بصیر همت
بصير همت
مانچستر- انگلستان
(Foreign Affairs) مجله مسايل بين المللی
چين و
امريكا
برداشت چينائي ها از ايالات متحده امریکا چگونه است؟
تحليلگران چيني پاليسي جاري ايالات متحده را
چگونه
ارزيابي مي نمايند؟
چين اكنون بحيث يك كشور نيرومند اقتصادي و نظامي خود را با معيار ها و نورم هاي
معتبر جهاني عيار نموده ،باداشتن موقعيت حساس ستراتژيك و سا حه وسيع جغرافيائي
،كميت نفوس ،رشد روز افزون اقتصادي ، رشد كمي و كيفي نظامي اش و جاي خاصي كه هم
اكنون در عرصه تجارت جهاني باز نموده است ،بحيث يك ابر قدرت جهاني شناخته شده
است و هم اکنون چین بزگترین اقتصاد اسیا و دومین اقتصاد جهان بعد از امریکا
است. از همه مهمتر اينكه چين هم اكنون در سطح جهاني يگانه كشوريست كه ايالات
متحده انرا تهديدي در رهبري اينده خویش در رابطه به هژموني جهان ميداند.
سازمان اطلاعاتي امريكا طي گذارشي پيشبيني نموده كه تا سال
2030
قدرت اسيا در جهان بيش از امريكا و اروپا خواهد گرديد و اقتصاد چين طي دو دهه
اينده بعنوان بزرگترين اقتصاد جهان از امريكا پيشي خواهد گرفت.
رشد
چين براي امريكا اين نگراني ر ا بار اورده است كه ايا چين براي امريكا چه
تهديدي را ببار خواهد اورد ،ايا براي منافع امريكا سدي خواهد بوديا خير ،همچنان
نزد پاليسي سازان چيني نيز اين معما قابل بررسي است كه ايالات متحده تا چه حد
مانع در راه رشد چين خواهد بود .ايا امريكا در جهت همكاري با چين است يا خطر
جدي براي چين؟
مگر برداشت و تحليل همه جانبه از چين بحيث يك نيروي توسعه جو و توسعه طلب بي
اساس است .موضوع اصلي سياست خارجي چين دفاعي بوده و از زمان جنگ سرد تا اكنون
تغير زيادي ننموده است . انچه تغير نموده اينست كه چين وسيعا در سيستم تجارت
جهاني نقش موثر بازي ميكند و ساير ابر قدرت هاي جهاني موجوديت يك چين نيرومند
را در عرصه بين المللي پذيرفته اند. سياست خارجي چين بيشترروي تضعيف تاثيرات و
نفوذ خارجي در رابطه به بي ثبات سازي اين كشور،دفاع از تماميت ارضي و از دست
ندادن مناطق جدائي طلب چين ، رفع سوء تفاهمات با همسايگانش و ادامه رشد اقتصادي
اش استواراست . .چينائي ها هنوز هم مشوره يكي از ستراتژيست هاي نظامي چين را كه
ميگفت بدون
جنگ نمودن برنده شوً
را تعقيب مي نمايند.
دنياي
كه از ديد چينائي ها ارزيابي ميگردد دنياي تحديد و خطرات براي چين است و اين
خطرات شامل چهار حلقه اساسي است:
حلقه
اول
،چينائي ها معتقد اند كه ثبات سياسي و تماميت ارضي چين توسط كشور هاي خارجي و
فعاليت سياسي مخالفينش در خارج، مورد تهديد قرار دارد.از ديد چينائي ها سرمايه
گذاران و مشاورين خارجي در امور توسعه و انكشاف ،توريست ها با ديد گاه ها و
ايديا هاي خويش در صد د انند كه چگونه در تغير رژيم سيا سي و سيستم اجتماعي چين
نقش ايفا نمايند.
نهاد
ها و دولت هاي خارجي به انعده گروپ هاي كه در داخل چين برعليه دولت و ثبات
سياسي جامعه چين بنام هاي گوناگون فعاليت مي نمايند ،كمك هاي مالي و تخنيكي مي
نمايند .طور مثا ل :
مخالفين در تبت و سينكيانگ از خارج كمك سياسي ميشوند ، در تقويه مورال رزمي
انها تلاش بعمل مي ايدو برخي اوقات كمك هاي مادي بدست مي اورند. در امتداد
سواحل بحري كه ان مناطق را چين متعلق بخود ميداند،همسايگان چين نيرو هاي بحري
خويش را در مسابقه قرار ميدهند.
تايوان توسط دولت خودي تايوان اداره ميشود كه حاكميت ان از جانب
23
دولت برسميت شناخته شده و امنيت ان در سطح جهاني از جانب ايالات متحده تضمين
گرديده است.
حلقه
دوم
، چين
با
14
كشور
همسرحد است،هيچ كشوري باستثنا روسيه داراي چنين همسايگان زياد نيست.از جمله اين
كشور هاي همجوار، چين با
5
كشور شامل هند،جاپان ،روسيه ،كورياي جنوبي و و يتنام در طي
70سال
گذشته در جنگ و مناقشات سرحدي بوده است.
حلقه
سوم،
كه مورد نگراني چينائي ها است نگراني دپلوماتيك و امنيتي چين از شش منطقه
جيوپوليتيك اطراف چين است.اين شش منطقه جيوپوليتيك عبارت اند از اسياي شمال
شرقي ،ساحه اقيانوسيه ،قاره اسياي جنوب شرقي ،ساحه بحري اسياي جنوب
شرقي و اسياي مركزي است.
حلقه
چهارم
،مناسبات چينائي ها با كشور هاي دور تر و فراتر از سا حه اقيانس ارام است.
چينائي ها از دهه نود با كشور هاي دور تر از ساحه جغرافيائي خويش ارتباط برقرار
نموده اند تا راه هاي مطمئن امنيتي براي صدور و ورود مواد تجارتي و اوليه صنعتي
شان بخصوص نفت پيدا نمايند،به ماركيت جهاني و سرمايه گذاري در مناطق دور تر
دستر سي پيدا نمايند و تعداد از كشور ها را بخاطر دفاع از پاليسي چين در مورد
ساير مسايل بينالمللي با خود داشته باشند.
در
همه اين چهار حلقه كه چينائي ها نگران اند حضور ايالات متحده بمشاهده ميرسد
طوريكه امريكا چون بازيگرنا خوانده، از خارج در مسايل دروني چين به اشكال
گوناگون مداخله مي نمايد،تضمين كننده امنيت تايوان است ، كشور ي است كه داراي
عظيمترين نيروي نظامي در شرق و جنوب ابهاي چين است و يگانه كشوري است كه با
همسايگان چين معاهدات نظامي اشكار و پنهان دارد .همه اين مسايل باعث گرديده تا
چينائي ها نگراني خويشرا در حلقه هاي امنيتي فوق نشان دهند. چنانچه:
ايالات متحده در حاليكه اظهارات الهامبخش در مورد چين ارائه ميدارد ،مگر اين
سياست هاي امريكائي ها دو رويه است زيرادر عمل، قوت هاي نظامي امريكا همين
اكنون با تكنالوژي پيشرفته ، نيروي اتش قوي اعم از بحري،زميني،هوائي در اطراف
سواحل چين و كشور هاي شامل اقيانوسيه مستقر گرديده اند.مركز قومانده امريكا در
ساحه اقيانوس ارام يكي از بزرگترين مرا كز قومانده امريكا در اين ساحه
جيوپوليتيك محسوب ميگردد.اين مركز قومانده دار اي
325000
پرسونل نظامي و ملكي ،180كشتي
جنگي و
1900هوا
پيماي نظامي است.ظرفيت هاي نظامي ايالات متحده در اين ساحه داراي پوتانسيل
عظيمي است زيرا اين عمليات ها با عقد قرارداد ها و معاهدات دوجانبه با
استرليا،جاپان نيوزيلند ،فيليپين و كورياي جنوبي و ساير كشور هاي واقع در اين
ساحه همراه است و در عين زمان با هند و سنگاپور نيز ،كه از قدرت روز افزون چين
نگران اند، روابط جديدي را تامين نموده است . انتقال
5200
سرگلوله هستوي امريكادر اين منطقه به نيرومندي هر چه بيشتر نظامي اين كشور در
اين ساحه افزوده است.اين وضع نظامي امريكا در حقيقت به ً
حلقه
محاصره نظامي ً
مسما گرديده است.
اكنون
پاليسي سازان چينائي اعمال امريكارا نه چندان خير انديشانه بلكه خصمانه ارزيابي
مي نمايند. زیرا طوریکه ارقام بالا نشان میدهد، قوت هاي نظامي امريكا حضور وسيع
در ابهاي ساحلي چين يافته و امريكا شبكه وسيع ارتباط نظامي را با همسايگان چين
تامين نموده است.امريكا يكجا با متحدينش از هرگونه سعي در جهت خنثي سازي تلاش
هاي چين بمنظور دوباره بدست اوردن تايوان دريغ نمي نمايد و از طرق گوناگون
بخاطر جلو گيري از رشد اقتصادي چين بالاي اين كشور فشار مياورد و در تلاش بيشتر
بخاطر نفوذ در امور اجتماعي و سياسي چين است.
چينائي ها اعمال متناقص امريكارا مستقيما در سه مسئله ارزيابي مي نمايند:
اول،
در حاليكه تحليلگران چينائي كشور شانراميراث دار سنت ستراتژي شرقي، با
تفكر دفاعي ،برعليه توسعه طلبي و ميراث دار روش هاي اخلاقي در شرق مي بينند
برعكس چينائي ها كلتور ستراتژي غربي ،بخصوص ايالات متحده را نظاميگرا ، با تفكر
تجاوز طلبي ،توسعه طلبانه و خود خواهانه ارزيابي مي نمايند.
دوم
،چينائي ها كه سرمايه داري دولتي را با قدرت و توان در اغوش گرفته اند،بر داشت
انها از ايالات متحده بر مبناي همان تحليل و انديشه هاي سياسي ما ركسيستي
استوار است كه متكي بر چنين ديدي چينائي ها نيروهاي سرمايه داري غربي را
نيروهاي ميدانند كه ميخواهند هرچه وسيعتر قدرت و حاكميت شانرا در جهان توسعه
دهند.
سوم،چينائي
ها در حاليكه تجارت وسيع با امريكا دارندو قرضه هاي زيادي از اين كشور
ميگيرند،مگر چينائي ها بدين باور اندكه امريكائي ها در اين معاملات تجارتي و
دادن قرضه ها منفعت خويشرا از نيروي ارزان كارگران چيني و كريدت هاي كه به چين
ميدهند ميگيرند.چينائي ها معتقداند كه امريكا ئي ها از موجوديت يك چين نيرومند
خورسند نيستند. از اين لحاظ در تلاش اند تا رژيمي در چين مسلط گرددكه در جهت
پاليسي ايالات متحده عمل نمايد. دلايل چينائي ها در زمينه اينست كه واشنگتن
تلاش دارد تا نيروهاي مخا لف جامعه چين را بنام دفاع از دموكراسي كمك كند و
جنبش هاي جدائي طلب
تايوان،تبت و سينكيانگ
را تشويق نمايد. چينائي ها ديد عمومي شانرا در مورد ايالات متحده چنين خلاصه مي
نمايند.
به
همان اندازه كه چين رشد نمايدبهمان اندازه امريكا در برابر ان مقاومت خواهد
نمود.
ستراتژيست هاي چين معتقد اند كه امريكا و دوستان بين المللي اش در يك حالت
بحران نظامي و اقتصادي در چين ،از دسترسي چين به مواد نفتي و منرال هاي مورد
ضرورت تكنولوژي مدرن جلوگيري خواهند نمود.همچنان تحليلگران چينائى معتقد اند كه
امريكا از سلاح ايديولوژيك نيز بر عليه چين استفاده مي نمايد، طوريكه بعد از
جنگ جهاني دوم ايالات متحده در موقعيت بهتر در رابطه با دفاع از ارزش هاي حقوق
بشر و دفاع از دموكراسي در سطح جهاني قرار گرفت كه چينائي ها انرا سيستم و شيوه
دموكراسي غربي ميدانند، امريكا با استفاده از اين شيوه ها ميخواهد رژيم ها و
سيستم هاي سياسي و رژيم هاي فرد محوري نوع شرقي را بي ثبات ساخته الترناتيف نوع
غربي را تشويق نمايد.بگفته لي كان يكي از اعضا بر جسته حزب كمونست چين
هدف
اصلي امريكا دفاع از حقوق بشر و ارزش هاي دموكراتيك نيست بلكه اين همه وسيله و
بهانه ايست تا رشد اقتصاد چين را محدود سازد و از سرعت روز افزون اقتصادي چين
جلوگيري نمايدزيرا امريكا چين را تحديدي براي رهبري خويش در جهان ميداند.
تقریا
بیش از دودهه است که چینائی ها مصروف تجسس و دریافت منابع مواد خام در جهان
اند.در سال
1993
این کشور به شبکه وسیع وارد کننده نفت در جهان مبدل گردید و در
2010
به بزرگترین کشور مصرف کننده انرژي تبدیل شد. کشوریکه سده ها مصروف امور داخلی
خویش بود حالا به هر گو شه از جهان سر میزند و بخاطر دریافت منابع وارداتی و
صادراتی صحنه بازی بینالمللی را تغیر داده است.اقتصاد درونی این کشور که قبلا
متوجه رشد تولید داخلی اش بود، طور ناگهانی شامل تعهدات تجارتی جهانی
گردید.چینائی ها هم اکنون در معاملات وسیع بمنظور دریافت تیل و سایر مواد خام
در سطح جهانی اند و بيشتر با انعده کشور های که با غرب روابط نیکی ندارند در
معامله اند. طور مثال همین اکنون تخمینا در حدود ده هزار کارگر چینائی تنها در
سودان کار می نمایند.
چين و روسيه طی دهه گذشته تجارت دوطرفه را توسعه دادندو سلسله قراردادهای
اقتصادی و تجارتی را امضا و همچنان نهادسیاسی "سازمان همکاریهای شانگهای "
ایجاد نمودند .چین برای روسیه مبلغ 25 ملیارد دالر ، برای کمپنی های روسنفت و
ترانزنفت، بخاطر تامین
300000
بيلر نفت خام روزانه، قرضه كمكي داده است. با ایران قرارداد 1.7 ملیارد دالری
را بامضا رسانیده است تا سا حه نفتی شمال ازاده گان را توسعه دهد.کمپنی اتحادیه
پطرولیم چین یکی از دوکمپنی است که قرارداد توسعه ساحات نفتی عراق را برنده شد.
چینائی ها در بدل تضمین تامینات نفت و سایر مواد خام از جانب این کشور ها ، با
دادن قرضه های کوچک بانکی و یا ایجاد ساختمانها توسط کمپنی های چینائی برای
کشور های فقیر مکتب ، شفاخانه و سایر ضروریات اساسی را میسازند.
حضور چين بحيث يك كشور نيرومند اقتصادي در اسياي مركزي كه با شرايط سهلتري سرمايه گذاري مي نمايد و قرضه هاي با شرايط سهل تري به اين كشور ها ارائه ميدارد، باعث گرديده تا كشور هاي اسياي مركزي بیشتر با چین روابط تجارتی عقد نموده و در برابر مداخلات اشكار و پنهان امريكا استادگي مي نمايند.چين هم اكنون از عمده ترين كشور سرمايه گذار در دو كشور فقير تاجكستان و قرغزستان گرديده است.
مبادلات تجارتی چین با افریقا به بالاتر از 100 ملیارد دالر میرسد. سودان ، نایجریا، افریقای جنوبی، کینیا و انگولا از مهمترین شرکای تجارتی چین در افریقا اند . سرمایه گذاری مستقیم چین در معادن و پروژه های زیر بنائی و کشاورزی در افریقا به ده ها ملیارد دالر میرسدو تقریبا جای سرمایه گذاری کشور های غربی را در افریقا گرفته است. طور مثال ، بانک ایمکس بادادن قرضه دو ملیارد دالری با سود خیلی ها پائین در ساختمان کمپنی های نفتی انگولا کمک نموده است.
یگانه پرابلم سرمایه گذاری چین در کشور های افریقائی اینست که سرمایه گذاران چینائی همزمان با سرمایه گذاری در این کشور ها تعدادی از کارمندان و کارگران چینائی را نیز یه این کشور ها اعزام میدارند که جای کارگران این کشور ها را میگیرند و همچنان مزدی که چینائی ها میپردازند پائین و شرایط محیط کار نامساعد تر است. علاوه بر ان کالاهای چینائی در حالیکه ارزان برای مردم کم بضاعت این کشور ها تمام میشود، در عین زمان موجب ور شکستگی صنایع و تولیدات داخلی، خروج سرسام اور ارز از این کشور ها، کاهش عواید دولتی و تنزیل تعرفه های گمرکی میگرد د.
چین همچنان رابطه خویشرا با کشور های شرق میانه بيشتر تامين
نموده و
هم اکنون به بزگترین وارد کننده نفت از شرق میانه و صادر کننده مواد اولیه به
این منطقه مبدل گردیده است.
هم
اکنون دو کشورشرق میانه ،
قطر
با سرمایه گذاری
2.8
ملیارد دالرو
کویت
با سرمایه گذاری
800
ملیون دالر در بانک زرا عتی چین به بزرگترین کشور های سرمایه گذاری در چین مبدل
شده اند.و چین حالا دیگر محل دلپذیر برای بزنس مین ها و سياحين شرق میانه
گردیده است.
از
ديد تعدادي از تحليلگران چينائى ايالات متحده بعد از ختم جنگ سردبحيث يك كشور
تجديد نظر طلب ميخواهد وضع سيا سي ،نظامي و اقتصادي جهان را در جهت تامين منافع
خويش دوباره شكل دهد. چينائي ها در زمينه ادعاي خويش شواهدي در سطح جهاني
دارند.
از
توسعه ناتودر اروپاي شرقي تا مداخله امريكادر پا نامه ، هايتي، بوسنيا و
كوسوو،حمله بر عراق و جنگ افغانستان ، مداخلات ايالات متحده در باصطلاح
انقلابات رنگي،در گرجستان، اکرائین و قرغیزستان نمونه هاي انكار ناپذير مداخلات
امريكا در سطح جهاني محسوب ميگردند.امريكا
همواره برعليه باصطلاح
انقلابات سرخً
قرار داشته ،متنفر از ًانقلابات
سبزً
بوده و از حركات داراي رنگ هاي
گلابي، نارنجي و لاله
مانند دفاع نموده است زيرا اين حركات در جهت منافع دموكراسي و ستراتژي غربي
قرار داشته اند.
در
ساحه اقتصادي ،امريكا تلاش نموده است تا نفوذ خود را بر اقتصاد بازار ازاد
بيشتر ساخته دالر
را
بحيث پول ارزشمند و ريزرف بين المللي حفظ نمايد .فشار
غير متوازن بالاي كشور هاي جديدا توسعه يافته و در حال رشد در جهت سهم گيري غير
عادلانه اين كشور ها بخاطر كاهش حرار ت و جلوگيري از رشد گرماي روز افزون زمين
وارد نمايد كه بيشتر اين فشار ها بالاي چين وارد ميشود.
از
ديد پكن امريكا همواره با چين برخورد نامطلوب داشته است .از
1950-
1972
امريكائى ها تلاش نمودند تا چين را در سطح جهاني بصورت تجريد نگه دارند، در
پهلوي ساير اعمال خشونت اميز سياسي بر عليه چين ،امريكا ممنوعيت هاي تجارتي را
اعمال نمود،ارتش جاپان را تقويه نمود،در جنگ كوريا مداخله نمود، رژيم ياغي
تايوان
و گوريلا هاي
تبت
را كمك نمود.
مگر
بعد از سال
1972پاليسي
امريكا در مورد چين تغير نمود،اين تغير بخاطر ضد يت با اتحاد شوروي وقت
بود.امريكا بعدا خواست تا از تجارت با چين منفعت بردو در عين زمان ممانعت در
برابر رشد چين را با ادمه كمك به تايوان بحيث يك وسيله سترا تژيك ادامه
ميدهد،ارتش جاپان را مسلح و مدرن مي سازدو بالاي چين به انواع گوناگون تحت نام
دفاع از حقوق بشر فشار مياورد .در ملاقات هاي كه در سطح سفارت خانه هاي هردو
كشورطي سال هاي
1950
،1960
بعمل امد،مباحثاتي كه روي كنترول سلاح در سال هاي
1980
،1990صورت
گرفت و مباحثات دوامدار که روي تغير حرارت زمين بعمل امده است و ادامه
دارد،چينائي ها امريكا را كشور پر تقاضا و سركش ارزيابي نمودند.
مگر
عمده ترين درك چينائى ها از پاليسي ايالات متحده طي سه دوره مذاكرات چينائي ها
با امريكا روي مسئله تايوان در سال هاي
1971-72
،
1978-
79
و
1998
اينست كه در هريك از دوره اين مذاكرات چينائي ها فكر مي نمودند كه امريكا
بمنظور ايجاد روابط نيك با چين از دفاع از مسئله تايوان صرفنظر خواهد نمود و در
هر دوره از مذاكرات امريكائي ها در زمينه انعطاف پذيري نشان ميدادند مگر چندين
دهه بعد ايالت متحده همچنان مانع جدي در رابطه با اتحاد تايوان با چين باقي
ماند.
زمانيكه
ريچارد نكسن
در
سال
1972به
چين سفر نمود،براي چينائي ها اظهار نمود كه كشورش حاضر است تا از حمايت تايوان
دست بكشد زيرا تايوان ديگر اهميت ستراتژيك براي امريكا ندارد مگر وي تا دور دوم
رياست جمهوري اش ،كه در دور دوم رياست جمهوري اش به استعفا مجبور گرديد،نتوانست
بگفتارش جامه عمل بپوشاند.
بعدا
جيمي
كارتر
خواست
تا روابط امريكا را با چين عادي سازد و چينائي ها از امريكا خواستند تا روابطش
را با تايوان بصورت واضح قطع نمايدو در
1979امريكا
معاهده دفاعي اش را با تايوان فسخ نمود.مگر با صدور اعلاميه يكطرفه روي ًحل صلح
اميز مسئله تايوان ً پافشاري نمود. چندي بعد كانگرس امريكا با تعديل ًقانون
روابط با تايوانً دولت امريكا را موظف ساخت تا ً با استفاده از ظرفيت هاي خويش
در برابر هرگونه اعمال قْوه و يا اشكال ديگري از تحديد كه امنيت تايوان را
بمخاطره اندازد از تايوان دفاع نمايدً. در سال
1982
زمانيكه
ريگن
خواست تا بمنظور فشار بيشتر روي اتحاد شوروي روابط نزديكتر با چين تامين
نمايد.چين از امريكا خواست تا اعلاميه رسمي ديگري با چين در موردتايوان امضا
نمايدو امريكا در اين اعلاميه متعهد گردد كه به تدريج فروش سلاح را به تايوان
كم سازد.مگر در حاليكه اين موافقتنامه در حال اجرا قرار داشت ،رقم فروش سلاح
امريكا براي تايوان در سال
1979به
سطح بالا ترين خويش رسيد و شركت هاي سلاح سازي امريكا به موسسات سلاح سازي
تايوان در تكنولوژي جديد همكاري را اغاز نمودند.در زمان رياست جمهوري
جورج دبليو بوش
رقم فروش سلاح امريكا به تايوان ،سال2001،به
رقم اعظمي خود رسيد.ادامه روابط تنگا تنگ امريكا با تايوان سيستم دموكراسي غربي
را در تايوان تشويق نمود و اتحاد دوباره تايوان را به چين مشكلتر ساخت.
با
ارزيابي مسئله تاريخي تايوان ،چينائي ها از خود ميپرسند كه علت عمده مداخله
امريكا در تايوان چيست؟.امريكا ئي ها در ظاهر ابراز ميدارند كه انها فقط از يك
تايوان دموكراتيك و دوست امريكا دفاع مي نمايند،در
حاليكه اكثريت چينائى ها ادامه اين مداخله را جزء اهداف ستراتژيك و توسعه
طلبانه امريكا ، تضعيف چين و اعمال فشار امريكا بر كشور شان ارزيابي مي نمايند.بنا
بگفته ليويان ، جنرال متقاعدو معاون سكرترجنرال علوم نظامي چین ،ً
امريكا تايوان را چون دانه شطرنج استعمال مي نمايد تا رشد چين را امتحان نمايد.
در
پهلوي همه اين سوء تفاهمات كه بين امريكا و چين وجود دارد در كانگرس امريكا و
بورد هاي مشورتي و تحليلگران سياسي و اقتصادي اين كشور كساني هستند كه بر ادامه
همكاري هاي متقابل بين چين و امريكا تاكيد مي نمايند زيرا انها اين همكاري را
در عرصه هاي زراعت ، تجارت دو جانبه ،امور بانكي براي مركز تجارتي و مالي
امريكا مفيد دانسته و همكاري چين را با امريكا در رابطه به كورياي شمالي و
مسئله سلاح هستوي ايران و جلو گيري از صعود گرماي زمين مفيد و موثر ميدانند.
در
زمان جورج دبليو بوش
رابرت
زويليك
،معاون وزير خارجه امريكا،در سال
2005،رسما
اعلام نمود كه ً امريكا براي ان نيرو هاي كه در برابر رهبري منطقوي امريكا
بايستند و يا بر عليه ان قرار گيرند اجازه نخواهد داد .ً مگر در عين زمان خاطر
نشان نمود كه رشد چين تحديدي براي امريكا و متحدينش نخواهد بود زيرا چين در صدد
مبارزه بر عليه ايديولوژي امريكائي نيست و در مقابل سيستم سرمايه داري
قرارندارد و اينده خويشرا در واژگون سازي نهاد هاي اساسي نظم كنوني جهاني نمي
بيند. بنابرين هردو طرف مي توانند همكاري مشترك در عرصه هاي مختلف داشته باشند.
معاون
و زير خارجه امريكا در زمان بوش اظهار داشت كه:
چين
بايد تشويش هاي خويش را در مورد ايالات متحده برطرف سازد و در مورد مصارف ،
دكتورين نظامي و تمرينات نظامي اش تفسيرات واضح داشته باشد،با امريكا در مورد
مسئله هستوي ايران و كور ياي شمالي همكاري نمايد. معاون وزير خارجه بوش در اخير
چنين اظهار داشت كه ً چين به يك تغير صلح اميز در سيستم سياسي و دولتي خويش
نيازمند است تا در اين كشور يك دولت جوابگوي به مردم چين بوجود ايد.ً
عين
ايديا هاي فوق با زبان نرمتر از جانب اداره
اوباما
اظهار
گرديد .چنانچه اداره اوباما در اولين بيانه قصر سفيد در سپتمبر
2009
در مورد چين اعلام نمودكه: ما و دوستان بينالمللي ما بايد واضح بگوئيم كه اماده
هستيم تا از چين بحيث يك كشور نيرومند و موفق در سطح جهاني خوش امديد بگوئيمً
و ً
چين بايد به جامعه جهاني اطمنان دهد كه رشد اقتصادي-نظامي اش تحديدي براي
ديگران نخواهد بود ً. چين بايد از مقاصد نظامي اش بصورت شفاف به كشور هاي قاره
اسيا و جهان اطمنان دهد و به نورم ها،موازين و قوانين عام بينالمللي احترام
گذارد.ً
چينائي ها از اين اعلاميه اداره اوباما چنين برداشت نمودند كه:
واشنگتن همكاري مشترك با چين را فقط با تحميل نورم ها و موازين امريكائي مي
خواهد .امريكا ميخواهد از رشد كمي و كيفي چين جلو گيري كندو كاملا در صدد تغير
رژيم و سيستم سياسي چين است.
از
ديد تحليلگران چيني، تاز مانيكه اتحاد شوروي به حيث يك قدرت نيرومند در برابر
امريكا قرار داشت ، ايالات متحده با تامين همكاري با چين ميخواست تا بر اتحاد
شوروي فشار بياورد و با ادامه همكاري با چين رژيم سياسي چين را در جهت دموكراسي
غربي تغير دهد و به اتكا با چين اهداف ستراتژيكش را در اسيا و ساحه اقيانوس
ارام دنبال نمايد.از ديد چينائي ها نزديكي امريكا با چين روي اهداف سخاوتمندانه
نبود ه بلكه امريكا با سرمايه گذاري در چين و دادن قرضه هاي بانكي به اين كشور
و استفاده از مواد مصرفي چين نفع ميبرد.
با
رشد اقتصادي چين امريكا حالا چين را تهديدي براي رهبري اينده اش ميداند و
امريكا راهي ديگري ندارد تا از رشد اقتصادي چين جلوگيري نمايد.از ديد تحليلگران
چيني تلاش امريكا در رابطه به جلوگيري از رشد اقتصادي و تغير رژيم سياسي چين
ناكام ماند.
با
بحران اقتصادي كه دامنگير كشور هاي پيشرفته صنعتي جهان گرديد و امريكا نيز از
ان بي تاثير نماند، اين بحران هنوز هم در عرصه اقتصادي در امريكا محسوس بوده و
با عقب ماني ها وبن بست هاي سياسي امريكا در عرصه بين المللي نيز همراه بوده
است.در عين زمان با وجوديكه در رشد اقتصادي چين نشانه هاي ضعف بمشاهده
ميرسد،مگر اين كشور از لحاظ اقتصادي نيرومند تر و قويتر ميگردد.
مگر
تعدادي از تحليلگران امريكائي اين رشد اقتصادي چين را موقت ميدانند و در مورد
وضع اقتصادي امريكا و غرب در اينده خوش بين اند طوريكه اين تحليلگران به اين
باور اند كه:
در
اينده نه چندان دور وضع به عقب خواهد برگشت ،طوريكه امريكا و ساير كشور هاي
پيشرفته صنعتي كه داراي رژيم هاي هاي دموكراتيك و سيستم اقتصادي ماركيت ازاد
اند بر مشكلات ناشي از بحران فايق خواهند امد مگر چين تحت رهبري حزب حاكم
كمونست نخواهد توانست به اين پيشروي ادامه دهد زيرا مشكلات عمده چون عدم شفافيت
در دستگاه دولتي چين ،رشد سرسام اور نفوس ،مدل كنوني سرمايه گذاري كه ثبات
مطمئن ندارد ،در سر راه دولت كنوني چين قرار دارد.
باوجود همه نگراني هاي موجود چين در مورد امريكا ، ستراتژيست هاي چين مشوره
نميدهند تا چين بر عليه امريكا بايستد زيرا چينائي ها امريكا را به حيث يگانه
ابر قدرت نيرومند اقتصادي و نظامي جهان مي شناسندكه ميتواند براي چند دهه ديگر
نيز هژموني جهان را داشته باشد .
تحليلگران امريكائي براي قصرسفيد توصيه ميدارند تا:
امريكا بايد برتري نظامي خويشرا در ساحه اقيانوس بخصوص ساحه اقيانوس غربي
،بشمول سا حه بحري شرق و جنوب چين ،همچنان حفظ نمايد و همواره ظرفيت نظامي اش
را در منطقه تقويه نموده و دوستان امريكا را در ساحه اقيانوس ارام حفظ نمايد تا
در برابر هر نوع وقايع غير مترقبه پاسخ مطمئن دهد.
امريكا بايد از نهاد هاي دموكراتيك و مدافع حقوق بشر در كشور هاي اين منطقه
دفاع نموده جنبش هاي اپوزيسيوني را كه رژيم هاي نوع دموكراسي غربي را در كشور
هاي شان ميخواهند تشويق و به انها همكاري نمايند.
پایان