دكتراندس نبي هيكل
حاکمیت در بازار آزاد
بیگمان بسیاری خداوندرا شکر خواهند گفت که حاکمیت افغانستان با واگذاری مسوولیت وظایف امنیتی به نیروهای افغان تأمین خواهد شد. روسای جمهور افغانستان و ايالات متحده آمریکا بدون شک چنین باورمندی را دارند و نمیتوانند به غیر از آن اذعان کنند. در واقعیت امر حاکمیت افغانستان از دیر زمان در بازار آزاد قرارداده شده است.خوانند ه تیزهوش متوجه میشود چیزی که وجود نداشته میشود در موردش صحبت کرد اما نمیتوان آنرا عرضه کرد. اما حاکمیت بحیث حق وجود دارد.حاکمیت نیز قسمآ ذهنی و قسمآ مادی است و بحیث یک پدیده صرف مادی یا معنوی نمیتواند وجود داشته باشد. اگر چنین نیست چرا و چگونه در جهان وابستگیهای عمیق متقابل از یکسو، وابستگی به اصطلاح جنوب فقیر به شمال غنی و وابستگی علمی و تکنالوژیک (نیومیدیا بطور مثال) حاکم از سوی دیگر با موجودیت پروسه ی سریع و گسترده جهانی شدن از لحاظ فرهنگی از حاکمیت میتوان سخن گفت. سرحدات مادی، قانون اساسی و تطبیق آن مانند تسلیمدهی ماموریت امنیتی به نیروهای افغان عناصر مادی حاکمیت را میسازند.اما مداخلات نظامی، تجاوز بر تمامیت ارضی نیز حاکمیت را نقض میکنند.
داشتن صلاحیت بر قلمرو ارضی توسط قانون اساسی تثبیت و شناسایی میگردد. عنصر داخلی حاکمیت همین است در حالیکه عنصر خارجی آن شناسایی این حاکمیت بوسیله دیگران است. بنابرآن باید دیده شود که حاکمیت بر قلمرو ارضی چگونه میتواند تأمین گردد.
جامعه سیاسی دارای حاکمیت، دارای سرزمین مستقل و نهادهایی میباشد که مطابق قانون اساسی حاکمیت را در محدوده ی قلمرو تأمین مینمایند یا به تامین آن کمک مینمایند. قوه اجراییه، نیروهای مسلح (دستگاه استخبارات، اردو و پولیس) و قوه مقننه نهادهای مهمی اند که مسوولیت تأمین حاکمیت را بر عهده دارند. وظیفه این سازمانهای سیاسی در رابطه با تأمین حاکمیت بر قلمرو ارضی تنها شامل دفع و طرد مداخلات مسلحانه مانند مخالفان مسلح، همسایگان بد نیت و رعایت مواد قانون اساسی در اجرای وظایف نیست. حاکمیت بیشتر از حفظ سرحدات و تأمین امنیت داخلی و خارجی اتباع و سازمانها ی ملی میباشد.
در کشور ما ونیز همانند سایر کشورها از منافع ملی و منافع حیاتی سخن میگویند. بسیاری از این کشورها برای دفاع یا حفظ آن منافع از خطرات احتمالی ملیونها را صرف مینمایند. منافع ملی نیز دارای عناصر مادی و ذهنی اند. بطور مثال داشتن سرحدات، اردوی نیرومند عناصر مادی منافع ملی اند.
واگذاری مسوولیتهای امنیتی به نیروهای امنیتی افغان شرط ضروری حاکمیت ملی میباشد اما شرط بسنده نیست، زیرا با واگذاری مسوولیتهای امنیتی به نیروهای افغان حاکمیت ملی تأمین نمیگردد. اما افغانستان باید بحیث یک دولت مستقل دارای نیروهای مسلح باشد. نداشتن تسلیحات لازم برای دفاع از سرحدات ، تجاوزات و مداخلات مسلحانه نمیتواند موجب این گردد که این نیروها در وظایف قانونی خود کوتاهی کنند زیرا سهل انگاری و کوتاهی میتواندنه تنها در دولتهای ضعیف بلکه در دولتهای قوی و نیرومند نیز دیده شود. وظیفه آنها دفاع تا سرحد مرگ از سرزمینی میباشد که گذشتگان با بیل و کلند و به قیمت خون خود از آن دفاع کرده اند. اما مساله به این سادگی نیست. زیرا مسوولیت جان و موفقیت یا ناکامی آنانیکه در میدان نبرد قراردارند بر دوش قوه اجراییه قراردارد. اعمال فشار نظامی تنها شیوه ی قابل دسترس نمیباشد و کشورها همواره و به وفرت نیز مورد تهاجم قرار نمیگیرند و راههای دیگری نیز برای اعمال فشار وجود دارند. حکومت افغانستان به این مساله با وصف مشورتهای متعدد در قبال پاکستان و ایران توجه نکرده است.برای وضاحت لحظهای بر این مساله مکث مینمایم.
سیاست حکومت در برابر پاکستان و ایران
مقایسه ی سیاست افغانستان در برابر ایالات متحده امریکا، پاکستان و ایران میتواند آموزنده باشد.آنچه در این رابطه خیلی جالب است این است که امریکا در سیاست کنونی در راس ایتلاف سیاسی و نظامی ای قراردارد که از حکومت کنونی حمایت میکند و این حکومت را بر مردم افغانستان تحمیل کرده است.حکومت افغانستان از آنچه از این متحد و متحدان آن بدست میاورد خرسند است.
دو همسایه هم کیش پاکستان و ایران به قلمرو افغانستان آتش و خشونت میفرستند، مخالفان را تربیت و تجهیز میکنند و در کشتن مردم افغانستان به آنها یاری میرسانند. از لحاظ اقتصادی در برابر رشد اقتصاد ملی و تجارت ملی موانع میافرینند. سیاست حکومت افغانستان در برابر آمریکا خصمانه و در برابر پاکستان و ایران دوستانه میباشد. بدون شک دلایلی برای اتخاذ چنین یک سیاست وجود دارد.چرا حکومت افغانستان در برابر آمریکا که عمده ترین متحد و تمویل کننده آن به شمار میرود بیشتر غیر دوستانه و در برابر پاکستان و ایران بیشتر دوستانه موضعگیری مینماید؟
درحالیکه دلایل دیگری نیز میتواند وجود داشته باشد، سه دلیل از نظر نگارنده دارای اهمیت بیشتر است:
۱. ضرورت آمریکا به افغانستان
۲. تمایلات عام منطقوی و تمایلات شخصی رئیس جمهور افغانستان
۳. امتیاز طلبی رییس حکومت افغانستان
۱ . نیاز آمریکا به افغانستان
آمریکا به اقغانستان نیاز دارد زیرا مطمین است که در موقعیت سیاسی و اقتصادی مهم برای سیاست بینالمللی قراردارد. آمریکا اطمنان دارد که پاکستان باوصف دشواریهایش در روابط با آمریکا با وی کنار میاید.این نیاز عمدتآ دراین قراردارد که افغانستان نباید پس از سالها سرمایگذاری و قربانی در آینده دوباره به منبع خطر برای غرب مبدل گردد. در صورتی که جامعه سیاسی در افغانستان توانایی مدیریت این مساله را دارا نباشد، مدیریت به محل دیگر واگذار خواهد شد و به احتمال قوی این محل پاکستان خواهد بود.
پاکستان در موقعیت بهتری قراردارد زیرا در جنگ علیه تروزیزم توانسته به هدف خویش نزدیک گردد. پاکستان در جنگ علیه اتحاد شوروی حکومت افغانی را که در مخالفت با آن قرار داشت سرنگون کرد. و این بار تحریک تحت الحمایه خویش را در جنگ غرب بر ضد القاعده محفوظ نگهداشت ، در حالیکه غرب را به شناسایی این تحریک واداشته است. اکنون پاکستان با خاطر آسوده از تغییر مشی در برابر افغانستان سخن میگوید زیرا حافظان منافع پاکستان توانایی کار شان را در حفظ منافع پاکستان در افغانستان ثابت کردهاند و به زودی تحریک طالبان بحیث یک طرف مطرح در سیاست افغانستان نیز وارد میدان سیاسی میگردد.
ایران نیز هم حافظان منفرد منافع و هم سازمانهای سیاسی حافظ منافع خود را در افغانستان دارا میباشد.
بدینترتیب حافظان منافع هردو کشور در سطوح مایکرو و میسودر افغانستان در تصمیمگیریهای مهم سیاسی و اقتصادی فعال اند.افغانستان بخاطر همسایگی با ایران و چین واهمیت آن برای آسیای میانه برای آمریکا دارای اهمیت است.
۲. تمایلات عام منطقوی و تمایلات شخصی رئیس جمهور افغانستان
منطقه ای که افغانستان در آن واقع میباشد شامل سرزمینهای بارور اعتقادات سختگیرانه و ضد امپریالیستی میباشد.هم شاه امان الله و هم حکومت داکتر نجیب به قوت اعتقاد و باور سرنگون ساخته شدند. آنانیکه میخواهند بر اریکه قدرت باقیمانند باید به افکار و تمایلات مردم خود توجه نمایند.
از سوی دیگر سیاست آمریکا در جهان بصورت کل و در شرقمیانه ومنطقه جنوبشرق آسیا بیشتر خصومت زا بوده است تا تشنجزا. اینگونه سیاست نه تنها روحیه ضد آمریکایی را در میان مردن تقویت کرده است، مردمی که از کشته شدن و زندانی شدن نه تنها هراس ندارند بلکه آن را اجر آخرت میشمارند، بلکه به بیشتر از آن در سیاست دولتها در منطقه نیز بازتاب یافته است.
این بحث با بحث هژمونی پس از پایان جنگ سرد که برای بسیاری ملل جهان گرم بود نه سرد پیوند ناگسستنی دارد.
رقابت دوران جنگسرد هنوز پایان نیافته است. این رقابت ممکن است طی یک دهه دیگر آشکارا تر از امروز تبارز نماید.
تمایلات رئیس جمهور افغانستان که با نیروهای جهاد و مقاومت و با نیروهای طالب سابقه مبارزات سیاسی دارد، بیشتر به سود تحکیم حکومت اسلامی و وحدت اسلامی میچرخد. او همزمان دارای تمایلاتی میباشد که باورمندی اساسی بیان سنتی تیوری انتخاب عقلی را تشکیل میدهد. او میداند که نفوذ سیاسی به بهترین صورت آن از راه قدرت اقتصادی میتواند تأمین گردد.تحقق چنین تمایلاتمنطقوی زمینههای مصون و آینده میمون را برای وی و خانواده وی پس از ۲۰۱۴ تأمین خواهد کرد.
۳. امتیاز طلبی رئیس جمهور
بر مبنای همین است که رئیس جمهور از یکسو دستنشانده و فرمانبردار آمریکا و متحدان آن در ایتلاف نظامی میباشد و هم به تمایلات منطقوی برای حل منطقوی علاقمندی دارد. وی از روابط با هردو مستفید میشود.اولی برای وی امروز دارای اهمیت است و دومی برای آینده وی. بدینترتیب وی از یکسو خود را برای مردم بحیث یک رئیس جمهور مدافع حاکمیت ملی و منافع ملی معرفی مینماید و سیاست خود را تبریه مینماید و از سوی دیگر خود را بحیث صلحدوست و مؤمن معرفی مینماید. سیاست رئیس جمهور را بیان » نه سیخ بسوزد و نه کباب« که خودش نیز در رابطه با مواقفت نامه امنیتی با آمریکا بیان داشت به خوبی بیان میدارد. تنها چیزی که باید پرسید این است که کدام طرف در این قضیه سیخ است و کدام طرف کباب. اما این تنها مساله قابل دقت نیست.این سیخی که رئیس جمهور از آن صحبت میکند سیخ چوبی نیست که بسوزد، درحالیکه کباب میتواند ناپخته بماند یا بسوزد. اگر چنین شود تنها سود بازهم نصیب کبابی خواهد شد زیرا نه به سیخ علاقمند است نه هم به کباب.
در حالیکه مساله حاکمیت ملی تنهابا واگذاری مسوولیتهای امنیتی به قوای امنیتی افغان تأمین نمیگردد بلکه مساله ملی بودن حاکمیت را نیز از دیده پنهان مینماید. میتوان ادعا کرد که هم حاکمیت و هم ملی بودن آن میتواند مورد منازعه قرارگیرد.
از نگاه علوم سیاسی و روابط بینالمللی ملتی که در حدود یک قلمرو معیین زندگی مینماید و دارای هویت مشترک است عبارت از یک سازمان سیاسی میباشد که بر قلمرو و بر امور خود حاکم میباشد. از این نگاه دارای حاکمیت ملی دانسته میشود زیرا اراده ی مستقل بودن را دارا میباشد. این سازمان سیاسی دارای یک قانون اساسی میباشد که زندگی سیاسی و اقتصادی و حقوق و وجایب دولت و اتباع یا شهروندان و نهادها ی دولتی را تعیین مینماید. این قانون نیز یک وثیقه ملی یا قرارداد اجتماعی – سیاسی میباشد. اما در واقعیت مساله به این سادگی نیست.
با در نظرداشت وضعیت حاکم بر افغانستان- جایی که نهادهای دولتی وفادار به منافع ملی ، و جامعه مدنی بخصوص سازمانهای ملی سیاسی فعال و مطرح در حیات سیاسی کشور وجود ندارد، و بیشتر منافع گروپی برحیات سیاسی حاکمیت دارد، حکومت مسلکی و ملی وجود غایب است ،و نفوذ قابل ملاحظه عمال خارجی از یکسو و انگیزههای فردی و گروپی از سوی دیگر در تصمیمگیریها نقش مؤثر دارند- واگذاری مسوولیتهای امنیتی به نیروهای امنیتی افغان در واقعیت بیشتر به معنای تأمین حاکمیت مطلق گروپی میباشد تا گامی در جهت تأمین حاکمیت ملی. هرگاه ایلیت حاکم و نیروهای امنیتی از منافع گروپی نه بلکه تحت رهبری حاکمیت ملی در خدمت منافع ملی قرار گیرند میتواند گام مهمی در تأمین حاکمیت ملی شمرده شود.
بدین ترتیب حاکمیت از یکدست در بازار رقابت سیاسی و اقتصادی به دست دیگر مورد تبادله قرار میگیرد.به عبارت دیگر آنانیکه از لحاظ سیاسی، نظامی و اقتصادی حاکمیت داشتند، تنها حاکمیت را در ساحه نظامی بصورت قسمی به نیروهای افغان، نیروهایی که خود از استقلال عمل و فکر برخوردار نیستند واگذار میگردند.حاکمیت سیاسی و اقتصادی قوتها خارجی عمدتآ امریکا به اشکال جدید در ترتیبات مشخص جدید مانند پیمانها و موافقتنامه ها باقیمیماند زیرا حکومت افغانستان و اردوی افغانستان به حمایت سیاسی و اقتصادی آ نان نیازدارند و بدون آن زیستن نمیتوانند.
از جانب دیگر پروسه های سیاسی آینده بر حاکمیت تاثیر تعیین کننده خواهد داشت. انتخابات آینده و حضور حزب اسلامی حکمتیار و تحریک طالبان وابستگی افغانستان را بدون شک به سودتمایلات منطقوی تحکیم خواهد بخشید. افغانستان نمخواهد توانست در برابر نفوذ پاکستان از حاکمیت ملی سخن گوید. پاکستان، ایران، و آمریکا بحیث حافظ منافع غرب بر سر سهم بیشتر در حاکمیت افغانستان همچنان به رقابت ادامه خواهند داد. اما سهم پاکستان و ایران به دلیل موجودیت عمال و سازمانهای سیاسی و احتمالآ حکومتـ افغان (اگر تغییر لازم ایجاد نگردد) در این حاکمیت بیشتر خواهد بود. حال میتوان فکر کرد که سیخ کیست و کباب کیست.
حاکمیت ملی مقدم برهمه به استقلال فکری و اراده برای تحقق حاکمیت ملی بستگی دارد تا به قوت نظامی.
پایان