ســید مقصـود برهان
پنج سال از نبود قاریزاده گذشت
بمناسبت پنجمین سال نبود شاعر فرهیخته، شاد روان ضیأ قاریزاده محفلی از طرف بنیاد دوستداران فرهنگ افغانهای شهر تورنتو وفامیل مرحومی روز پنجشنه تاریخ دهم جنوری دایر و در آن تعداد کثیری از افغانهای مقیم شهر تورنتو اشتراک نموده بودند. محفل با تلاوت آیاتی از کلام الله مجید آغاز، سپس محترم سید مقصود برهان مسؤول بنیاد، مهمانان را خوش آمد گفته، بیانیه خود را با این جملات آغاز کرد. "ما امروز بخاطری گرد هم آمده ایم تا ا زپنجمین سال نبود فرزانه مرد سخنور که در طول حیاتش کسی را مدح نگفت وزبان به تملق نیالود، به یاد وبود بنشینم. و از نبود مردی سخن برانیم که بخاطر دو- نان منت دونان را نکشید، همیشه آزاده زیست و فقیرانه زندگی کرد . شاعر مردم بود و همیشه به بدبختی های توده ها می اندیشید." محترم برهان از زندگی مرحوم قاریزاده به اجمال سخن گفته و ابیاتی از نمونه های شعرش را ارائه داد، که همه از رنج مردم از رسالت شاعران و روشنفکران و از عقبمانی میهن حرفهایی داشت. بدنبال سخنرانی سید مقصود برهان شاعران و صاحب نظرانی چون داکتر فیض الله ایماق، داکترسیما فقیری، شفیقه محسنی، پروین قاریزده، کریمه کرامت، کامله ترین، انیس زیرک، سلطانعلی شنبلی، انابت ایماق ، همایون باختریانی، ناصر مسعود و انجنیر فیض نړیوال در مورد گوشه های از زندگی ادبی زنده یاد قاریزاده روشنی انداخته، بیاناتی ایراد و نمونه های از اشعارش را دیکلمه کردند. محفل با اتحاف دعا بروح شاد روان قاریزاده به پایان رسید.
مروری به زندگی و شعر ضیأ قاریزاده بمناسبت پنجمین سال نبودش
تحقیق ونگارش از: سید مقصود برهان
از انجمن شعر ضیأ رفت دریــــــــغا
وز نظم و سخن حال و هوا رفت دریغا
آن منتقد ساعی و آن مرد خردمند
از جمع همه سوی بقا رفت دریــــــغا
خداوند را سپاس میگذارم که بما این نعمت را ارزانی فرمود تا یکبار دیگر گرد هم آئیم و از پنجمین سالگرد نبود فرزانه مرد سخنور وصاحب اندیشه که د رطول حیاتش کسی را مدح نگفت و زبان به تملق نیالود به یاد بود نشینم. از نبود مردی سخن برانیم که بخاطر دو نان پی دونان نرفت، منت خسان نکشید، همیشه آزاده ذیست، فقیرانه زندگی کرد وبخاطر احراز مقام- بمقامی نرفت، ساعتی و یا حتی دقایقی منتظر اجلال نزول کس نشد، چشم به الطاف کس ندوخت و همیشه در اندیشه مردم بود. به بدبختی توده های محروم فکر میکرد، پیهم در اشعارش ا زعریانی بدن یتیمان سخن میگفت واز عسرت بیوه زنان حرف میزد، از سفره تهیدستان واز خوان بی متاع فلک زده گان.
دی کودک بیمــــــاری از رنج برودت ها پیش پدر نـــادار میکرد شکــــایت ها
میگفت که بابا جان ترسم که بیمـرم زار امشب خنک افزوده بسیار به شدت ها
بلی، ما امروز ا زفرزانه مردی یاد میکنیم که در 13 جنوری 2008 مطابق به 23 جدی 1386 هجری خورشیدی به عمر85 سالگی در شهر تورنتو به جاودانگی پیوست . نام این فرهنگی احمد ضیأ بود که در سال 1301 هجری خورشیدی در شهر کابل در یک خانواده متدین و روشنفکرمتولد شد؛ پدرش قاری دوست محمد نام داشت که تخلص قاریزاده از آن مشتق شده است.
گر چه دوسال قبل در همین هال وزیر همین سقف بخاطر سومین سال درگذشت مرحوم ضیأ قاریزاده گردهم آمدیم؛ از وی و اشعارش حرفهای گفتیم، اما ضیأ قاریزاده با آثار جاودانه اش آنقدر برما وبر همه افغانها حق دارد تا همیشه یاد او را گرامی و از هنر واشعار او یاد آوری، و او را ارج بگذاریم . در این ارتباط به جرئت میتوان گفت که بنیاد دوستداران فرهنگ افغانهای شهر تورنتو مستمراً یاد شاعران، نویسندگان، هنرمندان و غیره نام آوران میهن عزیز، افغانستان را گرامی داشته، و محافل متعددی را در زمینه برگزارنموده و خواهد نمود.
قاریزاده دارای عواطف عالی انسانی بود، اشعارش از علوهمتش نمایندگی میکرد. چنانچه دریکی از شعر هایش که سالها قبل سروده بود موضوع را چنین ترسیم میکند.
غلام همت والای بابه خارکشـــــــــــــم که خار غم کشد و منت کسان نکــــــــشد
زبار خار از آن شانه اش نشـــد خالی که بار منت دونان پی دونان نکشـــــــــــد
غلام حلقه بگوش قناعت خویش است چو مفتخوار سر از خوان مردمان نکشـــد
گفتیم که قاریزاده همیشه در فکر غربا و آلام مساکین بود چنانچه در اشعارش میخوانیم
سرما شد و افزود به آلام غریبان افگنده خنک لرزه به اندام غریبـان
احوال دل غمزده را غمزده دانــــد هرکس نبود محرم پیغام غریبــــــان
و در شعر دیگرش حالت بینوایان و بیوه زنان را اینطور به ترسیم می نشیند:
دیروز بیوه یی به گدایی کشــــید دســـت از زیـــــر برقعی که بجز آســـتر نداشــــــت
صد پاره بود پیراهن پینه پینـــــــــه اش چیزی بنام جامه ز پا تا به سر نــــــداشــت
دستش تهی واختر نو باوه اش مریــض همسایه ها زحالــــــت ایشان خـــبر نداشـت
مجبور بود ودست گــــدایی دراز کـــــرد در پیش این وآن و در و هر گر اثر نداشت
آمد به شام خانه ولی زار و گرسنـــــــه شامی چنان که ا زعقب خو دسحر نــداشت
نو باوه اش ز گرسنگی جان سپرده بود اقوام پولــــدار زحـــالش خبـــــر نـــــداشــت
ضیأ گاه گاهی از مرده دلی ها و بیدادی ها سخت نالیده است چنانچه در شعر آئین سوختن اینطور مینالد:
آئین سوختــن را از لاله باید آموخـــــــــــت هر گل درین گلستان داغ آشنا نخیزد
یک مشت مرده دل را کی زنده میتوان گفت از سینه های بیدرد آه رسا نخیــــــزد
با شیخ هرزه گفتار- اندازه را نگهــــــــدار هوشدار کز دهانش بوی ریا نخیـــزد
در گلشنی که نخلش سر زیــــــــر بال دارد قانون نالد آنجا- پر ماجرا نخیــــــــزد
و در مقطع غزل ادعایی دارد که بسیار بجاست:
دریاب تا توانی حرفم اندرین بزم بسیار شاعر آمد اما ضیأ نخیزد
قاریزاده هیچگاهی وطن را به باد فراموشی نسپرد وفریب مظاهر فریبنده را نخورد و همیشه خود وسایر قلم بدستان را به مسؤولیتها ورسالتهای شان متوجه گردانیده چنانچه دریکی از چکیده های خود چنین مینویسد:
خوش آن خانه که شعر موزون نوشت به عشق وطن نیک مضمون نوشت
به لب پرورانـــــد نـــوای وطـــــــــــن به سر پروراند هــوای وطـــــــــــــن
سخن چو نیکو نیســت ناگفته بــــــه گلـــــی را که بو نیست نشگفته بـــه
ضیأ منفعت پرستان و پرنیان پوشان را به امور خلق الله متوجه ساخته و به بوریای بی ریایی دعوت میکند:
سحر تا شب بجز ازمنفعت جویی برای خویش به کار خلق باری دست یازیدی نه یازیدی
به روی بوریایی بی ریا چون مردم قانــــــــع شبی ای پرنیان پوش خوابیدی نه خوابیدی
قاری زاده گاهی مردم وطن را از خواب سنگین با آهنگ والفاظ بیداری داده، متوجه پیشرفت زمان وعقب مانی میهن میکند:
خواب ما ای دوستان بسیار سنگین بوده است زنده گی در خواب سنگین سخت ننگین بوده است
خفته ایم از عصر سنگ و دور تیکر تا هنوز شاهد ما کوزه و جام سفالیــــــن بوده اســـــــــت
از گدا تا معتبر از امــی تا مــــــــــــلا غریــب شـــهر ما از شش جهت دارالمساکین بوده اسـت
قاریزاده مانندعده ای از شعرایی که غوطه ور دریای عرفان و یا خواص مستلزم معرفت هستندعبادت را بجز از خدمت خلق الله چیزی دیگری نمیداندو کعبه دل را که ساخته رب الجلیل است بار ها ا زکعبه ظاهر که ساخته ابراهیم خلیل است ترجیح میدهد چنانچه ادعا دارد:
اجری که ضیأ جویی از کعبه دلها جوی اینست عبادت ها این است عبادتها
ضیأ گاهی فرزندان وطن را متوجه خون شهیدان وطن ساخته پیام شهدأ را به گوش جوانان میهن چنین میرساند:
گلی دیشت بداغ لاله بگــــریسـت که این آتش بسر سودایی کیست
چرا در کهســـاران یــــــکه وزار بداغ نامرادی میکند زیســـــــــــت
به پاسخ لاله گویاشد بدین رنگ که من خون شهیدم خفته درسنــگ
مراخون شهیدان معتکف ساخت که آرم خونبهای را فرا چنــــــــگ
پسر گر وارث خون پدر نیســــــــت
توهم بیگانه خوانش کو پسر نیست
در جای دیگر جوانان را به حفظ و تمامیت ارضی میهن عزیر متوجه میسازد:
چه گوید شهیدان داغ وطـــــن که ای نور چشم چراغ وطــــــــــن
بخاکت منه پای بیگانــــــه را نگهدار بخون خود این خانــــه را
و
در اینجا بی لزوم نمیدانم تا نظر دو استاد مسلم و دو ابر مرد سخن واندیشه، استاد خلیل الله خلیلی و استادسعید نفیسی را در مورد نشر کتاب « پیام باختر» اثر استاد مرحوم قاریزاده را مختصراً نقل کنم.
استاد خلیلی میفرماید:
" در این روزگار که از زادگاه سنایی و مولوی گفتار نغز دری اندک- اندک رخت میبندد و گیتی بر آنست که آن گلبانگ آسمانی را در شکنج سال وماه کم کم نا پدید گرداند واین سرود دل انگیزی که باز مانده نواهای جانبخش جامی وبیدل است در این سر زمین فرخنده دستخوش گویندگان لفظ باف معنی فراموش کن نا پسند شود پیام باختر ریخته خامه گوینده جوان و توانای، ضیأ قاریزاده یکی از مواهب الهیست که باید بدیدن آن شاد شدو از دل بر آن درود خواند . پیام باختر نمونه شعر نو است که به آئین گویندگان باستان سروده شده و در آن قدرت سخنور وتاثیر سخن پدیدار میگردد. یعنی مطالب امروزه را میتوان در آن بزبان نظامی و دیگر گویندگان نامی شنید. مرا پندار بر آنست که دراین عصر هر قدر سخن بدین اسلوب نزدیکتر باشدبحال ما نافع تر است و امیدوارم این مجموعه که زاده عصر ونماینده اندیشه بسیار روشن و تابناک شاعر بلند پایه وسخنور مبتکر و توانای ماست زود حله طبع پوشد... "
مرحوم استاد سعید نفیسی اینطور نظر دارد:
" آقای قاریزاده باز در این روزها مجموعه اشعار تازه سروده و به مجمع دری نویسان و فارسی گویان تقدیم کرده... درحقیقت این اثر تر جمه آلام و جدانها ونغمه روح های شکسته ایست که از جمعیت شرقی بلند شده از این آتشپاره کوچک کانون نهفته بزرگ زمانه میزند. که نه تنها حوزه کابل را، بل وادی سند، دشت خوارزم، بیضه پارس و دریا بار سند را بشور خواهد آورد، بویژه امروزکه این نجوی د رمیان دل وزبان این جامعه ها غم غم مینماید، درد های دیرین و نوین شرقیان است. پس چاپ آنرا پیشتر از آثار غیر مطبوعش بیشترخواهانم..."
قاریزاده انواع و اقسام شعر را تجربه کرده و از عهده هرکدام استادانه بدر آمده است. اگر زمانی خواسته تا زیبایی های وطن رابستایش نشیند، مینویسد:
فصل بهار میرسد کوه نگر کران نـــــــــگر سبزه چمن چمن ببین لاله جهان جهان نگر
شاخ شگوفه پوش شد تاک سبو بدوش شد غنچه زیاده نوش شد مستی نو جوان نــــــگر
دامن سبز آسمان غوطه به نیل زد ضـــــیأ خون شفق سپیده دم بر دل ارغــوان نـــــــگر
زمانی اگر قاریزاده خواسته است تا شعر غنایی بنویسد، واقعاً زیبا وعاشقانه نوشته است؛ چنانچه در شعر بوسه عید میخوانیم:
دلدار به بالین من آمد سحر عیـــــــــــد آورد به صد ناز و نزاکـــــــــــــت خبر عید
بر خاستم و بوسه زدم بر سر و رویش صد شکر که خشمین نشد آن خوشخبر عید
پیراهن لمیویی و بازوی سپــــــــــیدش میســـــــاخت خجل رونق شیر وشکر عید
بگذار که برپات زنم بوسه ومیــــــرم قربان تو ســــــازم دل بی پا و سرعیــــــد
دی بوسه که با قیمت جان بود برابـــر امروزبود مفت ز خــــــیرات ســــــــــر عید
باید که گرفت از دو لب یار دو بوســـه این یک زشب وآن دگرش در سحر عیــــــد
و اگر شاد روان قاریزاده خواسته تا دست به طنز ببرد واقعاً با ابتکار مطالب و موضوعات اجتماعی را ماهرانه بر ملا ساخته است، چنانچه در طنزی که باج عروسی نام دارد اینطور قلم رانده است:
کلبی بچه مقصود ساکن رکا خانه زن کرده و در مانده در پیسه و طویانه
بی کندو بی ارزن افتاده بفکر زن دارد که شود از غـــم آواره و دیــــوانه
و یا در طنز« فرمان جعلی» مینویسد:
مدیر مالیه غزنه ســـــــــاخت فرمانی که ملک احمد ضبط است آنچه موجود است
اگر تمرد از او سر زند قرار وصــــول خودش اسیر و عیالش فرار بهسود اســـــــت
به حیله زیور ونقدش گرفت وگفت برو کنم نوشته که احمد نبود محمود اســـــــــــــت
قاریزاده صدای دلنشین داشت و آهنگهای خود را با کمپوز های خود ساخته اش سروده است.
او بخاطر ذوقی که به هنر داشت در حلقه دوستان وهنرمندان میسرود وگاهی هم آهنگهای خود را ثبت فیته رادیو میکرد، چنانچه در آرشیف رادیو افغانستان د رحدود 25 پارچه بنام کبوتر از او موجود است؛ موصوف آهنگهای خود را نه بخاطر شهرت یا پول، بلکه بخاطر ارضای ذوق هنری اش زمزمه واجرا میکرد. معروفترین آهنگهای مرحوم قاریزاده را قرار ذیل نام میبریم.
1- مشک سوده میبارد ابر بهمن کابل
2- بیا شبهای مهتاب است تو ای ماه یگانه - مکن دیگر بهانه
3- بیاد داری که روز اول عنان نازت به نیسواری
4- چمن چراغان است هی هی گلکم
5- انار دانه نداره- انارِ بیدانه
6- هستی ما نظام ما
7- رفتیم از این باغ هجر تو حاصل
از شاد روان قاریزاده کتابهای ذیل به یاد گار مانده است. نگینه ها، خزان زنده گی، هدف، سهم هنود درسخن دری، رسالهء نی نواز، پیام باختر، مجموعه منتخب اشعار، طنز های ادبی و تاریخی وغیره.
قاریزاده مانند هزاران تن از هموطنان- در گیر و دار جنگهای هیبتناک و ویرانگر کابل به کشور کانادا مهاجرت، و سر انجام ساعت هفت صبح 23 جدی 1386 با جسم ضعیف ولاغر روانه دیار ابدیت گردید، جنازه اش قرار وصیت خودش به کابل انتقال ودر شهدای صالحین به خاک سپرده شد.
شاد باد روح و روان زنده یاد احمد ضیأ قاریزاده وکلیه پیشگامان و خدمت گذاران فرهنگ، هنر و ادب زبان دری.
گذارش و ویرایش از: نجیب داوری