مسعود حداد
رویا
«تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که از روی تو پیداست
من تشنۀ یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس که یک لحظه تماشای تو رویاست»
نازم قـــدم ســـبز ترا ای شــه خــوبان
کز نیکی آن شهر پر از ناله و غوغاست
در دیـــدۀ تو مـوج زند عـشق ومحـــبت
لب منکر آنست ولی چــشم تو گویاست
سرحــلقــۀ خـوبانی و غـارت گـر دلهـا
من عاشق مجنونم وروی توچو لیلاست
خواه جور کنی برمن وخواه لطف نمائی
بر مسعود «حداد» همه کار تو والاست
12جولای 2012
توبیخ شیخ
ای شیخ ناخلف ،ای مرد باالهوس !
ای دروغگو ،ای خار وخس
بس کن سخن از نام من
بر من دیگر تهمت نزن
من در کجا گفته ام زن را بکش
بردارکن،سنگسار کن؟
ای زن ستیز!بیشتر ازین آبرو مریز
من در کجا گفته ام
زن حقیر و فتنه گر است
شیطان صفت،جادوگر است؟
ای آیه ساز، از من نگو بر زن متاز
ذهن علیلت وانکن،از نام من انشاء نکن
من در کجا بر تو کتابی داده ام
یا مثل مادر نان وآبی داده ام
ای بی حیا،ای بی وفا !
خون زن خورده،خونش ریختی
نه امتنان بلکه بدارش آویختی
زن مادر است ،تاج سراست
در آسمان انسانیت او اختر است
من درکجا گفته ام
مادر بکش ،خونش بریز؟
ای شیخ نا خلف ،ای مرد باالهوس!
بس کن فتوارا،شرماندی مارا
مسعود حداد 10جولای
وحشت سرا
به چشمه زهر پاشیدند که آب ازآب میترسد
مکاتیب راچنان کردند که معلم ازکتاب میترسد
به فرد فرد دیارمن زمین وحشت سرا گشته
زبان ازگفت،پای ازرفت وچشم ازخواب میترسد
خدایا این چه ملکی است که بخشیدی برای ما
شکـــاری از غزالان و سیخ از کباب میترسد
چه غوغای نهانی است درین وحشت سراگویی
تــبر ازدســـتۀ خود ونمک از شوراب میترسد
تو ای «حداد»نگرد حیران باین کار خداوندی
به میدان نبرد آید «رستم» از صحراب میترسد
مسعود حداد
اول جون 2012
تنها
در سفر تنها شدم ،همدم وهمراز نیست
خاطرم بس پریشان ویکنفر دمساز نیست
مثل مجنون پیمودم افتان وخیزان راه را
دورگــشتم از عزیزم، دلبر طناز نیسـت
روز شـب با بیکسی آوارۀ صحرا شـدم
درکنارم قامت برنای آن سرو نازنیست
تن بریده از مجال، درزیر حسرت بارغم
بال هایم بر تکـید وقدرت پرواز نیسـت
رسیدعمرم به آخـربا حسرت وآرمان ها
بلبل وباغ وبهارو یارخوش آواز نیست
مسعود حداد
28می 2012