هادی عروسسنگ
راه سعادت
مشکل ما کهنگی فرهنگ ماست نغمه ی تکرار و بی آهنگ ماست
این حقیقت ظلمتست ، زان اعتماد اعتمادست ظلمت آن اعتقاد
درد تاریخی ، با تاریخی علاج نی ، زدن بامشت و با شاخی به تاج
آن حقیقت ، وحیی نا پرسیدنیست اهتمامش سرکشی زان گفتنیست
هر ورق ، تاریخ باید دید تنگ هان ! درین تنگنا میباید درنگ
ازتحجر وارهان فرهنگ خویش کان زند هستیی تو هر رنگ نیش
رونق ره ، رسم استمرار توست غایت هر عا قبت، در کار توست
راه زاهد، بر تو جز ایهام نیست زان که اورا جز فریب و دام نیست
بستر فرهنگ سری تزریق اوست آدمان در بند و در تحمیق اوست
تو ندانی راز او از بنیاد زان سبب در بندی و هم منقاد
مادر زشتی تعصب بوده است بی تعصب ، مردمان آسوده است
در تفکر امتنا ع از دین نیست لیک ، زاهد را بغیر کین نیست
مشکل آدم نباشد نفس دین زهر دلالان دینست تفس این
آگهی محصول از اندیشه است جاعل دین ، دشمن اندیشه است
عاقبت راه سعادت اگهیست
آگهی بیخ جهالت کندنیست
کاویدنی
تا که این باور نا پرسیدنیست تا که این فرهنگ نا کاویدنیست
تا که باشد اصل دزدت پیشوا این سخن از من شنو که گفتنیست
آگهی محصول علم و دانش است تا نیاندیشی تفکر خفتنیست
دین معقول است اگر فردی بود گر گروهی شد فساد افگندنیست
بندگان بنده ، عیانند ، ببین داغ پیشانی ، ننگ بند گیست
سربلند بودن مقام آدم است نانکه سر را بر زمین ساییدنیست
زخم ناسورییکه دست غیر زد با طبیب خویش درمان کردنیست
شخصیت را جبر و حکم روزگار بر نجات مردمان پروردنیست
شاخه را هرچند زنی سر میکشد ریشه را زن شاخه خود پژمردنیست
آنکه با غول زمان سر میزند
نام او در سنگ خارا ماندنیست
بالا
بازگشت