تهیه وترتیب از:
عبدالشکور حکم
دوشجاع شاه دریک پیکر
مؤرخین آورده اند: چون درسال 1747 میلادی احمد خان توسط صابرشاه لاهوری بانصب خوشۀ گندم بدستارش در قندهار به اریکۀ قدرت رسید، بنابرنوشتۀ تاریخ درانیان بعدآ صابرشاه عازم مسقط الراسش یعنی لاهورگردید، وی درآن شهرمیگشت وبه آواز بلند اظهار میداشت که من نشان وبیرق احمدشاه درانی رادراین شهربرپاخواهم کرد.؟ شاهنوازخان والی لاهوراز این گفتار درویش به غضب آمده باوی پرخاش نموده گفت : توکی باشی که نشان وبیرق احمدشاه را در این ملک برپا سازی؟ دیگر اینگونه الفاظ برزبان نرانی؟ صابر شاه گفت: اوپادشاه ولایت خراسان است وتوصوبه دار شاه هند.
گفتیم که احمد شاه بقدرت رسید ، ودردولت مرکزی ابدالیان بازارشعروشاعری آغازگشت، و احمدشاه خود طبع شعرداشت ،چنانکه دریکی از مسکوکاتش بیت ذیل نقش است .
حکم شد ازقادربیچون به احمدپادشاه سکه زن برسیم وزرازپشت ماهی تابه ماه
بنابرپارۀ روایات احمدشاه دارای دیوان اشعاربزبان دری وپشتومیباشد. بطورمختصریک بیت از دیوان پشتوی وی:
ددیلی تخت هردم چه رایادکرم زمادشکلی پشتونخوادغروسرونه
اینک یک بیت ازاشعار فارسی وی که به استقبال از شعر حزین لاهیجی سروده است:
شعری از لاهیجی: ای وای براسیری کزیادرفته باشد = دردام مانده صیدوصیاد رفته باشد
احمدشاه به استقبال شعر حزین لاهیجی سروده است :
ای وای بر امیریکه ازداد رفته باشـد مظلوم از در وی ناشـادرفتــه باَشــد
عبدالله خان دیوانبیگی یکی ازارکان دولت احمدشاه به منا سبت بنای شهرقندهاردراین بیت
دمی که شاه شهامت مدار احمدشاه باستواری همت بنای شهرنهاد
جمال ملک خراسـان شداین تازه بنا زحادثات زمانش خدانگه دارد
واز جانبی این بیت واضح میسازد که قندهار پایتخت خراسان نامیده میشد، از حسن اتفاق دراین وقت کاروانی بزرگی از مالیات هند تحت رهبری تقی خان وارد قندهارشدتابه ایران نزد نادرشاه برده شود، احمد شاه این کاروان را ضبط وازاموال بد ست آمده قشون بزرگی تهیه دید ودست به کشورگشایی زد، بنابرقول میرزاعبدالهادی، منشی درباراحمدشاه :
به حکم ثانی محمود واحمد شـۀ توران وهندوهم خراسان
وبنابرقول شاعردیگر:
ازدل ودست گهرریزی که داشت سلطنت هابردوبی پرواگذاشت
پس از درگذشت احمدشاه پسرش تیموربه اریکۀ قدرت در قندهار رسید، تیمورشاه متولد هرات وطبع شعر نیز داشت ، درمسکوکاتش این بیت نقش است :
چرخ می آرد طلا و نقره از خورشیدوماه تا کند نقش بر سکۀ تیمورشاه
بطورنمونه یک بیت از دیوان اشعار وی :
نگهت طرۀ مشکین سیه فام ترا کرده ام من بخطانسبت مشک ختنش
شهاب ترشیزی شاعرعصرتیمورشاه درموردانتقال پایتخت ازقندهاربکابل وتجلیل ازاین عمل شاه آورد
کابل امروز به آئین کیان جشن گرفت که نهدتاج بسرشاه خراسان تیمور
شاولی خان دیوان بیگی دروصف تیمورشاه آورده :
خدیو خراسان دارسپاه گل باغ اقبال تیمورشاه
پس ازدرگذشت تیمورشاه پسرهفتم وی زمانشاه دست به غصب قدرت زدوجنگهای قدرت طلبی بین فرزندان 34 گانۀ تیمورشاه که هریک ادعای سلطنت داشتند، ازیکطرف واز جانب دیگر پسران 21 گانۀ پاینده محمد خان محمدزائی که تشنۀ قدرت بودندآغاز گردید ، تا اینکه شاه زمان در اثر قدرت طلبی ها از نعـمت بصر عاری گشت وسلطنت به شجاع شاه رسید.
شاه شجاع نیز مانند پدر وجدش طبع شعر داشت ومشوق علما وشعرا بود، وی دارای خاطرات ودیوان اشعار وفرامین است، مؤرخین درمورداظهاراتی دارند، بی تردید، شجاع شاه نیزیکی از چهره های تابناک دراقلیم وادب فارسی دری کشورماست، درمسکوکاتش بیت ذیل نقش است :
سـکه زدبرسیم وزرچون مهروماه شاه دین پرورشجاع الملک شاه
سجع مهراوکه این بیت است:
سکه زدبرسیم وزرروشن ترازخورشیدوماه نورچشم در دوران شه شجاع الملک شاه
ولی اندازۀ خشم وانزجارمردم رانسبت به این شاه مزدوراز این بیت مردمی میتوان دریافت:
سکه زدبر سیم وزرشاه شجاع ارمنی نورچشم لات وبرنس خاک پای کمپنی
ناهنجاریهای که درفراخنای سیاسی کشور ازوی سرزده برائتی از دادگاه تاریخ نخواهدبرد، اینکه شجاع شاه اشعارش راچه در سفروچه درحضرسروده جای شک نیست. آورده اند: درزمانیکه درهند در تبعید به سر میبرد به یاد کابل منظومۀ سروده بنام ( جنت وطن )که نمونۀ آن چنین است :
باز هوای چمنم آرزوست جلوۀ سروسمنم آرزوست
گرمی هندم دل وجان را سوخت کابل جنت وطنم آرزوست
درجای دیگرازدیوانش آورده :
درغربت آبا د جهان افتاده ام ازجورفلک شاه شجاع ازلطف حق عزم وطن داردغرض
شاه شجاع اکثرعمرش رادرتبعید گذشتاند و زبان اردو را نیزدرآن کشورفراگرفت، درچند شعرش، الفاظ اردو را بکاربرده، بطورمثال یک بیت از مطلع ویک بیت از مقطع آن ابیات را می آوریم:
ایکه مست می نابی مجهی معلوم نتها تیری آنگهین هی گلابی مجهی معلوم نتها
شاه شجاع ازبس اندووغـم عــشق بـتان دائـمآ دیده پرآبی مجـهی معلوم نتـها
یک بیت شیروشکراردووفارسی ازدیوان شاه شجاع :
باورت که دردیده نگاه توغـضب هی دردلبری ونازتیـراشـان عـجـب هی
رفت عمربدردوغم هجران عبث افسوس کزعیش شجاع شاه که بهرزندگی گپ هی
یک بیت از دیوان دری وی:
ای شه شجاع ازستم چرخ وجوریار همچوسحاب دیدۀ من گریه میکند
ازجانب دیگر شجاع شاه عزم واراده ثبات واستقامت خودرا به قرار این بیت بیان میکند :
تاجان سوار اسپ تن اسم شه شجاع هرگزمکن عنان امیدازکف رها
شاه شجاع زمانیکه به اریکۀ قدرت در عهد سلطنت اولش درکابل 1803 م تا 1809م بود شروع به واقعات نگاری واشعارپردازی نمود، مؤرخین ازوی یک شخصیت نیک وباگذ شت یادکرده اند.
شجاع شاه درواقعاتش در جائیکه ازکابلستان ذکرمینماید، خراسان مینویسد نه افغانستان :
امادرمسکوکاتش ودردیوانش ذکری ازخطۀ خراسان ندارد، چه رسد به کلمۀ افغانستان ، قسمیکه در بالا نیز ذکر گردید مؤرخین ازشاه شجاع شخص شاعر صاحب دیوان ،واقعات نگار ،صوفی،می پرست، مرید یاد کرده اند.این است یک چهرۀ شاه .
امادردورۀ سلطنت دوم وی 1839م/ 1842م ازشاه شجاع یک چهرۀ مزدور ،مظلوم ،ترسو،ونوکر استعمار ثبت نموده اند. این است چهرۀ دوم شاه شجاع ،امادر واقیعات ودیوانش از توصیف استعمار وتوصیف انگلیسها دیده نمیشود ونه از مزدوروترسوئی ونوکری ذکری دارد.
اما بودند شعرایی دراین عصرکه انگلیسها وملکه ایشانراتوصیفها کرده اند، بطورمثال قاسم علی خان ناظم کتاب ( محاربۀ کابل) که درمدح ملکه وکتوریا آورده :
بنام شهینشاه باتاج وگاه جهان دار وکتوریا پادشاه
خداونداورنگ وفرماندهی فروع شبستان وشاهنشهی
وی درجائی ازکتابش درضم شجاع شاه آورده است :
زشاهان کابل یکی پادشاه نبوداوسزاواردیهیم وگاه
زدوپشت رسم شهی داشتی به شاهی همی گردن افراشتی
زتخم شهان چون نبودش نژاد که آراستی تاجهان رابداد
بیاییم باز برسردیوان شاه : شجاع شاه دردیوانش سخن از می ومعشوق ،قبیح وملیح ، بزم ورزم فلسفه وتصوف دیده میشود ، واما در واقیعات وفرامین وی سخن از قدرت وعظمت، عزم وجزم وی نمایندگی دارد، گفتیم قبیح وملیح ، شاه شجاع نیز دراین نوع شعر طبع آزمایی نموده بطور مثال دوبیت از دیوان وی :
ای خوش آنروز که من دامن تو بردارم تاکه گردی ننشیند بتوازراهگذر
آنچنان غرق نمایم که توگردی حیران دشمن جان تراخنجربران به جگر
پس میتوانیم بگوئیم دوشجاع شاه دریک پیکر ؟ ازفعالیتهای عمرانی وی یکی هم تعمیرمسجدی درگذر شاه بقا نزدیک شوربازار کابل که ابیات ذیل درکتیبه مرمرین آن موجود است که چند بیت آن آورده میشود:
بعصرشـۀ دین پناه شه شجاع = که کوتا گردیده دست ستم
بکابل زالطاف شاهنشهی = بفرمودشه شیردل خان حکم ا
بناکرد مسجدی زبهرخدا = چه مسجد نموداربیت الحرام
صاحب فرهنگ کابل باستان قطعه شعر شجاع شاه را که گویا اوضاع شهادت خودرا تجسم وتخیل کرده بروصف حال خویش چنین آورده :
شهید خنجر قاتل شدم چوشاه شجاع زخون من بنویسیدداستان مرا
در جای دیگر آورده :
زبعدمرگ من بگذربخاکم که آخرکشتۀ هجرانم ای دوست
درجای دیگر:
شجاع ازپرتوی دیدارجانان گرفتارگردم چراغ طورروشن میکند شمع مزارم را
جای دیگرآورده:
کشته گردیدم زغم لب تشنه دردشت فراق = نامه برکشتگان کربلا خواهم نوشت
بالاخره شجاع شاه بنام جهادازبالاحصارکابل بیرون شد، اما بدست شجاع الدوله پسرنواب زمان خان درسیاه سنگ کشته گردید چهارشنبه 23صفر 1258 مطابق به 5اپریل 1842 میلادی ، ونعش شاه توسط قبیلۀ وی ازسیاه سنگ به چهارباغ کابل آورده شد ، درروز مشایعت جنازۀ وی عدۀ برای تماشابرامده بودند وفریادهای ( لا ت کلان به لات خورد ملحق شد) شنیده میشد، معذالک مرگ شاه از ناحیۀ احساسات وجانب داری قبیلۀ وی میان بارکزائی ها وپوپلزائی ها کدورت بلکه مخالفت های زیاد تولید کرد که حتی بیم تصادم میرفت ، بلاخره نعش شاه را پهلوی پدرش تیمورشاه دفن کردند . هاتف شاعردر مرگ وی آورده :
ترفه تر نـقـشه بکابل شد خارج ازمرکز تعـقـل شـد
سلطنت زیب شجاع شاه الملک متوکل علی التوکل شد
بامـدادان پی غـذا بـیـرون با تـنی چـند بی تأ مل شـد
در رهـش از قـضای ربانی قاتلش با کسان مقابل شد
هاتفم گفت : آه وناله برار شمع دولت به صبحدم گل شد
شاعر دیگردر مرگ ویا ا فسوس کنان آورده:
چورسید تیغ به آن صورت موزون افسوس چون خوردگوله برآن جان همایون افسوس
آنکه سی سال جنگ به سامان جهانگیری کرد از سه کس دزد شود کشته بشبخون افسوس
بازرو زور کـس از قاتل او خون نگرفـت نـشد ارمــان دل غمزده بـیـرون افـسوس
کوتا سخن اینکه مورخین کشورما همه دیوان شاه شجاع رامنسوب به شاه شجاع الملک درانی میدانند نه کدام شجاع شاه دیگر، زیرا در کشور ما غیر از شاه شجاع الملک درانی دیگر کدام شاه شجاعی به این اسم ورسم موجود نیست ، واگر باشد ارائه بدارند ، واما درکشور ما بعد از قتل شاه شجاع ، اشخاصی دیگری به اریکۀ قدرت نصب شدند که بدون شبهه ادامه دهندۀ راه وروش وی شدندونزدمردم ما منسوب به شاه شجاع گردیدند ولقب شاه شجاع را یافتند ،لذا میتوان گفت :درکشور ما بسیار شاه شجاع ها به هر اسم ورسمی که بودند آمدند وملقب ومنسوب بوی در اریکۀ قدرت نصب شدند.
بیایم روی اصل مطلب با اینکه تاریخ از شاه شجاع چهرۀ زشت .خائن ملی تحویل جامعه داده هرگاه درست قضاوت شود ، خیانت امیر دوست محمدچندین برابر شاه شجاع خواهد بود، زیرا شجاع شاه باانگلیسها آمدوکشته گردیدومیراث خواری از خود به بجای نگذاشت ، ولی امیردوست محمدخان باانگلیسها ساخت وزنده ماند وقدرت را به نواده خود به میراث گذاشت، خلاصه هرآنکه درمقابل مادروطن خیانت ورزد وادامه دهندۀ نقش شاه شجاع درکشور باشد مردم ناگزیرویرامنسوب به شاه شجاع سازندولقب زشت ونابخشودنی شجاع شاه بروی نهند ، زیرا باوی وجه مشترک دارند ، واین قاعده درکشورمابعد درگذشت شجاع شاه تا امروز مروج است ، هر آنکه مزدور استعمار وادامه دهندۀ راه شجاع شاه درکشورودر مزدوری استعمار قرار داشته باشد مردود مردم است،چه درمزدوری استعمار سرخ قرار گرفته باشد پس مردم ناگزیربروی لقب شاه شجاع روس نهادند، هرآنکه ادامه دهندۀ مزدوری استعمار سیاه قرار گرفته باشد ،ناگزیر مردم بروی لقب شاه شجاع امریکا نهند به عین صورت باشد مزدوری ووطن فروشی وتحت الحمایگی کشورهای بیگانه ، چه اسلامی باشد یا غیر اسلامی چه همسایه های شرقی ما باشد ویا غربی، به هر صورت خیانت در مقابل آرمان ملی خیانت است.
اما دیوان شاه شجاع :
در کشورما دیوان شجاع شاه نزد اهل دانش شناخته بود، به شمول نسخ خطی آن. اما دیوان چاپی این دیوان باخط چوب قلم درست 80 سال قبل درمطبعۀ لاهور حسب فرمایش سردار دیوان جهجوسنگه صاحب تاجرکتاب پشاور به کاغذ سفید ورنگه بچاپ رسید ، بنابراظهار نورمحمد کهگدای شش نسخۀ آن در مطابع جداگانه به طبع رسیده است، البته بعضی از هنرمندان کشور مابعضآ اشعار ناب ویرا سروده اند ، چنانچه مرحوم احمدظاهر هویدا خوانندۀ مشهور کشوربیت چند از اشعار شجاع شاه را سالها قبل خوانده واز رادیو کابل پخش گردیده است که مطلع آن ( صبح ودمید روز شد یارشبینه خانه رفت = روی سحر سیاه باد یار به این بهانه رفت ) دیوان شاه شجاع درکشورما نظربه سابقۀ زشت ومزدوری وی به انگلیسها زیور طبع نیافت تااینکه در این اواخر در کابل به تصیح ومقدمۀ پوهنمل دکتر عبدالغنی برزین مهر زیور چاپ یافت .
بایدعلاوه گردد که نه تنها احمدشاه درانی ، تیمورشاه، شجاع شاه دارای طبع شعر وصاحب دیوان اشعار بودند، بلکه بازماندگان شان نیز طبع شعر ویادگارهای بجاگذاشته اند بطورمثال شهزاده نادر برادر شاه شجاع نیز دارای طبع شعر بودند، از اوست :
هرچند بشاهزادگی مشهورم نبودسروبرگ سلطنت منظورم
ازسلسلۀ نادرو تیمورم لیک نادر بگدائی درش مسرورم
برلوحه مزارش این ابیات درج است :
فغان کزرحلت شهزاده نادر فغان مردمان با آسمان رفت
همه اخوان به آه ناله گفتن که این گنج از کف ما رایگان رفت
بزندان عمری ازبیداد اخوان مکافاتش بودآخرزین مکان رفت
خد ا شاد کن درآن جهانش که با اندو بی حد زین جهان رفت
بگوبا آب چشم ازسال فوتـش زدنیا نامــرادآن نوجـوان رف 1220 ق
از شهزادگان دیگردرانی یکی هم شهزاده نادر متخلص به ( دری ) پسر شجاع الملک وبرادر عینی شهزاده شاهپور که طبع شعرداشت وچند بیت از طبع موزون او آورده میشود :
بتی دارم بروچون مه ولی چشمان مستش دوافعی حلقه هابربسته وبرگل نشستش
کمان ابروی پیوسته کشیده گوش تاگوشش مـژه خنجر بدستـش نگه ناوک نشستش
برخ زلف سمن فرسا زفرط جوشن استغنی چوزلف گل فگندستش چوسنبل پرشکستش
طمع زان ترک تاتاری مدارید از وفاداری که هرعهدیکه هستش بیک ناگه شکستش
وبا کمال تأسف چون قدرت ازشاهان درانی به امیران محمدزائی رسید ، دیگربازار شعر وشاعری کساد گشت ، زیرا این امیران نه خود طبع شعرداشتندونه دیوانی شعری از آنها بجامانده.
منابع ومأخذ :
کابل درگذرگاه تاریخ ، تألیف صاحب نظر مرادی ص 292و293 - دیوان شجاع شاه طبع کابل -
دیوان شجاع شاه طبع لاهور- دیوان تیمورشاه طبع کابل – افغانستان در قرن 19 ص82 – بالاحصار - کابل ص517-518 - کابل قدیم ص155 – مزارات کابل ص109 – واقعات شاه شجاع ص217-221 –تاریخ ادبیات افغانستان تألیف پنج استاد ص325-326 – تاریخ ادبیات افغانستان تالیف محمد حیدر ژوبل ص247- 248 – کابل باستان جلد اول تالیف عزیزالدین وکیلی پوپلزائی ص554-557 – افغانستان درپنج قرن اخیر میرمحمد صدیق فرهنگ – مزارات کابل ص 110و111 .