محمد بشیر بغلانی

20012 /12/ 29

 

چشم اندازی به جغرافیای تاریخی افغانستان وأثرات اشغال گران درآن

دربارۀ اوضاع کشور با برخی دوستان گفتمان تلفونی داشتم، تقاضا صورت گرفت که برداشتها بهتراست نشرشود. فرمایش را پذیرفتم و نیزجوهر بعضی موارد گفتار قبلی را با بیان روشن تر یکجا با مطالب تازۀ دیگر دراین مقاله بنگارش میگرم ازخواندۀ عزیزانتظار دارم که کمبودها و لغزشهای آنرا معلمانه اصلاح نموده منت گزارند. ضمنأ بتوجه میرسانم که جغرافیای پیشین افغانستان (خراسان) درروزگارپیشین گذرگاه رفت وبرگشت تجارت به آسیای جنوبی، چین، ماوراءاانهر و آسیای صغیر بوده است. اما بیشترعبورگاه لشکرکشیها ی مهاجمین وکشورکشاها واقع شده وبداد وستدهای تجارتی وفرهنگی آسیب رسانده است. کنون پیشینه این سرزمین را از ابتدا تا حال فشرده بیان نموده و به آینده توجه مینمایم.

البته نیت اصلی بیان انگیزۀ حوادث گذشته خصوصأ ماجراهای خونین چند دهۀ اخیرمیباشد. باتوجه به تجارب ناگوار باید راه پایان دشواریها و رفتن بسوی آیندۀ بهتر ، ایجاد صلح، محیط سالم وصیانت نفس وتساوی حقوق انسان وطن پیداشود. این آرزو با ترک خودبینی گروهی، قوم بازی ، تفکیک سیاست ازمذهب ،میتواند سریع ومؤثر تکوین یابد. درغیر آن وجود احزاب متعدد چپ وراست باهم مقابل، مذاهب متفأوت وملیتهای گوناگون باهم ناسازگار و حضور خارجیها که همه بدنبال هوس ومیل خود روان هستند جنگ وجدل ادامه پیدا میکند. بخاطر رهیافت کار و آگاه شدن به حوادث پیشینۀ این سرزمین بتأریخ مراجعه میکنیم. توضیح می‌شود همان‌ گونه که تحولات کشورما به کشورهای منطقه تأ ثیرگذاراست، تحولات کشورهای منطقه هم بروطن ما تأثیر می گذارد.

بروایت تأریخ این سرزمین کهنسال وپهناور بوده اقوام گوناگون را درآغوش خود پرور یده است. چنانچه ابتدا دراراضی دامنه های هندوکش، فرارود (ماورأنهر) وفلات ایران باشنده گان کهن سغد، باختر، خوارزم ، فرغانه، باکتریا(بلخ) وجودداشته ودرآن زمان شهرهای پررونق داشته اند که مرکزآن بلخ بوده است که بخش اعظم افغانستان کنونی، فرارود ، سغد وفلات ایران را شامل می‌شده است.

ماخذ: اثر تحقیقی رقیه بهزاد بنام(قومهای کهن درآسیای مرکزی وفلات ایران ازص76تا80

ورود نژاد آریایی به فلات ایران درزمانهای 1500تا2000 سال قبل از میلاد صورت گرفته است. تحولی بیشتردرفلات ایران بوسیلۀ مهاجرتهای اقوام آریایی ازدشتهای آسیاست که درفلات سکونت گزیده آنرا بنام خود«آئیرین»یعنی سرزمین آری(آریانا»نامیدند وبا اقوام بومی مستحیل شدند.

مأخذ : دورنمایی ازفرهنگ ایرانی واثرجهانی آن اثردکتر ذبیح الله صفا ص 14

تأریخ ازسلسله شاهان کیانی وهخامنشی که مرکزاصلی آن بلخ بوده ونخستین آئین یکتا پرستی زرتشت درآن رایج شده وبعدها دراین سرزمین ازهجوم سکندر وفتوحات او سخن زیاد دارد و با گذشت زمان ازامپراتوری باشکوه ساسانی که با هجوم صحرا نوردان عرب سقوط کرد وهستی مردم بغارت برده شده روایت میکند. درپی آن ازبو جود آمدن کشوری بنام خراسان که درجغرافیای پهناور آن اعراب مستبدانه فرمان روایی میکردند حکایتهای تلخ دارد واز ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین، استاد سیس وبسیاری مبارزین دیگر که قیامها وخیزشهای آزاد یخواهانه برضد اعراب برپا کرده جام شهادت نوشیده اند یادآوری نموده است. سرانجام از نقش سلسلۀ طاهریها، صفاریها وسامانیها پی یکدیگربدوران آمده اند و به سیطرۀ اعراب پایان دادند توضیحات داده است ونیز ازخونین ترین هجوم چنگیزمغول ویرانی بلخ بعدها باردوم با هجوم تیمورلنگ که بلخ ویران شده وازسرگذشت غم انگیز مردم آن گواهی میدهد.

ماخذ: 1 افعانستان درمسیرتاریخ ج اول مؤلف میرغلامحمدغبارصفحات 9 ، 76 78، 79، 86، 88، 89، ص 97 تاص103 ص209 تا210 ،250 تاص280

2 افغانستان درپنج قرن اخیرازص17تاص26 مؤلف میرمحمد صدیق فرهنگ

3 تاریخ ده هزارساله ایران جلد اول مؤلف عبداعظیم رضایی ازص40 تا 148 ازمهاجرت اقوام آریایی،ازتحولات مراحل مختلف تاریخی،ازتسلسل شاهان،ترویج آئین زرتشت دربلخ که پایتخت سلسله شاهان پیشین بوده،واخیرأ در617 هجوم چنگیز در771 هجوم تیمور درآن.

میرغلام محمدغبار مؤلف کتاب جغرافیای تأریخی افغانستان ازص اول تاص22 ازقول تأریخ نگاران قرن سوم قبل ازمیلاد و مؤریخین بعدی نام این سرزمین را «آریانا» حدود و نام ولایا تهای آن را چنین بیان کرده است. باختر (بلخ، تخارستان، مرو) آریا (هرات) خوارزمیش (خوارزم) اپارتیا (ولایت توس ونیشاپور) کاراما نیا (کرمان) سکاستین ویا ویادرانگیانا(سیستان) اراکوسیا (قندهار)گدورسیا(بلوچستان) پاکتیا(ولایت خوست تاسند)گندهارا (ولایت پشاورتاکابل) پارومیس (غوروهزاره جات) گفته ونیز افزوده است که آریانا زیرتسط اجانب شکل تجزیه بخود گرفت. بعد از تهاجم اعراب وسقوط دولت ساسانی به خراسان (مشرق زمین) مسما گردیده و مرزهای خراسان را در روز کار بعدی متحول بیان کرده است امرای طاهری، صفاری، سا مانی، غزنویها،غوریها، تیموریهای هرات و بعضأ سلاطین ابدالی را بنام پادشاهان مشرق یعنی خراسان یاد کرده وازولایات مشهور و شهرهای عمده آن نام برده است.

اکادمیسن داکترعبدالاحمد جاوید مؤلف کتاب اوستا، دربخش اول آن تحت عنوان«آریانا»در 50 صفحه به تفصیل وبرپایۀ منابع معتبرتاریخی ادوار پیشین، قدیمی ترین نام کشورراتاقرن4 میلادی آریانا گفته ومی افزاید که در دورۀ ساسانی این نام به ایران شهرو بعدأ به ایران مسما شد ومرزهای آن توسعه یافت وقسمت شرقی آنرا فلات میگفتند. همین مؤلف دربخش دوم آن از ص 57 تاص 104 اوستا، دربارۀ کشوری بنام خراسان ازابتدای ظهوراسلام یاد کرده و دراثر وقوع حوادث زمانه ها و ازدیگرگونی مرزهای آن سخن گفته است.

دربخش سوم اوستا ازسابقۀ واژۀ افغان، اوغان وجغرافیای وجود قدیم این قوم دردامنۀ کوهای سلیمان ازقول یک تعداد مؤریخین، جغرافیا نگاران توضیحات روشن داده است. بنابرآن گفته می‌شود که کشور افغانستان امروز یکی ازپارچه های قلمرو آریانای کهن وخراسان بوده همه مردمان باشندۀ آن وارث اصلی تمدن، بلخ بامی، تخارستان علیا وسفلا، سغد، ختلان، زرافشان سمرقند،بخارا،مرو،نیشاپور،گوزگانان،هرات باستان،سیستان وکابلستان میباشد. دردوران سیطرۀ استعمارکهن توسط مونت استوارالفنستون نمایندۀ با اقتدار انگلیس ومؤلف کتاب افغانان جای فرهنگ ونژاد(گزارش سلطنت کابل) ازص105تاص158آن کشوربنام افغانستان مسما ورایج گردیده وبرهویت سایرملیتها واقوام این سرزمین سرپوش گذاشته اند. حال یک دلیل ناسازگا ری ملیتها، محروم ساختن ازهویت درسرزمین مشترک میباشد. کنون وجود تفکر بازگشت به هویت قدیمی که هویت ملیتهای دیگراز سایه بیرون شود و فراموش نگردد مطرح است.

درقرن18 استعمارگران روسِیۀ تزاری وانگلیسها برسراشغال سرزمینهای آسیای میانه و آسیای جنوبی دررقابت قرارداشتند. درهمین دوران یک قسمت اراضی متصرفات امپراتوری عثمانی را روسهای تزار وانگلیسها نیم قارۀهند را آشغال نمودند. انگلیسها تلاش کرد دربرابر رقیب خود ازاندیشۀ پان اسلامیستی و پان ترکیستی استفادۀ ابزاری نماید. درهمین برهۀ تاریخی در ترکیه افکار تجدد خواهی وپان ترکیستی بمیان آمد وزبان فارسی را کنار زد. انگلیسهای میخواست ازاین وضع بگونۀ نژادگرایانه علیۀ روسیۀ تزاری با ایجاد کمربند ازدریای سیا تا قفقاز، آسیای میانه وسین کیانگ چین استفاه کند، تانیم قارۀ هند مستعمراتش از دست درازی روسیه مصؤن باشد ولی روسیه توانست آشغال اراضی قفقازو آسیای میانه را بسرعت انجام دهد وکنار زدن زبان فارسی را درهمسوی طرح انگلیس در سرز مینهای یادشده به اجرا گذاشت. انگلیسها در هند، مستعمرۀ خود، زبان فارسی را از رسمیت خارج ساخت. در همین دورۀ تأریخی جنبش ترکان جوان بنام (حزب اتحاد وترقی) درامپراتوری عثمانی بوجود آمد، درسال 1909 همین حزب، عبدالحمید دوم را ازخلافت کنار زد و درسال1913گروهی حزبی ( انورپاشا، طلعت پاشا وجمال پاشا) کودتا کرد و رقبای حزبی خودرا به حاشیه راند وبعد از آن پان ترکیسم بصورت آشکار بعنوان اید ئولوژی رسمی حکومت ترکان جوان معرفی شد.

مأخذ: رسالۀ تحقیقی(نگاهی کوتا برتاریخچۀ پان ترکیسم اثرعبدالله مرادعلی بیگی) بخش نخست ازص اول تا پنج .

سرانجام میان استعمارگران سازش صورت گرفت و ازرود جیحون تا خط دیورند میان مستعمراتشان منطقۀ «حایل» تعین گردید که به افغانستان نام گزاری شد وسیاست خارجی آنرا تا آگست1919 انگلیسها کنترول میکرد. بعدازانقلاب 1917 مستعمرات روسیه بدون رعایت جغرافیای تأریخی ، صرفأ بروی ملاحظات سیاسی وپیاده سازی سیاست شوروی ازبالا بدون مراعات سابقۀ تأریخی به جمهوریهای جداگانه بنام اقوام گوناگون تقسیم و سجل شده است که خود ارادیت نداشتند. بدین ترتیب جغرافیای تأریخی خراسان ، زبان فارسی وفرهنگ اسلامی بیشتر از ده قرن اقوام متعدد باشنده را باهم متحد ودرهمسوی نگاه داشته بود، بزور پارچه و تابع ساختند. حضورمذهب وسایراندیشه های سیاسی، نابرابریهای ملی، زبانی وفرهنگی که دردوران شوروی حل نا شده خاموش وخفته بود کنون بیداروفعال شده است.

جغرافیای افغانستان درمرکز آسیا واقع شده است، اهمیت جیوپلیتیک دارد وگزرگاه رفت و برگشت مساعد به آسیای شرقی، آسیای وسطی، آسیای جنوبی و خاورمیانه میباشد. درگذشته ها مهاجمین وکشورکشاها ازاین موقیعت استفاده کرده بوطن آسیب رسانده اند. باشنده گان آن با مردمان کشورهای همسایه مشترکات نژادی، فرهنگی وتأریخی دارند. جغرافیای هم زیستی پهناور شان را مهاجمین فاتح واستعمارگران کهن ازچهار طرف بزور پارچه ومردما نش را از هم جدا نموده است ونیز فشارهای مهاجمین غالب واسکانهای تازه آنها، سبب مهاجرتهای اجباری مردم مغلوب گردیده ترکیب قومی آن دیگر گون ومشکل سازشده است.

به بیان دیگراین سرزمین تمدن قدیم وشکوهمند دارد، درآن اقوام وملیتهای گوناگون باویژه گیهای جداگانه زنده گی میکنند. اندکی بیشترازدونیم قرن قبایل ساکن دامنۀ کوه‌های سلیمان و کنا ره های رود سند وارد تأریخ گردیده درآن با ایجاد رژیمهای شاهی مطلقه استبدادی وتبعیض فرمان روائی کرده‌اند واخیرأ استعمارگران مرزهای آنرا خط کشی وبا «تغیرنام» درآن شاهان مستبد قبیلوی را یکی پی دیگربرسرقدرت آورده حفاظت کرده اند. تضادها ونابرابریهای سیاسی کنونی جامعه منبعیث ازگذشتۀ حاکمیت های استبدادی قبیله سالاران کم سواد وبیسواد ود خالت بیگانگان تاحال میباشد.

درسال 1344خورشیدی تحت تأثیرتحولات جهان ومنطقه سلطنت مطلقه به شاهی مشروطه چهره بدل کرد و براساس قانون اساسی آزادی وفعا لیت احزاب سیاسی را پذیرفت ودر این قانون شاه غیرمسئول وواجب لااحترام ومحور قدرت پیشبینی شده بود و این فرایند سبب ظهور فعال احزاب چپ مخالف یکدیگرگردید که کعبۀ مراد شان (چین وشوروی) بود. همزمان احزاب راست دررقابت با احزاب چپ بوجود آمد که منبع تمویل،تسلیح تغذیه وقبلۀ اجرای نیازها یشان آمریکاومتحدینش بود که ازطریق پاکستان برآورده میشد وهمۀ احزاب چپ وراست از یک سو دست ابزار رقابت دوران «جنگ سرد»بودند وازسوی دیگر با هنگامه وتظاهرات گستردۀ خیابانی وخروشهای طنین اندازازهرطرف دموکراسی ظاهرفریب سلطنت را پررنگ نمایش میدادند.

سردارمحمد داود خان که اعضای خانوادۀ سلطنتی وصدراعظم بود. قانون اساسی دورۀ دموکراسی شاه اعضای خانوادۀ سلطنتی رادر مقامات بالای دولت به اجرای وظیفه وکاراجازه نمی داد. سردار خودبین ازاین وضع برآشفت وده سال بعد با کودتا ای که درپشت پرده مورد حمایت شوروی بود سقوط سلطنت ونظام جمهوری را اعلام کرد و«دموکراسی شاه را قلابی» خواند ودرپرو گرام «خطاب بمردم»وعدهای فراوان فریبنده بمردم داد، برخی گروهای وابسته به ترند شوروی را بدنبال خود کشاند، درعمل به شیوۀ استبداد خشن سردارمحمدهاشم خان عمش مخالفین رابا شکنجه وآزارمی کشت ویادرازمدت درشرایط غیرانسانی درزندان نگاه میداشت و گروهای تند روی مذهبی اینجا وانجا با حمایت پاکستان قیام وشورش برپا کردند وسرکوب شدند ورهبران شان به پاکستان کریختند. خلاصه این رژیم سرآغاز فجایع بود و میانه اش با شوروی نا خوب شد و تمایل تازه پیدا کرد. درمقابل واکنش شوروی ،هردوجناح حزب دموکراتیک خلق افغانستان را بخاطرتصاحب قدرت متحد ساخت وباکودتای خونین هفت ثور رژیم سرنگون شد.

حفیظ اله امین کود تای هفت ثوررابزعم خود «انقلاب برگشت ناپذیر» اعلام کرد وبا عمل کردهای وحشیانه افراد جامعه را بدون ارتکاب عمل مجرمانه صرفأ بخاطر داشتن عقیده نابود   کرد وسیلاب خون جاری وچندین هزارانسان دیگر را  زندانی کرد که اکثرأ انتظارمرگ رامی کشیدند با چنین رفتاروکردارتوام با یاران و همکاران نزدیکش خیزشهای گستردۀ مردمی وبرخی گرد انهای نظامی را دربرابرخود برانگیخت.

درشش جدی 1358 ارتش شوروی کشور را اشغال کرد، امین ونزدیکانش کشته شد و حلقات میانه رو هردو شاخۀ حزب رابقدرت رساند ورژیم بنام «مرحلۀ نوین انقلاب ملی ودموکراتیک» اعلام شد. تمام زندا نیان سیاسی را رها کرد وبمردم بارأ فت ود لجوی وعدۀ تامین مصئونیت، امنیت وعدالت داد. دراین برهۀ تاریخی کشورهای مخالف اتحاد شوروی دوران «جنگ سرد» مهاجرین افغانستان وگروهای تندرومذهبی که درزمان داود وامین درایران وپاکستان پناه برده بودند بحیث ابزاردر ایجاد شورشها مورد استفاده قراردادند؛ از آنها برضد شوروی اعلام «جهاد» صورت گرفت. جنگ ماهیت مذهبی پیدا کرد وباشدت افزایش یافت. درپی آن حزب وشورای انقلابی اصول اساسی را تصویب ونافذ اعلام کرد که درمادۀ چارآن چنین حکم شده بود.

«حزب دموکراتیک خلق افغانستان، حزب طبقۀکارگروتمام زحمت کشان کشور،نیروی رهبری کننده وسوق دهندۀ جامعه ودولت بوده بیانگراراده ومنافع کارگران، دهقانان، روشنفکرا ن، تمام زحمت کشان ونیروهای ملی ودموکراتیک ومدافع ثابت قدم واقعی تمام خلق های ساکن وطن واحد افغانستان می باشد.

حزب دمو کراتیک خلق افغانستان به اساس اراده خلق افغانستان اصول انقلاب ملی و دموکراتیک را درسیاست داخلی وخارجی خویش ملاک عمل قرارداده، تعمیل تدریجی اهداف و وظایف انقلاب ثور را تعین نموده مبارزه تمام خلق افغانستان را درایجاد جامعۀ نوین عادلانه و فارغ ازاستثمارفرد ازفرد رهبری می کند.» این بیان زیبا انحصار قدرت رژیم تک حزبی را انعکاس میداد.

چنین قانون درجامعۀ عقب افتادۀ قبیلوی، نیمه فیودالی و وجود اقوام وملیتهای گوناگون با ویژه گیهای جداگا نه ومذاهب گوناگون همه باهم ناسازگار و نبود طبقۀ کارگر زمینۀ پیاده‌ سازی نداشت وهمزمان با حضور لشکرسرخ شوروی تفکر«کمونیستی» پنداشته شد وغوغای «ادای فریضۀ جهاد.» درکشور وجهان  اسلام  طنین انداز وخشم بر انگیزشد؛ آشوبها را بسرعت وشدت افزایش داد. امریکا با متحدینش بشمول چین ازگروههای راست و ازمهاجرین بنام مجاهدین وسایر تند روهای جهان اسلام ازهنگامۀ «ادا ی فریضۀ جهاد» استفاده ابزاری کرد که بعد ازده سال جنگ وخون ریزی به عقب نشنی لشکرسرخ و ترک میدان نبرد منجرشد و رژیم جانب دارش ادامه نیافت ومجاهدین قدرت را تسلیم گرفت. اسلام سیاسی بد وران آمد در میان گروه های مجاهدین«جهاد»برسرتقسیم قدرت با بدرفتاری، خونین و ویرانگر دوام یافت ومردم مأ یوس ومجبوربه مهاجرت شدند. چگونگی انگیزۀ جهاد واندازۀ کمک های مالی،تسلیحاتی که بمجاهدین صورت گرفته است در«کتاب تلک خرس» اثرد گروال یوسف کارمند با صلاحیت استخبارات پاکستان و قومندان سوق وادارۀ جنگ افغانستان بیان شده است.مراجعه فرمایند.

رژیم مجاهدین توسط طالبان والقاعده وبا مساعدت فعال وهمه جانبۀ اردوی پاکستان از رأس قدرت رانده شد. رژیم قرون وسطی طالبان بسیارمستبد ،خشن وتاریک بود. چند سالی در بخش بیشتر کشوربا استبداد سیاه وبدرفتاری ادامه یافت. آمریکا درپی حادثۀ و حشتناک یازده سپتمبر2001 درآغازحادثه را« رویاروی با جنگ صلبی عنوان کرد، بعدأ تروریزم القاعده و تعقب انرا اعلام نمود »وسرنگونی رژیم طالبان را با جلب همکاری فعال مجاهدین رانده شده ازقدرت وبا صرف دالر هنگفت بسرعت انجام داد وافغانستان را اشغال کرد وپیمان«ناتو»را که نیروی نظامی بازدارندۀ پیشروی درمقابل شوروی ایجاد شده بود و بعد ازفرو پاشی شوروی باعین برنامه ضرورت وجود و دخالت آن انگیزۀ منطقی نداشت، بدنبال خود کشاند وبصورت انتصابی ازگرایشهای رادیکال وغیررادیکال مذهبی در«بن» آلمان کنفرانس برگزار کرد که مشروعیت نداشت ودرآن روشنفکران سکولارعمدأ دعوت نشد ونیزحضورنمایندۀ سازمان ملل درآن نمادین بود؛ کرزی وتیم همکارفاسدش را با ترفندهای گوناگون بمردم کشورتحمیل کرد. حضورنظامی آمریکا ومتحدانش دوام بازی جنگ سرد با رنگ تازه برای پیشروی درآسیای میانه وقفقازسرزمین سرشارازمنابع طبعی میباشد. افزون برآن درپی بسترسازی بحران درمرزهای چین، روسیه، ایران بوده برای بی ثبات ساختن کشورهای منطقه زمینه سازی پنداشته شده است.

امریکا در دوران جنگ سرد، ازمذهب واعلام جهاد علیۀ شوروی وازپاکستان بحیث پایگاه وقرارگاه سوق وادارۀ جنگ ومرکزاکملات استفاده ابزاری کرد. درهمین برهۀ تاریخی القاعده، طالبان وسایر تندروهای جنگجو به پاکستان آورده شد ویکجا بامجاهدین آموزش وپرورش نظامی دیدند و ازآنها بهرۀ د لخواه درمغلوب ساختن حریف گرفته است. مجاهدین دردوران قدرت در مدیرت ناتوانی وکوتاه نظری زیاد نشان دادند ودرمیان خود بجهاد، خونریزی ویرانی ادامه داده درکشورجزایرمستقل قدرت ایجاد کردند. درپی آن طالبان بیابان گردوخشونت پروربدوران آوده شدکه به القاعده قرارگاه فرمان دهی مطمئن پیدا شود به کشورهای منطقه وسیلۀ فشار وبا ایران درستیزۀ مذهبی باحمایت مالی کشورسعودی باشد.

امریکا بعد از فروپاشی شوروی به ایجاد خاورمیانۀ بزرگ وامپرا طوری جهانی هوس پیدا کرد والقاعده بدوام حضورنظامی آمریکا درعربستان سعودی مخالفت ابرازکرد و از ضرورت اتحاد گستردۀ مسلمین که ازآن ایجاد خلافت اسلامی برداشت میشد سخن گفت، میان شان اختلاف پیدا شد و چندی بعد ارتکاب حوادث نایروبی وتا نزانیا به القاعده نسبت داد شد وهمچنان حادثۀ سپتامبر2001 بهانۀ تعقب اسامه وآشغال افغانستان گردید وبنام « تروریست» رژیم طالبان و القاعده که هم مشربش بود وهست سرکوب ورانده شد وکرزی را بر اریکۀ سلطنت نشاند. ازآن زمان تاحال بیشتراز ده سال خونبار و پرفاجعه گذشته است ودولت دست نشانده پایه ملی ومشروعیت پیدا نکرد. کنون ازناچاری درپشت پرده با طالبان والقاعده درحال معامله وسازش تازه و شریک ساختن آنها درقدرت است. اما طالبان برخلاف احکام مجوزات جهاد که درچندین سورۀ قرآن صراحت دارد، نخواهد بتوانند ازمعتقیدات خود انصراف نموده با دولت دست نشاندۀ کرزی که سبب راند نشان ازرأس قدرت شده است به سازش تن بدهند. بنا بر این تلاشها بمعنی آب درهاون کوبیدن است.

پاکستان دردهه50 قرن 20 میلادی توسط استعمارکهن ازپیکرکشورهند جدا ساخته شده است وجامعۀ پرازتضاد است. درآن نابرابریهای قومی، مذهبی و سیاسی شبیه افغانستان وجود دارد. ناراضیان وبنیاد گراهای آن،یکجا با القاعده وطالبان افغان تعلیمات نظامی وعملکرد های ترور ریستی وانتحاری آموخته درافغانستان اجرا کرده اند. تأثیراین ماجراهات ضادهای داخلی پاکستان را تشدید کرده است وقوع حوادث مشابه درآن روزافزون ودوامدار بسود بنیادگرایی بنظرمیرسد.

کنون جنگ درسوریه برای کنار زدن رژیم اسد با همسوی عمل القاعده، اخوان المسلیمن وهابی یاسلفی ارتجاع عرب برهبری عربستان سعودی وقطرو اسلام سکولار ترکیه وحامیان بین المللی این کشورها درخاور میانه در رقابت باشیعۀ فقاهتی ایران در جریان است و فرایند بعدی آن همسان افغانستان و پاکستان خونین وبحران زا خواهد بود.

آمریکا برای حضورگسترده درقفقازوآسیای میانه میخواهد از تمایلات گذشته وحال پان ترکیستی ازترکیه استفادۀ ابزاری کند. اما کشورترکیه که عضؤناتوهست، درداخل با اختلا فات سیاسی، نژادی، فرقۀ وخصو صأ اوجگیری جنبش بیست پنج ملیون کرد ومبارزین «پ ک ک» که خود مختاری وحقوق برابرانسانی میخواهند، بمشکل دچاراست. افزون برآن ترکیه با رژیم سکولارش با اینکه درهمسوی باسلفیها وعربستان سعودی منطقه قراردارد ودر جوار مرزهایش شیعه های ایران،عراق سکونت دارند میانه ای نا خوب دارد و نیزنقش فعالش درتشدید بحران خونین سوریه، همآهنگ با آمریکا وتندروهای اسلامی نگرانی بارآورده ورژیم اسد با حمایت ارتش کشورش، کمک ایران وسه مراتب وتو قطعنا مۀ ملل متحد توسط روسیه، چین کماکان برسرقدرت با قیماند. سرانجام دوام بحران رژیم اسد را نا توان ساخته بسوی زوال میراند ولی اثراتش بکشورهای همجوارنا خوش آیند خواهد بود.

آمریکا بخاطر کاهش نفوذ روسیه وحضورگستردۀ خود درآسیای مرکزی، قفقاذ ونزدیکی به مرزهای چین وروسیه با تحریک بیشتر اندیشۀ پان ترکیستی بمثابۀ ابزاردرعقب ترکیه مساعی جدی دارد سایۀ این اندیشه دراراضیهای یاد شده وما ورای مرزهای آنها با شتاب در حرکت دیده میشود که درآینده حوادث وواکنشهای راسبب خواهد شد.

 امریکا بد بینی طالبان افغان وپاکستان خصوصأ القاعده وهمه تند روها ی جهان اسلام رابر برضد خود، برانگیخته است و نیز باکشورهای چین، پاکستان وایران که در دوران جنگ سرد برضد شوروی همسوی عمل داشتند کنون بشمول روسیۀ ازهم بسیارفاصله دارند. دوام 11 سال جنگ منظم فرسایشی درمقابل جنگهای پراکندۀ چریکی و بویژه عمل‌ کردهای انتحاری دامنه دارمذهبی مهارناشونده امریکا را ناچار ونامؤفق نشان میدهد. اکثرمردمان آمریکا ومتحدین ناتو آن از دوام چنین جنگ باهزینۀ زیاد وتلفات انسانی ناراض میباشند. کاهش نیروی جنگی آمریکا وتأسیس پایگاه های نظامی دائمی بهدف تغیردرشیوۀ جنگ منظم باجنگ پارتیزانی میباشد. یعنی درهرجاکه حرکت طالب ویا القاعده قا بل فهم باشد؛ باید با شتاب ازچند جهت ازپادگانها خارج شده اززمین وفضا با آتش قوی هدف را بکوبند وبسرعت به قراگاه ها خود برگردند. این شیوه کارازماهیت آشغال نمی کاهد واعتراضها دربرابرش کماکان دوام پیدا میکند وکشورهای چین، روسیه،هند که زیاد جمعیت مسلمان دارند، درهمسایگی شان دوام وضع را زیان ساز می شمارند بشمول ایران وپاکستان بی تفاوت نمی مانند. اگر عقب نشنی کامل صورت گیرد پایان آشغال است؛ اما پایان جنگ وبحران نیست.

آمریکاعلاقمند است سند استراتیژیک ایجاد «پایگاه نظامی» راکه درآیندۀ نزدیک با کرزی به امضا برساند، درنظردارد درآن «مصؤنیت قضائی»سربازانش رادرافغانستان تسجیل نماید. امضای چنین سند بیشترثابت می سازد که درافغانستان دولت وقلمروقانونی مستقل وجود ندارد. اگردولت مستقل وحاکمیت قانون وجود داشته باشد وبرخلاف قانون عمل واقع شود،تعقب عدلی متهم درقلمروانفاذ قانونیکه ارتکاب عمل مجرمانه درآن صورت گرفته است امرحتمی میباشد. مجازات مجرم مطابق قانون وزیان ایکه باعمل خودبجامعه رسانده است جبران شده میتواند. در غیرآن هرگونه تعبیردیگر،فراردادن مجرم ازچنگ قانون وعدالت ازمحل ارتکاب جرم است.

انتخابات آیندۀ افغانستان سازشهای مجدد را سبب خواهدشد. اگرهمه آماده گیها وا ستخدام کاندیدای تازۀ باتیم کاری فعال بطرزیکه درکنفراس «بن» زعیم سازی ودرپی آن با انتخابات تقلبی دولت ایجاد وقانون اساسی غیرشفاف نافذ ساخته شد ویا بگونۀ آشغال عراق وتغیر درآن  ویا(بهارعربی) وشرکت رادیکاهای جنگجو باشد، طوفان زا نا پسند، خونریز ویرا نگر بوده بسود  حاکمیت سیاسی مذهب بشیوۀ قرون وسطی جریان خواهد یافت ونگرانی چنین است که مبادا این ترفندها وبحران آفرینیها به انقطاب تازۀجهانی ویا بجنگ گستردۀ تمد نها منجرگردد و بعوض «ویتنام بریژنسکی که به شوروی داده بود» سبب ایجاد ویتنامهای دیگر دربرابر آمریکا شود.

در11سال گذشته حضورکشورهای غربی وعملکردها نشان داد که برای ایجاد جامعۀ دموکراتیک ونظام مشروع اراده نداشته اند. چنانچه کرزی بی کفایت و قبیله گرا را از طریق کنفرانس نامشروع بن وبعد ازآن دومراتب درانتخابات ریاست جمهوری که همه با تقلب همراه بوده بقدرت رسانده  و تاحال آنرا حفظ کرده اند.درحالیکه رعایت واحترام به رأی آزاد مرد م در انتخاب زعامت وطرح قانون اساسی ای که در معرض همه‌ پرسی مردم قرارگرفته باشد وقوۀ مقننۀ منتخب وتضمین بیطرفی ، استقلال و اجراأت حقوقی قویۀ قضاییه در قانون ازالزامات دمکراسی میباشد ازجانب حامیان رژیم که خودرا داعیه داران دموکراسی و حقوق بشر میدانند کاملأ مراعات نشده است وطرح قانون اساسی که درخارج ریخته شده بود وبیشترحامیا ن رژیم درآن اشراف داشتند باطرز کارسلطنتهای مطلقۀ قبیلوی لویه جرگۀ انتصابی سنتی (اضطراری) باجعل و ترفند به تصویب رسید است که نمیتوان آنرا «وثیقۀ ملی» یا پیمان ملی پذیرفت. پس مردم حق دارند با چنین دولت وقانون که واجد جهات وصفات مشروعیت حقوقی و دموکراتیک نیست؛ پایبند نباشند. فرامین،امضأ قراردادهاومعاهدات رئیس جمهوربنماینده گی مرد م افغانستان هیچ اعتبار حقوقی و اجرایی ندارد. اگر نظام مشروع درآینده بوجود آید ومعا هدات راخلاف منافع ملی ویا آلوده درفساد تشخیص دهد میتواند حقوقأ همه را باطل وملغا اعلام نماید.

مردم ازدولت موجود راضی نیست وافزون برآن با گروهای سیاسی چپ وراست درتقابل قراردارد وبی ثباتی درآن روزافزون است. کرزی کم سواد بیکفایت وقبیله گرا و«نماد» اشغال شناخته شده است، طوطی وارسخن میگوید باهمه تیم همکارش قانون شکن آلوده درفساد شهرت دارند. این همه معایب حامیان بین‌ المللی رژیم را نیز کمرنگ ساخته است وعدۀ کمک‌ ملییارها دالرجامعۀ جهانی مشروط بحکومتداری خوب که دولت توانایی اجرای آنرا ندارد،عملی نیست.

به توضیح دیگردرکشورکثیرالملیت وپر از تضاد وحضوربیشتراز100حزب وگروه سیاسی برنامه دار که از گرایشهای قومی، اختلافات زبانی، مذهبی، سمتی وازدوام جنگهای درازمدت تنظمی  وابستگیهای انقطاب جهانی دوران جنگ سرد متأثرهستند ودر توضیح وتفسیر اوضاع کشور سخن میرانند. باتأسف توانا و راغب نیستند که دربارۀ تغیروضیعت وطن وسرنویشت انسان آن وپایان جنگ دریک صف پروگرام سازنده ارائه نمایند. قوای نظامی بیگانه بابسیاری گروها ی راجسترشده پشت پرده سرگوشیها دارد و با جلب نظرآنها به کاندیدای مورد باور خود درتلاش است وبازی را با روشها و ترفندهای تازه ادامه خواهند داد و«برادران ناراض کرزی» نیزبی‌ تفاوت نخواهند ماند ودست اندازیهای پاکستان وایران رادرشماربگریم وعدۀ انتخابات شفاف، رژیم مشروع ،ثبات سیاسی، مصئونیت وامنیت خواب خیال بیش نخواهد بود.

-- دربارۀ معاهدۀ د یورند: این خط ، خطهای همزاد و همزمانی همراه درشمال شرق، شمال وشمال غرب کشوردارد که یکجا امضا شده است. ادعای پرغوغا تنها درمورد، دیورند مطرح گردیده ودرسایرموارد سکوت شده است.لازم است که این مسأله را اندک بازکنیم .

 بنابروایت مؤریخین درسال 1893میلادی عبدالرحمن خان مستبدترین پادشاه دست نشاندۀ  استعمارمعاهده رابااربان هندمستعمرۀ آنزمان که کشوری بنام پاکستان درجغرافیای جهان وجود نداشت امضا نموده ونیز اخلافش امیرحبیب اله خان وامیرامان اله خان هرکدام در دوران زمام داری خود انراتأ ییدکرده اند.درحقیقت خط د یورند،درجنوب بکشورهند مستعمرۀ انگلیسها داده شده ودرشمالشرق وشمال ماورای آمودریا بشمول مرو، پنجده ازپیکرکشوجدا وجزمستعمررات روسها ی  تزارشناخته شد است و یک  قسمت زمین سیستان را به ایران و اگذار شده اند. بدین ترتیب  استعمارگران تمام سرحدات افغانستان امروزرا خط کشی اقوام وملیتهای باشندۀ آنرا درچارطرف پارچه ساخته واراضی آن رامیان خودمنطقۀ «حایل»پذیرفته بودند وسیاست خارجی آن را انگلیسها کنترول میکرد.درسال 1919 انگلیسها  استقلال افغانستان را برسمیت شناخت. بعدها هندوستان به استقلال رسید در 1947  ازتجزیه هند،  پاکستان کشور مستقل شناخته شد، اقوام بلوچ وپشتون ماورای دیورند،درقلمروپاکستان باقی ماندندوتا حال هیچ وقت تمایل وادعای جدایی طلبی ویا الحاق به افغانستان رانشان نداده اند.دراین رابطه لازم میدانم که باردیگرسخن   مثنوی مولانای بلخ را تکرارنمایم.( خانۀ داماد پرآشوب وشر// قوم دختر رانبود ست این خبر)                          

          درد وران جنگ سرد اهداف اتحاد شوروی وقت  پیشروی به بحرهند  برای محاصرۀ  چین وعقب راندن امریکا از آبهای گرم بود واراضی افغانستان گذرگاه اصلی بسوی هدف تعین شده بود. دراین راستا تمایل الحاق طلبی دولت شوؤنیست ونژاد  پرست افغانستان  مورد توجه واقع شد وبیشترترغیب گردیدوبمثابۀ ابزارمورد استفاده قرارگرفت وبا تسلیحات پیشرفتۀ  زمان تقویه گردید.دولت ومحا فل حاکمۀ افغانستان که شوروی راپشتوانۀ خومی پنداشت،بسیارباشتاب  درنبودجنبش آزادیخواهی ادعای الحاق طلبی(داپشتونستان زمونژ)رارسمأاعلام وباسفربری نظا می ازکابل تامرزتورخم که تهدید مستقیم پاکستان بود مانوراجراکردوروشنفکران د نبا له روهم بابرگزاری تظاهرات وراه پیمایی  بادولت همصدا شدند، اضافه برآن  هرسال روز9  سنبله را رخصتی جشن شادیانه وپرغوغای( الحاق طلبی پشتونستان )  برپا میکردند وخصومت پاکستان  رابیشترازپیش برمی انگیختند.   

     ایالات متحده آمریکا درعقب حرکت پشتونستان خواهی افغانستان،اتحاد شوروی رقیبش را  میدید،فورأدست بکارشد،دولت واردوی پاکستان راکه درخط مقدم بود ازلحاظ مالی   وتسلیحات   نظامی اکمالات وتقویه کردکه دربرابراردوی افغانستان وحامی آن اتحاد شوروی توانایی مقابله راداشته باشدومانع پیشروی گردد.چنا نچه دردوران لشکرکشی شوروی پاکستان   برپایۀ خصو مت یادشده باحمایت از«جهاد» مرکزسوق و ادارۀ جنگ  افغانستان  قرارگرفت و ازاین موقف صاحب سود فراوان وجنگ افزار«اتومی» شد اخیرأ توسط  دست پرورده های خود افغانستان راخون آلود ویران مردم را آواره ساخت هنوزهم عملکردهای خصمانه اش ادامه دارد.  

    خاطرنشان میگردد که درنبودجنبش آزاد یخواهی ملی،ادعای الحاق خواهی ماورای دیورند ونادیده گرفتن مساوی سایرمرزهای همزادوهمسان که ملیتهای باشنده رادرشرق،شمال و غرب کشور(قرغزها،تاجکها،ازبکها،ترکمنهاوسایرفارسی زبانهاراازپیکرشان جداساخته است.) نژاد گرایی وشوؤنیستی میباشد.اشتباه نشوداگرجنبش آزاد یبخش ملی بقایای استعمارخواه درماورای  دیورند ویا درهرقسمت  منطقه و جهان  بوجود آید حمایت ازآن عمل  انسا نیست. در غیر  آن اندیشۀ الحاق طلبی یکطرفه نژاد گرای بزیان سایرملیتها واقوام باشنده میباشد ونیزدوباره سازی  مرزهای پیشین عملی نیست تلاش دراین باره محدود به افغانستان نمی ماند،کشورهای همجوارآسیای میانه، ایران، پاکستان، چین و قسمتهای جنوب روسیه درمجموع  کشورهای خاور میانه بخصوص عراق، ترکیه،  سوریه که مرزها ی شان غیر  طبعیست و ترکیب  قومی ،مذهبی نا متجانس سازش ناپذیر دارند همه آسیب پذیر میباشند وتأ ثیراتش فاجعه بار خواهد بود.

    درباۀ روشنفکران:باتأسف روشنفکران کشورمابه گروهای متعدد جداازهم و برخی هم متأثر ازجناح بندیها وترند بازیهای سابق پراکنده درداخل کشوردرزیرچتر اشغال  فعال هستند ورژیم د ست نشانده ودموکراسی وارداتی فریبنده را که باخون انسان آلوده است با توجیهات  گوناگون ارایش ونمایش داده ازایجاد اتحاد فراگیردریک جبهۀ نجات بخش شانه خا لی ویا گریزمی کنند، باچنین وضع بخواهند ونخواهند بدوام آشغال کمک نموده آزادی،اسقلال،صلح،امنیت وارمانهای  انسانی مردم را فدامیکنند.بگونۀ مثال یک روشن‌فکرکه نمایندۀ با اقتدار وفعال درکرسی  بالای رژیم است ازگستردگی فساد،بیکفایتی دولت وآغشته بودن حلقات بالای نظام وتکنوکراتهای باز گشت کرده ازخارج همه رابا تأسف آلوده گفت. اگراین روشن‌ فکرو اقعأ نا راض و  ازاوضاع  رنج وعذاب وجدانی میکشد؛ بایده فورأ«این نمک زاررا»ترک کندکه خودش مستحیل نشود.هم چنان کرزی فساد کلان وگسترده را ازجانب خارجیها تحمیل شده ادعا میکند.اما نمی‌  گوید که خودش بمثا بۀ سمبول آشغال ورژیمش ومجری پروسۀ فساد دراین 11سال گذ شته که درقدرت حضورداشت درکاهش فساد چه کار انجام داده است.؟درجامعه همکاران،نزیکان،اعضأ خانواده  وقبیله اش بیشتردرفساد آلوده شناخته شده و درخبرها انعکاس یافته است  وتاحال ازهیچ طرف  شنیده نشده است که رئیس جمهوربگریبان خود نظر اندخته باشد. 

      سخن آخیر: این کشورباچنان پیشینۀ که تهاجمات خونبار،تسلط ودیگرگونی اجباری کشور کشاها،اشغالگران،استبداد سلطنتها، نقل مکانها ومهاجرتها را تکرارتجربه کرده ونسلهای بعدی مدت طولانی درحیات سیاسی کشورنقش وحق مساوی نداشته است درچین روزگارزمام  داران بخود تأریخ سازی نموده  بتاریخ واقعی آن سرپوش گذاشته‌ اند ودر نتیجۀ آن نسلها گذ شته های تأریخی خودرا فراموش کرده دنبال رو،جبون بارآمده وبرقبول نا بریها عادت کرده اند. ازحالا ازهرسو قیا مها بافریادهای شورانگیزبرابری حق خواها نه شنیده میشود، دیگرهیچ قوم،نژاد و حزب چپ وراست به تنهای نمیتواند مثل گذشته حکمران وبازیگرفعال مایشأ باشد.  

     درکشورشاخه‌های گوناگون مذهب(اسلام سنی،اسلام فقاهتی شیعۀ،اسمعلیه نفوذروز افزون اسلام رادیکال سلفی ارتجاع عرب برهبری کشورهای سعودی وقطروقدیم ترازهمه اهل هنود که بادین جداگانه وجودارد،افزون برآن اقوام وملیتهای نامتجانس استبدادزده دارای زبان،رسوم،  فرهنگ متفاوت زیاداست.اگروجود اند یشه های رقابتی بیشتراز100حزب سیاسی را درنظر    بگریم همه این نا همسا نیها بحران ساز،خشونت زا وجنگ افروز بوده وهست.در چنین جامعۀ عقب افتاده بدون حل «تضاد»ها محال  است که  ثبات سیاسی  وصلح دائمی برقرارشود ونیز حل تضادها دشوارو بسیارزمان گیراست. برای برون رفت بموقع ازوضع ورفع نگرانی کشور های همجوار،منطقه وجلوگیری ازمداخلۀ خصما نه وغرض آلودکشورهای بزرگ وهمسا یه ها باید ملل متحد این بار مستقلا نه وبا قاطیعت وصلاحیت عمل کند.

باراول دیده شد که:بنن سوان نمایندۀ پیشین سازمان ملل دراجرای پروژۀ«مشی مصا لحۀ  ملی وگرفتن استعفأ رئیس جمهورو کناررفتنش از قدرت نقش  داشت ور ئیش  جمهور در دفتر سازمان ملل درکابل پناهنده شد،زمان طولانی آنجا ماند. سرانجام   طالبان ازد فتر سازمان ملل اورابیرون کشیده حلق آویزوشهید ش ساختند.     

    باردوم نقش نمایندۀ سازمان ملل درکنفرانس انتصابی(بن)آلمان چندان اثرگذارانعکاس نکرده  ودرعوض نقش زلمی خلیل زاد نمایندۀ با صلاحیت رئیس جمهورامریکا با هم مشر بانش تعین کننده بازتاب داردکه توانستند به کرزی غائبانه تاج شاهی عطا نمایند ودرنتیجۀ آن قوای نظامی آمریکا وناتو د چارجنگ فرسایشی است.

       اما با زهم ازسازمان ملل انتظار وجود دارد وپیشنهاد میگردد که مسئولیت حل قضیۀ را  فعا لانه وبا قاطیعت لازم بدوش بگیرند وراه برونرفت ازوضع وحل نهای چنین بنظر میرسد.

     1 افغانستان را«کشورکاملأ بیطرف» اعلام بدارد.

     2 باید قوای پاسدارصلح پیاده کند.

     3 قوای اشغالگر کاملأ کشورراترک نماید.

     4 نظام دموکراسی  شفاف انسان محوری را بربنیاد ار زشهای اعلامیۀ  جهانی حقوق بشر

      اعلام وسازمان دهی نماید.

      5  ازعناصرکار آگاه که آلودگی درفساد وعملکرد مجرما نه نداشته باشد  حکومت  مؤقت فراگیردرنهایت برای مدت یکنیم سال ایجاد نماید.

      6  درپیش نویس قانون اساسی آزادی بیان، فعالیت احزاب سیاسی،اجرای مناسک مذهبی، تفکیک قوای سه گانۀ مستقل دولت صرف تابع قانون ونظام پارلمانی باتساوی حقوق ملیتها  در حیات سیاسی تضمین به ریفراندوم گذاشته شود که همه ازفرایند تکوین سالم حاکمیت قانون  و صیانت نفس وتأ مین حقوق انسان باور پیدا کنند وتا زمان  تصویب قانون اساسی  از انتخا بات ریاست جمهوری وپارلمان ازحکومت مؤقت نظارت مستقیم نماید در این صورت بهیچ  نیروی چپ وراست مخالف وکشورهای همسایه انگیزۀ اعترا ض وواکنش باقی نمی ما ندودرعین حال تلألؤ دموکراسی میباشد.

      درنتیجۀ مساعی و اجرای مسئولیت  ملل متحد خون ریزیهای غم انگیز ودوام  فجایع  در افغانستان بپایان میرسد.

     امیدوارم که مرد مان  آزاده و انسان دوست جهان ا زفریاد آزادی خواهانه صلح جویانه و  موکراسی طلبانۀ مردم افغانستان حمایت نمایند. 

 


بالا
 
بازگشت