دستګیر نایل
« معرفت»،ازنظر اهل معرفت
معرفت را معانی وتعبیرهای زیادی است.اما دراصل،بمعنای شناخت وشناسایی است.دربیت زیر از سعدی،معرفت بمعنای شناخت خداوند است:
برگ درختان سبز،در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست،معرفت کردگار
نظامی هم واژه ء شناسایی وآگاهی یافتن را بجای معرفت بکار برده است:
شناسا کن به حکمت های خویشم
بر افگن برقع غفلت ز پیشم
معانی دیگر معرفت را سعدی درکتاب گلستان خود چنین تعریف میکند:«سفر را فواید بسیار است.یکی،نزهت خاطر، ودیگری معرفت یاران» یعنی شناخت دوستان.سعدی،درهمین کتاب، معرفت را بجای « رفاقت و دوستی » هم بکار برده است. « معرفت قدیم را، بحر حجاب کی شود
گرچه به شخص غایبی،درنظرم مقابلی»
واژه معرفت در زبان متداول ادیبان وشاعران،بمعنی فضل،دانش،هنر وادب است.که مقابل آن،جهل ونادانی وبیخردی وحماقت قرار دارد.در بیت زیر از حافظ به معنی جهل و نادانی آمده است:
معرفت نیست دراین قوم،خدایا سببی
تابرم گوهر خود را به خریدار دیگر»
اما در دوبیت دیگر،معرفت بمعنای شناخت و اگاهی معنوی وروحانی است:
شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش »
_ بی معرفت مباش که در لم یزید عشق
اهل نظر معامله ، با آشنا کنند »
یعنی:غافل مباش که در انجایی که عشق را به معامله ومزایده میگذارند،صاحبنظران با کسانی معامله میکنند که اهل عشق باشند؛آشنا ومحرم رازباشند.«دراصطلاح اهل صوفیه واژهء معرفت نوعی آگاهی ای است که از راه پاکیزه گی نفس وطی مراحل سلوک بر دل عارف مکشوف می شود.برای پا نهادن به طریقت الهی و پیمودن هفت وادی عشق، معرفت یا آگاهی،ضروری است.
( 1) از نظر عارف،خدا درهمه جا هست و« سر» خدا درهر سری هست.خواه عارف باشد، یا عامی.خواه عالم باشد؛ یا غیر.حافظ گوید:
گر پیر مغان مرشد ما شد، چه تفاوت
درهیچ سری نیست که،سری زخدا نیست
در صومعه ء زاهد و در خلوت صوفی
جز گوشهء ابروی تو،محراب دعا نیست
نظامی گنجوی نیز از کاربرد واژهء معرفت،شناخت اسرار الهی ورهایی از بند جهالت ونفس را مراد معنی کرده است
بنده نظامی که یکی گوی تست دردو جهان خاک سرکوی تست
خاطرش از معرفت آباد کن گردنش از دام غم، آزاد کن
درجای دیگر گوید: « نزل تحیت به زبانش رسان
معرفت خویش،به جانش رسان»
و« شمس»،از(حدیث عرفان) سخن میگوید.منظور ازحدیث عرفان،همان شناخت نفس خود است.وآن، برابر است با شناخت خدا.و این،حدیث پیامبر را می اورد که گفته است:« من عرفه نفسه فقط عرفه ربه » هر که خود را شناخت ،پروردگار خود را شناخت، که انسان خود مظهر خداوند است. در واقع، روی دیگر سکهء « حدیث عرفان » تلقین اندیشهء ( انسان _خدایی ) همان همسانی انسان با خداوند است.»
(2 ) معرفت را میتوان به دسته های ذیل بخش بندی کرد:
1 ) معرفت علمی: وآن عبارت از کوشش انسان برای فهم طبیعت وتغییر جهان است.دوکتور عبدالکریم سروش،احیا گر تفکر دینی میگوید که « معرفت علمی پس ازسپری شدن دومرحله حاصل میشود.مرحلهء حسی شناخت و مرحله ء عقلی شناخت.مرحله ء حسی یعنی رابطه تجربی ومستقیم پژوهنده با اشیاء و پدیده ها است.ومرحلهء عقلی، یعنی بیان واستنتاج وتحلیل واحکام است.
(3 ) بسیاری از دانشمندان امروز،تجربه را مادر شناختها میدانند.حضرت مولانا رابطه میان حس وعقل را در تمثیل (فیل وخانه ئ تاریک) بیان کرده و این اندیشه را که متفکرین، شناخت حسی را مرحلهء شناخت تجربی میدانند، رد میکند.
پیل اندر خانه ء تاریک بود عرضه را آورده بودندش هنود
دیدنش باچشم،چون ممکن نبود اندران تاریکی اش،کف می بسود
در کف هریک اگر شمعی بدی اختلاف از گفت شان بیرون شدی (الی اخر )
دراین تمثیل، مولانا شناخت حسی را یکجانبه میداند و میگوید که این شمع، یعنی حرکت شعور است که شناخت حقیقی را به نمایش میگذارد.به باور مولانا، درون انسان،دو حس دارد یکی (حس دنیا) و دیگری،(حس عقبا) که با حس دنیا میتوان امور دنیوی را شناخت و با حس عقبا، امور آسمانی و اخروی را :
حس دنیا،نرد بان این جهان حس عقبا، نرد بان آسمان
صحت این حس بجویید ازطبیب صحت آن حس بخواهید ازحبیب
2 ) معرفت فلسفی: که کوشش انسان برای فهم کلی ترین قوانین طبیعت،هستی،جامعه وتفکر است .
3) معرفت دینی: که کوشش انسان برای فهم ودرک شریعت است.
4 ) معرفت شهودی، هم هست و آن، همان درک قلبی عارف و صوفی، از خدا است.که او را به مرتبت شهود خود رسانیده است.بقول عارفان، معرفت شهودی در واقع معرفت حق وشناخت آفریده گار است که خداوند اورا به مرتبت شهود ذات خود،رسانیده باشد.وبدیهیست که این حال، جز از راه کشف وشهود، میسر نیست.»
(4 ) معرفت دینی،همان معارف مستفاد ازکتاب وسنت است.( نه خود کتاب وسنت ونه ایمان بدانها معرفتی بشریست.یعنی چیز هایی که بشر،ازکتاب وسنت میفهمد. دین،ازنظر موءمنان واجد وحاوی تناقض واختلاف نیست.اما معرفت دینی، واجد اختلاف وتعارض است.یعنی آراء علمای دین و فهم دانشمندان از متون دین،آگنده از اقوال متعارض و متفاوت است.خواه درعرصهء فقه،خواه کلام وخواه در تفسیر و یا اخلاق در هیچ عصری از اعصار، فهم از شریعت،نه کامل است و نه ثابت ونه پیراسته از خطا و خلل است. نه مستغنی از معارف بشری و نه مستثنای قدسی و الهی دارد ونه جاودانه و ابدی است.»
(5 ) )
ارباب معرفت،دونیرو را در روان انسان در حال نزاع و کشمکش میدانند.یکی عقل و دیگری احساس. درعقل، علوم ومعارف رشد می یابند.ودر احساس،مسایل دین وعاطفی. گروهی ازمتفکرین وعلمای اسلام میکوشیدند وجود خدا را از راه عقل وبرهان واستدلال، ثابت کنند.اما فرقه های دیگری معتقد بودند که ایمان،عبارت از تصدیق به قلب است. یعنی خدا را از راه قلب و صفای باطن باید شناخت.نه از راه منطق و استدلال مولانا میگفت: هر چه اندیشی، پذیرای فناست
وانچه دراندیشه ناید،آن خداست »
ماخذ :
(1 ) مجله ره آورد_ نشریه آزاد اندیشان ایران درلس انجلس
(2 ) خط سوم، ناصرالدین صاحب الزمانی ص 487
(3 ) گلستان مثنوی یا گلستان معنوی_ دکترعبدالکریم سروش.
(4 ) قبض و بسط تیوریک شریعت- دکتر عبدالکریم سروش، ص 322
(5 ) همانجا ص 441