارت/ رسمی جریده/ فوق العاده گنه/ د افغانستان اساسی قانون/ د چاپ نیته: د 1383 هجری. ش
(34)- ص 3 «اسناد ویژه بین المللی حقوق بشر» 16 جوزای 1381
(35)- ص 4 « تفسرنامهء واژه های اعلامیهء جهانی حقوق بشر» / نویسنده: ملک ستیز/ سال چاپ: بهار 1387 خورشیدی/ کابل- افغانستان
(36)- ص 16 «تفسیر نامهء واژه های اعلامیهء جهانی حقوق بشر»/ نویسنده: ملک ستیز/ سال چاپ: بهار 1387 خورشیدی
(37)- ص 4 «تفسرنامهء واژه های اعلامیهء جهانی حقوق بشر» / نویسنده: ملک ستیز/ سال چاپ: بهار 1387 خورشیدی/ کابل- افغانستان.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت سوم:
در نبشته های که تا کنون آمده، همه و همه به خاطر تبلیغ و ترویج احترام گذاشتن آگاهانه و مسؤلانه به پیش گاه کرامت والای انسانی بوده که مقصود محور تکامل انسانیت به هرم معنویت می باشد. وقتی که تا این حد به انسان ارج می گذاریم به این معناست که باورها و عملکردهای غیرانسانی در جامعه خودی و جهان مورد نقد انسان دوستانه و عاقلانه قرار گیرد تا منافع شخصی، سیاسی، سلیقوی، فردی وغیره باید، قربانی مصالح و منافع عامه انسانی در عالم بشریت گردند.
اما فراموش نباید نمود که اگر منافع همه انسان ها را عملآ به طور آگاهانه و خردمندانه مطمح نظر و عمل خویش قرار دهیم؛ آن گاه خواهی و نخواهی، منافع عادلانه و قانونی شخصی انسان نیز در چوکات منافع ملی و مصالح بشریت به طور دموکراتیک مطالعه و تحقق می یابند.
به این صورت است که از دام ها و اسارت های تنگ تک فردی، خانوادگی، طائفوی، قبیلوی، قومی، نژادی، مذهبی، دینی، حزبی، جغرافیوی، فرهنگی، وغیره خارج گردیده؛ آن گاه معتقد به اصل گوهر تکاملی، مدنی، قانونی و شایسته ای انسانی در جهت وحدت همه شمول انسانی های روی زمین به طرف تحقق نظام انسان سالاری عادلانه خواهیم شد.
هرچند که این باور یک «آرمانگرایی» بیش نیست؛ ولی با آن هم بیش از پیش باید تحقق صلح، قانونیت، عدالت، مصونیت، محبت، انسانی سازی سیاست، کثرتگرایی، طلوع فکری، آزادی، خردورزی، مدنیت پروری، همبستگی مذهبی، ترقی، وحدت سازی ملی، ملت سازی، دولت سازی، آگاهی دینی، غنای فرهنگی- سیاسی، توسعه اقتصادی، شگوفایی اجتماعی و سایر مسایل مهم مدنی و جهان شمول انسانی را با شدت تمام تبلیغ و ترویج نمود تا همه زیربناهای مادی، معنوی و اجتماعی به طرف تحقق باورها و نظام انسان سالاری رهنمون گردند.
گرچه، احترام به کرامت انسانی برای بشریت یک «آرمانگرایی» محض است؛ ولی یک عشق نیست به فرزندان حضرت آدم و حوا و «خلق الله» می باشد که باید با تمام سرمایه های مادی، اجتماعی و به خصوص با ثرؤت معنوی خویش در سدد تبلیغ و ترویج آن، بیش ترین مبارزه را در پیش گیریم تا در شرایط کنونی حد اقل وجدان خویش را راضی کرده باشیم.
در این کلام الهی در مورد مقام کرامت انسانی چنین آمده است:
«ولقد کرمنا بنی آدم»، اسراء/ 70» ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم» (1)
انسان در نزد ذات اقدس الهی، «گرامی» تعریف گردیده که خدا یک مقام ارجناک را نسبت به انسان و انسانیت اعطا فرموده که «انسان سرتاج» سایر مخلوقات و موجودات در زمین خداست. وقتی که خداوند تا این مرحله به انسان عزت بخشیده و به او کرامت عنایت فرموده است؛ آیا وظیفه و مسؤلیت انسان ها در برابر خدا، پیغمبران، امامان، یک دیگر و... خلاصه همه انسان های روی زمین عقلانی و یا غیر عقلانی باشد؟
اگر منش و کنش انسان بر بنیاد بصیرت و علم، عقلانی باشد؛ آن گاه این دنیا را نیز برای انسان ها به بهشت تبدیل کرده و مقام انسانیت را به بالاترین قله معنویت خواهد رسانید. هرگاه انسان که به عالی ترین مقام تقوا، پارسایی، کرامت، ترقی و معنویت برسد، به یقین که شایستگی نمایندگی خدا را در زمین حاصل نموده و راه ورود به جنت برین برایش باز خواهد بود.
و اگر انسان بر اساس جهل، غیرعقلانی اندیشید و عمل کرد؛ آن وقت عملآ این جهان را نیز به دوزخ مبدل خواهد نمود. پس، وقتی این دنیا به دوزخ تبدیل گردد، مسلمآ که آخرت نیز به دوزخ برای جاهلان، ستمگران، خشونت گران، جنایات کاران و قاتلان بشرین تبدیل خواهد شد.
وقتی که تا این حد خداوند، انسان را به عنوان اشرف المخلوقات خلق نموده، به او عقل داده، به وی حق اختیار و آزادی عنایت فرموده، به انسان وعده ای وکالت خدا در زمین را داده و خلاصه اینکه، خداوند نعمات بیشماری دیگری را به انسان ها اعطا فرموده که نهایت فراوان اند.
آیا بر ما انسان ها واجب نیست که پیش از همه، دل های هم دیگری را با صمیمیت و خردورزی بدست آوریم، صلح و محبت را در میان خویش ترویج نماییم، امنیت یک دیگر را تضمین کنیم، حرمت انسانی را عملآ به نمایش بگذاریم، عقل را بر محور دانش رهنمای تداوم حیات عزتمندانه خودها بر گزینیم، عشق نسبت به انسان و انسانیت را در رأس همه امور زندگانی خودهای قرار دهیم تا خداوند از ما راضی گردد؟ آیا عزت گذاری انسان ها نسبت با هم دیگر، به مثابه تبلور حرمت، محبت و تداوم حیات آبرومندانه انسانی و تابان همه مردم و ملت های جهان نخواهد بود؟ با این پیمانه که خداوند نعمات خود را برای انسان ها تمام فرموده است؛ اگر با هر اندازۀ که نسبت به انسان ها و انسانیت در زمین خدمت نموده و حرمت بگذاریم، آیا هنوز هم در پیشگاه خالق و وجدان بشریت کم نخواهد بود؟
بازهم، در دین مبین اسلام به تحفظ کرامت انسانی این گونه امر مؤکد صورت گرفته است:
«ان اکرمکم عندالله اتقی کم» برای ما مسلمان ها دو درس و پیام دارد: درس کرامت و پیام تقوا و پرهیزگاری، زیرا بهترین انسان در نزد خداوند عزوجل، با تقوا ترین شان است.» (2)
کسی که به یک انسان حرمت گذاشت، بدین معنا که او صاحب تقوا نیز می باشد. زیرا؛ حرمت و تقوا از هم جدا نیستند و هردو متمم یک دیگر اند. انسان که تقوا را پیشه کند، یقینآ که تعلیم احترام به کرامت انسانی را سپری نموده و دارای این صفت نیک مدنی و عقلانی می باشد. از این رو، در آیه شریف بر درس کرامت و پیام تقوا برای کلیه انسان ها تأکید گردیده که یک فضیلت دیگری برای آدمیان (چه مسلمان و غیر مسلمان) می باشد.
امروز در کشورهای بزرگ صنعتی جهان که سطح دانش و فرهنگ هم خیلی ها بلند است؛ از جمله دیگرپذیری، رفاه اجتماعی، رعایت کرامت انسانی، همکاری، محبت ورزی، صلح، امنیت و ... انسان دوستی عملآ وجود دارند. شوربختانه که در کشورهای فقیر و به خصوص در افغانستان قبیلوی بناء بر انگیزها و عوامل متعدد مادی، اجتماعی و معنوی جامعه بوده که نه تنها «کوچک ترین شمه ای احترام نسبت به کرامت انسانی» وجود ندارد؛ بلکه تبعیضات فردی، قبیلوی، قومی، مذهبی، نژادی، زن ستیزی، تمدن کشی، ناشکیبایی، آدم ربایی، قاچاقبری، عملیات انتحصاری، فساد اداری، خویش خوری، قتل های زنجیری و هزاران جنایت دیگری در حق مردم بی دفاع صورت می گیرند و بازپرسی قانونی و تطبیق آن به صورت عملی هرگز وجود ندارد.
عقل؛ عامل خوبی و نیکی:
در این آیه های شریفه، تأکید بر اعمال نیکی در میان انسان ها صورت گرفته اند که خود بیانگر، رعایت کرامت انسانی، پارسایی و ترقی انسان در روی زمین می باشد.
«سوگند به آیه هایی که (پیامی) فرو فرستاده می شود، برای پخش خوبی ها و نیکی ها.»(المرسلات/1) (3)
در قرآنکریم به مشاهده رسیده که ذات اقدس الهی بر خیلی از مسایل محوری که برای انسان نهایت عاجل و عمده بود، سوگند فرموده است. در این زمینه نیز تبلیغ و پخش نیکی ها برای انسان ها تأکید شده است؛ ولی رهبری و مدیریت نیکی ها قبل از همه به دوش زمامداران، خردمندان، فرهنگیان، دانشمندان، روحانیون و متولیان سیاسی متعهد می باشند که خلق الله را از آن مستفید گردانند تا «فرهنگ پیام پخش خوبی ها» در متن جوامع بشری و من جمله در افغانستان قبیلوی نهادینه گردد.
آیا بدون تجهیز عقل بر بنیاد دانش، چه گونه «پخش پیام خوبی ها» برای انسان ها ممکن خواهد بود تا توجه به رعایت کرامت انسانی و عالم بشریت گردد؟ آیا عقل تکامل یافته مدنی، الهام آور پخش زیبایی ها، خوبی ها، آفرینش های صلح، عشق، مصونیت، سعادت و سایر این ها برای انسان ها نمی باشد؟
آنچه که خداوند پیام پخش نیکی ها را توسط پیغمبران برای انسان ها رسانیده؛ آیا پیام الهی در عمل پیاده گردیده و یا اینکه در تاریخ بشریت به جای تحقق نیکی ها؛ اغلبآ بدی ها، خشونت ها، ستم ها، زجر ها، قتل ها، ویرانگری ها، ترورها و کله منارهای زنجیری به وجود آمده اند؟
آیا هم اکنون در افغانستان، پخش پیام خوبی ها و نیکی ها واقعیت عینی دارند و یا اینکه عملآ: فساد اداری، عملیات تروریستی، قاچاقبری، غارت ملکیت دولتی، قتل های زنجیری، زن ستیزی، قومگرایی، قانون گریزی، حکومت داری انحصاری، قبیله گرایی، حلال کردن کارمندان محلی مؤسسات خارجی، زرع کوکنار، تولید مواد مخدر، حاکمیت روابط بر ضوابط، ترویج بیشتر خشونت، کشتارهای زنجیری زنان، تبلیغ وهابیزم، جداکردن گردن های روزنامه نگاران از تن های شان، ادامه فقر، اشاعه خرافات و هزاران زشتی ها، خیانت ها و جنایت ها در جامعه ما موجود نیستند؟
حتا مادامیکه انسان ها از توحش هم نجات یافتند و وارد مدنیت نیز شدند؛ بعدآ متآسفانه در بسا موارد اشخاص تعلیم یافته نیز از ابزار های مدنیت در راستای آبادی و تحقق عملی «نیکی ها» برای انسان ها یا عمل نکردند، یا اندک کار کردند و یا اینکه به صورت نمایشی عمل نمودند. در جهان کنونی، گراف نیکی ها در پائین نربان اجتماعی- سیاسی و اقتصادی- فرهنگی قرار دارد. از همه بدتر در ممالکت فقیر که زمامداران دیکتاتور و مزدوران استعمار حاکم اند، هیچ گونه عمل نیکو را برای مردمام مستحق خویش انجام ندادند و هنوز هم نمی دهند. عملآ این چنین مستبدین؛ استثمار، ظلم، قتل، فقر و انواع از بی سرنوشتی را نصیب مردمان فرودست و بینوایان جهان بشریت نموده و بازهم ادامه می دهند. پس بهتر است که بگویم، خانه های مظلومین در سراسر جهان و به خصوص در کشورهای فقیر و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی از همه بیشتر ویران تر می باشند، سرنوشت شان برباد تر و سران شان با چوبه های دار هستند.
آیا به صورت کلی در جهان به عوض «اعمال نیکی ها»، «بدی ها» در برابر خلق الله بی دفاع تحقق نیافته و تمام بشریت در کام اسارت یک مشت ناچیز افراد ستمگر و دستگاه های فرعونی شان نیستند؟
آیا اکنون در سازمان ملل متحد، پنج کشور حق ویتو را در انحصار مطلق خودها قرار نداده و مشترکآ، سایر کشورها و خلق های جهان را تحت استثمار، استحمار، استعمار، استبداد و دیگر جنایات قرار نمی دهند؟ آیا تصمیم گیری اصلی و انحصاری توسط پنج کشور قدرتمند در مقر سازمان ملل متحد در معضلات بین المللی؛ اصول و جوهر دموکراسی را عملآ پایمال نکرده اند؟ آیا عملآ تخطی از قانون توسط مفسدین اداری در کشور ما، بیانگر به مسخره گرفتن دین محمدی، دست آوردهای 12 سال آخر و مانع پیش زمینه های دموکراسی در افغانستان نیست؟
خداوند مهربان انسان ها را در میان شان، در جهت تحقق نیکی و پرهیزگاری این گونه تأکید می نماید:
«در راه نیکی و پرهیزگاری همدیگر را یاری و پشتیبانی نمایید.» (الائده /2) (4)
در این زمینه، مخاطب خداوند متعال، انسان ها می باشد که تا یک دیگر را در مسیر نیکی و پرهیزگاری کمک نمایند. بدین معنا که یک فرد باید بر مبنای دانش و عقل؛ کسی و کسانی دیگری را در راستای خوبی ها، تقوا، پرهیزگاری ها، سعادت، پیش رفت و سایر مسایل نیکو یاری رساند تا از یک طرف وجدان درونی شخص راحت گردد و از طرف دیگر، خداوند نیز راضی شود. پس، ارج گذاری به کرامت یک انسان و خدمت به یک کس از هر طریق که ممکن و عملی گردد، به معنای احترام و نیکی به سایر انسان های کره زمین می باشد که باید این شیوه و خصلت در مغز استخوان، خون و پوست ما انسان ها و خاصتآ در وجود همه مردم افغانستان در این شرایط حساس نهادینه گردد تا خود مردم ما به حل همه بحران های کشور خویش توفیق حاصل نمایند و هم چنان «شاه کلید» تحقق پیش زمینه های نظام مردم سالاری را عملآ در انحصار خویش قرار دهند.
خداوند تأکید فرموده که با خوبی ها و نیک های خویش؛ بدی ها و زشتی ها را خنثی نمایید. یا به عبارت دیگر با تحقق عدالت؛ بی عدالتی ها را بی اعتبار و تدریجآ از بین ببریم. و یا اینکه با شیوه و تحقق سیاست صلح؛ خشونت ها را به طرف زوال ببریم تا صلح در متن جامعه خودی و سایر جوامع بشری نهادینه گردد.
شاعر گوید:
خوب گفتن پیشه کن با هـر کسی
کاین برون آهنجد از دل بیخ کین
و یا انیکه:
به گفــتار خــوب و به کردار نیـک
چو شمعی شو اندر شبستان علم» (5 )
اگر گفتار خوب بر مبنای عقل و خرد بر اساس دانش مدنی در مغز و وجود انسان نهادینه نشود، کردارنیک هرگز بدست نخواهد آمد. برای اینکه، کردارنیک بدون عوامل منطقی، عقلی، علمی، مدنی و پسندیده تولد نمی گردد.
اگر دولتمردان کنونی ما از عقلانیت سیاسی بر پایه ای دانش استفاده ببرند و با خلوصیت تمام به ریسمان خدا چنگ بزنند، با یقین تمام بالای موانع، مشکلات و بحران های خانمان برانداز موجوده ای افغانستان فایق خواهند آمد و آن گاه مردم هم از حکام دولتی راضی شده و حمایت خواهند نمود.
اینجاست که به کارگیری عقل بر اساس علم از سوی زمامداران کشور ما، باعث هزاران خوبی های، زیبایی ها و نظایر این ها در آینده افغانستان خواهد گردید.
عقل؛ عامل بدی و زشتی:
هر گاه عقل تحت تأثیر جهل قرار گیرد و مبنای حرکت عقل را جهل و نافهمی تشکیل دهد؛ آن گاه عقل انسان نه تنها به بیراهه رفته و دشمن خود و سایر انسان ها می شود؛ بلکه از خدا و انسانیت نیز بیگانه می گردد. در این صورت عقل همیشه پیام آور هر گونه زشتی ها، خشونت ها، جنگ ها و کشتارهای دسته جمعی انسان ها خواهد گردید. زیرا که تاراندیشی، بیسوادی، جهل و امثالهم بر عقل انسان «سوار» می شود و مسیر حرکت انسان را به طرف خشونت، خصم، دشمنی، بی عزتی، نقض حقوق انسانی و کشتارهای زنجیری انسان ها از کانون خانواده گرفته تا سراسر جهان تشکیل می دهد.
ناگفته نماند که اگر یک انسان با سواد و با تعلیم هم زیر بار «هوای نفس» خویش قرار گرفت، بدین مفهوم که جهل را مسند مقام بر عقل و علم بوده و در این صورت، در پوشش تعلیم و دانش نیز کسی و اشخاصی دیگری نیز مورد بی عدالتی، خشونت، ظلم، قتل و هزاران جنایت دیگری واقع می گردند.
مثلآ من جمله: مفسدین اداری در مقامات دولتی افغانستان، نهادهای خصوصی وغیره نیز با سواد و حتا دارای تحصیلات عالی دینی، علمی، مدنی، حقوقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فلسفی و نظایر این ها می باشند؛ ولی با وجود آن هم، این ها بیشتر دست به جرم و جنایت نابخشیدنی در کشور ما بردند و هنوز هم می برنند.
وقتی که عقل زیر بار ستمگر با تعلیم، نادان و جهل رفت؛ آن وقت زبان هم منحرف گردیده و از جمله دروغ را نیز به نفع خودها پیشه می کند:
اگر جفع گردد زبان با دروغ
نیابد ز بخت سپهری فروغ
و یا اینکه:
سخـن گفـتن کـژ ز بیچارگیست
به بیچاره گان بر بباید گریست (6)
دروغ گویی، نتیجه انحراف عقل بوده که عقل انسان متأثر از هوا، هوس و جهل شده که در این صورت، عقل انسان هر گونه جرم و زشتی ها را در برابر انسان های بی دفاع مرتکب خواهد گردید.
هرگاه عقل انسان از سوی جهل «پالان و یا زین» گردد، آن وقت نه تنها زبان انسان با دروغگویی به ضرر خودش و سایر انسان ها تمام خواهد گردید؛ بلکه عقل انسان که متأثیر از نادانی و جهالت گردیده، باعث هزاران گفتار بد، پندار بد و کردار بد در بین خانواده، اجتماع، قریه، ولسوالی، ولایت و... کشورش نیز خواهد شد. در این صورت است که عقل منحرف شد و عقل که در اسارت نافهمی، بیسوادی، تاریکی و جهل قرار داشته، نتایج آن تنها بدی ها و زشتی معمولی نیستد؛ بلکه هزاران فاجعه را در برابر انسان و انسانیت در پی خواهد داشت. مضاف برآن، اگر عقل و حتا علم در انحصار مستبدین با سواد، استثمارگران، طبقات ظالم حاکمه و سایر نفس پرستان قرار گرفتند؛ آن گاه جامعه خودی و جوامع بشر به چنگ هزاران مصیبت و فاجعه خواهند افتاد.
نیکویی عقل در بی آزاری:
هرگاه عقل به زیور دانش مزین و مسلح گردید، آن گاه نیکویی عقل در عمل ثابت می شود. یعنی، عقل انسان با علم و دانش در میسر نیکویی در خدمت آگاهانه انسان ها قرار می گیرد.
فردوسی، انسان را به عدالت و بی آزاری این گونه دعوت می کند که این هم یکی از خصلت نیکی عقل برای انسان و انسانیت می باشد:
که گیتی نماند و نماند به کس
بی آزاری و داد جویـید و بس
جهـان یادگـار است ما رفتنی
به مردم نماند به جز مردمی» (7 )
مطلب تنها در این نیست که یک انسان در برابر انسان و کسانی دیگری از بی آزاری و دادگری کار گیرد تا آن ها راضی گردند؛ بلکه اصلآ این است که انسان بر پایه عقل، علم، تدبیر لازم و نظایر این ها؛ نیکی ها، خدمت گذاری ها، شادمانی ها، صلح نگری ها، محبت ها، عدالت طلبی ها، تمدن پروری ها و سایر اعمال شایسته و پسندیده ای انسانی، مدنی، عقلانی، علمی وغیره را برای آیندگان به میراث بگذارند که یکی از بهترین تحفه های بشری برای نسل های آینده خواهد بود.
فردوسی بزگوار نه تنها هر فرد از جامعه را به بی آزاری انسان ها توصیه نموده؛ بلکه به بی آزاری موری نیز اندرز می دهد:
پسنـــــــدی و همداســـــتـــــانی کنـــــی
که جـــــان داری و جــــــان ستانی کنی
میــــــازار مــــوری که دانه کــش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیـــاه انــــدرون باشــــد و سنــــــگدل
که خواهد که موری شود تنـــــــگدل» (8 )
در جوامع و کشورهای بزرگ صنعتی جهان، احزاب به نام «سبزها» وجود دارند که طرفدار حفظ لازم طبیعت و محیط زیست در جهان می باشند تا در جوار آن، انسان ها نیز صحتمند و خوش حال زندگی نمایند. این احزاب به صورت قانونی از جمله از حقوق حیوانان، پرندگان و سایر نیروهای طبیعت نیز دفاع می کنند. مثلآ: شکار حیوانات و پرندگان، قانونآ و عملآ منع می باشد. داکتران ویترینیر به غرض تداوی حیوانات و پرندگان عملآ فعال هستند. دانشمندان به خاطر حفظ محیط زیست سالم در خدمت جوامع شان فعالیت می کنند. هم چنان به خاطر بتهرشدن محیط زیست انسان ها، قطع درختان کاملآ ممنوع است. خلاصه اینکه، به سبب حفظ و پاکی طبیعت، تلاش زیادی را به خرچ می دهند. آیا بازهم دفاع از حقوق حیوانات، پرندگان و حفظ لازم طبیعت؛ به خاطر ارج گذاری به حیات انسان ها، کرامت والای انسانی و انسانیت نمی باشد؟
و یا اینکه:
نیکی با زیر دستان، یکی از خصایل انسان با هوش، پرهیزگار، مدنیت خواه، مسؤل، متعهد، دانشمند و خردمند بوده که فردوسی، انسان بالادست و یا فرمان روایان را این چنین به نیکویی عقل و خرد سازنده در مورد زیر دستان و متضعفین جامعه توصیه می نماید:
چو خواهی که آزاد باشی ز رنج
بی آزار و آگــنده بیرنج و گنــج
بی آزاری زیر دستـــان گزیــــن
که یابی ز هرکس به داد آفرین» (9)
اگر فرمان روایان جهان و به خصوص زمامداران کشور ما، از طریق تطبیق قوانین نافذه ای کشور، عدالت را در متن جامعه ترویج و عملی سازند. و هم چنان دست آزاردهندگان، ناقضین حقوق بشر، اختطاف گران، قاچاقبران، تولیدکنندگان مواد مخدر، قانون گریزان، دزدان مسلح، مفسدین ادارای و سایر جنایت کاران را به طور قانونی و عملی از گریبان مردم بی دفاع افغانستان نجات دهند؛ آیا مردم از دولت خوشنود نخواهند گردید و با جان و دل از حکام کنونی کشور ما حمایت نخواهند نمود؟
خنثی ساختن بدی با ارائه نیکی عاقلانه:
اگر فرضآ، بدی با بدی پاسخ گفته شود؛ بازهم بدی ها از هر دو طرف افزایش می یابد که یک جانب را یا ناتوان و یا از بین می برد و جانب دومی را نیز ضعیف می کند. علاوه برآن، فقط ترویج خشونت، دشمنی، انتقام گیری بوده و بالاخیره منجر به کشتن یکی از جوانب خواهد گردید. در این صورت، انتقام گیری و دشمنی به بازندگان، اقارب، افراد قبیله و قوم نیز انتقال یافته و ادامه پیدا می کند. شوربختانه که این امر، در جامعه قبیلوی ما عملآ با شدت تمام وجود دارد.
این جاه مسأله بر اصل گذشت عاقلانه در مورد عمل زشت یک انسان در برابر انسان ها، حیوانات و پرندگان می باشد که بدی ها با تقدیم خوبی ها، باطل و تا بالاخیره نابود گردند. در این آیۀ شریف توجه نماییم:
«بد را با نیک و نامطلوب را بهترین پاسخ بگو.» (المومنون/ 96) ( 10)
گویند که حضرت عیسی (ع) فرموده است که اگر یک فرد سیلی را به روی تان بزند، بعد طرف دیگری روی خویش را برایش بگردانید تا به این طرف روی تان نیز سیلی را وارد کند. آیا به این ترتیب، حضرت عیسی علیه السلام خشونت و ظلم را ترویج نموده و آن را به رسمیت شناخته است؟ نه. نه و قطعآ نی.
این پیغمبر خدا، صلح را در عوض خشونت، محبت را در برابر دشمنی، نیکی را در مقابل بدی، عقلانیت را علیه جاهلیت و نظایر این ها را برای آبادی حیات شرافتمندانه مادی، اجتماعی و معنوی انسان های روی زمین به میراث گذاشته است. یعنی، پاسخ بدی را با نیکی آگاهانه، مدنی و شعور انسانی ارائه داشته تا صلح، عشق، هم زیستی مسالمت آمیز، دیگرپذیری و خردورزی در جوامع بشری ایجاد و نهادینه گردد.
تاریخ شهادت می دهد که اغلبآ انسان های ناشکیبا در مقابل «بدی » تحمل و صبر نکرده؛ بلکه در مقابل یک بدی، دوچند، سه چند و حتا بیشتر از آن را انجام داده اند. یعنی، بدی را با بدی بیشتر، خشونت را با خشونت زیادتر، دشمنی را با دشمنی فراوان تر، جنگ را با جنگ شدید تر و قتل را با قتل های دیگری علیه جانب مقابل انجام داده اند که این امر خلاف انسانیت، ادیان الهی، عقلانیت، مدنیت و رسالت نظام انسان سالاری می باشد.
آیا پاسخ زشتی با نیکویی به معنای حرمت گذاری به کرامت انسانی و تکامل محتوای انسانیت به طرف هرم جمال و کمال نیست؟ آیا جواب بدی با خوبی عقلانی، بیانگر رعایت دستورات الهی نیست؟ آیا جواب بدی ها به معنای ترویج صلح و محبت در میان آدمیان نمی باشد؟ آیا پاسخ بدی ها با زیبایی ها و نیکی های آگاهانه؛ ممثل تکامل کرامت والای انسان و انسانیت به عالی ترین معراج معنونیت در خدمت انسان ها نخواهد بود؟
با این کلام نغز فردوسی عطف توجه نماییم:
به هــر کــار در پیـــشه کــــن راستی
چــو خواهــی کــه نگزایدت کاســـتی
سخن هر چه پرسند همه راست گوی
به کــژی مکـن رای و چــاره مجوی
***
ز پــیر جهـــاندیــده بشـنو سخـــــن
چــو کـــژ آورد رای فرمــان مــکن
چــو گفتــار تلـــخ است بــا راستی
ببــــندد بــــه تلخـــی در کاســــتی
***
به گیتی به از راستی پیشـه نیست
ز کـــژی بـــتر هیـچ اندیشه نیست
بــه کـــژی تـــرا راه تــــاریکــــتر
ســـوی راستـــی راه بــــاریکــتر» (11)
در جامعه عملآ به اثبات رسیده که از جمله کج و راست، دروغگو و راستگو، خیانت و صداقت و نظایر این ها در نقطه مقابل هم دیگر قرار دارد. هرگاه یک انسان کج روی کند، دروغ بگوید، خیانت کند، دزدی کند، روشوه ستانی کند، ظلم کند و نظیر این چنین اعمل بد و ناانسانی را انجام دهد؛ به این معنا که او در زیر بار «نفس پلید» خود رفته و عقل وی در انحصار جهالت و نادانی می باشد. برعکس؛ کسی که راست گفتار، راست پندار و راست کردار باشد، به این مفهوم است که عقل انسان بر بنیاد دانش بر نادانی و جهل مسلط گردیده و من جمله الهام دهنده صداقت، سعادت، محبت، درایت سالم انسانی، خردورزی، راستی و نظایر این ها برای بشریت می باشد.
حال پرسش این است که اگر صداقت و راستی عملآ در محور سیاست ها و عملکردهای دولتمردان جمهوری اسلامی افغانستان موجود می بود؛ آیا از جمله تا این حد، تمام ارگان های دولتی و خصوصی را فساد اداری فرسایشگر فرامی گرفت و این چنین قانون به مسخره گرفته می شد؟ اگر صداقت قانونی و راستی پیغمبر گونه در محور اذهان و اعمال زمامداران امور افغانستان نهادینه می بودند، آیا چطور ممکن می بود که تروریستان را «برادر» خطاب کنند و آنان را با عمکردهای ضد انسانی و اسلامی شان بدون سپری نمودن جرم از زندان های کشور با انواع گوناگون نیز آزاد سازند؟
و یا با این کلام :
راستــی موجــب رضــای خــداست
کسی ندیدم که گم شد از راه راست
در کشورهای عقب مانده و خودکامه به خصوص در ممالک اسلامی و از آن هم خاص تر در افغانستان قبیلوی؛ صاحبان زور و زر بر «عقول و تفکر مردم مستضعف» با نحوی از انحاء حکومت کرده و مانع رشد ظرفیت های مغزی، فکری، اجتماعی، عقلی، شخصیتی و معنویت توده ها در جهت بالندگی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه گردیده اند.
مضاف برآن، قوانین در سرزمین های غیردموکراتیک، مظهر اراده و خواست های فرعونی خودکامگان و حاکمیت های ظالم در جهان بوده و از هر گونه زشتی ها، بی احترامی ها، خشونت ها، بیدادگری ها و سایر اعمال ضد انسانی در برابر مردمان مستضعف و فرودست کار می گیرند و ظلم های گوناگون را ادامه می دهند.
از یک طرف متولیان سیاسی حکومت های مستبد اسلامی و به خصوص نظامی استبدادی کشور ما به خاطر تحقق اغراض شخصی، سیاسی و تحفظ قدرت منحوس خودها در قبای دین، دانش و مدنیت، مردم را تحمیق کرده و هم چنان از فراگیری علم، معرفت، فرهنگ و معنویت محروم نموده اند. و از طرف دیگری، با ماهیئت فرعونی خودها کاخ های استبداد را آباد کردند که به این صورت از عقل در جهت تخریب کرامت انسانی و به ضرر مردمان ستمکش حتا تا کنون کار می گیرند. وقت که پشتوانه عقل زمامدار را انحصار حاکمیت، غارت، تظلم، سرمایه، توپ، طیاره، اتم، خصم، خشونت و جنگ تشکیل دهد با هرگونه جنایت تباه کننده متوسل می گردند.
حتا گاه و بیگاه، در کشورهای دموکراتیک جهان نیز، سرمایه داران و سایر صاحبان قدرت از قوانین و اصول دموکراسی استفاده سوء به نفع طبقاتی، سیاسی، گروهی، ملی، شخصی وغیره خودها کرده و می کنند که متأسفانه این گونه جرم و جنایت نیز عادی گردیده اند. در این صورت، این چنین سرمایه داران و سایر هم قطاران شان هم به بحران تعقل و تفکر به ضرر انسان ها گرفتار می باشند.
کشور ما نه تنها در گذشته ها به «بحران تعقل و تفکر» مواجه بوده؛ بلکه حلقات گوناگون زمامداران کنونی در رأس آن آقای حامد کرزی در دولت جمهوری اسلامی افغانستان نیز از تعقل و تفکر لازم مدنی و قانونی در خدمت رعایت کرامت انسانی، حل بحران و تأمین حقوق حقه ای مردم ما استفاده نبرده و هنوز هم نمی کنند. از این جهت است که این ها از جمله به بحران تعقل و تفکر علمی هم مبتلا می باشند. وقتی که خداوند می فرماید که «شما بهترین امتی هستید که به سود انسان ها آفریده شده اید.»؛ چرا زمامداران کنونی ما مطابق فرمایش و دستورات خداوندی از تعقل علمی و تفکر اسلامی- مدنی در خدمت رعایت کرامت انسانی و تحقق عادلانه حقوق تمام اقوام افغانستان هنوزهم استفاده نمی نمایند؟
خلاصه، در این صورت مستکبرین و حتا مستضعفین که در هر گوشه و کنار جهان هستند که اگر از عقول و تفکرات خودها در خدمت رعایت کرامت انسانی و انسانیت کار نگرفته که یقینآ از طرف خداوند به عذاب گرفتار خواهد شد.
خداوند متعال می فرماید:
«خدا عذاب را نصیب کسانی می سازد که تعقل و تفکر نمی ورزند.» (یونس/100) (12)
ستمگری که از ریزش خون مظلوم دریغ نمی کند؛ آیا قبل از همه در این دنیا هم به عذاب مبتلا نخواهد شد؟ آیا مفسدین اداری کنونی دولت جمهوری اسلامی افغانستان، بالاخیره روزی به دادگاه مردمی کشانده نخواهند شد؟ کسانیکه عامل هرگونه جرم و جنایت در افغانستان هستند؛ آیا در پیش گاه خدا، بشریت، قانون و مردم ما محکوم نیستند؟
فردوسی بزرگوار نتیجه به کارگیری عقل را در مورد نیک و بد این چنین به مقایسه گرفته است:
چـــــو نیــــکی کنـــــی نیـــکی آیــد برت
بــــدی را بــــدی باشــــد انـــدر خـــورت
اگر از عقل به طورعالمانه استفاده شود، صدها نیکی و محصولات مثبت دیگری را برای تحقق سعادت انسان به زایش خواهند گرفت. و اگر یک انسان از عقل بهره ناسالم گیرد، آنگاه این دنیا و حتا آخرت اش نیز تاریک و دوزخی خواهد بود. پس، کاربرد درست عقل مبتنی بر دانش در امر تعیین سرنوشت انسان به خصوص در پروسه حیات روزمره یک اصل سازنده دیگری «مدنی» می باشد که تجارب روزگار نیز بدان گواهی می دهند. هرگاه که اگر جهل بر عقل انسان غالب گردد؛ آن گاه رهبری و مدیریت عقل به دوش جهل بوده که انسان و حتا جهان را نیز به تباهی خواهد کشانید.
حضرت امیر خسرو در مورد به کارگیر نادرست عقل در اجتماع چنین گوید:
آنــــــکه کـــــردار بـــــد روا بـــیند
خـــود ز کـــردار خــود جفــا بـــیند
ویا با این ضرب المثل عامیانه که گوید:
«بد کردی، بد دیدی.»
و یا اینکه:
«بد خوردی، بد مردی.»
حکیم ناصر خسرو بلخی قبادیانی در مورد چنین سروده است:
چـون تيغ بـدست آري، مردم نتـوان كشـت
نـزديك خداونــــد، بــدي نيسـت فـــرامُشت
ايـــن تيـــغ نه از بهر ستمكـاري كـردنــــد
انگور نه از بهر نبيد است بـه چــــرخُشت
عيسـي به رهـي ديــد يكي كشــــته فتــــاده
حيران شد و بگرفت به دندان، سر انگشت
گفتـا كه كـرا كشتي؟ تا كشـــته شــدي زار؟
تــا باز كه او را بكـــشد، آنكــه تـــرا كشـت
انگشت مــكن رنجــه به در كوفتــن كــــس
تـا كس نكند رنجه به در كــوفتنت مّشـتــت
دقیقآ که انسان، نتیجه کارکرد خویش را حتمآ بدست می آورد. اگر دهقانی گندم بکارد، محصول آن بازهم گندم است، نه غله ای دیگری. اگر پالیزبانی، تخم خربوزه را به زمین بکارد، محصولش باز فقط خربوزه خواهد بود، نه محصول دیگری.
فردوسی این توصیه آموزنده و ماندگار را بر بنیاد عقل و دانش به انسان ها نموده است:
« نباشـــد همی نیـک و بـــد پایـــدار
همان به که نیک بود یادگار» (13)
با این سروده شیخ سعدی:
« بــدی گرچــه کـردن تــوان بــا کسی
چـو نیکی کـنی بهـتر آید بسـی» (14)
بازهم با این کلام نغز شیخ سعدی در مورد به کارگیری مثبت عقل و دانش برای انسان ها می باشد:
«تو نیکی می کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز» (15)
و یا در این کلام محصول به کارگیری عقل و بصیرت چنین است:
« امروز نیک اندیشی، فردا نیک فرجامی.»
مسلمآ که اگر عقل با زیور علم آراسته گردد، آن وقت انسان صاحب اندیشه سازنده در خدمت خود و بشریت نیز می گردد. اگر یک انسان شایسته، خوب اندیشه و فکر مدنی کند؛ بالاخیره نتیجه آن نیز به نفع خودش و دیگران خواهد انجامید.
نیکی با به کاربرد سالم عقل با زیربنای دانش حاصل می گردد و اینک از قول حافظ که در مورد نیکی چنین سروده است:
آسایـــش گیتی تفسیر ایــن دو حرف اســـت
بـــا دوستان مـــروت بــا دشمــنان مـــــدارا
ده روز مهر گردون افسانه است و افـــسون
نیکی بجای یاران فرصـت شمار یارا» (16)
کسانیکه با نیکویی عقل و دانش در خدمت بشریت قرار گیرند، با یقین که راه سعادت این دنیا را تا آخرت هموار خواهند نمود و آن گاه خدا و وجدان بشریت هم از چنین اشخاص راضی خواهند بود.
آیا نیک اندیشی بدون به کاربرد سالم عقل و بصیرت میسر خواهد شد؟ آیا عقل تکامل یافته، انسان را بالای نفسش مسلط نمی گرداند؟ آیا عقل آبدیده با دانش و غنای فرهنگی؛ دریچه کمال و جمال معنویت را برای انسان باز نمی کند؟ آیا بد اندیشی، محصول به کارگیری نادرست عقل در جامعه نیست؟ آیا بی سوادی و جهل، انسان را زیر بار نفس پلید نمی برد؟
از آغاز تا کنون گفته آمده ایم که عقل بر بنیاد دانش؛ جلایش، پویش و شگوفایی حاصل می کند که در این صورت یکی از محصولات عقل تکامل یافته، همین عرضه کردن «محبت» در میان انسان ها و جوامع بشری می باشد. محبت، دیگرپذیری های مختلف عالمانه و خردمندانه را در قبال دارد. محبت، دل ها را آگنده از «عشق ناب» نسبت انسان و انسانیت می نماید. محبت، خشونت را ها باطل و بالاخره نابود خواهد نمود. خلاصه اینکه، محبت بر مبنای علم، هزاران میوه را برای انسان های روی زمین عرضه می کند.
مولانا جلال الدین محمد بلخی کلام نغز خویش را زیر عنوان «محبت» این گونه توصیه و تأکید می کند:
از محبــت تلـخ ها شيرين شـــــود
از محـــبت مسّ ها زرّين شــــــود
از محــبت دردها صــافي شــــــود
وز محــبت دردها شــافي شــــــود
از محــبت خــارها گل مي شـــــود
وز محبت، سركه ها مُل مي شــود
از محبت، سجن. گلشن مي شـــود
بي محبت، روضه، گلخن مي شـود
از محبــت، نار، نوري مي شـــــود
وز محبـــت ديو حوري مي شــــود
از محبت، سنگ، روغن مي شــود
بي محبـــت، موم، آهن مي شــــود
از محبــت، حزن، شادي مي شــود
وز محبــت، غول، هادي مي شــود
از محبـت، نيش، نوشي مـي شـــود
وز محبـت، شير موشي مـي شـــود
از محــبت، سقم، صحّت مـي شــود
وز محبـت، قهر، رحمت مـي شــود
از محبــت، مرده زنده مـي شـــــود
وز محـــبت، شاه بنده مـي شـــــود
ايــن محــبت هم نتيجه دانش اسـت
كي گزافــه بر چنين تختي نشست» (17)
پس با آنچه که تا این مرحله به خوانش گرفیم، باید همه و همه به انسان و انسانیت حرمت عاقلانه، آگاهانه و عملی را بگذاریم تا از این ناحیه در برابر خالق و حد اقل در مقابل وجدان انسانی خودها محکوم نباشیم.
Ghulam Sakhi Oruzgani
تاریخ: شنبه 20 عقرب 1391 خورشيدی برابر با 10 نومبر 2012 ميلادی
-----------------------------------------------------------------------------------------
منابع:
(1) - ص 49 «آشیانه محبت»/ تألیف: عبدالحمید محمدی- معصومه حسنی/ تاریخ چاپ: اول/ زمستان 1389 / ناشر: انتشارات وحدت بخش.
(2) - ص 111 «آشنایی با کمیسیون شکایات انتخاباتی افغانستان» (طرزالعمل ها و سندها) / تهیه کننده: آمریت آگاهی عامه ی کمیسیون شکایات انتخاباتی افغانستان/ چاپ اول: خزان 1389/ کابل- افغانستان
(3) – ص 365 «ایمان و آزادی ( تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(4) – ص 365 «ایمان و آزادی ( تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(5 ) – ص 156 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(6 ) – 86 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(7 ) – 85 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(8 ) – ص 85 و 86 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(9) – ص 97 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
( 10) – ص 365 «ایمان و آزادی(تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» / مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(11)- ص 88 (سپاس «کرامت انسانی» در فرهنگ کهن ما) ناشر: مرکز تعاون افغانستان (متا) / تاریخ: میزان 1378 ش، اکتوبر 1999 میلادی.
(12) – ص 27 «ایمان و آزادی(تیوری آیدیال و واقعیت در شریعت)» / مؤلف: دای فولادی/ چاپ اول: بهار 1382
(13)- ص ۵۰۳ «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(14)- ص 503 «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(15)- ص ۵۰۴ «امثال و حکم مردم هزاره»/ گردآوری و پژوهش: محمد جواد خاوری/ چاپ اول: 1380 / تهران
(16)- «حافظ غزل پرداز شورانگیزعشق وزندگی»/ نویسنده: حسین ورسی/ سایت آریایی
(17) – سایت آریایی
قبلی