خوشه چين
شمالی
خانه ازما است مگربه دست ما کــــــــــــلی نیست
مسئولیت نگهبانی خانه به دست پولیس ملی نیست
کورهم میداند که دلــــــــــــــــده شـــــــــــــــــور است
ازین خاطراست که دولت، دولت ملـــــــــی نیــــست
کشورما ویران وخاک توده
ازدیگران بامها کاگلی نیست
دولت ها یکی پی ازدیگر مطلقه وشاهی است
دران ارادۀ ملت دخیل نه بلکه گـــــــدائی است
تشریح بــده مریــــخ را ورق بـــــزن تاریــــخ را
تهداب ساختارقبیلوی،خانه جنگی وکودتائی است
درمیان یک دیگ دوکلـه پختــــــــــــــــه نمیشه
علتش ازهردوجانب جهالت وخود خواهی است
خرس وپلنگ واژدها هرســه دشمن مــــردم اند
به یادآنها خرقه پوشیدن،ملنگ شدن کمایی است
شکاررا دیدم گلودرچنگ پلنگ،پادردردهن اژدها
اصیل بی بدیل هضم شده درمعـــــــــــدۀ ماهی است
اشک ریختن،بوسه زدن به پشت دست((روم وریاض))
پله های ارتقایی به منظورجا به جائــــــــــــــی است
ثابت قدمان
جمله یاران ورفیقـــان،فــــارغ ازشـــــراب آمدند
باجمع برادران،فارغ ازچـــرس وبنــــگ آب آمدند
بازنگری درسیاست غسل تعمید گرفته پاک شــــدند
درظاهر ازدید صاحب نظران به حجاب آمــــــــــــــدند
امید برآن بودکه سبزه میدمد همه جا سرو به بــــاغ
پروانه به بوی نافۀ مشک بلبل به تماشای گلاب آمدند
پیش بینیها ازبوتۀ ازمایش،بیرون شــد ازآب غلـــط
به جای پروانه وبلبل،زاغان به شاخـــــــۀ عُناب آمدند
منکرازوعده ووعیــــد مژه ها دراز،هنگــــام خــــــورش
اشتهاغالب شد،ترشح لعاب دردهن گـــردکباب آمـــدند
یکی پس کله خاریدن گرفت،دیگری شاکی نالیدن گــــرفت
پنجشیری وبغلانی وآماج((ثابت قدمان))هرسه جذاب آمدند
اندیشه کنان خوب،گویندگان خوب،قلم بدستان خوب اند
ازپندار،گفتاروکردار((خوب شان))مجرمان به عذاب آمدند
ازین میان آهنگی بالا شد
مردان آنان بودند که تحویل دادند ورفتند.نامردان آنان اند که نتوانستند محافظت نمایند.
بیگانه پرستان آلوده به زهراند
زنبوران عسل ازجمله هم نوع خودرااگرباموادزهری،آلوده شده باشد فوراً سرش را می برند.
کلنگ پرندۀ بلند پروازاست زمانیکه به لانۀ خود برگشت مینماید،با حس شامۀ که دارد اگرحس کند دست بیگانه برتخمش تماس کرده است آن تخم را می شکناند.
هرانسانی که زیرشعاع آفتاب،گردش نماید،جلد تیرۀ فارغ ازمکروبی را به خود میگیرد.هرانسانی متعلق به هرنژادی که بوده درشمالی تولدیافته است.ویا با این تولد یافتگان الفت گرفته اند.بیشک که جوهر مردانگی،آزادی خواهی،وخردمندی ازسرورویش فوران می کند.
شمالی لاله زارباشه به ما چـــــی؟
زمستانش بهار باشه به ما چـــــــی؟
شبم درپهره وروزم به فریـــــــــــاد
همان یار انتظارباشه به ما چــــی؟
مفهوم بیت بالارا ازدل باختگان بپرسید.
عاشقان به یاد دیدارمعشوق دل بند خود می نالند. نخبگان،این عاشقان راه حکمت وفلسفه،علم وخرد،به گونۀ دیگرمی نالند.
عشق عیاران همانا آزادی درپرتوشناخت ارزش دادن به مقام انسان وانسانیت است.
نساجی گلبهارشده ویران نگویید به ما چــــی
عاقلان گشته حیـــــران نگویــید به ماچـــــی
غم خوریهای شبانه ناله های روزانه چه فایده؟
نیکی خِردمندان را به همدیگرنگویید به ماچی
دیگرآن روزگاری نمانده است که لب دریای گلبهارهموطنان را ازسراسر کشوردرزیرسایۀ درختان توت به میله دعوت دهد. زمانی که ذکری ازشمالی به زبان می آید،دفعتًاً منظرۀ کا ریزمیر،قلعۀ مراد بیگ،شکردره،گلدره،سرای خواجه،کلکان،استالف،چاریکار،کوهستان همه بانواحی اش درزهن تداعی میگردند،باغهای پروازوفور،میوه باب((انگور)) دسترخوان هموارزیرهرچیلۀ انگوربه اسقبال ازمهمانهای شهریان کابل وسائر شهرهای کشورعزیز انسان را به یاد گذشته های جهان انسانیت می برد.یادی ازلذت شوربای تند چهاریکاری همراه با سلاتۀ مخلوط مرچ تند دولت شاهی، لعاب دردهن ترشح مینماید. بعد ازختم نان گاهی اوقات،درزیرروشنایی چراغ خداوندی مهتاب سیال درفضای بحربیکران آبی،ازتابش زیبایی خودبه تماشا بینان چیزی راپنهان نمیکرد.یعنی که نورحقیقت است.درپرتوحقیقت حقیقت گوییها آغازمیگردید.کارنامه های مردان گذشته به میان کشیده میشد.چون جلندرخان تتمدرۀ،میرمسجدی خان ومیربچه خان،کوهستانی وکوهدامنی، وامیرحبیب الله خادم دین رسول لالله کلکانی درمیان کشیده میشد.شنیدن آن سخنان به روح وروان نسل بالندۀ آنوقت تأثیرمثبت به جا میگذاشت،نسل برخاسته ازآن زمان باروحیۀ آزادی خواهی وعلم دوستی تشویق میگردیدند. زمانیکه ذکری ازشمال به زبان می آوریم،همه میدانند که هدف ازسمت شمال است.اگرگفته شود که شمال درختها را شورمیدهد ویا گردوخاک را درمسیر حرکت به سوی آسمان پرتاب مینماید.ویا اینکه کلاه ولنگی خاینان وطن فروش را،ازسرها برمیدارد.امروزه بحث ما عمدتاً روی آن شمال است که،کلاه ولنگی خاینان ونوکران بیگانگان رابه هواپرتاب مینماید میباشد.سلسله جبال کوه هندوکش میگوید.نام اصلی ام متین،استوار،تزلزل نا پذیر،ریشۀ عمیق درزمین دارم قد بلند بالا به فلک،آغوشم بزرگ است ازشمال شرق(ارتفاع پامیر))تا به اتتهای جنوب غرق ریگستانهای دشت بگوا وسیستان وبلوچستان.آغوشم عریض است برف گیر،همچون مادری،قطره،قطره،چکه،چکه جرعه، جرعه، ازطریق شاهرگها ووریدهایم،درهای غوربند وپنجشیر وازطریق درۀ نجراب وتگاب((چشمه سارها، جویبارها، دریاها به چهارطرف)) آب جاری میسازم.درین قسمت سلسله کوه هندوکش بیان میدارد که شمال که ازوادی شمالی زبان زد عام وخاص گردیده است.شمال نیست،بلکه نفس تازۀ است که ازمجرای تنفسی ام((درۀ سالنگ)) ازسینه بیرون گشته،گاهی به گونۀ آه سوزان مظلومان به سرعت سرسام آور،درمسیرحرکت خود،کلاه ولنگی خاینان ملی را به دور می افگند وچادربی بی را هم به هوا پرتاب مینماید. زمانی مدد رسان دهاقین میشود.کاه را ازگندم جدا میسازد. اکثراوقات اسم((نسیم))به خود گذاشته،ازطریق دره ها وادیها ولای برگها وگلها،بوی خوش،سبزه ولاله رابه مشام آزاد اندیشان رسانیده میگوید که این بوی خوش پیام ازسلسله جبال کوه هندوکش است میگوید که هندوکش بلند است،پرندگان ازسلسله کوه هندوکش پروازبلند آموخته اند،مردم کوه پایه هایش جسورودارای همت بلند است،اسارت را نپذیرفته اند.
ای به خواب رفتگان بی همتـــی ننــگ است
کلاه که برسرملت مانده شده است تنــگ است
میان این کلاه،مانده شده است مواد مخــــــــدر
طنزاست طنز،هیها،هاها خنده های قشنگ است
دزدان اسیر شده درمیان خانه وباغ ناله مـــــی کشند
دلیلش بابت گیـــــــلاس،کدو وبا درنـــــــــــگ است
بقۀ می خواند،نزد نعل بند،گوید باربرم بلند کرده پـــارا
آهنگم خوش است،قررررر،آن باربرخیلی بد آهنگ است
دانشمندی گوید
ازوحدت وجود،آب،اصلاً خبری نیست گفتـۀ بند نـــغلـو
آغازحرکت ولبعث بعد الموت،بیخــــــــی کم رنگ است
گفتـۀ بندنغلـو= صفحۀ اول خرمن خوشه ها را بخوانید عنوانی را من چه جرمی کرده ام...... که سزاوارسنگ توگشته ام بالاتراز بزرگی کتاب هزارصفحۀ به شما پیام میرساند.پیامی که قرن ها تازه گی دارد وهرگزکهنه نمیشود.