صبورالله سـیاه سـنگ
شـادان در چند پاراگـراف شــتابان
اگر همه روزپاره هایی که عبدالله شادان را دیده ام یا با وی نشست رویارو داشته ام، گرد آورده شوند، چهل و پنج دقیقه نخواهد شد. اندکی سنجشگرانه بگویم، شاید نیمساعت هم نشود؛ از همینرو، نمیتوانم در پیرامون زندگیش بنویسم. این را میگذارم به آشنایان گرمابه و گلستانش.
فشرده شناختی که از او دارم، برمیگردد به نیمرخ کارکردهایش، به ویژه آنچه در رسانه های دیداری و شنیداری بازتابیده اند و نیز شماری از گفتگوهای کمابیش ده ساله تلفونی مان از دو گوشه انگلند و کانادا، سرزمینهایی که غوغای زنگ چاشتگاهان یکی، آرامش خواب شامگاهی یا سپیده دمان دیگری را ستمگرانه برمی آشوبد. چرا برنیاشوبد، با بیتابی اقیانوس همواره آشفته اتلانتیک شمالی که سده هاست در میان این دو کشور بیخوابی میکشد؟
این را به جای دیباچه نگاشتم تا در بزم کنونی به گوش همگان رسانده باشم که هرگز نخواهم توانست خونبهای خوابهای شکسته و ریخته ام را از دم و دستگاه سرویس پشتو و فارسی "بی بی سی" باز ستانم.
عبدالله شـادان را میتوان "عبدالله شـاداب" نیز نامید: زیرا افزون بر آوای شاد، سیمای شادان و شاداب نیز دارد. در همین کوتهی دیدارها، هرگز او را غمین و آژنگین ندیده ام. اگر بوده باشد، دستکم، در نگاه من نیامده است، ورنه نگاه گنهگار من "نظر پاک خطاپوش" ندارد.
همخوانی چهره دلنشین، آوای آهنگین و بالای باریک و بلند سی و هفت سال پیش، سرنوشت شادان جوان را خیلی بهنگام گره بست با گزینه نخستین: هنرنمایی در جهان سینما.
او با بهره مندی از پیشینه بازیگری و نقش آفرینی، در سالهای 1973 و 1974 در فلم "رابعه بلخی" خوش درخشید، ولی روان پویشگرش نخواست رویاهایش در چشمرس دوربین فلمبرداری زمینگیر شوند. شادان میدانست که پناهنده شدن در جزیره نه چندان سرسبز و سرشار سینمای تهیدست افغانستان که پس از هر چند زمستان، خال خال شگوفه میدهد، به سودش نیست. به بیان دیگر، او خیلی زود دریافت که سالها چشم به راه نشستن برای گنجیدن در یک فلم خوب، به دست باد سپردن توانمندیهای دیگر است و نباید چنان شود.
گویندگی گزینه دوم بود. عبدالله شادان با نمایش آواز بلورین و پالوده اش بار دیگر از روزنه رادیو پیروزمندانه نمایان گردید. از همان آغاز میشد پیشبینی کرد که او برای شماری از روندگان این راه الگو خواهد شد.
با سختگیرانه ترین سنجه ها نیز میتوان شادان را از انگشت شمار گویندگان درستگـو و خوشنوا دانست. او هم در دکلمه و هم در گزارشخوانی از سرآمدان سالهای 1975 تا امروز بوده است. البته، در دو دهه پسین، سنگینی گرایش کاری او بیشتر به سوی خواندن گزارشها بوده است تا به آب و هوای بهارانه دکلمه ها.
آنچه دکلمه های دکتور اکرم عثمان و عبدالله شادان را از یکدیگر باز میشناساند، شیوه های ناهمگون انداز و پرداز خودپرداخته آنهاست. هر یکی آوای ویژه خود را به نوا می آورد و افاده خاصه خود را پیشکش میکند. به گفته عربها "عبقریت و عذوبت" دو شناسه ناهمانند در برامد این دو هنرمند گرانسنگ اند.
شادان در خامه پردازی آفرینشی و برگردانها نیز آزمونهای دلانگیزی دارد. شاید خودش خواسته در این زمینه بیشتر خاموش و کمتر گویا – و به سخن دیگر "میانه رو" – بماند. شاید گرفتاری شباروزی در گراریهای گزارشگری او را وادار به "ترک آرزو" کرده باشد. میگویند در گذشته تصنیفهایی سروده بود، گرچه روشن نیست به چه پیمانه؛ نیز کاوشهای ادبی مانند نگاهی به "ترانه های بیلیتیس"، بررسی داستان "گلنار و آیینه" و برخی یادنامه ها و سفرنامه های نازک از کارهای اوست.
دیریست آواز این گوینده نامور در گوش شنوندگان بی بی سی به خوبی ته نشین شده است. شور و گرمای خودانگیخته او از هرچه میخواند، دریافتنی مینماید.
برترین برازندگی در کارنامه گزارشگریهای عبدالله شادان چگونگی برخوردهای تلفونی اوست. با آنکه کمتر کسی در شناخت آوازش درنگ خواهد کرد؛ از میان بیست و چند گفت و شنودی که در سالهای پسین با وی داشته ام، یکبار هم نشده، زنگ زده باشد و اینگونه آغاز نکرده باشد: "... عبدالله شادان هستم ...".
چه خوشایند خواهد شد هوای گفتن و شنیدن، اگر هر که به هر جا زنگ میزند، نخست خود را مانند او بشناساند. ارزش این "بایدها/ نبایدها" روشنتر از آفتاب است، به ویژه برای آنانی که بیگناهی لحظه های ناب و گرانبها شان بار بار قربانی ناخوشایندیهایی از این دست شده است: زنگ می آید، گوشی را برمیدارید و کسی از آنسو شاد و شنگول میپرسد: "مره شناختی؟ بگو کیستم؟ نمیشناسی؟ چرا نمیشناسی؟ به راستی، مره نمیشناسی؟ خوب فکر کن، میشناسی. والله تا که نام مه نگویی، ایلایت نمیتم." البته، خونسردانه گوشی را واپس سر جا گذاشتن، بهترین راه شناساندن وی به خودش خواهد بود.
ویژگی دیگری که هنگام گفتمانهای رادیویی در عبدالله شادان یافته ام، خوشرویی مهربانانه و ارجگزاری بایسته به مهمانان برنامه است. در روزگاری که انبوهی از رسانه های رسوا، جنجگویان روانی را لایسنس "مهمان_ستیزی" داده اند، شیوه برخورد شادان همچنان الگوی پالودگی و پاکیزگی است.
استواری اندیشمندانه در جریان پاسخ/ پرسشها، آمادگی گوارا با پشتوانه سنگین آگاهی از پهلوهای گوناگون گفتمان، وفاداری به سه اصل زنجیره یی precise, objective, up-to-the-point (فشردگی، هدفمندی، دقت محراقی) و در فرجام update (روزآمد بودن) کردار گزارشگری او را سنگینی بخشیده اند.
شایان یادآوری است که بودن سیما جان شادان در نقش یکی از چهره های درخشان گویندگی در کنار عبدالله شادان، توانسته است توانمندیهای چند لایه او را ضریب مضاعف دهد.
در پایان با درود و پدرود
و سپاس از آنانی که ارزشها را پاس میدارند.
[][]
ریجاینا/ کانادا/ 30 مارچ 2012