مهرالدین مشید
مصطفی ظاهر با گفتن "من ملی خور نیستم" به مردم افغانستان توهین کرد
مصطفی ظاهر نواسۀ محمد ظاهر شاۀ سابق چندی پیش به مشرانوجرگه خواسته شد تا پیرامون فعالیت های اداره اش در رابطه به چگونگی محیط زیست برای مجلس سنا معلومات بدهد؛ شهزاده"شیر و پراته" بدون آنکه اندکی به نحوۀ فعالیت های اداره خود اشار کند و از کارکرد های خود سخن بگوید. به عکس خیلی شتابزده و احساساتی گفت: "مه مولی خور نیستم، شهزاده هستم؛ شهزاده . در قاشق طلا کسی در دهن من نان نکرده و من چهار و نیم ملیون درخت را با دستان خود شانده ام." بعید نیست که این اظهارات شهزاده مایۀ شگفتی تمام مردم افغانستان شده باشد و شاید هم در آخرین تحلیل از شهزادۀ خود انتظار چنین سخنی را نداشتند . زمانیکه من سخنان او را شنیدم، راستی تعجب من را هم برانگیخت.
هرچند نمی خواستم، درمورد سخنان شهزاده" ملی خور" دشمن و درفشانی های او چیزی بگویم تا مرا متهم به غیبت کردن در "پشت مرده" نسازند؛ بویژه بحث در مورد آنانیکه به تاریخ یا به تعبیر دیگر به موزه های سیاسی تاریخ پیوسته اند. سخن راندن در مورد آنان چندان بجا نه و شاید هم ضیاع وقت باشد ؛ اما یک چیز مرا واداشت طعنه بر ملی زدن بود که به قول معروف"در شهر شوم بسوزد شهر روم" در این سناریو بر ملی بیچاره سخت توهین صورت گرفت . آشکار است که با طعنه وارد کردن بر "ملی خور" اولین کسی که مورد هتک حرمت قرار میگیرد، ملی بیچاره است. هرچند ملی با همه خوبی ها و مفادی که دارد؛ مانند سایر پدیده های طبیعی از ضعف ها و کمبودی ها مبرا نیست که پوده گی، پوکی و کاواکی از بد روزگار در سرشت آن عجین شده است؛ اما این ضعف ها نمی تواند بر روی خوبی ها و زیبایی های ملی پرده بکشد و بویژه از قدرت درمانی اش برای بیماری های معده، زردی، گلو دردی، مسمومیت غذایی، تقویت پیاز موها، تقویت سیستم تنفسی، کم خونی، کم کاری های جگر و کیسۀ صفرا، اسهال و بیماری های دیگر بکاهد . بعید نیست که به این بهانه مورد طعن و لعن کسانی قرار بگیرد و که دچار پیش داوری های شتاب زده شده و با به رخ کشیدن ضعف های ملی از خوبی هایش چشم پوشی و به عکس بر قوت خود بیفزایندو ببالند و از توانایی های ملی بکاهند. تا بالاخره به بهانۀ " ملی خور" گفتن از رنج مردم چشم پوشی کند و با برملا کردن عیب ملی بیچاره بر عیب های آفتابی خود پرده بکشد و به این ترتیب رنج های بیکران، فقر و تنگدستی های ملتی رابه مسخره بگیرد که عامل بخش عظیم آن خانوادۀ گرامی اش می باشد. در حالیکه این ملی بیچاره دوای بیماری های مدهش و واگیری است که برخاسته از فقر و تنگدستی های زمامداران پیشین است که نقش خانوادۀ شما در آن محسوس و بارز است .
شهزاد با این طعنۀ خود نه تنها "ملی خوران" را مورد توهین و تحقیر قرار داد؛ بلکه یک بدنۀ عظیم این کشور را سخت توهین نمود. هرچند مخاطبش مشخص نبود و اما توانست با توهین کردن بخشی از باشنده گان این سرزمین، بر شهزاده گی خود مهر تایید بگذارد وبر خود فخر و مباهات نماید. شهزاده به این هم اکتفا نکرده و و پا را از گلیم پیشتر دراز کرد و سخن از نادیده ها و ناشنید ها به عمل آورد. هرچند از جناب صوفی صاحب عشقری گهوارۀ طلایی فرزند شاه را شنیده بودم که از شعر سرودن برای جشن تولدی فرزندش معذرت خواسته بود؛ اما این بار شهزاده خودش دست به افشاگری زد و از نان خوردن با قاشق طلا سخن گفت. طلایی که بهایش کمتر از خون این ملت نبود. وی نان خوردن با قاشق طلا را بر روی آن پابرهنگان و مظلومان آورد و بر آنان نیشخند زد. در نتیجه آنانی را مورد تمسخر قرار داد که در زیر سیطرۀ حاکمیت آهنین و خونین بابه کلانش بویژه هاشم خان و محمود خان کاکاهای بابه کلانش منتهای فقر و تنگدستی زیستند و با خوردن نان خشک زنده گی شبانروزی شان را مظلومانه سپری کردند و بعید نیست که یافتن ملی در کنار نان خشک، برخداوند هم شکران نعمت کرده باشند. شهزادۀ عزیز حاکمیت استبدادی و رفاه ستیزانۀ خانوادۀ شما سبب شده بود تا ملیون ها انسان این سرزمین حتا از دستیابی به نان خشک هم محروم گردند و روی "قتخ" را نبینند.
شاید شهزادۀ ما فراموش کرده باشد که افزون بر یک دورۀ خیلی خونین کشتار های گروهی، اعدام ها و به زندان افگندن آزادی خواهان در زمان هاشم خان، مردم ما شاهد یک دوره رکود مرگبار در زمان فرمانروایی بابه کلان هایش از مجمدنادر تا محمد ظاهر بودند وهستند تا آنکه سلطنت درگیر کشمکش و نزاع خانواده گی قرار گرفت؛ مگر شهزاده قصۀ معروف هاشم خان کاکای پدر کلان خود را نشنیده است که جگونه فیل مرغ ها را گرسنه نگاه کرد و با نان افگندن همه را دوان دوان به سوی خود کشاند . در موج شتاب فیل مرغ ها برای برادران خود محمد داوود و محمد نعیم گفت که هرگاه می خواهید بر این ملت حکومت کنید، شکم های آنان را باید گرسنه نگاه دارید ورنه هیچ یک به سوی شما تمایل پیدا نمی کنند. حرص بر سر قدرت موازنۀ ظاهری قدرت میان کاکا ها و فرزندان آنان را بهم زد و داوود بر ضد محمد ظاهر در حالی دست به کودتای سفید زد که شاۀ سابق در روم به سر می برد. هرچند نزاع خانواده گی میان کاکا های شاۀ سابق بعد از مرگ محمد نادر آغاز شد و هر کدام در قدرت خود را شریک بلامنازعه حساب میکردند. در این نزاع هاشم خان و برادر زاده هایش محمد داوود و محمد نعیم یک سو و شاه ولی و فرزندش و قسما شاه محمود در سوی دیگر قرار داشتند که بالاخره کودتای داوود این موازنه را بهم زد؛ اما نویسندۀ کتاب"دهۀ دموکراسی" نزاع داوود با سردار ولی و محمد ظاهرشاه را بر سر شاهدخت بلقیس به تحلیل گرفته است که داوود خواهان ازدواج با او بود . بالاخره داوود افغانستان را در تبانی نزدیک با گروه های خلق و پرچم . قربانی این هوس بازی رقابت بار خود گردانید .
شهزاده با حملۀ شتاب آلود بر ملی خوران، در واقع طشت حاکمیت استبدادی خانوادۀ خود را از بام بر زمین افگند که تا حدودی در غبار حوادث اضافه تر از سه دهۀ گذشته مخفی گردیده بود؛ اما شگفتی بیشتر در این است که این شهزادۀ "پلوخور" عقل قاشق طلایی چگونه شده که خود پیش دستی کرد و دست به افشا گری زد.
ممکن حرف شهزاده از یک نگاه خیلی دقیق عمیق باشد که مخاطبان اصلی اش شماری رهبران و زمامداران کنونی کابل باشد که ارزش آنان را به کمتر از ارزش ملی به معاوضه گرفت. بدون تردید دراین قضاوت خود راۀ خطا را نپیموده است؛ زیرا این بادستگاهیان فاسد، قانون شکن، غاصب وتاراجگر ارزش کمتر از ملی را دارند. آنانیکه آبرو و وقار ملت خود را بی صبرانه و دیوانه وار در طبق فساد اداری بی رویه خویش نهاده و قانون شکنی در موجی از غارت های افسانه یی در امور روزمرۀ آنان فوران دارد؛ حقا که ارزشی کمتر از بهای ملی دارند. با این تعبیر شاید شهزاد میان این مفسدان و قانون شکنان و میان آنانی فرق قایل بوده باشد که با نان خشک شب ها و روز های خود را سپری کرده ومزه دار ترین قتخ شان پیاوۀ کچالو بود؛ زیرا لذت این نان خیلی بیشتر از غذا هایی است که خمار آن از سر شهزادۀ قاشق طلایی هنوز هم نرفته است. این نان در نتیجۀ کار های طاقت فرسا و شاق بدست آمده که آبله های خون چکان پنجه های دست و پا ها کمترین بهای آن است . هرچند شهزاده نمیداند که هنوز هم خاطرات آن دوران سیاه و ننگین زمامداری خانوادۀ او مانند کابوسی بر روان آن پنجه آبله دستان و پایان و فرزندان شان سایه افگنده و هنوز هم زخم های آنها را با گوشت و پوست خود لمس میکنند.
به تعبیری هم شاید حرف های شهزاده ناموجه نباشد؛ زیرا او شهزاده است و از بسیاری راز های پنهان استخباراتی گذشته آگاهی دارد و بابه کلانش بسیاری قصه های ناگفته را برای او حکایت کرده باشد. هدف او از گفتن " ملی خور" کاربرد خاصی باشد که اشخاص معلوم الحالی مورد نظر او بوده است که به شکل کنایه آنان را مخاطب قرار داده است. وی با اظهار این سخن بر آنان تیز رفت و اثبات شهزاده گی نمود. ممکن او اشخاصی را در میان قوای سه گانۀ دولت بشناسد که دیروز پدران شان اجنت انگلیس بودند و امروز با تصدیق نامه های مزدوری پدران شان به نام و کام رسیده اند. با غارت های آفتابی و غصب زمین جفا های بی شرمانه را بر مردم خود روا داشته اند. هرگاه هدف شهزاده از این ملی خور ها باشد، به گفتۀ هارون ولی "های والله اش"(1) این که شعر شهزاده جاری شده و به قول سعدی به بهای ضرر هم از پاسخ به آن دریغ نکرد. ما هایی که به قول "حیدری وجودی":
نیست چون در کف شهادتنامه های رنگ رنگ قیمت و قدری ندارد علم بی اسناد ما
هرچند اسناد های جز جاسوسی و وطن فروش در دست داریم و اما حیف که روز بازارش گذشته است و شهادتنامه های جاسوسی و جعلی از دانشگاه های غرب بر آن چربی حاصل کرده است. این اسناد ها نزد حاکمان واشنگتن، لندن، پاریس، مسکو، برلین، اسلام آباد، تهران و ... و حواریون آنان قیمت و قدر دارد.
با این حال حق چه که هزار حق بر شهزاده "ملی خور" ستیز است که بر آنانی بتازد و بهایی کمتر از ملی خور چه که ملی برای آنان قایل شود که بسا لاف رهبری و فرماندهی در آوان جهاد مبارک ملت مومن و مظلوم افغانستان زدند؛ اما در عمل به غارت جهاد و ارزش های اسلامی جهادگران دست یازیدند و دستاورد های مقدس آنان را به بهای کاخی در "چورپور" ویلایی در "جمیرای" خلیج و ... خیلی ارزان به حراج گذاشتند. پس حق بر شهزادۀ "شیر و پراته" خور ما است که بر این ملی خور های پدرجنده بتازد که دیروز چپن نداشتند و به پول کفن درمانده بودند و اما امروز کاخ ها و ویلا ها و ثروت های افسانه یی دارند. این ها زبون تر از آن شهادتنامه های جاسوسی در دست اند که از مراکز استخباراتی غرب بدست آورده اند. با به رخ کشیدن آنها در برابر ملت با شهامت و با وقار افغانستان برای آنان فضل فروشی میکنند. این ها که امروز از نورچشمیان زمامداران واشگنتن، لندن و ... به حساب می روند و مورد لطف و نوازش بیکران آنان قرار گرفته اند. شهزادۀ ما خوب تیغ از نیام بیرون کرد و اما بر سر آن ملی خور وطن دشمن و مردم دشمن وار نکرد و به عکس بر فرق مردم مظلوم دستماندۀ افغانستان وارد نمود. در این تردیدی نیست که درگیری های گروهی واوضاع آشفتۀ کنونی در کشور لبۀ تیغ شهزاده را بر رقیبانش تیز تر کرده باشد؛ بویژه زمانیکه می بیند، شماری پابرهنه ها و گرسنگان دیروزی که سال های سال فقر و تنگذستی را تحت حاکمیت خانواده اش سپری کرده اند و امروز به مقام های بلندی در سه قوای دولت افغانستان رسیده اند . این برای شهزاده بصورت قطع قابل قبول نیست و اما با توجه به تنگدستی های سیاسی یی که دارد، به مقام کنونی خود به بهای سکوت بسنده کرده است. همین سکوت بود که یک باره در پارلمان در پارچه های خشم شکست و به صدا درآمد. به هر حال شهزادۀ ما باید بداند که هرکه چند روز نوبت اوست تا جهان بوده بوده است چنین؛ اما در این میان نباید فراموش کرد که خانۀ ظلم ویران است . هر از گاهی زود ویران می شود و ستمگران دیر یا زود به جزای اعمال شان می رسند . حال بر شهزادۀ بزرگوار است که جوی از خواب های طلایی خود بکاهد و کمر همت را برای خدمت به این کشور مصیبت کشیده محکم ببندد تا دست کم تلافی چند لحظه یی ناکارایی بابه کلان و ها بابه کلان گرامی خود را تلافی کرده باشد . ایشان لطفی کرده و شرافتمندانه بر عصر شهزاده سالاری ها بدرود بگویند. حال وقت آن نیست تا بیشتر بر ملی خور ها بتازد و قاشق طلایی خود را بر روی آنان به نمایش بگذارد؛ اما اگر گاهی می تازد، حق دارد؛ تنها در صورتی که "ملی خور" های جاسوس، وطن فروش، فاسد، غارتگر و بالاخره مافیای سیاسی، اقتصادی و غصب زمین را مورد حمله قرار بدهد نه مردم مظلوم و فقیر افغانستان را که هنوز هم فریاد شکم های گرسنۀ شان از درس عم پدرکلان گرامی اش در کاریز میر آهنگ میگیرد.