گفتمان طَالِبانی و منافعِ استراتیژیک کشور ها ی منطقه ؟!
ارستوکراسی ی را که حضور اعلیحضرت کرزی پیشنهاد میکند !
محمد امین فروتن
قسمت نهم و آخیر :
یک کشور با تخفیف به فروش می رسد !
چنانچه خواننده گان گرامی این یادداشت میدانند وآگاه اند که درآغاز این مبحث را به انگیزه ای که «قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان!» باید تغییر یابد وتغییر قانون اساسی را به عنوان یکی از شرائط مصالحه ملی و قطع جنگ وخونریزی بر سر صالون ها ی مجلل هوتل های چند ستاره این جهان که جناح های گوناگون جامعه افغانی بنام صلح و مصالحه فرا خوانده میشوند ودر جنب تناؤل غذا های لذیذ بصورت مشترک و یکصدا شعار تغییر قانون اساسی را سرمیدهند،این قلم با همان انگیزه معین حقوقی نوشتم که « مبانی ضرورت تغییردر قانون اساسی کدام قانون ؟ وبرای کدام انسان ؟ » اکنون وقتی میبینم انسان جامعه افغانی بویژه نسل جوان و بالنده این سرزمین نخستین قربانی جنگ های زرگری !! شده اند که زورمندان و جنگ سالاران بالا نشین و نازپرورده گان!! تاریخ و جامعه ما پس از دست چین شدن و گردش در خیابان های پاریس ، لندن و دوبی و اشباع مؤقت برخی از غریزه های شهرت و دیگرغرائز فطری انسانی به قرار گاه های شان آورده میشوند بلا درنگ به فکر اشباع تنها غریزه ای ازجنگ و خشونت که در خیابان های پاریس و لندن امکان اشباع آن وجود نداشت در دشت های خون آلود میهن و کوه پایه های از وطن ویرانه ما کودکان و جوانان این سرزمین را نشانه میگیرند وبه قربانگاه می فرستند . نباید تعجب کرد که چرا طالبانیزم در اکثر کشور های عقب نگه داشته شده شرقی و اسلامی به مثابه گفتمانی معرفی شده است و عمل کرده که همیشه مناسبات سرمایه داری و اشرافیت در جوامع بشر را توجیه میکند و برنوع مناسبات اقتصادی و اشرافی اکثریتی از جوامع عقب مانده اسلامی مهر تائید و تصدیق می نهد . علت اصلی این واقیعت درد ناک از آنجا مایه می گیرد و نشئت میکند که طالبانیزم پیش از اینکه پدیده سیاسی باشد ، یک گفتمان است که نظریه و روش ویژهء خود را دارد وباید آنرا در زمره برداشت معیوب و خشونت آلود از اسلام طبقه بندی کرد . چنانچه بارها از این قلم خوانده اید ، طالبانیسم نوعی گفتمان بنیادگرای شریعت مدار است که با دیگر انواع گفتمان های دینی معاصر در جهان اسلام متفاوت است ، چنانچه می بینیم این نظریه و روش با دیگراندیشه ها و گفتمان های عرفانی ، اصلاح طلب فلسفی ، اصلاح طلب شریعت گرأ و گفتمان های رادیکال انتقادی انسان مدار و ضد طبقاتی مذهبی تفاؤت اصولی دارد وعلی القاعده از لحاظ نگاه به هستی و انسان بر پایه های حکمت یونان بویژه اندیشه ها و نظریات فلسفی ارسطو فلیسوف نامدار یونان که در سال ۳۲۲ قبل از میلاد در شهر " استاگــیر " تولد شده بود و در حوزه اخلاق ، سیاست و فلسفه مباحث مبسوطی ارائیه داده است استواراست . آنچه که در فلسفه سیاسی ارسطو و سائر فلاسفه یونان قدیم میتوان بطور خلاصه وبه مثابه زیربنای فلسفی بصورت مجعول و مجهول روح اصلی و عدالت خواهانه اسلام را در امتداد تمامی تاریخ بشر به محاصره در آورده است ، مسأله شناخت و ماهیت خدا و انسان در تاریخ است ، زیرا برویت اصول مقدماتی فلسفه یونان آنچه را که با ارتباط مسأله شناخت خدا و جانشینی انسان در زمین عرضه می گردد اصولأ " تساوی یا برابری انسانی را نفی و انکار می کند و اکثریتی از فلاسفه یونان که بیشترین تأثیر بر حکمت اسلامی دارند معتقدند که " انسان ها مساوی خلق نه شده و برابر نیستند ! " و سخت شگفت انگیز است که برای به کرسی نشاندن این معادله معیوب فلسفی برخلاف واقیعتها و فورمول بندی های روشنی که در هستی و طبیعت به مشاهده میرسند ، از طبیعت و آفرینش به عنوان مثال برازنده برای اثبات تیوریی نابرابری انسان ها در طبیعت استفاده میکنند .! روی همین دلیل برده گی و بندگی بخشی از افراد انسانی را طبیعی و منطقی می شمارند ، بر مبنای همین اصل دموکراسی هرچند متعهد و رژیمی مبتنی بر آن است را فاسد و عامل انحطاط و آشفتگی می دانند .
درحالیکه اسلام برخلاف روح و بینیش چنین فلسفه که ساخته و بافته فیلیوسوفهای نامدار یونان همچون ارسطو ، سقراط و افلاطون است تکامل معنوی و اخلاقی انسان را نه تنها در قلمرو جانشینی خدا در زمین جهت پیشرفت مادی و اقتصادی و مسیر رفاه و برخورداری محسوب نه میکند بلکه رفاه اقتصادی و برخورداری از پیشرفت مادی را یکی از نتائج طبیعی و حتمی تبعیت ازفطرت و یاهم « نقشه راه » نظام آفرینش می شمارد .
هواداران گفتمان طالبانیزم انواع حکومت از جمله دموکراسی متعهد را نقد و مذبوح می شمارند وبه نوعی از اریستوکراسی ویژه خویش معتقد اند و آنرا بخاطر رسیدن به فضیلت و نیکبختی انسانها و ملتها به عنوان یک اصل بزرگ معنوی تبلیغ و پیشنهاد می کنند . نباید فراموش کرد که در عصر حاضر و دراوج فضای غبار آلود تبلیغاتی نظام بین المللی مافیائی نیز نه میتوان هرشعار و نقدی بر دموکراسی و آزادی بیان را حقیقت پنداشت . زیرا بدون عرضه یک اندیشه ای مسالمت آمیز ، پویا و مدنی برای نجات انسان معاصر نقد د موکراسی و آزادی بیان نه تنها یک حرکت ماجراجویانه است بلکه اسلوب دیگری برای تحکیم نظام اریستوکراتیک محسوب میشود که بسیاری از نیروهای نامداری در جامعه و تاریخ ما با شعار دادن های جذاب و آغشته با احساسات ساده لوحانه حین ایراد خطابه های آتشینی که از منبر تلویزونهای بیست و چهار ساعته ایراد نموده وبه نقد مـــیــکــشند .
با تأسف باید گفت که نبود و فقدان راه حل علمی ، پویا ، دینامیک و مسالمت آمیز نزد خطیبان وارسته معاصر که در جامه اپوزسیون مسلح و گاهی غیر مسلح اظهار نظر می کنند (۱) ، این واقیعت را برملامیـــسازد که هر نقدی مجرد و ماجرا جویانه است مگر آنکه در هر زمینه ای بدیل معقول ، مسالمت آمیزمدنی در حوزه های معینی از نقد مانند دموکراسی – قانون اساسی – آزادی بیان – نگاه عادلانه به مسأله زن بدور از هرگونه خشونت ارائیه نموده باشد . و از همه ممتر اینکه روشنفکران و فعالان سیاسی نقاد در تمامی ساحات زندگی بالاخص در حوزه های فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی باید بر مؤقیعت اجتماعی و تاریخی خویش ؤقوف داشته باشند تا رابطه فرد با اجتماع و رابطه اجتماع با دیگر جوامع را عمیقأ بفهمند . آنچه که در زمینه تفکیک تفکر طالبانی با سائر قرئت های از اندیشه های مذهبی و غیر مذهبی حائز اهمیت تلقی می شود نگاه به مؤلفه « کرامت انسان » و انسان شناسی است که هواداران یک قرئت مذهبی و یا هم یک جهان بینی غیر دینی به آن قائل اند . چنانچه قبلأ اشاره گردید طالبانیزم به عنوان یک نظریه از آثار و اند یشه های فلاسفه یونان الهام یافته است و بنابر تحلیل و تبیینی که از ماهیت انسان و رفتار و خصوصیات او عرضه میکند " تساوی یا برابری انسانی را نفی و انکار می کند . در حالیکه قرئت های غیر طالبانی بویژه گفتمانهای که بر پایه های " اجتهاد پویا و دینامیک " استوار اند به نقش انسان بی نهایت توجه دارد و او یعنی انسان را یک " علت " مهم در مسیر زمان و جامعه ، سازنده تاریخ و خویشتن خویش می داند .
بنابراین بیهوده و ناممکن نیست ونباید تعجب کرد که قرئت و روش طالبانی به مثابه بزرگترین توجیه کننده نظام های سرمایه داری مافیائی معاصرو رژیم های اریستوکرات مذهبی کنونی در جهان به صحنه می آیند و عمل میکند . روی همین دلیل وبسیاری انگیزه های دیگرو مؤقیعت های تاریخی و جغرافیاوی گوناگون هواداران این گفتمان به مثابه بریگاد هاو نگهبانان منافع استراتیژیک کشور های قدرتمند دور و نزدیک مورد استفاده قرار می گیرند و عمل میکنند . البته برمسأله چگونگی جذب و استخدام کتله های بزرگی از فرزندان کشور ما افغانستان که قربانی اهداف شیطانی شبکه های استخباراتی کشور های منطقه شده اند ، مقاله های مبسوطی از این قلم و پژوهشگران دانشمند و منصف این سرزمین نگاشته شده است و اکنون تکرار آن ضیاع وقت می دانم .
پایان
یا هو یار زنده صحبت باقی
۱۷ - فبروری - سال ۲۰۱۳میلادی
مطابق : ۲۹ دلو ۱۳۹۱ هجری شمسی
( ۱) : اشاره به مصاحبه محترم گلبدین حکمتیار است که آخیرأ دریک مصاحبه اختصاصی با شبکه تلویزیونی یک که از شهر کابل نشرات دارد ، از دموکراسی ، قانون اساسی ، آزادی بیان و حقوق زن که محصول یازده سال حاکمیت نظام مافیائی بر افغانستان و عراق است برائت خودرا اعلام کرد .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
همه راه ها به لندن ختم میــــشود ! چرا و چگونه ؟
« سنگها را بسته اند و سگ ها را رها ! »
پیوسته به گذشته قسمت هشتـــم :
یک کشور با تخفیف به فروش می رسد !
برای یافتن درست و دقیق یا درک تحقیقاتی عالمانه از ظهور" جنبش موسوم به طالبان" در عصر جدید بویژه آنگاهی که مسأ له محوری یا وابسته گی سیاسی این حرکت با شبکه خطر ناک استخباراتی کشور پاکستان ISI مورد ارزیابی قرار میگیرد باید به سرچشمه های نخستین و علل و اسباب و جریانات اولیه آن در تاریخ معاصرمراجعه کرد که افغانستان به هرحال با داشتن مؤقیعت سوق الجیشی در نیم قاره میان سرزمین های باستانی هند که بخشی از آن بنام پاکستان کنونی با افغنستان هم مرزاست و از سوی شمال با جمهوری های تازه آزادشده از یوغ کمونیزم روسی دارای ویژه گی های منحصربه فرد محسوب می شود.ازآنجا که سیستم ونظام سیاسی حاکم درجامعه افغانی برهرگونه برداشت مان از تاریخ بالخصوص در عرصه نهضت های اجتماعی و سیاسی تأثیر مستقیم داشته است وبسیاری اندیشه های سیاسی و فکرتغییر نظام سیاسی را منجمله « جنبش موسوم به طالبان» دربطن سیستم سیاسی حاکم بر جامعه عقب مانده افغانستان تولد یافته است اما این بدان معنی نیست که گفتمان بنیادگرای شریعتمدار که با اتکای مطلق ، مکانیکی و دگم به منابع فقهی که احکام مسلم دینی را با ترورو خشونت در جامعه اِعمال و تحکیم میبخشند درتحلیل های سیاسی کارشناسان از نظر انداخته شود . چنانچه بارهای ازاین قلم مطالعه فرموده اید تعارض آمیز بودن گفتمان طالبانیزم آنگاه به مشاهده میرسد که گفتمان مذکور به مثابه یک روش توجیه کننده سیاست ها و منافع استراتیژیک قدرت های بزرگ ، بویژه شرکت های چند ملیتی سرمایه داریی جهانی بصورت عمدی مورد استفاده قرار گیرند . ! ، هرچند هواداران گفتمان « طالبانیزم » برای انجام چنین مأموریتی که توجیه و جاده صاف کن منافع شرکت های نفتی و اسلحه سازی در افغانستان و عراق است با منطق و استدلالات فراوان مگر کاذبانه شبه دینی مجهز اند باید در چهارچوب های مبتنی بر مبانی معرفت شناسی تازه کشف شده ای اعتقادی که در نتیجه خِرد متعهد جمعی و اجتهاد پویای اجتماعی پیرامون زندگی ما را احاطه کرده است با مقتضای شرائط تاریخی و فرهنگی ملتها بازنگر ی و جراحی خفیف عمومی شوند .نباید فراموش کرد که اینگونه خانه تکانی و جراحی در عرصه دولت سازی و بنیانگذاریی جامعه مدنی تابع نورم های خاصی اند که به میزان تکامل و پیشرفت هر جامعه حتی الامکان مکانیزم های تابع سازیی جامعه باید از مکانیزم های اجبارآمیز یا همان شیوه عملی « گفتمان طالبانی» بسوی مکانیزم های نرم افزاری و روشهای اجرایوی گفتمان " انسان مدار " و " رحمانی " بصورت نظم پذیر و قاعده مند تغییر پیدا کنند .
روی همین دلیل است که دولتهای مدرن معاصر تلاش میکنند برای رسیدن به مقاصد مورد نظر شان و ایجاد نظم اجتماعی و برقراریی قانون ، از روشهای خشونت آمیز مانند اعدام و مجازات های که جسم انسان را مستقیمأ مورد آذار قرارمی دهند پرهیز میکنند و حتی در یک گام بالاتر ، تلاش می شود که از اجبار ها و مجازات آزاردهنده روحی نیزاجتناب و پرهیزکنند .
چنانچه بار ها از این قلم خوانده اید این نوع برخورد مسبوق بر مبنای جرم شناسانه است که مجرم در جامعه بیمار است و هنجار شکنی و هرنوع انحراف از اصول پذیرفته شده مدنی در جامعه در واقع نوع بیماری است لهذا رفتاردرمانگرایانه دولتها به تدریج جایگزین مجازات خشونت آمیز میشود.
این اصلی است که دولت های مدرن و مدعی دموکراسی و آزادی امروز حداقل درمقام بیان تعقیب میکنند . در دین مقدس اسلام البته مبتنی بر شناخت « رحمانی و انسان مدار» نیزجهت اصلی نگاه و جهان بینی به این سمت است .
« سنگها را بسته اند و سگ ها را رها ! »
چنانچه قبلأ گفتیم و نویشتیم آنچه که در افغانستان امروزی می گذرد گرچه درسطح نگاه عوامانه به و قائع و حوادث از دموکراسی ، آزادی بیان و بیش از یک دهه دست آورد های فرهنگی و اقتصادی نشأ ت می گیرند اما با مطالعه دقیق و یکایک این دست آورد ها به نتائیج دیگری می رسیم که گویا چنین نبوده است و آنچه که بنام دموکراسی و آزادی بیان در جغرافیای کشور ما به مشاهده می رسند کالا های تاریخ گذشته ای اند که با مارک و نشان « دموکراسی ، عدالت و آزادی » پس از حادثه درد ناک یازدهم سپتمبر۲۰۰۱ در ایالات متحده امریکا ، بر بالهای هواپیما های B52 و با یک مسیر غلط و محاسبه اشتباه آمیز استراتیژیست های ائتلاف بین المللی ضد تروریزم پرتاب گردیده اند . زیرا به تصؤر کارشناسان و استراتیژیست ها ی گچ گرفته و متفکران قالب ریزی شده دنیای سرمایه داری همواره کمبود لبرال دموکراسی ، فقدان عدالت انوشیروانی و اسارت وبرده گی ای که در جامه آزادی و استقلال !! در جوامع شرقی منجمله افغانستان و عراق به مثابه مهمترین واصلی ترین عوارض تروریزم و دهشت افگنی شناخته شده اند لهذا باید با سرازیر ساختن چند سیر معجون دموکراسی لیبرال توام با شعار های میان تهی آزادی خواهی و استقلال این نقیصه بصورت ضربتی تکافو یابد .
و اما در وهله ء دوم مسأله بحران در جامعه را باید از سوی دیگر دید . از سوی همین ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم که به قول معروف « سنگها را بسته اند و سگ ها را رها ! » با این ادعا که مسأله دفاع ازاستقلال و تمامیت ارضی ازوظائف اصلی « ارتش ملی افغانستان » است ! اما بنابر اظهارات بلند رتبه ترین مقامات نظامی منجمله حضور اعلیحضرت کرزی، افغانستان امادگی دفاع مستقلانه از خود را ندارد زیرا تاهنوز با گذشت یازده سال و سرازیر شدن صد ها میلیارد دالر بنام بازسازی عمومی کشور به شمول تجهیز ارتش ملی افغانستان به اسلحه و مهمات جدید ، تشکیلات طویل و عریضی که بنام ارتش ملی افغانستان ارتزاق میشود و تعداد آن به صد ها هزار نفرمیرسد ، از داشتن طیاره های چندین دهه قبل نظامی نیز بی بهره است ، وقتی حضور اعلیحضرت کرزی با این صراحت و شفافیت ناتوانی مزمن خود را که به یک بیماریی ناعلاج مبدل شده است توجیه کنند و در یک کنفرانس مطبوعاتی ای که پس از انجام مسافرت به ایالات متحده امریکا درباره مذاکرات حضور رئیس صاحب با آقای بارک ا وبا مــا Barack Obama.” سخن می گفت در باره ء خریداریی هواپیما ها از ایالات متحده امریکا چنین گفتند :
..... نن که موږ فیصله وکړو چې د امریکې هغه بهترینې طیارې شل دانې پخپله راونیسو، طبیعي ده چې امریکا هغه خپله بهترینه طیاره موږ ته مفته نه راکوي، هیچا نه ده راکړې او نه یې بل چاته ورکوي. موږ یې پخپله باید واخلو. آیا دا د افغانستان لپاره ممکنه وي چې د مکتب او معارف پیسې واخلو او شل دانې پرمختللې امریکایي طیارې پر باندې راونیسو چې بیا یې نه د سمبالولو توان لرو او نه هم د انجینرۍ توان لرو او هلته به ورستې به هلته پرتې وي.!!
هرچند این تکه ای از ارشادات حضور رئیس صاحب کرزی را در یکی از قسمت های قبلی همین نوشتارام نیز به قید قلم در آورده ام مگر باز هم با تمامی احترامی که به حضور رئیس صاحب دارم یکبار دیگر به ارتباط مفاهیمی ماسوا از آنچه که قبلأ به عرض رسانده ام توجه همه عزیزان را به روی دیگری از آن معطوف می دارم ، جناب کرزی صاحب در همین کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ یک سوال اساسی وبنیادیی بهارت صابرخبرنگارصدای امریکا که به پیشگاه ده ها خبرنگار و ژورنالیست های مطبوعات مختلیف مطرح ساخته بود و متن پاسخ جلالتمآب کرزی نیز فوقأ بصورت مختصر ارائیه گردید شنوینده ای راکه به زیارت ارگ شریف نائل آمده است با مفاهیم گوناگون و سنگینی سروکار پیدا می کند وهیچ تحلیلگر و آگاه منصفی نه میتواند به آسانی و ساده گی از آن عبور کند. زیرا به قول رئیس صاحب کرزی افغانستان دارای یک اقتصاد ضعیف است و نه باید مصارف و هزینه های اضافی ای که در جمله مصارف لوکس جامعه به حساب می آیند براین اقتصاد ضعیف تحمیل کرد وازآن باید با جدیت فراوان پرهیز کرد وقتی جناب کرزی میخواهد این مفهوم شبه صرفه جوئی را می خواهد به وجدان عمومی تبدیل کند به یک مغالطه اساسی رومی آورد ومی فرمائید که نه باید پول معارف وساختن مکاتب را به خریداریی چند پروند طیاره "هواپیماهای"جدید اختصاص داد !!
در این مورد شرح نکاتی چند ضروری است
آنها که چشمان خود را با دودست می بندند و در اوج ذهن استخاره ای و تریاک زده به خود تلقین می کنند که افغانستان دارای یک حاکمیت مشروع و برخاسته از اراده مردم این سرزمین است که طی هزاران سال با داشتن نهاد مستقلی بنام « دولت مشروع افغانستان » وجود داشته است و به قول شاعر « ثبت است بر جریده عالم دوام ما !» لزومأ زمامداران در جامعه ما حق خواهند داشت بگویند که چگونه و به اساس کدامین نگاه باید مردم یک جامعه را رهبری کرد ؟ اما پارادُکسی که در حال حاضر به آن مواجه هستیم این است که فرد ، فردی از فرزندان این سرزمین به چشم سرمی بینند وبا گوش می شنوند که چگونه معنویت و فضیلت ها ی ناب « نوکر پول و ثروت » شده اند ؟
و چه کسی نه میداند که بودجه همین معارف و آموزش وپرورش را که از نظر جناب کرزی صاحب پول آنرا نباید با مصارف عاطل و باطل اضافی به مصرف رساند !! همان پول های به باد آوره ای است که طی یازده سال تمام بصورت صدقات از مالیه دهنده گان کشور های جهانی شامل در ائتلاف ضد تروریزم جمع آوری شده و بنام هزینه های چندین میلیون دانش آموز و شاگرد بینوای افغان با هزاران ترفند در راه اشباع غرائز شیطانی برخی از مفتخواران حوزه معارف هزینه می گردد ....
ادامه دارد
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
"صلح استخاره ای " و وعده های سَرِخِرمن مافیائی؟!
یک کشور با تخفیف به فروش می رسد !
پیوسته به گذشته قسمت هفتــم :
دو سه روز پیش بود که اخبار شبکه تلویزیون " ملی " افغانستان را می دیدم و باز هم مثل همیشه در اخبار هشت بجه ای شب خود ، گزارش حضور جلالتمآب کرزی در گردهم آئی که بنام کنفرانس ملی انکشاف و مدیریت منابع آب افغانستان ترتیب داده شده بود بحیث مهمترین خبر روز منتشر ساخت و اعلیحضرت کرزی دامت برکاته ! در کسوت یک زعیم روحانی واجب الاحترام و غیر مسؤل پس از مرور نقادانه بر اوضاع کشوربه مسأله مجراهای صلح با مخالفین وموانع موجود بر سر راه تحقق فرآیند چنین صلح کاذب که به تصور جلالتماّب کرزی همچون دیگر امتعه و اشیای ضروری برای زندگی میتوان از بازار تهیه کرد نشاند هی فرمود و در بخشی از سخنان گهربارش اینگونه اظهار نمودند :
« حادثه یازدهم سپتمبر در امریکا شد و جهان به افغانستان آمد. اینجا تروریزم آمده ما می خواهیم این مملکت را نجات بدهیم و پروسه بن شد، و نتیجه پروسه بن حکومت انتقالی بود، که ایجاد شد دیدم که آن هم باعث نجات افغانستان و آوردن صلح در کشور ما نشد. جنگ به بهانه های ادامه پیدا کرد، طالبی که تسلیم شده بود به حکومت افغانستان دوباره بنای جنگ را گرفت، اینکه که، جنگ را طالب کرد، کی کرد عوامل اش چی بود، بحث امروز نیست
بحث ما امروز این است که آیا ما از تجربه های تاریخی خود آموختیم یا نیاموختیم و یا اینکه ما هدفمند به طرف صلح می رویم و یا فکر عمیق در این مورد نکردیم.
ما فکر عمیق در این مورد کردیم به همین دلیل هم بنای پروسه ای صلح خود را از جرگه امن مشورتی افغانستان کردیم، که در آن شانزده صد نفر حتی زیادتر از بزرگان و روحانیون و تعلیم یافته ها و از اصناف مختلفی مردم افغانستان جمع شدیم، باهم نتیجه آن جرگه امن ما ایجاد شورای عالی صلح بود به رهبری استاد ربانی شهید که بنام صلح، شهید شدند و نتیجه صلح ما هم صلح باشد و هم یک افغانستان قوی، نتیجه صلح ما هم صلح باشد هم یک افغانستان قوی، و استوار و ناشکن، به همین دلیل با دولت امریکا در مذاکرات اخیر خود گفتیم که هیچ جانب خارجی کوشش برای این نکند که پروسه صلح افغانستان را به دست خود بگیرد و یا اینکه پروسه صلح افغانستان را از یک طرف برای آوردن صلح و از طرف دیگر برای ایجاد یک نظام ضعیف استفاده کنند و این بیانیه ما تنها به حکومت امریکا نیست بلکه به دیگر کشورهای غربی هم است به کشورهای همسایه ای ما هم است به تمام آنهایکه ذیدخل هستند در اینجا خارجی ها به آنها است و این گفته من برمی گردد به خود ما به سیاسیون افغانستان که از این حالت ده سال افغانستان سخت استفاده بزرگ کردند، دموکراسی آمد، آزادی های آمد، شورا آمد، انتخابات شد، همگی چیزی را که می خواستند بدست آوردند و باید متوجه باشند که پروسه صلح ما تنها و تنها در وحدت کامل ما و از طریق مرجع صلح ما که شورای عالی صلح است به نتیجه می رسد، که افغانستان خواهانش است هر کوشش دیگر متفرق نتایج اش نتایج سی سال گذشته می باشد، هر کوشش دیگر متفرق چه بدست خارجی باشد چه از هوس و هوای یک ساعته خود ما باشد. من اینجا بالای طالب ها صدا می کنم، خصوصاً آنهائیکه آزاد هستند، زیر اثر خارجی نیستند، وطندوست و مسلمان هستند و دل شان به افغانستان می سوزد که در مذاکره صلحی را که آغاز می کنیم آنها هم به فکر مذاکره صلحی باشند که نتیجه اش یک افغانستان قوی باشد نه یک افغانستان متزلزل به دست این یا آن خارجی، تکرار می کنم!
هم به سیاسیون داخل کشور ما که از تجربه های سی سال گذشته ای ما یاد بگیرند، و آن آبرو و عزتی که الحمدالله امروز بدست آورده ایم، بخیر نسل های آینده ما استفاده درست بکنند و هم به طالبها آنهائیکه وطندوست و مسلمان وخیر اندیش این خاک هستند در طالبان به رهبران شان خصوصاً صدا می کنم که آغازمذاکرات صلح باید نتیجه صلح و افغانستان قوی متحد باشد و فریب خارجی ها را نخورند به همین دلیل مذاکرات صلح ما تنها از یک مرجع شورای عالی صلح افغانستان می شود که از تمام مردم افغانستان و اقوام افغانستان آنجا مردم وجود دارد. نتیجه جرگه امن افغانستان است هر کوشش متفرق آینده نامعلوم و شاید دشوار به خود آنهایکه می کنند، و به کشور داشته باشد و دولت ما اجازه نخواهد داد که هیچ دست خارجی پروسه صلح ما را به تضعیف کشور ما منتج کند »
چنانچه شما خواننده گان ارجمند این یادداشت مطالعه فرمودید قلمرو ذهنی ارشادات ، دساتیرو ندای معنوی حضرت حامد کرزی دامت برکاته ! به آنسوی مرزها و به سرزمین آجِنه نیز سرایت کرده و کسانی را که به فرمائیش حضرت کرزی وطندوست ، مسلمان و خیراندیش این خاک هستند مورد خطاب قرار میدهند .و با یک التماس استخاره ای از آنها می طلبد که فریب خارجی ها را نخورند و روش و میکانیزمی را که « حضور اعلیحضرت !!» (۱) حامد خان کرزی و اذنابش با خوردن دود چراغ ها !! و استخاره های فراوان بنام « شورای صلح افغانستان » کشف نمود ه اند تعقیب و پیگیری نمایند . جالب ترین جنبه فرمائیشات نازی آبادی !! آن حضور آنجا و آنگاه بوده که وقتی با گرفتن یک ژست ملائیم مگر فریبنده شبه سلطانی هوشدار میدهد که :
«دولت ما اجازه نخواهد داد که هیچ دست خارجی پروسه صلح ما را به تضعیف کشور ما منتج کند!» شاید و لابد حضور اعلیحضرت حامد کرزی« رئیس جمهور اسلامی افغانستان » از آموزگاران و استادان حقوق و علوم سیاسی خود مفهوم یک « شرکت سهامی و تجاری !!» را با ماهیت حقوقی « دولت مشروع » به اشتباه و کاملأ عوضی گرفته است زیرا چنانچه همه میدانند دولت معادل واژه STATE مي باشد وعبارت ازاجتماع انسانهاي است كه درسرزمين معيني سكونت اختياركرده،حكومت سازمان يافته اي دارند كه برآنها اعمال حاكميت مي كند. باتوجه به اين تعريف دولت دربردارنده چهار عنصر،جمعيت ، سرزمين ، حكومت و حاكميت است. باید خاطرنشان ساخت که هریک از این عناصری که بر وجود نهادی بنام دولت مهر تصدیق می گذراند لزومأ باید در تعریف نهادی بنام دولت درنظر گرفته شوند ، در حالیکه آنچه روح اصلی شرکت سهامی تجاری و از جنس مافیائی آن در افغانستان بنام « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » عرض اندام کرده است بصورت واضیح فاقد مؤلفه های است که هویت یک نهاد حقوقی و حقیقی بنام « دولت » باید داشته باشد و علاوه بر این درکنار این مقولات و مفاهیم کلی و عمومی نیز مسائل اساسی و امورمهم حیات بشری مانند " روابط بین الملل " ، " مالکیت " ، ساختار طبقاتی –اجتماعی و تفاؤت های انسانی وکشف و درک ریشه ها وعلل آنها به مثابه وظائف اصلی نهادی بنام « دولت مشروع » لزومأ باید در نظر گرفته شود . چنانچه بار ها از این قلم مطالعه فرموده اید با تأسف از دیر بدینسو سایه یک گفتمان معیوب شبه ماکیاولیستی بر کالبد نحیف و تکیده ای از « بزرگترین شرکت سهامی مافیائی » که در کسوت « دولت جمهوری اسلامی افغانستان » بیش از یک دهه وارد عمل شده اُفتیده است . زیرا ماکیاول برای حفظ ثبات ، نظم و امنیت حکومت شهریار تمسک به هرشیوه ای را روا میداند حتی اگرتزویر ، دوروئی و دروغگوئی نیز بتواند برای قدرت اش بقأ ببخشد ، وبصورت واضیح آثار این نگاه ماکیاؤلیستی در سخنان و فرمائیشات ضد ونقیض زمامداران افغانستان با ؤضوح به مشاهده میرسد بطور مثال حضور رئیس صاحب کرزی در همان کنفرانس معروف و ضد ونقیضی که پس از انجام مسافرت به قصر سفید دربرابر پرسش یکی از خبر نگاران حاضر در کنفرانس مطبوعاتی که مبنی بر تحلیل های رهبران اپوزسیون افغانستان که سفر حضور رئیس کرزی را بی نتیجه خوانده اند و علت آن هم کم علاقه گی آقای اوبا ما رئیس جمهور امریکا برای تقویت نیروهای هوائی افغانستان وانمود ساخته است ؛ حضور رئیس صاحب کرزی در پاسخ به این پرسش بصورت کاذب و اقناع مقطعی افکار عامه چنین فرمودند : په دې کې شک نشته چې هغه څه چې افغانستان زموږ د هوایي ځواک د روزلو او قوې لپاره غواړو، هغه له امریکا نه راسره کوي، بلکې هېڅ هیواد یې نه راسره کوي، هغه زموږ خپل کار دی افغانان باید دا توزنه هیله پریږدي، موږ بايد توزنه هیله پریږدو دا چې موږ هرڅه د هرچا څخه غواړو دا باید پریږدو.
که افغانستان توان درلود، که موږ توان درلود چې ١٠٠٠ ملیونه ډالره خپلې پیسې ولرو او د چین یا د روس یا د فرانسې یا د امریکې څخه سودا وکړو د هغه مخه څوک نشي نیولای، خو افغانستان د خپلو مادي امکاناتو سره او د اقتصادي وسې سره او د پرمختګ سره خپل کار کوي.
نن که موږ فیصله وکړو چې د امریکې هغه بهترینې طیارې شل دانې پخپله راونیسو، طبیعي ده چې امریکا هغه خپله بهترینه طیاره موږ ته مفته نه راکوي، هیچا نه ده راکړې او نه یې بل چاته ورکوي.
موږ یې پخپله باید واخلو.آیا دا د افغانستان لپاره ممکنه وي چې د مکتب او معارف پیسې واخلو او شل دانې پرمختللې امریکایي طیارې پر باندې راونیسو چې بیا یې نه د سمبالولو توان لرو او نه هم د انجینرۍ توان لرو او هلته به ورستې به هلته پرتې وي.
نه، موږ بايد له خپلو امکاناتو سره او د ترقۍ د مراحلو د تېرولو سره خپل اردو داسې سمبال کړو چې د افغانستان په پیسو وي او د افغانستان په توان کې وي، نو هغه شی چې دوی راکوي له هغه څخه موږ مننه کوو، هغه شی چې نه راکوي هغه د دوی اختیار دی. موږ باید خپله اردو داسې وروزو چې د افغانستان اقتصاد یې توان لري او افغانستان یې ضروري ګڼي، حتمی ګڼي. هغه چې ضروري وو، موږ ته هغه به حتما کوو.
پاته شو د طالبانو سوال او جنګ سوال.
طالبان که دلته په طیاره کې راځي او تروریست که په طیاره کې راځي، د پاکستان پر F ۱۶ سپور راځي، نو صحیح ده چې موږ به F ۱۶ ته ضرورت لرو، خو طالب پر خپلو پښو را روان دى او موږ هم باید په خپلو پښو ورشو او دا خپله خاوره وساتو. نو د داخلي حالاتو لپاره موږ هوایي قوې ته ضرورت نه لرو، موږ د خاورې ددفاع لپاره ضرورت ورته لرو، د پردو مقابل کې ضرورت ورته لرو او هغه ته د افغانستان دولت اقدامات کړي دي او هغه به انشاء الله پوره کوو. اینگونه پاسخ یاد آور دوره سیاه حاکمیت استبدادیی گفتمان خشونت پرور طالبی است که وقتی برای نخستین بار به عنوان گروه جاده صاف کن استراتیژیی امنیتی پاکستان از مرز « سپین بولدک قند هار » و در پیشاپیش لاری های حامل مواد خوراکه که از پاکستان عازم ترکمنستان در حرکت بود و به اثر یک توطئه از قبل طراحی شده از سوی برخی ملیشا های که غیر مسؤل خوانده شد به غارت رفت وبه بهانه پاک کردن راه های مواصلاتی به قول « دسته های از طلبه های کرام » از عناصر شر و فساد وارد افغانستان شدند و به بسیار زودی کنترول اکثریتی از شهر ها را دردست گرفتند و قتی به مسأله حیاتی اموزش و پرورش یا " تعلیم و تربیه " به عنوان یک ضرورت انسانی و دینی مواجه میشدند برای فریب افکار عامه به دروغ و تزویر متوصل می شدند و می گفتند که ما نیز به مسأله فریضه علم اهمیت قائلیم اما قبل از همه برای اجرای مطمئن این فریضه دینی که علم بر هر مرد و زن فرض است تحقق امنیت و سیطره بر تمامی قلمرو امارت اسلامی افغانستان ازاهم واجبات است که ما را مشغول ساخته است لهذا با آنکه علم مرد وزن را فرض میدانیم تا آنگاهی که بر تمامی کشور افغانستان سیطره و تسلط می یابیم مکاتب و مدارس را بصورت مؤقت تعطیل نموده ایم و تنها در برخی از شهر ها با شرائطی که حکم اسلام و مصلحت امیر المؤمنین ایجاب کند و ما بتوانیم مصارف آنرا پوره کنیم اجازه برای بازگشائی آن صادر خواهد شد !! اما چه کسی نه می فهمد که آموزش علم و کسب آگاهی به مثابه یک پدیده مسلم فطری و مهمترین شاخصه وجود انسان در هستی شناخته شده است و نه میتوان با فرامین و هرنوع استبداد جلو آنرا گرفت ، زیرا انسان فطرتأ محکوم به فکر کردن است که همین محکومیت انسان در حوزه تفکر و اندیشه و چنین جبر تاریخی در هستی سبب رسیدن انسان و جامعه به معراجی از آزادی و عدالت میگردد ، و روی همین منظور در حیات پربار پیامبربزرگ اسلام (ص) به مسأله اموزش و فراگیریی علم به حیث یک فریضه و سنتی نگریسته شده است که در فطرت انسان به مثابه حلقه تنومند هستی و مافوق هرنوع قرار داد اجتماعی و مذهبی وجود دارد .نباید تعجب کرد که امروز حضور رئیس صاحب کرزی ، سلاله ای از همان گفتمان متحجرانه که در عصر ما به نام گفتمان طالبانی شهرت یافته است برای فریب افکار عامه متوصل به همان ضرب زبانی های میشود که قبلأ موجبات سقوط مقتد رانه ء اسلاف قدرتمند اش را فراهم آورده است و به بهانه پول معارف و با استدلال های بنی اسرائیلی !! وهذیان گویی های " .آیا دا د افغانستان لپاره ممکنه وي چې د مکتب او معارف پیسې واخلو او شل دانې پرمختللې امریکایي طیارې پر باندې راونیسو چې بیا یې نه د سمبالولو توان لرو او نه هم د انجینرۍ توان لرو او هلته به ورستې به هلته پرتې وي. " به دروغ و تزویر رو می آورد
اما تفاؤتی که میان نگاه ماکیاؤلیستی به نهادی بنام « دولت » و « شرکت شبه سهامی حاکم » بر افغانستان وجود دارد این است که در نگاه ماکیاؤلیستی به نهادی بنام « دولت » به مثابه یک نگاه دیکتاتوری که هیچگاه درحوزه تاریخی جوامع بشر وجود کالبد ها و ساختار های اصلی یک دولت را منتفی نه دانیسته اما قائل به رهبریی « نخبه گان و اشراف » در"مدیریت وضع موجود جامعه "است که با تأسف فراوان در گفتمان مافیائی سرمایه داریی لبرال ایجاد مهر مصنوعی و ترس کاذب را از انگیزه های عمده فرد فردی از شهروندان می داند و مال دوستی و " جاه طلبی " را به عنوان اسباب ستیزه جوئی و خصومت های قومی و زبانی میداند و همیشه چنین غریزه های از " ثروت اندوزی " و جاه طلبی های کاذب و بی پشتوانه را در دلهای مردم تقویت می کنند . زیرا به باور پیشگامان گفتمان سرمایه داریی لبرال غرائز ثروت ، و شهرت بصورت فطری در وجود تک تکی از انسان ها چنان ریشه های استواری دارد که به هر مقامی که ارتقایابند و به هر مقدار ثروتی که دسترسی حاصل کنند نه تنها اشباع نه میشود بلکه برای حصول تمامی آن به هر اقدام غیر مشروع نیز متوصل میگردند .
۱ - « حضور اعلیحضرت !» کلیماتی است که به تکیه کلام عده ای زیادی از حواریون دربار سلطنتی شاه فقید محمد ظاهر شاه معروف شده است
´++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
طا لبا نیزم و « دموکراسی B52! » دو رویی یک سِکه !
یــک کشور با تـخفیـف به فـروش مـی رسـد !
پیوسته به گذشته قسمت ششم :
به سلسله ای پنجمین قسمت این یادداشت نوشته بودم که نخست باید جایگاه انسان و جامعه را در گفتمانی که در اواخیر قرن بیستم بنام روش خشونت پرورطالبانیزم شهرت یافت تعیین و شناسائی کرد و ثانیأ نقش این تفکر بنیاد گرای شبه مذهبی را در بستر حوادث ووقائع تاریخی جوامع عقب مانده شبه قاره هند منجمله افغانستان و پاکستان مورد مطالعه قرار دهیم .و دریابیم که روی کدامین دلائیل دینی و عقلانی این گفتمان در تبانی با شبکه دهشتناک تروریستی همچون القاعده و سائر شبکه های تروریستی بین المللی تمدن و فرهنگ ملت مفتخر بر گذشته مانرا منهدم ساخته اند ؟ اکنون برای دریافت ریشه های فکریی نظریه طالبانیزم و افتادن آن در منجلابی از خشونت و بنیادگرائی از جنس پاکستانی به عنوان یک گفتمانی که استراتیژی و دکتورین امنیتی و نظامی ی پاکستان در منطقه وجهان توجیه کند ناگزیرمرور کوتاهی به فلسفه وجودیی جنبشی بنام «تحریک طالبان افغانستان ! » و اینکه چگونه خشونت به بستری برای تهاجم و انهدام فرهنگی ملتها مبدل گشته است ، داشته باشیم. هرچند پیرامون عوامل مؤثر در سطح تحلیل و پژوهش اجتماعی و سیاسی این گفتمان آثار زیادی برشته تحریر درآمده است و از این قلم نیز در همین زمینه یادداشت های را مرور فرموده آید ، مگربه دلیل مؤقیعت استراتیژیک افغانستان که در نیم قاره هند و جنوب آسیا و در جوار کشور پاکستان قرار دارد و با توجه به تاریخ پر ماجرای کشور پاکستان در منطقه برهمه ما لازم است تا یکبار دیگری تاریخ سیاسی افغانستان بویژه از بدوتأ سیس کشوری بنام پاکستان را در آئینه تحولات این کشور مرور نمائیم . سخت جالب و شگفت انگیز است که اکثریتی از محققان و پژوهشگرانی که در زمینه تاریخ و جامعه شناسی سیاسی افغانستان ومنطقه کُتب ضخیمی را نوشته اند ودراین حوزهء مهم حیات جامعه آثاربزرگی را نیز بجا مانده اند مبدأ کار تحقیقاتی و پژوهشی خویش را از نقطه ء حضورو ظهور فزیکی و مادی نهضت های سیاسی و فرهنگی در افغانستان آغازیده اند که انتخاب چنین شیوه و اسلوب سبب میگردد تا نسل های آئنده از یافتن حق و رسیدن به جایگاه انسانی و ملی ای خویش محروم گردند . چنانچه می بینیم اکثریتی از محققان و پژوهشگران حوادث افغانستان شجرة النسب و ظهور دسته های از تحریک طالبان را با انگیزه ای کاملأ بیگانه و در بستر استراتیژیی امنیتی کشور پاکستان از سال ۱۹۹۴ میلادی مورد مطالعه قرار داده اند که این شیوه مغائر با فلسفه وجودیی گفتمان طالبانی است که دست کم در نیم قرن آخیر نه تنها ارزشهای تاریخی و تمدنی سرزمین افغانستان را بخاک و خون کشانیده است بلکه آثاروعوارض شوم این جراثیم مهلک ، دامن حیات تمدنی و فرهنگی ی کشور های اسلامی را نیز آلوده ساخته است .نه می خواهم در اینجا چگونگی وویژه گی های عملی حرکت شبه مذهبی طالبان را که از چندین سال بد ینسو گریبا نگیر صلح و آرامش مردم رنجدیده ما شده است برشمارم حتی نه می خواهم ابعاد مختلف ریشه های این نهضت شبه مذهبی را تحلیل کنم و تعارض زندگی مبتنی برشیوه های مدرنیته را در برابر آن تبئین نمائیم . اما میخواهم اذهان نسل پرخاشگر معاصر را متوجه این حقیقت بسازم که گفتمانی که در عصر ما بنام « طالبانیزم با مایه های شبه مذهبی » و با سرعت بینظیری طنین دهشتناکی را در دهلیز تا ریخ جوامع اسلامی انداخته است با « عقلانیت » و« اجتهاد » و حرمت به کرامت انسان نه تنها اندکترین ارزشی قائل نیست بلکه تارهای بستر این گفتمان جزئ از مصنوعات « تقدیس شده » در کارخانه جات نظام سرمایه داریی وابسته با کارتل های نفتی بین المللی شمرده میشوند که توسط دلالان گستاخ بومی با شعار آشتی چنین مذهب مافیائی بصورت جعلی با « دموکراسی وحقوق بشر » در میثاقی بنام « قانون اساسی افغانستان » پیوند زده شده است . هرچند گفتمانی غیر اجتهادی و غیر عقلانی ای که در دنیای ما به عنوان طالبانیزم شهرت یافته است میتوان به عنوان یک روش و اسلوب زندگی از زاوایای مختلف و با رویکرد های گوناگون مورد بررسی قرار داد اما این قرئت شبه دینی اسلامی قبل از اینکه به عنوان یک پدیده ای سیاسی برای نظام سرمایه داری و شرکت های چند ملیتی نفتی مطلوب بوده باشد به مثابه یک گفتمان و نظریه روش ویژه خود را دارد و باید آنرا به مثابه جاده صاف کن نظام شرک آلود سرمایه داری معاصر طبقه بندی کرد . اکنون برای اینکه بحث مان طولانی نگردد به یک واقیعت نهایت درد ناکی در تاریخ کشور ما اشاره میکنیم و آن واقیعت این است که ببینیم چگونه اندیشه طالبانی به مثابه «نقشه راه » سیاست های ماجراجویانه و دکتورین نظامی دهشتناک ترین شبکه های امنیتی کشور های منطقه منجمله سازمان دهشت افگن ISI پاکستـــان واقع شده است ؟ و در کنار شناسائی این واقیعت درد ناک باید به رویکرد استبداد مطلق العنان در حوزه مدیریت جامعه افغانی نیز اشاره کرد که با اِعمال دیکتاتوریی شبه مذهبی و شبه دینی بنام « امارت اسلامی افغانستان » انسان های بی گناه سرزمین افغانستان را برای تقریبأ نیم دهه در پا یی استراتیژیست ها و نظامیان پاکستانی با شقاوت و سنگدلی قربانی ساختند .
همان طوریکه تاریخ حوزه کشورهای غرب آسیا بویژه پاکستان نشان میدهد آنگاهی که برای نخستین بار درسال۱۹۴۸میلادی سازمان اطلاعات ارتـــــش پاکستانISI (Inter-Services Intelligence به دستور یک جنرال استرالیایی الاصل انگلیسی بنام روبرت کاؤتوم Robert Cawthome معاون ستاد مشترک « لوی درستیز » نیروهای بریتانیا مقیم هند بریتانوی در راستای نگهداریی منافع مشترک دو کشور یعنی بریتانیای کبیر و پاکستان تازه تأسیس شده ، بنیانگذاری گردید با درنظرداشت مؤقیعت ژیو پولیتیک نیم قاره هند و جامعه شناسی سیاسی ساکنان آن مانند کشور اسرائیل در خاورمیانه که برمبنی اساسات شبه مذهبی یهودیت برپاشده بود درست و همزمان با آن درجنوب آسیا و در نیم قاره هند نیز با همان انگیزه های هژمونی ای کمپانی ها وشرکت های تجاری جهان سرمایه داری کشوری بنام پاکستان و در همجواری با افغانستان اما بر تمامیت ارضی ای معیوبی ظهور کرد . بنأ کاملأ طبیعی است که استراتیژیستها و طراحان طرح کشور پاکستان برای تکمیل پروژه استعماری خویش به نوشتن نسخه ای که پوشش مذهبی داشته باشد رو آوردند و برای نخستین بار در تاریخ منطقه جنوب غرب آسیا قرئت غیر عقلانی و غیر اجتهادی در پوشش مذهب و تصؤف بصورت یک سنت مسخ شده توجیه کننده منافع زمامداران و غارتگران بومی و ازجنس استخباراتی گردید یعنی اتکا به سنتی نمودند که عقل و عقلانیت را تحقیر میکرد و برای آن در حوزه دین شناسی اندکترین اعتباری قائل نبوده است . نباید تعجب کرد که گفتمان طالبانیزم از همان ابتدأ در معرفت دینی با " روش تفهیم و تحقیق " در تعا رض بوده است . و همیشه و درامتداد تمامی تاریخ جوامع اسلامی بویژه کشور های نظیر افغانستان و هند بریتانوی به مثابه گفتمان طبقات حاکمه و نگهبان منافع آنان عمل نموده و مورد استفاده قرار گرفته است . لهذا اینجاست که وقتی شرکت های چند ملیتی سرمایه داری بصورت مافیایی به بهانه« مبارزه با تروریزم والقاعده» برکشورهای نظیر افغانستان وعراق لشکرکشی میکنند پرچمداران گفتمان طالبانی هرچند در کسوت معاندین مصنوعی و « مخالفین مسلح و غیر مسلح! » رژیم های مافیائی پراعتبار ترین نیروی به شمار می آیند که در خیمه شب بازی ها ی" سیأ "سی وبازار های با رونق ثروت طلبی و شهرت خواهی مورد معامله قرار می گیرند .
لهذا میتوان گفت که گفتمان طالبانیزم و « دموکراسیB52 ! » دو رویی یک سِکه ! اند وتظاهر بر دشمنی آنها ( هواداران و فعالان گفتمان موسوم به طالبانی !) با نظام سرمایه داری جهانی نه از بابت ایمان و دینداری آنها باید محاسبه شود بلکه باید در مناسبات استراتیژیک کشور های که بر کشور ما افغانستان لشکرکشی کرده اند با دقت و ژرف نگری مصلحانه و خردمندانه نگریسته و مورد مطالعه قرار گیرند .
همچنان خواننده گان ارجمند این یادداشت استفاده از واژه « دموکراسی B52! » را نیزنباید جدا از روش مبارزه جهانی علیه تروریزم و دهشت افگنی تلقی کنند که با دلائیل روشن می بینیم امروز تمامی گروه ها واشخاص حقیقی و حقوقی به شمول شبکه مافیائی حاکمی که بنام «دولت جمهوری اسلامی افغانستان ! » مصاب به بیماریی لاعلاج ثروت اندوزی و شهرت طلبی شده اند آنچه را که طی یازده سال به قیمت قربانی کردن بهترین فرزندان میهن بدست آورده اند بزرگترین دست آورد تاریخ و درعین حال ارزشهای بلند ی از جامعه مدنی و دموکراسی !! بحساب می آورند با ید آنرا دست آورد های از « دموکراسی B52» نامید ..
ادامه دارد
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
طنز کـا کـا آصـــف در رویـاهـای حـامـد کـرزی!
" انشأالله که گربه است ! "
یــک کشور با تـخفیـف به فـروش مـی رسـد !
آنچه در این بخش مرور خواهید کرد : درمکثی بر گفتگو میان حامد کرزی و بارک اوبا ما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا ۱ :برسمیت شناختن استراتیژیی امنیتی پاکستان یا « جدایی طالبان و طالبانیزم از القاعده »؟ ۲ : وقتی درصحنه حق و باطل نیستی هرکجا که بخواهی باش ! |
قسمت پنجـــم :
در پی انتشار چهارمین قسمت این یادداشت تحت عنوان« نه شیر شُتر ونه هم دیدارعرب ! » بود که جلالتمآب حامد کرزی که تازه از سفرگویا " معراج مانند امریکا !!" برگشته بود با همان لباس همیشه گی اش که بصورت فرمائیشی و به امر دیگران بر تن میکند در کنفرانس خبری و مطبوعاتی ی که بیشتر به یک نمائیش کمیدی می ماند و در عقب میز خطبه و سخنرانی آن ، تابلوی بزرگی را نشان میداد که یک رأس آسب یا همان " آسبی از سفر برگشته ای " را ترسیم میکرد که گویا یک جسد مومیائی شده بر پودر استخاره را تازه به زمین رسانده است ، با شتاب فراوان حضور یافت ، و در یک خطبه غَرأ و سخنرانی آتشین خود فضائل و کرامات آن سفر پربرکت را یکا یک بیان فرمودند که این حقیر را نیز وا داشت تا با «عقل ناقص !! » خودم آن سفرنامه مبارکه را خدمت شما خواننده گان ارجمند و همیشه گی خویش بصورت نقادانه تشریح کنم که از قدیم گفته اند بی نقد هرآنچه هست نسیه است .!! اما خوب است تا آنگاهی که این داستان مقدس ! به کهکشانها را به بررسی و نقد میگیریم ، حکایتی را که از قسمت چهارم باقی مانده بود دنبال کنیم . ما در قسمت قبلی حین نقل قول خاطره ای یکی افسران ارشد افغانی که از همان آغازبحیث نمائنده افغانستان در ائتلاف جهانی علیه تروریزم حضور داشت نوشتیم که در یکی از روزهای بهاری کابل وقتی بحیث نمائنده افغانستان به یکی از جلسات ائتلاف جهانی ضد تروریزم فرا خوانده شد فرمانده ائتلاف جهانی همان (جان مک کول جنرال انگلیسی ) در سخنان خود از تأمین امنیت خودی توسط افغانها صحبت کرد و درسخنانش افزود که گویا جامعه جهانی نیز باتوجه به موقیعت حساس و ژوپولتیک افغانستان و تفاهمات نظامی ای که با دیگر همکاران ائتلاف ضد تروریزم در افغانستان بعمل آمده است برخی شرائطی را دارا ایم که از آنجمله شرائط اردوو ارتش افغانستان نباید با سلاح سنگین و هواپیماهای جنگی مجهز باشد که به نظر استراتیژیست های نظامی در افغانستان بیشتر مخالفان با سلاح های سبک مجهز اند که جنگ با چنین مخالفان نیاز به ارتش نیرومند و مجهز به سلاح های سنگین منجمله هواپیما ها ندارد البته جنرال انگلیسی آقای جان مک کول در پاسخ این اشاره پرسش گونه من که درباره دفاع از تمامیت ارضی کشور افغانستان برعهده کدام نیروها خواهد بود اظهار داشت که ما در تماس های جدی و مستقیم با همکاران ما در ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم درصدد هستیم تا دوستان بین المللی ما با منطق و مسؤلیت بپذیرند که این مسؤلیت بر عهده نیروهای ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم باشد .!!
آن افسر میهن پرست ارتش افغانستان وقتی به قرار گاه اش در وزارت دفاع ملی افغانستان برگشت و جریان جلسه همان روز را به وزیر دفاع افغانستان گزارش داد با پاسخ های کاملأ ابلهانه ای وزیر دفاع مواجه شد ، پاسخ های که هیچگاه و در هیچ کجای از جهان معاصر حتی انسان های معمولی ای که هیچگونه سمت و مسؤلیت رسمی نداشته باشند برزبان نه می آورد ، شخصی که بر کرسی وزارت دفاع ملی افغانستان نشانده شده بود در پاسخ به محتوای گزارشی از جلسه همان روز گفتند که چه میکنید ؟ فلانی خان ! وقتی که آنها یعنی « جامعه جهانی شامل درائتلاف ضد تروریزم » میگویند که هرنوع امنیت مملکت ما را می گیرند ، پس ما به طیاره ها و سلاح ثقیله مانند توپ و تانک که از نگهداریی آن نیز ناتوان هستیم چه نیازی داریم ؟ حیف صد ها ملیون دالری که ازکمک های دنیا برای خریداریی طیاره ها و توپ و تانک هزینه کنیم . !
بدون آنکه در پاسخ به وی یعنی وزیر دفاع جمهوریی اسلامی افغانستان چیزی بگویم از سمت ام استعفأ دادم و بجایی من فرد دیگری که لابد باید هرآنچه را که « صلاح ملک را خسروان دانند!! » پذیرفته باشند . بله ، و صد البته که اکنون با چشم خود مشاهده میکنیم و با گوشهای مان میشنویم که آن « خِسروان بدترازاغیار!!» چه آشی شوری را بنام مصالح گویا ملی!! برای سرنوشت تاریخی ساکنان این مرزوبوم تهیه دیده است !؟
ومی بینیم که آن آرتش مجهز به سلاح های متناسب با وضعیت عمومی کشور ما افغانستان آرام ، آرام همچون کوه بزرگی از مقاؤمت مردم این سرزمین در پاهای « استبداد شبه دموکراتیک و مذهبی » آب گشته است .
نباید از آنعده " سیأ " سیون و روشنفکران تریاکی نیز غافل شد که هرروز در محفلی و مجلسی گِرد هم می آیند و از مواضع گوناگونی ازمخالفت های زرگری گرفته تا تائید آمیخته با شعار های متملقانه " انشأالله که گربه است! " در مدح برنامه های کارتونی مافیای حاکم بر سرنوشت کشور ما افغانستان می سرایند .
طنز کـا کـا آصـــف در رویـاهـای حـامـد کـرزی !
شما لابد برنامه طنزیی و کمیدی مشهور ی بنام شبخند را از تلویزیون بیست و چهار ساعته کانال یک افغانستان دیده و مشاهده فرموده اید و اگر فرصت برایتان بدست نیامده است تا آن برنامه را مشاهده کنید از تمامی خواننده گان ارجمند این یادداشت تقاضا می کنم که حتمأ بر لینک برنامه کلیک نموده و آنرا تا آخیر به غور و دقت مشاهده نمایند .
http://www.youtube.com/watch?v=RjvTLJd37QY
خواهش میکنم وقتی این کلیپ را به چشم سردیدید و شنیدید سخنان جلالتمآب کرزی رئیس جمهور اسلامی افغانستان !! را نیز که پس از آن سفرپربرکت معنوی وپر منفعت مادی و معنوی به زمین « این کره ای خاکی و آلوده بر اعمال انسان های خلافکار!! » اجلال نزول فرمود و با عجله غرض انتقال محتوای آن پیام به زمینیان با شتاب بینظیری به میز خطابه حضور پیداکرد که کلیپ آن صحبت ها را نیز خدمت شما عزیزان تقدیم خواهم کرد غرض تشابه ماهویی کلیپ برنامه معروف کاکا آصف را با خطابه جلالتمآب حامد کرزی بالخصوص آنگاهی که از ملاقات اش با آقای سر کوزی Sarközy رئیس جمهور سابق فرانسه حکایت می کند با دقت و هوشمندیی کامل نظاره کنند . زیرا وقتی وی از آن با آب وتاب چنین یادآوری می فرما ئید که « در سفر امریکا بیرق افغانستان در موتر که در آن من میرفتم آویزان بود، سفیر صاحب همراه نشسته بود، بیرق در اهتزاز بود. برایش گفتم که سفیر صاحب، همین را یک عکس بگیر. که گاه گاهی آنرا نگاه کنیم، در فرانسه همراه رئیس جمهور قبلی شان آقای سرکوزی وقتیکه در کنفرانس پاریس رفتیم، مرا به صرف صبحانه در خانه خود دعوت کرد، خانم و طفل وی آمدند و پرسانی کردند و با هم چای خوردیم و بعد از اینکه چای را خلاص کردیم یک لحظه نشستیم همراه یکدیگر صحبت کردیم ، بعداً یکجا در موتر نشستیم که بطرف کنفرانس برویم، این طرف موتر بیرق فرانسه بود. این طرف موتر بیرق افغانستان ، موتر که تیز شد آقای سرکوزی طرف راست خود را هم دید و طرف چپ خود را هم دید. به من گفت بیرق شما بسیار مقبول است. این بیرق را ما رها میکنیم؟ هیچ امکان ندارد. نه بیرق افغانستان که حالا در تمام جهان در اهتزاز است، ...»
http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=_boGSRbAIUQ
دوستان ارجمند! تمامی شما لابد داستان سفربه « کوه قاف !!» یعنی زیارت مبارکه « بیت الابیض» حضرت حامد خان کرزی را از زبان مبارکه آنحضرت شنیدید و ملاحظه فرمودید و میدانم که چنین داستان های هزارویکشب را بار ها و بارها نه تنها از زبان حضور اعلیحضرت کرزی شنیده اید بلکه اکیدأ باوردارم که اکثریتی ازشما سروران در برابراین خیمه شب بازی ها ی که بیشتر شباهت به کمیدیی معروف کاکا آصف در برنامه معروف شبخند دارند ، با تعجب و شگفت بینظیری نظاره نموده و مُشت گِره کرده اید تا پرده از چنین لاف های بی مصرف اعلیحضرت کرزی و حواریون متملق شان بردارید و واقیعت های درد ناک زندگی مردم افغانستان را با ارائیه راه حل های پویا،عقلانی و مسالمت آمیزی که ریشه درگذشته تاریخی وتمدنی این سرزمین داشته باشند نشانه گیری می فرمائید.این حقیررانیزفراموش نکنیدکه محورهای پراگنده وپارادُکسیال خاطرات سفرکوه قاف جلالتمآب حامد خان کرزی را که نزد اصخاب مطبوعات باامانت حکایه نمود اینگونه نشاندهی کرده ام .
برسمیت شناختن استراتیژیی امنیتی پاکستان یا « جدایی طالبان و طالبانیزم از القاعده »؟
حضرت حامد کرزی در برابر سوال حمید اسدی خبرنگار کابل نیوز که با اشاره به اظهارات آقای اوباما در باره مأموریت نیروهای خارجی بویژه سربازان امریکائی پس از سال ۲۰۱۴ میلادی گفته بود که پس از این ماموریت نیروهای امریکایی در افغانستان مبارزه با تروریزم و القاعده میباشد، البته در اینجا یادی از گروه طالبان و گروه های دیگری مخالف مسلح دولت افغانستان نکردند. آیا مبارزه و جنگ با طالبان را تسلیم دولت افغانستان می کند و دولت افغانستان را وادار به جنگ با طالبان میکنند در حالیکه نیروهای افغان هم از تجهیزات بیشتر و قسمی که ضرور است برخوردار نیستند، و یا اینکه میخواهند تا پایان سال ۲۰۱۴ میلادی پروسه صلح را با چالش های دولت افغانستان را با هماهنگی شما بر یک نتیجه مثبت برساند که بعد از سال ۲۰۱۴ دلیل و نیاز به ادامه جنگ با طالبان دیده نشود.
خوب بلی در بحث های ما این مسله مطرح شد و بار بار مطرح شد که امریکایی ها و نیروهای خارجی بعد از سال ۲۰۱۴جنگی با طالبان ندارند
و این در حقیقت خواسته ما هم بود اگر شما متوجه شده باشید حرف های ما را در این هفت سال گذشته، من متواتر گفته ام که جنگ علیه تروریزم در دهات افغانستان نیست در خانه های مردم افغانستان نیست این به چه معنی این به این معنی که اگر جهان در افغانستان علیه تررویزم به جنگ آمده تروریزم لانه اش، تربیت گاه اش، تمویل گاه اش معلوم است که در کجاست، که افغانستان نیست ولی اگر آمده که با طالبان جنگ کند که عنصر داخلی ما اگر هستند طالبان، پس این مسئله بین دو افغان است اینرا ما باید خود ما فیصله کنیم نه به زور خارجی پس ما از این راضی هستیم از گپ امریکا و تصدیق میکنیم که امریکا علیه طالبان جنگ را بند کرده اگر این جنگ داخلی پس این کار خود ماست و اگر بیرونی است و تروریزم است آنجا برود امریکا جائیکه امریکا از انجا صدمه دیده کار کند. که آن بیرون از افغانستان است.
همچنان در پروسه صلح ما بسیار مهم است و ضروریست پس پروسه صلح از یک طرف و خواهش مردم افغانستان برای صلح از یک طرف و اینکه این مسله داخلی ما است ما خود ما حل کنیم نه خارجی ها ما در این باره به توافق هستیم و به همین دلیل هم فشار آوردیم که اینها از دهات افغانستان زودتر بیرون برآیند که حالا موافقه کردیم به همرایشان که از دهات افغانستان بیرون میشوند و رئیس جمهور امریکا خودش هم اینرا در کنفرانس خبری خود اعلان کرد.»
چنانچه قبلأ و بار ها از این قلم مطالعه فرموده اید طالبانیسم به عنوان یک گفتمان ، پدیده ای جدید و متعلق به دوران ما است ، اما ریشه های منفرد و عنصری آنرا میتوان در تاریخ جهان اسلام شناسائی کرد که عناصر و مؤلفه های منفرد و پراگنده گفتمان طالبانیزم در دو وجه مذهبی آن ، در قرون گذشته و در دوران ماقبل مدرن به دلیل اینکه پارادایم واحد سنتی حاکم بر آن دوره ها حدودی را تعیین میکرد کمتر بحرانزا می شد اما با ؤرود دوره مدرن ، یا متأثر شدن جوامع دینی از پدیده های فکری ، سیاسی و نهادی مدرنیته حفره های عمیقی را ایجاد کرد که روابط گفتمان طالبانیزم با دیگر گفتمانهای دینی به شدت چالشی و بحرانزأ کرده است و درست تبیعیت از گفتمان ارسطویی و فلسفه یونان قدیم حاکم بر جهان بینی مذهبی در حوزه حیات سیاسی انسان ها در روش اجرا یا همان عملیه « امر بالمعروف و نهی عن المنکر »همچون « خمر های سرخ مارکسیستی » که قصد داشتند تا نظریه تبعید های دسته جمعی ، قتل عام و کشتار و سرکوب را در کمبوج تحقق می بخشیدند در افغانستان نیز بنام « اجرای احکام شریعت اسلامی » متوصل شدند . پیروان گفتمان طالبانیزم با احساس رسالت دینی ، خویشتن را مکلف میدانند که به هر قیمتی و از هر طریقی ، حتی زور و سرکوب ، دین خدا را در جامعه کنونی حاکم سازند .
جالب و سخت شگفت انگیز است که برای نخستین بارآواز گام های این « خمر های سبز » و مجهز به گفتمان خشونت پرورشبه مذهبی در دهلیز تاریک دکتورین امنیتی و استراتیژیک کشوری که بنام «جمهوری اسلامی پاکستان» به مقتضای منافع انگلیس تشکیل گردیده بود شنیده شدند . درست به همین دلیل است که نخست باید جایگاه انسان و جامعه را در گفتمانی که در اواخیر قرن بیستم بنام روش خشونت پرورطالبانیزم شهرت یافت تعیین و شناسائی کرد و ثانیأ نقش این تفکر بنیاد گرا را در بستر حوادث ووقائع تاریخی جوامع عقب مانده شبه قاره هند منجمله افغانستان و پاکستان مورد مطالعه قرار دهیم .و دریابیم که روی کدامین دلائیل دینی و عقلانی این گفتمان در تبانی با شبکه دهشتناک تروریستی القاعده تمدن و فرهنگ ملت مفتخر بر گذشته مانرا منهدم ساخت ؟
++++++++++++++++++++++++++++++++
نه شیر شُتر ونه هم دیدارعرب!
یک کشور با تخفیف به فروش می رسد !
پیوسته به گذشته قسمت چهارم :
قرار براین بود تا به سلسله گذشته مبحث ضرورت تغییر در قانون اساسی را به مثابه یکی از شرائط عمده ء اپوزسیون مسلح دستگاه مافیائی کنونی یعنی همان بخشی از بازی قدرت در جامعه ما که در موجی از جنون تقدیس شده انسان این نمائنده پروردگاردرزمین را آسان تر از یک گنجشک " پرنده " به خاک وخون میکشند ونوجوانان نابالغی را که خود با انجام و اجرای این عمل انتحاری کشته میشوند مستحق پاداش الهی بویژه حوریانی که درحرم سراهای بهشت انتظاراین نوجوانان را میکَشند! می شــمارند ، ادامه می دادیم مگر سرعت حوادث در جامعه ما که نمادی از بحران در این کشور است هر ناظر و تحلیلگر حوادث تاریخی و اجتماعی به شمول این حقیررا ناگزیر میسازند تا هرچند گاهی نتوانیم مبحثی را آنچنانکه آغازیده ایم ادامه بدهیم .چنانچه درهفته ای که چهارمین قسمت نوشته ام با شگفتن تمامی جوانب و انگیزه ها ی خواست تغییر قانون اساسی افغانستان باید زیر بحث میگرفتیم رسانه هاو خبرگزاریهای معتبر جهان اعم از خبرگزاریی های وابسته به شرکت های مافیای جهان صنعتی غرب و یاهم رسانه های وابسته به استبدادشرقی که حامل برنامه ها ی جهان سرمایه اند خبر سفر جلالتمآب کرزی رئیس اداره کابل به قصر سفید را به عنوان خبر مهم سال ۲۰۱۳ روی انتن تبلیغات بردند وآنرا سفر مبارک ، و پرفیض برای توده های بخواب برده شده افغانستان خواندند . با سپری شدن یازده سال تمام که از عمر مبارکه رژیم مافیائی که جلالتمآب کرزی شرائطی به ظاهر « پهلوان پنبه ای» را برای امضای معاهدات امنیتی و نظامی که تجهیزو اکمال ارتش یا نیروهای امنیتی اعم از « پولیس – نیروهای استخباراتی و ارتش ملی » دولت جمهوری اسلامی افغانستان بوده باشند ، ازهمین رسانه ها ی مافیائی به کمک و پشتیبانی شبه پژوهشی تحلیل گران حرفوی بیان گردیدند.و تحلیل گران وکارشناسان " سیأ "سی با تناسب امتیازاتی که از بیان مزایای توجیه های هرگزارش کسب میکنند ، سفرجلالتمآب کرزی را نیزاز جنس استخاره وانمود کردند و آنرا برای مردم ستمدیده و کشور بیمارافغانستان یک سفر مقد س و ارزشمند به حال رعیت گوسفندی تشخیص فرمودند . اما سرانجام پرده از روی زیبایی« قدرت خانم *» بر اُفتید و ملاقات تاریخی و سراپا فرمائیشی !! میان جلالتمآب کرزی رئیس دولت اسلامی افغانستان و اعلیحضرت بارک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده امریکا صورت گرفت و مانند هر سفر دیگری توام با تشریفات و ملاقات های خسته کننده و بدون نتیجه پایان یافت .
شنیدن این چنین نتائیج درد ناک با حد اعلای از خود گذشته گی غلامانه یکجانبه !! به مثابه یک انسان متولد در جغرافیای بنام افغانستان با هویت اسلامی وملی آن ضرب المثل معروف را به خاطرم آورد که میگوید « ما نه شیر شتر می خواهیم و نه دیدار عرب را !» البته که این ضرب المثل ضرب المثل نه در مقام توهین به اعراب است و نه تحقیر کسانی که از شیر شتر ارتزاق میکنند ؛ بلکه سخن از «عرب و سیاه پوست خاصی » است که گرفتن شیر از شتر وی مستلزم دیدار با صاحب شتر بوده و دیدار صاحب شتر نیز چنان ناراحت کننده و رنج آور بود که بخاطر نجات از دیدار وی امید خود را از اساس قطع نموده و ازخوردن شیر صرف نظر کرده بود و می گفت که «نه شیر شُتر ونه هم دیدارعرب ! » .
اکنون نیز رابطه میان مردم ستمدیده افغان که در کشور عقب نگهداشته شده ای بنام افغانستان و در قفس طلائی پرزرق وبرق نظام مافیائی سرمایه داری اسیر گشته ایم و جهان مافیایی غارتگر سرمایه داری جهانی که اکنون گروهی از هم تباران ما را از این قفس شبه طلائی با رُتب و مقامات گوناگون لشکری و کشوری بیرون آورده و به خیابا ن های واشنگتن به گردش برده اند تا برای دیگر همکاران و سهمداران یا همان کشورهای جهان سرمایه داری که در کسوت و تشکیلات یک « شرکت بین المللی امنیتی مبارزه با تروریزم !» برهویت وثروت ملت ها ی شرقی منجمله افغانستان حمله آور گردیده اند از این پروژه ء سیر و سیاحت برده گان امتیازاتی بدست آرند .
راستی نتائیج این همه تبلیغاتی که قبل ازانجام این مسافرت و پس ازاتمام آن به عمل آمد چیست ؟ وبیانیه مشترکی که به یقین بصورت یکجانبه و با توجه به توانمندیی های بالفعل هر دوجانب معادله قدرت با دقت نوشته شده وبنام بیانیه مشترک ایالات متحد ه امریکا و افغانستان انتشاریافته دارای چه محتوای ماهوی است ؟ ! نقاط مورد اطمینان در آن کدام است ؟
سوال اساسی و مهمی که اکنون مطرح است این است که آیا واقعأ ما دچار کمبود و فقدان کِمی امضأ قرارداد ها و میثاق های هستیم که با تشریفات بلند بالای دیپلوماتیک امضا شده باشد ؟ و یاهم ما به هردلیلی به مرحله ای نرسیده ایم و عمدتأ ازهمان آغازمبارزه با تروریزم با پودر امتیازات آلوده و آغشته ای مان ساخت و اکنون دراعتیاد همان « پودرامتیازات و ثروت اندوزی » کالبد های بی جان و بی اراده ای هستیم که هر آنچه دیگران اراده کنند همچون عروسک های کوکی ما را می رقصانند! شاید بی جا نباشد که خاطره چند سال قبل خودم را از ملاقات با یکی از بلند رتبه ترین ارکان نظامی و امنیتی وزارت دفاع افغانستا ن با شما عزیزان خواننده نیز شریک سازم و شما با مرور بر آن شما خواننده گان عزیز این یادداشت در خواهید یافت که جراثیم مهلکه ای از این بیماری مهلک چگونه و ازچه زمان بدینسو درخت تنومند آزادی و آزادگی مردم افغانستان را نشانه گرفته است ؟ و عامل اصلی این پوسیده گی عمومـــی نه فقط تاریخی بلکه اکثرفرهنگی و سیاسی انسان باشنده این سرزمین به کجا ها پیوند و گِره خورده اند ؟
البته به دلائیل خاصی از بردن اسما و نام های تمامی کسانی که با این حکایت و داستان واقعی ارتباط دارند خود داری می گردد . در یکی از روزهای تابستانی کابل در یک خانه مجلل واقع در کارته سه آن شهر دوستان برایم مردی از تبار راد مردان را که از سمت نظامی اش در وزارت دفاع افغانستان استعفی داده و برای امرار معاش زندگی خود به حیث وکیل پارلمان کشور مشغول وظیفه شده بود معرفی نمودند ، که با دیدن وی نیز خوش شده واز اینکه آرزوی چندین ساله دیدار با یکی ازعزیزانی که دیدنش از آرزوهای قلبی ام بود تحقق می یافت برایم دلپذیر بود . پس ازکسب احوال و تشریفات مقدماتی از نزداش سوالی نمودم که آقای ....شما چرا از وزارت دفاع افغانستان که وظیفه مهمی داشتید استعفأ دادید و وظیفه پارلمان کشور را پذیرفتید ؟ ! ** وچرا با اینکه دوره « اداره مؤقت افغانستان» که دارای « وظائف و مسؤلیت های محدود و مؤقت» بود نتوانیست قبل از اتمامش جهت ارزیابی و دریافت پاسخ این پرسش که آیا ما به اجرای همه آن وظائف مطروحه در مرحله شش ماهه ای که بنام " اداره مؤقت " باید انجام میدادیم گردهم آئی را بنام کنفرانس نتیجه گیری یا هر اسم دیگری فرا می خواندید و برویت نتائیج و ارزیابی علمی و دقیق آن گردهم آئی به دوره انتقال جامعه افغانی اقدام بعمل می آمد ؟
آن افسر برکنارشده از وظائف وزارت دفاع افغانستان در پاسخ این پرسش برایم چنین گفت :
من از همان آغاز مبارزه با تروریزم نمائنده افغانستان در ائتلاف جهانی ضد تروریزم یا ایساف که طبق قطعنامه های شماره ۱۳۸۶، ۱۴۱۳ و ۱۴۴۴ شورای امنیت سازمان ملل متحد و طبق فصل هفتم منشور ملل متحد و مفاد موافقتنامه۶ دسمبر ۲۰۰۱بن به منظور کمک به حفظ امنیت برای کمک به دولت انتقالی افغانستان و اجرای برنامه ها و فعالیت های سازمان ملل متحد در آن کشور تشکیل شد وجزئیات مسئولیت و حیطه اختیارات ایساف، طبق موافقتنامه فنی نظامی Military Technical Agreement- یا ( MTA )که در ۴جنوری ۲۰۰۲ بین جنرال انگلیسی جان مک کول به عنوان اولین فرمانده ایساف و دولت انتقالی امضا شد ، بودم . جالب آنجاست که دریکی از روزهای بهاری کابل وقتی به حیث نمائنده افغانستان به یکی از جلسات ائتلاف جهانی ضد تروریزم وارد شدم فرمانده ائتلاف جهانی که همان جان مک کول بود برسرواگذاریی امنیت ودفاع خودیی نیروهای مسلح افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی از افغانستان که غالبأ اوائیل دهه دوم یا همین سال ۲۰۱۴ میلادی بوده باشد سخنرانی میکرد و طی سخنانش گفت :" که افغانها نباید به این فکر باشند که ما برای دائیم و همیشه برای شان امنیت خواهیم گرفت بلکه این وظیفه نیروهای مسلح و ارتش افغانستان که باید از تمامیت ارضی و استقلال خویش دفاع کنند ." این جنرال انگلیسی در سخنانش افزود که جامعه جهانی نیز با توجه موقیعیت حساس و ژوپوپولیتیکی افغانستان و تفاهمات نظامی ای که با تمامی همکاران جبهه ضد تروریزم بعمل آمده است برخی شرائطی را دارا اند .
* قدرت خانم واژه ای است که از ادبیات فارسی مروج در ایران به عاریت گرفته شده است و درباره کسانی که رسیدن به قدرت این معشوق زندگی شان را بزرگترین هدف میدانند اشاره گردیده است
** غالبأ با انتقال دوره مؤقت و تدوین قانون اساسی افغانستان برای نخستین بار نهادی بنام پارلمان در افغانستان بصورت انتخابی بوجود آمده بود
+++++++++++++++++
مبانی ضرورت تغییردر قانون اساسی کدام قانون ؟ وبرای کدام انسان ؟
یک کشور با تخفیف به فروش می رسد !
پیوسته به گذشته قسمت سوم :
دؤمین بخش این نوشتار به مافیای حاکم برسرنوشت کشور ما افغانستان اختصاص یافته بود که ناگهان خبرگزاریهای جهان خبر برگزاریی سومین نشست میان مأموران رژیم حاکم و برخی از گروه های که بر بستر اپوزیسیون« مسلح منجمله گروه طالبان و حزب اسلامی و یا هم غیر مسلح رژیم حاکم » نشانده شده اند در پاریس پایتخت فرانسه منتشر ساختند . هنوزانگازه های آن خبر از گوش ها نرفته بود که باز هم همین خبر گزاریها و مطبوعات از قول آقای سالارزی یک سخنگوی دفتر سازمان ملل متحد یوناما UNAMA در کابل خبر تدویر کنفرانس دیگری در عشق آباد پایتخت ترکمنستان را به نشر سپردند . صرف نظر ازهرنوع تحقیق و بررسی لازم پیرامون این سخنان سخنگوی دفتر نمائنده گی سازمان ملل UNAMA در کابل ، نزدیکترین نتیجه ای که میتوان از این خبرگرفت این است که نشست چند جانبه پاریس که بنام صلح و آشتی با مخالفین انعقاد یافته بود از مشروعیت و اعتبار لازم سیاسی بی بهره میــباشد . وقتی" طلبای کرام !! " و دیگر اشتراک کننده گان نشست پاریس این خبر را استماع نمودند بلا درنگ با انتشار اعلامیه ها ی جداگانه نشست پاریس را گردهم آئی دانیستند که هرگروه مواضع و برنامه های خویش را در تمامی حوزه های سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی برای افغانستان پس از خروج نیروهای خارجی بصورت جداگانه بیان میدارند . هرچند حقیقت غیر ازاین است مگر علی الرغم آن دراکثریتی از این اعلامیه ها که پس از اتمام کنفرانس موسوم به پاریس منتشر گردید تغییر قانون اساسی در کشور از خواسته های اصلی اپوزسیون مسلح رژیم مافیائی وانمود و نشان دهی و بصورت مکتوب به اقصای عالم رسید وفرآئند تغییر در قانون اساسی را از مهمترین شرائط تأمین صلح شمردند . و تلویحأ در اعلامیه های که پس از خبر تدویر کنفرانس دیگری درعشق آباد پایتخت ترکمنستان ویاهم قبلأ از سوی برخی رجال برجسته سیاسی چون جناب آقای گلبدین حکمتیار که درنومبر سال ۲۰۰۷ میلادی مطابق با عقرب ۱۳۸۶ هجری شمسی مسوده ای را بنام قانون دولت اسلامی افغانستان در یازده فصل و یکصدو پنجاه و چهار ماده انتشار داد و همین مسوده منتشر شده را برای چندمین بار به مثابه وثیقه معتبر حقوقی در بسیاری از محافل و نشست های صلح به مثابه شرط برنده وقابل محاسبه در جامعه که گویا حزب اسلامی افغانستان بویژه رهبر عالیقدر شان دارای کرامات و معجزاتی است که یک تنه و به تنهائی برای معضلات جهان کنونی نسخه مینویسند !! مطرح ساخت .
اگرچه از منظر برخی مراجع سیاسی « قانون » و « مشروعیت آن » مکمِل همدیگراند اما به هرحال نه میتوان انکار کرد که عنصر مشروعیت از عناصر محوری قانون در جامعه محسوب میشود . اما سوال اینجاست که مفهوم « مشروعیت » را در کدام ساحت جامعه باید مورد مطالعه قرار داد ؟ آیا قانون را نیز مانند دیگر حوزه های تلاش و فعالیت مربوط به حوزه خصوصی زندگی افراد و شخصیت های حقیقی و حقوقی تسوید و تصویب کرد ؟ بدون تردید که پاسخ منفی است ! زیرا« نظم اجتماعی» و « تکـــا مــل اجتــماعی بشر » هر دو مطلوب آدمی اند لذا نسبت خود با قانون را باید به گونه ای مطرح ساخت که به هر دو مطلوب متذکره دسترسی پیدا کنیم . علی الرغم اینکه جامعه ما از چندین دهه بویژه از دهه دموکراسی بدینسو با مفهوم جدید « قانون اساسی » آشنا شده است و قریب به همین مدت هم هست که حد اقل در تئوری ، با حکومت مبتنی بر قانون اساسی (Constitutional) اداره مــیشود هنوز هم اندیشه تبعیت از قانون و قانونگرائی نسبت وجود رسوبات استبداد تاریخی در بستر جامعه ما به خوبی هضم و جذب نه شده است و درکی روشن از مؤلفه های چون مشروعیت و سائر لوازم آن نه تنها در میان عوام بلکه حتی در میان خواص و نخبه گان جامعه ما هم شکل نگرفته است . روی همین علت است که احساس و ادراک دوگانه و « پارادوکســیکال » Paradoxical نسبت به قانون به مشاهده میرسند .
در فرهنگ سیاسی کنونی اگر از یکسو شاهد قانون گریزی هستیم از سوی دیگر با تسوید یکجانبه و غیر مشروع که مشروعیت لازمه تسوید و تصویب قانون اساسی در جامعه میباشد مسوده قانونی بنام « قانون اساسی دولت اسلامی » بقلم جناب گلبدین حکمتیارهمچون دیگر رساله های کوچک و بزرگ منصوب به وی در یازده فصل و یکصدو پنجاه و چهار ماده بصورت ضربتی ترتیب و جمع آوری گردیده است!
البته تسوید چنین وثیقه مهم در جامعه افغانی که نخست باید با یک اجماع عمومی و مبتنی بر عقلانیت جمعی ضروریات و اولویت های جامعه افغانی و یاهم هر جامعه دیگر انسانی را تشخیص و شناسائی گردیده و سپس بلا فاصله برویت آن مسوده ای برخاسته از عقل جمعی غرض تصویب به گروه بزرگ دیگری از نمائنده گان بویژه نخبه گان و اهل خبره که همانا متخصصان علوم گوناگون اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی بروش دموکراتیک از سوی مردم یک جامعه آزاد برگزیده شده باشند محول ساخته شود .
از اینکه قانون اساسی یک جامعه صورتبندیی متکاثف و فشرده حقوقی جامعه در هر مقطعی از حیات تاریخی و اجتماعی آن به شمار میرود و قانون محصول خرد جمعی تمامی شهروندان یک جامعه است و این خِرد جمعی که به صورت اصول یا مواد حقوقی در متنی نوشته و یا نانوشته بیان شده است لهذا نسبت قانون و جامعه را به مانند نسبت بدن و لباس نمودار میسازد واز آنجا که جامعه بشری واقیعتی دگرشونده و پویا است ،لهذا قانون نیز ناگزیر باید پویا و متحول باشد که رشد و تکامـــل قانـــون ، بدون رشــد و تـــکا مل جامـــعــه تعارض آمـــیز و بحــر آن آو ر است .بنأ هرگونه اقدام و تشبث خصوصی هرچند مطلوب و مقدس در این حوزه ،به مانند ویروس خطرناک جوهر مشروعیت را نشانه می گیرد و این امر به همان میزان ضد واقیعت و نا بخردانه است که بخواهیم بر اندام انسانی چهل ساله ، لباس کودکی چهار ساله را برتن کنیم . ! همین واقیعت سیال ، متغییر و پویای جوامع انسانی و تاریخ بشری را که در دین اسلام برمبنای مقتضیات زمان بنام « اجتهاد » در کنار اصول عام و ثابت لامکانی و لازمانی در نظر گرفته شده است بیش از هر شخصیت حقیقی و حقوقی کسانی که با سرتنبه گی ویژه تاریخی خویش اقدام به نوشتن چنین مسوده های بنام « قانون اساسی » مینمایند میدانند و درک میکنند . نکته مهمتر اینکه هرگاه قانون اساسی در یک جامعه و نهاد های قانونی برآمده از آن لزومأ بر مبنای جهان بینی واحد عدالت خواهانه نبوده و مبتنی برتبعیض و نابرابری با نگاه طبقاتی استوار باشد ، اعلام و درج این معادله که « همه اتباع افغانستان در برابر قانون از حیثیت مساوی برخوردار اند (۱) » عبارت پوچ و پوک است و هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد زیرا تا زمانی که عدالت و برابری به مثابه یک اصل توحیدی و ضد طبقاتی به ایمان و وجدان عمومی از اندیشه ء متفکران و دانشمندان و بالاخص تسوید کننده گان مسوده های قانون اساسی در جوامع بشری تبدیل نه شده باشد و ازهمه مهمتر قانون برروی خرابه های فقرأ و گرسنگان در درون کاخ های معامله گری وضع شود وضعیت موجود نابرابری و ناهنجاری ها ی فراوان اجتماعی و سیاسی همچنان ادامه خواهد داشت . نخستین و مهمترین پرسشی که نزد هریکی از شهروندان بوجود می آید این است که : کدام قانون ؟ کدام انسان ؟ در چه شرائط و چگونه مؤقیعتی ؟ که دراستقرار حاکمیت و مالکیت زور و استثمار «اعلان برابری در برابر قانون » تزویر گرایانه ترین و حیله آمیز ترین عمل است که تنها و تنها برای فریب توده های تهی دست و مؤمن شعار داده میشود . به هرحال این مورد یکی از دهها مواردی است که از بطن چنین موضوعی زائیده میشود .بسیاری از قراردادها ی اجتماعی که در مقاطع گوناگون تاریخی در جوامع بشر تنظیم و تدوین شده اند به این مسأله توجه نداشته است که « نفس عدالت و برابری » چگونه باید باشد و یا اساسأ چگونه است و چگونه میتواند نشأت فطری و طبیعی خودش را داشته باشد . بنابر این قبل از موضوع هدایت و رهنمائی جامعه و پیش از اینکه با نوشتن جزوه های بنام قانون اساسی و جابجائی مفهومی که « همه اتباع در برابر قانون از حیثیت مساوی برخوردار اند » اعلام شود باید به فلسفه تساوی عمومی همه انسان ها بدون هرگونه تبعیض مذهبی ، نژادی و طبقاتی ارزش قائل شد در غیر آن طرح هر نوع توصیه های اخلاقی هرچند در لباس «قانون اساسی » وغیره اگر روی آنتن معامله آورده شود از حد اندرزهای سیاستمدارانه بورژوازی عدول نخواهند کرد .
البته باید اذعان داشت که مسأله برا بری عمومی همه انسانها بصورت یک واقعیت عینی و فلسفی ، مهمترین مضمون دین مقدس اسلام را تشکیل میدهد اما برابری ومؤلفه ای بنام عدالت اجتماعی در اسلام یک امر قراردادی و نظری خشک نیست بلکه یک امری است که خالق انسان بر اساس «فلسفه خلقت انسان و سپس خلافت وی در کائینات » در جهت رشد و تکامل وی واقیعت عینی داده است . لهذا برای طرح هرنوع برابری حقوقی ، اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی ، نیاز به یک بنیان موجه فلسفی و منطقی دیده میشود تا از تناقضات و تصادمات بعدی جلوگیری بعمل آید . اینجاست که میتوان گفت شخصیت و جوهر ذاتی و بالقوه انسان به مثابه یک موجود ی که میتواند با عقلانیت و خِرد خدا داد خود بسیاری از اسرار هستی را بر ملاساخته وبر آن تسلط یابد قبل از تثبیت هرنوع وضعیت وموقعیت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی باید مورد احترام بوده باشد . واز هرنوع تعرض مصؤن اعلام گردد . که درجوامع امروزی اعلام ووضع هر نوع مسوده هرچند با نام های مقدس نمای چون « قانون اساسی دولت اسلامی » جبرأ به نفع نظام مافیایی حاکم بر کشور ما افغانستان است ...
۱ : از متن مسوده ای بنام « قانون اساسی دولت اسلامی » نوشته جناب گلبدین حکمتیار فصل دوم ماده بیست و چهارم
++++++++++++++++++++++
بدی کن ولی چنان بنمای که قصد نیکی داری. فقط در پی منافع و علایق خویش باش ! « از وصایای ده گانه ماکیاول سیاستمدار نامدار و مــکا ر ایتا لوی » |
پیوسته به گذشته بخش دوم :
دریکی از شامگاه های نیمه تاریک ماه اکتوبر ، روزنامه معروف نیویارک تایمز چاپ امریکا پرده از قتل و جنایت در خانواده کرزی رئیس جمهوری افغانستان برداشت و نوشت : ، چهار موتر نوع لند کروزر به سرعت زیادی بطرف قریه کَرز(۱)، زادگاه رئیس جمهوری افغانستان حامد کرزی رهسپار بودند، بعد از رسیدن به نزدیک خانهء یکی از پسران مامایی رئیس جمهور، یار محمد کرزی توقف نمودند. تیم محافظین مسلح بزودی بعد از توقف موتر ها پیاده شدن و خیابان مذکور را مسدود ساختند وعابرین در آن خیابان را بعد از ضبط کردن تیلفون های همرای شان در یکی از مساجد داخل قریه نزدیک به خانه کرزی زندانی ساختند، بنا بر چشم دید اعضای خانواده کرزی و اشخاص زندانی در داخل مسجد شخصی که توسط دو محافظ همراهی میشد و لباس سفید رنگ افغانی یعنی (پیراهن و تنبان) به تن داشت بعد از شکستاندن درب خانه توسط محافظین اش وارد آن خانه شدند، در داخل خانه دو فرزند هژده و دوازه ساله ای آقای یار محمد کرزی، وحید و سونا که در داخل اتاق خواب خویش مشغول انجام کارهای خانه گی مکتب خویش بودند برخوردند، بعداً دخترک بیاد میاورد که مرد لباس سفید بعد از بیرون آوردن تفنگچه بی مهابا سه بار بطرف وحید شلیک کرد، در این هنگام سونا دوازه ساله فریاد می زند و میگوید: "برادرم را نکشید" "برادرم رانکشید". مهاجمین در حالیکه به شلیک گلوله ها ادامه می دهند فرار می کنند، ذلال کرزی، بیست و پنج ساله بی خبر از همه جا بعد از شنیدن صدای شلیک گلوله ها در داخل خانه دوان دوان به آنجا می رسد و می بیند که وحید تلو تلو خوران از اتاق بیرون می آید. ذلال کرزی با وارخطایی می پرسد"به شما چه اتفاق افتاده". وحید جواب می دهد " حشمت مرا به مرمی زد". وحید دوروز قبل از وفات در یکی از بیمارستان های امریکا ی ها در ولایت کندهاراین سخنان را برای دیگر اعضای خانواده نیز راجع به حشمت کرزی چهل ساله بیان کرده بود، حشمت کرزی یگانه پسر مامایی رئیس جمهور کرزی است که مالک یک کمپنی خصوصی امنیتی «آسیا سیکورتی گروپ» که در روابط نزدیک با دولت افغانستان قرار داشته و ملیون ها دالر قرار داد با ارتش ایالات متحده امریکا در افغانستان دارد، هویت مردی که متهم به قتل وعامل اصلی این قضیه در قریه کَرز، شمرده می شود. این حادثه شمولیت دراماتیک بزرگترین و پرنفوذ ترین خانواده در کشور را نشان می دهد که هیچ وقتی دیگر چنین چیزی در زمینه گزارش داده نشده است. واقعه قتل وحید تنش بزرگی را در بین افراد این خانواده در افغانستان و امریکا به وجود آورده است . نیویارک تایمز می افزاید که :
خانواده رییسجمهور کرزی، که بسیاری از آنها شهروندان امریکا هستند که بعد از سقوط طالبان توسط ایتلاف به رهبری امریکا در سال ۲۰۰۱ و روی کارآوردن کرزی به افغانستان بازگشته اند، از جمله کسانیاند که از حسابهای مالی شمار زیادی از تجار و نفوذیهای داخل حکومت، بیشترین نفع را بردهاند. چندین ناظر سیاسی در کابل میگویند که هر نوع نامزدی از سوی قیوم کرزی که سالها در مریلند امریکا زندهگي کرده است و زمانی هم به عنوان عضو پارلمان افغانستان کار کرده، به علت خستهگی و بیزاری مردم از حامد کرزی و رنجش گسترده از وجود فساد زیادی که دولت وی را لکهدار کرده، نتیجهيی نخواهد داشت. همچنان نیویارگ تایمز در شماره مورخ ۲۱ نومبر سال ۲۰۱۲ نوشته است که قیوم کرزی، یکی از برادران در فکر شرکت در انتخابات ریاستجمهوری بعد از اتمام دورۀ کاری کرزی در سال ۲۰۱۴ است. برادران دیگرش در حال نبرد بر سر تاج شاهی یعنی بزرگترین پروژۀ انکشاف مسکن در امپراتوری خانوادة کرزی در افغانستان اند. نبرد بر سر این پروژه، که به عینومینه شناخته میشود، اتهامات دزدی و اخاذی وحتی گزارشهایی ازتوطیه برای قتل را به وجود آورده است ». مسخره ترین ودرعین حال شگفت انگیز ترین بخش سناریوی این داستان آنگاه و آنجا به نمایش گذشته شد که اداره پولیس فدرال ایالات متحده امریکا (F.B.I) پیوست با ؤقوع این حادثه با انتشاراعلامیه ء جداگانه ای اهالی دهکده کَرز به شمول جلالتمآب کرزی رئیس جمهور افغانستان را شهروندان و اتباع امریکا قلمداد نمودند و پیگیریی پرونده مربوط به قتل در دهکده کَرز را حق محاکم امریکا دانیستند و از هرنوع مداخله نیروهای نیروهای بومی و افغانی عملأ ممانعت بعمل آوردند .
اکنون با اعلام چنین اعلامیه مسؤلانه اداره پولیس فدرال ایالات متحده امریکا (F.B.I و سائر مقامات مرکزی امریکائی خوشباوری خواهد بود که بازهم حاکمیت مافیائی یکی از اعضای ارشد خانواده کرزی یعنی جناب حامد کرزی را که از باشنده گان و صاحبان اصلی دهکده ء کَرز واقع در کندهار بشمار می آید واجد شرائط حاکمیت مشروع سرتاسری بر افغانستان دانیست . زیرا هر شخصیت و نهاد حقوقی و حقیقی ای که از توانمندیی نگهداری از حریم خانه و ملکیت شخصی اش بی بهره باشد چگونه میتوان از وی امید مدیریت و رهبریی جامعه فقیر و جنگ زده ای مانند افغانستان را داشت . شاید تعجب آور نباشد که در گذشته تاریخ باستانی جوامع بشر نیز همواره در عرف سیاسی و نه در اندیشه و مباحث اجتماعی اعمال نامدار ترین فلاسفه و زمامدارانی مانند « ماکــیا ول » تداعی کننده نیرنگ ها و حیله ها ی است که در قرن بیست ویکم و در جغرافیای بنام افغانستان به عنوان « دولت جمهوری اسلامی افغانستان !!» برهبریی جلالتمآب حامد کرزی بیش از یک دهه بر سرنوشت مردم فقیر افغانستان حکومت میکنند . از همین جهت بر شیوه رهبریی سنتی ننگ آور ی که موجب شهرت ماکیـا ول گردید ماکیا ؤ لیــسم مــی نامــند زیرا ماکیاؤ لیسم نامی است که برهر نوع دارائی سیاسی ، منافقت و دو روئی رهبران جوامع دلالت می کنند . چیزی که در نظریه ماکیا ول جلب توجه میکند و اصولأ نسبت به مبنا های شیوه رهبری و مدیریت مافیای معاصر نظام سرمایه داری غارتگر بین المللی متفاوت و از برتری عمومی بهره مند است همان مبنای « انسان شناسی » خاصی بدون « جغرافیای معینی »است که با تأسف درمحاسبات معامله گرایانه مافیای معاصرحاکم برسرنوشت افغانستان باستانی،« انسان » بویژه ازنسل افغان و« محیط زیست وی یعنی جغرافیای بنام افغانستان» را یکجا ودر یک بسته مورد معامله قرارداده است . مهره های نظام جهانی سرمایه داری ویاهم هر مهره دیگری که بازیچه شطرنج بازان شده و عامل تحقق استراتیژیی استعمار جدید گشته اند باید با ترسیم خطوط روشن از اندیشه های ناب و استوار بر عقلانیت جمعی دینی و اجتهاد جمعی در تمامی حوزه های زندگی سیاسی و اقتصادی مگر بدور از گفتمان بنیادگرا و متحجرانه غیر اجتهادی بصورت طبیعی و مسالمت آمیز از صحنه بدور شوند . باید اذعان کرد که میان وصایا و فرامین کوتاه مدت ماکیاول فیلیسوف و سیاستمدار نیرنگ باز ی که درقرن شانزده (۱۴۶۹-۱۵۲۷ ) زندگی میکرد و کمیسیون بازی ها و نظام نامه های جلالتمآب کرزی و حواریون اش که در قرن بیست ویکم زیست میکنند و بصورت مافیائی تنها بر حوزه های خدماتی و سیکولار حیات جامعه افغانی نفوذ و تسلط دارند ، از نظر عواقب اجتماعی و آثار شوم فکری و علمی تشابه فروانی را احساس میکنیم و می بینیم . بدون هرگونه تعارف وتملق مروج و مستولی بر اراده عمومی و وجدان روشنفکرانه ای از این نسل باید خاطر نشان ساخت که انحصار و تنگ نظریی آلوده بر دروغ و لاف زنی های که دامن اکثریتی از سران رژیم مافیائی حاکم بر سرنوشت افغانستان را گرفته است و آثار و عواقب این دروغ های شاخدار و لاف زنی ها ی که اکثریت شان طنز تاریخ نامیده میشوند کاملأ به مردم ستمدیده افغانستان مشهود گشته است ، حقیقت برتریی عصر ماکیاؤل بر زمان کنونی را به اثبات رساند . البته افزودن پسوند های شبه اسلامی وشبه دموکراتیک که همان جمهوری باشد بر سیستم مافیایی حاکم بر سرنوشت افغانها در جغرافیای بنام افغانستان یکی از بزرگترین خطاها ی است که از دوران قرون ؤسطی زندگی بشرتا امروز در تاریخ جامعه افغانی به مشاهده میرسند . جالب است که ازنظرماکیاول انسان در رفتار سیاسی و حکومتی باید دست کم درحوزه نمائیش قدرت به مانند جانورعمل کند و حکمران باید هم " شــــیر " بوده باشد وهم " روباه ی مکار "! که در این نمائیش کمیدی حکمران صفات و خصلت های تحقیرو تزویرکه همانا صفات " روباه مکار " محسوب میشود بصورت مصنوعی در جلد " شــــــیــر " می پوشانند . و گاه گاهی خود را " شیر " می خوانند . !
ما کـــــیــا و ل باور دارد که همه انسان ها در تمامی عصر ها و مکانها دارای خصائل و انگیزه های یکسانی هستند و سرگذشت و تاریخ سیاسی انسان در جوامع گوناگون این مدعا را ثابت میسازد . وبر همین مبنا می توان جهات مشتر ک فراوانی در رفتار ها و اغراض سیا سی حکمرانان تبیین کرد.
بنا بر موارد و پندار های فوق و با تبیین اندیشه های سیاسی ماکیاول باید گفت که حکومت ها ی مافیای منجمله شبکه حاکمیت شبه سرمایه داری بازارآزاد در افغانستان برای نشان دادن ثبات کاذب و امنیت مصنوعی در جامعه ، ارزش های تاریخی و فرهنگی ملتها را نشانه میگیرند و فرمانروایان در روند حفظ قدرت پوشالی از فورمول تجربه شده ای تاریخی " زر ، زور و تزویر " تنها به شیوه ها و تاکتیک های استعمال " زر و تزویر " متوصل میشوند و در همین راستا ضرورت حفظ و نگهداریی حاکمیت مافیائی ایجاب میکند که فرمانروایان به دروغگویی توصل یابند و در عین حال ازاعمال ریا کاری ، تزویر و هرنوع دروغگوئی نیز به هیچ وجه دریغ نه میکنند .
____________________________________________________
(۱): کَرز یکی از مناطق مربوط به کندهار و زادگاه حامد کرزی است که وقتی حادثه قتل یکی از اقارب حامد کرزی بوقوع پیوست نیروهای امنیتی بویژه مأمورین سازمان امنیتی فدرال اایالات متحده امریکا (F.B.I) منطقه کَرز تحت محاصره قرار داد و طی یک اعلامیه ای اعلام کردند که منطقه کَرز جزی از حریم امنیتی خاک ایالات متحده امریکا بشمار میرود لهذا قضیه کشتار مطابق با قوانین ایالات متحده امریکا تحت پیگیرد قرارداده می شود و علت آنرا نیز تابعیت امریکائی اکثر اهالی کَرز دانیستند .
+++++++++++++++++++++++++++++++++
دوست نادان همیشه عملی را انجام میدهد که دشمن آرزو دارد و همیشه ابزار وعامل دست بیگانه گان میشود حتی تا فداکاری بطور مجانی !
« ژان پُل سارتر فیلوسوف و جامعه شناس نامدار فرانسه » |
بخش اول :
جسد متلاشی شده و خونین ملت سرافراز افغانستان بیرون از دروازه عدالت و آزادی در میهــن ما افتاده است ، زمین و زمان را به لوث ویروس های متعفن مافیائی و نظام شبه دموکراتیک حاکم بر سرنوشت کشور آلوده نموده و اینک هوای آلوده معامله گری و فساد ازکالبد خالی سرزمینی بنام افغانستان بلند میشود و با آغاز عصر جدید سرمایه داری ارزش های تاریخی ملتها را دلالان مافیایی و روشنفکرنمایان وابسته به آن دربازارمکاره " سیأ " سی تاریخ معاصر به معامله گذ شته اند . چه کسی نه میداند که حتی امروز به اعتراف صریح بلند رتبه ترین مقامات شبکه مافیائی بنام« دولت جمهوری اسلامی افغانستان » منجمله شخص جلالتمآب حامد کرزی نهاد و شبکه ای که در یک اجماع نسبت مشروع و مشروطی بنام کنفرانس تاریخی بن بوجود آمده بود با استناد به متون صریح و واضیح حقوق وعلوم سیاسی مشروعیت خود را از دست داده است ولزومأ نباید پس ازگذشت دست کم یازده سال فرصت سوزی های فراوانی نهاد شبه دولتی حاکم برسرنوشت نیمی از پایتخت آن هم درروز روشن را به عنوان یک نهاد مشروع واز جنس دموکراتیک نامید . بلکه بحیث یک ضلع مهم هرِم مافیائی باید در ادبیات سیاسی و حقوقی معاصرجامعه ما در نظر گرفته شود .
راستی چرا چنین شد و باز هم برای چند مین بارباید تکرارکرد راه علاج چیست وچه باید کرد ؟ آیا برسروصورت مافیای حاکم کوفتن؟ شعار های میان تهی و خون آلودی را آنهم بزبان میله های تفنگ و باروت گفتن و تکرار کردن ؟ زمین و زمان را دوباره لگد کوب خویش ساختن ؟ درد های تاریخی مردم ما را که در منفذها و مجرا های قومی و طبقاتی این جامعه پنهان شده اند التیام خواهیم بخشید ؟
«چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن ؟ (۱) روشنفکر این روزگار باید شهادت دهد که چگونه برگستره ای پوسیده تحجر و طالبانیزم که انسان و انسانیت را به اسارت درآورده بودند ، سربازان مجهز به فرهنگ سرمایه داری غرب نازل گشتند و پوسیده ها را دوباره پوسانیدند ؛ فرهنگ و تمدن گذشته مانرا از مفهوم تهی کرد وفرهنگ جدید بازار آزاد سرمایه داری را بصورت مصنوعی در زمین شحم کرده شده و آماده برای هر انحطاط و شرک نوین غرس کردند و بدین سان خود را آرام ، آرام برسرنوشت انسان باشنده ای از جغرافیای بنام افغانستان مسلط ساخت . وبازهم چگونه دسته های از فرنگ رفته گان ووحوش خوشرنگ گوشتخوارو روشنفکر نما های این روزگار چنگالهای هولناک خویش را بر تن نحیف و ضعیف ملت فقیر ما فرو کردند و برسرنوشت آن مسلط گشتند ! . و چگونه پس از تشکیل اداره مؤقت در افغانستان آن آرامش مصنوعی و مقطعی قبل از طوفان به مانند صاعقه خاتمه یافت ،« بردنها و بردنها » آغاز شد و گروهی ازلاشخواران«شبه مدرن» و « فوق مدرن » با کَروات های مُد سال از گردنه های کوه ها پائین آمدند و به یاریی دیگر گوشتخواران و هم فکران و همنوعان شان رسیدند و در این میان آنچه که پیوسته تهدید میشود و آنچه که بسوی زوال و سقوط در حرکت است و اگر برود همه ما را با خود در اعماق نیستی فرو خواهد برد « نیروی هوشیاری واقعأ ملی !! » ما ست . در اینجاست که با ؤضوح میبینیم که نه در گذشته بلکه دربستر تاریخ معاصرو جغرافیای کنونی کشور افغانستان تمامی« همه کاره های هیچ کاره » در اوج بحران جاری با ارائیه کردن هرگونه طرح برای نجات افغانستان اگر هرقدر زور میزنند نه تأثیری بربحران و فاجعه میگذراند و نه خود به جائی میرسند . بزرگترین علت این حالت رکود آن است که اولأ اکثریتی از طرح ها و ایده های که بنام و بخاطر رفع بحران درجامعه حتی از سوی نامدارترین و قدیمی ترین تشکیلات فکری و سیاسی عرضه می شود فاقد معنویت عاقلانه و هوشیارانه ای اند که با شناخت بحران اندکترین ارتباطی ندارند . و از سوی دیگرمتون این برنامه ها نیز بدور از هویت ، فرهنگ و تمدن معاصر باشنده گان این سرزمین در سالونهای مجلل قصرهای از اشراف و قهوه خانه های کنار دریا با شیوه ای « نقل مطابق اصل است » چنان تنظیم و ترتیب یافته است که با نیاز های اصلی جامعه ما هیچگونه تعلق و ارتباطی ندارند .وباید گفت که به جز خوشبختی و سعادت انسان باشنده این جامعه و این عصر دارای تمامی لوازم تقسیم قدرت عادلانه ای از جنس « عدالت انو شیروانی(۲) » اند و اکنون زنجیر عدالت انوشیروان قرن که سالهای سال توده های محروم و ستمکش سرزمین افغانستان را درهم می فشرد دوباره بنام دموکراسی کاذب و بازار آزاد بدست «مهاجران آزاد وبی تعهد ی» برگشته از فرنگ که در شناسنامه های شان تاهنوز هم پسوند افغانی بودن مورد استفاده قرار میگیرد ، از زندان عقب مانده گی و بی عدالتی به سوی زندانی از بی هویتی و ذرق وبرق نظام سرمایه داری می برند . و می دانیم و میدانند که بسیاری ازاین جماعت روشنفکران مافیائی و تریاکی تا شیک ترین و قیمتی ترین لباس را نپوشند و کلیکسیون موتر های مدل سال و « دلخواه » شانرا ضمیمه شخصیت خویش نکنند نه میتوانند دو کلیمه سخن بگویند و درباره مزایای کاذب دموکراسی وارداتی و بازار آزاد که به بازار آزار مبدل شده است سخنرانی کنند .
البته در این جماعت مافیائی روشنفکران ساده دل و خوش باوری نیز میتوان یافت که از نقاط ضعف شان استفاده میکنند ودرمقام و جایگاه مناسب اپوزسیونی بابستری ازپیش هموار شده کمیسیون بازی و جلسه و شورا وکنفرانس میخوابانند تا سوز و گذری در میان افکار عامه بخشکد وبالاخیره تناب های مشروعیت کاذب را برای « دولت جمهوری اسلامی افغانستان !» دست وپا کنند .
البته این گروهی از روشنفکران ساده دل و خوش باور با اینکه نظام مافیائی حاکم بر سرنوشت افغانستان را در هزارها نقاب و پرده و خیمه شب بازی دیده اند و شناخته اند و با اینکه می بینند کارگردان اصلی این تیاتر و صحنه های رنگارنگ جز سرمایه داران بین المللی و کارتل ها و ترستها و انحصار گران غارتگر جهانی نیست بازهم اعتیاد بر ثروت و قدرت تیوریزه شده در جامعه سربسته افغانی مانع آن شده تا صدای حقیقت را بشنوند و ساقه های خونین از حلقه های زنجیراعتیاد را نظاره کنند که از خون جوانان رشید و مؤمن این مرزوبوم رنگ گرفته است . البته نه میدانند که کار اپوزسیون منتقد قیام شجاعانه و منطقی و علمی در برابر زوالی است که در تاریخ معاصر گریبانگیر جغرافیای بنام افغانستان شده است و برای این کار زبان و قلم و قدرت افشاگرانه ای لازم است که جراثیم خشونت اندیشه را جمع کرده باشد و ویرانه طلبان حاکم بر سرنوشت افغانستان را یکسره ویران کند وبه مثابه الگوی راستینی برای پیشرفت واقعی ، آزادی ، عدالت اجتماعی و دموکراسی هدفمندانه در حیات بشرقد عَلم کنند
ادامه دارد
(۱): مصرعی از ابیات مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری میزیستهاست.
(۲): میگویند انوشیروان پادشاه ساسانی با کشتن یکسویه مزدکی ها لقب انوشیروان عادل را گرفته بود و عدالت درظلم نیز نوعی عدالت ! دانسته میشود