داکتر نصیر ندا

 

چی شد

 

چی شد بر جای گل خاری دمیده

غرو بی شام صبحی سر کشیده

شده سو سما ر تمساحی زما نه

ز بانی مار ی صحرا راگزیده

چرا از بید میخوا هند ثمر را

چرا اذادگی قدش خمیده

بجنگی با طلی از بهر بطلا ن

بمیدانی نبرد راد مر دان

پیا ده گشته مستی زور وقدرت

وزیر و شاه را کر ده بزندان

چو موشی او جوالی را دریدی

به پو ست شیر کفتاری خزیده

ز گندم گاه جنت آبی حیوا ن

تلی خا کی نموده جنگی دزدان

خران آمد بمیدانی ر قا بت

کنند عرعر بلتد از زیر پا لا ن

گیا هی مرگ میرو ید از آن خا ک

تو گویی حق به خقداری ر سیده

نه خنده بر لب و شا دی برخسار

جنون خشکیده مغز و روحی پر کار

بود واژ گو ن خلافی عقل کا ری

نما ید سر بجای پا ی رفتا ر

بنا زد بر جنون خویش جا هل

ز تا ریکی دلی نوری کفیده

معمای جهان آنجا نهفته است

کسی رازی ز حق هر گز نگفته است

ز بان و چشم را بستند همیشه

به آن مشکل کسی راهی نجسته است

ز وحشت های تکراری هیو لا

حونی روی ها ز تر سی او رمیده

ببالی اهنینی کر گسان بین

به بستن در شگار تیر ائین

صدا یش میدهد پیغا می مر گی

نموده زیر پا آن فحر و تمکین

خریم آبرو در هم شکسته

دلی ائنه را سنگی دریده

دروغ‌گو بر دروغش جشن گیرد

که تصویر ی بدنیا یش بکا رد

بجا ی آنکه از حق باز گو ید

هوای خشکی او باران ببارد

حیا رفته خلاء فی عقل حکم است

چنین سر مه بچسمی خلق کشیده

 

جنوی2013

 

دور با زار

 

دور بازار است بازاری شدم

ضد کار و ضد بیکا ری شدم

بی ززحمت پول می ارم بدست

وارد ی دوکان سر کا ری شدم

دگرا نند بی‌خبر از خا دثا ت

من به عصرم ساز هوشیا ری شدم

بر فریبی دگران پر حیله‌ام

تیز دستی دور چو تاری شد

پول ارد آبرووفخرو شان

زان غلامی خان و در باری شدم

راستی عدل وشرف نا ید بکار

زین سبب من از همه عاری شدم

می فرو شم آدم و ما ل و وطن

کا سبی دور دوکان داری شدم

عر ضه کردم دین ائین افتخار

فخر فروشی نرخی الجاری شدم

از مها رت خا ک بفرو شم بباد

در جهان مشهور به خر خواری شدم

از همین پولی که آوردم ید ست

شاه دور غول اسعا ری شدم

هر کجا از من نشانی پا بود

شرق غرب را واجد یاری شدم

نومبر2012

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

ساغر

شد تهی ساغر ز می دا نی چرا

بر حر یفا ن گشه عا مل شیخ ما

در کمین بودند که تا گر دیم مست

سر کشیدند تا بدر دش بی بها

سر گران و بی‌خبر بودیم ز خو یش

جا م بشکسته بکر دند زیر پا

شیشه و شا هد همه غا رت شدند

بنده شد صو فی بدستی نا خد ا

جای تقسیم مَحبت سا قی حا ل

دست دراز و ا ب خوا هد بر بفا

محتسب نبود خبر از وا فعه

فا ضی راحکمی به عد ل با شد کجا

غا رتی عشق و مَحبت کر ده اند

بر سقو طی او ج عشر ت گشت رها

نظم و ا ئین د وا م زند کی

کر ده بر هم آن عد و بی حدا

می2012

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

مکتب

منبعی علم وفضیلت مکتب است

راهنما ئی بر حقیقت مکتب است

تکیه گا هی ضد استبداد وظلم

پا سدار فخر و شو کت مکتب است

کار گا هی در همه انوا ع کا ر

دستی بر افزار صنعت مکتب است

آنکه بدهد از جهان تصویر ها

کار دا نی پاک فطرت مکتب است

غنچه های که بما بدهند نشا ط

باغ و راغی عشق و فر حت مگتب است

باز تا بی صورت و معنی ز آن

راز داری با ز مکنت مکتب است

میکند پر ور ده بر دا ما ن خویش

رنگ و با ری حسن وحدت مکتب است

خا لقی رسم و بزر گی افتخا ر

جا یگا هی پر ز نعمت مکتب است

بر غنا ی معنوی دستی بکا ر

کار سا زی بی زغفلت مکتب است

سازه اش با شد نها دی ادمی

قبله گا هی پر ز حر مت مکتب است

اجتما ع را این غنا با شد عظیم

چشمه ساری پر ز عشر ت مکتب است
2012اکتو بر

 


بالا
 
بازگشت