عابد

 

دشنه

سروده ای هذا اشک حوادث و خون قلم است٬ که تبلور رقت را بر گونه ای کاغذ رقم می زند. این نوای خفه شده در گلو است٬ که از درز دیوار زمان سر بیرون کرده٬ از دل غمدیده ای برخاسته تا بردل غمین دیگران جاگزیند. بگذار دشنه ای باشد بر تاریک ضمیران، زیرا امروز یک سپرنامریی از ابهام نقش حایل را بین درک حقایق بازی میکند، چون در جامعه ما برملا ساختن حقایق زبان تلویحی دارد، بناْ این قلم بدان اکتفا می کند.. میگویند برملا ساختن حقیقت مستلزم جرئت است٬ و پذیرفتن آن درایت کامل را درخور می باشد٬ ولی درک آن نیاز به افق دید وسیع دارد.نور حقیقت در تاریکترین زوایای زمان متجلی میشود، مگر با تهاجم صاعقه ای جهالت در محیط انسانی بی مفهوم میگردد. نیل بدین ارمان انتظار سده ها را خواهد داشت.پیش گامان علم و معرفت این بار سنگین را بدوش میکشند.

اینک سروده ای ذیل شمه ای از چنین ارمان را به گوشها تداعی می کند.

بشکن

بشکن این نظــــــــــم کهن طرح نوین ایجاد کن

این طلســــــــم ِ ننگ می باشد زنو بنیـــــاد کن

تا بکــــــــــــی طبل کهن با نای فرتوت زمان

نغمه ســــــــــــــازان نوین را از قفس آزاد کن

با قرار و مصلحت بر دور خود ساختیم حصار

این حصار را کـــــــــج نهادند از نوش آباد کن

در کــــویر داغ و سوزان پا برهنه می رویم

محتوای این سفر را بر ِ ما ارشــــــــاد کن

برده بودند می بریم ما نیز رنــــج ها زین سفر

راویان را در طریق، با نورعلــــــم امداد کن

هـــم چوشمع آبـِله بر تن میسوزیم می میریم

برسوختن نیست موجب، مصدرش انفــاد کن

آخر این خواب گران را ناقوسی باید ضرور

(عـــابدا)با بانک حرفت بیدریغ فـــــریاد کن

جمعه خان عابد ۲/۵/۲۰۰۹ هالند

 

 

+++++++++++++++++++

 

نقاش سخن

کشیدم درخیال تصویر حسنش

میان غنچه های نوشگفته

زپشت ابر زلف گرمای مهرش

به قلب سرد من آتش فزده

***

چه اسراری؟ بدین قامت خدایا!

به اطوافش هزاران پیر و برنا

سرشب تا سحر بیدار نشسته

کمال دست و کلک های هنربار

برای صید قلب عاشق زار

ززلفش حلقه ها چون دام نهفته

***

نه خلاقم، نه طراحم، ولیکن

به اجرای امور نازک شعر

قلم بر دست اینجانب سپرده

***

کنون کز ناز حرف، ناز می نویسم

غلط شد، من دوباره باز تکرار

نه آن است، من چنانش می نویسم

***

همین است کار عشق و شوخی یی شعر

نمای ظاهر و باطن سراسر

بداع و دلپذیرش می نویسم

***

عدول گفتند، غلط گفتند، بدین طرز

ندای دل سرشت مطلب من

حریر نازکِ حرف و کلام را

به حسن پُرشرارش می نویسم

***

قلم بیرون زقید قافیه گشت

زاوزان عروض دوری گزیدم

به تکفیرم کزین بیشتر مکوشید

که من آزاده ام، آزاد نویسم.

ج (عابد) ۲۶ اپریل سال ۲۰۱۲- هالند

گنج دل

معنی ای مکنون حرف هاست، تفسیر گنج دلم

ساحل بدون دریـــــاست، تفسیر گنــــــــج دلم

کهــــکشان سینه ای من، بیرون از جرم خیال

مصدر صد گونه آواست، تفسیر گنــــج دلــــم

با حریم دیــــــد من نا آشنـــــــا است، تعلُقات

انعکاسی زشت و زیبـــــاست، تفسیر گنج دلم

اختــلاف رنگ و بو و، مذهب و کیش و سنن

نقش هریک را چلیپــــاست، تفسیر گنـــج دلم

میکشــــــم تصویر الفت، برهمه اوراق عصر

ترجمــــــان درد و رنجهاست، تفسیر گنج دلم

مرهم است برقلبیـــــکه، ازعشق دارد التهاب

او ندیم نیمه شب هاست، تفسیر گنــــــج دلـــم

کس زعمق و طول و پهنــــای دلــــم آگاه نشد

مطلب اش صاف و هویداست، تفسیر گنج دلم

همت (عـــــابد) فگند دور، از کفش حنای تر

بی شواهد حرف گویاست، تفسیر گنــــــج دلم

۵ مارچ ۲۰۱۲ هالند

 

 

 


بالا
 
بازگشت