حسین نه به شیعه
تعلق خاص داشت و نه به سنی ، بلکه او از راه روان راستین پیامبر بود
بازهم یادی
از حماسۀ استثنایی تاریخ و نماد
روشن و بی بدیلی از غلبۀ خون بر شمشیر که در اسطوره ها هم نمی توان، به
سراغش رفت و حتا استطوره ها از آن خجل مانده اند؛ اما حماسۀ استثنایی که
مانند صاعقه در دهلیر تاریخ به صدا در امد، نه تنها عرب و عجم؛بلکه جهان
را به لرزه در آورد. در عین بعد حماسی اش چنان دلخراش بود که گویی وحشت و
جنایت یزیدیان جهان را برای زایش جرقۀ بزرگتر از آن آبستن نمود که حتا چرخ
زمان را به صفر تقرب داد . در لحظات استثنایی تاریخ واقعیتی رخ بنمود که
حتا تصورش در افکار عام مردم غیر قابل پذیرش بود . حادثه یی که ایثار داشتن
و بی باکانه جان دادن را ، در پای عشق رادمردانه به نمایش گذاشت. عشقی که
شیرازۀ عاشقانه ترین رابطه ها را درهم شکست و رابطۀ تازه یی رادر یک پیوند
تازه برای عاشقان جانباز به ارمغان آورد. این عشق شکوه و جلال بیشتری از
عشق لیلی و مجنون، ورقه و گلشا، وامق و عذرا، یوسف و زلیخا و جاذبۀ
افزونتری از عشق شمس بامولانا دارد؛ گرچند این آخرین نمادی از عاشقانه ترین
عشق های انسانی است که به گونۀ استثنایی عشق راستین و صادقانه و بی ریایی
انسان با انسان را به نمایش می گذارد. این عشق تمامی عشاق جهان را به خود
کشانده است و هر کدام را دیوانه وار به سوی معشوق می کشاند و اماعشق
عاشورایی حکایت از دل باختگی هایی دارد که از عظمت آن تمامی عشاق جهان
انگشت حیرت بر لب بگذارند و باشکوه ترین جذبه های عاشقانه را در اولین شرب
آن تجربه می کنند، بی آنکه جام دیگری به سر کشند؛ در خمار جام اول از پا
می افتند و پیش از شکستن هر خماری، نشۀ تازه به تازه را به آزمایش میگیرند.
بی آنکه خمار بی پایان آنان بشکند، نشۀ تازه یی را به استقبال میگیرند و از
فرط حیرت به دنبال شوقی دیگر از خود تهی میگردند
. در این تهی شدن ها از خود هیچگاهی حتا اشباع نمی گردند.
بدون تردید
هر گوشه یی از جهان معاصر امروز کربلا و هر روز آنها عاشورا است چه که
فریاد عاشوراییان پرشکوه تر و خطرناک تر از میدان کربلای حسین طنین انداز
است و اما این به معنای آن نیست که عاشورا را پایان یافته حساب کرد و
کربلاییان تاریخ به باد فراموشی سپرد؛ زیرا در نفس آتشین کربلاییان امروز
نفس کربلاییان دیروز می تپد و در روح عصیانی آنان روح عاشورایان قامت آرایی
دارد. نشاندهندۀ این است که حالا هم در وجب وجب گیتی و حتا در تاریکترین
زوایای آن حسین تاریخ در برابر یزیدیان با شکوه تر از گذشته قامت آرایی
دارد . آنهم "قدقامتی " که پیامبر در عقب هر صلوات آن انقلابی دیگر و تحولی
دیگر را پیشبین است .
با
تفاوت این که در آن روز یک حسین در برابر یک یزید همراه با یاران شان صف
آرایی کردند و حسین در یک جنگ نابرابر در برابر یزیدیان خودش را با هفتاد
ودو تن یارانش قربان کرد و تا آن زمان در برابر لشکر یزیدیان رزمید که دشمن
آرمان آه گفتن او را با خود در گور برد . فریاد غریوندۀ او هنوز هم در
آسمان جهان طنین انداز بوده و روح هزاران انقلابی را در جهان پرورش میدهد .
از این رو است که امروز در سراسر جهان صد ها حسین در برابر هزاران یزید و
با چنگ و دندان بی هراس می رزمند و در هر نفس که از فریاد شکوهمند حسین
متلذذ میگردند. امروز هزاران میدان را برای یزیدیان تاریخ به کربلا مبدل
کرده اند و با حماسه آفرینی های شوریده حالانه و بی بدیل هر روز از روزگار
ما به عاشورا تحویل داده اند. هر آدم با یک چشم زدن در می یابد که حسین
تاریخ به قول مرحوم علی شریعتی " وارث آدم" و وارثان او از کران تا به کران
جهان از افغانستان تا فلسطین، از فلسطین تا برمان و تا فلپیین وبالاخره از
جابلسای تاریخ تا جابلقای تاریخ زمین خداوند را زیر پای دشمنان الله به آتش
مبدل کرده اند. با آنکه در یک نبرد نابرابر مظلومانه جان میدهند ؛ اما جان
های شان را به ساده گی از دست نداده و بار بار مردن را برای زنده ماندن
دیگران به تجربه گرفته اند؛ زیرا رسالت حسینی این ها کمتر از حسین و عظمت
قیام آنان در برابر جور کلان تر از آن است. هر حماسۀ آنان در برابر بیداد
یادآورد کربلای و رهایی بخش کربلاییان است. حسین دیروز با گردن بلند ،
پرغرور و با شهامت با آنکه سر به آسمان غرور می کوبید و اما سینۀ حق طلبانۀ
خود را سپر خنجر های عریان و قصی القلب و خون آشام یزیدیان نمود و سر
برافراشتۀ خویش را در پای آرمان مبارکش مستان و خیزان اهدا نمود. او با
حرکت قهرمانانه و انقلابی شمر تاریخ و یارانش را برای همیش رو سیا و بدنام
گردانید . بصورت نمادین غلبۀ خون بر شمشیر را چه با شکوه به نمایش گذاشت و
عظمت انسان یعنی وارث راستین خداوند در زمین را با شکوه تر و مجلل تر از
گذشته آنچه تصورش نمی رفت، نشانه رفت. نه تنها این که نبرد داد بر ضد بیداد
را وارد فصل تازه یی از تاریخ نمود، به اثبات رسانید که چگونه داد قلب
تپندۀ تاریخ است و بیداد خون ناحق تاریخ و نبرد داد با بیداد را درهر عصری
وهر نسلی معنای واقعی بخشید. او اسطورۀ دادخواهی ها را به اوج ها رساند و
با جرئت تمام و شگفت آور قافلۀ سریع السیر انقلاب را از آنسوی تاریخ تا
آنسوی زمانه ها جرئتمندانه مهمیز کرد. سنگ شتابندۀ شناور رستاخیز های بزرگ
را به آنسوی کرانه ها به حرکت درآورد. آری این این قافله از کربلا آغاز شد
.
نبرد کربلا
در دهم محرم سال 61 قمری میان حسین و لشکریان شمر اتفاق
افتاد . نبرد زمانی خونین شد که روزم محرم عمر بن سعد با 4000 نفر در نزدیک
کربلا اردو زد و در روز هفتم آب را بر حسین و همراهانش قطع کردند. در نهم
محرم شمر با 4000 جنگجو به امر عبیدالله ابن زیاد وارد کربلا شد و برای سعد
نامه یی با خود برد که هرگاه سعد با حسین نمی جنگد، فرماندهی سپاه را به
شمر واگذار کند. روز دهم محرم 30 هزار سپاۀ یزید به فرماندهی عمر بن سعد در
برابر 32 یاران سواره و 40 یاران پیادۀ حسین این سردار شهیدان قرار گرفتند
. آری سردار شهیدان؛ زیرا او سر خویش را برای قربانی گویی در آغوش گرفته
بود . در مکه برای یاران خود گفت :ای مردم من بیعت خود را از شما برداشتم و
هرگاه برای کشته شدن با من می روید، یاالله در غیر آن مجبور نیستید . در
میان یاران حسین مردانی مانند قیس ابن مسخر و زهیر بن قین را با خود داشت
که سر دادن در پای برای آرمان حسین را نه تنها لبیک عاشقانه برای او، بلکه
بخاطر ادای رسالت الهی و برپا داشتن نبرد داد با بیداد و درخشان نگهداشتن
چراغ حق در برابر باطل از بزرگترین مکلفیت های الهی خود می شمردند.
آری قیس ابن مسخرسفیر حسین بود که بوسیلۀ مردان ابن زیاد
اسیرگردیده و بود و برایش گفته بودند که در مسجد کوفه برود و از بیعت حسین
برای یزید برای مردم اطلاع بدهد واما ابن مسخر شجاعانه به منبر می رود و می
گوید: سخن از یزید، سخن از یک رنباره و سلطان زاده و اشراف زاده است که خون
ابوسفیان در رگ هایش جریان دارد و اما سخن از حسین، سخن از مردی است که
نواسۀ رسول خدا، فرزند فاطمه و علی است و پدرش حاکم جهان اسلام بود و اما
خودش کمر را می بست و برای پرغرور زیستن از بام تا شام کار می نمود. هرگز
دست از تقوا برنداشت و به اندازۀ سر مویی از اسلام عدول نکرد . نه تنها او؛
بلکه زهیر بن قین یکی از یاران دیگر او است که تجارت و زنده گی را برای
رضای خدا رها کرده و برای پشتیبانی از حسین روانۀ کربلا می گردد و حتا زنش
برایش می گوید: من را طلاق کن تا آزاد شوم و با تو در جنگ در رکاب رسول خدا
بروم . وی می گوید که اگر صد بار کشته شوم و اما بار دیگر به جنگ یزید می
روم؛ زیرا راۀ حسین، راۀ دعوت، هدایت و رهنمایی است و پیام آور آگاهی ،
آزادی و عدالت است. آیا ممکن است که با اشک ها برای احیای راۀ حسین و گسترش
انقلاب حسین رفت؛ هرگز از اشک ها فروکاست تا مردی ها و شجاعت ها بار بار
آبستن شوند و از زدن زنجیر ها بر پشت و پهلوی بدن کاست تا دشمن آن را دلیلی
بر عجز حساب نکند و از این هم خطرناک تر که از آنها بحیث خدعه برضد اسلام
بهره نگیرد . چنانچه شمر آتش بس با حسین را فسخ کرد تا او فرصت ادای نماز
را از دست بدهد و مردم بر مسلمان بودن او شک کنند . برای آنکه مختار وار
در برابر شمرزمان شمشیر بزنی و زهیر وار در برابر یزیدیان قامت آرایی کنی
و تیر بازی نمایی، فریب اشک آوران کذایی را نپذیر که شب گرگان اند و روز
پلنگان و از هیچ جنایتی در برابر دین خدا و بنده گان خدا دریع نمی کنند.
این ها اند که تو را ترغیب می کنند و اما حقت را به تاراج می برند، زمینت
را غضب می نمایند و جیبت راخالی می کنند و اما در پشت منبر می روند و گویی
دروازه های توبه را به روی مردم باز می نماید . شگفت آور است که چرا توبه
فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند .
آری
حسین با قیام دلیرانه اش نه تنها انسان زمان خود؛ بلکه انسان تمامی عصر ها
را به تکان آورد و برای انسانیت معنای تازه یی بخشید؛ انسان، فرهنگ، تاریخ،
ایده ئولوژی، امامت، شورا، زنده گی و آفرینش را دگرگون نمود و طرح نوی
ارایه داد. برای راهیان او است تا این بزرگی ها را بزرگتر از آنچه هستند،
عظیم تر جلوه دهند تا مبادا درختی را که او با خون پاک خود آبیاری کرده
است، به توفان حوادث رها کرد و از آن ابزار سیاسی ساخت. شکوه و جبروت آن را
در پای گرفتن صیدی کوچک به زمین زد . چه بسا سفلگی خفت بار خواهد بود که با
علم کردن خون او از عظمت حسینی اش کاست واز این کوتاه اندیشانه تر نخواهد
بود که برای حسین گریه کرد وبا اشک ریزی ها به ماتم او شتافت و از دریای
ابهت او کاست . بدین وسیله شجاعت ها و دلاور مردی های او را زیر سوال برد و
دلاور مردی های او را خدای نخواسته تا سرحد خجلت فروکاست. از این رو حسین
از اشک های ابزاری روگردان بوده و اشک ریختن را بهانه یی اتمام حجت برای
آنانی میداند که برای ستیز با خصم خدا ومردم جرئت رویارویی و شمشیر زنی را
ندارد. او میداند که شماری ها بدین وسیله می خواهند به عوض رویارویی در
برابر دشمن تا دندان مسلح نه باشمشیر آخته وقامت های برافراشته؛ بلکه با
چشمان گریان که نشانۀ تضرع است، پاسخ بدهند. بنا براین حسین نه تنها از این
اشک های کذایی و فریبنده نفرت دارد؛ بلکه از اشک آوران و عاملان اشک ریزی
ها که بیشتر اهداف غیر الهی دارند، بیشتر متنقر است واز آنان برائت می
خواهد. چه رسد به این که امید داشت، حسین از خنجر زنی ها و سینه زنی ها
دلخوش باشد و بر آنها مهر تایید بگذارد؛ زیرا او توصیۀ جدش محمد (ص)را خوب
بخاطر داشت که چگونه در برابر مرگ دلبندش خاموشانه اشک میریخت و خانوادۀ
خود را از هیاهو کردن منع میکرد. بدور از امکان است که او بر برائت سینه
کوبان و زنجیر زنان فتوا صادر کند . حتا روح او هراس از آن دارد که که
راهیان و مدعیان راۀ او بدین بهانه به فریب جدین کشانده شوند و بدین گونه
عظمت و شهکاری های او را پنهان نمایند و اصل رسالت خویش را به باد فراموشی
بگذارند. از همین رو است که مرحوم علی شریعتی می گوید: "ای حسین این تو
هستی که بر ما گریه کنی و نه ما بر تو" زیرا تو رسالت ات را به پایان
رساندی و به بهترین وجه برای انجامش خون دادی . بدین وسیله بی سرانجامی های
تاریخ را در آنسوی خط خونین شفق به سرانجام رسانیدی وعاشقانه و دلباخته تر
از هر انسانی سرانجامی های ایثارگرانۀ خود را جشن گرفته و راهیان راه خویش
را فراخواندی تا زینب وار پیام انقلاب تو را که مصداق روشن رخداد"کربلا"
بود، در ناقوس تاریخ بدمند. آنانی در پای حماسۀ تو اشک می ریزند و با زنجیز
زنی ها خود را می فریبند . بدین بهانه از انقلاب تو چشم می پوشند با پشت پا
زدن به رسالت واقعی شان با اشک ها و زنجیر ها دل خوش داشته اند.
حسین نه به
شیعه تعلق خاص داشت و نه به
سنی، در اصل در آن زمان از مذاهب شیعی و سنی خبری نبود . حسین در واقع از
راهروان راستین خط پیامبر بود که رسالت انسانی و دینی اش را نه مذهبی اش را
در راۀ خدا و تحقق حق وحقیقت در برابر یزیدیان جبار ببه پایۀ اکمال رساند.
چنانچه او برای محمد حنیفه برادرش قبل از ترک مکه به قصد کربلا گفت : "من
بخاطر اصلاح امور امت جدم رسول خدا دست به قیام زده ام ، نه برای قدرت، می
روم تا جامعه را از فساد و رذایل پاک بگردانم ." بعد از شهادت او چه که سال
ها بعد شماری فقها برای رفاۀ مردم و رفع نیازمندی های روزمرۀ شان دست به
فتوا زدند که آنها هم در فکر مذهب نبودند. زمامدارن مستبد و فاسد اموی و
بعد عباسی و بعد تر هم صفوی بودند که زیر نام سنی و شیعه آرزو های ملیون
مسلمان جهان را قربانی اهداف سیاسی خود نمودند و این قربانی گیری های حکام
فاسد و سیاستمداران خود فروخته و مفسد بر ضد توده های ملیونی مسلمان جهان
هنوز هم به شدت ادامه دارد. این ها اند که شماری سنی و شیعی را ابزار
اهداف سیاسی خود گردانیده اند . از همین رو است که فقهای صالح و روشنفکران
مسلمان ایران شیعۀ صفوی و سنی اموی را ساخته و پرداختۀ زمامداران فاسد سنی
و شیعی میدانند که سبب ایجاد فاصله میان سنی محمدی و شیعۀ علوی شدند . در
حالیکه در اصل نه تسننی واقعیت دارد و نه تشیع، هر دو ساخته و پرداختۀ
شماری مغرضان است که نفاق میان مسلمانان جهان را خلق کرده اند. این ها اند
که امروز هم نفای می آفرییند و به نفاق افگنی میان مسلمانان ادامه میدهند.
این ها اند که مومنان ساده و خوش باور را چوب سوخت اهداف خود قرار داده
اند. بر مسلمانان جهان اعم از شیعه و سنی است که فریب این دزدان دریایی را
نخورده و برای نجات اسلام عزیز از تهاجم و انحطاط دست به دست هم بدهند و
زمامدارن مستبد و فاسد را در هر جایی از دنیان سرنگون کنند تا ادامه دهنده
گان راستین راۀ حسین و حسینیان باشند .
چگونه ممکن است ، آنهم حماسه
های بی بدیل حسین در کربلای تاریخ را در پای قطره های اشک و زنجیر ها به
مفهوم فروکاستن از اهداف عالی او، خیلی ناشیانه ریخت . آنهم حماسۀ مردی را
که "مدینه" را برای دادخواهی حق انسانیت برخاست و بی تابانه به مکه رسید
. از آنجا به سوی کوفه رحل سفر افگند تا یک جا با کوفیان به جنگ یزید
برود؛ اما کوفیان خلاف وعدۀ قبلی که با کاکای او عقیل نموده بودند، عمل
نمودند و از پشتیبانی او خود داری کردند؛ اما صد ها دریغ و درد که کوفیان
خیلی ناجوانمردانه با او وعده خلافی وعهد شکنی کردند و او را در برابر یزید
با یارانش تنها رها کردند . شاید آنانی که عشق واقعی حسین را در دل های شان
ندارند و روح انقلاب حسینی در خاطره های شان رخنه نکرده است؛ بویژه آن
کوفیان و وارثان آنان بعد از قیام حسین خواستند تا قیام و حماسۀ حسین را
تحریف کنند و افکار عمومی مردم را از اصل آرمان حسین به بیراهه بکشانند،
قیام و رادمردی های او را با اشک پاسخ میدهند و به گونۀ غیر مستقیم شهکاری
ها و شهامت های او را به زنجیر می کشند. با متوسل شدن به اشک و زنجیر های
دروغین می خواهند کم کاری ها و عهد شکنی های شان را با حسین مخفی نگهدارند.
این ها در واقع دلقک های یزیدیان تاریخ اند که با قارقار قابیلی حسینیان
راستین و وارثان واقعی او را به فریب جدید کشانند. در حالی که کربلا یعنی
آماج گاۀ شمریان تاریخ سمبول شور و عصیان است و از سر تا پای آن هنوز هم
غریو توفندۀ حسین و یارانش بلند است و تو گویی یزیدیان حالا هم خجلت زده در
حاشیۀ نبردگاه در برابر غلبۀ خون بر شمشیر حسین نفس گیر به نظر می رسند.
اکنون که ما در کربلای خونین
افغانستان نفس می کشیم و هر روز عاشورای جدیدی را به استقبال می گیریم و
آیا ممکن است که در میدان های هر روز عاشورای آن با اشک پاسخ گفت . در
حالیکه میدانیم ، بیدل :
اظهار عجز پیش ستم پیشه
ابلهیست اشک کباب باعث طغیان آتش است
ریختاندن اشک در واقع در موج اشک ها و واویلا ها نوعی ذلت
و ابلهی در برابر ستم پیشگان یزیدی است. آیا ممکن است که با اشک های غلتان
و ناله های حیران به دشواری کشور پاسخ داد تا بتوان یزیدیان را در کربلای
کشور تار ومار نمود ، هرگز نه که حتا خیالش جنون است و محال . یا با زنجیر
زدن ها بر پشت و پهلو به آن پاسخ گفت . هرگز نه! با این زنجیر ها به سراغ
مفسدان و جنایتکارانی رفت که از چندین دهه بویژه از یک دهه بدین سو از هیچ
جنایتی در برابر مردم افغانستان دریغ نکرده اند و از هرگونه خون آشامی ها
منصرف نگردیده اند حالا هم این ها اند که با کشاندن مردم در موج اشک ها و
غول و زنجیر ها عزت، وقار، شجاعت، رفاه و سعادت شان را بیرحمانه به بازی
میگیرند. .