کریمه شبرنگ
کیستم من؟
شعلۀ آتش توری!
که سوزانم هردم جمیعتی را موسی وار
یا لرزشی وحشی صدای خدا
که خود را در چنین تقدیرم
یا گناهی که
زرسوائیش پاک میشوم هردم
یا حاصل
بیهوده ی بهشتی که هیچ نخواهم دید
یا سوزش
تلخ دوزخی که پر از پیکرهای دردمندان زمین است
ای خدا!
ای خدای که به گناهم آلوده یی
و من شاید رمان بی قهرمان تو ام
یا خشم حرام شبی که
مادرم بارِ هستی ام را بست.
ای خدا!
ای خدای مغرورتر از من
چی شبها که نوشیدی از پیالۀ شعرم
چی شبها که تا سحر خفتی در آغوشم
و آن شب هیچ ندانستی کیستم
کیستم من؟
پرسشی ناجایزی گریخته از لب معصومی
یا اعتراضِ شاید به قول نابجا
یا احساس برق گرفته ملاهای بی دین محله مان،
یا روح گنهکار رانده شده از درگاه تو.
کیستم من؟
ای خدا!
ای خدای مغرورتر از من
که میسوزانی ام هردم
در دوزخِ که دنیاش خوانده ای
و من
بی آنکه بخواهم میخزم روی سنگفرشی
خواهش
و خواهشی بی شکیبم از آن نیست
که تو خدایی.
سرنوشت مرموز من است
منی که
ناخاسته با فریادی به دنیا آمده ام
کیستم من؟
ای خدا!
ای خدای مغرورتر از من
لذت بوسۀ که در فریب یک شبت
هدیه دادی
به پدرم، به مادرم
کیستم من؟
ای خدا!
خدای مغرورتر از من.
کریمه شبرنگ