عابد

 

 

عنصر من

بیرون از خویشتن باید، که بینم من سرشت خود

ویا در خود شوم اندر، که بینم خوب و زشت خود

چه ترکیب است درین عنصر؟ به وصف و هجوی می ارزد؟

اگر راستی سزاوار است، بریزم من به کشت خود

به رنگین وعده ها این دل، دیگر اقناع نمی گردد

زعزمی استوار خود، خودم سازم بهشت خود

متانت مظهر عزم است، زخارا سرمه می سازم

به سنگ عقل می سایم، تماماً سنگ و خشت خود

دیگر معبود بی معنی، سزاوار نیست برسجده

رکوع برطاق عقل باید، کزان سازم کنشت خود

نه فخری برنسب دارم، نه مست باده ی قوم ام

اگر از نسل آریا ام، بدانم من فرشت خود

نه از رویی کدام ذوقی، به(عابد) نسبتم دادند

کنون برمعنی می کوشم، که دارم حفظ هرشت خود

ج (عابد) ۲۱ فبروری سال ۲۰۱۳-هالند

معبود: پرستیده شده

فرشت: جد فریدون از سلسله کوشانیان

کنشت: کردار، آتشکده

هرشت: صفات نیکو، پیوند

هجو: بدگویی شاعران

 

هوس

به تب و تاب می خطا نشوید

غافلان گرشوند شما نشوید

شعف آن آتش و آغاز بلاست

اندرین نا کجا رها نشوید

بروید! چونکه هوس کور و کر است

تا که ره گم درین خلا نشوید

بکشائید زاول دیده و دل

طعمه و صید این بلا نشوید

تضمین عافیت زمی غلط است

مخمور و مست و بی خدا نشوید

خلوت اهل دل است گنج مزید

مانع یی گنج سخنزا نشوید

رفته در بحر خطر (عابد) عصر

غرقه ام من، ولی شما نشوید

ج (عابد) 27 فبروری سال 2013-هالند

 

افغان ستان من

بنازم قلب خونین ات، وطن، افعان ستانِ من

که من سر بازدیرین ات، وطن، افغان ستان من

همه اوراق تاریخ ات، مزئین بوده با رزمی

ز خون مرد روئین ات، وطن، افغان ستان من

به قطره قطره خون پاک، که جا دارد خورم سوگند

کنم زنده من آئین ات، وطن، افغان ستان من

بلوغ حادثه تضمین رحلت می کند آخر!

زمانه کرده تضمین ات، وطن، افغان ستان من

بدین قامت نمی زیبـــــد، زبادِ حادثه لرزد

شناسند مرد غزنین ات، وطن، افغان، ستان من

که آشیان عقاب امروز، مقام جغد منفور است

شکسته بال شاهین ات؟ وطن، افغان ستان من

.....

کنون (عابد) کمربسته، بدوش خویش کشد آنرا

تمام بار سنگین ات، وطن، افغان ستان من

ج (عابد) ۲ مارچ ۲۰۱۳- هالند

 

 

 


بالا
 
بازگشت