دکتر حمیدالله مفید
نگرشی کوتاه بر نگارش
جناب عبدالغفور لیوال در مورد«ایران ته فرهنگي نفوذ په افغانستان کې د مداخلې تر ټولو لویه وسیله ده» نشر شده در ماهنامه سپیده چاپ کابل(۱)
جناب عبدالغفور لیوال یکی از چهره های مطرح سیاسی کشور هستند واغلب در باره مسایل گوناگون سیاسی دیدگاه ها ونظریات شان را به نشر میرسانند.
جناب لیوال در نگارشی فشرده ای دیدگا شان را در باره تهاجم فرهنگی ایران ارایه ودر آن به مسایل گونا گون پرداخته اند.
در یک بخش آن چنین آمده است:
«د افغانستان فرهنگ دنورو فرهنگونو تر یرغل لاندی دی ، خو دننه په افغانستان کی د مختلفوفرهنگي حوزو تر منځ دا مسآله نه ده مطرح، کله کله ملي حوزه بېله . مثلآ: افغانستان او کوزه پښتونخواه دوه سیاسي یا دولتي حوزې دي خو یو فرهنګی حوزه . یا مثلآ ممکن دتاجکستان یوه برخه دافغانستان له یوی برخې سره ګده فرهنګي حوزه جور کري ،ځکه چې له تاجکستان سره مو مشترکات دېر دي خو دایران په اره زه دانشم منلی ځکه چې ایران له افغانستان سره دېر توپیر لری ، یوازې ېی ژبه را سره مشترکه ده ، خو یوازې ژبه فرهنګ نه دی » .
برگردان: فرهنگ افغانستان زیر تازش وتهاجم دیگر فرهنگها قرار دارد ،مگر در داخل افغانستان این مسایل در فرهنگهای گوناگون مطرح نیست .گاهگاهی حوزه های ملی از هم جدا هستند. به گونه ای نمونه: افغانستان وپشتونخواه آن سوی دوحوزه ای سیاسی ویا دولتی هستند، مگر یک حوزه ای فرهنگی را می سازند ، یا به گونه مثال،یا شاید یک بخش تاجکستان با یک بخش افغانستان مشترکات یا همگونی های فرهنگی را بسازند، زیرا مشترکات وهمگونی های ما با تاجکستان زیاد است؛ مگر در باره ایران من این را نمی پذیرم زیرا ایران با افغانستان بسیار تفاوت دارد، تنها زبان ما با هم مشترک است ، مگر زبان به تنهایی فرهنگ شده نمی تواند.».
در این نگارش به اصطلاح های جدید فرهنگی چون فرهنگ ملی ، فرهنگ حوزه وی وغیره بر می خوریم ، پرسشی به میان می آید :که آیا این ترمها یا اصطلاحها درست هستند؟ آیا «حوزه فرهنگی ملی» بار معنی فرهنگی را به دوش می کشد؟ به این پرسشها پسانها پاسخ خواهیم داد، پیش از همه به این پرسش باید پرداخت که آیا افغانستان در مجموع با «سرزمین پشتونخواه یک حوزه ای فرهنگی واحد هستند؟
باید نوشت بلی مگرنه کامل ؛ چرا؟
اگر بپذیریم که فرهنگ مجموعه ی پیچیده یی از دانش ها ، زبانها ، هنرها ، اندیشه ها ، باور ها ،قوانین ،مقرره ها ، آداب ، رسوم ، سنتها وبه گونه ی فشرده کلیه آموخته ها وعاداتی است که یک انسان به عنوان بخشی از جامعه ویا جامعه به عنوان یک بخش همگون انسانها آنها را می پذیرند. به این گونه هر جامعه وهر انسان دارای فرهنگ مشخص ومنحصر به خود می باشد.
اکنون ببینیم که چی مشترکات وتفاوتها ی مشخص فرهنگی میان مردم افغانستان در مجموع با پشتونخواه آنسوی مرزمربوط به پاکستان وجود دارد:
۱-ویژ ه گی های زبانی به مثابه یک عنصر زنده ومشخص فرهنگی: نخست زبان چیست ، زبان بازتاب خرد آدمی است که با واژ ها(نظام آوایی) ،واژگانها( نظام واژگانی )، فراز ها(نظام نحوی) وزیبا نگاری های دستوری بیان می شود،که با چهار عنصر یا المنتهای اساسی مشخص می گردد که همانا (فونولوژی ، مورفولوژی، نحو یا سنتیکس وسیمانتیکس است) اکنون دیده شود که چی مشترکات یا همگونی های زبانی میان زبان نوشتاری مردم افغانستان به گونه ای مشخص( زبان پشتوی افغانستان وزبان پختوی پختونخواه یا میان( پشتوی لر وبر ) وجود دارد.
الف: نظام اوایی : میان نظام اوایی یا دریک سخن الفبای زبان پشتوی مردم افغانستان با نظام آوایی ( یا الفبای) زبان پختوی پختونخواه تفاوت های شگرفی پدیدار است ، ناگفته پیداست ، پیش از آنکه در سال۱۳۳۹ خورشیدی انجمنی به نام «پشتو مرکه» به نظام اوایی یا الفبای جدید زبان پشتوی افغانستان مانند:(څ .ښ.ډ،ئ ،ي ، ټ،ڼ و ږ) بپردازد ، نظام آوایی یا الفبای زبان پشتو (**) مانند زبان دری –فارسی بود ، پس از آنکه این الفبا بر وفق ومراد پشتوی ننگرهار ، وبرخی از مناطق لوی پکتیا توسط پشتو ټولنه وقت که در آغاز انجمن ادبی کابل بود ایجاد شد ، زبان پشتوی لر وبر با دو نظام آوایی جدا گانه نوشته وپرداخته می شود ، حتا پشتوزبانهای کندهار ، ارزگان ، وفراه نیز نظام آوایی ساخته وپرداخته شده پشتو تولنه را به طور کل نپذیرفته اند ، مردم قندهار وپشاوری ها به روال قدیم وپیشین ((ښه) را (شه) ، (راځه) را (راشه) ،(پښاور) را (پشاور)، ومردم پختونخواه (پخور) قندهاری ها(خوږه)را (خوژه) (ځلمی ) را (زلمی)(وڼه) را (درخت) می گویند. دیده می شود که بادریغ این تغییر وتحول زبانی که از جانب دولتمردان آنوقت پیریزی شد ، نه تنها ریشه وبیشه زبان شیوا ، باستانی وشیرین پشتو را تغییر داد،بلکه موجب شد تا زبان پشتوی پخاور با زبان پشتوی معیاری دولتی افغانستان تفاوتهای چشمګیری پیدا کند.
ب:نظام واژگانی زبانهای پشتوی لر وبر: با تغییرات در نظام اوایی وبا جدا شدن پشاور در سال۱۸۳۲ ترسایی یا میلادی توسط رنجیت سنگه پادشاه پنجاب وادغام آن به دولت مقتدر (سکها) تا امروز که نزدیک به ۱۸۲ سال می گذرد واین جدایی در تمام پیمان نامه ها چون (امله،سمله ، گندمک ودیورند) بازتاب شده ، تفاوتهای چشمگیری در لهجه های زبان افغانی یا پشتوی لر وبر رونما گردیده است ،این تفاوتها شامل اکثر واژه های است که در دوران دولت امیر شیرعلی خان( اصطلاحات ارتشی مانند : دگروال ، بریدمن ، تیار سی، دلگی، کندک ، غند . نامگذاری های موسسات جدید التشکیل آموزشی وسیاسی در دوران امیر امان الله خان مانند: لویه جرگه، در دوران نادرخان وظاهر شاه اصطلاحاتی مانند: ولسی جرگه( ولسی جرگه از دو واژه ولس مغولی ویرگه یا جرگه ترکی ساخته شده است) ،پوهنتون، پوهنڅی ،مرستوڼ ، میرمڼوټولنه، څارنوالی وغیره ساخته وپرداخته شده اند،که این واژه ها بادریغ در زبان مروج پشاور به نامهای ،فارسی ، ترکی، انگلیسی ویا ارودی آن یاد می شوند ،مانند: کرنیل ، بتلیون، اسامبله ، یونیورستی ، ترینکوت وغیره حتا پختونهای پشتونستان بجای واژه انتحاری عربی واژه ترکیبی (خود کُش) فارسی را به کار می برند که برای برخی از پشتونهای افغانستان غیر قابل پسند است.
به روشنی دیده می شود که اگر این تفاوتها را بر شماریم نزدیک به چهل درصد را در بر می گیرد، در حالی که زبان نگارشی پشتوی هردو سو تا زمان امیر شیر علی خان همگون بود ، این اصطلاح سازی وتغییر در نظام واژگانی زبان پشتو نه تنها زبان پشتو را از ریشه وبیشه آن که جز خانواده زبانهای فارسی میانه بود، جدا کرد ، بلکه شرایط را طوری فراهم کرد تا در برابر واژ های ساخته شده چون (پوهنڅی) که واژ یا حرف(څ) در زبان فارسی نیست زبانشناسان زبان فارسی مقاومت کنند واز کاربرد آن خود داری نمایند زیرا گر این واژه ها در زبان فارسی به کار روند ، موجب تغییر در نظام آوایی زبان فارسی نیز می گردند . حتا با دریغ طی همین سالها واژ های نادرستی نیز ساخته شده است مانند: واژه (خوڅښت) که نگارش آن با واژ(څ) نادرست است، زیرا اصل این واژه خیزش فارسی است که از آن خوزشت ساخته اند. بر طبق رژیم واژگانشناسی(فیلالوژی) اجازه است تا واژه های که در زبان فارسی ، عربی ویا اردو به جیم نوشته می شوند به در زبان پشتو به(څ) نوشته شوند مانند: جان فارسی څان پشتوُ جای ُ ځای جپر ُڅگر وغیره.
سوم: تفاوتها در نظام نحوی یا فرازی زبان پشتوی لر وبر:
با تفاوتها در نظام آوایی وواژگانی زبانهای لر وبر به یقین که این تفاوتها در نظام فرازی یا نحوی زبانهای لر وبر نیز پدیدار گردیده است . این تفاوت وقتی روشنتر می گردد، که در مورد پشتونستان به پژوهش بپردازیم ، در جغرافیای پشتونستان یا ایالت پختونخواه پاکستان چنین آمده است:« دپختونخواه سوبه لنویچ: پشتو، بندکی، کهواری، اردو(قومی زبان) او انگریزی(سرکاری زبان) دی» در این فراز تنها یک گزاره«دې» پشتو است. واژه( لنویچ) انگلیسی ، واژه های( قومی وسرکاری) کاربرد در زبان اردودارنددر حالیکه ریشه قومی عربی وسرکاری فارسی است. آنچه که در این شناسه رویکرد برانگیز است این فراز یا جمله است که به زبان اردو در تایتر این شناسه نگاشته شده است:« اپنی جان سی پیار پاکستان» برگردان:« پاکستان عشق به جان برابر من». یعنی اینست شعار پشتونهای اکثریت آنسوی مرز.
۲- تفاوتها ی ویژه گی های قوانینی ، کلتوری ، فرهنگی واقتصادی میان سوبه پشتونخواه پاکستان وولایتها وشهر های پشتون نشین افغانستان :
نخستین تفاوت سترگی که قبل از همه توجه(رویکرد) بر انگیز است ، در ساختار نظام سیاسی دوکشور است. نظام سیاسی پاکستان وبه ویژه پختونخواه نظام فدرالی که عالیترین نوع نظام سیاسی دموکراتیک ، مردمی ، آزاد ، وانسانی است می باشد ، مردم ، شورا های دموکراتیک دولتی وایالتی را بر می گزینند ، حاکمیت مردمی در همه امور مستولی است ، مردم با سهمگیری مستقیم در امور اداره دولتی عالی ترین شکل از دموکراسی را تمثیل می کنند در حالی که در این سوی مرز در داخل افغانستان نظام فرسوده ، از مود افتاده ای ریاستی ، که همه صلاحیتها در دست رییس جمهور بیرو کرات وفاسد است بر قرار است. شورا های ولایتی به نام بوده و والیان ولایتها ازسوی رییس جمهور تعین می گردند. در نظام سیاسی تفاوتهای چشمگیری میان سوبه پشتونخواه کشور پاکستان وولایتهای پشتون نشین افغانستان نیز پدیدار است.
۳- تفاوتها وهمگونی های اقتصادی:این بخش دیگر اظهر من الشمس است ، در تمام سوبه پختونخواه پاکستان سرک قیر ، برق ، آب آشامیدنی هزار ها فابریکه های صنعتی وجود دارد.
در حالیکه در ولایتهای پشتون نشین افغانستان، نسبت تعصب وپیورزگرایی های کوکورانه هنوزبه ابتدایی ترین خواستهای انسانی رویکرد نگردیده است .سرک اسفلت یا قیر ،برق سراسری ،آب آشامیدنی صحی ، بند وانهار ، به ندرت وجود دارد، بنگرید: در ولایت خوست پوهنتون جدید ساخته شد ، در ارقامی که از ترکیب دانش آموزان آن پخش شد ، نزدیک به ۵۲ فیصد دانش آموزان آن را غیر پشتون تشکیل می دهند، که اغلب آنها از ولسوالی های جاغوری ، دایزنگی ، میربچه کوت ودیگر ولایات می باشند.
۴- در بخش رسوم ، عنعنات ، غذا ،برداشتهای اجتماعی نیز تفاوتها وهمگونی های وجود دارد، پشتونهای افغانستان ، نسبت به حقوق زن ونقش زن در کار مفید اجتماعی کمتر باور دارند ، مگر پشتونهای آنسوی مرز ایالت پختونخواه پاکستان، نقش زن را در کار مفید اجتماعی ارزنده وسودمند می شمرند، پشتونهای اینسوی مرز: پلو ، چلو ، قابلی ، کباب ، دنده کی ، می خورند، در حالی که پشتونهای آنسوی مرز دال ، چپاتی ، سبزی ، مرغبریانی، وغیره نوشجان می کنند ، تنها آنچه که میان پشتونهای هردو مرز مشترک است ، پوشیدن پیراهن وتنبان است، گرچه از لحاظ تاریخی ، پیراهن وتنبان از لباسهای هندی باستان است ، مگر همین مشترکات در میان هردو سوی مرز یکسان به دیده می اید ، بادریغ این تاثیر پذیری در داخل افغانستان پس از برقراری حکومت مجاهدان وطالبان، تا امروز در ادارات دولتی افغانستان نیز مروج گردیده است، به پیروی از همین گرایش تبارگرایی است ، که جناب دکتراشرف غنی احمد زی ، که در خانواده گرامی شان لباس مدرن دریشی یکدست ونیکتایی مود بود وخود شان نیز در امریکا هیچ روز بی نیکتایی بیرون نمی رفتند، امروز دست به دامن پیراهن وتنبان زده واز خود یک چهره پیراهن وتنبان پوش ساخته اند.
۵-آنچه که در نگارش جناب لیوال صاحب رویکرد بر انگیز وبه پویش وجویش ژرف نیازمند است این دیدگاه شان می باشد؛ جناب شان می نویسند:« مثلآ: افغانستان او کوزه پښتونخواه دوه سیاسي یا دولتي حوزې دي خو یو فرهنګی حوزه . یا مثلآ ممکن دتاجکستان یوه برخه دافغانستان له یوی برخې سره ګده فرهنګي حوزه جور کري ،څکه چې له تاجکستان سره مو مشترکات دېر دي» این بخش نگارش نویسنده که سراسر افغانستان را از یک تبار یعنی پشتون دانسته و برخی از مناطق شمال را فارسی زبان یا تاجک پنداشته اند نیز پرسش بر انگیز است ؛ این بخش نگارش نویسنده محترم مرا به یاد کتاب «نبرد من»(۱) اثر«ادولف هیتلر» انداخت ، هیتلر می نویسد:«علاقه ی شدید وآتشین به ملیت و به وطن خود اتریش آلمانی نژاد.... وکینه ی شگرف نسبت به دیگر ملیتها ودولت اتریش مرا بآن واداشت....» ودر یک جای دیگر می نویسد:«...که شرط نجات وسلامت ژرمنیزم(یعنی نژاد ژرمنی) فنای ... اینست ، که هیچ رابطه ای میان غرور ملی ووفاداری نسبت به سلطنت وجود ندارد.» ویا می نویسد:«باید نطفه های اصلاح ناپذیر را با اراده وتصمیم خنثی ومنهدم کرد.»بنگرید ، هتلر نیز دیگر ملیتها را دشمن خود می دانست وفقط باورمند بود که تنها ملیت ژرمن که اصلاح شده است ، حق زیستن را دارد.
در دیدگاه جناب لیوال صاحب نیز همین نگرش به دیده می اید ایشان نمی دانند ویا نمی خواهند بدانند که در افغانستان ملیتهای گوناگون زیست می نمایند . بنگرید:« افغانستان (یعنی سراسر افغانستان) وپشتونخواه آنسوی مرز دودولت جداگانه هستند مگر یک حوزه فرهنگی » ودر مورد تاجکستان می نویسد:« یا مثلآ ، شاید یک بخش تاجکستان با یک بخش شمال افغانستان یک حوزه فرهنگی را بسازند» .
رویکرد بر انگیز ترین بخش نگارش شان همین قسمت است: ایشان می نگارند: تمام افغانستان با پشتونستان وشاید یک بخش افغانستان با یک بخش تاجکستان...» در یک حوزه فرهنگی قرار گیرند. جناب لیوال صاحب! در افغانستان از هزار ها سال به اینسو فرهنگ وزبان فارسی ، زبان اداری ، سیاسی ونگارشی کشور بوده است ، اعلیحضرت احمد شاه بابا ، تمام دیوان ودفتر خود را به زبان فارسی نگاشته است ، به زبان فارسی شعر سروده است ، همو است که گفته:
وای بر امیری کز داد رفته باشد+مظلوم از در او ناشاد رفته باشد .
سجع مور آن بزرگوار وسکه پولش به زبان فارسی بود، او نسبت به هیچ ملیت وزبان دیگر دشمنی نداشت ، ، تیمور شاه پسرش وپس از او تمام شاهان خاندان سدوزایی وبارکزایی ، تمام دیوان ودفتر شان را به زبان فارسی نگاشته اند ، چه خوشتان بیاید ویا نیاید ، این یک واقعیت تاریخی است ، اگر باور ندارید ، زحمت می شود ، یکبار به ارشیف ملی تشریف ببرید ، در آنجا متوجه خواهید شد ،که رویداد به چه منوال است.
۶- ملیتها: در افغانستان از هزار ها سال ، ملیتهای پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک ، ترکمن ، بلوچ ، پشه یی ، نورستانی ، ایماق ودیگران با فیصدی های گوناگون در پهلو ودر کنار هم زنده گی می نمایند، بدون شک که پشتونها در مناطق جنوب وشرق افغانستان وقسمآ در شمال افغانستان جابجا اندما بخواهیم یا نخواهیم ، تاجکها در ولایتهای شمال ، شمالشرق ، مرکز ، غرب وحتا جنوبغرب کشور وحتا در شهر گردیز مرکز ولایت لوی پکتیا ، در شهر قندهار ، در شهر فراه ، در مرکز ولایت ننگرهار در ولایت لغمان با فیصدی های درشت وقابل توجه زنده گی می کنند ، که برخی آنها به زبان پشتو نیز صحبت می نمایند ، به روایت تاریخ واسناد ثبت شده در فرهنگستان ( آرشیف) ملی در دوران جنگهای نخست ، دوم وسوم افغانستان با انگلیس ، مردم ولایت لغمان منطقه تاجکیه ثبت شده اند ، بنگرید به متن میثاق ۱۱۴۲ میان برادران بارکزایی که در ربیع الثانی سال ۱۲۴۲ هجری قمری (مهتابی) که اصل آن در موزه ی کابل محفوظ است در زمینه تقسیم بندی سرزمینهای کشور میان خود به توافق رسیده اند:«... معاملات طایفه غلجایی ودارالسلطنه کابل را نواب عبدالجبار خان ، متصرف باشد ، ملک جلال آباد وتاجکیه لغمان را نواب محمد زمان خان وبرادران او متصرف باشد وملک لهوگر وتاجیکه چرخ ، ومیدان وغوربند وخالصه را سردار حبیبالله خان ....» .
در مرقع سوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب نمبر (۸) چنین درج است:«...طره باز خان مهمند که در لعل پور نشسته بود ، او هم گریخت، در پشاور رفت سعادت خان مهمند در لعل پور نشسته بجای خود تقرر گرفت وکلانهای افغانیه و تاجکه تگاب وجلال آباد همگی در رکاب ظفر انتساب سردار محمد اکبرخان غازی حاضر می باشند.»
در پشت سر همین مکتوب نیز نگاشته شده است :«... وتاجکه وغلجی همراه سردار محمد اکبرخان اتفاق دارند...»
در یک بخش دیگر همین نامه که از رویدا اوضاع جنگ با انگلیسها در جلال آباد به کابل به خصوص به نایب امین الله خان لوگری مجاهد ملی ونواب زمان خان که برای مدت کوتاهی از جانب مردم بجای شاه شجاع پادشاه گزیده شد بود، چنین آمده است:«...اتخاذ ترتیباتی است بر علیه (جنرال سیل ، و(مگریگر) در جلال آباد واتفاق همه مردمان ولایت مشرقی اعم از افغانیه وتاجکیه وجمع شدن آنها به دور سردار( وزیر محمد اکبر خان)...» در این نامه واسناد دیگری که در فرهنگستان (ارشیف ) ملی وموزه کابل درج است، بیانگر این ادعا است ، که مردم لغمان صد وهشتاد سال پیش تاجکه بودند وبه مرور زمان زبان شان پشتو شده وملیت شان نیز پشتون گردیده است.
به رویت اسناد فوق، بر خلاف دیدگاه شما ، تاجکستان شاید نی، بلکه به گونه ای حتمی با تمام فارسی زبان وتاجکان افغانستان که آنها نه تنها در شمال کشور بلکه در سراسر کشور زنده گی می کنند، پیوند های زبانی ، فرهنگی ،دینی ، اجتماعی و تاریخی دارند، همانطوری که پشتونهای هردو سوی مرز مناسبات فرهنگی ، تاریخی و اجتماعی با یکدیگر به درجات مختلف دارند، به همین گونه، نیز ازبکان افغانستان که میان ده تا پانزده فیصد نفوس کشور را تشکیل می دهند با ازبکهای ازبکستان ، ترکمن های ما با ترکمنهای ترکمنستان ، بلوچهای ما که در جنوبغرب کشور زنده گی می نمایند ، با بلوچهای پاکستان وایران مناسبات بسیار عمیق فرهنگی دارند ،نباید منکر شد .
۷- واما در مورد مناسبات فرهنگی با ایران :مناسبات عمیق سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی و تباری میان افغانستان وایران پیشینگی سه هزار ساله دارد ، این دوکشور بار ها با هم یکی وبار ها از هم جدا زیسته اند، مگر با آنهم در حالیکه در اغلب مسایل با هم همگون هستند ، چنان واقع شده است که در برخی موراد دیگر از همدیگر جدا زیسته اند ، مگر این همزیستی ها وجدا زیستن ها مواجب آن نگردیده است ، که فرهنگ مشترک شان از همدیگر جدا باشد. همانگونه که در مورد مشترکات فرهنگی میان پشتونهای (لر وبر) تذکار شد، در مورد مشترکات فرهنگی با ایران نیز همانگونه است در برخی موارد ، همسو ودر برخی موارد از هم جدا هستند ، مگر این به این معنی نیست که مناسبات فرهنگی مردمان دو کشور از همدیگر جدا بوده باشد ، رویکرد فرمایید ، زبان مشترک (البته با تغییر واژگانی در برخی موارد)، پیش از امیر شیرعلی خان نظام واژگانی هردو کشور بسیار با هم نزدیک بودند ، به گونه نمونه در مرقع سوم اسناد خطی موزه کابل (۲) چنین آمده است:«...امروز که یوم سه شنبه بود شادیانه زده شد وشلک توپ وشاهین شد...» بنگرید در آنز مان واژه «شلیک» به کار می رفت مگر پسانها در زبان نوشتاری مردم افغانستان جای آن را واژه « فیر » انگلیسی که از طریق زبان هندی به افغانستان ره یافته به کار می رود. ویا در مرقع سوم اسناد خطی موزه کابل مکتوب نمبر سوم چنین آمده است:« در این ولایت(در ولایت غزنی هنگام حمله بالای قوای انگلیس) هم یک سیر تبریزی به یک اشرفی باروت پیدا نمی شود» کاربرد «سیر تبریزی » و«اشرفی» که اکنون از کاربرد افتاده اند در آن زمانها کاربرد داشتند. تاریخ مشترک ، مردمان ایران وافغانستان زیاد است ، که در این خامه نمی گنجد .
مگر این به این معنی نیست ، که دخالتهای رژیم کنونی ایران در امور سیاسی افغانستان نادیده گرفته شود ، این دخالتها که عمدتآ در عرصه های استخباراتی ، نظامی ، تسلیح مخالفان دولت جمهوری اسلامی افغانستان و مسایل مذهبی مربوط است ، از دیده پنهان بوده نمی تواند ، به همین گونه این دخالتها ی دینی از جانب پاکستان (عمدتآ در لباس پشتونها) نیز در امور داخلی کشور ما جریان دارد ، که نباید آن را با تهاجم فرهنگی مغالطه کرد.
در پایان به این فرایند می رسیم که:
در افغانستان اقوام وملیتهای گوناگون در کنار هم ودر پهلوی هم ، که شامل پشتونها ، تاجکها ، هزاره ها ، ازبکها ، ترکمنها ، بلوچها ، پشه یی ها ، نورستانی ها وایماقها هستند زنده گی می کنند، مناسبات فرهنگی آنها با یکدیگر طی سده های دور ودراز با صمیمت واز خود گذری ادامه دارد، به همین منوال ، مناسبات فرهنگی تبار های گوناگون چون: پشتون ، تاجک ، ترکمن ، ازبک وبلوچ با همزبانان وهم تبار های شان که در بیرون از مرز کشور ما زنده گی می نمایند ، نه بر بنیاد تهاجم فرهنگی بلکه بر بنیاد تفاهم وهمزیستی فرهنگی جریان دارد، در اوضاع واحوال کنونی که کشور ما با همسایگان به یک مناسبات با فضای صمیمت وهمزیستی مسالمت آمیز ، احترام متقابل واعتماد به یکدیگر نیاز دارد ، دامن زدن به این مسایل ، جز ایجاد تنفر وبرپایی تفرقه ، ودر فرایند مناسبات جدال بر انگیز دست اوردی دیگری نخواهد داشت.
نباید مسایل تبادل فرهنگی را با تهاجم فرهنگی مغالطه کرد ، جهان به سوی تمدن جهانی فرهنگی مشتابد وما هنوز در خم یک کوچه ای ایم.
بادرود
** زبان پشتو تا یکصدو پنجاه سال پیش به نام زبان افغانی یاد می شد وپشتونها نیز افغانها یاد می شدند نخستین اثار ی که به الفبای فارسی به زبان افغانی نگاشته شده است اثر، پیر روشان ،اخوند درویزه بود، که نخستین ( کتاب مخزن افغانی را به زبان افغانی پیشین وپشتوی جدیدنگاشته) ارزانی، اخوند احمد،خوشحال خان ختک ، پیر محمد خان کاکرکه در زمان احمد شاه بابا کتاب معرفت الافغانیه یا نخستین گرامر زبان پشتو را به نام (گرامر زبان افغانی نوشت)میرزا خان انصاری ، که عروض را وارد زبان افغانی کرد(در سده ای یازدهم خورشیدی یا سده ای ۱۷ میلادی) ،حافظ ابرو که در هندوستان(گرامر زبان افغانی را نوشت). ویا مارگنسترن که کتابش را زیر عنوان زبان افغان نوشت. همه زبان پشتو را زبان افغانی می گفتند وپشتونها را افغان می نامیدند.
1- ۱-مجله سپیده شماره مسلسل ۱۸ دور سوم شماره (۱) حمل سال ۱۳۹۱ خورشیدی سر دبیر پرتو نادری
۲- از رویه ۶۶تا۶۸ نسخه قلمی واقعات شاه شجاع در موزه کابل
۳- در زوایای تاریخ معاصر افغانستان اثر شادروان احمد علی کهزاد چاپ دوم مشر قصه خوانی بازار پشاور.
Adolf Hitler Veröffentlicht;18 Juli 1925 seit 23-25 )Mein Kampf ۴-
Morgenstiern,G, Khushaal Khan ,the National poet of the۵- Afghans,Journal of the Royal CCenter Asia Socity,
۶-سایت پختون به زبان پشتو واردو