هملت شهزاده دنمارکی

مصطفی اباسین

 

دردانشگاه ایالات متحده برای من و همکلاسانم وظیفه سپرده شد تا در مورد هملت مشهورترین نمایشنامه داستان نویس بزرگ جهان ویلیم شکسپیر مقاله ادبی و پژوهشی بنویسیم. به این منظور مایان روز ها را به خوانش نمایشنامه هملت که به شکل شعرنگاشته شده و همچنین نگرش نقد نقادان شکسپیر شناس صرف نمودیم. مصروفیت های طویل زنده گی در پهلوی ادامه تحصیل مایان را از مقصود قدری دور میساخت ولی به علت ضرب العجل تعیین شده توسط پروفیسور ادبیات مان کوشیدیم کاررا به اتمام برسانیم. نتیجه زحمت کشی مان که به طور متفرقه انجام شده بود بسیار موثربود و بیشترین ما توانستیم نمرات مورد توقع مانرا دریافت کنیم. شیفته گی ام نسبت به این شهکار ادبی و نقد های دلچسپ در این باب مرا وادار به توام سازی مقاله ام با در دری و پیشکش نمودن ان به دوستداران ادب نمود. این قطره ای است از بحر ادب که با نوشیدن ان دهن پرازشهد میگردد و تشنگی را درهم مشکند.

هملت داستان شهزاده دنمارک است. قصری که درشهر هلسینگور دنمارک واقع است به نام هملت مسما میباشد. داستان متذکره توسط نویسنده یا نویسنده های گمنام دنمارکی برگرفته از حقیقت نگاشته شده است که توسط شکسپیر به شکل نمایشنامه منظومه شعری نگاشته و به صحنه تیاتر راه پیدا نموده است. در قرن شانزده میلادی با اوج گیری رنسانس یا رستاخیز فرهنگ رومی و یونانی بریتانیا در بلندی شعر و ادب اروپا قرار میگیرد. زاده شدن نمایشنامه هملت در بریتانیا و جهان به مثابه زلزله در دنیای شعر و ادب تلقی میگردد چون نویسنده گان ان زمان را تشویق به تعقیب سبک شکسپیر و دوری از روش مذهبی لاتین میسازد. شکسپیر بانگارش هملت خودرابه قله ادب جهان رسانیده و با نوشتن دیگر داستان ها همچو اوطلو نبوغ ادبی خویش را به جهانیان به اثبات میرساند.

داستان هملت ازاین قراراست که هملت شهزاده دنمارکی بعد از شنیدن خبر مرگ نابهنگام پدرش هملت بزرگ تحصیلات خویش دروتنبرگ را رهانموده و رهسپار هلسینگوردنمارک میشود. هنوزوی درفکرچگونگی مرگ مضنون پدراست که مادرش گرترود بنا ازدواج با کاکای هملت کلاودویس را میگیرد. هملت ازتصمیم مادربرافراشته میشود وازمادرو کاکایش دوری میجوید. یگانه فردی که هملت را به حالش رها نمیکند اوفیلا نامزد هملت و دختر پولونیوس مشاورارشد قصرشاهی میباشد. هملت درگیرودار مقابله با افکارش میباشد که روح پدرپدیدار میشود واز هملت با اصرار تمام میخواهد تا خونبهای قتل وی را بگیرد. هملت تا مدتی نمیتواند هویت روح منسوب به پدرش را دربیابد. هملت هر شب پدرش را در بام قصر شاهی میبند تا بالاخره روح جریان قتل خویش را به پسر میگوید. هملت میخواهد قتل پدرش که بنا به اظهارات روح از طریق تزریق زهر از ناحیه گوش در حالیکه شاه در خواب عمیق بود صورت گرفته است به اثبات رساند. وی چند تن از ممثلین را جهت اجرای نمایشنامه یی که خود نگاشته دعوت میکند. در نمایشنامه ممثلین چگونگی قتل شاه را در انظار عمومی باشنده گان قصر نشان میدهند. بعداز اجرای نمایشنامه کلاودویس که مظنون به قتل برادر است تعادل خویش را از دست داده و با فریاد راهی عبادتگاه قصر میشود. هملت وی را تعقیب میکند. کلاودویس زاری کنان در عبادتگاه از پروردگار به خاطر قتل برادر امرزش میطلبد. هملت شمشیر از نیام میکشد تا کاکایش را سر بزند ولی منصرف میشود چون با قتل کاکایش در عبادتگاه وی را نمیخواهد راهی بهشت برین نماید. شمشیر به دست به طرف اتاق مادرش میرود و فریاد میزند که همه خیانت و فریبکاری مادر و کاکایش به اثبات رسیده است. گرترود با شنیدن حرف پسرش گریه سر داده و از همه وقایع خود را بی خبر نشان میدهد. قهر هملت زبانه میکشد و با شمشیر دست داشته نزدیک مادر میگردد. در این لحظه گرترود فریاد میکند و کمک میطلبد.متعقابا صدای مردی که خود را در عقب پرده اتاق پنهان  نموده به گوش میرسد. هملت فرصت را غنیمت شمرده و پرده را با شمشیر میدرد تا صدای ان مرد که مینگارد کاکایش است خفه گردد. مرد نقش بر زمین میگردد و هملت متوجه میشود که وی پولونیوس مشاور ارشد قصر شاهی را به قتل رسانیده است. هملت زهر خندی میزند و میگوید که انکه به قتل میرسید نجات پیدا کرد و انکه نباید به قتل میرسید مجال نجات خویشرا نداشت. کلاودیوس تصمیم میگیرد تا هملت را با چند تن از رذایل دربار به بریتانیا ارسال و ذریعه نامه یی از شاه بریتانیا بخواهد تا سرازتن هملت جدا کند. هملت نامه را با مهارت تغییرداده و به عوض اسم خود اسامی رذایل را مینویسد تا سرازبدن ایشان جدا گردد و همینطور هم میشود. درغیابت هملت نامزدش اوفلیا بر اثرضربت اوضاع حواسش پرت و جانش را در دریای نزدیک قصر هلسینگور ازدست میدهد. هملت واپس به قصرشاهی بازمیگردد و درراه قبرکن را درحال کندن قبرمیبند. ازوی میپرسد متوفی کیست قبرکن درجواب میگوید دختر جوان. هملت قبرکهنه یی را در هم میکند و استخوان سری را یابیده و با ان مکالمه میکند. هملت به کاسه سر میگوید راه همه همین است پس چراباید باشرف نمرد. درهمین اثنا نعش اوفلیا با همرایی کلاودیوس و گرترود اورده میشود و کلاودیس با دیدن هملت حیرتزده و هملت با دیدن نعش اوفلیا غمزده میشود. لرتس برادر اوفلیا با شنیدن خبرمرگ خواهر به دربارشاهی میاید و انگیزه مرگ خواهر خویش را میخواهد ازنزد کلاودیوس واقف گردد. کاکای هملت وقت را میسر به از میان برداشتن هملت دیده و هملت را مقصر به مرگ پولونیوس پدر و اوفلیا خواهر لرتس مینماید. لرتس میخواهد هملت را انا ازمیان بردارد ولی کلاودیوس میداند که از میان بردن هملت کار اسان نیست و وی توطیه یی را با لرتس بر علیه هملت مطرح میکند. کلاودیوس به لرتس میگوید که مسابقه دوستانه شمشیر بازی را میان اندو مقرر میسازد تا گویا خصومت ها مبدل به دوستی گردد و لرتس با دریافت موقع شمشیر زهرالود را به بدن هملت بزند تا هملت بمیرد. لرتس طرح کلاودیوس را قبول میکند ومعیاد مسابقه اعلام میگردد. کلاودیوس برای اینکه لرتس از قتل هملت منصرف نشودجرعه نوشیدنی را اگنده از زهر میگرداند تا هملت ان جرعه را درکشیده و بمیرد. روز مسابقه میان اندو فرا میرسد. لرتس میکوشد تا شمشیر زهرالود را حواله بدن هملت نماید ولی توانایی انر نمیتواند کسب کند. بعد ازمدتی مبارزه هملت متوجه میگردد که مسابقه دوستانه نیست چون لرتس از عقب شمشیر زهر الود را به بدن هملت حواله میکند. هملت به قهر شده و شمشیر لرتس را از دستش گرفته و بدن لرتس را خراشیده میکند. گرترود بدون اطلاع جرعه زهر اگین را درهم میکشد در حالیکه کلاودیوس اسرار میورزد تا جرعه از ان هملت است. لرتس چون مرگ خویش را به چشم میبیند حقیقت را به هملت میگوید. هملت با شمشیر دست داشته سینه کلاودیوس را پاره میکند و کلاودیوس نقش زمین میگردد. هملت نزدیک مادرش که اخرین رمق هایش را میکشد میشود و هر دو یکجا جان به جانبخش میسپارند. فورتنبرس شهزاده نارویجی که پدر خویشرا در جنگ با دنمارک از دست داده بود وارد قصر هلسینگور میشود و به همراهانش امر میکند تا نعش هملت را چون وی مردانه زیست و مردانه جان سپرد احترامانه بلند نمایند. فورتنبرس امور شاهی هلسینگور را از ان به بعد در دست میگیرد.

منتقدین زیادی از زمان نگارش اثر بزرگ شکسپیر نقد نگاشته اند که نمیتوان در میان نقد های منتقدین همفکری کامل را مشاهده کرد. بعضی از منتقدین بر چهره های نمایشنامه هملت پرداخته اند و بعضی دیگر به محتوای نمایشنامه هملت. چهره های نمایشنامه هملت به اشکال مختلف ترسیم گردیده ولی منتقدین کوشیده اند تا از زاویه دید شکسپیر تجاوز نکنند. محتوای نمایشنامه هملت بنا به سلیقه های متفاوت تعبیر گردیده و زاویه دید شکسپیر همچنان درنظر گرفته شده است. نقد نقادان برجسته جهان در مورد نمایشنامه هملت کسب شهرت قابل ملاحظه رادر جهان به شهکار ادبی شکسپیر مهیا گردانیده است.منقدین تعابیر خویش را بیشتر درمورد جزییات نه کلیات نمایشنامه نگاشته و گاهی از متون سابق  استفاده به عمل اورده اند.

منتقدین به این باور اند که در نمایشنامه هملت به یک موضوع محوری اختلاف هملت با نزدیکانش تبلور گردیده است. هملت سالها از نزدیکان به دور و مصروف تحصیل بود. زمانی وی به دنمارک برمیگردد تضاد عمیق اخلاقی را میان خود و نزدیکانش در میابد. در چند ماه زنده گی با ایشان هملت در میابد که نزدیکانش در بیگانگی از اخلاق شایسته به سر میبرند. دروغ و نیرنگ از عادات قبول شده یی ایشان است. هملت پی میبرد که نزدیکانش به هیچ ایینی بسته نبوده و گاهی تا به عبورازسرحد انسانی برای رسیدن به مقصد تقرب میکنند.

بسیاری از منتقدین اتفاق نظر دارند که گرترود مادر هملت نیرنگ راسررشته عمل خود میسازد. وی میداند چگونه کی را بر علیه کی استعمال نموده و خود در جای امن مسکن گزیند. گرترود جهت رسیدن به مقاصد ناشایست اش از دست پرورده های خویش استفاده اعظم میبرد. مادر هملت در نبودش نیایش میکرد تا وی از سفر برگردد و زمانی متوجه میگردد که از مقاصد دنیاگرایانه یی خویش بازمیماند بنا خصومت را با وی گرفته و استدعا میکند تا هملت از همه سعادات و سرفرازی ها محروم بماند. گرترود برای اینکه هملت را منزوی گرداند از هر نوع حیله جهت دور نمودن دوستانش از خود به خرج داده و میکوشد تا قربای هملت را از وی دل سرد نماید. مادر هملت که برهمه مهرو احساسش ماتریالیسم سایه افگنده است به مقاصد اش که عبارت از تباهی و بربادی هملت میباشد نایل امده نمیتواند جز اینکه هملت راقلبا ازخود بدور کند.

هملت در شهر وتنبرگ درزمان سپری نمودن تحصیلاتش به خودارادیت ودیانت خویش میفزاید عاداتی که به مزاح نزدیکان هملت برابر نیست چون انان به هملتی ضرورت دارندکه مطیع فرمان ایشان بوده و به توقعات بی موجهه و بی منطق ایشان با سر تعظیم پیش اید. نزدیکان بر علیه وی توطیه ها میچیند تا هملت را شرمنده و ذبون گردانند. ولی هملت صبرپیشه میکند و به انان جهت تغییرمثبت فرصت میدهد. وی میکوشد تا بر عیوب نزدیکانش پرده بیفگند. ولی خصم نزدیکان هملت به قدری میباشد که پرده یی به پهنای اسمان نمیتواند انرا بپوشاند.

ویلیام شکسپیر  دو قطب را بر پرده میکشد. نزدیکان ریاکار هملت که بنا به رشته خونی توقع نمیرود تا چنین اعمال پلید و شرم اور را بر علیه هملت انجام دهند و از طرف دیگر شهزاده نارویجی که بنا به بیگانه بودنش انتظار نمیرود تا به هملت عزت بدهد. اگر برای هملت اختیار انتخاب داده شود وی شهزاده نارویجی را نسبت به نزدیکانش ترجیح میدهد. هملت انسان ازاده است. وی نمیخواهد  برای  گویا تطابق با محیط شرف و عزت خویشرا در قمار گذاشته و خیره خیره به بی عزتی اش بنگرد. با گذشت زمان هملت شناخت بهتر از نزدیکان خویش پیدا میکند و میداند که نزدیکانش تغییرناپذیروفاقداعتبار اند چون ایشان با اعمال بد خویش خوشنود و رضامند شده و به ازار وجدان به علت نبود ان سردچار نمیشوند. هملت یا   باید از نزدیکان خویش دوری جوید یا اینکه ایشان را محو و نابود کند.   

زیگموند فروید روانشناس بزرگ اطریشی تعلل هملت به گرفتن خونبها را نتیجه نفرت عمیقش نسبت به پدر میداند. دراین مورد دیگر نقادان مشهور جهان به نقد پرداخته و گفته فروید را تایید یا رد نموده اند. برای هملت انتقام گناه شمرده میشود ولی وی از دادن سزا سرباز نمیزند. نزدیکان هملت ظاهرا بنا دوستی را با وی گرفته و در عقب وی را تخریب میکنند.چنانچه کلاودیوس درظاهربا هملت و در باطن بر علیه اوست. هملت این نوع کردار را ناشی از عدم عفت و احساس انسانی نزدیکان خودمیداند. نزدیکانش از یک طرف ابرو میرزانند و از طرف دیگرموضوع هم خون بودن را در میان میاورند. گرترود با هملت نزدیک بود چون وی میخواست از فرزندش سخن چینی کرده و سخن را توام با اتش نموده و انرا بر علیه هملت برای بدنام کردنش وایجاد عقده استفاده نماید. بسیاری از منتقدین گرترود را به حیث یک مادر تحت سوال میگیرند. حتی زمانی هملت از طرف اطرافیان مادرش غارت و یا در محرز سحر و جادو قرار میگرد گرترود خرسندانه به انان کف میزند. هملت نیت خنجر کشیدن بر علیه نزدیکانش را نداشت الی انکه مجبور گردید. نزدیکان هملت حوصله مندی و صبر هملت را بنا به نافهمی و ضعف هملت میدانستند در حالیکه هملت از اوضاع و کوچکترین حرکت شیطانی کاکایش با حمایه مادرش واقف بود. نزدیکان هملت حق رسانیدن هر نوع ضرر را بر هملت به خود محفوظ میدانستند چون ایشان انسان های با کمال و با عزت خود را میپنداشتند در حالیکه بغض و حسد در قلوب ایشان بوده و منفی گرایی از منطق بدورشان میکرد. هملت انصاف را به زمان رهسپاری گرترود به دنیای جوابگویی به خالق موکل میسازد چون وی انسان اصولگراست و نمیخواهد گرترود در میان به عنوان سپر قرارگیرد.هملت بعدازاینکه میداندمادرش در اخرین رمق های زنده گی است سینه کلاودیوس را باشمشیردست داشته اش پاره میکند. جنگ ریاکارانه در شان هملت نیست بلکه وی میخواهد دشمن را همچو شیربدرد.

راه هملت همیش از پدر مجزا بود. وی عشرت پسندی الایشانه پدرش را محکوم میکرد. میتوان در نظریه فروید قدری به دیده ژرف نگرست و تا اندازه یی نظریه وی را به حقیقت نزدیک دانست. شخصیت برازنده هملت به همه اعمال و افکارش نور افشانده و وی را شخصیت مجزا از نزدیکانش گردانیده بود. بعضی از منتقدین به این باور اند که تفاوت فاحش شخصیت هملت و شخصیت نزدیکانش میتواند انگیزه ایجاد اختلاف میان ایشان باشد. تکیه نمودن به دیگران در قاموس هملت نهفته نیست. این امر سبب میگردید که در پهلوی اختلاف شخصیت فوقانی وی وتحتانی نزدیکانش به حسودانش هم افزوده گردد. وی احساس شدید به کمک به نزدیکانش الی زمانیکه به ماهیت انان پی میبرد میداشته باشد .هملت تکامل علمش درزمان هجرتش و همچنان دارا بودن زنده گی پرارزش و با ابرورا مرهون دوست زمان طفولیتش هوراتیو و والدین هوراتیو میداند کاملا مخالف خصلت نزدیکانش که کوشش به خورد و خمیر نمودن شخصیتش و قطع نمودن همه راه های موصل به سعادت و ترقی هملت را مینمودند.

ویلیام شکسپیر در نمایشنامه هملت شهزاده دنمارک صبر و حوصله مندی هملت را در مقابل صحنه سازی و صحنه پردازی های نزدیکانش به نمایش گذاشته است. نقادان مختلف جهان در مورد تشنج میان هملت و نزدیکان هملت نقد نگاشته اند و با دید های متفاوت زاویه دید شکسپیر در نکوهش جفا کاری های نزدیکان هملت در مقابل وی را مورد تحلیل قرار داده اند. نمایشنامه بیننده گانش را الی ختم مجذوب میگرداند و بیننده گان معطل میمانند تا ببینند هملت بالاخره چی میکند. از یک طرف اصول هملت و از طرف دیگر بقای وی هملت را در میان اخذ تصمیم مبرم که شرف و عزتش را تامین میکند قرار میدهد. وی با افریدن حماسه شرف و عزتش که توسط کاکا و مادرش مورد تعرض قرار میگیرد نگه میدارد.

تفاوت میان نقادی نقادان امریکایی و اروپایی قابل ملاحظه است. شیوه نقادی نقادان اروپایی بیشتر به محور انفرادی متبلور گردیده است. نقادان امریکایی به ظرافت های ساختار نزدیکانی به عنوان مهمترین مبنای ایجاد قطب های متناقض که ایجاد گر یک شهکار ادبی است هم پرداخته اند. بنده تا حد مقدور کوشیدم تا بیشتر نقد نقادان امریکایی را مورد خوانش قرار داده و در مورد اشارات لازمه را نمایم تا باشد رضایت پروفیسور ادبیات انگلیسی ام را حاصل نمایم. مقصود ازاین نبشته درقدم اول مجذوبیتم به این شهکارادبی و در قدم دوهم حصول نمره اعلی برای ختم این کورس و دخول به دوره لیسانسیه زیست شناسی بود. با نایل امدن به هردو مقصود افتخار دارابودن فهم از بزرگترین شهکارادبی جهان و ورود به دوره لیسانسیه را حاصل نمودم. دوستداران ادب میتوانند در داخل و خارج افغانستان به کتاب هملت شهزاده دنمارک به زبان های مختلف دست یافته و با ورود به صفحات انترنیتی به نقد نقادان مشهور جهان در این باب اشنا گردند.

 


بالا
 
بازگشت