چی شد
چی شد بر جای گل خاری دمیده
غرو بی شام صبحی سر کشیده
شده سو سما ر تمساحی زما نه
ز بانی مار ی صحرا راگزیده
چرا از بید میخوا هند ثمر را
چرا اذادگی قدش خمیده
بجنگی با طلی از بهر بطلا ن
بمیدانی نبرد راد مر
دان
پیا ده گشته مستی زور وقدرت
وزیر و شاه را کر ده بزندان
چو موشی او جوالی را دریدی
به پو ست شیر کفتاری خزیده
ز گندم گاه جنت
آبی حیوا ن
تلی خا کی نموده جنگی دزدان
خران آمد بمیدانی
ر قا بت
کنند عرعر بلتد از زیر پا لا ن
گیا هی مرگ میرو ید از آن خا ک
تو گویی حق به خقداری ر سیده
نه خنده بر لب و شا دی برخسار
جنون خشکیده مغز و روحی پر کار
بود واژ گو ن خلافی عقل کا ری
نما ید سر بجای پا ی
رفتا
ر
بنا زد بر جنون خویش جا هل
ز تا ریکی دلی نوری کفیده
معمای جهان آنجا نهفته است
کسی رازی ز حق هر گز نگفته است
ز بان و چشم را بستند همیشه
به آن مشکل کسی راهی نجسته است
ز وحشت های تکراری هیو لا
حونی روی ها ز تر سی او رمیده
ببالی اهنینی کر گسان
بین
به بستن در شگار تیر ائین
صدا یش میدهد پیغا می
مر گی
نموده زیر پا آن فحر و تمکین
خریم آبرو در هم شکسته
دلی ائنه را سنگی
دریده
دروغگو بر دروغش جشن گیرد
که تصویر ی بدنیا یش بکا رد
بجا ی آنکه از حق باز گو ید
هوای خشکی او باران ببارد
حیا رفته خلاء فی عقل حکم است
چنین سر مه بچسمی خلق کشیده
جنوی2013
دور با زار
دور
بازار است بازاری شدم
ضد کار
و ضد بیکا ری شدم
بی
ززحمت پول می ارم بدست
وارد ی
دوکان سر کا ری شدم
دگرا
نند بیخبر از خا دثا ت
من به
عصرم ساز هوشیا ری شدم
بر
فریبی دگران پر حیلهام
تیز
دستی دور چو تاری شد
پول ارد
آبرووفخرو شان
زان
غلامی خان و در باری شدم
راستی
عدل وشرف نا ید بکار
زین سبب
من از همه عاری شدم
می فرو
شم آدم و ما ل و وطن
کا سبی
دور دوکان داری شدم
عر ضه
کردم دین ائین افتخار
فخر
فروشی نرخی الجاری شدم
از مها
رت خا ک بفرو شم بباد
در جهان
مشهور به خر خواری شدم
از همین
پولی که آوردم ید ست
شاه دور
غول اسعا ری شدم
هر کجا
از من نشانی پا بود
شرق غرب
را واجد یاری شدم
نومبر2012