دكتراندس نبي هيكل
سیــــــــــمــــــای جــــــــــــدیـــــــــــد
به نظر میرسد که رئیس جمهور افغانستان در پی ترسیم سیمای جدید قراردارد که بیشتر هدف تبریه را دنبال میکند. آیا آنچه رئیس جمهور کشور در این اواخر در این راستا بیان داشته نوید دهنده تغییر در مشی سیاسی میباشد؟
رئیس جمهور بدون شک اخیرآ اظهارات مسوولانه ای را در مورد مسایل داخلی و خارجی بیان داشته است که بیشتر بیانگر ملی گرایی و وطندوستی میباشد، مانند مخالفت با تلفات غیر نظامی،تلاش برای تامین انحصار اعمال مشروع قدرت بوسیله ی نیروهای افغان، تدویر انتخابات شفاف، جلوگیری از شکنجه و آزار در زندانها، برخورد پاپولیستی اتکا به نظر مردم از راه تدویر لویه جرگه ها و از این گونه. اظهارات اخیر رئیس جمهور در افتتاح آغاز سومین سال کار شورای ملی نیز در همین راستاصورت میگیرد.
وی به گزارش بی.بی.سی. در مورد مساله صلح در افغانستان، نقش پاکستان، به اصطلاح افغانی شدن روند صلح، و حمایت از آزادیهای اتباع افغان اظهاراتی انجام داده است. مشخصه های بنیادی همه ی این چنین اظهارات در اساس خود بدون تغییر باقیمانده اند. در حاکمیت کرزی میتوان دو دوره عمده را شناسایی کرد: دوره پیروی و تابعیت و دوره سرکشی و بغاوت.در دوره پیروی و تابعیت رئیس جمهور نقش خود را بر اساس این سؤال عیار کرده بود که در شرایط پس از جنگ دراز مدت و فقدان منابع و نیروی ملی (مانند نیروهای اجرایوی قدرت ونیروهای اعمال فشار سیاسی ) از یک رئیس جمهور دست نشانده که برای به قدرت رسیدن بیشتر مرهون حامیان خود میباشد تا مرهون مردم خویش، چه توقع برده میشود؟ در دوره سرکشی و بغاوت سیاست ریاست جمهور بر اساس این سؤال اساسی عیار گردیده بودکه از یک رئیس جمهور که در سالهای حاکمیت خویش اساسات قدرت خود را استحکام بخشیده است در شرایط گذار تاریخی جامعه افغانی چه توقع برده میشود؟ درحالیکه فکر میشود اساس سیاست دومی را منطق عاقبت سنجی (Logic of consequences) تشکیل دهد، اساس هردو ارزیابی را اعظمی ساختن بهره (utility maximalization) میسازد. در دوره اطاعت و پیروی آن شیوه کار بهترین بهره را بدست میداد و در دو ره بغاوت و سرکشی بهترین بهره در این است که به جای حمایت از آنانی که رونده اند به حمایت از آنانی پرداخته شود که باقی میمانند: پاکستان، ایران و ملت افغان به گمان اغلب در جایگاه سوم. این بخش ریتوریک سیاسی را احتوا میکند.
برتراندراسل در بحثی پیرامون قدرت و جلال آن دو را از هم متمایز میسازد و مثال میاورد که صدرعظم بریتانیا دارای قدرت است و ملکه دارای جلال. رئیس جمهور در هردو دوره پیروی و بغاوت از هردو برخوردار بود.او بحیث رئیس حکومت و رئیس دولت دارای قدرت رسمی قانونی و غیر رسمی بود زیرا نه تنها نیروهای جامعه جهانی از وی بحیث رئیس جمهور حمایت میکردند، بلکه نیروهای مطرح در حیات داخلی کشور نیز از وی حمایت میکردند.
او بدون شک از جلال مقام بحیث رییس قوه اجراییه و رئیس دولت نیز برخوردار بود. در دوره سرکشی و بغاوت قدرت او افزایش میابد و جلال او نیز، اما این دوره به پایان میرسد و باید توازن میان قدرت و جلال را در آینده تأمین کرد. توانایی اقتصادی وی ، خانواده و دوستان وی قدرت رئیس جمهور را در آینده تأمین مینماید. از نظر سیاسی بسیاری از نیروهای سیاسی مطرح یا در کنار وی قرار خواهند داشت و یا مرهون لطف و حمایتی خواهند بود که رئیس جمهور طی سالهای حاکمیتش بر آنها به قیمت حقوق، جام و مال دیگران روا داشته است. آینده سیاسی و ی همچنان از راه پروسه صلح، سهیم ساختن طالبان یا تحریک سیاسی آنها و سایر احزاب جهادی به شمول حزب اسلامی حکمت یار تأمین میگردد. از نظر اجتماعی وی به تحکیم ملوک الطوایفی و حاکمیت جنگ سالاران در محلات، تحکیم نفوذ و قدرت عنعنوی برزگان قومی در سالهای حاکمیت خود خدمت کرده است. قانون اساسی نیز به سود وی است. اکنون دو مساله در برابر رئیس جمهور قرار میگیرد : جلال و عظمت یک رئیس جمهور باز نشسته که از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی متنفذ و مورد احترام است و اطمنان خاطر از بد نامی در تاریخ. رئیس جمهور در چنین شرایط با عزت و جلال و مصوونیت خواهد توانست حد اقل لقب پدر ملت را نیز در آینده از خود کند و در پهلوی بابای ملت قرار گیرد. تلاشهای اخیر برای تأمین این دو مامول صورت میگیرد. به عبارت دیگر رئیس جمهور میخواهد آینده را برای خویش و خانواده خویش مصوون سازد.
این برخورد را از نظر سیاسی در چهارچوب ماکیاویلیزم میتوان قرارداد با یک تفاوت آشکار.در تفکرات ماکیا ویلی تحکیم حاکمیت حاکم ، امنیت ، منافع ملی و بقای دولت دارای حاکمیت ملی در مرکز توجه قرار دارند. در برخورد مورد بحث ما تأکید از سطح ملی به سطح فردی و گروپی انتقال کرده است. سایر عناصر سیاست ماکیاویلی و عنصری از ریالیزم توسی دیدیس بخصوص درک وی از عدالت را در این برخورد با صراحت میتوان شناسایی کرد.
ریالیزم ماکیا ویلی و توسی دیدیس
بر اساس تعالیم سیاسی ماکیاویلی (۱۹۸۴:۶۶) قدرت (شیر) و فریب (روباه) دو وسیله ی ضروری سیاست خارجی اند. آزادی ملی یعنی استقلال-عالیترین ارزش سیاسی است. مسوولیت عمده حکمرانان همواره این است تا منافع دولتهای خود را جستجو واز آنها دفاع نمایند و بدین ترتیب بقای آن را تامین نمایند. این کار مستلزم قدرت است: وقتی یک دولت قدرتمند نباشد در معرض شکار دیگران قرار خواهد داشت. حکمران باید شیر باشد. این کار همچنان مستلزم زیرکی و چالاکی - در صورت ضرورت - بیرحمی در دنبال کردن نفع خود نیزمیباشد: حکمران باید روباه نیز باشد.
هم غرش و ادای شیر بودن و هم زرنگی روباه را در سیاست رئیس جمهور در دوره حاکمیت وی میتوان با صراحت دید.برای کودک افغان که یتیم یا قربانی وحشت گردیده میگرید و برای دختری از آنسوی مرزنیز. روال مذاکرات و ریتوریک و عمل سیاسی در را یطه با پیمان ستراتیژیک و موافقتنامه امنیتی مشخصه های هردو حیوان ماکیاویلی را در خود دارند.
از نظر توسی دیدیس عدالت به معنای برخورد برابر با همه نیست. عبارت از دانستن مقام مناسب خویشتن وعیار سازی به واقعیت طبیعی نابرابری قدرت است.
معیار عدالت به برابری قدرت برای مجبور کردن و در واقعیت به این بستگی دارد که قدرتمند آنچه را انجام میدهد که قدرت انجام آن را دارد و ضعیف آنچه را قبول مینماید که مجبور است . . . این یک بازی مصوون است. باهمتای خود باید ایستاد، با بلندتر از خود با احترام باید رفتار کرد، و با زیردستان با میانه روی باید برخورد نمود. پس وقتی ما ملاقات را پایان دادیم یکبار دیگر فکر کن و بگذاراین آنچه باشد که در فکرشما بار بار میگذرد ـ که شما سرنوشت کشور خود را مورد بحث قرار میدهید، و شما تنها یک کشور دارید، و آینده خوب یا بد آن به این یگانه تصمیمی بستگی دارد که شما قرار است اتخاذ نمایید(.Thucydides 1972:406(.
قسمت اعظم وصایای توسیدیدیس را در عدالت و سیستم عدلی ایجاد شده تحت حاکمیت رئیس جمهور میتوان میتوان با صراحت ملاحظه کرد. دیده میشود که تأکید از منافع ملت و دولت به فرد و گروپ تغیر مکان داده است.
اظهارات رئیس جمهور در افتتاح سومین سال کاری پارلمان همان نرمش در برابر پاکستان را تکرار میکند و آن کشور را چنان مهم میداند که گویا بدون آن صلح نمیتواند به افغانستان اعاده گردد. وی »... در ادامه بیان داشت که افغانستان از طریق شورای ملی این کشور آماده هر نوع همکاری در زمینه اقتصادی، فرهنگی و حمل و نقل با کشور پاکستان میباشد. بی بی .سی.«.
تلاش برای تبریه را در اظهارات رئیس جمهور میتوان ررد یابی کرد: در حالیکه ابراز میدارد صلح به همکاری پاکستان نیاز دارد، از مداخله خارجی در روند صلح انتقاد مینماید، گویا داخل عبارت از منطقه است و خارج عبارت از جامعه جهانی و یا مداخله پاکستان بحیث مداخله خارجی تلقی نمیگردد. و صلح افغانی یعنی که صلح پاکستان- افغانستان و طالبان.
رئیس جمهور گذشته را مورد انتقاد قرارمیدهد و مسوولیت ظلم بر ملت را برآنها میگذارد: »حکومتهای افغانستان در طول سه دهه یا در خدمت بیگانهگان بوده و یا هم تکروی کرده است و این امر باعث شده که به مردم این کشور ظلم شود.« و سپس بحیث مدافع حقوق و آزادیهای ملت افغان تبارز مینماید. اما روز پیش از این سخنان ریسس جمهور نیز شامل گذشته اند و با زیرکی از اعتراف اجتناب میورزد.
: درگزارش بی.بی.سی. میخوانیم
آقای کرزی افزود: "من هر روز با جامعه جهانی بر سر رعایت حقوق شهروندان افغان جنگ دارم ولی اگر کسی از نیروهای افغان حقوق شهروندان را در نظر نگیرد باید مردم گریبان من را تا اعضای شواری ملی بگیرند."
اوافزود: "تمام کسانی که در افغانستان قلدری میکنند، یا از طرف مقامات دولتی افغانستان حمایت میشوند و یا اینکه از طرف قرارداد کنندگان خارجی، من به مردم افغانستان تعهد میکنم که در این زمینه پشتبان مردم هستم و از آنان حمایت خواهم کرد."
شکی وجود ندارد که مردم به یاد دارند رئیس جمهور پیش از این تعهد چهار مراتبه رسمآ(بحیث رئیس حکومت انتقالی و موقت و بحیث رئیس جمهور انتخابی) سوگند یاد کرده تا از منافع ملی کشور و قانون اساسی دفاع نماید و کفاره آن را نیز نپرداخته است. آنچه در عمل از آن دفاع شده است عبارت است از دفاع از بیگانگان، از بیعدالتی و فساد.
اما انگاریم که رئیس جمهور مصمم است به یک رهبر ملی و به مارتین لوترگینگ ستمکشان افغانستان مبدل گردد. برای تحقق این آرزوی والای خود باید کارهای مهم زیادی انجام دهد، کارهایی که برای انجام آنها نه اراده ای وجود خواهد داشت و نه انجام آنها در مدت باقیمانده تا انتخابات برای وی آسان خواهد بود.
مهمترین سؤال این است که آیا رئیس جمهور میتواند آنچه را تحت رهبری و مسوولیت وی در سالهای حاکمیتش از ۲۰۰۱ تاکنون صورت گرفته تبریه نماید؟ و آیا عادلانه است آنهمه خون ریخته و دارای های غصب شده را، عفت و آبروی برباد رفته و خیانتی راکه طی این مدت برای مردم و کشور صورت گرفته با اعتراف بر ناتوانی و عاجزی و ملامت قراردادن دیگران تبریه کرد؟ حتی وجدان میاکیویلیستی نیز به آن اجازه نخواهد داد.
پایان