اقتباس کننده: م.ع. اطرافی
ابعاد پیچیده تداوم جنگ درافغانستان
قسمت ششم
طرحی موافق به شرایط افغانستان:
بعد از سقوط طالبان از اریکه قدرت , عده ای از بنیاد گرایان تند روبا تمایلات افراطی شان دوباره در قالب برخی تشکیلات سیاسی نو, حضور مجدد پیدا کردند. اینها میخواهند فضای سیاسی نوین کشور را بسوی قطبی شدن هدایت کنند. یعنی که تمام نیروهای فعال سیاسی را دردو محوربرانند,یکی محور بنیاد گرایی و دیگری محور سکولاریزم .
بنیاد گرایان میخواهند وانمود کنند که اَنها و فقط اَنها درسنگردین و دفاع ازارزشهای دینی قرار دارند و مخالفان شان در صدد مقابله با دین و باور های دینی مردم هستند. اکثراین بنیاد گرایان همانطوریکه در یکسان سازی اندیشه و عقاید مردم هستند, در عمل سودای ملیت گرایی تک قومی را در سر می پرورانند.
متأسفانه در سر دیگر این طیف, سکولاریست های پُر هیاهو قراردارند اینها نیزبا دمیدن شیپور دولت غیر دینی, اَب را به اَسیاب بنیاد گراها میریزند. این خدمت وقتی کامل میشود که بعضی از سکولاریست ها ندای ملی گرایی مشارکتی را سر میدهند و خود را پرچمدار احقاق حقوق ملت ها معرفی میکنند. در این صحنه چنین وانمود میشود که گویا هرکسی ندای وحدت ملی را بر اساس مشارکت ملی و عدالت بین القوامی سر میدهد, الزاماً سکولاریست بوده,گویا مخالف ارزشهای دینی میباشد. و هرکسی بنیاد گرای افراطی باشد گویا طرفدار وحدت ملی نیز است.
اکنون ما در افغانستان به مرحله رسیده ایم که بین دوقطب افراط گرایی دینی و سکولاریزم سمبولیک, بین دوقطب ملیگرایی تک قومی و تجزیه طلبی, بین دو قطب استبداد دولتی و هرج ومرج های سیاسی باید به یک نقطه مرکزی تعادل و اعتدال برسیم.
تجربه دردناک افغانستان و جهان نشان داده است که در انتهای بیراهه های اَیدیالوژی اندیشی استبداد و تمامیت خواهی وجود دارد, هر گونه حرکت کلان سیاسی درافغانستان بایدعاری از رنگ و بوی اَیدیالوژیک باشد. زیرا اَیدیالوژی مشخصاتی دارد که باعث فسخ و دگرگونی تمامی واقعیت ها میشود. اَیدیالوژی همیشه خدمتگذار منافع گروهی است. اَیدیالوژی درسودای منافع به طبقه حاکم مشروعیت می بخشد.
اَیدیالوژی یک معرفت و علم نیست, بلکه شبه معرفتی است غیر قابل استدلال که نا مهربانانه, چشم دلیل را بخاطر منافع سازمانی یا طبقاتی بروی حقایق می پوشاند و با تبر ریشه حقیقت را از بیخ و بن بر میکشد. اَیدیالوژی, شهوت قدرت خواهی را با پرده اخلاقیات پنهان میسازد.
فعلاً ما درافغانستان فاقد یک تشکیلات سیاسی غیرمنسجم واَیدیالوژیک هستیم. اگر طیف سیاسی افغانستان را در نظر بگیریم, در یک انتهای اَن بنیاد گروه های اخوانی مسلک قرار گرفته اند که دین را یک ابزار مبارزه علیه استعمارو استکبار غرب فرو کاشته اند. اینها قدسیت دین را ارزان میگیرند. اینها میخواهند جهان مدرن را با طریق قدیم تفسیر کنند. اینها میخواهند نه فقط به نیازهای معنوی جامعه ما نسخ های مقتضی بدهند, بل معتقد اند که دین برای مشکلات پیچییده و غامض زندگی مردم در دنیای جدید هم پاسخ های کافی ارائه میکند و این را نشانه جامعیت دین قلمداد میکنند.
اَنها میخواهند راه حل مشکلات بزرگی مانند تأمین اَب و برق بهداشت, زراعت,صنعت و تجارت و تعلیم تربیت و . . .را از درون دین بکشند.
بنیاد گرایان اَیدیالوژی اندیش دین را وسیله کسب قدرت قرار میدهند. طالبان نیزاز دین بحیث وسیله غصب قدرت استفاده نمودند, با این تفاوت که دغدغه ترقی و انکشاف و رفاه و اَسایش را برای مردم نداشتند. فقط معتقد بودند که مردم بدون اَب و برق و تکنولوژی هم میتوانند به بهشت بروند. بنابرین دین را به یک سلسله اعمال جبری عبادی فروکاسته بودند که منجر به تعمیم ریاکاری در جامعه میشد. طالبان عنصر ایمان و دعوت بی اکراه به دین را فراموش کرده بودند.
در انتهای دیگر طیف سیاسی افغانستان, گروه های انقلابی کمونستی قرار دارند که با یک روی کرد سکولار اما اَیدالوژیک, دین را دشمن ترقی و تریاک توده ها میدانند و بنابر این در صدد ریشه کنی دین در جامعه هستند.هرچند این روش دین ستیزانه چند دهه
تجربه نا موفق خود را در شوروی و سایر کشورهای کمونستی نشان داده است, اما کمونستهای افغانی مذبوحانه تلاش بیهوده دارند که این عجوزه هزار داماد را دوباره اَرایش کرده و به حجله گاه قدرت برده و تجدید زفاف نمایند. این موضوع که اَن را تاریخ زده است نیز نادیده میگیرند.
البته گروه دیگر از سکولاریستهای وطنی با کوبیدن بر طبل لبرا لیزم, فریاد و فغان را در دفاع از سکولاریزم سرداده اند. اینها حضور رهبر سالم ومقتدر مسلمان در عرصه سیاست افغانستان را انکار نمیکنند بدون اینکه بین اسلام اَیدیالوژیک (اخوانی و طالبی) اسلام معتدل تفکیک قایل شوند. هرگونه عنوان اسلامی را در حرکت های کلان سیاسی در کشور به شلاق سکولاریزم سمولیک می کوبند.
جبهه اصلی مبارزه سیاسی در افغانستان, شکاف طبقاتی نیست, شکا ف چپ و راست نیست, شکاف مذهبی (شیعه و سنی) نیست, بلکه جبهه اصلی مبارزه سیاسی در افغانستان عبارتست از جبهه ملت سازی و امت سازی. در یک طرف این جبهه, امت سازان قرار دارد و در طرف دیگر این جبهه ملت سازان. امت سازی بنیا د گرایی و امت سازی مارکسیستی. در این نوشتار منظور ما از امت, کلمه بزرگی از مردم است که فکر و اعتقادات یکسانی براَنها تحمیل شود. در اینجا ماهیت این فکر اصلاً مد نظر نیست. بر حسب این تعریف از امت, بنیاد گروههای افراطی و کمونیست های انقلابی بیک سان در سنگر امت سازی قرارمیگیرند. زیرا هردوی این طیف های اَیدیالوژیک سیاسی در اندیشه یکسان سازی اعتقادات مردم هستند. ازین نظر "پرولتاریا" و "طالبتاریا" دو روی یک سکه امت سازی هستند. طالبان در زیر شعار امت سازی سعی درهمسان سازی جبری و کتلوی مردم داشتند و ازهمگان میخواستند در زیر
سایه فقر, جهل و ترس یکسان بیاندیشند, یکسان احساس کنند و یکسان جلوه نمایند. این رویکرد جبارانه برای تک صدایی کردن جامعه با روح "ملت سازی" تفاوت عمده دارد. زیرادر یک ملت , همه مردم صرفنظر از تنوع نژادی, لسانی ومفکوروی شان, دارای حقوق برابر میباشند. بعبارت دیگر "امت سازان" مدعی یکسان سازی اعتقادات مردم هستند. اما ملت سازان در اندیشه یکسان سازی حقوق مردم می باشند.
ملت سازی مشارکتی و ملت سازی تحمیلی:
دانشمندان علوم اجتماعی معتقدند برای تشکیل یک ملت بمعنای جدید اَن حد اقل دو شرط اساسی لازم است:
1 – دفاع مشترک جمعی از سرزمین واحد.
2 – اداره مشترک جمعی برای سرزمین.
مردم ما تا کنون در طول تاریخ خود همواره به اصل اول عمل کرده اند, یعنی با مشت واحد بر دهان هرمتجاوزی کوبیده اند. اما متأسفانه بندرت توانسته اند به اصل دوم یعنی مشارکت جمعی در اداره مملکت عمل نمایند. هرگاه اصل مشارکت جمعی در تعین سرنوشت و اداره کشور عملی گردد, میتوان از تبلورملت افغانستان بمعنای مدرن اَن یا د کرد.
احترام بحقوق و هویت اقوام درافغانستان تهداب وحدت ملی بشمار می اَید.
احترام به حقوق اقوام باید در افغانستان در یک چوکات ملی انجام شود. نادیده گرفتن هویت اقوام از منظر اَیدیالوژیک و روشنفکرماَ بانه تفریط گرایی است. قوم پرستی سلطه گرانه بر دیگر اقوام افراط گرایی است.
فقط اعتدال همان تعریف هویت اقوام در یک چوکات ملی است. وحدت ملی در گرو مشارکت ملی است. ملی گرایی جدید فقط با مشارکت عاقلانه وعادلانه اقوام در تعین سرنوشت شان امکان پذیر است.عنصر ملی گرایی تک قومی که با بسط و تحمیل قدرت یک قوم بر سایر اقوام همراه باشد,بسر رسیده است. اقوام مختلف فقط و فقط وقتی حاضر میشوند که در کنار هم یک ملت واحد را بسازند که اصل عدالت و اداره مشترک جمعی در اَن رعایت شود.
بنابر این ملت سازی در افغانستان نوین با ملت سازی در افغانستان چند دهه قبل تفاوت اساسی دارد. زیرا حرکتهای ملی گرایی قبلی چیزی نبودند جز یکسان سازی اقوام دیگر به نفع فرهنگ, زبان و عنعنات قوم حاکم.
لباس یک قوم, زبان یک قوم, عنعنات یک قوم و نماد های تاریخی یک قوم, بعنوان لباس, زبان, عنعنات و نمادهای ملی کل برمردم تحمیل میشد.
این رویکرد سلطه گرایانه, بنام حقوق اکثریت با رنگ و جلای دموکراسی تزئین میگردید. اَنها به حقوق اکثریت قانع نبودند بلکه در اندیشه تبدیل اکثریت به مطلقیت بو دند. درحالیکه اولاً در افغانستان بحث اکثریت و اقلیت های قومی یک بحث ابتر وناقص است. زیرا تا زمانیکه یک احصائیه واَماردقیق علمی دردست نباشد, بحث از اکثریت در عالم اوهام و تخیلات سیر میکند. ثانیاً دموکراسی فقط به معنای تأمین حقوق جناح, حزب و یا قوم اکثریت نیست,بلکه دموکراسی به معنای واقعی دفاع ازحقوق جناحها و گروه های اقلیت است.
دموکراسی بمعنای دکتاتوری اکثریت براقلیت نیست. درروش دموکراسی, اکثریت باید به اقلیت امکان حیات پوینده را بدهد.
منظور از حیات پوینده این است که گروه اکثریت به اقلیت ها نیز باید اجازه ابراز نظرو انتقاد و سهمگیری و مشارکت در اداره را به اندازه وزن شان بدهند. اکثریت نباید در فکرحذف فزیکی و محوفرهنگ اقلیت ها باشد. در روش دموکراسی اکثریت و اقلیت باید زندگی قانونمند را در کنار هم به پیش ببرند.
دموکراسی توزیع عادلانه قدرت است. قدرت باید در چند بُعد تقسیم شود. اولاً قدرت قومی در یک چوکات ملی باید بصورت عادلانه توزیع شود. ثانیاً قدرت دولتی باید مشارکتی, غیر انحصاری وغیراستبدادی باشد. ثالثاً نهادهای اجتماعی مثل احزاب و سایر تشکیلات صنفی و ملکی و نیز رسانه های گروهی مثل مطبوعات و رادیو و تلویزیون باید ازچنان قدرت و امتیازی برخوردار باشند که بتوانند از حقوق شهروندان در برابر قدرت مطلقه دولتی حمایت کنند. هرگاه این سه مامول براَورده شود, توزیع عادلانه ثروت نیز برای شهروندان میسر و مقدور خواهد شد.
در افغانستان دفاع از یک جبهه ملی مشارکتی با زبان غیر اسلامی امکان پذیرنیست و این بخاطر فرهنگ و عنعنات دینی مردم و نیز بخاطر سوء استفاده از احساسات دینی مردم توسط برخی از همسایگان میباشد.
اما درشرایطی که طالبیزم, اسلام سیاسی را به افراط و ابتذال کشانیده و سکولاریست های چپ به همراه لیبرالهای راست نیز در اندیشه حذف اسلام از صحنه های سیاسی کشور هستند, در صحنه سیاسی افغانستان جای یک تشکیلات سیاسی که منادی اسلام معتدل و غیر اَیدیالوژیک باشد خالیست.
اسلامیکه با تکیه بر روح ایمان وعرفان مردم ما را از باطلاق تنگ نظری ها و جزر ومدها به وادی سبز و خرم ایمان ورزی مشتاقانه رهنمون شود. اسلامیکه صراط مستقیم ایمان ورسیدن بخدا را با دیوارهای عبوس و سیاه طالبیزم تنگ و مسدود نکند,
اسلامیکه بضرب شلاق و دره ایمان قلبی را به قربانگاه عمل جبری نبرد.
طالبان طول ریش را مظهرعمق ایمان میدانست. طالبیزم ریاکاری را بنام ایمان به مردم ما میفروخت. طالبیزم فرقه گرایی و خشونت های فرقه ای را جانشین اسلام معتدل نیاکان ما کرده بود. اسلام معتدل نیاکان پاکنهاد ما را با افراط گرایی و خشونت پروری طالبانیزم کاری نیست. نباید فراموش کرد که درغرب اول جامعه ها سکولار شدند,سپس دولت های سکولار متناسب با خودرا پی افگندند. بنابرین در جامعه دینی ما کاشتن یک دولت سکولار سمبولیک, جنبه تحمیلی و استبدادی ره به ترکستان خواهد برد و مدعیان اَن به سرنوشت فی امان اله و رفقای انقلابی بعدی دچارخواهند شد.
از طرف دیگر, یک سیستم سکولار در افغانستان بر فرض استقرار شود فقط بکمک یک دیکتاتوری مقتدرو حمایت قدرت های جهانی و منطقه ای امکان پذیراست.
با به حاشیه راندن گروه های فعال بنیاد گرایی , راه را برای رادیکال شدن اَنها و نیز زمینه را برای سوء استفاده دوباره بعضی از همسایگان از اَنها هموار میسازد.
از لحاظ عملی ترویج و تبلیغ یک دولت سکولاردر افغانستان فضارا برای دولت موقت و لویه جرگه اَینده محقق ترساخته, میدان مناسبی برای بقایای امارات طالبی که خود را در قالب تشکیلات نوظهور بنیا د گرایی باز تولید کرده اند فراهم میکند.
مهم اینست که شعارهای اسلامی ازانحصاراسلامیست های اَیدیالوژی اندیش و طالبهای جزو اندیش خارج ساخته شود. از طرف دیگر بکار بردن "اسلام معتدل" به رهبران سیاسی زمان لازم را میدهد تا ضمن حرکت دادن جامعه بسوی ترقی و تعالی گام بردارند. در ضمن تحکیم جبهه ملی مشارکتی از سوء استفاده ازعنعنات و احساسات دینی مردم بدستان بنیاد گراهای افراطی علیه دولت شان جلوگیری کنند.
برخی ممکن است بگویند که اضافه کردن عبارات "اسلامی" در عنوان هر حرکت سیاسی در افغانستان باعث از دست رفتن حمایت دولت های غربی میشود. بنا براین ما باید دور راهکار های اسلامی را خط قرمز بکشیم. نه خیر, ما باید به دلایل موثر و قوی موجود, غرب را متقاعد بسازیم که گرایشات معتدل از اسلام سیاسی را تقویت و حمایت نمایند. در غیر اَن نمیتوانند با بنیادگرایی افراطی و تندرو درعمق جوامع اسلامی به نحو موثر مقابله کنند. راه مقابله با بنیادگرایی افراطی, تقویت سکولاریزم سمبولیک نیست بلکه رشد گرایشات معتدل اسلامی در بستر جامعه و صحنه های سیاسی است که تضمین کننده ثبات و امنیت در این منطقه طالب زده میباشد.
- پایان –
تبصره: مرحوم امری دراَخرین مرحله زندگی خود هم به حال و احوال مردم و کشور خود می اندیشید. با استفاده از 49 مأخذ که در اخیر کتابش ذکر کرده است حوادث, رویدادها, دسایس, اهداف و برنامه های مغرضانه دشمنان افغانستان را بر ملا ساخته, اشتباهات گذشته ها را انتقاد کرده و راه درست و سالم سیاسی- اجتماعی را از راه های غلط و اشتباه اَمیز تفکیک کرده و طرح مشخص اش را برای نسلهای حال واَینده کشور پیشکش نموده تا ازتکرار اشتباهات درجامعه و کشور بلازده افغانستان جلوگیری شود. روحش شادباد.
اطرافی
++++++++++++++++
قسمت پنجم:
نقش پاکستان در بحران افغانستان
در جریان دهه هشتاد قرن بیستم ملت افغانستان در برابر قشون اشغالگر شوروی مردانه وار از وطن, عزت و شرافت خود دفاع کرد. قدرت استعماری سرخ را بزانو دراَورد و اَزادی افغانستان را دوباره حاصل نمود.
قدرت سیاه جنوب که تازه شوق و مشق مستعمره جویی میکند, با شیوه های منحوس خدعه, رشوه, ایجاد نفاق قومی, نژادی و لسانی قادر گردید گروههای را ازبدنه مقاومت جدا نموده مردم رنج کشیده و بلادیده افغانستانرا از موفقیت در جهاد و استرداد اَزادی خویش بدور سازد وبسوی بیراهه برد.
پیش از اَنکه مردم ما بخود اَیند, حکومتی را انتخاب و جراحات ناشی از جنگ را التیام بخشند و زندگی عادی را ازسرگیرند, دولت پاکستان که مترصد اوضاع بود و قدم به قدم جریان را همراهی میکرد,بخاطر اهداف شوم دراز مدت خود, که از پبیش طرح نموده بود, با دست درازی غیر مرئی بر حریم وطن ما با استفاده از گماشته خود, گلبدین, اَسایش مردم را با باران راکت ها بر هم زد و هزاران خانه را تخریب و انسانهای بیگناه کابل را به کام مرگ سپرد و امکان هرگونه بازسازی و احیای مجدد وطن مخروبه ما را از میان برداشت. از استقرار یک حکومت پایه دار جلوگیری کرد و شعله های جنگ را فروزان نگه داشت تا قادر شود یک رژیم مزدور و فرمان بردار را در کابل بر تخت نشاند. با نا امیدی از نکامی غلام معلوم الحال خود, پاکستان بصورت مرموز گروه فرهنگ ستیز, ضد ارزشهای جهانی حقوق بشر, دشمن زن, مخالف دانش و تمدن یعنی طالبان را که ازپیش تهیه دیده بود وارد صحنه گردانید که بنامهای گوناگون و شعارهای مختلف, جمعی از مردم مارا فریفت. حتی شماری ازدرس خوانده ها و تعلیم یافته ها را تحمیق کرد و در صف طالبان قرارداد و از وجود اَنها در تبلیغ و حمایت از گروه طالبان استفاده شایان نمود.اخیراً کمسیون حقوق بشر پاکستان جایزه "نثار عثمانی" را به احمد رشید خبر نگار و مبصر پاکستانی به خاطر جرئت او در گذارش وخبر نگاری اعطاء کرد.
احمد رشید در خطابه خود برای دریافت این جایزه اظهاراتی داشت که اکثراً در ارتباط به سیاست پاکستان در قبال افغانستان بود. فشرده این خطابه بسیار جالب را به توجه خوانندگان گرامی میرسانم.
. . .از 23 سال است که من درمورد منازعه اسف بار و خشن افغانستان گزارش داده ام. این منازعه برای اولین بار در سال1988 مرا به اَسیای میانه کشانید.
پیگری من بخاطر جرئت , گرمی و خاصیت تعجب انگیز مردم اَزادی دوست افغانستان بوده که حتی بعد از گذشت این همه سال های جنگ هنوزهم با تهاجم بی سابقه بر استقلال, فرهنگ, تاریخ و عقیده شان به اسلام بحیث دین صلح و حقوق مساوی برای زنان ومردان روبرو هستند. پیگیری من به قضیه از روی علاقمندی من از نظر خبر نگاری به نوشتن و افشای عملیه مخفی تصمیم گیری سیاست پاکستان نیز بوده است. در جریان ده سال گذشته پاکستان
در یک جانب یا جانب دیگر در جنگ افغانستان دخیل بوده و اکثر پاکستانی ها از این دخالت و پی امدهای که در سیاست پاکستان داشته بیخبر بوده اند.
این مسئله ایست که میخواهم امروز مختصراَ در مورد اَن با شما صحبت کنم.
با اَنکه من به مردم افغانستان احترام داشته و بادیده قدر مینگرم اما بحیث یک پاکستانی بهترین چیز را در وهله اول برای کشورخود میخواهم . دیریست که ما بحیث ناظرین خاموش شاهد قربانی پیشرفت و انکشاف اقتصادی پاکستان درراه سیاست خارجی اَن بوده ایم که در حمایت از یک جناح و یا جناح دیگر افغان و دخالت های بیش از حد صورت گرفته و با عث گردیده سایرهمسایه گان دخالت شان را در افغانستان تشدید نمایند.
پاکستان در حمایت از مقاومت مردم افغانستان علیه تجاوز شوروی در سال 1979 نقش قهرمانانه ای ایفاء کرد. با قبول خطرات زیاد به تمامیت کشور خود پاکستان میزبان ملیون ها پناهنده افغان شده و اجازه داد که ازخاکش برای تدارکات نظامی غرب بمجاهدین افغانستان استفاده شود و در صحنه بین المللی از استقلال و تمامیت ارضی افغانستان حمایت نمود.
پس چرا با هر افغانی که صحبت میکنیم از پاکستان بخوبی یاد نمیکنند؟ در واقع بعد از سقوط کابل بدست مجاهدین در سال 1992 سیاست های پاکستان موجی ازانتقا د و حتی نفرت را از پاکستان دربین تعداد زیاد افغانها ایجاد کرده است. اکثریت افغانها پاکستان را بحیث بزرگترین عامل دوام جنگ در کشور شان میدانند. امروز ما در جامعه بین المللی بخاطر سیاست خود در افغانستان منزوی هستیم و تمام همسایگان ما سیاست های مارا تقبیح میکنند, درحالیکه خود شان به جناحهای مخالف در افغانستان مهمات می فرستند.
بیایید مسایل را واضح مطرح کنیم. ازده سال به اینطرف حکومت های منتخب و غیر منتخب در اسلام اَباد به ارسال مهمات و حمایت لوژستیکی از یک یا دیگر جناح افغان پرداخته است. در جریان هفت سال گذشته بطور جداگانه بین 50 تا 60 هزار از تندروان جوان پاکستانی برای جنگ به افغانستان رفته اند. تعدادی زیادی کشته شدند و هیچگاه باز نگشتند. تعداد زیادی در بد ترین قتل های نژادی و مذهبی که در تاریخ افغانستان صورت گرفته سهم داشتند. دخالت پاکستان به مصایب وسیع افغانستان منجر شده است و مهمات پاکستانی در ویران کردن شهر ها و قصبات افغانستان کمک کرده و به سایر همسایگان توجیه چشمگیری داده است که به عمل بالمثل دست بزنند. میخواهم که امروز بپرسم که با چنین سیاست هایی اَیا ما مردم افغانستان را در اَغوش گرفته ایم و یا نفرت بیشتر در مقابل خودو تشنج بیشتر درمنطقه کسب کرده ایم؟ اَیا پاکستان بحیث بزرگترین همسایه افغانستان با رفتار مساویانه با تمام گروه های نژادی افغان باید نقش و سیاستی پیاده کننده صلح را ایفاء میکرد و یا به جانب داری در جنگ شان کماکان ادامه بدهد؟
امروز افغانستان کاملاً ویران شده؛ دولت افغان وجود ندارد, بحران بشری اَن بزرگترین بحران در جهان است. کشور به مرکز صادرات افراط گرایی اسلامی , دهشت افگنی, مواد مخدر و سلاح در سراسر منطقه در امده است. علت اَن مردم فقیرافغانستان نیستند بلکه بلند پروازی های تعدادی از جنگ سالاران جاه طلب و دوام دخالت قدرت های خارجی است که جنگ را دامن میزنند. میتوان به جرئت بگویم اگر تدارکات وسایل نظامی به تمام طرفهای جنگ قطع شود به یقین کامل خیلی زود ماشین جنگی در ظرف چند ماه متوقف خواهد شد.
نتیجه این سیاست ها برای تحرک پاکستان چه بوده است؟ در دهه سال 1980 ما دچار توسعه پدیده ای شدیم که " فرهنگ کلا شینکوف"خوانده شد.
امروز لازم نیست به شما بگویم که وضع بمراتب بد تر شده است. در ظرف ده سال گذشته هریک از وزارت خانه ها دراسلام اَباد, کدام یک از پروگرامهای سیاست داخلی,حتی احیای اقتصادی راکه شدیداً به اَن نیازداریم به پیش برده, چه سعی برای تشویق سرمایه گذاری خارجی انجام داده, چه رسیدگی به قضیه فرقه گرایی و کدام ترویج پروگرام های عصری تعلیم و تربیه پیاده شده, به ختم انزوای دپلوماتیک چه تدابیری گرفته شده است. در زمینه, سیاست گروهی ما در قبال افغانستان ظهورکرده و تحقق یافته است. اَیا ما بحیث شهروندان این کشور حق نداریم که بدانیم چه مقدار پول ما در دخالت در جنگ بیهوده افغانستان بمصرف میرسد؟ باید بخاطر داشته باشیم که سیاست " طالب سازی پاکستان" کاملاً یک پدیده افغانی نیست. این عملیه در پاکستان اَغاز شد که طی اَن تعدادی از افغانها در مدارس دینی کشور تعلیم دیده تعبیری از اسلام راکه علیه عقاید بنیان گذاران پاکستان بود جذب و کسب کردند. من در کتاب خود نشان داده ام که چه گونه این عملیه را ما به افغانستان صادر کردیم واکنون دوباره به مشوره ما صادر میشود. ماباید افغانهارا مسئول این سیاست ندانیم بلکه خود را مسئول دانسته و اشتباهات خود را اصلاح کنیم.
چرا ما چنین سیاستی را در پیش گرفته ایم؟ به ما گفته میشود که ما به رژیم دوست در کابل نیاز داریم تا به "عمق ستراتژیک" دست یابیم, باهند در منطقه مقابله نماییم, اسلام را ترویج دهیم. اما از شما میپرسم چه نوع اسلامی و چرا تمام دنیا در انتقا د شان ازما راه غلط را در پیش گرفته و صرف ما درست میگوییم؟ من پیوسته استدلال کرده ام که ثبات, پیشرفت و احترام به خود در پاکستان نمیتواند با تعقیب یک سیاست خام و احمقانه عمق ستراتژیک در بیرون کشوربدست اَید. این امر ابتدا در داخل کشور با در پیش رو گرفتن سیاست ها ی عصری, مترقی و یک مشی خارجی که برکسب دوستان و دسترسی به بازارهای جدید استوار باشد بدست میاید. ما در سرحدات خود به صلح نیاز داریم, به دموکراسی, تعلیم و تربیت, وظایف مشاغل و یک اقتصاد ثابت و نیرومند ضرورت داریم تا مردم به کشور شان اطمینان پیدا کنند.
در جنگ سال 1965 علیه هند, ایران برای ما عمق واقعی ستراتژیک فراهم کرده و به طیارات و کشتی های ما اجازه داد از بنادر و پایگاهای هوایی شان استفاده کنیم. اما امروزایران بخاطر سیاست ما در قبال افغانستان شدیداَ مخالف ماست. امروز جمهوریت های اَسیای میانه پیوسته تمام پاکستانی ها را چه تاجر وسرمایه دارو چه محصل از کشور اخراج کرده در اکثر موارد بطور نا موجه به ترویج اسلام تندرو و نا اَرامی در کشورهای شان پاکستان را متهم میکنند.
هند اکنون کاملاً در مسایل افغانستان دخیل شده و به جناح مخالف طالبان وسایل نظامی تهیه میکند. من از شما می پرسم اَیا این راه دوست یابی ایجاد بازار برای اموال صادراتی ماست, یا رسیدگی به خطرات فرقه گرایی و افراطی مذهبی و یا پشرفت دموکراسی است؟
چگونه کشوری مانند پاکستان که با چنین مشکلات عظیم اقتصادی, نژادی, فرقه گرایی و سیاسی روبروست می تواند مشی دخالت را در جنگ در کشور همسایه تو جیه کند؟ این امر صرف با سکوت و خموشی کامل سیاست مداران پاکستانی و خموشی قسمی جامعه مدنی و مطبوعات و اصرار اردو برای حفظ وضع موجود امکان پذیر بوده در حالیکه از غور و تعمق بر سیاست بدیل اباء میورزند. اینها مسایلی است که من درظرف ده سال گذشته مطرح کر ده ام.
انچه که شد یداً به اَن نیاز داریم جرئت تمام پاکستانی هاست که سوال کنند, این سیاست ها مارا به کجا میکشاند و خواهان معلومات و جر و بحث شوند که این سیاست ها برای ما و فرزندان اَینده ما چه در پی خواهد داشت؟
میخواهم سخنانم را در اینجا خاتمه دهم اما قبل از اَن میخواهم معذرب بخواهم. من با ظرفیت خاضعانه و شخصی خویش میخواهم از مردم شجاع افغانستان بخاطرعواقب سیاست های اخیر پاکستان درکشورشان معذرت بخواهم. من میخواهم با قاطعیت بخاطر مرگ افغانهای بی شماری که دراثر دخالت پاکستان از بین رفته اند معذرت بخواهم. من بخاطری نقشی که ما در ویرانی شهرهای شما,فرهنگ شما, عنعنه شما و اَزادی تان برای انتخاب حکومت خود تان بدوش داشته ایم, از شما معذرت بخواهم. می خواهم بحیث یک تقدیر کوچک از مردم افغانستان این جایزه را که به یکصد هزار روپیه بالغ میشود به کمسیون حقوق بشر پاکستان مسترد کرده و تصریح نمایم که این پول برای زنان و کودکان مصیبت دیده افغانستان بمصرف برسد. این جایزه بحیث جایزه جرئت در خبر نگاری نام گذاری شده است. میخواهم بشما اطمینان دهم که من کدام جرئت خاصی ندارم. من صرف کوشیده ام وظیفه ام را در تهیه گذارش از جنگی انجام دهم که فکر میکنم که ختم اَن برای ثبات, پیشرفت, ترقی و احترام به پاکستان در جامعه بین المللی نقش حیاتی دارد. امید وارم شما و سایر پاکستانی ها مخصوصاً سیاست مداران خاموش جرئت ابراز نظر را داشته و علیه این وضع صدای خود را بلند کنید تا ما بتوانیم دراَنسوی سرحدات خود دوست پیدا کنیم نه دشمن. وبتوانیم یک سرزمین با ثبات,دموکراتیک و مترقی اعمار کنیم. از برده باری و حوصله تان تشکر میکنم.
ارزیابی احمد رشید خبرنگارمشهور پاکستان بمقایسه به اکثر خبرنگاران دیگر در رابطه به رویدادهای افغانستان و توطئه های پاکستان در مورد این رویدادها ازاعتبار بیشتری بر خورداراست. احمد رشید درپاکستان تولد و پرورش یافته است و راجع به فریب و حیل اَی. اِس. اَی و سردمداران پاکستان در قبال حوادث افغانستان نسبت به خبرنگاران بیرون مرزی تجارب زیاد تر دارد.
او این امداد ها را از اَغاز بحران تا حال در افغانستان از نزدیک تعقیب نموده و از تسلسل ارتباط حوادث به حقایق اَگاهی عمیق تر یافته است.
این خبر نگار با افغانها همواره در تماس بوده و به خوی و خصلت شان نیز اَشنایی کامل دارد. مزید بر اَن او نه تنها حایز اخلاق نیک خبر نگاری است بلکه در اظهار حقایق در میان خبر نگاران منطقه و کشورش از جرئت خاصی برخوردار میباشد. وی در مضامین اش پیوسته از خبر نگاران دیگر مناطق و کشورش تقاضا نموده است که در گفتن حقایق نباید خاموشی اختیار نمایند.
امریکا بازیچه اَی اِس اَی:
در ایامی که روسیه شکست خورد و قصد عودت از افغانستان را نمود و زمینه برای اَزادی افغانستان و تأسیس حکومت مجاهدین مساعد گردید, پاکستان خود را به جانشینی مسکواَماده ساخت و به طرح و تد بیری دست یازید که جریان اَن بارها نشر و پخش شده و نیازی به تکرار اَن دیده نمیشود. اما پس از اَنکه مجاهدین و تأسیس حکومت شان در کابل رنگ دیگری بخود گرفت و اَنچه اَی.اِس.اَی میخواست و اندیشیده بود, عملاً تحقق نیافت, اَنگاه حقه بازی های دیگری بکار بسته شد وکابل را توسط گلبدین, نوکر سر سپرده اش با فیر راکتهای ثقیل بخاک و خون کشانید. هنور این وحشت و بربریت پایان نیافته بود که امریکا یها که شواهدی را در دست داشتند که پیوند اَی.اِس.اَی را با شبکه تروریزم جهانی به اثبات میرسانید به پاکستان فشار وارد کرد تا مهره را عوض کند و صحنه را بشکل دیگری بیاراید. روی این موضوع و هدف بود که پس از مدت ها کنکاش و مذاکره بالاخره در پذیرش "طالب" بجای "مطلوب" بعنی گلبدین توافق صورت گرفت و شب یازدهم اکتوبر 1994 تراژیدی جدیدی زیر عنوان طالبان از سپین بولدک به نمایش در اَمد. اندکی بعد سه کشور زیربط در ماجرا یعنی پاکستان, عربستان سعودی و امارات متحده عربی این اعجوبه نوزاد را برسمیت شناختند و در تمویل و تجهیزشان با سی-اَی-ای همدست شدند. طالبان بیش از پنج سال بر افغانستان غیر قانونی امارت کردند. همه اَثار فرهنگ و تمدن تاریخی ما را محو و نابود کردند.
درجریان اَنهمه کشتارها, ویرانی ها, کوچ دادن ها و اَتش زدن ها که توسط این گروه نوخا سته ( عرب و پاکستانی ) بعمل اَمد. بوی خون و فریا د ملت مظلوم افغانستان به کهکشانها رسید, ولی از قصر سفید, ملل متحد (نامتحد) و از ارگانهای معروف به حقوق بشر صدایی بر نخاست. هر قدر فریاد تظلم و دادخواهی توده های بیدفاع افغانستان رساتر و فراگیر تر میشد, بر سنگینی گوشها می افزود. بهراندازه ای که ازمداخله و تجاوزنظامیان پاکستان و حامیان عرب اش شکوه صورت مگرفت, حمایت اَشکار و پنهان امریکا از متجاوزین افزایش می یافت, به امید اینکه حسب وعده های اَی.اِس.اَی, روزی بر نقش کشتگان ملت افغان پا نهاده و قدم به اَنسوی دریای اَمو خواهند گذاشت.
پس از انفجار بمب در سفارت خانه های امریکا مقیم افریقا برخی از سناتوران امریکایی از اداره بل کلنتن درخواست نمودند تا پیمانهای سری اش را در ارتباط به پاکستان و طالبان جهت مطالعه و ملاحظه ایشان تقدیم نماید, لیکن این تقاضا هر قدرهم تکرار شد بجایی نرسید و وزارت خارجه امریکا از افشای همچو اسنادی خود داری ورزید. منتهی بل کلنتن با فیر چند راکت اَنهم بر کوه پایه های افغانستان احساسات ملت امریکا را فرو نشاند و بکارخویش ادامه داد. با رویکار اَمدن اَقای جورج بوش, برخلاف اَنچه توقع میرفت , سیاست امریکا در قبال پاکستان وترورستان عرب کماکان ادامه یافت. حتی کمکهای سری و علنی این کشور بیشتر گردید و پاکستان تا اَن حدی اطمینان حاصل کرد که نیروهای زرهی و ضربتی خود را عملاً وارد افغانستان ساخت و فرماندهی عملیات هوایی و زمینی را خود بدست گرفت.
فاجعه یازدهم سپتامبر سال 2001 بر احساس و عواطف ملت امریکا شدیداَ ضربه زد, اَقای بوش بلافاصله اسامه را ملزم ساخت و گمان میرفت اینبارحد اقل یک زعیم امرکایی به هوش خواهد اَمدو با حامی اسامه و مراکز تربیت تروریستها در پاکستان تصفیه حساب خواهد نمود.
اما چنین نشد, سردمداران قصر سفید با عجله و شتاب سر در پای "پرویز"خم نمودند, وی را ستودند و اورا به همکاری و یاری فراخواندند. حکام پاکستان که دست شیطان را درکار فتنه و فریب از پشت سر بسته اند, با درک این ضعف و خوش باوری در برابرحرفها و پیشنهادات اَقای بوش "بلی گفتند" و با تروریزم مخالفت نشان دادند. و از سوی دیگر تعدادی از گماشتگان, مردم عوام و معاش خوران خود را به خیابانها کشیدند و علیه امریکا شعار دادند. بد ترازاَن به تصویراَقای بوش و بیرق امریکا باز اَتش زدند. اما اَنهمه بی حرمتی ها و خیره سری ها نه تنها واکنشی در پی نداشت, بلکه حکومت امریکا ملیون ها دالر به پرویز مشرف پیشکش کرد و بجای تنبه تقویت اش نمود.
حین بمباران امریکا بر پایگاهای ترورستان القاعده در افغانستان, اکثر این جانبازان و اَدم کشان بمراکز اصلی خویش(پاکستان) فرار میکردند و از طرف اَی.اِس.اَی و نظامیان پاکستان حمایت میشدند. امریکایی ها از جریان دقیقاً اَگاه بودند و حرفی بزبان نمی اَوردند.
د ر اواسط ماه نوامبر سال 2001, زماینکه شهر قند ز تحت محاصره نیرو های مقاومت ملی قرارداشت, طوریکه در خبرها اَمد, خود امریکایی ها پنهانی وارد عمل شدند و تقریباً ده هزار جانی تروریست عرب و پاکستانی را توسط هلیکوپترهای خود شبانه نجات داده به پاکستان رساندند. هیچکس نمیدانست که رمز این قضیه چیست؟ و امریکایی ها واقعاً چه میخواهند!
اَی اس اَی هرگاهی که شبکه های اطلاعاتی سی اَی ای و اِف بی اَی را میفرفت و به کجراهه میکشید از خوش باوری, خلاءذهنی و روشهای سست و کجدار مریز ایشان نسبت به گروه القاعده و طالبان سود میبرد و ترورستان فراری را از نو سازماندهی مینمود.وجود این افراد و فعالیت های مجدد شان در پاکستان امر پوشیده نبود و همه کس میدانست که فتنه بار دیگر درحال نضج گرفتن است, پاکستان و عربستان سعودی از اَن رندانه و ماهرانه حمایت میکنند.
مقامات وزارت خارجه و امنیت حکومت موقت چندین بار از این موضوع و عواقب شوم اَن امریکا وجهان را بر حذر ساختند ولیکن فریاد اَن به گوش کسی و بجایی نرسید. و امریکایی ها مثل همیش در دام حیله پاکستان ماندند ونفس در نیاوردند. سازمان القاعده اولین اقدامش را پس ازبازسازی به اختلاف و قتل
ژورنالست امریکایی در کراچی مورد اَزمایش قرارداد وحضور فعالش را به نمایش گذاشت. این جریان بزرگترین زنگ خطر بود و سریعاً اعلام میکرد که تروریزم و پایگاهای اَن هنوز در پاکستان زنده است و دیر یا زود به جنایات دیگری دست خواهند زد.
امریکایی ها در این زمینه از پاکستان استمداد جستند, پرویزمشرف باز هم با تروریزم اظهار مخالفت کرد و برای اینکه حریفان را در تارخام ببندد, نخست این عمل را به هند نسبت داد و سپس یکی دو نفر را موقتاً گرفتار کرد و هیاهو را براه انداخت که سازمانهای مذهبی در پاکستان مسدود میشود. در نشریه ای راجع به خطابه وی بمردم پاکستان چنین اَمده است.
پرویز مشرف حاکم نظامی پاکستان مورخ 12 سپتمبر 2002 در بیانیه خود خطاب بمردم پاکستان بمطالب اَتی تماس گرفت.
مذهب و موسسات مذهبی در پاکستان غیرسیاسی گردند.
هیچ مسجد و هیچ مدرسه بدون استیذان دولت پاکستان بعد ازاین ایجاد شده نمیتواند.
درهرمسجد یکه فعالیت های سیاسی یا کدام فعالیت های تند روانه صورت بگیرد در برابر اَن شدیداً اقدام خواهد شد.
اقدامات شدید علیه هر پاکستانی که در داخل و یا خارج به فعالیت های تروریستی معروف اند صورت خواهد گرفت.
هیچ سازمان و هیچ گروه بنام مبارزه برای اَزادی کشمیر مجاز نیستند که به تروریزم متوصل گردند.
مدارس مذهبی که منبع تغذیه تروریزم بودند تابع قوانین جدید قرار گرفته و در سرنوشت متعلمین و معلمین خارجی این مدارس تصمیم اتخاذ میگردد.
جمع اَوری پول برای مدارس مذهبی ممنوع است و مسئولین این مدارس مکلف اند که منابع مالی داخلی و خارجی شان را در دولت ثبت و راجستر نمایند.
پنج گروه ترورستی مانند: لشکر طیبه, سپاه صحابه, طریقه جعفریه , جیش محمدیه و طریقت نفاذ شریعت محمدی ممنوع اعلام شدند.
پاکستان به حمایت سیاسی, اخلاقی و دپلوماتیک خود در دفاع از اَزادی مردم کشمیر ادامه خواهد داد.
پرویز مشرف در اخیر بیانه خود خاطر نشان ساخت که مردم پاکستان از تند روی مذهبی به ستوه اَمده و خواهان جامعه هستند که در اَن احترام متقابل و تحمل حاکم باشد.
جورج بوش از تزویر و ترفند پرویز قد کشید, اَنرا باور کرد و بلادرنگ از وی خواست تا به امریکا سفر کند. وی روز 13 فبروری وارد واشنگتن شد و با اَقای بوش دیدار و مذاکره نمود. فرمانروای قصر سفید او را در مبارزه با تروریزم همراه و همکار با امریکا قلمداد نمود.
پرویز با این اوصاف به مجلس سنا بار یافت و حسب ذوق و زایقه شان از دموکراسی در پاکستان سخن گفت و اطمینان داد که در ماه نوامبر سال جاری انتخابات را در کشورش عملی خواهد ساخت و به حکومت نظامی خاتمه خواهد داد. او دراین سفر مبلغ 600 ملیون دالر امریکایی مزد خدمت بدست اَورد. تا اَن روزقتل ژورنالست امریکایی را پنهان کرده بود و به واشنگتن پیوسته اطمینان میداد که در رهایی اش همت خواهد گذاشت. وقتی سفر پرویز پایان یافت, قتل ژور نالست امریکایی افشاء گردید و فعالیت القاعده بشکل موثرو مجهز از سر گرفته شد, که اینک همه ما در جریا ن هستیم.
به باور من, همانطوریکه رهبران اسرائیل از کشتار, ویرانی و اشغال سرزمین فلسطینی ها دست بر نمیدارند و امریکا تحت تاثیر ارگانهای نشراتی و فشار صیهونیزم بصورت اَگاهانه و یکجانبه از صیهونیزم حمایت میکند. اَی اِس اَی, اردو و دولتهای پاکستان از دست اندازی, فتنه اَفرینی, شرارت,شعله افروزی و طرح تطبیق برنامها ی شوم و شیطانی در کشور ما دست بردار نیستند که مردم ما اَنرا درک و تجربه کرده و میکنند.
طرحی موافق به شرایط افغانستان: ادامه دارد . . .
++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت چهارم ...
انتقال مرکز بنیادگرایی ازشرق میانه به پاکستان
هرچند شرق میانه به دهشت افگنی در جهان شهرت یافته است مگر درواقع اکنون جنوب غرب اَسیا و بخصوص پاکستان مرکز تند روان اسلامی شده است که غرب ازاَن کمتر اطلاع دارند. زیرا این تند روان عمدتاً در کشمیر فعالیت دارند و تاحال امنیت را خارج از منطقه تهدید نکرده اند.
درارتباط به رشد بنیاد گرایی دینی در پاکستان عوامل مختلفی وجود دارد. ولی عوامل زیرین به ثبات و برقراری بنیاد گرایی اسلامی در اَن کشور مؤثریت بیشتر داشته است.
1 – مخاصمت بین هند و پاکستان بخاطر سرنوشت که برابر به عمرهردو کشور ادامه دارد. هندوستان از نظر نفوس, قدرت نظامی و اقتصادی بر پاکستان برتری دارد. ازاینرو حکومت پاکستان زیرعنوان جهاد جنگهای چریکی و غیر منظم را که مصرف کمتر دارد انتخاب کرده است. مزید براَن حکومت نظامی پاکستان میخواهد بخاطر تحریک هند به جدایی پاکستان شرقی که در سال 1971 به کشور مستقل بنگلدیش بمیان اَمد از هند انتقام بگیرد.
2 – پیش اَمد خصمانه پاکستان برای الحاق قسمت های از خاک افغانستان به کشور نو بنیادش که مخاصمت های دوامدا را بین دوکشور همسایه بمیان اَورد. بر اساس این خصومت ها روابط بین افغانستان محاط به خشکه و اتحاد شوروی گسترش یافت. بعد از حادثه 27 اپریل 1978 دولت پاکستان تبلیغات دامنه دار تری رابرضد دولت وقت در افغانستان براه انداخت.
و پس از هجوم شوروی در افغانستان در 28 دسمبر 1979دولت پاکستان مصمم گردید از افغانها بحیث سپردر برابر پیشرفت شوروی بسوی اَبهای گرم استفاده نماید. از اینرو دولت پاکستان,مولاناها و اَی.اِس.اَی نه تنها بنیادگرایی اسلامی را در بین افغانهای مهاجر بطور بیسابقه رشد دادند بلکه در تقویه اَن در بین احزاب اسلامی پاکستان نیز کوتاهی نکردند.
3 – پاکستان باصطلاح براساس عقاید دینی از نیم قاره هند در سال 1947 جدا گردید. ولی باید افزود که برنامه حصار کردن افانستان, تجزیه نیمقاره هند و تأسیس کشور پاکستان بمنظور خاص از سوی انگلیسها دنبال شد. رهبران پاکستان بخاطر کتمان رول و هدف بریطانیای کبیر در اینمورد تجاهل کردند و عقاید مذهبی را عامل عمده تشکیل پاکستان بمردم وانمود کردند. موفقیت بتأسیس یک دولت به ظاهر مستقل از طریق فریبکاری رهبران پاکستان مردم را شیفته مذهب و دیانت ساخت و گروههای مختلف مذهبی در اَنکشوراز اَوان ایجاد اش بسرعت رشد نمودند.
4 – ایالات متحده امریکا نیز بخاطر رشد و توسعه بنیادگرایی اسلامی در پاکستان باید احساس مسئولیت بنماید.
در سالهای 1980 واشنگتن درک کرده بود که تنها گذاشتن مجاهدین افغان در جنگ با قوای اشغالگر شوروی در افغانستان به نفع امریکا نیست. بناءً فیصله نمودند که 30 کشور مسلمان یک تعداد عناصر تندرو وجنگجورا که ازلحاظ چهره و معتقدات مذهبی با افغانها شباهت داشته باشند, دوش بدوش مجاهدین در جبهات با اردوی سرخ داخل جنگ شوند. به این اساس عده از مسلمانان تند رو
از کشورهای مختلف اجازه یافتند علیه ابر قدرت شوروی درافغانستان بجنگند. شیخان عرب بعد ازشنیدن این پروگرام, در فکر تعمیم و گسترش مذهب وهابی افتادند. و زمینه را برای اینکار از طریق فرستادن اسامه بن لادن, یک جوان عربی مساعد ساختند. اسامه در 1980به پشاور رسید و به همکاری اَی.اِس.اَی تعداد زیاد اعراب را از ممالک مختلف از قبیل مصر, اردن, یمن, عراق, سودان, سوریه, الجزایر, مراکش و فلسطین جمع اَورده به تمرینهای عملی جنگی پرداختند. درتربیت این اعراب سی.اَی.ای و اَی. اِس.اَی سهم فراوان گرفتند که شوق امریکا را به رشد بنیا د گرایی نشان میدهد.
طبق احصایه ای که در شرق الاوسط به نشر رسیده فعلاً اسامه در افغانستان 2830 جنگجوی عربی از کشورهای مختلف دارد که شامل594 مصری, 410 اردنی,291 یمنی, 255 عراقی, 177 الجزایری, 162 سوریایی, 111
سودانی, 63 تونسی, 53 مراکشی, 32 فلسطینی و بقیه 682از سایر کشورها و امیر نشین های خلیج فارس میباشند.
فرهنگ جهادی پاکستان
پیرامون انتقال مرکز تند روی اسلامی از شرق میانه بجنوب اَسیا بخصوص در پاکستان نشریه قابل اعتماد "سپیده" درشماره چهاردهم سال دوم خویش مقاله ای
جسیکا سترن استاد دانشگاه معتبر " هارورد" و عضوشورایJessica stern
امنیت خارجی در ارتباط به پاکستان و افغانستان را به نشر سپرده است که خلص اَن چنین ارائه میشود. در دهه هشتاد قرن بیستم جنرال ضیاالحق دکتا تورپاکستان بخاطرجلب افراد تند رومذهبی برای جنگ ضد شوروی در افغانستان و حمایت از حکمرانی خویش مدرسه های دینی را درپاکستان تشویق وترغیب نمود. پرویز مشرف حکمروای نظامی برحال پاکستان نیز دهشت افگنان کشمیر را جنگجویان راه اَزادی دانست و غرب را به جهت اَنکه بین جهاد ودهشت افگنی تفکیک قایل نمیشود, سرزنش میکند. مشرف میگوید مفکوره جهاد راه و رسم قابل قبول جنگ رامشخص نموده و دهشت افگنی راغیرقانونی میشمارد. وی از اینکه هردو جانب جنگ در کشمیرهم اردوی هند و هم مجاهدین پاکستان هزاران غیر نظامی راخلاف قانون و ناحق بقتل میرسانند, طفره میرود.
مکتب نفرت: در پاکستان مانند تعدادی زیادی دول رو به انکشاف تعلیم و تربیه اجباری نیست. بر اساس تخمین بانک جهانی صرف 40% پاکستانی ها با سواد هستند و اکثر روستاها فاقد مکتب می باشند.از جانب دیگر در تمام کشور مکاتب دینی و مدارس مجانی وجود دارد که برای طلاب غذا,لباس و سرپناه رایگان فراهم میکنند. این مدارس صرف علوم دینی را تدریس میکنند و تدریس مضامین غیرمذهبی مانند ریاضی, کمیا و علوم دیگر راکه برای ایجاد و پیش برد یک جامعه پبشرفته ضرورت است نادیده میگیرند.
در ارتباط با این موضوع دانشمند محترم شجاع الدین شفا رهبر انجمن بین المللی ایران شناسان نوشته است: د رسیمینار جهانی "اسلامی کردن دانش" که چند سال پیش به ابتکار دانشگاه اسلامی بین المللی اسلام اَباد و سازمان تفکر اسلامی امریکا در پایتخت پاکستان تشکیل شد و توسط رئیس جمهور وقت این کشور گشایش یافت, رئیس دانشگاه اسلامی پاکستان محتویات کلیه کتب درسی دانشگاهای جهان را که در اَنها تیوری نسبیت انیشتاین مورد بحث قرار گرفته است باطل دانست و اعلام کرد که فرضیه انشتاین در مورد قوانین کائنات, اتم و ماده از نظر اسلام مردود و غیر قابل قبول است.
بنیان گذار حزب سیاسی نیرومند "جماعت اسلامی" پاکستان مولانا ابوالعلام مودودی که یکی از بهترین مغز های متفکر اسلامی عصر حاضرشناخته میشود بنوبه خود تاکید میکند اگر علوم فزیک, شیمی, زیست شناسی,حیوان شناسی, زمین شناسی, جغرافیا و اقتصاد بدون تطبیق کامل با اَنچه خدا وپیامبرش در باره اَنها گفته اند تدریس شوند باعث گمراهی جوانان مسلمان خواهد شد. و می پرسد, شما که برای کاینات عمر چند ملیارد ساله تعین میکنید و نقش خداوند را دراَفرینش شش روزه اَن نادیده میگیرید, چگونه میخواهید جوانان تان مسلمان باقی بمانند؟ و چطور میتوانید متوقع حفظ اصالت اسلامی اَنها باشید در وقتیکه به انان اَموزشهای را درزمینه های اقتصادی, حقوق و جامعه شناسی امروزی میدهید که بطور نهادی با اَموزشهای سنتی اسلامی تفاوت دارند؟ تنها چند سال پیش, در ماه می 1991 با فشار همین حزب جماعت اسلامی در مجلس نمایندگان پاکستان قانونی وضع شد که ازاَن پس از ذکر علل و عوامل فزیکی در کتابهای درسی خود داری شود. فی المثل انرژی عامل فعل و انفعالهای گوناگون شناخته نشود,زیرا معنی اَن برای دانش اَموزان این خواهد بود که عامل این فعل و انفعا لها نیروی برقی است و خواست الهی و ترکیب اکسیژن و هیدروژن براب پیدایش اَب بدینصورت تغییر یابد که ترکیب اتم های اکسیژن و هیدروژن بشرطی که خداوند خواسته باشد میتواند اَب بوجود اَورد و باز هم مقرر شد که هر فصلی از کتابهای علمی مدارس با حدیث و متن مذهبی که بدان مربوط باشد و ناقض اَن نباشد همراه باشد و از ذکر نام دانشمندانی چون نیوتن و بویل و پاستور و غیره خود داری شود, زیرا مفهوم اَن اینست که قوانینی که به اَنها نسبت داده میشود بوسیله کسانی غیر ازخداوند وضع شده اند و این معنی بت پرستی دارد. یک دانشمند پاکستانی مقیم امریکا, ضیاوالدین سردار در کتابی که اخیراً بنام اَینده اسلام در نیویارک منتشر کرده این برداشت ها را چنین خلاصه کرده است: اسلام هیچ نیازی ندارد که خود را با اصول دانش مدرن تطبیق بدهد بلکه این علوم مدرن است که می باید با قراَن اسلام تطبیق داده شود.
قبلاَ عده ای از این مدارس با پول ذکات تمویل شده و حکومت حد اقل یکمقدار کنترول بر اَنها داشت ولی اکنون مدرسه ها بیشتر بطور خصوصی توسط سرمایداران پاکستانی در داخل و خارج کشور, سازمانها و حکومات و همچنان توسط ایران تمویل میشوند. این مدارس بدون نظارت دولت اَزا د هستند تعبیر تنگ نظرانه و خشنی را ترویج میکنند. بد ترازاَن اینکه بعضی از مدرسه ها جهاد را بدون فهم حقیقت اَن تبلیغ میکنند. اَنها جهاد را (که به تعبیر اکثر دانشمندان اسلامی سعی برای عدالت و عمدتاً سعی برای تزکیه نفس انسان است) با جنگ چریکی یکی میدانند. این مدارس و مکاتب فارغ التحصیلان شان را که اکثراً بخاطر فقدان تعلیم و تربیت عملی قادربه یافتن کار نیستند, تشویق میکنند که "مسئولیت های معنوی" شانرا براورده بسازند. مامورین پاکستان تخمین می زنند که بین 10 تا 15فیصد ده ها هزار مدرسه از چنین اَیدیا لوژی های افراطی پیروی میکنند. معین الدین حیدر وزیر داخله پاکستان یکی از کسانیست که چنین مشکلات را درک میکند. او میگوید " نوع اسلامی را که اَنها تدریس میکنند برای پاکستان خوب نیست, بعضی ها زیر پوشش تعلیم دینی مصروف دامن زدن به خشونت فرقه ای بوده واذهان مردم را مغشوش میکنند" در ماه جون معین الدین حیدر طرحی اصلاحی را اعلان کرد که از تمام مدارس میخواست که در حکومت نامنویس کرده نصاب تعلیمی شانرا توسعه بدهند, منابع مالی خود را افشاء کرده, برای قبولی شاگردان خارجی اجازه گرفته شود و از اعزام شاگردان به کمیته های تربیت افراطیون خودداری کنند.
این اولین بار نیست که حکومت پاکستان چنین طرحهارا اعلام کرده و اصلاحات حیدر چه بخاطر نادیده گرفتن حکومت و چه خودداری مدرسه ها از قرار گرفتن در تحت نظم و چه هردو, ناکام بوده است.
از جمله تخمیناً 40 هزار مدرسه صرف 4350 باب اَن تا کنون در حکومت نامنویسی کرده اند. بعضی مدرسه ها هنوز شاگردان خود را با وجود عدم موافقت والدین اَنها به کمپهای تربیت نظامی میفرستند. برعلاو بعضی از اَمران مدارس حاضرنیستند نصاب تعلیمی خود را توسعه دهند و استدلال میکنند که مدرسه ها از خود پاکستان قدیم تر و قراراظهاررئیس مدرسه خدام الدین
"مدرسه 1200 سال قبل در عراق" طرح شده بود.رئیس دارالعلوم حقانیه با اَنچه که مساعی حکومت برای از بین بردن روحیه مدرسه زیر پوشش توسعه نصاب تعلیمی میخواند مخالفت دارد.
مجیب الرحمن انقلابی دومین مرد قدرتمند سپاه صحابه پاکستان بمن گفت طرح اصلاحی معین الدین حیدر " مخالف اسلام است" و شکایت نمود که درجاهایکه مانند مصر و اردن دولت کنترول مدارس را بدوش گرفته " شعله جهاد خاموش ساخته شده" وی گفت امریکا میگوید " مدارس مسیر تدارکاتی جهاد اند".
اگر مدارس مراکز تدارکاتی "جهاد" باشند, پس سرمایه داران پاکستانی وعرب در سرتاسر جهان سرمایه اَنرا فراهم میکنند- و اکثر وجوه گروه های تند رو به شکل اعانه های گمنام مستقیماً به حسابهای بانکی شان سرازیر میشود.
لشکرطیبه و اهل حدیث (گروه وهابی) که اخیراً به سرعت توسعه میابد, پول خود از طریق شبکه جهانی کمپیوتری انترنیت بدست می اورد. لشکر طیبه و مرکز الدعوی والارشاد که سازمان مادر است ار طریق وهابی ها طرفدار شان در عربستان سعودی چنان سرمایه اندوخته اند که اکنون در نظر دارند بانکی را از خود بگشایند.
افراد مجاهد نیز ازاین بخششهای سخاوتمندانه مستفید میگردند. احمد رشید خبر نگار برجسته پاکستان میگوید اَنها بخاطر پول درین راه گام میگذارند. یک مدیر متوسط لشکر طیبه بمن گفت ماهانه 15000روپیه در اَمد دارد, که قرار سنجش بانک جهانی هفت برابردراَمد یک فرد عادی پاکستان است. رهبران ارشد گروه های تند رودراًمد شان بمراتب ازین زیاد تر است. یکی از رهبران مرا به داخل خانه اش برد که چندین کار مند و خدمتگارو همچنین وسایل قیمتی خانه داشت. کسانیکه درعملیات سهم میگیرند معاش کم دارند اما بعد از هر مامور یت موفقیت اَمیز پاداش دریافت میکنند. چنین در اَمدها مخصوصاً در پاکستان جالب است که قراراحصایه های رسمی سطح فقر در اَن 40 فیصد است.
قراراظهار میلت بیردن رئیس اداره منطقوی سی.اَی.ای در بین سالهای 1986 تا 1989 در پاکستان, ایالات متحده و عربستان سعودی در جریان جنگ افغانستان حدود سه ملیارد و پنجصد ملیون دالر را به افغانستان و پاکستان سرازیر کردند.
"جهاد" همراه با تفنگ و مواد مخدر مهمترین وسایل قابل کاربرد منطقه شده است. اقبال احمد دانشمند فقید, جهاد را " شرکت بین المللی سهامی جهاد" خواند. تا هنوز هم سرمایداران خارجی, اکثرن عربهای منطقه خلیج و پاکستانی ها در داخل و خارج کشور شرکت سهامی جهاد را حمایت و تقویت مالی مینمایند. در حالیکه باصطلاح جنبش جهاد به حصول تحرک مالی ادامه میدهد. برای پاکستانیها اگر گاهی بخواهند اَنرا متوقف بسازند به مراتب مشکل تر شده میرود. تا زمانیکه "شرکت سهامی بین المللی جهاد" منفعت دارد و کسانیکه بخاطرجنگ کمکهای بین المللی را دریافت مینمایند, جنگ را طولانی تر میسازند. هر قدر که جنگ کشمیر و افغانستان ادامه یابد بهمان اندازه این منافع ریشه دار تر میشود.
اعتیاد به جهاد:
چنانچه بعضی از کسانی که ازنظرمالی بر اَنچه که جهاد میدانند متکی شده اند, سایرین از نظر روانی و معنوی متکی شده اند. تعداد زیاد افراد عادی که در افغانستان جنگیده اند اکنون در کشمیر می جنگند و احتمال دارد که برای جنگیدن بدنبال "جهادهای" جدید برایند حتی اگر علیه خود پاکستان هم باشد. خلیل که برای 19 سال یک "مجاهد" بوده و حتی تصور کدام زندگی دیگر را نمیکند بمن گفت" اگر کسی به هیروئین معتاد شود و واقعاً
کوشش نماید میتواند اعتیاد خود را ترک کند اما یک مجاهد نمیتواند جهاد را ترک گوید. من از نظر معنوی به جهاد معتاد شده ام. یکی از مسئولین ( حرکت المجاهدین) بمن گفت " ما جنگ را متوقف نخواهیم ساخت اگر هند کشمیر را هم بما بدهند" هم اکنون جنبشی در پاکستان جریان دارد که اَن کشور را یک کشور ناب اسلامی بسازد.تعداد زیاد مردم اسلام را تبلیغ میکنند ولی اکثر شان معنی اَنرا نمیدانند. ما میخواهیم شاهد یکنوع رژیم طالبان در اینجا باشیم." چنین اَرزوهای در بین افرادیکه من درجریان دو سال گذشته با اَنها مصاحبه کرده ام معمول است.
جنبش "جهاد" هم چنانچه از نظر مالی و پولی جان میگیرد, تحرک روحانی و معنوی نیز پیدا میکند. مدارس اکثراً به طلاب خود جهاد تعلیم میدهند و یا در مکاتب افراطی, دهشت افگنی را تحت پوشش جهاد تعلیم داده و اَنرا وظیفه روحانی و معنوی اَنها میدانند. در حالیکه پاکستانیهای سرمایدارترجیح میدهند بعوض فرزندان شان, پول خود را به"جهاد" بفرستند. در ساحات روستایی های فقیر احتمالاً فرزندان شان را جهت انجام وجیبه دینی, عقیدتی و انجام یک وظیفه روحانی به "جهاد" می فرستند.یک مادر که فرزندش در کشمیر کشته شده بود بمن گفت اگر شش فرزند باقیمانده اش هم شهید بشوند وی خوشنود خواهد شد زیرا اَنها در اَخرت به من کمک خواهند کرد که زندگی واقعی است. وقتی جوانی شهید میشود, هزاران نفر در مراسم تدفین وی شرکت میکنند. خانواده های فقیر معروف و مشهور میگردند, وقتی کسی در یک قریه شهید میگردد,تشویق به سایر جوانان است که به جهاد بپیوندند و این امر روحیه تمام قریه را بالا می برد. تعداد زیادی ازاین خانواده ها از گروهای افراطی مساعدت مال دریافت میکنند. بنیاد شهدای اسلام که در سال 1995 توسط جماعت اسلامی تأسیس گردید ادعا میکند که 13 ملیون روپیه را به خانواده های شهدا توزیع کرده است. این بنیاد مدعیست که در حدود 364 خانواده را با تادیه قروض شان, داخل کردن در کارو مشاغل یا تهیه مسکن کمک کرده است. هم لشکر طیبه و هم حرکت المجاهدین همچنان سازمانهای خیریه تأسیس کرده اند که به خانواده های شهدا کمک میکنند. با اَنکه این بنیاد ها به خانواده های نیازمند کمک میکنند اَنها هم چنان فرهنگ خشونت را بطور مداوم ادام میدهند.
جنایتکارانی که به جنبش های فرض شده جهادی می پیوندند, ظاهراً به اهداف ادعاشده گروه کمتر متعهد بوده و بیشتر به خشونت و یا به پول تعهد دارند. ازانیرو وقتی جنایتکاران به اردوهای خصوصی داخل میشوند, خویشتن داری سیاسی و اخلاقی که اکثراً باعث جلوگیری از تلفات وسیع, حملات بدون تفریق و تمیز میشود امکان دارد ازبین برود.
صادرات جهاد:
گروه های تندرو پاکستانی اکنون برداشت شانرا از جهاد به تمام دنیا صادر میکنند. قرار اظهار رئیس مدرسه خدام الدین این مدرسه اکنون شاگردانی را از برما, نیپال,چیچن, بنگلادیش,افغانستان, یمن, مغولستان و کویت تربیت میکند. از جمله 700 شاگردی که در مدرسه او درس میخوانند 172 تن اَنها خارجی هستند. تقریباً نصف تعداد شاگردان دارا لعلوم حقانیه یامدرسه ای که طالبان را بوجود اَورد از ازبکستان, تاجکستان, روسیه و ترکیه بوده و قراراظهاررئیس اَن, این مدرسه درحال حاضر ظرفیت بین 100 تا 540 شاگرد خارجی را دارد. یک شاگرد از چچین به من گفت هدف وی اینست که هنگام بازگشت با روسها بجنگد. قرار اطلاع وزارت خارجه امریکا گروه ها و افراد پاکستانی اکنون درتمویل و تربیت جنبش اسلامی ازبکستان نیز کمک میکند که یک گروه دهشت افگن بوده و هدف اَن بر انداختن حکومت ها در اَسیای میانه است.
اکثر گروه های تند رو که با مدرسه های افراطی ارتباط دارند معمولاً اعلام میکنند که در نظر دارند "جهاد" به هند و همچنان به غرب که به قول اَنها توسط یهودیان اداره میشود, بکشانند.
لشکر طیبه اعلان کرده که در نظردارد بیرق اسلام را در دهلی, تل ابیب و واشنگتن بر افرازد, با لندن حساسیت نشان نمیدهند. ازیکی از رهبران (( حرکت المجاهدین)) در مورد کتابهای دلخواهش پرسیدم و تاریخ هتلر را توصیه کرد که به گفته اش درک میکرد که "یهودیان و صلح باهم سازگار نیستند". چندین گروه افراطی تصاویری بیرق به اَتش کشیده امریکا را در تقویم و پوستر های شان داشتند.
جهاد داخلی:
جهاد علیه غرب شاید (حد اقل برای فعلاً) در لفظ باشد اما جنگ ده ساله فرقه ای بین جوامع شعیه و سنی پاکستان واقعی و مهلک است. تحریک جعفریه پاکستان در حمایت از منافع مسلمانان شعیه پاکستان بنیانگذاری شده بود که
احساس میکردند با تطبیق قوانین سنی توسط ضیاوالحق در ارتباط به میراث و جمع اَوری زکات علیه اَنها تبعیض بخرچ داده میشد.
ایران در تمویل تحریک فقه جعفریه کمک کرد, شاید به این امید که ازاَن بحیث وسیله ای برای انقلاب نوع ایران درپاکستان استفاده کند.
پنج سال بعد حق نواز جنگوی یک ملای جماعت العلمای اسلام ( سپاه صحابه) پاکستان را بنیان گذاشت تا با تحریک جعفریه پاکستان مقابله و منافع مسلمانان سنی را از پیش ببرد. سپاه صحابه هم توسط عربستان صعودی و عراق تمویل میگردد. از اَن ببعد دسته های خشن از هردو جانب تشکیل شده است.
وقتی لشکرجنگوی که یک گروه فرقه سنی است, دراوایل سال1999 میخواست نواز شریف صدر اعظم پاکستان را بقتل برساند. نواز شریف پیشنهاد کرد که محاکم خاص نظامی را تأسیس و جرایم دهشت افگنی را در کراچی محاکمه میکند وبه شهرهای دیگر توسعه میدهد. محکمه عالی پاکستان بعداً تشکیل محاکم خاص را مغایر قانون اساسی کشور خواند.
پرویز مشرف مساعی نواز شریف را برای مهار کردن گروهای دهشت افگن ادامه داده و در زمره سایر مسایل پروگرامهای " خلع سلاح سازی"را میخواهد تطبیق کند تا دسترسی دستهای های فرقه ای و جنایت کاران را به سلاح کاهش دهد.
مشکل مشرف اینست که بتواند ناخواسته فرقه گرایی را در پاکستان از پیش رو بردارد تا "جهاد" رادر کشمیر و طالبان را در افغانستان تقویت بیشتر بنماید.
جمعیت العلمای اسلام که حزب بنیان گذار سپاه صحابه پاکستان است در ایجاد طالبان و (حرکت المجاهدین ) نیز کمک نمود. مدرسه های دیوبندی فتواهائی راعلیه شیعیان صادر میکند و جوانانیکه در کشمیر میجنگند همچنان تربیت شده اند که شیعیان را کافر بدانند. جیش محمد یک شاخه حرکت تازه ترین گروه افراطی پاکستان در کشمیر است که قرار گزارش در جریان جمع اَوری پول دراوایل سال 2000 از افراد سپاه صحابه پاکستان در کشمیر استفاده کردند.
یک انقلابی مربوط به سپاه صحابه پاکستان که اخیراً بعد ازچهار سال از زندان بخاطر دخالت در قتل های فرقه ای اَزا د گردید به من گفت هر وقت" یکی از جوانان ما بخواهد به جهاد برود" به طالبان و یا به جیش محمد می پیوندند. همه گروه های دیوبندی هستند که ادعا دارند با سپاه صحابه پاکستان"نزدیک" میباشند.
درگیریهای فرقه ای باعث قتل و مجروح شدن هزاران پاکستانی از سال 1990 باینطرف شده است.تفاوت های مذهبی بین شیعیه و سنی به منازعه تمام عیار سیاسی مبدل گشته که پی اَمد های پُر درد سر وسیعی را برای نظم و قانون, بافت اجتماعی, صلاحیت و قدرت حکومت را در بر دارد. حکومت پاکستان در اینمورد فاقد قدرت است. در واقع عربستان سعودی به سنی های وهابی و ایران به شیعیه ها اجازه داده جنگهای غیر مستقیم شان را در خاک پاکستان به پیش ببرند که عواقب مصیبت با ر را برای مردم پاکستان در بر دارد.
پاکستان بکدام مسیر در حرکت است؟
پاکستان یک دولت ضعیف دارد و سیاست های حکومت هنوزهم اَنرا ضعیف تر میسازد. اقتصاد ناتوان پاکستان درموجودیت یکتعداد رهبران فاسد بد تر شده که ریشه دشواریهارا درکشور اَب میدهد که خشک نشود.
با وجود فقر, پاکستان صد ها ملیون دالر را بعوض مصرف بر مکاتب و صحت عامه روی سلاح و تقویت فوج شکست خورده خود خرج میکند.
ایالات متحده از پاکستان خواسته است علیه گروه های تندرواز تشدید اقدامات کار گرفته و بعضی مدارس را ببندد. اما امریکا باید صرف به انتقاد و سرزنش اکتفاء نکرده و کار بیشتری انجام دهد. در واقعیت امر این ایالات متحده همراه با عربستان سعودی بودند که در ایجاد "جهاد" بین المللی کمک کردند که افغنها علیه شوروی بجنگند. یک مامور ازمن پرسید " ایا امریکا اَرزو دارد که ماعساکر را فرستاده و مدارس را ببندیدم. جهاد یک عقیده است که در جریان سالهای متمادی جنگ افغانستان انکشاف کرد. نمیتوان اَنرا در ظرف24 ساعت تغیر داد". مهمترین سهمی که امریکا میتواند بگیرد اینست که در تحکیم نظام تعلیمی غیر مذهبی پاکستان کمک کند زیرا با موجودیت فشار اداری در کشور کمک های زیاد بین المللی در راه های دیگری بمصرف میرسد. کمک به پاکستان درتعلیم تربیت جوانان اَن نه تنها فرهنگ خشونت را کاهش خواهد داد بلکه درکاهش فقر و نادانی نیز کمک خواهد کرد.
برعلاوه, مساعدت به پاکستان جهان را جای مصئون ترخواهد ساخت. چنانچه ناظرین اکثراً میگویند تشدید منازعه بین هند و پاکستان روی کشمیر به احتمال اغلب به جنگ ذروی بین شان بیانجامد, که هردو بازنده خواهند بود.دوام تجاوز تندروان پاکستانی در کشمیر تحت کنترول هند منازعه را تشدید کرده و خطر جنگ ذروی را بین دو کشورشدیداً افزایش میدهد.
با اَنکه ایالات متحده میتواند باین کشور کمک کند,اما پاکستان باید تغیراتی را نیزبوجود اَورد, فساد اداری را ریشه کن کند, اداره های دموکراتیک را تحکیم نماید و به نظام تعلیم و تربیت اولویت زیا د قایل شود. ولی اگر پاکستان به تخصیص 30 فیصد بودجه ملی اش را در توسعه ظرفیت نظامی اش ادامه دهد, هیچ یک ازین اَمال های اَب حیاتی اش براورده نخواهد شد. مهمتر از همه پاکستان باید این گروه هارا بحیث اَنچه که هستند شناسایی کند, یعنی دسته های خطرناکی که منابع و دسترسی های شان کماکان توسعه یافته و ثبات تمام منطقه را تهدید میکند. دوام حمایت پاکستان از گروه های تندرومذهبی نشان میدهد که اَسیب پذیری خود را درمقابل فرهنگ خشونت و تشدد که در ایجاد اَن کمک کرده است درک نمیکند پاکستان باید درینموردتجدید نظرکند.
فوقاً خلص مطالب دانشمند محترم جیکا سترن استا د دانشگاه هاروارد و عضو شورای امنیت خارجی درارتباط به پاکستان بخوانندگان محترم ارائه گردید.
این مضمون نشاندهنده اَن است که اخیراً بنیاد گرایی در پاکستان بطور بی سابقه رشد نموده و بنیاد گرایان مذهبی در اَنکشورقدرت دوم را حایز گردیده اند. مضحکتر اینکه بنیادگرایان در دستگاه نظامی دولتی به حدی نفوذ کرده اند که دکتاتوران نظامی نمیتوانند مسایل را مخالف رای اَنها و مطابق میل خویش در کشور دنبال کنند. درجریان کودتای اخیر ( اکتوبر 1999) هرچند اردو بطور یکپارچه و متحد در برابر تفرقه اندازی های نواز شریف واکنش نشانداد, ولی در شورای رهبری کودتا چیان دو جناح بملاحظه میرسد که اهداف شان در دراز مدت با هم تفاوت های اساسی دارد. این دو جناح عبارت اند ازگرایش لبرالی برهبری مشرف و دیگر قدرتمندان پر نفوذ و بنیاد گرا احتمالاً برهبری جنرال محمد عزیزو حمید گل. مشرف دراولین سخنرانیهای خود بعد از کودتا کوشید از بنیاد گرایی اسلامی فاصله بگیرد, از اَزادی مطبوعات یاد کند و حتی کودتای خود را گامی بطرف "دموکراسی راستین" بخواند.
وی تا بدانجا پیشرفت که از اتا ترک بخاطر برقراری نوع حکومتش در ترکیه تقدیر کرد. اما پس از اَنکه از طرف قاضی حسین احمد مورد انتقاد قرار گرفت, روش محتاطانه تری را در پیش گرفت.(هفته نامه امید اشاره 392)
جناح بنیاد گرا و افراطی اردوهمواره اهداف خود را با وضوح بیان میکند.
حمید گل میگوید: رهبری اَینده پاکستان باید از میان گروه های نظیر طالبان برخیزد, نگاه کنید در میان کسانیکه مشرف به جرم ارتشاء زندانی کرده یکنفر مولوی و طالب نیست. این جناح اردو در میان افراطیون با نفوذ اسلامی حامیان فراوان دارد. فضل الرحمن رهبر جمعیت العلمای السلام که روز دیدار کلنتن وزیر خارجه امریکا ازپاکستان را روز نفرت اعلان کرد و از مشرف خواست یک عالم مذهبی را نیز در شورای شش نفره امنیت ملی شامل کند و حاکمیت نظامی باید بداند سیستم اسلامی مقصد نهایی این کشور است.
(امید شماره392 ). البته جناح لبرال اردو بسرکردگی مشرف نیز در میان اقشار اجتماعی هواداران خود را دارد. چنانچه احمد رشید که یک روزنامه نگار میانه رو میباشد میگوید: کودتای اکتوبر 1999 از کودتا های پیشین متفاوت بود و بیشتر بمنظور دفاع ازاردوصورت گرفت و مردم نیزاز اَن استقبال کردند. این جناح کوشید در بین اسلامیست های پاکستان نیروهای کمتر افراطی و قانون گرا را بطرف خود بکشاند. بهمین خاطر قاضی حسین احمد رهبر با نفوذ جماعت اسلامی را که در اوایل کودتا از خود رنجانده بود دوباره بطرف اهداف خود جلب کرد, بطوریکه در حال حاضر وی نقش سخنگوی مشرف را در بین اسلامیست های پاکستان بازی میکند. اردو وظیفه دارد از نفوذ افراطیان مذهبی مانند جمعیت العلمای اسلام, سپاه صحابه, سپاه جنگوی و غیره در عرصه سیاسی و اجتماعی پاکستان بکاهد و در راه استقرار یک جمهوری اسلامی(معتدل و قانون گرا) در پاکستان تلاش کند. وی از دیدار کلنتن از پاکستان نیز بگرمی استقبال کرده بود.
هردو جناح موافق به حمایت از طالبان اند. اما مشرف در راستای مأموریت (غیر طالبی کر دن) پاکستان, میخواهد این حمایت را رنگ قومی داده در چارچوب "منافع ملی پاکستان" تعریف کند, در حالیکه جناح بنیادگرای اردو میخواهد این حمایت را رنگ پان اسلامی بدهد تا بر نفوذ و اقتدار خود در میان افراطیان مذهبی در داخل و خارج پاکستان بیافزاید.
در واقع پاکستان دارای خصوصیات منحصر بخود است که در جهان هیچ کشور دیگر دارای اَن نیست: 1- شدیداً فقیراست. 2- قویاً مستعد بنیادگرایی اسلامی میباشد(فلسفه وجودی این کشوراسلام و در تقابل با هندو ها قراردارد) 3 – دارای بمب اتومی است. وقتی این سه خصوصیت با هم یکجا شود, در اَنصورت کشور بی نهایت بی ثبات, خطرناک و یاغی را بوجود می اَورد که تهدید بسیار جدی برای نظم و امنیت منطقوی و جهانی بشمار میرود.
سقوط اقتصادی شدید و اَنیده تاریک بخاطر رشد سریع جمعیت و فرسایش منابع خاکی و اَبی منتج به بیکاری گسترده و فقر شدید گردیده دست بدست هم داده زمینه ساز عدم امید به اَینده شده و موجب جذب انبوه جوانان بمدارس دینی افراطی شده ( که غذا, مسکن و لباس مجانی در اختیاراَنها میگذارند).
جوانان درین مدارس بصورت جنگجویان افراطی در میایند که به اسانی در کشمیر,افغانستان, کشور های اَسیای میانه, سنگ یانگ چین, چیچن و . . . به استخدام گروه های بنیا د گرا جهت اهداف دهشت افگنی قرار میگیرند.
این جوانان وقتی به پاکستان بر میگردند روحیه ستیزه جویی, قانون شکنی و خراب کاری را باخود میاورند.
صدور بنیاد گرایی از پاکستان هویت و اعتبار بین المللی اَنرا خراب کرده, ازدریافت کمک های اقتصادی جهانی اَنرا محروم میسازد و سرمایه گذاری های خارجی در پاکستان را صدمه میزند. در نتیجه اقتصاد ورشکسته پاکستان خراب تر گردیده و گرایش جوانان فقیر به مدارس دینی خشونت گرا بیشتر میشود ودر نهایت باعث میگردد پاکستان فقیر دارای بمب اتومی بدست بنیا د گرایان افراطی تسخیر شود و حکومت غیر مسئول یاغی بوجود اَید که کنترول اَن بسیار مشکل بوده موجب بی ثباتی شدید و فراگیردرمنطقه گردد.
نقش پاکستان در بحران افغانستان
ادامه دارد . . .
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت سوم:
طرح پروژه کنفدریشن افغانستان –پاکستان
همه معتقدند که تاریخ بمرورزمان حقایق را برملا میسازد و واقعیت ها را در روشنی قرار میدهد چنانچه پلانها و پروگرام های مخفی دولت پاکستان پیرامون قضیه افغانستان نیز در پرتو تاریخ روز تا روز روشن تر شده میرود. مهاجرین افغان در مراحل اولی جهاد شان گمان میکردند که دولت پاکستان اَنهارا در برابر تجاوزشوروی در افغانستان, بخاطراینکه هم کیش وهم مذهب اند کمک میکند, پیش ازخروج شوروی از این سرزمین این گمان ازمیان رفت و اکنون که ازخروج اردوی سرخ از افغانستان بیشتر ازده سال میگذرد جنگ و برادر کشی تا هنوز در این خطه بلاخیز ادامه دارد و همه افغانها به این حقیقت پی برده اند که یک عامل عمده تداوم جنگ درکشور ما مداخلات ناجائز دولت پاکستان در امور داخلی وطن ما بوده است که از طرف کارکنان دولتی اَنکشور در جهت تأمین منافع شان بصورت مستدام صورت می پذیرد. چنانچه در نشرات رسانه های گروهی پاکستان از چند سال بدین سو وفتاً فوقتاً مقالات و مضامینی به نشر میرسد که این راز ها را افشاء میکند.
ده سال پیشتر طرح پروژه کنفد ریشن افغانستان – پاکستان را یک گزارش سری و خاص از طرف جنرال حمید گل که در اَن وقت و زمان ریاست استخبارات نظامی پاکستان یا اَی.اس.اَی را بعهده داشت عنوانی ضیاوالحق حاکم نظامی اَنکشور تحت عنوان( دور نمای توقعات ما در افغانستان انشاء گردید.) ارائه نمود.{ مفاهیم فدریشن و کنفدریشن اشکال دولت هارا بیان میدارد که دراَنها اقوام و ملیتهای گوناگون در محدوده جغرافیایی معین شان دارای استقلال بوده و اقتدار و صلاحیت بین مرکز و محلات تقسیم گردیده است. در کنفدریشن, بمقایسه فدریشن, واحد های متشکله اتحاد, استقلال و اَزادی بیشتر دارند و اداره فدرال یا مرکزی از صلاحیت های کمتر سیاسی و قضایی برخوردار است . اما در سیستم فدرال, مرکز دارای صلاحیت بیشتر قضایی و سیاسی است, در صورتیکه تصامیم واحدهای متشکله اَن با تصامیم و صلاحیت های مرکز در تضاد قرار گیرد, مرکز میتواند در تصامیم واحد ها مداخله نموده و صلاحیت های خودرا در اَنجاگسترش دهد.} این مستند در مجله وزین ((نامه خروشان)) در شماره نهم و دهم مورخ 10اکتوبر1991 چنین به نشر رسیده است:
درنتیجه خارج شدن قوای شوروی از افغانستان در منطقه خالیگاهی بوجود میاید که باید اَنرا پر کنیم و نباید بگذاریم این امکان تاریخی از دست برود. ما به چنان ابتکارات شجیعانه احیتاج داریم که هیچگاه در گذشته چنین موقعیتی برای ما میسر نگردیده بود. ما باید تا فتح مکمل مجاهدین را کمک و تشویق کنیم. پاکستان باید هرنوع کمک های ممکن نظامی و سیاسی را به اتحاد هفتگانه وبالا تر ازهمه به گروپ حکمتیار بدهد که قابل اعتماد و قوی و متنفذ است.
هدف اساسی درحال حاضرتضمین محکمی است برای ایجاد حکومت اسلامی اینده افغانستان که باید طرفدارپاکستان باشد و بصورت داوطلبانه و خوش برضا از تشکیل چنان یک اتحادیه هم پیمان و یا کنفدریشن پاکستان و افغانستان حمایت کند که پاکستان دراَن نقش اولی را خواهد داشت. در داخل چوکات این کندفدریشن سرحدات باید از میان برود و یک تشکل اقتصادی مشترک بوجود اَید که دسترسی به ساحه های یورانیم دار افغانستان برای ما مجاز ساخته شود. در اَنصورت پروگرام ذروی ما ازتهیه کنندگان خارجی معنئاً و عملاً بی نیاز خواهد شد.
در هفته نامه امید مورخ 7 می 2001 در صفحه 5 تحت عنوان ((چپاول معادن افغانستان از طرف پاکستان)) تذکر رفته است: پاکستانی ها سنگ و خاک یک تپه را از ولایت لوگر انتقال میدهند. شاهدان عینی میگویند: این تپه درحوالی ولسوالی محمداغه ولایت لوگرموقعیت داشته و ازچندین ماه بدین سوتوسط لاریها به پاکستان انتقال داده شده و از اَنجا بکشور دیگر صا در میگردد. یک راننده لاری که خود چند بار در حمل سنگها وخاک این تپه سهم داشته گفته است: سنگ و خاک این تپه که ظاهراً با تپه های همجوار اَن تفاوت ندارد درلاری های سربسته بارگیری شده به پشاور فرستاده میشود. این لاری ها در تورخم مورد بازرسی قرارنگرفته و درمنطقه اشناغری که درقسمت اخیرشهر پشاور موقعیت دارد,محموله این کامیون ها پیش ازوزن مجدد درلاری های دیگر جابجا میشود. لاری های مذکور از اَنجا عازم کراچی شده و در کشتی هایی که مقصد شان معلوم نیست تخلیه میشوند.(فعلن بالای معدن مذکور پُسته نظامی امریکا جابجا شده است که از معدن مس عینک درحدود پنج کیلومتر فاصله دارد. اقتباس کننده)
افغانستان از نظر منابع معدنی خیلی غنی ولی دست نخورده است. پاکستانیها از دوران اشغال افغانستان توسط شوروی به بهره برداری غیر قانونی از منابع طبیعی افغانستان اَغاز کرده اند. اَنها درین راه در گذشته از افراد خریده شده در جامعه افغانی استفاده بعمل می اَوردند ولی پس از قدرت رسیدن طالبان در این راستا با دستان باز تری عمل کردند.
از مقاصد دولت پاکستان مثل از بین بردن سرحدات, استفاده از منابع یورانیم ما و اینکه در کنفدریشن پاکستان نقش اول را خواهد داشت به صراحت توضیح گردیده است که نیاز به چون و چرا ندارد. مگر نا گفته نماند که مسایل و مطالبی زیادی در ارتباط با ایجاد کنفدریشن افغانستان – پاکستان وجود دارد که قابل دقت بوده ودرخوراندیشه و ترس و بیم اند.
خوانندگان محترم بخاطر خواهند داشت که موضوع کنفدریشن افغانستان – پاکستان توسط گلبدین حکمتیار دست پرورده اَی.اس.اَی پیش از اَنکه تنیظیم ها قدرت را در کابل بدست اَرند نیز منتشر گردید, دولت افغانستان را مضطرب ساخت و دکتور نجیب اله اَنرا رد نمود.
جنرال مشرف حاکم نظامی پاکستان هم مورخ 25 می 2000, بدون اعتنا بحقوق ملیتهای دیگر نظریات و بیاناتی به جانب داری از قوم پشتون بخاطر جلب و جذب اَنها ایراد نمود که در واقع میتوان اَنرا قدمی دیگر در راه ایجاد کنفدریشن فوق محسوب نمود. از جانب دیگرکمک های همه جانبه نظامی دولت پاکستان و طرفداری از فتح کامل افغانستان توسط طالبان خود بیانگر اَنست که غالباً طالبان بعد از موفقیت , پروژه کنفدریشن را با پاکستان تائید و پیشنهاد نمودند.
مورخ ده اَگست در نشریه مشهور دان چاپ کراچی که ازاَغاز ایجاد پاکستان بدینسو به نشرات می پردازد در شماره نهم, دو هزار مضمونی از طرف دو نفربنامهای عبداله و حسن تحت عنوان((ضرورت ایجاد کنفدریشن بخاطر سرنوشت مشترک)) به نشررسیده است. این مضمون با در نظرداشت سوابق تاریخی,نژادی, دینی و فرهنگی مردمان هردو کشور ترتیب شده و بمیان اَمدن کنفدریشن افغانستان-پاکستان در اَن موافق به ایجابات شرایط موجود و به نفع هردوکشور و جهان اسلام وانمود گردیده است. نویسندگان بهترین زمان رابرای ایجاد کنفدریشن در چنین مقطع زمانی و بهترین مکان را برای ظاهر شدن اَن افغانستان و پاکستان را تشخیص کرده اند که ترجمه این مقاله چنین است:
روابط میان افغانستان و پاکستان در یک مرحله حساس قراردارد, قطع نظر از روابط نزدیک برادرانه و دوستانه که درپرتو حقایق جهاد علیه اتحاد شوروی ایجاد گردید و با ظهور طالبان تقویت بیشتر شده. اکثریت افغانها ساحه ایرا که اکنون پاکستان نام دارد, به نظر شک و تردید میدیدند. چیزیکه افغانهارا بیشترافروخته ساخته بود, اشغال مناطق پشتون نشین توسط سک ها بود و ازطرفی بیرحمی و شقاوت سک ها علیه مسلمانان بد بختی های زیادی را در اَینده اَنها بجا گذاشته بود.
انگلیسها که بعد ازسکها منطقه را اشغال نمودند, مرتباً به پشتونها دشمنی ورزیدند و علیه شان همیشه درجنگ و جدل بودند. تمام منطقه را به ذلت و خواری گرفتار ساختند. پشتونهای سوبه سرحد و مناطق قبایلی هم در زیر سیطره سکها و هم در تحت تسلط انگلیسها برای یکصد و سی سال قربانیهای بیشماری دادند. قسماً خود پشتونها مسئول اقدامات حکومات کابل بودند که پلان داشتند این مناطق را باز بستانند.
بعد از اَگست 1947 شرایط بکلی تغیر یافت. پشتونها نه در مناطق قبایلی و نه درساحات شهری مورد اَزار واذیت قرارنداشتند وتبعیضی نیزعلیه شان صورت نگرفته و اردو بخاطر سرکوبی شان فرستاده نشده است. اکنون پشتونها, شهروندان یک کشور اَزاد هستند و از تمام امتیازات و حقوق بشری, مانند باشندگان ایالات دیگرپاکستان برخور دار اند. پشتونها درمقامهای بالایی حکومتی نیز وارد دربازار کار اند.
از زمان ورود سلطان محمودغزنوی در نیم قاره هند, پشتونها همیشه در امورسیاسی,اجتماعی ونظامی مطرح بوده اند. از سال یکهزار میلادی تا حال از چترال تا چیانکانگ و از هیمالیا تا کیپ کمورین وجود داشته اند. هیچ شهرو محلی نیست که در اَن پشتون وجود نداشته باشد. کمتر خانواده پیدا میشود که با زن و یا مرد پشتون از دواج نداشته باشد.
ما احساس امیر دوست محمد خان, شیرعلی خان, عبدالرحمن خان و شاه امان اله خان را در مورد پشتونهای شرق خط دیورند که در زیر سیطرت حاکمان غیر مسلمان زندگی داشتند درک میکنیم, ولی امروز که سیستم اداره حکومتی شان یک رژیم اسلامی است, هیچ تصمیمی در مسایل عمده مملکتی بدون موافقت پشتونها که در پاکستان زندگی میکنند گرفته نمیشود. از طرفی پشتونها درحکومات دو ایالت سوبه سرحد و بلوچستان اختیارات رسا دارند.
مفکوره وجود افغانستان بصفت یک سوبه خود مختار برای پاکستان یک نظر بیگانه, نا اَشنا وغیرعملی نبود.
حرف اول الفبا در زبان اردو و زبان انگلیسی هردو حرف اول نام افغانستان است. سید جمال الدین افغانی وعلامه اقبال طرفدار ایجاد یک مملکت اسلامی از افغانستان موجوده و ساحات شمال غرب هند برطانوی بودند. و عقیده داشتند امتزاج و ائتلاف هردو کشور, نه تنها امکانات وسیع و فرصت های بزرگ را بمردمان هردو ملت میسر میگردانید بلکه نزد تمام مردم جهان و جامعه اسلامی اهمیت بسزایی میتواند داشته باشد چنانچه میگفتند در این مفکوره هیچ خلا و تناقضی وجود ندارد. قدرت متحد پشتونها از اندلس تا اکسس(دریای اَمو), از دیر تاهرات نه تنها خودمختاری اَنها را تضمین می نماید, بلکه صدای رسا درحکومت پاکستان نصیب شان میشود. زیرا که اکنون میلان جهان هم بسوی اتحاد های بزرگتر و تمرکز و یکجا سازی منابع بیشتر میباشد. بگذار افغانها مفکوره کنفدریشن را در یک فضای اَرام مورد بررسی و ارزیابی قراردهند و مطابق به منافع اسلام بیاندیشند و عمل کنند. در بین پاکستان و افغانستان شباهت هاو همسانی ها یی همانند؛ رفاه دینی, تاریخی, نژادی, فرهنگی و جغرافیایی وجود دارد.
بی مورد نیست پراگرافی را از کتاب فریزر تتلر درباره افغانستان نقل کنم:
(( حالات را موجودیت گروه های اَزاد و خشن مسلح قبایل در قسمت شمالی جنوب اَسیا مغلق ترگردانیده وهراَن بیم اَن میرودکه روابط دو کشور را خراب کنند و فعالیت های اقتصادی را به رکود مطلق مواجه گردانند و هردو کشور را در مقابل هم قرارداده, دشمنی و بی ثباتی را افزایش دهند و صلح را در اَسیای میانه برهم بزنند. راه علاج , اختلاط و ایجاد کنفدریشن کشورهای افغانستان و پاکستان است. شاید کسانی اَنرا بخاطر شرایط سیاسی و تفاوتهای ذهنی, غیرعملی تلقی نمایند, شاید فکرها هم صحت داشته باشد, من در موقعیتی نیستم که بمناظره خیزم, ولی تاریخ حکم میکند که این امتزاج صورت گیرد, اگرازراه صلح اَمیزممکن نباشد, به زورقوه تحقق میابد.))
* فریزر تتلر در 1941وزیر مختار انگلیس در کابل بود او کتابی بنام ((افغانستان)) نوشته و در1950در لندن بچاپ رسانیده است. نویسند گان مقاله این قسمت را ترجمه نموده ولی از ذکر مطالب مهم تتلر پیرامون این موضوع طفره رفته اند. فریزر تتلربادامه اینموضوع نوشته است (( زیرا اگر افغانستان و پاکستان بواسطه این اختلافات و یا مزخرفات خط دیورند منقسم و دوپارچه باشند, حالت مساعد و موقع مناسبی برای کمونیسم فراهم خواهد شد. هنگامیکه در اَنطرف دریای اَمو صنایع اتحاد شوروی رشد کند و خواهش بازکردن راهی به بحر به وجود اَید, بیگمان یگانه بندر دریایی در اَسیای وسطی برای شوروی بندرگاه کراچی خواهد بود که خط اهن اورا از کشک به هرات و قندهار و چمن و بر پاکستان متصل نماید. پس در حالت عدم اتحاد افغانستان و پاکستان و فقدان پشتیبانی انگلیس و امریکا, باز از جبهه شمالی هجوم بعمل اَمده و کنترول هندوکش بدست اجانب خواهد افتاد. تاریخ نشان میدهد کسیکه هندوکش را در دست دارد, کلید هندوستان هم در دست اوست. برعکس , اگرافغانستان و پاکستان یکی شده اَرام و مسعود باشند, با تشکیل یک پایگاه قوی شرقی در سلسله طویل دول اسلامی از باسفور تا پامیررول مهمی بازی خواهد کرد.
نگه داشتن تمامیت وحدت مسلمین در اَسیای جنوبی به منفعت برطانیا و امریکاست . . . خطر نفوذ کمونیزم در بین باشند گان شمال غرب هند اَنقدر بزرگ نمی باشد, زیرا چنین دکتورین های قادر نیست بسهولت در استحکامات اسلام ریشه بدواند. تنها یک نارضایتی فوق العاده و فقر زیاد مادی میتواند چنین نتیجه ای بار اَورد.
تذ کرمطالب فوق میرساند که هدف اصلی فریزر تتلر از یکجا شدن افغانستان و پاکستان چیست؟ مگر عبد اله و حسن نویسندگان مقاله فوق الذ کرازنگارش موضوعات متذکره چشم پوشی کرده اند.این چشم پوشی ها هم شاید باین علت باشد که شوروی پس از هجوم در افغانستان در برابر افغانها شکست خورد و دیگرخوفی ازین بابت برای اَینده وجود نداشت.
مورخ مشهور وطن میرغلام محمد غباردر کتابش(افغانستان درمسیر تاریخ, جلد دوم) در اینباره نوشته است: ( دولت انگلیس تقویت دومنیون پاکستان را در این منطقه اَسیا بحیث یک پایگاه در برابرجهان سوسیالست لازم میشمرد او هنوز اداره سرحدات ازاد افغانی وکویته را در دست داشت. به همین سبب دولت انگلیس, پاکستان را بحیث جانشین خود در تمام مناطق پشتون نشین اَنطرف سرحد( بین خط دیورند و دریای سند ) معرفی نمود. وزیر مستعمرات دولت انگلیس در 1950 اعلام کرد که پاکستان وارث حقوق و وظایف مقامات برتانوی هند در مناطق اینطرف خط دیورند میباشد.
این تنها نبود بلکه بعد ها دولت ایالات متحده امریکا نیز ( درمحتوی پکت سنتو) (( خط دیورند )) را بین افغانستان و پاکستان ( سرحد بین المللی) اعلام کرد. زیرا دولتین انگلیس وامریکا مصمم بودند درجنوب قلمرواتحاد شوروی زنجیری از ممالک اسلامی از استامبول تا کشمیر بکشند. نظر فوق دو اَلترنتیف را برای حل معضله افغانستان – پاکستان پیش روی ما میگذارد: یا خط دیورند بحال خود باقی میماند و پشتونهای دوطرف سرحد نقش رهبری را بر حکومات در افغانستان وپاکستان بازی کرده, با نادیده گرفتن موضوع پشتونستان, روابط نیک دربین دو کشور بر قرار میگردد و هدف اولی یعنی ایجاد پاکستان بر اَورده میشود که مردم مسلمان را تا سلسله کوه های هندوکش یا دریای اَمو با خود داشته میباشد. دریای اَمو سرحد حکومات اسلامی و غیراسلامی بوده است. اما فعلاً درهردوطرف دریای اَمو دولت های اسلامی حاکمیت دارند. اقتباس کننده
سوابق تاریخی: موضوع اختلاط پاکستان– افغانستان از نظر تاریخی چیز تازه ای نیست. سکایی ها, پارتها, کوشانی ها, غزنوی ها, ابدالیها و بسیاری دیگرحکمروایان هردو کشوربودند. گاهی درپشاورو تکسیلا وزمانی درغزنه و قندهار پایتخت داشتند. با اَنکه سلطان محمودغزنوی یک ترک نژاد بود, در دامان غزنه بزرگ شد و توسط قوای افغانی چندین شهر را در شمال هند تسخیر نمود, دین اسلام را در قرن یازده میلادی در ساحاتی که اکنون پاکستان است رواج داد. محمد غوری از ترک نژاد فارسی بود, در غور زاده شد, بکمک سربازان افغانی قادر شد تا اسلامیت را در قرن 12 – 13 میلادی در تمام ساحات شمال هند ترویج کند. باز هم یک افغان دیگربنام علاوالدین خلجی اسلامیت را بجنوب هند در طی قرن 13-14 میلادی رایج گردانید.
ظهیرالدین بابر که از طایفه برلاس ترک بود, قسمت های افغانستان را تصرف کرد و در کابل بیست سال اقامت داشت. ازاَنجا سوقیات و فتوحات خود را در نیم قاره هند دراوایل قرن چهارده شروع نمود و حکومت خودرا در هند تأسیس کرد.
خاندانهای لودی و سوری بنیاد حکومت اسلامی را در هند تحکیم نمودند و مسلمانهای حاکم را با هندوهای محکوم نزدیک ساختند. اصلاحات ارضی را انجام دادند و فعالیت های فرهنگی و ادبی را رشد و تقویت نمودند. دیده میشود اکثریت سلاطین مسلمانیکه بر نیم قاره هند حکومت کرده اند از ساحاتیکه اکنون بنام افغانستان یاد میشود برخاسته اند.وقتیکه سلاله مغل در دست مرهت ها و سک ها رو به انحطاط نهاد, احمد شاه ابدالی درنیمه قرن هژدهم به کمک شان رسید و مدت کوتاهی اَنها را امان داد. ولی مغل ها توان برخاست دوباره را نداشتند, کمک های احمد شاه مؤثر واقع نشد.
احمد شاه ابدالی با درنظرداشت کمبودی ها و محدودیت های قوای خود وغلوی احساسا ضد اسلامی دشمنان, لازم دید در کنار ه شمال غرب ساحه افغانستان فعلی, تهداب پادشاهی خودرا در سال 1747 بگذارد.
پاکستان امروزی قسمتی ازقلمرو او را تشکیل میداد.پنجاب, سند, بلوچستان و کشمیر در تحت تسلط پسر احمد شاه ابدالی, تیمورشاه قرار داشت و مدت کوتاهی شاه زمان و شاه شجاع هم برین ساحات تسلط داشتند.
نتیجه و نظریه: پیشنهاد جنرال حمید گل به ضیاالحق, جانب داری جنرال مشرف از قوم پشتون وبا لاخره مضمون فوق در روزنامه دان و مزید براَن تهیه و تدارک مصارف تداوم جنگ در کشور ما و دخالت بی حد و حصر دولت پاکستان در مسایل داخلی افغانستان در جریان یازده سال اخیر همه و همه تلاشهای پاکستان را در جهت تأمین منافع نامشروع در وطن ما و منطقه اَشکار میسازد.
ایجاد کنفدریشن پاکستان – افغانستان نشاندهنده بخشی از مطالب اَنست که چه اَش های شورمتناسب بشرایط و ایجابات زمانی برای این سرزمین می پختند که اکنون کاملاً برملا وروشن گردیده است. چون مسئله بهمه افغانها در هرجاییکه هستند ارتباط دارد, لذا لازم است بعد از تعمق و ارزیابی دقیق پیرامون اَن اظهار نظر و تصمیم دسته جمعی گرفته شود. چون از نظر واقعیت مطالبیکه در رابطه به تشکیل کنفدریشن افغانستان – پاکستان قابل توضیح پنداشته میشود چنین است:
- افغانها عادتاً در هر مرحله که باشند چندین مرحله تکامل تاریخی را پشت سر میگذارند. چنانچه در دوران قدرت حزب دموکراتیک خلق ((دوره جامعه شگوفان)) از نظام قبیلوی و فیودالی موقتاً باصدور فرمانها خیز برداشتند و بدوره سوسیالیسم رسیدند. حال هم که جامعه ما از شعور قبیلوی بالا نرفته و حکومت مرکزی بوجو نیامده است و تا هنوز حجره و دیره ما به کلپ ارتقاء نیافته, اَمادگی نشان خواهیم داد که کنفدریشن بسازیم, در حالیکه تا هنوز ملیونها انسان مستحق ازبزرگ ترین حق انسانی معین تساوی حقوق و عدالت اجتماعی و سهمگیری در ساختمان حاکمیت و نظام سیاسی کشور شان محروم اند.البته علت عمده این بیعدالتی اجتماعی موجودیت حاکمیت زندگی قبیله در این کشور میباشد. تداوم و حراست از این پدیده منحوس ملت را در فروپاشی جدی قرارداده است.زیرا ملت به شیوه کاری احتیاج دارد که مطابق به طرز زندگی اجتماعی اش به جلو و بسوی پیشرفت و ترقی درحرکت بیافتد که حاکمیت قبیله پاسخگوی این ضرورت عینی نیست.حاکمیت قبیله بخاطر حیات ننگین و غیر قابل قبول خود ملت, وطن, استقلال, تمامیت ارضی, حاکمیت و منافع والای ملی را مورد معامله قرار میدهد. کشورهای خارجی از تأسیس دولت درانی تا کنون در تطبیق پلانهای شان در افغانستان بصورت سحراَمیز موفق هستند. زیرا اَنها تحولات مربوط به کشور مارا با استفاده از عقب ماندگی فرهنگی و تناقضات قبیلوی, ملیتی ومذهبی در انحصار و کنترول گرفته اند. اَنها این روند را مجدانه دنبال میکنند تا بدینوسیله بروز حاکمیت ملی را خنثی کنند و بخاطرتحقق این هدف از تکتیکهای توطئه اَمیزو جنایتکارانه استفاده میکنند. قبیله پرستان کوتاه اندیش و حامیان جنایت کار اَنها اندیشه های نوین را با استفاده از نفاق قومی و مذهبی بدنام ساخته بدوام حاکمیت قبیلوی نیروی تازه می بخشند.
حاکمیت قبیله از چندین قرن بدینسو یگانه مانع در راه ایجاد حاکمیت ملی و اتحاد ملت واحد بوده است و میباشد.
باچنین طرز دید و وضعی که در جامعه ما حکمفرما ست و هنوز افغانها به تشکیل یک حکومت مرکزی, مردمی با قاعده وسیع دروطن خویش دست نیافته اند و پشتون های اَنطرف خط دیورند تا کنون در ردیف اتباع درجه دوم و یا سوم قراردارند, تا هنوز حق انتخاب نام ایالت شان داده نشده است و بنام سرحد شمال غربی یا د میشود, چطور ممکن است ملت افغان با حفظ حقوق خویش در چوکات کنفدریشن با پاکستان, دومینیون انگلستان موفق باشد وافتخارات ملی وهویت تاریخی پنجهزار ساله خود را با میراث خور استعمارانگلیس شریک ساخته ومعامله نماید که عمر کمتر ا ز شش دهه دارد.
پاکستان با مساحت 796100 کیلو مترمربع در سال 2000عیسوی دارای یکصد و پنجاه و شش ملیون نفوس و افغانستان با مساحت 652090 کیلومتر مربع در سال1979 پانزده ملیون نفوس داشت که از جمله دو ملیون اَن را کوچی ها تشکیل میدادند. بدین حساب در پاکستان درهرکیلو مترحدود 196 نفر و در افغانستان در هرکیلومتر مربع 31 نفرزندگی میکنند. البته خواننده محترم میدانند که در عرصه21 سال جنگ فرار مردم از کشور و تلفات ناشی ازجنگ نفوس مملکت ما خیلی تقلیل یافته است. در حالیکه در پاکستان تکثر نفوس خسک وار به پیش میرود.
جنرال حمید گل طراح اصلی مفکوره کنفدریشن افغانستان -پاکستان در پیشنهاد اش عنوانی ضیاالحق نوشته است (( در داخل این کنفدریشن سرحدات باید ازمیان برود)) که اَقای حکمتیار هم گفته بود که اسلام سرحدات را برسمیت نمی شناسد. در حالیکه در بین تمام کشورهای اسلامی سرحدات وجود دارد.
با در نظرداشت وسعت اراضی ونفوس موجود در پاکستان وافغانستان, تشکیل کنفدریش چنین معنی میدهد که دو فامیل همسایه که هر یک اپارتمان پنج اطاقه دارند ولی تعداد اعضای یکی ازاین فامیل ها هفت نفر و از دیگرش یکنفرمیباشد. اگر اَنها تصمیم بگیرند که هردو فامیل بصورت مشترک ومساویانه استفاده نمایند, طبعاً همسایه دومی به خساره تن درداده است.
جنرال حمید گل ازمادر پنجابی بدنیا اَمده و در پنجاب بزرگ شده است.
او در پیشنهاد خود تذکرداده است که درچوکات این کنفدریشن باید یک تشکل اقتصادی مشترک بوجود اَید که دسترسی به ساحات یورانیم برای ما مجاز ساخته شود. در اَنصورت پروگرام زروی ما از تهیه کنندگان خارجی عملاً بی نیازخواهد شد.
راجع به موجودیت یورانیم در کوهایکه در شمال میدان هوایی کابل موقعیت دارند و کوه خان نشین متصل دیشو واقع در ولایت نیمروزدر جلد اول این کتاب (ابعاد پیچیده تداوم جنگ در افغانستان) توضیحات مکمل داده شده است.برعلاوه معادن دیگری که تا حال دراثر سروی جیولوجیکی در افغانستان تثبیت گردیده عبارتند از: معدن مس عینک در ولایت لوگر, معدن اهن در ولایت بامیان, ذخیره نفت و گاز در ولایت شبرغان, معدن لاجورد در ولایت بدخشان و معدن زمرد در ولسوالی پنجشیر.غالباً معادن دیگر نیز در افغانستان که یک کشور کوهستانیست وجود دارد که از موجودیت اَن عوام و مردم غیر مسلکی اطلاعی ندارند.
مزید بر منابع طبیعی دست نخورده کشور ما که توجه کشورهای خارجی را جلب نموده, ذخایر نفت و گاز ترکمنستان و بازارهای کشورهای اَسیای میانه که از پیکر اتحاد شوروی سابق جدا شده اند منابع دیگریست که امریکا و پاکستان تلاش دارند سهمی دراَن داشته باشند.
بهمین علت امریکا دربرابراعمال ناجایز پاکستان در افغانستان خلاف عمل کردش درعراق, بوسنیا و دیگر کشورها خاموشی اختیار کرده است, چه در شرایط موجود, افغانستان یگانه کشور و راهی میباشد که از طریق اَن امریکا و پاکستان بکشورهای اَسیای میانه رسیده میتوانند.
از جانب دیگر روسیه در نظر دارد اتحاد مثلث را مشمول چین و هند در اَسیا مقابل اروپا و امریکا بوجود اَورد. با در نظر داشت این مطالب ایالات متحده امریکا بیک چاکر قویتر در منطقه ضرورت دارد. از این لحاظ از یکطرف برای جلوگیری از اتحاد مثلث, طرح دوستی را با کشور هند سردست گرفته و از جانب دیگر در برابر کنفدریشن پاکستان - افغانستان با وجود عدم رضایت افغانها, بخاطر برجسته شدن پاکستان در منطقه خود را بیغرض انداخته و بیطرف جلوه میدهد و حرفی بزبان نمی اَورد. بر همه روشن است که پاکستان بر بنیا د دسایس استعمار کهن وایجاد تفرقه بین مسلمانان و هندوها تحت مفکوره اسلامی ایجاد گردیده و درعرصه پنجاه و سه سال موجودیتش را در درون احزاب بنیاد گرای اسلامی مانند جمعیت اسلامی برهبری قاضی حسین احمد, جمعیت اسلامی برهبری فضل الرحمن, حزب جهاد بریاست اَقا مرتضی, جمعیت طلبه, مشهور به گروه تروریستی و غیره گروهای افراطی و فرقه های متخصام مذهبی رشد یافته اند که مخالف ایجابات عصرحاضر بوده و همه افراطی اند. یک نمونه اَشکار و روشن اَن طالبان است که حکمرایی شان در افغانستان نه تنها برای افغانها بلکه برای کشورهای همجوار و دیگر کشورها نیز غیر قابل تحمل میباشد. پاکستان هم از این بابت در سطح بین المللی روز تا روز تجرید شده میرودو امکان بقدرت رسیدن گروههای بنیا د گرای اسلامی در این کشور بعید به نظر نمیرسد.
بنیادگرایی در افغانستان زمینه ای برای نشوو نماء نداشت. با ایجاد کمپهای مهاجرین افغان در پشاور و تماس اَنها با گروههای بنیا د گرای اسلامی پاکستان و تحریک و حمایت اَی.اِس.اَی, تنظیمهای مختلف بنیاد گرایی افغانی بوجود اَمدند که بدون توجه به ماهیت سیاست پاکستان عمل کردند و در ظرف یازده سال اخیر امتحان خود را دادند, ناکام ماندند تا اَنجا که مردود تاریخ محسوب شده اند.نسل اَینده افغان راجع به اعمال اَنها قضا وت خواهند کرد که درینجا ضرورت به تشریح بیشتر کردار اَنها نیست.
متل مشهوراست که کور یکبارعصای خود را گم میکند.با ایجاد کنفدریشن, افغانها بطور دایمبا احزاب بنیاد گرای پاکستان در تماس مستقیم قرارخواهند گرفت, بنیاد گرایی بشکل حاد اَن برای مدت نامعلومی دردر وطن ما مسلط خواهد گردید و اوضاع را درافغانستان و منطقه متشنج خواهد ساخت.
پاکستان برسرمسئله کشمیربا دولت هند درگیراست تصادم بین شان دوراز احتمال نیست. از اینروکه هردو کشور مجهز به سلاح اتومی میباشند, نقاضت موجود ناخواسته پای افغانها با مکر و فریب گروههای بنیاد گرای اسلامی و کارکنان اَی.اِس.اَی در اَتش جنگ بین این دوکشور کشانیده خواهد شد.
اعزام افغانها به کشمیردرجنگ بمقابل هندیها دردهه هشتاد با وصف اَنکه افغانها بخاطرنجات وطن شان با اتحاد شوروی مصروفنبرد بودند, نمونه بر جسته این مطلب بشمار میرود که هنوز فراموش نگردیده است.
علاوه براَن اوضاع داخلی پاکستان نیز اَرام وسربراه نیست. امکان در گیریبین گروههای بنیاد گرای اسلامی و دولت بر سراقتدار بخاطر کسب قدرت ازامکان دورنمی باشد.بمیان اَمدن چنین در گیریها برای بنیاد گرایانیکه جهترسیدن بمقاصد شان می رزمند, شاید بسیار خسته کننده نباشد, ولی برای ملت افغان که هنوز از فشار جنگ 21 ساله قامت راست نکرده اند, طاقت فرسا بوده و رنجهای بیکرانی را در بر خواهد داشت.
درپایان تذکر باید داد که دراکثرجوامع بشری قشر روشنفکردرحل وفصل چنین مسایل رول عمده تری را بعهده دارند. ولی درافغانستان قشر روشنفکرو تحصیل یافته روی اجباروطن را ترک گفته ودرکشورهای پناهندهپذیردرنقاضها و کشمکشهای بی موجب گیرمانده اند. ایشان درکشورهای مختلف نه تنها دروجود سازمانهای سیاسی, فرهنگی و اجتماعی متشکل گردیده اند, بلکه بصورت ها ی مختلف زیرنام مذهب, ملیت و زبان نیزبه گروههای متفاوت تقسیم ودر مسیرهای جداگانه قرار گرفته و روز تا
روزاز همدیگر فاصله میگیرند. تشکل سازمانهای سیاسی ازایجابات دموکراسی بوده که افغانهای مهاجر با استفاده از اَن بگونه های متمایزبه فعالیت های سیاسی, فرهنگی واجتماعی پرداخته اند. شک نیست که تعداد احزاب, سازمانهای فرهنگی واجتماعی در کشورهای اروپایی و امریکا فضای مناسب سیاسی را منعکس میسازد.این سازمانها هرکدام برنامه عمل جداگانه دارند. پدران ونیاکان ما وقتی استقلال, وطن و منافع ملی شان بخطر مواجه میگردید,بیدرنگ متحد گردیده و در برابر اَن اقدام مینمودند. بد بختانه گروپهای گوناگون روشنفکر افغان خلاف راه و روش نیاکان خویش درعرصه 21 سال اخیر که وطن و منافع ملی شان بخطرمواجه گردیده است هم بصورت لازمه متحد نشده اند.
اَرزو واَرمان اینست,در این هنگامی که وطن درمعرض تجزیه و یا الحاق به کشور بیگانه قراردارد, افغانهای متفرق و پراگنده جهت حفظ ونجات وطن شان دور هم جمع و متحد شوند تا با توانایی بیشتر و صدای رساتر معضلات وطن را با مداخله گران و مؤسسات بین الملی بصراحت مطرح نموده راه حل اَنرا جستجو نمایند.
انتقال مرکز بنیاد گرایی از شرق میانه به پاکستان
ادامه دارد . . .
+++++++++++++++++++++++++++++++
قسمت دوم
انکشاف مناسبات همکاری نزدیک میان افغانستان واتحاد شوروی
تا سال 1955 % 80 صادرات و واردات افغانستان از طریق پاکستان که راه عنعنوی بازرگانی و ارتباطی این کشوربا جهان خارج بود انجام می پذیرفت. به ادامه مسدود ساختن راه ترانزیت افغانستان از طریق بندر کراچی در جون 1955موافقتنامه ئی دوجانبه ترانزیت اموال از طریق اتحاد شوروی به اَن کشوربه امضاء رسید. انسداد راه ترانزیت و تشنج درسال 1955میان افغانستان و پاکستان عامل مهمی بود که دولت افغانستان را مجبور ساخت تا از قضاوت های قبلی در برابر اتحاد شوروی چشم پوشی کند.همین گرایش در ایجاد رشد اَمادگی های روحی جامعه افغانی جهت پذیرش مساعدت های اتحاد شوروی و بر قرار شدن مناسبات ((همکاری نزدیک)) با اتحاد شوروی خیلی مؤثر بود مخصوصاً که لویه جرگه ماه نوامبر 1955 بر ضرورت قدرت دفاعی کشور تأکید جدی مینمود و بر اقدامات مبنی بر جلب کمک نظامی از اتحاد شوروی مشروعیت داده بود. درسال 1955پاکستان شامل پکت نظامی بغداد شد و متعاقب اَن سیاست ادغام مناطق پشتونها و بلوچها را به حکومت مرکزی درپیش گرفت. این اقدام پاکستان به مخالفت شدید پشتونها و بلوچها درداخل پاکستان و تظاهرات اعتراضی وسیع در کابل,جلال اَباد و کندهار به مقابل نمایندگی های ان کشور مواجه گشت که در این تظاهرات بیرق پاکستان اَتش زده شد و بمقابل مقامات پاکستانی نمایندگی های قنسلی و تجارتی افغانی را در شهر پشاور اَتش زدند و این نمایندگی ها در شهر پشاور مسدود شدند و روابط تجارتی بین دوکشور از طریق بندر کراچی فلج شد.
طی همان سال خروسچپف و نیکولای بولگانین درراه بازگشت ازدهلی بکابل اَمدند.دولت افغانستان با حرارت تمام طالب کمک شد, رهبران شوروی به این تقاضا روی موافقت نشان دادند. متعاقب اَن از روسیه مربیان نظامی, تانکهای ثقیل و طیارات جت و سیل مساعدت های دیگررا بسوی افغانستان سرازیر نمود و صد ها جوان افغانی برای فراگیری پیلوتی و فراگیری غیره دروس تخنیکی به اتحاد شوروی رفتند. همکاریهای شوروی در عرصه های مختلف با افغانستان اَغاز گردید. سال 1955 در مناسبات افغان – شوروی نقطه عطفی را تمثیل مینماید. بعد از این سال عوامل بین المللی و منطقوی در رشد مناسبات دو کشور نقش برجسته میابد. کمک های اتحاد شوروی به افغانستان بعد از این سال ماهیت دوجانبه نداشت, بلکه بیشتر در رقابت به کمکهای امریکا به پاکستان صورت میگرفت. دولت افغانستان هم خارج ازضرورت های واقعی خود, بخاطر تقویه روز افزون قدرت پاکستان به کمک های نظامی شوروی متوصل میشد. بعبارت دیگر کشمکش در روابط دو ابر قدرت امریکا و شوروی ونیز اختلافات ذات البینی افغانستان و پاکستان در وابسته شدن نظامی واقتصادی افغانستان به ابر قدرت شوروی نقش تعین کننده داشت.
توجه به این کشمکش ها, معنی اَنرا ندارد که روسها که از قرن 19به بعد علاقمند گسترش نفوذ شان بصوب نیمقاره هند نبودند, اما مشوق نفوذ اَنها در نیمه دوم قرن 20اهداف رقابتی است که از جانب شورویها علیه رقیب, زیر نام محافظه سرحدات جنوبی کشور شان ارائه میگردید.
درجولای 1975 ظاهر شاه که در معیت او سردار محمد نعیم خان وزیر خارجه نیز بود,از ماسکو دیدن نمود. سردار محمد داود خان سه بار به اتحاد شوروی سفر نمود. اَنگونه که در ماه می 1959, در اپریل 1960 و در اپریل 1961. در نوامبر1959 یک هیئات پارلمانی و یک هیئات حکومتی افغانی به ماسکو سفرکردند. طی سالهای 1959 – 1960 چندین عضو کابینه افغانستان به ماسکو رفتند و درهمراهی به اَنها ده ها هیئات مرکب ازمأمورین عالی رتبه وجود داشتند. اَنها قراردادهای مختلفی را تقریباً برای تمام عرصه های زندگی در افغانستان با جانب شوروی عقد کردند. همین طور در عرصه سیاست خارجی حمایت شوروی ها از حق تعین سرنوشت پشتونهای اَنطرف خط دیورند شکل رسمی و دولتی را بخود گرفت.
شورویها با حمایت از مسئله پشتونستان خود را با افغانها نزدیک و فاصله را کوتاه ساختند. یعنی درست خلاف اَنچه که امریکایی ها موضع گیری نمودند.
اَنها سوابق تاریخی و احساس ملی افغانها را در قبال مسئله خود ارادیت پشتون ها و بلوچها درک نتوانستند. این بی اعتنایی,افغانستان را بیشتر به رقیب اَن اتحاد شوروی نزدیک ساخته مناسبات دوکشور را در سطح((همکاری نزدیک)) قرارداد اَنگونه تا شروع سالهای هفتاد 632 پروژه انکشافی بکمک اتحاد شوروی درافغانستان اعمار شد و 52 پروژه دیگر در حال عمران قرار داشت.
محترم میرعنایت اله سادات در کتاب خودش (( افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه)) در صفحه 113-114 راجع بملاقاتها و قراردادهای که بین اتحاد شوروی افغانستان از سال 1955 به بعد صورت گرفته است چنین ارائه میدارد:
1955: بازدید نیکیتا خروسچف و نیکولای بولگانین از کابل.
1957: مسافرت ظاهرشاه و ملکه حمیرا به ماسکو
1959: بازدید محمد داود خان از ماسکو
1959: بازدید هیئات پارلمانی از ماسکو
1960: قرارداد کلتوری
1960: استقبال بیسابقه از یوری گاگارین اولین فضانورد اتحاد شوری در کابل
1960: بازدید مجدد نیکیتا خروسچف از کابل
1961 : بازدید محمد داود خان از ماسکو
1962: بازدید لیونید بریژنف از کابل
1965: بازدید ظاهرشاه و ملکه حمیرا از ماسکوو تمدید پروتوکول همکاری
افغان - شوروی
1967: قرارداد صدور گاز برای سالهای 1985/1967
1974: بازدید رئیس جمهور محمد داود از ماسکو
1975: مسافرت پودگورنی رئیس دولت شوروی بکابل و تمدید معاهده
بیطرفی و عدم تعرض
1977: مسافرت رئیس جمهور محمد داود به ماسکو
1978: بازدید نورمحمد ترکی رئیس شورای انقلابی و امضاء قرارداد پنج
دسامبر (( دوستی و همکاری))
1979: ملاقات محرمانه نور محمد ترکی در راه برگشت از هاوانا با لیوند
بریژنیف
1979: مداخله علنی ومستقیم نظامی اتحاد شوروی در افغانستان پس از اَنکه
همکاریهای نزدیک بین دولت افغانستان و اتحاد شوروی بعد از قرارداد امنیتی سال1959 منعقد گردید, پاکستان و امریکا نیز ارتباطات نظامی و امنیتی خود را وسیعتر گسترش دادند, دولت افغانستان این قرارداد را بمثابه تهدیدی بمقابل خود دانست, زیرا کمک نظامی به پاکستان قدرت محاربوی اَنکشوررا بطور قابل توجهی بالا برده و افغانستان را مجبور ساخت تا بخاطر احیای مجدد توازن قوا در برابر پاکستان دست بدامن ابر قدرت شوروی زده و کمک اَنکشور را دریافت کند.
انسداد راه ترانزیت افغانستان از طریق بندر کراچی در سالهای 1961- 1962
عامل عمده دیگری بود که روابط افغانستان را با اتحا د شوروی کسترده تر ساخت. لذا تمایل وتقرب به جانب شوروی در عین زمان معنی شرکت افغانستان در (( بازی بزرگ)) را داشت.
به این تربیب دست شوروی هادر عرصه های تجهیز قوای مسلح افغانستان, رهنمایی پلانهای اقتصادی, تربیه کادرهای علمی و تخنیکی, مطبوعات و کلتوربازتر و دراز تر شد.
گرچه محمد داود خان بخاطر حفظ موازنه در روابط خارجی افغانستان کوشید تا لااقل کمکهای ایالات متحده امریکا را در انشکاف اقتصادی افغانستان بدست اَورد(( ولی در این عرصه هم موفق به جلب کمک در سطح مورد نظر شده نتوانست.))
از این شرح فشرده و مختصر بر می اَید که گردانندگان چرخ استعمار کهن یعنی انگلیسها , پاکستان این کشور مصنوعی وفاقد تاریخ و فرهنگ رابرای اَن بوجود اَوردند تا از اَن بحیث دکمه فشار سیاسی و نظامی بر ماحول اَن استفاده نمایند.
بریتانیا نه تنها در مرز افغانستان مستقل و هندوستان اَنزمان این غده سرطانی را بوجود اَورد, بلکه با تقسیم سرزمین زیبای کشمیر میان هند و پاکستان زمینه نا اَرامی های روز افزون و کشمکش های خونین را ایجاد کرد که این کشمکش تا امروز ادامه دارد.
اتفاقاً زمام داران این کشور فاقد تاریخ و فرهنگ ملی تازه تأسیس, اکثراَ شیاد ترین افرا د پاکستان بوده اند که باشاهکاری ها و تقلبات خویش شهره جهان گشته و این افتخار را بدست اَورده اند که کشور را سالهای سال در صدر لست مفسد ترین نظامهای گیتی به ثبت برسانند.
تأسف اَور اینکه ایالا متحده امریکا بنابر ملحوظات جیوپولتیک, زمام داران مفسد پاکستان را بر افغانستان ترجیح داده و برای مقابله با استعما سرخ, به تقویت,راهبری و تجهیز و تسلیح فاسد ترین دستگاهای استخباراتی جهان یعنی اَی.اِس.اَی پای فشرد که در نتیجه ملت مظلوم افغانستان طی نیم قرن قربانی مظالم بیهوده ترین سیاست های شوم ابر قدرت های جهانی گردید.
در بزم جنون غریب و مظلوم بکشند نی مست طمع و کفر محکوم بکشند
دنیا همه جا به ظلم بسته شده است در عصر کنون نشد که ظلوم بکشند
استفاده محیلانه پاکستان از مخالفان حکومت
رویه خصمانه پاکستان و حامیانش با افغانستان که مختصراً گزارش یافت در این محدوده خاتمه نیافت و به تعقیب این پیش اَمد ها شکل محیلانه را بخود گرفت.
سازمان دهی توطئه های مهم پاکستان بمقابل جمهورت محمد داود و شورشهای رهبری شده ازخارج بداخل افغانستان, پای ابر قدرت اتحاد شوروی را بیشتر به داخل افغانستان کشانید. همینطور سقوط خونین محمد داود خان و حاکمیت رژیم کمونستی تره کی– امین خود باعث نارضایتی ها و قیامها میشد.
پاکستان و متحدین اَن به تکتیک های ماهرانه تر از این مقاومت بهره برداری نموده اهداف شوم بسیار وسیع خود را در زیرعنوان جنگ مقدس تحت پوشش قرار دادند. که این جنگ به نوبه خود در تحریک مداخله نظامی شوروی مؤثر بود. با مطالعه کرونولوژی وابسته شدن افغانستان از نظر نظامی و اقتصادی به اتحاد شوروی و نیز انکشافات اوضاع منطقه, مداخله اَن کشور قبل از اَنکه در عمل پیاده شود, بعید از احتمال به نظر میرسید.در اینجا کوشش میشود تا عوامل عمده و تعین کننده داخلی و خارجی برجسته شده و مورد تحلیل و ارزیابی قراربگیرد.
جنگ مقدس:
شورشهای رهبری شده از جانب پاکستان طی ماه جولای 1975 در دره پنجشیر جرقه ئی بود که باعث شهرت گلبدین حکمتیار و همرزمان اوشد. شمار زیادی از فراریان مخالف رژیم جمهوری در پاکستان نمیتوانستند شخصیت گلبدین را تحمل کنند. همین عامل ابتدا اَنهارا به دو جناح یعنی جمعیت اسلامی و حزب اسلامی منشعب ساخت. سپس باشدت گرفتن جنگ میان مخالفان رژیم جمهوری پای کشورهای مختلف تمویل کننده((مقاومت)) وارد عرصه میدان مبارزه افغانستان گردید, که مبتنی بر تفاوتها, علایق مختلف و منافع ملی اَنها, انشعابات جدید و گروه های جدید بوجود اَمد. البته یک مقاومت واحد برای پاکستان از نظر مخالفان مخصوصاً از نظر نظامیان اَن کشور مساعد نبود. زیرا اَنها نمیخواستند از ناحیه افغانستان دراَینده خطری متوجه پاکستان باشد.
مهاجرانی که با لاثر سیاست سرکوب خشن دولت بعد از 27 اپریل 1978 به پاکستان پناه میبردند خاصیت لقمه های نان برای تنظیم هارا داشتند که مقامات پاکستانی بدون سفارش یکی از تنظیم ها ی تحت الحمایه خود هیچگاه اَنها را مستحق دریافت کمک های موادغذایی( ریشن ) نمی شناختند. با تحمیل چنین طرزالعمل اعضای اجباری تنظیم ها افزایش یافت.پیش از شامل ساختن بر گروپ ها, جوانان جلا وطن برای جنگ مسلحانه سربازگیری میشدند.همینطور اَنهاییکه پول و سلاح در داخل, بخاطر مقابله علیه دولت ضرورت, داشتند, میبایست به یکی از این تنظیم ها مراجعه کرده و بعد از قبولی عضویت, سلاح وپول در اختیار شان قرار میگرفت. با این شیوه ها پاکستان کوشش میکرد تا گروه های مسلح مخالف را که در اَن وقت خیلی کوچک بودند,تقویت همه جانبه بنماید و در شرایط جاری و مستقبل جامعه افغانی منحیث (( احزاب )) سیاسی نقشی را برعهده اَنها بگذارد.
گردانندگان اصلی جنگ مقدس نظر به دلایل ذیل علاقمند وحدت تنظیم ها نبوده و میل داشتند تا هرگروه, جداگانه فعالیت بنماید و جدا از همدیگر مستقیماً با خود اَنها ارتباط داشته باشند.
علایق کشورهای تمویل کننده رعایت میشد و اَنها میتوانستند با دلگرمی تنظیم مورد علاقه شانرا انتخاب کرده و به اَنها مستقیماَ ارتباط داشته باشند.
موجودیت گروپهای مختلف و متعدد فی الواقع یک اطمینان قوی سیاسی بود,
به این معنی که اگر یکی از اَنها به دولت کابل و سیاست های شوروی نزدیک شده و اَماده پذیرش مصالحه و دست کشیدن از جنگ میشد, گروه های ما بقی به جان او افتاده,تنظیم مذکورا با همچو یک تقرب مانع و اگر ضروری می بود, عاملین اَنرا به خیانت در برابر (جهاد) محکوم ساخته و صفوف اَنرا در تنظیم خود میتوانستند ادغام سازند. اما انشعابات برای گردانندگان اصلی جهاد مفید بود و اَنها میتوا نستند تنظیم ها را توسط همدیگر شان کنترول کنند. برخی رهبران ازنقطه نظر موقعیت اجتماعی شان درجامعه افغانی نسبت به سایرین متفاوت بودند و نیزبه اساس تند روی و اعتدال از دیگران فرق داشتند, که بالا تر ازهمه این تفاوتها و فرقها افرادی با تعلقات مختلف شهری, قبیلوی و مذهبی به هریک از اَنها ملحق شده و ازاین رهگذر خلایی باقی نمی ماند.
تنظیم های اعتدالی داشتن روابط با شاه سابق را ظاهراَ ریکلام میکردند. تا بدین وسیله تعدادی از مامورین بلند پایه حکومت های سابق را باخود ملحق ساخته, ابتکارتأسیس هرنوع تشکل مستقل را از اَنها سلب نمایند. در اثر پیشبرد چنین تاکتیک, مامورین مربوط به قشر متوسط نتوانستند که بدور یک تشکیل مستقل و متکی بخود جمع شوند و همین امر باعث شد تا این افراد تصور روشن در مورد تناسب واقعی نیروهای سیاسی نداشته باشند. مخصوصاً که شاه سابق کدام موقف واضح در زمینه نداشت.
بالاخره یک جبهه غیر واحد از اَنجهت مورد علاقه پاکستان بود که اَنکشور نمیخواست بعد از جنگ, یک افغانستان واحد نیرومند وجود داشته باشد. زیرا در موجودیت یک دولت با پایه های وسیع درافغانستان نیرومند شده, مسایل متنازع فیه مابین افغانستان و پاکستان دوباره مطرح میگردید.
یکی از مسایل متنازع فیه خط دیورند است که از نظر تاریخی بالا ثرفشار استعمارانگلیس بر افغانها تحمیل شده بود. چون استعمار در جامعه بشری از نظرمجامع بین المللی مردود است لذا بقایا و مظاهراَن نیز قابل قبول نمیباشد .
پاکستان پیش ازتقسیم هندوستان وجود نداشت و نمیتواند ادعای تصاحب میراث استعمار را نماید.امروز سه کشور ( هندوستان, پاکستان و بنگله دیش ) جانشین
هند برتانوی شدند. اگر میراث استعمار مطرح باشد هندوستان پُرنفوس جای مطرح خواهد داشت. درحالیکه اَنکشورهمیشه خط دیورند را باطل دانسته است. مزید بر اَن ماهیت استعماری خط دیورند نمیتواند ابدی باشد.
همچنانی که مالکیت استعمار انگلیسی خاتمه یافت, اعتبار قانونی خط دیورند نیز پایان یا فته است.
اولریش فیشر عضو هیئات حزب سبز ها در پارلمان اَلمان در سینمار مورخ 27 اکتوبر1997 منعقده شهر بن این مطالب را علاوه کرد که:
تعداد کمی انسانها ازین مطلب اَگاهی دارند خط دیورندی دیگر وجود ندارد.
قرارداد اختتا م یافته است. این یک قراردادی بود نظیر قرارداد هانکانگ که با ختم قرارداد مترود شد. گمان میکنم در سال1892 کشیده شده و مدت اعتبار اَن یکصد سالی بود که با گذشت اَن از نظر شکلی کدام سرحد بخصوص میان پاکستان و افغانستان وجود ندارد واین یک حقیقت است.
طرح پروژه کنفدریشن افغانستان – پاکستان
ادامه دارد . . .
---------------------------------
عنوان جلد دوم کتابیست که ازجانب مرحوم استاد غلام رحمان امیری نگاشته شده, با پیشگفتار و 58 عنوان در292 صفحه در سال 1381 به چاپ رسیده و دراَن مدار کی وجود دارد که برای تحلیل اوضاع افغانستان و اگاهی نسل های اَینده کشور ازاهمیت ویژه برخورداراست. بنده که با مرحوم امیری تماس و روابط طولانی دوستی داشتم فرصت را مساعد دانستم که بعضی مطالب مهم و ارزشمنداین کتاب را انتخاب واقتباس نمایم و درسایت انترنیتی به نشربسپارم تا افغانهای عزیزازمطالعه اَن مستفید شوند.
پیشگفتار: درجلد اول این اثر(ابعاد پیچیده تداوم جنگ در افغانستان) رویدادها در پرتوملاحظات بیرون مرزی, پس از خروج اردوی سرخ شوروی از کشورما تا اخیرسال 1998 بررسی وارزیابی گردید. این جلد موجود حاوی موضوعات و حقایقی است که ازاَن تاریخ به بعد الی ختم لویه جرگه اظطراری در دهم جون2002 بوقوع پیوسته است.
در این اثر نقش شخصیت ها, تنظیم ها و قوماندانها و اشتباهات شان با جنگ ها, ویرانیها و برادر کشی های که مرتکب شدند همراه با حیل و دسایس دولت پاکستان که از 1988 تا 11 سپتامبر2001 رخداده اند, بر اساس اطلاعاتی که از امواج رادیو ثبت شده و درکتب و جراید مطالعه شده و یا شاهدان عینی اظهار کرده اند, مورد بحث و ارزیابی قرارگرفته است.
چگونگی اعمال طالبان که در 11 اکتبر 1994 از سپین بولدک گذشته و در26 دسامبر1995 کابل را به تصرف دراَوردند, نظیر بسته کردن موسسات فرهنگی و تعلیمی, وضع قیودات برزنان و لت و کوب اَنها در ملای عام, گذاشتن ریش اجباری بر مردان, قطع اَنتن های رادیوئی موترها, منع شنیدن موسیقی و کست های تیپ, گدی پران بازی, کبوتر بازی و شطرنج و. . . نیزتحقیق و تتبع شده است.
چپاول اَثارتاریخی موزیم ها, موسسات فرهنگی,تخریب موزیم غیر منقول تپه اشتر هده و مجسمه های بی نظیر بامیان, حفریات غیر قانونی در نقاط مختلف و چگونگی قاچاق با ارزشترین اَثار باستانی به خارج از کشورکه درپرتو این اثارهویت پر افتخار ملی و تاریخی ما روشن گردیده است, بصورت یک رساله جداگانه ترتیب و تنظیم شده و عنقریب به نشر میرسد. حوادث و وقایع این کتاب برمبنای تاریخ وقوع اَنها وارتباط شان به همدیگرثبت و قید گردیده اند. هرچند در ایجاد اکثر حوادث عوامل عمده, عمال داخلی مسبب اَن محسوب میگردند ولی در تکامل وقایع کشورما درعرصه 23 سال اخیرعوامل خارجی نسبت به عوامل داخلی مؤثرتربملاحظه میرسند که دراین اثربه اَن توجه بیشترصورت گرفته است.
درافغانستان برای ادامه جنگ پس ازخروج اتحاد جماهیر شوروی دلیل عمده و مقنعی بملاحظه نمیرسد, اما سوال اینجا مطرح میگردد که چرا جنگ وقتال وویرانی ادامه خانمان سوزیافت.
اَیا بهتر نبود وقتی دکتور نجیب اله مصالحه ملی را اعلام کرد افغانها میتوانستند دورهم جمع شوند و دولت دلخواه خود را بوجود اَورند و درکمال صلح و رفاه زندگی کنند. اما جواب اینست که در اَن زمان کشور های زیربط و گردانندگان بازی های سیاسی بخاطر مشروع جلوه دادن خلافکاری های شان از هزار نیرنگ کار گرفتندو منش و کنش شانرا با مقولات دفاع از حقوق بشر, اَزادی و دموکراسی قالب زدند که مسبب فریب طرفدارانشان در داخل و زمینه ساز جنگ وبرادر کشی در مملکت گردید.
اَگاهان سیاسی به این باوراند که امریکا, عرب سعودی و پاکستان در جریان جنگ اَزادیبخش مردم افغانستان علیه اتحاد شوروی از افغانها بحیث وسیله ای در مقابل رقیب خود استفا ده کردند. اَنها بر افراطی ترین مهره های عامل مذهبی و قومی سرمایه گذاری نمودند تا سوء استفاده از جهاد, ملت کوچکی را در برخورد با یک ابر قدرت تباه نموده و خود بهره سیاسی ببرند.
خوشبختانه تاریخ سیر حلزونی دارد و بسیار وقت ها خط سیر اَن دنبال کردنی و دریافتنی نیست. اکنون که امریکارا فاجعه دردناک و غیر انسانی 11 سپتامبر از خواب گران بیدار کرده و ناگزیربه باز اندیشی و باز خوانی حقایق روزگار ما نموده است, باید اذعان کرد که اقداماتش در حذف طالب ها و تنبیه پرویز مشرف و کوتاه کردن دست دیگران از افغانستان تایید و حتی ستودنی می نماید به این شرط که باز د سیسه ای در کار نباشد.
هدف از طبع و نشر این اثر, مقدم بر همه این است,تا مورخان, تحلیل گران و افغانستان شناسان, از گزند اشتباهات((جعلکاران تاریخ)) معاصرکشور ما مصئون گردند و نسلهای رشد یابنده امروز و فردای ما از درسها و تجارب گذشته پند و عبرت بگیرند و با اجتناب از اشتباهات نسلهای دیروز راه رشد مستقل غیر وابسته را بپیمایند و فردای با عظمت خودرا روشن و هموار نمایند.
خوش باد که سیر فکر هموار کنی دشمن بشناسی خویش بیدار کنی
حیف از تو که خویشتن خار کنی در شب شده با سیاهی دیدار کنی
من ادعا ندارم که در نوشته هایم تمام حقایق و واقعیت های تلخ و شیرین این دوران انعکاس یافته و فاقد اشتباه است, ولی سعی فراوان براَن بوده است این اثر بیمقدار که چیزی بیشتر از واقعه نگاری نیست بحیث تحفه ناچیز برکسانیکه در اَینده میخواهند در باره تاریخ و تحولات سیاسی و اجتماعی تحقق نمایند, تقدیم گردد و در نتیجه قضاوت را در این زمینه به خوانندگان محترم میگذارم.
افزایش معضله ها در افغانستان با پیدایش پاکستان
وقتی انگلیسها مجبور به ترک هندوستان شدند,نخواستند حقوق غصب شده ملت های تحت ستم شانرا در نیم قاره هند مسترد نمایند. برعکس بخاطر حفظ منافع شان در اَینده بدون در نظرداشت سوابق تاریخی و ملی مردمان این خطه,سیاست (( تفرقه بیانداز و حکومت کن)) را در پیش گرفتند و مردمان نیم قاره را بنام هندو و مسلمان به جان هم انداختند.
در زمان جنگ جهانی اول, حرکت خلافت در هند نیروی قابل توجه در برابر تسلط استعمارانگلیس محسوب میشد.بناءً انگلیس ها که خود درگیر جنگ جهانی بودند از این نیرو بهراس افتاده و بخاطر دفع اَن سعی کردند تا درمیان مسلمانان هند گروه های طرفدار بخود را تقویه نموده و عقاید انحرافی رادر میان اَنها ترویج نمایند. در پرتو این سیاست انها به وهابی ها که در پاکستان بنام سلفی ها یاد میشوند و نیز قادیانی ها که به پیغمبر بودن غلام محمد قادیانی معتقد اند, توجه خاص مبذول داشته و مدرسه انحرافی دیوبند را بیش از پیش تقویه کردند. علاوتا ً تلاش نمودند تا با ایجاد اختلاف مذهبی, خواستهای سیاسی مسلمانان را در تحت شعاع تضادهای فرقه یی قرار بدهند. به همین جهت اًنها حزب مسلم لیگ را که در سال1906 تأسیس شده بود تقویت کردند و از طریق همین حزب به کمک محمد علی جناح و لیاقت علی خان نظریه ایجاد پاکستان را بوجود اَوردند.
رهبران کنگرس مخالف ترویج اختلافات فرقه یی و مذهبی بودند. لذا کنگرس در مبارزه ضد استعماری خود سابقه پیشتر داشته و قبلاً در سال 1885 تأسیس شده بود. مبارزه کنگرس از جانب حرکت خدایی خدمتگار که در سال 1920شروع گشت, حمایه میشد. رهبر این حرکت خان عبدالغفارخان زعیم پشتونها, با رهبران برجسته هند مانند مهاتما گاندی, مولانا عبدالسلام اَزاد, جواهر لعل نهرو و دیگران همکاری نزدیک داشت. اما وقتیکه انگلیس ها خروج شان را از هند بتاریخ سوم جون 1947اعلان کردند, زد وخورد های شدید مذهبی به وقوع پیوست که این برخورد های خشونت بار مفکوره تقسیم هند را درعمل پیاده میساخت. در جریان تقسیم نیمقاره یک ملیون انسان زندگی شان را از دست دادند. اَنها از قراء و اماکن محل تولد و زندگی شان تبعید شدند. با اَنهم اکثریت بزرگ مسلمانان در بخش هندوستان باقیماندند که شمار اَنهابعد از استقلال بنگلادیش وضاحتاَ بیشتر مسلامانان پاکستان است. انگلیسها بخاطر پلانهای دور و درازی که داشتند ریفراندم نمایشی وجعلی را سازمان داده و خواستند تا دو کشور هند و پاکستان را بوجود اَورند. بدین جهت همه مردمان نیم قاره به انتخاب یکی از این دو شق الحاق مقید ساختند. رهبران پشتون ها و بلوچ ها بمقابل محدودیت اَزادی انتخاب شان اعتراض کرده و ریفراندم را تحریم نمودند ولی صدای اًنها ناشنیده باقی ماند.
به این ترتیب با اَنکه پشتونها و بلوچها در اَزادی نیم قاره هند سهم بزرگ داشتند اما با خروج انگلیسها, خود از تحصیل ازادی محروم ماندند. انگلیسها در جریان ریفرندم, احساسات مذهبی مسلمانان و هندوهارا تحریک کرده و در اوج احساسات مذهبی اَنها نیم قاره را اینطورتقسیم نمودند که: بر یک صندوق رای گیری قراَن مجید و در صندوق دیگر کتاب مذهبی هندوها را گذاشتند, هر کسی که رای میداد برایش گفته میشد کدام را قبول داری؟ طبعاً پشتون ها رای خود را به قراَن میدادند. با این هم 349 نفر از مردم پشتون هیچ رای ندادند. به این بهانه نمایشی پشتونهای اَن قسمت را به پاکستان کشیدند. و ازین پشتونها هیچ پرسیده نشد که اَیا اَزادی هم میخواستند؟ اگر پرسیده میشد طبعاً پشتون ها طرفدار اَزادی بودند و پشتونستان اَزاد را میخواستند. به این ترتیب انگلیسها از اَلترناتیف سوم یعنی اَزادی پشتون ها و بلوچها سر باز زدند و از حق تعین سرنوشت شان انکار کردند.
رهبران مناطق سرحد شمال غرب و بلوچستان نه ریفراندوم را پذیرفتند و نه الحاق به پاکستان را. اَنها رهبران بلا منازعی که تا اَخر عمر بخاطر تعین سرنوشت مردم شان به مبارزه ادامه دادند. عبدالصمد خان اچکزی,رهبر بلوچها پرچم اَزادی را بلند نمود و خان عبدالغفار خان رهبر خدایی خدمت گار طالب حقوق پشتون ها شد. از همین جهت دوازده هزار نفر از حزب خدایی خدمت گار و هزاران نفر از حزب وطن بلوچستان زندانی شدند. جرگه های قبایلی که حقوق نمایندگی عنعنوی از مردمان اَن مناطق را دارند, هیچگاه ادغام جبری شانرا با پاکستان نه پذیرفتند.
دولت کابل نیز انتخاب هردو اَلترناتیف داده شده از جانب انگلیسها ( انضما م با هند و پاکستان) را رد کرد. به اینطور قضیه پشتونستان بحیث یک مسئله لاینحل میان پاکستان و افغانستان باقی ماند که همواره در روابط دیپلوماتیک دو کشور سایه افگنده است.
حکومت شاه محمود خان بالاثر اعتراضات(( جنبش دوره هفتم شورا)) در داخل و فشار پشتونها و بلوچها از خارج, به طرح مسئله در جلسات شورای ملی موافقه کرد. شورای ملی در1949/7/26 معاهده دیورند را منسوخ اعلان نمود.
چنین موضعگیری از جانب پاکستان با مسدود ساختن راه ترانزیت پاسخ داده شد.
انکشاف مناسبات همکاری نزدیک میان افغانستان و اتحاد شوروی