ســید مقصـود برهان
ســید مقصـود برهان
مسؤول بنیاد دوستداران فرهنگ افغانهای
مقیم شهر تورنتو- کانادا
تجلیل از صدو سی وپنجمین سالروز تولد
علامه اقبال
بعد از ظهر روز 13 دسمبر2012 از طرف بنیاد دوستداران فرهنگ جامعه افغان درشهر تورنتوی کانادا بمناسبت یکصدوسی وپنجمین سالرزو تولد شاعر،عارف وفیلسوف شرق علامه اقبال محفل پر شکوهی برگزار گردیده بودکه د رآن علاوه از اعضای بنیاد، تعدادی از فرهنگیان افغان و اردو زبان شهر تورنتو نیز اشتراک کرده بودند.
محفل با تلاوت آیاتی ازکلام الله مجیدشروع، بعداً مسؤل بنیاد مهمانان را خیرمقدم گفته و از حضور شان ابراز سپاس کرد ومقاله تحقیقی خود را تحت عنوان(( مروری به علایق فرهنگی افغانستان وشبه قاره هند در طول تاریخ و نقش علامه اقبال را در زمینه)) بخوانش گرفت. سپس محترم عبدالقیوم پروانی فقیر از استاد بی بدیل، خلیل الله خلیلی چند بیتی که هدف بر گذاری محفل را توضیح میکرد، قرائت نمود . به تعقیب آن جهت آشنایی بیشتر حضار با زنده گی علامه اقبال محترم حفیظ انصاری، محترمه پروین قاریزاده، محترم دوکتور فیض الله ایماق،محترمه شفیقه محسنی معلمه سابق لیسه سلطان رضیه ، محترم انجنیر فیض نړیوال، محترم سید نسیم زیوری، به ترتیب مقالات واشعار شانرا تحت عنوان فشرده ای از زنده گینامه اقبال، بلخی یا رومی عصر، دلایل عقب مانی مسلمانان و راه حل مشکل از نظر علامه اقبال، آثار علامه اقبال، پارچه شعر پشتو در وصف اقبال و بخش های از زند گی سیاسی علامه اقبال وتفاوت مبارزات سیاسی اقبال با مبارزات رهبران جهادی افغانستان بخوانش گرفته؛ بعداً محترمه انیس زیرک معلمه سابق لیسه ابن سینای بلخی پارچه شعر اقبال راکه در آرامگاه احمد شاه ابدالی قرائت کرده بود با فصاحت دیکلمه، و در پایان محفل محترم حجت السلام استاد نوروز علی حمیدی تاثیر افکار مولانا جلال الدین محمد بلخی و سید جمال الدین افغانی را در ساختمان معنوی اقبال برشمرده و از رساله « اسرار خودی» اقبال در زمینه یاد آور، و علاوه نمود که اقبال بر علاوه از افکار مولانا و سید افغانی از عقاید ونظریات سنایی غزنوی و عطار نیشاپوری نیز بهره برده است. محفل با اجرای کنسرت شاد واجرای ترانه های دل انگیز به هنر مندی ظاهر رویا به پایان رسید.
مروری به علایق فرهنگی افغانستان وشبه قاره هند در طول تاریخ
و نقش علامه اقبال در زمینه
اگر به تاریخ فرهنگی یا بهتر بگوئیم، تاریخ روابط فرهنگی افغانستان وشبه قاره هند نظر اندازیم؛ درمیآبیم که این روابط چندین قرن قبل از میلاد مسیح پایه گذاری گردیده است. آغاز این روابط بر میگردد به زمانیکه پیامبر بلخی، زردشت پاکنهاد، دیانت زردشتی را در بلخ اساس گذاشت و با مهاجرت اقوام آریایی بطرف شرق گسترش پیدا کرد. همزمان با این مهاجرتها، ویدا های چها رگانه اوستا با تمدن و زبان زردشتی به هند میرود و این نخستین رابطه فرهنگی بین هند وافغانستان محسوب میگردد. بعداً با هجوم اسکندر به منطقه و مقاومت آریایی ها د رمقابل وی که مانع حمله او به هند شد بقایای تمدنی که در سرزمین ما ومنطقه بجا گذاشت؛ موریای هند تمدن هندی را با بقایای تمدن یونانی ممزوج کرده، تمدن گریکو باختری را بوجود آورد که در سر زمین ما بنام گریکو بودیک یاد میشود که معبد هده در جلال آباد شاهد ادعای ماست.
کنشکای کبیر امپراتور مقتدر کوشانی در اواسط سده دوم میلادی که بتعدیل واصلاح بودیزم اقدام نمود؛ ششصد عالم بودایی را از سراسر مناطقی که به بودیزم متعقد بودند در کشمیر جمع، تا در اکمال و اصلاح این دیانت بپردازند؛ همزمان اعمار دو مجسمه عظیم بودا را در بامیان اساس گذاشت. با تمدید شاخه جنوب شرقی جاده ابریشم بطرف هند پیوند محکمتری با نیم قاره بر قرار ساخت و ضمناً پایتخت خود را از شمال کوه های هندو کوه (هندوکش) به بگرام انتقال داد و سالانه سه ماهی راهم در تاکسیلا ( پشاور) سپری میکرد. با بوجود آمدن دیانت اسلام لشکریان عرب در زمان حضرت عمر(رض) وحضرت عثمان(رض) تا احوالی سند پیشرفتند اما موفقیتهای نصیب شان نشد ولی بعد ها شهنشاه غزنه این آئین را بصورت وسیع با زبان، کلتور و ادب دری در هند پخش نمود. اگر از کار نامه های سلطان غیاث الدین غوری، معزالدین غوری، شیرشاه سوری وخاندان لودی ها در هند واینکه چه داد وستد های فرهنگی بین افغانستان و هند صورت گرفت صرفنظر کنیم میرسیم به لشکر کشی های چنگیز به افغانستان و آرزوی فتح هند توسط وی که افغانستان بحیث دروازه هند تلفات زیاد انسانی، مادی و معنوی را بخاطر مقاومت در مقابل هجوم چنگیز متقبل شده نگذاشت که چنگیز به هند دست یابد که این آروزی وی بخاک مبدل شد. اما نواده های او که با فرهنگ بومی محشور شده وسخت تحت تاثیرزبان وادب دری قرار گرفته و با آن بزرگ شده بودند تمدن شگرفی را در هرات پایه گذاری، ویکتن دیگر از فرزندان این خانواده که با فرهنگ و ادب زبان دری گرویده و رشد کرده بود در کابل بعنوان نخستین شاه افغان تا جپوشی، و در بالاحصار باستانی کابل خود را اعلیحضرت ظهرالدین محمد بابر خواند. که بعد از تحکیم قدرت خویش بطرف هند رفت وسلسله شاهان کابلی « شاهان مغولی» هند را در آن سرزمین پایه گذاری، و چهار صد شاعر را از منطقه به دربار خود پذیرفت؛ زبان وادب دری را صلابت و انکشاف بیشتر بخشید. که تاثیر آن در نسل های بعدی عرصه شعر وزبان دری بخوبی هویدا و آشکار است. به گونه مثال از میرزا عبدالقادر بیدل، میرزا اسدالله غالب، واقف، غنی وغیره میتوان نام برد. هکذا از آثار عظیم معماری چون تاج محل در آگره ، قطب مینار در دهلی و صدها قصر وساختمان دیگر در بعضی از مناطق هند یاد آورشد. بی جهت نیست تا از رهبران طریقت و مرشدینی چون خواجه نظام الدین چشتی و داتاگنج بخش علی هجویری- غزنوی ذکر بعمل آورد.
با آغاز تاریخ معاصر کشور ما در سال 1747 امپراتوری اعلیحضرت احمد شاه بابای درانی ضمن فتوحاتش در هند تسلسل روابط فرهنگی ما با مردم آن سرزمین مستحکمتر گردیده و بعد از وی در عهد سلطنت پسرش اعلیحضرت تیمورشاه عنصر تازه یعنی موسیقی هند به کشور ما آمد و بعضاً از خراسان بدانجا رفت، موسیقی کشور ما به اساس موسیقی جدید عیار، و موسیقی خراسانی وطن اصلاح و اکمال گردید. با گسترش سیاستهای استعماری غرب در قرن نزده و تصرف شبه قاره هند توسط انگلیسها، و استثماری که بر مردمان آنجا روا داشته میشد، نهضت های استقلال طلبی در شبه قاره آغاز، و نوری هم از کشور ما بدان سرزمین تابیدن گرفت؛ که مشعلدار سترگ شرق سید جمال الدین افغانی این فانوس را بدست داشت. همینسان با شکستهای که نیروهای انگلیس در جنگهای اول و دوم از افغانها متقبل شدند، در چنین شرایطی در سیالکوت هند که اکنون جزء خاک پاکستان است در هژدهم عقرب 1256 خورشیدی مطابق به نهم نوامبر 1877 در خانواده شیخ نور محمد فرزندی زاده شد که اسمش را گذاشتند محمد اقبال . میگویند نیاکان اقبال از برهمنان و پندت های عالی مقام کشمیر بودند که در سال 1343 میلادی به دین مقدس اسلام گرویده، هکذا روایت دیگری هم است که اجداد اقبال، مسلمان و از پغمان کابل به پنجاب مهاجر شده بودند. والدین اقبال هر دو به قرآن و علوم متداوله دسترسی داشته، که این خود در ساختن شخصیت معنوی اقبال سهم بسزایی داشت.
علامه اقبال در آستانه شباب از شکستهای پی در پی انگلیسها در سرزمین افغانستان اطلاع داشت که این امر در روحیه آزاد منشی وی تاثیر مبسوطی بجا گذاشت و از همین سبب او روزبروز به سرزمین افغانستان، زبان وادب دری علاقمندی شدیدی پیداکرده بود. از آوان جوانی به آموختن زبان دری علاقمندی زیادی داشته و مطالعات گسترده یی در زمینه انجام داد. اقبال مخصوصاً به افکار مولانا جلال الدین بلخی و سیدجمال الدین افغانی علاقمندی شدیدی پیدا نمود چنانچه خود را از پیروان سر سخت و پروپاقرص مولانای بلخ محسوب و از رهروان آزاده سید افغانی میدانست چنانچه خود ادعا میکند:
گفــــــــــــــــت مشرق زین دو کس بهترنـزاد ناخن شان عقده های ما گشــــــــــــــاد
سید السادات مولانا جــــــــــــــــــــــــــــــلال زنده از گفتــار او سنگ وسفـــــــــــال
علامه اقبال علاقمندی خود را به زبان و ادب دری چنین ابراز میدارد:
گرچه هندی در عذوبت شکر است طرز گفتار دری شرین تراست
اقبال در مورد کشور افغانستان علاوه ا زاشعار و پارچه های متعددی که در هر جا و بهر مناسبت سروده به آرامگاه ظهور الدین محمد بابر چنین خطاب نموده است:
خوشا نصیب که خاک تو آرمید اینجــــــــــــا که این زمین ز طلســـم فرنگ آزاد اســـــــــت
هزار مرتبه کابل نکوتـــــر از دهلی اســــت که این عجوزه عــــــــروس هزار داماد اســت
در آوانیکه اقبال هنوز مست شراب شباب بود رهروان واقعی سید جمال الدین افغان در کابل احزاب و یا گروه های سیاسی رابنامهای جمعیت سری افغانی، جان نثاران اسلام، اخوان الافغان و جمعیت سری دربار، مخفیانه تشکیل دادند. که میتوان نشر جریده شمس النهار و سراج الاخبار رابیانگر افکار شان دانست.باید تذکر داد که مسؤل جریده سرا ج الاخبارجناب محمود طرزی افتخار نشستن پای صحبت سید جمال الدین را داشت؛ هدف اصلی و رسمی جریده سراج الاخبار وطندوستی آمیخته با پان اسلامیزم و مبارزه ضد استعمار، ترویج معارف و مجادله علیه خرافات بود. تاثیرات جریده در داخل وخارج وطن تا حدی بلند رفت که در جریان جنگ جهانی اول بعنوان یکی از ارگانهای مؤثر حوزه دری زبانان آسیا شناخته شد، تاحدی که برتانیه و روسیه تزاری ورود وتوزیع آنرا در قلمرو مستعمرات شان ممنوع اعلام نمودند. باگذشت یک دهه از نهضت مشروطه اول علم برداران حریت وآزادی اعلام جهاد سیاسی ونظامی نموده و در رأس اعایحضرت امان الله خان را به قدرت رسانیدند.
اقبال که این تحولات را موشگافانه تعقیب، و خود انسان پر جنبش و جهش بود به پیشواز این قیام افغانها و موفقیت شان کتاب بزرگ خود را بنام پیام مشرق که بجواب گویته شاعر ومتفکر آلمانی سروده بود پیشکش حضور شاه امان الله نموده، گفت:
ملــــــــــــــــت آواره کــــــوه و دمن در رگ او خــــــــــــــون شیران مــوج زن
زیرک و روئین تن وروشن جبیـــــن چشم او چون تیـــــــــــــره بازان تیـــز بین
بعد ازنهضت امانی که متأسفانه دیر پا نبود؛ مملکت دچار پراگندگی ها ، قتل و قتال ها، خصوصاً اعدام و سر به نیست کردن روشنفکران طرفدار نضهت امانی و مشروطه خواهان گردید.
در عصرپادشاهی محمدنادرشاه، دولت افغانستان بمناسبت سازماندهی پوهنتون کابل از علامه اقبال، سررأس مسعود وسید سلیمان ندوی دعوت بعمل آورد تا در پوهنتون کابل حضوریابند. زمانیکه اقبال به ملاقات نادر شاه میرفت، مثنوی مسافر خود را انشا کرد و در مقدمه مثنوی از خیبر وسرزمین پښتونخواه صحبت نموده نوشت.
خیبر از مردان حق بیگانــــه نیســـت در دل او صد هــــــــــزار افسانه ایســـت
سر زمینی، کبک اوشاهین مـــــــزاج آهوی او گیرد از شیــرا ن خـــــــــــراج
در فضایش جره بازان تیز چنـــــــگ لرزه برتن از نهیــــــب شان پلنـــــــــگ
ریز ریز از سنگ او میـــــــــــنای او آه ازامــــــــروز بــی فــــــــــــــــردای او
وقتیکه علامه اقبال مسافر، وارد کابل شد؛ در قصر گلخانه نادر شاه را ملاقات، مثنوی مسافر خود را خطاب به شاه اینطور دنبال کرد:
شهـــــــــر کابل خطه جنــــــــت نظیر آب حیوان از رگ تاکــــــــــــــش بگیــر
چشم صایب از سوادش سرمه چــین روشن و پاینده باد آن ســـــــــر زمین
آن دیار خوش سـواد آن پاک بـــــوم باد او خوشتر ز باد شـــــــــام و روم
ساکنانش سیـر چشم وخوشـــــــــگهر مثل تیغ از جــــوهر خــــــود بیخبــــر
باری اقبال به غزنه رفت ودر مقر امپراتوری محمود کبیر با مشاهده خرابه های شهر با قلب پر از داغ صدا زد:
ای خدا ای نقــــــش بند جان وتن با تو این شوریـــده دل دارد ســخن
فتنه ها بینم درین دیر کـــــــــهن فتنه ها در خلوت و در انجمــــــن
و سپس بر تربت حکیم سنایی غزنوی سخن سرای بزرگ شرفیاب شد وبی تابانه فریاد کشید:
آن حکیم غیـــــب آن صاحب مقام ترک جوش رومی از ذکــــرش تمام
آنچـــه اندر پرده غیب است گوی بوکه آب رفـــــــته باز آید بـــــجوی
سپس جوابیه از زبان سنایی انشاء نمود و زمانی که بر مزارسلطان سلاطین وشاه شاهان محمود غزنه قدم گذاشت از حرمت و ارادت و عمق سپاس فرمود:
نکتــــــــــــــــــــه سنج طوس را دیدم به بزم لشکــــــــــــــــر محمــــود را دیدم به رزم
و در ادامه سفربه کندهار رفت و به خرقه مبارک حضرت رسول اکرم(ص) شرفیاب ودیوانه وار اشک ریخت وانشاد نمود
خرقــــــــــــه ای آن بــــرزخ لایبــــــغیان دیدمــــــــــــــش درنکته یی لی خرقتتان
دین او آئین او تفسیــــــــــــــــــــر کــــــــــل در جبیــــــــــــــــن او خط تقدیر کـــــــــــل
سپس بر مزار احمدشاه ابدالی رفت و نوشت:
مثل فاتــــــــــح آن امیر صــــــف شکـــــــن سکه یی زدهـــــــــــــم به اقلیــــــــــم سخن
بار دیگر اقبال فقید به افغانستان آمد و در حضوراعلیحضرت محمد ظاهر شاه چنین بیان داشت.
ای نگاه تو ز شاهین تیــــــز تـــــــــر گرد این ملک خدا دادی نگـــــــــــــــــر
اینکه می بینم از تقـــــــــــدیر کیست چیست آن چیزیکه میبایست نیســـــــت
هر که خود را صاحب امروز کـــرد گرد او گردد سپـــــهر ِگـــــرد گـَـــــرد
او جهان رنگ بو را آبــــــــروسـت دوش از او امروز از او فردا از اوسـت
تذکار باید داد که همه اشعار و کتابهای که او نوشته است همه سراسر حاوی پیامهای ناب برای مردم افغان ، برای ملتی که اقبال با نهایت عشق وعلاقه برای شان ا زروی اخلاص سروده بود:
آسیا یک پیــــــــــکر آب وگل است ملت افغـــــــان در آن پیکــــــــر دل است
از گشـــــــاد او گشاد آسیـــــــــــــا از فســـــــــــــاد او فســــــــــــاد آسیـــا
علاوه از آثاری که ذکری از آنها رفت اقبال سروده های زیاد خالصانه در مورد افغانستان و مردم ساکن در آن سرزمین سروده است. که نهایت دلپذیر ودل انگیز میباشد.
سر انجام اقبال روز 21 اپریل 1938 مطابق اول ثور1317 هجری شمسی به عمر 64 سالگی به ابدیت پیوست.و اما نیم ساعت قبل از آنکه جان به جان آفرین تسلیم نماید نوشت:
ســــــــــرود رفته باز آید که نایـــد نسیمــــــــــــی از حجاز آید که نایــــد
سر آمد روزگار این فقیــــــــــــری دگــر دانای راز آیـــــد که نایـــــــــــــــد
واقعاً که تا هنوز جای اقبال خالیست و مولانای بلخ و سیدالسادات افغانی شاگردی به برازندگی، شایستگی و بایستگی اقبال سراغ نکرده اند.
شاد باد روح علامـــــــــــه اقبـــــــال - سبـــز و شگوفان با راه رهروان اقبال
و این هم چندرباعی ازوی:
خدا آن ملتـــــــی را ســــــروری داد که تقدیرش بدســـــــــــــت خویش بنوشت
به آن ملت ســــــــــروکاری نــــدارد که دهقانـــــــــش برای دیگران کشـــــــت
***************
ساحل افتاده یی گفت بسی زیســــــــــتم هیچ نه معلــــــــــــوم شد آه که من کیستم
موج ز خود رفته یی تندخرامید و گفت هستم اگر میروم گر نروم نیستــــــــــــــــم
**************
قبای زنده گانی چاک تاکــــــــــــــــی چو موران زیستن درخاک تاکــــــــــــــی
به پرواز آی و شاهینی بیآمــــــــوز تلاش دانه در خاشاک تا کــــــــــــــــــی
**************
نه افغانیم ونی ترک و تتاریــــــــم چمن زادیم واز یک شاخســـــــــــــــــاریم
تمیز رنگ وبو بر ما حرام اســت که ما پرورده یک نو بهــــــــــــــــــــاریـــم
**************
هنوز از بند آب وگل نه رستـــــی تو گویی رومــی وافغــــانی ام مـــــــــــــن
من اول آدم بی رنگ وبــــویــ-م از آن پس هندی و تورانی ام مـــــــــــــــــن
یاد داشت:
در نوشتن این متن از کتاب« افغانستان درمسیر تاریخ» تألیف شاد روان غبار وکتاب « افغانستان از زبان اقبال» تالیف محترم احسان لمر، سود برده شده است.
ویراستار، نجیب داوری