محمدالله وطندوست

 

اندر باب ملک خداداد افغان زمین

راویان اخبار حکایت کردندی که در زمان های قدیم سرزمینی بودی بنام افغان زمین که مردمانش در جنگ و ستیز افتخار کردندی و زمامدارانش در نادانی رعیت فخر فروختی. همه از مهمان نوازی و شجاعت لاف زدی و بزرگان دین در حق حاکم شب و روز دعای خیر کردندی و از دسترخوان بی بضاعت رعیت رفع جوع نمودندی.

سالها مردم این خاک زر خیز با دولت خدادادش در فقر و مسکنت زیستی و شکر حق تعالی بجا آوردی.

با هر آنچه که در تغیر حالت آنان موثر بودی نفرت ورزیدی و علم و تخنیک را کار شیطان دانستی.

از قضا در چنین ملک خداداد و در چنین مملکت آسوده، گروهی سرلوچ که خود را روشنفکر گفتندی به سرکشی آغازیدی و آسایش سالیان طولانی را بر آشفتی و به حاکمان درد سر آفریدی. این سرلوچان که از جانب حاکمان یاغی گفتندی و از جانب مالکان دین، ملحد و بی دین، چنان در میان مردم خلل آوردی که نظم مملکت داری را بر هم زدی و بساط نوی آفریدی. این بساط جدید که با روحیه مردم بیگانه بودی و منفعت حاکم و ملا را بر هم زدی، باعث اغتشاش بزرگ شدی و حاکمان سابق و ملا های سر دسترخوان مردم را شورانیدی و در ملک های بیگانه لانه های شورش بیافریدی. حاکمان اسبق و عالمان سایه نشین که جهل را یار خود یافتی، با دهل و سرناا به تحمیق خلق الله پرداختی و بساط جدید را ضد دین و دنیای مردم و باعث شورش و اغتشاش قلمداد کردی و بر ضد این بساط به کمک اجانب و حاکمان ملک های دیگر قیام آغاز کردی و بعد از سالهای طولانی زمام امور را به نام دین در دست گرفتی.

زمامداران دینی که ماشالله تعداد شان به لایتناهی رسیدی به کمک تفنگداران قلدر و زورمند که از میان جاهل ترین افراد رعیت برگزیدی به حکومت داری آغاز کردی و این مملک خداداد را به هزاران سرزمین خود مختار تقسیم کردی و همه هستی آن را به یغما بردی.چنان چور و چپاول در ملک مسلط شدی که خشت و کلوخ و چوب و دروازه خانه ها را به یغما بردی و ملکیت دولت و ملت را هر تفنگدار ملک خود دانستی و در تملک آن از هیچ چیزی فروگذار نکردی. جوی های خون در کوچه ها جاری شدی و هر شهر به چندین سرزمین جداگانه تقسیم شدی و گذشتن از کوچه یی به کوچه یی از گذشتن هفت خوان رستم مشکل تر بودی.

هنوز تقسیم ملک به نهایت نرسیدی که گروهی از طالبان العلم از سرزمین پاک همسایه بمنظور پاکسازی براه افتیدی و از برکت کمک همه جانبه آن همسایه خیرخواه بر سر قدرت تکیه زدی و همچون ملنگ های تارک دنیا لباس کثیف را شان و شوکت گفتی وخسپیدن بر روی خاک را افتخار دانستی.

طالبان العلم که حتی از جانب زمامدار بزرگ ملک هزار پاره به (فرشته های صلح) نام گذاری شدی در مدت کم تسلط خود را در قسمت بزرگ ملک خداداد افغان زمین قایم کردی و زمامدار بزرگ را با عده زیادی از زمامداران خورد و متوسط متواری کوه ها ساختی و سالها اورا با چوکی زمام داری در قریه ها سرگردان

زمانیکه فرشتگان صلح با قتل هزاران انسان و از بین بردن قبیله های مخالف، توانستی صلح را حاکم وملک خداداد را به زندان عظیم باشنده گان تبدیل، به فکر آن شدی این صلح را در افصا نقاط دنیا ارمغان بردندی و بکمک برادران بزرگ بنام القاعده درینگی دنیا خلافت خود را بایستی قایم کردی. دو عمارت غول پیکر ینگی دنیا را به کمک موجودات مریی و نا مریی چنان با خاک یکسان کردی که اصلا اثری از آنها در روی زمین باقی نگذاشتی.

القصه بزرگان ینگی دنیا که فکر کردندی طناب اداره طالبان العلم را در اختیار داشتی چنان در غیظ و غضب دچار شدندی که بساط طالبان العلم را در کمترین وقت بر انداختی و حریفان طالب را در مسند قدرت بنشاندی.

ینگی دنیا یکی از فرزندان خانه زاد را که کور زی خواندندی بجای زمام دار بزرگ بگذاشتی و با لک ها و کرور ها عسکر و سرباز تخت و تاج او را محافظت نمودی. این کور زی که هم کور و هم کر مادر زاد بودی، چنان فساد را در ملک گستراندی که حتی بزرگان ینگی دنیا انگشت حیرت به دندان گزیدی و در کار ملک به حیرت فرو رفتی. حاکم خانه زاد از فرط کوری و کری گاهی خود را زمامدار مردم دانستی و زمانی هم خود را شیر خواندی و از ینگی دنیا درخواست کردی که بیشه این شیر را از گزند.شیران دیگر و پلنگان و گرگان و وکر گسان بایستی حفاظت نمودی.گاهی زمامدار ملک خداداد خود را قدرتمند تر و زور مند تر از بادارانینگی دنیا دانستی و آنان را بر ضد خود شورانیدی. ینگی دنیا که هزاران فرزند خانه زاد کمر بسته بر خدمت داشتی، گفتندی که بایستی از این ملک خداداد لشکر خود را بیرون بردندی و بکمک مستخدمین خود که تا کنون به خدمت کور زی گماشتی باید اداره این ملک خدا داد در قبضه خود در آوردندی و کور زی را در صف طالبان العلم افگندی. کور زی زمام دار ندانستی که عاقبت این کار بکجا رسیدی و آینده ملک چگونه رقم خوردی.

تشویش و اضطراب همرکابان کور زی زمامدار از ترک نا بهنگام لشکریان ینگی دنیا چنان عظیم بودی که همچون غرق شده گان به هر طرف دست و پا زدی و هیچ خس و خاشاکی بدست نیاوردی.

راویان گویندی کور زی با یاس و نا امیدی بکوشیدی به کمک بزرگان طالب العلم خلافت خداداد خود را از ورطه فلاکت رهانیدی و با ورق های سبز ینکی دنیا اراده مردم را برای ادامه حکومت خویش بدست آوردی. اما مردم دانستی که آزمودن را آزمودن خطا ستی و نبایستی ملک خداداد افغان زمین را به یمن قدرت کثافت نشینان بر خواسته از خاک پاک همسایه بگذاشتی و زعمات کورزی را سالهای دیگر تحمل نمودی

حکایت گر داستان همچون هزاران باشنده ملک خداداد ، از سرنوشت حاکم کورزاد بی اطلاع و از آینده ملک خداداد در هراس و از تسلط طالبان العلم جاهل تشویش داشتی و بکوشیدی سرنوشت نا فرجام کورزی زمام دار و عمله و فعله نا بکار وی را در آینده نزدیک به اطلاع شما رسانیدی.

یار زندهصحبت باقی

 

 

 


بالا
 
بازگشت